تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا (بخش سوم)
برای تماشا بخش سوم و پایانی صحبت های من با آقای دکتر فرساد در مورد تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
برای شنیدن فایل صوتی بخش سوم و پایانی صحبت های من با آقای دکتر فرساد در مورد تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
کاظمی: سلام به همه دوستان عزیز خیلی خوشحال هستم که با بنده همراه هستید سعید کاظمی هستم؟ به لایومان آقای دکتر تو بخش اول داستان زندگیشان را گفتند؛ یعنی لطف کردند از ابتدا از روستای خراشاد یک روستای کوچک زندگیشان را شروع کردند بعد تحصیلاتشان را شروع کردند بعد مراحل اَپلای، اَدمیشن و اینها را توضیح دادند.در دو لایو آخری آقای دکتر با جزئیات، خاطرات خیلی جذابیتعریف کردند. از اینکه چطوری وارد استرالیا شدند، چطوری خانه اجاره کردند، خیلی توضیحات کامل دادند.
امروز تو لایو سوم قصد داریم که در مورد تحصیل در خود دانشگاه وسترن یونیورسیتی استرالیا و راههای تحصیل در دانشگاه صحبت کنیم.
سلام آقای دکتر من ابتدا یک توضیح دادم در مورد لایو اول و دوم امشب هم در خدمت آقای علی فرساد هستیم تجربیات ایشان از تحصیل زبان انگلیسی در استرالیا را بررسی خواهیم کرد خیلی جذاب آقای دکتر تعریف میکنند با جزئیات کامل امشب وارد دانشگاه میشویم دیگر در مورد خوابگاه، پرواز، ویزا تمام مراحل قبلی تو دو تا لایو قبلی صحبت کردیم امشب وارد دانشگاه میشویم خوابگاهتان هم عوض کردیم سر سال نو تو لایو قبلی امروز میرویم تو دانشگاه و توی محوطه دانشگاه دیگر از آنجا برای ما تعریف بکنید تحصیل حالا من دانه، دانه سؤال میکنم.
از لحظه ای که وارد دانشگاه در استرالیا شدید بفرمائید؟
دکتر: در مورد ورود به دانشگاه دیگر سال 2009 شده بود وارد دانشگاه شده بودم و آنجا محلی که اجاره کرده بودم یک ویلا بود شرایط ویزا را عرض کردم خدمت شما یک محلی بود که یک فضای بازی داشت جایی که من در این ویلا مستقر بودم یک اتاق پرایوتی (خصوصی) داشتم حدود در ابعاد پانزده متر تقریباً امکاناتش مثل آن فِلَت بود تختی داشتم، یک یخچال داشتم یک میز کاری داشتم یک کتابخانه قفسه خالی کتاب بود و آنجا ما دوازده نفر بودیم که بهاینترتیب اتاق داشتیم و محیط آشپزخانه را تلویزیون را شِیر میکردیم. سرویس آقایان و خانمها از هم مجزا بود شروع شد بعد از تعطیلات این را بگویم توی ایام تعطیلات خب من دور میزدم محیطهای مختلف را دور میزدم آشنا بشوم با شرایط مختلف با این که هر بخشی کجاست کتابخانه کجاست مثلاً، کلاسها کجا قرار دارد جاهای مختلف را دستم بیاید.
انتخاب استاد راهنما برای تحصیل در دوره فوق لیسانس در استرالیا
بعد از تعطیلات کریسمس هم دیگر بحث تحصیل و کلاسها تعریف شد و البته عنوان اولین چالش این بود که یک استاد راهنمایی برای خودمان انتخاب میکردیم کاری که آنجا اتفاق افتاد جریانی که برای من یکخرده چالشی بود این که یک لیستی از آن اساتید و آدمها را به آن هِد آن سرگروه رشته ما بیوتکنولوژی بهمان داده برای گروه زبان هم همینطور فرقی نداشت یک هدی داشت و آن هد یک سری افراد زیرمجموعه را معرفی میکرد میگفت شما باید بروید از این پروسهها از این اساتید بهعنوان استاد راهنما بروید متقاعد کنید که بیایند و راهنمایتان بشوند خب این کار را من بخشی را از قبل انجام داده بودم و حالا دیگر میخواستم در واقع موضوع پروژه باهاشان تعریف کنم و ببندم و فیکس کنم برای مرحله اول که رفتم و باهاش صحبت کردم و اینها.
کاظمی: یک توضیح بدهم آقای دکتر عذرخواهی میکنم آقای دکتر دارند دوره فوقلیسانس شان را توضیح میدهند درست میگویم؟
دکتر: بله برای این قسمت قرار بود که بروم با اساتید صحبت کنم و دیگر آن طرح پروژه را بهشان بدهم اینجا اشتباهی که کردم این بود؛ یعنی چیزی که به من آموزش داده نشده بود و نیاز بود که آموزش بگیرم معرفی کاربردی خودم ببینید یک وقتی شما خودتان را معرفی میکنید یک وقتی شما شیک خودتان را معرفی میکنید دلچسب خودتان را معرفی میکنید، گرم خودتان را معرفی میکنید در واقع یک وقتی معرفی صرفاً به یک سلام و علیک ختم میشود تمام یک وقتی معرفی منجر به مباشرت میشود آن طرف مقابل علاقه دارد آن شماره شما را بگیرد، شمارهاش را بدهد ایمیل بدهد بگیرد و روابط ادامه پیدا کند.
چیزی که من یاد نداشتم با وجودی که زبانم خیلی خوب بود اینها را بلد بودم؛ یعنی روش را بلد بودم چه است، جزئیات این کار را بلد نبودم جزئیات چه هستند؟ فرهنگ قضیه است؛ یعنی این که بروم دستم را دراز کنم خودم را معرفی کنم بعد از معرفی بروم اسم و آدرس طرف را بگیرم شروع کنم علاقهمندیهایش را پیدا کرده باشم و مطالعه کرده باشم این استاد به چه چیزی علاقه دارد اینترست (علاقهمندی) چه است، چه تحقیقاتی انجام داده باشد، تحقیقاتش را خوانده باشم ببینم نقاطی که کارکرده و تمرکز کرده چه هستند، نقاط ضعف احیاناً چه هست، دو تا سؤال، چند تا سؤال برای خودم از آن مقالهای که این فرد نوشته طرح کنم کجاها کارکرده اینها را ببینم و وقتی شما از فضای علاقه طرف با مخاطبتان وارد صحبت با آن میشوید محال عاشقتان نشود، محال است دلچسب نباشد، محال است نخواهد با شما صحبت کند و تجربیاتت را با تو شِیر کند این یک نکته،
نکته دوم ما ایرانیها شنوندههای شاید آنچنان خوبی نباشیم.
ببینید تکنیکهایش را بلد نیستیم یک خورده پَسیو منفعل گوش میدهیم اجزای صورت خیلی در گوشدادن مؤثر مهم است سر خیلی در گوشدادن مؤثر مهم است، ابروها خیلی مهم است پلکها خیلی مهم است این نورونهای آینهای که دو نفر ردوبدل میکنند خیلی مهم است خب یک وقتی، یک نفری اینطوری استیل ایستاده استیل به معنای ترجمهاش میشود خُنُک سرد ایستاده و وارد صحبت میشود این هم ولی خیر روحیه دارد چشمش باز است، نگاه میکند، با ابروهایش بازی میکند با گونههایش بازی میکند این شرایط را من بلد نبودم و برای من هزینه داشت یاد گرفتنش و چون تجربه بود باز هزینهاش بیشتر همیشه تجربههای هزینهکردن از هزینه آموزش دیدن بیشتر است و این برای من تجربه بود برای من هزینه بیشتری داشت یک استادی با من قهر کرد کامل با من کات کرد و با وجود این که جزو کسایی بود.
که من واقعاً دوست دارم باهاش کار کنم حرفهای بود آدم با سوادی بود آدم با سوادی بود مقالات خیلی قوی داشت و آن را از دست دادم متأسفانه بعد هم که بهقولمعروف واسطه هم فرستادیم این واسطه هم نتوانست این گره را بزند بین ما و آن استاد دیگر از دست رفت؛ اما اساتید دیگری که داشتم این را بگویم این جریان ازدسترفتن این استاد خوبروی روحیه من اثر منفی گذاشت هم ازیکطرف عصبی شده بودم که خب وقتی شما عصبی میشوید باز امکان دارد کار را خرابتر کند از چاله میافتید تو چاه این یک مطلب،
مطلب دوم این که میخواستم بروم با همین روش مثلاً بروم یک استاد روش send to all کنم این روش را ببرم برای همه بگویم اینطوری قبل از این که این کار را بکنم گفتم با هِد دانشگاه صحبت بکنم هِدهای هر بخش سرگروههای هر بخشی یک معاون پژوهشی، یک معاون دانشجویی چیزی به این معنا در کنار خودشان دارند این دوستی که من تماس گرفتم خیلی جدی هم صحبت کردم گفتم ببین من الان از استرالیا آمدم الان دارم هزینه میدهم این چه وضعش است واقعاً این چرا این استاد مرا نپذیرفته من میخواهم باهاش کار بکنم و بعد حالا اشک بریزم و داد میزدم بعد گفت که روش را برای من بگو از من پرسید گفت خیر این به درد نمیخورد اینطوری فایده ندارد بیا دفتر صحبت کنیم من را دعوت کرد دفترش گفت ببین.
کاظمی: ایرانی بودند؟
دکتر: خیر هندی بودند من را دعوت کرد دفترش گفت بیا با جزئیات میخواهم این فیلم را آن نقشی که آنجا بازی کردی دقیقاً مثل فیلم اینجا برای من اجرا کنی و ریاکشنها را به من بدهی من همین کار را انجام دادم بعد ایشان یک لیستی از اشتباهات به من داد گفت زبان بدنت افتضاح است، این نحوه ارایه افتضاح است، خب آخر چرا باید با توکارند، ای بیمزه چرا باید با تو کارکنم گفتم خب چهکار کنم اشتباه چه کار کنم فکر کردم دیدم حرفهایش منطقی یک چند تا تکنیک و روش به من یاد داد گفتم باشد گفت ولی اینجا گوش کن الان تو لیست خودت سه، چهار تا استاد دیگر داری یک دانه، یک دانهها نروی باز امروز را که فراموش کن.
میروی استراحت میکنی قشنگ ریلکس میشوی فردا این کاری که گفتم تمرین میکنی با استاد تلفنی قرار بگذار اول ایمیل بزن، بعد بهش تلفن بکن اول قرار بگذار و برو دفترش اجرا کن اجرا که کردی بعد تو بگیر و بیاور به من نشان بده ببینم توی مسیر رفتی یا خیر گفت همه را با هم یک جا نسوزان همه را گفتم باشد ولی خب این جریان این اتفاق دوم دیگر عملاً اولین و آخرین بار بود دیگر نیازی نشد که من باز بروم و این باز قهر کند و بروم سراغ استاد دیگر دو تا پروفسور خیلی عالی قرار شد توی پروژه به من تو طرحی که تعریف کردیم با هم دیگر کار کنیم و دیگر اتفاق خوبه افتاد و اتفاق خوبتر از این جریان این شد که به واسطه درمیان گذاشتن مشکل خودم با این دوست هندیمان که آنجا عرض کردم مشاور بود در واقع یک معاونتی را داشت یک ارتباط خیلی خوبی را برقرار کردیم و با هم دیگر با هم دوست شدیم و این دوستی هم خب ادامه پیدا کرد.
پیدا کردن استاد راهنما یکی از چالش های اصلی است؟
یکی از چالشهایی که کسایی که میخواهند خارج از کشور بروند و تحصیل کنند دارند پیدا کردن استاد در آن دانشگاه هدف و این که چطور آن رابطه را برقرار بکنند و خب فکر هم میکنم که به محض این که بروند و این معرفی را انجام بدهند قرار است آن هم بگوید بله دیگر اصلاً بیا و کجا بودی بیا و تو خودت بیا تمام در حالی که این روش را میبایست با احتیاط انجام بدهیم ارتباط گرفتن با استادی خارج از کشور نیاز به یک سری آموزشها دارد یوتیوب یک منبعی هست که میتواند به شما کمک کند و فیلمهایی که وجود دارد ببینید اتیریلایدهایی شبیه به همین وضع و کاری که شما تو سایت خودتان انجام دادید کاری که توی این تیپلایدها انجام دادید یک منبع دیگر از اطلاعات کسایی که درس خواندند و تجارب دارند به همین ترتیب است.
آن روش را یاد بگیرید آن روش سوشالایزینگ را یاد بگیریم ارتباط گیری را و بعد send to all نکنیم میآیند طرف مثلاً یک نامهای را مینویسد تمام فرصتهایی که نه در آن دانشگاه در دنیا وجود دارد در کل کشور همه را send to all میکنیم نباید آن کار را بکنیم میگوید استاد بفرست فیدبک بگیر برانداز کن ببین که کجا اشتباه بوده، کجا نبوده چقدر توانستید نظرش را جلب کنید و تازه روش را که میدانی باید بروی کار را انجام بدهی وقتی که نمیدانی که اول باید بروی آموزشها را ببینی و بعد استاد را که متعاقد کردید کار برایمان ساده میشود این به نظرم مهمترین شرایطی هست که ما باید توی یک دانشگاه ببینیم و شروع یک اتفاق چون بعدها در ادامه آن استاد شما را به اساتیدی دیگر معرفی میکند به دانشجوهای دیگر معرفی میکند.
هرچی باحالتر باشی، هرچی دلچسبتر باشی، هرچی تو دل برو تر باشی شانس ارتباطیت بیشتر میشود و دایره دوستانی که داری بیشتر میشود هرچی آنها اتفاق بیافتد شرایط برایت تحملش روانتر میشود دیگر کیف میکنی، دیگر وقتی که مثلاً دعوتت میکنند که مثلاً فلان کنفرانسی هست یا فلان نشستی هست یا مثلاً باربیکیو هست باربیکیو میگرفت برای دانشگاهها دانشجوها با هم ارتباط برقرار بگیرند آنجا دیگر تنها نیستی آن وسط کسی مثلاً بهت توجه نکند به هر حال درگیر کار خیر توی آن جمع حداقل سه، چهار نفر تو را میشناسند.
آن شناختن سه، چهار نفر فرصتی است که باز یک نتورک درست کنی با دوستهای آنها هم دوست بشوی و در واقع گسترش پیدا کند و خطر این که هُمسِک بشوی غم غربت بگیردت دپرس بشوی برایت کمتر بشود یکی از مواردی که چالشهایی که باهاش سر و کار داری شش ماه اول تحصیل که معمولاً برای بعضیها ممکنه دو، سه ماه طول بکشد برای بعضیها ممکنه شش ماه طول بکشد یک خورده خودمانی بگویم سوسل میشویم یکخورده همچین صبر و تحملمان کم میشود تو یک نفری بهمان یک موضوع منفی بدهد که دیگر این ارتباط را کوچک بکند ممکن است قهر بکنید بیاید ایران با وجود این که کلی هزینه دادید زبان یک داستان، پذیرش یک داستان، ویزا یک داستان آن هزینهها را همه را متاسفانه آن فرصت را هیفش کنیم برای این که آن فرصت حیف نشود این نکات بحث از لحاظ مباشرتی از لحاظ ارتباط گیری با استاد باید روش کار کرده بوشد.
توی ایران زبان صفر یا به قوی زیر صفر بود حالا وقتی رفتی آنجا با چه سطحی رفتی و حالا آیلتس شش و نیم، هفت گرفتی چطوری با استادها ارتباط را برقرار میکردید؟
دکتر: ببینید مشکل برقراری ارتباط با اساتید نیستش یعنی وقتی که شما یک سطحی از زبان دارید؛ مثلاً ممکنه یک آدمی پنج آیلتس داشته باشد ارتباط را میتواند با اساتید برقرار کند با محیط آکادمیک میتواند برقرار کند به چند علت حالا استاد از ویژگیهایش صبوری و درک استاد که صبر و درک را نداشته باشد خب اصلاً قطعاً یک کوئالیفای (واجد شرایط) برای یک استاد نیست این موضوع اول، موضوع دوم این که آن استاد افراد پرتلاش، افراد کارا را جذب کند و جذب تیمش بکند و از پتانسیلهایش استفاده بکند هدف آن هم هست؛ یعنی فکر نکنید فقط من اینجا یک تقاضا دارم خیر آن هم متقاضی افراد فعال و کوشا است حالا فقط اتفاقی که باید بیافتد این که این دو تا تقاضا توی یک مسیر قرار بگیرند و مَچ همدیگر بشوند.
خب پس اینجا وقتی که شما این سطح زبان را دارید مشکلی با آن اساتید ندارید مشکل شما با یک قسمت همکلاسیهایتان با آن student دیگری که داریم حالا یک وقتی آن همکلاسی نباشد، هم دانشگاهی باشد و با مردم و جامعه و آن شرایطی که شما با آن سروکار دارید؛ مثلاً فرض کنید خرید میخواهید بروید با یک فروشگاه و فرد آنجا مثلاً انگلستان میخواهید رفتوآمد کنید تو مسیری که رفتوآمد میکنید به همین ترتیب آنجاست که چالش وجود دارد و چالش برای کسایی که مثلاً آیلتس هفت دارند حتی و ممکن است که آیلتس هفت ممکن است داشته باشد، آیلتس هشت ممکن است داشته باشد حتی نه ممکن است؛ یعنی فول مارک آیلتس آن نمره کامل آیلتس را داشته باشد.
توی محیطهای اینطوری چالش را خواهد داشت چرا یکی از چالشها آن اِکسِنت و آن لهجهای هست که تا حالا گوشش بهش آشنا نبوده و طول میکشد تا گوش به آن تلفظات و نوع بیان سرعت صحبتکردن بهش میگویند پِیست صحبتکردن و ریتم صحبتکردن عادت کند این یک مطلب دوم بحث فرهنگ خب فرهنگ ما که از شرایط فرهنگ پیچیده میآید با فرهنگهای آسانگیر یک خورده فرق دارد. یعنی هرچه که هست آسانگیر متفاوت است اینجا شما ممکن است از ظاهر طرف خیلی مهم باشد، ممکنه که مثلاً آن نحوه بیان برایتان خیلی مهم است اول اینها را برانداز بکنید ممکن است که ساعت دستش، ممکن است که کتوشلوار تنش، ممکن است موبایلش اینها خیلی برایمان مهم است به پیام بعدازاین گوش بدهید؛ اما تو فرهنگ که لوکال تکست هستند آسانگیر هستند شرایط برعکس اول به پیام شما گوش میدهد و بعد به اینها نگاه میکند.
این موارد باعث میشود که مثلاً در استرالیا کشورهای پیشرفته شما پیام را نتوانی منتقل بکنی دیگر هر چه پوشیده باشی طرف برایت وای نمیایستد هر ماشینی سوار بشوی دیگر طرف بهت گوش نمیدهد و نمیتوانی ارتباط را خوب برقرار بکنی ارتباط بدنی را یعنی زبان بدنت درست نباشد، انتخاب واژگانت مناسب نباشد طرف دیگر حوصله ندارد وقت بگذارد راهش را میگیرد میرود این کجا اتفاق میافتد، این توی جامعه اتفاق میافتد حالا شما میخواهی بروی خرید بکنی شرایط فرق میکند این فروشنده هر کاری میکند که به شما بفهماند داستان از چه قرار است چرا چون میخواهد بفروشد؛ چون منافعش به شما گرهخورده است؛ اما آن شخصی که توی مثلاً محیط دانشگاه در نظر بگیرید.
آن ممکن است هیچوقت منافعی توی بعد اول و نگاه اول نداشته باشد که به شما گره بزند؛ بنابراین نگاه میکند شما نمیتوانی پیام را منتقل بکنی ارتباط بگیری دیگر وقت ندارد، حوصله ندارد، کار دارد گرفتار است راهش را میگیرد میرود؛ بنابراین اینجا یک خورده این چالش وجود دارد چیکار بکنیم چالش حل بشود سریعتر بافرهنگ و لهجه سریعتر آشنا بشویم خب راهها بسیار حالا راهها اولین راه خودمان را در معرض قرار بدهیم به رادیو داخلی گوش بدهیم.
کاظمی: آقای دکتر چون من یک قولی از شما گرفتم برای آموزش اختصاصی زبان انگلیسی میدانم خیلی به این موضوع علاقهمند هستید این موضوع را بگذارید توی آن لایو خب چون من میخواهم از محیط دانشگاه بیرون نیایید دو موضوع را به من بدهید من دانه، دانه میپرسم شما یک کم جوابها را کوتاهتر بدهید شما خیلی با جزئیات میگویید.
دکتر: عادت کردم دوست دارم که از جان کلام را قشنگ گفته باشم.
آیا محیطی بود توی دانشگاه در استرالیا برای کسی که بخواهد زبانش را تقویت کند؛ یعنی فضا و امکاناتی بود کسی بخواهد؟
دکتر: بله دانشگاههایی که تاپ هستند همهشان در کنارشان یک کالجی دارند علاوه بر کالج یک انجمنی دارند که کار ایندکشن انجام میدهند ایندکشن چیست؟ این انجمن برای دانشجوهای جدیدالورود طراحی شده است؛ یعنی اینطوری نیست بگذارید مقایسه کنم شرایط ایران شما وارد دانشگاه میشوید و دیگر میگویند برو آنجا ثبتنام کن و خودت دیگر باید احیا کنی؛ مثلاً هر چیزی را خیر آنجا یک توری ترتیب داده میشود یک جلسهای گذاشته میشود جایگذاری ساختمانها را میگویند، افراد را میگویند.
به شما یک بروشوری میدهند و شما وارد یک انجمنی میشوید تو آن انجمن عضو میشوید که مثلاً فرض کنید من دانشجو سال بالاتر با کسی که فِرِش و تازهوارد دانشگاه شده است ارتباط میگیرند و آن راه و چاه را بهش البته چاه که وجود ندارد راهها را بهش نشان میدهند سریعتر به مقصد برسد؛ بنابراین یک انجمن این تیپی هم وجود دارد که خیلی کمک میکند به سریعتر آشنا شدن یک بخش هستش توی هر محیطی چه محیط دور باشد، چه خوابگاه باشد چه محیط دانشگاه بلافاصله اینها یک سیکلی را تشکیل میدهند یک گروهی را یک مجموعهای را تشکیل میدهند از دوستان سریعتر باربیکیو مثلاً آنجا همه فرض کنید سوسیس طبخ میکنند بهاتفاق دور هم میل میکنند خودشان هم میپزند گاهی اینطور که سریعتر شما بخورید آشنا بشوید و از تجربیات هم استفاده بکنید.
کاظمی: ایرانیها چه، ایرانیها آنجا جمع بودند تو دانشگاه شما در استرالیا؟
دکتر: اگر منظورتان یک جمع اختصاصی که آمده باشند و جمع ایرانیها را تشکیل داده باشند خیر اما تو جمعهایی که دانشگاه ترتیب داده بود ما ایرانیهایی داشتیم البته خب ارتباط گرفتن با ایرانیها یک خورده نخیر که ارتباط گرفتن ایرانیها با هم دیگر سخت ارتباط میگرفتند شاید؛ مثلاً آن حالت محافظهکار بودن را چون ما به همچنان با خودمان داشتیم خیلی به دایره دوستانمان راه نمیدادیم حالا نه که من هم مستثنی باشم من هم حالا این شخصیت را میشود گفت تا یک حدودی داشتم خیر ما چیزی به نام انجمن ایرانیها نداشتیم.
کاظمی: ترمها چطوری بود شما چطوری درس میخواندید فقط واحد پاس میکردید، پروژه برمیداشتید ترمیک بود؟
دکتر: ببینید یک نکته من اینجا بگویم نکته جذابی روش درسخواندن در دانشگاههای مخصوصاً دانشگاههای استرالیا سه روش داشت یک روش کورس مد دارد روش کورس مد جریانی از روش تئوری و عملی است یک چیزی شبیه ما خودمان تو دانشگاه خودمان تا حدودی میبینیم اینجا میبینیم همه بار روی دوش دانشجو آنجا خیر یکخرده شرایط بیشتر حفظی هست این کورس مد روش دیگر روش کورس بای ریسرچ هست که شما میروید وارد فضای پروژه تحقیقاتی میشوید و آن کار تحقیقاتی را انجام میدهید و این مدل هم هستش در کشور ما و روش دیگری که تو کشور ما نیست آنرس کی اتفاق میافتد آنسر مثلاً برای منی که فوقلیسانس بودم میخواندم آنجا و میخواستم بعد ادامه تحصیل بدهم امکانپذیر نبود.
برای کسی بود که میاید و مقطع لیسانس را میخواند در مقطع لیسانس خیلی سختکوش، خیلی بااستعداد و بعد آن برایش یک آفری داده میشود دانشگاه یک آفری به او میدهد که علاوه بر مجموعه مواردی مثل بورسیه و هزینههای تحصیلی و اینها بیاید آنرس بخواند بیاید فوقلیسانس را اسکیپ کند و نخواند و مستقیماً وارد مقطع phd بشود چرا چون آنقدر این آدم پرتلاشی است که نباید مثلاً برای گرفتن یک سری دانشپایه در آن مقطع وقتش هدر برود بیاید سریعتر کار ریسرچ انجام بدهد کار تولید علم انجام بدهد و دانشگاه بیاید آنرس اینطوری بهش پیشنهاد بدهد من حالت کورس مد درس میخواندم یعنی بخشی از درسها حالت تئوری داشت؛ چون تو بخشی از تئوری هم مبانی و اصول به ما گفته میشد بقیه کار دیگر برعهده خودمان بود دیگر مثلاً پروژه تعریف میشد خودت باید بروی تحقیق بکنی بنویسی کیس استادی انجام بدهی،
عرض شود ریپورت تهیه بکنی، و تحقیقات انجام بدهی و مقالات مختلف را جاهای مختلف بخوانی و گردآوری بکنی با استادت هی ببری بگویی این خوب است میگوید بله حالا درست است من تو مسیر هستم هی بیای فیدبکها را بگیری تا این که درست بشوی بیای تو مسیری که مدنظر هست میآیی کار استاد این است که به تو بگوید درست است یا درست نیست اگر درست نیست چطوری باشد بهتر میشود کار استاد در اینجا این است دیگر این که شما رفته باشید به فرض کل روزت را تو کتابخانه سرکرده باشی یا تو آزمایشگاه یا جایی دیگر اینها دیگر همهاش برنامهریزی خود دانشجو هستش وظیفه و کار روی خود دانشجو و من بهصورت فول تایم واقعاً درس خواندم واقعاً سخت درس میخواندم.
یکی از قویترین اعضای کتابخانه بودم که همواره آنقدر میرفتم کتابخانه دوستهایم هم برای من کتابهایی که پیدا نمیشد گاه، گاه برایم سفارش میگرفتند که میآمد آن کتابخانه که باز شعبههای دیگر دانشگاههای دیگر سفارش میگرفتند و آن میآمد خیلی راهنماهای کتابخانه آنجا به من کمک میکردند که مثلاً یک کِیس استوری برایشان تهیه میکردم بهشان میدادم یک ریپورتی تهیه میکردم بهشان میدادم میخواند و فیدبکش را میگرفتم بههرحال اگر تو انتخاب واژهها بد رفتم واقعاً فیدبکش را داشته باشم و این شرایط من بود بسیار سخت روزیده ساعت دوازده، حتی من این را هم بگویم جالب است من آنجا کیس استادی مینوشتم میفرستادم ایران اینجا پیگیری با اساتید و اینها انجام میشد تصحیح انجام میشد باز دومرتبه برای من میفرستادند که من مطمئن بشوم از لحاظ زبانی و از لحاظ انتخاب واژهها جملات خوشگل اینها مشکلی نداشته باشد کار الان قابلارائه باشد به استادی که اینجا دارم البته از لحاظ علمی نمیتوانستند به من کمک کنند بیشتر از لحاظ زبانی به من کمک میکردند که مثلاً.
کاظمی: محیط کلاسها و امکانات دانشگاهتان در استرالیا هم بفرمایید حالا بگویید من سؤالم تو ذهنم هست؟
دکتر: محیط کلاسها شبیه به محیط کلاسهای ایران فرقی نداشت غالباً این بود که حالت یک سن مانند داشته باشد و از بالا صندلیها بیایند آرام بهصورت پلکانی بیاید پایین و استادکار تدریسش را انجام بدهد البته شکل و فرمش اینطور بود من کارهای مختلفی میکردم برای گرفتن مطالب آن موقع موبایلهای نوکیا آن موقع خیلی بورس نوکیا بود و اصلاً از سامسونگ خبری نبود من بسیار عکس میگرفتم اسلاید به اسلاید حرکت به حرکت ضبط میکردم با رکوردر گوشی ضبط میکردم صحبتها و با آن عکسها کنار هم دیگر میگذاشتم و آنطوری روش میدیدم کلاسها .
آنچنان تفاوتی از لحاظ فیزیکی و سختافزار با کلاسهای ما تو ایران نداشت و ندارد آن چیزی که متفاوت است و روش کار را متفاوت میکند برخورد اساتید است و روش تدریسشان ببینید آنجا استاد کارش میدان دادن است استاد کارش این است که به شما میدان بدهد؛ یعنی اگر قرار است شما را در یک محیط محافظت شده توی چاه بیندازد بعد شما میفهمید آهان اینجا چاه است؛ ولی محیط محافظت شده است؛ یعنی مثل حالت تجربه نداری که درسهای سخت داری بگیری و بعد به مشقت بیافتی خیر آن اتفاق نمیافتد خیلی توی چارچوب مشخص و دارک شدهای حفاظت شدهای شما را پیش میبرد هدایت میکند بعد به شما نقطه میدهد خیر این اینطوری باشد بهتر است اینطوری باشد بهتر نیست فلان کتاب را برو بخوان برای که این کار را بهتر کنی فلان کتاب را برو بخوان یا مثلاً لیست مقالات میدهد این مقالات را برو بخوان.
شما را کاملاً آزاد میگذارد همه چیز بستگی به خودت دارد و تلاشی که میکنی. میگوید من اگر به شما مثلاً این ریپورت را دادم دِدلاین آن زمان تحویل شما کی است؛ مثلاً فرض بفرمایید یک ماه دیگر تو این تاریخ مشخص تا این ساعت باید تا این ساعت شما این را آماده کنید تحویل بدهید این یک مبحث، مطلب دیگر ما در دانشگاه خودمان یک سیستم نرمافزاری داشتیم اسمش بود تِرن است این یعنی بگذار داخلش حالا یعنی چه دقیقاً شما وقتی مقالهای را مینوشتید و فایل وردش را تهیه میکردید میگذاشتید داخل این نرمافزار این مقاله شما را با دیتابیس اینترنت چک میکرد اگر درصد شباهت مقاله شما بیشتر از بیست درصد بود؛
یعنی میزان بهاصطلاح دزدی ادبی میزان مطالبی که شما کپی، پیست کردید و جملات، جملات خودت نیستند بالا میبود و استاد مقاله را نخوانده رد میکرد حالا اگر این یک فیریکوئنت بود؛ یعنی به طور هی اتفاق میافتاد یک جلسه، یک کلاسی برایت میگذاشتند میگفت خیل خب برو پیش فلان کتابدار و آن آموزشها را ببین که چطور باید رفرنس بکنی که مثلاً بگویی این مقاله را از فلان جا نوشتم و چطور باید متن و جملات خودت را بنویسی اینها را باید بهت میگفتند که چهکار باید بکنی و اگر که این کار تکرار میشد اخراج بله شما حتماً یکطوری هست که هی داری دزدی ادبی میکنی و موارد کپی پیست میکنی از کسای دیگر که مطلب بهاصطلاح آن حالت اصالت ندارد و این مورد دیگری بود که شما توی بحث نوشتن میبایست بهش هرچه که مینوشتی از مقاله را رو سیستم هر طرحی که مینوشتی باید اینجا بررسی میشد.
اینطور که درس میخوانیدم تو ایران عملاً فقط جزوه میدهند و میخوانی من حالا تا فوقلیسانسش را حالا تجربه دارم بقیه را تجربه ندارم عملاً هیچ کار علمی انجام نمیدهیم فقط یک سری جزوه و یک کتابی که شاید سی، چهل سال دارد هی استاد دارد میآورد و دارند تکرار میکنند؟
دکتر: آنجا فقط به شما موضوع میدادند موضوع این است و یک سری هدف مشخص میشد یک سری هدف تعریف میشد آیا فلان مطلب درست است، آیا این روش کار میکند، یا روشهای بهبودش چیست یک فرضیه کار برایش مشخص میشود و اهدافی برایش مشخص میشود دیگر شما بودی و کارهای ریسرچی که باید میرفتی انجام میدادی توی بحثهای دانشگاههای مختلف تو ژورنالهای مختلف و تو کتابهای مختلف و در واقع چیزی را تهیه میکردی و باز با استاد چک میکردی و در مسیر هستی یا نیستی.
کاظمی: آزمون هم داشتید تو پایان هر ترم برای تئوریها آزمون میگرفتند؟
دکتر: بله یک مواردی را من یک پرفسور داشتم که جزئ پروفسورهای برجسته دنیا هست آقای مایکل فِلکِکس ایشان بسیار سختگیر بود و اصلاً عجیب، غریب نمره میداد؛ مثلاً اینجا بیست و پنج صدم ایشان یازده صدم هم توی برنامهاش داشت که به دانشجوها یازده صدم هم اینجوری نمره میداد ده صدم حالا ما دیگر نمیفهمیدیم روش نمرهگذاریشان چه است این را داشتیم که از لحاظ تئوری آزمون کتبی از ما میگرفت.
کاظمی: خب یک بحث خیلی ذهن افرادی که علاقهمند این موضوع باشند مشغول داشته باشند بحث هزینهها هست آقای دکتر خوابگاه توی لایو قبلی خوابگاه را خیلی با جزئیات گفتید حالا یک خلاصهای از شهریههای دانشگاه، خوابگاه خوردوخوراک و هزینههای عمومی به ما بدهید حداقل چقدر یک دانشجو توی ماه هزینه دارد و بورسیه؟
دکتر: عرضم به حضور شما که بورسیه دو حالت دارد یا شما بورسیه از داخل کشور گرفتید و اینجا آن فرنچ را گرفتید و میروید و بهاصطلاح هزینههایتان را پرداخت میکنند یک وقتی خیر هزینه را آنجا به شما میدهند هزینه که دانشگاه بخواهد بدهد کاملاً تعریف شده است؛ یعنی شما یک خدمتی یک علمی را، یک ارزشی را ایجاد میکنید در قبال آن ارزشی که ایجاد میکنید آن دانشگاه به شما این موارد را میدهد؛ یعنی کار بورسیه را میدهد و عملاً شما کارمند دانشگاه هستید، یکوقتهایی کارگر دانشگاهید کارگر آن استادید باید کار کنید باید جان بکنی تلاش کنی نتیجه بیاوری ارزشآفرینی کنی و آن بورسیه را بگیری و حالا روشهای مختلف یک وقتی دیگر سوفانتی میدهند که دیگر زندگی، تحصیل و همه را دارد.
یک وقتی هم خیر مثلاً یک خودش بخشی از هزینهها را مثلاً تحصیل را میدهند زندگی با خود شما است هر طوری که شما بهتر خودتان را فروخته باشید و عقبه بهتری داشته باشید از لحاظ مقالات، بار علمی اینها خب موفقیتتان برای گرفتن فانت بیشتر هست این در مورد موضوع فانت که فرمودید درباره شهریه دانشگاه یک آنچنان بهاصطلاح تفاوتی ندارد نسبت دانشگاههایی که من مثال سیدنی را مثال میزنم ما مثلاً دانشگاه داریم خود همان شهر هستش دانشگاه عرضم به حضور شما که حالا در خود کشور استرالیا دانشگاه کوئینزلند را داریم دانشگاه مولژ را داریم دانشگاههای مختلفی دارند آنچنان دانشگاهها سرتاسر استرالیا که نگاه میکنی به ایالتهای مختلف که نگاه میکنی اینها تفاوت شهریه آنچنانی ندارند.
این تفاوتهایی جزئی هم که وجود دارد بابت آن اساتید و رنک علمی و موارد این تیپی هست که شاید وجود داشته باشد؛ ولی به طور عمومی یک چیزی حدود ده، دوازده هزار دلار هر کورسی ممکن است که هزینه بردارد شاید مثلاً بگویم هرسال اینطوری فرض کنید هر سالی هزینه شما باشد حالا فرض کنید باز بستگی دارد به خیلی از عوامل بستگی دارد درسی عملیاتی، عملیاتی نیست ببینید؛ مثلاً فرض کنید یک ترم میشود دوازده هزار دلار یک ترم دیگر هم دوازده هزار دلار یک کورس یکساله است میشود بیست و چهار دلار یک وقتی اینطوری یک وقتی میبینی که بهخاطر این کارهای عملیاتی که دارد بیست و چهارهزار دلار میشود سی هزار دلار بیشتر بهخاطر این که مثلاً فرض کنید آزمایش داشته باشید و یک سری موادی را مصرف میکنید و آنها هزینهاش را حساب میکنند هرچه عملیاتیتر باشد خب از آن طرف دیگر هزینهها بیشتر است هزینه زندگی که همچنان فکر میکنم این جریان همچنان در استرالیا به همین روش است.
به طور اگر کسی نخواهد اگر اهل تفریحات و لاکچری زندگیکردن و مدلهای خوش گذراندن و اینها هست به نظرم آقا نرو درس بخوان چرا میروی درس بخوانی؛ ولی اگر موضوع درس خواند مطرح است که باید اصول زندگی دانشجویی را رعایت کنی ماهی هزار تا هزار و دویست دلار هزینه داری از تمام هزینههایی که میدهی هزینه اجارهای که میدهی، هزینه رفتوآمد، هزینه خوردوخوراک، هزینههای که برای شستشو لباست و اینها میگذاری این موارد هزینههایت هست خب اگر این برای یک نفر هست که حالت مجردی بشود اگر فرد متعهد باشد این هزینهها دو تا دو و نیم برابر مثلاً هزار و دویست دلار سه هزار دلار آن موقع میشود خب بههرحال شما وقتی متعهد هستید.
خب نمیتوانید شما مثلاً میروید دانشگاه خب نمیتوانید همسرتان را داخل اسیر که نگرفتید همسرتان همیشه توی خانه بماند بههرحال یک سری تفریحاتی یک سریکارهایی را انجام میدهد پارکی یک جایی بههرحال یک هزینههای اینطوری وجود دارد طبیعتاً هزینه دوبرابر نمیشود، دوبرابر و نیم میشود هزینه بیشتری را خواهید داشت و در مورد بیمه بخواهم خدمتتان عرض کنم بیمه یک مبلغی است که من یادم است که مبلغ ششصد دلاری برای سال بیمه دادم اگر آن فرق کرده یا فرق نکرده شرایطش نمیدانم ممکن است که فرق کرده باشد باتوجهبه به اطلاعاتی که دارم ممکن است شرایط بیماری به وجود بیاید آن بیمهها هم هزینهاش را ببرند بالاتر چون افراد بیشتری مریض میشوند کرونا نمونهاش و هزینههای بیمهای بالاتر میرود این هم در مورد هزینهها که فرمودید اگر احیاناً بخشی را جواب ندادم بفرمایید که خدمتتان عرض کنم.
کاظمی: یک بحثی دیگر یک سؤال دیگر حالا نسبتاً سؤالهای آخرمان میشود بحث فوقلیسانس را که تمام کردید باز رفتید سراغ دکترا دیگر تو همان دانشگاه خب حالا یک توضیحی بدهید حالا در حد چهار، پنج دقیقهای؟
دکتر: بله ببینید؛ چون من از ابتدا دیدگاه ادامه تحصیل را داشتم برنامه پروژهام را طوری گذاشته بودم که قابل دنبالکردن باشد و قابل علمی یعنی یک مطلبی باشد که بسته نمیشود پروژه من روی موضوع مقاومت آنتیبیوتیکی بود توی رشته بیوتکنولوژی که میخواندم و استفاده از باکتریهای مفید هستند که برای جلوگیری از بیمار شدن و بالابردن مقاومت بدن و جلوگیری از مقاومت آنتیبیوتیکی یا دارو روی این جریان کار میکردیم که همین قضیه هم یک جریانی بود پروژهای بود که باز بود خیلی جا برای کارکردن داشت؛ بنابراین این جریان به همان ترتیب ادامه پیدا کرد و بهواسطه همان آمدم و وارد بحث ادامه تحصیل خودم شدم.
کاظمی: تجربیاتتان را از زندگی توی استرالیا خلاصه مزایا و معایب مثلاً چهار، پنج مورد خاص که مثلاً مزایای زندگی تو استرالیا بود برای معایب زندگی تو استرالیا چه بود واقعاً؟
دکتر: بله استرالیا چون یک کشور چندفرهنگی است. بسیار پذیرش دارد بسیار میزان تحملپذیری برای فرهنگهای مختلف بالا است ببینید در محیط دانشگاه ما یک نمازخانه داشتیم، یک مسجد داشتیم و اگر کسی میخواست نمازخانه در اختیارش بود برای این که کسی که مسیحی بود کلیسا وجود داشت، برای آن کسی هم که اهل معبد رفتن بود معبد وجود داشت مطلبی که بسیار برای من جذاب بود بسیار برای من جذاب بود جمعهها کسی با کار نداشت؛ یعنی شما اگر غیبت میکردید کسی این غیبت را لحاظ نمیکرد چرا چون میگفتند خیل خب مسلمانها باید بروند یک سری مناسک نمازجمعه دارند میروند آنجا و برنامه برای خودشان دارند و بنابراین روز جمعه خب برای برنامهریزی مسلمانها حل کرده بودند.
و یک مسجد بامزه هم توی محله آبرن ما داریم جزئ مساجد خیلی معروف هست در استرالیا خب کسی میخواست برود و عبادت کند دستش باز بود بسیار تحولپذیریشان بالا است بسیار میخواهند که شما بروید و کار بکنید نژادپرستی در استرالیا بهشدت مورد تنبیه قرار میگیرد بهشدت محکوم است و بنابراین موضوعی است که بسیار زندگیکردن راحت میکند شما بههیچعنوان به رنگ، به دین، به قواعد مختلف اینطوری حق ندارید کار داشته باشید، حق ندارید ایراد بگیرید انتقاد کنید بهخاطر این که اینها موارد خصوصی هر نفر و باید مورد احترام قرار بگیرد بسیار استرالیا بسیار راستگو هستند و بسیار سمی هستند مطلب بسیار جالبی که ما هر جا تو خیابان قدم میزنیم محال ممکن است دو نفر از کنار هم رد بشوند و ما ایرانیها این عادت را نداریم؛
اما این در استرالیا جاافتاده کسی که میآید به شما نزدیک میشود چشمش تو چشم شما افتاد لبخند میزند جوری هم لبخند میزند قرار گذاشته است اصلاً با خودش طوری هم لبخند میزند که شما را هم به لبخند وادار کند و این جزو شخصیتشان است مطلب دیگر بگویم شما تو استرالیا نمیتوانید. هرجایی سیگار بکشید برای سیگارکشیدن محل مخصوص وجود دارد و باید حتماً توی این فاصله مثلاً صد متر باشی که سیگار بکشی بعد از آن فاصله صد متر که رد شدی سیگار کسی دستت ببیند جریمه میشوی این نکته بسیار مهمی کسی حق ندارد به بچهها به سنین پایین اصلاً سیگار بفروشد حق ندارد سیستم کاملاً کارش بسیار مشخص است تو فروشگاههایی که مواد نوشیدنی الکلی میفروشند آنها زیر یک سنی اصلاً راهشان نمیدهند که وارد آن فروشگاه بشوند همه اینها را از لحاظ تربیتی دیدند و کسی اجازه ندارد غیر از سن قانونی وارد آن فروشگاه بشود حالا چه برسد که مثلاً بخواهد مثلاً فرض کنید که مواد الکلی بخرد و از لحاظ امنیت سیدنی جزئ ایمنترین کشورهای دنیا توی بخشهای اول دنیا هست از لحاظ جرم و جنایت درش شما پلیس در آنجا نمیبینید و خودش نشاندهنده این است که امنیت بالا است.
برای ما ایرانیها اگر بخواهم نکته منفی بگویم مواردی که بسیار شخصی است دیگر از نگاه من شاید بومی استرالیا باشد همین که شما خیلی رفتوآمد بکنید خب آن سخت دیگر سخت به معنی دور دیگر و کلی باید تو راه و پرواز و اینها باشی یک نکته دیگر هم شاید در زندگی اثر داشته باشد خود سیدنی و خود کشور استرالیا در جایی واقع شده که بهاصطلاح به ما این نکته را خیلی تذکر میدادند که بهاصطلاح از طرف تابش نور خورشید طوری است که از میزان رِیت اشعه خوبی در آنجا بالا است خیلی سفارش میکردند که حتماً ضدآفتاب استفاده بکنید حتماً عینک یو وی استفاده بکنید اینها مواردی هست که خیلی سفارش میشد استرالیاییها این را هم تو لایو بعدی هم گفته بودم ناهار نمیخورند و ناهار میوهشان به جاش شام را زود میخورند به نظرم این یک خودش باعث میشود که آدم بداند یک لایو استایل سالمی دارند و البته که ما بگویم که ما چاقهایی در استرالیا دیدم که در ایران نمیبینیم.
البته این نکته فراموش نشود این از لحاظ تفاوت عرض کردم از لحاظ یک خط بهش میگویند اُبیسیت این اُبیسیتی یک بیماری هم اساساً محسوب میشود یک ربطی به لایفاستایل ندارد قطعاً ولی موارد اینطوری را هم داشتیم در کنارش این را عرض کردم لایفاستایل سالمی داشتند به این معنی نیست که آقا شما آنجا چاق اصلاً نمیبینید این معنایش این نمیشود البته توی عمومی و استرالیاییها بسیار خانواده شلوغ و پرجمعیتی دارند و استرالیاییها بسیار قوانین حمایتی برای خانمها دارند و خصوصاً اگر خانم مادر باشد دیگر یک دولت استرالیا مثل کوه پشتش است و حمایتش میکند از بچهاش مراقبت میکند خانوادهها هم بسیار پرجمعیت هستند چرا که امتیاز داده میشود امتیاز داده میشود نسبت به بچه در استرالیا و نگرششان این است که جمعیت را جوان نگهدارند بهطورکلی نکات مثبت و منفی و بعضیهایی که استرالیا به ذهنم میرسد درهرصورت.
کاظمی: چه شد بعد از پانزده سال درس و تحصیل توی استرالیا به ایران برگشتید الان به چه کاری مشغول هستید؟
دکتر: بله من البته از استرالیا برگشتم؛ چون که میخواستم برای ادامه تحصیل انگلستان بروم این یک بحث داستان و پذیرش هم گرفته بود که مثلاً phd را آنجا بخوانم دیگر همین را داشتم اصلاً تو کیفم یک phd خواندن در که کلاً در انگلستان یک اتفاق سفارت افتاد و موضوع انگلستان را کلاً منتفی شد بحثش و بنابراین بحث که اصلاً نرفتم از استرالیا با وجود این که دوست داشتم ادامه تحصیل اروپا باشم و نشد این بود که دیگر فضای استرالیا راضیام نمیکرد و بهطورکلی استرالیا که با وجود تمام امکانات برگشتم خب.
خاطر زندگی شخصی خودم بود و بهخاطر همسر و پسرم بود که پسرم داشت به دنیا میآمد و شرایط اینطوری داشت بعد هم که دیگر شرایط بهاصطلاح پدر شدم و مسئولیتهای پدر یعنی یکطوری شد که از یک جایی به بعد تصمیم گرفتم تو ایران بمانم البته که این را فراموش نشود چه تو مقطع فوقلیسانس وقتی میخواستم استرالیا را ترک کنم و به بعدش اساتید من خیلی اصرار میکردند که خانوادهات را بیاور و اینجا باشید و اینها که خب حالا شرایطی بود که نشد همهمان برویم آنجا ساکن بشویم از اینطرف دیگر بگویم، نگویم زور خانممان زیاد بود و زیادتر و من هم عاشق و تسلیم و دیگر تصمیم گرفتم ایران زندگی بکنم و ادامه بدهم.
کاظمی: خب الان به چه کاری مشغول هستید؟
دکتر: در حال حاضر را خدمت شما بخواهم بگویم یک خورده نیاز به مقدمهای دارد بهطورکلی من تو آموزشم تو بخش کلی کار ما یک هُلدینگ آموزشی داریم حالا آموزش توی حوزه زبان انگلیسی و کارهای آیلتس یک بخش است ما تافل آموزش نمیدهیم به طور تخصصی زبان مکالمه زبان انگلیسی و آیلتس را کار میکنیم توکار فضای آموزشی هستیم آن که بحث زبان تو همه سنین تو بخشهای مختلف همکاران من البته دارند و خارج از بحث زبان انگلیسی یک بخش یک هُلدینگ آموزش تجارت بینالملل را پوشش میدهد.
آموزش تجارت بینالملل و دادن خدمات میدانی و خدمات کاربردی توی آن حوزه است به تجار، مدیران و صاحبان کسبوکار بهطورکلی موضوع زبانمان سایت مخصوص به خودش را دارد. تو حوزه زبان انگلیسی هم مؤسسه زبان فرزاد هست که فعالیت میکند تو بخش آنلاین هم ENGLISHFORUNI.COM را برای آموزشهای آنلاینمان خودمان داریم که توی بحثهای مختلف آموزشی هستش و بحث تولیدیمان که البته جزئ هُلدینگهای از مواردی هست که تازه به این هُلدینگ اضافه شده عمر اگر به طور تخصصی یک چیزی حدود یک سال دارد از خود سایت حدود شش ماه دارد میگذرد؛ اما از دورههایی که با طراحی و اینها بخواهیم در نظر بگیریم میشود یک سال تمرکز این بر روی حوزه تجارت بینالملل و بحثهای صادرات و آموزشهای مربوط به تجارت هست تجارت بینالملل به طور خاص مارکتینگ بینالملل تو بخواهی در کشورهای خارج از ایران در واقع فعالیت بکنی.
کاظمی: خب حالا قولش هم از شما گرفتم برای بحث لایو که چطوری انگلیسی یاد بگیریم چون میدانم شما این کار را خیلی به طور تخصصی و با عشق انجام میدهید؟ حتی دورههایتان هم دیدم خیلی جالب بود توی سایت تضمین میکنید آموزشها را آن دوره کاملتان را تضمین میکنید و ضمانت بازگشت پول هم دارید.
دکتر: ما ضمانت بازگشت وجه بدون قیدوشرط داریم بدون سؤال داریم؛ یعنی شما میآیید یک ترم را ده جلسه فرض کنید دوره میکرو جز دورههای خاصی هست که بهخاطر سیستم آموزشی ارزان هم البته نیست و بااینوجود دوستی میاید یک ترم ده جلسهای را شرکت میکند ناراضی بود از دانشجو نمیپرسیم که فقط اعلام میکند که ناراضی است صددرصد وجه را بهش برگشت میدهیم آن جزواتی که هم گفتیم و آن آموزشی هم که دادیم موارد مختلفی هم که بهش کمک کردیم هم در قبالش ادعایی نداریم صددرصد وجه را بدون پرسیدن کوچکترین سؤال جزئ ارزشهایمان هست که کسی که آمده و نتوانسته آنطور که باید ارزش برایش ایجاد کنیم صددرصد وجه را بهش برگشت میدهیم.
کاظمی: خب تو لایو بعدی در مورد این که چگونه باید زبان انگلیسی یاد بگیریم و چرا ما تو ایران زبان انگلیسی را خوب یاد نمیگیریم رو این بحثها خیلی با جزئیات بحث خواهیم کرد خیلی لطف کردید تجربیاتی را در اختیار من گذاشتید.
دکتر: زنده باشید شب خوبی داشته باشید. برای ارتباط با آقای دکتر فرساد و استفاده از دوره های تخصصی، فشرده و تضمینی آموزش زبان انگلیسی و آمادگی آزمون آیلتس آقای دکتر علی فرساد حتما توصیه می کنم. از سایت آقای دکتر بازدید بفرمائید. و برای اخذ مشاوره و تعیین سطح رایگان به آقای دکتر پیام بدهید. راه دسترسی به آقای دکتر از طریق سایت https://englishforuni.com/
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.