خرید و انتخاب سیستم‌های سرمایشی و گرمایشی

خرید و انتخاب سیستم‌های سرمایشی و گرمایشی

برای تماشا ویدئو صحبت های من با مهندس شهرکی در مورد خرید و انتخاب سیستم‌های سرمایشی و گرمایشی از طریق لیست ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن صحبت های من با مهندس شهرکی در مورد خرید و انتخاب سیستم‌های سرمایشی و گرمایشی از طریق لیست ذیل اقدام بفرمائید.

سعید کاظمی: دوستان عزیز در ادامه صحبت‌هایی که با آقای مهندس شهرکی داشتیم در مورد بحث راه‌اندازی فروشگاه تأسیساتی بود، در این لایو می‌خواهیم. تخصصی در مورد بحث‌‎های خرید و انتخاب سیستم‌های سرمایشی و گرمایشی صحبت بکنیم. در  لایو قبلی آقای مهندسی کلی در مورد تجربیاتشان در این 17 و 18 سالی که فروشگاه تأسیساتی داشتند صحبت کردیم،

سعید کاظمی: آقای مهندس یک بحث رو در لایو قبلی‌مان باقی ماند. یک دوستی یک سؤالی پرسیده بود. با بزرگان بازار و قدرت سرمایه بالا چطور رقابت کنیم.  می‌خواهم یک داستان واقعی تعریف کنم. من چون توی این سال‌ها  که خیلی نشستم مطالعه کردم بررسی کردم دوره دیدم اینها، یاد گرفتم که باید از کسب‌وکارهای باتجربه، هرکسی هر کسب‌وکاری که تجربه دارد. تخصص دارد با ایشان جلسه می‌گیرم، از ایشان خواهش می‌کنم که تجربیاتشان را به من انتقال بدهند یعنی مثلاً آقای شهرکی بلند می‌شود می‌رود تهران کنار یک همکاری تأسیساتی قدیمی در خیابان حافظ و به همکار قدیمی خود می‌گوید.

حالا من قدرت رقابت ندارم با همکارهایی که سرمایه زیادی دارند چکار کنم؟

تجربه‌ات را به من انتقال بده، حالا آن دوستمان گفت که حالا من قدرت رقابت ندارم با همکارهایی که سرمایه زیادی دارند، اینجا دوتا بحث مطرح هست، داستان اول تعریف می‌کنم من رفته بودم یک میز ناهارخوری بخرم چند سال پیش از دوستی بگذارید با قیمت به شما بگویم خدا بیامرزد آن قیمت‌ها را البته، به من یک میلیون و هشتصد هزار تومان گفت این قیمت فروشش است، بعد من به او گفتم من نقدی می‌خرم گفت تو یک و پانصد بده. گفتم بابا خدا خیرت بدهد حاشیه سودتان خیلی خوب است،

با خودم گفتم. چطوری است که تو یک و هشتصد می‌دهی بعد گفت اگر دوازده‌ماهه ببری سه میلیون تومان ببرش ازدم‌قسط بده یک سال دیگر پولش را یعنی یواش‌یواش هر ماهی دویست تومان دویست تومان بده، این قضیه می‌گویم برای 5 سال پیش است، بعد به او گفتم چطوری همکار روبروی تو دارد همین را نقدی دو میلیون تومان می‌دهد، تو تازه داری یک و هشتصد می‌دهی، تخفیف می‌دهی بعد تازه اقساط طولانی‌مدت سه میلیون تومان می‌دهی، گفت نگاه کن من باقدرت سرمایه‌ام دارم کار می‌کنم.

دوستم گفت. من بهمن‌ماه هرسال می‌روم با چند تا از این شرکت‌های، آن هم فقط جنس درجه یک کار می‌کرد برند‌های معروف قرارداد می‌بندم دو میلیارد تومان آن زمان 5 سال پیش پول می‌ریزم به‌حساب این برند به این شرکت و به شرکت می‌‌گویم محصول من را آرام‌آرام بفرست یعنی مثلاً هر ماه چون این‌قدر حجم انبار هم ندارم حالا فروشگاه خیلی بزرگی دارند فروشگاه زنجیره‌ای دارند تو شهر ما، این می‌آید محصول را هشتصد هزار تومان می‌خرد نهصد هزار تومان می‌خرد پولش را جلو، جلو داده است ولی آن شخصی که می‌رود یک دانه می‌خرد دو دانه می‌خرد پنج تا می‌خرد آن هم همه‌اش را نقد ندارد بدهد.

مطمئناً آن کارخانه آن قیمتی که به این آقا 800 تومان می‌دهد این یک میلیون تومان می‌‎دهد این می‌تواند یک و هشتصد تا دو تومان نقدی بفروشد و سه تومان اقساط طولانی‌مدت بفروشد شما نوعی توان رقابت با آن آدم را نداری یعنی قدرت آن آدم از نظر توان مالی خیلی زیاد هست اصلاً امکان ندارد. خوب حالا باید چه‌کار بکنم شما باید بگردی نیچ یا گوشه بازار را پیدا کنی جایی که بقیه رقبا نیستند دست در آن کمتر هست یا آن همکارت که خیلی سرمایه دارد.

در آن بخش فعال نیست و برایش نمی‌صرفد یا یک محصول متوسط هست یا یک محصول خیلی لوکس هست آن معمولاً در آن رده کار نمی‌کند باید بروی شناسایی کنی یعنی باید بروی چطوری بگویم سرقت اطلاعاتی‌اش کنید یعنی اطلاعات کامل رقیبت را در بیاوری تحلیلش کنی که روی موضوعی کارکنی که رقیبت کار نمی‌کند من یک ایده خیلی جالبی از یک فروشگاه تأسیساتی در یک شهر دیگری امسال دیدم آمده بود کار جالبی کرده بود آقای مهندس شاید به درد شما یا به درد آن دوستمان بخورد،

داستان دوم کسب‌وکاری برای معرفی محصولات و خدمات :

این بنده خدا باسابقه کم  آمده تمام مهندس‌های سطح یک شهر ما را شناسایی کرده و  اینها را به دسته‌های ده تا پانزده نفری تقسیم کرده، نیامده بود یک همایش بزرگ بگیرد دویست تا مهندس را یکجا دعوت کند هر هفته پنج تا ده نفر از اینها را در یک فضای رستوران خیلی شیک در یک هتل دعوت می‌کرد نمونة کارش را پرزنت می‌کند، خودش را معرفی می‌کند. تازه هم آمده بود یعنی این قضیه‌ای که می‌گویم برای یک سال و نیم پیش است، هدیه می‌داد به همه‌ یک هدیه نفیس داد هدیه مصرفی هدیه کاربردی خودش را معرفی کرد و از ایشان خواهش کرد.

گفت در کارهایتان به من کار ارجاع بدهید یعنی شما ناظر هستید آن مالک سازنده می‌گوید آقا از چه کسی تأسیسات را بخرم من را پیشنهاد بدهید به‌جرئت به شما می‌گویم آقای مهندس فروشش، در یک سال سه تا شش برابر فروشش رو زیاد کرده. این بنده خدا یک روش بازاریابی استفاده کرده.  بعد محصولی آورده بود که بقیه رقبا نداشتن یعنی  روی محصول یا خدمتی کارکرده بود در آن شهر که بقیة رقیبان شرکت‌های برند بزرگ نمایندگی‌هایشان را داشتند. خوب این را من در تکمیل بحث لایو قبلی که دوستمان سؤال پرسیده بود کامل نشده بود گفتم.

معرفی انواع سیستم‌های سرمایش و گرمایش؟

آزما شهرکی: نگاه کنید سیستم‌هایی که در حال حاضر در ایران هست. مثلاً در شهری مثل زاهدان ما دو حالت می‌توانیم استفاده کنیم یا از کولرهای آبی استفاده کنیم یا از کولرهای گازی استفاده کنیم یا اینکه ساختمانی از قبل پیش‌بینی شده مانند مولتیوی یا ایران اف یا داک اسپلیت، اما اگر بخواهیم جدیداً یعنی امروز یک سیستمی تهیه کنیم. معمولاً دوتا حالت برای تأمین سیستم سرمایش در ایران وجود دارد. کولر آبی در بهترین حالت فقط پنج درجه می‌تواند دمای بیرون را خنک‌تر کند و به داخل بدمد، این کولر آبی در خارج از ساختمان هست هوایی که می‌دمد وارد سیستم می‌شود و این هوا از سیستم باید خارج بشود، یعنی همیشه باید در هوای تازه بیاید و برود.

این سیستم برای جاهایی مثلاً مثل بیمارستان خیلی خوب است چون با میکروب و آلودگی و از این داستان‌ها دارد، و باید دائم هوا تازه باشد، اما برای ساختمان‌های مسکونی شاید نیازی نباشد، و اگر دمایی که بدن انسان در آن نه احساس سرما می‌کند یعنی دمایی که شخص راحت هست 24 درجه سانتی‌گراد هست، و 23 درجه سانتی‌گراد به آن می‌گویند دمای لوکس، و بعد پایین‌تر از آن که بیایید دیگر طرف سردش هست یا سردش می‌شود، 24 درجه را اگر ما ملاک بگیریم  5 درجه بیشترش می‌شود 29 درجه و تقریباً می‌توانیم بگوییم از 30 درجه به بالا دیگر کولر آبی آن سرمایش مطلوب را نخواهد داشت،

دیگر حالا اگر از 35 درجه بالا برود که دیگر ابداً هیچ کارایی ندارد و بعد می‌ماند سیستم‌های تهویه مطبوع مثل کولرهای پنجره‌ای کولرهای گازی اسپلیت که اسپلیت‌ها همان کولرهای گازی پنجره‌ای هستند که اصطلاحاً از کمر نصف شده‌اند و کمپرسور که منبع تولید صدا هست از قسمت فن دستگاه  جدا شده، سروصدا و صدا به بیرون منتقل شده و گاز توسط یک لوله رفت‌وبرگشت به داخل اواپراتور می‌آید، و نوع کمپرسور باز متفاوت است ما کمپرسورها سه نوع تیپ دارد، تیپ T1,T2 و T3 که T1 برای مخصوص مناطق معتدل است که معمولاً تا 42 و 43 درجه سانتی‌گراد و از آن ور هم تا صفر درجة سانتی‌گراد جوابگو هست.

اما  کمپرسور نوع T2 که مخصوص مناطق سردسیر هست که این نوع مدل کمپرسور اصلاً وارد کشور ایران نمی‌شود و تیپ 2 را ما اصلاً در ایران نداریم و کمپرسور تیپ نوع 3 تروپییکال یا استوائی هست یا حاره‌ای. اینها سه نوع مدل کمپرسور هست و بعد از آن کمپرسورها باز به چند دیگر تقسیم می‌شوند رفتاری، اینورتر، اسکرول و پیستونی که اولین مدلی که توسط شرکت وست اینکروس کولرگازی اختراع شد مدل پیستونی بود، و بعد از آن روتاری بعد اسکرول و بعد از آن هم کمپرسور اینورتر حول‌وحوش 7 سال و 8 سال هست که آمده، کمپرسورهای اینورتر.

فرق انواع کمپرسور اسپلیت با هم چیست؟

آزما شهرکی: تفاوت اصلی ذز فن این کمپرسورها است،  کمپرسورها تا روتاری همه‌شان غیرهوشمند بودند، یعنی یک پمپ داشتند داخل پنلشان مثل این که بالای سر من هست و این یک دماسنج وصل بود و این بود فقط دستور قطع و وصل کمپرسور را می‌داد، یعنی به این شکل که شخص کولر را می‌خرید مثلاً روی 24 درجه تنظیم می‌کرد به‌محض اینکه دماسنج رو 24 درجه می‌آمد پمپ دستور قطع کار را به کمپرسور می‌داد، این عمل بهینه‌تر از کولر آبی بود چون در کولر آبی به‌صورت متناوب و یکپارچه کار می‌شد، ولی در کولرگازی یا روتاری یا اسکرول یا همین مدل به‌جز اینورتر دائم کمپرسور قطع می‌شد وصل می‌شد،

البته این قطع و وصلی خودش یک سری مشکلاتی داشت یکی اینکه مصرف برق را بالا می‌برد، یعنی شما مثلاً کولرگازی قدیم را اگر خوب حضور ذهن داشته باشید که شما حتماً یادتان هست مثلاً 5 ثانیه اول که روشن می‌شد. کل برق ساختمان قفل می‌کرد، یعنی یک‌لحظه کل لامپ‌ها ضعیف‌تر می‌‌شد، برای همین آمدند با توجه به تکنولوژی یک برد هوشمند در روی کمپرسور گذاشتند، و این برد کاری می‌کند خوب این برد مثل مین برد کامپیوتر بر روی کمپرسور هست که توسط یک سیم رابط به روی کمپرسور وصل شده است، و کمپرسورهای اینورتر عمده فرقشان وجود همین برد هست تا عملیات تا نوع کارکرد کمپرسور،

و این باعث می‌شود که یک ولتاژی بسیار از ولتاژ کم تا بالا به این کمپرسور تزریق بشود، یعنی با یک دور خیلی آرام شروع می‌کند کمپرسور به چرخیدن و همین‌جوری دور آن زیاد می‌شود، و همین‌طور هم کم می‌شود، یعنی وقتی که دوباره دما را روی 24 درجه تنظیم می‌کنید، مثلاً اگر دما به 25 دارد می‌رسد دیگر کم‌کم برد دور کمپرسور کم می‌شود و به 24 می‌رسد. به‌صورت یک حالت نوسانی خیلی ظریف کمپرسور شروع می‌کند به کارکردن باعث مصرف برق می‌شود،

یعنی در کمپرسورهای قدیمی شما دمایی که دستگاه می‌دمید مثلاً 11 درجه سانتی‌گراد بود ولی در کولرهای اینورتر نه شما دامنه سرمایش دارید یعنی از 11 درجه 6 درجه تا 20 درجه دمیدن باد را شما دارید، این باعث می‌شود که کمپرسور کمتر کار کند طول عمر بیشتری داشته باشد و مصرف برق کمتری شما داشته باشید. این عمدة مصرف آن هست. در بهترین حالت این هست که ما در کشور هم برای کمک به خودمان هم به صنعت برق کشور از دستگاه اینورتر استفاده کنیم.

کمپرسور اسپلیت

تفاوت کولرگازی که در مناطق کویری استفاده می گردد با مناطق رطوبتی مثل بنادر جنوب و نوشهر چیست؟

ازما شهرکی: ما کولرهایی که در مناطق دریایی و شرجی استفاده میکنیم. یک خصوصیت عمده باید داشته باشد، چون احتمال زنگ‌زدگی آنجا خیلی بالاست باید کمپرسور اواپراتور یک روکش مس داشته باشند و ترجیحاً از مس باشند یعنی اواپراتور ترجیحاً مسی باشد و کندانسور مسی باشد. خوب مس قیمت دستگاه را هم بالا می‌برد به نسبت حالا نو، در همین دستگاهی که در آن مناطق هستند گران‌تر هست، اما در مناطق کویری و خشک دیگر ما به کندانسور مسی یا آلومینیومی برایمان فرق ندارد آلومینیوم هم باشد اوکی هست، ولی آنجا باید دستگاه دستگاهی باشد که تیپ 3 باشد یعنی تروپیکال باشد،

حالا اینورتر هم بود باید حاره‌ای  باشد یا اینکه دستگاه پیستونی باشد که اینها باز هزینه‌ها را می‌برد بالا، مثلاً اگر دستگاه اینورتر تروپیکال باشد تعداد لایه‌های کندانسور بیشتر می‌شود، یعنی شما یک اسپلیت مناطق معتدل را باز می‌کنید می‌بینید در کندانسور پشتش یک ردیف اواپراتور هست ولی در مثلاً دستگاه بخواهم تروپیکال باشد باید همین چهار ردیف باشد که بتواند خنک کند. یا مثلاً می‌توانید از کمپرسورهای پیستونی آنجا بکار ببرید  که کمپرسورهای پیستونی باز خوب کمپرسورهای گران قیمتی هستند به نسبت روتاری، چون دقیقاً مثل سیلندر پیستون ماشین عمل می‌کنند اصطلاحاً مثلاً اینجا محلی به آنها می‌گویند موتور سنگین،

و واقعاً هم همین‌طوری هست یعنی یک کمپرسور پیستونی سه برابر یک کمپرسور روتاری وزنش هست، چون دقیقاً مثل عملکرد سیلندر پیستون ماشین انجام می‌دهد و خوب کیفیت سرمایش هم خیلی بهتر هست، بنابراین فرق مناطق خشک و حاره‌ای و کویری با مناطق دریایی وجود مس و ضد زنگی و آن هم که نوع کمپرسور که باید روتاری باشد، مثلاً شهری مثل چابهار، چابهار خنک‌ترین دما را در تابستان بین کلیة بنادر کشور اعم از شمال و جنوب دارد، یعنی 43 درجه 40 درجه بیشتر نمی‌شود، ولی باید نوع کندانسورش حتماً مسی باشد. البته احساس گرما در چابهار بیشتر دلیل رطوبت هست تا گرمای هوا

آیا کولر گازی موجب کاهش رطوبت می گردد؟

سعید کاظمی: سؤال بعدی من به همین شرجی بودن مرتبط هست، حالا در مناطق کویری ما معمولاً در تابستان و بهار میزان رطوبت کم هست یعنی دما یک بحث هست رطوبت یک بحث دیگر هست کولرهای گازی عموماً حجم زیادی از رطوبت را جذب می‌کنند حالا به نوع سیستمشان بستگی دارد به نوع کارکرد، برای مناطقی مثل چابهار، چالوس، نوشهر یا کیش خیلی هم عالی هست یعنی رطوبت را کم کنند خوب میزان رفاه و راحتی در هوا آنجا بهتر می‌شود اما بعضی مناطق کویری مرکزی این که رطوبت را کم می‌کند فکر کنم یک مقداری یک جوری نقطه‌ضعف هست.

آزما شهرکی: نگاه کنید واقعیت این تصور درستی نیست، اگر ما مکانیسم کاهش رطوبت در کولرهای گازی را بدانیم، نگاه کنید من یک کم دوربین را بچرخانم، این کولرگازی که بالای سر من می‌بینید اگر می‌شد نشان می‌دادم بهتر بود هوا، هوای اتاق از بالا این داخل اواپراتور می‌رود، بین پ فین‌ها، یعنی هوا از مابین این فین‌ها رد می‌شود، فاصله این فین‌ها در تمام کولرهای گاز یکسان هست، و طوری هست که 70درصد رطوبت را می‌گذارد باشد بیشتر از 70درصد رطوبت را می‌گیرد چون 70 درصد رطوبت حداقل موردنیاز آسایش انسان هست،

و این  فاصله در تمام کولر، از یک کولر چینی بی‌کیفیت هم همین هست فاصله‌اش بهترین کولرگازی جهان هم باکیفیت‌ترین هم همین هست فاصله‌اش و این درصد رطوبت یک درصد رطوبت استانداردی هست که بین همه کولرهای گاز گرفته ‌می‌شود حالا شما که این کولر را می‌برید در شهری مثل چابهار می‌آید 100درصد رطوبت هست می‌آید 30 درصد رطوبت را می‌گیرد. همین کولرگازی را می‌برید در منطقة کویر 10درصد هوا رطوبت بیشتر ندارد اصلاً هیچی شما نمی‌بینید که از این کولر مثلاً اگر سر ریزش بیرون باشد.

حتی یک قطره آب بیاید این را من در واقعیت می‌بینم.  چون من واقعیتش را بخواهید کولرها را در منزل خودم تست می‌کنم. تا سال‌ها دفترچه داشتم هر روز دمای هوا را یادداشت می‌کردم، هر روز وضعیت کولرها را چک می‌کردم، چه روزهایی جواب می‌دهد چه روزهایی جواب نمی‌دهد و تست می‌کردم و این هست که این قضیه یک قضیه هست که به این شکل اگر شما بروید در یک شهری که رطوبت کم باشد آن کولر هم هیچ رطوبتی نمی‌گیرد و به این صورت.

کولر گازی یا اسپلیت

تفاوت هزینه برق کولر آبی با اسپلیت چقدر است؟ اگر اینورتور استفاده کنند قیمت برق اسپلیت ارزان تر می شود؟

ازما شهرکی: نگاه کنید اینورتر دستگاه کولرگازی را ما باید از چند طریق با کولر آبی مقایسه کنیم، یک موردش برق هست فقط یک مورد برق هست ولی اگر الان البته من جدیداً شنیدم کولرهای آبی تبلیغاتش را دیدم که آنها ترموستات دارند، و آنها هم موتورهایش اینورتر هست یعنی آنها هم موتورهایش تغییر می‌کنند، دورشان تغییر می‌کند مصرفشان کاهش می‌یابد، ولی من چون فعلاً اطلاعاتی از آنها ندارم مقایسه با آنها نمی‌کنم با نسل جدید با همان نسل قدیم مقایسه می‌کنم.

البته کولرها هم آب مصرف می‌کند، و هم برق مصرف می‌کند جدا، و این دوتا را با هم جمع بزنیم و یک چیز دیگر هم هست کولر آبی شما هرسال استهلاک دارید یعنی باید پوشال‌هایش را عوض کنید پوشال نو بخرید هزینه سرویس و نگهداری برایش می‌کنید. هرسال هم فرسوده‌تر خواهد شد، ولی کولرهای گازی این قضیه را ندارد اگر شما هزینه سرویس و نگهداری و برق و آب را جمع کنید می‌بینید کولرهای اینورتر البته نه کولرهای نسل قدیم بسیار به‌صرفه‌تر است، علاوه بر این که شما لذت بیشتری می‌برید تمیزتر هست

مثلاً در شهری مثل زاهدان شما گردوغبار دارید مشکلات ریه دارید مشکلات تنفسی دارید مثلاً من الان خودم پدرم مشکل ریه دارد با وجودی که نه سیگاری بود و نه چیزی ولی این گرد و خاک‌ها من فکر می‌کنم حقیقتاً هست، ولی نه در کولرگازی شما هوا را کاملاً تصفیه می‌کنید. هیچ گردوخاکی ندارد، یک سرمایش مطلوب دارد و بالاخره لذت‌بخش هست.

کولر آبی یک بحث دیگر هم دارد کولر آبی مصرف آب بسیار وحشتناکی دارد

آزما شهرکی: مردم نمی‌دانند یک کولر آبی 7000 در ساعت 200 لیتر آب مصرف می‌کند

سعید کاظمی: اصلاً وحشتناک است.  اصلاً یعنی چون من تخصصی رویش کار کردم می‌دانم در خیلی از شهرها الان در شهرهای کویر مرکزی که الان با بحران آب ایجاد شده. دولت آمده هزینه‌های برق را یک مقداری سوبسید داده  و تشویق کرده مردم بروند کولرگازی بخرند.

سعید کاظمی: کولرهای آبی قدیمی‌شان خیلی پرمصرف هست پرت آب آن هم زیاد هست نشت زیاد دارد کنترل آن سخت هست.  

سعید کاظمی: متأسفانه 40 الی 50 سال هست که ما هیچ‌گونه خلاقیتی در کولرهای آبی‌مان ایجاد نکردیم.

یکی دو سال یک شرکت‌هایی آمدن یک پوشال‌های خاصی تولید کردند که آن هم فکر کنم ادامه پیدا نکرد. یعنی هیچ خلاقیت آر اند دی  ندارند و معمولاً یک تیپی را دائم تولید می‌کنند خیلی هم بی‌کیفیت و بله این بحث کولرهای آبی و کولرهای گازی بحث تخصصی زیادی را می‌طلبد.

کولر گازی گری

مقایسه انواع برندهای کولر گازی در ایران؟

انواع برندها را بیاییم مهندس با هم مقایسه کنیم که شما تجربه دارید در کولرگازی اگر بخواهیم برند را برندهای خارجی حالا آنهایی که در ایران هست حالا اینها که خارج از کشور چون این لایو ما را هم خارج از کشور ببینند دوستان عزیز ایرانی فارسی‌زبان، برندها را اگر بخواهیم به معنای کیفیت تعریف بکنیم مثلاً به نظر شما چند تا برند درجه یک و دو و اینها را به معرفی بکنید.

آزما شهرکی: بله من قبل از اینکه برندهای نامبروان جهانی را بخواهم خدمتتان معرفی کنم یک نکته‌ای را راجع به این بگویم که چرا کولرهای آبی این‌قدر کند پیشرفت می‌کنند، کولر آبی در کل جهان به جز ایران وجود ندارد، یعنی کشورهای عقب‌مانده‌تر از ما فقیرتر از ما اینها هیچ جای جهان وجود ندارد در کل جهان و فقط در، یعنی این سیستم رد شده است، و وقتی یک شرکت بین‌المللی محصولی را تولید نمی‌کند شما ببینید بدانید آن در سطح جهانی مقبولیت ندارد، الان صدسال است کولرگازی اختراع شده و همه هم دارند از کولرهای گازی استفاده می‌کنند،

و برای همین هم هست که کولر آبی یک چیز من‌درآوردی ایرانی‌ها بوده واقعیت امر، و می‌گویم حتی شنیدم در شهری مثل یزد، در سال‌هایی قیمت برق را نصف کردند و قیمت آب را سه برابر کردند، یکی از مشکلاتی که ما الان ما در کولرهای آبی می‌بینیم که مشهود نیست همین هزینة مناسب آب هست درحالی‌که بحران آب جدی هست واقعیت امر در ایران، و متأسفانه این‌جوری که بویش می‌آید ساله‌ای آینده بیشتر هم خواهد شد، اما در مورد برندهای جهانی واقعیت این هست که در برندهای کولرگازی اجنرال در جهان همیشه حرف اول را زده و هنوز هم می‌زند، پیشرو هست در این صنعت از لحاظ تکنولوژی و تکنولوژی‌هایی دارد که بقیه در حتی هنوز مثلاً بعد از یکی دو سال هم ندارند و نامبروان هست،

شرکت ال جی هست که ال جی به مدت تقریباً ده سال پرفروش‌ترین کولرگازی در جهان بود و اختراع و ابداعات خیلی خوبی هم در زمینه کولرهای گازی داشت که متأسفانه در کشور ما تحریم شده و فعلاً نمی‌شود از این تکنولوژی‌ها استفاده کرد، بعد از آن شرکت توشیبا بسیار کولرگازی‌های موفق و با کیفیتی می‌زد و می‌زند و باز هم در ایران ما نداریم پاناسونیک همین‌طور، اینها واقعاً شرکت‌های پیشرویی بودند در این زمینه و هیتاچی همین‌طور و بعدازاین برندهای اجنرال و برندهای ژاپنی دیگر،

برندهای چینی هستند که ما 5 و 6 تا کارخانه مادر در چین داریم که یکی از آنها یورک هست چیبا هست گری هست، هایسنس هست و مدیا، و بسیار بزرگ هستند من خودم سه بار از کارخانه‌های چینی بازدید کردم و یک سری هم از کارخانه هیتاچی در مالزی بازدید کردم. مدیا به حدی بزرگ هست که 800 هزار پرسنل دارد، در مثلاً شهر مدیا به آن می‌گویند و چراغ قرمز دارد هتل دارد فروشگاه مثل فروشگاه رفاه ما دارد اصلاً باشگاه دارد زمین تنیس دارد.

همین‌طور کارخانه گری که یکی از بزرگ‌ترین تولیدکننده‌های کولرگازی در جهان هست که الان هم بزرگ‌ترین هست در حال حاضر و برای جام جهانی قطر تمام کولر گازی‌های استادیوم‌ها را گری کارکرده و یورک هم همین‌طور و اینها کلاً برندهای معتبر و شناخته‌شدة جهانی‌اند.

کولر گازی کریر فکر کنم دیگر تولید نمی‌کند،

آزما شهرکی: کریر کارخانه را برده بودند در مصر آنجا تولید می‌شد، سال 1387 توسط شرکت بدر الکتریک وارد ایران می‌شد و نماینده‌اش هم شرکت برق بود، دستگاه‌هایش بسیار خوش فروش و باکیفیت  بودند. خوب می‌دانید که کریر اصالتاً آمریکایی هست دیگر و از آن شرکت‌هایی بود که سریع ارتباطش را با ایران قطع کرد حقیقتاً، حتی قبل از تحریم‌ها ارتباطش را قطع کرد، سال فکر کنم تا 90 بیشتر در ایران نبود، یک 10 سال 15 سالی هست که نیستند دیگر،

سعید کاظمی: مهندس انواع سیستم‌ها را توضیح دادید داکت اسپلیت را الان من یک مجتمع 5 طبقه دارم یک مجتمع 50 واحدی دارم، اینها را چطوری می‌شود از این سیستم‌های سرمایش استفاده کنم؟ اگر پیشنهادتان هست که مجتمع استفاده کنم یا از تک‌به‌تک استفاده بشود؟

آزما شهرکی:  نگاه کنید پیشنهاد الان من با پیشنهاد شش ماه بعدم فرق کند با توجه به محصولاتی که در کشور هست مثلاً قبلاً مولتی وی بود شما یک سیستم می‌گذاشتید مثلاً برای 50 واحد به‌صورت جداگانه، خود سیستم خود ماشین به شما گزارش مصرف برق می‌داد، حتی شما مثلاً کیلوواتی پولش هم به کیلووات مثلاً در آن تعریف می‌کردید پول هر واحد را  جداگانه به ریال حساب می‌کرد خیلی شسته‌رفته و مرتب بود، حتی می‌گفت گزارش می‌داد که این اسپلیتی که در این اتاق هست چه اندازه کارکرده چقدر برق مصرف کرده و الی‌آخر، اما در حال ولی خوب متأسفانه تمام اینها تحریم شد و مولتی وی در حال حاضر به‌صورت رسمی خیلی کم و محدود داریم.

نه اینکه نباشد ولی کم هست و گران‌قیمت شده‌اند الان. اما در داکت اسپلیت خوب یک سیستمی هست که آن هم اینورتر دارد معمولی دارد و مخفی هست و کانال‌کشی می‌شود یعنی شما به‌جای اینکه اینجا پنل داشته باشید یک پنل شبیه کولر آبی فقط در واحدتان دارید، با صدای کمتر و آرامش بیشتر و پرتاب باد بیشتر، و داکت اسپلیت در حال حاضر در کل جهان پرفروش‌ترین و پرمصرف‌ترین نوع سیستم‌های تهویه مطبوع جهان هست، یعنی اسپلیت را به نظرم بیشتر برای ساختمان‌هایی کار می‌کنند که یک ساختمان را ساخته شده و بعداً می‌خواهند مصرف کنند، یعنی در کل جهان باب این هست که وقتی ساختمانی در حال ساخت هست عموماً برایش داکت اسپلیت در نظر می‌گیرند.

سعید کاظمی: اگر فضای بزرگی مثل یک بانک بود. چه سیستم‌هایی سرمایشی استفاده می‌گردد.

آزما شهرکی: نگاه کنید آنها هم می‌شود از مثلاً داکت اسپلیت‌ها از 24 هزار شروع می‌شود از 18 هزار شروع می‌شود و می‌رود تا 10 تن یعنی هر 24 هزاری که معادل یک تن ما می‌گوییم تا 10 تن می‌تواند داکت اسپلیت الان موجود داریم در کشور، با سازه خیلی بزرگ و اندازه‌های خیلی بزرگ ولی اگر نخواهد شخص از داکت اسپلیت استفاده کند مثلاً می‌تواند از چیلر، مینی چیلر،  وی آر اف، مولتی وی و از این دستگاه‌ها هم می‌تواند استفاده کند ولی واقعیت امر این هست که باید ببینید به‌صرفه هست یا نه یعنی از لحاظ اقتصادی به‌صرفه هست یا نه مثلاً وی آر اف و مولتی من الان می‌دانم مثلاً تهران استفاده می‌کنند ولی از میدان ونک به بالا استفاده می‌کنند.

یعنی از ونک به پایین مثلاً شما به شرکت زنگ بزنید بگویید آقا مثلاً یک مولتی وی می‌خواهم میدان ولیعصر خانه‌ام هست می‌گویند آقا آنجا برایتان نمی‌صرفد باید ونک به بالا باشی که برایت بصرفد و از این سیستم‌ها هست مثلاً ما اگر باز باشد محیط خیلی بزرگ باشد فرض بفرمایید یک استادیوم باشد آن را نقشه‌اش را می‌فرستیم شرکت در تهران آنها بررسی می‌کنند پیشنهاداتی را به ما می‌دهند مثلاً می‌گویند اینجا چیلر بگذارید جوابگو هست، یعنی در کارهای خیلی بزرگ بیشتر ما دیگر تعیین‌کننده نیستیم بیشتر شرکت‌ها تعیین‌کننده هستند.

تجربیات راه اندازی فروشگاه تاسیساتی

چیلر آبی و اینها که دیگر مد نیست ودیگر استفاده نمی‌شود؟

آزما شهرکی: چرا آنها هم هست چیلرهای آبی هم استفاده می‌شوند هواساز استفاده می‌شود و اکثر اینها سیستم‌های من‌درآوردی خود ما ایرانی‌ها است. دیگر مثلاً هواساز خانگی هم ما داریم ولی فقط در مشهد کاربرد دارد.  یعنی آمدند کولر آبی و فن‌کوئل را با هم ترکیب کردند و یک فن هم گذاشتند و یک هواساز خانگی تولید کردند ولی به جز مشهد جای دیگری در جهان نداریم همچنین چیزی.

فقط بحث هزینه آب و برق نیست بحث صدا هم در تأسیسات خیلی مهمه؟

آزما شهرکی: بله. اصلاً تأسیسات بابت آرامش و آسایش هست دیگر کلاً بابت اینکه شخص در منزل آرامش و آسایش داشته باشد یکی از عواملش هم صدا هست دیگر بالاخره هر چه صدا کمتر باشد شخص راحت‌تر هست، البته ما مورد داشتیم که طالب صدا بوده! مثلاً گفته من خوابم نمی‌برد یک‌صدایی باید باشد.

سعید کاظمی: برای سرویس سالیانه تأسیسات مکانیکی باید چه‌کار کنند آقای مهندس؟ یعنی اسپیلت و این سیستم‌های سرمایش اجباری  هرچند وقت باید سرویس بشود؟

آزما شهرکی: اگر سرویس نگاه کنید دوتا حالت ما می‌توانیم در نظر بگیریم یکی منظور سرویس‌کار بیاید و سرویس را انجام بدهد شارژ و گاز کند و این داستان‌ها که در مورد کولرهای گازی اینها صادق نیست یعنی کولرگازی برای هر آب و هوائی ساخته شده برای برف، باران، طوفان شن، همه شرایط آب‌وهوایی کولرگازی ساخته شده که کار کند و مثلاً طوفان شن می‌آید مثلاً تمام کندانسور مثلاً پر از شن می‌شود ولی اینکه سرویس‌کار بگوییم بیاید نه نیاز نیست با یک شیلنگ آب ما می‌توانیم رویش بگیریم

شن‌ها خارج بشود از پایین دستگاه، یک فیلتر هم داریم که داخل دستگاه‌ها هست معمولاً که گردوغبار را داخل خانه نمی‌گیرد که آن هم شخص هرکسی باز خودش می‌تواند باز فیلتر را تمیز کند و سرویس‌کار نیازی ندارد، و اگر هم آسیبی نخورد لوله‌ها یعنی ما نشت گاز نداشته باشیم هیچ‌گونه سرویس نیاز نداریم، نه در تابستان نه در زمستان، یک سری توصیه‌ها فقط داریم آن هم اینکه مثلاً فرض کنید یک کسی در خانه‌اش پکیج دارد و از گرمایش اسپیلت در زمستان استفاده نمی‌کند.

این شخص بهتر است که برای اینکه روغن در مدار دستگاه بچرخد در زمستان مثلاً یکی دو باری در حد 5 دقیقه 10 دقیقه مثلاً دستگاهش را روشن کند این هم یک توصیه هست، ولی اینکه به سرویس‌کار نیازی داشته باشد اگر ضربه بخورد اگر نوسان برق بخورد یعنی دوتا پارامتر مهم هست برای کولرهای گازی خطر ایجاد می‌کند این هست که کسی در پشت‌بام پایش بخورد به لوله و گاز نشت می‌کند آن دیگر معمولاً کار اشخاص معمولی نیست یعنی سرویس‌کار خیلی شسته‌رفته چرا خوب افراد معمولی هم باز می‌کنند چون در یوتیوب تمام آموزش‌ها و این بحث‌ها هست به‌راحتی شخص آموزش می‌بیند و انجام می‌دهد من دیدم که خدمتتان می‌گویم ولی نوسان برق می‌خورد که باز برد می‌سوزد معمولاً، بردهای داخلی و بیرونی دستگاه و این عیب‌هایی هست ولی در کل به سرویس و نگهداری خاصی نیازی ندارد و برای بدترین شرایط آب‌وهوایی ساخته شده است.

انتخاب مدل و نوع کولر گازی؟

برای انتخاب مدل و حجم مصرف اسپیلت یا کولرگازی باید چه اقدامی کرد؟ یعنی بهتر است که با خود فروشنده و آدم متخصص مشورت کنیم مثل شما که مثلاً سال‌هاست که دارید کار می‌کنید و یک فروشگاه مجموعه در سیستان و بلوچستان دارید، یا نه خود شخص هم می‌تواند با فرمول‌های ساده پیش‌بینی کند مثلاً چه اسپیلتی لازم دارد.

آزما شهرکی: ببینید نگاه کنید این قابل از طریق مثلاً اینترنت و اینها هم هست چیز زیاد پیچیده‌ای نیست که مثلاً بداند ولی پارامترهای دیگرش خیلی مهم هست مثلاً فرض بفرمایید الان شما بخواهید یک کولرگازی در زاهدان بخرید و یا یک کولرگازی در بیرجند بخرید و شاید عوامل فنی مثلاً نماینده خدمات کولر گازی‌های مثلاً پاناسونیک مثال در بیرجند یک آقای بسیار منصف آقای اهل خدا و اهل دین و اهل به‌قول‌معروف یک آدم درستی هست هزینه الکی نمی‌تراشد آدم درستی هست آدم سالمی هست و مثلاً خوب بهتر که کسی که در بیرجند هست مثلاً برود کولر پاناسونیک را بخرد،

یا این اتفاق می‌تواند برعکسش در زاهدان بیافتد مثلاً شخصی که پاناسونیک را ارائه می‌دهد مثلاً این‌جوری نباشد این شخص می‌تواند از معرفی کالا از خدمات پس از فروش از نصب دستگاه همه این عوامل مؤثر باشد؛ بنابراین بهتر هست که مثلاً هر شخصی با همان فروشندة محلی در منطقة خودش صحبت بکند و بالاخره تجربیات او را استفاده بکند اگر آدم بالاخره صادقی باشد، و بعداً تهیه و اقدام کولرش بکند.

کولر گازی اجنرال
شناسائی کولرگازی فیک از ارجینال؟

سعید کاظمی: یک فیلمی دیدم  یک سال و نیم قبل بود طرف  شابلون دست گرفته بود و  هر مارکی دلش می‌خواست روی اسپلیت می‌زد. قضیه  چه بود اصلاً مال ایران بود مال خارج از کشور بود.

آزما شهرکی: نه مال ایران هست. فراوان الی‌ماشاءالله تخلف در زمینه لوازم‌خانگی و کولر داریم، یعنی در این حرفه کاش آن موقع که شما می‌گفتید من آن موقع اشاره می‌کردم ما یکی از مهم‌ترین پارامترهاست این هست که شما بتوانید یک کولرگازی سالم و درست را تهیه کنید به مردم بدهید، این خیلی در بازار ولوش واقعاً زیاد هست و طرف می‌آید مثلاً یک شهر مرزی مثلاً یک کولر ال جی خرید خوشحال هم هست بعد می‌آید کار می‌کند بعد در یک مردابی گیر می‌کند هم دلش نمی‌آید.

کولر را بی اندازد بیرون هم در یک مردابی می‌افتد که هرچه هم هزینه می‌کند درست بشو نیست دلش هم خوش هست که ال جی هم هست مثلاً درحالی‌که تقلبی هست توی دبی ما کولرهای بدون برند الی ما الله داریم یعنی هر هیچ برندی ندارد روی کارتن هیچی نیست روی پنل هیچی نیست بعد می‌آورند برچسب می‌زنند و هر برندی که دوست دارند می‌فروشند یعنی مناقصه شرکت می‌کنند به ادارات دولتی می‌آیند برچسب می‌زنند مثلاً کولر کاظمی مثلاً شهرکی، هر کی دوست دارد می‌زند بعد همان را دوباره باز به‌عنوان یک کولر خارجی به مردم می‌فروشند.

سعید کاظمی: بعد منتظر این هستند کارفرما چه استعلامی می‌کند و احساس می‌کنم مشخصات فنی که آن درخواست می‌دهد

آزما شهرکی: بله. برگ گارانتی چاپ می‌کنند، اصلاً بعضی‌ها تایپ می‌کنند یعنی چاپ هم نمی‌کنند مثلاً شبیه خودشان تایپ می‌کنند درحالی‌که اینها در واقع در اصل خلاف است.

اسپلیت اورجینال را از غیر اورجینال چطوری می‌شود تشخیص داد؟

آزما شهرکی: ببینید اگر بخواهیم وارد مسائل فنی آن بشویم خیلی طولانی هست یعنی خیلی طولانی هست و شاید قابل تشخیص مثلاً من هرچقدر توضیح بدهم برای خیلی‌ها نباشد به‌حساب شما می‌توانید یک گری تقلبی را با یک گری اصل تشخیص بدهید ولی راحت‌ترین حالتش این هست که از کسی خرید کنید که آن شخص آدم درستی هست آن شخص به فکر حفظ آبرو و احترام باشد، چون اگر کاسب بالاخره به فکر آن کالا به فکر آن کیفیت کالا نباشد عواقب بدی گریبان‌گیرش می‌شود، ولی بهترین حالت این هست که شما از کسی بخرید که به او اطمینان دارید.

امیدوارم. صحبت های من با مهندس شهرکی در مورد خرید و انتخاب سیستم‌های سرمایشی و گرمایشی برای شما مفید بوده باشد. و پیشنهاد می کنم. صحبت های من با مهندس شهرکی در مورد تجربیات راه اندازی فروشگاه لوازم تاسیسات و کولر گازی را حتما مطالعه بفرمائید. کلی محتوا در مورد تجربیات مربوط به کسب وکار برای شما اماده کردیم. حتما به این مطالب هم یک سر بزنید. یک سایت خیلی خوب خارجی برای معرفی انواع مدل اسپیلیت

در پایان دعوت میکنم. از شما از نود قدم آموزش رایگان کسب و کار که حاصل 22 سال کار و آموزش مداوم از شکست ها و موفقیت های تجاری من هست. بازدید کنید.

من یک جوانم و می‌خواهم یک فروشگاه تأسیساتی راه بیندازم و

تجربیات راه اندازی فروشگاه لوازم تاسیسات و کولر گازی

برای تماشا ویدئو صحبت های من با مهندس شهرکی در مورد تجربیات راه اندازی فروشگاه لوازم تاسیسات و کولر گازی از طریق لیست ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن صحبت های من با مهندس شهرکی در مورد تجربیات راه اندازی فروشگاه لوازم تاسیسات و کولر گازی از طریق لیست ذیل اقدام بفرمائید.

سعید کاظمی: امروز با آقای مهندس شهرکی در خدمتتان هستم. می‌خواهیم تجربیات ۲۰ساله آقای مهندس را در مورد راه‌اندازی فروشگاه تأسیساتی باهم مرور کنیم. ایشان  اطلاعات بسیار خوبی دارند.

سعید کاظمی:  من یک معرفی مقدماتی از آقای شهرکی انجام بدهم. مهندس عمران‌ هستند و سال‌هاست فروشگاه لوازم تأسیسات دارند من امروز از ایشان خواهش کردم بیشتر درمورد تجربیاتشان در طول این سال‌های طولانی که کار کردند و خودشان هم خدا را شکر علاقه‌مند بودند و دعوت بنده را قبول کردند.

آزما شهرکی: سلام. قبل از همه من بابت سایت شما بسیار خوشحال هستم. من مشابه‌ آن را حداقل ندیده‌ام تا به این لحظه و همیشه در زندگی خودم دنبال یک سری تجربیات بقیه دوستان بودم که به‌هرحال بتوانم بهتر زندگی بکنم و این سایت سعید کاظمی  هم در زمینه مهاجرتی هم توی بقیه زمینه‌ها به نظرم بسیار جالب و عالی است. خلاصه تبریک می‌گویم خدمت شما.

سعید کاظمی: لطفاً خودتان را معرفی کنید؟ و در مورد تجربیات و سابقه‌تان بفرمایید.

آزما شهرکی: من آزما شهرکی هستم. در دبیرستان نمونه امام جعفر صادق زاهدان درس خواندم. بعد از آن دانشگاه ملی رشته مهندسی عمران را گذراندم و کارشناس ارشد سازه‌های هیدرولیکی همان دانشگاه زاهدان والان هم دارم دوره دکترای مدیریت منابع آب را در دانشگاه آزاد کیش می‌خوانم. مهندس ناظر، طراح و مجری سازمان نظام‌مهندسی هستم. کارشناس رسمی دادگستری رشته راه و ساختمان و کارشناس ارزیابی خسارت از بیمه مرکزی هم هستم.  از سال 84 هم در اداره کل راه‌وترابری به‌عنوان سرباز بودم و الان هم در سازمان راهداری به‌عنوان کارشناس انجام‌وظیفه می‌کنم و سال 1384 با راهنمایی و کمک برادر بزرگ‌ترم که ایشان دکترای تأسیسات دارند و عضویت علمی دانشگاه سیستان و بلوچستان هستند وارد تأسیسات شدم و امسال 1389 فروشگاه لوازم‌خانگی هم تأسیس کردم و در خدمت شما هستم.

راه اندازی فروشگاه لوازم تاسیسات

من یک جوانم و می‌خواهم یک فروشگاه تأسیساتی راه بیندازم چه کاری باید بکنم؟

سعید کاظمی: خوب مثالمان را با این شروع کنیم که من یک جوانم و می‌خواهم یک فروشگاه تأسیساتی راه بیندازم از کجا شروع کنم؟ تجربیاتتان را به ما بگویید چه‌کارهایی را من باید من انجام بدهم چه‌کارهایی توی ذهنتان می‌آید آدم خیلی فکر می‌کند می‌گوید مثلاً من اگر شعور و یا توان ذهنی امروز را می‌داشتم تا 16 یا 17 سال پیش این کارها را نمی‌کردم یا این کارها را می‌کردم. اینها را برای ما بگویید خاطره تعریف کنید داستان‌هایی که در این سال‌ها برایتان اتفاق افتاد و موضوعی که شما دوست دارید استارتش را بزنید.

آزما شهرکی: بله. عرضم به حضورتان که واقعیت من تجربه‌ها و شکست‌های زیادی توی این مدت داشته‌ام و اگر تجربه الان را می‌داشتم واقعیت خوب یک سری از کارها را انجام نمی‌دادم به طور مثال مثلاً اولین بیسش این است که این شخص حالا اگر درمورد سیستم‌های کولرهای گازی بخواهم صحبت بکنم یا کلی بگویم؟ کلاً فروشگاه را بگویم یا کولرهای گازی؟

سعید کاظمی: در این صحبت ها در مورد نکات مهم راه اندازی فروشگاه تاسیسات بگویید. در مورد مسائل تخصصی کولرهای گازی در لایو بعدی صحبت می‌کنیم.

آزما شهرکی: اگر بخواهم کلی بگویم اول اینکه بحث‌های فنی را باید آن شخص بلد باشد یعنی اگر موبایل مثلاً گوشی آن مثلاً فنی‌اش باشد علاقه‌مند به موضوع باشد اصطلاحاً خوره‌اش باشد و بعد الآن باید مسائل مالیاتی، مسائل دارایی، مسائل بیمه تأمین اجتماعی و مسائل مدیریتی، نوع رفتار، نوع کردار و برخورد با مشتریان، نحوه برخورد با شرکت‌ها، یعنی اینکه با شرکت‌ها ما چطور تعامل داشته باشیم، با مشتریان، با همکارانمان، با کارمندانمان و اینها همه زمینه‌هایش‌ آن متفاوت است،

یعنی ما طوری که با مشتری برخورد می‌کنیم نمی‌توانیم با رئیس شرکتمان برخورد کنیم یا مثلاً با همکارمان برخورد کنیم. خوب اینها بالاخره آدم باید برود و یاد بگیرد آن که خیلی‌خیلی مهم است اینکه چه کالایی را بیاورد که در آن شهر فروش برود. این از همه مهم‌تر است. خیلی مهم است.

سعید کاظمی:  تو پروفایلتان گفتید که نمایندگی سوپر پایپ را گرفتید. چه  اتفاقی افتاد؟

آزما شهرکی: سال نود وقتی که نمایشگاه‌های تهران می‌رفتم متوجه شدم که لوله سوپر پایپ در کشور ما نامبروان است. به‌هرحال از نظر کیفیت یک است، و خوب گفتم که این را بیاورم. در شهر خودمان عرضه کنم. ولی واقعیت امر این است که یک تجربه بسیار ناگوار برای من بود. اینکه من اولاً  توی پروژه سوپرپایپ یک چیزی نزدیک به نهصد قلم کالای مختلف وجود داشت و این انبارداری بسیار قوی می‌خواست و یک حسابداری خیلی قوی‌تر از آن. حالا من فقط وارد بحث حسابداری‌اش می‌شوم. حسابداری‌اش به این شکل بود که این نهصد تا قلم باید وارد یک سیستم حسابداری می‌شد.

سیستم حسابداری که در آن زمان به من معرفی کردند سیستم حسابداری شایگان بود. که سال 90  فقط نه میلیون تومان من نرم‌افزارش را خریدم که هزینه بسیار بالایی بود آن سال، و با راه‌اندازی شبکه‌اش و سرورهایش و آنها یک چیزی معادل بیست میلیون تومان هزینه کردم. ولی خوب بسیار مشکل داشت یعنی شرکتی که پشتیبانی می‌کرد شایگان سیستم را در زاهدان اصلاً شرکت خوبی نبود هزینه‌هایش بسیار بالا بود و از آن طرف یک حسابدار حرفه‌ای نیاز داشت و مجموعه اینها یک مجموعه پیچیده‌ای می‌شد.

داشتن یک سیستم حسابداری و انبارداری از واجبات یک فروشگاه تاسیسات می باشد؟

یعنی واقعاً من تقریباً معتقدم کسی که بخواهد درست درمان سیستم آب فاضلاب را کار کند حتماً باید یک حسابداری بسیار پیشرفته‌ای داشته باشد. انبارداری بسیار پیشرفته‎‌ای داشته باشد که بتواند واقعاً تمام جزئیات را انجام دهد. درحالی‌که من الان در سطح شهر می‌بینم کاسب‌هایی که دارند مثلاً لوله‌های آب فاضلاب را انجام می‌دهند کاملاً سنتی‌اند فاکتور سنتی می‌زنند سنتی تحویل می‌دهند دفتر دارند و اینها وقتی که خیلی حجم کاری پیچیده می‌شود واقعاً از دست آنها  در می‌رود نمی‌توانند انجام بدهند، و من مطمئنم که انجام نمی‌شود کار و بالاخره به‌صورت سنتی دارند کارشان را انجام می‌دهند و توی هیچ‌کدام از این فروشگاه‌هایی که من حداقل دیدم شما نه کامپیوتری می‌بینید نه صندوقی می‌بینید و نه مسئله دیگری؛

بنابراین به این نتیجه رسیدم که شایگان سیستم و کلاً سیستم‌های حسابداری که بشود کارهای بزرگ با آنها کرد سیستم خیلی مختلفی داشت واقعاً در شهر زاهدان در حال حاضر مقدور نیست پس هر کس می خواهد این کار را راه اندازی کند. اول سیستم حسابداری‌اش را برود کامل بررسی کند. خودش شاید داشته باشد یا کارمند حسابداری‌اش، چون مثلاً یکی از مشکلات دیگر که من احساس می‌کنم این است که ما شبکه حسابداری خوبی هم در زاهدان نداریم که مثلاً آن جا مراجعه کنم و ان شرکت کارهای فروشگاه من را انجام بدهند. شرکت‌هایی هستند ولی خوب تعدادشان کم است و محدودند و نمی‌توانند مثلاً به نظر من به تمام کسبه را پوشش بدهند.

باید برند کولر گازی پرتقاضا شهر خودتان را شناسائی کنید.

و بعد از آن یا مثلاً در مورد کولرهای گازی هم همین‌طور. ما کولری داشتیم که بسیار برند مشهوری است کیفیت کارش هم خیلی خوب است ولی در زاهدان کسی نمی‌خرد. من الان از این مدل کولرها زیاد دارم. کولر برند معروف امکانات عالی، گارانتی دار، قیمت خوب ولی کسی نمی‌خرد ولی مثلاً شرکت دیگری هست که می‌آید تبلیغات می‌کند چه در سطح کشوری چه در سطح استانی ولی بسیار خوب می‌فروشد و مشکلی هم در سطح شهر ندارد. مثلاً یک مثال من خدمتتان بزنم. از زاهدان نمی‌گویم. مثلاً کولرگازی سامسونگ در تهران بسیار پرفروش است. دوستان تهرانی ما خیلی خوب می‌خرند. اما همین کولرگازی سامسونگ در مشهد زیاد قوی نیست. یا مثلاً کولرگازی هایسنس در مشهد بسیار خوب می‌خرند ولی ال جی را ضعیف‌تر می‎‌خرند.

سعید کاظمی: درمورد سوپر پایپ یادم است که  چون من خودم سه سال سوپر پایپ  طراحشان بودم انصافاً  کیفیتش خیلی عالی بود ولی بحث‌های قیمت خیلی مهم بود. یعنی همان زمان هم توی خیلی از شهرها مشتری‌های خاص دنبال سوپر پایپ بودند.

آزما شهرکی: بله هستند.

بهترین برند اسپلیت

محصول گران قیمت و با کیفیت در منطقه شما فروش می رود؟

سعید کاظمی: سوپر پایپ قیمتش خیلی بالا بود به نسبت بقیه رقبا و انصافا کیفیت لوله اب و فاضلابش هم خیلی بالا بود. شما برای کیفیت چه تو زاهدان راحت می‌توانستید یا توی سیستان بلوچستان می‌توانستید توزیع کنید؟

آزما شهرکی:  نه متأسفانه نمی‌شد. چون که همین بحث قیمت را داشت و متأسفانه  باید این را بگویم.   البته من دیگر نماینده سوپر پایپ نیستم، من فکر کنم حدود سه الی چهار سال است که قطع همکاری کردم با سوپر پایپ به علت همین فروش پایین محصول و حسابداری سنگینی که داشت. نکته‎‌ای که هست همین است که شما مثلاً از نظر من چون من خودم هم ساختمان ساختم یک ساختمان به نظر من با کیفیت ساخته بشود خوب ساخته بشود از اساس عالی باشد از طلا ارزشمندتر است به نظر من.

ولی این قضیه را خیلی از افراد درنظر نمی‌گیرند مثلاً طرف می‌آید یه لوستر چند میلیون تومانی برای خانه‌اش می‌خرد اما نمی‌آید مثلاً یک تأسیسات با کیفیت کارکند لوله آبش برایش مهم نیست، لوله فاضلاب مهم نیست، فوندانسیون برایش مهم نیست، ولی کاغذ دیواری آنچنانی می‌زنند لوستر آنچنانی می‌زنند ظواهر برایشان خیلی مهم‌تر است.

درصورتی که اگر ما بیاییم از مصالح با کیفیت توی ساختمان استفاده کنیم عمر ساختمان به مراتب زیادتر است آسایش اهالی به مراتب بیشتر است و لذتش هم بیشتر است، اگر درست و اصولی ساخته بشود. ولی متاسفانه اکثراً بالاخره حالا چون مشکلات مالی و غیره هست می‌گویند حالا بسازیم یک چیزی که برویم تویش بنشینیم حالا بعداً بنشینیم یک فکری بکنیم و خب تفکر این که بالاخره به نظر من حداقل جالب نیست و کیفیت مخصوصاً در ساختمان حرف اول و آخر را می‌زند.

سعید کاظمی: یعنی شما می‌فرمایید وقتی یک کالایی را می‌خرید. می‌خواهید یک فروشگاه تأسیساتی نمایندگی بگیرد اول برود یک تحقیق بکند در شهرخودش استان خودش ببیند اصلاً آن برند در ذهن مردم ان منطقه جا افتاده است یا اون برند آن‌قدر توانایی دارد توی آن شهرستان یا استان هزینه بکند هزینه‌های تبلیغاتی برند سازیش را بدهد منظورتان این است؟

آزما شهرکی: بله کاملاً. باید این اتفاق بررسی شود. می‌گویم مثلاً تو شهری مثل تهران کولرگازی سامسونگ هرکسی نمایندگی‌اش را بگیرد موفق است. ولی اگر کسی مثلاً برند هایسنس را داشته باشد موفق نیست. چون توی تهران نمی‌خرند. حالا چرا این اتفاق افتاده واقعیتش من نمی‌دانم مثلاً توی شهر بیست میلیونی چرا همه این سمتی‌اند. حالا شاید به سیاست‌های اصلی آن شرکت برمی‌گردد  تبلیغات و بقیه مسائل. ولی حقیقت امر یکی از مسائلی که وجود دارد همین است.

سوپرپایپ

سعید کاظمی:  خوب در مورد مشکلات مالیات و بیمه بفرمائید؟

آزما شهرکی: نظر من این است که واقعاً یک سری آموزش‌ها داده بشود. به کسانی که می‌خواهند وارد صنف بشوند وارد کار  بشوند. این موارد و آموزش‌ها در زمانی که سال 84 من کار را شروع کردم نبود. یعنی شما می‌رفتید جواز کسب می‌گرفتید می‌گفتند این مهر بفرمایید بروید کار کنید. ولی باید واقعاً به نظر من آموزش‌هایی را بدهند. من خودم متأسفانه برای اینکه سرکار تسهیل بشود و کارم روان‌تر باشد مثلاً آمدم شرکت تأسیس کردم. بعد ازطریق شرکت کارها را انجام می‌دادم و حسابدار داشتم و صورت‌‌های مالی را مثلاً ارائه می‌شد به دارایی ولی خوب رد می‌شد.

مثلاً یک مورد یادداشت نشده بود از خریدها یا فروش‌ها مثلاً حسابدار سهواً اشتباه کرده بود من هم کنترل نمی‌کردم یعنی وقتش را هم نداشتم کنترل کنم دارایی رد می‌کرد و من فکر کنم سه سال یا چهار سال مبالغ بسیار سنگینی که آن موقع بسیار هم بود به‌عنوان جریمه و علی‌ رأس و این مسائل پرداخت کردم متأسفانه و هزینه خیلی زیادی برای من داشت برای همین حتماً باید آموزش ببینند این مالیات چه جوری داده می‌شود چه جوری پرداخت می‌شود چه جوری باید پرداخت کنیم اظهارنامه چه جوری باید ثبت کنیم. بیمه تأمین اجتماعی چه مسائلی دارد چه معضلاتی دارد اداره کار و مثلاً مسائل مختلف دیگر که هست، همه اینها را باید بلد بود.

باید پوست کلفت هم باشید.

خیلی راحت خدمتتان گفتم دیگر، چون توی بازار ما مسائل خیلی زیادی داریم چک برگشتی داریم بدوبیراه مشتری داریم، مشتری شاکی داریم یک موقع مثلاً من خودم خیلی سعی می‎کنم کالایی با بهترین کیفیت و بالاترین کیفیت را بیاورم، ولی می‌بینید حتی یک کالای باکیفیت به مشکل برمی‌خورد بوده ما کولر مثلاً ال جی دادیم کره‌ای سی هزار که یکی از بهترین دستگاه‌ها بوده رفته خانه مشتری سوخته بود همان ابتدای کار و مشتری هم پول زیاد داده است بالاخره شاکی می‌شود که من مثلاً فلان تومان پول داده‌ام تو به من دستگاه سوخته داده‌ای، مثلاً، البته مسائل حل می‌شود ولی خوب ما باید تحمل این مسائل مختلف را شخص داشته باشد و برای چالش‌ها و موارد مختلف باید آماده باشد.

سعید کاظمی: بله. آقای مهندس چند سال به نظر شما نیاز هست که یک نفر برود تجربه کسب کند؟

آزما شهرکی: من واقعاً پیشنهادم به همه همین است که اول بروند یک جایی یاد بگیرند چه‌بسا همان کسانی که مثلاً توی شهر زاهدان دارند کار می‌کنند قبلاً پیش من بودند و حقیقتاً من خوشحالم که از پیش من که رفته‌اند خودشان توانستند بالاخره کسب‌وکاری را شروع کنند، ولی عرضم به حضورتان که نکته‎‌ای که وجود دارد این است که چند سال دیگر دو سه سال به نظرم نهایتاً یک مقدارم خودش باهوش باشد باید بفهمد که واقعاً خودش هم توانایی‌اش را دارد که وارد این گود بشود این مسئولیت را بپذیرد چون مسئولیت هم زیاد دارد بالاخره تو همه جوانب مختلفش. یکی هست که خوب می‌تواند بپذیرد علاقه‌مند هست و یکی هم هست که واقعاً علاقه‌ای ندارد.

تغییر مسیر کالا و خدمات بنا به نیاز و خواسته مشتری

سعید کاظمی: خب دیگر چه موضوعی مهندس به ذهنتان می‌رسد؟ توی این سال‌ها چقدر طرح عوض کرده‌اید آقای مهندس؟ یعنی چقدر محصول و خدمتتان را عوض کردید؟ که مثلاً بر اساس شرایط بازار درخواست مشتری چقدر این پیش آمد که مثلاً یک محصولی را به نام سوپر پایپ را آوردید. سه چهار سال هم هزینه کردید کار هم کردید بعد این تحلیل‌هایتان را هر وقت انجام می‌دهید چه جوری هست که یک محصولی را کم می‌کنید یا اضافه می‌کنید یا مثلاً توسعه‌اش می‌دهید؟

آزما شهرکی: نگاه کنید من توی شانزده هفده سالی که بالاخره کارکردم. چندین بار مجبور شدم که نوع محصولات را عوض کنم. بعضی‌ها را اشتباه کرده بودم مثل همین سوپر پایپ و بعد تاوان خیلی زیادی دادم بابت سوپر پایپ مثلاً فکر نکنید که تاوانش کم بوده حقیقتاً. مثلاً یک موردش ما سر یک پروژه بود فرستادیم کالاها را و حالا بحث‌های لوله‌کشی  و این‌ها عوض شده بود و مسیرها اضافه شده بود. اتصالات اضافه شده بود شما هم که مستحضرید خیلی هم گران بود ولی توی قراردادی که ما بسته بودیم نوشته بودیم که تمام این ساختمان را لوله‌کشی می‌کنیم برایتان.

دیگر شرایط را ذکر نکرده بودیم که با این نقشه و این داستان و توی آن پروژه مسکن مهر بود مثلاً میلیون‌ها تومان آن زمان هزینه من از جیب خود دادم که به تعهدم پایبند باشم البته می‌توانستم پایبند نباشم ولی خودم برای پرسنال برندینگ این کار را کردم و انجام دادم. اما درمورد محصولات دیگر یک اتفاقات دیگر هم توی مملکت ما می‌افتاد دیگر به‌خاطر تحریم‌ها هم خیلی جابه‌جا شد حقیقت امر

، مثلاً یک‌بار برند مدیا چینی‌ها آمدند مثلاً خودشان در ایران مستقر شدند و خیلی داشتند کار را به‌صورت گسترده، بعد گذاشتند رفتند برند هیتاچی همین‌طور برند پاناسونیک همین‌طور توی یک مقطعی مثلاً هیتاچی آمده بود و واقعاً می‌خواست کار کند توی همه زمینه‌ها نه فقط تو بحث لوازم‌خانگی و کولرگازی حتی ماشین‌آلات سنگین و این داستان‌ها آنها رفتند بعد مثلاً برجام شد بعد باز یک عده  از شرکت‌ها برگشتند و ماهم حقیقتش را بخواهید به‌تبع شرایط روز با چندین شرکت مختلف از چندین محصول مختلف کار کردیم.

رعایت مسائل قانونی و انعقاد قرارداد بسیار مهم است

سعید کاظمی: ببینید آقای مهندس یکی از آشناها آمده بود بحث قرارداد بود می‌گفت حالا قرارداد ببندیم چه می‌شود می‌گفتم من اتفاقاً خیلی همیشه توی کسب‌وکارها تأکید به رعایت مسائل قانونی و حقوقی دارم مثلاً بنده خدا خیلی آدم متخصصی هست خیلی باسواد هست در کسب‌وکار خودش ولی نکته مهمی را که رعایت نمی‌کند با هیچ‌کس قرارداد نمی‌بندد. همین‌جوری می‌رود سرکارها و همیشه هم به مشکل می‌خورد یعنی به او می‌گویم آقا مثلاً کار نجاری این‌ها می‌کند می‌گویم توافق کن در، ریز ریز بنویس من با این طرح این هزینه را می‌گیرم  این طرح را انجام می‌دهم.

خیلی پیش می‌آید که طرح عوض می‌شود بعد به اختلاف می‌خورد به مشکل می‌خورد چون مکتوب هم ندارد یک چیز مستندی ندارد خیلی از آدم‌های اتفاقاً یکی از دوستان ما در اینجا از زاهدان  آمده اینجا شهرک صنعتی یک کارگاه تولید نجاری زده است یک چیز جالب دیدم یک بنده خدایی به ایشان زنگ زد گفت حاج‌آقا ببخشید چون قرارداد را امضا نکردید بچه‌ها استارت نزدند یعنی گفتم خب بابا این که  گفت حتماً باید قرارداد را  امضا کنند من‌بعد استارت کارشان را می‌زنند. گفت من همه جزئیات را می‌نویسم. هر چیزی را توی این سال‌ها تجربه کسب کردم می‌نویسم. شما گفتید شرکت یا فروشگاه شرکت چه مشکلاتی را برای شما ایجاد کرده بود که اگر فروشگاه می‌بود بهتر بود؟

آزما شهرکی: البته فروشگاه بود ولی مثلاً یک قرارداد فرض بفرمایید تهیه و نصب کولرگازی مثلاً برای نهاد بود ما گفتیم خوب ازطریق شرکت برویم وارد عمل بشویم که مثلاً شرکت کنیم در آن مناقصه خوب شاید بهتر باشد ولی می‌گویم در آن زمان ما نتوانستیم سیستم حسابداری و شرکت حسابداری داشته باشیم که بتواند دفاتر را به‌صورت دقیق کامل بنویسند و خوب این باعث ضرر هنگفتی برای من شد.

در بخش آموزش کسب و کار سایت سعید کاظمی چند درس در مورد اهمیت مسائل حقوقی و قانونی در کسب و کار دارم. دعوت میکنم. این درسها را هم گوش کنید یا مطالب ان را مطالعه کنید.

مسائل حقوقی در بیزینس

چه هزینه هائی را باید مدیریت می کردید در این سالها؟

سعید کاظمی: حدود هزینه‌ها چه بود؟ چه چیزهایی در این سال‌ها، مدیریت هزینه‌هایتان چه هزینه‌هایی بود که ای‌کاش انجام نمی‌دادید یعنی مثلاً می‌گویید ای‌کاش این  بنر را نمی‌زدم این‌قدر هزینه روی این موضوع نمی‌کردم. چه بخش‌هایی باید هزینه می‌کردم توی بازاریابی، تبلیغاتتان جایی لازم بوده بیشتر هزینه کنید؟

آزما شهرکی:  نگاه کنید واقعاً روی تبلیغات هر چقدر به نظر من هزینه بشود کم هست. یعنی تبلیغات به نظر من حرف اول و آخر را می‌زند و من خودم به‌ شخصه پشیمانم که کم تبلیغات کردم اگر بیشتر و بهتر و قوی‌تر تبلیغات می‌کردم بهتر بود و هیچ ضرری ندارد. یعنی مطمئناً حالا شاید توی سال اول زیاد خوب نباشد ولی در سال‌‌های آتی اگر شخص خوب آخر می‌دانید یک چیز دیگر هم هست کسی هم که کسب‌وکار راه‌اندازی می‌کند با یک بنیه مالی می‌آید بعضی‌ها خیلی با بنیه مالی ضعیف می‌آیند جا هم ندارند.

مثلاً روحیه‌شان هم ضعیف هست روحیه جنگندگی هم ندارند خوب اینها سریع مأیوس می‌شوند حقیقت امر، ولی اگری نفر با یک بنیه مالی مناسب بیاید به نظر من هر چقدر روی تبلیغات هزینه کند بازهم عالی است. اما از هزینه‌های دفتر واقعیت دیگر هزینه نبوده که من همه‌اش تجربیات بوده یعنی همه‌اش برای همین می‌گویم این پیج شما به نظر من یک چیزی بود که من کاش مثلاً این اینستا و اینها هفده سال پیش بود کاش مثلاً این سایت سعید کاظمی شما آن موقع بود به نظر من خیلی می‌توانست کمک کند.

وقتی تجربه من زیاد شد. قبل هر کاری کلی تحقیق می کردم.

من هم بودم دنبالش یعنی من قبل از اینکه لوازم‌خانگی را بزنم حقیقتاً دو سال تحقیق می‌کردم و یک چیز را خدمتتان بگویم خیلی از توصیه‌هایی که آن زمان می‌شد متأسفانه یا الان هم من خدمت دوستان بگویم واقعاً نباید حرف خیلی‌ها را قبول کرد. چون خیلی‌ها شاید صادقانه نیایند بگویند مثلاً تجربیات خودشان را توی این زمینه خاص، این هست که ولی خوب پیج شما از دوستانی که می‌بینم و می‌شنوم واقعاً همه احساس می‌کنند خیلی دوستانه و صادقانه درست راهنمایی می‌کنند که این خیلی خوب است.

در سایت سعید کاظمی من تجربیات دیگران را مستند می کنم؟

سعید کاظمی: بعضی دوستانی که این لایو ما را پیگیری می‌کنند.من در سایت saeedkazemi.ir تجربیات آدم‌ها توی هر زمینه‌ای را مستندسازی می‌کنم. یعنی ما تو کشورمان متأسفانه مستندسازی نداریم آقای مهندس. یک چیزی جالبی مثلاً من چون به تاریخ خیلی علاقه دارم می‌بینم مثلاً اسناد تاریخی مثلاً کشور انگلستان یک سفیر 300 سال پیش گزارش می‌داده یعنی همه‌اش هم ثبت و ضبط شده خیلی جالب است که مثلاً توی کشور ایران آن زمان دویست خورده‌ای سال پیش همه مستندات می‌رفته به پایتخت، آنجا مستندسازی می‌شده ضبط می‌شده و الان تاریخ‌دانان می‌توانند از آن استفاده کنند. توی کشور ما ضبط مستندات اصلاً نیست یعنی من چه جوری بگویم من می‌خواهم بروم هر کاری همه‌اش باید خودم تجربه کنم خوب؟

هر شکست را باید مثل یک تجربه نگاه کرد

سعید کاظمی: همه‌اش خودم تجربه کنم. من دوسه سال پیش یک مشکلی برایم به وجود آمد حالا بحث مالی شد و اینها من خیلی حالا اسمش را شکست نمی‌گذارم اسمش را تجربه می‌گذارم اتفاقاً دیروز از آقای مهندس مؤذن‌زاده یک متنی را دیدم خیلی جالب بود می‌گفت آن شکست را به اسم شکست نگاه نکنید چون آن موجب شده که تو این پوسته دور خودت رو بشکنی و بیایی بیرون و یک کاری انجام بدهی. یعنی دقیقاً بعد از آن موضوع بود که من این ایده به ذهن من رسید حالا به ناخودآگاه من القا شد.

که ای‌کاش این موضوع اگر می‌دانستم و دانش‌اش را کامل می‌داشتم این اتفاق‌ها برایم نمی‌افتاد، می‌دانید یک مقداری مثلاً مشورت می‌کردم، حالا مشورت را با کی می‌کنید؟ مشورت با کسی می‌کنید. که در جریان آن کار دانشش را دارد. مثلاً من در مورد مسائل تأسیسات مکانیکی یک زمانی خیلی عاشقانه من کتاب طباطبائی را به‌جرئت می‌توانم بگویم بیشتر از بچه‌های مکانیک بهتر خوانده‌ام، خوانده‌ام آن را با اینکه رشته‌ام نبوده یعنی من صفحه به صفحه‌اش را خوانده‌ام هر ورژن جدیدش می‌آمد می‌خواندم، دانش داشتم در آن، آن سال‌هایی که کارهای مکانیکی تأسیسات می‌کردم. چون خیلی این کار را دوست داشتم.

سعید کاظمی: این تجربیات را وقتی ارزشمند هست که آن طرف ذهنش را باز کند و گوش کند اگر مثلاً یکی از همان شاگردان قدیمی‌تان به شما بگوید آقای شهرکی آقای مهندس من چه کاری را نباید انجام بدهم چند تا از کار‌هایی که نباید انجام بده را به من بگویید، یعنی بیایید تجربه‌تان را بگویید، یا فلانی این کار را برای تأسیسات نکن مثلاً نیروی اجرایی نگیر، یا نیروی اجرایی بگیر. کارهای فنی را خودت انجام بده. یعنی مثلاً اینجا من دوستی داشتم می‌گفت کاش من این‌قدر آدم اجرایی دوروبر خودم جمع نمی‌کردم بفرمایید.

سرویسکار اسپلیت
کار فروش و نصب کولر گازی را همزمان انجام ندهید.

آزما شهرکی: بله راستش را بخواهید من در زمینه اجرا اول کار وارد شدم یعنی اول کار دستگاهی که می‌فروختم خودم برای نصب می‌رفتم با همکاری دوستان، ولی بحث اجرا خیلی بحث وقت‌گیری بود، یعنی از بحث فروش واقعاً آدم را کنار می‌زد. این بود که من تصمیم گرفتم که وارد بحث اجرایی و نصب و خدمات نشوم و همین‌طور به دوستان خدماتی هم پیشنهاد می‌کنم که وارد بحث فروش نشوند. چون این دوتا ترکیبش باهم یعنی به ترکیب معجون خیلی عجیب‌وغریبی درمی‌آید، و واقعاً دوتا سایز استایل مختلف هست که با هم یعنی یک نفر می‌خواهد.

مخصوص بحث فروش و یک نفر می‌خواهد برای بحث خدمات پس از فروش. شما یک نحوه برخورد با مشتری دارید و برای بحث فروش یک نحوه برخورد با مشتری دارید برای بحث خدمات پس از فروش و الی‌آخر. حسابداری‌شان تشکیلات دیگرشان تعاملاتش همه باهم متفاوت است. ولی درکل برای بحث فنی هرکسی که توی این کار وارد می‌شود باید انجام بدهد، مثلاً فنی حرفه‌ای ما یا فنی حرفه‌ای هر شهری مثلاً من مورد بوده مثال می‌زنم فنی حرفه‌ای مثلاً شهرستان بیرجند مثلاً تو قسمت پکیج خیلی فعال بودند کلاس می‌گذاشتند دوره می‌گذاشتند.

کارآموز می‌گرفتند خودشان تبلیغ می‌کردند ولی مثلاً در شهری شاید مثل زاهدان فنی حرفه‌ای روی این قضیه زیاد سرمایه‌گذاری نکند. وجوب این مشکلات ایجاد می‌کند متأسفانه. یعنی نیروی کار حرفه‌ای و کاربلد می‌بینید توی شهر کم است و توی یک شهر مثلاً زیادتر است که این کار معمولاً افراد فنی حرفه‌ای‌های آن شهر به عهده می‌گیرند که چقدر استقبال کنند کلاس بگذارند دوره بگذارند تحقیقات کنند والی آخر و ما هم حقیقتش را بخواهید تو بحث فنی در زاهدان خیلی مشکل داشتیم و داریم.

سعید کاظمی: یعنی می‌گویید اگر کسی الان بحث فنی سرویس‌کاری را خوب بتواند انجام بدهد جای کار برایش خیلی زیاد است؟

آزما شهرکی: خیلی زیاد. بله اصلاً کلاً نه در شهر زاهدان در کل استان سیستان و بلوچستان جای کار خیلی زیاد است برای بحث‌های فنی.

سعید کاظمی:  هر مشتری را باید راضی نگه‌داریم؟ ببینید حالا بحث فروش و بازاریابی به نظر شما هر مشتری را ما باید راضی نگه‌داریم؟ یا به هر مشتری ما باید بفروشیم؟

آزما شهرکی: واقعی‌اش را بخواهید صادقانه نه. یعنی من خودم دیروز پریروز بود که یکی از دوستان بود ایشان مثلاً رفته بود یک ظرف‌شویی از جای دیگری خریده بود آن شرکت نبود و زنگ زد و چون دوست ما بود من راهنمایی‌اش کردم گفتم که مثلاً فلانی تو شهر  زاهدان کارش بهتر هست بروید پیش ایشان. بعد حقیقتش را بخواهید من دیگر فقط یک معرفی کرده بودم نه محصول را من داده بودم نه اینکه، گفتم مثلاً این آقا دیگر یقه ما را گرفته بود گفته بود فلانی مثلاً جواب من را نمی‌دهد تلفن من را برنمی‌دارد تو به من معرفی کردی و خانم ایشان هم  از پشت تلفن بدوبیراه می‌گفت.

ایشان مثلاً با من تماس گرفت که مثلاً چند روز پیش‌ازاین ماجرا مثلاً یک سال دو سال گذشته بود که فلانی من برای منزل یک اسپلیت می‌خواهم مثلاً فلان چیز. حقیقتش را بخواهید من دیگر گفتم ندارم و عطایش را به لقایش بخشیدم حقیقتاً. چون که می‌دانم این بالاخره شخصی هست که شاید برای من در آینده دچار مشکل بکند و بالاخره انجام نمی‌دهم حقیقت امر.

برای راه اندازی فروشگاه تاسیساتی چقدر سرمایه نیاز است؟

سعید کاظمی: چه توصیه‌ای می‌کنید فروشگاه متوسط به بالا کسی بخواهد ایرکاندیشن فقط سیستم‌های گرمایشی سرمایشی بزند الان حدوداً چقدر به نظر شما سرمایه باید داشته باشد؟ آیا می‎‌تواند اعتباری کارش را استارت بزند یا نه؟ یا حتماً باید با سرمایه نقد از  نمایندگی‌ها بخرد؟

آزما شهرکی: خوب شرایط فعلی کشور خوب می‌دانید توی این شانزده سال خیلی شرایط مختلفی شرکت‌ها می‌دادند. مثلاً یک زمانی هر شرکتی سه چهارتا برند داشت خود آن شرکت فقط. یعنی فرض بفرمایید شرکت مثلاً شرکت پرکیش که کولرهای هیتاچی، فیلیپس و هیتاچی هم می‌آورد همه هم مال یک شرکت بود اصلاً خودش رقابت می‌کرد یعنی اصلاً درون‌سازمانی رقابت می‌کرد.

مثلاً رئیس فروش این برند چون رئیس فروش‌ها داخل یک شرکت بودند ولی باهم هم رقابت داشتند. ولی خوب بعداً آن تحریم شدند همه این‌ها رفتند و مثلاً بازار محدود شد نقدی شد و شرایط سخت شد. در حال حاضر خب اکثر بازارگردی هست به علت تورم و خوب خیلی‌ها هم می‌ترسند بالاخره یک روز می‌گویند مثلاً برجام نزدیک است و قرار است دلار بریزد یکی می‌گوید نه ابر تورم خواهیم داشت برای همین شرکت‌ها هم بالاخره در حال حاضر محتاط‌اند.

سعید کاظمی: برای فروش بیشتر چه راهکاری پیشنهاد می‌کنید؟

آزما شهرکی: برای فروش بیشتر، تبلیغات به نظر من از همه مؤثرتر هست و بهتر است و مخصوصاً تبلیغاتی که شرکت‌های بزرگ انجام می‌دهند، ما داشتیم مثلاً یک محصولی بوده که مثلاً یک کولر ایکس فایتینگ ال جی تازه امروز به ما رسیده بوده مثلاً زمانی باید می‌گذشت باید کولر جا بیفتد برود خانه مردم از آن استفاده کنند مثلاً روال طبیعی کولرها این‌جوری هست. یک کسی می‌خرد می‌برد توی خانه کیفیتش اوکی هست اون معرفی می‌کند.

مثلاً من به شما معرفی می‌کنم که بیایید فلان چیز را بخرید و چیزی که هست این که ما درهمان روز فروختیم به چه شکل ازبس‌که مثلاً شرکت گلدایران صبح تا شب تبلیغات آن کولر را می‌گذاشت. روزی که محصول به ما رسید ما همان روزش محصولاتش را فروختیم. ولی بوده که محصولی سه سال چهار سال توی انبار بوده و نتوانستیم بفروشیمش.

باید مارکتینگ و بازاریابی را یاد بگیریم؟

سعید کاظمی: من خودم خیلی مشاوره می‌دهم به دوستان عزیز  و تبلیغات بخشی از مارکتینگ یا بازاریابی هست. حالا آری همه باید مارکتینگ بلد باشیم.به‌جرئت  می‌توانم بهتان بگویم نه.  آقای مهندس رفتم حسابدار گرفتم چون حسابداری بلد نیست رفته‌اند مثلاً مدیر فروش برای یک فروشگاه بگیرد یا یک فروشنده با سروزبان خوب و روابط‌عمومی  بگیرد خب توی این مارکتینگ هم توی این بازاریابی هم حالا می‌تواند دیجیتال مارکتینگ باشد. خیلی مارکتینگ شاخه‌های بسیار گسترده‌ای دارد. بستگی به نوع شرکتش هم دارد یکی هست بازاریابی‌هایی مثلاً گوریلا مارکتینگ می‌کنند بازاریابی خیلی پرسروصدا می‌کند هزینه‌های هنگفتی هم باید  بپردازند یکی هم سوشیال مارکتینگ هم انجام می‌دهد یکی دیجیتال مارکتینگ انجام می‌دهد.

البته سوشیال خودش زیرمجموعه دیجیتال هست مارکتینگ. یعنی مارکتینگ نیاز و شناسایی آن نیازهای جامعه است  اگر دقت کردید آقای مهندس توی صحبت‌هایشان گفتند، گفتند یک محصولی هست توی سیستان و بلوچستان مشتری نمی‌خرد حالا شما بگویید سامسونگ درجه یک هست. سامسونگ کولرگازی سامسونگ را نمی‌خرد حالا به هر دلیل فرهنگی دارد نمی‌دانم تبلیغات سامسونگ ضعیف بوده تا وقتی مارکتینگ انجام می‌دهید یعنی مشاور مارکتینگ در کنار خودتان دارید و تخصصی نه مارکتینگ بروید ذهنتان مثل شرکت‌های بزرگ مثل سامسونگ وال جی و اینها برندهای بزرگ در حد سامسونگ مارکتینگ کسب‌وکارهای کوچک متوسط آن به شما می‌گوید که باید پرسنای مشتری‌ات را دربیاورید آن به شما کمک می‌کند.

می‌گوید من می‌روم آمار و اطلاعات سیستان و بلوچستان را توی سایت‌های چه درمی‌آورم سایت‌های تحلیل آمار مثلاً گوگل خیلی از شاخه‌‌های بالاخره متخصصین می‌دانند که مثلاً توی گوگل چقدر اطلاعات است فیلتر می‌کند برایتان مثلاً می‌گوید در تهران، در اصفهان یا در سیستان و بلوچستان مشتری آیا این کلمه را سرچ کرده آیا مشتری می‌خواهد این محصول را، شما باید سؤال‌وجواب‌های محلی بکنید تحقیقات محلی بکنید پرسناژ مشتری را دربیاورید بعضی‌ها بیشتر جو گیر می‌شوند می‌روند یک‌عالمه تبلیغ می‌کنند بنر می‌زند فلان می‌زند اس‌ام‌اس می‌فرستد بابا اس‌ام‌اس برای صدهزار نفر مثلاً توی یک شهر می‌فرستی. برای دویست هزار نفر می‌فرستی.

اما آن دویست هزارنفری صد تای انها کولرگازی نیاز دارند این روش تبلیغ برای بیزینس کوچک اصلاً جالب نیست، یعنی اگر آن پول اس ام اس اش را برود اگر یک تبلیغ کلیکی محدود کنترل شده مثلاً تو ورزش سه بدهد تبلیغات کلیکی بدهد. آن مشاور به او می‌گوید این تبلیغ را بده این پانصدهزار تومان را هزینه کن. ولی بگذار یک بازخوردش را ببینیم، ببینیم چند تا چند نفر به مشتریان تو اضافه می‌شود. یعنی اینکه این دوستمان این سوال را پرسید خیلی سوالش کلی هست. یعنی مثلاً من چه جوری فروشم را بیشتر بکنم. آیا نیاز به یک استراتژی دارد تاکتیک دارد بعد برایتان استراتژی بنویسند هدف‌گذاری کنید توانایی‌هایتان را باید آن مشاور بیاید بررسی کند یعنی یک موقع هست که شما درست است.

یک حسابداری بلد نیستی، یک مشکل مالیاتی حقوقی برایت پیش می‌آید، می‌روی از کارشناس‌اش کمک می‌گیری، تو مارکتینگ تو فروش تو تبلیغات و تو بازاریابی‌ام. حتماً باید از کسی که تجربه دارد به دنیای کسب وکار آشنایی دارد. صد تا کتاب خوانده پنجاه تا دوره رفته خودش سالها کسب وکار داشته کمک بگیرید. حتماً باید از او مشاوره بگیرید و استراتژی بنویسد. توانایی‌های شما را بداند اینجوری نیست. که من مثلاً خیلی توان کمی دارم توان مالی ضعیفی دارم بعد شروع کنم بگویم بله آقا من می‌توانم با شرکت عالیس که هشتصد میلیارد تومان درصدا و سیما تبلیغ می‌کند.

رقابت کنم این اصلاً غیرمنطقی هست، ولی اگر به قول شما برود یک نفر نمایندگی آلیس را بتواند بگیرد او موفق است. چون خیلی از بار تبلیغاتی و فشار را عالیس به عهده گرفته این دیگر اصلاً نیاز نیست ذهن خودش را درگیر بازاریابی و تبلیغ بکند. عالیس دارد کارش را انجام می‌دهد این فقط باید بتواند انبارداری خوب بکند و سیستم توزیع رو خوب بتواند انجام بدهد. موضوع دیگر پیشنهاد خودتان چه هست؟ حالا شما کارهایی که نباید انجام بدهیم و کار‌هایی که باید انجام بشود را بگویید یعنی خلاصه تو چهار پنج دقیقه که دیگر داریم به آخر برنامه‌مان داریم نزدیک می‌شویم.

اگر رقیب زیاد است و مشتری می‌خواهد که کار با کمترین هزینه محصول را بفروشیم چه کنیم؟

آزما شهرکی: در مورد کارهایی که باید انجام بشود و انجام نشود گفتم که یکی البته یکی دیگر از دوستانمان  یک سوالی داشت فکر کنم قطع شد آقای وزیری حالا نمی‌دانم شما می‌خواهید جواب بدهید یا بنده. اگر رقیب زیاد است و مشتری می‌خواهد که کار با کمترین هزینه انجام بشود برایش و انتظار دارد ما ازسودمان بگذریم و چه کارکنیم این مواقع ، شما پاسخ می‌دهید یا من پاسخ بدهم. صدای شما را ندارم.

سعید کاظمی: می‌خواهیم تجربه شما را بشنویم بفرمایید.

آزما شهرکی: عرضم به حضورتان ببینید من نظرم این است که نظر شما را نمی‌دانم واقعیت امر نظرم این است که هزینه را کم نکنید یعنی قیمت را پایین نیاورید چون که کسب‌وکار با سود می‌چرخد و اگر سودی وجود نداشته باشد. کسب‌وکاری هم وجود ندارد درست است که بالاخره ما خودمان هم همیشه می‌رویم از جایی خرید می‌کنیم که مناسب‌تر به ما می‌دهند.

ولی این مناسب‌تر دادن یک حدی دارد به نظر من، آن حدش این است که به کسب‌وکار آسیب نخورد. یک جمله از مدیرعامل شرکت نیسان من خدمتتان بگویم که این را من یک جایی خواندم نوشته بود که برای من مهم نیست چند تا ماشین نیسان در سطح جهان تردد دارند. برای من این مهم است که هرکدام از آن ماشین‌هایی که تردد دارند چقدر سود وارد جیب شرکت نیسان کرده‌اند و به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین مدیران جهان شناخته شده بود ایشان و برای همین به نظر من شما قیمت را کم نکنید و چون سودی نباشد کسب‌وکاری نیست.

ولی خوب سعی کنید با همان قیمت یک مقدار خدمات بیشتر ارائه کنید یک مقدار تمایز بیشتر ارائه کنید مثلاً ما در زمینه کولر مثلاً یک‌پایه دیواری و یا مثلاً زمینی رایگان بدهیم به مشتری که مثلاً بقیه رفقایمان این کار را نمی‌کنند و مثلاً این می‌شود یک وجه تمایز برای اینکه مثلاً قیمت را من بیاورم پایین او بیاورد پایین آخرش تکلیف چه می‌شود بالاخره و این پاسخ من بود. خوشحال می‌شوم پاسخ شما را هم بشنوم.

تخفیف بدون برنامه برای فروش بیشتر کار خوبی نیست؟

سعید کاظمی: یعنی توی مجموعه‌هایی که مشاوره می‌دهم به آنها می‌گویم. اصلاً تخفیف خیلی کار بدی هست، می‌دانید چرا تخفیف توی خاطر مشتری نمی‌ماند ولی این ذهنیت توی ذهن مشتری ایجاد می‌شود؟ که شما دارید خیلی سود می‌کنید. مخصوصاً تخفیف یکهویی یعنی مثلاً فردا چک دارید مشتری که نمی‌داند این هفته مشکل مالی دارید بعد می‌آیید شروع به تخفیف‌های زیاد بی‌ربط دادن. من می‌گویم در ازای تخفیف باید به ایشان هدیه بدهید هدیه توی ذهنش می‌ماند دوتا مزیت برایمان دارد ما هدیه را معمولاً مناسب‌تر می‌خریم با قیمت فروش به ایشان می‌دهیم یعنی چه؟

یعنی او فکر می‌کند که مثلاً مشتری من محصول سیصد هزار تومان خریده‌ام مثال می‌گویم پانصد هزار تومان دارم می‌فروشم مشتری احساس می‌کند پانصد هزار تومان یک کالا  به دست آورده خب، شما سیصد تومان عملاً از دست داده‌اید. ضمناً آن هدیه اگر از هدایایی باشد. که همیشه جلوی چشمش هست و همیشه به آن دسترسی دارد یک چیزی که حالا شاید مصرفی باشد خاطرش می‌ماند و بعد می‌رود به‌ خاطر آن هدیه برای شما تبلیغات می‌کند یعنی می‌گوید. من رفتم یک جایی فلانی این را از او گرفتم مثلاً این کتری را او به من داد و مثال می‌گویم، هر وسیله‌ای، این گلدان را فلانی به من هدیه داده. اره رفتیم کولر را گرفتیم پایه‌اش را هم هدیه داد، یک ماده نظافت کننده هم داد سالی یک‌بار ما باید بریزیم داخلش.

مثال می‌گوید کولر را تمیز کند، ولی آن تخفیف یادش نمی‌ماند و تخفیف را هم روی زرنگی خودش می‌گذارد می‌گوید من تخفیف خوب گرفتم. من همیشه به جای کلمه رقیب از کلمه همکار استفاده می‌کنم. می‌گویم باید همکاران مجموعه‌ای باید با همدیگر اتحادیه و انجمن داشته باشند. شاید یکی دو تا نخاله هم داخل آن باشند که اصلاً همراهی نمی‌کنند حرف گوش نمی‌کنند و معمولاً آنها حذف می‌شوند اما توی فروش اول مشتری باید اعتماد کند. خیلی وقت‌ها مشتری شده آمده به مجموعه ما می‌رود از دیجی‌کالا می‌خرد یک میلیون دومیلیونی گران‌تر می‌خرد به او می‌گوییم ما ارزان‌تر داریم به تو می‌دهیم می‌گوید نه من دیجی‌کالا می‌خرم چون به آن اعتماد دارد پس قیمت ملاک اصلی خرید نیست سود هست،

اعتمادسازی است که سود خودش را دارد. خوب باز یک درس تخصصی هست حالا ان‌شاءالله من دوره آموزشی نود دوره آموزشی دارم روی سایتم رایگان می‌گذارم آنجا خیلی با جزئیات دارم بحث می‌کنم. آنجا همه چیز هم رایگان هست هیچی پولی نیست، نود دوره می‌توانند بیایند دوره‌هایش هم پنج دقیقه‌ای هفت دقیقه‌ای ده دقیقه‌ای است.  همه تجربیاتم همه مسائلی که دارم اینجا خلاصه‎‎‌اش می‌گویم یعنی مشتری؛ آقای مهندس حرف جالبی زدند اگر شما فروش نداشته باشید و اگر درآمد نداشته باشید شکست می‌خورید جمع می‌شود مجموعه. آن آدم‌های ضعیف آن‌هایی که فکر می‌کنند بیایند با یک سود یک درصد دودرصدی بدهیم ما آنها حذف می‌شوند آن بزرگتره.

که آن کسی که مثلاً سال‌هاست هفده هیجده سال است دارد کار می‌کند او که با شش ماه فروش کم که الان که یک مقداری چندماهه فروش‌ها خیلی حال خوشی ندارد آن بزرگ‌ها می‌مانند این ضعیف‌ها همه حذف می‌شوند مجبورند بعد از پنج شش ماه که اجاره کسب‌وکارشان را از جیب‌شان دادند دیگر حذف می‌شوند درست می‌گویم آقای مهندس؟ توی سه چهار ماه گذشته انتهای سال 1400 خیلی بد بود یعنی از بد یک چیزی آن ورتر بود ولی چه کسانی دارند جمع می‌کنند آقای مهندس کسب‌وکارها، ضعیف‌ها دارند جمع می‌کنند بزرگ‌ها که می‌مانند بزرگ‌ها همه‌اش چند ماه ازجیب‌شان می‌خورند سود نخواهند کرد یا فروششان آن‌قدر سطحی تر هست، هزینه‌هایشان بیشتر در نمی‌آید.

تجربیات راه اندازی فروشگاه تاسیساتی
با رقیب با سرمایه زیاد چطور رقابت کنیم؟شما که تجربه راه اندازی فروشگاه تاسیساتی دارید.

سعید کاظمی: یکی از دوستان سؤال پرسیدند. من فروشگاه دارم با سرمایه کم ولی چون فروشگاه خریدش از کارخانه زیاد است درصد تخفیفش خیلی بالا است من اگر کنتور آب می‌خرم پانصد و بیست هزار تومان همکار من فروشش شاید پانصد و.. آن این خیلی حرف جالبی است. من سال‌ها پیش شما نگاه کنید کسب‌وکاری که یک دانه می‌خرد و آن هم قسطی می‌خرد با آنی که ده تا می‌خرد نقدی می‌خرد و آن کسی که صد تا می‌خرد نقدی می‌خرد کسب‌وکارش خیلی با همدیگر فرق می‌کند شما باید نمی‌توانید کار خیلی خاصی انجام بدهید.

چون قدرت سرمایه را نمی‌توانید دست‌کم بگیرید. آقای مهندس این لایومان را تمام کنیم، من تو لایو بعدی در مورد تخصصی در سیستم‌‌های سرمایشی صحبت خواهیم کرد. جواب این دوستمان را هم در بخش بعدی صحبت‌ها کامل خواهم داد.

امیدوارم صحبت های من با مهندس شهرکی در مورد تجربیات راه اندازی فروشگاه لوازم تاسیسات و کولر گازی برای شما مفید بوده باشد. و پیشنهاد می کنم. بحث بعدی که کلی در مورد مسائل فنی کولرگازیها صحبت کردیم را هم گوش کنید. کلی مقاله در مورد تجربیات کارهای مختلف براتون اماده کردم . دعوتتون می کنم. از انها هم بازدید کنید. من سالهاست برای خرید لوازم تاسیساتی خودم از سایت دما تجهیز استفاده میکنم. به شما هم استفاده از این سایت را توصیه می کنم.

ویلچر هم مانع من نشد داستان زندگی ممد داداش

ویلچر هم مانع من نشد داستان زندگی ممد داداش

برای تماشا ویدئو کامل مصاحبه من با آقای سید محمد سجادی(ممد داداش) از طریق لینک ذیل اقدام فرمائید.

برای شنیدن فایل صوتی مصاحبه من با آقای سید محمد سجادی(ممد داداش) از طریق لینک ذیل اقدام فرمائید.

سلام به همهٔ دوستان عزیز، امشب با آقای سید محمد سجادی در خدمت شما عزیزان هستیم، و خیلی بحث دوست‌داشتنی و انگیزشی داریم. عنوان بحث ما ویلچر هم مانع من نشد و داستان زندگی ممد داداش است. آقای سجادی طی یک حادثه تصادف دچار آسیب نخاعی می شوند. اما این موضوع مانع ایشان برای نشستن در منزل نگردید.

سید محمد سجادی: خیلی جوان‌ها به من پیام دادند که آقای سجادی ما چه کاری  بکنیم. زندگی سخت هست و مشکلات زیاد هست و بعد از تجربه خودم به ایشان می‌گویم. می‌گویم الان اینقدر امکانات و زیرساخت‌ها برای شما مهیا هست و خدا به شما نعمت سلامتی را داده و این سلامتی مثل یک تاجی روی سر شما است. متأسفانه قدر آن چیزهایی که دارند را نمی‌دانند

سعیدکاظمی: من امشب در خدمت آقای سجادی هستم یا به قول خود ایشان ممد داداش

سید محمد سجادی: من عاشق این اسم هستم. ممد داداش که دارم می‌گویم یک سبک زندگی هست دیگر، من خودم خیلی دوستش دارم. همه فامیل، حتی بچه‌های خواهر و برادرم همه من را داداش ممد صدا می‌کنند یا همان ممد داداش، کلاً همه من را به‌عنوان ممد داداش می‌شناسند حتی دختر خودم هم گاهی وقت‌ها من را با ممد داداش صدا می‌کند.

سعیدکاظمی: خیلی وقت‌ها در اینترنت من بحث‌های انگیزشی را خیلی پیگیری می‌کنم و خوب خیلی برایم جالب است. که وقتی مثلاً زندگی استیو هاوکینگ و نیک سانتوناستاسو را مطالعه می کردم. با وجود معلولیت بسیار شدید، اما آدم های موفقی هستند. یا آقای کایمیناد که بدون دست‌وپا قله کلیمانجارو را فتح کرده و خوب خیلی آدم‌های توانمندی هست. اما من می‌خواهم امشب یک دانه نمونه خوب وطنی‌اش را بگویم و دوست دارم هرکسی که احساس منفی در وجودش هست این احساس‌های منفی را از خودش دور بکند، خوب شما با داستان خودتان شروع کنید ممد جان.

سید محمد سجادی : من اول یک عذرخواهی کنم اگر بالا پایینی دارم، به‌خاطر شرایطم و به‌خاطر افت فشاری که دارم هراز گاهی یک بالا پایینی می‌روم اینها حمل بر بی‌ادبی نگذارید.

داستان زندگی سید محمد سجادی یا ممد داداش

خیلی از دوستان در هایلایت های  پیج (مستر املاک) هم دیدن. حالا من کلیاتش را بگویم من متولد 23 خرداد 1360 هستم. و در سن 22 سالگی و تاریخ 30 مرداد 82 بر اثر تصادف از ناحیه گردن قطع نخاع شدم و حالا دوستانی که اطلاع داشته باشند. من حتی دست‌هایم هم تا پنجه‌هایم هم کار نمی‌کند. که دست‌هایم بعد از تقریباً 2 سال فیزیوتراپی یک حرکت شانه و آرنج دارم. ولی مچم و پنجه‌هایم کار نمی‌کنند، همین‌طور که در تصویر شاید دیده بشود من خیلی به‌سختی مثلاً من نوشتن را نمی‌توانم بنویسم و همان جور که شما گفتید واقعاً ویلچر مانع من نشد.

من هم تلاشم را کردم. بین سالهای 82 تا 88 تقریباً 5 الی  6 سالی که من حتی قدرت نشستن نداشتم، من کلاً روی تخت بودم که به لطف خدا و فیزیوتراپی، کمک خانواده و همسرم اینها خیلی تشویق شدم و توانستم روی ویلچر بنشینم و از سال 1390 هم به‌صورت حرفه‌ای و به‌صورت مستقل وارد کار شدم. سال‌های اول خیلی یعنی از بعد اینکه روی ویلچر توانستم بنشینم خیلی دنبال کار بودم چون من واقعاً آدم یکجا نشستن نبودم حتی با اینکه می‌گویم با این شرایط که قطع نخاع  گردنی بودنم خیلی سخت بود یعنی من دوستان خودم متأسفانه با اینکه نخاع کمری هستند یعنی دست‌هایشان کاملاً سالم است.

وحتی کارهای شخصی‌شان مثل ویلچر زدن را خودشان می‌توانند. انجام بدهند. ولی متأسفانه در خانه افتاده‌اند حالت افسردگی گرفته‌اند چه می‌دانم زخم بستر و اینها همه می‌آید سراغمان، دیگر وقتی ثابت بمانیم، ولی خب حالا خوشبختانه یا متأسفانه من خیلی پر رو بودم و این شرایط را قبول نکردم زدم بیرون که مستقل بشوم، و شکر خدا تا الان توانستم که به قول خودمان گلیم خودم را از آب بکشیم بیرون، حداقل خانه نمانم حالا آن بحث درآمدزایی به کنار، حداقل خانه نمانم این برای من برای خودم خیلی باارزش هست،

زندگی بر روی ویلچر

معلولیت و نواقص جسمی متاسفانه در جامعه بشدت مورد تمسخر قرار می گیرد.

سعید کاظمی : من با دو دسته آدم‌ها در ارتباطم یک عده آدم‌هایی که شبیه شما هستند حالا هر نقصی یا خدادادی هست یا نقصی که بر اثر یک حادثه برایشان اتفاق افتاده و یک سری آدم‌ها هستند. که خوشبختانه هیچ بیماری یا مشکلی ندارند و خیلی امید و انگیزه ندارند ولی به‌وقت آن را پیدا کنیم. اصلاً برسیم به بحث کسانی که به شکلی آسیب‌دیده‌اند. حالا یا در صورتشان یک مشکلی دارند یا جسمشان یک مشکلاتی دارد چون من خودم بگذاریم چون خیلی تجربه‌ام واقعی هست من نقص فک داشتم در صورتم یعنی رشد بیش از حد فک الان جراحی کردم یعنی 10 سال پیش جراحی کردم این بخش از صورت من رشد نمی‌کرد خب الان هم ببینید اینجاها تو رفته هست و بعد با جراحی بهبود پیدا کرد.

سید محمد سجادی: الان خیلی ماشاءالله خوش‌تیپ و جگری آقای کاظمی

سعید کاظمی: شما لطف دارید ولی خوب به دوران سخت جراحی بسیار پیچیده‌ای را طی کردم و برای من بیشتر آن بخش اذیتم می‌کرد مخصوصاً در دوران نوجوانی و جوانی تمسخرهایی که جامعه مخصوصاً اطرافیان، دوستان، فامیل و دانشگاه که مسخره  می‌کردند. در این دوران خیلی به من سخت می‌گذشت. خوب نمی‌دانم شاید من یک مقداری روحیه‌ام حساس‌تر بود دوست دیگر هم در دانشگاه داشتم آن می‌گفت توجه نکن بنده خدا هم مثل من این نقص مادرزادی  را داشت که حالا نمی‌دانم که چه چیزی اسمش را بگذاریم سخت می‌گذشت می‌دانید این‌طور نبود که بگویم نه من برایم عادی بود و خوش می‌گذشت به من.

حالا شما بفرمایید برای دوستانی که مثل شما هستند. و به هر دلیلی دچار آسیب نخاعی هستند. ولی شاید احساس نقص می‌کنند شما چه راهنمایی می‌کنید ایشان را؟

بله نه از این تمسخر و اینها که من خیلی خاطره دارم خیلی، یعنی گفتن ندارد من در همین شرایط خیلی‌ دارم می‌گویم یعنی چندین و چندبار تکرار شده است که متأسفانه این فرهنگ برای ما جا نیفتاده است. که چون خوب روی ویلچریم؟ شاید چه می‌دانم شاید مشکلی هست. که همچین اتفاق افتاده و بارها به‌عنوان گدا آمده‌اند به من پول داده‌اند. که واقعاً شاید در لحظه دنیا روی سر من خراب شده. و الحمدلله خدا رو شکر الان من نیاز مالی ندارم دیگر،شکر خدا

و این حالا با برخوردهای خوبی با ایشان داشتم. مثلاً ناراحتی که بخواهم جبهه بگیرم نبوده به ایشان گفتم که شما هرکسی که روی ویلچر بود دلیل این نیست که گدا باشد و این را هم می‌گویید تمسخر من در دوران ابتدایی مثلاً لکنت زبان داشتم و خیلی شدید بود که خیلی من را مسخره می‌کردند مخصوصاً در زنگ‌تفریح‌ها من کلاً انگار وسیله شوخی دوستان بودم دیگر همه من را مسخره می‌کردند می‌خندیدند ولی خوب همین دیگر شما گفتید نمی‌شود گفت سخت بود ولی همان جا ادامه دادم الان هم همین‌طور ادامه می‌دهم پرقدرت تا تهش هم می‌روم تهش را هم درمی‌آورم.

به همه ثابت می‌کنم که معلولیت درسته محدودیت دارد ولی ناتوانی نیست من می‌توانم انجام می‌دهم

من از همین تریبون اعلام می‌کنم که ممد داداش همان مستراملاک به همه حداقل در ایران ثابت می‌کنم که معلولیت درسته محدودیت دارد ولی ناتوانی نیست من می‌توانم انجام می‌دهم و به همه ثابت می‌کنم این را، به همهٔ دوستان باید بیایند مخصوصاً دوستان هم نوع خودم باید بیایند بیرون ثابت کنند چون واقعاً توانایی‌اش را دارند حالا نه هر کاری ولی خب یک با یک تحقیق کوچک می‌توانند به توانایی‌هایشان پی ببرند و بهترین خودشان باشند واقعاً ماها در 5 تا اگر اشتباه نکنم حالا حضور ذهن ندارم که از گفته‌های کدام‌یک از بزرگان هست در 5 تا کار ما نامبروان هستیم باید آن را کشف کنیم آن 5 تا حالا یکی‌اش را کشف کنیم در همان بهترین باش،

چون واقعاً خالق  ما را الکی نیافریده ما واقعاً الکی اشرف مخلوقات نشدیم می‌توانیم فقط باید خودمان را پیدا کنیم خودمان را باور کنیم.

سعید کاظمی: چه چیزی به تو انگیزه داد که بلند شدی بعد از 6 سال که تو خانه بودی؟ شخص خاصی بود یا اشتیاق بود؟ چه بود یا پذیرش مشکلت بود خودت بگو.

سید محمد سجادی: من اتفاقاً دیروز با یکی از عزیزان همین صحبت بود که چرا مثلاً زیاد برات فرقی نمی‌کند. آری اینها من همان سال‌های اولی که تصادف کرده بودم. خانمم یک برگه‌هایی و دست‌ نوشته‌هایی را در اتاقمان زده بود. یکی از استیکرها  صحبت‌های جبران خلیل جبران بود اگر اشتباه نکنم که خدایا به من فهم بده تا بپذیرم آنچه را که نمی‌توانم تغییر بدهم. بعد یکی هم این بود که از دنیا و مردم آن متوقع نباشم، این همیشه جلوی چشم من بود همیشه جناب کاظمی من جلوی تختم هم زده بودم گفتم یک حالتی که نشسته می‌گرفتم روی تخت کاملاً من این رو خیلی من با خودم تکرار می‌کردم.

بعد خیلی به من کمک کرد. که من از کسی توقع نداشته باشم. چون روزهای اول خیلی دلگیر بودم خیلی ناراحت می‌شدم با این‌ حال داداشم یک روز کار داشت. مثلاً نمی‌توانست بیاید خانه از من خبر بگیرد ناراحت می‌شدم. که چرا داداشم نیامده الان، بعد دیگر از هیچ کسی توقع ندارم من، از هیچ‌کس یعنی برای خیلی عادی شده این قضیه، یعنی خیلی راحت می‌گذرم خیلی ذهنم را درگیرش نمی‌کنم و آن هم که بپذیرم آنچه را که نمی‌توانم تغییر دهم واقعاً من از همان اول این را پذیرفتم که این را واقعاً درک کردم که من نخاعم صدمه‌دیده ضایعه‌ام شدید هست این نیست که با چه می‌دانم.

هرکسی که گفت تو آقا خوب می‌شوی چرا همه سعی‌ام را کرده‌ام امیدم را از دست ندادم که بگویم آقا من خوب نمی‌شوم ولی این هم نیست که  هرکسی هر چیزی بگوید آقا چه می‌دانم فلان جا عمل می‌کنند بروم آنجا دوباره دپرس بشوم یا یکی بگوید تو دیگر کلاً خوب نمی‌شوی نه اصلاً این نیست ناامید شیطان هست من امیدوارم و مطمئنم در سال‌های آینده این اتفاق می‌افتد و مشکل امثال من هم حل می‌شود.

اینترنت و دنیای مجازی فرصت طلائی برای معلولین

 سعید کاظمی: یک نکتهٔ خیلی مهم را من بگویم خدا را شکر الان شبکه‌های مجازی و بحث اینترنت و اینهاست خیلی فضا برای فعالیت باز شده خیلی از اپلیکیشن‌ها و امکانات هست که با گفتن متن تایپ می‌کند. زیرساخت‌ها خیلی بهتر از 10 سال پیش 20 سال قبل هست حالا هرکسی هر آسیب جسمی دیده به نظر من راحت می‌تواند چطور بگویم وارد بازار کار بهتری بشود.

یعنی نسبت به 10 سال قبل خیلی شرایط مهیا شده اگر دوستانی هستند که علاقه دارند مثلاً شبکه‌های اجتماعی بخصوص اینستاگرام کار بکنند من بدون هیچ هزینه‌ای افتخار می‌کنم که بتوانم به آنها هر چه تجربه دارم هر چه دانش در این سال‌ها کسب کردم خیلی دوره گذرانده‌ام برای کسب‌وکار شبکه‌های اجتماعی این را همه رایگان در اختیارتان می‌گذارم هر کس دوست داشت می‌تواند پیام بدهد خیلی با عشق خوشحال می‌شوم که بتوانم کمکتان بکنم.

ممد آقا شما وقتی که این حادثه برایتان اتفاق افتاد؟ اطرافیان چطور پذیرفتند این موضوع را؟

پذیرش برای اطرافیان درجه یک که مسلماً خیلی سخت بود. دیگر ممدی که با دو متر قد شر و شیطان یک جا نمی‌نشست یک‌دفعه‌ای اصلاً هیچ‌کس باورش نمی‌شد. می‌گویم به قولیحادثه خبر نمی‌کند. دیگر همه واقعاً با یک‌چشم به‌هم‌زدن با یک بی‌احتیاطی این اتفاق، البته امثال من زیادند دیگر ما در انجمن خودمان، اکثر بچه‌ها بر اثر حادثه این اتفاق حالا تصادف بوده یا سقوط از ارتفاع بوده از این چیزها دیگر حالا بعضی‌ها خودشان مقصر بودند. خیلی‌ها مثل من مقصّر هم نبودند. دیگر حالا حادثه که اتفاق افتاده البته برای اطرافیان مسلماً خیلی سخت بود، باز همان‌ها هم به روحیهٔ من نگاه می‌کردند وقتی می‌دیدند.

مثلاً زیاد برای من فرقی ندارد حالا حداقل ظاهر کار این بود مخصوصاً سال‌های اول این مشکل را کم‌کم پذیرفتند دیگر چاره‌ای جز پذیرش نیست. یعنی بهترین راه پذیرش هست، بهترین راه به نظر من پذیرش هست، وگرنه مثل همان صحبتی که گفتم وقتی چیزی را نمی‌شود تغییر داد دیگر نمی‌شود دیگر چاره‌ای جز پذیرش نیست دیگر، بعد وقتی پذیرش داشته باشیم وقتی بپذیری خودت این قضیه را خیلی راحت‌تر با آن کنار می‌آیی تا اینکه بخواهی به‌سختی خودخوری کنی که چرا من چرا من چرا من جز اذیت و آزار خودت هیچی دیگر نداری، خودت و اطرافیانت،

سعید کاظمی: آن روز و آن لحظه‌ای که دیگر تصمیم گرفتی که دیگر از این  6 سال ماندن در خانه خسته شدی بگو آنجا چه چیز اتفاق بزرگی افتاد که و بعد رفتی بیرون از خانه؟

یک جرقه، واقعاً یک جرقه من خانه روی ویلچر بودم، سرم را تکیه داده بودم به دیوار و فیلم نگاه می‌کردم حالا حواسم جای دیگر بود یک‌دفعه به خانمم گفتم خانم من می‌خواهم بنگاه بزنم، گفت چه داری می‌گویی؟ محمد گفتم من حالا یک کم هم سابقه داشتم که چون وقتی می‌گویم خیلی کارها را پیشنهاد دادن کارهای اداری، البته من آدم کارهای اداری نبودم اصلاً نمی‌توانم کارهای اداری انجام بدهم که اصلاً موظف باشم سر یک ساعت بروم سر یک ساعت بیایم یک تیپ خاصی بزنم.

اصلاً هم‌چین آدمی نبودم قبلاً، یک چند جا هم انگار در شهرداری انگار در قسمت تلفنچی و اینها توانستم همکاری هم کردم دیگر نتوانستم هر چه دودوتاچهارتا کردم نتوانستم خودم را قانع کنم که سر یک ساعت بروم چون واقعاً من در شرایطی نیستم من بعضی وقت‌ها عفونت این‌قدر اذیتم می‌کند که چندین و چند روز در خانه می‌مانم واقعاً نمی‌توانم حتی بنشینم و در شرایط ما حتی طبیعی هست عفونت ادرار و اینها که دیگر باعث تب و لرز و افت فشار و این چیزها می‌شود هر چه سعی کردم بروم.

یعنی با خودم کلنجار رفتم.  که بروم نتوانستم دنبال یک شغل آزاد بودم که آزاد باشم هروقت حالم خوب بود بروم و هروقت حالم نامساعد بود نروم، تا اینکه می‌گویم یک‌دفعه با یک جرقه گفتم خانم ما می‌خواهم بروم، خانمم هم پایه گفتم من هم‌پایه‌ات هستم، دیگر از فردا شروع کردم به دنبال مغازه گشتن، دیگر حتی وقفه نینداختم در آن، دیگر واقعاً آن چیزی که به ذهنم رسید عملی کردم از فردا خودم رفتم دنبال مغازه و یک مغازه پیدا کردیم همین اطراف خانه، و استارتش را زدیم رفتیم دنبال جواز کسب و شروع به فعالیت کردیم، یک‌دفعه. من عاشق یک‌دفعه‌ای هستم همه چیز یک‌دفعه‌اش قشنگ است، حتی یک عکس، عکس یک‌دفعه‌ای آن خیلی قشنگ هست تا بخواهی ژست بگیرید

سعید کاظمی: محدودیتی که ایجاد نمی‌کنند برای صدور مجوز برای کسانی که روی ویلچر هستند مجوز املاک محدودیت که ندارد؟

حمایت چه؟ حمایت  خاصی هم می‌شوید یا نه؟

سید محمد سجادی: نه هیچی، اصلاً من با بقیه هیچ فرقی ندارم مگر فرق دارم؟ اصلاً از کسی که بخواهد به من ترحم کند بدم می‌آید.در هر شرایطی اصلاً نانوایی که می‌روم صف که می‌خواهند به من نان زودتر بدهند می‌گویم که نه آقا من صفم اینجاست هیچ فرقی با بقیه ندارم،

خب این که باور کردی و پذیرفتی که عادی هست. دیگر حالا یک اتفاق افتاده یک تغییر کوچک با بقیه داری ولی راه یا ساختارت فرقی با بقیه ندارد.

برویم سراغ مستر املاک، و اینکه  از کجا شروع شد؟

سید محمد سجادی: اره مستر املاک از من خیلی حالا شاید به‌خاطر شرایطم که خیلی کارها را در دنیای واقعی نمی‌توانم انجام بدهم در دنیای مجازی علاقه داشتم یعنی از همان اول خیلی دوست داشتم، بعد دیگر با این وضعیت کرونا که پیش آمد. خیلی ذهن‌ها را فعال‌تر کرد. در بحث بیزینس‌های مجازی، من همین‌جا هم واقعاً جا دارد از دوستان چه هم نوع خودم و چه دوستان دیگر که فعالیت می‌گویند چکار کنیم چکار نکنیم همان‌طور که شما فرمودید واقعاً اینستاگرام حالا پلتفرم‌ها دیگر مثل یوتیوب هست.

ولی خوب در ایران به‌خاطر فیلترینگ اینستا خیلی جای مانور دارد، دوستان حتماً حالا هر فعالیتی می‌توانند هر تخصص، اینها واقعاً تخصصی بروند جلو، نه اینکه حالا یک پیج بزنیم حالا برویم ببینیم چه می‌شود، من خودم واقعاً خیلی‌ با این که می‌گویم من فکر می‌کردم بلدم جناب آقای کاظمی، ولی وقتی که وارد بازار شدم و آموزش‌‌ها را گرفتم دیدم من هیچی بلدم نیستم با آموزش بروند جلو دوستان واقعاً اصولی پیش بروند، و هر کاری که دارند می‌توانند در دنیای مجازی فعالیت کنند و به درآمد برسند من این را به ایشان قول می‌دهم، واقعاً جا دارد. جناب کاظمی هم که دیگر پیش‌کسوت هست و دارد حمایتم می‌‎کند.

سعید کاظمی: من هم فروشگاه کامپیوتر 14 و 15 سال داشتم آمدم. این را آنلاینش کردم یعنی یک فروشگاهی آنلاین دکونزو را راه انداختم، وقتی که فروش‌های خودم را می‌دیدم یعنی یک دوست دارم که مشاور کسب  وکار است. همیشه می گوید.چطور مردم از یک شهر کوچک حاشیه کویر از تو لپ تاپ می خرند.  می گوید. من اصلاً باور نمی‌کنم که تو 30 تا دستگاه لپ تاپ در ماه در آن شهر کوچک  و با وجود این غول‌های انلاین بفروشی.

باید تاکید کنم. دنیای مجازی حتما باید با دانش و تخصص پیش رفت.اصلاً این‌جوری نیست که در دنیای مجازی یک پست بیا محتوا بگذاریم و خوب دیگر حالا قرار هست مشتری بیاید، نه این پست باید حتماً هدفمند باشد برنامه‌ریزی بشود برایش یعنی اینستاگرام آنهایی موفق‌اند که استمرار و دوام دارند خیلی بچه‌ها باید دقت کنند یکی می‌رود 20 تا پست می‌گذارد خسته می‌شود خوب قرار نیست موفق بشود چرا 7 و 8 سال پیش خیلی راحت‌تر بود. باید مطالعه کند و آموزش ببیند.

من این کتاب را برای کسی که می‌خواهند خیلی دقیق و حرفه‌ای کار در شبکه های اجتماعی را یاد بگیرد توصیه میکنم. چون فعالت بیزینسی در اینستاگرام یا شبکه‌های اجتماعی یک فرهنگ شده است دیگر الان مردم عادت کردن قبل از آب خوردن هم اول می‌روند گوشی‌شان را بر می‌دارند و کیفیت آن آب را تحقیق می‌کنند یک سرچ می‌کنند.

خوب حالا مستر املاک را بیشتر توضیح بده که چکار می‌کنی کجایی؟

سید محمد سجادی: از سال همان 90 من دقیقاً از روز تولدم شروع کردم یعنی از 23/3/1390 که می‌گویم قرارداد مغازه‌ام رو گفتم از همان روز،  که هیچ‌وقت یادم نمی رود، دیگر بگویم شروع کردم و تا همین 16 آبان 1400، 16 آبان هم یک روز خاصی هست برای من دیگر از همان روز دیگر پیج را من استارت پیج  مستر املاک را زدم.

دیگر گفتم که هم بتوانم اطلاع‌رسانی کنم، چون واقعاً کار املاک خیلی نکاتی ریزی دارد خیلی نکات دارد یعنی با یک واو یک قرارداد را می‌شود زیر و رو کرد یعنی یک نفر را ورشکست کرد یک نفر را پول‌دار کرد، حالا من سعی کردم که زیروبم املاک را به‌صورت پست‌های آموزشی بگذارم و در کنار این هم هدفم انگار معرفی برندهاست معرفی واحد نیست معرفی یک برند هست یک برند را کاملاً معرفی کنم تا حالا هنوز هم شروع نکردم به آن یعنی قصد داشتم بعد از 5 هزار نفر شدن آن کار را شروع کنم من فعلاً در حد آموزش و معرفی واحد دارم کار می‌کنم ولی هدف اصلی من معرفی برند هست حالا در سمت مشهد.اینکه کدام منطقه مشهد هستند؟

سید محمد سجادی: من در قاسم‌آباد فعالیت می‌کنم خوب فعالیتم همه جای شهر هست ولی دفترم قاسم‌آباد هست.

سعیدکاظمی: اگر کسی مشاوره هم خواست می‌توانید راهنمایی کنید؟

سید محمد سجادی: بله مشاوره رایگان، من گوشیم هیچ‌وقت روی سایلنت نیست هر تایمی که دوست داشتتند شماره من هم پیجم هست.

سید محمد سجادی: یک کلمهٔ فصل با منفصل جناب کاظمی کلی علافی و مشکلات حقوقی دارد. یعنی یک پروسه شش‌ماههٔ بالا و پایین دادگاه را رفع‌ورجوع می‌کنم حالا من خودم هم دارم آموزش می‌بینم هنوز که هنوز هم  جزوه‌های همکاران پیش‌کسوت را می‌خوانم.

سعید کاظمی: بگو یک چند تا نکتهٔ مستراملاکی به ما بگو. دوتا فوت کوزه‌گری هست بگو

سید محمد سجادی: اره هیجانی عمل نکنند در بازار، این یک که خیلی مهم هست هم یعنی واقعاً هر مسیری که دیدند همه دارند می‌روند حالا نه سمت املاک نه سمت ملک در هر مسیری که دیدند همه دارند می‌روند آنها برعکس عمل کنند، من این را به ‌شخصه می‌گویم که خودم متأسفانه کلی ضرر کردم در این قضیه که هیجانی عمل کردم ولی خب شما این کار را نکنید یکی دیگر این که بحث ملک امن‌ترین سرمایه‌گذاری هست این را به‌جرئت می‌توانم بگویم.

مخصوصاً سرمایه‌گذاری درازمدت این را من توصیه می‌کنم برای دوستان چون واقعاً سرمایه‌گذاری روی ملک یک کم سرمایهٔ بیشتری می‌خواهد ولی خب امن و خیلی سودآور هست دیگر توصیه‌های ممد داداشی را مستر املاکی که بخواهم داشته باشم در همین قضیه‌های ملکی هست دیگر هر کاری مشاوره بگیرند حالا چه من چه هرکسی دیگر از کسی هم نخواهند در اینترنت در گوگل یک سرچ کنند خیلی جزئیات دقیق به ایشان می‌گویند.

در قراردادهای ملکی تعارف اصلاً نکنند هر چیزی هر سؤالی برایشان مبهم هست حتماً سؤال کنند از فروشنده از بنگاه از خریدار فرقی ندارد سؤال کنند واقعاً قرارداد جای تعارف ندارد یعنی این خیلی مهم هست یعنی شاید بگویم بهترین نکتهٔ لایو آن به‌حساب نکتهٔ ممد داداشی که شما می‌گویید نکته مستر املاکی این هست در قرارداد تعارف نکنید اصلاً تعارف نداریم. آن سوالی که در ذهنتان هست نخواهید بپرسید به قول ما ببخشید می‌رود در پاچه‌تان، یک‌کلام بگویم، هر چیزی برایتان مبهم هست سؤال کنید.

آیا کمیسیون املاک که مشاورین املاک می گیرند مبلغ زیادی است؟

یک بحثی که ممد جان خیلی تو جامعه می‌بینم در مورد کمیسیونی است. که مشاورین املاک می‌گیرند البته من خودم از مشکلات و سختی‌های کار در جریان هستم چون من شغل داداشم هم همین هست در مشهد، شما بگو آیا واقعاً حق کمیسیونی که املاک می‌گیرد مازاد بر حقش می‌گیرد؟

سید محمد سجادی: آقا چرا همان کمیسیون دارم می‌گویم کار املاک یک کار مثل سوپری نیست که روزی هزارها مشتری داشته باشد شاید هفته‌ای یا ماهی یک قرارداد هم نداشته باشد. چرا شما یک قولنامه نوشتید چه خبره این‌قدر از ما می‌گیری؟ آقا تو به‌عنوان‌مثال چهار نفر در آن مشاور املاک دارند کار می‌کنند. چشمشان دنبال همان کمیسیون هست دیگر، به نظرم کمیسیون بنگاه از شیر مادر هم حلال‌تر هست آقا، چون واقعاً دارند زحمت می‌کشند، و خدایی نکرده اگر قراردادی به مشکل بخورد اول‌ازهمه یقهٔ بنگاه گیر هست یعنی بنگاه باید پاسخگو باشد در دادگاهی بخواهد جایی بیاید پس مسئولیت خودش کلی هزینه دارد من این را اصلاً قبول ندارم.دقیقاً همین‌طور هست فقط کمیسیون بنگاه خیلی شیرین هست بدهید آقا نکنید این کار را اصلاً (خنده) هیچ بهانه‌ای نیاورید.

مشتری‌ها که وقتی می‌آیند برای اولین‌بار که شما را می‌بینند برای بازدید چکار می‌کنید خودت می‌روی یا همکارانت را می‌فرستی؟

سید محمد سجادی: نه من با یکی از دوستان صمیمی خودم که در هایلاتم هست که حالا دیروز یا پریروز معرفی‌شان کردم آقا مهدی گلمانی ما یک دوستی ‌ساله داریم که خیلی فراتر از دوستی هست یعنی انگار که ما اصلاً با همدیگر متولد شدیم اصلاً هفت‌ساله نیست،‌انگار هفتاد‌ساله هست ما انگار در این هفت سال همه چیزمان انگار با هم هست یعنی ایشان بازدیدها را می‌رود انگار یک جوری با همدیگر تقسیم‌کار کردیم. پیگیری‌ها، تلفن‌ها و اینها یک‌جورهایی با من است. بازدیدها با ایشان هست و حالا آن مسائل کاری دیگر ولی خوب شده که بعضی موقع‌ها خودم می‌روم بازدید مثلاً نزدیک باشد دوستم نباشد چرا خودم هم می‌روم بازدید هیچ مشکلی ندارد. ببین من همه کار می‌کنم.هر کاری باشد. انجام می‌دهیم هیچ فرقی هم ندارد.

سعید کاظمی: خب می‌دانید جامعه ما بحث تخصصی را طبقه‌بندی می‌کند در ذهن خود با این پیش‌فرض‌های ذهنی درحالی‌که به نظر من یک مقداری بعضی مشاغل خیلی مسئولیتش بالا هست مثلاً یک پزشک یا یک املاک،

 داداشم حرف جالبی می‌زند می‌گوید وقتی دو نفر می‌آیند داخل املاک من، همیشه اول دعا می‌کنم. می‌گویم خدایا یک کارمند می‌آید تمام سرمایه زندگی‌اش را می‌خواهد. بدهد دست من برایش ملک بخرم همه‌اش در دلم دعا می‌کنم می‌گویم خدایا کمک کن که چیزی در ذهن من فراموش نشود که حق این بندهٔ خدا ضایع بشود. به‌هرحال کل سرمایهٔ زندگی‌اش را آورده.  سالها  زحمت کشیده می‌خواهد یک ملک بخرد به یک امید حالا چه انجا بنشیند چه سرمایه‌گذاری حسابش کنیم واقعاً کار ملک یک کار حساس هست.

 سید محمد سجادی: بله دقیقاً همین‌طور هست. دقیقاً واقعاً نکات حقوقی همین دوستمان آقای کرمی از پیش‌کسوتان املاک هستند، اطلاعات کاملی از نظر حقوقی در پیج خودشان دارند. که من واقعاً پیشنهاد می‌کنم از همه دوستان که ایشان را فالو داشته باشند. این‌قدر اطلاعات رایگان در پیجشان دارند که اصلاً نیاز به هیچ پکیجی یا کتابی ندارند،

سعید کاظمی: من هم در سایتم بنام سعید کاظمی کلی تجربیات کسب  وکاری خودم را رایگان در اختیار دوستان گذاشتم.

ممد داداش آن بحثمان جوان‌هایی که سالم هستند شکر خدا همه چیز دارند جوانی و سلامت دارند الان خیلی ناامیدند و دائم افکار منفی را در ذهن خودشان می‌آورند شما چه می‌گویی به ایشان چه حرف خاصی را می‌خواهی به ایشان بزنی؟

سید محمد سجادی: من می‌گویم همین که قبل از تصادفم هم که مثلاً می‌گفتند امروزه کار نیست واقعاً من تعجب می‌کردم من حتی یک روز در عمرم من بیکار نبودم. حتی من در دوران ابتدایی در دوران راهنمایی آن سه ماه تعطیلی دقیقاً بعد از اتمام درسم حالا درس که می‌گویم من نهایت دیپلم گرفتم دقیقاً من‌بعد از دیپلمم شروع بکار کردم حالا یک تایمی خودم مثلاً مغازه زده بودم. بعد آن هم وارد بازار کار شدم ولی کار هست. آقا هرکسی که می‌گوید کار نیست به خدا دارد دروغ می‌گوید. یک کم توانایی و همت می‌خواهد که همه دارند فقط باید پیدایش کنند، یعنی هرکسی بگوید کار نیست می‌گویم دروغ می‌گوید، کار هست در کارکردن باید کمال‌گرا نباشیم این خیلی مهم هست که متأسفانه در جامعهٔ ما این قضیه خیلی زیاد هست.

سعیدکاظمی: یک کتابی صوتی دارم گوش می‌کنم بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل خیلی تاکید می‌کند یعنی فصل اول آن‌یکی از فصل‌های بسیار جالب در آپارات هم فیلمش هست خواستند رایگان ببینند این‌قدر به موضوع اشتیاق توجه می‌کند من اصلاً احساس خوبی از وقتی با آن آشنا شدم دارم این حس که باید شما واقعاً شوق داشته باشید اشتیاق، عاشق باشید تا بتوانید برسید تا کسب‌وکار را پیش ببرید و موفق باشید اگر شوق و اشتیاق نباشد که آدم بلند نمی‌شود اصلاً از سر جایش، راحت بگیرد بخوابد تا ظهر و بعد تلویزیون را روشن کند یک کیلو بستنی هم بگیرد تخمه هم باشد.

سید محمد سجادی: ببین آقای کاظمی همه‌ ما در بدترین شرایط روحی اصلاً می‌گویم، باز هم یک نفر را خیلی دوست داریم یک نفر برایمان عزیز است اصلاً ما می‌گوییم یک نفر اصلاً بقیه چیزهایش هم هیچ‌چیز، همان یک نفر باید انگیزه‌ات باشد. یک نفر می‌تواند انگیزهٔ استارت کارت باشد، آن یک نفر را باید پیدا کنی،

سید محمد سجادی: همه داریم. اول اینکه سپاسگزارش باشیم اول‌ازهمه سپاسگزاری خدا شکرگزاری خدا را داشته باشیم و بعد هم به‌خاطر آن یک نفر باید بترکانیم. ولی واقعاً نمی‌دانم بعضی‌ها چرا این کار را نمی‌کنند سلامت کامل دارند آهای ملت من یک سر و گردنم دارد تکان می‌خورد ببینید من پا شدم شما هم پاشید می‌توانید، به خدا سخت نیست این‌قدر زندگی قشنگ هست

سعیدکاظمی: اتفاقاً هفتهٔ قبل دیدم که یک همایشی در تهران شرکت کرده بودی از همایش بگو:

سید محمد سجادی: من صبح رفتم شب برگشتم که اصلاً همه تعجب کرده بودند با همهٔ سختی‌اش خیلی سخت بود آقای کاظمی از پرواز جا ماندم به‌خاطر شرایطم به‌خاطر ویلچرم گیر دادند چه می‌دانم باطری‌اش را نمی‌شود ببری در بار با حراست هماهنگ کردند پروازم پرید باز دوباره همان جا انگار یک پرواز دیگر اوکی کردم چون واقعاً دوست داشتم بروم خواستن توانستن است. واقعاً به این قضیه پی بردم همه هم می‌توانند این کار را انجام بدهند.

سعیدکاظمی: همین که خیلی باور داری خیلی تلاش می‌کنی مرحبا به این اشتیاقت اصلاً از این اشتیاق خوبت اصلاً علاقه شدیدی به زندگی خودت داری که توی لایوت باشد استوری‌هایت را نگاه می‌کنم مثلاً انرژی زیادی برای زندگی‌کردن و روحیه دادن و اینها برای آدم‌های مختلف وجود دارد

سید محمد سجادی: ما به دنیا آمدیم که زندگی کنیم پس آمدیم چکار کنیم؟ بابا زندگی را باید زندگی کرد وگرنه نفس کشیدن که همه می‌توانند نفس بکشند از زندگی لذت ببریم آقا در هر شرایطی که هستید و ناراضی هستید. شرایط راعوض کنید؟

سید محمد سجادی: خدایا به من بینشی بده که هرآنچه که نمی‌توانم تغییر بدهم بپذیرم.و از همین که هست لذت ببر، حالا بیایی غصه بخوری که چرا من این هستم یا چرا من؟ نه بابا همین که هست این دمی را که در آن هستیم غنیمت شماریم، شاید ای دوست نرسیدیم به فردای دگر، خب در حال باید زندگی کنیم دیگر غیر از این نیست دیگر، من حالا حساب کنید من کلاً در خانه می نشستم در این 18 سال گوشهٔ تخت الان چه بودم؟ یک‌عالمه زخم بستر، افسردگی، نه دوست، نه کار نه درآمد هیچی نداشتم ولی خب شکر خدا الان همه چیز دارم.کار،تفریح و خوش‌گذرانی‌ام را دارم. کلی دوست و آشنا و درآمد دارم.

سعید کاظمی: بگذارید از زندگی خودم بگویم. من یکی دوتا شکست بد خوردم در این سال‌ها، بعد آمدم یک دفتر آوردم تمام نقاط ضعف و قوت خودم را نوشتم. تمام اشتباهاتی که در زندگی‌ام کردم را نوشتم.

سید محمد سجادی: همان ها هم اشتباه نبوده، به نظر من تجربه هست اصلاً اشتباه نداریم همه‌اش تجربه هست شما اگر آن حالا به قول خودتان مشکلات به قول ما تجربه اگر آنها را نداشتید که الان این آقای کاظمی نبودید دیگر، غیر از این هست؟ اگر همه چیز درست باشد دیگر زندگی قشنگ نیست زندگی بالا پایین رفتنش قشنگ هست دیگر همه‌اش یکنواخت اصلاً روبه‌بالا باشد باز هم قشنگ نیست،

سعیدکاظمی:  من داشتم سه چهار ماه تمرین می‌کردم بروم دماوند، خیلی فشارهای سنگین هر روز هر شب تمرین بعد تو کوه هم خوب دماوند هم برای مثل من خیلی سخت بود خیلی اذیت شدم رفتم قلّه بعد تو قلّه دیدم یک نفربا  دوتا عصا امده داره عصا می‌زند و بالا می رود. با خودم گفتم تو در برابر این بنده خدا هیچی نیستی.

در ادامه اقای کرمی از اساتید اموزش بحث املاک به لایو ما اضافه شدند.

محمد کرمی:  باورها، محمد حرف قشنگی داشت می‌زد می‌گفتش که من اگر قرار بود استپ بکنم باید زخم بستر می‌گرفتم و شما بحث استمرار را صحبت کردید. من همیشه به بچه‌ها می‌گویم در کار املاک چیزی که موفقتان می‌کند، یکی استمرار هست و یکی صبر، اگر استمرار داشته باشید و صبر داشته باشید و حالا آن بحث آموزش را بگذاریم کنار فارغ از هر چیزی اصلاً با آموزش کار نداریم چون دیگر هرکسی مخیر هست و تصمیم‌گیرنده که آیا بخواهد آموزش ببیند یا نخواهد آموزش ببیند

یکسری می‌دانند یکسری نمی‌دانند ولی خودشان را می‌زدند به دانستن. حالا اینها با هم متفاوت هستند وارد این مقوله اصلاً نمی‌شوم ولی اینکه حرف قشنگی محمد می‌زد می‌گفت این استمرار و این انگیزه باعث شد که من بروم در کار و موفق بشوم و باید بپذیرم این را یک شعر خیام دارد من حالا بچه‌ها اگر بروند سرچ بکنند، چنان که هستم شعر، یک غزل خیام هست حالا اگر بروید خیلی جالب هست می‌گوید حالا من هرچه هستم اگر من گبرم، بت پرستم نمی‌دانم، کافرم هر چیزی هستم خودم هستم همینی که هستم. حالا من ترک نیستم ولی ترک‌ها می‌گویند بودی که وار. همینی که هست آقا تنها کسی که می‌تواند من را به رشد برساند تنها کسی که می‌تواند من را بزرگ بکند و من را به آن درجهٔ بالا برساند و حتی من را به زمین بزند خودم هستم.

سید محمد سجادی: دقیقاً

محمد کرمی: می‌بینم که تنها کسی هستم که می‌توانم خودم را به اوج برسانم می‌توانم خودم را به فرش برسانم، از عرش به فرش برسانم، نکته خیلی مهمی بود این را خواستم چند دقیقه که لایو خودم شروع بشود در لایوتان بگویم که نکتهٔ کاملاً درستی را اشاره کردی و من همیشه گفتم می‌گویم و افتخار می‌کنم واقعاً به محمد نه به‌خاطر اینی که با این وضعیتشان کار می کنند.

محمد کرمی و اصلاً نه ترحمی در کار نیست چون خودش هم می‌داند من اگر گیر بدهم گیر می‌دهم اصلاً کاری ندارم که روی ویلچری یا غیر ویلچری، ولی همین که استمرار داری همین که باقدرت می‌آیی جلو همین که ترسی از چیزی نداری این یک دنیا ارزش دارد و مطمئن باش گفتم به تو، یک روزی اگر یادت باشد قبل از اینکه چهارهزار تایی بشوی یادم هست که آن موقع 500 و 600 فالور داشتی،

به تو گفتم یک روزی می‌بینم. که محمد خارج از ترحمّی که وجود دارد خارج از این به اوج می‌رسد چون داری یک سبک متفاوت رو انجام می‌دهی چون داری کاری می‌کنی. که دیگران حاضر نیستند. قبول کنند همان طور که سعید جان گفت، گفت من رفتم کوه دماوند دیدم طرف با عصا دارد می‌آید پس اگر این توانسته من هم می‌توانم چرا برای خودم این‌قدر سخت می‌گیرم هر چیزی را نمی‌خواهم بپذیرم که آقا واقعاً اگر بخواهم می‌توانم انجام بدهم.

شکرگزاری روزانه برای آرامش

سعید کاظمی:  استیو هاروی را خیلی دوست دارم و پیگیر صحبت هاش هستم. خیلی روی شکرگزاری صحبت می‌کند و روی آن، نه روی این بحث که بگویم خدا و فلان مفاهیم مذهبی هرکسی در ذهن خودش یک ذهنیتی نصبت به خدا دارد. و من قرار نیست. موعظه کنم. اما از وقتی که من بحث شکرگزاری را شروع کردم مخصوصاً اول صبح خیلی احساس خوبی به من دست می‌دهد صبح‌ها که می‌روم انگار دنیا رنگی‌تر شده قشنگ‌تر شده یعنی در محیطی که کار می‌کنیم.

دوست من یک ساعت‌هایی خسته شده بودم گفت بیا برویم بیرون یک دوری بزنیم. من برای اولین‌بار بود بعد از 10 سال هست من آنجا کار می‌کنم. نمی‌دانستم این‌قدر درخت در محوطهٔ ما هست این‌قدر گل هست. بعد به او گفتم دوست عزیز من از جلوی این درخت هر روز رد می‌شوم تا حال ندیدم برگ‌هایش از این درخت توت‌های تزئینی هست گفتم این چقدر زیبا هست. من تا به‌ حال از نزدیک این را دقت نکرده بودم. پیچک لای درخت کاج رفته بود. پیچک‌های رونده و درخت کاج‌اش شاید 15 متر 20 متر خیلی بلند بود پیچک این‌قدر محکم لای این درز کاج رفته بود. هرچقدر که می‌کشیدی در نمی‌آمد این‌قدر خودش را عجین کرده بود به درخت کاج من گفتم وای خدا این چقدر خوشگل هست گل‌های لاله اینجا چقدر درآمده قشنگ هست

سید محمد سجادی: شکرگزاری همان‌طور که می‌گویید زندگی را ازاین‌رو به آن رو می‌کند جناب کاظمی، ازاین‌رو به آن رو می‌کند. حالا شما می‌گویید صبح هم قبل از خواب یعنی دیگر آن صحنه‌ای که دیگر چشم‌هایت دارد می‌رود و همان لحظه‌ای که از خواب داری بیدار می‌شوی، تأثیر خیلی زیادی دارد در مورد هر چیز، پدر و مادر، فرزند، هوای خوب، خود خدا، هر چیزی که به ذهن تو می‌رسد. حداقل یکی دو دقیقه استمرار داشته باشد. یعنی آن تایم خیلی مهم هست که بالای یک و نیم دقیقه دو دقیقه بشود خیلی تأثیرگذار هست اصلاً حال تو را خوب می‌کند واقعاً روز تو را می‌سازد خواب آرامی داری، خیلی تأثیرگذار هست من این را به همه یعنی من خودم چندین و چند وقت هست دارم انجام می‌دهم و به همه هم می‌گویم این کار را انجام بدهند.

این بیشتر در مورد خود ممد داداش بود و بحث داستان ممد آقا و مستراملاک و چه روزهایی که از سر گذرانده یکی از دوستان گفته ممد آقا کم‌لطفی می‌کند من متأسفانه این کلمه را خوشم نمی‌آید از آن، به‌هرحال در یک حادثه یک آسیبی دیدند دیگر روی ویلچر نشستند ولی 6  سالی هم در خانه بودند اما تصمیم گرفته است از سال 90 به این سمت تغییر بکند دیگر زندگی را دست خودش گرفته و خدا را  شکر امروز پیج اینستاگرام مستر املاک دارند حتماً دوستان بروند ممد داداش را فالو بکنند و حالا فقط انرژی به اون بدهند حالا ملک هم از اون نمی‌خرند حداقل با کمک فالوور ان‌شاءالله خدا به زندگی‌اش برکت بدهد.

سید محمد سجادی: مرسی عزیزم. ممنون از شما که وقت گذاشتید ممنون از همه دوستانی که در لایو ما آمدند و رفتند و از دوستانی که هستند از تک‌تکشان ممنونم از شما هم ممنونم که همین بستری را گذاشتید تا فرصتی بشود اوقات خیلی خوشی گذشت واقعاً جزء بهترین دقایقی بود که گذراندم کلی انرژی داشت خودتان فالوورهای عزیزتان آمدند و انرژی دادند استاد کرمی که افتخار دادند آمدند در لایو و واقعاً اوقات خیلی خوشی گذشت ممنونم از شما و همه دوستان .

موفقیت استارتآپ

دلایلی که شاید استارت اپ ویلاپرشین موفق می شد

برای شنیدن فایل صوتی دلایلی که شاید استارت اپ ویلاپرشین موفق می شد از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سلام دوستان امیدوارم هم داستان راه‌اندازی استارت‌آپ ویلا پرشین(و هم آن داستانهائی که در طول آن دو سال و نیم بر سر من آمد را به همراه دلایل شکست استارت آپ ویلا پرشین را خوب گوش کرده یا مطالعه نموده باشید. خواهش می کنم. حتما اول ان دو بخش را کامل گوش کنید. تا این مقاله دلایلی که شاید استارت اپ ویلاپرشین موفق می شد برای شما مفید باشد. امروز می‌خواهم. چند دلیلی که امکان داشت این ایده  ویلا پرشین موفق شود را با شما در میان بگذارم.

زمان مناسب یا تایمینگ مناسب

یکی از چیزهای خوبی که آن موقع یعنی سال 1393 این کار را شروع کردیم این بود که تایمینگ یا زمان اجرا پروژه خیلی خوبی بود.باور کنید مثل حال حاضر این‌قدر رقیب و آدم مطلع و باسواد در دنیای اینترنت وجود نداشت. زمان خوبی بود می‌شد گفت اصلاً رقیبی آن‌چنان قدری که شبیه ما کار کند وجود نداشت. یک سایت بود به اسم ویلا جار بسیار قابل‌احترام، ولی این سایت مثل سایت دیوار بود خیلی کار خاصی برای شما انجام نمی‌داد. یعنی تعهدی برای رزرواسیون انجام نمی‌داد.فقط شما وارد سایت می‌شدید عکس ویلا و آدرس و شماره ارتباطی خود را می‌گذاشتید و یک هزینه از شما می‌گرفت و شماره شما را برای مشتریان ارائه می‌داد.

ولی بسیار سایت با سئو قوی، ظاهر تمیز و بسیار شکیل و موفقی بود. اما رقیب آن‌چنانی نداشتیم مثل سایت‌هایی مثل جاجیگا، و شب و اتاقک مثل امروز وجود نداشتند. خوب خیلی وقت‌ها این سایت‌ها را می‌روم و می‌بینم متوجه می شم که تمام آن ایده‌هایی که من داشتم را این دوستان عزیز دارند ادامه می‌دهند و خوشحال که بعضی‌ها توانسته‌اند این ایده را در ایران جا بی اندازند و خیلی هم خوب و قوی دارند کار می‌کنند.

دلایلی موفقیت استارت اپ ویلاپرشین

رقبا جدی و اصطلاحا گوریل نداشتم

حالا هر کسی بخواهد این ایده را راه اندازی کند بای دبا اسنپ رقابت کند. واقعاً رقابت با اسنپ به‌خاطر آن دامپینگی(خارج کردن رقبا با قدرت مالی و فنی )که اسنپ انجام می‌دهد خیلی سخت است. قیمت بعضی خدمات را به‌قدری پایین می‌آورد که به‌صورت انحصاری انجام می‌دهد در عین حالی که ضرر می‌دهد. هدف اصلی هم از میان برداشتن رقبا می باشد. ولی آن زمان ما این مشکل را نداشتم و اگر مجموع دلایلی که برای شکست آوردم را نمی‌داشتیم و کار را ادامه می‌دادم.

بعد از هشت سال طبق اثر مرکب به نتیجه مطلوب می‌رسیدم. حداقل میلیون‌ها نفر ویلاپرشین را می‌شناختند. زمان‌بندی ما خیلی خوب بود. خیلی از کسب‌وکارها خیلی زودتر از نیاز مردم وارد میدان می‌شوند. یعنی تکنولوژی آنها بسیار جلوتر از نیاز فعلی مردم است.هنوز مردم به آن نیاز و درد در بازار جهانی نرسیده‌اند. ما واقعاً یک نیاز را در زمان مناسب به آن رسیده بودیم.

اینکه میخواهیم بریم کیش 8 نفریم و دو خانواده‌ایم، هم دوست داریم بریم مسافرت و هم هزینه نداریم و توان پرداخت هزینه‌های هتل را نداریم. اگر 8 نفر دو اتاق را اجاره کنند شبی دو میلیون و سه میلیون کرایه آن می‌شود.ما می‌خواهیم برای اسکان 200 تا 300 هزار تومان هزینه کنیم خانواده‌ای 150 هزار تومان، واقعاً یک نیاز و یک درد را از جامعه بر طرف می‌کردیم.

مثلاً دوست داریم بریم شمال وسط یک روستای زیبا یک جای جالب کنار جنگل یا ساحل یا در دل دامنه‌های سبلان هرجایی بتوانم این کار را راه‌اندازی بکنم. یک نیاز را در زمان خیلی مناسب توانسته بودیم پیش‌بینی کنیم.اما  همه آن دلایلی که برای شکست آوردم مانع این کار شد. مطمئناً عدم اطلاع کافی از بازار و جامعه مخاطب هدف  و نیاز کاربران یکی  از دلایل اصلی شکست استارت‌آپ‌هاست.

شناسائی به موقع نیاز جامعه

خیلی وقت‌ها مردم در ذهن خودشان یک نیاز را برای جامعه درک می‌کنند. اما واقعاً جامعه به آن نیازی ندارد. خیلی وقت‌ها در کسب‌وکارهای کوچک می‌آیند پیش من مشاوره می‌گیرند.این را چه‌کارش کنیم این را بیاوریم آن را بیاوریم کدام محصول را بیاوریم، کلی پارچه داریم، پارچه طرح هندی داریم، پارچه از دبی وارد کنیم. پارچه از عراق بیاوریم. کدام طرح را بیاوریم. خبو یک ذره باهم هم فکری می‌کنیم.

می‌گویم خب تو چند سال است که کار کردی بازار هدفت چیست. می‌گوید شهرستان با تهران فرق می‌کند من دنبال این هستم که با پیج یا سایتم در تهران بفروشم.به او می‌گویم خوب آزمون‌ و خطا کن، سعی و خطا کن یک بخش جزئی از این بیاور یک طرح سوزن‌دوزی بلوچی بیاور، یک طرح سنتی بیاور، طرح‌های پارچه مختلف بیاور،  بعد جالب است کار را که استارت می‌زند.

می‌بیند که سوزن‌دوزی بلوچی چون تخصص دارد و تجربه دارد می‌تواند خوب مشاوره  به مشتری بده نیاز خیلی جالبی در بازار پدیدار شده است.یک گوشه از بازار را توانسته پیدا کند. ما در ویلا پرشین یک نیاز را شناخته بودیم. اما با همه آن دلایل شکست نتوانسته بودیم موفق بشوم.

دلایل شکست ویلا پرشین

نیچ یا گوشه بازار را شناسائی کرده بودم

شاید در هر کسب وکاری مهم ترین بخش آن شناسائی نیچ یا گوشه بازار باشد. اینکه چه خدمت یا محصولی ارائه بدهم که بتوانم. بیشترین سود را با کمترین رقیب بدست بیاورم. زمانی که من شروع کردم. همه سایت ها بر روی ویلا درشمال کشور کار می کردند. که خوب بازار بسیار بزرگ و با ارزشی هم بود. اما رقابت در آنجا بسیار زیاد یود. من گوشه بازار که همان شهرهای جنوبی بود را شناسائی کرده بودم . هیچ رقیبی نداشتم. باورتون میشه. بعد هفت سال هنوز تماس دارم. که آقا ویلا یا خونه اجاره ای در کیش یا قشم می خوایم شما دارین. با اینکه هر جائی که فکر کنید. تبلیغ داده بودم. تبلیغاتم را پاک کردم. اما باز هم تماس دارم.

در پایان خوشحالم که تکنولوژی و فضای مجازی کمک کرده که دلایل شکست و موفقیت خودم را  با شما در میان گذاشتم. به همه شما دوستانی که تا انتها با من همراه بودید و هر سه بخش داستان ویلاپرشین از استارت، تا دلایل شکست ودلایلی که امکان داشت موفق بشوم را گوش کردید یا مطالعه فرمودید تبریک میگویم. چون شما احتمالاً جزو آن ده درصد آدم هایی هستید که وقتی یک کار را شروع  می‌کنند  تا انتها ادامه می‌دهند و از همه مهم‌تر دنبال کسب دانش و آموزش هستند. مطمئنا دلایل شکست مکمل دلایل موفقیت هستند و اگر تلاش کنید انها را تکرار نکنید یا از انها درس بگیرید. می تواند خیلی به شما کمک کند.

من در سایت سعید کاظمی تلاش می‌کنم تجربیات دیگران را مستند کنم. چون باور دارم می توان از شکست دیگران تجربه کسب کرد. از شما خواهش می‌کنم هر تجربه ای در هر جای دنیا دارید از مهاجرت، بیزینس، تحصیل و خود زندگی با من با ارسال یک فایل ویدئویی یا یک پادکست ساده به اشتراک بگذارید.

دلایل شکست استارت آپ ویلاپرشین

دلایل شکست استارت آپ ویلاپرشین

برای شنیدن فایل صوتی دلایل شکست استارت آپ ویلاپرشین از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سلام بر همه دوستان عزیز امیدوارم داستان راه اندازی و شکست استارت آپ ویلاپرشین را بدقت گوش کرده باشید. در ادامه می خواهم با جزئیات بیشتری در مورد دلایل شکست استارت آپ ویلاپرشین با هم صحبت کنیم. خیلی دوست ندارم تعداد مشخص کنم. ده دلیل شکست یا هشت دلیل شکست، می خواهم مهمترین دلایل که در این سالهائی که از ان موضوع گذشته را با شما در میان بگذارم. اگر داستان یلا پرشین را گوش نکردین یا مطالعه نکردین، پیشنهاد می کنم اول بر روی لینک بالا کلیک کنید و داستان ویلاپرشین را گوش کنید. سپس برگردید به این مطلب و دلایل شکست را مطالعه بفرمائید یا فایل صوتی را گوش کنید.

نداشتن دانش و تجربه

 یکی از اصلی‌ترین دلایل شکست این استارت‌آپ نداشتن دانش بود. من آموزش ندیده بودم. تجربه نداشتم قبل از هر کاری باید کار با دنیای اینترنت را یاد می‌گرفتم. باید  از شتاب‌دهنده‌ها کمک می‌گرفتم. (مثل vcها یا سرمایه‌گذاران فرشته) نباید  کلی هزینه سربار برای طراحی از صفر سایت دادم که آن هم به دلیل بی‌تجربگی بود. چون اول کار با یک قالب آماده وردپرس می‌توانستم با یک هزینه جزئی کار را راه‌اندازی کنم.

پس هر کاری را می‌خواهیم راه‌اندازی کنیم باید بریم در دل ان کار و آموزش ببینیم باید تجربه کسب کنیم. با افرادی که در این زمینه تسلط دارند. مراوده داشته باشیم. حداقل یک ‌سال بریم در پارک‌های علم و فناوری با افرادی که در این زمینه فعال هستند صحبت کنید. با مالکین استارت‌آپ‌های دیگر صحبت بکنیم. مشاوره بگیریم تا حداقل‌ها را یاد داشته باشیم.

مثل من نباشید که بعد شش ماه یک سایت برنامه‌نویسی به شما بگوید باید سایت خودتان را سئو کنید. بعداً فهمیدم خودش هم آن زمان بلد نبوده که سئو چقدر مهم است. به خودش هم گفتم دوشت عزیز تو که می‌خواهی یک سایت بیزینسی راه‌اندازی کنی. همان اول باید در زمان مستندسازی سخت‌گیری می‌کردی. باید سئو، بازاریابی و تبلیغات را به من می‌گفتی. بعداً فهمیدم این بنده خدا کلاً سایت‌های اداری طراحی می کنه یکسری سایت استاتیک یا سایت ثابت با اطلاعات مشخص و اصلاً بحث مالی و بیزینسی داخل آن مطرح نیست.

مشخص نکردن  اهداف و عدم  برنامه‌ریزی

یک چیزی که این سال‌ها مدرسین کسب‌وکار تاکید کردن و خودم هم به آن رسیدم. مشخص نبودن هدف است. قبل از هر کاری باید هدف مشخصی داشته باشیم. برای رسیدن به آن هدف باید دلایل مشخصی را شناسائی کنیم و بعد برای رسیدن به آنها باید برنامه‌ریزی کنیم. یکی از مواردی که من خیلی مشکل داشتم. نداشتن مدل کسب‌وکار بود. نباید این‌قدر گام‌های بزرگ برمی‌داشتم. خودم سال‌ها جنوب زندگی کردم. بافرهنگ و خلق‌وخوی مردم جنوب خیلی آشنا هستم. نباید این‌قدر بزرگ موضوع را شروع می‌کردم.

شاید اول باید از چابهار شروع می‌کردم. بعد قشم را اضافه می‌کردم. بعد کیش را اضافه می‌کردم. حضوری می‌رفتم. مالکین را می‌شناختم. عکس‌ها را خودم می‌گرفتم. تو تصورات خودم نیاز را درک کرده بودم. می‌دانستم یک نفر دارد می‌رود مسافرت نیاز دارد. از افرادی که کنار خیابان ایستادن ویلا اجاره کنه. اما مدل کسب‌وکاری که این کار باید انجام می‌کردید. نداشتم.

باید هدف‌گذاری یک‌ساله و پنج‌ساله می‌داشتم. بر اساس این هدف‌گذاری برنامه‌ریزی می‌کردم. تمام راه‌های رسیدن به این اهداف را برنامه‌ریزی می‌کردم. همان‌طور که در بخش اول گفتم آموزش می‌دیدیم. باید از جیب خودمان هزینه می‌کردیم. باید چند واحد را اجاره می‌کردیم. ببینیم چه مشکلاتی به وجود می‌آید.

قدم هشتم ایده ال گرائی دشمن کسب و کار

ایده‌آل‌گرایی:

دو نکته خیلی مهم را می‌خواهم بر روی آن تاکید کنم که در شکست پروژه مؤثر بود. ایده ال‌گرایی و عدم آشنایی با موضوع اثر مرکب، به‌جرئت به شما می‌گویم هیچ آدم ایدئال‌گرایی مالک یک کسب‌وکار موفق نیست. خیلی از آدم‌ها وقتی می‌خواهند یک کار را شروع کنند این‌قدر ایدئال‌گرایی می‌کنند. این‌قدر برای موضوعات کوچک وقت می‌گذارند و هزینه می‌کنند که از موضوع اصلی و هدف  دور می‌شوند. یک سال‌هایی بود که با دوستان نزدیکم که عاشق کوه بودند خیلی کوهنوردی می‌رفتم و من هم عاشق کوهنوردی شدم. امروز می‌دانم. وقتی قله‌های زیادی را در ایران رفتم.

 موفقیت به‌آرامی و به‌ دور از ایدهال‌گرایی هست. اگر شما ایده ال گرا باشید. به‌جای اینکه اصول کوهنوردی را یاد بگیرید با یک کفش کتونی معمولی یک‌بار بروید یک تپه، شروع می‌کنید به کفش گران‌قیمت خریدن یا تجهیزات آن‌چنانی خریدن. یک روز می خواهیم کوهنورد بشویم. بگذارید. در دل کوهنوردی مفهوم اثر مرکب را هم به شما بگویم. خواهش می‌کنم. کتاب‌ها یا مقالات اثر مرکب را مطالعه کنید. هیچ موفقیتی یک‌شبه، یک‌روزه، یکساله یا انفجاری اتفاق نمی افتد.

شاید بگویید. فلانی با رانت یا ارتباطات دارد.به موفقیت رسیده. برای رسیدن به هر قله موفقیتی باید اصول ان را یاد بگیرید. شاید با هلیکوپتر رانت به قله برسید. اما اگر ندانی یک ماسک باید بزنی یا اب همراهت باشه یا راه برگشت را بلد نباشی یا تجهیزات مناسب همراهت نباشه . یا راهنمای با تجربه ، مطمئنا شکست می خورید. این دو موضوع خیلی مهم است . ایده ال گرا نباشید. و کار را ساده و با حداقلها شروع کنید. بذارید داستانی در مورد یک ادم موفق تو شهر خودمون براتون تعریف کنم.

داستان کوتاه یک استارت اپ

یادم هست که من ویلا پرشین را راه‌اندازی کرده بودم. رفته بود در یک مجموعه یک اتاق اجاره کرده بود. جالب است همان جا محل خوابش هم بود. من خیلی وقتها می رفتم با این ادم ممشورت می کردم . همونجا یک پتو ویک بالشت هم داشت . یک سیستم و یک لپ تاپ ، انتی ویروس و نرم افزار ارجینال می فروخت .رفته بود اذربایجان و ارمنستان یک کارت اعتباری برای خودش گرفته بود . خیلی هم هزینه نمی گرفت. انتی ویروس یا نرم افزارهای ارجینال را روی اینترنت با یک هزینه کم و معقول می فروخت.

همان آدم بعد هفت سال بسیار موفق است. همیشه هم می‌گوید. یادت است تو به لوگو سایت من گیر می‌دادی یا چرا دفترت نیرو نداری. یا چرا تجهیزات نداری. ایدئال گرا نبود لوگو را با ورد طراحی کرده بود حتی فتوشاپ هم بلد نبود. یاد گرفته بود باید به‌آرامی و قدم‌به‌قدم جلو بره. تا به موفقیت برسد. وقتی می‌خواهید بروید دماوند باید تجهیزات خوب بخرید. اما می‌دانید با هزاران قدم رفتن در پناهگاه خوابیدن. برف باریدن وسط تابستان، دود خوردن نزدیک قله و همه اتفاقات پیش‌بینی‌شده و نشده شما به قله می‌رسید.

مثلاً من دفعه اول که رفته بودم. حسابی دود خوردم. اما دفعه دوم ماسک و عینک برده بودم. ایدئال‌گرایی تا یکجایی خوب است اما  آیا فیس‌بوک یا توییتر از ابتدا همین‌طوری که الان هستند بودند. یا خود گوگل، سال‌ها پیش که راه‌اندازی کردند. مثل امروز بودند. یا صدها مثال دیگر،

شکست استارتآپ

نداشتن یک کوچ یا منتور

یک موضوع دیگری که خیلی در شکست یک استارت‌آپ می‌تواند مهم باشد. عدم وجود یک کوچ یا مربی هست. حالا منتور را می‌توان راهنما معرفی کرد. کوچ را هم می‌توان مربی گفت. البته تو اینترنت و اینستاگرام خیلی‌ها خودشان را منتور یا بیزینس کوچ  یا مشاور معرفی می‌کنند. مشاور بحث خیلی تخصصی است. مشاور تمام اصطلاحات تخصصی و نکات فنی این موضوع را بلد هست. مثلاً شما شرکت صادرات و واردات دارید. مشاور تمام اطلاعات دقیق و تخصصی را بلد هست و مسیر را به شما نشان می‌دهد.

منتور کسی هست مثل من که یک کار را تجربه صددرصد دارد. سال‌ها با دیجیتال مارکتینگ، سوشیال مارکتینگ و طراحی سایت درگیر بوده و کلی آموزش‌دیده. هزینه کرده برای اینستاگرام و تولید محتوا، عملاً ما در ایران کوچ و منتور نمی‌شود. مفاهیم را از هم تفکیک کرد. به‌هرحال در بخشی از کوچینگ باید تجربه داشته باسید و منتورینگ هم انجام بدهید. اگر در و ویلا پرشین منتور یا کوچ خوب می‌داشتم و عملاً اواخر پروژه این اتفاق افتاد و از یکی از دوستان من که سایت موفقی دارد.

کمک گرفتم و ایشان یک متخصص سئو و منتور کسب‌وکار به من معرفی کرد. خیلی به من کمک کرد و راهنمائی کرد. همان‌طور که در داستان ویلا پرشین گفتم. این کوچ من بود که باید این استارت‌آپ را شکست‌خورده بدانید. شما می‌دانید که یک کسب‌وکار یا استارت‌آپ مثل اینکه فرزند خودتان را در آغوش خودتان بگیرید تا رشد بکند. وقتی که به شما منتور یا کوچ شما می‌گوید باید از کسب‌وکار خودتان جدا بشوید. انگار از شما می‌خواهند فرزندتان را کنار بگذارید. از شما خواهش می‌کنم. برای راه‌اندازی سایت، پیج یا کلاً نوشتن اهداف و برنامه هامون از منتور یا کوچ باتجربه کمک بگیرید.

خستگی

یکی از دلایل دیگری که معمولاً شروع کسب‌وکاری جدید با انرژی زیادی همراه است؛ به‌طوری‌که بنیان‌گذاران نمی‌توانند بین کار و زندگی‌شان تعادل برقرار کنند به همین دلیل خسته می‌شوند. این موضوع یکی از دلایل مهم شکست ۸٪ از استارتاپ‌هاست. به‌موقع دست از کار بکشید و پس از استراحت، تلاش‌هایتان را از سر بگیرید. راه‌اندازی کسب‌وکار به‌اندازهٔ کافی ذهن شما را درگیر و زمانتان را می‌گیرید. برخی از مسئولیت‌هایتان را به اعضای تیم مطمئنی که گرد آورده‌اید یا تیم‌های مورد اطمینان بیرونی بسپارید.

شرکای نامناسب

یکی از اصلی‌ترین دلایل شکست استارت‌آپ، انتخاب شرکای نامناسب بود. من از طرف‌داران شراکت هستم و به‌جرئت به شما می‌توانم بگویم. بیست شریک در کسب  وکارهام داشتم و با هجده نفر انها موفق بودم. بسیار موفق، دوستی‌های ما همچنان ادامه داشته، پیمانکاری، خریدوفروش جرثقیل بوده. همه موارد مکتوب شده و شرکا من متعهد بودند. یکی از کسب‌وکارهای من که با شریکم شکست خورد کارواش بود. شریکم از من دزدی کرد. اطلاعات مشتری و پول‌ها ثبت نمی‌شود. بم

اند که چه مشکلاتی بعدها برای ایشان ایجاد شد. بلافاصله که متوجه شدم. شراکت را بهم زدم  و ان کارواش را فروختم. آن اقا بعدا افتاد زندان و مشکلات زیادی برای ایشان به وجود آمد. اما در ویلا پرشین مشکل دیگری هم داشتم. شرکا من علاوه بر اینکه مالی قوی نبودند و نتوانستند ادامه بدهند. از کار سررشته و اطلاع نداشتند. یعنی اصلاً از مشکلات سختی‌های کار اطلاع نداشتند. علاوه بر این که هیچ‌گونه کمک فکری و روحی در شروع و ادامه کار انجام ندادن. تازه بعضی موقع‌ها نظریاتی می‌دادند و روی اعصاب من راه می‌رفتند.

از بیرون گود کلی نظر می‌دادند. بدون اینکه بدانند هر تغییر در سایت کلی هزینه و انرژی از آدم می‌گیرد. باز هم تاکید می‌کنم. من طرف‌دار شریک هستم. شریکی که برای من ارزش ایجاد کند. شریکی که از من باهوش‌تر، باتجربه‌تر و سرمایه‌دارتر باشد. شریکم نباید در کار به من کمک کند. شریک مثل پنج تا انگشت دست است که با هم یک‌مشت قوی می‌شوند. اگر شریک من یک بازوی قوی در یک‌دست دیگر باشد. بدرد مشت شدن این دست نمی‌خورد. شراکت خیلی خوب است. تو فرهنگ عامیانه ما شراکت را خوب نمی‌دانند. اما من‌بعد بیست و دو سال کار شراکت را خیلی خوب می‌دانم.

تیم‌سازی و هم‌تیمی‌های  ضعیف

اما یک موضوع دیگری که خیلی به من فشار آورد و من دانش آن را نداشتم. بحث تیم‌سازی بود و هم‌تیمی‌های خوب بود. یک استارتاپ هرچقدر هم که بر اساس ایده‌ای جدید و ناب شکل‌گرفته باشد، در صورت نبود تیم قوی با مجموعه‌ای از مهارت‌ها برای مواجهه با چالش های فراوان کسب و کار، به‌احتمال زیاد شکست خواهد خورد. اعضای تیم در استارتاپ‌ها علاوه بر داشتن مهارت و دانش تخصصی، باید از نظر مهارت‌های ارتباطی، ویژگی‌های شخصیتی و چشم‌انداز و اهداف بلندمدت نیز با یکدیگر و با بنیان‌گذاران استارتاپ هم‌راستا باشند.

 ای‌کاش از اول به‌جای استخدام این‌همه نیرو و اجاره دفتر کار می‌رفتم پارک علم و فناوری و از نیروهای جوانی که آنجا بودند کمک می‌گرفتم و یک فضای اشتراکی اجاره می‌کردم. مزیت بچه‌هایی که تو پارک رفت‌وآمد دارند این که هر کس یک تخصصی دارد و خیلی می‌تواند. در شروع یک کسب‌وکار بدون سرمایه کمک کند. تازه نیاز به پرداخت اجاره دفتر، هزینه شارژ، نیروی انسانی و کلی هزینه ثابت دیگر نیست.

اما بچه‌هایی که با من کار می‌کردند خیلی بچه‌های دلسوز و دوست‌داشتنی بودند و خیلی دوست داشتند استارت‌آپ موفق بشود. اما متخصص این کار نبودند. ضمناً فضا و اتمسفر عوض شده. امروز استخدام نیروی تمام‌وقت که بیاید داخل دفتر بنشیند و برای استارت‌آپ کار کنه دیگر گذشته. همان زمان هم گرافیست داشتم فریلنسر از شیراز برای من کار می‌کرد. خیلی ارزان‌تر از گرافیست‌های شهر خودم بود.

بازاریابی و تبلیغات ضعیف

یکی دیگر از مسائل که خیلی در توسعه کسب‌وکار می‌تواند مؤثر باشد. بحث بازاریابی و تبلیغات هست. من واقعاً هیچ شناخت و تجربه‌ای از تبلیغات وبازار یابی و به‌خصوص فروش نداشتم. نه آموزش‌دیده بودم. نه تجربه داشتم. نه یک کوچ خوب داشتم که بازاریابی و تبلیغات را به من آموزش بدهد. نه فروش را بلد بودم. نه یک کوچ داشتم که بادقت میزان هزینه کرد در تبلیغات را برای من آموزش بدهد. هر کس هر چه به من می‌گفت انجام می‌دادم. کلی هزینه می‌کردم.

نیاز روز، ایستگاه یا در گوگل تبلیغ کن.  بیایم محتوانویس استخدام کنیم. هزینه می‌کردم. کلی محتوانویس استخدام کردم. اما بازاریابی و تبلیغات این‌طور نیست که هرکسی هر چیزی گفت انجام بدهی. باید برنامه داشته باید بر اساس پولت هزینه بکنی و مطمئنا مدیریت مالی در یک کسب‌وکار بسیار مهم است. خیلی از ادم‌ها می گویند. ما پول نداشتیم. نتوستیم کسب وکار را جلو ببریم .به نظر من این می تونه اخرین دلیل باشه . البته من باور دارم . اگر کسبو کار ی می خواهد برند قوی بشود. نیاز به پول زیادی دارد. اگر ی کزمانی سال 87 یا 88 با سیصد یا چهارصد میلیون تومان یک سایت در حد اعتبار دیجی کالا راه اندازی کرد. 

امروز باید در حد چند صد میلیارد تومان هزینه کنی تا سایتی با ان سطح راه اندازی کنید. اگر استارت اپ کوچک می خواهید راه انداز کنید باید مدیریت مالی داشته ابشید. باید تک تک موارد با دلیل هزینه بکنید. باید میزان درامد خودتان در کنار میزان جریان نقدینگی شما به سمت بالا باشد و هزینه ها به سمت نزولی باشد. و کنترل کنید .این هزینه ها جزو هزینه های زود بازده یا دیر بازده هست . با هر هزینه چقدر برگشت سرمایه دارم . ایا این بودجه که پنجاه میلیون در شش ماه هزینه کردم . برای اجاره، تجهیز دفتر و غیره ،

به‌جای ان مثل دوستم یک دفتر کوچک اجاره می کردم . یک سفر چابهار یا قشم می رفتم . با ده تا خانه کار را شروع می‌کردم. تو فضای فروشگاه خودم که الان سایت هم داریم بنام دکونزو می‌نشستم و کار را استارت می‌زدم و آرام‌آرام در شهرها و جزایر جنوبی کار را شروع می‌کردم. تا یاد می‌گرفتم کجا هزینه تبلیغات کنم. مؤثر است.

تغییر ندادن مسیر نادرست (ری برندینگ)

وقتی که ذهن درگیر خیلی از مشکلات می شه و قرار است. یک نفر کل کارهای یک ایده را خودش به تنهائی انجام بده و از طرفی با مشکلات مالی هم سروکله بزند. دیگر فرصتی برای بازبینی ایده اصلی و تغییر مسیر نمی ماند. حالا که چند سال از این داستان گذشته و حالا به این سال‌ها فکر می‌کنم. می‌بینم. اگر یک کوچ می‌داشتم و این یکم ترمز من را می‌کشید و می‌گفت اجاره دفترت را کنسل کن. نیروها را مرخص کن. برو تو خانه‌ات بنشین و بدون اینکه کار را تعطیل کنی. یک ری برندینگ انجام بده. ببین ایده اولیه‌ات چه نیازهایی داشته و حالا کجا هستی. اگر مسیر را یک تغییر کوچک می‌دادم  و کار را دو سال تنها ادامه می‌دادم. شاید امروز جزو برندهای برتر بودم .

راه‌اندازی استارتاپ در موقعیت جغرافیایی نامناسب

مکان راه‌اندازی استارتاپ یکی از عوامل مهم موفقیت آن است؛ به‌طوری‌که آمار نشان می‌دهد ۹٪ استارتاپ‌ها به دلیل نامتناسب بین مفهوم استارتاپ و مکان راه‌اندازی آن دچار مشکل می‌شوند. علاوه بر این، استارتاپ‌هایی که با تیم‌های دورکار راه‌اندازی می‌شوند، باید راه‌های ارتباطی مؤثر با آنها برقرار کنند. در غیر این صورت، فقدان کار تیمی و بی‌برنامگی منجر به شکست استارتاپ خواهد شد. ابزارهای جدید برگزاری جلسات، برنامه‌ریزی، زمان‌بندی و مدیریت آنلاین پروژه‌ها را امتحان کنید و به بهترین نحو در کسب‌وکارتان بکار گیرید.

اگر بخواهم باز هم دلیل بیاورم. کلی دلیل می‌شود آورد. اما مهم‌ترین دلایلی که به نظرم آمد را خدمت شما عزیزان گفتم. امیدوارم موضوع  برای شما مفید بوده باشد و در فایل بعدی مواردی که امکان داشت استارت‌آپ ویلا پرشین موفق بشود را خدمت شما عزیزان به اشتراک گذاشتم. خیلی خوشحالم که با سایت سعید کاظمی همراه هستید و خوشحال می شوم شما هم تجربیات خودتان را با من درمیان بگذارید.