تجربیات زندگی در مونترال کانادا
برای تماشا ویدئو مصاحبه من با خانم پریسا فنائی ( مهندس و ارشیتکت مقیم مونترال کانادا ) در خصوص تجربیات زندگی در مونترال کانادا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
برای شنیدن پادکست مصاحبه من با خانم پریسا فنائی ( مهندس و ارشیتکت مقیم مونترال کانادا ) در خصوص تجربیات زندگی در مونترال کانادا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
سعید کاظمی هستم. سلام خدمت دوستان عزیز. با خانم مهندس فنائی در خصوص تجربیات زندگی در مونترال کانادا صحبت میکنیم. من خانم مهندس را به لایومان اضافه بکنم.
سلام. من ساده شما را معرفی اولیه کردم. لطفاً خودتان را کامل معرفی بفرمایید.
ممنون، من سلام عرض میکنم خدمت شما آقای مهندس و دوستانی یا الان دارند میبینند یا بعداً، من پریسا فنائی هستم. مهندسی معماری و مهندسی کشاورزی خواندم و مدت کوتاهی هم هست که به مونترال مهاجرت کردیم. کسبوکار خودم را شروع و راهاندازی کردم.
حتماً با پیج و سایت من آشنا هستید. من در پیج و سایت خودم تجربیات آدمها را از تحصیل و زندگی و مهاجرت به اشتراک میگذارم. یعنی ما ایرانیها معمولاً اشتراکگذاری تجربه کم داریم و شرکت مهاجرتی یا تحصیلی – دانشجویی چیزی هم ندارم. فقط بحث من بهاشتراکگذاری تجربیات هست و میگردم افراد خاص را پیدا میکنم و دعوتشان میکنم مثل شما. دوست دارم صادقانه از زندگی در مونترال بفرمایید.
من اولین سؤال را خدمتتان بگویم. چرا مونترال را برای زندگی انتخاب کردید؟
ببینید مونترال در مقابل دیگر شهرهای کانادا، کانادا در واقع شهرهایی که بیشتر برای مهاجرت انتخاب میکنند تورنتو هست، ونکوور هست و مونترال. در قبلاً این سه شهر مونترال پویاتر و اکتیوتر(فعال تر) دارد و انگار کار و زندگی در کنار هم است؛ ولی تورنتو و ونکوور بیشتر خیلی صنعتی شده است و میشود گفت زندگی که هر آدمی میخواهد برای تفریحات و اینها داشته باشد یک مقدار قربانی کار شده. همانطور که گفتم بیشتر صنعتی شده؛ ولی مونترال کار و زندگی و همه اینها را در کنار هم دارد. یعنی آدم میتواند لایفاستایل خود را داشته باشد. گرچه یک سری معایب دارد؛ مثلاً یکی از معایب این هست که کانادا کلاً دوزبانه هست.
زبان اول انگلیسی هست و زبان دوم فرنچ. منتها مونترال و شهرهای دیگری که در استان کبک هستند فرنچ پررنگتر هست و اینکه بیشتر خودش را نشان میدهد و این میتواند یکی از معایبی باشد که خلی افراد بیشتر به سمت انگلیسیزبان هستند. مزایای زیادتری دارد؛ یکی همان لایفاستایل که گفتم. یک حد توازن دارد بین کار و زندگی و از نظر مخارج و اینها حد نرمالتری را دارد نسبت به ونکوور و تورنتو.
سؤال بعدی ما راجع به هزینه های زندگی در مونترال کانادا هست. هزینه های زندگی برای یک خانواده 3-4 نفره را بفرمایید؛ چون خیلی افراد با خانواده هستند. شما هم میدانم که با خانواده در آنجا زندگی میکنید.
ببینید اول اینکه هزینه ها همه چیز بستگی به مدیریت خانواده دارد. یک خانواده میتواند خیلی خرج کند. یک خانواده میتواند با برنامه ریزی و خیلی صرفه جوییها هزینه را در یک سری از چیزها پایین بیاورد. من حد واسط میگویم. اگر بخواهیم حد واسط را در نظر بگیریم یک خانواده 4نفره که بچه هایشان هم که این باز قسمت بندی دارد. بچه هایی که مدرسه میروند و مدرسه نمیروند بچه هایی که دانشگاه میروند و نمیروند، و باز دوباره این هم قسمت بندی دارد.
بچه هایی که لاین دولتی تحصیل را استفاده میکنند یا لاین آزاد و خصوصی را استفاده میکنند. مثلاً برای مونترال مهدکودک دولتی روزی 8 دلار هست و خصوصی روزی 30 دلار هست. پس بستگی دارد که ما، این خانواده 4نفره فرزندشان را در مهدکودک دولتی باشد یا مهدکودک خصوصی. یا تحصیل هم همینطور. مدرسه های رایگان داریم که دولتی هستند و مدرسه های خصوصی داریم که باید ترمی 5 هزار دلار -6 هزار دلار بابت آن پرداخت کنند. حالا اگر ما اینها را در نظر نگیریم و فقط بخواهیم هزینه خوردوخوراک را در نظر بگیریم.
هزینه رفتوآمد با وسایل نقلیه عمومی بخواهیم در نظر بگیریم و یک حد واسط و یک چیز نرمال بخواهیم در نظر بگیریم هر خانواده بدون اجاره خانه، چون اجاره یک مبحث جداست؛ هزار دلار الی 1200 دلار هزین یک خانواده 4نفره در مونترال است که انگار بخواهیم همه چیز را در یک حد واسطی نگه داریم. اجاره خانه در اینجا باز هم به نسبت تورنتو و ونکوور یک مقدار نرمالتر هست. مثلاً برای یکخانه یک خواب که 70 متر باشد اینجا منطقه خیلی پایین شهر و بالا شهر ندارد که مثلاً بخواهیم بگوییم بالا شهر 2 هزار دلار هست پایین شهر هزار دلار هست. نه این نیست. حدود 200-300 دلار اختلاف قیمت باشد.
اینطور نیست که نصف شود یا اختلاف فاحشی داشته باشد. من میگویم که اجاره یکخانه یک خواب 70 متری در یک منطقه خوب در مونترال حدوداً 1500 دلار در ماه هست. اگر این خانه بخواهد آپشنهای بیشتری مثل استخر و یک آپارتمانهای رینوو شده باشد، بازسازی شده باشد. اینها بالاتر میرود؛ مثلاً یکخانه یک خواب 70 متری به 1700-1800 هم میرسد که باز به نسبت این قیمتها در تورنتو و ونکوور، تورنتو بین 200-300 تا به این قیمت اضافه کنید. ونکوور هم روی قیمت تورنتو 200-300 تا بگذارید. باز در همین رنج بالا میرود. دیگر چه؟
چند مدل خانه در مونترال داریم؟
اینجا آپارتمانهایی هستند که ذاتاً برای اجاره هستند. اینها خریدوفروش نمیشوند و فقط اجاره داده میشوند. یک سری مزایا، انگار پکیج دارد این خانه ها. مثلاً برق روی اجاره خانه حساب میشود یا آب یا … یک سری مزایای خیلی کوچک. یک سری خانه ها هست که آپارتمان هستند؛ ولی مالک شخصی دارند. به فرض مثال من یک آپارتمان خریدم. اجاره میدهم. تمام آن چیزی که برای آن خانه هست را مستأجر باید پرداخت کند. در اینجا گاز معمولاً نیست. الکتریسیته یا همان برق.
یعنی سیستم گرمایشی شما در مونترال با برق هست، بله؟
بله. حدوداً فکر میکنم 80% با برق هست گاز معمولاً نیست. مگر اینکه خانه های House که ویلایی هستند. آنها میتوانند گاز داشته باشند. اجاره آنها متفاوتتر هست. آنها خانه هایی هستند که معمولاً دوسطحی یا سه سطحی هستند. دارند، زیرزمین دارند، طبقه همکف و بالا، حدوداً 3-4 اتاقخواب دارند، اجاره هایشان هم معمولاً بین 3 هزار تا 4 هزار دلار هست.
پس اجاره خانه ویلائی در مونترال حدوداً دوبرابر یک آپارتمان درمیآید؟
بله ولی اگر بخواهیم نگاه کنیم بهصرفهتر هست. چون انگار شما سه تا طبقه دارید، 3 الی 4 اتاقخواب دارید، و خانه کاملاً دست خودتان هست. 3 هزار تا دارید هزینه میدهید؛ ولی یک آپارتمان یک خواب 70 متری را 1500 میدهید. مسلماً آن بهصرفهتر هست؛ ولی هزینههای آن هم خیلی بالاتر هست. چیزی که اینجا هست شما وقتی برف میآید خانه شما که House باشد یا همان ویلایی باشد خودتان مسئول تمیزکردن ورودی و جلوی خانه تان هستید و اینکه هر روز، اینجا در زمستان هر روز برف میآید؛ انگار هر روز باید برف جلوی خانه را خودتان پاکسازی کنید. اگر پاییز هست برگها را جمع آوری کنید. یک سری هزینه ها دارد، هزینه گرمایش، سرمایش با خود کسی هست که یا آنجا را خریده یا اجاره کرده.
کسی که تازه به مونترال آمده پیشنهاد شما این هست که بهتر است که از آپارتمان شروع کند؟ یک خانواده متوسط؟
100% از آپارتمان
در مورد مدرسه که فرمودید اگر کسی بخواهد مدرسه دولتی در مونترال ثبتنام کند امکانش راحت هست؟ یعنی راحت میتواند ثبتنام کند؟ انتخاب آزاد است؟ چون مثل ایران بعضی از شهرهای بزرگ، شهرهای کوچک نه سریع پر میشود، باید هزار تا روابط بزنی؛ ولی شهرهای کوچک خیر
درست هست. دقیقاً، مونترال برای مهدکودک دولتی که گفتم از یک سال قبل باید ثبتنام انجام داده شود. انگار شما از یک سال قبل ثبتنام را انجام میدهید رزرو می کنید تا نوبت شما شود، مدرسه هم همینطور.
برای کسی که تازه میآید مونترال کانادا عملاً روی دولتی نباید حسابی باز کند
برای کسی که تازهوارد میشود نه. باید همان آپشن خصوصی را در نظر بگیرند که خیلی هم هزینه ها بالا هست
کسی که تازهوارد مونترال میشود سیستمی، انجمی، کامینیتی هست که از او حمایت کند؟ چه فارسیزبان، چه از طرف دولت فدرال، دولت ایالتی خود کانادا
منظورتان از حمایت چه نوع حمایتی است؟
مثل یادگیری قوانین، قوانین را یاد بگیرد. مثلاً مالیات باید بدهد، چگونه مدرسه بچه را ثبت نام کند. اگر دانشگاه بخواهد برود. اولین اولویت همه این هست که بچه هایشان را ثبتنام کنند. خیلی از ایرانیها مشکل زبان هم دارند؛ یعنی کامل مسلط و آشنا نیستند.
درست هست. گروههایی هستند در تلگرام؛ گروههایی هم هستند که بهصورت شرکتهایی هستند که خودشان بهصورت خودکفا آمدهاند یک همچنین مجموعهای را درست کردند که بخواهند به هموطنان خودشان کمک کنند. دقیقاً در همین زمینه کلاس برگزار میکنند بهصورت آنلاین، هموطنانشان را با قوانین آشنا میکنند، به آنها کمک میکنند برای ثبتنام و هر سؤالی که داشته باشند، یا حتی تورهایی را دارند که بخواهند شهر را بشناسند.
همه با هم آن تور را برپا میکنند که به اطراف شهر را نگاه کنند بشناسند. همین گروهها هست. من احتمال میدهم که در تورنتو و ونکوور بیشتر باشد. اینجا من یک نفر را میشناسند که دقیق اسمش را نمیدانم چیست. ولی او هم خیلی قوی است و هم به زبان فارسی، هم به زبان انگلیسی و هم به زبان فرانسه هست. کلاسها و ورکشاپهای مختلف بهصورت آنلاین برگزار میکنند و هموطنانشان را با قوانین و خیلی چیزهای دیگر، یعنی یکعالمه آپشن و آیتم هست که شما انتخاب میکنید که بسته به آن نیازی که دارید آن کلاسها را انتخاب میکنید و در لایو یا کلاسهای آنلاینشان شرکت میکنید تا جواب سؤالاتتان را به دست بیاورید.
تجربه شما چه بود؟ وقتی وارد مونترال شدید روز اول، یکی هست که فامیل و دوست دارد حمایتش میکنند، کمکش میکنند. چون اگر بخواهید یک هفته یا یک ماه متل بمانید هزینهها معمولاً بهصرفه نیست. کسی که دوست و آشنا ندارد چهکار باید بکند؟ تجربه خودتان را اول بفرمایید.
تجربه من این بود که قبل از من همسرم وارد کانادا شده بودند و یک سال زودتر از من مهاجرت کرده بودند و اینکه ما در اینجا دوست و فامیل و آشنا داشتیم. هم دوستانمان کمک کردند و اینکه همسر من با کمک دوستشان خیلی از مکانها را شناخته بود. چون دوستشان خیلی سال قبلتر، فکر کنم سال 2016 مهاجرت کرده بودند، کامل مونترال میشناختند. وقتی همسرم مهاجرت کردند دوستان ایشان تمام راه و چاهها را بهشان یاد داد، تمام چیزهایی را که باید بشناسد را کمک کردند و به همان نسبت وقتی من وارد شدم همسرم به من کمک کرد که باز این شناختها را داشته باشیم و اینکه دوست، فامیل و اینها داشتیم که در کنارمان باشند.
ولی برای کسی که دوست و آشنا و اینها ندارد اول اینکه باید سعی کند که وارد آن گروههایی بشود که فارسیزباناند. یعنی سریع سعی کند که آن گروهها را پیدا کند. چون اگر آن گروهها را پیدا نکند یا اینکه کسی را پیدا نکند که راهنماییشان کنند واقعاً در بدو ورود خیلیخیلی شرایط سخت هست و اینکه شاید در خیلی از چیزها ضرر کنند؛ مثلاً اتفاق آنطور که دوست دارند پیش نرود. برای همین باید گروهی را که تجربه دارد و از خودشان زودتر وارد شهر شدند حتماً پیدا کنند.
چون کانادا یک کشور ارزان نیست. کانادا یک کشور فوقالعاده گران هست و اگر بخواهی خودت آزمونوخطا کنی خیلی آدم را به عقب میبرد. چون آدم وقتی وارد میشود نه کار دارد نه اینکه بخواهد به یک منبع درآمد دلاری برسد زمان میبرد؛ بنابراین آن تومان هم که به دلار تبدیل میکنید در واقع انگار هیچی. به همین دلیل اگر این شناخت را نداشته باشند امکان دارد که خیلی عقب بیفتند و خیلی چیزها را از دست بدهند.
پس شما فرمودید با 1800 دلار اجاره و 1200 دلار هزینه های عمومی یعنی حداقل 3 هزار دلار تا 4 هزار دلار هزینه های خانواده 3-4 نفره هست
خانوادهای که 4 نفرند به 4 هزار نمیرسد. بین همان 2500 تا 2800 متوقف میشود. وقتی به 4 هزار میرسد که بخواهند House داشته باشند، بخواهند هزینههای مقداری بالاتر و اینها داشته باشند.
منظورم این است که ما 3 هزار دلار حداقل حدود صد میلیون تومان به پول ما میشود. حالا 80 میلیون. چون شما وقتی وارد مونترال کانال میشوید اولویت مسکن
هست. بعد میشود بچه ها که باید ثبت نامشان را انجام بدهید، کمی که اینها استیبل شد و آرامش پیدا کردید لوازم خانه باید بخرید، درست هست؟ آنجا که فرنیش
نمیدهند؟
درست هست، چرا اتفاقاً خیلی از خانه های مبله هست که خیلی از مهاجران زمان ورود خانه های مبله شده اجاره میکنند. حداکثر اجاره خانه های مبله شده صد دلار 150 دلار هست. این خانه ها را پیدا میکنند. یک هفته دوهفته یک ماه هستند تا بگردند و خانه ای را که میخواهند با شرایطی که میخواهند پیدا کنند. یا اینکه حتی میتوانند بیشتر آن خانه را اجاره کنند. هست. با تایمهای مختلف، با شرایط مختلف، انگار همه مدل خانه اینجا هست که میشود اجاره کرد. حتی یکخوابه، دوخوابه، استودیو؛ استودیو به سوئیت گفته میشود که اتاقخواب ندارد. آن هم میتواند مبله شده باشد که حالت موقت اجاره کنند تا اینکه بگردند با شرایطی که میخواهند خانه پیدا کنند.
پیشنهادتان این است که از جامعه فارسیزبان کمک بگیرند. از کانالهای تلگرام و سایتها. چون ما متأسفانه داخل ایران کارت بینالمللی نداریم که از LBMB اجاره بکنیم.
درست هست
در مورد زبان فرانسه فرمودید. تجربه تان در مورد زبان فرانسه در مونترال هم برای ما بفرمایید
ما وارد مونترال شدیم. من قبلاً در ایران ما مشهد زندگی میکنیم و میکردیم. من در آنجا 3 سال کلاس فرانسه رفته بودم. مدرک فرانسه هم داشتم. درست هست که خیلی سال از آنها گذشته و حالت اکسپایر دارد؛ ولی باز وقتی در محیط قرار بگیری میتوانی ارتباط برقرار کنی. در واقع ما آن زبان فرنچ و انگلیسی یاد میگیریم با آن چیزی که در محیط میبینیم و با آن مواجه میشویم یک مقدار متفاوت است. چون اینها حالت نیتیو دارند. فرنچ را نیتیو حرف میزنند. با لهجه حرف میزنند؛
ولی ما با لهجه فارسی یاد گرفتیم. همینطور که هندیها، عربها لهجه دارند وقتی انگلیسی صحبت میکنند ما هم مسلماً لهجه داریم و نمیتوانیم همان اول، هرچقدر همزبانمان خوب باشد بتوانیم خیلی راحت ارتباط برقرار کنیم؛ چون حالت نیتیو بودن، لهجهدار بودن و اصطلاحاتی که استفاده میکنند. مثلاً ما خودمان خیلی کلمات کتابی استفاده نمیکنیم. کلمات را میشکنیم، بعضی را کامل استفاده میکنیم. اینها هم همی طوری هستند. هرچقدر هم زبان را بلد باشید تا یک مقدار جا بیفتی تا بفهمی اینها لهجه شان چطوری هستند و با چه سبکی دارند صحبت میکنند یک مقدار زمان میبرد.
همین زبان با مدرسة بچه ها هم ارتباط مستقیم دارد. بچه ها که میآیند خیلی زودتر از بزرگسال استارت میزنند.
دقیقاً بچه ها خیلی سریع یاد می گیرند.
در نظام آموزشی آنها برای بچهای که تازه آمده آفری میگذارند که زبان یاد بگیرد یا یک فرصتی به او میدهند که کمی با جامعه اخت بشود؟ کمی راه بیفتد؟
اره، اتفاقاً یکی از فامیلهایمان پسرهایشان 5ساله بودند که وارد اینجا شدند و اینجا مدرسه از 5سالگی شروع میشود. از 1سالگی میتوانند به مهدکودک بروند و از57سالگی وارد مدرسه میشوند. اینها آن زمان 5ساله بودند که وارد شدند و انگار در بدو ورود وارد مدرسه شدند. آن هم مدرسه فرنچ زبان که مسلماً فرنچ خیلی سختتر هست؛ چون با انگلیسی آدم راحتتر میتواند ارتباط برقرار کند؛ ولی آن معلم خیلی سعی کرده بود به اینها کمک کند، با اینکه فرنچ زبان هم بود سعی کرده بود کمک کند که بچه ها بتوانند با او ارتباط برقرار کنند و اینکه بچهها خیلی راحتتر از آن چیزی که ما فکرش را بکنیم زبان یاد میگیرند. خیلی سریعتر و خیلی راحتتر. برای همین خیلی راحتتر توانستند زبان را یاد بگیرند و خوشبختانه در مدرسه هیچ مشکلی هم نداشتند.
بحث بعدی موضوع خدمات درمانی بهداشتی. خدمات بهداشتی – درمانی در مونترال کانادا است؟ معمولاً همه جای دنیا هزینه درمان خیلی گران هست؛ ولی برای هموطنان خود آن کشور نسبتاً قیمت خوب است و قابلقبول است. یعنی یک حمایت بیمه ای برایشان انجام میشود. در مورد این تجربیاتتان را در مونترال بفرمایید.
کانادا یک خوبی که دارد همه چیز برای همه یکسان هست. چه شهروند اینجا باشید، چه مهاجر باشید، چه یک کانادایی صد پشت کانادایی باشید؛ همه چیز یکسان هست. منتها اینجا چند تا بیمه داریم. یکی بیمه خود دولت هست که شامل افرادی هست که کانادایی هستند، سیتیزنها، کسانی که دانشجو بودند درسشان تمام شده و الان ویزای کار گرفتند بعد از تحصیلشان ویزای کار گرفتند و شاغل شدند؛ اینها همه بیمه دولتی شاملشان میشود که تمامی خدمات، همه بهغیراز دندانپزشکی برایشان رایگان هست. از نظر خدمات پزشکی و پزشکهای خوب داشته باشد بله اینجا پزشکهای خیلی خوب دارند، تجهیزات و خدمات خیلی خوب دارند؛ ولی به دلیل کمبود شدید نیرویی که دارند خیلی دیلِی دارد؛
یعنی کسی که بخواهد وقت بگیرد برای دکتر تا دکتر را ببیند یکزمان خیلی طولانی را باید انتظار بکشد و حتی چند ماه پیش دو تا بیمارستان در تورنتو و دو بیمارستان در مونترال بهخاطر کمبود نیرو تعطیل شدند. میدانید بدی این مسئله این است که اینها چون فقط خودشان را قبول دارند حاضر نیستند پزشک و پرستار از کشورهای دیگر بگیرند وگرنه ما خیلی پزشک و پرستار اینجا داریم؛ ولی بیکارند. اجازه کار ندارند. چون اینها فقط خودشان را قبول دارند و حق هم دارند. چون تحصیلات اینجا را که میبینی، روش تحصیلشان را که میبینی خیلی متفاوت هست با کشور ما؛ من کشورهای دیگر را نمیدانم.
خیلی متفاوت هست با کشور ما. مثلاً من که در ایران در یکی از دانشگاههای خوب مشهد، دانشگاه خیام، معماری خواندم با همسر من که اینجا معماری خواند زمین تا آسمان متفاوت هست که حتی به همسرم گفتم مدرک من به نظرم یک کاغذ باطله هست. من باید آن را پاره کنم. یعنی اینقدر متفاوت هست و واقعاً من آنها حق دادم که چرا مدرکهای ما را قبول ندارند. چرا مدرکهای پزشکی و پرستاری ما را قبول ندارند. یعنی هیچ جای دنیا را قبول ندارد. فقط خودشان و آمریکا را قبول دارند. مابقی باید یک آزمونی را بدهند که آن آزمون اینقدر سخت هست که من دیدم که در ایران آقایی را که متخصص بود آمده اینجا 3 سال، 4 سال، 5 سال آزمون را داده و قبول نشده. آخر هم بیخیال شده و رفته شروع به کار دیگری کرده و ترجیح داده که کار دیگری را شروع کند.
یعنی از آن متخصص بودن و پزشک بودن خودش صرفنظر کرد. برای همین نسبت به کمبود نیرویی که در کانادا دارند دیلِی(تاخیر) خیلی زیاد هست. یعنی وقتی میخواهید دکتر را ببینید خیلی باید زمان انتظار را صرف کنید؛ ولی خدمات و اینکه دستگاههای خوبی داشته باشند، خدمات خوبی داشته باشند، دکترهای ماهری داشته باشند؛ اینها خوب هست. ولی زمانی که باید زیاد داشته باشد و اینکه برای ادامه بیمه آنهایی که گفتم بیمه دولتی دارند همه چیز برایشان رایگان هست. دانشجوها که وارد میشوند اجباراً بیمه خصوصی باید با آن هزینه اولیه دانشگاه باید پرداخت کرده باشند. که سالی 800 الی دوهزاری دلار برای بیمه خصوصی در مونترال کانادا باید پرداخت کنند.
که انگار تمام کسانی که بهغیراز افرادی که بیمه دولتی دارند مابقی دانشجوها، کسانی که با ویزای کار وارد میشوند و کسانی که PA نیستند باید همه بیمه خصوصی بخرند که این بیمه خصوصی از 800 تا دوهزار دلار به صورت سالانه هست و بسته به آن کارگزارهایی که این بیمهها را میفروشند آیتمهای مختلفی را شامل میشود. مثلاً یک بیمه حتی 800 دلاری و چه دوهزار دلاری، مثلاً میگویم کسی که بخواهد به بیمارستان برود تا 23-25هزار دلار کاور میکند. یعنی از 25هزار دلار به بالا خود شخص باید پولش را بدهد و اینجا هزینة درمان فوقالعاده بالا هست. مثلاً یک ویزیت، من خودم چون بیمه نداشتم ویزیت یک دکتر عمومی را من 200دلار میدادم هر جلسه و متخصص 500دلار.
آزمایش که میخواستم بدم 500دلار برای هر آزمایش من هزینه میکردم، سونوگرافی اگر میخواستم بروم 300 الی 400دلار باید هزینه میکردم. کلاً هزینه درمان خیلی خیلی بالاست. اگر اینجا بیمه نباشی و حتی بیمه خصوصی داشته باشی که بیمه اورژانس را کاور نکند و یک اتفاقی بیفتد که بخواهی به اورژانس بروی همان اول دوهزار دلار شارژ میشوی یعنی دوهزار دلار باید پرداخت کنی. در کل هزینه های درمان فوق العاده بالاست ولی این را هم بگویم هزینه ها در اینجا ایالت به ایالت متفاوت هست. من در مونترال دکتر متخصص را جلسه ای 500دلار هزینه میکردم ولی در تورنتو هم که دکتر رفتم 200 دلار دادم. اینها مقداری متفاوت هست. مثلاً آزمایش را که من در مونترال انجام دادم عین همان آزمایش را در تورنتو من 200دلار انجام دادم.
خیلی هزینه های درمان در کانادا بالا هست
خیلی هزینه ها متفاوت هست. این تفاوت قیمت را نمیدانم از کجاست ولی هزینه ها اگر بیمه نباشید یا بیمه کاور نکند خیلی هزینه ها بالاست.
دو نکته فرمودید در موردبحث پزشکی، اکثر دنیا فقط پزشکی و پرستاری خودشان را قبول دارند. در ایران هم همینطور هست. هر دانشگاهی را نمیپذیرند. کسی هم بیاید باید دوره ببیند و آزمون بدهد تا به استاندارد برسد. چون بحث درمان و سلامت برای مردم خیلی مهم هست.
ایران طرف آزمون را قبول میشود. اینجا نمیدانم چگونه است؟ طرف قبول نمیشود.
در بحث رشته های شاخه پزشکی و پرستاری در ایران به نسبت بقیه شغلهای مهندسی که من و شما تحصیل کردیم اصلاً قابلقبول نیست. یعنی رشته های مهندسی که اصلاً ما جزوه محور است و تعدادی استاد میآیند چیزی میگویند میروند و یک آزمون هم از او میگیرند؛ یعنی نه کار عملی آنچنانی. یعنی عملاً 80% آدمهایی که در این شاخه ها غیر از شاخه های پزشکی و پرستاری بیرون میآیند عملاً چیزی بلد نیستند. عملا هیچچیز خاصی یاد نگرفتند که بخواهند وارد محیط کار بشوند. متأسفانه فقط یک مدرک دارند.
وقتی به اینجا بیایید و سبک و شیوه آموزش اینها را ببینید واقعاً فقط یک مدرک هست و به نظر من حتی یک مدرک نیست. یک کاغذ باطله هست. اینقدر که متفاوت هست. یعنی خیلیخیلی متفاوت هست. ما در ایران تفریحی درس میخوانیم و درسخواندن را به معنای واقعی اگر کسی بخواهد درک کند باید به اینجا بیاید و درس بخواند.
البته درسخواندن یک مفهوم هم دارد. من الان به پسرم میگویم که آیا تو فقط قرار هست که این کتاب را بخوانی نمره بگیری. این یک داشتان هست. زمانی هست که تو این کتاب را، مثلاً میخواهی رشته بیزینس بخوانی این کتاب را لذت ببری میخواهی بخوانی یاد بگیری. مثلاً بازاریابی مارکتینگ هست بخوانی 400 صفحه. نه برای اینکه آزمون بدهی، نه برای اینکه نمره بگیری و مدرک بگیری. بحث بعدی که من خدمتتان دارم بحث خرید ملک هست. در مورد خرید ملک بفرمایید.
اگر کسی بخواهد آنجا خانه بخرد چقدر باید در مونترال هزینه بکند؟
خرید ملک اگر بخواهند آپارتمان بخرند، یک آپارتمان یکخوابه و حدوداً 70-80 متری از 350 هزار 400 هزار دلار شروع میشود. ولی اینکه میگویم داخل مونترال نیست. انگار شهرهای اطراف هست. شهرهایی که مثلاً 10 دقیقه 15 دقیقه فاصله دارند. از 350 هزار 400 هزار دلار آپارتمانهای 70-80 متری شروع میشود به بالا. تا خانههای House و ویلایی از هزار و دویست – سیصد به بالا.
یک میلیون و دویست – سیصد هزار دلار به بالا برای خرید ملک در مونترال
بله درست هست. یک میلیون و…
چون مدتی بود که خیلی قیمت خانه در کانادا بالا میرفت.
مدتی به این خاطر داشت بالا میرفت. چون قانونی در اینجا هست که توریستها هم میتوانستند خانه بخرند. وقتی توریستها میتوانند خانه بخرند خیلی افراد اینجا سرمایه گذاری میکنند. مخصوصاً ایرانیها در اینجا خیلی مهاجر ایرانی دارد و اینکه ایرانیها اینطور نیست که هرچقدر هم که پولشان را بخواهند به دلار تبدیل کنند باز هم مبلغهای قابلتوجهی سرمایه دارند که بتوانند در اینجا ملک بخرند. در اینجا خرید ملک از طریق ایرانیها، ایتالیایی ها، چینی ها خیلی داشت بالا میرفت و این داشت به بیزینس تبدیل میشد که خریدوفروش بشود.
مثل ایران که خریدوفروش باعث تورم میشد. چون شما وقتی ملک را میخری و میخواهی بفروشی، میخواهی سود کنی. مقداری قیمت را بالاتر میبری. دوباره مجدد میخواهد فروش شود دوباره مجدد قیمت بالاتر میرود. برای همین این تورم داشت به وجود میآمد؛ ولی جدیداً چند وقتی است که قانونی که توریستها بتوانند خانه بخرند را حذف کردند. فقط کسانی میتوانند خانه بخرند که اینجا اقامت دارند، هستند و زندگی میکنند.
اره. در بحث خرید ملک دولت کانادا دخالت کرد. چون خیلی تورم عجیب غریبی در ملک شکل گرفته بود. ولی دارند آن تورم را از بین میبرند. کاهش میدهند. در خبرها میبینم که مینویسند که حباب تورم از بین میرود و قیمتها افت میکند؛ ولی در واقعیت هنوز افتی مشاهده نشده؛ ولی حرف آن هست که میخواهد افت کند.
دولت حمایتی هم میکند؛ مثلاً وام بدهد برای کسی که PR دارد، شغل دارد. اینها چطور هست؟ کسی میتواند روی آن حساب کند؟ چند سال باشد قسط بدهد؟
قسطها متفاوت هستند. هرکسی بستگی به حقوق و سرمایهای که دارد. آن پیش پرداختی که میخواهد پرداخت کند، بابت آن خانه تمام اینها، متفاوت هست. همه اینها بستگی دارد که شما بتوانید آن قسطی که میخواهید ببندید 3ساله ببندند، 5ساله و اینکه چقدر بخواهید قسط بدهید. از یک حد پایینتر نمیشود؛ ولی بالاتر میشود که بخواهند قسط بدهند. ولی هر چه؟ پیش پرداختی که بخواهند بدهند از تعداد اقساطشان میتوانند کم کنند و اینکه در اینجا شاغل باشید،
مدتی از شغلی که دارید گذشته باشد میتوانید بهراحتی در هر بانکی که اینجا وام میدهد که همه بتوانند خانه بخرند. هر مدل خانهای، هر سطحی که دوست داشته باشند؛ خیلی راحت خانه میخرند منتها در آن درصدها برای خانه خریدن مقداری متفاوت هست. کسانی که PR دارند، سیتیزن هستند، سابقه خیلی بیشتری دارند میتوانند 5 الی 10% قیمت خانه را پرداخت کنند. کسانی که سابقه کمتری دارند با ویزاهای متفاوتی وارد کانادا شدند، آنها 20%-30% یا حتی اگر بتوانند مقداری از نظر کاری خودشان را اثبات کنند میتوانند 15% از پول خانه را پرداخت کنند و مابقی را قسطی بدهند.
توصیه شما چیست؟ خانه بخرند راحتتر هستند. حداقل بهجای اجاره دادن
100% چون اجاره خانه در اینجا خیلی بالاست. ترجیحاً کسی که میخواهد 1500 دلار بابت یک آپارتمان یک خواب 70 متری بدهد بهتر هست که آن آپارتمان یک خواب 70 متری را بخرد. حتی اگر 30% آن مبلغ را بهعنوان پیش پرداخت بدهند مابقی را قسط بدهند شاید باید 1500 دلار اجاره بدهد؛ ولی قسط 1700 میخواهد بدهد. 200-300 دلار میخواهد بیشتر بدهد؛ ولی در عوض خانه مال خودش هست. آن اجاره هم از بین نمیرود. برمیگردد روی پول خانه.
یعنی شما میفرمایید یکخانه یک آپارتمان قابلقبول که 400 هزار دلار بخرد، بین 40 هزار تا 60 هزار دلار را باید پیش پرداخت بدهد؟ حداقل به بانک بدهد؟
برای کسی که تازهوارد هست حداقل 30% را باید بدهد.
در شاخه مهندسی که شما تجربه دارید به شاخه مهندسی، یک زن و شوهر کار کنند حدوداً در شاخه معماری و مهندسی چقدر منابع درآمدی در مونترال کانادا خواهند داشت؟ چون گفتیم 2500 تا 3 هزار دلار هزینه دارند.
اینجا کمترین حقوقی که یک نفر میتواند داشته باشد که یک کار ژنرال ساده بخواهد باشد حدوداً ساعتی 17 الی 18 دلار هست. یک کار ژنرال ساده داشته باشد بدون هیچ تجربه کاری، بدون هیچ تحصیلاتی و بدون اینکه بخواهد زبان را حرفه ای بلد باشد فقط در حدی که بخواهد ارتباط برقرار کند و بخواهد کارش را راه ببرد، یک کار ژنرال ساده داشته باشد ساعتی 17 دلار میتواند درآمد داشته باشد که اینجا کارها هفته ای 40 ساعت هست و روزی 8 ساعت. چون 2 روز در هفته هم تعطیل هستند.
شنبه و یکشنبه. ولی به همین نسبت هر چه مشاغل تخصصی تر میشوند یا وارد بحثهای مهندسی میشوند از ساعتی 17 دلار به ساعتی 25 الی 30 دلار میرسد. اگر در شرکتهای خیلی بزرگ باشد باز بیشتر. این 25 تا 30 دلاری هم که میگویم در شرکتهایی در سطح متوسط هست؛ بنابراین اگر حساب کنیم همان ساعتی 25 دلار و اینکه اینجا مالیات هم از روی تمام حقوقها کسر میشود. آن 25 دلار انگار هنوز مالیات از آن کسر نشده. در نهایت که حساب میکنید 25 دلار ضربدر 8 کنید ضربدر 40 کنید و ضربدر 4 کنید عددی که بدست میآید مالیات را باید از آن کسر کنید. اینجا مالیات هم مالیات کمی نیست که از آن کسر شود.
مثلاً من الان حساب نکردم در ذهنم نمیدانم عدد چقدر هست؛ ولی برای مثال یک حقوق 3 هزار دلار که بخواهیم بدون کسر مالیات حساب کنیم طرف 3 هزار دلار حقوقش میشود وقتی مالیات از آن کسر میشود مثلاً 2300-400 دلار به او پرداخت میشود. مالیات خیلی زیادی روی حقها کم میکنند و هر چه حقوقها بیشتر بشود آن درصدی را که مالیات کسر میکنند بیشتر میشود. یعنی اینجا یک نفر هرچقدر هم بخواهد وارد شغلهای بشود که ساعتهای کاری و حقوق خیلی بیشتری به او بدهند در نهایت آن توتال حقوقی با آن کسی که بهصورت معمولی کار میکند تفاوت خواهد داشت؛ ولی نه آنقدر که از آن باز مالیات بیشتری را میگیرند که این هم بهخاطر این هست که میخواهند نرمال کنند از بین ببرند سطح اختلاف طبقاتی را. آن را از طریق مالیاتها انجام میدهند.
مهندسی که 40 ساعت در هفته کار کند با ساعتی 25 دلار کار کند حدوداً ماهی 4 هزار دلار باید درآمد داشته باشد.
مثلاً حقوقی که به او میدهند 3200 باشد
اگر زن و شوهر با هم ر مونترال کانادا کار کنند یک زندگی متوسط به بالا و باکیفیت میتوانند داشته باشند.
باکیفیت و خوب میتوانند داشته باشند. چون اینجا خانه، ماشین را میتوانندقسطی بخرند. یک پیش پرداختی را بدهند مابقی را قسط بدهند و اینکه هزینه خوردوخوراک به نسبت اینکه داری محصولات با کیفیتی استفاده میکنی به نظر من قیمتهایشان خوب هست. یعنی در واقع میشود گفت که اگر نخواهند اجاره خانه بدهند که همان خانه – ای که خریدند بخواهند قسطش را بدهند و قسط ماشی، یک زندگی خوب را میتوانند داشته باشند. حتی ماشین خیلی مدل بالایی میتوانند بخرند.
در سؤالهای بعدی خرید خودرو در مونترال کانادا بود. الان به آن رسیدیم در موردش توضیح بفرمایید. منظورم یک ماشین متوسط خانوادگی هست؟
اینجا معمولاً بهخاطر آبوهوایی که هست، بهخاطر سرما و بارشهای باران زیاد و بارش برف زیاد که دارد، ماشینهای تویوتا و ماشینهایی که عمر بهتری میکنند اینجا طرفدار بیشتری دارد. البته من سطح معمولی را میگویم وگرنه اگر بخواهیم سطح بالا را در نظر بگیریم همه مدل ماشین در بهترین برندها و قیمتهایی که حتی آدم نتواند حساب کند خیلی زیاد هست. ولی ما داریم فقط دربارة سطح متوسط حرف بزنیم. اگر بخواهیم دربارة سطح معمولی صحبت کنیم همین ماشینهای تویوتا و مزدا و اینها هست، ماشینهای نیسان هست که خیلی طرفدار دارند؛ چون اینجا استهلاک ماشین خیلی زیاد هست؛ یعنی یک ماشین اگر در ایران حدوداً 20 سال بشود از آن کار کشید در اینجا بیشتر از 10-12 سال نتواند کار کند. چون شرایط آبوهوایی به آن این اجازه را نمیدهد.
ولی میتوانند یک درصدی را از مبلغ ماشین پرداخت کنند مابقی را قسط بدهند و خریداری کنند و یک چیز دیگر که اینجا با ایران خیلی متفاوت هست ما در ایران وقتی ماشین میخریم دیگر برای پلاک ماشین، برای گواهینامهای که داریم، برای بیمه ماشین هر ماه پول پرداخت نمیکنیم؛ ولی اینجا اینگونه است که هر ماه باید پول پرداخت بشود. یعنی برای گواهینامه، برای بیمهای که داریم، برای پلاک مثلاً رجیستری دارد هرسال مثلاً 500 دلار باید بابت رجیستری پلاکتان پول پرداخت کنید. بابت نگهداری پلاکتان. برای بیمه ماهانه باید پول پرداخت کنید. ما در ایران مثلاً میگویم 10 میلیون، 12 میلیون میدادیم بیمه سالانه خریداری میشد؛ ولی اینجا ماهی 100-150 دلار و در شهرهای دیگر مثل تورنتو 300 تا 500 دلار هر ماه بابت بیمه باید پول بدهیم.
قیمت خود خودرو را در مونترال کانادا نفرمودید. 5 هزار دلار، 10 هزار دلار؟ با چقدر میشود یک ماشین قابلقبول متوسط خرید؟
متوسط بخواهیم در نظر بگیریم یک ماشین نرمال؟ که گفتید از 7-8 هزار دلار هست که در حد قابلقبول باشد. از 7-8 هزار دلار شروع میشود. پایینتر هست ولی شاید در حد خیلی قابلقبول نباشد یا اینکه مدلهایشان؟ باشد
از تجربه آبوهوا در مونترال بگویید چون من که جنوب و شرق کشور بزرگ شدم. آفتاب چیزی هست که هر روز در زندگی ما بوده. اصلاً با سرما نمیتوانم ارتباط برقرار کنم. تجربهتان را از سرما بگویید.
مسلماً من درباره مونترال میتوانم نظر بدهم. قبل از اینکه وارد کانادا بشوم میگفتند کانادا خیلی سرد هست، هوا به حدی میرسد که اصلاً نمیتوانی بیرون بمانی. بله هست؛ ولی تعداد همچنین روزهایی خیلی کم هست. من در مشهد بزرگ شدم و زندگی کردم و اینکه مشهد آبوهوای سرد و خشک هست. زمستان سرد هست تقریباً. اینجا هم زمستانهای سرد را دارد؛ ولی فصلها انگار سرجای خودشاناند. تابستانهایش تابستاناند، پاییزش پاییز است. زمستانش هم زمستان است.
یعنی زمستان بهتماممعنا زمستان هست. یعنی تمام آن 3 ماه سال را برف میبارد؛ ولی آفتاب هم دارد. در مونترال اینگونه هست که من خودم به شخصه هر روز آفتاب سوزانش را میدیدم. یعنی روزها آفتاب هست مگر اینکه اینقدر برف شدید باشد که آفتاب نباشد. یعنی اینطوری نیست که بگوییم 3 ماه زمستان برف میبارد آفتاب را اصلاً نمیبینیم. نه اتفاقاً خیلی آفتاب خیلی خوبی دارد؛ ولی بعضی روزها دما اینقدر پایین میآید که آن آفتاب زیاد تأثیری در گرمایش ندارد. ولی …
در ایران بهار تقریباً از اردیبهشت شروع میشود
اره از اردیبهشت شروع میشود
شهریور هم جز پاییز حساب میشود؛ یعنی هوا دیگر سمت سرما می رود؟
هوا هنوز خوب هست. آنقدر پاییز نیست. ولی چرا، باران خیلی میآید. یک هفته دوهفتهای هست که بارانهای زیادی داریم.
من یک توضیح بدهم، خانم عارف زاده درخواست کردند که به لایومان ملحق بشوند من عذرخواهی میکنم. اگر سؤال دارند لطفاً در کامنتها بنویسند و اگر میخواهند مستقیم تجربه خودشان را با من به اشتراک بگذارند برای همه فارسیزبانان لطفاً به من پیام بدهند من در خدمتشان هستم. من معمولاً روی لایوها را شلوغ نمیکنم. تمرکزمان هم نریزد. چون امروز هدفمان تجربیات زندگی در مونترال هست با خانم مهندس فنائی.
کلاً تجربه خود شما از خوبیها و بدیها و مزایا و معایب زندگی در مونترال چه هست؟ به قولی تجربه مهاجرتی به آن نگاه کنیم
هرکسی بسته به شخصیت، بسته به عملکردی که دارد، تفکری که دارد، هدفی که دارد و خواستههایی که دارد هر شخصی متفاوت هست. کسی میتواند بگوید نه من دوست نداشتم برمیگردد، یکی میگوید اینجا همان بهشتی هست که میگفتند و میماند. بستگی دارد که چه کسی چه میخواهد و چه کسی چه هست و چه دارد در چنته یعنی از نظر عرضه، توان و در کل غریب بودن و در غربت بودن سخت هست. این را مسلماً چیزی نیست که کسی بخواهد بگوید نه آسان است و فلان و… نه اینجور نیست.
کلاً غریبی سخت هست حتی اگر کشورش کارهایی را کرده باشد باز هم کشورش هست مثل پدر و مادری هستند که هرچقدر هم بد باشند باز هم پدر و مادر تو هستند و دوستشان داری. مسلماً آدم میخواهد مهاجرت کند خیلی سخت هست؛ ولی بستگی دارد که آدم ازآنجاییکه هست چه بخواهد؟ اگر برنامهریزی درستی داشته باشد، هدفهایش مرتبط باشد با جایی که رفته و خودش هم شخصی باشد که دستش را روی پایش بگذارد و بلند شود. ننشیند که از اینوآن توقع داشته باشد. نگوید که کانادا گفته ما اینجوری هستیم و چرا اینجوری نیست؟ نه آدم هر کاری که میکند خودش باید بکند مسلماً اگر تمام این شرایط اوکی باشد آدم به آن چیزهایی که در ذهنش هست و آن چیزهایی که میخواهد قطعاً میرسد؛
ولی زمان میخواهد. مهاجرت 1 سال 2 سال اول فوقالعاده سخت هست. هر جای دنیا که باشد؛ چون تازه از کانون گرم خانواده جدا شدی، از کشورت، از همه چیز جدا شدی وارد یک محیط جدید شدی. وارد جایی شدی که آنها را نمیشناسی. نه فرهنگشان، هیچی. حتی زبان هم اگر بلد باشی؛ چون آنها نیتیو هستند تا لهجههایشان را، هر چیزی را بخواهی وارد فرهنگشان بشوی مقداری زمان میبرد. اگر بخواهی به درآمد دلاری برسی، اگر بخواهی یک جایگاه برای خودت داشته باشی مسلماً 1 سال 2 سال طول میکشد و این یکی دو سال خیلی سخت خواهد بود؛ ولی این یکی دو سال که بگذرد خیلیها روی آن غلتکی که باید میافتند و به تمام خواستههایشان، به تمام اهدافشان و به تمام چیزهایی که خواستند و میخواستند میرسند.
چه موضوعی ر مونترال بود که بر خلاف تصور شما بود؟ مثلاً چیزی بود که از تصورات شما فاصله داشته باشد؟
راستش را بخواهید من چون همیشه سعی میکردم با واقعیت با همه چیز روبرو بشوم میدانستم که بخواهم وارد یک جای جدید بشوم باید 1 سال 2 سال سختی را تحمل کنم. برای همین چیزی خارج از تصورم نبود. تنها چیزی که خارج از تصورم بود هزینه های درمان گزاف بود که من پرداخت کردم. هزینهای که بابت همین چیزهای پزشکی دادیم؛ مثلاً آدم بخواهد ویزیت یک متخصص 500 دلار بدهد، ویزیت یک دکتر عمومی 200 دلار بدهد یک مقدار خارج از تصور هست. من چون همسرم ویزای دانشجویی داشت من هم ویزایم همراه بود و؟ (54:19) بود. مسلماً باید بیمه شامل حال من میشد؛ ولی یک سری آیت
مها را کاور نمیکنند. چون بیمار خصوصی دنبال این هستند که سود خودشان هم از آن بیمه دربیاورند. برای همین یک سری آپشنها میبینی اصلاً خارج از آن بیمه است. کسی که تازهوارد شده این چیزها را نمیداند. بیمه هم توسط هموطنان خودمان به خودمان فروخته میشوند؛ ولی طوری توضیح نمیدهند که بدانی چه چیزهایی را شامل حال شما میشود، چه چیزهایی شامل حال شما نمیشود. طوری میگویند که تو فکر میکنی همه چیز را کاور میکنند و اوکی هست ولی میبینی نه یکییکی از داخلش کسر میشود. نه این چون آپشن فلان را دارد شامل نمیشود آن چون آپشن فلان دارد شامل میشود. تنها چیزش همین بود وگرنه میگویم من چون از قبل هم با چشمباز مهاجرت کردم چیزی نبود که من بخواهم بگویم خارج از تصورم بوده.
سؤالهایم را پرسیدم. اگر دوستانی که همراهمان هستند سؤالی دارند لطفاً در کامنتها بگذارند و موضوع دوم، شما اگر موضوع خاصی مانده که فکر میکنید من نپرسیدم شاید برای یک نفر که میخواهد به مونترال مهاجرت کند به دردش بخورد بفرمایید
تنها چیزی که میتوانم بگویم این هست که البته من بهخاطر دو دانشگاه؟ که دارد جز دانشگاههای خیلی خوب هستند، دانشجوها خیلی اینجا را انتخاب میکنند نسبت به تورنتو و ونکوور میگویم که هزینهها نرمالتر هستند، پایین نیست. چون کلاً کانادا کشور ارزان نیست؛ ولی لایفاستایلی که آدم میخواهد را دارد. مثل ایران نیست. خیلی جاها این برای من مقداری خارج از تصور بود، در ایران همهجا تا 1 و 2 شب باز هستند من مشهد هستم؛ ولی اینجا 9 شب محال هست شما جایی را باز ببینید بهغیراز کلابها و بارها و اینها، هیچ مغازهای را شما از 9 شب به بعد باز نمیبینید. یعنی اگر فقط بخواهید کلاب و بار و اینجور چیزها بروید و روزهای تعطیل، شنبه و یکشنبهها، لباسفروشیها، مراکز بزرگ خرید همه 6 و 7 عصر تعطیل میکنند.
مثل دور حرم 24ساعته نیست؟
اره دور حرم تا 1 و 2 شب همهجا باز است.
شاید سرما هم در زود بستن فروشگاهها در مونترال تاثیر دارد.
نه اصلاً سرما تأثیر ندارد؛ چون در تابستان هم که اینجا هوا فوقالعاده گرم هست که مثل شهرهای استوایی میشود. باز هم همان 6 و 7 روزهای تعطیل، تعطیل میکنند و روزهای غیر تعطیل ساعت 9 تعطیل می کنند. فقط چند تا فروشگاه بزرگ مثل؟ که 10 شب تعطیل میکنند مابقی 9 شب تعطیلاند.
خانم مهندس خیلی لطف کردید که وقت گذاشتید برای من. باز با هم هماهنگ میکنیم درباره کار و تحصیل ایشان تجربه دارند در کانادا. بر اثر مهاجرت تحصیلی خیلی روی بورس هست مخصوصاً توی کانادا زیاد هست. چون جوانهای زیادی پیام میدهند من از مجمع پیامها میدانم که چه چیزی مورد تقاضای بازار هست. باز آنها هم اگر بتوانیم با هم هماهنگ کنیم که تجربیات تحصیلشان را انتقال بدهند
من در یکی از پیامها من احساس کردم یک نفر برداشتش اشتباه بود در مورد رشته معماری، اینکه نوشته بودند بناهای شاخص این شهر یا استان در مقابل معماری ایران مقایسه کرده بودند؛ برداشتشان کاملاً اشتباه بود. ما در مورد بناهای معماری اینجا صحبت نکردیم.
ارتباط ما قطع شد من یک توضیح بدهم؟
من در شاخه معماری تخصص ندارم و در مورد رشته مهندسی میگویم مهندس نیست. 80%. آن 20% هم آدمهای توانمندی در حیطه مهندسی. معماری چون تخصص من نیست نظر نمیدهم؛ ولی در شاخه مهندسی چون من دانشگاه تهران درس خواندم. دانشگاه شهید عباسپور خواندم. اتفاقاً رتبه خوبی داشتم سالی که شرکت کردم. منصفانه نگاه میکنم. اساتیدم را نگاه میکنم، مستندات با دوستانی که خارج از کشور تحصیل میکنند مقایسه میکنم به معنای واقعاً میبینم که آنجا جانشان را درمیآورند. واقعاً آن چهار سال هم تفریح میکردیم. درسمان هم خوب بود. چهارتا جزوه و کتاب میخواندیم میرفتیم نمره را میگرفتیم.
عملاً بعد از اینکه از دانشگاه بیرون آمدیم چیزی بلد نبودم. خودم را میگویم. هر چه یاد گرفتم در محیط بیرون یاد گرفتم که مدرک دستم بود که به محیط کار و زندگی آمدم و یاد گرفتم. خیلی باید ما را تحتفشار قرار دهند که ما یک مهندس از دانشگاه بیرون بیاییم نبود. خود من، بعضی از اساتید را که یکی هم هفته پیش فوت کرد، خدا رحمتش کند، وقتی مقایسه میکنم میبینم اصلاً هیچدانشی نداشت؛ یعنی یک جزوه 20 صفحهای را هر جلسه یک صفحه از همان را درس میداد. وقت تلف میکرد. عملاً به من هیچچیز یاد نداد. در لول آن دانشگاه، در لول استادی کار ما علمی – کاربردی هم بود، یعنی باید کاربردی تدریس میکردند بهجای اینکه چیزی نشان دهند، لمس کنیم، به کارگاهها برویم، در واقعیت کار یاد بگیریم؛ یک مدرک گرفتیم آمدیم 4-5 سال در بخش خصوصی یاد گرفتیم.
میفرمایند در مورد معماری، آخرین مبحث باشد که دیگر لایو را نصفه رها نکنیم.
بحث این نبود؛ چون من؟ برداشت کردم. بحث این نبود که کانادا بناهای شاخصی نسبت به ایران دارد. بحث این بود که روش تحصیلی متفاوت هست. مثلاً برای هر رشتهای دقیقاً همین هست که شما میگویید روش تحصیلی ما با اینها واقعاً متفاوت هست. اینجا وقتی میگویند یک دوره 4ساله فول تایم یعنی واقعاً فول تایم. یک جورایی تماموقت حتی تمام آن تایمی که در دانشگاه نیستی متعلق به آن درس و به آن رشته هست تا اینکه تمام شود و آن شخص فارغ التحصیل بشود. از این بابت خیلی متفاوت هست وگرنه اصلاً بحث این نیست بناهای اینجا شاخص هست و بناهای ایران شاخص نیست. اصلاً بحث بنایی نیست. بحث آیتمهایی هست که در دانشگاه درس داده میشود و آن چیزهایی که روش تحصیل هست.
دوست دیگری پرسیدند کانادا سایت مشخصی دارد برای بررسی همه دانشگاههایی که پذیرش دانشجوی خارجی دارند؟ مثل سایت دانشگاه آلمان. من گفتم اگر امکانش باشد؛ چون من با همسر خانم مهندس یک لایو خواهیم رفت در مورد دانشگاه و تحصیل. باز تخصصیتر صحبت کنیم.
کانادا یک سایتی دارد به نام CIC که شرایط و تمامی راههایی را که میشود مهاجرت کرد داخل آن سایت هست. ساید خود دولت کانادا و هیچ چیزی خارج از آن سایت نیست؛ یعنی شرکتهای مهاجرتی هم که میگویند با این شرایط، با آن شرایط فقط باید به این سایت مراجعه کنند؛ چون مرجع تمام مراجع همین سایت هست.
اتفاقاً با آقای دکتر تیموری هم چند شب پیش دربارة مهاجرت قانونی به آلمان صحبت میکردیم ایشان هم تأکید میکردند تمام قوانین در سایت خود دولت آلمان و سایت سفارت تمام شرایط و قوانین هست. هر حرفی را نباید باور بکنید؛ چون بعضی از شرکتها متأسفانه واقعیت را میگویند؛ ولی همه واقعیت را نمیگویند. یعنی همه موردها با تمام موضوعات را نمیگویند که یکلحظه در دل شما خالی شود بترسید
سلام
یه پیشنهاد هم دارم اونم اینه که معمولا کسی علاقه به گفتن هزینه هایی که می کنه به صورت ریز و دقیق نیست اما شما یه موضوع باز کنید و لیست ریز هزینه های واقعی خانواده ها رو (بصورت ناشناس) که در ایالتهای مختلفی هستند رو در سایتتون قرار بدید و هر از چند گاهی هم به روز کنید
کاری که شما انجام دادید فوق العاده ست
انشاالله که موفق باشید و ادامه بدید
مطمئننم می تونید مرجع خوبی برای مهاجرت بشید فقط همینطور بی طرف باشید
درود بر شما، خیلی خوشحال هستم. که مطالب سایت برای شما مفید بوده، به امید خدا تلاش میکنم. بی طرف باشم و اطلاعات دقیق و کامل به فارسی زبانان عزیز ارائه کنم. ممنون می شم. ایده ارزشمندتون را بیشتر توضیح بدهید.
شما هم اگر تجربه خاصی دارید. خوشحال می شوم. چند تا مصاحبه با هدف انتقال تجربیات شما داشته باشیم.
سلام
بنده تجربه مهاجرت ندارم
اما چند تا نکته برام مهمه
1) اول اینکه خیلی ها می گن بیشتر کسانیکه مهاجرت کردن پشیمون هستن و به دلایلی مثل حفظ آبرو و غرور و غیره نمیان بگن.
2) معمولا ریز هزینه ها رو نمیان دقیق بگن. هنوز برام مشخص نشده با چند تومن می شه یه خانواده چهار نفره رو مدیریت کرد؟!
3) یکی بود که براش تحصلات فرزندانش خیلی مهم بود و برای همین اوومد ایران! می گفت که اونجا نمی تونن از پس هزینه ی غیرانتفاعی بر بیان.
4) بحث همجنسگرایی و این مسائل در مدارس آموزش داده می شه؟
5) کسانیکه دغذدغه تربیت اسلامی فرزندانشون رو دارن چه کنن؟
6) و اینکه راه های میانبر برای مالیات و زندگی چیه؟ مثلا خونه اولی ها در کانادا مالیات خریدشون کمتره و باید به وکیل اعلام کنیم تا سرمون کلاه نره!