رویا حسام از کارگری تا کارافرینی

تجربیات شانزده ساله حسام از کارگری تا کارآفرینی

برای شنیدن فایل صوتی تجربیات شانزده ساله حسام از کارگری تا کارآفرینی از طریق لینک ذیل اقدام فرمائید.

برای تماشا فیلم کامل صحبت های من با اقا حسام عزیز از طریق ویدئو ذیل اقدام کنید.

سعید  کاظمی: سلام به همه‌ِ دوستان امروز با آقای حسام حسن زاده  همراه هستیم ومی‌خواهیم تجربیات شانزده ساله حسام از کارگری تا کارآفرینی یا به قول خود آقای حسن زاده، رؤیایِ شونزده‌سالشون که از کارگری شروع کردند و الان یکی از مربیانِ کسب و کار و یک کارآفرین هستند رو با هم مرور بکنیم.

کلاً من در سایت و پیج سعید کاظمی (saeidkazemi) در موردِ تجربیات تک تک ادمها صحبت می‌کنم. حالا این تجربیات در مورد کسب و کار، مهاجرت، تحصیل باشه. از خودم بگم. من خیلی شغل‌هایِ مختلفی عوض‌کردم تویِ این سال‌ها و همیشه هم کارمند بودم. حالا کارمندی ذاتاً بده یا نه حالا روش بحث می‌کنیم. ولی رؤیایِ کارآفرینی نمی‌شود گفت شاید خویش فرمایی داشتم. همیشه دوست داشتم. که ساعتِ کارم دستِ خودم باشه، و منابعِ درآمدیِ متنوعی داشته باشم.

یک مهاجرتِ ناموفق داشتم و  بعد از این‌که برگشتم ایران تصمیم‌گرفتم این تجربیاتم رو همه رو سرجمع بکنم. خیلی رؤیا پردازی کردم ببینم چه‌کاری می‌تونم بکنم که مفید باشه و به امیدِ خدا بعد از یکی دوسال مطالعه و تحقیق و کلی شرکت تویِ دوره‌هایِ بیزینسی و مطالعات متفاوت؛(شاید ۵۰ تا کتاب خوندم تویِ این دوسال اخیر) خیلی وقتم رو فشرده گذاشتم و امروز احساس می‌کنم که آماده هستم که این هدفی که تویِ ذهنم دارم بهش بپردازم. امروز هم آقا حسام حسام حسن زاده  که تجربه‌شون رو در اختیارِ ما بذارند. دعوت کردم.

آیا دوره آموزشی کسب و کار بخریم یا نه؟

حسام حسن زاده : خواهش می‌کنم. خیلی خلاصه و مفید من این شونزده سال رو می‌خواهم برایِ شما دوستان بگویم ولی مفید و خلاصه. ببینید این روزا مد شده که همه‌ می‌خوان دوره بفروشن و همه می‌خوان باعثِ موفقیتِ دیگران بشَوند. همه می‌خواهند به ما پول بدن. همه می‌خواهند به ما حقوق بدن و یه کاری بکنن که کسبِ درآمدِ ما بیش‌تر بشه. ولی موضوعی که هست اینه است. که میان محصولِ اون درخت رو به ما نشون میدن. یه نگاهی به این سیب بکن، من مثلاً این سیب رو پارسال نداشتم و امسال دارم.

پدربیامرز یه درخت هم که بکاری بعد از ۵ سال، ده سال میوه می‌ده. نمی‌ شود که اون میوه رو گرفت ونشان داد و بگی که این حاصلِ الان هستِش. این کاری که دارَن می‌کنن به نظرِ من؛ درست نیست. من میام و خلاصه رو می‌گم. الان که من دارم با شما صحبت می‌کنم تویِ شرکتِ خودم نشستم و اِسمِ شرکتم هم حسام هست. ولی الان چرا اصلاً اِسمِ شرکت حسامِ شما باورتون نشه که اصلاً به‌خاطرِ اسمِ خودم نیست و دلیلِش برمی‌گرده دقیقاً به شانزده سال پیش.

داستان جربیات شانزده ساله حسام از کارگری تا کارآفرینی؟

حالا بذارید با هم بریم به شونزده‌سال پیش طبقِ همین چیزی که اینجا براتون نوشتم. خدمتِ شما که عرض کنم من پارسال از کارم استعفا دادم و الان یک‌سال و یک‌سال و نیم هستِش که استعفا دادم که اومدم خدمتِ شما با چندتا ایده‌هایِ مختلف. حالا از چه‌کاری هم بهتون می‌گم. با چندتا ایده‌یِ مختلف استعفا دادم اومدم بیرون برایی اینا و همشون به شکست خورد. این‌که می‌گم شکست خورد نه این‌که ضرر کردم و ورشکست شدم. وارد شدیم دیدیم اصلاً علاقه‌یِ من نیست. یکی از اونا ساخت و ساز بود. دو ماه ساخت و ساز می‌کردم دیدم نه با روحیه‌یِ من سازگار نیست رفتم بیرون.

اومدم یک پیج زدم. از طریق این پیج من یک پیجِ کاری هم دارم به نامِ اَنجیر ای اِس تی که مخففِ انجیرِ استهبان هستِش که الان خودِش شده بازرگانیِ انجیر و شرکتِ حسام هم چند تا زیر مجموعه داره که کارهایِ متفاوت انجام میدن حالا خیلی خلاصه. اون پیج رو که زدم حاصلِش شد این شرکت. حالا بیایم سراغِ اون کار. ببینید اون پَیجِ حاصلِ اون استعفا بود، حاصلِ اون شکستِ بود . اون پیجِ الان شده یک شرکت. من از شغلِ ویزیتوری استعفا دادم. من هشت سال ویزیتورِ شرکتِ دارو بودم زمانی هم که استعفا دادم تویِ اوج بودم و بالاترین حقوقی که تویِ یک شرکتِ دارویی یک ویزیتور می‌تونه بگیره رو من چندین سال گرفتم و حالا هم همکارام بودن و هم شرکت‌ها هستند و من از اونجا استعفا دادم.

حالا چطور شد با شغل ویزیتوری آشنا شدم؟

حالا چی شد که من اومدم سراغِ شغلِ ویزیتوری؟ ببینید می‌خوام برم و برسم به مقصدِ اولی. چی شد که من اصلاً شدم ویزیتور؟ سال ۹۱ من تویِ ترمینالِ کاراندیشِ شیراز کار می‌کردم. صبح ساعتِ ۶ تا ساعتِ ۳ بعدظهر صندوق‌دارِ شرکتِ گیتی‌پیما تویِ ترمینالِ کاراندیش بودم. از ساعتِ چهار و نیمِ بعدظهر هم تا ۱۲ شب مسافرکشی می‌کردم. قانونِ من هم این بود که می‌گفتم تا گاز داره باید گاز بدی. ولی تازمانی که گازِ ماشین تموم نمی‌شد من مسافرمشی می‌کردم و کاری نداشتم که ساعت چنده.

حالا چطور شد من شدم ویزیتور؟ زمانی که تویِ ترمینال بودم و بلیط می‌فروختم؛ من صندوق‌دار بودم دیگه، همه می‌اومدن سراغِ من. ما دیدیم یه سری افراد هستند که تویِ یه روزِ مشخص و تویِ یک ساعتِ مشخص و میان میرن یه شهر مشخص. یه روز به یکیشون گفتم می‌گم شما شغلِت چیه؟ که اینجوری مرتب می‌رید تویِ شهر و …؟ گفت ما ویزیتوریم. گفتم که ویزیتور چیه؟

گفت که ما می‌رویم شهرهایِ مختلف محصولاتی می‌فروشیم؛ بچه‌هایی که می‌اومدن ترمینال اکثراً ویزیتورِ موادِ غذایی بودن. گفتم چند حقوق می‌گیری؟ گفت ما ۶۰۰ تومن ثابت می‌گیریم سال ۹۱ مابقیش پورسانت. یعنی همین و گفت من چشمام همین‌جور مثلِ فولوکس گرد شد. گفتم ۶۰۰ ثابت می‌گیری، آزاد هم هستی، مسافرت هم میری، هزینه‌یِ ایاب و ذهاب هم بهت میدن پورسانت هم می‌گیری؟ خُب این چه کاریه من هم معرفی کن. گفتم من اینجا ششِ صبح میام تا ۳ بعدظهر نصفِ موهام سفید شده. تویِ این یک ماه و ششصد تومان به من حقوق میدن مابقی هم اجاره و هزینه‌ها هم که دیگه از مسافرکشی من درمی‌آوردم.

این شد که با شغلِ ویزیتوری آشنا شدیم. بچه‌ها هم خیلی لطف کردن. کلی شرکت رو ما رفتیم و هیچ‌کدومِشون هم ما رو قبول نکردن. شرکتِ چیچک، ایستک، هر شرکتی که شما فکر کنید من تویِ شیراز رفتم و رزومه پر کردم و یک شرکتِ دارویی. که من دیگه واردِ اون شرکتِ دارویی شدم . هشت سال هم تویِ دوتا شرکت بودم. حالا چی شد که من سرِ از شرکتِ کار‌اندیشِ شیراز درآوردم؟ داریم هی پله‌پله می‌ریم پایین ها. می‌خوایم برسیم پایینِ نردبون. قبل از این‌که بِرَم ترمینال کار‌اندیشِ شیراز من کارگرِ پمپِ‌بنزین بودم.

کارگر پمپ بنزین تا ویزیتوری شرکت داروئی؟

تویِ استهبان کارگرِ پمپِ بنزین بودم به مدتِ چهار ماه. دیدم نه اینجا نمی‌شه بزرگ شد . مجبور هستم برم شهرِ بزرگ‌تر. خُب شهرِ بزرگ‌تر دردسرِش هم بزرگ‌تره و سختیش هم زیادتره. خُب رفتیم و این به بعدِش. حالا چی شد که ما اصلاً شدیم کارگرِ پمپِ بنزین؟ سالِ ۹۰ ( ۲۷/۱۰/۹۰) من از خدمت اومدم. کار نداشتم، متاهل هم بودم و به بانک بدهی هم داشتم. خُب مگه می‌شه؟ یه آدمی که سرباز بوده چیکار کرده که بدهی هم داشته؟ ما از سه روز بعدِش دقیقاً همش خدا خدا می‌کردم و می‌گفتم خدایا یه کاری جور کن، فقط جور کن، هر چی می‌خواد باشه.

شروع کار از کارگر پمپ بنزین ؟

این جور شد. ما از ۱/۱۱ شدیم کارگرِ پمپِ بنزین و ادامه‌ش رو هم که بهتون گفتم. حالا چی می‌شود. که یه نفر که از خدمت میاد بدهکار هستِش. من از سالِ ۸۴ ( رفتیم پله‌یِ پایین‌تر) از سالِ ۸۴ تا سالِ ۸۹ کارگرِ ترمینال بودم. تویِ ترمینالِ مسافربریِ استهبان کار می‌کردم. سالِ اول که کلاً کارم فقط همین بلیط‌ فروختن بود، تویِ سال‌هایِ بعد چند تا شرکت با هم ادغام شدند و من مسئولِ حساب‌کتابِشون بودم. حالا نه این‌که بگم سمتِ خیلی بزرگ هم داشتم نه. فقط حساب کتاب می‌کردم. حالا نکته‌یِ اسمِ حسام از کجا اومد؟  ما اونجا سه تا شرکتی که با هم ادغام شدند یکیش اسمِش شرکتِ مسافربریِ حسام بود. خدا بیامرزه سعید  حاج حسامِ مرشدی که فوت کردن.

شرکت مالِ ایشون بود و خیلی‌ها فکر می‌کردن که این شرکت مالِ منه. چون سالِ ۸۴ تا ۸۹ هم که گفتم ترمینال کار می‌کردم دانشجو هم بودم دیگه. دانشجویِ دانشگاهِ پیام‌نور بودم. حالا دلیلِ پیامِ نور رو هم براتون می‌گم. و از همون زمان من تویِ ذهنم بود گفتم خدایا من باید تویِ شرکتی کار کنم که اسمِش حسام باشه ولی مالِ خودم باشه. نمی‌دونم قراره این شرکت چه خدماتی رو ارائه بده. ببینید اون زمان چون تویِ ترمینال کار می‌کردم ذهنم این بود که مثلاً یک شرکتِ بزرگِ سراسری تویِ ایران درست بشود.

که تمامِ خدماتِ مثلاً ترمینال‌هایِ بزرگ رو تویِ شهرهاشون بزنن. اون موقع که خبری از این گوشی و اینترنت و اینها نبود. همش کاغذ بود و خودکار و فکس. این دستگاه فکسی که الان دمِ دستِ منه یادگارِ همون موقع هست.  این رو هم بگم تویِ اون پنج سالی هم که من تویِ ترمینال کار می‌کردم خرید و فروشِ موبایل، خرید و فروشِ سیم‌کارت، خرید و فروشِ موتور، دفترِ خدماتِ مسافرتی حتی من زدم که کلی خدمات ارائه می‌دادیم برایِ مسافرها و یک مغازه‌یِ لوازم مهندسی هم زدم که حاصلِ همه‌یِ این تلاش‌ها و کسب و کارها وقتی رفتم خدمت شد اون ورشکستگی و اون بدهی‌هایی که وقتی از خدمت اومدم داشت.

داستان تحصیل در دانشگاه پیام نور؟

که حالا چی شد که ما اصلاً رفتیم تویِ ترمینال؟ دیگه رفتیم پله‌یِ آخر. من تویِ پیش‌دانشگاهی درسم خوب بود و خیلی خوب. دو نفر بودیم که درسِمون عالی بود. یعنی ما فقط دوتا باید رتبه‌هایی خوب می‌آوردیم. ولی زمانِ کنکور من تویِ سالنی بودم که تنبلا بودن و فقط بسکویت باز می‌کردن و می‌خوردن و ما هم وسطِ اینا. به نظرتون چه اتفاقی باید می‌اُفتاد؟ یک نفر شد سه هزار من شدم ۴۷ هزار. یعنی من از آخر ۳۰۰۰ بودم و مجبور شدم برم دانشگاهِ پیامِ نورِ استهبان و خوبیِ این بود که دانشگاهِ پیام‌نور چسبیده بود به ترمینال یعنی من بعضی مواقع می‌اومدم کلاس و بعد فاصله‌یِ دو سه ساعتی بین کلاس‌ها می‌رفتم سرِ کار. دوباره برمی‌گشتم کلاس. من شیمی کاربردی خوندم ولی هنوز هم مدرکم رو نرفتم بگیرم.

خودِ دانشگاه می‌گفت حسام بیا مدرکِتو بگیر می‌گفتم ۶۵ هزارتومان از من می‌گیرید برایِ تمبر. خُب من بیام یه پولی دیگه‌ای هم بهتون بدم من نمیام. اینایی رو که گفتم حالا سرِ به قولِ معروف دوستان رو درد آوردم اینه که اگر کسی داره یه چیزی بهتون نشون میده و یک موفقیتی داره بهتون نشون میده بعد می‌گه این دوره رو بهت می فروشم یک شبه پولدار می شوی. ببینید به‌ خدا اینا دروغه. من حاضرم قسم بخورم که این دروغه. فقط می‌خواد کلاهِ سرِ ما رو برداره با فروختنِ این دوره‌ها. وگرنه هیچ موفقیتی و هیچ تلاشی نمی‌گویم حالا یک‌ساله و دوساله نمی‌شود.

ایا یک شبه می شود یک کسب و کار موفق راه اندازی کرد؟

با این تکنولوژی‌هایی که امروزه پیش اومده سرعت بهش داده ولی نمی‌شود که آنی بوجود بیاد. من حالا یه چیزی بهتون نشون بدم. همیشه من این مثال رو برایِ مراجعه‌کننده‌هایِ خودم می‌زنم. اینجا کلی درخته جلویِ شرکتِ ما، اون درختِ کوچیکی که اونجا هست من همیشه مثال می‌زنم برایِ بچه‌هایی که میان اینجا بهشون می‌گم بابا این درختی که کاشته شده ده پونزده سال طول می‌کشه برسه. اگر یک تن کود بریزن پایِ این درخت و یک تن خاکِ مرغوب بریزن پایِ این درخت و یک تانکر هم برسونن کنارِش که همین‌جور آب بده به این درخت مستلزمِ زمانِ که این موفقیتِ و این محصولِ به‌وجود بیاد.

پس ما هر تلاشی هم که داریم می‌کنیم باید این رو هم بدونیم که به قولِ سعید آقا رفیقمون که می‌گه سیرِ تکاملِ باید این تکامل‌ها بوجود بیاد. وگرنه یک درختی که دو سالِش هست اگه بره قبله‌یِ دعا بگه خدایا من همین الان یک تن میوه می‌خوام مگه برایِ خدا کاری داره؟ یک تن میوه بهش میده چه اتفاقی می‌اُفته؟ خُب این خُرد می‌شه. پهن میه رویِ زمین. چرا؟ چون تحملِ گرفتنِ این ثروت رو نداره و تحملِ گرفتنِ این قدرت رو نداره. به جایِ این‌که برش بیش‌تر بشه ریشش خُرد می‌شه.

سعید  کاظمی: از سالِ ۹۳ تویِ فضایِ اینترنت دارم کار می‌کنم یک استاد بیزینس کوچی دارم. جملاتِ جالب زیاد داره حالا یک جملش همیشه مد نظرِ من است که می‌گوید.

برای موفقیت در کسب وکار به زمان فرصت بدهید.

یعنی همیشه وقتی مثلاً من میگویم بوجه تبلیغاتی می‌خواهم هزینه کنم مثلاً چه‌جوری؟ می‌گه به زمان فرصت بده. می‌گه اگه سئو کار می‌کنی تویِ اینترنت به زمان فرصت بده. اسمِشون استاد فرشیدِ رمضانی هستِش که تویِ سایتِش هم یک مقاله‌یِ خیلی جالب داره سیرِ صعودیِ مقاله رو  قشنگ توضیح میدهند. که من این رو سال نود ۹۷ نوشتم ۹۸ تازه یک ذره دیده شده، بعد اون هرسال بهبود پیدا کرده و اون مقاله روش کار شده، بروز شده، ترجمه‌هایِ جدید بهش اضافه شده و کلاً مقاله در موردِ سئو هستِش. عنوان مقاله هم چگونه در صفحه‌یِ اولِ گوگل باشیم هست .

خودِ این مقاله هم جزءِ اولین‌هاست. بعد می‌گوید ببینید. یک مقاله چهار سال طول کشیده تویِ سایتِ من که هزاران نفر من رو می‌شناسند و شاید هزاران بار این مقاله محتوا بازدید خورده و همیشه تاکید میکند. به زمان و می‌گه به زمان فرصت بده. و یک جمله‌یِ دیگه همیشه می‌گه و من اصلاً بالایِ دفترم بزرگ نوشتم که می‌گه اونی که آهسته میره زودتر می‌رسد. خُب این آدم سی سالِ کسب و کار می‌کنه و الان مشاوره و کوچِ خیلی از شرکت‌هایِ بزرگه و خُب من هم باهاش افتخارِ همکاری و همراهی رو دارم.

آیا هر دوره آموزش کسب وکاری را بخریم؟

جوانهایی می‌بینم که مثلاً سنِشون کمه بعد ادعایِ بیزینِس کوچشون میوده. من بعضی موقع‌ها بهش می‌گم ای کاش تو هم یه سوپرمارکتِ محلِتون می‌رفتی یک ساعت کار می‌کردی. کار کردن خیلی سخته. شکست خوردن خیلی سخته. یعنی وقتی که من مثلاً یک استارت آپم با یک هزینه‌یِ هنگفت شکست خورد. یعنی من تویِ ۴۴ سالگی اگه می‌بینید خیلی موهام سفید شد. ناراحت هم نیستم چون سفیدی رو نشانه‌یِ پختگی می‌دونم. ولی واقعاً روزی که شکست خوردم بعد از یک‌سال و نیم خُب شرکایِ بد انتخاب کردم و خیلی عواملِ مختلفی دست به دستِ هم دادند.

من این موضوع رو نمی‌دونستم که باید به زمان فرصت بدی. و امروز می‌دونم و می‌گم ای کاش من سه سال می‌رفتم یک جا کار می‌کردم با اتمسفرِ اینترنت بیش‌تر آشنا می‌شدم و بعد واردِ بیزینِسِ اینترنتی می‌شدم. مثلاً امروز که من خودم وب‌سایت اینترنتیِ فروشگاهِی رو دارم به نامِ دِکونزو که دِکو به زبانِ محلیِ ما می‌شه دُکان می‌دونم که کجاها باید صبر بکنم و کجاها باید حوصله به خرج بدم. یکی از دوستایِ من رفته بود یه دوره‌ای رو نزدیک به چهار میلیون و هشتصدهزارتومان خریده بود. بعد گفتش من دو سه جلسه‌ش رو نگاه کردم چیزی متوجه نمی‌شوم. گفتم پلی کن من هم ببینم و من واقعاً بیش‌تر از بیست دقیقه نتونستم این دوره رو ببینم.

دیدم یه جوانی که کراوات زده و پشتِ یک میزِ آنچنانی نشسته و هی ماشین‌هاش رو نشون میده و می‌گفت من ماشین رو اینجوری کردم و من ماشین خریدم و تویِ طولِ یک‌ سال و دو سال و بهش گفتم این دوره هیچ ارزشی برات نخواهد داشت چون این حتی یک مثال نمی‌زنه و یک تجربه ارائه نمیدهد. یعنی من با حرفِ شما موافقم. اولاً که کارآفرینی خیلی سخته. اگه می‌خواهید استِرِس نداشته باشید و از زندگی لذت ببرید کارمندی یک نعمتِه. مخصوصاً کارمندِ دولت بودن جمعه و پنج‍شنبه‌ راحتی با خانوادتی، تفریحت رو می‌ری، بعدظهر در اختیار خودت هستی.

آیا همه می توانند کارآفرین بشوند؟

کار آفرین شاید شبی دو ساعت بخوابد. اینا رو هیچ‌کسی نمی‌گوید. شاید هم این ایده و این استارت آپِ و این کسب و کارِت شکست بخورد. یه زمانی مثلِ این یک ماهِ گذشته‌ ما از بلاک فرایدَی به این سمت واقعاً اصلاً هیچ فروشی نداشتیم، خیلی وحشتناک بود. هم نوسانِ دلار بود و هم مردم دست نگه داشتن. خُب اینا رو هم ما باید بتوانیم تحمل کنیم. یعنی منِ کاسب می‌دونم، منی که سال‌ها  کسب و کار کردم می‌دونم که باید صبر کنم. این ماه رو تحمل می‌کنم به امیدِ ماهِ بعد. این ماه از جیب می‌خورم. این حرفهایی که می‌زنن آره بیا تویِ دوره‌یِ من رو بخر دیگه یک‌ساله تو فلان می‌شی یا شش ماهِ بعد.

آیا قرصی وجود دارد که یک شبه ما کارآفرین موفق بشویم؟

اصلاً ما هیچ موفقیتِ نداریم که یک‌نفر بیاد قرصِ موفقیت رو بخوره. بیش‌تر یک هیجاناتی هستِش. می‌دونی الان تویِ جامعه تِرِند شده آموزش. جامعه خوشبختانه از نظرِ من؛ اگه فیلم‌هایِ دیروزم رو بامهندس ربانی ببینید که سیدنیِ استرالیا هستند ازش یه سوؤال پرسیدم. گفتم تویِ استرالیا چند درصدِ مردم تحصیل می‌کنن؟ گفت ۱۵ تا ۲۰ درصد. من همین سؤال رو از اتریش از یه دوستِ دیگه پرسیدم گفت اینجا ۱۵ تا ۲۰ درصدِ مردم می‌رَوند تحصیلاتِ دانشگاهی می‌کنند. یعنی خُب واقعاً همه نباید برن دانشگاه درس بخونن. بعد متاسفانه ساختارِ دانشگاه‌هایِ ما هم استاندارد نیست. فقط یک سری درس را حفظ می کنی. یعنی بجز شاخه‌هایِ پزشکی

که من به شاخه‌هایِ پزشکی واقعاً خیلی احترام می‌گذارم چون خیلی عملی یاد می‌گیرند. درسته خیلی اذیت می‌شوند و واقعاً تویِ جامعه‌یِ پزشکیِ ما من دوستانِ زیادی تویِ همین بیزینِس کوچ دارم من و تویِ گروهِ مَستِرماینِد من هم هستند واقعاً می‌بینم که اینا سالِ ششم و هفتم دیگه از نظرِ ذهنی خسته هستند و از نظرِ جسمی خسته‌اند ولی ارزشمند دارن یه چیزی رو یاد می‌گیرند. تجربه کسب می‌کنن.  ما به‌جز شاخه‌هایِ پزشکیمون عملاً هیچ رشته‌ای رو نداریم که بگیم. یک نفر که از دانشگاه میاد بیرون یک چیزی بلده و متاسفانه فقط یک مدرک داره و متاسفانه این مدرک هم یه مقدار براش توهم ایجاد می‌کنه.

توهم مدرک تحصیلی دشمن کسب و کار است ؟

یعنی تویِ ذهنِش ایجاد می‌شود. که حالا من که مدرکِ دانشگاهی دارم دیگه هرکاری نباید انجام بدم. من تویِ جنوب تویِ چابهار بودم؛ من بزرگ شده‌یِ سیستان و بلوچستان هستم و افتخار هم می‌کنم. بعد چابهار تویِ آب‌شیرین‌کن‌ها داشتم کار می‌کردم دیدم این مهندس‌هایِ اتریشی اومدن داشتن آب‌شیرین‌کن‌ها رو نصب می‌کردن. بعد به دوستم می‌گم ببین اینها واقعاً به معنایِ واقعی مهندس هستند چون اصلاً؛ فقط از رویِ کلاهِشون می‌شه فهمید که اینا مهندس هستند. یا فورمَن هستن یا نیرویِ زحمت‌کشِ کارگر هستند. کار می‌کردند. یعنی لباسِ اونها کاملاً کثیف می‌شد، کار می‌کردند، ابزار بلد بودند، دست به آچار بودند.

قرار نیست که ما چون یک مدرک دانشگاهی گرفتیم که یه سری چیزها رو حفظ کردیم که نصفِ واحدهاش هم واقعاً به دردمون نخورد بعد بیایم ادعا بکنیم و تویِ ذهنمون برایِ خودمون یک جایگاهی درست بکنیم که نه من دست به هیچ‌کاری نباید بزنم. نه اتفاقا باید کار بکنید و تویِ شاخه‌یِ کاریِ خودت سال‌ها و سال‌ها و سال‌ها کارمندی کنی و شاگردی کنی . شما وقتی موفق هستید به‌نظرِ من که چهار پنج سال واقعاً کار کنید. شما دریچه‌ها وقتی به روت باز می‌شه که بری کارگری کنی، بری کارمندی کنی، بری برایِ دیگران کار کنی.

آیا همه باید کارآفرین بشوند؟ و جامعه نیاز به کارمند و کارگر ندارد؟

جامعه‌یِ کارگری و مهندسی یا کارمندی؛ بالاخره همه زحمت می‌کشند اونا هم نباشند؛ اون کارگرِ زحمت‌کشی که ساعتِ ۳ نصفِ شب میره خمیرگیری می‌کنه و خمیر رو برایِ سنگکِ ساعتِ ۶ صبحِ ما آماده می‌کنه خیلی جامعه بهش نیاز داره. ولی خُب قرار نیست همه هم کارآفرین بشن.، همه هم قرار نیست خویش‌فرما بشوند. من فکر نمی‌کنم بیش‌تر از ۵ درصدِ جامعه تمایلو توان دارند خویش‌فرما یا کارفرما بشوند. کسی که تویِ کار هستش می‌دونه زحمت‌هایِ خویش‌فرما و کارآفرینی رو می‌دونه. واقعاً کارِ سختیِ، خیلی اِسترِس داره، شکست زیاد داره توش.

اگر کسی توانائی داره باید کسب و کار خودش را راه اندازی کند؟

حسام حسن زاده :یک نکته یادم امد. که وسطِ صحبت‌هایِ شما من نوشتم این قضیه‌یِ کارآفرینی و کار راه‌انداختن بود، ببینید حتی اون کارگر یا کارمند اگر خدا بهش توانایی داده که می‌تواند کاری انجام بدهد. که آقا این رو یک سفره در نظر بگیر، اگر می‌تونی این سفره رو دوبرابر کنی. اگر کارمند بمونی بدهکارِ خدایی. اگر کارگر بمونی بدهکارِ خدایی.

ولی اگر ببینید واقعاً نمی‌شود؛ ببینید یکی تواناییِ نداره، من نصفِ موهام سفید شده تویِ این یک‌سال گذشته. فقط تویِ این یک‌سال. خُب فشارِ کاری خیلی زیاده. خُب مثلاً می‌گویم خُب خیلی‌ها می‌گویند.حسام الان دیگه شرکتِ خودش رو راه اندازی کرده. خدا شاهده من هر صبح من پنج و چهل دقیقه اینجا بودم. پنج و نیمِ صبح یعنی نماز که خواندم؛ بستگی داره اذان کی بگن، چهار پنج دقیقه تویِ شرکت فاصله ندارم، من اذان گفتن نماز خوندم تویِ شرکت هستم تا شش بعدالظهر. یعنی همین الان روزی ده یازده ساعت فقط تلاشِ مفیده و یعنی یه نفر میاد اینجا تعریف کردن من اعصابم خورد می‌شه چون هر یک ساعتی که اون تعریف می‌کنه من رو یک ساعت عقب می‌ندازه از کار.

یعنی من جسارتاً ول می‌کنم می‌رم و یک جایِ دیگر می‌شینم کارم رو انجام می‌دم. و نکته همین دیگه. اگه می‌بینید که تویِ وجودت خدا یک چیزی گذاشته که می‌توانی کاری رو انجام بدی بدهکارِ خدایی اکر انجام ندی. این هم لُپ کلام. یک جمله‌یِ کوچولو من نوشتم بالایِ پیجم که همه‌یِ اینها رو جمع می‌کنه در داخلِش و می‌گه عشق یعنی کاهشِ دردِ بشر.

چه زمانی از کارم استعفا دادم و کسب و کار خودم را راه اندازی کردم؟

حسام حسن زاده : جنابِ کاظمی من یک نکته‌یِ خیلی مهم رو فراموش کردم بگویم. اون قسمتِ پله‌ها که داشتیم می‌اومدیم پایین تویِ اون ۱۶ سال این قضیه‌یِ استعفا چرا پیش اومد؟ این جمع کننده‌یِ صحبتِ شما که فرمودید آموزش. من دو سال پیش با کتاب آشنا شدم. یعنی تا دوسال پیش اصلاً اهلِ کتاب به هیچ وجه نبودم. کتاب‌ها رو که شروع کردم خوندن دیدم که یک سری چیزهایی رو که بلدیم تویِ کتاب‌ها نوشته. یا خیلی چیزایی که تویِ این چندسال کارکردیم و یادگرفتیم تویِ کتاب‌ها نوشته. بعد بعضی کتاب‌ها بیش‌تر من رو ترغیب کرد که استعفا بدهم و بروم دنبالِ کسب و کارِ خودم.

وقتی اومدم بیرون دیدم خیلی اطلاعات دارم ولی اصلاً به درد نمی‌خوره و خیلی جمع و جور نیستند. این شد که اومدم سراغِ آموزش و شاید روزی که استعفا دادم از شرکتِ دارو هیچ وقت فکر نمی‌کردم که دوباره برمی‌گردم به صنعتِ دارو و حالا اون قضیه‌یِ انجیر که گفتید بازرگانیِ انجیر یکی از زیرمجموعه‌هایِ شرکتِ حسامِ که کلاً کارِش انجیر هستِش. من امروز دقیقاً در ۳۵ سالگی. و دقیقاً امروزی که دارم با شما صحبت می‌کنم دوماه است که کَوچِ تخصصیِ شرکت‌هایِ پخش هستم. حالا این از کجا حاصل شد؟

به‌خاطرِ دوره‌هایِ آموزشی اومدم. یعنی دوتا دوره من خریدم بغیر از اونایی که حالا کلاه سرمون رفت رسیدم به دوره‌یِ دکتر ربانی و این دوره‌یِ دکتر ربانی شد یک نقطه‌یِ عطف. این نکته‌یِ آموزشی که شما گفتید دقیقاً همینه. یعنی اگر من سراغِ کتاب و دوره‌یِ آموزشی و آموزش دیدن نیومده بودم هموز همون حسامِ قبلی بودم. یعنی درواقع من الان تولدِ دو سالگیمه.

آیا تا کسب و کار خودمون به درآمد نرسیده باید کارمندی را رها کنم؟

سعید کاظمی: من اولین کتابی که خیلی روم تأثیر گذاشت و اونم مربیِ همین کوچَم به من گفت ده ستونِ ثروت بود. اونجا خیلی تاکید می‌کرد که شما کسب و کارتون رو رها نکنید. یعنی این‌جوری نباشه که یک مربیِ انگیزشی میاد صحبتی می‌کنه و یه جمله‌ای می‌گوید. ولی می‌گه شما رها نکنید کارمندیتون رو. الان هم شرایطِ اقتصادیِ جامعه واقعاً شرایطی نیست که شما مثلِ من بتونید ریسک بکنید. حالا اونی که سرمایه داره ما اصلاً موضوع بحثمون نیست.

ما معمولاً برایِ ۸۰ درصدِ پایینِ جامعه صحبت می‌کنیم. اون ۲۰ درصد که اصلاً سبکِ زندگیشون با ما فرق می‌کنه و نوعِ درآمدِشون با ما فرق می‌کنه. ما با اونا کاری نداریم. ما در موردِ ۸۰ درصدِ پایینِ جامعه صحبت می‌کنیم. شما باید کسب و کارت رو راه بندازی، بهش زمان بدی، بهش فرصت بدی، کار کنی، بیش‌تر باید تلاش کنی مثلاً من تا ۳ بعدظهر سرِ کارِ کارمندیم هستم. یعنی تا می‌رسم خونه ۳ می‌‌شه نهار می‌خورم و تا ده شب پشتِ لپ‌تابم هستم. که به کسب و کارم برسم. شما هر وقت کسب و کارتون به سه برابر درآمد کارمندی شما رسید. کارمندی را رها کنید.

اهمیت مدیریت هزینه ها برای راه اندازی یک کسب و کار جدید ؟

چون قبلاً استارت‌آپِ شکست خورده دارم. نمی‌خواهم پول هام را الکی هزینه‌یِ بکنم. کاور رو خودم می‌ زنم اگر بلد نباشم. می رم تو یوتوب یاد می‌گیرم می‌زنم. یعنی من الان سایتِ خودمون هم همه‌یِ کارِش رو خودمون انجام می‌دهم. محتوایِ ویدئوییش رو خودم درست می‌کنم، خودم منتاژ می‌کنم، الان خوشبختانه هر چیزی رو می‌شود سرچ کرد و یادگرفت. چیزی نیست که کسی بگه آقا نیست. همه چی تویِ اینترنت هست.

یعنی شما هر چیزی رو که نیاز دارید تویِ اینترنت هست. حالا یک بخشی مثلِ کد نویسی خیلی تخصصی می‌شه فریلنسر می شود برونسپاری کرد. دوستایِ من هستن یه هفت هشت سالی با من کار کردن بهشون می‌گم آقا این دوتا کد رو برایِ من بزن. چقدر می‌شه ؟ مثلا یک میلیون تومان آقا خدمتِ شما. برایِ ما چقدر می‌زنی ۵۰۰ تومان. خُب این دوتا کد رو برایِ من می‌زنه مثلاً تمامِ بخش‌ها یا مثلاً نسخه‌یِ رِسپانسیوِ موبایلم مشکل داره برام کد رو می‌زنه و دیگه دلیل نداره من یک کد نویسِ دائمیِ فول‌تایم استخدام کنم کلِ هزینه‌یِ ماهیانه بخوام خودم تحمیل بکنم.

الان که مثلاً یک کسب و کاری عشقی داره جلو میرود. یعنی با لذت داره میره جلو خُب این یکسالِ اولِش هنوز دونه‌ش تویِ زمینه. یعنی الان شما هم کوچِ دارویی بشوید هنوز تا این آدم‌ها به همدیگه معرفیتون کنن و این شبکه سازی تا ایجاد بشه واقعاً زمان می‌برد.مجدد حرف استادم آقای فرشید رمضانی را یادآوری میکنم. باید به زمان فرصت بدهید. واقعاً باید فرصت بدیم که موفقیت با زمانِ. یعنی اصلاً عجله‌ای نیست. اکثر جوانها همه فکر می‌کنن موفقیت یک کمی سریع هست و دوست دارند یک شبه و یک روزه به موفقیت برسند.

نکته آخر در مورد دنیای کارآفرینی و کسب و کار ؟

حسام حسن زاده : آخرِ کار نکته‌هایی هم که در موردِ همین آموزش بود وقتی تجربه زیاد باشه حالا به نظرِ من چیزی که تجربه‌ش کردم الانی که دارم با شما صحبت می‌کنم بیزینیس کَوچِ چهارتا شرکتِ پخش هستم. یکیشون که مالِ خودمه و سه‌تاش هم که دارن تویِ حوزه‌هایِ مختلف کار می‌کنن. ولی چرا من تا این دوره رو گرفتم یعنی تا دوره‌یِ آموزشیِ دکتر ربانی رو گرفتم از ماهِ دومِش دیگه واردِ کار شدم تویِ این زمینه و حتی آموزشِ هنوز تکمیل نشده بود ولی من وارد شدم. چرا؟

اگه این دوره نبود اون هشت سال تجربه اصلاً هیچ به‌درد نمی‌خورد. یعنی اون دوره‌یِ آموزشی قشنگ میاد مثلِ دفتری که کلِ مطالب رو تویِ خودش جا میده یک دوره‌یِ آموزشی میاد همه‌یِ این تجربه‌ها رو جمع می‌کنه که شما می‌تونید از این پول دربیارید. این کلمه‌ها تا کنار هم قرار نگیرند هیچ آموزش و داستانی رو به‌وجود نمی‌آورند. ولی این کلمه‌ها حاصلِ دقیقاً همین ۱۶ ساله. با سپاسِ فراوان از شما.

دوستان عزیز امیدوارم تجربیات شانزده ساله حسام از کارگری تا کارآفرینی برای شما عزیزان مفید بوده باشد. و اگر علاقه مند بودید. مطالب مشابه را مطالعه بفرمائید. اینجا کلیک کنید. اگر علاقه مند بودین. با درسها و مطالب استادم آقای رمضانی که چند مرتبه در مصاحبه به ایشان اشاره شد. آشنا بشوید. به سایت ایشان بنام لیدرمارکتر مراجعه بفرمائید.

تجربیات مهاجرت، تحصیل و زندگی

تجربیات کار در سیدنی استرالیا

تجربیات کار در سیدنی استرالیا با مهندس ربانی

شنیدن فایل صوتی این مصاحبه از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای تماشای ویدئو این مصاحبه می توانید. از طریق ویدئو ذیل اقدام بفرمائید.

تجربیات کار در سیدنی استرالیا

سعید کاظمی : سلام به همه‌یِ دوستانی که با ما همراه هستند. با آقای مهندس ربانی همراه هستیم. امروز تجربیاتِ آقایِ مهندس رو در موردِ کار در سیدنی استرالیا با هم صحبت خواهیم کرد.

مهندس ربانی: سلام مخلِصَم. خوب هستید؟ من در خدمتتون هستم.

سعید کاظمی: آقایِ مهندس ادامه‌یِ بحث ما رو درباره‌یِ تجربیات کار در سیدنی استرالیا بگویید. شما وارد سیدنیِ استرالیا شدید. چه شرایطِ کاری داشتید از تجربیاتِ کاریِ خودتون بگویید من سوالاتی که آماده کردم. در ادامه از شما می‌پرسم.

مهندس ربانی: خواهش می‌کنم. عرضم به حضورِ شما بزرگ‌ترین چالش در استرالیا برای مهاجرت کار است. به قولِ معروف کار داشته باشی، زندگی رو روال بیفته کار نداشته باشی واقعاً می‌شه گفت که خیلی مشکله. یعنی همه‌چیز در موردِ کار هست. تمامِ تلاش‌ها در این است. که شما تویِ اون رشته‌ای که موردِ علاقت هستِ و کار کردی واردِ بازارِ کار بشوی و بزرگ‌ترین چالش هم هست. بزرگ‌ترین چالش برایِ مهاجر هم این است. که سابقه‌یِ لوکال یا محلی در استرالیا نداره. من به کارفرمایِ خارجی تا حدی حق می‌دهم. که سابقه‌یِ لوکال یا محلی براش این‌قدر مهم است. چون خودم فهمیدم وقتی که اولین کارم رو گرفتم و شروع کردم به کار فهمیدم که چقدر با فضایِ کارِ اینجا و با استاندارد کارِ اینجا و با جزئیات کارِ در استرالیا من بیگانه هستم.

تا قبلِ می‌گفتم چرا من که 12 سال سابقه‌ِ کار دارم اینا جذبم نمی‌کنن ولی وقتی که واردِ بازارِ کار شدم حتی کسی که از اروپا اومده باشه در استرالیا مشکل خواهد داشت؛ حالا ما از کشورهایی اومدیم که انگلیسی زبان نبودیم و انتظار داریم که مشکلاتِ اونا کم‌تر باشه که کمتر هم هست ولی واقعیت این است. که مهم‌ترین بحث بحثِ سابقه‌یِ محلی باید داشته باشید تا کارفرما شما را جذب کند.

حالا مهاجر چطور می‌تواند. این مشکل رو حل بکنه یعنی سابقه‌یِ لوکال رو و نگرانیِ کارفرما رو مرتفع بکنه؟ اولاً قبلِش حتماً مطالعه بکنه. مثلاً من از ایران که داشتم می‌اومدم ااستانداردهایِ اینجا رو تا حدی که دسترسی داشتم چون اینجا هم واقعیتِش مثلِ ایران نیست. منابع همه کپی‌رایت دارند و همین‌طور که ما تویِ ایران بدونِ کپی‌رایت نرم‌افزار رو برمی‌داریم نصب می‌کنیم، کار می‌کنیم و استانداردها همه جا دستِ همه هست واقعاً به این شکل نبود. من باز از دوستایی که اینجا بودن کمک خواستم. به‌صورتِ محدودی توانستم به استنانداردها دسترسی پیدا کنم و به قولِ معروف تا اونجا که می‌شد از انها استفاده کردم. ولی مهم‌ترین مسئله این است.

که بحث سابقه‌یِ لوکال رو به اصطلاح چطوری شما حل بکنید. بهترین راهی که به من کمک کرد این بود که یک مقدار از بحث‌هایِ دیزاین درافتینگ شروع کردم. یعنی صرفاً دیزاین نبود. یا مثلاً چون این بحث متاسفانه تویِ ایران اصلاً تویِ اون مقطع نبود. اما من اینجا با موضوع در استرالیا آشنا شدم. به من خیلی کمک کرد که تونستم کارِ اولَم رو بگیرم و بعد از اون دیگه کارم ساده‌تر شد و به هر صورت دیگه سابقه‌یِ لوکالم بیش‌تر شد و توانستم کارهایِ دیگه‌ای بگیرم.

ولی مهم‌ترین مسئله بخوام جمع‌بندی بکنم اینه که اولاً قبلِش راجع به استانداردهایِ کاری و رشته‌یِ خودتون تحقیق بکنید  و دوماً یک کم سعی کنید دایره‌یِ دانش‌تون رو با استفاده از نرم‌افزارهایی که اینجا هست وسیع‌تر بکنید. که رزومه‌یِ شما به رزومه‌یِ اون آدمِ لوکالی که مالِ اینجاست بچربه یا حداقل برابر باشه. وگرنه هیچ دلیلی نداره که کارفرما شما رو بگیره. من از این روش رفتم جلو یعنی چند تا نرم افزار رو کار کردم که در کنارِ رزومه‌م به وزنِ رزومه‌م اضافه کرد و اولین کارفرما به من اعتماد کرد و بدونِ سابقه‌یِ لوکال به من کار داد.

سعید کاظمی: استخدامِ دولت استرالیا چه‌طوری است؟ منظورم این است شانس استخدامِ سیستمِ دولتی استرالیا هم وجود داره یا نه کلا کارها به سمتِ کارفرمایی و خصوصیه؟

مهندس ربانی: خصوصی بیش‌تره. دولتی پیچیدگی‌هایِ خاص خودش رو داره برایِ استخدام. اصلاً پروسه‌یِ جدایی داره. چند مرحله باید شما اپلیکَیشِن رو انجام بدید. معمولاً اینجا باب نیست که طرف کار اولِش رو از دولتی شروع کنه چون اصلاً احتمالاً حائزِ شرایط نیست. ولی خیلی بینِ همکارهایِ ما هست طرف که چند سال تویِ شرکت‌هایِ خصوصی کار بکنه بنا به دلایلی که عمدتاً بگم کم‌تر کار کردنِ واقعیتیش و یک مقدار اِستَیبِل بودن (دائمی و با ثبات بودن )میرن به سمتِ شغل‌هایِ دولتی. اینجا هم تا حدی شبیه به ایران هست. کسایی که شغل‌هایِ دولتی هستند می‌تونم بگم که حجم کارِشون و مسئولیتشون نسبت به کسایی که تویِ بخشِ خصوصی هستند کم‌تر هستِش. یه کم خُب جایگاهِ کارفرمایی دارند تا جایگاهِ پاسخگویی. ولی ابتدا به ساکن سخته دولتی جذب شدن.

سعید کاظمی: آیا در استرالیا هم مثلِ نظام مهندسی ایران داره مثلاً بازرسی‌هایِ برقِ ساختمان‌ها یا شرکت‌ها یا کارخونه‌ها اینا من دیدم تویِ مستندها مهندسِ برق میرود.اون ساختمان رو از نظرِ مسائلِ برقی و فنیش کنترل می‌کنه، تائیدیه میده.یک سری مجوزها و جوازهایِ کارِ مجزا مثلِ کارشناسِ رسمیِ دادگستری و اونایی که ما تویِ ایران داریم آیا تویِ استرالیا هم داریم؟

مهندس ربانی: نه به اون شکل. ببینید این سازمانی که شما می‌گید اینجا به اسمِ اینجنیر اف استرالیاست . که به این شکل کار نمی‌کنه. یکی از بخش‌هایِ کاریش ارزیابیِ مهاجرینِ تازه وارد هستِش. چون اینجا اصلاً وزیرِ مهاجرت دارند. اینجا اصلاً  بحثِ مهاجرت خیلی مهم است. سه چهارتا کشور هم هستند تویِ دنیا که این بخش خیلی مهمه و طبیعتاً استرالیا یک بخشیش رو اختصاص داده به ارزیابیِ مدارکِ مهندسی. البته همه‌یِ مدارک هم توسطِ اینجنیر اف استرالیا نیست. مثلاً آی‌تی‌ها توسطِ سازمان دیگری بررسی می شود. این مدلِ نظارتی که شما می‌گویید هست نه که نیست ولی به اون شکلِ منسجمی که یک نظامِ مهندسی وجود داشته باشه یا مثلاً کانون کارشناسان دادگستری وجود داشته باشه نیست و به شکل‌هایِ دیگه هست. بیش‌تر توسطِ خودِ مشاورین در حینِ کار انجام میشود.

یعنی منِ مشاور که برقِ یک ساختمان رو طراحی کردم بسته به قراردادی که به کارفرمام دارم مثلاً ممکنِ که ما فقط یک دیزاینِ مفهومی داشته باشیم به قولِ خودشون کانسپت دیزاین باشه و کارِ ما اونجا تمام بشه یا دیتَیل(جزئیات) دیزاین باشه و وقتی که پیمانکار حتی داره اون کار رو انجام میدهد. شما در کارت تعریف شده که دوبار یا سه بار باید سایتیسفِکشِن داشته باشی. پیمانکار داره نصبِ تجهیزات می‌کنه نظارت بکنید. بنابراین بیش‌تر اون طرفِ قضیه هست. یعنی در بخشِ مشتریِ با مشاورِش. اینی که حالا نظام مهندسی بیاد نظارت بکنه نه. ولی مثلاً حالا برقش رو بخوام بگم برفرض وقتی که بخواد شبکه‌یِ برقش رو بگیرد.

اون سازمانی که بخواد برق رو تأمین بکنه حالا مثلاً اون شبکه بله چک بکنه کارشناس میاد بازرسی می‌کنه ببینه مشکلی داره اگه مشکلی نداشته باشه بهش برق میده. در موردِ خودِ سازه‌یِ ساختمان بله بیش‌تره کارها توسطِ بخشِ خصوصی انجام می‌شود. چیزی دارند به اسمِ بیلدینگ کودال استرالیا که بی‌سی‌اَی بهش میگن اینا مشاورهایِ بی‌سی‌اَی وجود دارند که میان از ابتدا اون دیزاینی رو چک می‌کنن که ببینن آیا منطبق با استانداردهای کانستراکشِنِ(ساختمانی) استرالیا هست. بیش‌تر می‌گم تویِ سمتِ بخشِ خصوصی هست تا مثلاً بخشِ دولتی.

سعید کاظمی: حالا من اومدم اونجا و زبانم و ویزا و مجوزم همه رو گرفتم. یکی دوماهِ اول تا خونه اجاره کنی و مستقر بشوید و با خانواده هم که بروید. مشکلات بیش‌تره حالا می‌خوام واردِ فضای کار در استرالیا بشوم. اولین اقدام باید چیکار کنم؟

مهندس ربانی: شما اول باید با یک فرمتِ خوب رزومه تهیه بکنید. من موقعی که اومدم نمی‌دونم این کلاس‌ها رو یک مقطعی قطع کرده بودن مثلِ این‌که دوباره برگزار می کنند. مثلاً برایِ مهاجرانی که اِسکیل آمده بودند و  پرمننت(مجوز) داشتند. یادم است. یک دوره‌ای میذاشت به اسمِ اسکیل مکس. که تویِ اسکیل مکس شما می‌رفتید. حدودِ چهار هفته بود و تَیف این رو برگزار می‌کرد. تَیف یه جورایی دانشگاهِ علمی کاربردیِ استرالیا است. به ما می‌گفتند که رزومه‌مون رو چه‌جوری فرمتِش رو درست کنیم. تکنیک‌هایِ اینترویو(مصاحبه) مثلاً با شما کار می‌کنن.  یک زمان این دوره متوقف شد اما زمانِ ما بود. بعد شما یک رزومه درست می‌کنید و شروع می‌کنید.

از وب‌سایت‌هایی که کاریابی هستند که مهم‌ترینشون سید دات کامه شروع می‌کنی به اَپلای کردن. و معمولاً هم دو مدل جاب اَد هست.  یعنی دو مدل اَدوِرتایزمنت برایِ شغل میاد. یکی از طرفِ کارفرماست مستقیم و لی بیش‌ترِش از طرفِ کاریاب‌ها است. کاریاب‌ها خیلی وقت‌ها یک تبلیغ می‌ذارن برایِ یک شغل و اسمِ مشتریشون رو نمیارَن. می‌گن من برایِ شرکتِ مشاورِ بزرگ مثلاً رده یک یا رده دو دارم دنبالِ یک مهندسِ مکانیک می‌گردم. شما رزومه رو بهش می‌دی. اولش خودش با شما یک مصاحبه‌ای می‌کنه ببینه سطحِ زبانت چطوره، سطحِ تکنیکالِت چطوره. بعد شروع می‌کنه شما رو معرفی کردن به اون سازمان و به اون شرکت. خیلی وقت‌ها این آگهی‌هایی که اینها میدن به قولِ خودشون فیشینگه.

یعنی بیش‌تر دارن رزومه جمع می‌کنن .شاید حتی در بعضی موارد اون پشت هنوز اون آگهی به اون جدیت وجود نداشته باشه. کاریاب داره اونجا تویِ اون شرکت دو نفر رو می‌شناسه داره باهاشون صحبت می‌کنه می‌گه آره من این افراد رو می‌شناسم. اینطوره حالا اونها رو می‌خواد قانع بکنه که اجازه بدن شما برید مصاحبه بکنید. بعضی وقت‌ها بعضی‌ها می‌گن آره این کاریابی‌ها قابلِ اعتماد نیستند ولی من خودم می‌تونم بگم که اولین شغلَم رو با کاریاب گرفتم و تاحالا سه‌ چهاربار شغل عوض کردم و فقط یک‌بارِش با کاریاب نبود.

چرا؟ چون کاریاب کار و درآمدِش شمای هستید و از شما هم حتی یک سنت هم کاریاب نمی‌گیره. پولِ کاریاب رو کارفرما میده. و این خیلی خوبه. من دیدم و گاهی هم می‌نویسند که اگر کاریاب به شما گفت مثلاً باید به من 500 دلار بدید اون جاب مطمئن باشید که فَیک هستِش. من این کار رو هرگز نمی‌کنم چون پول‌هایِ خیلی خوبی می‌گیرَن. مثلاً کاریاب اگر یک نیرویِ باسابقه‌یِ کم رو معرفی بکنه حداقل بین 5 تا 7 هزار دلار از کارفرما می‌گیره و یک نیرو با سابقه‌یِ خوب رو ممکنِ ده تا پونزده هزار دلار از کارفرما که بهش معرفی می‌کنه ازش بگیره.

بنابراین این ذهنیتی که تویِ خیلی‌ها هست که آره کاریاب‌ها سرِکاری هستن و فلان این‌طور هم نیست توشون هست کسایی که فیشینگ می‌کنن. هنوز به اون جدیت اون پوزیشِن وجود نداره ولی واقعیت اینه که اون آدم اگر تو رو بتواند استخدام بکنه 100 هزار دلار می‌گیره پس چرا باید این کار رو نکنه. و من خودم به شخصه همیشه به دوستان پیشنهاد می‌کنم که از هر دو روش برید جلو. هم اگر مستقیم وب‌سایتِ خودِ شرکت رو می‌بینید که گذاشته همونجا اَپلای بکنید هم کاریاب باهاتون تماس می‌گیره رزومه‌تون رو بهشون بدید. هر دوتاش جواب میده. بالاخره یکیش جواب می‌ده ما هم همین‌طور کار پیدا کردیم.

سعید کاظمی: بعد اگه کسی بخواد برایِ خودش کسب و کار در استرالیا راه بندازه شرایط چه‌طوری است؟ مثلاً شما توصیه می‌کنید کسی که اول اومده؛ حالا البته دو بخش می‌شود.یکی سرمایه‌یِ کافی با خودش آورده و یکی هست که خُب مثلاً ما متوسطِ جامعه رو می‌گویم ، خُب مثلاً با پولِ ایران چند میلیارد هم ببری شاید 50 هزار دلار و 100 هزار دلار هم نشه. عددِ هنگفتی نیست. حالا فرض کنیم اکثریتِ جامعه سرمایه‌یِ زیادی نداره کی وقتشه که واردِ اون اتمسفرِ کارآفرینی و کار و یا خویش‌فرمایی بشود و برایِ خودش کار بکنه و یک کسب و کار برایِ خودش راه بندازه؟

مهندس ربانی: در هر دو حالت ابتدا به ساکن  همون اولِش نمی‌تونه. چه بخواد خدماتِ مهندسی بده یه روزی و یک شرکتی بزنه، اون بخشِش مخصوصاً اگر تخصصی باشه که باید سال‌ها تویِ بازار کار بکنه.  چون اینجا فضا خیلی رقابتی هستِش و از همه‌یِ دنیا میان. شما اگر مثلاً یه روزی بخواهید یک شرکتی ثبت بکنید، برایِ این‌که برایِ کسی کار بکنید، مثلاً خدماتِ مهندسی به یک مشتری بدید باید حداقل چهار پنج سال تو اون زمینه کار کرده باشی، تمامِ زیر و بمِ قضیه رو بدونید، نت‌ورک داشته باشی، اینجا تیم‌ورکِ. اینجا واقعاً بدونِ تیم‌ورک شما هیچ‌کاری نمی‌توانید بکنید. یک نفر آدم به هیچ‌عنوان نمی‌تونه کار بکنه.

باید شما از افرادِ مختلف تو زمینه‌هایِ مختلف؛ مثلاً اگر می‌خوای تویِ زمینه‌یِ ساختمان کار بکنی، حتما باید یک مهندسیِ مکانیکِ خوب داشته باشی، مهندسِ فایرِ خوب داشته باشی، مهندسِ هیدرولیکِ خوب داشته باشی. خُب روزِ اولی که شما رسیدید اینا رو از کجا می‌خواید بدونید و اونوقت کی به شما کار میده؟ شما می‌خواید کارِت رو از کی بگیرید؟ شما حداقل 5 سال سابقه کار می‌خواهید و چالِش‌هایِ خودش رو داره، دردِسرهایِ خودش رو داره مثلِ ایران، بیزینِس ران کردن. دوباره اگه به عنوانِ سرمایه‌گذاری میاید باز هم اون هم زمان می‌خواد. برایِ همین است که حتی ویزایِ بیزینِس تویِ استرالیا هم به طرف یک‌سال وقت میدن و بعد از یک سال هستِش که از شما می‌خواد که شما حالا بیاید اون بیزینِسِ موردِ نظرِ خودت رو شروع بکنی. بله کسایی که پول دارند می‌تونن حتی برَن بیزینِسِ آماده رو بخرَن. خیلی بابِ است تویِ استرالیا بیزینِس خریدن.

سعید کاظمی: در مورد خرید یک فرانچایز در استرالیا صحبتی بکنید.

بذارید من یه توضیحِ کوچیکی بدم شاید بعضی دوستان ندونن. فرانچایز چیست. فرانچایز گرفتن نمایندگیِ یک شرکت است  مثلِ مک‌دونالد که ما یک هزینه‌ای رو به یک شرکت می‌دهیم ولی شرکت تمامِ تجهیزات و دکوراسیون و کلِ موادِ اولیه رو برایِ ما تهیه می‌کنه و ما رو کامل آموزش می‌ده. چون که من مک‌دونالد رو کامل رفتم و تحقیق کردم. و یک هزینه‌یِ هنگفتی هم می‌گیره حالا فک کنم به یک میلیون دلار حداقل قیمت خرید فرانچایز باشه. البته بستگی داره و در ازایِ این هزینه به شما یک نمایندگیِ رسمی می‌دهد.

حتی محل ملک و مشاوری که به شما می‌ده و غیره و همه‌یِ استانداردها هم باید طبقِ استانداردهایِ اون شرکتِ مک دونالد باشه تبلیغاتِش رو هم مک‌دونالد میده و شما حق تبلیغ ندارید، حقِ تغییر در هیچ قسمت از دکوراسیون ندارید و یک رویالیتی هستِش اگه اشتباه نکنم و حقِ کمیسیون ماهیانه فقط شش تا ده درصد متوسط به این شرکت‌ها پرداخت می‌کنید و تمام نمایندگی‌هایِ مک‌دونالد در دنیا بر اساسِ فرانچایز است. اگه زحمتی نیست توضیحی به ما در مورد فرانچایز در استرالیا بدین.

مهندس ربانی:  فرمایشِتون درست بود به همین شکل هستِش. حالا تویِ اون بخش من زیاد تحقیق نکردم. فقط یک تحقیقِ جزئی کردم برایِ یکی از دوستان و کلاً برندها هرچه بزرگ‌تر گران‌تر و هرچه بزرگ‌تر سودده‌تر طبیعتاً. شما وقتی که مک‌دونالد می‌خرید یک شعبه‌ش رو فرانچایز می کنید دیگه زحمتی به خودت نمی‌دهی بابتِ این‌که بری و مشتری جذب بکنی. مک دونالد هر جا که اون اِمِش (M) رو هوا بکنه مردم با ماشین صف می ایستند. و به همین دلیل هم به شما زیرِ یک میلیون دلار به شما فرانچایز نمیدهد.

ولی در استرالیا مدل‌هایِ بیزینسِ شخصی هم هست که شما می‌تونی حتی با 80 هزار دلار مثلاً بیزینِس بخری. حالا این چیه؟ این یک کافه‌یِ کوچیکه تویِ منطقه‌یِ لوکال که مردمِ اون منطقه می‌شناسَنِش و میرن اونجا. اینجا خیلی بابِ است. از صبح تا شب مردم از 6 صبح تا ساعتِ 6 غروب تویِ رستوران هستن. اصولاً اینجا غذا تویِ خونه خوردن رو کسی باهاش میونه‌ای نداره. غذا بیرون متنوعه و ارزان هستِش و اصولاً مثلِ ما ایرانی‌ها علاقمند به بحثِ آشپزی و اینا نیستند و بنابراین رستوران داری و بیرون رفتن خیلی باب هستِش.

بنابراین این بستری ایجاد کرده برایِ خیلی بیزینِس‌هایِ شخصی حتی فامیلی. مثلاً یک خانواده‌ای هستند که پدر و پسر و همسر یک کافه تریا دارند و بیزینسشون مشتری داره و خوبیش اینه که سیستم شفاف هستِش. چون اینجا همه مالیات میدن و شما یک سنت رو هم نمی‌تونی از کسی مخفی کنی مگر این‌که چرا افرادی هستند که میان‌بر میزنن و کَش پول می‌گیرند اما عمدتاً سیستم شفاف هستش. و این سیستمِ شفاف به شما اجازه میدهد. که اون بیزینِسِ موردِ نظر رو ببینید. که این چقدر تِرنوور (گردش) مالی داره، چقدر هزینه‌هاش بوده، بالاخره دو نفر اونجا کار بکنن، هزین‌هیِ مواد اولیه داده و چقدر به قولِ خودِشون کَش‌اینِشِ یعنی چقدر پول نقد اومده.

بعد طرف به نسبتِ درآمد  بیزینِسِ خودش قیمت می گذارد. مثلاً می‌گه من این کافه رو میدم 100 هزار دلار، مثلاً اون آقایِ پمپ‌بنزین می‌گه من پمپ بنزینم رو میدم 400 هزار دلار ومک‌دونالد میگه من میدم یک میلیون دلار. و طبیعتاً به همون نسبت هم سودِشون بیش‌تر هستِش و به همون نسبت هم باز هزینه‌شون بیش‌تره. اینه که بله یک مدلِش این است که شما می‌خواید اینجا کارِ بیزینِس بکنید. خوب این راحت ترین و گران‌ترین روش هم است. چون مشتری اونجا هست. چون منی که سرِ راهِ خونم یک رستورانی هست خیلی برام مهم نیست که کی پشتِ اوون پیشخوان هستِش. اگر غذاش خوشم اومده امروز می‌خورم و فردا ممکنِ که یکی دیگه اون بیزینِس رو بخره و من دوباره میرم اونجا غذا می‌خورم. بنابراین اون صاحبِ بیزینیس و خریداربیزینیس زحمتی بابتِ جذبِ من نداره ولی اگر دوبار غذاش رو خراب کنه من طبیعتاً دیگه اونجا نمیرم.

ولی یه مدلِ دیگه هست که این مدل مدلِ ارزان‌تره و پر زحمت‌ترِ. شما میاید اینجا، طرف می‌خواد رستوران بزنه می‌گه خُب اول از همه برم تویِ رستوران کار بکنم. میره اول یک‌سال تویِ رستوران کار می‌کنه که اصولِ رستوران‌داری رو یاد بگیره و مشکلات رو ببینه. اون مدلی هستِش که خیلی کم‌خرج‌تره. مثلاً اینجا من رستورانِ خوبِ ایرانی می‌شناسم تویِ سیدنی معروفِ. می‌دونم که هفته‌ای حتی ششصد هفتصد دلار بابتِ اجاره‌یِ محلِش نمیده. با این‌که حتی یک جایِ خیلی جا افتاده است. چرا؟

چون خارج از مراکزِ خرید هستش. چون اگر شما داخلِ شاپینگ سِنترها (فروشگاههای بزرگ)برید مثلاً اجاره‌کردنِ یک فضا خیلی برایِ شما گرون درمیاد. ولی اگه خارج از اون فضاها باشید ارزونتره. شما می‌گویید خیلی خوب من نم‌ی خوام دویست هزار دلار بدهم یک بیزینِس بخرم. خودم از صفر شروع می‌کنم، این محل رو اجاره می‌کنم و حالا دیگه تو اون موقع باید مشتریت رو جلب بکنی، باید رقابت بکنی با هزاران آدمی که مثلِ تو هستند و چه بسا از تو قویتر هستند، چه بسا شناخته‌شده‌تر هستند. ولی دیگه اون پوله رو نمیدی و ممکنِ به جایی برسید که دیگه خودتون اون بیزینس رو 400 هزار دلار بفروشی.

سعید کاظمی: و کسایی هم هستند که 24 ساعته کار می‌کنند.

مهندس ربانی: بله هستند و واقعاً هم زحمت داره مثلاً آخرِ هفته‌ای که ما کارمندها تعطیلیم و میریم بیرون می‌گردیم اون اصلِ کارِشِ و با خانوادَش باید اونجا وایسه پایِ اون پیشخوان و واقعاً بیزینِس راه انداختن اینجا دردسَر داره چون مشتری اینجا خیلی حساسِ است. هر نوع مشتری واقعاً اینجا هست. نمی‌خوام بگم همه پرفِکت هستن نه ولی واقعیت اینه که رقابت سخته چون همه هستند و به محضِ این‌که تو نتونی رضایت مشتریت رو جلب بکنی خُب طرف میره جایِ دیگه. 

سعید کاظمی: شغل‌هایِ جنرال چه‌ طوری است؟ شما تویِ صحبت‌هاتون گفتید که شغل‌هایِ جنرال رو هم در استرالیا تجربه کردید

مهندس ربانی: بله کارهایِ کَژوال هست. کارِ کَژوال خُب طبیعتاً گرفتنِش راحت تره ولی عمدتاً نمی‌شه روش طولانی مدت حساب کنی یعنی نباید روش طولانی مدت حساب کنی. مگه این‌که واقعاً تخصصِ خاصی نداشته باشی. ولی همه‌جور کاری هست. یعنی مثلاً یک کسی هست تویِ رستوران کار می‌کنه، یکی هست میره مثلاً برفرض می‌خواد یه ذره کارِش راحت‌تر باشه مثلاً میره یک دوره‌یِ سیکیوریتی می‌بینه.

سیکیوریتی نه حالا به اون معنایِ خیلی پیچیدَش. مثلاً تویِ شاپینگ‌سینترها افرادی هستند که لباسِ سِکیوریتی تنِشونه و اینا پلیس نیستند. حالا شاید یک تجهیزاتِ مثلِ واکی تاکی داشته باشن اونجا تویِ اون فروشگاه مسئولِ این هستند که اگر یکی مشکلی پیش اومد، مسئولِ ورود و خروجِ آدمها، شبها موقعِ تعطیل شدنِ مثلاً فروشگاه‌ها درها رو چک بکنن که قفل باشه، مثلاً تویِ پارکینگ مثلاً مشکلی پیش بیاد اونا به پلیس اطلاع میدن. مثلاً یک کسی میره این دوره میشه مأمورِ سیکیوریتی.

معمولاً شغل‌هایِ کَژوال بینِ ساعتی 15 تا 25 دلار حدوداً دستمزدِشون هستِش و می‌چرخونه یک زندگی رو. ببینید مثلاً طرف حتی دوتا بچه داشته باشه با این شغلِ کَژوال می‌تونه اموراتِش رو بگذرونه. حالا معمولاً افرادی که با ویزایِ دائم میان اگر بچه‌دار باشند یک کمکی هم سِنتر لینکِ اینجا که مثلاً مثلِ سازمانِ تامین اجتماعیِ اینجا هست به هر بچه یک مقداری، اگر اشتباه نکنم مثلاً دوتا بچه حدودِ 1400 دلار در ماه هم به خانواده‌ها کمک می‌کنن. خُب این پول هست حالا یک کارِ کَژوال مثلِ رانندگیِ اوبر که مثلِ اِسنَپِ خودمون می‌مونه یا سِکیوریتی یا کار تویِ رستوران یا حتی کنترخوانی هم سازمان‌هایِ اوتوریتی‌هایِ برق و آب دارند؛ طرف میره کنتور می‌خونه و معمولاً دستمزدهاشون هم تویِ همین رِنج هستِش.

اینجا دستمزدها خیلی خوب بالانس شده. یعنی اختلافِ تفاوتِ دستمزدها اینجا تفاوت کمه. یعنی مثلاً یک چیزی حول و حوشِ بگم شاید یه کارگرِ ساده ماهی حدودِ سه‌هزار و پونصد دلار درآمدِش باشه. یک مهندس متوسط شاید 7000 دلار درآمدِش باشه. تفاوت‌ها چون به نظرِ من نقطه‌یِ قوتِ یک کشور همیشه اختلافِ طبقاتیِ کمه. این که طبقه یِ متوسطِش وسیع باشه. اون کشور کشورِ قدرتمندی هستِش. این‌که مثلاً یک کسی باشه تویِ کشور که حقوقِش دو میلیون باشه و یک نفر سیصد میلیون به نظرم اون سیستمِ پرداخت خیلی سیستمِ بدی هستِش و باعثِ اختلاف طقاتی میشه.

ولی اینجا معمولاً این شکلی نیست. یعنی من ندیدم کسی دیگه کم‌تر از روزی صد و سی چهل دلار درامد داشته باشه؛ حتی کارگرهایِ ساده. ولی عرض کردم این شغل‌ها رو خُب میگه کسی تخصصِ خاصی نداشته باشه و لی قاعدتاً قرار نیست که مهاجر بیاد اینجا و برایِ همیشه اُوِر کار کنه یا برایِ همیشه سرِ ساختمون کار کنه و میلگرد مثلاً بزنه سرِ ساختمون. چون اینها جسمی هم کارهایِ مشکلی هستن.

سعید کاظمی: بله. کلاً محیطِ کاری استرالیا چطوریه؟ حالا شما تجربیاتِ خودتون رو بگید. تویِ اون محیط آیا مثلاً حالا تویِ جنرال یا تویِ شرکت‌هایِ خصوصی که کار می‌کردید بحث‌هایِ مثلاً نژادپرستی و تفاوت ایجاد کردن و مزایا و درآمد و برخوردها و اینا آیا تأثیر داشته تویِ تجربیاتِ شما؟

مهندس ربانی: بله خُب محیط‌ها با هم فرق می‌کنند. بسته به این‌که چه کاری بکنی. کارهایِ کَژوال خیلی مثلِ کارهایِ حرفه‌ای خوب نیستند. مثلِ اونها نیستند. توشون حالا همه‌جور آدمی هست مخصوصاً خودم می‌گم یک ماه مثلاً یادمه که من یک‌ماه کارِ کَژوال کردم سرِ ساختمان نصبِ تجهیزاتِ برقی بود. یک عرضم هم همین بود که شما باید کارِ کژوالِتون هم هدفمند باشه. یعنی اگر مثلاً سعی کنید کار به فیلدِ خودت بخوره. من یک‌ماه یادمه چون سابقه‌یِ کار نداشتم و می‌خواستم واقعاً درگیرِ کار بشم رفتم برایِ نصبِ تجهیزات. خیلی بهم دید داد و فهمیدم تو بیلدینگ چیکار بکنم.

یعنی واقعاً مثلاً سیستمِ کابل‌کشی و تابلو‌بندی‌هاش رو واقعاً دیدم و اون مثلاً یک‌ماه از نظر جسمی برام سخت بود ولی به من خیلی دید داد و عرضم اینه که حتی اگه مثلاً اگر یه روزی می‌خوای رستوران بزنی کارِ کَژوالِت بهتره بری تویِ رستوران کار بکنی. اگر می‌خوای بیای اینجا یه شرکتی بزنی که صد تا تاکسی داشته باشی خُب برو اوبر کار کن.  عرضم این است که حتی کارِ کژوالت هم به نظرِ من باید یه مقدار هدفمند و با اون هدفِ نهاییت باشه.

و محیط‌هایِ کاریِ کژوال خُب هرچقدر محیط کارگریتر باشه طبیعتاً این جور مسائل هم هست. ولی در محیط‌هایِ کاری که مثلاً من تویِ شرکت‌هایِ کاری کار کردم واقعاً می‌تونم بگم ندیدم. من بحث‌هایِ نژادی واقعاً ندیدم. واقعاً مثلاً شاید تویِ سطوحِ بالا و خیلی بالا باشه به قولِ خودِشون می‌گن گلَس روف اون سقفِ شیشه‌ای اون بالا باشه که از یک حدی طرف نتونه بره بالا. و در سطوحِ کارشناسی و کارشناسیِ ارشد دوستانِ من که الان با هم کار می‌کنیم خیلی‌هاشون ایرانی هستند، سمت‌هایِ خیلی خوب دارند و چون این کشور مبناش ورودِ مهاجر هستِش و با یک کشوری که مثلاً حالا سیستمِش براساسِ مهاجرپذیری نیست حالا خیلی تفاوت داره.

مسائل نژاد پرستی این مسائل خیلی اینجا کم‌رنگ‌تر هستِش و واقعاً هم بهش بها میدن. یعنی مثلاً اگر شما واقعاً در شرکت داری اَبیوز می‌شی و کسی داره بهت زور میگه برایِ بحث‌هایِ نژادی واقعاً بری و با منابعِ انسانیشون صحبت کنید به حرفت اهمیت میدن. نمی‌تونم بگم نیست. قطعاً یک مقداری هست ولی من نامحسوس دیدمش. خیلی واقعاً تا حالا تویِ شرکت‌هایی که کار کردم؛ من تویِ چهار شرکتِ بزرگِ خوبِ اینجا کار کردم مثلاً همکارام چینی، کویتی، عرب، هندی، آمریکایی، فرانسوی همه احساس می‌کردیم یک تیم هستیم و من خیلی ندیدم این مسائل رو.

سعید کاظمی: خانم‌ها چی؟ فضایِ کار برایِ خانم‌ها در استرالیا چطور است ؟ مثلاً یک خانمِ مجرد بلند شده اومده استرالیا تخصص هم داره. برق سال‌ها تجربه داره. عمران، پزشکی … اینا چی؟ اینا هم فضا برایِ کسب و کار و کار کردنِشون مهیاست؟

مهندس ربانی: خیلی تمیزتر از ایران هستِش. این رو به جرأت می‌گم برایِ این‌که من و خانمم هر دو در ایران همکار بودیم و هنوز هم بعضی چیزها رو که تویِ شرکت می‌دیدیم برایِ هم تعریف می‌کنیم. ببینید آدمیزاد رو شما نمی‌توانید با قانون کنترل کنید ولی تا یک درصدِ زیادی کنترل می‌کنید. شما اینجا همون اولی که میروید می‌شینید سرِ کار همون روزِ اول تعهد نامه‌یِ سکسچوال هَرِنسمنت می‌ذارن که تعهد میدی که اگر هر گونه رفتار، شوخی و عملکردی که بکنی بویِ سِکیچوال هَرِنسمنت بده.

یعنی مثلاً اون خانمِ همکارِ تو احساس بکنه آره اینجا ازش تو یه جک سِکسی گفتی حالا یک شوخی یا چیزی تقریباً کارت به آخرِ وقت نمی‌کشه. به همین راحتی. من اینجا رو امن میبینم برایِ خانم‌ها و یک مسئله‌ای که هست خودم نمی‌گم خانمِ من که اینجا داره کار می‌کنه می‌گه. همکارهایِ خانمم میگن. دوستانِ خانمم میگن. نمی‌شه گفت که صد درصد قانون می‌تونه این رو حذف بکنه.

صد در صد تویِ شرکت‌هایی آدم‌هایی هستند که حالا سعی می‌کنن یه مقدار به قولِ معروف بدجنسی بکنن، اَبیوز بکنن به قولِ خودشون ولی ساز و کاری ساخته شده. حداقل همین که برایِ شما همون اولِش یک اینداکشِن میذارن و به شما آموزش میدن که شما باید بحثِ سِکسچوال هَرِنسمنت رو حواسِت باشه ازت تعهد می‌گیرن که من متعهد بشم که مثلاً رفتاری نکنم که همکارِ خانمِ من احساسِ ناراحتی بکنه اینها همون اولِش به تو گوشی رو میده که آره من باید حواسم باشه و واقعاً هم اگر گزارشی بشه قطعاً باید پاسخگو باشید و به سرعت هم باید پاسخگو باشید.

سعید کاظمی: الان مثلاً فکرکن تویِ محیط‌هایِ کاریِ ایران این هستیش و خیلی بحث میشه که می‌گه اگه ما هر چقدر هم تلاش بکنیم ؛ بیش‌تر دولتی‌ها هست حالا می‌گه هر چقدر هم تلاش بکنیم رشد نمی‌کنیم و بالاتر نمی‌ریم. برای شما در استرالیا به چه‌طریقی هستِش؟ ناخودآگاه کسی وقتی واردِ یک کشورِ غریب میشه شروع به تلاشِ بیش‌تر می‌کنه و زمان بیش‌تری صرف می‌کنی و دقتِت رو بیش‌تر می‌کنی. حتی تایم و ورود و خروجت اونجا خیلی حساس هستن روش. دقت می‌کنی که زودتر بری و دیرتر بیای و تمامِ اتمسفری که اون مدتی که سرِ کار هستی اکثرِ تلاشِت رو بکنی که بهتر دیده بشی و اون شغل رو حفظ بکنی و بعدِش هم برایِ رشدِت اقدام بکنی. درست می‌گم؟

مهندس ربانی: بله صد در صد همین است. ببینید عرضم به حضورِ شما این است. که صد درصد هرچی رشد بکنی بیش‌تر دیده میشی. ولی این‌که بگم همه‌یِ شرکت‌ها این رشدِ شما رو بهش بها میدن حرفِ درستی قطعاً نیست. معمولاً شرکت‌ها هرچی بزرگ‌تر هستند و هرچه ساز و کارِشون چندملیتی‌تر هستِش مثلِ شرکت‌هایِ بین‌المللی که اینجا زیاد هستند مثل شرکتی که من در حالِ حاضر دارم کار می‌کنم خُب این ساز و کار به صورتِ سیستماتیک بیش‌تر وجود داره. یعنی منوط به شخص نیست.

یک‌وقت می‌بینی من تویِ شرکتی کار می‌کنم مالِ یک آقایی هستِش که با دوتا پسرِش اون دوتا شرکت رو ران کردن خُب من باید اون آدم رو قانع بکنم که اون تواناییِ رشد رو دارم و اون به من اون میدون رو بده. اینجا قضیه خیلی شخصی‌تر میشه. الان اون بابا شاید اصلاً از من خوشش نیاد و به من اجازه‌یِ رشد نده. اینجا کسی هم کنترلی رویِ این آدم و شرکتِش نداره. شرکتِ خودشه و اصلاً دوست داره من رو معاونِش بکنه و من رو برایِ همیشه یک کارشناس نگه‌داره. ولی وقتی واردِ فضاهایِ حرفه‌ای‌تر و بزرگ‌تر و حالا کارتل‌هایِ بین‌المللی‌تر میشه ساز و کارهایی هست تویِ اون شرکت که شما پِرفورمنِس‌رِویو هست و هر سؤالی داری بازم بستگی به مَنَیجِرِت داره و ممکنِ اونجا هم شما به یک مَنَیجِری بخورید که خیلی حالا به‌قولِ انگلیسی‌ها اَپریشیَیتت نکنه.

یعنی مثلاً قدرِ تلاشِ تو رو ندونه ممکنِ هست طرف بهت میدون بده. باز یک مقدار به اون مدیر برمی‌گرده. ولی چون ساز و کاری هست و سیستمی هست این قضیه‌یِ رشد سیستماتیک تره. شما یک پِرفورمِنسی داری و خودت میای معمولاً برایِ خودت هدف تعریف می‌کنی. حالا مثلاً شرکتِ ما یک شرکتِ آمریکایی هستِش ولی خُب تویِ استرالیا خیلی فعالِ و این سیستم رو داره و خیلی‌هاشون هم مشابه هستند. شاید برایِ خودت هدف تعریف بکنی. بعد این اهدافِت رو میای مثلاً با مَنَیجِرِت در میون میذاری مثلاً می‌گی من این برنامه‌هام برایِ سالِ بعد اینه. بعد سالِ بعد که موقعِ ریویو می‌شه.

  حالا اون آدم تصمیم می گیرد. و می‌گوید خُب حالا شما این قسمت ر وبه نظرم خوب بودی و این قسمت رو به نظرم ضعیف بوده، شما الان می‌تونی ارتقاء پیدا بکنی یا نمی‌تونی پیدا بکنی.ارتقا حالا همه چیز به آن مدیر بستگی داره. شما ممکنِ یک مقدار احساس می‌کنی اِ من این همه تلاش کردم چرا نمی‌بینه. این مسائل هست ولی این ساز و کار وجود داره و من تا جایی که دیدم بچه‌ها معمولاً خوب رشد می‌کنن.

مثلاً طرف اینجا از اینترمِدیَیتِ (مقدماتی) یک جورایی شروع می‌کنه، ساز و کاری هست که شما کار بکنید و رشد بکنید و حالا بیش‌تر از خودت توانایی نشون میدهی و واقعاً باید انرژی بذاری. این فرمایشِ شما درسته. و در موردِ زمان ورود و خروجی اینا خیلی زمانی نیست اینجا. یعنی مثلاً شما اینجا ساعتِ هشت کارت بزنی  نه اصلاً کارتی وجود نداره اینجا. زمانی به اون معنا نیست. ولی من شده ساعتِ یازده‌یِ شب هم چون الان از خونه کار کردن هم باب شده و من خودم یک روز در هفته میرم آفیس بعد از قضیه‌یِ کرونا ولی شده من ساعتِ یازده شب هم پشتِ کامپیوترم کارم رو دارم انجام میدم و مدیرِ من خوابه. ولی من میدونم که این پروژه باید فردا تحویل داده بشود.

سیستم از تو کار می‌خواهد و دیتَیل مَنَیجمنت خیلی جواب نمیده. حالا تو یک ساعت کجا بودی؟ مگه این‌که بری تویِ یک شرکتِ کوچیکی که حالا اون مدیر اونجا حقوقِتون رو هم داره میده ممکنِ بری یه کافی هم بخوری بیای یکم حالا اخم و تخم بکنه. ولی واقعاً ساعت رفت و امد مهم نیست. پروژه‌ای هستِش و تو اینقدر خودت مسئولِ این پروژه هستی که من شده مخصوصاً الان از توی خونه کار کردن یک حسن داره رفت و آمد نداری ولی یه بدی داره همیشه این کارِ با تو هستِش .

باور کنید من شده ساعتِ پنج و نیمِ صبح از خواب بیدار میشوم یه چیزی یادم رفته میرم کامپیوتر رو روشن می‌کنم این ایمیل رو باید امروز بفرستم. شده این‌طوری یا مثلاً شده ما دیلیوِری داریم یعنی مثلاً فردا باید پروژه تحویل بشود شب ساعتِ ده دارم کار می‌کنم. عرضم اینه که سیستم هست ولی باز یک مقدار حالا هم ممکنِ به مدیرت هم بستگی داشته باشه.

سعید کاظمی: الان واردِ استرالیا بشی محدودیتِ شهر نداری مثلِ کانادا که تو حتماً باید تویِ این شهر شروع به کار بکنی؟ یا یک روستا اگه دوست داشته باشی؟

مهندس ربانی: چرا.  بستگی به ویزات داره. ویزایِ من نداشت ولی بعضی ویزاها که شما اسپانسر دارید داره. دو مورد اسپانسر داریم. حالا باز برمی‌گرده به بحثِ مهاجرت. یک مدل اسپانسِر اسپانسرِ اِستَیت، اسپانسرِ شیپِ که شما از اون اسپانسر استان می‌گیرید مثلِ نیوسالت ولز، مثلِ ویکتوریا که اونها کم‌تر محدودت می‌کنند. دوستانِ من بودن رفتن ملبورن بعد سیدنی کار گیر آوردن یک ایمیل زدن که مثلاً من کار گیرآوردم رفتم. یه مدل هست همین‌ که گفتید مثلاً مدلِ روستایی.

مثلاً طرف تویِ منطقه روستائی ویزا گرفته؛ ویزایِ حالا خیلی خوبی هم نیستِش چون اینجا روستائی کار کمه و جمعیت کمه، اونها دیگه نمی‌توانند. شهرهایِ بزرگ بِروند و باید تویِ همون منطقه بمونن سه سال چه بسا خیلی‌هاشون کارهایِ کَژوال می‌کنن. چون کارِ تخصصی تویِ یک شهری که مثلاً بیست هزارتا جمعیتشه چقدر کارِ تخصصی هست که شما انجام بدید و بعدش هم اونایی که کارهایِ کَژوال می‌کنن ممکنه که تویِ کارخونه کار بکنن، ممکنه که با ماشین کار بکنن تا اون سه سالِشون طی بشه و  به شهرهایِ بزرگ برن. بنابراین بله این محدودیت رو میذارن ولی بسته به نوعِ ویزاشون دارد.

سعید کاظمی: پس هرچقدر شهر بزرگه کار هم به همون نسبت بیش‌تره و کارِ تخصصی هم بیش‌تره؟

مهندس ربانی: و هزینه هم بیش‌تره طبیعتاً. هزینه البته نه بحثِ خورد و خوراک؛ یکیه تقریباً و فقط بحثِ اِسکان هستِش.

سعید کاظمی:  خدماتِ دولتی، مدرسه، بیمارستان در نقاط شهری و روستائی استرالیا ثابت هستِ یا اینها هم متغیر است؟

 نه اینها تقریباً ثابت هستند. رایگان هستِند؛ البته دارو رایگان نیست دارو تقریباً گرون هم هست ولی ویزیت و سونوگرافی و آزمایشات شما رویِ مدیکرِ شما که یک کارتِ سبزِ بیمه هست و بهش می‌گن مدیکِر رایگانِ است. مدارسِ پابلیک رایگان هستند و هر ترمی مبلغی در حدِ چندصد دلار شاید برایِ یونیفرم، کتاب، دفتر و خودکار  اینها بگیرن ولی شهریه مدرسه نمیدهید ولی اینجا مدارسِ پرایوت(خصوصی) هم هستند.

پرایوت‌ها مثلاً مدل‌هایِ مختلف دارند که حالا اونا بیش‌تر تویِ دبیرستان هستن که حالا اگه یک کسی بچه اش رو پرایوت بذاره اینجا معمولاً تویِ ابتدایی نمیذاره و بیش‌تر دبیرستان می گذارند. مزیت‌هایِ مختلف دارند و طبیعتاً کیفیتِ آموزش پرایوت بهتره. بعضی مدارسِ دولتی حالا خیلی جالب نیستند. مدارِسِ رنکینگ دارند. یکی از مسائلی که ما برامون مهم بود مثلاً سعی می‌کردیم جاهایی خونه بگیریم که رَنکینکِ مدرسه‌هاش بالاتر باشه. ایرانی‌ها به مدرسه و بحثِ آموزش خیلی اهمیت میدن که خودِ استرالیایی‌ها خیلی اهمیت نمیدن.

سعید کاظمی: چند درصدِ جامعه استرالیا دانشگاه می روند؟

مهندس ربانی: می‌تونم بگم به زحمت؛ اگر منظورتون دانشگاه رفتنه اینجا به زحمت شاید بیست درصدشون دانشگاه برن. اکثراً خیلی علاقمند به کارهایِ مهارتی هستند که اینجا بهش میگن ترَیدی. چون درآمدهایِ خوبی هم دارند. اینجا یک کاشیکارِ خوب شاید خیلی بهتر از یک مهندس دربیاره. یک نجارِ خوب. و این کارها زیاده. یک نجارِ خوب اینجا کار زیاد داره. یک الکترَیشِنِ خوب. و همه چی ولی شما باید لایسِنس بگیری. شما تا لایسِنس نگیری اجازه‌یِ هیچ‌گونه کارِ مهارتی ندارید مگر این‌که تحتِ سوپر ویژِنِ یک کسی که لایسِنس داره کار بکنید، دستمزدِ کم‌تر بگیرید وگرنه همه‌یِ کسایی که کارهایِ ترَید می‌کنن نجار، آهنگر، لوله‌کش و برق‌کار همه باید از سازمان‌هایِ مربوطه لایسنس بگیرند.

سعید کاظمی: اگر بخواید برگردید به گذشته مثلاً بیست سالِ قبل چه چیزهایی رو مرور می‌کنید. یه کتابی هست که می‌گه من کاش عقلِ 40 سالگی رو تویِ بیست‌سالگی می‌داشتم. واقعاً بخواهید برگردید به اون دوره چه کارهایی رو دوست داشتی می‌کردی و یا نمی‌کردید؟

مهندس ربانی: من اگر برمی‌گشتم به اون زمان‌ها خیلی دوست داشتم دانشگاخ رو برم خارج از ایران بخوانم اگر امکانِش بود. یعنی اگر برمی‌گشتم به اون زمان تمامِ هم و غمم رو میذاشتم برم در خارج از کشور ترجیحاً اروپا چون تحصیلِ دانشگاهی در اروپا نسبت به استرالیا آسان‌تر و ارزان‌تر هست. و اگه برمی‌گشتم شاید این تنها کاری بود که می‌کردم چونکه احساس می‌کنم اگه این کار رو می‌کردم مثلاً خیلی بهتر می‌شد. از نظرِ بحثِ کاری و ساختنِ یک زندگی.

بنابراین جوان‌هایی که می‌خواهند از ایران بروند و یا اصلاً هر برنامه‌ای دارند اگر بحث رو بخوایم در رابطه با مهاجرت صحبت کنیم آره توصیه‌ من این است که کاش می‌شد من هم دانشجویی می‌رفتم خارج از ایران درس می‌خواندم و همون سیستم رو ادامه می‌دادم. امااگه بخوام عمومیصحبت بکنم راجع به بحثِ زندگی خُب این دیگه یکم شخصی می‌شه. خُب اگه می‌خواستم برگردم به ایران اون وقع بیست سالِ پیشِ خودم شاید ایران رو بیش‌تر بگردم. احساس می‌کنم مثلاً خیلی جاهاش رو ندیدم و می‌دونم که شاید دیگه نتونم.

چون وقتی یه مدتِ کوتاه میای ایران فقط می‌خوایِ فامیل رو ببینی. بنابراین اگر کاری بگم به این شکل ولی اگر عمومی بگویم این کار رو می‌کردم حتماً و مسئله‌ای که هست یه چیزِ دیگه که مثلاً خیلی همیشه برام چیزِ مثلاً احساس می‌کنم که تویِ زمینه‌یِ بیش‌تر کار می‌کردم بهتر بود. الان احساس می‌کنم دوست دارم یه کارهایی بکنم که اگر بیست سال پیش بود می‌توانستم ولی الان دیگه بدن آدم تویِ 44 سالگی خُب کشش نداره. می‌گم کاش الان 22 سالم بود این‌کار رو می‌کردم.خیلی خوبه. کوه‌هایِ ایران رو می‌رفتم. حتماً کوهنوردی می‌کردم. اینجا چیزی که هست کوهنوردی نداریم به اون معنا. کشورِ فلتی ست. اینا چیزهایِ شخصی هستِش شاید یکی دوست داشته باشه و یکی دوست نداشته باشه.

سعید کاظمی: در مجموع از محیطِ کار تویِ استرالیا راضی هستی؟

مهندس ربانی: بله. سعید جان یه توصیه‌ای که بکنم به دوستان اینه که واقعاً اگر آدم رشته‌ای رو که می‌خونه رو با علاقه بره از کارِش لذت می‌بره. من واقعاً همین‌جور نرفتم برق بخونم. آخه می‌دونید آقا سعید من با یکی از دوستان داشتم صحبت می‌کردم انسان همیشه به قولِ انگلیسی‌ها الگوسازی می‌کنه. متاسفانه با شرایطی که تویِ ایران به‌وجود اومده دیگه الگوها از بین رفتن. الگوها شکلِشون عوض شده.

ولی خوب من خودم چرا برق خوندم چون من موقعی که دبیرستانی بودم نزدیکِ باغ‌هایی که ما داشتیم مخصوصاً پدرم که کشاورزی داشت نیروگاه برق می‌ساختند.  مثلاً من همیشه نگاه می‌کردم آرزوم بود روزی مهندسِ برق بشوم تویِ این نیروگاه کار بکنم. چرا؟ چون داشتم الگوسازی می‌کردم. داشتم مهندسِ زیمِنس رو می‌دیدم که چقدر کارِش جالبه. میاد این کولینگ تاورها رو مثلاً نصب می‌کنه و داره اونجا کار می‌کنه که چقدر رضایت بخش است.

خُب الان ولی این الگوه وجود نداره. جوونه مثلاً به کی نگاه کنه و الگو بگیره؟ بنابراین اگر برمی‌گشتم قطعاً باز برق رو می‌خوندم. قطعاً الان مهندسِ برق می‌شدم و به همون خاطر هم هست که استرالیا واقعا پروژه‌ها استرِس داره. واقعاً استرِس داره. واقعاً مثلِ ایران نیست. من شدم طرحِ پروژه رو سه سالِ پیش تحویل دادم الان پیمانکار از من توضیح می‌خواد و واقعاً باید پاسخگو باشید. پروژه استرِس داره. من شده برایِ استرِسِ پروژه ساعتِ 4 صبح از خواب بیدار می‌شم. که فردا مثلاً تویِ جلسه میریم این رو بگم. نت می‌نویسم. باور کنید شوخی نمی‌کنم. چون می‌دونم 00:43:14با منه.  ولی شغلم رو چون دوست دارم،

چون رشته‌م رو دوست دارم وقتی تویِ شهر از جلویِ ساختمونه رد می‌شم کَیف می‌کنم که ای روشناییِ این رو من طراحی کردم. مثلاً فلان جا رفتم این پایه‌هایِ روشنایی رو من کار کردم. و این برایِ من لذت‌بخش است. ولی اگه من رشته‌م رو دوست نداشته باشم هر روز می‌گم خُب که چی؟ تو روزی ده ساعت استرِس داری؛ چون واقعاً من روزهایی شده که ده ساعت یازده ساعت کار بکنم. تو ده ساعت استرِس داری 4 ساعت تویِ جلسه نشستی که چی؟ ولی اون که چی رو به خودم نمی‌گم چون حالا وقتی برمی‌گردیم به اون موضوعی که چی‌کار می‌کنی واقعاً باید ببینی چه رشته‌ای دوست داری؟ الان مثلاً برایِ همین هم من به بچه‌هام همیشه می‌گم.

حالا پسرم که کوچیکه و دخترم که دبیرستانِ بهش می‌گم واقعاً رشته‌ای که دوست داری بخون. تو هر رشته‌ای که بخوای بخونی من شاید دو تا فقط توصیه بگم ولی انتخاب با خودته. و این خیلی مهمه چون در آینده کم میاری. شما قراره این کار رو سی سال انجام بدهی. منی که از ایران اومدم قراره تا 65 سالگی این کار رو بکنم. تا 67 سالگی این کار رو بکنم. اگه هر روز صبح پاشم بگم ای بابا لعنت به این زندگی و به این کار چه زندگی خواهد شد این. ولی اگه دوست داشته باشی کارِت رو اِسترِسِش رو هم می‌پذیری، مسئولیتِش رو هم می‌پذیری و به همون نسبت از کارِت هم لذت می‌بری. با وجودِ همه‌یِ مشکلاتِش.

سعید کاظمی: خیلی لطف کردید. تجربیات کار در سیدنی استرالیا را مهندس با من و هموطنان در میان گذاشت

دوستان عزیز امیدوارم. مصاحبه من سعیدکاظمی با مهندس ربانی در خصوص تجربیات کار در سیدنی استرالیا برای شما مفید بوده باشد. و شما عزیزان نیز تجربیات خودتان را از هر جای دنیا در اختیار من قرار بدهید. تا این اطلاعات بتواند برای جوانان و هموطنان ما در سراسر دنیا مفید واقع گردد. برای کسب اطلاعات بیشتر از کار در هر جای دنیا اینجا را کلیک کنید. جهت آگاهی از معادل سازی مدارک در رشته های مهندسی نیز اینجا کلیک کنید.

  1. خیلی عالی بوداین گفتگوباخانم دکترواقعاحقیقت راجبع زبان آلمانی دراختیارگذاشتن درسته خیلی سخته زبان آلمانی ولی برای محاجرت یه پیش زمینه…

تجربیات کار در سیدنی استرالیا

تجربیات مهاجرت به سیدنی استرالیا با مهندس ربانی

برای دیدن ویدئو کامل مصاحبه تجربیات مهاجرت به سیدنی استرالیا با مهندس ربانی از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

اگر علاقه مند به شنیدن فایل صوتی تجربیات مهاجرت به سیدنی استرالیا با مهندس ربانی هستید. از طریق فایل ذیل اقدام کنید.

 سلام به همه دوستان امروز با آقای مهندس ربانی هستیم.  در مورد تجربیات ایشون در مورد مهاجرت به سیدنی استرالیا در خدمت شما خواهیم بود.

سلام مهندس از اینکه وقت گذاشتین خیلی ممنون هستم. من همین ابتدا یک توضیح بدهم. من در این پیج و سایت خودم بنام سعید کاظمی قصد دارم.  با کمک دوستانم و هموطنان عزیز ایرانی در هر نقطه دنیا، تجربیاتشون در مورد مهاجرت، زندگی، کار و تحصیل در خارج کشور را جمع آوری کرده . و با فارسی زبانان به اشتراک می گذارم. من شرکت مهاجرتی ندارم. و هدفم فقط ارائه اطلاعات مفید برای مردم می باشد.امروز هم از دوست خوبم مهندس ربانی دعوت کردم. تجربیات خودشون در مورد مهاجرت به سیدنی استرالیا را در اختیار ما بگذارند.

من هم به همه دوستانی که این محتوا را می بینند. سلام میکنم. خواهش می کنم خوشحال میشوم. که کمکی از دستم بر بیاد. را در اخیتار دوستان قرار بدهم. از شما خیلی ممنونم اطلاعاتی که دوستان دارند. را با دیگران به اشتراک می گذارید. موضوع مهاجرت خیلی به قول غربی ها ترند شده تو ایران، نمیشه گفت خوشبختانه یا متاسفانه، به هر حال واقعیتی است که در جامعه اتفاق افتاده.  هرچه اطلاعات بیشتری داشته باشیم . حرکت ها معقولانه تر می تواند باشد. به هر حال مهاجرت پروسه ای نیست که بشه بدون تحقیق اقدام کرد. 

 من از خودم شروع کنم من رشته ام  برق بوده . و با حدود ۱۲ سال سابقه آمدم استرالیا  و از طریق ویزای اسکیل ورکر (ویزا نیروی کار متخصص) وارد استرالیا شدم. من از سال ۲۰۱۵ وارد استرالیا شدم و پروسه کاری من از سال ۲۰۱۳ شروع شد. ویزای ایرانیان به دلیل پروسه سکوریتی (کنترل امنیتی )بیشتر طول میکشه به نسبت کشور های دیگه. وکیل هم نداشتم و خودم از طریق سیستم اسکیل سلکت استرالیا ۲۰۱۳ اقدام کردم و در نهایت سال 2015 وارد اینجا شدم . از آن موقع هم در سیدنی اقامت دارم.

سوال:مهندس جان با چه مدرکی لیسانس و فوق لیسانس به استرالیا مهاجرت کردید؟

 من با همان مدرک لیسانس آمدم.  پروسه مهاجرت استرالیا به این شکل است. ابتدا باید مدارک را  یک سازمان مرتبط ارزیابی  کنه.  که برای مدرک من انجمن مهندسین استرالیا بود.ذکه در اولین مرحله مهاجرت این است. که اول مدارکتون باید تایید بشود. کار  از اینجا شروع میشود . و تاکید کنم. سیستم مهاجرت به استرالیا خیلی شسته رفته است. یک جدول دارند که امتیازها مشخص است. برای همین وکیل نگرفتم سیستم مشخصی  دارند که سن شما امتیازی داره. مدرک شما امتیاز داره.  سابقه شما امتیاز داره و امتیازی که از آیلتس میگیرید. اخیرا  مثل اینکه پی تی ای را هم اضافه کردن ولی اون موقع فقط آیلتس بود.شما با آنها به یک امتیازی می‌رسید و دعوت می شوید. یک آفیسر روی پرونده شما کار می کنه. آن آفیسر به صورت مستقیم از طریق ایمیل با شما در ارتباط است.

 اگر مشکلی در مدارک باشه یا اگر اطلاعات بیشتری لازم باشه از شما می خواهد. تا مرحله صدور ویزا این داستان ادامه دارد و وقتی ویزا صادر میشه به شما یه دد لاین میده . که شما تا این تاریخ باید وارد استرالیا بشوید. وگرنه ویزا شما باطل میشود.

سوال: آیا شما در مورد محدوده سنی برای مهاجرت به استرالیا هم اطلاع دارید؟

 محدوده سنی بله بهترین سن که بالاترین امتیاز داره.  ۲۵ امتیاز میگیره بین 27 تا ۳۲ ساله که من اون رو را رد کرده بودم . من در آن مقطع بین رنج ۳۲ تا ۳۹ سال بودم . شما حداکثر تا سن ۴۴ سالگی می توانید به صورت اسکیل ورکر وارد استرالیا بشوید. بعد از 44 سالگی شما دیگه حائز شرایط نیست. امتیاز سن امتیاز ۱۵ یا ۲۰ گرفتم بعد مدارک شما امتیاز داره مدرک شما ۱۵ امتیاز و زبان میتونه ۱۰ یا ۲۰ باشه یا صفر باشه.این مجموعه با هم به یک امتیاز می رسید. که دعوت می شوید برای مصاحبه، چند هفته طول میکشه تا آفیسر میاد روی  پرونده شما،ایمیل میزنه و خودشو معرفی میکنه از این به بعد مراحل پرونده انجام میشود.

سوال: کلا چند سال طول کشید از لحظه که مدارکتان را کامل کردید تا صدور ویزا استرالیا؟

 برای من حدود ۲۰ ماه طول کشید و طولانی‌ترین بخشش سکیوریتی چک بود چون ایران جزو کشورهای  با ریسک بالا است و  و چون من ویزای شینگن داشتم اروپا رفته بودم این قضیه را را سخت تر کرد بعضی دوستان فکر می‌کنن اگر قبلاً ویزای شینگن گرفته باشند براشون بهتره. بالعکس چون ما متاسفانه مسئله امنیتی داریم  برای سفرهای خارجی از طرف ایران ،  کسانی مثل من که سفر خارجی اروپایی داشتند پروسه طولانی تر شد چون چک میکنن که چرا طرف رفته اروپا، از این نیست که بگم شاید حدود ۱۰ ماه برای  من سکیوریتی چک طول کشید. منتظر بودم تا تایید اینترپل بیاد

 سوال سابقه کار شما تو ایران چقدر تاثیر داشت در پروسه مهاجرت به استرالیا؟

من سابقه کار ۱۵ کامل را  گرفتم . اگر کسی  بیش از ۸ سال  سابقه کاری در رشته ای داشته باشه که که مورد پذیرش قرار گرفته. شما ابتدا به ساکن باید رشته تون در لیست مورد نیاز استرالیا قرار داشته باشد. یک لیستی دارند. به اسم sol باید  توی آن لیست باید باشی بعددرون شغل مورد نظر که مورد تایید قرار گرفتیم امتیاز کاری تا ۳ سال ۵ امتیاز دارد بین ۳ تا ۸ سال ۱۰ امتیاز و بالای ۸ سال 15 امتیاز کامل را گرفتم.

سوال:خیلی از دوستان ما رشته برق بودن و مهاجرت کردن. شاید برای این رشته کاری خیلی زمینه کار مهیا است. جامعه های هدف کانادا و استرالیا به این رشته نیاز دارند؟

 بله برای رشته های مهندسی برق، عمران، مکانیک به خصوص رشته عمران در هر دو شاخه، شاخه سویل و استراکچر، چون اینجا با ایران کمی فرق میکند. من  اصطلاح تخصصی دقیق عمرانش  را نمی دونم بله اینها رشته‌هایی هستند که خوب هستند. همیشه نیاز است. منتها شاخه بندی  فرق میکند. ضمنا رشته مکانیک جامدات نداریم در استرالیا ، چون استرالیا خیلی کشور صنعتی نیست. استرالیا بیشتر کشور بیزینس، کشاورزی و توریست است.چون اینجا هزینه کارگر  گران است.  استرالیا خیلی سمت تولید نرفته.

 بیشتر در بخش های دیگه کار میکنهد. مثلا مهندسی مکانیکی  که ما تو ایران به اسم جامدات میشناسیم اینجا بازار کار داره. اما خیلی مثل کشورهای اروپایی صنعتی بازار کار ندارد. مهندسان مکانیک اینجا بیشتر تو بخش سیستم های  تهویه مطبوع کار می کنند. مکانیک سیالات بیشتر بازار کار داره. تا حالا مکانیک جامدات، 

در مورد رشته برق خودم بیشتر در مبحث بیلدینگ کار کردم. مرتبط با نظام مهندسی ایران،  شب که کارش کمتر برای من برای همین من از همون اول بیشتر روی بیلدینگ کار کردیم میتونم بگم که نظام مهندسی چون من پروانه نظام مهندسی داشتم به اینکه در دانش دست ساختمانی من کمک کنه بله، اما اینکه پروانه نظام مهندسی برای اینجا مفید بوده باشه نه، اینجا خیلی نمیشناسن نظام مهندسی ایران را ،

سوال: برای شما ایالت خاصی را برای اقامت باید انتخاب کنی یا نه به کل استرالیا می توانی وارد بشوید؟

برای من آزاد بود چون من امتیاز کامل را داشتم و از اسپانسری ایالت ها استفاده نکردم. بعضی وقتها دوستان امتیاز که کم میاورند.برای اینکه  بتوانند. دعوت بشوند از یک ایالت  اسپانسرشیپ می‌گیرند و در قبال آن امتیاز لازم به دست می آید به نوعی متعهد می شوند که برای آن  ایالت کار بکنند. اما من چون ویزای ۱۸۹ اسکیل داشتم میتوانستم به هر شهری برم هیچ محدودیتی نداشتم. اما خودم  سیدنی را انتخاب کردم.

سوال:سایتی که شما از طریق آن برای مهاجرت استرالیا اقدام کردین را به ما می گوئید؟

نکته مهمی که به دوستان بگویم این است. که اول باید  باید  سطح زبانتون به حدی باشه. که  خودتون بتوانید. در دپارتمان اصلی مهاجرت استرالیا قوانین را مطالعه کنید. سایت اسمش home affair اینجا جایی است که شما  میرید پروسه را آغاز می‌کنید.  خوبیش اینه که در استرالیا خیلی پروسه مشخص است.  یک مقدار مطالعه جانبی داشته باشید. زبانتون خوب باشه به راحتی می توانید قدم به قدم  مراحل را بروید جلو ابتدا به ساکن اونجا که تاییدیه مدارکم را گرفتم انجمن مهندسان استرالیا  همه اطلاعات در وب سایت است

شما میروید. اونجا ثبت نام می کنید یک اکانت برای خودتون درست می کنید این اکانت اسم شما میشود.از اونجا شروع میکنید. کاملا مراحل مشخص شده. یک فرمی است به اسم eoi  شما از ابتدا این فرم را پر می کنید. در این فرم اطلاعات اولیه را وارد می کنید. در واقع در واقع این فرم اظهار تمایل شما برای مهاجرت به استرالیا می باشد. وقتی این فرم را کسی پر می کند. eoi اتوماتیک امتیاز شما را محاسبه میکند. شما مثلا میزنید. من لیسانسم به شما امتیاز میده.  مثلا میزنی من ۸ سال سابقه دارم به شما ۱۵ امتیاز میدهد. مثلاً سن تان را میزنید به شما ۲۵ امتیاز میده . آخرش میبینی من ۷۵ امتیاز دارم. بعد که ثبت نام میکنید. منتظر می مانید تا دعوت بشید یعنی شما تازه اعلام علاقه کردین. 

منتها آنجا مدرکی آپلود نمیکنید. ولی نکته کلیدی مسائلی  این هست که شما هر موضوعی را که ادعا کنی. هر ادعایی که اونجا بکنید و بعد ها کمتر از آن را ارائه بدهید. اپلیکیشن یا اپلای شما ریجکت می شود.  ۳ تا ۴ هزار دلاری  که پرداخت کردی باطل میشود. اینکه خیلی باید توجه بشود. که کسی که فرم را پر می‌کند. اگر بنویسه که  مثلا من ۸ سال سابقه کار دارم و بهش  ۱۵ امتیاز تعلق بگیره. بعد بیاد ۶ سال سابقه ارائه بده .شما به جای ۱۵ امتیاز به من  ۱۰ امتیاز بدهید این وجود ندارد.  افسر این پرونده را ریجکت میکنه. چون مبنای دعوت شما اطلاعات اولیه شما ارائه دادین بوده است.و مبنای دعوت شما هم بوده. 

یک جمله هم نباید دروغ بگید. یک مرتبه هم نباید دروغین بگید.  ببین خیلی ها هم دروغ میگن.  اتفاقی افتاده که دروغ گفتن آسانتر شده.  زمان ما سفارت استرالیا در ایران فعال بود و اینها زنگ میزدن. به شرکت‌ها و  آن بخش که  آفیسر سابقه کار را چک می کرد. مورد داشتیم رندوم زنگ میزدن به شرکت که آقای مهندس سعید کاظمی انجا کار میکنند. یادم است که خانم ارمنی که سفارت استرالیا کار می کردند. به خیلی از شرکت ها زنگ می زدند و سابقه کاری را بررسی می‌کردند. به شرکت ما زنگ نزدن. اما خیلی دقیق مو را از ماست می کشیدند.خیلی از آفیسرها می‌دانند که بیمه تامین اجتماعی ایران خیلی دقیق است.

بنابراین وقتی که می خواهند مطمئن شوند.  سوابق کاری که  من متقاضی ارائه دادم. صحیح یا فیک هست سابقه بیمه می خواهند. با دروغ گفتن احتمال داره یک جایی گیر بیفتی. واقعیتش اینه که خیلی دروغ گفتن و جستن. شانسی است چون سفارت در این بخش فعال نیست. الان خیلی از سوابقی که اعلام میشه برای محکم کاری  آفیسر میگه برو پرداخت فیش حقوقی یا  قرارداد ارائه بده. اگر آفیسر سخت گیر باشه ممکن هست بگه کل مدارک را ارائه بده.

 سوال : خدمتتون بپرسم خیلی از ایرانی هایی که در مجموعه شما کار می کنند.  رشته برق هستند. انگار رشته برق از شاخه سایر رشته ها طرفدار بیشتری دارد. نه همه شاخه ها هستند؟

  تقریباً در همه شاخه ها مثلا عمران، مکانیک، شیمی و حسابداری وجود دارد . وارد شدن در هر بخش سختی های خودش را  دارد. به نظر من در نهایت از نظر من مهاجر موفق کسی است که در شاخه کاری  یا رشته خودش وارد محیط کسب و کار استرالیا بشه. مگر این مگر اینکه پیشنهاد بهتری براش پیدا بشود. یا علاقه نداشته باشیم.  کسی بخواهد.  در رشته کاری خودش فعالیت کنه.  سخت تر است اما بعد از چند ماه به نتیجه می رسید.

سوال : شنیدم  شما گفتین کسانی که با قایق میان اینجا خیلی موفق نیستد.  فکرمی‌کنم این موضوع قایق کلاً کنسل شده؟

 الان چند سال است. که دیگه مهاجرت از طریق قایق به استرالیا پذیرش نمیکنه .حزب لیبرال به شدت با این موضوع مخالف است. حزب کارگر در مورد این موضوع نرم بود. متاسفانه خیلی در این مسیر از بین رفتن.  ابتدا می آمدند مالزی و بعد  از طریق اندونزی می‌آمدن پول میدادن. به قایق های ماهیگیری.  مثلا طرف کل اقیانوس آرام را  به طول ۵ هزار کیلومتر طی می کرد. می خواست با قایق ماهیگیری بیاد. در این  شرایط اتفاقات  بسیار اسفناک اتفاق می‌افتاد.  اوایل استرالیا اقامت میداد. از چهار سال قبل اینها را می برند. پاپوا گینه نو و دولت استرالیا به آنها اقامت نمی دهد.کسانی که رفتن به جزیره خیلی شرایط وحشتناکی را تجربه کردن. به نظر من یک نفر باید خیلی شرایط وحشتناکی ایران داشته باشه وگرنه اصلا عاقلانه نیست. 

سوال : وقتی به گذشته نگاه می‌کنید چه کارهایی بود که با خودت میگی . ای کاش این کار را انجام می  دادم یا این کار را انجام نمی دادم برای مهاجرت به استرالیا؟

پروسه کاری که انجام دادم بد نبود. ولی باید زودتر این کار را انجام می‌دادم.  اگر برمیگشتم به عقب بجای  ۲۰۱۵  سال ۲۰۱۰ می‌آمدم. روند کار را چون خوب مطالعه کرده  بودم.مراحل کار خوب پیش رفت.در مورد کار خوب شرایط در سه ماه اول که آمدم. خیلی سخت بود. چون که اگه سابقه لوکال نداشته باشی. بهت کار نمیدن از هر کشوری اگر بخواهید بیاید سابقه لوکال یه کم طول می کشد. ولی به نظر من اگر زودتر اقدام می‌کردم. پیشرفت بیشتری داشتم. منظورم اینه که اگه زودتر اومده بودم. از نظر مالی پیشرفت بیشتری داشتم .

مثلا اگر شما در سن پایین تر برسی استرالیا ، زودتر  بازنشسته می شوید. و توکار بیشتر جا می افتید. سن من بد نبود من در ۳۷ سالگی آمدم. اینجا ولی فکر میکنم اگر در 32 سالگی می آمدم.  پیشرفته بیشتر می توانستم بکنم. به نظر من بهترین سن برای یک مهاجر متخصص حدوداً با 3 تا 4 سال سابقه و در سن سی سالگی بیاد. مگر کسی دانشجویی بیاد.  چون جذب بازار کار میشه و بیشتر جا میوفته. شاید زبانش بهتر از من باشه. ولی برای ما سن ۳۰ تا ۳۵ سال بهترین سن برای مهاجرت است.

سوال :  دلیل اینکه استرالیا از جهان سوم نیرو می گیرد چی هست ؟

دسته بندی نکرده و اتفاقاً به نظر من کار درستیه. مثلا  قبلا من شرکتی که اینجا کار می کردم نظرشون اینقدر به ایرانی ها مثبت بود. چون وقتی که من تو مصاحبه گفتم که من ایرانی هستم. از من استقبال بیشتری هم شد و دیگه مصاحبه رو توانستم راحت تر ثبت کنم. چون که بچه های ایرانی توی استرالیا خیلی خوب خودشونو نشون دادن. با تخصصشون بعضی هاشون خیلی آدم‌های سالم و زحمت کشی هستند. ولی بعضی از ایرانی ها مشکلات درست میکنند. ولی استرالیا نیومده دسته بندی کنه.  یعنی اینکه از سنگاپور و سفید های اروپائی فقط بیان. 

کاری که کرده ایناست که بیشتر میاد. روی اسکیل های فرد کار می کند. و روی  سابقه کارش و ضرر هم نکرده.  بهترین itهای اینجا هندی هستند. فقط تنها موضوع  روند ویزای کاری  اروپایی‌ها راحت تر است.  یعنی اینکه یک مهندس انگلیسی میتواند. سه ماهه بیاد اینجا،  ولی من باید ۲۰ ماهه بیام.  اینجا از این نظر آسان تر است.  آنها مشکل زبان هم  مثل ما ندارند و راحت تر جذب می شوند. اروپای شرقی بیشتر میان و به نظر من هیچ فرقی بین افراد نیست. که بخواهیم بگوییم مثلاً از اروپایی ها بیشتر میگیره. در مجموع استرالیا  سود میکنه . 

مهم اون شخصی است  که بررسی میشه و اینکه  اون شخص چطوری میتونه توی محیط کار خودش رو نشون بده. ما اینجا مهندس هندی داریم.  که اندازه سه نفر کار میکنند. مهندسی داریم که کلاً سابقه اش دروغه . یعنی سیستم قائل به شخص است. و مهم تر اینه که توی محیط کار خودش را نشان بده .

سوال :  من خودم یک سال مهاجرت کردم وقتی که مهاجرت کردم . خیلی سطح توقعم را آوردم پائین؟مثلاً اینجا حمایت خانواده را داری. ولی اگر مهاجرت کنی. باید روی پای خودت بایستی . و در مهاجرت فقط کمک همسرت
را داری. ولی اونجا  هر شغلی را باید بپذیریم تا اینکه سطح زبان خوب شود. از اول تا آخر سطح توقع تونم باید بیارید پایین.من به دوستانی که تازه میخواهند. و از من مشاوره می گیرند.  به آنها میگویم. حداکثر باید ۶ ماه کار
ژنرال  بکنی. اگر بعد از شش ماه  شما خودت هنوز برنگشتی به کار خودت حتما یه جای کار مشکل داره . تخصص داشته  باشی اما زبانت خوب نباشه . نمیتونی تخصص خودت را ارائه بدی؟ 

بحث دیگه ارتباط با نتورک در محیط کار هست.اینجا نتورک یا ارتباط است. ولی تفاوت عمده اش با ایران اینکه شما در ایران نتورک داری. دیگه هیچی نیاز به کار کردن نداری. من پسر خاله مدیر شرکت فلان هستم. حقوقم را  میگیرم. از اول  هم مدیر هستم پاسخگو هم نیستم. اما در استرالیا ممکن است. با ارتباطات وارد کار شویم. ولی از همون ساعت اول فقط وارد میشی با نتورک، دیگه خودتی. تو این مدت  آزمایشی هستی. بعد از گذشت سه ماه تا شش ماه که به شما یه فرصتی میدن تا مستقر بشوید.  هرکسی که باشید. اگر مدیرعامل این شرکت هم شما را آورده باشه. باز هم باید کارکرد خوبی داشته باشید. بله هر کسی که وارد این کشور میشه .  باید کار ژنرال انجام داد.  

هر کسی میاد اینجا باید کار ژنرال بکنه  یکی میره تو اوبر کار میکنه. خود من هم به مدت یک ماه کار ژنرال کردم .  یکی میره تو رستوران کار میکنه.   یکی میره دلیوری (تحویل غذا ) کار میکنه. به بچه هایی که میان اینجا تاکید می کنم . نکنه تو کار ژنرال غرق شوید.با دانش کامل به اینجا آمدم کامل می دانستم. کارت اتوبوس باید از کجا بخرم و بعد از چند سفر بلیط تخفیف میخورد . از کجا باید غذای خوب بخرم. از کجا باید بالشت ارزان بخرم. شما وقتی با دانش کامل مهاجرت کنید. خیلی کمتر شوک می شوید. من قبل از اینکه بیام . فقط شش ماه سریال های استرالیایی نگاه میکردم. تا  با فرهنگ و لهجه  استرالیایی آشنا بشم. این امکان با وجود اینترنت هست.

من با یه خانمی که صحبت می‌کردم.  ۲۵ سال پیش آمده بود استرالیا تعریف می کرد.  بعد از حدود یک ماه، یک سوم پولش ر ا پول تلفن داده بود.  که با خانواده خودش صحبت کنه. اینجا آمدم روز اول هیچ اطلاعاتی نداشتم.  نگاهی  آن وقت چقدر شرایط مهاجرت سخت بوده . اما امروزه با وجود اینترنت خیلی راحت شده.

اما امروز شما با کمک اینترنت و اطلاعات خوبی بود و باید از این بستر استفاده کرد. باید کامل هدف گذاری و برنامه ریزی داشته باشید. کارم چه چیزی خواهد بود من کامل میدانستم که قراره کجا خونه اجاره کنم. جامعه ایرانی کجا زندگی می کند. کجا خوبه که هم نزدیک شهر باشه و هم خیلی گرون نباشد. بلیط قطار از کجا بگیرم با این اطلاعات اگر بیایید. خیلی شوک کمتر میشه . اصطلاح غلط هست  که میگه تو محیط  یاد میگیریم.  اما شما تو محیط خیلی سخت یاد می گیرید.  اما باید اطلاعات کامل داشته باشد و با حضور در محیط اطلاعات خودتون را کامل ترکنید. 

سم مهاجرت این هست که من میروم. در محیط یاد میگیرم. مثلاً برای دختر من که هشت سالشه،  وقتی وارد محیط شد. خیلی سریع در محیط زبان یاد گرفت.  اما برای من ۳۷ ساله دیگه خیلی سخته که در  محیط خیلی چیزا رو یاد بگیرم. دخترم امد اینجا در محیط مستقر شد. و  بعد از شش ماه دوست پیدا کرد و کامل زبانش راه افتاد . شما  فرصت نداری زبان بخوانید. شما از روز اول باید پول تولید کنید .  اگر قرار باشه شما از پول ایران بخورید. با توجه به قیمت ارز در ایران. وحشت می کنید. چون بعد از خوردن یک ساندویچ مک دونالد، باید یک میلیون تومان به پول ایران هزینه کنید.  حتماً باید اینجا درآمد دلاری داشته باشید.  هزینه خانواده ۴ نفره حدود چهار هزار دلار در ماه است. شما با پول ایران نمی توانید. اینجا زندگی کنید.   

سوال : شما تجربه زبان‌آموزی تون چطوری بود. به جز دیدن فیلم های استرالیایی؟

 دیدن سریال وقتی که شما از سطح متوسط به بالا برسید. خیلی خوب است. متاسفانه بعضی سایت ها هستن که میگویند.  شما سریال  نگاه کنید، می رود. داخل حافظه شما ، اصلا همچین داستانی نیست. موقعی کلمه وارد ذهن شما می شود. که شما کلمه را داخل جمله تشخیص دهید. وقتی وارد ذهن شما میشه. شما در جمله این کلمه را استفاده کنید.  اگر من ده هزار کلمه در ذهنم باشد. اگر از آن  در جمله  استفاده نکنم . آن کلمه وجود خارجی در دیکشنری من ندارد.  یه زمانی کانون زبان ایران کانادا میدان ونک می رفتم . سطح متوسط که رسیدین.  اون موقع که باید مهارت  آیلتس و الان که پی تی ای اومده . را  تقویت کنی.  حالا وقت اونه که شما به نمره آیلتس فکر کنید. حداقل  باید  به سطح متوسط بررسی . وقتی که در مرحله پیشرفته یا  ادونس رسیدی.

 وقتی من رفتم سراغ موسسه آیلتس تهران یک دوره ۳ ماهه رفتم آنجا و سال ۲۰۱۲ امتحانات را دادم. نمره کامل گرفتم.  میتونم بگم که جسته و گریخته کلاس زبان میرفتم.  عموما درگیر زبان بودم .  در کنار آن سریال هم نگاه می کردم.  زمانی که مهاجرت به استرالیا قطعی شد. تمام تمرکزم را برای لهجه استرالیایی گذاشتم.  سریال ها و اخبار نگاه می کردم . از فرصت ادارات دولتی تو ایران هم استفاده کردم.  تو ایران ادارات دولتی فرصت زیادی داریم.  ان  فرصت به من خیلی کمک کرد.  مهمترین عامل برای مهاجرت زبان  است . حتی شما متخصص هم باشید باید بتوانید تخصص  خودتون را ارائه بدهید. بدون زبان هیچ کاری نمیشه کرد.

سوال:  زمانی که اقدام کردید برای همسرتون هم فرم  را پر کردید.  یا مستقل اقدام کردید. آیا کسی همسرش هم مدرک معتبر داشته باشه امتیاز حساب میشود؟

من اطلاعات کامل خانواده را وارد کردم. اما از مدرک همسرم استفاده نکردم چون خودم  امتیاز کامل را داشتم.  آن زمان رقابت کمتر بود.  اما در مجموع همسر هم امتیاز دارد.اما سه شرط دارد . اولاً باید رشته همسر شما در لیست تقاضای کار استرالیا موجود باشد. امتیاز آیلتس پنج و نیم باید بگیره. یک سال هم باید سابقه کار داشته باشد. اونوقت می توانید امتیاز هم از طریق همسر دریافت کنید.  اما من اقدام نکردم ادعا نکردم. 

سوال :  آیا افراد تحصیل کرده که  نمره زبان خوبی دارند آیا هنوز شانسی برای مهاجرت به استرالیا دارند؟

 بله امکان پذیر است. اما سقف امتیاز ها خیلی بالا رفته است. اما کماکان سیستم اسکیل سلکت استرالیا میگوید. شما ۶۰ امتیاز داشته باشید دعوت می شوید. ولی اتفاقی که افتاده است. زمانی که آزمون پی تی ای معرفی شد. چون آزمون به صورت آنلاین برگزار میشود.  و نسبت به آیلتس آسانتر است. افراد بیشتری امتیاز کسب می کنند و ۲۰ امتیاز کامل پی تی ای را دریافت میکنند.  و رقابت سخت تر شده. پروسه مهاجرت استرالیا مجدد فعال شده. البته به دلیل بیماری کووید دو سالی بود که این پروسه تعطیل شده بود.

 ولی روال کاری به این صورت است. که بر حسب هر مهارت می‌گه مثلا  الکتریکال امسال میخوام ۳۰۰ تا بگیرم.  بعد یک پول یا استخر دارند. آن را بررسی می‌کنند کسانی که بیشترین امتیاز را اخذ کردن. آفیسر میاد این ۳۰۰ نفر را از بین کسانی که بیشترین امتیاز را کسب کردند جدا میکند. زمانی که آیلتس بود ۹۰ درصد مردم امتیاز نمی گرفتند. رقابت برای کسانی که زبان خوبی داشتن راحت تر بود و ۱۰ درصد آیلتس ۷ و نیم بالا و ده امتیاز کامل را میگرفتند.  اکثر امتیازها حول و حوش ۶۵ میچرخید. مثلا خود من با ۶۵ امتیاز کمتر از ۴ هفته دعوت شدم. ولی  حالا چون پی تی ی  اومده. حالا خیلی از بچه‌ها امتیازش ۲۰ کامل زبان را میگیرند.  اعلام میکنه شماها  حائز امتیاز شده اید.  اما امتیاز رقابت از ۶۵ به ۸۵ تغییر کرده.  شاید شما امتیاز ۶۵ را اخذ کنید.

  حائز  شرایط هم بشوید.  اما هیچ وقت دعوت نشوید.  اون ۳۰۰ تاش  از اون بالا برداشته چه بسا خیلی از افراد نمره ۹۰ داشته باشند. مثلا طرف دکترا داره.  نمره  آیلتس خوب داره ۱۰ سال سابقه کار داره . یعنی  امکان مهاجرت است اما توسعه من به دوستان این است که زبانش خودشون  را قوی کنند. الان کسی که مجرد است.  ۱۰ امتیاز مثبت میگیره و کسی که متعهد حتی از دست میدهد.  برای جبران این می تواند. مدارک همسرش را هم اضافه کنه. ضرر هم نمی‌کنه. اگر همسر شما بتواند امتیاز 59 را پی تی ای بگیرند. این موضوع  می توانند ۱۰ امتیاز را جبران کنند. باز هم امکان مهاجرت است. ولی رقابتی تر و سخت تر شده.

مهندس خیلی لطف کردید. امیدوارم صحبت های من با مهندس ربانی در مورد تجربیات مهاجرت به سیدنی استرالیا برای شما مفید بوده باشد. جهت مطالعه یا تماشا ویدئوهای بیشتر در زمینه مهاجرت اینجا کلیک کنید. برای مطالعه اطلاعات بیشتر به زبان اصلی اینجا کلیک کنید.

تجربیات راه اندازی بیزینس کوچک

تجربیات راه اندازی یک  کسب و کار کوچک (گیم نت)

تجربیات راه اندازی یک  کسب و کار کوچک (گیم نت)

سلام به دوستان عزیز با آقا سپهر همراه هستیم امشب می خواهیم تجربیات ایشان در زمینه  راه اندازی یک  کسب و کار کوچک گیم نت با هم صحبت کنیم.  در مقدمه بگم آقا سپهر یک کسب و کار کوچک راه انداخته و به نظر من موفق، به خیلی از جوانها باید بگم. حتما همه نباید کارآفرین بشوند. خیلی ها هم دوست ندارند. کارمند بشوند. اما می توانند. یک بیزینس کوچک راه اندازی کنند. به صورت خویش فرمائی، هر کس باید خودش توانایی های خودش را محک بزند .اگر کسی توانایی نداره که کاری را راه اندازی کنه. میره کارمند می شود. هیچ ایرادی هم ندارد. اما یکی جوان احساس می کند.

دانش و مهارت دارد و میتواند. یک کار خویش فرمایی راه‌اندازی کند. یک کسب و کار شخصی برای خودش راه  بی اندازد.  مطئنا درآمد بهتری خواهد داشت. به  نسبت کارمندی برای دیگران ، زمان هم در اختیار خودش است.  ولی مطمئنا چندین برابر کارمندی استرس و فشار را باید تحمل کند. بدون شک سخت تره و مشکلاتش زیادتر، کارمند پنج شنبه و جمعه در اختیار خودش هست و استراحت میکند. اما کارافرین یا مالک بیزینس کوچک اینطوری نیست. یعنی تعطیلی به معنای واقعی فکر کنم نداره. حالا می خوام همین موضوع ها را با اقای سپهر در میان بزاریم . که مالک یک گیم نت بروز و عالی هستند.

آقا سپهر لطفا خودتان را معرفی کنید؟

من سلام عرض می کنم. خدمت تمام کسانی که الان یا بعدا قراره این مصاحبه را ببیند. من سپهر کاظمی هستم. ۲۷ سالمه من لیسانس مدیریت گردشگری دارم. ولی خوب در زمینه هتلداری کار کردم. من دانشجوی دانشگاه یزد بودم .به مدت 4 سال آنجا زندگی میکردم. توی دوران دانشجویم. من تصمیم بر این گرفتم. که در کنار درسم. منفعل نباشم و کار می‌کردم. دو سال من در معاون انجمن علمی دانشجویی مدیریت جهانگردی استان یزد بودم. کارگاه برگزار می کردیم. تو کارگاه‌های آشنایی صنعت و دانشگاه را و آنجا بود. که  آشنا شدم. با بزرگان گردشگری یزد، که اول توی آژانس کار میکردم. پیش جناب موحد و خیلی چیز یاد گرفتم. و ارتباط گرفتن رو،

اینکه چطور در  شرایط بحرانی بتونم. کار را پیش ببرم. وقتی مشکل پیش میاد چیکار کنم. به جای اینکه فقط بشینم . و بگم.  وای مثلاً مشکل ایجاد شد. اینکه بتونی مشکل را حل کنی. مثلا یه برنامه داشتیم. شب یلدا سال 94 در یک کارونسرای قدیمی ما صد تا مهمون با حافظ خوانی و شام، همه اینا گردن سه تا جوان ۲۰ ساله بود و ما این برنامه را به نحو احسن داشتیم برگزار می‌کردیم.  و یه اتفاق افتاد و اونجا بارون شروع شد و برق رفت. کلاً برق رفت. تمام مراسم داشت. خراب میشد. بعد اقای  موحد گفت. اشتباه خودتون. دیگه اشتباه خودتون هست یک موتور برق توی دفتر بوده. باید موتور برق را می آوردین و فهمیدم خود اقای  موحد برق را قطع کرده.  بحرانی که میگن یعنی این،

 بعد از اون من  توی هتل‌لاله به عنوان کارآموز و بعد به عنوان کارمند فعالیت کردم. بعد از پایان درس ها رفتم خدمت سربازی و بعد از سربازی دوباره توی هتل لاله چابهار مشغول شدم. من تابستان ۹۸ کارمند را هتل لاله شروع کردم. و به خاطر کرونا بهمن بیکار شدم. من جدولی همیشه برای خودم دارم. اونم اینه که اگه که همه راهها بسته شد. یک راه دیگه هست. یه چیزی  تو ذهن من هست. که اگر مشکلی به وجود بیاید راه حلشو پیدا کنم.  جدول همیشه برای خودم دارم.با خودم همیشه می گفتم. خوب هتل ها بخاطر کرونا تعطیل شد. و من از کار بیکار شدم. کاری که تخصص من است. از این کار بیکار شدم.

سوال : علاقه اصلی شما هتلداری است؟

آره دیگه علاقه من هتل هست. بعد  امدم. گفتم خوب چه کارهای دیگه از من برمی اید. من فتوشاپ بلدم. زبان انگلیسی بلدم. تعمیرات کامپیوتر بلدم. این ها را لیست کردم. گفتم که خوب بزنم مثلا این کار رو بلدم این رو بلدم اینو بلدم. از کدومش میتونم سریعتر خودم را مشغول کنم.

و بعد که بیکار شدی توانمندیهای خودت را شناسائی و ثبت کردی:

سوال : نقطه ی خیلی مهمی که شما می گویید.بعد از دانشگاه و بعد از سربازی توانمندهای خودت را لیست کردی.  میگی من این توانمندی‌ها را دارم. من چه توانایی ها را دارم. یعنی تخصص و مهارت یاد گرفتی. خیلی از جوان ها به من مراجعه می‌کنند که ما کار نداریم شغل نداریم کار نیست و همیشه در حال نق زدن هستند. من همیشه مخالف هستم. دوستی چند هفته پیش آمده بود. می گفت پسرم فوق لیسانس عمران گرفته. برای ایشان یک فروشگاه لوازم اجاق گاز و هود راه اندازی کردم. بعد دوسال رفته سرباز ۲۸  سالش شده. بعد بهش گفتم. پسر شما چی بلد هست.

گفت هیچ تخصصی نداره. جز اینکه یه مدرک ‌دانشگاه گرفته. حتی رشته خودش هم هیچی بلد نیست. گفت آره من فقط درس بخونم. گفتم حداقل سوپرمارکت محل برای تابستون ها می فرستادی. فروش ساده رو یاد بگیره. گفتم الان به نظر من خیلی کار خطرناکی کردی. با این سرمایه زیاد. اومدی فروشگاه بزرگ براش باز کردی. سختی های زیادی را باید تحمل کنه. چون دانش نداره. چون دانش فروش نداره. دانش بازاریابی نداره.

یکی از نقاط قوت که شما که تو ۲۸ سالگی وقتی کرونا آمد. با اینکه هتل داری تحصیل کرده بودی.این هست. که چندسال زمان دانشجویی تو خیلی هدفمند جلو رفته.  یعنی حالا من می دانم. عکاسی می کردی. زبان انگلیسی از بچگی تمرین می کردی. و مداومت داشتید. تو آموزش دیدن. تو همان رشته خودت ، حالا فقط این نیست که حالا مثلاً چون شما هتل کار می کردید حتماً تو هتل تخصص تعطیل شده خیلی چیزهای دیگه یاد گرفتید.  حل‌مسئله یاد گرفتی. نحوه برخورد با یک مشکل را یاد گرفتید.  رفتی تجربه فروش، تجربه مذاکره، تجربه روابط عمومی که چطوری با آدما صحبت کنید.  مسائلی که خیلی درکسب و کار مهم هست.  بله شما ادامه بدهید. اومدین هتل لاله چابهار تعطیل شد .

چرا گیم نت را انتخاب کردی ؟

من تو کاری که وارد شدم.  یعنی تو کار گیم نت، خیلی تشابه داره به کار هتل،  چون  ما محصولی نداریم. که بفروشیم یعنی محصول ما خدمات هست. وقتی مدیر هتل هتل ضرر میدهد. که روزها می گذره و  تخت خالی دارد در هتل ،  و الان کار من هم اینطوری است. یعنی روز بگذرد و ما سیستمم خالی داشته باشیم . ضرر کردیم. چون کار خدمات است و این وجه اشتراک بود. خدمات می دهیم. تعطیلی هم دست خودم نیست. یعنی خیلی از روزهای تعطیل که به  استراحت نیاز داریم. باید باز باشیم.  چون بچه ها می ایند.

و یک نکته دیگه هم که می خواستم بگویم.  اینه که چون با افراد خیلی زیادی در ارتباطیم. این ارتباط با مشتری چیزی که تجربه هتل من خیلی به کمک من امد در طول روز با افراد بسیار زیادی در ارتباط بودیم. چه  از همکاران، چه مسافران، چه مشتری هایی که تماس می‌گرفتند برای رزرو کردن.

 و این تجربه خیلی به کمک آمد و مسئله دیگه ای که می خواستم بگم. این است که ذهنیت و هدف گذاشتن برای آدما خیلی مهم است.  اول صبحتها شما هم گفتید. هدفی که میزارید. باید معقول باشد. نه اینکه مثلاً خیلی بلندپروازانه باش.. نه خیلی پایین باشد. مثلا من از هفته دیگه مثلاً می خوام صد تا  دستگاه دیگه به مغازه اضافه کنم. خوب نمیشه غیر معقول هست.  با این که بگویم یه سال دیگه می توانم. این تعداد دستگاه را اضافه کنم. معقول هست. و باید براش تلاش کنم برنامه ریزی کنم. باید استمرار داشته باشم. استمرار خیلی چیز مهمی است.  اینکه ما از اولی که مغازه زدم. فقط ۳ روز تعطیل بوده.

 سوال :  آموزش دیدن هم درهر کسب و کاری و در ان شاخه تخصصی خیلی مهم هست. یادم هست. صحبت می کردیم. یه روش خیلی جالبی انجام داده بودی.  که برای من هم خیلی جالب بود. میگفتی که رفتی رقبای خودت را تحلیل کردی. از اون صحبت بکن.

من نمیتوانم همینجوری که بیام بگم. به مشتری هایی که سه یا چهار سال جای دیگه بازی کردن را بگویم که گیم نت زدم. بیا اینجا بازی کنید. این به نظر من نمی شود. این اتفاق نخواهد افتاد. کاری که من کردم و سعی کردم عملی کنم. این بود. که من ایده های مختلفی که داشتم رو دونه دونه سعی کردم اجرایی کنم. اما ایده های خیلی بزرگ بر نمی داشتم و با کارهای خیلی کوچک شروع کردم مثلاً من از اولین مسابقه توی گیم نتم برگزار شد شانزده  نفر بودند.  یک نفر هم  خودم بودم.  بقیه هم دوستانم بودم. خیلی آرام آرام شروع کردیم. و الان نزدیکه ۱۶ و ۱۷ تا مسابقه برگزار ‌کردیم.

تو گیم نت نزدیک به ۲۰ نفر شرکت کردند. همه ثابت یک سری افراد جدید آمدن از قبل بودن. این یکی از ایده هایی بود که من اجرا کردم. کمال گرایی را کنار گذاشتم.  خیلی های دیگه می توانستند. اجرا کنند و خیلی بهتر از من می توانستند اجرا کنند. و یک سری کارها  بود. که من می دیدم. مثلا  روز سه شنبه ساعت یک  هیچ جا  باز نبود ولی من باز بودم. یه مثال هست میگه نبرد فیل و مورچه، شما وقتی که وارد بیزینس جدیدی می شوید. یا عالمه فیل در ان بیزینس هستند.  یه عالمه رقبای قدرتمند، اسم شما کنار اون برندها به چشم نمیاد.می گفتند  تو شهر بیرجند همه میگن که با فلانی و فلانی و فلانی می خواهی رقابت کنی.

بعد از اول مثل مورچه از زیر دست و پای فیل ها باید رد بشوی.  و بروی جاهایی که فیل ها امکان ورود ندارند.  میدونم خوب فیل زیاد منطقه حرکتی نداره. دیگه ولی مورچه میتونه هر جایی بره. من میتونستم هر کاری بکنم می توانستم هر ایده‌ای رو پیاده کنم و نقطه تاریک هایی که نبود رو من پیدا کردم، این کاری بود که من با پیدا کردم. انها را اجرا کردم.  یه هدفی هم داشتم گفتم آقا اما هدف من اینه باید بهش برسم و اون هدف برای من معقول بود. خیلی بلندپرواز نباشید.

اینکه بگم که آره من مثلا صد تا دستگاه بیارم تو یک شهر کوچک، اصلا منطقی نیتس. من با  تعداد خیلی دستگاه محدودی تو بیرجند کار می کنم اما توی شهر خودمون جزو خوبها هستم.  الان از خودم راضیم که سال اول با 5 دستگاه شروع کرده و بلافاصله توی سال دو برابر شد و فضای مغازه اولیه که داشتم ۴۵ متر بود کلا و مغازه ای که الان اجاره کردم. حدود ۱۲۰ متر است یک فضای بزرگتری گرفتم.

سوال: بزار من در تکمیل صحبتهای شما یک تجربه بگویم.  در جایی که اقیانوس قرمزه وقتی که مثلاً ماهیهایی که به صورت میلیونی میان تو اقیانوس، همه شکارچیها مثل کوسه ها، نهنگ ها و پرنده ها هم از آسمان، حالا ان بخش از اقیانوس پر از خون میشود. برخورد این حیوانات مختلف به همدیگه و همشون هم هدفشان این که شکم خودشان را سیر کنند. در مقابل این  اقیانوس قرمز بخشی از اقیانوس است که اقیانوس آبی نامیده می شود.هیچ خبری نیست که نیست. درگیری توش نیست.

یک مالک کسب و کار موفق کسی است. که برود و شناسایی کنه. محلهای اقیانوس آبی را در کسب وکار خودش، به مرور زمان حتماً برنامه داشته باشیم.

سوال: شما جایی به من گفتی قبل شروع رفتی رقبای خودت را کاملا انالیز کردی:

بله راست میگی من ده روز رفتم بیشتر محل های رقبای خودم و بازی کردم. از مشتریان انها نقاط ضعف و قوت انها  را پرسیدم همه رو برای خودم برنامه ریزی کردم. یعنی می دونستم که نقاط قوت رقبای من چی است.و اینکه من باید از انها خدمات بهتری ارائه  بدهم و چه نقاط ضعفی دارند که من به راحتی بتوانم به آنها برسم.

سوال: بعد از انتخاب خدمت و نحوه ارائه خدمت خودتون، برای بازاریابی، فروش و تبلیغات چه اقداماتی انجام دادید.

 من رو این موضوع خیلی فکر کردم. ما در بازاریابی یک بحثی داریم. به اسم نیچ مارکتینگ یا محدود کردن بازار، خیلی ها می پرسند. که پیج اینستاگام شما سیصد فالور بیشتر نداره. چطوری است. که یک مسابقه که برگزار می کنید. در عرض ده دقیقه 15 نفر ثبت نام می کنند. کسانی هستند که ما انها را شناسایی کردیم.  کسانی هستند که اهل بازی هستند و یک اصطلاح داره اینجا که من این را  می خوام که بگم اینجا، اولی پرسونا مشتری شما است.   شما می آید. مشتری مورد انتظار خودت را می نویسی. مشتری مورد انتظار من یک جوان ۱۸ تا ۲۴ سال سن داره.  دستش دو جیب خودش میتونه باشه میتونه نباشه، حتی مسیر ارتباطی را می تونه بیاد یا نه،

مثلاً آیا براش مقدور هست به مغازه ما بیاد، مشکل حمل و نقل داره یا نه، این ویژگی ها رو ما لیست میکنیم.  حالا ما میریم و دنبال همین آدم ها میگردیم. یعنی چی پسرهایی که تو محدوده ما هستند امکان امدن به گیم‌نت را دارند. بین ۱۸ تا ۲۴ سالشون هست و علاقمند به بازی های این مدلی هستند. علاقه مند به بازی های پی اس هستند.

سوال : حتی تجهیزات پلی استیشن را دارند امکانات بازی دارند تو خونه خودشان، ولی شاید این فضا را بیشتر دوست دارند. انرژی زیادی که اینجاست.

آره به خاطر هیجان است. به خاطر هزار تا چیز دیگه، چون مثلاً بازی‌های آپدیت تری داریم. ما به دلیل اینکه جو بهتری داریم. به هزار و یک دلیل دیگر میتواند داشته باشه.برای موفق شدن توی فضای مجازی شهروندانی داریم. بنام نتیزن ها،

این افراد کسانی هستند که استوری های شما را ریپلای می‌کنند کامنت میزارند. لایک می کنند.  فالو می کنند. برای دوستانشان به اشتراک می  گذارند.  این افراد را شما باید پیدا کنید. شما باید کسی که معتاد به اینترنت است و در دنیای اینترنت زندگی می‌کنند و  بیشتر از  فضای واقعی خیلی از وقتشان را در  فضای مجازی می گذرانند. شناسائی کنید. باید پرسونا مشتریان خودتان را کامل در بیارید.برای بحث تبلیغات این خیلی مهمه که این ارتباط برقرار بشود. شما اول در فضای مجازی و بعد از آن در فضای فیزیکی چون فضای مجازی فقط صرف اینکه با شما آشنا بشود مهم نیست. چیزی که خیلی مهم تجربه است.

بینید در برخورد اول شما چه حسی دریافت کند. چه بویی در محیط کارشما هست.چه نور و چه هیجانی رو تجربه می کند در تجربه اول، تجربه اول خیلی مهمتر از تجربه دوم و سوم است. ولی اگه تجربه اول بد باشه میره. می شود با تجربه دوم و سوم بهبودش داد. این چیزی که ما تو هتل داشتیم، دیگه مهمون نمیاد.بار اول که می آمد. هتل  مجبور بود به خاطر کار اداری تو هتل در چابهار اقامت می کرد. اگر تخت راحت نبود یا اتاق منظره دریا نداشت. مجبور بود اقامت کنه. اما کار ما سخت می شد.تا خاطره تجربه اول را کم کنیم.  و آن شخص را به مشتری ثابت تبدیل کنیم.

سوال: یه نکته خیلی جالب، دوره  بیزینس کوچ شرکت کرده بودم. بعد استادمون امد یک سوال پرسید. گفت بازار هدفتون چیه. من با پرسونای مشتری آشنا نبودم. بعد هم گفتم ما می خواهیم به همه مردم ایران خدمت کنم. گفت این کاملا اشتباه است. قرار نیست. همه مردم مشتری ما باشند. خوشبختانه فضای اینترنت و مجازی اتمسفر آموزشی خوب ایجاد کرده. درست است. یک سری از افراد رویا و تخیل می فروشند. من به انها کاری ندارم. ولی اساتید با ارزش هم خیلی زیاده. آدمایی که واقعاً ارزشمند هستند.

 یعنی شما تازه ابتدای راه هستید اومدین یک سری از مشتری رو که به خدمات شما نیاز دارند. مطئنا مشتری های دیگری هستند که به خدمات شما نیاز دارند.  ولی خودشون نمیدونند.  طرف مثلا یک اتاق گیم داره تو خونش،  من خودم به هر حال فروشگاه اینترنتی دارم. میدونم میان از ما تجهیزات گیم میخرند.  ولی تنهایی بازی کردن به دردش نمی خورد.شما باید بازاریابی کنید. آدم ها و مشتریان احتمالی را شناسایی کنید. و اون آدم می تواند. مشتری دائمی شما بشود. و قرار است تو بیزینس شما شناسایی بشود.  و قراره  کسب  وکار شما برای آن شخص ، تجربه لذت بخش ایجاد کنه.

سوال: من دیدم توی گیم نت خدمات جانبی الان آورید. یعنی فقط بازی نمی کند مشتری، خدمات کافی شاپ هم به مجموعه اضافه کردی. یک منبع درامدی جدید هم است.

 آره سعید جان ببینید. خب کسی که میاد، شما باید مشتری رو بتونی بیشتر نگه دارید. مثلا یه نفر میاد. اونجا شما سرویس بهداشتی نداشته باشید. این امکان هست. که فرد نیاز بیشتری به بازی کردن داره .ولی به خاطر نداشتن این امکانات محل را ترک می کند. بحث بوفه و داستان قهوه این بیشتر بخاطر همون کامل بودن خدمات است.

 یعنی ببینیم فرد دوست داره جایی برود. که کامل باشه. چون در ناخودآگاه افراد این است که اگر من به چیزی نیاز پیدا کنم آیا جواب داره یا نه،  فرد می گوید. من که میخواهم بروم بازی کنم. زیاد برام مهم نیست ولی در ناخودآگاه با خودش می گوید.  اگه بروم اونجا سرویس بهداشتی نداشته باشه چی، اگه اینترنت انتن نده چی ، من کلاس آنلاین دارم. ما باید پیش بینی بکنیم. ناخودآگاه دنبال جایی هستیم. که همه چیز کامل باشه.

 دیگه من بخوام بگم برات ساعت ۱۰ شب و فوتبال فلان جا رو داره. میتونم. همون جا ببینیم. میتونم با دوستانم یک قهوه بخورم و فوتبال تماشا کنم. میتونم با دوستانم دورهم بشینیم. مثلاً صحبت کنیم. کسی به شما کار نداره. بشینید صحبت کنید.  اصلاً بازنکنید. اومدین از فضا استفاده کنید. دوست دارید که کنارهم بشینید. یا فوتبال دستی بازی کنید. اصلاً چیزهایی هست که برای بازار هدف ما مهمه و خوب مشتری هدف را باید پیدا کنیم. اگر ایده ایی است. باید در موردش فکر بشود.  باید در موردش فکر بشود. و اگر ایده ای هست. این ایده باید پرورش پیدا کنه.

 در ابتدا شاید ایده خیلی ساده باشه ولی وقتی که پرورش پیدا میکند. شاخ و برگ میگیره. میبینی چقدر چیز های جالب از دال ایده در میاد. چه مسیرهای جدیدی بر روی آدم باز میشود. تلاش و استمرار خیلی مهمه. در کنار آن برنامه ریزی، تلاش، استمرار و هدف‌گذاری اینا خیلی چیزهای مهمی بودند. که به من خیلی کمک کرد.

تجربیات کسب و کاری براتون در استرالیا بگویید.

خاطره ای به ذهنم آمد من سالها پیش رفته بودم جنوب شرقی آسیا، می دونی که مالزی زمان پخش بازی با اروپا خیلی فاصله زمانی داره و حدود دو سه نصف شب میشود. ولی اتفاقی از پنجره هتل نگاه کردم. رستوران ‌نزدیک هتل دیدم. خیلی شلوغ شد.دیدم.بازی لیگ انگلستان داره و یک جمعیت زیادی نشستن،ایران ساعت  یازده و ربع شب ایران داره پخش میشود. ایران جمعیت میاد که بازی نگاه کنیم. کافه خیلی چیز خاصی هم نداشت. یک ویدئو پرژکتور بود. اونم با یه هیجان  عجیبی نگاه می کردن. برای من خیلی جالب بود. حضور در آن جمع از خود دیدن فوتبال جذابتر بود. نیازی نیست.  بیایند پلی استیشن بازی کنند و مطمئنا وقتی میخواهند بازی تماشا بکنند دوست دارند. قهوه میخورند. کافی بخورند.

نکته مهمش این است. که خیلی باید تمیز و مرتب باشه. من چند هفته پیش رفته بودم یه رستوران خیلی معروف در مشهد و وقتی وارد سرویس بهداشتی شدم. وضعیت بهداشت خیلی ضعیف بود. یعنی من با خودم گفتم.اینکه سرویسش اینقدر کثیفه. پس وضعیت آشپزخانه رستورانشان چه خبره.  

سوال: حالا برسیم به آموزش، چه آموزشهای عملی در  کسب و کار دیدی. یعنی مثلاً راهنما داشتی کوچ  یا منتور داشتی.  یا مثلا خودت رفتی بازاریابی، فروش، تبلیغات اینها را یاد گرفتی و تعامل داشتی. با همکاران خودت تو شهرهای دیگه

 ببینید من چند تا دوره ثبت‌نام کردم. کلی فیلم دیدم توی یوتیوب،در مورد ایده پردازی و خلاقیت، ببین خلاقیت برای من خیلی مهم بود.  و حالا  خلاقیت یعنی چی، از نظر من یعنی اینکه تعداد جواب هایی که شما میتونی یه سوال بدهی.  تعداد و روش هایی که میتوانید. یک مسئله رو حل کنیم. من یک مشکلی رو جلوی خودم می دیدم و گفتم خوب من مغازه ام مشتری نداره. به چه مسیر هایی میتوانم. مشتری رو افزایش بدهم. خلاقیت فقط از مسیر افزایش آگاهی می گذرد و اگر اطلاعات کافی داشته باشیم. جواب را پیدا میکنیم. وقتی اطلاعات کافی داشته باشه خلاقیت تو ناخودآگاه میره بالا،

من با یک سری از پیج های که تهران بودن صحبت کردم. اصفهان من یک سفر رفته بودم. با خیلی از کسایی که تو این کار بودند. صحبت کردم مثلاً یک گیم سنتر داره. که سه طبقه است. هر طبقه قشنگ اندازه ۲ برابر مغازه من است.  وقتی که با مدیریت آن صحبت می کردم.  تجربیات اون رو می بینی و از نزدیک لمس می کنی . تجربه بازی کردن در گیم سنتربزرگ چه شکلیه، خوب ذهن آدم خیلی باز میشود.  تو هم دوست داری به انجا جا برسی و برای آن رسیدن برای خودت هدف بزاری و مثلاً هدف و مشخص کنید من ۵ سال دیگه من دو سال دیگه کجا من یه سال دیگه کجا و برای هفته دیگه من چه برنامه ای دارم.

 وقتی که اینها مشخص باشد. آن موقع به نظر من رسیدن به هدف سخت نیست.هرچی در این سال‌ها تجربه کردم. دارم جمع‌بندی می کنم. شاید ساعتها در موردش نوشتم و این را دوست دارم رایگان در اختیار همه بگذارم. فعلا از یوتوب شروع کردم و خیلی از آدمها مثل شما که تجربه دارند با شما مصاحبه می کنم. چون مثلا میدونی خیلی از آدمها با عقل خودشون پیش می روند. در حالیکه دنیا هر کسب وکاری با تعامل و انتخاب رهبر یعنی منتور،کسی که قبل از ما این راه رفته اند. یعنی قرار نیست ما راه انها را تکرار کنیم. وقتی میتوانم اصفهان یا  تهران بروم . یا در چندیم گیم نت بازی کنم و با مدیرش دوست بشوم. و از مدیریت درخواست کمک بکنم.و معمولا آدم ها کمک می کنند. احساس بکنه شما هدفمندی

یک جمله می گوید. یک دفعه تجربه چند سالش را در اختیارت می گذارد. با آن یک جمله زمان را  میخری. البته باید به تعامل هم ادامه بدهی.  سوال : برسیم به بخش سایت و شبکه های اجتماعی شما چه کمکی از دیجیتال مارکتینگ و بحث‌های فضای مجازی گرفتی.

این صحبت را  فکر کنم گفتم قبلتر،  من گفتم که ما اومدیم و مشتری هدف خودمان را پیدا کردیم . به نظر من برای کار ما سایت نیاز نباشد.  یعنی اون تجربه ای که من دارم.صفحه اینستاگرام خیلی صمیمانه تر باشه. یعنی در برخورد خیلی صمیمانه تر باشه و با اون قشری که ما داریم. صفحه اینستاگرام برخورد بهتری ایجاد می کند.  

خوب ما دوتا گروه داریم. توی واتساپ که برای هماهنگی مسابقات هست. برای هماهنگی  اونت های مافیا است.خوب سعی کردیم. که جو خوبی باشه. یعنی کسایی که میان تو گیم نت. علاوه بر اینکه به همه احترام میزارند.در کمال احترام با همدیگه کری می خوتنند. این خیلی خوبه. چون باید رقابت در عین احترام باشد.

سوال: یک نکته رو بگویم دیجیتال مارکتینگ یا بازاریابی فضای دیجیتال یا سوشیال مارکتینگ که شما بیشتر از شبکه های اجتماعی استفاده می کنید. باید تمامی ابزارهایی که می تونه به شما کمک کنه. مثلا من میتوانم به شما بگویم. شما تو گوگل بیزینس حتما باید باشید. گوگل مپ حتماً باید حضور داشته باشید.  عکس هاتون رو بزارید. مثلاً تو نشان یا بلد باید حضور داشته باشید.

به نظر من خیلی اپلیکیشن های عالی هستند.  با اینکه شرکت‌های خصوصی طراحی  کردن و سیستم دولتی توش نبوده، واقعا قابل احترام هستند. من خودم است از نشان بیشتر از گوگل مپ استفاده می کنم. ولی باید تو همه ابزارهای دیجیتال حضور داشته باشید. اونایی که به درد ما میخورد. یک نفر می گوید. سایت به درد من نمیخوره. یعنی ما الان نگاه می کنم. یوتوب بیشتر از سایت شخصی من دارد. به من کمک می کند. یعنی وقتی که مدل و بیزینس مدل برای خودم مینویسم. می بینم. مثلاً یوتیوب خیلی بازدیدهاش بهتر از اینه که مثلا من یه سایت بزنم. بعد بیام با یه از آدمای قوی و  شرکتهای قوی و شرکت بسیار قدیمی مبارزه بکنم در حالی که تو یوتوب خدمات بهتری به من می دهد. یعنی تمام امکانات در اختیار من میزارد. بعد کلی هزینه هاست، دومین و مسایل امنیتی را از من میگیرد.

 ولی خوب داشتن یک وبسایت در نهایت شغل تا شغل فرق میکند.  یعنی نیاز هر کسب و کاری هست. که وبسایت داشته باشد. ولی خوب یک  زمانی هنوز کسب و کار من این به مرحله نرسیده. ولی شاید همکار شما در اصفهان نیاز داشته باشد.  یعنی کسی که بخواد. سه طبقه با زیربنا هزار متر مربع را مدیریت بکند.  ان شخص دیگه باید نیاز داشته باشد. نوبت دهی داشته باشه. مسابقات خودش را اعلام عمومی بکند. عضوگیری بکند.

مجدد تاکید می کنم. دیجیتال مارکتینگ و سوسیال مارکت استفاده از تمامی ابزارهای دیجیتال که میتواند. به رشد کسب و کار ما کمک بکند. یه بحث دیگری که گفتی. هدف گذاری کردی وبرای هدف برنامه ریزی کردی. هر روز داری به بهبود مستمر میدهی. خیلی از این جوان هایی که هم سن و سال تو هستند. الان از بیکاری و از اینکه شغل ندارند. شاکی هستند.  چون همه می خواهند کارمند بشوند. یعنی می خوام برای یک  نفر دیگه کار کند.

سوال: شما بیاین یک تجربه به من و دوستان بدهید. آیا واقعا اون زمانی که تو هتل لاله چابهار کار می کردی تا الان که بیزینس کوچک خودت را داری.  و جرات کردی وقت گذاشتی و آموزش دیدی. زمان‌ دانشگاه  رفتی کار کردی. و هر تجربه ای که واقعاً فکر می کنید. برای جوانی که هم سن و سال شما است.یا نفری که چند بار کار راه انداخته و شکست خورده. تجربیات خودت را در اختیار ما بزار. بعد مقایسه کنید منابع درامدی را مقایسه کنید.

نباید انتظار خیلی خارق العاده ای داشت. در چند وقتی اولی که شروع می کنی. نباید انتظار خارق‌العاده‌ای داشته باشی و خدا رو شکر برای من خوبه. یعنی میتونم بگم ۴ یا ۵ برابر حقوقی که اونجا رو من می گرفتم. الان دارم. و اینکه بگویم. ما رو گوگل مپ هستیم. هم عکسام را آپلود کردم واونجا هم شماره تماس گذاشتیم. ولی نشان و بلد را من نمیدونستم اونا رو هم حتما انجام میدم.

شما یک تجربه کسب و کاری بگو برای خوانندگان این مطلب در سایت سعید کاظمی؟

توی هر کاری که می خوام شروع کنم بروم و با کسی صحبت کنم. که خاک و این کارو خورده باشد. چون می خواهی مثلاً نمایشگاه ماشین راه بندازی. می  خواهی تو کار خرید و فروش ماشین وارد بشوید.  نباید بری با مرغ فروشی سر کوچه صحبت کنید. ذهن آدما خیلی با هم فرق میکند و اون افق دیدی که دارند. خیلی با هم فرق میکند.  من خیلی از خود شما یاد گرفتم. خیلی از خود شما یاد گرفتم خیلی ایده گرفتم از شما، و دوم اینکه خیلی زود دلسرد نشوند. به قول معروف یه چیزی داره میگه که دوتا پنبه بگذارند. تو گوش هاشون،

  یک سال کار کنند. بعدش حالا هر چی شد. یک سال اول خیلی سخت است.  واقعا سخته برای خودم خیلی سخت بود که فشار و استرس داشت. یعنی سال اول واقعا برای من خیلی سخته بودو بعد از اون رو روال می‌افتد. بعد از اون یا میگی این کار برای تو هست یا نه،  بعد از یکسال مشخص میشود. که اصلاً تو آدم این کار هستی یا نه،  دیگه یکی مشورت کردم با کسی که اهلش بود. دوم اینکه گوش ندادن به حرف همه، اگه بخوای حرف همه را  گوش بدهی. هیچ کار نمیکنی میشینی تو خونه هیچ کار نمیکنی، باید استمرار داشته باشیم. یک سال استمرار داشته باش، حداقل ۶ ماه استمرار داشته باشید .شش ماه از جیب بخور.  خوب به یک جایی می‌رسید.آخرش  

من همیشه به بچه هایی که درس را شروع می کنم. روز اول جلسه اول میگم بسم الله الرحمن الرحیم، صبر

واقعاً سالها به این اعتقاد نداشتم  سال‌ها خیلی چیزهای دیگر را نکته کلیدی حساب می‌کردم.  باید تلاش داشته باشیم. پشتکار داشته باشیم. اخلاق داشته باشید. تخصص داشته باشید. ولی اول واقعاً باید صبر داشته باشید. کسب و کار را انتخاب کردی. براساس برنامه ریزی و هدف گذاری پیش رفتی. مثلا شما رفتی آموزش دیدی. البته تجربه هم با کار در هتلهای یزد و چابهار داشتید. ولی دلم میسوزهد. برای جوان‌هایی که میبینم. یک میوه فروشی باز میکند. بعد از یک مدت کلی هزینه می کند. اما خیلی زود ورشکست می شود.

 بعضی موقع ها بهشون میگویم. مثلاً اومدی نزدیکی بازار محله  که همه از اینجا میوه می خرند. تو میوه فروش نمی توانی با آن  تامین کننده در میدان میوه و تره بار رقابت کنی. حسرت به دلم موند که یه میوه فروشی برم تو شهرستان میگم، تهران حتما هست که میوه در بسته بندی درجه یک آماده باشد.  تا من که وقت ندارم. یا دوست ندارم. دستم کثیف بشود. سریع بتوانم. میوه مورد نظرم را تهیه کنم. مطمئنا قیمت اولویت اصلی نیست. میوه ها را با انواع کیفیت دسته بندی کند.ولی طرف تفکر نمیکند.  یعنی میاد فقط یک فروشگاهی باز می کند.  منتظر می ماند تا مشتری بیاد. قرار نیست مشتری بیاد الان دیگه مشتری بیشتر از اینکه دنبال میوه فروشی بگرده وقتشو تو اینترنت داره میگذروند. شاید تو اینستاگرام بهتر بتونی از فضای فیزیکی بفروشی.

سعید کاظمی: خیلی لطف کردی تجربیاتت را در اختیار ما گذاشتی. حالا اگر دوستانی هم این فیلم را تو هر جای دنیا می بینند. دوست داشتند. با سپهر برقرار کنند. من توی یوتیوب، اینستاگرام پیجت را می گذارم.

سپهر :واقعیت من تجربه زیادی ندارم. تجربیات کوچکی هست.

سعیدکاظمی: یعنی تجربه خیلی کوچیک شما مشتری میدی به یک جوان میدی یه راهنمایی می کنی. میره اون رو انجام میده.  بعد جلو سال ها ضرر زیان مالی، زمان و انرژی را میگیری.  این مشکلات اقتصادی رو میدونم.

سپهر: من هم شدیداً به آدمایی که روحیه کسب و کاری ندارند. توصیه نمیکنم بیایند. تو کسب  وکار و شغل ازاد، بروند کارمند بشوید و خوشحال باشید.اگر درامد کمی داره. اما آرامش دارد.  هیچ ایرادی نداره کارمندی، اما اگر احساس می کنند. توانایی شون بیشتره مطمئنم تو کارای بیرون درآمد بیشتر و به همون نسبت مشکلات خیلی بیشتره، همینطور استرس خیلی زیاده ، فقط من به همه میگم صبر داشته باشید. آخرین جمله اگه بخوام بگویم همین صبر است.خیلی ممنونم ازتون من دیگه صحبتی ندارم خداحافظی می کنم دستت درد نکنه موفق و موید باشی زنده باشید.

امیدوارم مقاله تجربیات راه اندازی گیم نت با اقای سپهر برای شما مفید بوده باشد. و اگر دوستان عزیز که علاقه مند هستند. تجربیات دیگران در زمینه کسب و کار دیگران را مطالعه کنند. و سالها تجربه و هزینه انها را در چندین ساعت فایل ویدئویی تماشا یا مطالعه کنند. اینجا کلیک کنید. یکی از سایت های خوب در دنیا در اشتراک گذاری تجربه در دنیا را هم به شما معرفی می کنم.

تجربیات زندگی در کانادا

تجربیات زندگی در ونکوور کانادا

جهت شنیدن فایل صوتی مصاحبه تجربیات زندگی در ونکوور کانادا به بر روی لینک ذیل کلیک بفرمائید.

اگر علاقه مند به تماشا فایل کامل ویدئویی مصاحبه تجربیات زندگی در ونکوور کانادا این مصاحبه از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

تجربیات زندگی در ونکوور کانادا

سوال: سلام به همه دوستانی که همراه پیج، سایت و کانال یوتوب بنده هستند. امروز می­خواهیم با آقای مهندس فاتحی در مورد تجربیات زندگی در ونکوور کانادا صحبت بکنیم.

مهندس فاتحی: سلام صبح شما هم بخیر

سوال: آقای مهندس امروز دما منفی 7 درجه بود با خودم می­گویم شما از منفی 35 درجه تعریف می­کنید تصوری نمی­توانم نسبت بهش داشته باشم. چون واقعا امروز منفی 7 خیلی سرد بود.

مهندس فاتحی: اینجا البته اگر یک مقدار سردتر است. امکاناتش را مطابق با آن آب و هوا درست کرده­اند. یعنی تو شهر کلگری که از بهترین شهرها برای زندگی هم هست. به نظر من، داون تاونش (downtown) که ساختمان­های بلند دارد. همه اینها را از داخل به هم وصل کرده­اند. شما از قطار شهری که خارج می­شوید و وارد یک ساختمان می­شوید. تقریبا می­توانید. همه جاهای داون تاون را بدون اینکه وارد خیابان بشوید بروید.   بعضی­ها مثل عابران پیاده بالای اتوبان هستند. مثلا یک چیز شیشه­ای، بعضی­ها اینجوری است اینور خیابان آنور خیابان، بعضی­ها هم نه از داخل یک راهرویی وصل شده است به همدیگه.

سوال: کلگری کدام استان کانادا می­شود؟ چون من جغرافیای کانادا را زیاد مسلط نیستم.

مهندس فاتحی: همسایه کلمبیا که تقریبا غرب می­شود. کوه­های معروف راکی

سوال: بومی­ها بیشتر آنجا(کلگری) زندگی می کنند درسته؟ یعنی استان بومی نشینی است؟

مهندس فاتحی: نه شاید به اندازه مانیتوبا مثلا، نه خیلی بگوییم درصدش بالاست نه،

سوال: در لایو قبلی در مورد کار به مشکل اینترنت خودریم. فقط در حد  10 دقیقه­ای مطلب آخر آنجا را ببندیم. در مورد کار، شما تجربیات کاری خودتان را گفتید. که دوستان ایرانی کمک زیادی کرده ­اند. معرفی­تان کرده ­اند. اگر چیزی لازم است. که بحث بسته بشود. بگویید بعد دیگه امروز در مورد هزینه­های زندگی و تجربیات زندگی صحبت بکنیم.

مهندس فاتحی: بله اگر بخواهم همه موارد  مهم آن بحث را اشاره بکنم. یکی این بود. که لینکدین­ تان را آپدیت کنید و موقعیت­های شغلی ­تان را بسنجید. حتی وقتی که ایران هستید. حتی اگر در رشته تخصصی خودتان هم نمی­خواهید فعالیت بکنید و مثلا می­خواهید کار دیگری بکنید. روی آن سرچ بکنید. ببینید چقدر شانس دارید. چقدر شغل هست؟ دستمزدها چقدر است؟ چه مسئولیت­هایی دارد؟ چه مدارکی دارد؟ و چه سرتیفیکیت­هایی لازم است برای آن شغل؟ کانکشن­تان را تقویت بکنید، همه دوستانتان را پیدا کنید، با همه دوستانتان ارتباط داشته باشید.

ولو در حد یک پیام واتساپی که بداند. که شما هستید، رسیدید و دنبال کار هستید. یا حتی از ایران شروع کنید. و با دوستانی که فکر می­کنید. و می­توانید تو کانادا به آنها دسترسی پیدا کنید. آنها هم دوستانی خواهند داشت. مهم این است که مثلا، می­گویید که فلانی اصلا تو کار و رشته و شهر من نیست. ولی حتما او دو تا دوست خواهد داشت. که حتی یک ذره هم مربوط به کار شما هست. و می­تواند کسانی را به شما معرفی کند. کانکشن خیلی مهم است و با کانکشن است. که به نظر من می­توانید. مصاحبه کاری بگیرید و به یک شرکتی معرفی بشوید، توی یک بیزنسی اطلاعات جمع بکنید. یعنی هر چقدر که می­توانند اطلاعات جمع بکنند با چشم باز بیایید،

بله اقتصاد اینجا جلوتر از اقتصاد ایران است، ساعت دستمزد درامدها بالاتر است، مخارج هم بالاتر است، یعنی مثلا طرف حساب می­کند. که آنجا حداقل دستمزد 15 دلار است. یعنی من 40 ساعت هم تو هر کاری که کار بکنم. یه سه چهار هزار دلاری دارم، برای چی تو ایران بمانم؟ ولی به نظر من افرادی که تو ایران یک درامد قابل توجهی دارند. اگر با انگیزه اقتصادی مهاجرت می­کنند. بشینند خوب حساب کنند، اگر درامد خوبی دارند. اگر درامدی خوبی ندارند و سخت می­گذره، اینجا سخت بگذره بهتر است.

سوال: منظورتان از درامد خوب در کانادا چی است؟

مهندس فاتحی: ببینید مثلا یکی از دوستان زنگ زده بود. که مثلا اینجا ماهی 100 میلیون تومان در میاورم، اگر به لحاظ اجتماعی و به لحاظ فرهنگی مهاجرت کند. امری است الاحده، اما اگر که می­گویید بیایم آنجا رفاهم بیشتر شود، حالم بهتر شود. ممکن است آن موقعیت را اینجا به دست نیاوردید. شما با صد تومان توی ایران خیلی در آسایش و رفاه هستید، و همان رفاه را ممکن است اینجا به دست نیاورید. و ایران بیزنست کاملا انجام شده و دستت داخل جیب خودت است. با کارگری که صد میلیون در نمی­آید. پس بالاخره یک بیزنسی هست.

که حالا در میارید. اگر اینجوری است. آن رفاه را دوباره اینجا نمی­توانی داشته باشی و به دست بیارید. پس بنابراین خیلی دقت کنید و خیلی چرتکه بندازید. یکی مغازه لوستر فروشی داشت (لوست و چراغ و …) صحبت می­کردیم. من گفتم شما با اون درامدی و موقعیتی که پیدا کرده­ای. حالا آمده­ای اینجا نمی­دانم که می­خواهی چکار بکنی که به همان رفاه برسی.

سوال: سفر کنند و مثلا دو هفته بروند دنیا را ببینند بهتر است به نظرم، که آقا بیا سفر کن به اروپا؟

مهندس فاتحی: بله وقتی سالی 365 روز می­دود و فقط یک هفته می­تواند. مسافرت برود. عنایت می­کنید؟ اینجا هم کل قضیه کار است. و دو هفته ­اش مسافرت است. شما همان دو هفته ایران باشی. برای مسافرت هم دستت خیلی بازتر است. اروپا هم می­توانید. بروید، ترکیه و دبی هم می­توانید بروید، اینجا یک مکزیک می­توانید بروید و چه می­دانم اگر بخواهید یک جای گرمی بروید مثلا به کوبا و یا مکزیکی بروید.

سوال: با هواپیما اگر بخواهید اینها را بروید از کانادا باید کل آمریکا را رد کنید درست است؟

مهندس فاتحی: بله از اینجا فکر کنم حدود 6 ساعت پرواز طول بکشد. بیشتر بخاطر قیمت و اینها می­روند آنجا، چون اولا گرم است و دوما قیمت مناسب است. قیمت هتل­ها هم مناسب است.

سوال: بله درست است حالا همه دنیا هم می ایند دبی و اینجوری نیست که بگوییم. اینجا بد است و فلان، اتفاقا هدف من از اینکه این پیج و کانال یوتیوب را باز کرده­ام. این است که بگویم. نه اینجا سیاه سیاه است و نه آنجا سفید سفید است، حالا انشالله تا دو هفته آینده یک متنی داخل پیج خودم آماده خواهم کرد دو تا حادثه بسیار ناگوار توی شهر ما اتفاق افتاد دو تا حادثه­ای که دو تا جوان برای خانواده­هایشان ایجاد کردند، متاسفانه خیلی حادثه وحشتناکی بود، و حالا با تصور اینکه من خانواده را تحت فشار بگذارم.

اذیت بکنم و مثلا اینها خانه را بفروشند. و به من پول بدهید. تا مثلا من بروم خارج، حالا اگر این بنده خدا خانه­اش را هم بفروشد می­شود 200 میلیون (6 هزار دلار)، با این 6 هزار دلار بلیط هواپیمایش را هم نمی­تواند. تهیه کند. ببینید یک چیزهایی هستند که واقعیت است و یک چیزهایی که توی تصور ما است. برادر یکی از دوستانم می­گفت. که من اینجا کارخانه دار بودم، کلی مجتمع تجاری داشتم، اتفاقا کانادا هم زندگی می­کنند، و می­گفتند اصلا اینجا خوش نمی­گذرد. به ما و همیشه در حال کار هستیم. هم من و هم خانمم، و درامدی که از ایران می­رسد.

اصلا نمی­شود. اینجا باهاش زندگی کرد. چون شاید توی ترکیه با 20 میلیون و 30 میلیون بتوان. یک زندگی متوسط با بالا داشت، مثلا می­گوید از امکانات استفاده می­کنم و آب و هوا بهتر از ایران است و فلان، ولی کانادا از این خبرها نیست، و فکر کنم فقط برای یک بلیط هواپیما 1500، 2000 هزار دلار بدهید درست می­گویم؟

مهندس فاتحی: بله حالا به فصلش ربط دارد ولی حداقل 1200 دلار کانادایی را برای یک بلیط هواپیما و حتی اگر بخواهی جدا جدا رفت و برگشت را بگیری، یک کم بیشتر هم لازم است.

سوال: خب حالا هزینه ­های زندگی توی ونکور چطوری است آقای مهندس؟ به صورت متوسط فرض کنیم. مثلا ماهی یک بار سینما، یکی دو بار در ماه رستوران، و یک رفاه متوسط داشته باشد.

مهندس فاتحی: اغلب که اینجوری هست و زوج­ها هر دو نفر باید کار می­کنند، حالا آخر هفته­ای بله جایی بخواهند بروند رستورانی بخواهند بروند، البته بعد از کویید، کازینوها و مراکز تفریحی خیلی کمتر شد، دقیقا من متوجه نشدم منظور شما را که سینما بروند و …؟

سوال: مثل اجاره خانه در ونکوور چقدر است؟ مثلا هزینه ­های خورد و خوراک؟ یا مثلا اگر شوهر 5000 هزار دلار کار کند هزینه­ و مخارج زندگی­شان را می­تواند بچرخاند؟حداقل­ها، متوسط و … چطوری است؟

مهندس فاتحی: ببینید اگر کسی کار جنرال بکند (کار جنرال کاری که دستمزد آن حدود 10 تا 20 دلار است) یعنی کسی که مثلا توی فروشگاه­ها کار می­کند، بعید می­دانم اینها بالای 17 دلار در ساعت بدهند، این را اگر ضربدر 40 ساعت بکنید. برای یک هفته، که ماکسیمم توان یک نفر است و اغلب شاید کمتر از این هم باشد، چیزی در حدود 2000 و خرده­ای می­شود، حالا بستگی به تعداد افراد خانوار هم دارد، اگر تنها باشد. خب شاید بتواند برود. یه جایی تو ونکوور با ماهی 1300 دلار اجاره بدهد. البته جایی خیلی خیلی مختصر، ولی اگر زوجی باشند .

و بچه ­ای داشته باشند و حداقل بخواهد یک دو خوابه بگیرد، حداقلش به نظر من بین 2200 تا 2500 مبلغ اجاره است. مثلا در یک مجتمع کوچک یک دو خوابه مثلا 70 تا 80 متر اگر بخواهد بگیرد. به طور متوسط 2500 دلار باید بدهند. بنابراین اگر کار جنرال انجام دهد. برای یک نفر جواب نمی­دهد. شما اگر اینجا وارد کار مهندسی بشوید. توی همین شهر، اینها یک اینتری لول دارند، چون شما تازه وارد هستید. و منیجر یا ایکس پرینس نیستید و تجربه خیلی بالایی ندارید.  یا مدیر پروژه­ای نیستید، و در کل اینتری لول باشید.

حدود 40 دلار در ساعت تقریبا می­شود، و این را اگر حساب کنید. تقریبا می­شود سالی 80 هزار دلار، خب؟ به نظر زیاد باشد. اما وقتی مالیات و … را از آن کم می­کنند، می­بینید که رقم قابل ملاحظه­ای است. یعنی شما وقتی کار می­کنید. باید یک مقداری هم برای بازنشستگی­تان هم بریزید. که اینجا بهش می­گویند RRSP، یه آرآراس­پی شما می­دهید یک آرآراس­پی هم کارفرما می­گذارد. روی آن، و می­رود صندوق بازنشستگی، یک تکستی هم می­دهید، مالیات هم که می­دهید، یک سری کسورات بیمه­ای و درمانی هم هست.

که وقتی کارفرما شما را بیمه می­کند. یه سهمش را او می­دهد. و یک سهمش را هم شما، اینها را که شما حساب کنید. می­بینید هر ماه حدود 1500 دلار از اون 6 هزار دلار که به دست آورده بودید. کم می­شود، و وقتی مثلا حساب می­کنید. می­گویید خب هر ساعت 40 دلار می­شود. ماهی نزدیک 7 هزار دلار، خیلی خوبه، اما عملا و در عمل حداقل یک 1600 دلاری کمتر از آن مبلغ موزرد نظر به دست آورده­اید.

سوال: ولی برای زندگی عالی؟ یا زندگی متوسط در ونکوور؟

مهندس فاتحی: بله، چرخ زندگی­شان می­چرخد. بله، ولی خب دیگه خانه توی ونکوور گران است. بخواهید یک آپارتمان متوسطی بگیرید. یک میلیون دلاری لازم دارید و برای این هم حداقل یک 200 هزار دلار نقد لازم دارید که 800 هزار دلارش را وام بگیرید.

سوال: بله پس بخواهید بخرید باید حدود یک میلیون دلار کانادا برای یک آپارتمان متوسط بذارید کنار؟

مهندس فاتحی: بله البرتا خیلی بهتر بود، به قول اینها البرتا که بودم قیمت مسکن بهتر بود. بستگی به استان دارد ونکوور و اطرافش چون جای خوش آب و هوایی هم هست و از ونکوور که میاید سمت شرق، و حتی هوب هم بروید گران است. کلونا هم گران است، ورونا و … و چون آب و هوایش هم خوب است گران است. حالا خیلی دلایل می­گویند. که دورکاری خیلی مد شد. توی پاندمی و مردم ترجیح دادند. بروند یک جای خوش آب و هوا بشینند، یعنی ممکن است شما کارتان آلبرتا باشد. شرکتتان آنجا باشد،

ولی چون دورکار هستید می­روید. یک جای خوش آب و هوا، بعد یک سیاستی دولت چین داشت. که یک محدودیتی گذاشته بود برای خروج پول از چین، که قبل از این محدودیت چینی­ها خیلی خانه توی ونکوور خریدند، قیمت مسکن را بالا بردند، خیلی به طور غیر طبیعی قیمت مسکن ونکوور رشد کرد.

سوال: حالا اگر کسی بخواهد با حقوق کارمندی یک خانه 800 و یا یک میلیون دلاری بخرد. در یک محله نرمال و قابل قبول، گفتید بهش وام می­دهند؟

مهندس فاتحی: بله دیگه بستگی به کریدیت شما دارد. و وضعیت بانکی­تان، وضعیت بانکی شما بهتر باشد. بیشتر ولی عموما کسی که کار دارد. و فیش حقوقی دارد. یک سال حقوق گرفته است. فرم مالیاتی دارد، تکس اسیسمنتش را دارد. که حقوق داده است. بانک با اینها 20 به 80 می­ده.د یعنی شما 20 درصد دامپیمند بدهید 80 درصد می­توانید. وام بگیرید قسطش هم تقریبا معادل اجاره می­شود.

سوال: بله این دیگه مالکیت دارید و خیالت راحت است.

مهندس فاتحی: بله دیگه، قسط یک بخشش برای خودتان است آخر خانه برای خودتان است، و اجاره می­رود.

سوال: هزینه­ های آب و برق و گاز در ونکوور چقدر است؟ خیلی باید نسبت به ایران بالا باشد؟

مهندس فاتحی: من توی آلبرتا چون توی هاوس می­ نشستم خیلی بالا بود حدود 340 تا 360 تا در ماه، برق بود و گاز بود و فاضلاب و جمع آوری زباله و اینها، یک بیل میامد و همه اینها داخل بود. وقتی شما حساب می­کردید. تقریبا یه 300 و حالا تابستان یک مقدار کمتر چون بخاطر گاز، زمستان­ها بیشتر یه همچین عددی، ولی حقیقتش چون من اینجا آپارتمان می­نشینم.

آپارتمان مبلغ شارژ را صاحب خانه می­دهد و آب و نظافت و … در واقع روی اجاره شما حساب شده است. چون آن را از مالک می­گیرند. فقط برق را مستاجر می­دهد و اینترنت و اینها که آن هم هزینه­اش اینجا بالا است، برق حدود 100 تا 120 دلار.

سوال: هزینه آب را گفتید در کانادا مالک می­دهد؟

مهندس فاتحی: ببینید روی شارژ آپارتمان هستش، شارژ را از مالک می­خواهند. می اورند روی شارژ، شارژ را هم از مالک می­گیرند. و او هم می­اندازد روی اجاره خانه، یعنی عرضم این است وقتی شما 2000 تا 2500 دلار اجاره خانه می­دهید. دیگه آب و اینها را مالک می­دهد و شما فقط پول برق رو پرداخت می­کنید. بعضی ساختمان­ها حتی آمده. برق را روی شارژ گذاشته،

بعضی ساختمان­ها حتی آمده اینترنت پرسرعت مرکزی گرفته و آن را هم گذاشته­اند روی شارژ، وقتی شما اجاره می­کنید. می­بینید، که چه ویژگی­هایی دارد، که مثلا آب جزو اجاره نیست و یا مثلا شما فقط برق رو پرداخت می­کنید و اجاره را بر اساس این توی ذهن خودتان بالا و پایین می­کنید.

سوال: برخی بحث­ها که هست. اینه که که بحث می­کنند و می­گویند شما وقتی وارد کانادا می­شوید. دولت از شما حمایت می­کند. این حمایت چقدر است.

یعنی تا چه زمانی این حمایت ادامه پیدا می­کند؟ و اگر کسی وارد می­شود. به تعداد بچه­اش تاثیر دارد؟ اینکه زن و شوهراند؟ چه شغلی پیدا کنند؟ چقدر زمان می­برد. تا که اینها جا بیفتند توی اون جامعه؟ آیا زمان می­دهند؟ یا حمایت آموزشی می­کند؟ مثلا شما قوانین مالیاتی نمی­دانید قوانین رانندگی نمی­دانید، مجتمع و یا جایی هست که شما بروید و آموزش ببینید؟ چنین چیزی وجود دارد یا نه فقط در حد همان حرف و شایعه است؟

مهندس فاتحی: بسیار سوال خوبی است. عرض کنم که بستگی به وضعیت شما در اینجا دارد. یعنی اینکه شما با چه عنوانی آمده­اید، ببینید اگربا ویزای امیگریشن آمده­اید. تا شما از فرودگاه پایتان را بیرون نگذاشته­اید شهروند محسوب می­شوید. یعنی برسید. لند بکنید توی فرودگاه، لند پیپرهایتان را می­گیرید و امیگریشن محسوب می­شوید. بله یه سری حمایت­ها هست. که باز آن هم بسته به استانی دارد. که شما انتخاب خواهید کرد. حالا هدف شما کجا باشد. به نسبت آن استان باید اطلاعات جمع بکنید و اطلاعات را چک بکنید.

یعنی با یک نفر دو نفر چک بکنید. ببینید. حرف­هایشان با هم می­خواند یا نه؟ مثلا kebek می­گفت. اگر شما کمیک لند هستید یعنی مهاجرت کرده­اید و آمده­اید کمیک لند کرده­اید. شما بیاید کلاس زبان من به شما ماهی 750 دلار می­دهم، خانمت برود. کلاس زبان برای او هم 750 دلار می­دهم. این می­شود مثلا 1500 دلار، 500 تا هم برای هر بچه می­دهم، این را برای چند وقت می­دهم؟ من دقیقا قوانین kebek را نمی­دانم. ولی عموما 20 ماهه، تو آلبرتا که من بودم از دوستانم به من گفتند. که کلاس زبان فاند می­دهد. اینا خودشان می­گویند. فاندینگ دارد.

به قول خودمان بورس دارد. شما می­روید موسسه آنها یک زبان evaluation امتحان بهت می­دهند. یک نفر مصاحبه می­کند. که اینها را بنویس و جواب بده، بهت یک بنچ مارک نمره می­دهد. اگر نمره شما بالای 8 باشد که تقریبا هیچ کدام از بچه­ها بالای 8 نمی­شوند. و این که دیگر دست خودت است. اگر می­خواهی فاند بگیری. چند تا سوال را ننویس، می­خواهی نمره­ات پایین باشد و فاند بگیری 4 تا سوال را ننویس. خلاصه که مثلا توی آلبرتا را می­گویم، اگر شما می­روید و فاند زبان می­گیرید. به شما اگر تنها و یک نفر آدم باشید حدود 800 دلار، اگر زوج باشید که حدود 1600، 1700 دلار و اگر زوج باشید با یک بچه نزدیک به 1900 دلار به شما می­دهند.

سوال: کاری به اجاره ­ات ندارد دیگه، و شما هر جایی را اجاره کنی و اقامت کنید؟

مهندس فاتحی: البته یک فرمی به شما می­دهند که آنجا می­گویند. شما درامدهایتان را بنویسید و مخارجتان را هم بنویسید. چون اینجا شما یعنی توی کانادا اگر درامدی. که شامل مالیات نباشد. می­توانید اظهار نکنید. مثلا می­گوید من در ایران یک شرکت دارم. که هر ماه 50 میلیون تومان پول می­فرستد، لازم نیست به آن اشاره کنید. چون این درامد در کانادا نیست. یعنی مشمول  تکست در کانادا نیست. بنابراین شما درامدهایی را می­نویسید که taxable است. به این معنا که در کانادا قابل محاسبه مالیاتی است.

خوب اغلب بچه­ هایی که میایند و کلاس زبان می­روندو آنجا می­نویسدو درامدی ندارم، مخارج رو هم می­نویسد 1500، 1600 دلاری اجاره می­دهم، برق و آب را پرداخت می­کنم، یک فرمی دارد، که این در اسیسمنت شما بسیار موثر است و اگر درامد خیلی بالایی داشته باشیدو ممکن است به شما فاند ندهد. چون می­گویند که ما این را گذاشته­ایمو برای کسانی که زبان را یاد بگیرندو و وارد کار بشوند، و اگر شما الان توی کانادا درآمدت خوب است دیگه فاند را برای چه می­خواهید؟ یک چیز را عرض کردم و گفتم باید اطلاعات دقیق باشد؟ من اینجا از دوستان شنیدم .

و چون توی ایران ما ندیدیم که از این خیرها به مردم برسد، که یعنی برو و برای خودت انگلیسی یاد بگیر من ماهی 50 میلیون به تو پول می­دهم، عجیب به نظر می­رسید. من رفتم همان موسسه­ای که زبان ثبت نام می­کنند برای امتحانات، یعنی شما آنجا می­روید. زبانتان را ارزیابی می­کنند. مدرک زبان به شما می­دهند. رفتم آنجا و یک خانم ایرانی هم آنجا بود. گفتم من شنیده­ام. که برای زبان فاند می­دهند، گفت نه، فقط اگر شما بروید. زبان بخوانید. لازم نیست شهریه اون کالجی را که در آن زبان می­خوانید. بدهید و برای شما که مهاجر هستید نمی­گیرند،

و پولی بابت کلاس زبان از شما شهریه نمی­گیرند. ولی فاند نمی­دهند. من برگشتم و به رفیقم گفتم. من رفته­ام. سرویس کانادا جایی که امتحان زبان می­گیرند. مدرک بنچ مارک زبان بهت می­دهند، آنها گفتند نمی­دهند. اما تو گفتی می­دهند، من پیش خودم گفتم. حتما این یک چیزی شنیده است. اما رفت فاند خودش را گرفت، یعنی همان خانمی که آنجا کار می­کرد. اطلاعاتش درست نبود، و این را همیشه لحاظ کنید. که با یک کلمه حرف از چیزی مطمئن نشوید. و از یک دو سه جایی چک بکنید. این هم اینجوری هست که شما وقتی اینتر فاند اقدام نکرده­اید.

4 ماه بعد می­توانید اقدام کنید. یعنی من همان اول حدود 6 ماه را چون این خانم به من اینجوری گفته بود. اقدامی نکرده بودم. از جیب خودم می­خوردم. یعنی چیزی حدود 6 ماه تا 1900 دلار من می­توانستم بگیرم. این را تا 20 ماه به شما می­دهند. آلبرتا اینجوری است خب؟ و هاوس هولد است یعنی برای هر خانه فقط یکی می­دهد. یعنی از یک خونه خانم برود. همان پول را می­دهد آقا هم برود. همان پول را می­دهد و 20 ماه هم می­دهد. ایرانی که درآمد از ایران دارند و خیلی به دنبال کار در اینجا نیستند. اینجوری می­کنند. ک

ه مثلا مرد خانه می­رود و 20 ماه این را می­گیرد. وقتی تمام شد خانم می­رود و 20 ماه خانم می­گیرد. و عرض بکنم که child benefit هم هست. که حدود 500 دلار برای هر بچه است و این هم فدرال است و برای هر کجای کانادا می­توانید باشید و این را دولت کانادا به همه می­دهد.

سوال: بعد 20 ماه دیگه باید دنبال کار باشیم و مدارک و …؟

مهندس فاتحی: بله اون را می­گذارد. برای این، ببینید بعضی­ها از طریق بچه­ هایشان می­آیند سن بالا می­آیند بازنشستگی می­آیند. درآمدی دارند و برایشان کمکی می­کنند، بعد می­گوید مال من فرض کنید بین 65، 66 و در این حدودا است. می­رود و کلاس زبان ثبت نام می­کند و حوصله­اش هم سر نمی­رود. من خودم چقدر همکلاسی سن بالا داشتم. و واقعا برای تفریح آمده بودند و پولی هم می­گرفتند. این که دارد از جیبش خرج می­کند.. یا مثلا بچه­اش کمکش می­کند. یا از ایران درآمدهایی دارد، این کار را می­کند.

ولی کسی که دنبال کار است. همیشه دنبال کار را می­گیرد. این را هم در کنارش خیلی خوب است. که یاد می­گیرند. چون اینجا معلمانش در کلاس درس شما مجبوری که انگلیسی صحبت کنید روزی 8 ساعت و اینها همش تاثیر دارد.

سوال: خب وقتی 8 ساعت بروید. سر کلاس و با رفت و برگشت. چیزی حدود 10 ساعت می­شود، بنابرایم فکر نکنم انرژی بماند برای کار و …؟ یعنی عملا شما باید زبان یاد بگیرید.

مهندس فاتحی: نه دیگه اینطوری هم نیست. من مثلا کلاس زبانم را می­رفتم خیلی هم انرژی نمی­گرفت، ولی حالا خب یک مقدار زمستان تابستان دارد. ولی شاید من 5، 6 ساعت هم جاب سرچینگ می­کردم، باید پست­ها را ببینید. ولی باید این را هم انجام بدهید. جاب سرچینگ را هم انجام بدهید دیگه، بالاخره همه اینها را موازی هم باید انجام بدهید.

سوال: من دلم می­خواهد شما ایران و کانادا را مقایسه کنید. که اینجا واقعا مثبت است انجا منفی است، فقط قبلش لطفا بگویید که برای انتقال پول ایرانی­ها باید چکار کنند؟ مثلا در ایران خانواده داری و بخواهی برایشان پول بفرستید.

مهندس فاتحی: صرافی­ها معمولا این کار را انجام خواهند داد. مخصوصا توی تورنتو، صرافی­هایی هستند که تماس می­گیرند و تلفنی حل می­کنند، در مبالغ پایین ایرانی­ها به خودشان هم ( به قول امروزی­ها) تهاتر می­کنند. مثلا یکی می­خواهد برای خانواده­اش توی ایران پول بفرستد. شما مثلا یه ریالی دارید. توی این گروه تلگرامی، می­نویسید که من می­خواهم 2000 دلار ترانسفر کنم به ایران، و یه پیغام می­دهی، اگر اعتماد بهش بکنید و اگر بشناسیدش، و اگر دوست مشترکی داشته باشید، که بدانید کلاهبرداری نیست، بله شما ریال را آنجا می­ریزید.

به حساب خانواده این، و این هم اینجا دلار را به شما تحویل می دهد. این برای مبالغ کوچک خوب است و کار هم می­کند. چون اغلب من اینجا انجام داده­ام. مبالغ بیشتر را با صرافی­ها می­شود. انجام داد. فقط پولی که اینجا به حساب شما می­آید. شما باید منبعش را اینجا بتوانید ذکر کنید. اغلب اینجوری است و مثلا 10 هزار دلار که میاد شما می­توانید. بگویید این یک هدیه از طرف خانواده من است و از ایران فرستاده شده است. ولی بالاتر از این حقیقتش نمی­دانم. مثلا یکی خانه­ می­فروشد و می­خواهد 200 هزار دلاری ترانسفر بکند.

بحث انتقال پول با مبالغ بالا به کانادا چگونه است؟

بهتر است که با یک وکیل اینجا مشورت کند، بهتر است که حدود 500 داری به وکیل بدهد. در عوض دردسری برایش ایجاد نشود. که مثلا بگویند تو باید 30 درصد این را مالیات بدهید. که مثلا منبعش نامشخص است. دوستانی که من اینجا داشتم. توصیه­ شان این بود که یک وکیلی بگیریم. یک چیزی هم بگویم که اگر امیگریشن میایید. روز اول بسم الله که پایتان را توی کانادا می­گذارید، تو فرودگاه به شما می­گویند که تو کشور خودت چقدر سرمایه داری ؟

انجا مبلغ را بالا بگویید. چون آنجا نمی­شود. که ارزیابی کرد که من خانه­ام چقدر می­ارزد. وقتی شما آنجا مبلغ را می­گویید 5 سال شما می­توانید. آن پول را بیاورید. جزو دارایی شما است و خارج از کانادا، که همان اول هم اعلام کرده­اید. که من ایران اینقدر پول دارم. ولی وقتی می­گویید. لوازم دارم. باید مشخصاتش را بنویسید. به من گفتند چی دارید؟ من گفتم فربی دارم یعنی لوازم خانه ممکن است. بیارم گفت مشخصاتش را بنویسید، گفتم مثلا بنویسم فرش قرمز فلان؟ گفت هرچی که مشخصاتش توی فاکتورش میاید. می­توانید بنویسید.

اگر لپ تاپی دارید. می­توانید شماره سریالش را بنویسید. که بعدا بخواهید بیاورید. گفتم من نه می­توانم شماره سریال لپ تاپم رو دارم. نه می­توانم مشخصات لوازمم را بنویسم، ولی خانه­ای دارم می­فروشم معادل 500 هزار دلار، یعنی بچه­ها گفته بودند. بیشتر بگو، چون بیشتر گفتن ضرر ندارد. شما می­گویید من یک خانه­ایی دارم. آنجا یک میلیون دلار می­ارزد، اون چیزی نمی­تواند. به شما بگوید، بگوید آره یا نه، ولی بعدا شما تا 5 سال می­توانید بگویید. من این پول را می­آورم و خونه­ام و اعلامم کرده­ام. و تو اون لحظه ورود شما فکر نکنید که اینها بابت حرف شما از شما مالیات بگیرند نه، شما می­گویید من این را خارج از کانادا درآورده­ام ربطی ندارد و قیمتش هم این است. و در واقع اون پولی که توی ذهنتون است که فکر می­کنید می­توانید بیاورید دو برابرش را بگویید.

سوال: در مورد ارث پرسیدم، اگر کسی بخواهد ارث و میراثش را ببرد کانادا؟

سوال: یکی بحث ارث هست یکی هم اینکه کسی که وارد کانادا می­شود. چقدر پول نقد باید به همراه داشته باشد؟ و اجازه دارد که همراه خود داشته باشد؟

به هرحال کسی که میاد 30 هزار، 40 هزار، 50 هزار دلار همان روز اول نیاز است و لازم است که همراهش باشد. و اینکه حداقل دو سه ماه اول را بگذراند تا یک کمی جا بیفتد.

اگر اجازه بدهید این بحث را باز هم هفته آینده ادامه بدهیم یا هر وقت که شما فرصت داشتید. چون خیلی بحث­های دیگر همچون مدرسه بچه ­ها مانده است. خیلی لطف می­کنید و خیلی زحمت می­کشید. که روز تعطیلتون را با من هماهنگ می­کنید. خیلی خوشحال شدم دست شما درد نکند، شب خوبی داشته باشید.

امیدوارم صحبت های من سعید کاظمی با مهندس فاتحی در مورد تجربیات زندگی در ونکوور کانادا برای شما مفید بوده باشد. و این محتوا را برای دوستان خودتان هم در هر جای دنیا ارسال کنید. برای مطالعه بقیه مقالات مرتبط با زندگی در هر جای دنیا اینجا را کلیک کنید.برای مطالعه یک مقاله کامل به زبان انگلیسی از ریز هزینه های زندگی در ونکوور کانادا اینجا را کلیک کنید.

مطمئنا اداره مهاجرت کانادا بعد از بررسی میلیونها پرونده از شما دانش و آگاهی بیشتری دارند. دقت کنید و گول افراد شیاد که بدنبال ازدواج صوری با شما هستند. را نخورید

قوانین مربوط به مهاجرت کانادا از طریق ازدواج 

قوانین مربوط به مهاجرت کانادا از طریق ازدواج

آیا شهروند کانادا هستید یا مقیم دائم هستید؟

آیا با شخصی از کشور دیگری در اینترنت یا در سفر ملاقات کرده اید؟

برخی افراد فکر می کنند ازدواج با یک شهروند کانادایی بلیط آنها به کانادا خواهد بود. قبل از ازدواج با کسی و حمایت مالی از او برای آمدن به کانادا باید خوب فکر کنید، به خصوص اگر:

  • شما به تازگی ملاقات کرده اید.
  • می خواهند سریع ازدواج کنند.
  • آنها قبلاً بارها ازدواج کرده یا در یک رابطه معمولی بوده اند.
  • آنها اطلاعات زیادی در مورد پیشینه یا خانواده خود به اشتراک نگذاشته اند.

اگر همسرتان را اسپانسر کنید، باید به مدت 3 سال از او حمایت مالی کنید، حتی اگر ازدواج یا رابطه با شکست مواجه شود. اسپانسر یک قرارداد قانونی با دولت کانادا است. شما باید شرایط آن را رعایت کنید.

اگر همسرتان از کمک های اجتماعی استفاده می کند، باید پول را بازپرداخت کنید. همچنین، تا زمانی که بدهی را بازپرداخت نکنید، نمی‌توانید از شخص دیگری حمایت کنید.

ازدواج یک تبعه خارجی با یک شهروند یا مقیم دائم کانادا فقط برای ورود به کانادا جرم است.

لطفا توجه داشته باشید که برخی از اطلاعات این ویدیو قدیمی است و در مرحله به روز رسانی است. به طور خاص، همسران یا شرکای تحت حمایت شهروندان کانادایی یا مقیم دائم، برای حفظ وضعیت اقامت دائم خود، نیازی به زندگی با اسپانسر خود ندارند. دولت کانادا در آوریل 2017 این شرط را حذف کرد که همسران و شرکا را ملزم می کرد به مدت 2 سال با حامی مالی خود زندگی کنند.

ازدواج های مناسب برای مهاجرت به کانادا

در برخی موارد، حامیان مالی و متقاضیان خارجی یک “ازدواج راحت” راه اندازی می کنند. این یک ازدواج یا رابطه قانونی است که تنها هدف آن اجازه دادن به همسر یا شریک حمایت شده برای مهاجرت به کانادا است.

افسران ما برای تشخیص درخواست های واقعی مهاجرت آموزش دیده اند. آنها می دانند چگونه ازدواج های دروغین را تشخیص دهند. آنها راه های زیادی برای تشخیص تقلب در ازدواج دارند، از جمله:

  • بررسی اسناد
  • بازدید از خانه های مردم
  • مصاحبه با حامیان مالی و متقاضیان

شهروندان کانادایی یا مقیم دائمی که به دلایل مهاجرت در یک ازدواج راحت هستند ممکن است متهم به جرم شوند.

حامیان یا اسپانسرها

وسوسه نشوید که پیشنهادات پولی یا سایر جوایز برای ازدواج با یک فرد فقط برای مهاجرت به کانادا انجام شود. اگر این کار را انجام دهید، ممکن است با اتهامات جنایی جدی روبرو شوید. همچنان باید شرایط حمایت مالی را رعایت کنید.

احساس نکنید که باید با مشارکت در یک ازدواج راحت به کسی کمک کنید، مهم نیست دلیل آن چیست. ارزش ریسک کردن را ندارد

متقاضیان ویزا ازدواج کانادا

درگیر ازدواج دروغین نشوید ما ویزای شما را رد می کنیم و ممکن است. شما را از سفر به کانادا به مدت 5 سال محروم کنیم. این برای همیشه در سابقه مهاجرت شما باقی خواهد ماند.

ما می دانیم که حتی ازدواج های واقعی نیز ممکن است با شکست مواجه شوند. اما، اگر برای آمدن به کانادا به عنوان یک مهاجر ازدواج راحتی کنید، ممکن است:

  • علیه شما اقدام قانونی انجام دهیم
  • به مدت 5 سال به شما اجازه ورود به کانادا را نمی دهد
  • شما را از کانادا اخراج کنیم

اگر در یک رابطه خشونت آمیز در کانادا هستید

شما حق دارید کمک بخواهید. اگر با یک شهروند یا مقیم دائم کانادایی ازدواج کرده اید که مورد سوء استفاده قرار می گیرد، دیگر نیازی به زندگی با آنها برای حفظ وضعیت اقامت دائم ندارید.

توضیحات سایت سعید کاظمی : مطمئنا اداره مهاجرت کانادا بعد از بررسی میلیونها پرونده از شما دانش و آگاهی بیشتری دارند. دقت کنید و گول افراد شیاد که بدنبال ازدواج صوری با شما هستند. را نخورید.امیدوارم محتوای اموزشی قوانین مربوط به مهاجرت کانادا از طریق ازدواج برای شما مفید بوده باشد. لطفا تجربیات خودتان را با من در مورد ازدواج و اخذ ویزا مهاجرتی با من در اختیار بزارید. این کار براحتی با ضبط یک ویدئو، فایل صوتی یا متن امکان پذیر می باشد.

یکی از دوستان نزدیک من مورد سو استفاده از طریق ازدواج با یک فامیل ایرانی در کانادا قرار گرفت. به شدت مراقب باشید. لطفا برای مطالعه بیشتر قوانین مربوط به مهاجرت به کانادا اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه منبع اصلی این قانون اینجا کلیک کنید.

دروغ گفتن یا ارسال اطلاعات و مدارک نادرست به اداره مهاجرت کانادا

دروغ گفتن یا ارسال اطلاعات و مدارک نادرست به اداره مهاجرت کانادا

دروغ گفتن یا ارسال اطلاعات و مدارک نادرست به اداره مهاجرت کانادا

دروغ گفتن یا ارسال اطلاعات یا مدارک نادرست به اداره مهاجرت، پناهندگان و شهروندی کانادا (IRCC) جرمی جدی است. این تقلب است. به آن “ارائه اطلاعات نادرست” می گویند.

تقلب در  ارائه اسناد به اداره مهاجرت کانادا می تواند شامل اسناد جعلی یا مدارک ذیل باشد:

  • گذرنامه و مدارک سفر
  • ویزا
  • مدارک تحصیلی، مدارک تحصیلی، و مدارک کارآموزی یا تجارت
  • گواهی تولد، ازدواج، طلاق قطعی، فسخ، جدایی، یا فوت
  • گواهی پلیس

اگر در یک برنامه یا در مصاحبه با یک افسر IRCC دروغ می گویید، این نیز تقلب است. جرم است.اگر مدارک یا اطلاعات جعلی ارسال کنید، درخواست شما را رد می کنیم. همچنین ممکن است:

  • شما را از ورود به کانادا حداقل به مدت 5 سال منع کنیم.
  • یک سابقه دائمی از کلاهبرداری به شما بدهد.
  • وضعیت اقامت دائم یا شهروند کانادا را از شما سلب کند.
  • موجب اخراج شما از کانادا شود.

کاری که دولت کانادا  برای جلوگیری از تقلب در مهاجرت انجام می دهد.

ما با شرکای خود برای نظارت بر تقلب در اسناد و آموزش افسران در سراسر جهان کار می کنیم. شرکای ما عبارتند از:

  • آژانس خدمات مرزی کانادا (CBSA)
  • پلیس سواره سلطنتی کانادا (RCMP)
  • خدمات پلیس خارجی
  • دفاتری که اسناد هویتی و وضعیتی را صادر می کنند

ما در حال کار با CBSA و RCMP هستیم. تا بیومتریک را وارد مرحله اجرائی کنیم. این بدان معناست. که ما از داده هایی مانند اثر انگشت برای تأیید هویت یک فرد استفاده خواهیم کرد.

بیومتریک مخفی کردن اینکه چه کسی هستند. را برای افراد بسیار سخت تر می کند. همچنین به کاهش تقلب در هویت کمک خواهد کرد.

توضیحات سایت سعید کاظمی:

بیومتریک چیست:

احراز هویت بیومتریک یک فرآیند امنیتی است. که مشخصات فرد را با مجموعه ای از داده های بیومتریک ذخیره شده مقایسه کرده. و در صورت تایید، اجازه دسترسی به سامانه ها، برنامه ها و اجازه ورود به کشورها را می دهد. با افزایش جرایم اینترنتی، کلاهبرداری و سرقت هویت، بیشتر از هر زمان برای کشورها اهمیت دارد. که اشخاص را از طریق مشخصات خاص آنها مثل اثر انگشت شناسائی کنند. تا امکان دزدیدن هویت را کاهش دهند.

بیومتریک: اندازه گیری و تجزیه و تحلیل خصوصیات فیزیکی و رفتاری فرد،

داده های بیومتریک: مجموعه ای از ویژگی های فیزیکی و رفتاری ( مانند اثرانگشت، صدا ، شکل قرنیه …)

شناسایی بیومتریک: فرآیند استفاده از داده های بیومتریک برای تایید هویت فرد در مبادی ورودی کشورها یا سازمان های مهاجرتی

برای مطالعه سایر قوانین مربوط به مهاجرت به کانادا و سایر کشورها اینجا کلیک کنید.برای مطالعه اصل این محتوا اینجا کلیک کنید.

وب سایت های جعلی و کلاهبرداری های اینترنتی  برای مهاجرت به کانادا

وب سایت های جعلی و کلاهبرداری های اینترنتی  برای مهاجرت به کانادا

وب سایت های جعلی و سایر کلاهبرداری های اینترنتی  برای مهاجرت به کانادا

توضیحات : این مطلب از سایت اصلی اداره مهاجرت کانادا برای شما عزیزان ترجمه گردیده. تا با دانش و اطلاعات کامل برای مهاجرت اقدام نمائید.

اگر نیاز به درخواست eTA دارید، هنگام برخورد با شرکت هایی که ادعا می کنند. برای دریافت آن کمک می کنند، مراقب باشید. این شرکت ها با دولت کانادا همکاری نمی کنند. بسیاری از آنها وب سایت هایی دارند. که برای اطلاعات و ارسال برنامه های eTA هزینه دریافت می کنند.

وب سایت اداره مهاجرت دولت کانادا محل رسمی درخواست eTA است. (توضیحات : و این کار از طریق هیچ سایت دیگری انجام نمی گردد.)

برای مجرمان آسان است. که یک وب سایت واقعی را کپی کنند یا وب سایتی بسازند. که حرفه ای به نظر برسد. وب سایت ها ممکن است ادعا کنند که سایت های رسمی دولت کانادا یا شرکای آنها هستند. دیگران ممکن است ادعا کنند. که اقدامات  ویژه مهاجرت یا مشاغل با درآمد بالا را تضمین می کنند. آنها این کار را انجام می دهند. تا مردم را فریب دهند تا به آنها پول بپردازند.

برخی از این سایت ها ممکن است سعی کنند شما را وادار کنند. که اطلاعات خصوصی خود را به آنها بدهید. این می تواند برای سرقت هویت شما استفاده شود.

در اینجا مواردی وجود دارد که باید در هنگام اقدام برای مهاجرت به کانادا مراقب آنها باشید:

  • اگر وب سایت ادعا می کند که اقدامات ویژه ای را برای افرادی که می خواهند مهاجرت کنند ارائه می دهد، با آنها معامله نکنید. برای پیشنهادات ورود تضمینی به کانادا یا پردازش سریعتر درخواست خود پولی پرداخت نکنید. این ادعاها دروغ است.
  • هنگام ورود به یک وب سایت، آدرس را در نوار آدرس مرورگر خود بررسی کنید. باید با آدرسی که تایپ کردید مطابقت داشته باشد.

در اینجا چند راه دیگر برای محافظت آورده شده است:

  • هرگز اطلاعات خصوصی را وارد نکنید مگر اینکه قفلی در پنجره مرورگر یا “https://” در ابتدای آدرس وب وجود داشته باشد که نشان دهد امن است.
  • اگر وب سایتی به نظر شما اشتباه است، جستجوی وب انجام دهید. تا ببینید آیا کسی مشکلی در آن سایت گزارش کرده است یا خیر.
  • مطمئن شوید که مرورگر شما به روز است. فیلترهای مرورگر می توانند. به شناسایی وب سایت های جعلی کمک کنند.
  • مراقب وب‌سایت‌هایی باشید. که در ایمیل‌های افراد غریبه تبلیغ می‌شوند و شما درخواست نکرده‌اید.
  • اطلاعات شخصی را در اختیار دیگران قرار ندهید، مگر اینکه مطمئن باشید که می دانید با چه کسی سروکار دارید.
  • اگر شک دارید، قبل از هر کاری با مالک وب سایت از طریق تلفن یا ایمیل تماس بگیرید.
  • در صورت انتخاب نماینده، در مورد اینکه چه کسی می تواند. به طور قانونی نماینده شما باشد، اطلاعات بیشتری کسب کنید.

کلاهبرداری از طریق ایمیل برای مهاجرت به کانادا: 

ما شرکت تحقیقاتی Advanis را برای اجرای نظرسنجی تجربه مشتری بین 25 فوریه 2022 و 31 مارس 2022 استخدام کردیم. اگر در مورد درخواست شما در سال 2021 تصمیم گرفتیم، ممکن است یک دعوت نامه ایمیل دریافت کنید.

ممکن است ایمیلی دریافت کنید که به نظر می رسد از یک شرکت واقعی یا دولت کانادا باشد. ممکن است از شما اطلاعات خصوصی مانند تاریخ تولد، گذرواژه یا جزئیات کارت اعتباری شما را بخواهد. گاهی اوقات ایمیل به شما می گوید که از یک وب سایت جعلی بازدید کنید.

برخی از افراد ایمیل هایی دریافت می کنند. که به نظر می رسد از IRCC هستند. اگر اطلاعات شخصی به آنها بدهید، اقدامات  مهاجرتی ویژه ای ارائه می دهند. ما هرگز برای شما ایمیلی برای درخواست اطلاعات خصوصی شما ارسال نمی کنیم.

اگر چنین ایمیلی دریافت کردید، روی هیچ پیوندی کلیک نکنید و اطلاعاتی در مورد خودتان ندهید. اگر در مورد اینکه ایمیل از کجا آمده است شک دارید، حتما هویت فرستنده را بررسی کنید.

این موارد ممکن است به این معنی باشد که ایمیل یک کلاهبرداری برای مهاجرت به کانادا است:

  • ایمیل از یک آدرس خصوصی یا یک آدرس ایمیل رایگان وب (به عنوان مثال، Yahoo Mail، Hotmail یا Gmail) ارسال می شود و نه از حساب ایمیل دولت کانادا “gc.ca” یا “Canada.ca”.
  • ایمیل به جای نام واقعی شما از یک تبریک استاندارد مانند “مشتری عزیز” استفاده می کند. (توجه: ما برخی از ایمیل‌های خودکار را با عنوان «مشتری عزیز» خطاب می‌کنیم. اگر ایمیلی مانند این دریافت کردید، بررسی کنید و مطمئن شوید که از یک حساب ایمیل دولت کانادا است.)
  • فرستنده اطلاعات شخصی مانند تاریخ تولد، رمز عبور، کارت اعتباری یا جزئیات بانکی شما را می خواهد.
  • انتظار ایمیل را نداشتید.
  • پیام به جای متن یک تصویر است.

توجه: دولت کانادا ویزا را از طریق ایمیل ارسال نمی کند.

کلاهبرداری های تلفنی برای مهاجرت به کانادا

ما برای جمع آوری پول یا پرداخت با شما تماس نمی گیریم. گاهی اوقات ممکن است برای دریافت اطلاعات بیشتر برای ادامه رسیدگی به درخواست یا درخواست مدارک بیشتر از طریق تلفن با شما تماس بگیریم.

ما هرگز از شما برای پرداخت تلفنی درخواست نخواهیم کرد.

افراد می توانند. از کلاهبرداری های تلفنی برای سرقت پول یا هویت شما استفاده کنند، به همین دلیل است که ما اقدامات سختی را برای محرمانه نگه داشتن اطلاعات شما انجام می دهیم.

شما باید بسیار مراقب کلاهبرداری هایی باشید. که جزئیاتی مانند کارت اعتباری، شماره حساب بانکی یا هر اطلاعات پرداخت دیگری را درخواست می کنند.

اگر تماس مشکوکی دریافت کردید، فوراً تلفن را قطع کنید و با پلیس محلی خود تماس بگیرید تا آن را گزارش کنید. همچنین می توانید با مرکز مبارزه با کلاهبرداری کانادا تماس بگیرید.

برای اطلاعات بیشتر در مورد اینکه اگر شما یا شخصی که می‌شناسید. قربانی کلاهبرداری شده‌اید چه کاری باید انجام دهید، به وب‌سایت پلیس سواره سلطنتی کانادا بروید.

یک هشدار:

مراقب یک کلاهبرداری تلفنی شناخته شده باشید. که دانشجویان بین المللی در کانادا را هدف قرار می دهد. این کلاهبرداری اخیراً در اتاوا و لندن گزارش شده است، اما ممکن است شهرهای دیگر نیز تحت تأثیر قرار گیرند.

ما هرگز از شما برای پرداخت تلفنی درخواست نخواهیم کرد.

چگونه از خود محافظت کنید و قربانی کلاهبرداری برای مهاجرت به کانادا نشوید.

اگر خیلی خوب به نظر می رسد که درست نباشد، احتمالاً همینطور است. این کلاهبرداری ها می تواند منجر به موارد زیر شود:

  • دزدی هویت
  • تقلب
  • سرقت از حساب بانکی یا کارت اعتباری شما
  • ویروس های کامپیوتری

یاد آوردی نکات مهم برای جلوگیری از کلاه برداری مهاجرت به کانادا:

  • هیچکس نمی تواند کار یا ویزای کانادا را به شما تضمین کند.
  • فقط افسران مهاجرت در کانادا، در سفارتخانه ها، کمیسیون های عالی و کنسولگری های کانادا می توانند برای صدور ویزا تصمیم بگیرند.
  • هزینه های پردازش برای همه خدمات ما در کانادا و سراسر جهان یکسان است.
  • کارمزدها به ارزهای محلی بر اساس نرخ ارز رسمی است.
  •  همان مقدار هزینه ها به دلار کانادا است.
  • ما از شما می خواهیم که هزینه خدمات دولت کانادا را به «Receiver General for Canada» بپردازید، مگر اینکه در وب سایت دفتر ویزا چیزی متفاوت بیان کنیم.
  • کارکنان دولت کانادا هرگز این اقدامات را انجام نمی دهند.
  • از شما بخواهند که به یک حساب بانکی شخصی پول واریز کنید.
  •  از شما بخواهند از طریق سرویس انتقال پول خصوصی، پول را انتقال دهید.
  •  شما را تهدید کنند.
  •  پیشنهادات ویژه به افرادی که می خواهند مهاجرت کنند ارائه دهند.
  •  از خدمات ایمیل رایگان مانند Hotmail، Gmail یا Yahoo Mail برای تماس با شما استفاده کنند.
  • فرم های درخواست رایگان و راهنماهای همه خدمات ما را در وب سایت ما پیدا خواهید کرد.
  • مراقب باشید اگر حقوق شغلی که برای آن درخواست می کنید بیش از حد واقعی به نظر می رسد. احتمال کلاه برداری وجود دارد.

امیدوارم مطلب وب سایت های جعلی و کلاهبرداری های اینترنتی  برای مهاجرت به کانادا برای شما مفید بوده باشد. و برای مطالعه بقیه قوانین مربوط به مهاجرت به کانادا اینجا کلیک کنید. و جهت مشاهده اصل مطلب به زبان انگلیسی اینجا کلیک کنید. لطفا سایت و کانال یوتوب من را به دیگران معرفی کنید.

تجربیات تحصیل در اوکلند نیوزیلند

تجربیات مهاجرت به نیوزلند

برای تماشا ویدئو مصاحبه من با دکتر ناروئی در خصوص تجربیات مهاجرت به نیوزلند از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن مصاحبه من با دکتر ناروئی در خصوص تجربیات مهاجرت به نیوزلند از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سوال:  سلام به همه دوستان عزیز، امروز با آقای دکتر نارویی همراه هستیم. و قرار هست. تجربیات آقای دکتر از نیمروزلند (زابل) تا نیوزیلند را به اشتراک بزاریم.

ایشان در نیوزیلند مشاور وزیر کشاورزی هستند. خیلی داستان جالبی دارند. حتما همراه ما باشید. مطمئنا تجربیات مهاجرت به نیوزلند  آقای نارویی خیلی داستان آموزنده و مفیدی خواهد بود. مثل همیشه تاکید می­کنم من شرکت مهاجرتی یا اقامتی ندارم. سلام آقای نارویی

دکتر ناروئی: مرسی ممنون از اینکه دعوت کردید. اول یک بیوگرافی داشته باشیم. من زاده­ ی سیستان هستم (زابل) تحصیلاتم را تا مقطع لیسانس زابل بودم دبیرستان نمونه بودم و کارشناسی ­ام را هم زابل گذراندم (گیاه پزشکی) آنموقع سال 1373 یه رشته­ ی نو بود و تازه آمده بود توی ایران، و  چون به پزشکی علاقه نداشتم من این رشته را انتخاب کردم، بعد از آن من سریعا مشغول کار شدم. توی منابع طبیعی در زاهدان، جایی که 10 سال آنجا بودم و آنجا در قسمت­های مختلف کار کردم. از واحد مهندسی گرفته. که من آنجا کار GIS را که علاقمند شدم. یاد گرفتم.

بعد یک مدت به دلیل کمبود نیرو و علاقه من به کامپیوتر و آشنایی با زبان انگلیسی مسئول واحد کامپیوتر شدم. چند سالی و بعد از آن هم یک مدتی در قسمت بیابان زدایی کار کردم. به عنوان مشاور و مترجم چون یک سری پروژه­هایی داشتیم. برای سیستان و بعضی مناطق که از UMDP، برنامه توسعه سازمان ملل که زیر نظر آنها بود و من آنجا به عنوان مشاور و مترجم هم عمل می­کردم. در عین حال که کار می­کردم ارشدم را هم به صورت رفت و آمدی تهران خواندم.

که من حدود یک سال و نیم از زاهدان به تهران حدود 1200 کیلومتر تقریبا هر دو هفته یکبار با اتوبوس کلاس­هایم را می­رفتم و بعضی موقع­ها و به ندرت با هواپیما می­رفتم. چون هزینه ­ها هم بالا بود و کار می­کردم، شهریه هم باید می­دادم. چون علوم تحقیقات بودم. کلاس­هایم کلا چهارشنبه عصر و پنجشنبه بود و من سه شنبه راه میافتادم. چهارشنبه ظهر آنجا بودم و پنجشنبه عصر دوباره با اتوبوس راه میفتادم. به سمت زاهدان که حدود 24 ساعت بود، و به دوستانم می­گویم که اگر هدفی دارند. سخت است اما سعی کنند به سختیش فکر نکنند. این بود و بعد از 10 سال پروژه کار کردن،من دو سال آخر کارمند رسمی شدم.

چرا به نیوزیلند مهاجرت کردید؟

همیشه خوب می­خواستم. ادامه تحصیلم را در یک کشور دیگر داشته باشم. که فرهنگ آنجا را تجربه کنم. و همچنین علاقه­ ای که به زبان انگلیسی داشتم. چون خودآموز بود انگلیسی من، ولی توی آموزشگاه­ها تدریس       می­کردم. بعد از آن من چند جا را مد نظر داشتم. که نیوزیلند را انتخاب کردم. دلیل اصلیش هم این بود. که شهریه­ های دکترا را خیلی پایین آورد و هنوز هم اینجوری است. یعنی به جای اینکه شما مثلا سالی 20 هزار دلار  می­دادین. برای شهریه دکترایتان به عنوان یک دانشجوی خارجی، سال 2006 یا 2007 بود.

که گفت شما شهریه بومی­ها را بدهید. حدود 3000 دلار، خیلی تغییر بزرگی بود. چون من مقصدم استرالیا هم بود و آفریقای جنوبی هم پذیرش گرفتم و یکی دو تا جای دیگر ولی خب باید بورس داشته باشید. بله آمدم نیوزیلند و بعد از دو سه ماهی من بورس گرفتم. بورس هم اینجا اینجوری است. که به شما شهریه­ تان را می­دهند و بعد هم هزینه زندگی یک مقداری می­دهند و در ازای آن هم چیزی از شما نمی­خواهند. فقط حقوق تحقیق شما مال آن قسمتی می­شود. که شما را حمایت کرده است. من آن سال قصد مهاجرت نداشتم و آمدم که اینجا درس بخوانم.

و چون هنوز کارمند آنجا هم بودم 5 سال مرخصی بدون حقوق گرفتم. گفتم درس می­خوانم و برمی­گردم. ولی شرایط طوری شد که من آنجا دارای فرزند شدیم و بعد هم شرایط اقتصادی ایران بعد از 2011 و تحریم­ها به سمت افول رفت. به همین خاطر اینجور شد و در واقع تصمیمم نبود. اما این اتفاق افتاد. و بعد از آن که من درسم تمام شد (دکتری) خیلی سریع قبل از آنکه دکترایم را دفاع کنم. یک پست دکترا هم توی آمریکا گیرم آمد. دانشگاه فلوریدا، گفتیم حالا اینم میریم بعد برمی ­گردیم.

دیگه بعدش اوضاع اقتصادی تو ایران بدتر شد و نزدیک دو سال هم آمریکا بودم. برای پست دکترا و بعدش مسائلی پیش آمد. چون یک مقدار سخت است که شما ایرانی باشید و گرین کارت نداشته باشید. و در هر حال در 2016 در حین اینکه می­توانستم در پست دکترام یک سال دیگر بمانم. این شغل را در نیوزیلند پیدا کردم و به دلیل شرایط شخصی خودم و برگشتم نیوزیلند و از آن موقع هم در وزارت خانه صنایع کشاورزی مشغول به کار هستم. در زمینه ارزیابی ریسک آفات و بیماری­های گیاهی، که اینجا اگر بخواهند وارداتی انجام بدهند.

در زمینه گیاهی (میوه، نهال و …) از هر کشوری، ما ارزیابی می­کنیم که آفات و بیماری­ها چی دارند، و آیا اونا اینجا هست و اگر نیست باید مواظب باشیم که اونا چه کارهایی را باید بکنند تا راضی بشیم که واردات انجام بدهند.

سوال:  من خوب متوجه نشدم آقای دکتر، شما ابتدا برای نیوزیلند اقدام کردید یا برای آمریکا؟ تو تهران که فوق لیسانس تان را گرفتید فرمودید که توی زاهدان هم کارمند اداره منابع طبیعی بودید بعد از آنجا برای تحصیل در نیوزیلند اقدام کردید یا برای آمریکا؟

دکتر ناروئی: نه من برای آمریکا پذیرش داشتم، برای پرتوریای آفریقای جنوبی هم که خیلی دانشگاه قدیمی است تو زمینه ما، و حداقل 150 سال قدمت دانشگاه آنجاست، آنجا هم پذیرش داشتم اینجا هم داشتم. چون شما وقتی تقاضا می­کنید. چند جا را لحاظ می­کنید. که من نیوزیلند را انتخاب کردم. چون من موقعی که آمدم بورس نداشتم، چون آنموقع هم اگر خاطرتان باشد. اینترنت هم تازه یه IDCL آمده بود و اطلاعات به آن اندازه نبود. که شما مثلا بتوانید. راحت راه را بلد باشید. که چطور بورس و اسکالرشیپ بگیرید.

به همین خاطر من با استادی که صحبت می­کردم. ایشان موافقت کردند و گفتند. حالا من هزینه زندگی را هم در حد یک سالی دارم. چون حداقل سه سال بود و بعد بقیه­اش هم میایم کار می­کنم، که بعد از آنکه دو ماه سه ماه آمدم. تقاضای بورس کردم .چند جا همراه استادم و تقاضا نامه را پر کردیم و یکی از آنها موافقت کرد. که به مدت سه سال شهریه ما را بدهد. که حدود 3500 دلار آنموقع بود و هزینه زندگی را که چیزی حدود 2000 دلار نیوزیلند بود را به ما بدهند.

سوال: از نیوزیلند برای پست دکترا رفتید آمریکا؟

دکتر ناروئی: چون من دنبال کار بودم و ویزایی هم که داشتیم محدود بود (ویزای دانشجویی) شما یه 6 ماهی حداکثر می­توانستی بمانی وگرنه باید کشور را ترک می­کردی، ما اینجا دنبال کار بودم دیگه شروع کردم جاهای مختلف اپلای کردن را تقاضا کردم.

سوال:  از مشکلات مهاجرت به نیوزیلند ما بگوید؟

من چون شنیدم و قبلا هم با همدیگر صحبت مقدماتی داشتیم شما فرمودید خیلی روزهای سختی را گذراندید و اینجوری نبوده که همه چی راحت باشد.

دکتر ناروئی: بله البته داستان ما برای مهاجرت نبود. برای تحصیل بود و من هنوز هم فکر می­کنم. اگر کسی قصد دارد. حتی مهاجرت کند. این گزینه، گزینه­ ی خوبی است. حالا برای من اتفاقی شد و دلایل مختلفی از نظر من دارد. البته همه اینهایی که من عرض می­کنم. تجربیات شخصی من است و ممکن است برای هر شخصی متفاوت پیش بیاد. ممکن است. یه مقداری برای بعضی­ها خوشایندتر و برای بعضی ناخوشایند باشد و برای هر شخصی فرق می­کند. ولی نکات اصلی می­ماند. مثلا مهمترین نکته چند ماه اولی که من بورس نداشتم.

سخت بود استرس بود و باید دنبال کار می­گشتم و از آنطرف هم اجازه کار خیلی نداشتم. و شما اگر دانشجو باشید. 20 ساعت در هفته بیشتر نمی­توانید. کار کنید و اون را هم اگر کار کنید. به درس شما ممکن است که لطمه بزند به همین خاطر اساتید معمولا ترجیح می­دهند. که اینجوری نباشد. یا اگر شخص آن مقداری که اجازه دارد را بخواهد کار بکند. بستگی به بودجه و استاد کار، به شما کار دانشجویی می­دهد مثلا استاد به دانشجوها تکلیف می­دهد و شما تصحیح می­کنید و استاد به شما ساعتی پول می­دهد. بعضی اساتید اینجوری است.

ولی برای استاد من اینجوری نبود. من بورسیه داشتم. بله خب قطعا قبل از همه چیز شما وارد یک فرهنگ جدید می­شوید و شما باید خودتان را وفق بدهید و موضوع مهمتر به نظر من کسی که به فکر مهاجرت است یکی دو سال اول سخت است و من این توصیه مهم را به همه می­کنم. کسی که مهاجرت کرد. باید بدانید که شما بالاخره از یک جایی آمده­اید و وقتی شما از یک جایی جابجا می­شوید. یک سری دارایی دارید. که می­توانید با خودتان بیاورید مثل پول و …

و یک سری دارایی دارید. که نمی­توانید با خودتان بیاورید (دوستان و خانواده)، آبرویی دارید شما خصوصا اگر توی ایران در کاری جا افتاده باشید، شما دیگر آنها را ندارید و یک جورایی از صفر شروع می­کنید و حتی اگر از ایران اینجا یک پیشنهاد کاری داشته باشید و بیایید. باز هم به نظر من شما یک سال و دو سال اول شما این تنش را دارید. که جا بیفتید. توی سیستم جدیدی و اگر کسی چنین شرایطی داشت به نظر من یک دو سال اول به خودش مهلت بدهد. چون اولش همان تنش و کشمکش و جا افتادن­هاست. از جهات مختلف،

و بله چون ما برای تحصیل بود. شاید کمتر این حس را داشتیم. ولی بعدش که تصمیم گرفته شد. که بمانم خب تصمیم بزرگی بود و به قول معروف شما باید ریشه­ات را از یک جایی منتقل کنی یک جای دیگر، کار سختی است برای هر آدمی و روحیات هر شخصی هم فرق می­کند.

سوال:  من این نکته را بگویم آقای دکتر چون من تو دبیرستان شبانه روزی با بچه­ های سیستان هم اتاق بودم. یک نکته خیلی مهم را من از اینها یاد گرفتم. سخت کوشی بود،     دوستم رشته ­اش در واقع موازی زیرمجموعه رشته­ ی شما است. در زمان کنکور اشتباه انتخاب رشته کرد و کشاورزی خواند و ایشان هم دکترای کشاورزی دارند. یعنی رشته پزشکی قبول می­شد و یک انتخاب رشته اشتباه داشت و مهندسی کشاورزی دانشگاه تهران آورد. ولی ناراحت نشد و گفت من همین را ادامه میدهم. تا به بهترینش برسم و الان هم آمریکا هستند و تو برنامه دارم.

که با ایشان هم مصاحبه کنم، و واقعا من سخت کوشی را میدیدم و همیشه می­گفت من پسر یک کشاورزم و هیچ راهی، هیچ شانسی جز تحصیل ندارم. چون پدرم نه سرمایه ­ای دارد نه کمکی می­تواند بکند، و واقعا خیلی تلاش کرد. من همیشه به بچه­ هایم می­گویم که یک دوست و هم اتاقی داشتم توی دبیرستان، تلاش کرد و به هدفش رسید.

سوال :حالا شما نظرتون چی است؟ مثلا یک جوانی فوق لیسانس هم رشته شما دارد بخواهد برای ادامه تحصیل به خارج کشور برود باید چکار کند؟

دکتر ناروئی: بله دقیقا انگار شرایط من بوده است. من هم دبیرستان نمونه بودم و همیشه جزو دو سه نفر تاپ بودم و هرسال مسابقات استانی می­رفتم. ولی سال آخر به هر دلیلی من برای پزشکی از اول هم علاقه­ای نداشتم به همین خاطر من اصلا زیست شناسی را نخواندم. برای کنکور و با وجود اینکه همه نمراتم خوب بود. زیست شناسی را نخواندم. ولی پشت کنکور نماندم و من مشابه همان دوست شما سال اول تعیین رشته کردم و این رشته گیاه شناسی را خواندم و مثل دوست شما گفتم. هر جا را که قبول شدم می­خواهم همان را تا آخر بروم،

و دقیقا همینجوری شد. بچه­های این منطقه تقریبا شرایط­شان مثل هم است. از نظر اقتصادی و اجتماعی، برای من هم این اتفاق مشابه پیش آمد، گفتم که من ارشدم را با آن شرایط بسیار سخت خواندم. که چون من معمولا یک هدف میذارم و به آن هدف فکر می­کنم. این را هم بگم که بزرگترین تجربه من این است که اگر فکر می­کنید یک کاری درست است. که انجام بدهید.

منتظر زمان مناسب نباشید. من این را قبل از اینکه بیایم فهمیدم چون من زبانم خوب بود (آنموقع مالزی و هند یک مقداری روی دور افتاده بودند) من حداقل دو تا سه تا دوست داشتم. که اینها کمک کردند و من فکر میکردم باید یک مقدار پس انداز کنم. بعد بروم بعد دیدم که دوستان من رفتند. بعد که با آنها صحبت میکردم می­گفتند نه، جور شده است بهرحال،

و من یاد گرفتم که شما اگر هدفتان درست است. خیلی اگر ریز بشوید جلوتان را می­گیرد. من حداقل چند دوست دیگر هم داشتم. که می­خواستند همه چیز سر جای خودش باشد. اما این امکان ندارد و نمی­شود که همه چیز را کنترل کرد. شرایط تو کشور یکدفعه عوض می­شود یا حتی تو کشور مقصد عوض می­شود، یا می­بینید پس انداز دارید اما دلار 10 برابر می­شود به همین خاطر به نظر من برنامه ریزی تا حد معقولی خوب است.

اما بعدش منتظر زمان مناسب نباشید. و این را من هم اینجا توی تحصیلم به کار بردم. چون موقعی که مثلا تز را می­نویسید یا مثلا مقاله­ای چاپ می­کنید می­گویید .خب حالا وایسم تا اینها …نه هیچوقت زمان مناسب نمیاد به نظر من، همیشه زمان مناسب است اگر شما یک برنامه کلی داشته باشید و این در واقع یکی از مهمترین چیزهایی است که من توی این مسیر یاد گرفتم. و به نظرم توی همه اصول زندگی کاربرد دارد. شما وقتی برنامه کلی داشته باشید. اگر بخواهید خیلی وارد جزییات بشوید. همیشه موانع پیدا می­کنید و فکر می­کنید.

آن زمان، زمان مناسبی نیست و نمونه ­اش برای من بود، من اگر روی کاغذ حساب می­کردم. باید می­گفتم نه من باید چند سال دیگر هم پس انداز کنم. ولی انسان خودش را با شرایط وفق  می­دهد به نظر من، و ما همیشه از حداقل توان مان استفاده می­کنیم. شما اگر تو آن موقعیت قرار بگیرید. شاید وقتی را که توی خونه صرف دیدن فیلم می­کردید. اینجا بیفتید دنبال پیدا کردن کار، یا پیدان کردن یک مهارت. پس به نظرم تو شرایط قرار گرفتن خیلی باعث پیشرفت می­شود.

سوال:  در مورد بورسیه و اسکارشیپ به نیوزیلند توضیح بدهید. الان مثلا من هر رشته­ ای هستم فوق لیسانس دارم چکار کنم و چه اقدامی انجام بدهم برای گرفتن بورسیه نیوزیلند؟

دکتر ناروئی: ببینید قوانین کلی تو کشورهای مختلف فرق می­ کند. اولا اسکارشیپ برای ارشد بسیار بسیار سخت است. نشد ندارد. ولی بسیار سخت است. من این را توصیه می­کنم. برای هر کسی که ارشد را اگر ایران بتواند بگیرد. بهتر است. چون معمولا اسکارشیپ­ها و فاندها برای مقاطع دکترا داده می­شود. دکترا شما چند نوع می­توانید بگیرید یک نوع بورس است که هر دانشگاهی در سال یه مقدار مشخصی دارد مثلا این دانشگاه 10 عدد بورس دارد. که هرکس هر جای دنیا تقاضا می­کند و اونا 10 تای برتر را بدون اینکه چه می­خواهد بخواند (حالا نگاه می­کنند که چه چیزهایی ممکن است در راستای سیاست و تحقیقات دانشگاه باشد)

10 نفر را به عنوان مثال انتخاب می­کنند، دانشگاهی که من اینجا آمدم اون سال چون بودجه نداشت سالی دو سه نفر بورس می­کرد، و بسیار رقابتی بود. مثلا بالای صد نفر تقاضا می­کنند. مورد دوم بورس­هایی است که اون دپارتمان و یا اون گروه دارد که این یک مقدار رقابتش کمتر است. مثلا یک گروه گیاه پزشکی ما داریم. اینها در زمینه گیاه پزشکی دو سه تا اسکالرشیپ دارند. که اینجا محدودتر است و هرکسی با هر رشته­ای نمی­تواند (صرفا همان رشته و زمینه) و یک مورد دیگر هم است. که اساتید خودشان بورس دارند.

مثلا یک استادی هست که یک زمینه تحقیقاتی دارد. بعد ایشان پروپوزال نوشته و یه مقدار مشخصی پول بهش داده­ اند. برای مدتی (مثلا 200 هزار دلار) که تو آن زمینه باید کار کند، نتایج تحقیق را توی آن بخش صنعت یا حالا هرجای دیگری ارائه دهد. این استاد می­تواند این پول را تقسیم کند. که مثلا اینقدر از پول را برای گرفتن دانشجوی دکترا میذارم یا حتی پست دکترا، و پولی که کنار می­گذارد. برای اسکالرشیپ دکترا را می­آید و آگهی میکند. که مثلا من دنبال یک نفر می­گردم. توی این زمینه که دکترا کار بکند، زمینه تحقیق هم این است .

اینم چیزی که ما بهش خواهیم داد. پس شما مستقیم با استاد در تماس هستید، و استاد shortlist می­کند و بعد از آن مصاحبه می­کند و انتخاب می­کند و بعدش شما می­روید و باید شرایط دانشگاه را هم داشته باشید.. مثلا نمره آیلتس و یا تافل داشته باشید و مدارکتان ترجمه شود که اینها به دانشگاه ربط دارد. که این مورد باز راحتتر است. و برای مقطع دکترا شما برای اینکه شانس­تان را زیاد کنید. بهتر است که از فوق لیسانس­تان یک یا دو مقاله داشته باشید. توی ژورنال­های خارجی چاپ شده باشد، این شانس شما را خیلی بالا می­برد،

چون استاد نگاه می­کند و اولا کسی باشد که اون مهارت­ها را داشته باشد و بعد از آن برایش مهم است کسی که مقاله چاپ کرده باشد و بداند که یک مقاله علمی چطور نوشته می­شود. چون خود استاد نیاز دارد که مقاله چاپ کند. توی بیشتر کشورها خصوصا آمریکایی اروپایی، استادی که آنجا هست باید مقاله چاپ کند.. یعنی وجودش توی سیستم آکادمیک بستگی به مقالاتی دارد که چاپ می­کند.

سوال:  آقای دکتر این مقالات در نهایت چه چیزی را دارد و به علم اضافه می­کند؟

چون توی ایران خیلی دارند رو این مانور میدهند که مثلا مقاله چاپ کرده ­ای؟ خیلی آمار مقاله­ای می­دهند ولی خروجی علمی توی ایران نمی­بینم. ازش یعنی حالا سوال بعدی من هم این است. که استادتان که شما را بورس کرده­اند به همین راحتی­ها دست از سر شما بر نداشته­اند و توی سال فکر کنم حسابی از شما کار می­کشند. که تحقیق، مطالعه و بررسی کن، خروجی اون مقالات و تحقیقات به کجا قرار است ختم بشود؟ بفرمایید

دکتر ناروئی: تفاوت اصلی که مثلا چاپ شدن مقالات در ایران و حداقل در اینجا دارند و چیزی که من حس میکنم و فهمیدم این است که اینجا اون تحقیقی که خروجی نهاییش مقاله است در زمینه کارهای ما و یا یک محصول است از سمت صنعت می­آید یا اون بخشی که نیاز دارد. مثلا بورس من از سمت گروهی بود. که مثلا کار حفاظت در زمینه گیاهی برای نیوزیلند انجام می دادند، هدف آنها این بود. که پیشگیری کنند از بیماری­های گیاهی در اینجا و اینها مشاوره می­دادند به وزارت خانه یا جاهای دیگر. خب آنها بورس می­دهند. که نتایج تحقیق من را بعدا استفاده کنند،

یا بچه ­هایی که مثلا در زمینه عمران کار می­کنند. زلزله چون اینجا خیلی خوب است از نظر کاری و علمی، به همین صورت است و استاد یک دانشجو می­گیرد. اینها میروند رو سازه­های مختلف امتحان می­کنند. تست می­کنند. بعد به این نتیجه می­رسند. که بله این سازه یا این ماده که اختراع می­کنند با این ماده یا سازه شما می­توانید. مقاومت را زیاد کنید و بعد این استفاده می­شود. اون صنعت و یا بخشی که این را خواسته است. بهش داده می­شود. یعنی این نیاز وجود دارد و تحقیق بر اساس آن گذاشته خواهد شد و تو بخش­های مختلف اینجور است.

مثلا من در مورد پست دکترای خودم بگویم، برایم جالب بود که یک جراح بازنشسته بود در فلوریدا، ایشان می­خواست به کشاورزی فلوریدا کمک کند، میدانید که فلوریدا و کالیفرنیا خیلی توی کشاورزی عظیم­اند، ایشان چون بازنشست بود. پولش را هم که داشت. گفته بود من 300 هزار دلار میدم که کسی بتواند پروپوزالی بنویسد. که یکی از مشکلات مهم کشاورزی این منطقه را حل کند و استاد من آمده بود یک پروپوزالی نوشته بود.

که بله من با روش اپیدمی کار میکنم. از روش مدلسازی، و من به نظرم می­توانم این بیماری را که اینجا صدمه زده کنترل کنیم و یا فهم بیشتری در موردش داشته باشیم. و آن شخص هم این پروپوزال­ها را می­خواند و می­گویند. بله ما این را به شما میدهیم و ایشان از این 300 هزار دلار آمده بود. یک دانشجوی دکترا گرفته بود و یه پست دکترا (من) که روی این قضیه کار کنیم و دانشی که شما به دست میاورید شما می­توانید. برای بقیه مورد استفاده قرار بگیرد، مثلا من مقالاتی که از آن یافته­هام چاپ کردم. خیلی از جاهای دیگر استفاده می­شود.

چون علم اینجوریه و به صورت پله­ای ساخته می­شود. وقتی که هدف خیلی خیلی مشخصی مثلا نباشد و بعضی رشته­ها ما هدف مشخص داریم، مثلا در زمینه ماشین سازی می­گویند ما میخواهیم به یک محصول و به یک شرایطی برسیم. که این آیرودینامیکش را بیشتر کند، این فرق میکند. اگر می­خواستند یک مشکل اصلی را حل کنند. ما اون جواب را اراده میدهیم و معمولا به آنها گزارشی میدهید. از جهت پیشرفت کار یا احترام. به این خاطر و این برعکس است توی ایران، ما ایده میدهیم. به استاد ولی اون ایده از نیاز صنعت نیامده است یا از نیاز بازار،   نتیجه­ اش چه می­شود؟ یافته خوب است و حتی توی ژورنال خارجی چاپ میشود، میرود توی کتابخانه دانشگاه خاک می­خورد.

سوال:  مقاله علمی به صنعت کمکی نمی­کند و به پول تبدیل نمی­شود؟

باید یک نیازی از صنعت یا بازار را برطرف کند و یا نیازی از صنعت و بازار که مثلا به پول ختم بشود. بهرحال چون علم و پول رابطه مستقیم دارند. ولی یکی از دوستان توی لایو یک سوال پرسیده بود. در مورد ژنتیک مولکولی اگر شما اطلاعاتی در مورد بورسش دارید راهنمایی بفرمایید.

دکتر ناروئی: نه من تخصصم نیست. ولی راهکار کلی را عرض می­کنم، به نظر من شما وقتی که مدارکتان آماده است و اگر مقاله چاپ کرده­اید خیلی شانس­تان بالا میرود. یکی خوب است و دو تا خیلی خوب، و نمرات خوب هم بی تاثیر نیست، روشش این است که شما اول زمینه کاری یا تخصصی که دارید و می­خواهید کار کنید فکر کنید که تو چه زمینه و راهی میخواهید بروید.

خب ژنتیک مولکولی شاخه­های متعدد دارد. شما کارهای مختلف می­توانید بکنید. و پیشنهاد من این است که شما توی دانشگاه­های مختلف بروید و اساتیدی که این کار را می­کنند پیدا کنید. به آن استاد ایمیل می­زنید. که من علاقمندی­ام این است و میخواهم توی این زمینه کار کنم آیا شما فرصتی، بورسیه­ای یا اسکالرشیپی دارید؟ و پیدا کنید اساتید را و این راه شروع میشود،

بعد ایشان هم یا شما را به شخص دیگه­ای معرفی میکند. که مثلا من نه ولی ایشان تو این زمینه کار میکند، و با این مکاتبات است که شما استاد را پیدا کنید و آن استاد در مورد دانشگاه و اون کشور اطلاعات دارد. یکی از دوستان من استرالیا اینجوری آمد. همین کار را کرد و ایشان با یک استاد ارتباط گرفتند و گفتند. که من بورس فعلا ندارم ولی می­توانیم بورس دانشگاه را که سالی یک یا دو بار داده می­شود را امتحان کنیم. و با استاد نشستند یک پروپوزال نوشتند و گفتند.

که ما میخواهیم این کار را انجام دهیم استاد هم ساپورت کرد، و این پروپوزال را می­فرستند. دانشگاه که بعد آنجا توی هیئت اساتید دانشگاه بررسی میشد و پروپوزال­های تاپ را بیرون میاورند و ممکن است. که بهشان بورس داده بشود، یک راهش این است. پس به نظر من اصولش این است که شما استادی را پیدا کنید. تو زمینه­ای که شما علاقه دارید و یا میخواهید کار کنید مکاتبه را با ایشان شروع کنید.

سوال:  دکتر چقدر سخت بود اون مدت سه سالی که نیوزیلند درس میخواندید؟

چقدر استاد به شما سخت میگرفت؟ چقدر باید وقت می­گذاشتید؟

دکتر ناروئی: خب، استاد با استاد فرق میکند. ولی سیستم استرالیا و نیوزیلند و کلا سیستمی انگلیسی بیشتر برای تحصیل دکترا به دو صورت است؛ یا research است یا تئوری است که سیستم­های استرالیا، نیوزیلند و کانادا یا حتی انگلیس اینها اینجوری است. که شما هیچ کلاسی ندارید. شما همه چیز را تو اون سه سال یاد می­گیرید. حتی اگر مهارتی باشد. اگر لازم باشد. مثلا شما میخواهید. کار آماری بکنید. به استاد می­گویید و میروید. با آنهایی که آمار می­خوانند. یک ترم را می­گذرانید (همان یک درس را فقط) ولی اینجور نیست.

که استاد باشد کلاس باشد، نه، شما هستید و یک آفیس و تحقیقتان را انجام میدهید. با استاد ارتباط دارید یا مشاورهایتان و هر چند وقت یکبار هم که نتایج کار را به دست آوردید. شما را هدایت می­کنند و تفاوتی که با ایران دیدم. حداقل اینجوری است که استاد بیشتر همه کاره است و دانشجو بیشتر انجام دهنده کار است. اینجا شما خودتان با ایده میروید. جلو و آنها فقط شما را هدایت می­کنند، که مسیر را درست بروید و کار انجام بشود و اینجور نیست که به شما بگویند. حتما این کار را انجام بدهید.

این توی سیستم­های اینجاست که by research است. سیستم آمریکا هم فرق میکند و دقیقا شبیه ایران است. شما دو سال کورس می­گذرانید. که ظاهرا خیلی هم سخت می­گیرند. چون من دوره­ای که پست داک بودم در نیویورک، پست داک شما هم تحقیق می­کنید و هم توی تدریس به استاد کمک می­کنید. ما آنجا یه درسی به استاد کمک می­کردیم teaching assistant یعنی همکار استاد می­شویم. که درس بدهیم، مثل ایران که وقتی کورس را تمام کردید. بعد شما میروید و یک دوسال و یا دو سال و نیمی حدودا کار تحقیقاتی هم انجام میدهید. سیستم فرق میکند. توی اون سیستم به نظر میاد. چون شما باید کورس بگذرانید، واحد بگذرانید و پاس کنید مثل ایران، شاید سختتر باشد ولی از اینطرف هم فقط خود شما هستید.

و استاد معمولا کمترین دخالت را میکند. توی کار شما، فقط نگاه میکند شما راه درست را بروید. یک زمان­هایی هست. که عملا تحقیق­تان را میدانید. که پاسخی ندارد و استاد به خاطر تجربه­ای که دارد شما را دوباره ممکن است. برگرداند به مسیر که این هم باز سخت است. شما هر مهارتی را که یاد بگیرید خودتان هستید و خودتان و همه چیز خودآموزی است.

سوال:  خب اگر بخش مثلا آزمایشگاهی، و مطالعاتی نیاز داشته باشید، فضای فیزیکی، اینها استاد در اختیار شما میگذارد در نیوزیلند؟

دکتر ناروئی: بله هست و کار من چون مدلسازی بوده است. آزمایشگاه نداشتیم ولی بله آنهایی که کار مولکولی اینها . آزمایشگاه داشتند و در اختیار شما هست. باید تو این زمینه کار کنید.. اولا ایده را با استاد هماهنگ می­کنید و بعدش اینکه چطور انجام بدهید و چه تزهایی انجام بدهید را باید خودتان بروید و مقالات را بخوانید و از کسانی که مقاله چاپ کرده­اند. راهنمایی بخواهید و همه جزییات، یعنی کلا خودآموزی است که البته به سیستم من بیشتر میخورد.

سوال: هزینه های زندگی در دوران تحصیلی دکترا در نیوزیلند

آیا مثلا اقامت و خانه و دانشگاه هزینه­ هایش را میدهد خوابگاه میدهد؟ هزینه­ های زندگی چطوری است؟ میشود ساپورت کرد؟ با خانواده؟

دکتر ناروئی: خب محدود است چون اینجا به شما یک stipend میدهند که معادلش میشود همان کمک هزینه، که هر دو هفته یک بار به حسابتان واریز می­کنند و اون شهریه را هم که دانشگاه داده است و من یادم است که آنموقع حدود 2000 هزار دلار نیوزیلند داده میشد که بد نبود، تو شهری که ما بودیم کرایه خانه اینجا همه چی هفتگی است هفته­ای 250 تا بود.

مثلا و نصفش برای کرایه میرفت. ولی برای ما کافی بود چون بقیه هزینه­ها پایین است. کافی بود ولی خب آنطور نیست. که برای تان چیزی بماند و این باز بستگی دارد. شما چه سیستم زندگیی را  انتخاب کنید، می­ توانید مثلا شما اگر زوج هم باشید. که خیلی هم رایج است با یک زوج دیگه خونه بگیرید. مثلا بعضی­ها میگیرند که مثلا آشپزخانه و سرویس­ها مشترک ولی اتاق­ها جدا است.

که معمولا بیشترین هزینه اجاره خانه است و کافی است معمولا و چیزی که داده می­شود و حالا تو آمریکا فرق میکرد و بورس حدود 16، 12  و… فرق میکرد. یک مقدار ناهمگون­تر بود و من فکر میکنم برای زندگی دو نفر کافی باشد. ما حتی آنموقع توانستیم ماشینی بگیریم و خانه دو خوابه داشتیم، و به نظرم راحت بود از این نظر

سوال:  حالا برویم در مورد خود نیوزیلند صحبت کنیم. نیوزیلند یا زلاندنو؟

چون کلا برای ایرانی­ها خیلی ناشناخته است جامعه ایرانی آنجا چقدر حضور دارند؟ و برای کلیت مردم یک مقدار ناشناخته است. یک مقدار درباره نیوزیلند برای ما بگویید.

دکتر ناروئی: فکر میکنم ایرانی دقیق نمیدانم، ولی من آمار چند سال پیش (7، 8 سال پیش) حدود شاید 10، 11 هزار ایرانی داشتیم. ولی الان به مراتب بیشتر است. ولی باز به نسبت جاهای دیگر خیلی کم است. کنار استرالیاست و معمولا سیستم­شان خیلی شبیه هم است و معمولا اکثرا سعی می­کنند. بروند استرالیا، جمعیتش هم حدود 5 میلیون نفر است. کشورش دو تا جزیره شمالی و جنوبی دارد، که فاصله خیلی کوتاهی بین آنها هست ولی خب از نظر رفاهی هم ردیف کشورهای اسکاندیناوی است.

مثلا از نظر امنیت توی دنیا جزو اولین یا دومین کشورهاست و بسیار امن است و از خیلی جهات از نظر کمترین جنایت، و از این شاخص­ها اگر نگاه کنید در زمره کشورهای اسکاندیناوی است (دانمارک، بلژیک، سوئد، سوییس و …) و از نظر اعتبار پاسپورت نگاه کنید همینطور، معمولا جزو 10 کشور برتر است و معمولا جزو کشورهای اروپایی است ولی این قسمت قرار گرفته است،

سوال:  نیوزیلند خیلی طبیعت سرسبزی دارد

دکتر ناروئی: بله بسیار سرسبز است. یعنی اینجا شما به زحمت می­توانید. یک زمین بدون سبزه پیدا کنید. چون بارندگی بسیار زیاد است و بعضی مناطق حدود 5000 میلیمتر در سال را هم داریم، و بارش بسیار زیاد است، و کاملا نقطه مقابل استان ما هست. که کاملا خشک بود. و نیم کره جنوبی هستیم و فصل­ها برعکس شماست و الان در تابستان هستیم.

سوال: نیوزیلند زمستان سردی دارد؟

دکتر ناروئی: نه به آن صورت، نکته جالبش تفاوت دما بین زمستان تابستان و حتی روزهایش کم است. زمستان­ها معمولا به 4، 5 درجه بالای صفر است و به ندرت زیر صفر درجه داریم و شاید به تعداد انگشت­های دست نرسد، ولی از آنطرف روزش هم از 12، 13 درجه بیشتر نمی­شود (در زمستان)، در تابستان هم بیشتر جاهایش متوسط 18 تا 20 درجه است که برای ماها سرد است، جاهای دیگر هم داریم مثلا 25، 30 درجه هم داریم ولی در کل میشود. گفت که معتدل است برای ما شاید کمی سرد باشد. چون از استان­های گرمسیریم.

ولی تابستان این شهر ما به ندرت بالای 22 میرسد و شب­هایش هم نزدیک 15؛ 16 درجه ست که خیلی خوب است و زمستان هم که سرد نمی­شود.

سوال:  البته فاصله هوایی ­نیوزیلند به ایران فکر کنم از دورترین نقاط دنیا است درسته؟

دکتر ناروئی: بله فکر کنم اینجا دورترین باشد برای آمریکا 15، 16 ساعت پرواز است اینجا هم فکر کنم 19، 20 ساعتی باشد. و گفتم که از نظر امنیت خوب است. آدمهای بسیار خوبی دارد و ما تو این چند سال به آن صورت نژادپرستی را تجربه نکردیم و هستند بهرحال شما هر کجا بروید یه آدم­هایی هستند. که از شما خوششان نمی­آید. همه جا نژادپرست داریم. ولی من تجربه ملموسی نداشتم.

اما برعکسش آمریکا هست و شما انتظار دارید و هست. ولی در کل نکته مثبتش، آدم­های خوبش هستند و امنیتش است. و خوبیش این است که قوانینش مشخص است و یکی از دلایلی که من شغل اینجا قبول کردم و از آمریکا آمدم و خیلی­ها می­گفتند چرا اینکار را می­کنی؟ شما آمریکا هم اگر بخواهید گرین کارت بگیرید و حتی اگر یکی از آدم­های تاپ دنیا هم باشید.

باید وکیل بگیرید و پرونده­تان جلو برود. اما اینجا اولین کشوری است. که سیستم امتیازی را برای اقامت آورد، گفت ما امتیاز میدهیم به شخص، مدرک تحصیلی شما، نوع مدرک، مقطعش، مجرد و متاهل بودنش، سن شما، سابقه کار شما، همه اینها امتیاز دارد و شما اگر امتیاز مشخصی بگیرید.. می­توانید تقاضا کنید و پرونده­تان بررسی بشود. این سیستم را اولین بار نیوزیلند گذاشت. بعد کانادا و استرالیا و چند جای دیگر هم این را تبعیت می­کنن.د یعنی این مشخص است و شما وکیل نمی­خواهید.

چون من میدانستم که پیشنهاد کاری امتیاز دارد و با بقیه امتیازات جمع میشود، که دیگه پرونده بررسی میشود و همنطوری هم شد. یادم است که 130 امتیاز باید میاوردید. که من با شرایط مدرک و … حدود 120 تا داشتم (موقعی که از نیوزیلند رفتم آمریکا) ولی وقتی شما پیشنهاد کاری بگیرید. یکدفعه 60، 70 تا امتیاز می­گیرید و به همین خاطر من میدانستم. که بیایم اقامتم را راحت می­توانم بگیرم، و شما اقامت را لازم دارید. چون اگر اقامت نداشته باشید و ویزای کار داشته باشید.

بچه ­ها باید شهریه بین المللی بدهید. مثلا اگر شما بچه دبستانی هم داشته باشید. باید حدودا سالی 20 هزار دلار بدهید فقط برای شهریه، ولی اقامت داشته باشید رایگان خواهد بود مثل سیستم پزشکی که رایگان است.

سوال:  جمع بندی کنید اقای دکتر در مورد تحصیل در نیوزیلند؟

مثلا من یک لیسانسم یک فوق لیسانسم تو تهران و میخواهم بروم و تصمیم دارم مهاجرت بکنم چکار باید بکنم؟ شما فقط خلاصه یه جمع بندی بکنید. تجربه خودتان را از مهاجرت به من نوعی، من نوجوان، من جوان، کسی که قصد مهاجرت دارد.

دکتر ناروئی: بله به نظر من مهاجرت مثبت یا منفی نیست و از دید من یک تصمیم شخصی است. شما باید بدانید چرا می­خواهید مهاجرت کنید، بعضی وقت­ها بسته به شرایط فردی و شخصی فرق میکند، من آنموقع یادم است که آمریکا بودیم یکی از اساتید از دانشگاه­های بزرگ ایران آمدند با خانمشون و بچه هم داشتند، و خانمشان روانشناس بودند و ایشان بعد از 6 یا 7 ماه برگشتند چرا؟

دلیلش را من میدانم. خب یکی از دلایل این بود که خانمشان اینجا کار میکرد و وقتی می­گویم شما همه چیزتان را نمی­توانید بیاورید منظورم همین است، شما اگر تو ایران جا افتاده باشید. بعد میایید و اینجا از صفر شروع میکنید. سخت است و وقتی فردی پزشک است و تو ایران جایگاه استاد دانشگاه را هم دارد. خیلی با اینجا فرق میکند، شما اینجا اصلا جایگاه خاصی ندارید. که مثلا کسی تو خیابان به شما بگوید سلام اقای دکتر یا…، اینجوری نیست.

ما حتی اینجا استادمان را به اسم کوچک صدا میکنیم. خیلی غیر رسمی است همه چیز، خب مثلا تو ایران کار کرده. کلی جایگاه اجتماعی داشته است شما فرض کنید رییس یک قسمت بوده­اید. بعد اینجا میایید و از صفر شروع میکنید و این تا جا بیفتد خیلی سخت است. و برای همین است که می­گویم بستگی دارد. در چه سنی مهاجرت میکنید و هدف شما چی است؟ بهرحال فرض کنیم که شما تصمیم گرفته­اید. باید برنامه داشته باشید، من مهاجرت را با هر قیمتی همیشه مخالفش بوده­ام و هستم،

ولی از راه تحصیلی به نظر من از همه بهتر است چرا؟ چون شما میایید تحصیل میکنید یه مدرکی می­گیرید و توی آن مدت هم ارزیابی کرده­اید و جا افتاده­اید. حداقل که آیا این سیستم به روحیات شما میخورد به شرایط زندگی شما میخورد یا خیر؟ از نظر اقتصادی که قطعا شرایط بهتر خواهد بود بعد از یک مدت، شما اگر اون دوره اول را بگذرانید. ولی بعضی مواقع هم هست که شما 10 سال تو ایران سابقه کار داشتید. اما اینجا هیچ کاربردی ندارد و باید بروید و مدرک اینجا را بگیرید تا به شما اجازه بدهند.

خب حداقل تو این کشور دیده ­ام و میدانم که زندگی­تان حداقل میگذرد، چون مینیمم حقوق اینجا ساعتی فکر کنم حدود 16، 17 دلار الان شده باشد، و خورد و خوراکتان برای یک شخص فکر کنم ماهی 200، 300 دلاری کافی باشد، گوشت اینجا از 8 دلار شروع میشود تا 10 دلار، تا گوشت خیلی خوب هم اگر بخواهید تا 20 دلار هم داریم ولی بهرحال شما با یک ساعت کار می­توانید یک کیلو گوشت بگیرید، از نظر اقتصادی اینها را مقایسه کنید، خب خیلی فرق میکند از این نظر

سوال:  حالا جزییات و هزینه ­های زندگی در نیوزیلند را تو لایوهای بعدی خواهم پرسید؟

دکتر ناروئی: بله پس من میگم که برنامه داشته باشید و من راه تحصیل را پیشنهاد میکنم یا اصلا پیشنهاد کاری از ایران داشتیم. دوستانی که آمده­اند این که از همه بهتر است، تو نیوزیلند اگر مثلا شما عمران یا IT خوانده باشید. شما شانس­تان خوب است. مثلا مکانیک خوانده باشید. اینجا کاربردی ندارد چون اینجا لیست دارند و هر 6 ماه آپدیت میشود. که چه رشته ­هایی لازم دارند. که با آنها می­توانید اقامت هم بگیرید. ولی آلمان مثلا مکانیک برایتان بهتر است.

به نظر من برنامه داشته باشید و طبق اون برنامه پیش بروید و خیلی­ها بهرحال دوست دارند که مهاجرت کنند. ولی باید برنامه داشته باشید. هر کشوری میروید. ببینید زبان چی باید داشته باشید، اگر انگلیسی هست باید آیلتس یا تافل داشته باشید. اگر فرانسه است باید زبان فرانسه را بگذرانید، اگر آلمان هست به همین صورت، چون اروپا تحصیل کلا رایگان است. حتی برای خارجی­ها، ولی خب به زبان آنجاست. به نظر من برنامه مشخصی داشته باشید و بپرسید از آدم­های مختلف، که تو اون کشور هستند

سوال:  اصلا من هدفم این است اقای دکتر توی پیج و کانال یوتیوب خودم، و انشالله به زودی سایتمم فعال خواهد شد. هدفم این است که این مهاجرت اگر میخواهد انجام شود. با دانش انجام بشود متاسفانه ما تو همین دو ماه گذشته دو تا حادثه هم تو زاهدان داشتیم هم تو شهر ما، خانواده­ها را آسیب زد. این توهم مهاجرت، مثلا اون خانواده یا نوجوان 16، 17 ساله متاسفانه آسیب جدی به دو خانواده زد. من را خیلی تشویق کرد که حتما این کار را انجام بدهم یعنی یک مواقعی میگفتم حالا ولش کن، تجربه مهاجرت خوب است یا بد، باید طرف ببیند. مثلا شاید 100 تا از این لایوهای ما را ببیند و راحت هم اصلا نیست، قبول دارید شما؟ و اصلا مهاجرت آسان نیست.

دکتر ناروئی: بله به هیچ عنوان چیز راحتی نیست. شما دارید وارد یک کشور دیگر میشوید باید جا بیفتید، نمیگویم. که مثلا اینجا بهتر است یا نه، بلکه جنبه­های مختلف دارد، سیستم زندگی اینجا فرق میکند. حتی من مثلا تجربه آمریکا داشتم. سفرهای زیادی هم رفتم. مثلا اینجا عصر به بعد زندگی تعطیل است و زندگی شبانه ندارند به آن صورت، مگر اینکه شما بروید. رستورانی جایی، و ایجوری نیست که تو خیابان بروید و آدم ببینید مثلا ساعت 6، 7 به بعد ولی فکر کنم و اینجا سیستم اینطوری است و نیست.

مگر اینکه شما مثلا شهر نیویورک باشی و شهرهای شبیه به آن که شاید کمی به ایران نزدیک باشد، ولی اون زنده بودن جریان زندگی مثل آنجا نیست و این ممکنه خیلی­ها تو ذوقشان بخورد. و سیستم کاری اینجا 8، 9 صبح شروع میکنید تا 5 بعدظهر و تا میروید خانه میشود. 6 بعدظهر، و 5 به بعد هم اکثر فروشگاه­ها میبندند. و بیرون بخواهید بروید. فقط یک سری رستوران­ها باز هستند. که آن هم تا 10 شب، فقط میخواهم بگویم. این سیستم­های متفاوت خیلی تو ذوق میخورد. هنوز هم این برای ما اینجا جا نیفتاده است. ولی از آنطرف هم باز محاسنی هست.

سوال: من میخواهم بگم که یک نفر از یک خانواده معمولی در شهر زابل تا حد مشاور وزیری توی نیوزیلند رشد کند. موفق بشود و هر کسی میتواند.با تلاش به اون موفقیت برسد و کار نشدنی نیست. ولی به همه توصیه میکنم بسیار باید سختی تحمل کنند

دکتر ناروئی: بله و مطالعه کنند خصوصا الان که این مسئل سوشال مدیا نبود و تازه فیسبوک راه افتاده بود و ما باید کلی سایت­ها را میخواندیم. الان خیلی راحت شده است، نه بخاطر اینکه شرایط آنجا برایشان سخت است اون انگیزه میشود، ولی ببیند واقعا آیا ابزارش را دارند و اگر ابزار را دارند. برای چه چیزهایی آماده بشوند، سعی کنند با آدم­های مختلف ارتباط برقرار کنند و در آن کشوری که قصد دارند بروند با آنها صحبت کنند و اینها است و گفتم در مورد محاسن و معایب هم بعدا میشود. صحبت کرد و اینجوری نیست که بگوییم.

اینجا بد است نه به هیچ عنوان من این را نمی­ گویم. برای من خیلی هم خوب است. دقیقا اگر از راه درستش بروید بسیار هم خوب است. اگر قصد پیشرفت داشته باشید. اینجا راه مشخص است و به تلاش خودتان بستگی دارد. میدانم توی ایران خیلی چیزها همگون نیست و یکی از دلایل این برای نسل جوان که میگویند. اگر سخت تلاش هم میکنیم جوابم نمیده، مشخص نیست ولی اینجا و حتی کشورهای دیگر شما اگر سخت کار کنید و برنامه داشته باشید قطعا نتیجه می­گیرید. با وجود همه مسائلی که هست با وجود نژادپرستی­ها و تبعیض­هایی که هست شما اگر واقعا سخت کار کنید و برنامه داشته باشید اینجا به هدفتان خواهید رسید.

سوال:  دست شما درد نکند اقای دکتر، روز خوبی داشته باشید. من باز هم مزاحم شما خواهم شد و میدانم که وقتتان خیلی پر است ولی افتخار دادید. دست شما درد نکند. روز خوبی داشته باشید موفق باشید

امیدوارم صحبت های من سعیدکاظمی با دکتر ناروئی در مورد تجربیات مهاجرت به نیوزلند برای شما مفید بوده باشد. و دوستانی که تمایل دارند. از داستان های مهاجرت در هر جای دنیا بیشتر اطلاعات کسب کنید. اینجا کلیک کنید.

آشنائی با تکنیک های فروش

آشنائی با تکنیک های فروش

برای شنیدن یا دانلود فایل صوتی این مصاحبه از طریق لینک زیر اقدام بفرمائید.

اگر علاقه مند بودین. فیلم کامل این مصاحبه را مشاهده بفرمائید. از طرق لینک زیر اقدام بفرمائید.

می­خواهم در مورد آشنائی با تکنیک های فروش با استاد محمدی صحبت بکنیم، بخش دوم صحبت­های ما است، توی لایو قبلی در مورد فروش و ویزیتوری صحبت کردیم، امروز می­خواهیم در مورد تکنیک­های فروش با استاد محمدی صحبت کنیم و از تجربیاتشان استفاده بکنیم. که انشالله بتوانیم یک لایو موفقی داشته باشیم.

سوال : اگر اجازه بدهید با یک سوال شروع کنیم، در مورد قطعی نکردن فروش شروع کنم.

در مورد فروش چیزی که برای خودم خیلی ابهام است، خیلی وقت­ها مشتری می اید داخل مجموعه ی سایت ما،  احساس می­کنی دارد می­رود، یعنی خرید را قطعی نمی کند.  ما خیلی هم وقت  می­گذاریم. نیم ساعت چهل دقیقه داخل سایت دارد سوال و جواب می­کند یا زنگ می زند یا تصویری حتی تماس می­گیرد، مثلا من توی فروشگاه اینترنتی کامپیوتری (dekonzo.com) که دارم. آنجا خیلی وقت­ها مشتری­ها که اعتماد نمی­ کنند. بهشون     می­گویم تصویری همین الان زنگ بزنید، کدوم دستگاه مورد نظرتون است، در لحظه فیلم  را هم برای شما ارسال می کنیم، راهنماییتان می­کنم، تیم مشاوره­ ی خیلی خوبی توی مجموعه ما است.

که بیست سال است. که شغل آنها فروش لپتاپ است، و جالب است که حساب کردیم 90 تا 95 درصد وقتی ارتباط تصویری برقرار می­شود خرید انجام می­شود، یعنی تا جواز کسب را و تصویر مجموعه را می­ بیند، می ­گوید آقا از  همه جا محصول برایم فیلم بگیر، روشنش کنید، تستش کنید، بعد می­بیند که مثلا ویندوزم رایگان، پست هم رایگان، هدیه هم حتی می­گیرد. اینجا دیگر آن اعتماده انجام می­شود،

ولی خیلی وقت­ها می ­بینید.که بعضی از مشتری­ها دارند فرار می­ کنند، اینجوری بگویم دوست ندارد. خرید را قطعی بکند؟

خواهش می­کنم، عرض کنم خدمت شما که در همچنین مواقعی که مثلا وقتی فروش نهایی نمی­ شود. که مشتری به ما اعتماد نکرده، فروش 7 مرحله دارد، ما هنوز مراحل اولیه را نرفتیم.  می­خ واهیم برای مراحل آخر و قطعی شدن خرید مشتری اقدام کند. چون مراحل اولیه را طی نکردیم. یعنی آجر اول را نچینی یک دفعه می­ خواهید بروید آجر هفتم را بچینی، می ریزد پایین نمی­ شود، و یکی از چیزهای خیلی مهم این است که توی همان فیلم گرگ وال استریت هم است که چرا از شما نمی ­خرد؟ تنها دلیلی که از شما نمی­ خرد این است که به شما اعتماد ندارد، و وقتی که به شما اعتماد نداشته باشد خوب نمی­ خرد،

دلیلش چی است که نمی ­خرد؟  اعتماد نمی کند، خب ما چکار باید بکنیم. آن اعتماد ایجاد بشود؟

طبق تجربه ­ای که از فروش داریم. می­ توانیم بگوییم آقا این مشتری یک سری توقع­هایی دارد، مثلا توقعش چی است که اون دستگاه را ببیند، حالا یا مثل دی­جی کالا است تصویرش را نشان می­دهد، عکسش را دارد نشان  می­دهد، مدل­های مختلفش را دارد نشان می­دهد، آن ابهام زدایی می­کند یک ابهامی دارد، آن ابهام را وقتی برطرف می­کنید طرف میخرد، آن بهانه­های الکی که دارد که البته الکی نیست از نظر اون، از نظر ما شاید الکی باشد،     می­گویم این الکی دارد بهانه می­گیرد، نه الکی نیست چون اعتماد ایجاد نشده است،

وقتی ما بتوانیم به شکل­های مختلف به نوع­های مختلف، فرستادن عکسش، تصویرش، فیلمش، ویدئو، نمونه کار است، نمونه کاتالوگ است، همه ­ی اینها را وقتی ما برای مشتری ارسال می­ کنیم، رضایت مشتری­ها خیلی کاربردی است مثلا تو سایت، پیج، خب وقتی رضایت مشتری را می­گذاریم آن توقع مشتری برآورده می­شود و اعتمادش ایجاد می­شود، ترسش از بین می­رود و میگوید من پولم را دارم میدهم، ترس دارد، پولم از بین نرود، وقتی که   همه­ ی اینها را که عنوان کردم رعایت می­ شود، آن اعتماد انجام می­ شود و از شما خرید را انجام می­دهد.

سوال : خوب حالا 7 مرحله فروش را امکانش است به ما توضیح بدهید؟

مثلا یک مثال بزنید، حالا مثلا تجربه خودتان را بگویید، یکی از داستان­هایی که توی این 25 سال، خاطرات فروش که تو کتابتان خیلی هم جذاب است همه هم با مثال و با واقعیت نوشته شده و خیلی جالب است که آخرش هم باز سوال مطرح می­ کنید، این از آن کتاب­هایی نیست. که فقط بخوانیدش و بعد 10 دقیقه، نیم ساعت، دو ساعت وقت بزارید، این باید یک فصلش را بخوانید و تحلیل کنید سوال­هایش را جواب بدهید، حتی مثلا با خانمتون بنشینید و بحث کنید، شاید ضخامت آن خیلی کم باشد ولی خیلی مفید نوشته شده.

بعضی از کتاب­ها است که 400 صفحه ای ، می­ خوانید می­بینید ای کاش این را تو 10 صفحه نوشته بودند، تو چند صفحه تمام میشد، خیلی چیزی  برای گفتن ندارد. فقط می­خواسته است که حجم ایجاد بکند. ولی کتاب شما کم حجم است، من خودم شخصا کتاب بالای 150 صفحه برایم سخت است که بخوانم، بعضی­ها خوشم میاد هایلایت می­کنم، حالا یک ماه بعد دو ماه بعد دوباره می­نشینم آن هایلایت­ها را می­خوانم، و حالا کنار هایلایت­ها         می­نویسم، حالا چند وقت بعد باز اینها را تایپ می­کنم، یعنی اونها را که توضیح­ های کنار را برای خودم خلاصه تو 10 جمله، 20 جمله می­نویسم که استفاده بکنم.

سوال : حالا یک مثال برای ما از تجربیات فروش تعریف کنید، خیلی جالب است که با داستان و تجربه واقعی توضیح می­دهید،

بله، نظر لطف شما است که در مورد کتاب من این چیزها را دارید میفرمایید، خب استاد معینی که تاییدیه هم برای من نوشته، توصیه نامه هم نوشته، می­گوید که کتاب شما تو یک ساعت خوانده می­شود، مثلا که کتاب شما تو یک ساعت کل کتاب خوانده می­شود، چون خیلی روان نوشته شده و خب چیز سختی توش ندارد. ولی خب بخواهیم یاد بگیریم باید یک داستان، یک داستان روش فکر کند، تفکر کند و انجام بدهد، حالا فروش هفت مرحله است که مرحله اولش آمادگی است، ما یک سری البته به طور خیلی خلاصه نزدیک به 30 ساعت دوره است، اینهایی که خدمتتان عرض می­کنم ،

مرحله اول فروش : آمادگی است.

یعنی ما  آمادگی قبل از فروش برای خودمان داشته باشیم. حالا مثال می­زنم از این که تو کتاب نیامده است، من یک روز رفتم سراغ یک نفر از مشتری ­هایم و خیلی هم فروشنده حرفه ­ای و عالی است و من دیدم که با     مشتری­اش خیلی بد حرف زد، و مشتری ناراحت شد رفت. گفتم که علی چرا با مشتری این اینجوری حرف زدی؟ جواب داد: ولش کن اعصاب ندارم فکرم خراب است. من در جواب گفتم.  نمی­دانم. که فکرت از هر چی خراب است به من ربطی ندارد برای چی به سر کار آمدی؟ گفت چی؟ گفتم برای چی آمدی سرکار؟

وقتی که شما آمادگی ندارید و ذهنت از چیزی خراب است و میای محیط کار، به جای اینکه مفید باشی مضری، به جای اینکه چیزی بفروشی تازه مشتری را هم از خودت می­پرانی و دیگه سمتت نمیاد. نرو سرکار، برو بگرد برو یک مقدار حال و هوا عوض کن و هر وقت حالت خوب شد آنوقت بیا سرکار.استاد محمدی: من خودم چند وقت قبل یک مساله برایم پیش آمد و یک مقدار ذهنم مشغول بود، رفتم پیش یکی از دوستانم اول صبح، گفت اینجا چکار می­کنی؟ گفتم یک مقدار ذهنم خراب است سر یک مسئله­ ای، نرفتم سرکار و آمده ­ام. پیش شما یک کمی با هم صحبت کنیم.

دو سه ساعتی پیشش بودم و حالم که بهتر بود بعد رفتم سر کار و فروشم داشتم. خب؟ یعنی اگر حالت بد است یک ریکاوری خودت را انجام بده بعد برو سرکار و بعد برو فروشندگی­ات را انجام بده، در غیر اینصورت نمی­توانید بفروشید و مشتریت هم از شما ناراحت می­شود و حتی اذیت می­شود. بعد می­گویید چرا بازار خراب است؟ چرا از من چیزی نمی­خرند؟ چون آمادگی­اش را نداشته­ای و خیلی این بحث طولانی است.

مرحله دوم فروش :  ارتباط است.

یعنی 40 درصد از 100 درصد فروش، بحث ارتباطات است. اینکه با طرف مقابلت چجوری ارتباط برقرار می­کنی، زبان بدن باید بلد باشی، اصول مذاکره را باید بلد باشی، اصول مطابقت سازی را باید بلد باشی، این ارتباط باید ایجاد بشود. ولی ما چکار می­کنیم؟ هنوز مراحل را کامل طی نمی­کنیم. مرحله بعدی یا

مرحله سوم فروش : باید اکتشاف ایجاد بکنید.

که مشتری­های من چی می­خواهند؟ مثلا توی کسب و کار شما که قطعات کامپیوتر و لپ تاپ و … است اصلا باید بدانید که مشتری چه می­خواهد، شاید فقط یک ویندوز بخواهد، شاید فقط یک قطعه کوچک می­خواهد. یک اکتشافی باید ایجاد بشود، و این اکتشاف چجوری ایجاد می­شود؟استاد محمدی : با سوال پرسیدن می­توانیم به این اکتشاف برسیم که مشتری چی می­خواهد.

سوال­های خوب ازش بپرس و گوش کن:

یعنی ما باید یک زبان کوچک مثل زبان گنجشک داشته باشیم و یک گوش خیلی بزرگ داشته باشیم مثل گوش فیل، کم حرف بزن و گوش کنید ببین مشتری چه می­گوید، شما وقتی پرسش و ابهامش را جواب بدهید. مشتری هم از شما می­ خرد، اکتشاف ایجاد شده است و می­شنوی که مشتری چه چیزی خواسته، و وقتی که فهمیدید مشتری چه خواسته است. تازه می ­رسیم مرحله چهارم که می­شود ارائه جنس، خب؟ که آن موقع شما باید محصولتان را به مشتری ارائه بکنید. این مراحل را که طی می­کنید بعدش می­شود در واقع سوال و ابهام برای مشتری ایجاد می­شود و هنوز اعتماد شکل نگرفته است و ترس دارد. این ترس مشتری را می­توانید با سوال پرسیدن اینکه مثلا ترستون بابت چی است؟ الان چه نگرانی دارید؟

سوال: الان سوال پرسیدن می­شود بخش پنجم یا که نه هنوز توی بخش ارائه هستیم؟

مرحله چهارم فروش  ارائه می ­شود و مرحله پنجم فروش :  ابهام زدایی می­ شود.

و نگرانی مشتری برطرف می­ شود، مثلا برای همین ابهام زدایی ما 3 روز دوره داشتیم، که این بحث ابهام را خوب یاد بگیریم تا که بتوانیم از مشتری ابهام را برطرف کنیم. 3 روز کار کردیم. این ابهام را سوال ازش می­پرسی، که مثلا نگرانی و مسئله شما چی است؟ حتی مشتری ممکنه بیاد جلو درب مغازه­ات و از شما چیزی نمی­خرد، پشت تلفن ازت نمی­خرد، می­گوییم اقا نخرید اشکال ندارد، و هر جا که دوست دارید بخرید فقط یک سوال من دارم  می­شود لطفا به من بگویید که مسئله­ و نگرانی­تان چه بود که از من نخریدید؟

و آنوقت می­بینید که نگرانی و ابهامش خیلی خیلی کوچک است حتی ممکن است رنگ جنس باشد، که مثلا حالا تو کسب و کار شما را عرض کنم که مثلا می­ گوید من لپ تاپ مشکی نمی­خواهم سفید می­خواهم. یعنی حتی تا این حد هم امکان دارد و چگونه این برطرف می­شود؟ با سوال پرسیدن و خیلی از ما نمی­پرسیم. مشتری میاد درب مغازه و فروشگاه کسب و کار من، یک نگاهی می­اندازد و دو تا سوال می­پرسد و می­رود، و اون فروشنده اصلا چیزی بهش نمی­گوید که اصلا شما چه می­خوای و برای چی آمده­اید اینجا، به جای اینکه سوالش را بپرسد و ابهامش را برطرف کند، بعد می­گوید اوضاع خراب است، کسب و کارها خراب است، نمی­خرند، خب من بلد نیستم. من همیشه می­گویم اگر نمی­فروشم دلیلش این است که من بلد نیستم نه که بازار خراب است، بلکه من بلد نیستم ارائه بدهم.

سوال : یک تجربه بگویم خدمت دوستان در اهمیت پاسخگوئی به مشتری در دنیای مجازی:

ما در سایت خودمون  می­ بینیم که چه سفارشاتی قطعی شده و چه سفارشاتی قطعی نشده است. هر روز هم این را چک می­کنم مخصوصا آنهایی که میایند تا مرحله آخر، اطلاعاتش را ثبت می­کند تلفن و آدرسش را می­نویسد. ولی خریدش را قطعی نمی­کند، یک متن آماده کرده­ام. یک متن خیلی دوستانه بعد ازشون کمک می­خواهم . یعنی بهشان پیامک می­فرستم با شماره موبایل خودم، یعنی حتی ایمیل نمی­زنم. چون خیلی­ها ایمیل­شان را چک     نمی­کنند ولی گوشی را صد درصد چک می­ کنند، باور نمی ­کنید که 50 درصد آنها خریدشان را قطعی می­کنند یعنی خیلی ساده می­پرسم.

اولا تشکر می­کنم که از سایت ما دیدن کردید، حتی شریک من می­گوید این کار جالب نیست اما من می­گویم اتفاق باید تا 9 مرحله پیگیری کنید. حتی آنهایی هم که یک ماه پیش خرید داشته­اند را باز من سر ماه بهشان پیام می­دهم آنهایی که قطعی نکرده­اند، می­گویم به من کمک کنید چرا قطعی نکردید؟ اعتماد نکردید؟ دلیلش را به من بگویید، حالا من ایده نمیدهم که آنها ذهنیت بدهند، بعد می­بینی که مثلا 24 ساعت بعد میایند خرید می­ کنند.

تجربه ایجاد اعتماد در پاسخگوئی سایت:

بعد مثلا سوال می­ پرسیدند که من اعتماد ندارم،؛ یا مثلا می­ گفتند شما شهرستان هستید من از کجا بدانم درست است یا …، بعد حالا بخشی از نشانه ­های اعتماد سازی را بهشان ارسال می­کردم، نماد اعتماد، گواهینامه آدرس الکترونیکی، و مجوزهایی که مثلا از جاهای مختلف داریم، اینها را مثلا من به مشتریان می­گویم که توی بخش فلان قسمت سایت است بروید ببینید. اگر تصویری دوست دارید و نگرانید هر ساعتی که دوست دارید تیم ما در محل حاضر هستند،

یعنی حتی شده که ما ساعت یک شب هم به مشتری فیلم نشان داده ­ایم، و همان موقع هم به فروش ختم شده است. خب؟ و جالب است که جدیدا ما فهمیده ­ایم که تماس تصویری خیلی بهتر از تماس تلفنی ارتباط برقرار می­کنه و جواب می­دهد انگار که 10 برابر پیامک و sms و حتی ارسال فیلم نه، بلکه ارتبتاط تصویری که طرف بفهمد آنجا یک نفر وجود خارجی دارد و سوالاتش را دارد جواب می­دهد. من به جرات می­توانم بگویم که مثلا من   می­خواهم بیام ادکلن بخرم، من واقعا ادکلن­ها را نمی­شناسم و 90 درصد اطلاعات ندارم.

توی همین فروش کامپیوتر هم همینطوری است و 90 درصد مردم واقعا جزییات را نمی­دانند، شاید 5 درصد کاملا حرفه ­ای هستند و می ایند سوالات تخصصی می­پرسند. 5 درصد هم فقط یک چیزایی می­دانند و واقعا 90 درصد هیچ چیزی از جزییات نمی­دانند. می­گویند یک کامپیوتر خودت به ما معرفی کن، یکی از سوال­های تکراری هر روز ما توی سایت، این است که من  می­خواهم یک لپتاپ بخرم چه مواردی باید مد نظر باشد؟ همین امروز هم نوشته­ام با خودم که این سوال دارد خیلی تکرای می­شود.

بیام برایش یک مقاله بنویسم که چه مواردی را باید برای خرید لپ تاپ لحاظ بکنیم که دیگه از این به بعد کسی پرسید من فقط مقاله را برایش بفرستم و دیگر لازم به توضیح نباشد و یا حتی می­توانم برایش یک ویدیو درست بکنم، به بچه­های فروش بگویم یک ویدیو درست کنند که برای خرید یک لپ تاپ این مسائل و موارد را باید رعایت کنید. ببخشید ادامه بدهید شما بخش ششم را..

مهمترین وجه مرحله ششم فروش :  اکتشاف است

که شما بدانید که مشتری چه می­خواهد، حالا بخش ابهام زدایی که برطرف شد مشتری جنس را می­خرد و اسمش هست اتمام فروش، نهایی کردن فروشی که شما دنبالش هستید و همه دنبالش هستیم. فروش تمام شد. الان یه چیزی شما توی صحبت­هایتان فرمودید که بعد از یک هفته و بعد از یک ماه دوباره با اون مشتری تماس می­گیرید که این می­شود.

مرحله  هفتم فروش : یعنی ادامه ارتباط

چرا اینکار را انجام می­ دهید؟ چون اعتماد بیشتر جلب می ­کنید و آنوقت دوباره می ایند و از شما خرید می ­کنند،حالا آن جنس را خریده است. ممکن است دفعه بعد بیاید و اسپیکر، ماوس و یا هندزفری بخرد و چیزهای دیگر که توی کسب و کار شما هست و یا یک نرم افزاری از شما بخرد، این همان بحث ارتباط است پس خیلی خیلی مهم است. یعنی 40 درصد فروش همین بحث ارتباط است. و وقتی که یکی یکی اینها را برطرف بکنید. آنوقت خیلی راحت می­توانید بفروشید.چون به اعتراضات مشتری پاسخ داده­اید. اتفاقا تو کتاب یکی از مسائل و داستان­هایی که نوشته­ ام مشتری معترض بود، ابهام زدایی بود الان تو همین داستان ما ابهام زدایی داریم،

مثلا من درب مغازه نبودم کارمندم بود (سال 1383 تقریبا) من رفتم بیرون دیدم فروشنده ­ام زنگ زد که بیاید یک مشتری معترض داریم که داد و بیداد می­کنه و اینجا آبروی ما را برده است. گفتم چی شده است؟ گفت نمی­دانم بیا و فلان. ما خودمان را سریع رساندیم. دیدم این بنده خدا از این خوشبو کننده­های زیر بغل برده بود، گفتم چی شده؟ گفت این چیه که به من داده­اید تقلبی است.

گفتم مشکلش چی است؟ گفت بو نداره. خب معمولا اینهایی که استفاده می­شود برای زیر بغل یه چیز خوشبو کننده است. یک مدل است که حساسه و برای پوست­های حساس اصلا بو نداره، فقط خاصیت ضد عرقی دارد. بعد بهش توضیح دادم این ابهام داشت، ترس داشت. گفتم آقا جان این اصلا بو ندارد حتی روش هم نوشته شده است، این فقط خاصیت دارد و شما از خاصیتش استفاده کنید. این آقا هم ترسش برطرف شد هم ابهامش برطرف شد و کلی هم عذرخواهی کرد و از مشتری­های ثابت ما هم شد.

اهمیت مشتری مداری و داستان بیژن پاکزاد(مالک برند بیژن):

باز داستان بگویم از مشتری معترض، آقای بیژن پاکزاد که توی آمریکا است خدا رحمتش کند، خیلی روی مشتری مداری تاکید داشت و می­گفتند که توی فروشگاه یک مشتری آمد. که دور و بر خودش را نگاه کرد و عذرمی­خوام حالش بد شد. و اطراف خودش را کثیف کرد، بعد همه فروشنده­ها میان که این چه کاری بود کردید و فلان؟ بعد خودش آمد گفت هیس، بیاید تمیزش کنید بیاید کمکش کنید و یک مقدار بهش برسید ببینید چرا اینجوری شده و اینها هم همان کار را می­کنند و آنجا را تمیز می­کنند. و این آدم وقتی همچین برخوردی از یک مدیر می­بیند. وقتی حالش خوب شد چندین هزار دلار آنجا خرید می­کند، یعنی فقط با یک برخورد درست.

حالا ما تو فروشگاه­ها می­رویم می­بینیم که می­گویند مثلا لطفا با بستنی وارد نشوید، لطفا کالسکه را نیاوردید، لطفا با خوراکی وارد نشوید، یعنی چی؟ خب من چکار کنم؟ بچه­ام را بذارم دم درب؟ خودم بیام تو؟ خب نمی­شوئ که. اینها را بلد نیستیم بعد می­گوییم که فروش نداریم بازار خراب است و خیلی چیزهای دیگر. اگر سوالی دارید من در خدمتتان هستم.

سوال دیگری هم خدمتتان عرض کنم، شما دوره آنلاین فروش دارید یا نه، که مثلا شرکتی کارخانه ­ای ، فیزیکی هم کسی بخواهد برایش کلاس بذارید برای آنها کلاس برگزار می کنید؟

کلاس فیزیکی است و آنلاین هنوز برگزار نکردم، ولی تو برنامه­ ام هست که اجرا بشود و دوره ­اش نزدیک 30 ساعت می شود و بستگی دارد که چه چیزهای بگم. مثلا این 7 مرحله و قبلش یک سری توضیحات دیگر، حداقل 30 ساعت زمان می برد.

سوال: .وقتی مشتری بهانه می آورد که خرید را قطعی نکند چکار کنیم.

مشتری به اصطلاح آن بهانه­ ها را آورد من اینجا باید بهش بگم که می­شود اینجا شما یک کمک به من بکنید. دلیل اینکه این جمله را گفتید دلیل اینکه این تصمیم شما عوض شد، خرید نکن اصلا، فقط اگر امکانش است دلیلت را به من بگو که چه ابهامی داشت چه مشکلی داشت؟ خیلی­ها اول به فکر قیمت میافتند. اما من احساس می­کنم خیلی جاها قیمت نیست شاید حسش نگرفته، یا احساس خوبی بهش دست نداده است یا به قول شما اصلا بحث رنگه و یا آن لحظه اصلا حاش خوب نیست،

مثالهایی که مشتری برای قطعی نکردن خرید می آورد.

مثلا می­ گویند خانمم به زور من را آورده است خوب؟ که من الان اصلا قصد خرید لپ تاپ ندارم خانمم به من گفته است برویم خرید کنیم. شاید واقعا ما هیچ مشکلی نداریم بلکه مشتری است که آن لحظه آمادگی برای خرید را ندارد. یا مثلا از آن قیمت مد نظرش گرانتر بوده، شرایط فروش ما برایش مناسب نبوده، و واقعا باید برود و فکرهایش را بکند. من بعضی مواقع آنجا آفر را می­دهم مثلا می­گویم اگر نقدی بخری شرایطش این است و کاملا توضیح می­دهم که مثلا چک هم قبول می­کنیم حالا شهر ما چون کوچک است خدارو شکر تا حالا پیش نیامده است که مثلا چکی برگشت بخورد، خب؟ منظورم این است که حالا این روش من درسته و همینجوری باید صحبت بکنم؟

عرض کردم همین است و حالا اگر نمی­خرید نظر خودته و هر زمان که دوست داشتید ما در خدمتتان هستیم. تشریف بیارید. ما اینجا هستیم. ولی خب چرا نخریدید؟ دلیلش را به من بگو تا من بدانم، من ابهامت را برطرف می­کنم. به قول شما شاید آن موقع حالش خوب نیست شماره­ات را به من بده من باهات تماس می­گیرم، کارت را درست است که بهش می­دهیم ولی یک شماره ازش بگیر، شاید اصلا کارت شما را دور بندازد چون مثل شما کارت چند نفر دیگر را هم دارد، مثلا بهش بگوید الان موقعیت مناسبی نیست من حالا بعدا با شما تماس می­گیرم یا مثلا کی می­توانم با شما تماس بگیرم؟ وقتی می­بیند که شما پیگیر هستید مسئله­اش را دنبال کردید از شما خرید می­کند.

 اهمیت درخواست برای قطعی کردن خرید:

نکته دیگری که خیلی جالب بود و من الان جدیدا با این تکنیک آشنا شده ­ام و چند ماهی است که ازش استفاده می­کنم این است که فروشت را نهایی کن، یعنی دعوتش کن به خریدن، تو تصورات من اینطور بود که این روش درست نیست. که چرا مثلا من احساس اجبار را بهش ایجاد کنم ولی واقعیت جدیدا دیدم مخصوصا تو شبکه­های اجتماعی، که وقتی مشتری و یا بازدیدکننده را دعوت می­کنی خیلی تاثیر داره، من خودم دیده­ام که طرف میگه خب حالا یه لایکی بکنید تا ادامه بحث را برویم جلو، یا مثلا ما را به دیگران معرفی کنید یا ما را فالو کنید، من خودم تو درون خودم می­بینم که ناخوداگاه دارم فالوش می­کنم یعنی چون دوستانه می­بینم و خوشم آمده از محتوا، و ارزشمند بوده برام لایکش می­کنم و فالوش می­کنم و حتی به دیگران هم معرفیش می­کنم.

 اگر تجربه ­ای در این مورد فروش و قطعی کردن درخواست دارید با ما در میان بگذارید؟

استاد محمدی :  قطعی کردن اینجوری است که شما همه آن ابهامات و بهانه ها  را برطرف کردید می­بینید که واقعا خودت متوجه می­شوید که این چیزی که از نظر خودت نیست که نگفته باشید بر اساس تجربه­ای که از مشتریای قبل دارید. وقتی که شما همه اینها را برطرف کردید وقتی مشتری حضوری است فاکتور را بردار و شروع کن به نوشتن که دیگه چی برای شما بنویسم؟ این را برای شما نوشتم این را هم نوشتم این میشود نهایی کردن و دیگه مسئله­ای نیست که تو ابهامی برای شما مانده باشد، و میگذارید جلو مشتری، و چند لحظه چیزی نگو بذار یک نگاه بندازه روش، و آنموقع تمام است دیگر، هر ابهامی بود برطرف شد،

اگر تفکیکی بوده برای مشتری گفته ­ای، سوالی بوده برطرف کرده­ ای، اگر ابهامی بوده رفع شده است، هر چیزی که بوده شما پیش بینی کردی ابهامات را و همه آنها را برطرف کرده ­ای، و دیگه فروش نهایی می ­شود. بله شما تا درخواست نکنید او در همان وضعیت می­ماند که الان من چکار کنم بخرم نخرم برم نرم که شما اینجا دعوتش می­کنید به خریدن، با اون فاکتور نوشتن و جنس دادن، تمام می­شود.

خیلی از فروشندگان جوان دارند این برنامه ما را توی یوتیوب و یا اینستاگرام و یا توی سایت من به نام saeedkezeme.ir می­بینند. خواهش می­کنم یک خاطره تعریف کنید

یک قسمت از کتابم را می­ گویم. به اسم رنج و لذت، یکی از داستان­ها را اگر خاطرتان باشد. به اسم رنج و لذت بود، من یک روز رفتم توی بازار می­خواستم. که روغن زیتون بخرم. از قبلش نزدیک به 20 سال است که من کتابی می­خواندم. دو جلدی بود. به اسم گنج بی رنج، و یک نویسنده ­ای آمده بود شاه بیت­های اشعار را جمع کرده بود. توی دو تا جلد کتاب 300، 400 صفحه ­ای، بعد زیر گنج بی رنج نوشته بود روغنی بینی صاف روشن در قالبی ریخته، غافلی بر سر چه آمد کنجد و بادام، یعنی این روغن صاف و روشن را شما دارید. می­بینید ولی نمی­بینید چه فشاری روی اون کنجد و زیتون و دانه ذرت آمده که شده است.

این روغن صاف و روشن؛ حالا بحث شب گذشته. این بود که قرار نیست. که ما رنج بکشیم و اذیت بشم و داغون بشیم تا بتوانیم به یک لذت و نتیجه­ای برسیم. ولی در کل این را باید دقت کنیم .که ما بر اساس گذشت زمان کم کم تجربه­مان بیشتر می­شود. یادگیری­ هایمان بیشتر می­شود و این باید همیشه ادامه داشته باشد،من الانم دارم هر روز حداقل 2، 3 ساعت آموزش می­بینم یا فیلم می­بینم یا لایو می­بینم یا ویس گوش می­کنم، یک چیزی بالاخره انجام میدم که این یادگیری مداوم باشد و آنهایی که تازه شروع کرده­اند ناامید نباشند باید امیدوار بود و تلاش کرد و یادگیری کرد و عمل گرایی داشته باشیم که اون توی ذهن ما بنشیند. اینم صحبت آخر من بود اگر باز هم شما صحبتی دارید من در خدمت شما هستم.

سوال: بعضی جملات هست که خیلی رو ذهن آدم تاثیر می­گذارد، دو سه جا شنیدم که اگر دیگران توانستند پس من هم می­توانم؟

اینجوری نیست که اگر دیگران توانستند قهرمان تنیس بشوند حالا شاید از سن من گذشته باشد و قهرمان تنیس جهان نشو. ولی مثلا توی فروش و بازاریابی اگر دیگران توانسته­اند پس من هم می­توانم به شرطی که ادامه بدهم و خسته نشوم. یک ماه ممکن است بازار خراب باشد. یک ماه بلک فرایدی سایت­های بزرگ می­گذارند. که ما کلا استپ می­شویم و همه خریدهایشان را انجام می­دهند. ما فقط صبر می­کنیم. ولی دیگه اینطوری نیست. که تعطیل کنیم و بگوییم همه چیز تمام شد. در حد خودمان زمان می­برد تا اعتماد سازی انجام شود و همیشه به خیلی از دوستانم حتی توی دوره­های آموزشی هم می­گویم.

که وقتی من 1300 کیلومتر آنطرف­تر چند روز پشت سرهم دو تا لپ تاپ را به شهر ماکو می­فروشم. و همیشه هم توی اون بسته پستی که برای مشتری می فرستم، می­نویسم.  که شما هزار و سیصدکیلومتر از من فاصله دارید، خیلی از شما ممنونم. ما را خوشحال کردید، یعنی می­گویم. اگر سایت دیجی کالا توانسته پس من هم می­توانم. حالا من همیشه از بچه ­ها سوال دارم که نگاه کنید و بپرسید چرا باید از من بخرند؟ من چه تفاوتی می­توانم ایجاد کنم که دیجی کالا نمی­تواند این خدمات را به آنها بدهد ولی من می­توانم اون خدمت را بدهم.

من پیشنهاد می کنم. هر هموطن عزیزی از هر جای ایران این مطلب را مطالعه نموده و علاقه مند است. خودش یا تیمش را آموزش تخصصی فروش بدهد.

شرکت­ها، کارخانه ها و شرکت­های پخش مخصوصا چون استاد محمدی خیلی تجربه دارند. توی کارهای عمده فروشی و بازار یابی ویزیتوری، من توصیه می­ کنم. که از ایشان حضوری درخواست کنند. من هنوز هم باور دارم که آموزش حضوری یه لذت دیگری دارد. ولی خب کلاسهای مجازی هم به خاطر کوید19 بعضی مواقع مجبوریم مجازی برگزار بشود. من توصیه می­کنم که حتما از استاد محمدی کمک بگیرند خیلی ایشان همیشه برای من راهنمایی­های خوبی داشته­اند و همیشه بهره مند شده­ام. خیلی شب خوبی داشته باشید لطف کردید.

امیدوارم صحبت های من با استاد محمدی درمورد آشنائی با تکنیک های فروش برای شما مفید بوده باشد. برای مطالعه سایر مقالات آموزش کسب و کار اینجا کلیک کنید. و برای مطالعه موضوع مشابه این مقاله در یک سایت معتبر جهانی اینجا کلیک کنید. شما دوست عزیز که در هر جای دنیا هستید. به من کمک کنید و تجربیات کسب و کار و بیزینسی خودتان را در اختیار من و دیگران قرار بدهید. هر انسان موفق، یک دنیا تجربه از موفقیت ها و شکست ها دارد. که مطمئنا می تواند به بقیه هموطنان برای موفق شدن کمک کند. نیاز به مصاحبه مستقیم نیست. می توانید. یک ویدئو از خودتان برای من ارسال کنید. یا فایل صوتی یا یک متن تا من در سایت خودم بنام شما برای هموطنان عزیزمان به اشتراک بزارم . مطمئنا اجازه تبلیغ بیزینس و کسب وکار خودتان را هم خواهید داشت.