آشنائی با تکنیک های فروش

آشنائی با تکنیک های فروش

برای شنیدن یا دانلود فایل صوتی این مصاحبه از طریق لینک زیر اقدام بفرمائید.

اگر علاقه مند بودین. فیلم کامل این مصاحبه را مشاهده بفرمائید. از طرق لینک زیر اقدام بفرمائید.

می­خواهم در مورد آشنائی با تکنیک های فروش با استاد محمدی صحبت بکنیم، بخش دوم صحبت­های ما است، توی لایو قبلی در مورد فروش و ویزیتوری صحبت کردیم، امروز می­خواهیم در مورد تکنیک­های فروش با استاد محمدی صحبت کنیم و از تجربیاتشان استفاده بکنیم. که انشالله بتوانیم یک لایو موفقی داشته باشیم.

سوال : اگر اجازه بدهید با یک سوال شروع کنیم، در مورد قطعی نکردن فروش شروع کنم.

در مورد فروش چیزی که برای خودم خیلی ابهام است، خیلی وقت­ها مشتری می اید داخل مجموعه ی سایت ما،  احساس می­کنی دارد می­رود، یعنی خرید را قطعی نمی کند.  ما خیلی هم وقت  می­گذاریم. نیم ساعت چهل دقیقه داخل سایت دارد سوال و جواب می­کند یا زنگ می زند یا تصویری حتی تماس می­گیرد، مثلا من توی فروشگاه اینترنتی کامپیوتری (dekonzo.com) که دارم. آنجا خیلی وقت­ها مشتری­ها که اعتماد نمی­ کنند. بهشون     می­گویم تصویری همین الان زنگ بزنید، کدوم دستگاه مورد نظرتون است، در لحظه فیلم  را هم برای شما ارسال می کنیم، راهنماییتان می­کنم، تیم مشاوره­ ی خیلی خوبی توی مجموعه ما است.

که بیست سال است. که شغل آنها فروش لپتاپ است، و جالب است که حساب کردیم 90 تا 95 درصد وقتی ارتباط تصویری برقرار می­شود خرید انجام می­شود، یعنی تا جواز کسب را و تصویر مجموعه را می­ بیند، می ­گوید آقا از  همه جا محصول برایم فیلم بگیر، روشنش کنید، تستش کنید، بعد می­بیند که مثلا ویندوزم رایگان، پست هم رایگان، هدیه هم حتی می­گیرد. اینجا دیگر آن اعتماده انجام می­شود،

ولی خیلی وقت­ها می ­بینید.که بعضی از مشتری­ها دارند فرار می­ کنند، اینجوری بگویم دوست ندارد. خرید را قطعی بکند؟

خواهش می­کنم، عرض کنم خدمت شما که در همچنین مواقعی که مثلا وقتی فروش نهایی نمی­ شود. که مشتری به ما اعتماد نکرده، فروش 7 مرحله دارد، ما هنوز مراحل اولیه را نرفتیم.  می­خ واهیم برای مراحل آخر و قطعی شدن خرید مشتری اقدام کند. چون مراحل اولیه را طی نکردیم. یعنی آجر اول را نچینی یک دفعه می­ خواهید بروید آجر هفتم را بچینی، می ریزد پایین نمی­ شود، و یکی از چیزهای خیلی مهم این است که توی همان فیلم گرگ وال استریت هم است که چرا از شما نمی ­خرد؟ تنها دلیلی که از شما نمی­ خرد این است که به شما اعتماد ندارد، و وقتی که به شما اعتماد نداشته باشد خوب نمی­ خرد،

دلیلش چی است که نمی ­خرد؟  اعتماد نمی کند، خب ما چکار باید بکنیم. آن اعتماد ایجاد بشود؟

طبق تجربه ­ای که از فروش داریم. می­ توانیم بگوییم آقا این مشتری یک سری توقع­هایی دارد، مثلا توقعش چی است که اون دستگاه را ببیند، حالا یا مثل دی­جی کالا است تصویرش را نشان می­دهد، عکسش را دارد نشان  می­دهد، مدل­های مختلفش را دارد نشان می­دهد، آن ابهام زدایی می­کند یک ابهامی دارد، آن ابهام را وقتی برطرف می­کنید طرف میخرد، آن بهانه­های الکی که دارد که البته الکی نیست از نظر اون، از نظر ما شاید الکی باشد،     می­گویم این الکی دارد بهانه می­گیرد، نه الکی نیست چون اعتماد ایجاد نشده است،

وقتی ما بتوانیم به شکل­های مختلف به نوع­های مختلف، فرستادن عکسش، تصویرش، فیلمش، ویدئو، نمونه کار است، نمونه کاتالوگ است، همه ­ی اینها را وقتی ما برای مشتری ارسال می­ کنیم، رضایت مشتری­ها خیلی کاربردی است مثلا تو سایت، پیج، خب وقتی رضایت مشتری را می­گذاریم آن توقع مشتری برآورده می­شود و اعتمادش ایجاد می­شود، ترسش از بین می­رود و میگوید من پولم را دارم میدهم، ترس دارد، پولم از بین نرود، وقتی که   همه­ ی اینها را که عنوان کردم رعایت می­ شود، آن اعتماد انجام می­ شود و از شما خرید را انجام می­دهد.

سوال : خوب حالا 7 مرحله فروش را امکانش است به ما توضیح بدهید؟

مثلا یک مثال بزنید، حالا مثلا تجربه خودتان را بگویید، یکی از داستان­هایی که توی این 25 سال، خاطرات فروش که تو کتابتان خیلی هم جذاب است همه هم با مثال و با واقعیت نوشته شده و خیلی جالب است که آخرش هم باز سوال مطرح می­ کنید، این از آن کتاب­هایی نیست. که فقط بخوانیدش و بعد 10 دقیقه، نیم ساعت، دو ساعت وقت بزارید، این باید یک فصلش را بخوانید و تحلیل کنید سوال­هایش را جواب بدهید، حتی مثلا با خانمتون بنشینید و بحث کنید، شاید ضخامت آن خیلی کم باشد ولی خیلی مفید نوشته شده.

بعضی از کتاب­ها است که 400 صفحه ای ، می­ خوانید می­بینید ای کاش این را تو 10 صفحه نوشته بودند، تو چند صفحه تمام میشد، خیلی چیزی  برای گفتن ندارد. فقط می­خواسته است که حجم ایجاد بکند. ولی کتاب شما کم حجم است، من خودم شخصا کتاب بالای 150 صفحه برایم سخت است که بخوانم، بعضی­ها خوشم میاد هایلایت می­کنم، حالا یک ماه بعد دو ماه بعد دوباره می­نشینم آن هایلایت­ها را می­خوانم، و حالا کنار هایلایت­ها         می­نویسم، حالا چند وقت بعد باز اینها را تایپ می­کنم، یعنی اونها را که توضیح­ های کنار را برای خودم خلاصه تو 10 جمله، 20 جمله می­نویسم که استفاده بکنم.

سوال : حالا یک مثال برای ما از تجربیات فروش تعریف کنید، خیلی جالب است که با داستان و تجربه واقعی توضیح می­دهید،

بله، نظر لطف شما است که در مورد کتاب من این چیزها را دارید میفرمایید، خب استاد معینی که تاییدیه هم برای من نوشته، توصیه نامه هم نوشته، می­گوید که کتاب شما تو یک ساعت خوانده می­شود، مثلا که کتاب شما تو یک ساعت کل کتاب خوانده می­شود، چون خیلی روان نوشته شده و خب چیز سختی توش ندارد. ولی خب بخواهیم یاد بگیریم باید یک داستان، یک داستان روش فکر کند، تفکر کند و انجام بدهد، حالا فروش هفت مرحله است که مرحله اولش آمادگی است، ما یک سری البته به طور خیلی خلاصه نزدیک به 30 ساعت دوره است، اینهایی که خدمتتان عرض می­کنم ،

مرحله اول فروش : آمادگی است.

یعنی ما  آمادگی قبل از فروش برای خودمان داشته باشیم. حالا مثال می­زنم از این که تو کتاب نیامده است، من یک روز رفتم سراغ یک نفر از مشتری ­هایم و خیلی هم فروشنده حرفه ­ای و عالی است و من دیدم که با     مشتری­اش خیلی بد حرف زد، و مشتری ناراحت شد رفت. گفتم که علی چرا با مشتری این اینجوری حرف زدی؟ جواب داد: ولش کن اعصاب ندارم فکرم خراب است. من در جواب گفتم.  نمی­دانم. که فکرت از هر چی خراب است به من ربطی ندارد برای چی به سر کار آمدی؟ گفت چی؟ گفتم برای چی آمدی سرکار؟

وقتی که شما آمادگی ندارید و ذهنت از چیزی خراب است و میای محیط کار، به جای اینکه مفید باشی مضری، به جای اینکه چیزی بفروشی تازه مشتری را هم از خودت می­پرانی و دیگه سمتت نمیاد. نرو سرکار، برو بگرد برو یک مقدار حال و هوا عوض کن و هر وقت حالت خوب شد آنوقت بیا سرکار.استاد محمدی: من خودم چند وقت قبل یک مساله برایم پیش آمد و یک مقدار ذهنم مشغول بود، رفتم پیش یکی از دوستانم اول صبح، گفت اینجا چکار می­کنی؟ گفتم یک مقدار ذهنم خراب است سر یک مسئله­ ای، نرفتم سرکار و آمده ­ام. پیش شما یک کمی با هم صحبت کنیم.

دو سه ساعتی پیشش بودم و حالم که بهتر بود بعد رفتم سر کار و فروشم داشتم. خب؟ یعنی اگر حالت بد است یک ریکاوری خودت را انجام بده بعد برو سرکار و بعد برو فروشندگی­ات را انجام بده، در غیر اینصورت نمی­توانید بفروشید و مشتریت هم از شما ناراحت می­شود و حتی اذیت می­شود. بعد می­گویید چرا بازار خراب است؟ چرا از من چیزی نمی­خرند؟ چون آمادگی­اش را نداشته­ای و خیلی این بحث طولانی است.

مرحله دوم فروش :  ارتباط است.

یعنی 40 درصد از 100 درصد فروش، بحث ارتباطات است. اینکه با طرف مقابلت چجوری ارتباط برقرار می­کنی، زبان بدن باید بلد باشی، اصول مذاکره را باید بلد باشی، اصول مطابقت سازی را باید بلد باشی، این ارتباط باید ایجاد بشود. ولی ما چکار می­کنیم؟ هنوز مراحل را کامل طی نمی­کنیم. مرحله بعدی یا

مرحله سوم فروش : باید اکتشاف ایجاد بکنید.

که مشتری­های من چی می­خواهند؟ مثلا توی کسب و کار شما که قطعات کامپیوتر و لپ تاپ و … است اصلا باید بدانید که مشتری چه می­خواهد، شاید فقط یک ویندوز بخواهد، شاید فقط یک قطعه کوچک می­خواهد. یک اکتشافی باید ایجاد بشود، و این اکتشاف چجوری ایجاد می­شود؟استاد محمدی : با سوال پرسیدن می­توانیم به این اکتشاف برسیم که مشتری چی می­خواهد.

سوال­های خوب ازش بپرس و گوش کن:

یعنی ما باید یک زبان کوچک مثل زبان گنجشک داشته باشیم و یک گوش خیلی بزرگ داشته باشیم مثل گوش فیل، کم حرف بزن و گوش کنید ببین مشتری چه می­گوید، شما وقتی پرسش و ابهامش را جواب بدهید. مشتری هم از شما می­ خرد، اکتشاف ایجاد شده است و می­شنوی که مشتری چه چیزی خواسته، و وقتی که فهمیدید مشتری چه خواسته است. تازه می ­رسیم مرحله چهارم که می­شود ارائه جنس، خب؟ که آن موقع شما باید محصولتان را به مشتری ارائه بکنید. این مراحل را که طی می­کنید بعدش می­شود در واقع سوال و ابهام برای مشتری ایجاد می­شود و هنوز اعتماد شکل نگرفته است و ترس دارد. این ترس مشتری را می­توانید با سوال پرسیدن اینکه مثلا ترستون بابت چی است؟ الان چه نگرانی دارید؟

سوال: الان سوال پرسیدن می­شود بخش پنجم یا که نه هنوز توی بخش ارائه هستیم؟

مرحله چهارم فروش  ارائه می ­شود و مرحله پنجم فروش :  ابهام زدایی می­ شود.

و نگرانی مشتری برطرف می­ شود، مثلا برای همین ابهام زدایی ما 3 روز دوره داشتیم، که این بحث ابهام را خوب یاد بگیریم تا که بتوانیم از مشتری ابهام را برطرف کنیم. 3 روز کار کردیم. این ابهام را سوال ازش می­پرسی، که مثلا نگرانی و مسئله شما چی است؟ حتی مشتری ممکنه بیاد جلو درب مغازه­ات و از شما چیزی نمی­خرد، پشت تلفن ازت نمی­خرد، می­گوییم اقا نخرید اشکال ندارد، و هر جا که دوست دارید بخرید فقط یک سوال من دارم  می­شود لطفا به من بگویید که مسئله­ و نگرانی­تان چه بود که از من نخریدید؟

و آنوقت می­بینید که نگرانی و ابهامش خیلی خیلی کوچک است حتی ممکن است رنگ جنس باشد، که مثلا حالا تو کسب و کار شما را عرض کنم که مثلا می­ گوید من لپ تاپ مشکی نمی­خواهم سفید می­خواهم. یعنی حتی تا این حد هم امکان دارد و چگونه این برطرف می­شود؟ با سوال پرسیدن و خیلی از ما نمی­پرسیم. مشتری میاد درب مغازه و فروشگاه کسب و کار من، یک نگاهی می­اندازد و دو تا سوال می­پرسد و می­رود، و اون فروشنده اصلا چیزی بهش نمی­گوید که اصلا شما چه می­خوای و برای چی آمده­اید اینجا، به جای اینکه سوالش را بپرسد و ابهامش را برطرف کند، بعد می­گوید اوضاع خراب است، کسب و کارها خراب است، نمی­خرند، خب من بلد نیستم. من همیشه می­گویم اگر نمی­فروشم دلیلش این است که من بلد نیستم نه که بازار خراب است، بلکه من بلد نیستم ارائه بدهم.

سوال : یک تجربه بگویم خدمت دوستان در اهمیت پاسخگوئی به مشتری در دنیای مجازی:

ما در سایت خودمون  می­ بینیم که چه سفارشاتی قطعی شده و چه سفارشاتی قطعی نشده است. هر روز هم این را چک می­کنم مخصوصا آنهایی که میایند تا مرحله آخر، اطلاعاتش را ثبت می­کند تلفن و آدرسش را می­نویسد. ولی خریدش را قطعی نمی­کند، یک متن آماده کرده­ام. یک متن خیلی دوستانه بعد ازشون کمک می­خواهم . یعنی بهشان پیامک می­فرستم با شماره موبایل خودم، یعنی حتی ایمیل نمی­زنم. چون خیلی­ها ایمیل­شان را چک     نمی­کنند ولی گوشی را صد درصد چک می­ کنند، باور نمی ­کنید که 50 درصد آنها خریدشان را قطعی می­کنند یعنی خیلی ساده می­پرسم.

اولا تشکر می­کنم که از سایت ما دیدن کردید، حتی شریک من می­گوید این کار جالب نیست اما من می­گویم اتفاق باید تا 9 مرحله پیگیری کنید. حتی آنهایی هم که یک ماه پیش خرید داشته­اند را باز من سر ماه بهشان پیام می­دهم آنهایی که قطعی نکرده­اند، می­گویم به من کمک کنید چرا قطعی نکردید؟ اعتماد نکردید؟ دلیلش را به من بگویید، حالا من ایده نمیدهم که آنها ذهنیت بدهند، بعد می­بینی که مثلا 24 ساعت بعد میایند خرید می­ کنند.

تجربه ایجاد اعتماد در پاسخگوئی سایت:

بعد مثلا سوال می­ پرسیدند که من اعتماد ندارم،؛ یا مثلا می­ گفتند شما شهرستان هستید من از کجا بدانم درست است یا …، بعد حالا بخشی از نشانه ­های اعتماد سازی را بهشان ارسال می­کردم، نماد اعتماد، گواهینامه آدرس الکترونیکی، و مجوزهایی که مثلا از جاهای مختلف داریم، اینها را مثلا من به مشتریان می­گویم که توی بخش فلان قسمت سایت است بروید ببینید. اگر تصویری دوست دارید و نگرانید هر ساعتی که دوست دارید تیم ما در محل حاضر هستند،

یعنی حتی شده که ما ساعت یک شب هم به مشتری فیلم نشان داده ­ایم، و همان موقع هم به فروش ختم شده است. خب؟ و جالب است که جدیدا ما فهمیده ­ایم که تماس تصویری خیلی بهتر از تماس تلفنی ارتباط برقرار می­کنه و جواب می­دهد انگار که 10 برابر پیامک و sms و حتی ارسال فیلم نه، بلکه ارتبتاط تصویری که طرف بفهمد آنجا یک نفر وجود خارجی دارد و سوالاتش را دارد جواب می­دهد. من به جرات می­توانم بگویم که مثلا من   می­خواهم بیام ادکلن بخرم، من واقعا ادکلن­ها را نمی­شناسم و 90 درصد اطلاعات ندارم.

توی همین فروش کامپیوتر هم همینطوری است و 90 درصد مردم واقعا جزییات را نمی­دانند، شاید 5 درصد کاملا حرفه ­ای هستند و می ایند سوالات تخصصی می­پرسند. 5 درصد هم فقط یک چیزایی می­دانند و واقعا 90 درصد هیچ چیزی از جزییات نمی­دانند. می­گویند یک کامپیوتر خودت به ما معرفی کن، یکی از سوال­های تکراری هر روز ما توی سایت، این است که من  می­خواهم یک لپتاپ بخرم چه مواردی باید مد نظر باشد؟ همین امروز هم نوشته­ام با خودم که این سوال دارد خیلی تکرای می­شود.

بیام برایش یک مقاله بنویسم که چه مواردی را باید برای خرید لپ تاپ لحاظ بکنیم که دیگه از این به بعد کسی پرسید من فقط مقاله را برایش بفرستم و دیگر لازم به توضیح نباشد و یا حتی می­توانم برایش یک ویدیو درست بکنم، به بچه­های فروش بگویم یک ویدیو درست کنند که برای خرید یک لپ تاپ این مسائل و موارد را باید رعایت کنید. ببخشید ادامه بدهید شما بخش ششم را..

مهمترین وجه مرحله ششم فروش :  اکتشاف است

که شما بدانید که مشتری چه می­خواهد، حالا بخش ابهام زدایی که برطرف شد مشتری جنس را می­خرد و اسمش هست اتمام فروش، نهایی کردن فروشی که شما دنبالش هستید و همه دنبالش هستیم. فروش تمام شد. الان یه چیزی شما توی صحبت­هایتان فرمودید که بعد از یک هفته و بعد از یک ماه دوباره با اون مشتری تماس می­گیرید که این می­شود.

مرحله  هفتم فروش : یعنی ادامه ارتباط

چرا اینکار را انجام می­ دهید؟ چون اعتماد بیشتر جلب می ­کنید و آنوقت دوباره می ایند و از شما خرید می ­کنند،حالا آن جنس را خریده است. ممکن است دفعه بعد بیاید و اسپیکر، ماوس و یا هندزفری بخرد و چیزهای دیگر که توی کسب و کار شما هست و یا یک نرم افزاری از شما بخرد، این همان بحث ارتباط است پس خیلی خیلی مهم است. یعنی 40 درصد فروش همین بحث ارتباط است. و وقتی که یکی یکی اینها را برطرف بکنید. آنوقت خیلی راحت می­توانید بفروشید.چون به اعتراضات مشتری پاسخ داده­اید. اتفاقا تو کتاب یکی از مسائل و داستان­هایی که نوشته­ ام مشتری معترض بود، ابهام زدایی بود الان تو همین داستان ما ابهام زدایی داریم،

مثلا من درب مغازه نبودم کارمندم بود (سال 1383 تقریبا) من رفتم بیرون دیدم فروشنده ­ام زنگ زد که بیاید یک مشتری معترض داریم که داد و بیداد می­کنه و اینجا آبروی ما را برده است. گفتم چی شده است؟ گفت نمی­دانم بیا و فلان. ما خودمان را سریع رساندیم. دیدم این بنده خدا از این خوشبو کننده­های زیر بغل برده بود، گفتم چی شده؟ گفت این چیه که به من داده­اید تقلبی است.

گفتم مشکلش چی است؟ گفت بو نداره. خب معمولا اینهایی که استفاده می­شود برای زیر بغل یه چیز خوشبو کننده است. یک مدل است که حساسه و برای پوست­های حساس اصلا بو نداره، فقط خاصیت ضد عرقی دارد. بعد بهش توضیح دادم این ابهام داشت، ترس داشت. گفتم آقا جان این اصلا بو ندارد حتی روش هم نوشته شده است، این فقط خاصیت دارد و شما از خاصیتش استفاده کنید. این آقا هم ترسش برطرف شد هم ابهامش برطرف شد و کلی هم عذرخواهی کرد و از مشتری­های ثابت ما هم شد.

اهمیت مشتری مداری و داستان بیژن پاکزاد(مالک برند بیژن):

باز داستان بگویم از مشتری معترض، آقای بیژن پاکزاد که توی آمریکا است خدا رحمتش کند، خیلی روی مشتری مداری تاکید داشت و می­گفتند که توی فروشگاه یک مشتری آمد. که دور و بر خودش را نگاه کرد و عذرمی­خوام حالش بد شد. و اطراف خودش را کثیف کرد، بعد همه فروشنده­ها میان که این چه کاری بود کردید و فلان؟ بعد خودش آمد گفت هیس، بیاید تمیزش کنید بیاید کمکش کنید و یک مقدار بهش برسید ببینید چرا اینجوری شده و اینها هم همان کار را می­کنند و آنجا را تمیز می­کنند. و این آدم وقتی همچین برخوردی از یک مدیر می­بیند. وقتی حالش خوب شد چندین هزار دلار آنجا خرید می­کند، یعنی فقط با یک برخورد درست.

حالا ما تو فروشگاه­ها می­رویم می­بینیم که می­گویند مثلا لطفا با بستنی وارد نشوید، لطفا کالسکه را نیاوردید، لطفا با خوراکی وارد نشوید، یعنی چی؟ خب من چکار کنم؟ بچه­ام را بذارم دم درب؟ خودم بیام تو؟ خب نمی­شوئ که. اینها را بلد نیستیم بعد می­گوییم که فروش نداریم بازار خراب است و خیلی چیزهای دیگر. اگر سوالی دارید من در خدمتتان هستم.

سوال دیگری هم خدمتتان عرض کنم، شما دوره آنلاین فروش دارید یا نه، که مثلا شرکتی کارخانه ­ای ، فیزیکی هم کسی بخواهد برایش کلاس بذارید برای آنها کلاس برگزار می کنید؟

کلاس فیزیکی است و آنلاین هنوز برگزار نکردم، ولی تو برنامه­ ام هست که اجرا بشود و دوره ­اش نزدیک 30 ساعت می شود و بستگی دارد که چه چیزهای بگم. مثلا این 7 مرحله و قبلش یک سری توضیحات دیگر، حداقل 30 ساعت زمان می برد.

سوال: .وقتی مشتری بهانه می آورد که خرید را قطعی نکند چکار کنیم.

مشتری به اصطلاح آن بهانه­ ها را آورد من اینجا باید بهش بگم که می­شود اینجا شما یک کمک به من بکنید. دلیل اینکه این جمله را گفتید دلیل اینکه این تصمیم شما عوض شد، خرید نکن اصلا، فقط اگر امکانش است دلیلت را به من بگو که چه ابهامی داشت چه مشکلی داشت؟ خیلی­ها اول به فکر قیمت میافتند. اما من احساس می­کنم خیلی جاها قیمت نیست شاید حسش نگرفته، یا احساس خوبی بهش دست نداده است یا به قول شما اصلا بحث رنگه و یا آن لحظه اصلا حاش خوب نیست،

مثالهایی که مشتری برای قطعی نکردن خرید می آورد.

مثلا می­ گویند خانمم به زور من را آورده است خوب؟ که من الان اصلا قصد خرید لپ تاپ ندارم خانمم به من گفته است برویم خرید کنیم. شاید واقعا ما هیچ مشکلی نداریم بلکه مشتری است که آن لحظه آمادگی برای خرید را ندارد. یا مثلا از آن قیمت مد نظرش گرانتر بوده، شرایط فروش ما برایش مناسب نبوده، و واقعا باید برود و فکرهایش را بکند. من بعضی مواقع آنجا آفر را می­دهم مثلا می­گویم اگر نقدی بخری شرایطش این است و کاملا توضیح می­دهم که مثلا چک هم قبول می­کنیم حالا شهر ما چون کوچک است خدارو شکر تا حالا پیش نیامده است که مثلا چکی برگشت بخورد، خب؟ منظورم این است که حالا این روش من درسته و همینجوری باید صحبت بکنم؟

عرض کردم همین است و حالا اگر نمی­خرید نظر خودته و هر زمان که دوست داشتید ما در خدمتتان هستیم. تشریف بیارید. ما اینجا هستیم. ولی خب چرا نخریدید؟ دلیلش را به من بگو تا من بدانم، من ابهامت را برطرف می­کنم. به قول شما شاید آن موقع حالش خوب نیست شماره­ات را به من بده من باهات تماس می­گیرم، کارت را درست است که بهش می­دهیم ولی یک شماره ازش بگیر، شاید اصلا کارت شما را دور بندازد چون مثل شما کارت چند نفر دیگر را هم دارد، مثلا بهش بگوید الان موقعیت مناسبی نیست من حالا بعدا با شما تماس می­گیرم یا مثلا کی می­توانم با شما تماس بگیرم؟ وقتی می­بیند که شما پیگیر هستید مسئله­اش را دنبال کردید از شما خرید می­کند.

 اهمیت درخواست برای قطعی کردن خرید:

نکته دیگری که خیلی جالب بود و من الان جدیدا با این تکنیک آشنا شده ­ام و چند ماهی است که ازش استفاده می­کنم این است که فروشت را نهایی کن، یعنی دعوتش کن به خریدن، تو تصورات من اینطور بود که این روش درست نیست. که چرا مثلا من احساس اجبار را بهش ایجاد کنم ولی واقعیت جدیدا دیدم مخصوصا تو شبکه­های اجتماعی، که وقتی مشتری و یا بازدیدکننده را دعوت می­کنی خیلی تاثیر داره، من خودم دیده­ام که طرف میگه خب حالا یه لایکی بکنید تا ادامه بحث را برویم جلو، یا مثلا ما را به دیگران معرفی کنید یا ما را فالو کنید، من خودم تو درون خودم می­بینم که ناخوداگاه دارم فالوش می­کنم یعنی چون دوستانه می­بینم و خوشم آمده از محتوا، و ارزشمند بوده برام لایکش می­کنم و فالوش می­کنم و حتی به دیگران هم معرفیش می­کنم.

 اگر تجربه ­ای در این مورد فروش و قطعی کردن درخواست دارید با ما در میان بگذارید؟

استاد محمدی :  قطعی کردن اینجوری است که شما همه آن ابهامات و بهانه ها  را برطرف کردید می­بینید که واقعا خودت متوجه می­شوید که این چیزی که از نظر خودت نیست که نگفته باشید بر اساس تجربه­ای که از مشتریای قبل دارید. وقتی که شما همه اینها را برطرف کردید وقتی مشتری حضوری است فاکتور را بردار و شروع کن به نوشتن که دیگه چی برای شما بنویسم؟ این را برای شما نوشتم این را هم نوشتم این میشود نهایی کردن و دیگه مسئله­ای نیست که تو ابهامی برای شما مانده باشد، و میگذارید جلو مشتری، و چند لحظه چیزی نگو بذار یک نگاه بندازه روش، و آنموقع تمام است دیگر، هر ابهامی بود برطرف شد،

اگر تفکیکی بوده برای مشتری گفته ­ای، سوالی بوده برطرف کرده­ ای، اگر ابهامی بوده رفع شده است، هر چیزی که بوده شما پیش بینی کردی ابهامات را و همه آنها را برطرف کرده ­ای، و دیگه فروش نهایی می ­شود. بله شما تا درخواست نکنید او در همان وضعیت می­ماند که الان من چکار کنم بخرم نخرم برم نرم که شما اینجا دعوتش می­کنید به خریدن، با اون فاکتور نوشتن و جنس دادن، تمام می­شود.

خیلی از فروشندگان جوان دارند این برنامه ما را توی یوتیوب و یا اینستاگرام و یا توی سایت من به نام saeedkezeme.ir می­بینند. خواهش می­کنم یک خاطره تعریف کنید

یک قسمت از کتابم را می­ گویم. به اسم رنج و لذت، یکی از داستان­ها را اگر خاطرتان باشد. به اسم رنج و لذت بود، من یک روز رفتم توی بازار می­خواستم. که روغن زیتون بخرم. از قبلش نزدیک به 20 سال است که من کتابی می­خواندم. دو جلدی بود. به اسم گنج بی رنج، و یک نویسنده ­ای آمده بود شاه بیت­های اشعار را جمع کرده بود. توی دو تا جلد کتاب 300، 400 صفحه ­ای، بعد زیر گنج بی رنج نوشته بود روغنی بینی صاف روشن در قالبی ریخته، غافلی بر سر چه آمد کنجد و بادام، یعنی این روغن صاف و روشن را شما دارید. می­بینید ولی نمی­بینید چه فشاری روی اون کنجد و زیتون و دانه ذرت آمده که شده است.

این روغن صاف و روشن؛ حالا بحث شب گذشته. این بود که قرار نیست. که ما رنج بکشیم و اذیت بشم و داغون بشیم تا بتوانیم به یک لذت و نتیجه­ای برسیم. ولی در کل این را باید دقت کنیم .که ما بر اساس گذشت زمان کم کم تجربه­مان بیشتر می­شود. یادگیری­ هایمان بیشتر می­شود و این باید همیشه ادامه داشته باشد،من الانم دارم هر روز حداقل 2، 3 ساعت آموزش می­بینم یا فیلم می­بینم یا لایو می­بینم یا ویس گوش می­کنم، یک چیزی بالاخره انجام میدم که این یادگیری مداوم باشد و آنهایی که تازه شروع کرده­اند ناامید نباشند باید امیدوار بود و تلاش کرد و یادگیری کرد و عمل گرایی داشته باشیم که اون توی ذهن ما بنشیند. اینم صحبت آخر من بود اگر باز هم شما صحبتی دارید من در خدمت شما هستم.

سوال: بعضی جملات هست که خیلی رو ذهن آدم تاثیر می­گذارد، دو سه جا شنیدم که اگر دیگران توانستند پس من هم می­توانم؟

اینجوری نیست که اگر دیگران توانستند قهرمان تنیس بشوند حالا شاید از سن من گذشته باشد و قهرمان تنیس جهان نشو. ولی مثلا توی فروش و بازاریابی اگر دیگران توانسته­اند پس من هم می­توانم به شرطی که ادامه بدهم و خسته نشوم. یک ماه ممکن است بازار خراب باشد. یک ماه بلک فرایدی سایت­های بزرگ می­گذارند. که ما کلا استپ می­شویم و همه خریدهایشان را انجام می­دهند. ما فقط صبر می­کنیم. ولی دیگه اینطوری نیست. که تعطیل کنیم و بگوییم همه چیز تمام شد. در حد خودمان زمان می­برد تا اعتماد سازی انجام شود و همیشه به خیلی از دوستانم حتی توی دوره­های آموزشی هم می­گویم.

که وقتی من 1300 کیلومتر آنطرف­تر چند روز پشت سرهم دو تا لپ تاپ را به شهر ماکو می­فروشم. و همیشه هم توی اون بسته پستی که برای مشتری می فرستم، می­نویسم.  که شما هزار و سیصدکیلومتر از من فاصله دارید، خیلی از شما ممنونم. ما را خوشحال کردید، یعنی می­گویم. اگر سایت دیجی کالا توانسته پس من هم می­توانم. حالا من همیشه از بچه ­ها سوال دارم که نگاه کنید و بپرسید چرا باید از من بخرند؟ من چه تفاوتی می­توانم ایجاد کنم که دیجی کالا نمی­تواند این خدمات را به آنها بدهد ولی من می­توانم اون خدمت را بدهم.

من پیشنهاد می کنم. هر هموطن عزیزی از هر جای ایران این مطلب را مطالعه نموده و علاقه مند است. خودش یا تیمش را آموزش تخصصی فروش بدهد.

شرکت­ها، کارخانه ها و شرکت­های پخش مخصوصا چون استاد محمدی خیلی تجربه دارند. توی کارهای عمده فروشی و بازار یابی ویزیتوری، من توصیه می­ کنم. که از ایشان حضوری درخواست کنند. من هنوز هم باور دارم که آموزش حضوری یه لذت دیگری دارد. ولی خب کلاسهای مجازی هم به خاطر کوید19 بعضی مواقع مجبوریم مجازی برگزار بشود. من توصیه می­کنم که حتما از استاد محمدی کمک بگیرند خیلی ایشان همیشه برای من راهنمایی­های خوبی داشته­اند و همیشه بهره مند شده­ام. خیلی شب خوبی داشته باشید لطف کردید.

امیدوارم صحبت های من با استاد محمدی درمورد آشنائی با تکنیک های فروش برای شما مفید بوده باشد. برای مطالعه سایر مقالات آموزش کسب و کار اینجا کلیک کنید. و برای مطالعه موضوع مشابه این مقاله در یک سایت معتبر جهانی اینجا کلیک کنید. شما دوست عزیز که در هر جای دنیا هستید. به من کمک کنید و تجربیات کسب و کار و بیزینسی خودتان را در اختیار من و دیگران قرار بدهید. هر انسان موفق، یک دنیا تجربه از موفقیت ها و شکست ها دارد. که مطمئنا می تواند به بقیه هموطنان برای موفق شدن کمک کند. نیاز به مصاحبه مستقیم نیست. می توانید. یک ویدئو از خودتان برای من ارسال کنید. یا فایل صوتی یا یک متن تا من در سایت خودم بنام شما برای هموطنان عزیزمان به اشتراک بزارم . مطمئنا اجازه تبلیغ بیزینس و کسب وکار خودتان را هم خواهید داشت.