دلایل شکست استارت آپ ویلاپرشین
برای شنیدن فایل صوتی دلایل شکست استارت آپ ویلاپرشین از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
سلام بر همه دوستان عزیز امیدوارم داستان راه اندازی و شکست استارت آپ ویلاپرشین را بدقت گوش کرده باشید. در ادامه می خواهم با جزئیات بیشتری در مورد دلایل شکست استارت آپ ویلاپرشین با هم صحبت کنیم. خیلی دوست ندارم تعداد مشخص کنم. ده دلیل شکست یا هشت دلیل شکست، می خواهم مهمترین دلایل که در این سالهائی که از ان موضوع گذشته را با شما در میان بگذارم. اگر داستان یلا پرشین را گوش نکردین یا مطالعه نکردین، پیشنهاد می کنم اول بر روی لینک بالا کلیک کنید و داستان ویلاپرشین را گوش کنید. سپس برگردید به این مطلب و دلایل شکست را مطالعه بفرمائید یا فایل صوتی را گوش کنید.
نداشتن دانش و تجربه
یکی از اصلیترین دلایل شکست این استارتآپ نداشتن دانش بود. من آموزش ندیده بودم. تجربه نداشتم قبل از هر کاری باید کار با دنیای اینترنت را یاد میگرفتم. باید از شتابدهندهها کمک میگرفتم. (مثل vcها یا سرمایهگذاران فرشته) نباید کلی هزینه سربار برای طراحی از صفر سایت دادم که آن هم به دلیل بیتجربگی بود. چون اول کار با یک قالب آماده وردپرس میتوانستم با یک هزینه جزئی کار را راهاندازی کنم.
پس هر کاری را میخواهیم راهاندازی کنیم باید بریم در دل ان کار و آموزش ببینیم باید تجربه کسب کنیم. با افرادی که در این زمینه تسلط دارند. مراوده داشته باشیم. حداقل یک سال بریم در پارکهای علم و فناوری با افرادی که در این زمینه فعال هستند صحبت کنید. با مالکین استارتآپهای دیگر صحبت بکنیم. مشاوره بگیریم تا حداقلها را یاد داشته باشیم.
مثل من نباشید که بعد شش ماه یک سایت برنامهنویسی به شما بگوید باید سایت خودتان را سئو کنید. بعداً فهمیدم خودش هم آن زمان بلد نبوده که سئو چقدر مهم است. به خودش هم گفتم دوشت عزیز تو که میخواهی یک سایت بیزینسی راهاندازی کنی. همان اول باید در زمان مستندسازی سختگیری میکردی. باید سئو، بازاریابی و تبلیغات را به من میگفتی. بعداً فهمیدم این بنده خدا کلاً سایتهای اداری طراحی می کنه یکسری سایت استاتیک یا سایت ثابت با اطلاعات مشخص و اصلاً بحث مالی و بیزینسی داخل آن مطرح نیست.
مشخص نکردن اهداف و عدم برنامهریزی
یک چیزی که این سالها مدرسین کسبوکار تاکید کردن و خودم هم به آن رسیدم. مشخص نبودن هدف است. قبل از هر کاری باید هدف مشخصی داشته باشیم. برای رسیدن به آن هدف باید دلایل مشخصی را شناسائی کنیم و بعد برای رسیدن به آنها باید برنامهریزی کنیم. یکی از مواردی که من خیلی مشکل داشتم. نداشتن مدل کسبوکار بود. نباید اینقدر گامهای بزرگ برمیداشتم. خودم سالها جنوب زندگی کردم. بافرهنگ و خلقوخوی مردم جنوب خیلی آشنا هستم. نباید اینقدر بزرگ موضوع را شروع میکردم.
شاید اول باید از چابهار شروع میکردم. بعد قشم را اضافه میکردم. بعد کیش را اضافه میکردم. حضوری میرفتم. مالکین را میشناختم. عکسها را خودم میگرفتم. تو تصورات خودم نیاز را درک کرده بودم. میدانستم یک نفر دارد میرود مسافرت نیاز دارد. از افرادی که کنار خیابان ایستادن ویلا اجاره کنه. اما مدل کسبوکاری که این کار باید انجام میکردید. نداشتم.
باید هدفگذاری یکساله و پنجساله میداشتم. بر اساس این هدفگذاری برنامهریزی میکردم. تمام راههای رسیدن به این اهداف را برنامهریزی میکردم. همانطور که در بخش اول گفتم آموزش میدیدیم. باید از جیب خودمان هزینه میکردیم. باید چند واحد را اجاره میکردیم. ببینیم چه مشکلاتی به وجود میآید.

ایدهآلگرایی:
دو نکته خیلی مهم را میخواهم بر روی آن تاکید کنم که در شکست پروژه مؤثر بود. ایده الگرایی و عدم آشنایی با موضوع اثر مرکب، بهجرئت به شما میگویم هیچ آدم ایدئالگرایی مالک یک کسبوکار موفق نیست. خیلی از آدمها وقتی میخواهند یک کار را شروع کنند اینقدر ایدئالگرایی میکنند. اینقدر برای موضوعات کوچک وقت میگذارند و هزینه میکنند که از موضوع اصلی و هدف دور میشوند. یک سالهایی بود که با دوستان نزدیکم که عاشق کوه بودند خیلی کوهنوردی میرفتم و من هم عاشق کوهنوردی شدم. امروز میدانم. وقتی قلههای زیادی را در ایران رفتم.
موفقیت بهآرامی و به دور از ایدهالگرایی هست. اگر شما ایده ال گرا باشید. بهجای اینکه اصول کوهنوردی را یاد بگیرید با یک کفش کتونی معمولی یکبار بروید یک تپه، شروع میکنید به کفش گرانقیمت خریدن یا تجهیزات آنچنانی خریدن. یک روز می خواهیم کوهنورد بشویم. بگذارید. در دل کوهنوردی مفهوم اثر مرکب را هم به شما بگویم. خواهش میکنم. کتابها یا مقالات اثر مرکب را مطالعه کنید. هیچ موفقیتی یکشبه، یکروزه، یکساله یا انفجاری اتفاق نمی افتد.
شاید بگویید. فلانی با رانت یا ارتباطات دارد.به موفقیت رسیده. برای رسیدن به هر قله موفقیتی باید اصول ان را یاد بگیرید. شاید با هلیکوپتر رانت به قله برسید. اما اگر ندانی یک ماسک باید بزنی یا اب همراهت باشه یا راه برگشت را بلد نباشی یا تجهیزات مناسب همراهت نباشه . یا راهنمای با تجربه ، مطمئنا شکست می خورید. این دو موضوع خیلی مهم است . ایده ال گرا نباشید. و کار را ساده و با حداقلها شروع کنید. بذارید داستانی در مورد یک ادم موفق تو شهر خودمون براتون تعریف کنم.
داستان کوتاه یک استارت اپ
یادم هست که من ویلا پرشین را راهاندازی کرده بودم. رفته بود در یک مجموعه یک اتاق اجاره کرده بود. جالب است همان جا محل خوابش هم بود. من خیلی وقتها می رفتم با این ادم ممشورت می کردم . همونجا یک پتو ویک بالشت هم داشت . یک سیستم و یک لپ تاپ ، انتی ویروس و نرم افزار ارجینال می فروخت .رفته بود اذربایجان و ارمنستان یک کارت اعتباری برای خودش گرفته بود . خیلی هم هزینه نمی گرفت. انتی ویروس یا نرم افزارهای ارجینال را روی اینترنت با یک هزینه کم و معقول می فروخت.
همان آدم بعد هفت سال بسیار موفق است. همیشه هم میگوید. یادت است تو به لوگو سایت من گیر میدادی یا چرا دفترت نیرو نداری. یا چرا تجهیزات نداری. ایدئال گرا نبود لوگو را با ورد طراحی کرده بود حتی فتوشاپ هم بلد نبود. یاد گرفته بود باید بهآرامی و قدمبهقدم جلو بره. تا به موفقیت برسد. وقتی میخواهید بروید دماوند باید تجهیزات خوب بخرید. اما میدانید با هزاران قدم رفتن در پناهگاه خوابیدن. برف باریدن وسط تابستان، دود خوردن نزدیک قله و همه اتفاقات پیشبینیشده و نشده شما به قله میرسید.
مثلاً من دفعه اول که رفته بودم. حسابی دود خوردم. اما دفعه دوم ماسک و عینک برده بودم. ایدئالگرایی تا یکجایی خوب است اما آیا فیسبوک یا توییتر از ابتدا همینطوری که الان هستند بودند. یا خود گوگل، سالها پیش که راهاندازی کردند. مثل امروز بودند. یا صدها مثال دیگر،

نداشتن یک کوچ یا منتور
یک موضوع دیگری که خیلی در شکست یک استارتآپ میتواند مهم باشد. عدم وجود یک کوچ یا مربی هست. حالا منتور را میتوان راهنما معرفی کرد. کوچ را هم میتوان مربی گفت. البته تو اینترنت و اینستاگرام خیلیها خودشان را منتور یا بیزینس کوچ یا مشاور معرفی میکنند. مشاور بحث خیلی تخصصی است. مشاور تمام اصطلاحات تخصصی و نکات فنی این موضوع را بلد هست. مثلاً شما شرکت صادرات و واردات دارید. مشاور تمام اطلاعات دقیق و تخصصی را بلد هست و مسیر را به شما نشان میدهد.
منتور کسی هست مثل من که یک کار را تجربه صددرصد دارد. سالها با دیجیتال مارکتینگ، سوشیال مارکتینگ و طراحی سایت درگیر بوده و کلی آموزشدیده. هزینه کرده برای اینستاگرام و تولید محتوا، عملاً ما در ایران کوچ و منتور نمیشود. مفاهیم را از هم تفکیک کرد. بههرحال در بخشی از کوچینگ باید تجربه داشته باسید و منتورینگ هم انجام بدهید. اگر در و ویلا پرشین منتور یا کوچ خوب میداشتم و عملاً اواخر پروژه این اتفاق افتاد و از یکی از دوستان من که سایت موفقی دارد.
کمک گرفتم و ایشان یک متخصص سئو و منتور کسبوکار به من معرفی کرد. خیلی به من کمک کرد و راهنمائی کرد. همانطور که در داستان ویلا پرشین گفتم. این کوچ من بود که باید این استارتآپ را شکستخورده بدانید. شما میدانید که یک کسبوکار یا استارتآپ مثل اینکه فرزند خودتان را در آغوش خودتان بگیرید تا رشد بکند. وقتی که به شما منتور یا کوچ شما میگوید باید از کسبوکار خودتان جدا بشوید. انگار از شما میخواهند فرزندتان را کنار بگذارید. از شما خواهش میکنم. برای راهاندازی سایت، پیج یا کلاً نوشتن اهداف و برنامه هامون از منتور یا کوچ باتجربه کمک بگیرید.
خستگی
یکی از دلایل دیگری که معمولاً شروع کسبوکاری جدید با انرژی زیادی همراه است؛ بهطوریکه بنیانگذاران نمیتوانند بین کار و زندگیشان تعادل برقرار کنند به همین دلیل خسته میشوند. این موضوع یکی از دلایل مهم شکست ۸٪ از استارتاپهاست. بهموقع دست از کار بکشید و پس از استراحت، تلاشهایتان را از سر بگیرید. راهاندازی کسبوکار بهاندازهٔ کافی ذهن شما را درگیر و زمانتان را میگیرید. برخی از مسئولیتهایتان را به اعضای تیم مطمئنی که گرد آوردهاید یا تیمهای مورد اطمینان بیرونی بسپارید.
شرکای نامناسب
یکی از اصلیترین دلایل شکست استارتآپ، انتخاب شرکای نامناسب بود. من از طرفداران شراکت هستم و بهجرئت به شما میتوانم بگویم. بیست شریک در کسب وکارهام داشتم و با هجده نفر انها موفق بودم. بسیار موفق، دوستیهای ما همچنان ادامه داشته، پیمانکاری، خریدوفروش جرثقیل بوده. همه موارد مکتوب شده و شرکا من متعهد بودند. یکی از کسبوکارهای من که با شریکم شکست خورد کارواش بود. شریکم از من دزدی کرد. اطلاعات مشتری و پولها ثبت نمیشود. بم
اند که چه مشکلاتی بعدها برای ایشان ایجاد شد. بلافاصله که متوجه شدم. شراکت را بهم زدم و ان کارواش را فروختم. آن اقا بعدا افتاد زندان و مشکلات زیادی برای ایشان به وجود آمد. اما در ویلا پرشین مشکل دیگری هم داشتم. شرکا من علاوه بر اینکه مالی قوی نبودند و نتوانستند ادامه بدهند. از کار سررشته و اطلاع نداشتند. یعنی اصلاً از مشکلات سختیهای کار اطلاع نداشتند. علاوه بر این که هیچگونه کمک فکری و روحی در شروع و ادامه کار انجام ندادن. تازه بعضی موقعها نظریاتی میدادند و روی اعصاب من راه میرفتند.
از بیرون گود کلی نظر میدادند. بدون اینکه بدانند هر تغییر در سایت کلی هزینه و انرژی از آدم میگیرد. باز هم تاکید میکنم. من طرفدار شریک هستم. شریکی که برای من ارزش ایجاد کند. شریکی که از من باهوشتر، باتجربهتر و سرمایهدارتر باشد. شریکم نباید در کار به من کمک کند. شریک مثل پنج تا انگشت دست است که با هم یکمشت قوی میشوند. اگر شریک من یک بازوی قوی در یکدست دیگر باشد. بدرد مشت شدن این دست نمیخورد. شراکت خیلی خوب است. تو فرهنگ عامیانه ما شراکت را خوب نمیدانند. اما منبعد بیست و دو سال کار شراکت را خیلی خوب میدانم.
تیمسازی و همتیمیهای ضعیف
اما یک موضوع دیگری که خیلی به من فشار آورد و من دانش آن را نداشتم. بحث تیمسازی بود و همتیمیهای خوب بود. یک استارتاپ هرچقدر هم که بر اساس ایدهای جدید و ناب شکلگرفته باشد، در صورت نبود تیم قوی با مجموعهای از مهارتها برای مواجهه با چالش های فراوان کسب و کار، بهاحتمال زیاد شکست خواهد خورد. اعضای تیم در استارتاپها علاوه بر داشتن مهارت و دانش تخصصی، باید از نظر مهارتهای ارتباطی، ویژگیهای شخصیتی و چشمانداز و اهداف بلندمدت نیز با یکدیگر و با بنیانگذاران استارتاپ همراستا باشند.
ایکاش از اول بهجای استخدام اینهمه نیرو و اجاره دفتر کار میرفتم پارک علم و فناوری و از نیروهای جوانی که آنجا بودند کمک میگرفتم و یک فضای اشتراکی اجاره میکردم. مزیت بچههایی که تو پارک رفتوآمد دارند این که هر کس یک تخصصی دارد و خیلی میتواند. در شروع یک کسبوکار بدون سرمایه کمک کند. تازه نیاز به پرداخت اجاره دفتر، هزینه شارژ، نیروی انسانی و کلی هزینه ثابت دیگر نیست.
اما بچههایی که با من کار میکردند خیلی بچههای دلسوز و دوستداشتنی بودند و خیلی دوست داشتند استارتآپ موفق بشود. اما متخصص این کار نبودند. ضمناً فضا و اتمسفر عوض شده. امروز استخدام نیروی تماموقت که بیاید داخل دفتر بنشیند و برای استارتآپ کار کنه دیگر گذشته. همان زمان هم گرافیست داشتم فریلنسر از شیراز برای من کار میکرد. خیلی ارزانتر از گرافیستهای شهر خودم بود.
بازاریابی و تبلیغات ضعیف
یکی دیگر از مسائل که خیلی در توسعه کسبوکار میتواند مؤثر باشد. بحث بازاریابی و تبلیغات هست. من واقعاً هیچ شناخت و تجربهای از تبلیغات وبازار یابی و بهخصوص فروش نداشتم. نه آموزشدیده بودم. نه تجربه داشتم. نه یک کوچ خوب داشتم که بازاریابی و تبلیغات را به من آموزش بدهد. نه فروش را بلد بودم. نه یک کوچ داشتم که بادقت میزان هزینه کرد در تبلیغات را برای من آموزش بدهد. هر کس هر چه به من میگفت انجام میدادم. کلی هزینه میکردم.
نیاز روز، ایستگاه یا در گوگل تبلیغ کن. بیایم محتوانویس استخدام کنیم. هزینه میکردم. کلی محتوانویس استخدام کردم. اما بازاریابی و تبلیغات اینطور نیست که هرکسی هر چیزی گفت انجام بدهی. باید برنامه داشته باید بر اساس پولت هزینه بکنی و مطمئنا مدیریت مالی در یک کسبوکار بسیار مهم است. خیلی از ادمها می گویند. ما پول نداشتیم. نتوستیم کسب وکار را جلو ببریم .به نظر من این می تونه اخرین دلیل باشه . البته من باور دارم . اگر کسبو کار ی می خواهد برند قوی بشود. نیاز به پول زیادی دارد. اگر ی کزمانی سال 87 یا 88 با سیصد یا چهارصد میلیون تومان یک سایت در حد اعتبار دیجی کالا راه اندازی کرد.
امروز باید در حد چند صد میلیارد تومان هزینه کنی تا سایتی با ان سطح راه اندازی کنید. اگر استارت اپ کوچک می خواهید راه انداز کنید باید مدیریت مالی داشته ابشید. باید تک تک موارد با دلیل هزینه بکنید. باید میزان درامد خودتان در کنار میزان جریان نقدینگی شما به سمت بالا باشد و هزینه ها به سمت نزولی باشد. و کنترل کنید .این هزینه ها جزو هزینه های زود بازده یا دیر بازده هست . با هر هزینه چقدر برگشت سرمایه دارم . ایا این بودجه که پنجاه میلیون در شش ماه هزینه کردم . برای اجاره، تجهیز دفتر و غیره ،
بهجای ان مثل دوستم یک دفتر کوچک اجاره می کردم . یک سفر چابهار یا قشم می رفتم . با ده تا خانه کار را شروع میکردم. تو فضای فروشگاه خودم که الان سایت هم داریم بنام دکونزو مینشستم و کار را استارت میزدم و آرامآرام در شهرها و جزایر جنوبی کار را شروع میکردم. تا یاد میگرفتم کجا هزینه تبلیغات کنم. مؤثر است.
تغییر ندادن مسیر نادرست (ری برندینگ)
وقتی که ذهن درگیر خیلی از مشکلات می شه و قرار است. یک نفر کل کارهای یک ایده را خودش به تنهائی انجام بده و از طرفی با مشکلات مالی هم سروکله بزند. دیگر فرصتی برای بازبینی ایده اصلی و تغییر مسیر نمی ماند. حالا که چند سال از این داستان گذشته و حالا به این سالها فکر میکنم. میبینم. اگر یک کوچ میداشتم و این یکم ترمز من را میکشید و میگفت اجاره دفترت را کنسل کن. نیروها را مرخص کن. برو تو خانهات بنشین و بدون اینکه کار را تعطیل کنی. یک ری برندینگ انجام بده. ببین ایده اولیهات چه نیازهایی داشته و حالا کجا هستی. اگر مسیر را یک تغییر کوچک میدادم و کار را دو سال تنها ادامه میدادم. شاید امروز جزو برندهای برتر بودم .
راهاندازی استارتاپ در موقعیت جغرافیایی نامناسب
مکان راهاندازی استارتاپ یکی از عوامل مهم موفقیت آن است؛ بهطوریکه آمار نشان میدهد ۹٪ استارتاپها به دلیل نامتناسب بین مفهوم استارتاپ و مکان راهاندازی آن دچار مشکل میشوند. علاوه بر این، استارتاپهایی که با تیمهای دورکار راهاندازی میشوند، باید راههای ارتباطی مؤثر با آنها برقرار کنند. در غیر این صورت، فقدان کار تیمی و بیبرنامگی منجر به شکست استارتاپ خواهد شد. ابزارهای جدید برگزاری جلسات، برنامهریزی، زمانبندی و مدیریت آنلاین پروژهها را امتحان کنید و به بهترین نحو در کسبوکارتان بکار گیرید.
اگر بخواهم باز هم دلیل بیاورم. کلی دلیل میشود آورد. اما مهمترین دلایلی که به نظرم آمد را خدمت شما عزیزان گفتم. امیدوارم موضوع برای شما مفید بوده باشد و در فایل بعدی مواردی که امکان داشت استارتآپ ویلا پرشین موفق بشود را خدمت شما عزیزان به اشتراک گذاشتم. خیلی خوشحالم که با سایت سعید کاظمی همراه هستید و خوشحال می شوم شما هم تجربیات خودتان را با من درمیان بگذارید.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.