توسعه تجارت در دبی
برای تماشا ویدئو مصاحبه من با دکتر فرساد ( دکتری زبان انگلیسی و مشاور کسب و کار) در خصوص توسعه تجارت در دبی از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
برای شنیدن پادکست مصاحبه من با دکتر فرساد ( دکتری زبان انگلیسی و مشاور کسب و کار) در خصوص توسعه تجارت در دبی از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
سلام به همه دوستان عزیز. خیلی خوشحالم که امروز در خدمت آقای دکتر فرساد هستم. از آقای دکتر خیلی تشکر میکنم که دعوت من رو قبول کردند. در لابی هتلی نزدیک دفتر کار ایشان در دبی هستیم.
درباره در موضوع مختلف میخواهیم از تجربیات آقای دکتر بهرهمند بشویم. معذرت میخواهم. فضا باز است و یک مقدار شاید صدای بکگراند داشته باشیم. امروز میخواهیم در مورد بحث تجارت و توسعه تجارت در کشورهای خلیجفارس، بهخصوص دبی با آقای دکتر صحبت بکنیم. از آقای دکتر خواهش میکنیم که خودشان را معرفی بفرمایند.
درود بر شما، علی فرساد هستم. بنیانگذار هلدینگ آموزشی فرساد (uprodemy.com) آکادمی حرفه ای ها و مؤسسه آموزشی Englishforuni.com و چند برند فروش محصول در فضای بین المللی امارات شهر دبی در خدمت تان هستم.
سوال اول خیلی از جوانان است. چگونه می توانیم بیزینس خود را از ایران به کشورهای دیگر و بهخصوص کشورهای حاشیه خلیجفارس که فضا و اتمسفر توسعه بیزینس بازتر است توسعه بدهیم؟
ببینید هر کاری نیاز به یک سری برنامه ریزی و planning دارد. میبایست یک پلن نوشتاری تهیه کنیم. کاری با امید، آرزو و هیجان انجام نمیشود. یکی از مشکلاتی که امروز ما با فضای حضور ایرانیها در امارات روبهرو هستیم، تصمیمات هیجانی و احساسی است که گرفته شده؛ بنابراین اولین اتفاق میبایست با پلن کردن دقیق و درست شکل بگیرد، جایی که ما به چند سؤال مهم پاسخ داده باشیم. اول؛ چرا میبایست من از فضای ایران خارج بشم و بیزینس خودم را گسترش بدهم؟ چرا میبایست این کار را انجام بدهم؟ آیا توانستم در بازار ایران کارهای خوبی شکل بدهم؟ آیا مشخصات توسعه بیزینس را دارم؟ یا برنامه ریزی، مارکتینگ، بودجهبندی و موارد مختلف را انجام دادم یا صرفاً دوست دارم، گمان میکنم اگر در فضای خارج از کشور میبودم، بله خوب بود، بد نبود.
صرفاً یک آرزوست یا برنامه ریزی شده، پلن شده و آن چک لیستها را پر کردم، بنچ مارک را انجام دادم، تحقیقات بازار را انجام دادم و … این کارها را انجام دادم.
بنابراین، یک قسمت از دلایل شما در عدم موفقیت، این پلن نکردن هاست و این تصمیمات هیجانی و احساسی است. بخش دیگر به نبایدها برمی گردد، این موارد را باید انجام بدهی؛ ولی یک سریکارها را هم نباید انجام دهی. برای مثال ما ایرانیها به موضوع تایمینگ زیاد اهمیت نمی دهیم، این واقعیتی است؛ ملاقاتهای ما دیر برگزار می شود، میهمانی هایمان را با تأخیر برگزار می کنیم، حضورمان در جایی که یک appointment یا یک قرار ملاقاتی تنظیم کردیم، با تأخیر حاضر می شویم؛ بنابراین طی مثالی که به شما زدم، یکی از مورد نبایدها، همین دیر کردن هاست. مسلماً اگر شما بخواهید کارتان را خارجی کنید، اما فرهنگ و فکرتان را خارجی نکنید، نمی توانید با استانداردهای اینجا پیش برید و خواهناخواه از بازار کنار گذاشته می شوید.
طی صحبت هایی که قبل از برنامه و لایو با آقای دکتر داشتیم، بحث این بود که خود فنون مذاکره هم خیلی مهم است.
یعنی نوع فرهنگ مذاکراتی ما در ایران، یک فرهنگ است، اما در روابط بین الملل و مثلاً در کشورهای حاشیه خلیجفارس، به طور نمونه آقای دکتر تأکید می کردند که به همه دوستان می گوئیم وقتی وارد مذاکره میشوید، از حرکات بیش از حد دست در مقابل دوستان خلیجفارس خودداری کنید، چون این را حمل بر بی احترامی میدانند. آقای دکتر از این مثالها بسیار دارند.
در مورد مذاکره و فنون مذاکره بفرمایید؟
ببینید من در حاشیه این جلسه خدمت شما گفتم؛ زبان اهمیتی پیدا نمیکند برای فضای فکری ما، فضای تجاری ما، اگر (استفاده غلطی را میخواهم از کلمه تجارت اینجا بگویم) صرفاً به یک سری مراودات سطحی فکر می کنید. چرا؟ چون زمانی شما به مذاکره نیاز دارید که قرار است بیزینس شما وارد فضای قراردادی شود. این که بروی و در مغازه ای آب بخری یا یک لباس بخری، یک جفت کفش انتخاب کنی، بله. گرچه که باز هم نیاز است و بهتر است که داشته باشی. می خواهی چانه بزنی، زبان نداشته باشی، نمیشود. هزینه های شما بالا میرود، گم که بشوی، مثلاً خیلی ساده بگویم می بایست یک تاکسی دربست بگیری، در حالیکه اگر زبان بلد بودی، شاید از طریق مترو یا راه میانبری مسیرت را پیدا میکردی.
نداشتن آن فرهنگ زبانی مطابق با بحثهای مذاکراتی هزینه های ما را بالا میبرد. اما اهمیت آن کجا اهمیت پیدا می کند؟
زمانی که شما میخواهید باتوجهبه آن فرهنگ تجارت به این موضوع نگاه کنید. اگر تجارت را یک retail میبینی که فقط صرفاً یک دادوستد معمولی، یک خریدوفروش است که استفاده غلطی از موضوع تجارت است، بله باقدرت من بیان میکنم که زبان و مذاکره اهمیتی ندارد. اما اگر موضوع توسعه بیزینس است، اگر تجارت به معنای trade است، معنی commerce و آن مفهوم مدنظر است، قطعاً نیاز به زبان داری و آنجا نیاز به زبان مذاکره داری. چرا؟ چون میخواهی قرارداد ببندی، چرا؟ برای اینکه میخواهی چانه بزنی، چرا؟ چون میخواهی امتیاز بگیری، چرا؟ برای اینکه میخواهی امتیازهای کمی بدهی، حداقل امتیاز.
من سرمایه کافی را دارم و تولیدکننده قوی ای هم هستم، اما فرصت یادگرفتن زبان را ندارم یا حوصله و زمان یادگیری را ندارم. یعنی همه تجار دنیا زبان انگلیسی بلدند؟
نکته خیلی خوبی گفتید. شما مدیر چنین کسبوکاری هستید، بله؟ آیا دفترتان را خودتان تمیز می کنید؟ یاکارهای فضای دفتر شما مواردی مثل پذیرایی و چای و خودمانی بگوییم قهوه درستکردن را خودتان انجام می دهید؟ تماسهایی که در واقع قرار ملاقاتهای شما را جفتوجور می کند، خودتان انجام میدهید؟ نه، شما انجام نمی دهید، قرار نیست! اصلاً تعریف بیزینس این نیست. من که تولیدکننده یک کالا هستم، منی که در بخشهای مختلف، تکنسینها و مهندسان مختلف به من در تولید کمک میکنند، در فرایند توسعه هم خودم نمیتوانم همه کارها را انجام بدهم.
مسلماً پاسخ این است که اولاً نه دوم مثل فرایند تولید، شما میخواهید تولید را توسعه بدهید، اینطور به این موضوع نگاه کنید. من میخواهم تولیدم را توسعه بدهم، اگر تولید را هم یک فرایند در نظر بگیریم، یک process در نظر بگیریم و حالا برای توسعه، تک تک از مهندسین استفاده می کنم که میتوانند در روند تولید و توسعه به من کمک کنند. من این تولید و توسعه را دوست دارم، دو حرف «ت» در کنار هم در فارسی قرار میگیرند و دو حرف «p» کنار هم در معنای انگلیسی کنار هم قرار میگیرند؛ produce و process یعنی فرایند، processing یعنی پردازش. البته دوستان ایراد نگیرند، development هم شامل همان processing است که می بایست اتفاق بیفتد.
بسیار خب، الان شما می گویید؛ یعنی یک نفر که میخواهد وارد کار شود، باید یک شرکت جانبی مثل مجموعه شما به او کمک بکند یا یک کارمند استخدام کند، یعنی نیاز است که برای توسعه بازارش بلافاصله یک کارمند مسلط به تجارت، مسلط به زبان خارجه استخدام کند یا نه می تواند از خدمات شما و مجموعه یوپرودمی استفاده کند. مثلاً الان شما آموزش می دهید یا به بیزینسها کمک می کنید؟ من متوجه این مسئله نشدم، مثلاً من دوست دارم و توانمندی اش را هم دارم، یعنی آیا شما اول من را شناسایی میکنید، محصول من و خدمت من را بررسی میکنید که قابلیت توسعه دارد؟ چون من از مجموعه داستانهایی که از شما شنیدم، طی یکی دو روزی که با هم بودیم، اولین موضوعی که شما گفتید این بود که خیلی ها دلشان میخواهد بیزینس کنند، شاید در درازمدت به آن جایگاه برسند.
در این مسیر یکی هست که به آن پختگی لازم رسیده، وآماده فروش محصولش در کشورهای حاشیه خلیجفارس هست و یکی هست که هنوز به این پختگی نرسیده. این دو مورد را توضیح بدهید.
به نظرم سؤال شما دو بخش داشت. بخش اول این بود که آیا کارمند استخدام کنم برای این مورد یا این که کار را به یک شرکتی، گروهی، مجموعه ای واگذار کنم؟ این بخش اول سؤال شما بود. بخش دوم این که از کجا بفهمیم به نقطه ای رسیدیم که مثلاً قرار است که حضور در فضای بین الملل پیدا کنیم. اگر بخواهیم بخش اول را پاسخ بدهیم که آیا کارمندی را استخدام کنیم یا از مجموعه ای کمک بگیریم، ببینید شما یک وقتی یک میهمانی کوچک دارید، دوستی که کارهای خدمات مجموعه شما را انجام می دهد، میتواند به دو سهنفری که در دفتر شما حضور دارند، سرویس دهد.
حالا در نظر بگیرید، این میهمانی بزرگ می شود، ما فقط بزرگترش کنیم، یعنی بهجای دو سه نفر، بیست سی نفر را در نظر بگیریم با همان میوه و شیرینی و چای و قهوهای که قرار است شما سرو کنید. آیا آن یک نفر الان میتواند سرویس خوب دهد؟ نه. پس نکته اول اینجاست. ممکن است در یک فضای کوچک، استخدام یک کارمند کار شما را راه بیندازد. وقتی بیزینست را بزرگ میکنی، مسلماً نیاز به یک مجموعه داری. چرا؟ چون هرچه کار بزرگتر میشود، فرصت برای آزمونوخطا پایین تر میرود، تهدیدهای کاری شما بیشتر می شود. در آن بیست سی نفر، اگر یک نفر رو برای پذیرایی تعیین کنی، این که آبروریزی کند و از همه پذیرایی نکند و احیاناً یک غذایی رو روی لباس میهمان بریزد و … بیشتر میشود. چرا؟ چون خطای انسانی به طور واضح و مسلم بالاتر میرود.
به همین ترتیب وقتی شما کار را گسترش میدهید، یک فرد نمیتواند هدایت کند و نظم به جلسه بدهد. نیاز به یک مجموعه دارید، نیاز به یک سری افراد مختلف دارید که هرکدام مسئولیتها و شرح وظایف مشخصی به آنها داده شود و مطابق آن شرح وظایف کارها را پیش ببرند. پس این پاسخ بخش اول سؤال شما.
بخش دوم سؤال؛ آیا من به پختگی لازم رسیدم یا نرسیدم؟
این سؤال خیلی کیفی است. ببینید شما میگویید؛ مثلاً این خودکار در دست شما، یک خودکار برند هست. اگر یک خودکار معمولی مثلاً هزارتومانی می بود، کار شما را انجام نمی داد؟ ببینید کار شما را انجام می دهد. سؤال: خوب است یا نیست؟ اینجا می رسیم به نقطه ای که باید فاکتورهای detail و آمار را در آن دخالت بدهیم. خودکار هزارتومانی شما مسلماً به درد یک جلسه تجاری و امضای یک قرارداد چند میلیون دلاری نمی خورد. این خودکار هزارتومانی متعلق به این جلسه نیست.
مثل این است که برعکس فرض کنید چلوکباب غذای خوبی است، یک چلوکباب درجه یک را تصور کنید به کیفیت غذایش کاری نداریم، غذا را در نظر بگیرید، یک چلوکباب عالی را در نظر بگیرید، کباب بره عالی را در نظر بگیرید، این غذا را به بچه بدهید، خوب است؟ مسلماً به یک نوزاد توانید چلوکباب بدهید، چون چلوکباب باعث مرگش میشود. آن چلوکبابی که آنجا عالی بود، این جا شد بد، اینجا شد سم.
بنابراین، پختگی و ناپختگی خیلی کیفی هستند. شما باید detail استخراج کنی، چگونه؟ با تحقیقات بازار. فاکتورهای تحقیقات بازار پنج فاکتور است. در نظر بگیرید فاکتورهای مارکتینگ حداقل 7 فاکتور یک طرف داریم، 5 فاکتور یک طرف که نیاز به بحثهای مفصل دارد، این فاکتورها را استخراج کنیم، تحقیقات بازارتان را کامل کنید و بعد به این نتیجه برسید آیا من میتوانم در این محیط حضور پیدا کنم؟ در فضای بین المللی فعالیت کنم؟ خیر. پختگی و ناپختگی بسیار کلی هستند. ممکن است یک فنجان چای برای یک نفر خوب باشد، همان فنجان چای برای کسی که احیاناً ناراحتیهای گوارشی دارد، سم باشد.
یعنی من دلم میخواهد که بیزینسم را توسعه بدهم، ولی در حد یک دانش آموز کلاس چهارم دبستان هستم. یعنی ریاضی و علوم را یاد گرفتم، خواندن و نوشتنم هم بلدم اما آمادگی رفتن به دانشگاه را ندارم.
آفرین. مثال خوبی زدید. دقیقاً به همین ترتیب است.دلم میخواهد زودتر به دانشگاه بروم.دقیقاً. شما نیاز دارید همه آن دانش آموزان کلاس چهارمی، نمونه اش را هم داشتیم، اتفاقاً تحقیق مشابه هم توی انگلستان اتفاق افتاد؛ در واقع یک دانش آموز همسن کلاس چهارمی را به دانشگاه فرستادند، بهخاطر این تیزهوشی و فضای یادگیری. ببینید باید DNA اون را داشته باشید، باید پتانسیلش را داشته باشید که بعد این پتانسیل به بالقوه تبدیل بشود. ببینید؛ مثلاً خانم جنیفر لوپز یا آنجلینا جولی را آرایش کنید، زیباتر میشود. همین آرایش را برای شامپانزهای استفاده کنید، مسخره میشود! بنابراین باید آن پتانسیل وجود داشته باشد. از کجا بفهمیم پتانسیل را داریم؟ تحقیقات بازار.
یعنی شما به او مشاوره میدهید که ببیند اصلاً توانمندی این را دارد که وارد اتمسفر و فضای کسبوکار کشورهای حاشیه خلیجفارس بشود یا نه؟
1. توانمندی این را دارد
2. چطور میتواند این توانمندی را ایجاد کند. اگر برای حضور در عرصه بین الملل هدف دارد، چطور میتواند آن زیرساخت را شکل دهد.
بنابراین، خارج از فضای هیجانات و صرفاً آرزو، ما بر میگردیم به بخش اول صحبتم که نیاز به یک پلن دقیق داریم، کجا هستیم، به کجا میخواهیم برسیم و از چه مسیری نیاز هست که برویم.
خیلی از ایرانیهایی که به کشور امارات می آیند، مخصوصاً در ترکیه و قبرس هم دیدم، به طور بدی شکستهای سنگین میخورند، آسیبهای جدی میبینند. فقط میگویند: حالا برویم و ببینیم، آن جا یک بیزینس راه میاندازیم، هر چیزی هم که هرکسی به آنها میگوید، ایده می گیرند. یک چیزی در کلیپهای آموزشی شما من دیدم که می گفتید: این آدم وقتی تحتفشار هست، وقتی در هر بیزنسی سرمایه گذاری کند، 99 درصد شکست می خورد. چون شما در فشار نمی توانید بیزینس توسعه بدهید، چون زمان ندارید.
در لایو بعدی ما با آقای دکتر، بیشتر با فضا و اتمسفر کسبوکار در کشور امارات، ساختارها و زیرساختها، راههای ارتباطی صحبت خواهیم کرد. برای دیدن، شنیدن یا مطالعه کلی داستان و تجربه به سایت سعید کاظمی حتما یک سر بزنید. امیدوارم صحبت های من با دکتر فرساد در مورد توسعه تجارت در دبی برای شما مفید بوده باشد. و برای آشنائی بیشتر با دکتر فرساد و مجموعه ایشان از سایت یوپرودمی یا آکادمی حرفه ای ها حتما سر بزنید.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.