,مطالب پیشنهادی مهاجرت,مطالب مهاجرت,مطالب زندگی در خارج کشور,مطالب کار در خارج کشور,مطالب پیشنهادی

مشکلات تحصیل در رشته پزشکی

مشکلات تحصیل در رشته پزشکی

برای شنیدن فایل صوتی فوق مشکلات تحصیل رشته پزشکی در ایران از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای تماشا کامل فایل ویدئویی مشکلات تحصیل رشته پزشکی در ایران از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

آقایِ دکتر کرمیان از بیزینیس کوچ‌هایِ پزشکی خیلی خوب و از دوستانِ همراهِ من هستند و ما با همدیگه در دوره‌هایِ بیزینِس کًوچ آشنا شدیم و اتفاقاً اولین باری بود که من از زبانِ یک پزشک در موردِ سختی های رشته‌هایِ پزشکی شنیدم. من چون مهندسی خواندم و همیشه  از بیرون به رشته‌یِ پزشکی نگاه می‌کردم اما امشب دوست دارم با همدیگه همراه باشیم ببینیم آقایِ دکتر از مشکلات تحصیل در رشته پزشکی چی می گویند، یکی از بخش‌هایی که من تویِ کانال یوتیوبِ خودم دنبال می‌کنم بحثِ تحصیل است. حالا تحصیل حتماً خارج از کشور نیست. به ‌هرحال خیلی از  ایرانیانِ عزیزی تو کشورهایِ مختلف دارند.تحصیلِ شاخه‌هایِ پزشکی رو انجام می دهند. ولی خوب تعدادِ زیادی هم دارن در داخلِ ایران تحصیل می کنند و خیلی از جوون‌ها هم از دبیررستان کلاً برنامه‌شون تحصیل در رشته‌یِ پزشکی است. من در خدمتتون هستم. خودتون رو معرفی بفرمایید و شروع کنیم.

دکتر کرمیان: زنده باشید. باعثِ افتخارِ من است که با شما آشنا شدم. خیلی از شما یاد می‌گیریم. خیلی خوشحالم که دوره‌یِ کَوچینگ دکتر ربانی باعث شد من با شما آشنا بشوم و بتونم بیش‌تر از شما یاد بگیرم. من محمد حسن کرمیان هستم، دانشجویِ سالِ ششمِ پزشکی و این‌که حالا چه داستانی شروع شد که من اومدم به سمتِ بیزینِس و اصلاً چه ربطی به هم دارند این دوتا که دو تا دنیایِ متفاوت هستند. انشالله جلوتر راجع بهش صحبت می‌کنیم.

و خوب حرفِ جالبی زدید گفتید که همه از بیرون نگاه می کنند و می‌گویند که همه چی گل و بلبلِ، همه چی عالی، پزشکِ پا می شود میره مطب برمی‌گرده، پولِ خوب، زندگیِ خوب همه چی عالی. ولی واقعاً این‌جوری نیست. یعنی از زبانِ یک دانشجویی که یک درکی قبل از کنکورِش داشته  بعد یک هو وارد میش‌وده می‌بینه نه اون چیزی که می‌گفتن نیست اگر برایِ شما توضیح بدیم حالا انشالله متوجه می‌شوید.

 که داستانِ کلی اصلاً بحثِ پزشکی چه‌طور است. خوب سفرِ یک دانشجویِ پزشکی تقریباً از سالِ قبل از کنکورِش شروع میشود. همون‌طور که میدونید. جوی که تویِ آموزش و پرورِش بخصوص مؤسساتِ کنکوری است اینه که همه‌یِ بچه‌ها رو با یک تابویی به نام پزشکی، دندان‌پزشکی و داروسازی سوق میدهند و هول میدهند که بروند جلو و این وسط اون شدتِ رقابته که برایِ اون جایگاه و اون صندلیِ است،

اون آرمان‌هایِ پوچی که برایِ بچه‌ها می‌سازند و اون قول‌هایی بیخودی که به بچه‌ها میدهند و همش باعث می‍شود که یک جوون هفده هجده ‌ساله با امیدِ یک زندگیِ فوق‌العاده تاپ، به امیدِ این‌که اگه من یک‌سال تلاش کنم یک عمر راحت خواهم بود بچه‌ها راضی می‍شوند و ترغیب می شوند که بروند سمتِ خواندن کنکور که خیلی سفت و سخت یک‌سال از زندگیشون رو کامل همه‌چی رو آف می کنند و به خودِشون یک سختیِ بی‌نهایت می دهند که بتوانند کنکور رو امتحان بدن و پزشکی قبول بشوند.

سوال:بعضیها برای تحصیل رشته پزشکی  از سالِ دهم شروع می کنند؟

دکتر کرمیان: الان بله. الان چون کنکور هم به این شکل شده که امتحان نهایی هم است بچه‌ها عملاً از اولِ دبیرستان دیگه کلاً می‌اُفتند تویِ بازی کنکور و خواندن درس‌ها و سختیِ اون فشاری که بر رویِ بچه‌ها است؛ به‌خصوص برایِ پسرها چون فشارِ سربازی نرفتن و این اتفاق‌ها هم است خیلی باعث می شودکه بچه‌ها فشارِ وحشتناکی رو تجربه می کنند.

 این برایِ خودم بود که من خودم دو بار کنکور دادم و خیلی فشارِش سنگین بود و حالا خداروشکر که به اون چیزی که می‌خواستیم رسیدیم اما همه چیز اون لحظه نبود. من همی شود به دوستایِ صمیمی خودم تویِ دانشگاه می‌گفتم که پزشکی برایِ ما شیرینیش همون لحظه‌ای بود که جوابِ انتخاب‌رشته اومده بود پزشکیِ دانشگاهِ فلان. اونجا خیلی ذوق داشتیم و همه خیلی خوشحال بودیم. ولی از روزِ اولی که واردِ دانشگاه شدیم کلاً همه‌چی فرق می‌کنه.

این که ما از یک فضایی واردِ فضایِ جدید می‌شویم و خوب سنگینی و فشارِ خاصِ خودش رو داره به کنار اما بحثِ اینه که ماها فکر می‌کردیم از الان که واردِ دانشگاه می‌شویم دیگه نمی‌خواد فشارِ زیادی تحمل کنیم. دیگه نمی‌خواد اون‌قدر درس بخوانیم. تازه ما فهمیدیم که چه اشتباهی بوده یعنی چه حرف‌هایِ اشتباهی می‌زدن که شما قراره خوش بگذرونید.

 ما تازه سنگینیِ اصلیِ قضیه از روزی که واردِ دانشگاه شدیم شروع شد. چون درس‌ها متفاوت از دورانِ دبیرستان بود، استادها فرق می‌کردن، جو کلی فرق می‌کرد. فضا آکادمیک بود و ما هیچ بک‌گرَندی نداشتیم. حالا این قضایا برایِ خیلی از بچه‌هایِ رشته‌هایِ دیگه هم می‌افتاد. اما چون  از همون روزی اول می‌گفتن بهمون دکتر دکتر و ما هم هوا برِمون داشته بود فکر می‌کردیم حالا خیلی اتفاقاتِ خوبی داره می‌اُفته ولی این‌جوری نبود.

سوال:حالا اقایِ دکتر می‌دانید کنکور چه حالتی داره؟ حالا نه مثلِ دو ماراتن اما یک دو نیمه ماراتن هست به هرحالا یک سال تا سه سال می‌دوی بعد تازه به مقصد می‌رسی بعد دوباره می‌بینی که یک مسابقه سه‌گانه هم جلوت است و باید دوچرخه‌سواری هم بکنی و بری هزار و پونصد متر شنا هم بکنی. یعنی واقعیتِش رشته‌یِ مهندسی اون موقع خیلی مد بود.

من حالا 22 سالِ پیش رشته‌یِ مهندسی مدرکِش رو گرفتم. حالا رتبه‌یِ کنکور من هم بد نبود و تویِ یک دانشگاه دولتی تویِ تهران درس خوندم. ولی وقتی واردِ دانشگاه میشوی خیلی خسته‌ای. من ترمِ اول هم مشروط شدم چون دیگه واقعاً توانِ این‌قدر درس خواندن رو نداشتم. بعد حالا مهندسیها چهار سال تموم میشود حالا یک کسی بخواهد ادامه بده دو سال است

سوال:یک فضایی حالا باز بینِش استراحتی و یک فرجه‌ای است. ولی پزشکی 7 سال ممتد. حالا شما همین هفت سال رو یک توضیحی بدید. حالا شما روزِ اول واردِ دانشگاه شدید ؟ شاید جالب باشه برایِ کسایی که هیچ‌گونه اطلاعی ندارند.   

دکتر کرمیان: حتماً. رشته‌یِ پزشکی تویِ ایران یک دوره‌یِ هفت ساله است که بچه‌ها برایِ گذراندنِ این دوره مدرکِ پزشکیِ عمومی می‌گیرند. اما این هفت سال یک دست نیست. به چهار قسمت تقسیم می شود و چهار مرحله تویِ رشته‌یِ پزشکی است که به ترتیب دو سال و دو سالِ نیمِ اول؛ حالا بعضی دانشگاه‌ها متفاوت هست. مقطعِ علومِ پایک است که بچه‌ها علومِ پایک رو می‌خوانند که با بَیسِ کلیِ مدیکال آشنا می شوند.

 مثلا آناتومی می‌خوانند، بیوشیمی می خوانند، باکتریها رو می خوانند، و بعد از این دوسال، دو سال و نیم یک آزمونِ اولیه می دهند و یک جمع‌بندیِ کلی از بیس‌ها رو می کنند و بعد از اون واردِ مرحله‌یِ فیزیوپاتولوژی می شوند. که ترکیبی از فیزیولوژیِ بدنِ انسان و پاتولوژی و بیماریها است.یعنی میان بیشتر راجع به بیماریها می خوانند و یک مقدار بحث آکادمی‌تر و بالینی‌تر میشود.

 اما ما کماکان تویِ این یک‌سال و نیم دوسالی که تویِ مقطعِ فیزیوپاتولوژی هستیم. باز هم مریض نمی‌بینیم. فقط بعضی وقت‌ها بچه‌ها می روند بیمارستان که شرح حال‌گیری یاد بگیرن که با اون علمی که دارن می خوانند یک مقدار ترکیب بشه. که این هم مشکلات خاصِ خودِش رو داره که کم‌کم داره اصلاح می شود تویِ سیستمِ آموزشی. بعد از اون بچه‌ها واردِ مقطعِ اِکستِرنی یا به اصطلاح خودمونی اِستَیژِری می شوند که دو سال است و بچه‌ها واردِ بخش‌هایِ بیمارستانی و بالینی می شوند.

 و اونجا مؤظف هستند. بروند و مریض‌ها رو ببینند ازشون شرحِ حال بگیرَن، بتوانند با مریض ارتباط برقرار بکنن، اما کارِ درمانی نمی کنند. یعنی ما اجازه‌یِ کارِ درمانی نداریم و تنها کاری که باید بکنیم اینه که بریم ارتباط گرفتن با مریض‌ها و شرحِ حالِ مریض‌ها و این‌که اون بیماریهایی رو که می‌بینیم بخوانیم که بتونیم بَیسِمون رو قوی‌تر بکنیم. یعنی عملاً بَیسِ اصلیِ بچه‌هایِ پزشکی تویِ فیزیوپاتولوژی و اِکتَیژیری بنا می شود. بعد از اون بچه‌ها وقتی مقطعِ اِکتَیژِریشون تقریباً بعد از سالِ 6 تموم می شود یک آزمونِ جمع‌بندی باید بدن به ایسمِ پرِنتِرنی یا آزمونِ پیش‌کار ورزی، و وقتی که  امتحان رو پاس بشوند.

می روند و واردِ مقطعِ اینترنی می شوند و تویِ مقطعِ اینترنی یا همون کارورزی بچه‌ها دیگه کارهایِ بالینی انجام می دهند و  مریض‌ها رو تویِ خطِ اولِ بیمارستنان‌ها ویزیت می کنند زیرِ نظرِ اساتید و رِزیدِنت‌ها و اونجاست که دیگه بچه‌ها یک مقدار بالینی‌شون قوی‌تر می شود و کارِ عملیِ بیش‌تری یاد می‌گیرن، کارهایِ تهاجمی که نیاز است مثلاً مریض‌ها رو اینتوبه می کنند، لوله‌تنفسی میذارن گاهاً و این اقداماتی که بچه‌ها می‌توانند از پرستارها و رِزیدِنت‌ها یاد بگیرند و عملاً حرفه‌ای می شوند. یک تفاوتی اینجا است با کشورهایِ اروپایی اون اینه که کشورهایِ اروپایی خیلی اقداماتی رو که پرستارها تویِ ایران انجام می دهند رو اونجا بچه‌هایِ پزشکی انجام می دهند. یعنی اونا از لحاظ عملی یک مقدار وظایِفِشون بیش‌تر است. اما تویِ ایران نه. تویِ ایران یک مقدار از وظایف رو بچه‌هایِ پرستاری زحمتِش را می‌کِشَند و خوب اونا بیش‌تر آموزش می‌بینند.

این از کلیات. بعد از این‌که دوره‌یِ اینترنی تموم شد و بچه‌ها بخش‌هایِ اینترنیشون رو گذروندن بعد از یک‌سال و نیم درس که تمام می شود حالا بچه‌ها به چند دسته اینجا تقسیم می شوند. دسته‌یِ اولِشون که خانم‌ها هستند.خوب اونا چون سربازی ندارن اونا باید دوسال برن و طرحِشون رو بگذرونند. حالا این طرح بسته به محلی که میروید و بسته به محرومیتِ که اون محل داره بینِ یک‌سال الا دو سال طول میکشه. اما پسرها که خیلیهاشون سربازی دارند باید سربازیشون رو بروند .

و این معادلِ طرحِشون حساب می شود. و هر چقدر از اون ور کسری بخورن باید از این ور طرحیش رو بروند. یعنی اگه من الان یکسال کسریِ خدمت داشته باشم یکسال سربازیم رو میرم و اون یکسالِ باقیمانده رو باید برم یک محلی و طرح بگذرونم که به من مدرکِ پایانِ طرح بدن. و این طرح برایِ همه اجباری است. یعنی همه باید حداقل دو سال طرح بروند.

سوال:سربازی رو تویِ رشته‌یِ پزشکی میروید؟

دکتر کرمیان: بله بچه‌هایی که سربازی می روند معمولاً تویِ درمانگاه‌هایِ نیروهایِ مسلح کار می کنند. بچه ‌هایِ داروسازی هم همین‌طور است، بچه‌هایِ دندون‌پزشکی هم همین‌طور استن. یعنی الان دوستایِ من که داروسازی هستند خوب تویِ بیمارستانی که مرتبط است با سپاه است اونا اونجا بالاخره داروخانه داره و بچه‌ها اونجا تقسیم می شوند و اونجا فعالیت می کنند. دیگه مثلِ سربازیِ رشته‌هایِ دیگه نیست که بچه‌ها بخوان برن و پست و اینها داشته باشند. یک مقدار سربازیِ سبک است.

سوال:یعنی از کنکور در رشته پزشکی  قبول بشوید. حداقل خیلی سریع درسِت رو هم بخوانی و آزمونت رو هم بدی و طرح را بروید حداقل 9 سالِ بعد تازه پزشکِ عمومی می‌شوید. درسته؟ بعد کی اجازه‌یِ مطب زدن دارید؟

دکتر کرمیان: ما از سالِ هفتم شماره نظام می‌گیریم و خوب اجازه‌یِ فعالیت نداریم و کسایی هم که کار می کنند غیرِ قانونی کار می کنند. باهزینه‌یِ بسیار پایین کار می کنند. ولی ما وقتی می‌توانیم مطب بزنیم که امتیازِش رو جمع بکنیم. و این امتیازها من هنوز خودم نمی‌دونم چه شرایطی داره. خیلی پیچیده است  داستانِش. اما یک‌سری امتیازها باید جمع بشود که طرح توش مؤثره، ازدواج و تاهل هم  مؤثر است، سهمیه ‌هایِ مختلف مؤثر است و خوب اکثرِ بچه‌ها نمی‌توانند دیگه و خیلی هامون واقعاً نمی‌توانیم مطب بزنیم.   

سوال:تویِ شهرهایِ کوچک هم نمی توانید مطب بزنید؟

دکتر کرمیان: بله. اما الان چیزی که زیاد شده بحثِ تاسیسِ کلنیک‌هاست. دانشجویان پزشکی، بعد از پایان طرحشون  پروانه می‌گیرند می‌توانند کلنیک تأسیس کنند و خوب اون هم داستانِ خاصِ خودِش رو داره. الان چندتا از بچه‌هایِ سال بالاییِ خودمون هستندکه الان هم داریم باهاشون همکاری می‌کنیم. کلنیک الان تأسیس می کنند و تویِ کلنیک یا فعالیت‌هایِ درمانیِ معمولی انجام می شود یا مثلاً فعالیت‌هایِ (زیبایی، مراقبت پوست و چاقی )عملاً به قولِ شما نه سال طول می‌کشه که بچه‌ها تازه از آب و گل دربیان و بتوانند فعالیت بکنند و خوب اینجا بود که من گفتم که بچه‌هایِ کنکوری فکر می کنند به محضِ این‌که کنکور قبول بشوند همه چی اوکی می شود در صورتی‌که حالا شما باید نه سال تلاش کنید، نه سال باید برید جلو که بتونید فقط مدرکِت رو بگیرید.  

سوال:بدونِ مشکل همه‌یِ درس‌ها رو بخوانی، تئوریها و عملیها رو انجام بدی تازه مدرکِ پزشکِ عمومی می‌گیری؟

دکتر کرمیان: بله.

سوال:حالا بازارِ کارِ پزشکِ عمومی چه‌طوری است؟

یعنی واقعاً اگه یک نفر نه سال وقت بذاره اگه این نه سال رو وقت بذاره برایِ یک کارِ دیگه‌ای، یک تخصصِ دیگه و واقعاً بره تویِ یک کاری 4 یا 5 سال تخصص یاد بگیره. حالا من آدم‌هایی رو دیدم که پزشکی واقعاً علاقمند هستند خوب من به آنها احترام می گذارم می‌گویم کسی که علاقمند است بره پزشکی بخواند و وقتش رو هم بذاره و لذتِش رو هم ببره.

البته باید بداند که یک مسابقه‌یِ سه‌گانه در مقابلِش داره و الان هم باید شنا کنه و هم باید بدوه و هم باید در انتهاش دوچرخه‌سواری کنه. چون واقعاً یک مسابقه‌یِ بسیار سختی است تحصیل در رشته‌یِ پزشکی. یعنی بعضی‌موقع‌ها من می‌بینم بعضی آدم‌ها مقایسه می کنند من خیلی ناراحت می‌شوم. می‌گویم مثلاً درسته که ما رشته‌یِ مهندسی خواندیم.متاسفانه نظامِ آموزشی شروع کرد به تولیدِ مدرک. بجز شاخه‌هایِ پزشکی. این نظرِ من از بیرون است. بگید درسته یا نه؟ تویِ خیلی از شهرها و روستاها حتی شهرهایِ خیلی کوچیک من می‌بینم دانشگاه ساختن.؛دانشگاهِ آزاد و پیامِ نور و همین‌جوری مهندِس دارَن می دهند بیرون. من بنده‌یِ خدایی دیدم که به جرأت می‌تونم بگم تو جدولِ ضرب رو بلد نیستی تو چه‌جوری مهندسیِ عمران رو از دانشگاه گرفتی؟

بعضی از این مسائلِ مقاومتِ مصالح رو تو چه‌جوری رفتی و نمره گرفتی؟ گفت که من نرفتم امتحان بدم همین‌جوری بهم نمره دادن. گفتم خوب واقعیت رو که من تویِ محیطِ کار می‌بینم. تو یک جدول ضرب رو بلد نیستی. بعد اون دوست من هم الان مهندسه و من که بیست و خورده‌ای سال پیش با آن سختی مدرک گرفتم هم مهندسم.ما دانشگاهِ علم و صنعت رو راه‌اندازی کردیم برایِ این‌که مهندِس‌ها بروند عملی یاد بگیرند. من سالی چهل واحد درس پاس کردم یا یک مقدار بیش‌تر وقتی بعضی مواقع نمراتم رو نگاه می‌کنم خوب می‌گویم این هشتاد واحد من برایِ چی پاس کردم؟ چه به دردِ مهندسیِ من می‌خوره؟ چه کارآیی امروز برایِ من داره؟  عملاً هیچی.

هیچ کدوم از اون درس‌ها عملاً هیچ کاربردی نداشت و راحت می‌توانست دو واحدِ تخصصیِ باشه و یک مهندسِ عمرانِ متخصص‌تر در بیام. دو واحد انگلیسی و یا دو واحد عربی نمی‌دانم به چه دردِ ما می‌خورد. نمی‌دونم شما هم تویِ رشته‌هایِ پزشکی هم اینها رو دارید؟ یا این‌که نه این بحث‌هایِ عملی و تئوریک؟ نظر شما چی است؟

دکتر کرمیان: دقیقاً همین‌طور است. تویِ بحثِ آموزشِ پزشکی هم بسیار داد و فریاد کردیم که آقا جان این مسیری رو که دارید میروید بسیار اشتباه است که متأسفانه این آموزشِ پزشکیِ ایران رو اومدن کپی‌کردن چندین سال پیش از رویِ فکر کنم آمریکا بوده ولی خوب اصلاً منطقی نیست و ما خیلی داریم می‌گوییم که خوب چرا مثلاً شما تویِ دورانِ دو سال و نیمِ علوم پایه این همه تخصصی مواردی آموزش می‌دید که بچه‌ها اصلاً نخواندن.

 خودِ من بعضی از درس‌ها رو واقعاً نرسیدم بخونم. یک قسمت‌هایی از باکتریها رو گفتن، قارچ‌ها رو گفتن، ایمنی قسمت‌هاییش واقعاً به دردِ ما نمی‌خورد، حالا آناتومی که هیچی خیلی باید کامل بخوانی ولی درس‌هایِ عمومی همه‌یِ اینها بود حالا اینا به کنار فقط علومِ پایه. اصلاً ما می‌گفتیم شیوه‌یِ تدریس تویِ بحثِ فیزیوپات اشتباه است. تویِ فیزیوپات شما میاید تئوری یاد می‌گیرید مریض نمی‌بینی و تویِ اِستَیژِری که مریض رو می‌بینی  وقت نمی‌کنی تئوری بخوانی.

 بعد فاصله‌یِ بینِ اینا از اولِ فیزیوپاتولوژی تا آخرِ اِنستَیژنِری سه سال و نیم چهار سال است. بعد ما می‌گفتیم این چهار سال به اندازه‌یِ یک لیسانس است و بچه‌ها فراموش می کنند. کسی براش مهم نبود و تازه یواش یواش دارن یک سری واحدهایِ عملی هم واردِ فیزیوپاتولوژی می کنند که بچه‌هایی که مثلاً دارن جراحی می خوانند یا اطفال می خوانند یک شرحِ حالی هم بگیرن و یک دوتا مریض هم ببینند و بعد تویِ اِستَیژِری تقویت بشوند.  

سوال:ولی خیلی از بچه‌هایِ شاخه‌یِ پزشکی وقتی واردِ جامعه‌یِ کار می شوند راحت‌تر جذب می شوند و راحت‌تر براشون کار پیدا می شود؟

حالا شما الان رویِ این‌که بیش‌تر باید عملی ببینن بحث دارید. خوب حالا رشته‌هایِ مهندسی و خیلی از شاخه‌ها عملاً هیچ کارِ عملی انجام نمی دهند نهایتِش چند تا واحدِ خیلی ساده برایِ تابستون مثلاً می روندکارگاهی فلانی و عملاً هیچ کاری عملاً کسی یاد نمی‌گیره.یعنی اگر بگم مهندِس میاد بیرون این به معنایِ واقعیِ علم داره، تخصص داره و می شود کارگاه رو دَستِش سپرد یا می شود یک پروژه‌یِ خیلی کوچیک رو بهش سپرد عملاً این‌جوری نیست.

یعنی بیش‌تر یک چیزی رو حفظ کرده و اومده نمره گرفته و واحد پاس کرده. فقط آی‌کیوش بالا بوده. یعنی هیچ آدمی نمی‌تواند بگوید من از دانشگاه اومدم بیرون خیلی بلدم.من دکتر رو می‌بینم در شاخه‌یِ تخصصیِ خودمون برخی اصولِ پایه رو نمی‌داند. حالا نکته‌هایِ شما همون‌قدر عملی است یک مزیتِ دیگه‌ای هم که داره این است که حجمِ ورودی کنترل می شود حالا این هم به نظرِ من یک مزیتِ. حالا امسال فکر کنم مجلِس داره یک هنر می‌زنه و داره زیاد می‌کنه.    

دکتر کرمیان: متأسفانه دسته گل رو به آب داد مجلس و تأیید شد و فکر کنم سالِ آینده تا چهار سالِ بعدِش هر سال 20 درصد اضافه می شود  و تویِ چهار سال فکر کنم بیش از دو برابر ظرفیت رو ببره بالا و من هم خوشحالم و هم ناراحت. از دو جنبه. ناراحتیش به خاطرِ اینه که دوستان، همکاران اشباعِ. حالا واقعاً داستانِ پزشکی به خصوص تو حوزه‌یِ عمومیش و حتی تخصصیش به شدت داره اشباع می شود.

 بچه‌هایِ دندان‌پزشکی که دیگه اصلاً حرفِش رو  نزنیم. بسیار بسیار اشباع شدن. اما خوشحالیم از این جهتِ که بیزینیسِ خودم می‌گیره. یعنی من اگه بخوام یک کم بد فکر کنم راجع بهش و یک جوری فکر کنم که به صلاحِ بقیه نیست بیزینِسِ من می‌گیره. چون هرچی تعداد بره بالاتر رقابت بینِشون بیش‌تر می شود و هر چه رقابت بیش‌تر بشه من خیلی بیش‌تر می‌تونم کار کنم و پولِ بیش‌تری به دست بیارم.(دکتر کرمیان شاخه تخصصی بیزینس کوچینگ پزشکان را انتخاب کردند و به پزشکان برای توسعه کسب و کار مشاوره می دهند)

سوال:یک توضیح در موردِ بیزینِسِتون بدم من خیلی برام جذاب بود. ما تویِ گروه‌هایِ مَستِرمایند با آقایِ دکتر با هم بودیم. آقایِ دکتر بیزینِس کوچِ پزشکان هستند. حالا روان‌پزشکان، دندان‌پزشکان و دوستانی که علاقمند بودن به پیجیشون سر بزنند. خیلی چیزهایِ جالبی دارند.

 چون بالاخره پزشکی یک بحثِ و تخصصی بیزینِس و کسب و کارِ پزشکی یک بحثِ دیگه‌س. آقایِ دکتر یک شاخه‌یِ خیلی جالبی رو انتخاب کردن. یک کارِ قشنگی رو تویِ بازار انتخاب کردن که دارن به هم‌صنف‌هایی خودِشون بیزینیس رو می‌خوان آموزش بدن و دوست دارند با تخصصی که تویِ پزشکی و تجربه‌ای که به دست آوردن بیزینیس رو به همکارایِ خودِشون آموزش بدن.. حالا ما یک شبِ دیگه کلاً رویِ بیزینِس کوچِ پزشکی با شما خیلی کار دارم. می‌خوایم در موردِش صحبت بکنیم.که اگه کسی علاقمند بود بیاد با شما آشنا بشه. اصلاً با این فرآیند که کوچ چه ارزشی داره و یعنی این‌که کوچ چقدر خوبه که کنارِ ما باشه. من خودم خیلی از بیزینِس‌هایی که شکست خوردم.

اگه یک کوچ همراه من می‌بود به موقع دستورِ شکست  می‌داد و می‌گفت دیگه ادامه نده.خوب خیلی انرژی و سرمایه و وقت من هدر نمی‌رفت. یک موقعی حالا من یک استارت آپی تویِ پَیجم است اونجا توضیح می‌دهم. کوچم به من گفت و خیلی هم دلخور شدم که چرا داره این حرف رو می‌زنه که ادامه نده. من خیلی دلخور شدم که آقا چی داری می‌گی من دو سالِ عمرم رو روش گذاشتم، کلِ زندگیم رو گذاشتم، گفت بنظر من این طرح شکست خورده‌س.خوب اون از بالا و از تجربه‌ش به موضوع نگاه می‌کرد.

حالا برگردیم به بحثِ اصلیِ خودمون که بحثِ مشکلاتِ پزشکی در ایران. من چون برادرِ خودم داروساز است خیلی سال‌ها پیش؛ تقریباً پنج شش سالِ پیش یک آماری می‌داد می‌گفت عملاً دیگه داروسازی تویِ ایران اشباعِ شده. یعنی بیش از ظرفیتی که جامعه نیاز داره ما الان داروساز داریم. ولی یک نکته‌ای جدیداً بین پزشکان و دوستانم می شنوم که بحثِ مهاجرتِ پزشکان به خارج از کشور است. یعنی کسایی که تحصیل کردن،

خوب به هرحال جامعه براشون هزینه‌یِ زیادی کرده والان کشورهایِ عربی می‌بینم به شدت داره متخصصین رو جذب می‌کنند، امکاناتِ خوب با حقوقِ خیلی زیاد. الان دوستی دارم داره میره ابوظبی برای رشته‌یِ جراحیِ قلب. ایشون متخصصِ قلبه. خوب یک هزینه‌یِ خیلی خوب، خوونه، ماشین در اختیارِشون می گذارند. و من بهش گفتم نرو تو این همه زحمت کشیدی شهرِ ما به این خدماتِت نیاز داره. می‌گه می‌دونم اما اونجا دارن چندین برابر به من درآمد پیشنهاد کردن و نمی‌تونم قبول نکنم. شرایطِ کاریِ اونجا خیلی برام مهیاست. حالا شما هم تجربه‌ای دارید بفرمایید.  

دکتر کرمیان: خواهش می‌کنم. بله متاسفانه اونقدر اون داستانِ اشباع شدن در رشته پزشکی باعث شده که از لحاظِ درآمدِ بسیار بِزینیس‌هایِ مدیکال اُفت بکنه. یک زمانی خوب بود. اوایلی که آقایی هاشمی وزیر شد خیلی درآمد‌ها رو بردن بالا چند شب پیش داشتم تویِ گوگل می‌خوندم که می‌گفتن این اوایلی که تحول سلامت  آمده بود همه چی عالی بود. ما تا چند سال لاکچری زندگی کردیم و خیلی خوب بود. یعنی شما فکر کنید اگریک مجموعه‌ای بودجه‌ش 800 میلیون تومان بوده یکهو شده هفت میلیارد تومان و خوب این پول خیلی راحت تقسیم می‌شد بینِ پزشک‌ها و بچه‌هایِ دیگه‌یِ گروهِ پزشکی ولی الان دیگه نیست.

الان دچارِ کمبودِ بودجه است. من الان یکی از دوستایِ خودم پزشکِ عمومی  است تویِ یکی از بیمارستان‌هایِ کرمانشاه است می‌گفت من سه ماهِ حقوق نگرفتم. چطور باید زندگی بکنم و این مسیر باعث می شودکه بچه‌ها به این فکر کنن که خوب اگه شرایطِ اون ور بهتره ما عطاش رو به لقاش ببخشیم و پاشیم بریم و بسیار آمارِ مهاجرت زیاد شده و بسیار نخبه‌هایی که از تیمِ پزشکی رفتن از ایران از دانشگاه‌هایِ مختلف و از رشته‌هایِ مختلف، از عمومی بگیر تا حتی فوق تخصص‌ها و متاسفانه این اتفاق بسیار زیاد داره می شود.

خودم هم حتی دارم به این فکر می‌کنم. اگر شرایِطِش برای من ایجاد بشود حتماً یکی از گزینه‌هایِ اصلیِ زندگیم است. شاید بگم 90 درصدِ دوستایِ دیگه‌م هم همین است و می‌گویند که ما اگر بخوایم فارغ‌التحصیل بشویم عمومی یا باید بریم درمانگاه‌هایِ دیگه ساعتی 50 هزارتومان یا 100 تومان کار کنیم یا باید بریم زیبایی بخوانیم و تویِ کلنیکِ زیبایی کار بکنیم و یا باید برویم مهاجرت کنیم.

سوال:خوب در مورد آزمون دستیاری صحبت کنیم؟ 

دکتر کرمیان: اون هم داستانِ خاص خودِش رو داره که خدمتتون جلوتر میگم که چرا بچه‌ها نمی روند سمتِ دستیاری. گزینه‌یِ دستیاری تقریباً یک گزینه‌یِ سوخته است برایِ 90 درصدِ بچه‌ها. حتی حالا خیلی از رشته‌ها است ممکنِ شما ثبتِ نام بکنید حتی اگه سرِ جلسه هم نری می‌تونی بری اون رشته رو ثبت‌نام کنی. مثلِ طب اوژانس. در این حد خالی است. یعنی عملاً شما رِزیدِنتِ طبِ اوژانس نمی‌بینی تویِ اکثرِ بیمارستان‌هایِ کشور. چرا؟ چون اصلاً کسی نمیره. میگه برایِ چی باید برم.

سوال:طبِ اوژانس  اِستِرِسِش زیاده یا منابعِ درآمدیش کمه؟ چرا نمیروند؟

دکتر کرمیان: جلوتر عرض می‌کنم خدمتِتون. خوب بسترِ رِزیدِنتی خیلی داغ شده و شاید خودمون اگر بتوانیم یکی از لاین‌هایِ که اگر بتوانیم بیزینِسِمون رو گسترِش بدیم و روش کار بکنیم بحثِ مهاجرتِ پزشکان است. چون خیلی از این مؤسسات خیلی دارن بد کار می کنند و اصلاً اطلاعاتِش رو ندارند. حتی خیلی جالب شد که این بحثِش رو کردید. من امروز یک یک‌ساعتی داشتم پیاده‌روی می‌کردم و هندزفریم رو گذاشتنم و داشتم یک لایوی رو تویِ یوتیوب راجع به مهاجرتِ پزشکان با یک دکتر گوش می‌دادم.

اتفاقا در موردِ آلمان هم بود و اینقدر مسیرِش سخته مهاجرته که بچه‌ها حاضر هستند اون سختیِ مسیرِ مهاجرت رو بپذیرن؛ یعنی کسیکه نه سال تلاش کرده. حاضرِ دوباره یک سال و نیم دو سالِ دیگه حتی سه سال دیگه زمان بذاره، زبانِ دوم و سوم بخونه، بره امتحان بده، بره زبان تخصصی امتحان بده، بره امتحان‌هایِ تخصصیِ پزشکی رو بده تویِ کشورهایِ دیگه ولی قبول کنن اونجا ماهی دو هزار یورو سه هزار یورو بهش حقوق بدن.

سوال:کشورهای دیگر مدرکِ پزشکی  ایران رو قبول نمی کنند مستقیم؟

دکتر کرمیان:نه مستقیم قبول نمی کنند. باید تطابق بدهید. یعنی اینا باید بدونن که شما واقعاً درس خواندید.

سوال:من فکر کنم شما داشتید برایِ مهاجرت پزشکی به اتریش و آلمان تحقیق می‌کردید تجربیاتِتون هم در اون زمینه بگویید؟

دکتر کرمیان:آره من در موردِ اتریش و آلمان خیلی تحقیق کردم. البته اتریش کم‌تر راجع به بحثِ پزشکیش اما آلمان خیلی بیش‌تر چون دوستایِ خودمون هم المان هستند و حالا اگه امکان داشت حالا باهاشون لایو خواهم گذاشت که راجع به این مسائل صحبت بکنیم. کشورهایِ عربی هم خیلی خوب دارن بچه‌ها رو می‌برن.

خیلی امکاناتِ خوبی دارن می دهند و جالب بود این قضیه‌یِ افزایشِ ظرفیت که اومد این است که می‌گوید ظرفیتِ پزشکی تویِ ایران دو برابر می شود به این معنی نیست که پزشکانِ ایرانی دارن دو برابر می شوند به این معنی است که کشورهایِ حاشیه‌یِ خلیجِ فارس دارن دو برابر پزشکی می‌گیرند. یعنی عملاً ته مسیره بچه‌ها دارن مهاجرت می کنند.

سوال:حالا کشورهایِ خلیجِ فارس تعجب می‌کنم که از هند و پاکستان و فیلیپین دکترهای خوب خیلی هستند. خوب اکثراً جامعه‌یِ7 میلیونیِ امارات چهار و نیم میلیونِش هندی است. تعجب می‌کنم چرا حالا پزشک؛ چون من خیلی الان تویِ بیمارستان‌هایِ امارات رفتم، تویِ مراکزِشون یک زمانی تجهیزاتِ دندان‌پزشکی کار می‌‌کردم. و عملاً همه‌یِ صنعتِش دستِ هندیها بود.

یعنی همه‌یِ محصولاتِ هند می‌اومد تویِ امارات و تویِ نمایندگی هایِ بین‌المللی توزیع می‌شد تویِ خاورِمیانه.  نمی‌دونم چرا حالا ایرانی می‌برن. نمی‌دونم به دلیلِ اینه که تخصصِشون بهتره؟ چون معمولاً ایرانیها مشکلِ زبان هم دارن یعنی نسبت به هندیها که از صفر انگلیسی یاد می‌گیرن تویِ مدرسه و دانشگاه و اینا. دلیلِش رو می‌دونید شما که چی است؟

دکتر کرمیان:والله من خودم چون نرفتم دلیلِش رو خیلی خوب نمی‌دونم. اما حس می‌کنم دلیلِش این باشه که یکی این‌که فرهنگِ ما به عرب‌‌ها خیلی بیش‌تر می‌خوره تا هندیها و عراقیها. یعنی حالا ما یک تجربه‌یِ مشترکی از بحثِ زبان و اینها داریم. حداقل فارسی خیلی به عربی نزدیک‌تر است تا هندی. از طرفِ دیگه خوب هندیها خیلی از لحاظِ علمِ پزشکی ضعیف نیستند. ولی  دانشجویان پزشکی  واقعاً خیلی قوی است و چون دورانِ انترنی خیلی فشار وارد می شود به بچه‌ها و کارِ عملیِ خیلی زیادی انجام می شود و شب نخوابیدنهایِ خیلی زیادی انجام می شود بچه‌ها عملاً آب‌دیده‌تر هستند. حالا من نمی‌دانم بچه‌هایِ پزشکیِ هند و اروپا چه جوری هستند.

ولی تا جایی که من در موردِ ایران خبر دارم و تجربه‌یِ خودم بوده خیلی بچه‌ها فشارِ مختلفی رو تحمل می کنند و عملاً قوی هستند. یعنی از لحاظِ کارِ بالینی خیلی قوی‌ هستند بچه‌ها. و این‌که چون بحثِ اینه که بچه‌هایِ هندی خیلی به بازارِ آمریکا وصل هستند .و انگار فاصله‌یِ بینِ نیویورک تا دهلی مثلاً انگار به اندازه‌یِ دو تا شهرِ ایران است. اینقدر بچه‌هاشون با هم در ارتباط هستند و میان و می روند. اما خوب ایران نه و ایرانیها بیش‌تر به کشورهایِ حاشیک‌یِ خلیجِ فارس یا سمتِ اروپا می روند.خوب سبکِ زندگیِ ما تویِ ایران و امارات بسیار فرق می‌کنه. بچه‌ها هم همه خوشحال هستند. همین الان دوستایِ خودم داشتن از من می‌پرسیدن که عمان چطوره بریم،

مثلاً قطر چطور است بریم، کویت چطوره؟ امارات چطوره؟ همین دوستان دارن می‌گویند ما هرسال پنج سال بریم اونجا خودِمون رو ببندیم از لحاظِ مالی بعد پاشیم بریم اروپا اقامتِمون رو بگیریم یا مثلاً برمی‌گردیم ایران با  همون پول زندگی می‌کنیم . به این دلایل است فکر کنم. و خوب متاسفانه اونا دارن از نیرویِ کارِ آماده استفاده می کنند. نیرو‌هایی که تویِ ایران هزینه‌هاش پرداخت شده، آموزشش رو دیده، تلاش‌هاش رو یک دوره طی کرده ولی اینها میان با دادنِ یک پولی به ایرانی ها که خیلی هم زیاد نیست برایِ خودِشون نیرویِ کارِ آماده می‌برند.

اگر برایِ یک پزشکِ ایرانی شاید شما فکر کنید این هفت سال نه سال سه میلیارد چهار میلیارد تومن هزینه شده باشه خوب اینا دو سال سه سالی که براش کار ایجاد می کنند همون‌قدر بهش حقوق می دهند و دیگه عملاً خیلی براشون می‌صرفه که برن یک نفر رو از صفر تقویت کنن و خیلی به نفعِشون خواهد بود چون نه دیگه زحمتِ آموزش دارند و نه زحمتِ امکانات دارن. خیلی راحت برایِ خودِشون استفاده می کنند و سودِش رو می‌بَرَن.   

سوال:در موردِ دستیاری رشته پزشکی می‌خواستید توضیح بدین؟

دکتر کرمیان:متاسفانه یک بحثی است قبل از این‌که واردِ بحثِ دستیاری بشم بحثِ حقوق‌ها و درآمدهاست. یک داستانی که است اینه که بچه‌ها از زمانی که واردِ مقطعِ اینترنی می شوند یک حقوقِ خیلی خیلی کمی می‌گیرند. الان حقوقِ بچه‌ها یک و نیمِ در ماه. با حدود 10 تا کشیک در ماه کم و زیاد چیزی حدودِ یک و نیم میلیون است. حالا کشیک‌ها هم به این شکل است که شما تقریباً سی ساعت تویِ بیمارستان هستی و اون سی ساعت رو باید باشی حالا کارِ یک موقع اوژانس یا بخش یا جاهایِ دیگه و مرحله‌یِ بالاترِش که بحثِ رِزیدنتی و دستیاری است خوب رشته‌هایِ دیگه به صورتِ تخصصی بچه‌ها وارد می شوند،

یک امتحانِ بسیار سنگین باید بدن قبلِش از تمامِ درس‌هایی که تویِ پزشکی خوندن، رقابتِش به شدت بالاست. و وقتی که وارد می شوند عملاً واردِ یک جوِ بسیار بسیار وحشتناک می شوند. یک چیزی مثلِ این‌که شما واردِ یک راه‌پله‌ای می شوید که هرسال فقط یک پله رومی‌تونید برید بالا و اونی که پله‌یِ بالایِ شماست می‌تواند هر بلایی سرِ شما بیاره. این از جوِ داخلی. و از طرفِ دیگه هم بخواهم واضح‌تر بگم یک اتفاقی که می‌اُفتد این است. 

که از متخصصی که اونجا استاد و هیئتِ علمی است تا رزیدنتِ سالِ چهار، سالِ سه بهت زور میگن و شما وقتی واردِ سالِ یک می‌شوید بسیار بسیار کشیک‌هات زیاده. یعنی ما حتی فکر می‌کنم  رشته‌یِ جراحی داریم پونزده تا کشیک در ماه داره  سالِ یکِش رِزیدِنت  سال اول جراحی تقریباً 14 تا الی 15 تا کشیک در ماه داره و اینقدر هم بهش کشیک اضافه می دهند و اینقدر تنبیهش می کنند حتی می‌بینید بیست روزه خونه نرفته.  

سوال:چند سال طول می‌کشه این فرآیند دستیاری در رشته پزشکی؟

دکتر کرمیان: این فرآیند چهارسال طول می‌کشه و هر سال شما یک پله می‌ری بالاتر سالِ یک هستی بعد می‌روی سالِ دو بعد سالِ سه و بعد سالِ 4 و هر کس هر رشته‌ای، هر شهری و هر بخشی قوانینِ خاصِ خودش رو داره. مثلاً جراحی استانی خیلی خوبه، خیلی همه‌چی عالی است، همه محترم است و یک جراح می‌بینی بسیار بسیار جوِ متشنجی داره، هرکی از راه می‌رسه یک چیزی بهت می‌گه، تنبیه می‌شوی، کشیکِ اضافی می‌خوری و داستان‌هایِ دیگه.  حالا اگر اینها بود و حقوقِش اوکی بود بچه‌ها هم قبول می‌کردن.

اما حالا حقوقِ این ریزیدِنتِ حدودِ سه میلیون تا چهار میلیون تومان در ماه  است. این حجمِ کاری و خوب اکثرِ بچه‌ها یا خوب متاهل هستند یا اگر هم متاهل نیستند می‌خوان زندگیشون رو بسازند ،دوره‌یِ جوانیشون است و اکثراً حدودِ سی سال هستند و با این حقوق اکثرِ بچه‌ها می‌گویند که خوب چه کار کنیم.ما همین زمان رو بخوایم بذاریم بریم پوست کار کنیم، بریم زیبایی کار کنیم خیلی بیش‌تر درآمد داریم. یا می‌گویند. اگر چهارسالی که ما می‌خوایم عذر می‌خوام از بقیه یِ همکاران بخوایم حمالی کنیم تویِ بیمارستان پاشیم همون رو بریم پروسه‌یِ مهاجرت وقت بذاریم زودتر به یک جایی می‌رسیم.

حداقل یک متخصصی تویِ ایران نمی‌شوید که بعد از چهار سال حمالی کردن باید دوسال هم طرح بروید یک جایِ محروم حالا شاید با حقوقِ شش تومان، حالا ده تومان و بعدِش تازه بتوانی مطب بزنی نزنی و کجا کار بکنی کجا کار نکنی. میگن خوب ما بریم مهاجرت بکنیمخیلی بهتره. چهارسال زجر می‌کشیم زبان می‌خوانیم مدارِکِمون رو تطبیق میدهیم پا می شویم میریم یک کشوری ،حداقل پنج سال شش سال اونجا رِزِدِنتیم و رِزیدِنت‌هایِ اونجا هم حداقل ماهی  2 هزار تا سه هزار دلار حقوق می‌گیرن و یک زندگیِ نرمال دارند اونجا.

به خصوص تویِ آلمان و بعدِش اقامتِشون رو می‌گیرند و می‌توانند یک زندگیِ خیلی نرمال داشته باشند و به همین دلیل است که بچه‌ها اکثراً به سمتِ رِزیدِنتی نمی روند و این باعث می شود در آینده تعدادِ متخصصینِ داخلیِ خودمون بیاد پایین و اول هم بهتون گفتم یک سری از رشته‌ها ما اصلاً ورودیِ رِزیدِنت نداریم. مثلِ طبِ اوژانس یا رشته‌ای مثلِ ارتوپدی که بسیار رشته‌یِ سنگینی است.    

سوال:اما ما الان در شهرهایِ کوچک مشکلِ اُرتوپد، زنان و زایمان و خیلی از رشته‌ها واقعاً داریم. مثلاً تویِ یک شهرِ سیصد چهارصد هزار نفری که ما هستیم دو تا یا سه تا اُرتوپد داریم. یعنی و همه‌شون هم هر دو شیفت هم کار کنن هنوز بیمار است. و خیلی وقت‌ها مجبور می شوند برن شهرهایِ بزرگ‌تر.

یعنی هنوز بازارِ کار براشون مهیاست. فرآینده به قولِ شما یک چیزی نزدیکِ بعد از دیپلم و بعد از قبولیش است. تازه به شرطی که مرحله‌یِ دستیاریش رو هم قبول بشه 15 سال بعد تازه واردِ بازارِ کار می‌خواد بشود. تازه بینِ 33 تا 35 سالگی. اگه همه رو به موقع امتحان بده و آزمون بده

دکتر کرمیان:دقیقاً همین‌طوره. و بچه‌ها اینقدر خسته می شوند. مجموعه‌یِ اینها باعث می شود که خوب بچه‌ها خیلی ترجیح نمی دهند بروند سمتِ بحثِ رِزیدِنتی و دستیاری. که تعدادِ خیلی کمی هستند  و حالا یا اونایی هم یا مثلاً وضعیتِ مالیشون اُکی است یا این‌که واقعاً دیگه چاره‌ای دیگه ندارند و هیچ علاقه‌ای دیگه به کارِ زیبایی یا مهاجرت ندارند و میگن خوب بریم تخصص بخوانیم.

سوال:هنوز هم تقاضا برای دستیاری زیاده. شما یکی دو رشته‌یِ خاص گفتین. حالا شنیدم اطفال هم کم شده ولی خیلی از رشته‌ها حالا تقاضا براش زیاده. 

دکتر کرمیان:رشته‌هایِ مثلِ داخلی، اطفال، جراحی کم شده و زنان و زایمان هم کم شده. اینا خوب تعدادِش کمه ولی خوب چون بسیار سخت و سنگین است، حجمِ درس‌ها بالاست و شما باید همزمان تکست‌بوک‌هایِ بسیار بزرگ و سخت رو به زبانِ اصلی بخوانید، مریض‌هایِ زیادی باید ببینید، کشیک‌هاش سنگین است و گاهاً می‌بینی جَو اون بخش بده و اذیت میشی و همه‌یِ اینا دست به دستِ هم میده و باعث شد که آمارِ خودکشی بالا رفت تویِ این چند سالِ اخیر. خیلی ها واقعاً انصراف دادن.    

سوال:آره من این موضوعِ انصراف رو خیلی زیاد شنیدم و شنیدم که انصراف خیلی زیاد شده بیزار می شوند از ادامه تحصیل تخصص؟

دکتر کرمیان:آره یک اتفاقِ جالب که افتاد این بود که چند وقتِ پیش فکر کنم دانشگاهِ شیراز بود که رِزیدِنت‌هایِ یکی از رشته‌هایِ ماژور همه‌شون با همدیگه انصراف دادن و این به معنیِ اینه که اون بیمارستان کمرِش می‌شکنه. چون خطِ اولِ اوژانس و خطِ اولِ درمانِ بیماران تویِ بیمارستانِ دولتی و بیمارستان‌هایِ آموزشی رِزیدنت‌ها هستند  و اینترها.وقتی رِزیدِنت نباشه عملاً مجبور می شوند که اساتیدِشون بیارند. چون اساتید نمیان برایِ درمان‌هایِ اولی و معمولاً برایِ درمان‌هایِ وسیع میان.

اما معمولاً اتفاقی که می‌اُفته اینه که وقتی رِزیدِنت‌ها انصراف می دهند فشارِ بسیار زیادی رویِ بقیه‌یِ رِزیدِنت‌ها و اساتید میاد و حالا یک کم به خودِشون میان و می‌بینن که خیلی جَو بده. یا این اتفاقِ خودکشی هم که رقم خورد. حتی هم جالب بود نفرِ یکِ رِزیدِنتیِ ایران تویِ سال 97 که رادیولوژیِ شهید بهشتی بود هم خودکشی کرد متاسفانه.  

سوال:اینقدر حجمِ فشارِ کار رویِ رشته‌یِ تخصصیِ دستیاری زیاد است ؟

دکتر کرمیان:دقیقاً و این نشون میده که یک اتفاقی داره این وسط داره می‌اُفته. یعنی یک  بلایِ روحی روانی دارن سرِ بچه‌ها میارن. که کسی که این همه زحمت کشیده و درس می‌خونه و این همه داره مریض می‌بینه، این همه داره حمالی سیستم رو می‌کنه در نهایت ناامید است و هیچ امیدی برایِ ادامه نداره و به‌خاطرِ همینه که ما به متخصص‌ها خورده نمی‌گیریم اگر اینا دارن مهاجرت می کنند.من قبلاً می‌گفتم برایِ چی دارن مهاجرت می کنند؟ خیلی پول در میارید و همه چی اُکی است.

جالبه که یکی از دوستایِ من که الان هم ممکنِ تویِ لایو هم باشه به من گفت که سالِ 94 که ما کنکور قبول شدیم من اون موقع به بابام گفتم بابا من 7 سال دیگه طرح دارم با حقوقِ یک‌سالم می‌تونم یک بی.اِ.وَی بخرم. الان با حقوقِ یک‌سال شاید بشود یک پراید خرید. اگه هیچ چیزِش رو مصرف نکنید و هیچیش رو نخوری شاید بتونی یک پراید باهاش بخری. وضعیت در این حدِ. یعنی من می‌خوام بگم که الان دیگه ما حق میدیم به همکاران که می روند.

چون یک بار که آدم بیش‌تر زندگی نمی‌کنه حالا من خودم هستم، اگر کسی متاهلِ باشه. زنِش است، بچه‌ش است، همسرِش است می‌گه چرا من نرم. چرا من بمونم با این شرایط. و خوب واقعاً بهشون حق میدیم. اما خوب یک سری از بچه‌ها هم دیگه از سرِ ناچاری میان امتحان می دهند و خوب متاسفانه.

سوال:امتحان دستیاری هم خیلی سخته ؟

دکتر کرمیان:برایِ دستیاری؟بله

.دکتر کرمیان:بله چون امتحانِش مثلِ امتحانِ پزشکیِ عمومی نیست. امتحانِش از تمومِ درس‌هاست و خوب نمره منفی داره و سوالاتِش سطحِش بسیار بالاتره و رقابت هم سنگین‌تره برایِ رشته‌هایِ خاصی مثلِ پوست و رادیولوژی و اینا و رشته‌هایی که تقریباً بورس حساب می شوند الان و بچه‌هایی هم که دارن می خوانند خیلی بهشون سخت می‌گذره از دوستایِ خودم هستند و بسیار بسیار بهشون فشار میاد سرِ امتحانِ دستیاری.

سوال:حالا شما به عنوانِ یک پزشک آقایِ دکتر این سوال رو جامعه می‌پرسه خوب می‌گوید چرا باید بینِ درآمدِ یک پزشک؛ حالا بیش‌تر متخصص من چون الان برادرم دارو سازِ  و پزشک عمومی هم دوست زیاد دارم. به نظرِ من هم پزشک عمومی هم خیلی درآمدش زیاد نیست. شاید دو برابرِ مهندِس تویِ جامعه؛ اونم مهندسِ معمولی، حالا مهندسی که تخصصی داشته باشه و هنری داشته باشه و بتونه بیزینسی راه بندازه شاید اون بیش‌تر از دو برابرِ یک پزشکِ عمومی در بیاره. این سؤال رو شما از درونِ جامعه‌یِ پزشکی جواب بدید.

خوب می‌بینیم هنوز متخصصانی هستند که بیرونِ مطبِشون هم آدم می‌شینه و میری دو دقیقه هم برات وقت نمیذارن. فکر کنم قانوناً باید است  دقیقه وقت بذارن. یعنی اینقدر مطب پره بدونِ این‌که به بیمار دست بزنن می‌نویسه. یعنی حالا نمی‌دونم این رو شما نظرِتون چی است؟ چی جواب می‌دید از این سوالی که از جامعه زیاد می‌پرسند؟ عذر خواهی می‌کنم من چون تویِ ترکیه زندگی می‌کردم دوست پزشک داشتم اونجا اون دقیقاً سه برابرِ یک معلم حقوق می‌گرفت و دو برابرِ یک مهندس.  یعنی مقایسه می‌کردیم با هم این بود. این باز منطقی‌تر است چون زحمتِ زیادی کشیده درسِ زیادی خونده و جونَ آدم‌ها در اختیارِش است. نظرِ شما چیه؟  

دکتر کرمیان:راستش این بر می‌گرده به بحث‌هایِ کلان . یعنی بحث‌هایی که من‌الجمله بحث‌هایِ مالیاتی و درآمدی. این باید از پایه درست بشود این قضیه. من خودم قبول ندارم که یک رشته‌ای در آمدیش خیلی بالا باشه و بقیکه یِ رشته‌ها درآمدِشون پایین باشه حالا می‌خواد پزشکی باشه، می‌خواد دندون باشه یا می‌خواد مهندسی باشه. هر رشته‌ای.

 چون اگر نگاه بکنید تویِ کشورهایِ صنعتی مثلِ آلمان مثلِ اتریش و هلند اینا چون سیستمِ مالیاتیِ بسیار قوی دارند و همه چیز کنترل می شود در آمدهایِ مردم هم کنترل است، زندگیِ مردم هم کنترلِ. یعنی همه چیز نرمال و اُکی است. اما در کشورِ ما نه. کشورِ ما اصلاً این‌جوری نیست. جالب بود من خودم داشتم یک دوره‌یِ درامدزاییِ دیجیتال می‌دیدم راجع به بحثِ کلانِش این بود که سیستمِ مالیاتی تویِ ایران یک جوری چیده شده ما هرچقدر هم تلاش بکنیم به داستانِ آلمان و اروپا اینا نخواهیم رسید. چون تا این سیستم تغییر نکنه بحثِ درآمد‌هایِ مردم هم تغییر نمی‌کنه.

سوال:مشکلی که جامعه با آن روبرو است اختلاف زیاد درآمد پزشکان وبقیه رشته ها است؟

بذارید من دوتا تجربه خدمتتون بگم آقایِ دکتر من تویِ شهرِ خودمون یک جراح است نمی‌تونم تخصصِش رو بگم در دوران کرونا  از مردم پولِ نقد می‌گرفت. خوب این انصافاً کارِ درستی نیست. اون هم در شرایطِ کرونا و باز هم باید بری تا سرِ کوچه و عابر بانک پیدا کنی و پولِ نقد دَستِت بگیری و بیاری و بعد من نمی‌دونم تویِ یک شهرِ کوچک واقعاً سازمان امورِ مالیاتی نمی‌دونه این پزشکِ متخصص داره ار همه‌یِ مردم پولِ نقد می‌گیره؟یا مثلا رفتم مطبِ یک دندان‌پزشک می‌بینم.

برایِ بچه‌یِ دوازده ساله‌ش رفته دستگاهِ کارت‌خوان گرفته. خوب جالبه سیستم بانکی یا مالیاتی نمی‌پرسه یک بچه‌یِ دوازده ساله چه شغلی داره که مثلاً روزی چند میلیون تومان به حسابِش پول میاد؟ خوب این ضعفِ دیگه. کشورهایِ دیگه همه‌یِ بانک‌هاشون بک‌آفیس دارن یعنی تویِ ترکیه مثلاً هر عددی بیش‌تر از 999 یورو جابه‌جا می‌کردی باید دقیقاً دلیلِش رو می‌نوشتی تویِ اون درخواست بانکی که می‌زدی و حتی اگر لازم بود اون بانک آفیس مستندات می‌خواست. هر گاه شما می‌خواستید پولِ زیادی هم جابه‌جا کنید باید چند روز و تویِ چند قبض آروم آروم بحسابت می ریختی.

دکتر کرمیان:بسیار طیفِ گسترده‌ای است این قضیه. یعنی ما از پزشکی که مثلاً ماهی یک میلیارد درآمد داره داریم تا پزشکی که شاید ماهی یک میلیون یا دو میلیون داره. این قضیه است. و این قضیه هم برمی‌گرده به بحث‌هایِ برندینگ و بحث‌هایِ مختلف. مکانِ جغرافیایی و چیزهایِ دیگه. خوب خیلی جایِ بحث و صحبت داره.

سوال:مسئله‌یِ دیگه هم اینه که همه رو می‌کشونند تهران و شهرهایِ بزرگ. همون پزشک تویِ شهرستان باشه کسی پیشِش نمیره اما وقتی میره تهران یا مشهد یا تبریز و شیراز که از لحاظِ پزشکی خیلی قوی است یک دفعه بیمارانِش چند برابر می شوند. مردم ناخودآگاه فکر می کنند این دانِشِش بالاتر رفته ولی واقعیت این‌طوری نیست.

دکتر کرمیان:دقیقاً همون‌طوره. و خوب حالا می‌گویم این برمی‌گرده به مسائلِ برندینگِ پزشک‌ها که حالا اگر فرصت شد در موردِش صحبت خواهیم کرد؛ بحثِ درآمدیشون. اما راجع به بحثِ کلی من خودم خیلی قبول ندارم که یک گروهی درآمدِ بسیار بالا و یک گروهی درآمدِ بسیار پایین داشته باشن. حتی تویِ بحثِ کوجینگ هم مثلاً یکی مثلِ دکتر ربّانی که خودِش برند شده حقشه که داره این درآمد رو در میاره و منی که تجربه‌ی اون رو ندارم نمی‌تونم درآمد رو داشته باشم.چون این کاملاً طبیعی است. و تویِ مقایسه‌یِ پزشک‌ها هم با یکدیگر همین قضیه است. می‌بینی پزشکی برند است تویِ یک شهری و خیلی خوب داره پول در میاره خُوب حقشه

اما یک پزشکی بلد نیست خودش رو برند بکنه خوب درآمده پایین‌تری هم داره. اما مقایسه‌یِ شغل‌ها با هم مثلاً یک پزشک و یک مهندس منم با حرفِتون موافق هستم.هر جامعه‌ای باید تعادل داخِلِش باشه. یعنی همون‌قدر که به یک پزشکِ حاذق نیاز است به یک مهندسی حاذق هم نیاز است. و اگر شما پروتکل‌هایی بچینی و یا کارهایی بکنی که مهندِسِت، وکیلِت و پزشکِت این تعادُلِش بهم بخوره و ناامید بشه از درآمدزایی یا می‌ره از کشورِت یا شغلِ خودِش رو تغییر میده یا هر اتفاقِ دیگه‌ای می‌اُفته. که این اتفاقاً تویِ جامعه‌یِ پزشکی داره اتفاق می‌اُفته.

خیلی از همکارها دارن می روند یا قطعاً تویِ حیطه‌یِ مهندسی هم بسیار بحثِ مهاجرتِش داغ است. کافی شما تونِ یوتیوب سرچ کنید مهاجرت. ببینید بیش‌تر مهاجرتِ بچه‌هایِ پزشکی میاد یا مهاجرتِ بچه‌هایِ فنی. قطعاً مهاجرتِ بچه‌هایِ فنی بیش‌تره. چون‌که اینا واقعاً می‌بینند درآمدی نیست، شغلی نیست، کاری نیست، بسترش نیست، می‌گویند خوب بریم یک جایی که هم بتوانیم درس بخونیم، هم بتونیم کار بکنیم و هم آزادیِ بیش‌تری داشته باشیم و هم خیلی بهمون خوش بگذره. خوب طبیعیه و این اتفاق می‌اُفته. دقیقاً حرفِ شما کاملاً منطقی است. نباید بینِ شغل‌ها این تعادلِ بهم بخوره. اگر این تعادله بهم بخوره واقعاً همه‌چیز کج می‌ره. می‌گن اگه خشتِ اول رو کج بزاری تا ثریا دیدار کچ میره و حالا این مسئله داره تویِ کشورِ ما اتفاق می‌اُفته.

سوال:حالا بحثِ تعارض منافع هم است. در وزارت بهداشت ایران؟

یعنی می‌گویند حالا من باید بررسی کنم. شنیدم این رو چندین جا  که در بسیاری از کشورها وزیرِ بهداشت معمولاً پزشک نمیذارن. معاونینِش رو پزشک نمیذارن. یعنی نمی‌خوان تعارضِ منافع ایجاد بشه. تویِ لاینِ بعدی انشالله هفته‌یِ بعدی همین موقع باز رویِ این بحث می‌کنیم. هم تعارضِ منافع هم رویِ بحثِ بیزینِس کوچینگِ پزشکان که بحث بکنیم. بعد رویِ بحثِ مهاجرت اگر فرصت شد. بیزینِس کوچینگِ پزشکان رو یک مقدار تخصصی‌تر صحبت کنیم و شما هم تجربیاتِتون رو در اختیارِ دوستانِتون بذارید. سایرِ پزشکان، روان‌پزشکان، روانشناسان، دندان‌پزشکان که دوست دارن به‌هرحال بیزینِسِ خویش‌فرمایی راه بندازن. می توانند از خدمات یک بیزینس کوچ یا منتور تخصصی کمک بگیرند.

دکتر کرمیان:دقیقاً همین‌طوره مهندس. من  گفتم که پزشکی، دندان‌پزشکی و داروسازی اینها بیزینِس‌هایِ خدماتی هستند و تازه بیزینِس‌هایی است که خطِ آخر از یک بیزینِسِ بسیار بزرگ‌تر. یعنی چی؟ یعنی این‌که شما اگر نگاه بکنی من دارم این‌جوری نگاه می‌کنم به قضیه‌یِ بحثِ پزشکی و دندان‌ و دارو که خوب خیلی تاپ‌تره یا حتی رشته‌هایِ پرستاری و مامایی و اینا که اینا تویِ یک خطِ آخر از یک بیزینِسی هستند که اون بیزینِس برمی‌گرده به لاین دارو و فروشِ دارو. اگر نگاه کنید شرکت‌هایِ دارویی چطور دارو می‌فروشند اینا پرِزِنت‌ها رو می‌فرستند برایِ پزشک بهش پِرِزنت می کنند و می‌گویند که  شما به ازایِ هر نسخه‌ای که نسخه کنید دارویِ ما رو ما بهتون پورسانت می‌دهیم. خیلی از داروخانه‌ها اینجوری است و پزشکی که به عنوانِ خطِ آخرِ این بیزینِس باید بفروشه دارو رو  .

سوال: ایا ارجاع در شاخه های پزشکی کارِ اخلاقی است؟

دکتر کرمیان:یک مقداریش آره و یک مقداریش نه. بستگی داره. یعنی خیلی بالا و پایین داره این موضوع. بعد این باز برمی‌گرده به سیستمِ ارجاعی که دکتر ربّانی تویِ بحثِ بیزینِس کوچینگ به ما گفت. یعنی اون سیستمِ ارجاع رو بسیار راحت می‌توانیم تویِ سیستمِ مدیکال پیاده بکنیم. اگر آزمایشگاه دارید، اگر داروخانه دارید، اگر شرکتِ دارویی دارید، اگر رادیولوژی دارید. همه‌یِ اینها با سیستمِ ارجاع در آمدِش است. یعنی اگر سیستمِ ارجاع نباشه این می لنگه.  کما این‌که من همین الان از اساتیدِ خودم که اینا آزمایِشگاه دارن نتوانستند  سیستمِ ارجاع پیاده  بکنندو درآمدِشون واقعاً ضعیفه و یا اصلا درآمد ندارند.

امیدوارم صحبت های من با دکتر کرمیان در مورد مشکلات تحصیل در رشته پزشکی برای شما مفید بوده باشد. خوشحال می شوم. شما هم اگر تجربیاتی در زمینه تحصیل در هر رشته ای را دارید. با من به اشتراک بگذارید. برای مطالعه بیشتر در مورد تجربیات رشته پزشکی لطفا اینجا کلیک کنید. این محتوا هم در مورد مشکلات رشته پزشکی مقاله جالبی نوشته اگر علاقه مند هستید مطالعه بفرمائید.

تجربیات زندگی در کانادا

تجربیات کار در ونکوور کانادا بخش دوم

برای شنیدن فایل صوتی این مصاحبه از طریق لینک ذیل اقدام کنید.

جهت تماشا ویدئو کامل این مصاحبه به فایل ذیل مراجعه بفرمائید.

سعید کاظمی : سلام به همه‌یِ دوستانِ عزیز که همراهِ ما هستید. امروز همراهِ با آقایِ مهندس فاتحی در خدمتتون هستیم. داریم بخشِ دومِ تجربیاتِ کسب و کار در ونکوور کانادا رو صحبت می‌کنیم.

سعید کاظمی : بخشِ اولی که صحبت کردیم خودِ مهندس با جزئیات توضیح دادند برایِ ترجمه‌یِ مدارک، اقداماتی که باید تویِ ایران انجام بشه. امروز بیش‌تر می‌خوایم بریم تجربیات کار رشته برق ونکوور کانادا را مرور کنیم. به‌فرض کاریابی چه‌جوری است و تویِ محیطِ اداری و دولتی شرایط چطور است. حالا شما یه مقدمه‌ای بفرمایید.  

مهندس فاتحی: والله من فکر می‌کنم حالا سؤالاتِتون رو بپرسید بهتره که بتونیم استفاده کنیم از بخش‌ها. چون یک زمینه‌یِ خیلی جنرالی هستِ و یکی میاد کارِ آزاد می‌کنه، یکی میاد می خواهد کارمند بشود.

سعید کاظمی : بله شما تجربه‌یِ خودتون در پیدا کردن کار در کانادا رو برای ما بگوئید. ما به بحث‌هایِ دیگه کاری نداریم. این‌که برق خوندید و دنبالِ تخصصِ خودتون رفتید برای کار در کانادا؟

مهندس فاتحی: درسته. بله. والله اینجا اولین قدم این است که برید دنبالِ مدارک‌سازیِ تحصیلی خودتون. و اون رو که معادل‌سازی کردید تویِ لینک‌دین پروفایلِ خودتون رو به‌روز کنید و آپ‌دَیت کنید. تویِ این‌دیت خیلی اینجا لینک‌دین و اون اپلیکشیشِنِ این‌دیت خیلی ریکروتِرها(کاریابها) توش سِرچ می‌کنند . جاب پُستینگ‌ها. یعنی آگهیِ شغل رو تویِ این‌دیت میذارَن البته چندتا وِب‌سایتِ دیگه هم هست ولی معروف‌ترینِش این‌دیت هستیش. مخصوصاً تویِ اونتاریا رویِ لینگ‌دین خیلی رِکروتِرها یعنی اونایی که خیلی استخدام خیلی میان اونجا سِرچ می‌کنند.

بعد رویِ یه سری کلماتِ کلیدی می‌توانی سرچ بکنی و کیورد‌هاتون (کلمات کلیدی)که مربوطِ به شغلِ شماست. بعد اون مشاغل رو در بیارید. این کار رو می‌شود از ایران هم شروع کرد. برایِ دست‌گرمی خیلی خوبه که بدونید که در زمینه‌یِ شغلی شما چقدر فرصت هست و بعد اونجا می‌نویسد که چه خصوصیاتی باید شما داشته باشید که زیرِ عنوانِ اِسپیسیفیکَیشِن اینا رو می‌نویسد. یعنی چه مسئولیت‌هایی باید تویِ اون شغل انجام بدهید.

بعد اونجا نرم‌افزارهایی که باید بدانید یا مهارت‌هایی که باید داشته باشید اونجا می‌نویسند و اگه دقت بکنید تقریباً در همه‌یِ مشاغل پایینِش می‌نویسَند که کامیونیکَیشِن اِسکی(مهارت ارتباطی). این یعنی زبانِت خوب باشد. مهارت‌هایِ ارتباطی یعنی همون زبانت خوب باشه. یا اصلاً می‌نویسَن که رایتینگ اَند اِسپیکینگ یعنی مهارت گفتاری و نوشتاری خوب باشد. برایِ خودِ من که این‌جوری بود.

برای ترجمه مدارک دانشگاهی ایران جهت مهاجرت به کانادا چه اقداماتی باید انجام بدهیم؟

مدارک باید ترجمه بشود. از ایران هم باید ترجمه بشه. اونجا مهر بخورد، بدن دانشگاه بذاره تویِ پاکت، مهر و موم و ارسال بکنه به اینجا مرکزِ معادل‌سازیِ مدارک هست. اونجا مدرکِ شما معادل‌سازی می شود. و می‌گویند که این معادلِ کاناداییش چی می‌شود. بعد دیگه بقیه‌ش برمی‌گرده مخصوصا تویِ کارهایِ فنی برمی‌گرده به بازارِ کار یعنی به شانس و اقبالِ شما که بازار رونق داشته باشد یا نداشته باشد.

مثلاً خوردیم به کرونا و اینا یه خورده بازار ضعیف شد. اگر ایران هستید و زبان تمرین می‌کنید تویِ رزومه نویسی هم خیلی تمرین کنید چون در کانادا خیلی مهمه که خوب بتوانید رزومه بنویسید و برایِ هر درخواست کاری یک رزومه حرفه ای می‌خواهند. که اصولاً اینجوری است. که شما هر شغلی رو که می‌خولایِ اَپلای بکنید رزومه‌تون رو باید به نسبتِ اون آپدَیت بکنید. یعنی یه جایی بیش‌تر رویِ طراحی تمرکز کنید و تجربه‌هایِ طراحیتون رو بنویسید و یه جایی بیش‌تر رویِ کار اجرائی که کردید.

سعید کاظمی : رویِ رزومه فقط وقتتون رو نذارید؟

مهندس فاتحی: آره دیگه بعضی‌ها که چیز می‌کنن می‌گن که نه شما سریع باشید و بیش‌تر بفرستید بهتر نتیجه می‌گیرید تا این‌که کند باشید ولی دقیق‌تر بنویسید. ولی حقیقتِش من می‌دیدم که مثلاً یه نفر طراح می‌خواد دیگه اون رزومه‌یِ اجرایی رو شاید اصلاً نپذیره. اونها هم البته یک سری ابزارهایی دارند؛ مخصوصاً شرکت‌هایِ بزرگ که یک سری کلماتِ کلیدی رو میدن خودشون بعد مثلاً دویست تا رزومه میاد نمیشود دویست تا رو بخواند.

اونا رو چون به صورتِ ماک می‌فرستیم خُب یا پی‌دی‌اِف می‌فرستیم یا وورد یا فایلی می‌فرستیم یا ایمیل می‌کنیم این سریع همون‌جا این ابزارِ میزان مطابقت کلماتِ شما رو با اون شغل رو می‌سنجد. بعد اون رِکروترِ می‌گوید آقا اگه این تطبیقِ بیش از 80 درصد بود من می‌خوانم اما اگه کم‌تر از 80 درصد بود اصلاً به قولِ اینا تویِ اون فیلترِ ماشینی رد می‌شه یعنی اصلاً به رِکروتِر نمی‌رسد.

سعید کاظمی : رِکروتِر چیه جناب مهندس در کانادا؟

مهندس فاتحی: در واقع ما می‌گفتیم تویِ ایران معاونتِ منابعِ انسانی یعنی کسی که کارِ مصاحبه ها رو انجام میده. چون شرکت‌ها خُب اینجا منابعِ انسانی گرونه و نمی‌صرفه که هر شرکت بیاد برایِ خودِش معاونتِ انسانی و از این چیز‌ها. اینا یه پولی میدن به رِکروتِر تویِ این شرکت‌ها میان می‌گویند. آقا ما با این مشخصات آدم می‌خواهیم شما آگهیت رو بده، اینا رو به قولِ معروف فیلتر بکن، از فیلتر بگذرون چهارتاش رو بده ما مصاحبه کنیم.

تویِ اون شرکت‌هایِ بزرگ ممکنه خودِشون رِکروتِرِ خدشون رو داشته باشند ولی اغلب واگذار می‌کنند به بیرون و کسایی که حرفه‌ای کارِشون اینه که جستجو بکنن و آدم‌ها رو پیدا بکنند، لیست درست بکنن برایِ خودِشون و باریِ شرکت‌ها بفرستند و بگن آقا من 200 نفر رو مطالعه کردم این چهارتا رو می‌فرستم برایِ مصاحبه. تویِ مصاحبه هم که دیگه زبانِ که چقدر بتونی خودت رو خوب ِپرزنت بکنی و کارهایی رو که کردی رو بتونی خوب توضیح بدی و خُب یه مقدار هم باید با مسائل فنی آشنا باشی تا تویِ مصاحبه بتونی قبول بشوید.  

سعید کاظمی : فرهنگِ کاری کانادا چطوری است؟

مهندس فاتحی: آره کانِکشِن حرفِ اول رو می‌زند. همه‌یِ اینا هست و همه‌یِ اینا رو هم باید کرد. بچه‌هایی هستند که رویِ لینک دین خیلی فرصت‌هایِ خوبی پیدا کردن. بچه‌هایی بودن که گفتن نه ما 200 تا اَپلیکَیشِن فرستادیم هیچ نتیجه‌ای هم نگرفتند. ولی در مجموع کانِکشِن یعنی ارتباطات. من تمامِ مصاحبه‌هایِ کاری که برایِ استخدام گرفتم از طریقِ دوستان گرفتم.

سعید کاظمی : نت ورکینگ ی که داشتید چی بود در کانادا؟

مهندس فاتحی: آره. یعنی بدونِ این‌که بره این تویِ صفحه و بررسی بشه و فلان بشه من رزومه رو مستقیم ایمَیل می‌کردم به اون دوستی که تویِ اون شرکت داشتم، اون پرینت می‌گرفت می‌برد می‌داد به اون مدیری که مصاحبه می‌کنه. می‌گفت این رفیقِ من است، من می‌شناسَمِش و اینم رزومه دوستم است. بخوانید اگر مطابقت داشت مصاحبَش بکنید و من واقعاً هم یک شرکتِ شوایتزِر هست بزرگ‌ترین سازنده‌یِ وسایلِ حفاظتی؛ رِله و حفاظتی در رشته برق، که مثلاً رِلِ‌ه هایِ نیروگاهی می‌سازند.

مثلاً رِله دارند صد هزار دلار. صد و بیست هزار دلار، اینا مَنیوفَکچِر رِله یعنی درست‌کننده‌یِ رِله هستند که اولین رِله‌یِ میکروپروسِسیری دنیا رو اونا ساختند وخیلی شرکتِ معروفی هستند. دوستِ من رزومه‌یِ من رو برد چهار بار من با شواتزِر مصاحبه کردم یعنی یه دونه اولیش رو با قسمتِ کردم هایِرینگ و اینا یعنی اونی که فقط می‌پرسه ببینه زبانِت چطوریه و اصلاً فنی نمی‌پرسه. حالا اون رو پاس کردم رفتم یک بخشِ دیگه که اونا یک سوالاتی کردن. بخشِ سوم چهارتا سؤال فرستادن.

گفتن این رو کتبی جواب بده به ما بفرست. تویِ چهارمین مصاحبه اونا چهار نفر بودند و من یه نفر واقعیتِ ش اینه که من خیلی پروتِکشِن یعنی حفاظت کار نکرده بودم ولی باز از طریقِ دوستام بود که تویِ ونکووِر من مصاحبه گرفتم شرکتِ خوب. از طریقِ دوستام بود. همین شرکتی هم که کار می‌کنم باز یکی از دوستام من رو معرفی کرده بود و با اونا هم ما رفتیم سه بار مصاحبه تلفنی و همین‌جور تصویری کرده بودیم و بالاخره اونا یک آفِر دادن به ما، یه پیشنهادی دادن که ما امضا کردیم.

سعید کاظمی : ورود شما به کانادا از ونکوور نبود؟

مهندس فاتحی: خیر نبود. من کِبِک بودم، آلبرتا بودم بعد آمدم ونکوور

سعید کاظمی : از ابتدا سراغِ کسب وکارِ رشته‌یِ خودتون رفتین در کانادا یا نه کارِ دیگه؟

مهندس فاتحی: والله ما چون کارِ دیگه‌ای بلد نبودیم پافشاری کردیم. بعضی‌ها یه موقع‌هایی می‌گذره حوصله‌شون سر میره و یا بعضی‌ها واقعیتِش اینه که به رزومه‌یِ خودشون خیلی اعتماد نمی‌کنند. می‌گویند حالا من اینجا بگن هم بیا می‌گوید آقا من طراح می‌خوام و یه نفر که واقعاً زیر و بم طراحی برق کار کرده باشد. قدمش را رو محکم می‌ذاره جلو می‌گوید. آقا ما هستیم. ولی بعصی‌ها خیلیمحکم نمی‌تونن بیان جلو .

نگران است اگر من فردا رفتم طراحی کردم دوتا کار رو ضایع بکنم خُب من نمی‌توانم بمونم. بعد ولی خُب واقعیتِش اینه که هرکسی یه استعدادی داره یکی میاد میره تویِ بیزینِس و یکی میاد میره تویِ تکنیک و یکی میاد میره تویِ ساخت و ساز، یکی میاد میره تویِ کارِ بانک و نمی‌دونم بازاریابی و آنلاین و بالاخره فیلهایِ مختلف. ولی بچه‌هایِ مهاجر، بچه‌هایِ مهاجر زیاد توصیه می‌کنیم که حوصله بکنن. خوب رزومه بنویسَند، تویِ لینک‌دین فعال باشن، تویِ ایندیت جستجو بکنن. ببیننئ. واقعاً چه مهارت‌هایی به درد می‌خورد اینجا تویِ رشته‌یِ خودشون.  اون کیبوردها رو بالاخره می‌دونند که چیا رو بزنن. تویِ چه چیزهایی مهارت دارند.

سعید کاظمی : خُب اگر کسی فقط مدرک داشته باشه تجربَش کم باشه چی؟ شانسی داره برایِ کار پیدا‌کردن در کانادا ؟

یا باید بره دستیار بشه و مباشر بشه احیاناً. حالا مثلاً یک کسی که حالا برق که شما تخصصِتونه یک کسی که تازه فوق‌لیسانسِش رو گرفته خیلی هم کارِ تجربی و عملی هم تویِ ایران انجام نداده و حالا مدارِکِش رو گرفته اومده به کانادا رسیده. اون چی اون باید از کجا شروع کنه؟ اون می‌تواند از رشته‌یِ تخصصیِ خودِش از درجاتِ پایین‌تر شروع کنه؟ مثلاً کارمندِ جزء بشه؟ زبانِش هم فرض کنید خوبه.   

مهندس فاتحی: والله خیلی از بچه‌ها که اینجا اون موقع من دنبالِ کار بودم می‌گفتن یه چیزی اینجا بخون یه مدرک از اینجا بگیر. بعد کانادایی ها خیلی اعتماد می‌کنند به مدرکی که از کانادا صادر شده. بعضی‌هاشون رو من دیدم که رفتن مثلا یک فوق‌لیسانسی اینجا گرفتن خُب این هزینه می‌بره، زمان می‌بره، حوصله می‌خواد، یه مقدار سنِ پایین‌تر می‌خواد، این که خیلی ماها فرصتِش رو نداشتیم.

یکی ممکنِ کار طراحی کرده باشه ولی کارِ اجرایی نکرده باشه. یعنی اگر زبانِ خوب داشته باشه، سوادِ خوب داشته باشه، بالاخره اینجا من فکر می‌کنم که بتونه اپلیکَیشِن پر بکنه. دوستان قبل از این‌که بیان اینجا حتماً ارتباط بگیرن. بعضی‌وقت‌ها یه دری از یه جایی بازمی‌شود. که آدم اصلاً انتظارِش رو نداره. یعنی دوستِ شما خودِش رو به یک دوستِ ایرانیِ دیگه معرفی می‌کنه و اون مثلاً باعث می‌شود.

شما برید شرکتِ اون و یه همچین چیزی. ارتباطات رو دستِ کم نگیرید و حتماً همه‌یِ رفیق‌هایی که می‌تونید باهاشون ارتباط بگیرید رو یه سلام احوال‌پرسی بکنید و از وضعیتِ خودتون گاه بکنید و تویِ لینک‌دینِ خودتون حلِش بکنید. بله ارتباط‌ گرفتن خیلی مهمه. اون‌کاری که کانادا اصلاً بد نیست. این است که شماها یه نفر رو به یک شرکت توصیه بکنید. تویِ ایران می‌گویند. پارتی‌بازی کرد ولی اینجا می‌گویند نه ما این رو چون می‌شناسیم بهتره که بریم بگردیم. چون یه نفر اینجا هست کارِ اینجا رو هم می‌دونه این شرکت و این رو  معرفیش می‌کنه.    

سعید کاظمی : مِنتورِش هم میشود. مثلاً یکی مثلِ من بیاد تویِ شرکته ما منتورِ یا راهنما هم میشود.  می‌تونه کمکِش هم بکنه راهش بندازه تویِ شرکت شش ماه تا یک سالِ اول

مهندس فاتحی: بله تویِ یک آفیس باشند که خیلی بهتره. چون اغلب برایِ کسی که تازه میاد تویِ کار دستورالعمل‌ها و استانداردها رو نمی‌داند. باید اون سیستمِ انتقالِ اطلاعاتِ ما ایرانی‌ها شبیهِ هم هستِش. یکی میاد یه توضیحی میده شما نمی‌فهمید اهمیتِش چقدره. ولی وقتی یه ایرانی بهت میگه چهار جا رو نشونِت میده میگه ببین مواظبِ اینجا و اینجا و اینجا و اینجاش باش. خیلی رویِ کانِکشِن (ارتباط با دوستان و ایزانیها)حساب بکنید، رویِ لینک دین، رویِ ایندیت فعال باشند و بگردن. و یه مقداری باید حوصله کنید.

سعید کاظمی : اقایِ مهندس من الان به دوستانی که میان و بهشون تدریس می‌کنم من همیشه بهشون میگم که صبر و شبکه‌سازی خیلی مهمه. باید صبر کنن و شبکه ‌سازی کنندو یعنی نت‌ورکیگ خیلی مهمه. بعد اون آدم‌ها ارجاعِشون می‌دهم. می‌گن وقتی تو یک نفر را به من معرفی می‌کنی من خیلی راحت‌تر اعتماد می‌کنم به اون نفرتا وقتی که من برم تازه از صفر اون نفر رو شناسایی کنم. چون شما رو می‌شناسم نسبت به اون هم یک ذهنیتِ مثبت پیدا می‌کنم.

سعید کاظمی: خُب داستانِ خودتون رو خلاصه برامون بگید که واردِ کانادا شدید کسب و کارِتون رو چه‌جوری رفتی، چه کارهایی کردید؟  هر جوری که دوست دارید و هر جایییش رو که راحتید بگید من در خدمتتون هستم.

مهندس فاتحی: والله در موردِ خودم چون ما با مهاجرت اومدیم، عیبی که مهاجرت داره این است که طول می‌کشه یعنی پروسه‌یِ مهاجرت رو شما مجبورید تویِ ایران طی کنید. ولی حسنی که داره اینه که شما از فرودگاه که واردِ خاکِ کانادا می‌شوید اونجا به شما اقامتِ دائم داده می‌شود. تویِ داخلِ فرودگاه پلیسِ ایمِگرَیشِن هست اون مدارکِ شما رو می‌گیره که تویِ مهاجرت یه سری کاغذ فرستادن و اینا، پاسپورتِ شما رو می‌گیره یه چیزی مهر می‌کنن.

وقتی وارد کانادا شدین. اگر پِرمِننت رِزیدِنتی یعنی اقامتِ دائم گرفتی از محاسنِ مجو این است. که شما بیمه درمانی دارید و یک سری حمایت‌هایِ دولتی دارید. اوایل که من اومدم حقیقتش یک دو ماهی آدم گیج می‌زنه این که دنبالِ خونه هستی و دنبالِ ماشین هستی. خونه رو گرفتی. چهار تا چمدون میای دیگه. من یادمه که قاشق نداشتیم روزِ اول و رفتیم قاشق خریدیم. اولین چیزی که خریدیم. دیگه قاشق و قابلمه و اینا که بر نمی‌داری از اون سرِ دنیا.

سعید کاظمی: وقتی وارد کانادا شدی. اول از کجا شروع کردین؟

بعد من که خودم رفتم کلاسِ زبان و این رو تا یک‌سال ادامه دادم. من اون موقع آلبرتا بودم و تویِ آلبرتا یک کمک هزینه‌یِ خوبی هم به من می‌کردن برایِ کسایی که زبان می‌خوانند. من هم با همون شروع کردم بعد یک سری کارِ جنرال گرفتم. یه سری کارها دوستان از همین برق می‌گرفتن از کِبِک که پروژه‌هایی گرفته بودن که بعضی قسمت‌هاش رو من انجام دادم براشون ولی نه به صورتی که استخدام بشم و اینا. پروژه‌ای کار کردم و بعدِش دیگه یک سالی هم هستِش که تویِ این شرکت مشغول هستم دیگه. تقریباً تو کارِ خودمون. تویِ کارِ طراحیِ شبکه‌هایِ توزیع برق.

مهندس در طول صحبت هاشون چندین بار به اهمیت سایت indeed اشاره کردن. شما هم اگر دنبال کار مرتبط با تخصص خودتون هستید. به این سایت سر بزنید. امیدوارم صحبت های من با مهندس فاتحی در مورد تجربیات کار رشته برق ونکوور کانادا برای شما مفید بوده باشد. و خوشحال می شوم. اگر شما هم هرگونه تج16ربه کاری از هر جای دنیا و ایران دارید. این تجربیات را با دیگر فارسی زبانان به اشتراک بگذارید. جهت مطالعه بقیه مقالات مرتبط با تجربیات کار اینجا کلیک کنید. سایت سعید کاظمی محلی برای مستندسازی تجربیات ،

تجربیات زندگی در کانادا

تجربیات کار در ونکوور کانادا با مهندس فاتحی

برای شنیدن یا دانلود فایل صوتی متن بالا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

جهت دیدن فایل ویدئو این مصاحبه از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سعید کاظمی : امروز با آقایِ مهندِس فاتحی در مورد تجربیات کار در ونکوور کانادا صحبت کنیم.

مهندس فاتحی: کار برایِ تازه وارد به کانادا منظور شما است؟

سعید کاظمی : هفته‌یِ پیش تا اونجا پیش رفتیم که شما مراحلِ مهاجرت و گرفتنِ ویزا و اینا همه رو توضیح دادید. الان امروز فقط بحثِ کارِ. شما تجربیاتِ خودِتون رو بگید که جه‌جوری کار پیدا کردید، نمی‌دونم چند وقت بیکار بودید، شرایطِ محیطی چه‌جوری بود؟ حالا من سؤال می‌پرسم بعد شما زحمت بکشید جواب بدید.

مهندس فاتحی: اوکی برایِ شروع به کار یا پیدا کردنِ کار بستگی به این داره که شما وضعیتِ اقامت تون در کانادا چی باشه. من فرض رو بر این می‌گذارم که شما وضعیتِ اقامتتون بهتون اجازه‌یِ کار هم میدهد. برایِ مثال می‌گویم دوستایی مثلا با ویزایِ توریستی یک قول هایی بهشون میدن تویِ ایران و اینا با ویزایِ توریستی میان. خُب اونا وورک پِرمید یا اجازه‌یِ کار ندارند. باید از سَیوینگِشون (ذخیره پول) بخورند. باید از جیب بخورن تا ببینند حالا چی می‌شود. وکیلِشون واقعاً می‌تونه کاری بکنه؟ حالا من فرضَم این است. که یک جوری اومدن که ورک پِرمید دارند. این رو هم بگم چون مهمه. اونایی که دانشجویی میان و زوج میان اون همسرِی که تحصیل نمی کند. می‌تواند ورک پِرمید(مجوز کار) بگیره.

سعید کاظمی : جقدر زمان می‌بره؟ آیا کسی با ویزای قانونی وارد کانادا شد می‌تواند کار کند؟

مهندس فاتحی: یه سری اقدامانی می‌کنه، یه ورک پِرمید می‌گیره که من خانمم اینجا درس می‌خواند یا همسرَم اینجا درس می‌خواند. خودِ دانشجو هم می‌تواند تا بیست ساعت در هفته اما  همسرِش می‌تواند تا 40 ساعت در هفته یعنی فول تایم می‌تواند کار بکنه. عرض به خدمتِ شما که حالا من فرض رو میذارم رویِ این‌که این ورک‌پِرمید داره و اجازه‌یِ کار داره و می‌تواند کار بکنه. یک برمی‌گرده به این‌که تخصصِش چی هست. ولی مهم‌ترین چیز اینجا سِرتیفیکَیتِ(مجوز قانونی) .

یعنی شما میاید می‌گویید آقا من تویِ ایران جراح بودم. دیگه نمی‌دونم شما اینجا بخواید یه آمپول هم تزریق بکنید باید سِرتیفیکَیت داشته باشید.بنابراین من فکر می‌کنم کسایی که با تخصص‌هایِ بالاتر میان یک ذره تویِ مهاجرت بیش‌تر اذیت می‌شوند. بخاطرِ این‌که اون هم معادل‌سازیِ مدارک و گذراندنِ اون دوره‌هایی که منجر بشود. شما همون لِوِلِ کاریتون رو تویِ ایران پیدا بکنید مشکل میشود.

من یک خاطره هم بگویم. اینجا رفته بودم یه آزایشگری پیدا کرده بودم عراقی بود. ازش پرسیدم چه مدته اینجایی و از این صحبت‌هایی که معمولاً اونایی که مهاجر هستند می‌پرسند. بعد گفتم چقدر طول کشید کار پیدا کردی؟ گفت والله من امروز رسیدم فردا قیچی دستم بود. یعنی شما هیچ پِرمیژنی(مجوزی) نمی‌خواهی، هیچ سِرتیفیکَیتی نمی‌خوای که . حالا دوستاش اینجا بودن بهش گفته بودن بیا ما تویِ این شهریم و فلان و تویِ مغازمون کار داریم. ولی شما فکر کنید یه دکتر بیاد برسه باید خیلی چیزها رو از اول بخواند. 

سعید کاظمی : شخص متخصص با ورود به کانادا باید دوره هم بگذراند یا باید امتحان هم بدهد؟

مهندس فاتحی: باید امتحان بدهی و سِرتیفیکَیت بگیری. مثلاً یکی از دوستایِ من بهش گفته بودن چهل میلیون بده ما برات ویزایِ کار می‌گیریم و جاب آفِر هم برات درست می‌کنیم؛ یعنی پیشنهادِ شغلی، بعد تو همین زمینه‌یِ کاریِ خودت یعنی برق برات اونجا یه کاری درست می‌کنیم نمیدونم یه چهل میلیون اینجا بده و یه چهل میلیون اونجا رسیدی بده از این حرف‌ها. زنگ زده بود با من یه مشورتی بکنه گفتم نمی‌دونم ولی این‌که به تو می‌گه من بهت جاب آفِر میدم و اینجا برات کار جور می‌کنم.

شما در کانادا فیوز بپره بخواهی بری فیوز رو بزنی بالا باید سِرتیفیکَیتِ الکترَیشیَن داشته باشی و این‌کا بیای بگی من اینجا مهندس بودم و فلان بودم قابلِ قبول نیست. شما باید برید دوره‌یِ کد. چون استانداردِ کدِ کانادا باید بگذرونی اون رو بگذرونی حدودِ دو سال طول می‌کشه و شما سِرتیفیکَیتِ الکترَیشیَن هم بگیرید. سه تا لِوِل (سطح) داره. لِوِلِ 1 و 1و 3 و فقط چهار سال طول می‌کشد. شما به لِوِلِ یکِش رو برسید که خودتون برید کار بگیرید و ساختمان بگیرید و فلان. عرضم اینه برایِ کارهایِ عمومی خُب یکی میاد می‌گوید. من میرم رستوران  میزنم، یکی میاد می‌گه من میامم مثلاً سرمایه‌گذاری می‌کنم.

سعید کاظمی : شما رشته‌یِ برق خواندین تویِ ایران ؟ شما با مدرکِ برق رفتین کانادا آیا اینجا رفتین مجوزی گرفتین برای کار در کانادا؟

مهندس فاتحی: ببینید کسایی که رویِ تحصیلاتِ خودشون حساب کردن یعنی مثلاً می‌گویند.من تویِ این رشته مدرکی دارم، فوق لیسانسی دارم، هرچی؟ مدارکِ دانشگاهیتون رو نیارید. ایران بگذارید. برایِ این‌که شما از هرجا بخواید اینجا اقدام بکنید می‌گن مدارکِ دانشگاهی باید در کشوری که این رو صادر کرده ترجمه بشود، تویِ پاکتی گذاشته بشود و توسطِ دانشگاهی که این رو صادر کرده؛ نه اصلِش ها، ترجمه‌ش رو، یعنی مراحل این‌جوری است که مدارک باید ایران باشه تویِ ایران ترجمه بشه،

مهرِ دادگستری بخوره، ریز نمرات ترجمه بشود، مهرِ وزارتِ خارجه بخوره بره تویِ دانشگاهِ خودتون. دانشگاه اینا رو نگاه می‌کنه، می‌ذاره تویِ پاکت مهر می‌کنه که اصطلاحاً اینا می‌گن سیلد اَند ساید یعنی مهر و موم می‌کنه به قولِ خودمون. بعد دانشگاهِ که باید بفرسته ترجمه رو به اینجا. یعنی خودِ اون مدرکِ اصلیه رو؛ من که آوردم و مجبور شدم دوباره بفرستم ایران. خُب این از مرحله‌یِ ترجمه‌س. من توصیه‌م به دوستان اینه که یه کپی از ترجمه داشته باشند آماده. چون اینجا نمی‌دونن کجا باید بفرستند.

مثلاً من رفتم نظامِ مهندسی اینجا اقدام کردم گفتن شما باید اینا رو بفرستین وِس که اینجا یه چیزی هست به نامِ وولد اِجوکَیشِن سِرویسِس که اینجا وِس بهش میگن و اون معادل‌سازی می‌کند. ولی فرضاً یکی تویِ یک رشته‌یِ دیگه میره تویِ اون بخشِ خودشون اقدام می‌کنه مثلاً میگویند آقا این رو بفرست آیکاس، این رو بفرست فِدِرال باشه، این رو بفرست پرُوِفشینال باشه، این رو بفرست و شما دقیقاً از الان نمی‌توانی بگی آهان همه‌یِ اینا میره وِس پس من از همین الان این کار رو بکنم نمی‌شه کرد ولی می‌شه ترجمه بکنی .

آماده تویِ ایران نگه داری فقط اینجا هر موقع لازم داشتید به یکی زنگ می‌زنن برادر یا پدری که می‌بره میده دانشگاه این رو براش پست می‌کنند. دانشگاه میذاره تویِ پاکت، سیلد می‌کنه و پست می‌کنه. شما وقتی واحدهاتون میاد تویِ ویست یا هر ارگانِ معادل‌سازیِ دیگه‌ای تویِ کانادا اینا می‌شینند به قولِ خودشون کورس بای کورس یعنی اون واحد به واحد تطبیق میدن، بعد میاد میگویند. آقا شما از نظرِ من واحدهایی که گذروندی برایِ مهندسینِ برق کافی نیست و مثلاً شما باید این دوتا واحد رو بگذرونید.

بیش‌تر من دیدم بچه‌ها اینجا اقتصاد مهندسی رو می‌زنن خُب خوشبختانه ما دو واحد اقتصاد مهندسی گذروندیم و من تویِ معادل‌سازی هیچ اِکسترایی نخوردم. همون‌ها رو معادل‌سازی کردن و یه چیزی می‌نویسند جلوش که کانادیَن اِکوالِنسی که معادل کاناداییش چی می‌شود. همون بَچلِر و بَچلِر زدن و مَستِر و مَستِر زدن و مشکلی نبود. بعضی‌ها واحد می‌زنند بهش. م‌ی گویند. که دو سه تا آپشِن میدن. میگن که یا برو دانشگاهی این چهار تا واحد رو بگذرون، یا یه دونه اِنتِرویو داشته باش با آدم‌هایِ اونجا.

اگه اینترویو(مصاحبه) بکنند، اگه قبول بکنند. یا دوتا آپشِن میدن یکیش رو انتخاب می‌کنن میرَن یه واحدی می‌گذرونند . این از معادل سازیه مدارکِ خُب. ولی این به تنهایی به شما اجازه‌یِ کار یا هیچی نمیده چرا؟ شما می‌گویید مثلاً من می‌خواهم اِلِکتریشیَن بشوم شما مدارکتون رو ترجمه کردین؟ می‌گوید آقا من در یک دانشگاهی این درس رو خوندم ولی اون سِرتیفیکَیتِ کار باید تویِ کانادا از سویِ اون سازمان صادِر بشود. یکی نِرسینگ خونده( پرستاری) اینجا باید رِجِستِرد نِرس بشود بهش می‌گویند آر‌اِن.

این می‌گه خیلی خُب. تو واحدهات رو معادل‌سازی کردی؟ آوردی؟ خیلی خُب شما تویِ ایران مثلاً لیسانسِ پرستاری خوندی اما کانادا مجوزِ پرستاریت و بهت نمیده. شما باید آر‌اِن بشی. خُب می‌گه آراِن چیه؟ می‌گه باید بری آیلتسِ 8 تا 8ونیم بگیری در هر چهار مهارتِ زبان. بعد بیای و امتحانِ آر‌این بدی. و اگر امتحاناتت رو قبول شدی و به قولِ اینا لَنگویج رِکوارمِنس یعنی اِلزاماتِ زبانی رو پاس کردی اونوقت شما می‌شوی آراِن. یعنی اونا به شما یه چیزی میدن گه شما می‌شید آراِن. و اونوقت می‌تونی بری و اَپلای کنی برایِ پست‌هایِ پرستاری. که برایِ خیلی‌ها مشکله برایِ این‌که اون رشته‌هایِ پزشکی در کانادا لَنگویج ریکوارمِنت‌هاش مهارت‌هایِ زبانیِ بالا می‌خواهد.

سعید کاظمی : کلاً یکی از مشکلاتی که من با بچه‌ها صحبت می‌کنم می‌گن ما اوایلی که میایم خیلی مشکلِ پزشک رفتن داریم. می‌گویند یکی از بزرگترین مشکلاتِمون اینه که نمی‌تونیم اون دردِمون رو به پزشک کانادایی بگوییم و همیشه در به در دنبالِ پزشکِ ایرانی می‌گردیم که بتونیم مشکلِمون رو راحت بهش توضیح بدیم؟

مهندس فاتحی: بله. من آلبرتا کانادا بودم یه دکتره ایرانی پیدا کرده بودم. آخه می‌دونید مشکل فقط زبان نیست. داروها رو هم می‌شناسن. مثلاً می‌گن ایران برایِ فشارِ خون دارو چی می‌خوردید میگم فلان دارو رو می‌خوردم. داروها رو هم می‌شناسند پزشکایِ ایرانی و شما سابقه‌یِ بیماری چیزی توضیح می دهید کاملا می‌فهمند. بری یه پزشکِ کره‌ای پیدا کنی بعید می‌دونم بهش بگی من ایران فلان دارو رو خوردم و فلان درمان رو کردم متوجه بشه اصلا قضیه چیه. آره این هم یک مسئله‌ای هستِش ولی ببینید فقط تویِ بخشِ پزشکی می‌گم ها که خیلی گرَیدِ زبانِ بالایی می‌خواد. علت هم داره و علتِش هم اینه که نمی‌خواد بیاد یه چیزی بگه و این نفهمه این چی گفت یا مثلا یارو حالِش خرابه یه چیزی می‌گه شما بگید من متوجه نشدم یه بار دیگه بگو که اصلاً جا نداره.

سعید کاظمی : بعد ممکنِ متوجه نشه و یا بد متوجه بشه و نسخه‌یِ بدی برات بپیچد.

مهندس فاتحی: بله دیگه. طبیعتاً شما نفهمید که اون چی داره می‌گه اشتباه می‌شه. باید صد درصد این بفهمه که این چی گفت ومنظورِش چی بود. به همین دلیل یه مقدار گرَیدِ زبان برایِ اونجاها بالاست ولی سایرِ رشته‌ها دیگه آیلسِ 6 و 7 و نیم در چهار مهارت معدل بیاری قبول می‌کنن. آره یک بخشش معادل‌سازیِ مدارکه و یه بخشش میاد میشه سِرتیفیکَیت گرفتن.

سعید کاظمی : چقدر طول می‌کشه معادل سازی مدرک در کانادا؟

مهندس فاتحی: بستگی به سِرتیفیکَیتِ شما داره و سوابقِ کاریِ ایرانتون. مثلاً رشته‌هایِ مهندسی رو من عرض بکنم رشته‌یِ مهندسی می‌گه آقا شما اومدین مدرکِ مهندسیتون رومعادل‌سازی کردین و گرفتی از وَیس که آقا من مهندسی خواندم تویِ ایران. حالا پله‌یِ بعدی چیه؟ شما میرید به یک سازمانِ استانی که مثلا تویِ آلبرتا بهش می‌گن اَپِگا. آلبرتا پِرفِشنال اینجِنیرینگ اَسوشیَیشِن. تویِ مانیتوبا بهش می‌گفتند آپِگِن یعنی اَسوسیَیشِن آف پرفِشنال اِنجینیِر مانیتوبا. اینجا هم میگن بی‌سی دیگه. تویِ بریتیش کُلُمبیا هم آخرِش بی‌سی می‌شه. به هرحال میری اونجا شما اَپلای می‌کنی اون به شما می‌گه آقا من چهارسال  از شما سابقه کار می‌خوام در رشته‌یِ مهندسی.

سعید کاظمی : همون کسی که سِرتیفیکَیتِتون رو در کانادا معادل‌سازی می‌کند. گواهی‌نامه میدهد؟

مهندس فاتحی: شما سِرتیفیکَیتی که می‌گیرید اینجا اِسمِش پی‌اِنجه. پروفیشنال اینجِنیرینگ. اونوقت شما برایِ گرفتنِ پی اِنج یکی اینه که مدرکه مهندسیتون رو ببرید وس معادل‌سازی بکنید اون تأیید بکنه. نسبتاً راحته دیگه شما می‌فرستید اونجا هم تا اونا تأیید می‌کنن، اِکویوالِنتِش یعنی معادِلِش رو می‌گن و حالا نهایتاً می‌گویند دوتا واحد پاس کن. ولی پله‌یِ بعدی میاد می‌گه آقا من برایِ پی اِنج چهارسال سابقه‌یِ کار می‌خوام. عینِ نظام مهندسیِ ایران بود شما می‌رفتید برایِ نظام مهندسیِ ساختمان نقشه‌ای مهر کنی می‌گفتن چهار سال سابقه.

اینجا هم همون چهار سال سابقه رو می‌خواد شما می‌گویید آقا من یه کشورِ دیگه‌ای ده سال سابقه دارم. اینا می‌گویند که آقا ما به قولِ خودشون می‌گن اینترناشنال  اِکسپِری‌اِنس. یعنی تجربه‌یِ بین‌المللی. بیار من ماکزیمم تجربه‌یِ بین‌المللی سه سالِش رو قبول می‌کنم حتی اگه تو بیست سال کار کرده باشی. ولی یکسال تجربه‌یِ کارِ کانادایی رو در شغلِ مهندسی می‌خوام. این یک‌سال رو. حالا باید شما اون یک‌سال رو در پستِ مهندسی کار بکنی. اینجاش یه ذره دوستانی که میان اینجا دردسَر میشه برایِ این‌که قضیه مرغ و تخم‌مرغه دیگه.

یا من پی‌اِنج ندارم و کارِ مهندسی نمی‌تونم انجام بدم، یا کارِ مهندسی نمی‌تونم بگیرم چون پی‌اِنج ندارم. یعنی هر دوتا به هم وابسته‌س. مگر این‌که شما میرید یه کارهایی می‌گیرید در حدِ مهندسی و سوپروایِرِ تو پی‌اِنجه بعدِ یک‌سال اون پروژه‌ها رو توضیح می‌دی و اون سوپِروایزِرِت که پی‌ اِنج داره و خودِش مهر داره اون بهش می‌گن اِوالوَیتور یعنی ارزیابی‌کننده که اون برات تأیید می‌کنه و اغلب می‌گن دو سه نفر باید تأیید بکنن. یکیش رو از پی‌اِنج‌هایِ اینجا انتخاب می‌کنید و یکی دوتا از ایران انتخاب می‌کنید.

یک چیزی می‌نویسی و اونا هم فقط یک ایمَیل و شماره و اسمی میدی از این ایران که می‌شه از دوستان و همکارانِ قدیم هم داد. ولی اونی که تویِ کانادا باید حتماً پی‌اِنج باشه. این برایِ مهندسیِ که من تجربه‌ش رو داشتم. بعد از این‌که شما مدارکِت رو معادل‌سازی کردی و رفتی برایِ پی‌اِنج اقدام کردی و یکسال سابقه‌یِ کارِ کانادایی در یک رشته‌یِ مهندسی داشتی می‌تونی پی‌اِنج بگیری و یا حالا با پی‌اِنج یه مقدار دست و بالت بازتر می‌شه و برایِ اینکه اپلای کنی برایِ شغل‌هایِ دیگه.  چون شرکت‌ها عینِ ایران دیگه برایِ نقشه‌هاشون یه مهری می‌خوان دیگه. و شما وقتی پی‌اِنج داری مهر هم داری دیگه و می‌تونی به عنوانِ یک پِرفیشنال اینجینیِر مهر کنی دیگه.

سعید کاظمی : آیا کانادا آزمون داره؟ مثلِ نظام مهندسی ایران

مهندس فاتحی: می‌گن که ممکنِ ما شما رو با اینتِرویو دعوت بکنیم. یک امتحانِ اِتیکَن لاوز داره به معنیِ اخلاق و قانون  که اون هم باید پاس کنید دیگه. یک کتابی داره مفصل که مربوط به اخلاقِ کار و قوانینی که می‌گویند شما چه مسئولیت‌هایی داری و یه نقشه هم مهر می‌کنی یه اتفاقی می‌اُفته، چه چیزهایی می‌تونی بکنی و چه چیزهایی نمی‌تونی بکنی. تویِ مناقصات چه کارهایی قانونی هَستِش و چه کارهایی غیرِ قانونی هَستِش. یعنی رئوسِش برایِ پی‌اِنج میشه همون معادل‌سازیِ مدارک، سابقه‌یِ کارِ کانادایی، امتحانِ اتیکن لاوز یه دونه هم گود رِبودَیشِن هست که سوءِ سابقه. می‌گن مثلاً شما پرونده‌یِ دزدی مزدی فلان که حالا اون هم مهم نیست برایِ ماها.

نه رِپیتَیشِن می‌شه اشتهار. همون چیزی که اغلب تویِ ایران می‌نوشتن اعضاء نباید اشتهارِ به فساد داشته باشه. یعنی شهرت نداشته باشه و همه بگویند بابا این دزده. رِپوتَیشِن می‌شه خوشنامی. بعد زبانِش هم خیلی ساده می‌گیرَن می‌گن یه متنی رو با دست‌خطِ خودت بنویس و بنویس چه چیزهایی رو از انگلیسی می‌دانی. می‌گوید آقا من در ایران از دبیرستان و دانشگاه و اینا زبان خواندم و انگلیسی رو یاد گرفتیم، اینجا هم یه دوره‌ای گذروندم و حالا خوبم. حالا اینا دوستان می‌تونن کمک بکنند و گوگل هم می‌توانید بکنید و مرتب هند رایتینگ بکنید و بفرستید بگویید که من اِنگلیسیم خوب است.

سعید کاظمی : همه‌یِ مراحلی معادل سازی و اخذ مدرک مهندسی در کانادا که گفتید آنلاین یا حضوری است؟

مهندس فاتحی:ببینید وقتی اِوالوَیشِن یا ارزیابی می‌کنن ممکنِ که بگن که شما اینتِر ویو می‌خوای بیا اینترویو بکن.

سعید کاظمی : حدوداً برایِ شما چقدر طول کشید؟ یعنی پروسه‌ معادل سازی مدارک در کانادا چقدر زمان برد؟ آخر یک بخشش هست که شما باید مستقر بشوید، خونه بگیری و مدرسه‌یِ بچه‌ت رو کارهاش رو بکنی. 

مهندس فاتحی: اونا زیاد طول نمی‌کشد. یه دو سه هفته‌ای مثلا شما رسیدید یه جایی بگیری و بماونی و بچه و این حرفا اینا در برابرِ این زمانی که شما منتظرِ پاسخِ این‌ها هستی یا معادل‌سازی و اینا چیزِ زیادی نیست. ولی مدارک شما ایران ترجمه شده باشه و آماده باشه و به مشکلی برنخوره؛ یهو می‌بینی مشکلی پیش میاد یکی می‌گه نمیدونم مهره برجسته‌یِ وزارتِ علوم نداره و یکی باید بره دنبالِ  کاراش و همین دلیل می‌گویم آماده ترجمه داشته باشی که هر وقت خواستید بفرستید دیگه معطلی نداشته باشید.

اون فرستادنِش هم مثلا یک پستِ آرامِکس هستِش تویِ ایران که یه هفته‌ای میاره یا با یک پستِ دیگه. دانشگاه هزینه‌یِ پست روهم می‌گیره، مثلاً یک میلیون تومانی. بعد خلاصه مدارک میاد اینجا و شاید بگویم اگه وِس بره و خیلی بهتون واحدِ اضافی نخوره در عرضِ شاید یک‌ماه چهل روز وِس به شما جواب خواهد داد. واحد بخوری باید دنبالِ دانشگاه باشی، بعد ممکنِ وسطِ ترمی حالا اون دانشگاه اون واحد رو داره تویِ شهرِ تو اون واحد هست، نیست که یه مقدار دیگه. اینهاش بستگی به شانس و اقبال و این‌که دقیقاً اون رو بپذیرند یا نپذیرند. واحدِ اضافی بخوری یا نخوری و اگه واحدِ اضافه خوردی تویِ شهرِت دانشگاهِش اون واحد رو داره یا نداره. اینا همه‌شون مسئله‌س دیگه. ولی برایِ پی‌اِنج و اینها یه مقدار طول می‌کشد چون شما اَپلای می‌کنی و چند ماهی خبری نیست بعد می‌گن فلان مدرکت مثلاً کمه یا زیاد.  

سعید کاظمی : معمولاً اون روزایِ اول ورود به کانادا باید از جیب بخوری و از سرمایه و یا کاری برایِ خودت مهیا کنی؟

مهندس فاتحی: بله یه مقداری که سَیوینگ اونجا مصرف می‌شه لاجَرَم ولی در اون اثنا خُب کسایی هستند که کارهایِ جنرال می‌کنن یعنی منتظر نمی‌شوند و منتظر هم بشی گارانتی پُشتِش نیست. باید از همون اول یه کارِ جنرالی پیدا بکنی که به قولِ بچه‌هایِ اینجا می گویند که یه کاری پیدا کنی که خودت رو بتونی سرِ پا نگه‌داری. که می‌تونه یک اوبِر باشه مثلِ اِسنَپِ ایران و یا کارهایِ معمولی مثلِ کارهایِ فروشگاهی باشه. که اون هم بستگی به کانِکشِن داره.

چقدر دوست و رفیق و آشنا اینجا داری که بگی که آقا من فعلاً که قضیه مثلِ مدارک و فلانم رویِ هواست من یه کارِ جنرال دنبالِش می‌گردم. یکی می‌گوید آقا بیا من فروشگاهی چیزی یه کاری اینجایی و اونجایی یه کارِ جنرال شروع می‌کنی حداقل هزینه‌هات رو پوشش می‌دهی و شاید کامل نتونی پوشش بدی. مثلاً سه‌هزار و پونصد تا هزینه می‌ری سه هزار تا در میاری و حداقل پونصد تا از جیب می‌خوری نه کلِ اون سه‌هزار و پونصدتا. بالاخره یه جوری خودت رو سرِ پا نگه می‌داری و به نظرمم هم خیلی خوبه این کارهایِ جنرال چون‌که هر چقدر خونه در کانادا می‌شینی زبانت بدتر می‌شه بهتر نمی‌شه که.

سعید کاظمی :آیا دولت کانادا از مهاجرین تازه وارد حمایت می کند؟

مهندس فاتحی: حمایت‌هاش رو من عرض می‌کنم. اگر شما با پی‌آر بیاید. یعنی پِرمِننت رِزیدِنت. اگه اقامتِ دائم داشته باشید شما ببینید بسته به ایالتِش قیمت‌هاش فرق می‌کنه. تویِ آلبرتا شما می‌گفتید آقا من فقط میرَم کلاسِ زبان. می‌رفتی کلاسِ زبان ثبتِ‌نام می‌کردید بسته به تعدادِ فرزند و تعدادِ خانوار. مثلاً یک زوج با یک فرزند می‌شد هزار و هشتصد و خورده‌ای. یک فرد تنها می‌شد هشتصد و پنجاه و یا شصت و از اینا و برایِ بچه‌ها هم چهارصد و هفتاد دلار یه چیزی فدرالی هست به اسمِ چالد بِنِفیت که اون رو می‌دادن برایِ بچه‌ها. خُب می‌شه باهاش زندگی کر.

هزینه‌هایِ زندگی رو ساپورت کرد؟ باز بسته به شهرِش داره. خُب می‌دانید که تورِنتو و وَنکووِر یه مقدار اجاره‌ها گرونه و یک جایی مثلِ آلبرتا من یه جایِ خوب گرفته بودم هزار و پونصد شِشصد تا که بله اون حداقل اجاره خونه‌ت رو  می‌دهد، بخشی از هزینه‌هات رو می‌دهد. اونی که گفتید رو عرض می‌کنم. برایِ کسی که به صورتِ مهاجرت میاد این خیلی مهمه که اولِش بیمه داره یعنی شما هر مشکلِ مِدیکالی داشته باشید این رو برایِ شما کاوِر می‌کنه. بیمه میده و این مهمه.

و این خیلی ریسکی هستِش که یه نفر بگه آره آقا من با ویزایِ توریستی میرم یه جوری می‌کنم اونجا خودم فلان و فلان می‌کنم. ولی یه دندونت بگی آخ هزار دلار هزینه داره. یعنی مثلاً عصب‌کشی حدودِ هزار و هفتصد دلار هستِش. یعنی شما دندونت درد می‌کنه می‌ری دکتر می‌گوید آقا این باید عصب‌کشی بشه و خالی بشه و پر بشه. می‌گه 1700 عصب‌کشی و 200 تا هم پر کردن کلاً دو هزار دلار برایِ عصب‌کشی و پر کردن دندان و کسایی که بیمه ندارن ریسکیه شاید یه مشکلِ جدی پیش اومد خیلی هزینه دارد.

سعید کاظمی  بیمه و خدماتِ رفاهی شما که شاغل هستید توسط کارفرما کانادایی پرداخت می شود یا خودتون پرداخت می کنید؟

مهندس فاتحی: ببینید تقسیم‌بندی شده. شما وقتی کم درآمد هستید یعنی وقتی یک مهاجر میاد در ابتدا درآمدی که نداره ولی با مهاجرت اومده و پی‌آر داره. این که با پی‌آر اومده اونجا عرض شود که بیمه‌یِ دولتی شاملِش می‌شه و کاوِر می‌کنه هزینه‌هاشو تا زمانی که این کم درآمد هستِش. وقتی شما شغل می‌گیرید و کار می‌کنید و درامدِت فکر می‌کنم باز بسته به جمعیتِ خانواده داره برایِ یه زوج با یک بچه فکر می‌کنم 29 تا 30 هزار دلار درسال هستِش. وقتی شما سی هزار دلار در سال درآمد دارید دیگه اون درآمده کم رو ندارید چون یک درآمدی دارید.از اون برایِ خودتون بیمه‌ای دست و پا بکنید 

سعید کاظمی : مگه کارفرما شما در کانادا براتون بیمه رد نمی‌کنه مثلِ ایران؟

مهندس فاتحی: تویِ ایران مثلاً بیمه‌یِ دانا و البرز و اینا هست. کارفرمایِ شما میره با یکیشون یه قرارداد می‌بنده برایِ کارکنانِش یه چیزی از حقوقِ شما کم می‌کنه و یه چیزی هم کارفرما می‌گذارد به یک بیمه‌ای می‌ریزه و شما رو تحتِ پوششِ بیمه در میاره اون هم سقف داره دیگه. می‌گه سالی اینقدر دندان، اینقدر عینک، اینقدر جراحی همونه یعنی شما تویِ یک شغل که می‌ری اَپلای می‌کنی یکی از مزایایِ شغلی که می‌نویسن اون کاوِر ِ بیمه رو می‌نویسند و می‌گویند آقا من به تو فرضاً این قدر دلار میدم به اضافه‌یِ بیمه و بعد یک خلاصه‌ای از بیمه رو می‌نویسند.

می‌گن مثلاً دو هزار دلار در اون کاور می‌کنیم و فلان و فلان. این جزءِ اون بِنِفیت‌هایی(منافی ) هستِش که در واقع کارفرما به شما می‌گوید. مزایایی که کارفرما به شما می‌دهد. اگر خویش‌فرما باشید هم که خُب باید برید با یکی از این شرکت‌هایی که بیمه درمانی داشته باشه و بیمه‌یِ ماشین هم که کلاً بر عهده‌ِ خودِ تو هستِش. ماشین و خونه و اینا به عهده‌یِ خودتِ دیگه. و بیمه‌یِ ماشین تویِ ایران اجباریه یعنی اگه ماشین بیمه نداشته باشه می‌خوابونند.

سعید کاظمی: برای ترجمه گواهینامه در کانادا چه مواردی را باید رعایت کنیم؟

و این رو هم بگم که دوستایی که میان تصدیقِشون رو که میارَن یک نامه‌ای هم از راهنمایی و رانندگی بیارَند یه چیزی مثلِ خلافی یا تأییدِ گواهی نامه یه همچین چیزی. تویِ بعضی استان‌ها به درد می‌خوره و حتی بین‌المللیش کنند. با اون می‌توانند سه ماه اینجا رانندگی کنند چون واقعاً بدون ماشین نمی‌شود. شما تا برید تصدیق بگیرید اینجا ممکنِ طول یکشه و یکی دو بار هم رد بشی. چون قوانین یک مقدار فرق می‌کنه.

مثلاً تجربه‌یِ خودم پلیس تویِ چهار راه گفت بپیچ دست چپ من پیچیدم گفت ماشینی که از روبرو می‌اومد خطرناک بود باید صبر می‌کردی اون رد شود. گفتم خیلی فاصله داشت. تویِ تهران ما سانتی‌متری رد می‌کنیم. گفت اون باید حداقل 50 متر فاصله داشته باشه تا تو بتوانی بپیچی. و گفتش که این اشتباه کردی و ردم کرد. 145 دلار هر امتحان می‌دادیم. عرضم اینه که ممکنِ شما دوماه نتوانید تصدیق (گواهینامه)بگیرید، سه ماه نتوانید تصدیق بگیرید بعد بدونِ ماشین هم واقعاً اینجا سخته. چون اصلاً بَیسِ آمریکایِ شمالی بر اساسِ ماشین شخصی هستِش. شما اروپا می‌رید تراموا داره، مترو داره و هزارتا چیز داره. اینجا اصلا زیرساخت حمل و نقل کانادا روی ماشینِ هستِ. 

سعید کاظمی : فاصله‌ها هم تویِ کانادا خیلی زیاده؟

مهندس فاتحی: بینِ شهرها که بله. تا هزار کیلومتر همسایه محسوب می‌شود.

سعید کاظمی : حالا شما سِرتیفیکَیتِتون رو در کانادا گرفتید مرحله‌یِ بعدی چه اقدامی انجام دادید؟

مهندس فاتحی: راجع به پیدا کردنِ شغل یه چیزِ خیلی مهم بگم که دوستان هر شغلی که تویِ ذهنشون هست و هر تخصصی که دارن برَن اِندید INDED اولاً که اکانتِ لینکدینیتون رو بروز کنید، بسازید و بهش برسید. اینجا لینکدین خیلی فعاله. اونایی که آدم استخدام می‌کنند بهشون می‌گن رِکروتِر. رِکروتِرها از رویِ لینکدین خیلی سِرچ می‌کنند. حتماً برید و اون واژه‌هایِ تخصصیتون رو برایِ مثال من توزیعِ برق بودم و فلان می‌نویسید دیستریبیوشِن اِلِکتریک اینجینیِرینگ فلان.

برایِ این دنبال شغل بگردید. اونجا ببینید که این شغلی که شما دنبالِش می‌گردید چه سِرتیفیکَیتی می‌خواد. چون اینجا به اینا می‌گَویند جاب پُستینگ. تویِ ایندید به سادگی می‌تونید سِرچ بکنید و اونجا به شما می‌ گوید. که آقا چه سِرتیفیکَیت‌هایی می‌خواهد و چه ریکوایِرمِنت‌هایی می‌خواهد. یعنی کسی که می‌خواهد واردِ این شغل بشود و این شغل رو از این شرکت بگیره چه خصوصیاتی باید داشته باشه و چه مدارک و سِرتیفیکَیت‌هایی باید داشته باشه بعد کاملاً دَستِتون میاد که آقا من اصلاً می‌توانم در اون زمینه اونجا فعالیت بکنم یا نمی‌تونم؟ بازار کارِش چقدرِ؟ متوسط دست‌مزدِش چقدره؟ تویِ ایندید می‌شه همه‌یِ اینا رو پیدا کرد. اتفاقاً یک اشتباهی ما داریم فکر می‌کنیم مهاجرت برایِ تحصیل‌کرده‌ها خوبه. اما واقعیتِش اینه که مهاجرت برایِ تحصیل نکرده‌ها بهتره.

سعید کاظمی : افراد متخصص را کانادا بیشتر نیاز دارد؟ برایِ این‌که تخصص دارند

مهندس فاتحی: آره. برایِ این‌که شما؛ اینجا به قصاب می‌گن بوچِر. مطمئنم شما بیاد اینجا بگید که تخصصِ قصابی دارم دو ماهه کار پیدا می‌کنی. درآمدت هم خیلی با یک مهندِس فرق نمی‌کنه.

سعید کاظمی : کانادا اختلافِ طبقاتی زیاد نیست.

مهندس فاتحی: واقعاً این هست. این اختلاف زیاد نیست. یعنی مثلاً شما می‌گید آی پی‌ا«جم رو بگیرم، آی فلان کنم، آی یه شغلی بگیرم. که لَیبِلِش مهندسی باشد، بعد این همه که من بالا پایین پریدم اینقدر هم درآمدِ من که فرق نکرد. من فکر می‌کنم که عادلانه‌تره. برایِ همین هم هست که حدودِ 15 تا بیست درصدِشون در کانادا هم میرَن دانشگاه. 

سعید کاظمی : برایِ این‌که وقت برایِ دانشگاه بذره میره تخصص یاد می‌گیره. یه کارِ فنی یاد می‌گیره.

مهندس فاتحی: کانادا جوان‌ها از بیست سالگی رفته آتش‌نشانی استخدام شده چون کارِ خطرناکی هم محسوب می‌شود. اون شرطِ 65 سال بازنشستگی رو هم ندارد. این 50 سالگی بازنشست می‌شود. با حقوقِ خوب بعد این اتش‌نشان‌ها باشگاهِ خودِشون رو دارند چون باید بدن‌هاشون ورزیده باشد. بعد می‌گوید من برم برایِ چی تویِ سی سالگی فوق لیسانس بگیرم. می‌خوام نگیرم. مگه برایِ من فرق می‌کنه. مگه چقدر حقوقِ من فرق می‌کنه. میره پلیس می‌ شوند، آتش‌نشان می‌ شود، میره فلان ‌می شود. شغلِ آزاد پیدا می‌کنه و می‌گه من به‌جایِ این‌که ده سال درس بخونم و ده سال کار کنم اون که بهتره.  

سعید کاظمی : تویِ ایران هم داره کم می‌شود. من آمارِ پارسالِ علوم‌انسانی رو نگاه می‌کردم می‌گفت 350 هزار نفر کنکور ثبت نام کردن 125 هزار نفر جلسه‌ش رو شرکت کردن. نزدیکِ سی درصدِش روشرکت کردن. تازه اون سی درصد هم مطمئن هستم 50 درصدِشون فقط برایِ کیک و نوشابه اومدن و خانواده که می‌گن. خُب الان خیلی‌ها می‌گن چیزی نداره. مثلاً من برم فوق‌لیسانس بگیرم، دکترا فلان بگیرم. مگر این‌که هدفِ مهاجرت داشته باشه و یا عاشقِ درس خوندن باشه و خیلی علاقمند به علم باشه.

مهندس فاتحی:حتی اگر هدف مهاجرت به کانادا باشه به نظرِ من تحصیل خیلی گره‌گشا نیست. برایِ این‌که شما اونجا یه چیزی می‌خوانید باز دوباره باید اینجا بیاید معادل‌سازیش کنید . یه سری کارهایِ دیگه. ولی با یک مهارت‌هایِ دیگه‌ای بیاید. فقط زبان.

سعید کاظمی : جلسه‌یِ‌ِ قبلی هم شما خیلی تاکید بر زبان داشتید. اولویتتون اول زبان بود بعد کار برای مهاجرت به کانادا؟

مهندس فاتحی: یک مکانیک بود افغان بود تویِ کَلگِری. کِلگِری هم بزرگ هستِش تقریباً یک میلیون و سیصد نفر جمعیت داره. این یک کارگاهی گرفته بود یک ذره هم منصفانه حساب می‌کرد نسبت به این کانادایی‌ها حدوداً ده تا مکانیک بودن که حداقل چهار پنج‌تاش ایرانی بودن. پیشِش کار می‌کردن. پیشِ خودم گفتم آخه کدوم دکترِ ما کدوم مهندِسِ ما اومده کانادا یه همچین درآمدی داره.

سعید کاظمی : من هم اتفاقاً تجربه‌یِ مشابهِ‌ش رو داشتم. رفتم ترکیه با یک دوستی آشنا شدم خیلی اتفاقی که یک افغانی بود و تویی شهرِ ما زندگی می‌کرد. گفت من ده سالِ پیش اینجا همه‌چی داشتم، سه چهارتا خونه ایران داشتم همه‌ش رو فروختم اومدم یک‌سال اینجا خوردم و بعد شروع کردم به کار از صفر. گفت خیاطی می‌کنم. بعد من رو برد تویِ دو تا کارگاهِ زیرزمینی داشت. نه این‌که زیرزمینِ مخفی باشد. اون محله برید استامبول ببینید اصلاً کلاً همه کارگاهِ. به من گفت الان 84 نفر ترک و افغانی و ایرانی برایِ من کار می‌کنند.

و خودم هم مدیریتِشون می‌کنم و یک نکته که تآکید می‌کرد می‌گفت اینجا سه چهار سال اذیت می‌شی ولی زودتر راه می‌افتی و واردِ جامعه می‌شی. خانمِ من که مثلاً تخصصی لباسِ عروس می‌دوخت و پالتویِ زنانه‌یِ پشمیِ خیلی قشنگ می‌تونه ب‌دوزه هرجا می‌رفتیم می‌گفتن از همین فردا بیا سرِ کار. حالا مثلاً منِ مهندِس که می‌رفتم می‌گفت مجوز و مهر شما ندارید و اجازه‌یِ امضا نداری، نقشه نمی‌تونی بسازی، استانداردهایِ ما با شما فرق می‌کنه. چند ماه طول کشید شما کار پیدا کردید؟ و حدوداً بفرمایید که اونجا چقدر هزینه داره؟ چقدر درآمد داره؟ میشود با یک حقوقِ مهندسی یا کارمندی حالا فرض کنیم استخدامِ یک شرکتِ خصوصی یا دولتی بشی چقد درآمد داره؟ مش‌شه خانوادَ رو بچرخونه یا یِر به یِر هستِش. سطحِ‌ش؟

مهندس فاتحی: ببینید تویِ ایران مثلاً تا بیای درسِت رو بخونی و مدارکت رو بگیری و بری کار پیدا بکنی که یه ذره تخصص و مهارت پیدا بکنی و سی و سی و پنج سال طول می‌کشه. یعنی صفر کیلومتر بری تویِ کار که خبری نیست. یه شرکت خصوصی می‌ری و یه چند میلیونی می‌ذاره کفِ دستت مگه حالا بترکونی واسه‌یِ یک تخصصی و فلان. حالا واقعیتِش اینجا یه نفر اول گفت و من هر چقدر می‌گذره دیدم که این درست گفته.

گفت ببین اون چیزی که تویِ ایران تویِ سی و چند سال به‌دست آوردی انتظار نداشته باش اینجا تویِ سه ماه بدست بیاری. ایران سی سال طول کشیده تو به اینجا رسیدی اینجا سی سال طول نمی‌کشه ولی سه سال که طول می‌کشه. به نظرِ من حداقل باید آدم یه دو سه سال باید آب نمک بخوره اینجا. اصلاً شما اولِش زبانت هم خوب باشه چون با اون فرهنگِ کار و اینا آشنا نیستی اولِش هم بگن بفرما این کار خودت نمی‌توانی از پسِش بر بیای.

یعنی یک مقدار باید به قولِ کانادایی ها با جاب کالچِر یعنی با فرهنگِ کارِ کانادا و نحوه‌یِ برخورد، حرف زدن و زبان آشنا بشوید. یک سری مهارت‌ها واقعاً لازمه یعنی این‌جوری هم که نیست که کار باشه و شما؛ یه زمانی تویِ آلبرتا بله اون زمانی که دوره‌یِ احمدی نژاد نفت 100 دلار 110 دلار شده بود خیلی اقتصاد آلبرتا آدم کم آورده بودند می‌رفتند مهندساین ونزوئولایی رو از اونجا می آوردند. دیگه تویِ این شرایط بچه‌هایی که آمده بودند می‌گفتند آره من یک ماه رفتم کارِ مهندسی گرفتم.

ولی اون هم یک بار شده تو یک تاریخ که مثلاً صنعتِ نفت خیلی تاپ باشه و کارفرما اصلاً بهش مهم نباشه. اصلاً کارفرما می‌گفت رفیقِت اگه مهندس هستِش بیار من به تو چهارهزار دلار جایزه می‌دهم. اگه تو به من یک مهندسِ دیگه رو معرفی کنی. که اون رو معرفی کنی که بیاد اینجا کار بکنه. چون من این پول رو میدم رِکروتِر بره بگرده خُب میدم به تو. تو می‌شناسی بیارِش کار کنه دیگه. ولی خُب بعضی وقت‌ها و مخصوصاً زمانِ ما که این دو سالِ اخیر هم خورد به کرونا و اینا واقعاً تأثیر گذاشت دیگه.

و هم شغل‌هایِ جنرال و هم شغل‌هایِ تخصصی و ساخت و ساز و رویِ همه ‌چیز تأثیر گذاشت. یک مقداری ما بدشانسی داشتیم. ولی آره شما باید یه دو سه سالی رو بگذارید برایِ اینکه بتونید این پروسه رو و معادل‌سازی‌هاتون، اون مدارِکتون و یک سِرتیفیکَیتی و بعد در کانادا جا بیافتید. که چه کاری می‌خواید بکنید. متاسفانه آسیبی که زیاد می‌بینند به نظرِ من بچه‌هایی که رشته‌یِ علوم انسانی و یه همچین چیزهایی خواندن.

دیدم مثلاً بچه‌هایی رو که حالا خودشون شاید مثلاً کارِ فنی داشتن و فلان و خانمِش تویِ رشته‌یِ علومِ انسانی استادِ دانشگاه بود. می‌گفت من ایران دکترایِ جامعه شناسی دارم خیلی بعیدِ که بتونه با اون تخصص بتواند در کانادا کار پیدا بکند. برایِ همینه که می‌گم ایندید رو قشنگ بگردید. کاری نداره. دو ساعت و سه ساعت وقت بذارید دستِتون میاد. ایندید رو بگردید بعد ببینید که تویِ اون شغلِتون چقدر فرصت هست و چقدر درآمد هست.

اما چیزی که گفتید چقدر درآمد و چقدر هزینه و اینها خُب هزینه که به قولِ معروف یه سرِش بازه و شما هر چقدر که بخواید می‌تونید هزینه کنید. اما اگه یه کفی ای هزینه رو داشته باشید  بسته به شهرِتون داره. قیمتِ موادِ غذایی و اینا تقریباتً همه جا یکی هستِش ولی مسکن هستِش که بالا و پایین می‌شه. شما برید تورِنتو قیمتِ گوشت و نون و اینا شاید همین قیمت هستِش ولی مسکن یه مقدار فرق می‌کنه و فکر می‌کنم ونکووِر رکورد داره تویِ قیمتِ مسکن و بهدِش تورنتو و مونتریال.

هزینه زندگی متوسط در کانادا چه مبلغی است؟

رویِ هم رفته اگه بخواهید یه رفاهِ خیلی نسبی داشته باشی یک سه‌هزار و پونصد دلاری ماهانه هزینه‌یِ نتِ شماست بعد برایِ این سه‌هزار و پونصد دلار شما اگه کار بکنید حداقل یک پنج‌هزار دلاری در ماه لازم دارید درآمد داشته باشید و علتِش هم اینه که وقتی کارفرما کانادایی به شما می‌گه من پنج‌هزار دلار میدم این رو قبل از مالیات میگه. قبل از بیمه و مالیات و فلان. من الان حساب می‌کنم می‌بینم ماهی هزار و شیشصد هفتصد دلار دارم مالیات و همین چیزایی به قولِ ایران کسورات یعنی چیزی که از درآمدِ شما کسر می‌شه و تقریباً چیزی که دستِ میاد تقریباً 1700 دلاری کم‌تر از اون چیزی هستِش که کارفرما به من پرداخت می‌کنه.

سعید کاظمی : ولی خُب ببینید همه جا مثلاً ما تویِ ترکیه با پزشک همسایه بودیم بعد ازش می‌پرسیدم می‌دیدم حدودِ دو برابرِ یک معلم درآمد داره ولی خُب پزشک بود، جراح بود و خیلی برایِ من لذت‌بخش بود و می‌گفتم خُب بالاخره این با جون آدم‌ها در ارتباط هستِش و فشار و اِسترِسِ کاریش بیش‌تره خُب دوبرابر دیگه حقِش هستِش. خُب بالاخره نسبت به یک معلم استرِسِ کاریِ بیش‌تری رو تحمل می‌کنه. شیفتِ شب داره، آنکال داره. ولی این‌که مثلاً اختلاف صد برابر میشه اون دیگه خیلی بد میشه.

مهندس فاتحی: در کانادا اصلاً از این خبرها نیست. من خودم مثلاً هی بخون و امتحان بده و این و بیار و اون رو بیار، زبانت رو تقویت کن و خیلی تلاش می‌کردم که لِوِلِ کارم رو ببرم بالا بعد هی چی حساب کتاب می‌کردم می‌دیدم که مثلاً من بعدِ کلِهمه‌یِ اینا سی درصد بیش‌تر از یک راننده‌یِ تاکسی در میارم. اولِش می‌گفتم که اصلاً نمی‌صرفه این همه آدم مثلاً بخواد فشار را تحمل بکنه.

این مثلاً رفته کلی درس خونده بعد فکر کردم گفتم اصلاً چرا باید این همه اختلاف طبقات باشه؟ اونم داره زحمت می‌کشه کار می‌کنه و کارِش هم ریسک داره. ما تویِ ایران اشتباه می‌کنیم که فکر می‌کنیم مثلاً حتماً یک مهندِس باید ده برابرِ یک راننده‌یِ تاکسی داشته باشه. در حالی که اینجا این‌جور نیست واقعاً. خودِ شهر هم این رو نشون می‌داد. مخصوصاً کَلیگری واقعاً من نتوانستم بفهمم بالاشهرِش کجاست و پایین شهرِش کجاست. چون همه‌جا خونه‌هایِ خوب بود، پارک‌هایِ خوب بود، همه جا امکاناتِ خوب بود.

سعید کاظمی : حالا اگه کسی بخواد کسب و کار خودش را در کانادا راه بندازه؟ مثلاً می‌خواد یه شغلی یا سرمایه‌ای راه بندازه یا مثلاً یک نمایندگی بگیره مثلِ نمایندگیِ مک‌دونالد در کانادا؟

مهندس فاتحی: اینم یک راهِش هستِش بله. چرا که نه.

سعید کاظمی : توصیه می‌کنید یا نه؟ اونا مطمئناً از این مهندس و اینا بیش‌تر درآمد دارند یا به حجمِ تلاشِش بستگی داره؟

مهندس فاتحی: نمی‌شه گارانتی گفت که اینا درآمدِشون بیش‌تره. ببینید جایی که فروشِ خوب داره فرانچایزِ بالاتری داره. قبول دارید؟ اون آدمی هم که الان داره اونجا کسب و کار می‌کنه درآمدِش خوب باشه یا فرانچایزِش رو می‌بره بالا یا این‌که نمیده به شما دیگه. می‌گه من که خوب درمیارم. شما دقت بکنید اینجا هم بازار رقابتی هستِش دیگه. مثلا می‌بینی یکی اومده؛ نه مک‌دونالد که برندِش یه مقدار گرونه، بعضی پیتزاها که مثلاً خُب یه شهرتِ نسبی دارند مثلِ فرِش اِسلایس،

می‌ری می‌بینی که اینا رو بیش‌تر هندی‌ها فرَانچایزِش رو گرفتن و همه‌یِ فک و فامیلِ خودِش رو از هند آورده دیگه قیمتِ کارگر هم خیلی بالا نمیدهد. یعنی برایِ اون هم می‌صرفه. به اون می‌گه آقا تو می‌خوایِ از هندوستان بیای اینجا علاف باشی دو سال سه سال کار پیدا کنی و فلان بیا همین‌جا کار کن پیشِ خودم ولی من اون حقوق رو نمیدم دیگه و این رو میدم. براش می‌صرفه که اون رو بچرخونه. بله اگر شما در ایران کسب و کاری راه انداختید و با فرآیندِ کسب و کار آشنا هستید و تخصص و مهارتی دارید که فکر می‌کنید که اینجا هم به درد بخوره چرا که نه.

سعید کاظمی :راه اندازی کار در کانادا همش به مهارت بستگی داره؟

مهندس فاتحی: مثلاً یکی تخصص حرفه‌ای داره. یعنی واقعاً مغازه دار بوده. نه این‌که بگه نمی‌دونم من دست‌پُختم خوب بوده، من شیرینی خوب می‌پزم و اینها نه. واقعاً کار کرده باشه اون بخواد هم بیاد حتماً اینجا می‌دونه که چه چیزهایی رو باید مدِ نظر داشته باشه و این‌که ذائقه‌ها هم یه مقدار فرق می‌کنه اینم در نظر داشته باشید. یه چیزی که ما می‌گیم شاید تویِ ایران خیلی محبوبه شاید اینجا اصلاً نگیره. من توصیه‌ام برایِ کسایی که بخوان اینجا بیزینِسِ خودشون رو راه بندازن اینه که حتماً تویِ این بیزینِس اینجا یک‌سال کار کنن.

سعید کاظمی : زبان انگلیسی برای راه اندازی کسب و کار در کانادا خیلی مهم است؟

مهندس فاتحی: و تویِ بیزینِس‌هایِ عمومی و خویش‌فرمایی شاید نه به اندازه‌یِ کارهایِ پرِفِشنال که سِرتیفیکَیتی می خواد و فلانی می‌خواد. هر چند تویِ همه‌یِ کارها با زبان. من اینجا من دوستی داشتم مالِ ترکیه هستش. اونجا کاشی‌کار بود بعد اومده بود اینجا رفت تویِ دوره‌یِ زبان. گفتم بابا کاشی‌کاری که دیگه زبان نمی‌خواد. گفت نه من کارفرما یک چیزی می‌گفت متوجه نمی‌شدم می‌اومد اعتراض می‌کرد. میومد می‌گفت من که گفتم این رو این وری بزن تو اون وری زدی.

دیدم حتی تویِ اون کار هم شما کامل نفهمی خواسته‌یِ مشتریت چیه ممکنِ نتونی کار کنی و مشکل ایجاد بشه. ولی خُب لزومِ زبان کم‌تره تا کارهایِ تخصصی. از فعالیتِ آنلاین هم غافل نَشَن دوستان. می‌تونه رمزِ عرض باشه یا هر چیزِ دیگه. بعضی‌ها هم هستند اینجا که یک همچین مشاغلی دارند و اصلاً فرق نمی‌کنه کجایِ دنیا باشن.

اگر فرصت یا حوصله ندارید. یا علاقه مند به شنیدن پادکست و فایل صوتی در خودرو یا ترافیک هستید. پیشنهاد میکنم . فایل صوتی مصاحبه بالا را از طریق لینک ذیل گوش بفرمائید. برای مطالعه و دیدن بقیه مصاحبه های سایت سعید کاظمی اینجا را کلیک کنید. امیدوارم صحبت های من با مهندس فاتحی در مورد تجربیات کار در ونکوور کانادا برای شما مفید بوده باشد. برای مطالعه یک متن به زبان انگلیسی در مورد کار در کانادا اینجا کلیک کنید.

تجربیات کار در سیدنی استرالیا

تجربیات زندگی در سیدنی استرالیا

برای شنیدن فایل صوتی تجربیات زندگی در سیدنی استرالیا متن بالا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

جهت تماشا فیلم کامل مصاحبه بالا در مورد تجربیات زندگی در سیدنی استرالیا از طریق لینک ذیل اقدام نمائید.

امروز می‌خواهیم در موردِ تجربیات زندگی در سیدنی استرالیا به‌ خصوص که شما در سیدنی هستید صحبت بکنیم ؟ اگر می‌خواهید اول از هزینه‌ها صحبت بکنیم.

اجاره، تحصیل بچه‌ها و حالا هر جور خودتون می‌دانید متوسط هزینه‌یِ زندگی در سیدنی استرالیا چه‌ مبلغی است؟ هستید صحبت بکنیم ؟تجربیات زندگی در سیدنی استرالیا اگر

می‌خوای اول از هزینه‌ها صحبت بکنیم.

مهندس ربانی: سیدنی خُب گران‌ترین شهرِ استرالیاست و یکی از گران‌ترین شهرهایِ دنیا هم هست اتفاقاً. شهرِ گرونی هست و عمده هزینه‌یِ زندگی مثلِ اکثرِ شهرهایِ گران دنیا که پایتخت هم هست سیدنی پایتخت نیست کَمبرای اینجا پایتخت هستِش. سیدنی اولین شهرِ استرالیاست ولی پایتخت کَمبراس که یک شهرِ اداری هستِش. و تمامِ سفارت‌خونه‌ها همه تویِ کمبراس. عرضم به حضورِ شما که بله هزینه رو که می‌گفتیم عمده هزینه‌ش مسکن هستِش و در موردِ خورد و خوراک شهرها تقریباً با هم یکی هستن.

اینجا فروشگاه‌ها زنجیره‌ای هستن و هرجایِ استرالیا برید چه وسطِ بیابون باشه چه تویِ مرکزِ شهرِ سیدنی و ملبورن باشه موادِ غذایی تقریباً یکسانه، عمده هزینه مسکن هستِش که می‌تونم بگم اگه کسی بتونه اجاره بکنه یه چیزی حول و حوشِ شاید اگه فقط یک فردِ خانواده رو فرض کنیم که داره کار می‌کنه سینگل اینکام (با یک درآمد ورودی) به قولِ انگلیسی‌ها یه چیزی در حدودِ 40 درصدِ درآمدِ خانواده صرفِ مسکن میشود. حدوداً می‌شود گفت یه چیزی حول و حوشِ حدوداً ماهی بین 1500 تا 2000  دلار باشد. متوسطِ اجارَه در ماه یک آپارتمان مثلا دو خوابه هست. خُب جابه‌جا طبیعتاً فرق می‌کنه. می‌تونه سه هزار دلار باشه می‌تونه 1600 دلار باشه.

می‌تواند حول و حوشِ دو هزار دلار باشه برایِ یک آپارتمانِ دو خوابه. می‌توانم بگم کلاً تقریباً یه چیزی حول و حوشِ 4000 دلار با خورد و خوراک و حمل و نقل و حالا یه خورده هزینه‌هایِ پزشکی و دارویی و اینها با حدودِ چهار هزار دلار یه خانواده‌یِ چهار نفره یعنی زوج و دوتا بچه می‌تواند یه زندگیِ متوسط بکنن و یه مقدار کمک دولتی هم برایِ خانواده‌هایی که درآمدِ سالیانه‌شون کم‌تر از 89 هزار دلار باشه معمولاً این کمک برایِ بچه‌ها هست فقط. کسی بچه داشته باشد. کمکی می‌گیره و به این شکل هستِش معمولاً.

سعید کاظمی: مبلغ پرداختی برای بچه ها کنترل می‌شود کجا هزینه می شود یا هرکجا دوست داری می‌توانی هزینه کنی؟ یعنی باید برایِ اون بچه‌ها هزینه بشه دیگه.

مهندس ربانی: نه . کمکی هستِش که واریز می شود. دو مدل کمک واریز میشود. یه کمک اصلاً واریز می‌شه به حسابِ خانواده که اون برایِ افرادی که درآمدِ خانواده محسوب میشه یعنی اگر درامد زیر 90هزار دلار باشه اون مبلغ واریز میشه . یه مدل هست که تویِ نگهداری کودک کمک میشه. چون اینجا نگهداری کودک یا مهدکودک خیلی گرونه. از روزی 90 دلار شروع میشود. اون رو یه بخشِش رو دولت میاد مثلاً نصفِ پولِش رو میده یا شصت درصدِش رو میدهد ولی به تعدادِ معدودی از روزهایِ هفته.

و سالیانه یک سقف داره مثلاً میاد می‌گه که به هر بچه در سال ده هزار دلار میدهیم حالا ممکنه یک بچه دو رو در هفته بره مهد کودک که مثلاً که مثلاً این 8 ماهِش رو کاور کنه و یه بچه تمامِ روزهایِ هفته رو بره و این کمک مثلاً فقط سه ماهِش رو کاور کنه. ولی این کمکی هست که می‌شه به بچه‌ها اونم باز برایِ خانواده‌ایی که درآمدِشون زیرِ صد هزار دلاره. درآمده خانواده که میره بالایِ صد هزار دلار در سال اون هم خیلی محدود میشود.

سعید کاظمی: پس قانونی داره در بدو ورود دولت استرالیا حمایت کنه از مهاجر تازه وارد و از درآمدهاتون بپرسد؟

مهندس ربانی:  به اون معنی که حالا بیاد سراغِ شما که نه ولی شما از روزی که با بچه واردِ این کشور می‌شوید البته با اقامتِ دائم نه با مثلاً ویزایِ بیزینِس و نه با ویزاهایِ مشروط به قولِ خودشون پروفیشنال. کسی که با اقامتِ پِرمننت میاد بله میره تشکیلِ پرونده می شود. از همون روزِ اول حائضِ شرایطِ دریافتِ پول برایِ کمکِ بچه‌ها هست ولی دو سه ماه طول می‌کشه تا اولین دریافتِش رو بکنه. ولی از روزِ اول محاسبه میشه تا اون مبلغ براشون واریز بشود.

تحتِ عنوان‌هایِ مختلف کمک به بچه‌ها و مثلاً یک قسمتی هم هست به اسمِ نرخِ انرژی که البته در برابرِ مبلغی که اینجا برایِ قبضِ آب و برقِ پرداخت میک نید. مبلغِ ناچیزی هستِش تقریباً. ولی این بحث هست و می‌توانم بگم که برایِ هر بچه ؛آخه هر بچه ضرب‌ در دو نمیشه دوباره. برایِ دوتا بچه کسی که اولِش وارد شده و طبیعتاً درآمدِش زیرِ هشتاد هزار دلارِ در سال باشه فکر می‌کنم باشد. حول و حوشِ ماهی هزار و چهارصد دلار پرداخت می کنند. خُب این مبلغ تغییر می‌کند. زیاد نیست اما خُب بخشِ عمده‌ای از اجاره‌یِ خونه رو می‌تونم بگم جبران می‌کنه و بد نیست. ولی کسی که دیگه درآمدِش از هشتادهزار می‌گذره متوقف می‌شه.  

سعید کاظمی: خدماتِ درمانی و بهداشتی در استرالیا چقدر حمایت میشود؟

مهندس ربانی: والله بیمه که برایِ کسایی که اقامتِ دائم دارند مِدیکِر دارند. مدیکِر همون دفترچه بیمه یا کارتِ بیمه‌یِ سبز هستِش که با اون هزینه‌یِ ویزیت رایگان هستِش، یک سری هزینه‌ها مثلِ آزمایِش، سنوگرافی ، ایکس رَی، سیتی‌اِسکن اینها رایگانه و فقط ممکنِ که یک سری چیزهایِ خاص مثلا ام.آر.آی رایگان نیست و یک درصدِش رو مدیکِر میده. اینها رایگانه ولی دارو جداست. دارو رو شما پولِش رو میدی و نسبتاً گران هم هستِش. ولی مثلاً ویزیت و اینها همه با اون مدیکر کاور می‌شود ولی دندان هم با اون مدیکر تقریباً مثلِ تمامِ دنیا کاور نمیشه. شما باید بیمه یِ خصوصی داشته باشید.

سعید کاظمی: ایا محلی که در استرالیا کار می‌کنید شما را بیمه درمان می کند؟ بعد از این‌که شغل پیدا کردید مثلِ ایران اون شرکت‌ها با بیمه‌یِ خاصی میروند قرارداد می‌بندند اونجا هم داریم؟

مهندس ربانی: نه. ممکنِ بیمه‌هایِ خصوصی مثلاً میان یه شرکتی با یک بیمه‌ای خصوصی توافقی داره و ده پونزده درصد مثلاً تخفیف اون شرکت داشته باشند. نه اصلاً شرکتی که شما کار می‌کنید کاری به این بحث‌ها نداره. شما فقط یه چیزی مثلِ بازنشستگیِ ایران به اسمِ سوپِر انیوَیشِن که بهش می‌گن سوپر که حدودِ نه و نیم درصدِ درآمدِ سالیانه‌یِ شماست که اون اجباریه و اون شرکت؛ البته اجباری اون رو می‌توانید بگید من خودم شخصاً برایِ خودم سوپر رد می‌کنم ولی اون رو شرکت برایِ شما رد می‌کنه و برایِ بحثِ بازنشستگی هستِش و دولتی هم نیست بلکه شما انتخاب می‌کنید کجا واریز بشه. ممکنِ است. شما مثلاً یک شرکتِ خاصی و شماره ممبرشیپِتون یعنی شماره‌یِ عضویتِ اون سازمان رو میدی اون برایِ بازنشستگی هستیش. بحث درمان نه اصلاً هیچ شرکتی اینجا بحثِ درمان کاری نداره.

سعید کاظمی: سن بازنشستگی در استرالیا چه سنی هست؟

مهندس ربانی: قبلاً 65 بود الان من شنیدم که 67 شده ولی راستِش خودم دیده باشم قانونِشون را نمی دونم. ولی تصور می‌کنم بینِ 65 تا 67 هستیش. و اجباری هم نیست من همکارهایی داریم که مثلاً دیدم هفتاد ساله‌ هستِ. کارش رو سبک کرده هفته‌ای سه روز میاد سرِ کار و کسی مجبور نیست بازنشست بشه و می‌تونه چند روز در هفته کار بکنه یا نکنه.

سعید کاظمی: اما حقوقِ بازنشستگی که در استرالیا داره. مثلاً  از اون شرکتی که قرارداد بازنشستگی داره حقوقِ بازنشستگی تویِ حسابِش که میاد؟  

مهندس ربانی: بله میاد از اون سازمان می‌گیره حقوقِش رو ولی عرض کردم ساختار عوض شده. ما اینجا خُب دو تا مفهوم داریم. یک مفهوم داریم به اسمِ پِنشِن اِت. پِنشِن‌اِت مستمری گیره. از دولت و کمک‌هایِ دولتی می‌گیره. دیگه سیستمِ پِنشِنت اینجا به اون معنا نیست. مثلاً قدیمی‌ها پِنشِنِر هستند. از دولت می‌گیرن. چیزی که الان هست همون سوپری هست که الان شما برایِ خودت رد کردی. مثلاً شما می‌روید یک شرکتی رو پیدا می‌کنید این شرکت می‌گه بله و به شما پلَن میده.

مثلاً می‌گه من میام تویِ این بخش‌ها پولِ شما رو سرمایه‌گذاری می‌کنم مثلاً پونزده درصدِش رو می‌برم تویِ بحثِ ساختمان یه قسمتِش رو می‌برم تویِ بخشِ سهام، یه قسمتِش  رو می‌برم تویِ بحثِ گردشگری و این سوپرها این شرکت‌هایِ خصوصی هستند و حالا پولِ شما چی بشود حالا یه اصطلاحی هم اینجا هست که شوخی می‌کنن دوستان می‌گن سوپر مثلِ مهریه می‌مونه کی داده کی گرفته. حالا ما هم داریم سوپر رو می‌دیم حالا تا 67 سالگی چیزی به ما بدن یا ندن دیگه خدا می‌مونه.  

سعید کاظمی: فکر کنم اگه شخصی بمیره خانمش تا سالها بیمه رو بگیره تویِ اون کشورها نیست؟

مهندس ربانی: این سیستم بازنشستگی فقط در ایران هست می‌تونم به جرأت بگم این سیستمِ بیمه که تأمین اجتماعی این کار رو می‌کنه فقط در ایران هستِش و اینجا اصلاً یک همچین چیزی نیست. ببینید یه سری چیزهایی هست که شما خودت انتخاب می‌کنی. مثلاً الان سوپری(بیمه بازنشستگی) که الان ما رد می‌کنیم یک سری اینشورِنس‌ها (بیمه )بهش وصله. شما می‌تونید اینشورِنس‌ها رو بالا پایین ببری. این ایشورَنس‌ها مثلاً شاملِ فوت هستِش، شاملِ معلولیته. شاملِ حتی کار از دست دادن هستِش.

مثلاً از اون سوپری که هرماهه از حقوقِ شما برداشته می‌شه مثلاً من رفتم گفتم این‌قدرِش رو من اختصاص می‌دم به بیمه‌یِ عمر اینقدرِش رو می‌ذارم به قولِ خودشون برایِ توتال دیزیبلیتی یعنی معلولیتِ کامل و باز انتخاب می‌کنه می‌گه مثلاً من اگه معلول شدم تو تا 65 سالگی 60 درصدِ حقوقِ من رو بده. شما هرچقدر آپشِن‌هات رو بیش‌تر بکنی اون مقدارِ حق بیمه بیش‌تر میشود. مدل‌هایِ اینچنینی هستِش. سیستم خصوصی هستِش مهندِس جان.

یعنی مثلاً می‌تونی برایِ خودت یه ذره پولِ بیش‌تری بدی از سوپرِت ولی اینا رو داشته باشی آدمیزادِ دیگه. ممکنِ کسی براش حادثه‌ای پیش بیاد، ممکنِ کسی معلول بشه. دیگه سیستمِ خصوصی‌سازیِ دیگه. نقشِ دولت هم کم‌تر و کم‌تر می‌شه. دولت استرالیا دیگه داره فقط به این قدیمی‌هایی که پِنشِنر هستند و افرادی که دیس‌آیبِل(معلول) هستند به اینها پِنشِن یعنی مستمری میده به اونها. ولی کسی که امد اینجا کار بکنه دیگه باید خودش بیمه رد بکنه، خودش اینشورِنسِش رو بده.حالا استرالیا خیلی‌ها میان سرمایه‌گذاری می‌کنند. که مثلاً میگن برفرض در سنِ بازنشستگی اگر سوپرِ من کافی نبود مثلاً یه خونه داشته باشم این رو هم اجاره بدم به من کمک بکنه.

سعید کاظمی : یک مشکل بزرگ مهاجران در هنگام ورود به استرالیا چیست؟

عمده‌یِ مشکلی که مهاجران دارند این است. که موقعی که شما می‌خواهید مهاجرت کنید فقط می‌خواهی بروی. حالا هر جا باشه. بعضی وقت‌ها دوستان میگویند هرجا باشه میرم من میگم نه این‌طوری نگویید. من با این تفکر مشکل دارم. هرجا باشه میروم یه جوری حالتِ استعصالِ داره و من فکر نمی‌کنم کسی این‌قدر مستاصل شده باشه که بگه هرجا باشه میرم. و به نظرم این منطقِ خوبی نیست. یک سری چیزها باید بررسی بشود. یکی از مسائلی که باید در نظر گرفت اینه که ماها وقتی میایم واردِ یک کشورِ خارجی میشویم چون با چندسال سابقه آمدیم، دانشگاه رفتیم، سربازی رفتیم حالا با توجه به شرایطِ ایران مثلاً من اینجا سوپِر اَنیوَیشِنم رو در 37 سالگی شروع کردم به پرداختِش.

در صورتی که یک همکارِ استرالیاییِ من از بیست سالگی سوپر اَنیوَیشِنِش رو شروع کرده. یعنی 17 سال از من جلوتره. خُب حالا شما تصور کنید تویِ این 17 سال مبلغی که این آدم پرداخت کرده به اون سازمانِ مربوطه به اضافه‌یِ سودی که از اون گرفته چقدر متفاوت خواهد بود در بازنشستگی. بنابراین ما مهاجرها و عمدتاً دیدم مهاجرانی که تحصیلی میایند خُب طبیعی هستِش و شما تا برید دانشگاه تا چند سال کار بکنید و بیاید اینجا بالایِ 35 سال هستید. این یک واقعیت هستِش.

مثلاً روش‌هایِ دیگه‌ای دارند که حالا فقط به سوپر اکتفا نکنن. چون اینجا بانک‌ها اگر شما درآمد داشته باشید مخصوصاً اگر زوج کار بکنن بانک‌ها به شما تسهیلات می‌دَهند. حالا افراد می‌گویند. تا زمانی که جوون هستیم و هر دو زوج داریم کار می‌کنیم از این تسهیلات بیایم استفاده کنیم مثلاً می‌روند تویِ مسکن سرمایه‌گذاری می‌کنند که برفرض تویِ این 25 و 30 سالی که دارن کار می‌کنند. حالا اون هم موازی با زندگی که خودِشون دارند توش زندگی می‌کنند مثلاً پرداخت بشه بعد سرمایه‌ای می شود. براشون دیگه. از این کارها زیاد می‌کنند. و من تا اینجا خیلی زیاد دیدم مهاجرانی که استفاده می‌کنند.

بانک چند درصد خرید ملک را در استرالیا وام یا تسهیلات می دهد؟

و خُب بانک هم نسبت به ایران به‌هرحال تسهیلاتی که می‌ده تا نود درصد و حتی گاهی بالایِ نود درصد تسهیلات و وام میده به شما. چون کسی که داره کار می‌کنه از نظرِ سیستم کریدیت داره دیگه و از اون امتیاز استفاده می‌کنه. خیلی‌ها این کارها رو می‌‌کنن. راستِش رو بخوای من ندیدم کسی مخصوصاً مهاجر حالا خیلی رویِ این بازنشستگیِ سوپرِش حساب بکنه. چون خیلی زیاد نخواهد بود با توجه به سنِ شروع.

 سعید کاظمی: آیا در استرالیا مردم در لحظه زندگی می‌کنن یا برایِ آینده؟ یعنی همش دنبالِ این هستَن که وام بگیرن و خونه بخرَند ؟

مهندس ربانی: آره. راستِش رو بخوای کلاً مهاجرها بیش‌تر دنبالِ خریداریِ ملک هستَن. و خودِ بومی‌ها نه. نه که نیستن بلکه کمتر هستن. مخصوصاً تویِ کشورهایی که خیلی بحثِ ملک بُلده مثلاً مثلِ استرالیا که ملک یکی از پایه‌هایِ اقتصاده کشوره و گاهی حتی من احساس  می‌کنم دولت عمداً تویِ بازارِ مسکن دست می‌بره. این رو می‌شه حس کرد. بنابراین یکی از بزرگ‌ترین بخش‌هایِ سرمایه‌گذاری اینجا ملک هستش. می‌توانم بگم مهاجران بیش‌تر این کار رو می‌کنن. من مهاجرانی می‌شناسم اینجا مخصوصاً هندی‌ها چون از سنِ پایین‌تر هم اومدن اینجا سه تا خونه داره تو سنِ 40 سالگی ولی مدیرِ استرالیایی ِمن  که 45 سالِش هستِش هنوز مستأجره.

چون خیلی مثلاً حالا؛ نه همه‌شون، می‌تونم بگم مهاجران و مخصوصاً ایرانی‌ها چون علاقمند هستَن به سرمایه‌گذاریِ به ملک، معمولاً دوستانِ ایرانی من دیدم جزءِ گروهی هستند که سریع میرَن به اون سمت. چکار هم می‌کنن. عمدتاً کاری که می‌کنن بعد از چهارسال که اینجا هستند خُب ملکی دارند حتماً تویِ کشورِ خودشون اون رو می‌فروشن به عنوانِ دپوزیت یعنی به عنوانِ درصدی که خودِشون می‌خوان بدن مثلاً تا ده درصد ادپوزیت در نظر می‌گیرَن یا زوجی هستن کار می‌کنن، سیو می‌کنن، بعد نود درصدِش رو یا هشتاد درصدِش رو بسته حالا به مقدارِ سَیوینگی(ذخیره) که دارند وقتی دارند کار می‌کنن بهشون بانک وام میده و میرَوند ملک می‌خرَند.  

سعید کاظمی: خرید ملک در استرالیا شاید توجیه داشته باشه. در حدِ خونه‌ای خُب که نخوان مستأجر نباشن و اجاره ندن و هی جابه‌جا نشوند. هزینه‌هایِ جابه‌جایی هم مطمئناً خیلی بالا هست. داشتنِ یه خونه تویِ یک محله‌یِ متوسط سیدنی برایِ یه خانواده‌یِ متوسط چقدر هزینه داره برایِ خونه‌یِ هفتاد متری یا هشتاد متری دو خوابه؟ اصلاً سبک‌هایِ ساختمان‌سازی اونجا چه‌جوریه؟

مهندس ربانی: ببین اولاً که آپارتمان خیلی مردم نمیرَن اینجا. آپارتمان‌هایِ اینجا زَون‌بندی هستِش. یعنی اینجا مثلِ ایران نیست که تویِ کوچه‌یِ دوازده متری یهو خونه‌ها همه شدن آپارتمان چهارطبقه. زَون‌بندی هستِش. شما در برخی از زون‌هایِ خاصِ شهر سیدنی می‌توانید آپارتمان بسازید. که این زَون‌ها معمولاً نزدیکِ ایستگاهِ قطار یا نزدیکِ شاپینگ سِنترِ اون محله هست. خُب بافتِ شهر به این شکل هستِش که یک سابر تعریف می‌شه و این سابربها هر کدوم به اسمِ خودشون شناخته میشوند.

مثلاً وقتی می‌گی سیدنی فقط منظور خودِ سی‌بی‌دیِ شهر هستیش یعنی مرکزِ شهر. بقیه‌شون دیگه سابری‌ها به اسم شناخته می‌شوند. چَیس‌فود، وایتارا، کَسِتی مثلاً. بعد این مناطق هرکدامِشان برایِ خودشون یک ایستگاهِ قطار دارن و یک مرکزِ خریدِ کوچیک دارَن. فقط تویِ اون محدوده شهرداری سیدنی اجازه میدهد که آپارتمان سازی بشود. بقیه‌شون دیگه هَوس (ویلائی) هستند و حداکثر دو طبقه و اخیراً زمین‌ها کوچیک‌تر شده طبیعتاً.

مثلاً قدیم طرف زمینِش هزارمتر بود و توش یه خونه‌یِ 150 متری می‌ساخت، 850 مترِش حیاط بود اما الان زمین‌ها شده 300 متر توش 200 متر بنا می‌سازه 100 متر حیاط. کوچک‌تر شده چون طبیعتاً مهاجر اومده. قیمت ملک در سیدنی که بخوام بگم. سیدنی که گران‌ترین شهر تویِ استرالیاهستِش. قیمتِ یک آپارتمان خوب تویِ یک محله‌یِ قابلِ قبول می‌تونه حدودِ 650 یا 700 هزار دلار می‌تواند باشه. یه آپارتمانِ دو خوابه و کم‌تر هم هستند. ولی هَوس دیگه زیرِ یک میلیون نیست. چون‌که طبیعیِ زمینِش بزرگ‌تره و منظور همون چیزی هستِش که تویِ ایران می‌گن خونه‌یِ ویلایی.

سعید کاظمی: با این حساب  الان باید بیست تا 30 میلیارد هزینه بشه واسه‌یِ خریدِ ملک تویِ استرالیا؟

مهندس ربانی: بله تبدیل‌ که اصلاً نشدنی هستِش  و سیدنی گران ترین شهر استرالیا هستش. ولی شهرهایِ دیگه ارزان‌تر هستند. ملبورن حدوداً 15 درصد ارزان‌تره و شهرهایِ دیگه ارزون‌تر هستند. مثلاً کم‌تر از نصف هستند.   

سعید کاظمی: آیا برای حمل و نقل در استرالیا حتماً باید خودرو داشته باشی؟

مهندس ربانی: حتماً.

سعید کاظمی: سیستم حمل و نقل عمومی سیدنی همیشگی نیست؟

مهندس ربانی: بیست و چهار ساعته نیست. ساعاتِ طولانی از شبانه روز هستش. ولی اینقدر شهر سیدنی بزرگ است . حدود دوازده هزار و پونصد کیلومترِ مربع هستِ. شما مقایسه کنید با حدودِ 850 کیلومترِ مربعِ تهران.یعنی سیدنی 15 برابرِ تهران هستِ. حالا شما تصورِش رو بکنید که تویِ شهری که 15 برابرِ تهران هستِ به راحتی بگم از شرقی‌ترین جایِ سیدنی که معمولاً کنارِ آب تویِ هر شهری بخوای به غربی‌ترین نقطه‌یِ سیدنی بروید من تصور می‌کنم بیش از دو ساعت رانندگیِ مستقیم از اتوبان هستِش. 

خُب حالا شما تویِ همچین شهری مثلاً ماشین نداشته باشید سخته و برایِ همین هم اینجا خیلی باب هستِش که تویِ هر خونه‌ای دو تا سه تا یا 4 تا ماشین دارند. چون هر عضوِ خانواده برایِ خودش ماشین داره. به قولی حمل و نقلِ عمومی هم هست ولی مثلاً شده که این‌قدر بزرگه شما گاهی مجبورید 20 دقیقه پیاده بروید تا برسی به ایستگاهِ اتوبوس. یا مثلاً الان خونه‌یِ ما از فروشگاهی که می‌رویم اجناسِ ارزان می‌خریم خُب دو کیلومتر فاصله هست و پیاده میشه 20 دقیقه‌ای رفت. اما شما پیاده برید اما بیست دقیقه برگشت رو با یه عالمه خرید خُب خیلی سخت هستِش. برایِ همین بچه هایی که میان استرالیا معمولاً اولین مسئله‌شون اینه که ماشین بخرند و اون گواهی نامه هم داستانِ خودش رو داره. ولی واقعاً ماشین لازم هستِش.  

سعید کاظمی: برایِ گواهی‌نامه استرالیا باید دوباره تست بدن درسته؟

مهندس ربانی: ببین با گواهینامه خودت می‌توانی تا سه ماه رانندگی کنی و اون سه ماه رانندگی هم خیلی سخته چون اینجا راست فرمان هستِش و واقعاً سخته. راست فرمان هستِش و قوانینِ خودش رو داره و یکی از سخت‌گیرترین کشورهاست در زمینه‌یِ رانندگی. یعنی کسایی که از اروپا میان اینجا حتی این رو می‌گویند. جریمه‌هایِ سنگین و رانندگی داستانی خودِش رو داره. شما هم حتماً باید در کلاس‌هایِ رانندگی شرکت کنید. قبل از گرفتنِ گواهینامه اصلاً نمی‌توانید رانندگی بکنید فارغ از بحثِ گواهینامه اگر در این کلاس‌ها شرکت نکنید فکر کنم حداکثر در یک ماه ِ اول تصادف می‌کنید. چون قوانین جورِ دیگه‌ای هست، جهت عوض شده. شاید بگم یکی از چلنج‌هایِ(چالش های) بزرگ هستِش. ما اینجا دوستانی بودن پنج بار شش با رد شدن. کسایی که تویِ ایران 15 تا بیست سال رانندگی کرده بودن. من خودم مثلاً یک‌بار رد شدم دفعه‌یِ بعد تونستم بگیرم.

سعید کاظمی: قوانینِ دور زدن دورِ میدان در استرالیا خودِش یک کتاب هستِ؟

مهندس ربانی: بله اولویت‌ها. بعد راست و چپ عوض می‌شه. مثلاض من روزِ اولی که واردِ این میدون شدم هیچ‌وقت یادم نمیاد. کاملاً‌ چون چپ و راست هم شده بود واقعاً سخت بود. ولی یه کم که بره جلو دیگه عادت می‌کنی. چون واقعاً از نظرِ رانندگی معلومه. حالا اینجا کسایی هستند که رعایت نمی‌کنند ولی خیلی رانندگی اینا منظم‌تره و بهتره.  

سعید کاظمی: هزینه‌یِ خرید و بهره‌برداریِ خودرو در سیدنی چقدره. یعنی چند درصدِ درآمده یک خانواده برایِ خریدِ خودرو و چه مقدار از اون 4000 دلار هزینه برایِ بیمه، بنزین و استهلاک ماشین و از این قبیل مسائل میرود؟

مهندس ربانی: خُب خرید رو که شما می‌تونید اینجا با 1800 دلار ماشین بخرید.

سعید کاظمی: با یک هزینه‌یِ کم می‌شود در استرالیا یک ماشین خرید که کارِت رو راه بندازد؟

مهندس ربانی: یه ماشین که کارِت رو راه بندازه و هر هفته مکانیکی نباشی فکر کنم می‌شه با شش هفت هزار تا در سیدنی خرید. مثلاً یه ماشین هیوندایِ خوب گرفت. ماشین‌هایِ ژاپنی . کره‌ای خُب قیمتِشون خوبه یه مقداری هزینه و استهلاکِشون هم پایینِ و بعداً هم برایِ تازه وارد های که گاهی میان و می‌گن اولِ کار نریم ماشینِ مدل پایینِ اروپایی بخریم چون واقعاً هزینه‌ش بالاست. مثلاً کره‌ای ژاپنیِ خوبِ  چند سال کارکرده شما می‌تونید با 5 تا 6 هزارتا یک هیوندایِ خوب بگیرید. یک  تویوتایِ خوبِ قابلِ قبول رو می‌تونید با 80 هزارتا بگیرید که ماشینِ خوبی هست و رو پا هست و کم هزینه.

بنزین استرالیا گرون است. بنزین خُب قیمتِش جهانی هستِش و هر روز یه قیمت است. اون موقع که من اومدم استرالیا قیمت یه دلار و ده سنت بود ولی الان دیگه زیرِ صد و پنجاه سنت دیگه بنزین نزدم اخیراً. هزینه‌یِ بنزین بالاست. در موردِ نگهداری بله مکانیکی هم طبیعتاً گرون می شود. باید خیلی دقت بکنید که ماشینِ خوبی بخرید چون بخواد اذیت بکنه اینجا هزینه‌یِ کارگری بالاست. و چون دستمزد بالاست به همون نسبت البته وقتی می‌گویند درآمد بالاست پس هزینه هم بالاست.

شما وقتی می‌خواید برید مکانیکی یه وقت می‌بینی 150 دلار وسیله می‌خوای ولی دستمزدِ ساعتِ کارِ مکانیک می‌شود دویست دلار یعنی از اون قطعه‌ بیش‌تر میشود. بنابراین راه‌هایی هست مثلاً سعی می‌کنیم مکانیک‌هایِ آشنا پیدا کنیم، ایرانی پیدا کنیم یا مثلاً حالا ماشینِ صفر می‌گیری حالا گارانتیِ کارخانه هست یا مثلاً یه روشِ خیلی خوب که رویِ ماشینِ اولِ من خیلی خوب جواب داد من یه گارانتی روش خریدم. من 500 دلار خریدم. می‌گفتم که پولم رو حروم کردم. چی مثلاً این گارانتی می‌خواد برایِ من چیکار بکنه؟

ولی خُب خرجِ دو هزار دلاریِ ماشینِ من رو راحت انجام داد بدونِ این‌که 70 یا 80 دلار هزینه کنم. یعنی این‌جور چیزها به آدم کمک می‌کند که به اصطلاح جبران بکنه و در موردِ بیمه در استرالیا هم که سؤال کردید شخصِ ثالثِ خودمون به همون نسبت که اینجا بهش می‌گویند. تِرد پارتی اجباری هستِش مثلِ ایران ولی شما بیمه‌یِ بدنه با خودت هستِش. می‌توانی برایِ ماشینت بخری می‌توانی نخری. که الان برایِ ماشینی که حالا نسبتاً مدل بالاتری هست می‌خرند. مثلاً یک نفر ماشین ده سالِ کار را با شش هزار دلار می خرد. معمولاً براش بیمه بدنه نمی‌خرد و فقط همون شخصِ ثالث رو می‌خرد.  

سعید کاظمی: حالا از تجربیات خودتو ندر در موردِ تحصیلِ بچه‌ها در استرالیا صحبت کنید. مدرسه و حالا چون می‌دونم شما دو تا فرزند دارید مثلاً در موردِ دانشگاه. اگه کسی علاقمند بود دانشگاه بره توجیه دارد. اونجا کسی دانشگاه بره یا نه. فعلاً حالا از دبستان و دبیرستان بگویید؟

مهندس ربانی: خُب استرالیا هم در مقطعِ ابتدایی و هم در مقطعِ دبیرستان هم مدارسِ دولتی هست هم خصوصی، ولی معمولاً تویِ ابتدایی من ندیدم کسی بچه‌ش رو مدرسه‌یِ خصوصی بذاره. چون چیزِ خاصی نیست. مگر این‌که بعضی‌ها هستند مدارِسِ کاتولیک هستند. کاتولیک که می‌گویم مالِ کلیسا هستِش ولی لزوماً درسِ مذهبی نمیدهند. شما می‌توانید مدرسه‌یِ کاتولیک بچه‌ت رو بنویسی که خصوصی هست و شهریه هم میدهی ولی بگی من آموزشِ مذهبی نمی‌خوام. بعضی از خانواده‌ها علتِ این‌که بچه‌هاشون رو میذارن تویِ مدارسِ کاتولیک فقط یه مقدار بحث‌هایِ اخلاقی هستیش باز مذهبی هم نیست.

مثلاً می‌گن اونجا دیسیپلینِشون بهتره. بچه‌ها رو منظم‌تر و با ادب‌تر بار میارَن. حالا فارغ از این مسئله ابتدایی و دبیرستان هر دو پابلیک هستِش، شهریه از شما نمی‌گیرَند. ولی در هر ترم یک مقدار بابتِ یونیفرم، کتاب و غیره که چون همه اینا در مدرسه تهیه میشود. مثلاً کلاهِ اینجا اجباری هستیش بخاطرِ بحثِ سرطانِ پوست. در حدِ چند صد دلارِ که باز مدرسه فرق می‌کنه. ممکنِ یک مدرسه‌ای دویست دلار باشه ممکنِ یک مدرسه‌ای 400 دلار باشه. شما هیچ شهریه‌ای نمی‌دید.

یک هزینه‌هایی هم هست که می‌توانید داوطلبانه مثلِ ایران که یه چیزی دارَند شبیه انجمنِ اولیاء و مربیان خودمون هست. مثلاً  شما می‌تونید داوطلب اگه می‌خوای به مدرسه کمک کنید. ولی در موردِ دبیرستان خُوب تمایل به مدارسِ خصوصی یک مقدار بیش‌تره و جالبه که این هم باز بیش‌تر بینِ مهاجرهاست. خودِ بومی‌ها و استرالیایی‌ها چون اون دفعه هم تویِ فیلمِ قبلی هم گفتم. که حالا حداکثر بیست سی درصدِشون میرن دانشگاه و خیلی برای استرالیایی ها دانشگاه مهم نیست.

ولی مهاجرها مخصوصاً آسیایی‌ها منظورم چینی و کره‌ای‌ها بیش‌تر به این مسئله اهمیت می‌دهند. باز هم خصوصی‌ها دو مدل هستِش. یه مدل کامل پرایوت هستند یکم شهریهشون بالاتره خُب حالا آموزش‌هاشون منسجم‌تره. دیسیپلینِشون بهتره. باز کاتولیک‌ها یک کم شهریه‌شون پایین‌تره. ولی باز مدارسِ کاتولیک هم زیاد هستند. ولی لزوماً آموزشِ کاتولیک ندارن مگر خودت بخواهی. یه سری مدارِسِ سِلِکتیو هم هست که تویِ ایران بهش می‌گفتیم نمونه مردمی. اینها آزمون دارند و رَنکینگ هم دارند.

مثلاً بچه‌ها می‌توانند در کلاسِ ششم ابتدایی که سالِ آخرِ ابتدایی هم هستِش امتحان بدهند و دبیرستانیشون رو برن مدرسه‌یِ سِلِکتیو. دقیقاً امتحان میدهند و اون مدرسه هم لیستی داره که تعدادی راانتخاب می‌کنه خُب اونا آموزششون بهتره، معلمهاشون بهتره و نهایتاً بحثِ پروسه‌یِ دانشگاه مثلِ ایران فقط با یک کنکور نیست. بچه‌ها آخرِش در سالِ دوازدهمِ دبیرستان یک آزمون به اسمِ اچ.اِس.دی دارند که شبیه کنکورِ خودمون هستِش البته مثلِ کنکور در یک روز نیست چند روز همون‌طور ادامه داره،

تویِ سابجِکت‌هایِ مختلف. ولی فقط اون بررسی نمی‌شه. میانگینِ نمره‌هایِ سالِ یازده با سالِ دوازده همه‌یِ بخش‌ها بررسی می‌شود. اون اِچ.اِس.دی رو هم میدن اونوقت میان با توجه به نمره‌ای که می‌گیرند انتخابِ رشته می‌کنن برای ورود به دانشگاه در استرالیا(شبیه سیستمِ ایران) باز دانشگاه‌ها مثلاً برفرض و زیاد مطمئن نیستم می‌خوای یونیوِرستی آف سیدنی بری ممکنِ بیاد بگه این رشته‌یِ مثلاً حقوقِ دانشگاهِ سیدنی اِچ.اِس.تیِ بالایِ نود می‌خواد. پس اگر کسی 88 بگیره اونجا رو قبول نمیشود.

به این شکل هستِش. گاهی من دیدم برایِ پسرِ یکی از دوستانم باهام بود که اون آزمون‌هایِ سالِ یازده دوازدهِش  رو که داره میده در طولِ تحصیلِش چون رأیِ دیپورت هم به دیتا بَیسِ دانشگاه‌ها بدن قبل از این‌که حتی آزمونِ اِچ.اِس.دی رو بدن اون دانشگاه میاد به اون نفر آفر میده. که مثلاً شما می‌تونید در دانشگاه بیاید درس بخوانید و بستگی داره به عملکردِ اونها. ولی نهایتاً بعد از اِچ.اِس.دی معلوم میشه کسی دانشگاه میره یا نمیره و هرچقدر هم نمره‌یِ اِچ.اِس.دی بالاتر طرف میره دانشگاهِ رَنکِ بالاتر در استرالیا،

سعید کاظمی: استرالیا هم عطشِ تحصیل در رشته پزشکی هست؟ استرالیا چه رشته‌های دانشگاهی طرفدار داره؟

مهندس ربانی: استرالیا هم هست. ولی معمولاً رشته‌هایی که نمره‌یِ بالا می‌خوان و خیلی محبوب هستن مثلاً حقوق هست مهندسی‌ها هم هستند و بچه‌ها زیاد می‌خوانند. ولی فکر کنم حقوق پرطرفدارتر هستِش. رشته‌هایِ حسابداری اینا معمولاً خوب هستند. مهندسی‌ها هستند مثلِ ایران. رشته‌هایِ پزشکی هستند. به قول معروف اتفاقاً فکر کنم پروسه‌ش هم همانقدر طول می‌کشه چون به هرحال این واحدها یه جورایی بین المللی هستند بین همه کشورها و تا حد زیادی اینا مشترک هستند.

سعید کاظمی: ایا در استرالیا دانشگاه دولتی هم داریم؟ هرینه تحصیل دانشگاه چه مبلغی است؟

مهندس ربانی: یک مقدار هزینه دارند. ببین ما سه جور دانشجو در استرالیا داریم. یک مدل که دانشجوهایِ بین المللی هستند که اَپلای کردن از ایران، چین، ژاپن اومدن درس بخوانند. که شهریه‌یِ کامل میدهند. حداقل سالی حدودِ سی چهل هزار دلار شهریه‌ شونه که اونا داستانِشون سواست. مگر این‌که طرف اِسکالِر شیپ داشته باشه. که البته اِسکالِر شیب هم برایِ لیسانس خیلی سخته. معمولاً تویِ فوق‌لیسانس و دکتری هست که مثلاً من خیلی دیدم که مثلاً بچه‌هایی که از ایران اِسکالِر شیپ می‌گیرَند.

میان درس می‌خوانند. اون یک بخشش هست. دوم بخش کسایی هستند که پِرمننت هستند ولی سیتیزِن نیستند. اونها شهریه‌شون بیش‌تره. یعنی طرف مثلاً دو سالِ اومده استرالیا پسرِش دانشجو شده، اونها شهریه‌شون بیش‌تره. ولی اگر سیتیزَن یا شهروند استرالیا باشند باز شهریه‌شون کم‌تره می‌شود و اینها در واقع از یک وام استفاده می‌کنند. که وقتی برن سرِ کار و موقعی که خودِشون بخوان می‌توانند شروع بکنند به بازپرداخت. بچه‌هایی که سیتیزِن هستند از همه بهتره، شهری‌شون کم‌تره و اون شهریه رو هم بعداً که میرن سرِ کار از حسابِشون کم میشه. روال معمولاً به این شکل هست.

سعید کاظمی:و اگه کسی نخواد استرالیا دانشگاه بره چی؟ بخواد تخصص یاد بگیره. مثلاً من شاید دوست داشته باشم نانوایی داشته باشم، رستوران بزنم. حالا یه شغلِی که یک هنر نیاز داره. دوره‌یِ تخصصیِ کورس باید بگذرونم در استرالیا؟

مهندس ربانی:بله تیف هست برایِ این رشته ها در استرالیا. تیف خیلی خوبه و تقریباً همه‌یِ مسائل رو شامل میشود. از مهارت‌هایِ هنری بگیر، ویژوال آرت بگیر، عکاسی بگیر تا نقاشیِ، نقاشیِ دیواری، آهنگری، نجاری. بله اینا مثلاً مهارت‌هایی هستند که تیف آموزش میده، دانشگاهِ علمی کاربردیشونه و بعد یه سیستمی هم که تیف داره و به نظرِ من خیلی سیستمِ خوبی هست بچه‌هایی که تیف میرن می‌تونن یه مدت به عنوانِ کارآموز بیان واردِ بازار کار استرالیا بشوند تویِ اون زمینه.

مثلاً فرض کنیم کسی می‌خواد بره تیف اِلِکتریشِن (برقکار)  بشود. خُب این یک دوره‌یِ دو ساله‌س اگر شما یک‌سره بخونید. حالا اینا میان چیکار می‌کنن؟ به جایِ این‌که همه‌یِ روزها رو بیان برن کلاس یه واحدهایِ عملی هم دارَن، دو روز یا یه روز در هفته میرن کلاس و اون چهار روزِ هفته رو میروند با یک کارگاهی که ریجِستِر شده و مثلاً طرف یک اِلِکتریشِن لایسِنزدار کارگاه رو داره هدایت می‌کنه، میروند اونجا، نامه می‌گیرن برای تیف، بعد چهار روز می‌روند انجا به عنوان اَپِندیس کار می‌کنن با دستمزدِ پایین‌تر، مثلاً 15 دلار

سعید کاظمی:یعنی دانشجویان تیف در استرالیا می روند.تجربه کسب می کنند؟

مهندس ربانی:بله. که اونجا یک روز عملاً درس می‌خونن و سه چهار روز میرن تویِ اون کارگاه کار می‌کنن. و هم شهریه‌یِ کم‌تری به تیف میدن و هم این‌که یک دستمزدی می‌گیرن و اون کارفرما هم براش مزایایی داره بچه‌هایی که از تیف میان براش کار می‌کنن. این مدلِ تیف هستِش حالا می‌تونه همه چی باشه نقاشی یا نجاری.

سعید کاظمی: رشته‌هایِ علمی کاربردی در استرالیا چقدر هزینه داره؟

مهندس ربانی:به شرایطِ اقامتِ شما بستگی داره. برایِ سیتیزِن‌ها تا جایی که خبر دارم مثلاً یک کورس ممکنِ سالی دقیقاً نمی‌دانم باید قبل از این یه تحقیقی می‌کردم.

سعید کاظمی:حالا آقایِ مهندس کسی از ایران بخواد بیاد استرالیا در دانشگاه تیف درس بخواند؟ شانس داره تویِ اون‌ها شرکت کنه؟

مهندس ربانی: ببینید بله ممکنِ ولی شهریه‌ش بیش‌تر میشود. مثلاً کسی سیتیزِن نباشه خُب طبیعتاً باید بیش‌تر شهریه بده. یک سری سوبسید ها هست برایِ سیتیزِن‌های استرالیا که مثلاً اینترناشنال که اقدام بکنی باید کامل شهریه رو بدهید. اینجا یک سری هستند که اینترناشنال به جایِ این‌که برن دانشگاه طرف اصلاً علاقه داره کارِ ترَید بکنه. یه کارِ مهارتی بکنه. بجایِ این‌که به دانشگاه بیاد میاد تیف، دو سال شهریه میدهد؛ یه چیزی حول و حوشِ ده هزار تا بیست هزار دلار در سال حداقل هست بعد مثلاً یک لایسِنز می‌گیره و دیگه چون تویِ اون زمینه لایسِنز داره دستمزدِش خیلی تفاوت می‌کنه.

سعید کاظمی:هم زبانِش تقویت شده و هم با محیط آشنا شده و هم خیلی از اِسترِس‌هاش کاهش پیدا کرده و به قولِ شما یک لایسِنز داره که به دردِش می‌خوره.   

مهندس ربانی:بعد با اون لایسِنز می‌تواند بیزینِس بکنه و چند نفر رو بیاره براش کار بکنن. به اینها در استرالیا بیزینِس‌هایِ کوچک می گویند. البته دولت هم بهشون تسهیلاتی میده. یادم هستِش یه بار از طرفِ وزیرِ اقتصادِشون هم صحبت شد که می‌گفت ما خودمون هم می‌دونیم که خیلی از این؛ ما یه چیزی اینجا داریم به نامِ بازگشتِ مالیات، که بِزینِس‌هایِ کوچک پلَی می‌کنن خیلی‌هاشون خیلی آنِست(صادق) نیستند به قولِ خودِشون. یعنی طرف عددسازی می‌کنه.

فرض کنید طرف مثلاً شرکت داره نقاشی می‌کنه بعد یه ماشین می‌خره این ماشین رو می‌زنه به عنوانِ هزینه‌هایِ شرکت و یه مقدار از مالیاتِش رو پس می‌گیره. یادمه که مثلاً اون وزیرِشون می‌گفت خیلی از اینا ما داده‌هاش رو می‌دونیم درسته ولی عمداً سعی می‌کردیم حمایت کنیم چون بیزینِس‌هایِ کوچک وقتی واردِ فضایِ رقابتی می‌شَن برایِ کلِ مجموعه خوب هستند چون یه حالتِ رقابتی ایجاد می‌کننئ و اینجا وقتی طرف یه شرکت رو می‌زند خیلی از هزینه‌هاش رو به عنوانِ هزینه‌هایِ شرکت می‌زند.

مثلاً ماشینی خریده، کامپیوتری خریده، رفته ابزار خریده و حتی میره یک دریل می‌خره اون رسیدِش رو نگه می‌داره در هزینه مالیات پلی می‌کنه از درآمدِش کم میشود. بنابراین طلبکار میشود و یه مقدار از مالیاتِش رو دولت بهش برمی‌گردونه. دولت استرالیا مثلاً سعی می‌کند بیزینِس‌هایِ کوچک رو حمایت کنند. حالا این بیزینِسِ کوچک ممکنِ یک نانواییِ کوچک باشه، ممکنه یک شرکت باشه و ممکنِ یک شرکت باشه با بیست نفر آدم .

سعید کاظمی:یه بحثی که خیلی من دارم تبلیغِش رو تویِ فضایِ اینترنت و دنیایِ دیجیتال می‌بینم بحثِ جاب آفر هستِ. اصلا چیزی به اسمِ جاب‌آفر ما برایِ خارجی‌ها در استرالیا داریم؟ یعنی کسی که ادعا می‌کنه من اینجا جاب‌آفر بهت میدم اصلاَ معنی داره؟

مهندس ربانی:عمدتاً فیک هستند. ببینید سیدنی اینقدر متقاضیِ جاب هست که چرا طرف برایِ نجار بخواد از ایران آدم بیاره و یا برایِ یه دونه آجرکار. یعنی شما اینجا از یک شهر میری شهرِ دیگه بیکار می‌مونه تا اونجا بتونی به اون بازار محلی اونجا آشنا بشوید. چطور مثلاً طرف من دیدم آره نجار می‌خواهد مثلاً میاد جاب‌آفر. می‌دونه داستانِ جاب‌آفِر چیه؟ اینا خیلی‌هاشون پُشتِش یه دغل‌بازیِ بینِ اون آدم و یه نفر اینجاست. واقعاً اگر کسی متقاضیِ نیرو باشه اینجا نیرو هست.

در مواردِ خاص مگر تخصص خیلی خاص باشد. مثلاً یک شرکت در استرالیا جوش‌کارِ زیرِ اقیانوس می‌خواهد. میاد جاب‌آفر می‎گیره مثلا یه نفر رو از آفریقایِ جنوبی برمی‌داره میاره. بله این شغلِ خاصی هست و چند نفر تویِ دنیا می توانند این کار رو انجام بدن. ولی در موردِ کارهایِ مهارتی عمدتاً متاسفانه. البته تویِ استرالیا خوشبختانه کم‌تره و من این رو خیلی تویِ سمتِ اروپا و کانادا می‌بینم. ولی تویِ استرالیا کم‌تره علتِش هم اینه که یه مقدار اینا رو دستِشون رو یک مقدار قوانین سفت و سخت بسته.

کاری که اینا می‌کنند اینه که اون بابا که حالا به اصطلاح وکیل هستِش مثلاً یک نفر رو می‌شناسه در سیدنی این بابا حالا  در مارکت کاری داره می‌کنه؛ ممکنِ نقاش باشه، ممکنِ نجار باشه، بعد با اون هماهنگ می‌کنه و این بنده‌یِ خدا رو به اسمِ جاب آفِر میاره اینجا و می‌بره ظاهراً سرِ اون جاب هم میذارد. کارِش تموم شده می‌گه خُب این ویزات و این هم کارِت دیگه سی‌هزار دلارِ من رو بده. حالا اون بابا از دو لحاظ ازش سوء استفاده میشود.

اولآ قاعدتاً اون کارفرما پرداختِ درستی نخواهد کرد به این آدم. می‌خواد لابد براش سوپر رد نکنه، می‌خواد لابد براش مثلاً پرداختِ منظم نکنه و بعد از دو سه ماه هم میگه آره تو مثلاً کارِت خوب نبود و بخشی از پولِش رو هم لابد نمیده و اینا عمدتاً به همین شکل هستند چون دارم می‌بینم اینجا. چون اینجا برایِ هر کاری متقاضی بخواهی هست و چرا باید طرف از ایران و یا از عربستان بیاد  در استرالیا جاب افر بده.

سعید کاظمی:چرا دولتِ استرالیا اگه نیرویِ کارِ کافی داره مهاجر متخصص می‌پذیره؟

مهندس ربانی:اینجا کار به اندازه‌یِ کافی نداره. ببینید مهاجر متخصص که میاد خارج سه اتفاق براش می‌اُفتد. در هر سه حالت به نفعِ کشورِ مقصد هستِش. یکی این‌که میاد تخصص داره و سابقه‌یِ کار داره، جذبِ بازارِ کار می شود. یک عددی می‌خوندم می‌گفت که یک نفر تا بخواد از روزِ اولِ مدرسه یه مدرکِ لیسانس بگیره پونصدهزار حداقل برایِ سیستم‌ آموزشیِ کشور هزینه هست. این تازه یک لیسانسِ صفر هست. حالا یه مقدار هم کار کرده تویِ ایران، تو عراق و ترکیه و سابقه کار داره. سابقه‌ش رو هم با خودِش میاره. مالیات هم میده. خُب این یک آپشِن هستِش که سوده.

دومِش اینه که این آدم تویِ اون فیلدِ خودِش جذب نمی‌شود. ولی بالاخره کاری میاد بکنه.  چه می‌دونم میاد قنادی می‌زنه، میاد رانندگی می‌کنه. خُب باز هم داره کار می‌کنه، پول تولید می‌کنه، مالیات میده. حالتِ سوم اینه که اصلاً میاد شکست می‌خوره خدایی نکرده برمی‌گرده. خُب 40 هزار دلار خرج کرده برگشته. هر سه تاش سوده. و این کشور مثلاً یک چیزی حول و حوشِ پنج شش برابر وسعتِ ایران کم‌تر از 24 میلیون جمعیت داره.

خُب طبیعتاً هنوز پذیرِش داره و حالا  نمی‌تونم بگم که اون سیستمِ اِسکیل سِلِکتِش که مثلاً میاد می‌گه من امثال دویست مهندسِ برق می‌خوام و 150 تا مهندسِ مکانیک خیلی هوشمند هستِش و مثلاً یه تحقیقی خیلی منسجمِ پشتِ این داستان شده نه. خیلی‌هاشون هم به اون انسجامی که ممکنِ به ذهنِ مهاجر باشه نیست. حالا مثلا اگر امثال 300 تا اِلِکتریکال اینجینیِرینگ(مهندس برق) می‌خواهند لابد حالا 300 تا پوزیشِن اونجا خالی هستِش نه به این شکل نیست.

ولی من حیث المجموع واقعاً در مارکت نیاز هست. یعنی مثلاً من تویِ این شش هفت سالی که اینجا کار کردم همیشه تویِ شرکت‌هایی که بودم دیدم که واقعاً نیروهایِ خوب با کارِ خوب جذب میشوند، جابه‌جا می‌شن، جاشون خالی میشه و جاشون باید طبیعتاً پر بشود یعنی دیمَند(نیاز) هست و من می‌بینم ولی نه حالا اینقدر هوشمند که پشتِ اون لیست‌هایِ جدول‌هاشون یک تحقیقِ وسیع باشه. نه به اون شکل نیست.  

سعید کاظمی: ارتباطِ جامعه‌یِ مهاجر حالا اینجا ما هدفمون جامعه‌یِ ایرانی هست با خودِ جامعه‌یِ استرالیا چطوریه؟ یعنی شما چه احساسی دارید با همسایه‌ها، محیط، اجتماع؟ و معمولاً ارتباطِشون با مهاجر چه‌طوری هستِش؟ احساسِ نژادپرستانه‌ای هم کردید؟

مهندس ربانی:من خیلی این بحث رو ندیدم. هر چقدر جالبه حالا سطحِ تحصیلات و سطحِ اجتماعیِ زندگیِ اون آدم بره بالا طبیعتاً این رفتارها هم توش کم‌تر میشه. چو ن اینجا تویِ استرالیا یه مثلِ میگن طرف یا خودش مهاجره، یا باباش مهاجر بوده یا حداکثر بابا‌بزگِش. چون واقعاً کشوری مهاجرپذیر هستِ . کانادا هم به همین شکل هستِش. آمریکا هم به همین شکل هستِش منتهی طولانی‌تر. حالا آمریکا مثلاً با پونصد سال قدمته مهاجرت و استرالیا با 200 سال قدمتِ مهاجرت. کانادا هم به همین‌شکل.

بنابراین این مسئله پذیرفته شده است. شما قطعاً این حس رو در دانمارک نخواهید داشت حالا مثال زدم که بومی‌هاش بیش‌تر هستن. و در موردِ پذیرِشِ ایرانی‌ها هم محل به محل فرق می‌کنه. پذیرشِ خارجی‌ها نه لزوماً ایرانی‌ها. آدم با آدم فرق می‌کنه. من عمدتاً مشکلِ خاصی نداشتم و حتی با همسایه‌هامون هم ارتباط داریم. البته یک چیزی رو هم به شما بگم چه ارتباط با همکارها و چه ارتباط با همسایه‌ها در استرالیا به اون عمقِ رابطه با اون دوست ایرانی نخواهد شد.

من مثلاً الان با همکارها میریم می‌شینیم تویِ رستوران و شاید دو ساعت هم با هم غذا بخوریم و بگوییم و بخندیم ولی عمقِ رابطه‌یِ من با اون آدم هرگز به اندازه‌یِ عمقِ رابطه‌یِ من با دوستِ ایرانیم که اینجا با هم رفت و آمدِ خانوادگی داریم اونقدر نخواهد شد. در یک سطحِ دیگه محدود میشه. مثلاً در حد همین یه بیرون رفتن. مثلا با همسایه‌ها ما شده تویِ حیاطِ هم نشستیم یه باربیکیو هم درست کردیم و با هم خوردیم یا مثلا اون ابزاری از من قرض‌گرفته یا من به او قرض‌دادم.

این مسائل اینجا خیلی پذیرفته شده است و همسایه‌ها هم‌دیگر و می‌شناسند و گرم هستند. عمدتاً خودِ اُزی‌ها گرم هستَن ولی اَیژیَن‌ها کم‌تر ارتباط برقرار می‌کنن. هندی‌ها باز یه ذره مثلِ خودِمون پرحرف و یه ذره ارتباط می گیرند. ولی چینی‌ها عمدتاً سردتر هستَند. ولی خودِ استرالیایی‌ها مردمِ خونگرمی هستند و اینجا مسائل نژادپرستی رو من هیچ‌جا ندیدم. شاید بگم فقط یه مورد دیدم.

داستان یک برخورد نژاد پرستانه در سیدنی استرالیا؟

اونم جالب بود ما یک‌سری پروژه داشتیم برایِ یه جایی مثلِ وزارتِ مسکنِ ایران. اینا یه سری خونه‌هایی دارند که میدن به افرادِ کم درآمد در استرالیا. این افراد عمدتاً آدم‌هایی هستند که اصلاً خانوادگی هم خیلی داغون هستن و ممکنه معتاد باشند و به قولِ معروف از این خونواده‌هایی که آویزونِ دولت هستند. دولت یه پولی به اینا میدهد، اینا هم آویزون و درب و داغون. بعد من یادمه این خونه‌هارو که یه پروژه‌ای با ما داشت وزارت‌خونه دِپارتمان که ما می‌رفتیم گزارش می‌دادیم،

یه بازدید می‌کردیم که از لحاظِ فیلد‌هایِ مختلف ایمن هست یا نه. مثلاً من برقِش رو بررسی می‌کردم، همکار بحثِ آتش نشانی رو بررسی می‌کرد و این تنها موردی بود که من می‌تونم بگم بحثِ نژادی اینجا برایِ من پیش اومد و اونا هم گفته بودن اینها آدمم‌هایِ ناراحتی هستند و اگه هرچی گفتن هیچی نگویید. بالاخره ما اونجا نماینده‌یِ هَوزینگ بودیم و خیلی محدود بودیم. می‌رفتی در می‌زدی بعضی‌هاشون؛ حالا فرض کنید کسی که تویِ خونه‌یِ دولتی نشسته.

رفتارِش به‌هرحال خیلی جالب نیست. در زدیم طرف اومد گفتِش که برایِ چی اومدید، خُب گفتیم که اومدید خونه رو بازدید کنیم. یه خانمی بود و مشخص بود که یه آدمِ نرمال و سالمی هم نبود شروع کرد به بد و بیراه گفتن و کی شما رو اینجا راه میده و برگردید کشورِ خودتون، اینجا چی می‌خواید. بعدئما هیچی نگفتیم چون به ما گفته بودن به اینا هیچی نگیم. بعد من دیگه طاقت نیاوردم. هی گفت و گفت آخرِش گفتم این کشوری که تو میگی به من خیلی بیش‌تر از تو نیاز داشته برایِ همین من اینجام.

خیلی ناراحت شد بعد گفت من اسمتون رو می‌نویسم و میدم گفتم این اِسمِ منه و لَیبِلِ من حتماً تماس بگیر و بهشون بگو. ولی باور کنید این تنها مسئله‌ای بود من اینجا دیدم. اون بنده‌یِ خدا یک فردِ دراگی(معتاد) بود داغون بود حالا قاطی کرده بود ولی ندیدم خیلی واقعاً. یعنی این کشور یاد گرفته که مهاجر اومده به اینجا و سود رسونده به این کشور. اگه یادِتون باشه تویِ آمریکا وقتی ترامپ یه کم حوزه‌هایِ نژادپرستی می‌گرفت خیلی از مردم بهش می‌گفتن ترامپ فراموش نکن که آمریکا رو مهاجر ساخته.

آقای مهندس یک دنیا سپاس از وقتی که گذاشتید. دوستانی که علاقه مند هستند. مطالب بیشتری از در مورد زندگی در هر جای دنیا را مطالعه بفرمایند. اینجا کلیک بفرمائید. اگر علاقه مند هستید. مطالعه مطالب مشابه به زبان اصلی هم از اینجا کلیک بفرمائید. لطفا شما هم اگر علاقه مند هستید. تجربیات خودتون را با هموطنان عزیز به اشتراک بگذارید. با من سعید کاظمی تماس بگیرید. تا در یک لایو مشترک تجربیات ارزشمند شما را بشنویم. یا می توانید. در قالب یک فایل ویدئویی یا صوتی تجربیات خودتون را در اختیار ما بگذارید.

رویا حسام از کارگری تا کارافرینی

تجربیات شانزده ساله حسام از کارگری تا کارآفرینی

برای شنیدن فایل صوتی تجربیات شانزده ساله حسام از کارگری تا کارآفرینی از طریق لینک ذیل اقدام فرمائید.

برای تماشا فیلم کامل صحبت های من با اقا حسام عزیز از طریق ویدئو ذیل اقدام کنید.

سعید  کاظمی: سلام به همه‌ِ دوستان امروز با آقای حسام حسن زاده  همراه هستیم ومی‌خواهیم تجربیات شانزده ساله حسام از کارگری تا کارآفرینی یا به قول خود آقای حسن زاده، رؤیایِ شونزده‌سالشون که از کارگری شروع کردند و الان یکی از مربیانِ کسب و کار و یک کارآفرین هستند رو با هم مرور بکنیم.

کلاً من در سایت و پیج سعید کاظمی (saeidkazemi) در موردِ تجربیات تک تک ادمها صحبت می‌کنم. حالا این تجربیات در مورد کسب و کار، مهاجرت، تحصیل باشه. از خودم بگم. من خیلی شغل‌هایِ مختلفی عوض‌کردم تویِ این سال‌ها و همیشه هم کارمند بودم. حالا کارمندی ذاتاً بده یا نه حالا روش بحث می‌کنیم. ولی رؤیایِ کارآفرینی نمی‌شود گفت شاید خویش فرمایی داشتم. همیشه دوست داشتم. که ساعتِ کارم دستِ خودم باشه، و منابعِ درآمدیِ متنوعی داشته باشم.

یک مهاجرتِ ناموفق داشتم و  بعد از این‌که برگشتم ایران تصمیم‌گرفتم این تجربیاتم رو همه رو سرجمع بکنم. خیلی رؤیا پردازی کردم ببینم چه‌کاری می‌تونم بکنم که مفید باشه و به امیدِ خدا بعد از یکی دوسال مطالعه و تحقیق و کلی شرکت تویِ دوره‌هایِ بیزینسی و مطالعات متفاوت؛(شاید ۵۰ تا کتاب خوندم تویِ این دوسال اخیر) خیلی وقتم رو فشرده گذاشتم و امروز احساس می‌کنم که آماده هستم که این هدفی که تویِ ذهنم دارم بهش بپردازم. امروز هم آقا حسام حسام حسن زاده  که تجربه‌شون رو در اختیارِ ما بذارند. دعوت کردم.

آیا دوره آموزشی کسب و کار بخریم یا نه؟

حسام حسن زاده : خواهش می‌کنم. خیلی خلاصه و مفید من این شونزده سال رو می‌خواهم برایِ شما دوستان بگویم ولی مفید و خلاصه. ببینید این روزا مد شده که همه‌ می‌خوان دوره بفروشن و همه می‌خوان باعثِ موفقیتِ دیگران بشَوند. همه می‌خواهند به ما پول بدن. همه می‌خواهند به ما حقوق بدن و یه کاری بکنن که کسبِ درآمدِ ما بیش‌تر بشه. ولی موضوعی که هست اینه است. که میان محصولِ اون درخت رو به ما نشون میدن. یه نگاهی به این سیب بکن، من مثلاً این سیب رو پارسال نداشتم و امسال دارم.

پدربیامرز یه درخت هم که بکاری بعد از ۵ سال، ده سال میوه می‌ده. نمی‌ شود که اون میوه رو گرفت ونشان داد و بگی که این حاصلِ الان هستِش. این کاری که دارَن می‌کنن به نظرِ من؛ درست نیست. من میام و خلاصه رو می‌گم. الان که من دارم با شما صحبت می‌کنم تویِ شرکتِ خودم نشستم و اِسمِ شرکتم هم حسام هست. ولی الان چرا اصلاً اِسمِ شرکت حسامِ شما باورتون نشه که اصلاً به‌خاطرِ اسمِ خودم نیست و دلیلِش برمی‌گرده دقیقاً به شانزده سال پیش.

داستان جربیات شانزده ساله حسام از کارگری تا کارآفرینی؟

حالا بذارید با هم بریم به شونزده‌سال پیش طبقِ همین چیزی که اینجا براتون نوشتم. خدمتِ شما که عرض کنم من پارسال از کارم استعفا دادم و الان یک‌سال و یک‌سال و نیم هستِش که استعفا دادم که اومدم خدمتِ شما با چندتا ایده‌هایِ مختلف. حالا از چه‌کاری هم بهتون می‌گم. با چندتا ایده‌یِ مختلف استعفا دادم اومدم بیرون برایی اینا و همشون به شکست خورد. این‌که می‌گم شکست خورد نه این‌که ضرر کردم و ورشکست شدم. وارد شدیم دیدیم اصلاً علاقه‌یِ من نیست. یکی از اونا ساخت و ساز بود. دو ماه ساخت و ساز می‌کردم دیدم نه با روحیه‌یِ من سازگار نیست رفتم بیرون.

اومدم یک پیج زدم. از طریق این پیج من یک پیجِ کاری هم دارم به نامِ اَنجیر ای اِس تی که مخففِ انجیرِ استهبان هستِش که الان خودِش شده بازرگانیِ انجیر و شرکتِ حسام هم چند تا زیر مجموعه داره که کارهایِ متفاوت انجام میدن حالا خیلی خلاصه. اون پیج رو که زدم حاصلِش شد این شرکت. حالا بیایم سراغِ اون کار. ببینید اون پَیجِ حاصلِ اون استعفا بود، حاصلِ اون شکستِ بود . اون پیجِ الان شده یک شرکت. من از شغلِ ویزیتوری استعفا دادم. من هشت سال ویزیتورِ شرکتِ دارو بودم زمانی هم که استعفا دادم تویِ اوج بودم و بالاترین حقوقی که تویِ یک شرکتِ دارویی یک ویزیتور می‌تونه بگیره رو من چندین سال گرفتم و حالا هم همکارام بودن و هم شرکت‌ها هستند و من از اونجا استعفا دادم.

حالا چطور شد با شغل ویزیتوری آشنا شدم؟

حالا چی شد که من اومدم سراغِ شغلِ ویزیتوری؟ ببینید می‌خوام برم و برسم به مقصدِ اولی. چی شد که من اصلاً شدم ویزیتور؟ سال ۹۱ من تویِ ترمینالِ کاراندیشِ شیراز کار می‌کردم. صبح ساعتِ ۶ تا ساعتِ ۳ بعدظهر صندوق‌دارِ شرکتِ گیتی‌پیما تویِ ترمینالِ کاراندیش بودم. از ساعتِ چهار و نیمِ بعدظهر هم تا ۱۲ شب مسافرکشی می‌کردم. قانونِ من هم این بود که می‌گفتم تا گاز داره باید گاز بدی. ولی تازمانی که گازِ ماشین تموم نمی‌شد من مسافرمشی می‌کردم و کاری نداشتم که ساعت چنده.

حالا چطور شد من شدم ویزیتور؟ زمانی که تویِ ترمینال بودم و بلیط می‌فروختم؛ من صندوق‌دار بودم دیگه، همه می‌اومدن سراغِ من. ما دیدیم یه سری افراد هستند که تویِ یه روزِ مشخص و تویِ یک ساعتِ مشخص و میان میرن یه شهر مشخص. یه روز به یکیشون گفتم می‌گم شما شغلِت چیه؟ که اینجوری مرتب می‌رید تویِ شهر و …؟ گفت ما ویزیتوریم. گفتم که ویزیتور چیه؟

گفت که ما می‌رویم شهرهایِ مختلف محصولاتی می‌فروشیم؛ بچه‌هایی که می‌اومدن ترمینال اکثراً ویزیتورِ موادِ غذایی بودن. گفتم چند حقوق می‌گیری؟ گفت ما ۶۰۰ تومن ثابت می‌گیریم سال ۹۱ مابقیش پورسانت. یعنی همین و گفت من چشمام همین‌جور مثلِ فولوکس گرد شد. گفتم ۶۰۰ ثابت می‌گیری، آزاد هم هستی، مسافرت هم میری، هزینه‌یِ ایاب و ذهاب هم بهت میدن پورسانت هم می‌گیری؟ خُب این چه کاریه من هم معرفی کن. گفتم من اینجا ششِ صبح میام تا ۳ بعدظهر نصفِ موهام سفید شده. تویِ این یک ماه و ششصد تومان به من حقوق میدن مابقی هم اجاره و هزینه‌ها هم که دیگه از مسافرکشی من درمی‌آوردم.

این شد که با شغلِ ویزیتوری آشنا شدیم. بچه‌ها هم خیلی لطف کردن. کلی شرکت رو ما رفتیم و هیچ‌کدومِشون هم ما رو قبول نکردن. شرکتِ چیچک، ایستک، هر شرکتی که شما فکر کنید من تویِ شیراز رفتم و رزومه پر کردم و یک شرکتِ دارویی. که من دیگه واردِ اون شرکتِ دارویی شدم . هشت سال هم تویِ دوتا شرکت بودم. حالا چی شد که من سرِ از شرکتِ کار‌اندیشِ شیراز درآوردم؟ داریم هی پله‌پله می‌ریم پایین ها. می‌خوایم برسیم پایینِ نردبون. قبل از این‌که بِرَم ترمینال کار‌اندیشِ شیراز من کارگرِ پمپِ‌بنزین بودم.

کارگر پمپ بنزین تا ویزیتوری شرکت داروئی؟

تویِ استهبان کارگرِ پمپِ بنزین بودم به مدتِ چهار ماه. دیدم نه اینجا نمی‌شه بزرگ شد . مجبور هستم برم شهرِ بزرگ‌تر. خُب شهرِ بزرگ‌تر دردسرِش هم بزرگ‌تره و سختیش هم زیادتره. خُب رفتیم و این به بعدِش. حالا چی شد که ما اصلاً شدیم کارگرِ پمپِ بنزین؟ سالِ ۹۰ ( ۲۷/۱۰/۹۰) من از خدمت اومدم. کار نداشتم، متاهل هم بودم و به بانک بدهی هم داشتم. خُب مگه می‌شه؟ یه آدمی که سرباز بوده چیکار کرده که بدهی هم داشته؟ ما از سه روز بعدِش دقیقاً همش خدا خدا می‌کردم و می‌گفتم خدایا یه کاری جور کن، فقط جور کن، هر چی می‌خواد باشه.

شروع کار از کارگر پمپ بنزین ؟

این جور شد. ما از ۱/۱۱ شدیم کارگرِ پمپِ بنزین و ادامه‌ش رو هم که بهتون گفتم. حالا چی می‌شود. که یه نفر که از خدمت میاد بدهکار هستِش. من از سالِ ۸۴ ( رفتیم پله‌یِ پایین‌تر) از سالِ ۸۴ تا سالِ ۸۹ کارگرِ ترمینال بودم. تویِ ترمینالِ مسافربریِ استهبان کار می‌کردم. سالِ اول که کلاً کارم فقط همین بلیط‌ فروختن بود، تویِ سال‌هایِ بعد چند تا شرکت با هم ادغام شدند و من مسئولِ حساب‌کتابِشون بودم. حالا نه این‌که بگم سمتِ خیلی بزرگ هم داشتم نه. فقط حساب کتاب می‌کردم. حالا نکته‌یِ اسمِ حسام از کجا اومد؟  ما اونجا سه تا شرکتی که با هم ادغام شدند یکیش اسمِش شرکتِ مسافربریِ حسام بود. خدا بیامرزه سعید  حاج حسامِ مرشدی که فوت کردن.

شرکت مالِ ایشون بود و خیلی‌ها فکر می‌کردن که این شرکت مالِ منه. چون سالِ ۸۴ تا ۸۹ هم که گفتم ترمینال کار می‌کردم دانشجو هم بودم دیگه. دانشجویِ دانشگاهِ پیام‌نور بودم. حالا دلیلِ پیامِ نور رو هم براتون می‌گم. و از همون زمان من تویِ ذهنم بود گفتم خدایا من باید تویِ شرکتی کار کنم که اسمِش حسام باشه ولی مالِ خودم باشه. نمی‌دونم قراره این شرکت چه خدماتی رو ارائه بده. ببینید اون زمان چون تویِ ترمینال کار می‌کردم ذهنم این بود که مثلاً یک شرکتِ بزرگِ سراسری تویِ ایران درست بشود.

که تمامِ خدماتِ مثلاً ترمینال‌هایِ بزرگ رو تویِ شهرهاشون بزنن. اون موقع که خبری از این گوشی و اینترنت و اینها نبود. همش کاغذ بود و خودکار و فکس. این دستگاه فکسی که الان دمِ دستِ منه یادگارِ همون موقع هست.  این رو هم بگم تویِ اون پنج سالی هم که من تویِ ترمینال کار می‌کردم خرید و فروشِ موبایل، خرید و فروشِ سیم‌کارت، خرید و فروشِ موتور، دفترِ خدماتِ مسافرتی حتی من زدم که کلی خدمات ارائه می‌دادیم برایِ مسافرها و یک مغازه‌یِ لوازم مهندسی هم زدم که حاصلِ همه‌یِ این تلاش‌ها و کسب و کارها وقتی رفتم خدمت شد اون ورشکستگی و اون بدهی‌هایی که وقتی از خدمت اومدم داشت.

داستان تحصیل در دانشگاه پیام نور؟

که حالا چی شد که ما اصلاً رفتیم تویِ ترمینال؟ دیگه رفتیم پله‌یِ آخر. من تویِ پیش‌دانشگاهی درسم خوب بود و خیلی خوب. دو نفر بودیم که درسِمون عالی بود. یعنی ما فقط دوتا باید رتبه‌هایی خوب می‌آوردیم. ولی زمانِ کنکور من تویِ سالنی بودم که تنبلا بودن و فقط بسکویت باز می‌کردن و می‌خوردن و ما هم وسطِ اینا. به نظرتون چه اتفاقی باید می‌اُفتاد؟ یک نفر شد سه هزار من شدم ۴۷ هزار. یعنی من از آخر ۳۰۰۰ بودم و مجبور شدم برم دانشگاهِ پیامِ نورِ استهبان و خوبیِ این بود که دانشگاهِ پیام‌نور چسبیده بود به ترمینال یعنی من بعضی مواقع می‌اومدم کلاس و بعد فاصله‌یِ دو سه ساعتی بین کلاس‌ها می‌رفتم سرِ کار. دوباره برمی‌گشتم کلاس. من شیمی کاربردی خوندم ولی هنوز هم مدرکم رو نرفتم بگیرم.

خودِ دانشگاه می‌گفت حسام بیا مدرکِتو بگیر می‌گفتم ۶۵ هزارتومان از من می‌گیرید برایِ تمبر. خُب من بیام یه پولی دیگه‌ای هم بهتون بدم من نمیام. اینایی رو که گفتم حالا سرِ به قولِ معروف دوستان رو درد آوردم اینه که اگر کسی داره یه چیزی بهتون نشون میده و یک موفقیتی داره بهتون نشون میده بعد می‌گه این دوره رو بهت می فروشم یک شبه پولدار می شوی. ببینید به‌ خدا اینا دروغه. من حاضرم قسم بخورم که این دروغه. فقط می‌خواد کلاهِ سرِ ما رو برداره با فروختنِ این دوره‌ها. وگرنه هیچ موفقیتی و هیچ تلاشی نمی‌گویم حالا یک‌ساله و دوساله نمی‌شود.

ایا یک شبه می شود یک کسب و کار موفق راه اندازی کرد؟

با این تکنولوژی‌هایی که امروزه پیش اومده سرعت بهش داده ولی نمی‌شود که آنی بوجود بیاد. من حالا یه چیزی بهتون نشون بدم. همیشه من این مثال رو برایِ مراجعه‌کننده‌هایِ خودم می‌زنم. اینجا کلی درخته جلویِ شرکتِ ما، اون درختِ کوچیکی که اونجا هست من همیشه مثال می‌زنم برایِ بچه‌هایی که میان اینجا بهشون می‌گم بابا این درختی که کاشته شده ده پونزده سال طول می‌کشه برسه. اگر یک تن کود بریزن پایِ این درخت و یک تن خاکِ مرغوب بریزن پایِ این درخت و یک تانکر هم برسونن کنارِش که همین‌جور آب بده به این درخت مستلزمِ زمانِ که این موفقیتِ و این محصولِ به‌وجود بیاد.

پس ما هر تلاشی هم که داریم می‌کنیم باید این رو هم بدونیم که به قولِ سعید آقا رفیقمون که می‌گه سیرِ تکاملِ باید این تکامل‌ها بوجود بیاد. وگرنه یک درختی که دو سالِش هست اگه بره قبله‌یِ دعا بگه خدایا من همین الان یک تن میوه می‌خوام مگه برایِ خدا کاری داره؟ یک تن میوه بهش میده چه اتفاقی می‌اُفته؟ خُب این خُرد می‌شه. پهن میه رویِ زمین. چرا؟ چون تحملِ گرفتنِ این ثروت رو نداره و تحملِ گرفتنِ این قدرت رو نداره. به جایِ این‌که برش بیش‌تر بشه ریشش خُرد می‌شه.

سعید  کاظمی: از سالِ ۹۳ تویِ فضایِ اینترنت دارم کار می‌کنم یک استاد بیزینس کوچی دارم. جملاتِ جالب زیاد داره حالا یک جملش همیشه مد نظرِ من است که می‌گوید.

برای موفقیت در کسب وکار به زمان فرصت بدهید.

یعنی همیشه وقتی مثلاً من میگویم بوجه تبلیغاتی می‌خواهم هزینه کنم مثلاً چه‌جوری؟ می‌گه به زمان فرصت بده. می‌گه اگه سئو کار می‌کنی تویِ اینترنت به زمان فرصت بده. اسمِشون استاد فرشیدِ رمضانی هستِش که تویِ سایتِش هم یک مقاله‌یِ خیلی جالب داره سیرِ صعودیِ مقاله رو  قشنگ توضیح میدهند. که من این رو سال نود ۹۷ نوشتم ۹۸ تازه یک ذره دیده شده، بعد اون هرسال بهبود پیدا کرده و اون مقاله روش کار شده، بروز شده، ترجمه‌هایِ جدید بهش اضافه شده و کلاً مقاله در موردِ سئو هستِش. عنوان مقاله هم چگونه در صفحه‌یِ اولِ گوگل باشیم هست .

خودِ این مقاله هم جزءِ اولین‌هاست. بعد می‌گوید ببینید. یک مقاله چهار سال طول کشیده تویِ سایتِ من که هزاران نفر من رو می‌شناسند و شاید هزاران بار این مقاله محتوا بازدید خورده و همیشه تاکید میکند. به زمان و می‌گه به زمان فرصت بده. و یک جمله‌یِ دیگه همیشه می‌گه و من اصلاً بالایِ دفترم بزرگ نوشتم که می‌گه اونی که آهسته میره زودتر می‌رسد. خُب این آدم سی سالِ کسب و کار می‌کنه و الان مشاوره و کوچِ خیلی از شرکت‌هایِ بزرگه و خُب من هم باهاش افتخارِ همکاری و همراهی رو دارم.

آیا هر دوره آموزش کسب وکاری را بخریم؟

جوانهایی می‌بینم که مثلاً سنِشون کمه بعد ادعایِ بیزینِس کوچشون میوده. من بعضی موقع‌ها بهش می‌گم ای کاش تو هم یه سوپرمارکتِ محلِتون می‌رفتی یک ساعت کار می‌کردی. کار کردن خیلی سخته. شکست خوردن خیلی سخته. یعنی وقتی که من مثلاً یک استارت آپم با یک هزینه‌یِ هنگفت شکست خورد. یعنی من تویِ ۴۴ سالگی اگه می‌بینید خیلی موهام سفید شد. ناراحت هم نیستم چون سفیدی رو نشانه‌یِ پختگی می‌دونم. ولی واقعاً روزی که شکست خوردم بعد از یک‌سال و نیم خُب شرکایِ بد انتخاب کردم و خیلی عواملِ مختلفی دست به دستِ هم دادند.

من این موضوع رو نمی‌دونستم که باید به زمان فرصت بدی. و امروز می‌دونم و می‌گم ای کاش من سه سال می‌رفتم یک جا کار می‌کردم با اتمسفرِ اینترنت بیش‌تر آشنا می‌شدم و بعد واردِ بیزینِسِ اینترنتی می‌شدم. مثلاً امروز که من خودم وب‌سایت اینترنتیِ فروشگاهِی رو دارم به نامِ دِکونزو که دِکو به زبانِ محلیِ ما می‌شه دُکان می‌دونم که کجاها باید صبر بکنم و کجاها باید حوصله به خرج بدم. یکی از دوستایِ من رفته بود یه دوره‌ای رو نزدیک به چهار میلیون و هشتصدهزارتومان خریده بود. بعد گفتش من دو سه جلسه‌ش رو نگاه کردم چیزی متوجه نمی‌شوم. گفتم پلی کن من هم ببینم و من واقعاً بیش‌تر از بیست دقیقه نتونستم این دوره رو ببینم.

دیدم یه جوانی که کراوات زده و پشتِ یک میزِ آنچنانی نشسته و هی ماشین‌هاش رو نشون میده و می‌گفت من ماشین رو اینجوری کردم و من ماشین خریدم و تویِ طولِ یک‌ سال و دو سال و بهش گفتم این دوره هیچ ارزشی برات نخواهد داشت چون این حتی یک مثال نمی‌زنه و یک تجربه ارائه نمیدهد. یعنی من با حرفِ شما موافقم. اولاً که کارآفرینی خیلی سخته. اگه می‌خواهید استِرِس نداشته باشید و از زندگی لذت ببرید کارمندی یک نعمتِه. مخصوصاً کارمندِ دولت بودن جمعه و پنج‍شنبه‌ راحتی با خانوادتی، تفریحت رو می‌ری، بعدظهر در اختیار خودت هستی.

آیا همه می توانند کارآفرین بشوند؟

کار آفرین شاید شبی دو ساعت بخوابد. اینا رو هیچ‌کسی نمی‌گوید. شاید هم این ایده و این استارت آپِ و این کسب و کارِت شکست بخورد. یه زمانی مثلِ این یک ماهِ گذشته‌ ما از بلاک فرایدَی به این سمت واقعاً اصلاً هیچ فروشی نداشتیم، خیلی وحشتناک بود. هم نوسانِ دلار بود و هم مردم دست نگه داشتن. خُب اینا رو هم ما باید بتوانیم تحمل کنیم. یعنی منِ کاسب می‌دونم، منی که سال‌ها  کسب و کار کردم می‌دونم که باید صبر کنم. این ماه رو تحمل می‌کنم به امیدِ ماهِ بعد. این ماه از جیب می‌خورم. این حرفهایی که می‌زنن آره بیا تویِ دوره‌یِ من رو بخر دیگه یک‌ساله تو فلان می‌شی یا شش ماهِ بعد.

آیا قرصی وجود دارد که یک شبه ما کارآفرین موفق بشویم؟

اصلاً ما هیچ موفقیتِ نداریم که یک‌نفر بیاد قرصِ موفقیت رو بخوره. بیش‌تر یک هیجاناتی هستِش. می‌دونی الان تویِ جامعه تِرِند شده آموزش. جامعه خوشبختانه از نظرِ من؛ اگه فیلم‌هایِ دیروزم رو بامهندس ربانی ببینید که سیدنیِ استرالیا هستند ازش یه سوؤال پرسیدم. گفتم تویِ استرالیا چند درصدِ مردم تحصیل می‌کنن؟ گفت ۱۵ تا ۲۰ درصد. من همین سؤال رو از اتریش از یه دوستِ دیگه پرسیدم گفت اینجا ۱۵ تا ۲۰ درصدِ مردم می‌رَوند تحصیلاتِ دانشگاهی می‌کنند. یعنی خُب واقعاً همه نباید برن دانشگاه درس بخونن. بعد متاسفانه ساختارِ دانشگاه‌هایِ ما هم استاندارد نیست. فقط یک سری درس را حفظ می کنی. یعنی بجز شاخه‌هایِ پزشکی

که من به شاخه‌هایِ پزشکی واقعاً خیلی احترام می‌گذارم چون خیلی عملی یاد می‌گیرند. درسته خیلی اذیت می‌شوند و واقعاً تویِ جامعه‌یِ پزشکیِ ما من دوستانِ زیادی تویِ همین بیزینِس کوچ دارم من و تویِ گروهِ مَستِرماینِد من هم هستند واقعاً می‌بینم که اینا سالِ ششم و هفتم دیگه از نظرِ ذهنی خسته هستند و از نظرِ جسمی خسته‌اند ولی ارزشمند دارن یه چیزی رو یاد می‌گیرند. تجربه کسب می‌کنن.  ما به‌جز شاخه‌هایِ پزشکیمون عملاً هیچ رشته‌ای رو نداریم که بگیم. یک نفر که از دانشگاه میاد بیرون یک چیزی بلده و متاسفانه فقط یک مدرک داره و متاسفانه این مدرک هم یه مقدار براش توهم ایجاد می‌کنه.

توهم مدرک تحصیلی دشمن کسب و کار است ؟

یعنی تویِ ذهنِش ایجاد می‌شود. که حالا من که مدرکِ دانشگاهی دارم دیگه هرکاری نباید انجام بدم. من تویِ جنوب تویِ چابهار بودم؛ من بزرگ شده‌یِ سیستان و بلوچستان هستم و افتخار هم می‌کنم. بعد چابهار تویِ آب‌شیرین‌کن‌ها داشتم کار می‌کردم دیدم این مهندس‌هایِ اتریشی اومدن داشتن آب‌شیرین‌کن‌ها رو نصب می‌کردن. بعد به دوستم می‌گم ببین اینها واقعاً به معنایِ واقعی مهندس هستند چون اصلاً؛ فقط از رویِ کلاهِشون می‌شه فهمید که اینا مهندس هستند. یا فورمَن هستن یا نیرویِ زحمت‌کشِ کارگر هستند. کار می‌کردند. یعنی لباسِ اونها کاملاً کثیف می‌شد، کار می‌کردند، ابزار بلد بودند، دست به آچار بودند.

قرار نیست که ما چون یک مدرک دانشگاهی گرفتیم که یه سری چیزها رو حفظ کردیم که نصفِ واحدهاش هم واقعاً به دردمون نخورد بعد بیایم ادعا بکنیم و تویِ ذهنمون برایِ خودمون یک جایگاهی درست بکنیم که نه من دست به هیچ‌کاری نباید بزنم. نه اتفاقا باید کار بکنید و تویِ شاخه‌یِ کاریِ خودت سال‌ها و سال‌ها و سال‌ها کارمندی کنی و شاگردی کنی . شما وقتی موفق هستید به‌نظرِ من که چهار پنج سال واقعاً کار کنید. شما دریچه‌ها وقتی به روت باز می‌شه که بری کارگری کنی، بری کارمندی کنی، بری برایِ دیگران کار کنی.

آیا همه باید کارآفرین بشوند؟ و جامعه نیاز به کارمند و کارگر ندارد؟

جامعه‌یِ کارگری و مهندسی یا کارمندی؛ بالاخره همه زحمت می‌کشند اونا هم نباشند؛ اون کارگرِ زحمت‌کشی که ساعتِ ۳ نصفِ شب میره خمیرگیری می‌کنه و خمیر رو برایِ سنگکِ ساعتِ ۶ صبحِ ما آماده می‌کنه خیلی جامعه بهش نیاز داره. ولی خُب قرار نیست همه هم کارآفرین بشن.، همه هم قرار نیست خویش‌فرما بشوند. من فکر نمی‌کنم بیش‌تر از ۵ درصدِ جامعه تمایلو توان دارند خویش‌فرما یا کارفرما بشوند. کسی که تویِ کار هستش می‌دونه زحمت‌هایِ خویش‌فرما و کارآفرینی رو می‌دونه. واقعاً کارِ سختیِ، خیلی اِسترِس داره، شکست زیاد داره توش.

اگر کسی توانائی داره باید کسب و کار خودش را راه اندازی کند؟

حسام حسن زاده :یک نکته یادم امد. که وسطِ صحبت‌هایِ شما من نوشتم این قضیه‌یِ کارآفرینی و کار راه‌انداختن بود، ببینید حتی اون کارگر یا کارمند اگر خدا بهش توانایی داده که می‌تواند کاری انجام بدهد. که آقا این رو یک سفره در نظر بگیر، اگر می‌تونی این سفره رو دوبرابر کنی. اگر کارمند بمونی بدهکارِ خدایی. اگر کارگر بمونی بدهکارِ خدایی.

ولی اگر ببینید واقعاً نمی‌شود؛ ببینید یکی تواناییِ نداره، من نصفِ موهام سفید شده تویِ این یک‌سال گذشته. فقط تویِ این یک‌سال. خُب فشارِ کاری خیلی زیاده. خُب مثلاً می‌گویم خُب خیلی‌ها می‌گویند.حسام الان دیگه شرکتِ خودش رو راه اندازی کرده. خدا شاهده من هر صبح من پنج و چهل دقیقه اینجا بودم. پنج و نیمِ صبح یعنی نماز که خواندم؛ بستگی داره اذان کی بگن، چهار پنج دقیقه تویِ شرکت فاصله ندارم، من اذان گفتن نماز خوندم تویِ شرکت هستم تا شش بعدالظهر. یعنی همین الان روزی ده یازده ساعت فقط تلاشِ مفیده و یعنی یه نفر میاد اینجا تعریف کردن من اعصابم خورد می‌شه چون هر یک ساعتی که اون تعریف می‌کنه من رو یک ساعت عقب می‌ندازه از کار.

یعنی من جسارتاً ول می‌کنم می‌رم و یک جایِ دیگر می‌شینم کارم رو انجام می‌دم. و نکته همین دیگه. اگه می‌بینید که تویِ وجودت خدا یک چیزی گذاشته که می‌توانی کاری رو انجام بدی بدهکارِ خدایی اکر انجام ندی. این هم لُپ کلام. یک جمله‌یِ کوچولو من نوشتم بالایِ پیجم که همه‌یِ اینها رو جمع می‌کنه در داخلِش و می‌گه عشق یعنی کاهشِ دردِ بشر.

چه زمانی از کارم استعفا دادم و کسب و کار خودم را راه اندازی کردم؟

حسام حسن زاده : جنابِ کاظمی من یک نکته‌یِ خیلی مهم رو فراموش کردم بگویم. اون قسمتِ پله‌ها که داشتیم می‌اومدیم پایین تویِ اون ۱۶ سال این قضیه‌یِ استعفا چرا پیش اومد؟ این جمع کننده‌یِ صحبتِ شما که فرمودید آموزش. من دو سال پیش با کتاب آشنا شدم. یعنی تا دوسال پیش اصلاً اهلِ کتاب به هیچ وجه نبودم. کتاب‌ها رو که شروع کردم خوندن دیدم که یک سری چیزهایی رو که بلدیم تویِ کتاب‌ها نوشته. یا خیلی چیزایی که تویِ این چندسال کارکردیم و یادگرفتیم تویِ کتاب‌ها نوشته. بعد بعضی کتاب‌ها بیش‌تر من رو ترغیب کرد که استعفا بدهم و بروم دنبالِ کسب و کارِ خودم.

وقتی اومدم بیرون دیدم خیلی اطلاعات دارم ولی اصلاً به درد نمی‌خوره و خیلی جمع و جور نیستند. این شد که اومدم سراغِ آموزش و شاید روزی که استعفا دادم از شرکتِ دارو هیچ وقت فکر نمی‌کردم که دوباره برمی‌گردم به صنعتِ دارو و حالا اون قضیه‌یِ انجیر که گفتید بازرگانیِ انجیر یکی از زیرمجموعه‌هایِ شرکتِ حسامِ که کلاً کارِش انجیر هستِش. من امروز دقیقاً در ۳۵ سالگی. و دقیقاً امروزی که دارم با شما صحبت می‌کنم دوماه است که کَوچِ تخصصیِ شرکت‌هایِ پخش هستم. حالا این از کجا حاصل شد؟

به‌خاطرِ دوره‌هایِ آموزشی اومدم. یعنی دوتا دوره من خریدم بغیر از اونایی که حالا کلاه سرمون رفت رسیدم به دوره‌یِ دکتر ربانی و این دوره‌یِ دکتر ربانی شد یک نقطه‌یِ عطف. این نکته‌یِ آموزشی که شما گفتید دقیقاً همینه. یعنی اگر من سراغِ کتاب و دوره‌یِ آموزشی و آموزش دیدن نیومده بودم هموز همون حسامِ قبلی بودم. یعنی درواقع من الان تولدِ دو سالگیمه.

آیا تا کسب و کار خودمون به درآمد نرسیده باید کارمندی را رها کنم؟

سعید کاظمی: من اولین کتابی که خیلی روم تأثیر گذاشت و اونم مربیِ همین کوچَم به من گفت ده ستونِ ثروت بود. اونجا خیلی تاکید می‌کرد که شما کسب و کارتون رو رها نکنید. یعنی این‌جوری نباشه که یک مربیِ انگیزشی میاد صحبتی می‌کنه و یه جمله‌ای می‌گوید. ولی می‌گه شما رها نکنید کارمندیتون رو. الان هم شرایطِ اقتصادیِ جامعه واقعاً شرایطی نیست که شما مثلِ من بتونید ریسک بکنید. حالا اونی که سرمایه داره ما اصلاً موضوع بحثمون نیست.

ما معمولاً برایِ ۸۰ درصدِ پایینِ جامعه صحبت می‌کنیم. اون ۲۰ درصد که اصلاً سبکِ زندگیشون با ما فرق می‌کنه و نوعِ درآمدِشون با ما فرق می‌کنه. ما با اونا کاری نداریم. ما در موردِ ۸۰ درصدِ پایینِ جامعه صحبت می‌کنیم. شما باید کسب و کارت رو راه بندازی، بهش زمان بدی، بهش فرصت بدی، کار کنی، بیش‌تر باید تلاش کنی مثلاً من تا ۳ بعدظهر سرِ کارِ کارمندیم هستم. یعنی تا می‌رسم خونه ۳ می‌‌شه نهار می‌خورم و تا ده شب پشتِ لپ‌تابم هستم. که به کسب و کارم برسم. شما هر وقت کسب و کارتون به سه برابر درآمد کارمندی شما رسید. کارمندی را رها کنید.

اهمیت مدیریت هزینه ها برای راه اندازی یک کسب و کار جدید ؟

چون قبلاً استارت‌آپِ شکست خورده دارم. نمی‌خواهم پول هام را الکی هزینه‌یِ بکنم. کاور رو خودم می‌ زنم اگر بلد نباشم. می رم تو یوتوب یاد می‌گیرم می‌زنم. یعنی من الان سایتِ خودمون هم همه‌یِ کارِش رو خودمون انجام می‌دهم. محتوایِ ویدئوییش رو خودم درست می‌کنم، خودم منتاژ می‌کنم، الان خوشبختانه هر چیزی رو می‌شود سرچ کرد و یادگرفت. چیزی نیست که کسی بگه آقا نیست. همه چی تویِ اینترنت هست.

یعنی شما هر چیزی رو که نیاز دارید تویِ اینترنت هست. حالا یک بخشی مثلِ کد نویسی خیلی تخصصی می‌شه فریلنسر می شود برونسپاری کرد. دوستایِ من هستن یه هفت هشت سالی با من کار کردن بهشون می‌گم آقا این دوتا کد رو برایِ من بزن. چقدر می‌شه ؟ مثلا یک میلیون تومان آقا خدمتِ شما. برایِ ما چقدر می‌زنی ۵۰۰ تومان. خُب این دوتا کد رو برایِ من می‌زنه مثلاً تمامِ بخش‌ها یا مثلاً نسخه‌یِ رِسپانسیوِ موبایلم مشکل داره برام کد رو می‌زنه و دیگه دلیل نداره من یک کد نویسِ دائمیِ فول‌تایم استخدام کنم کلِ هزینه‌یِ ماهیانه بخوام خودم تحمیل بکنم.

الان که مثلاً یک کسب و کاری عشقی داره جلو میرود. یعنی با لذت داره میره جلو خُب این یکسالِ اولِش هنوز دونه‌ش تویِ زمینه. یعنی الان شما هم کوچِ دارویی بشوید هنوز تا این آدم‌ها به همدیگه معرفیتون کنن و این شبکه سازی تا ایجاد بشه واقعاً زمان می‌برد.مجدد حرف استادم آقای فرشید رمضانی را یادآوری میکنم. باید به زمان فرصت بدهید. واقعاً باید فرصت بدیم که موفقیت با زمانِ. یعنی اصلاً عجله‌ای نیست. اکثر جوانها همه فکر می‌کنن موفقیت یک کمی سریع هست و دوست دارند یک شبه و یک روزه به موفقیت برسند.

نکته آخر در مورد دنیای کارآفرینی و کسب و کار ؟

حسام حسن زاده : آخرِ کار نکته‌هایی هم که در موردِ همین آموزش بود وقتی تجربه زیاد باشه حالا به نظرِ من چیزی که تجربه‌ش کردم الانی که دارم با شما صحبت می‌کنم بیزینیس کَوچِ چهارتا شرکتِ پخش هستم. یکیشون که مالِ خودمه و سه‌تاش هم که دارن تویِ حوزه‌هایِ مختلف کار می‌کنن. ولی چرا من تا این دوره رو گرفتم یعنی تا دوره‌یِ آموزشیِ دکتر ربانی رو گرفتم از ماهِ دومِش دیگه واردِ کار شدم تویِ این زمینه و حتی آموزشِ هنوز تکمیل نشده بود ولی من وارد شدم. چرا؟

اگه این دوره نبود اون هشت سال تجربه اصلاً هیچ به‌درد نمی‌خورد. یعنی اون دوره‌یِ آموزشی قشنگ میاد مثلِ دفتری که کلِ مطالب رو تویِ خودش جا میده یک دوره‌یِ آموزشی میاد همه‌یِ این تجربه‌ها رو جمع می‌کنه که شما می‌تونید از این پول دربیارید. این کلمه‌ها تا کنار هم قرار نگیرند هیچ آموزش و داستانی رو به‌وجود نمی‌آورند. ولی این کلمه‌ها حاصلِ دقیقاً همین ۱۶ ساله. با سپاسِ فراوان از شما.

دوستان عزیز امیدوارم تجربیات شانزده ساله حسام از کارگری تا کارآفرینی برای شما عزیزان مفید بوده باشد. و اگر علاقه مند بودید. مطالب مشابه را مطالعه بفرمائید. اینجا کلیک کنید. اگر علاقه مند بودین. با درسها و مطالب استادم آقای رمضانی که چند مرتبه در مصاحبه به ایشان اشاره شد. آشنا بشوید. به سایت ایشان بنام لیدرمارکتر مراجعه بفرمائید.

تجربیات مهاجرت، تحصیل و زندگی

تجربیات کار در سیدنی استرالیا

تجربیات کار در سیدنی استرالیا با مهندس ربانی

شنیدن فایل صوتی این مصاحبه از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای تماشای ویدئو این مصاحبه می توانید. از طریق ویدئو ذیل اقدام بفرمائید.

تجربیات کار در سیدنی استرالیا

سعید کاظمی : سلام به همه‌یِ دوستانی که با ما همراه هستند. با آقای مهندس ربانی همراه هستیم. امروز تجربیاتِ آقایِ مهندس رو در موردِ کار در سیدنی استرالیا با هم صحبت خواهیم کرد.

مهندس ربانی: سلام مخلِصَم. خوب هستید؟ من در خدمتتون هستم.

سعید کاظمی: آقایِ مهندس ادامه‌یِ بحث ما رو درباره‌یِ تجربیات کار در سیدنی استرالیا بگویید. شما وارد سیدنیِ استرالیا شدید. چه شرایطِ کاری داشتید از تجربیاتِ کاریِ خودتون بگویید من سوالاتی که آماده کردم. در ادامه از شما می‌پرسم.

مهندس ربانی: خواهش می‌کنم. عرضم به حضورِ شما بزرگ‌ترین چالش در استرالیا برای مهاجرت کار است. به قولِ معروف کار داشته باشی، زندگی رو روال بیفته کار نداشته باشی واقعاً می‌شه گفت که خیلی مشکله. یعنی همه‌چیز در موردِ کار هست. تمامِ تلاش‌ها در این است. که شما تویِ اون رشته‌ای که موردِ علاقت هستِ و کار کردی واردِ بازارِ کار بشوی و بزرگ‌ترین چالش هم هست. بزرگ‌ترین چالش برایِ مهاجر هم این است. که سابقه‌یِ لوکال یا محلی در استرالیا نداره. من به کارفرمایِ خارجی تا حدی حق می‌دهم. که سابقه‌یِ لوکال یا محلی براش این‌قدر مهم است. چون خودم فهمیدم وقتی که اولین کارم رو گرفتم و شروع کردم به کار فهمیدم که چقدر با فضایِ کارِ اینجا و با استاندارد کارِ اینجا و با جزئیات کارِ در استرالیا من بیگانه هستم.

تا قبلِ می‌گفتم چرا من که 12 سال سابقه‌ِ کار دارم اینا جذبم نمی‌کنن ولی وقتی که واردِ بازارِ کار شدم حتی کسی که از اروپا اومده باشه در استرالیا مشکل خواهد داشت؛ حالا ما از کشورهایی اومدیم که انگلیسی زبان نبودیم و انتظار داریم که مشکلاتِ اونا کم‌تر باشه که کمتر هم هست ولی واقعیت این است. که مهم‌ترین بحث بحثِ سابقه‌یِ محلی باید داشته باشید تا کارفرما شما را جذب کند.

حالا مهاجر چطور می‌تواند. این مشکل رو حل بکنه یعنی سابقه‌یِ لوکال رو و نگرانیِ کارفرما رو مرتفع بکنه؟ اولاً قبلِش حتماً مطالعه بکنه. مثلاً من از ایران که داشتم می‌اومدم ااستانداردهایِ اینجا رو تا حدی که دسترسی داشتم چون اینجا هم واقعیتِش مثلِ ایران نیست. منابع همه کپی‌رایت دارند و همین‌طور که ما تویِ ایران بدونِ کپی‌رایت نرم‌افزار رو برمی‌داریم نصب می‌کنیم، کار می‌کنیم و استانداردها همه جا دستِ همه هست واقعاً به این شکل نبود. من باز از دوستایی که اینجا بودن کمک خواستم. به‌صورتِ محدودی توانستم به استنانداردها دسترسی پیدا کنم و به قولِ معروف تا اونجا که می‌شد از انها استفاده کردم. ولی مهم‌ترین مسئله این است.

که بحث سابقه‌یِ لوکال رو به اصطلاح چطوری شما حل بکنید. بهترین راهی که به من کمک کرد این بود که یک مقدار از بحث‌هایِ دیزاین درافتینگ شروع کردم. یعنی صرفاً دیزاین نبود. یا مثلاً چون این بحث متاسفانه تویِ ایران اصلاً تویِ اون مقطع نبود. اما من اینجا با موضوع در استرالیا آشنا شدم. به من خیلی کمک کرد که تونستم کارِ اولَم رو بگیرم و بعد از اون دیگه کارم ساده‌تر شد و به هر صورت دیگه سابقه‌یِ لوکالم بیش‌تر شد و توانستم کارهایِ دیگه‌ای بگیرم.

ولی مهم‌ترین مسئله بخوام جمع‌بندی بکنم اینه که اولاً قبلِش راجع به استانداردهایِ کاری و رشته‌یِ خودتون تحقیق بکنید  و دوماً یک کم سعی کنید دایره‌یِ دانش‌تون رو با استفاده از نرم‌افزارهایی که اینجا هست وسیع‌تر بکنید. که رزومه‌یِ شما به رزومه‌یِ اون آدمِ لوکالی که مالِ اینجاست بچربه یا حداقل برابر باشه. وگرنه هیچ دلیلی نداره که کارفرما شما رو بگیره. من از این روش رفتم جلو یعنی چند تا نرم افزار رو کار کردم که در کنارِ رزومه‌م به وزنِ رزومه‌م اضافه کرد و اولین کارفرما به من اعتماد کرد و بدونِ سابقه‌یِ لوکال به من کار داد.

سعید کاظمی: استخدامِ دولت استرالیا چه‌طوری است؟ منظورم این است شانس استخدامِ سیستمِ دولتی استرالیا هم وجود داره یا نه کلا کارها به سمتِ کارفرمایی و خصوصیه؟

مهندس ربانی: خصوصی بیش‌تره. دولتی پیچیدگی‌هایِ خاص خودش رو داره برایِ استخدام. اصلاً پروسه‌یِ جدایی داره. چند مرحله باید شما اپلیکَیشِن رو انجام بدید. معمولاً اینجا باب نیست که طرف کار اولِش رو از دولتی شروع کنه چون اصلاً احتمالاً حائزِ شرایط نیست. ولی خیلی بینِ همکارهایِ ما هست طرف که چند سال تویِ شرکت‌هایِ خصوصی کار بکنه بنا به دلایلی که عمدتاً بگم کم‌تر کار کردنِ واقعیتیش و یک مقدار اِستَیبِل بودن (دائمی و با ثبات بودن )میرن به سمتِ شغل‌هایِ دولتی. اینجا هم تا حدی شبیه به ایران هست. کسایی که شغل‌هایِ دولتی هستند می‌تونم بگم که حجم کارِشون و مسئولیتشون نسبت به کسایی که تویِ بخشِ خصوصی هستند کم‌تر هستِش. یه کم خُب جایگاهِ کارفرمایی دارند تا جایگاهِ پاسخگویی. ولی ابتدا به ساکن سخته دولتی جذب شدن.

سعید کاظمی: آیا در استرالیا هم مثلِ نظام مهندسی ایران داره مثلاً بازرسی‌هایِ برقِ ساختمان‌ها یا شرکت‌ها یا کارخونه‌ها اینا من دیدم تویِ مستندها مهندسِ برق میرود.اون ساختمان رو از نظرِ مسائلِ برقی و فنیش کنترل می‌کنه، تائیدیه میده.یک سری مجوزها و جوازهایِ کارِ مجزا مثلِ کارشناسِ رسمیِ دادگستری و اونایی که ما تویِ ایران داریم آیا تویِ استرالیا هم داریم؟

مهندس ربانی: نه به اون شکل. ببینید این سازمانی که شما می‌گید اینجا به اسمِ اینجنیر اف استرالیاست . که به این شکل کار نمی‌کنه. یکی از بخش‌هایِ کاریش ارزیابیِ مهاجرینِ تازه وارد هستِش. چون اینجا اصلاً وزیرِ مهاجرت دارند. اینجا اصلاً  بحثِ مهاجرت خیلی مهم است. سه چهارتا کشور هم هستند تویِ دنیا که این بخش خیلی مهمه و طبیعتاً استرالیا یک بخشیش رو اختصاص داده به ارزیابیِ مدارکِ مهندسی. البته همه‌یِ مدارک هم توسطِ اینجنیر اف استرالیا نیست. مثلاً آی‌تی‌ها توسطِ سازمان دیگری بررسی می شود. این مدلِ نظارتی که شما می‌گویید هست نه که نیست ولی به اون شکلِ منسجمی که یک نظامِ مهندسی وجود داشته باشه یا مثلاً کانون کارشناسان دادگستری وجود داشته باشه نیست و به شکل‌هایِ دیگه هست. بیش‌تر توسطِ خودِ مشاورین در حینِ کار انجام میشود.

یعنی منِ مشاور که برقِ یک ساختمان رو طراحی کردم بسته به قراردادی که به کارفرمام دارم مثلاً ممکنِ که ما فقط یک دیزاینِ مفهومی داشته باشیم به قولِ خودشون کانسپت دیزاین باشه و کارِ ما اونجا تمام بشه یا دیتَیل(جزئیات) دیزاین باشه و وقتی که پیمانکار حتی داره اون کار رو انجام میدهد. شما در کارت تعریف شده که دوبار یا سه بار باید سایتیسفِکشِن داشته باشی. پیمانکار داره نصبِ تجهیزات می‌کنه نظارت بکنید. بنابراین بیش‌تر اون طرفِ قضیه هست. یعنی در بخشِ مشتریِ با مشاورِش. اینی که حالا نظام مهندسی بیاد نظارت بکنه نه. ولی مثلاً حالا برقش رو بخوام بگم برفرض وقتی که بخواد شبکه‌یِ برقش رو بگیرد.

اون سازمانی که بخواد برق رو تأمین بکنه حالا مثلاً اون شبکه بله چک بکنه کارشناس میاد بازرسی می‌کنه ببینه مشکلی داره اگه مشکلی نداشته باشه بهش برق میده. در موردِ خودِ سازه‌یِ ساختمان بله بیش‌تره کارها توسطِ بخشِ خصوصی انجام می‌شود. چیزی دارند به اسمِ بیلدینگ کودال استرالیا که بی‌سی‌اَی بهش میگن اینا مشاورهایِ بی‌سی‌اَی وجود دارند که میان از ابتدا اون دیزاینی رو چک می‌کنن که ببینن آیا منطبق با استانداردهای کانستراکشِنِ(ساختمانی) استرالیا هست. بیش‌تر می‌گم تویِ سمتِ بخشِ خصوصی هست تا مثلاً بخشِ دولتی.

سعید کاظمی: حالا من اومدم اونجا و زبانم و ویزا و مجوزم همه رو گرفتم. یکی دوماهِ اول تا خونه اجاره کنی و مستقر بشوید و با خانواده هم که بروید. مشکلات بیش‌تره حالا می‌خوام واردِ فضای کار در استرالیا بشوم. اولین اقدام باید چیکار کنم؟

مهندس ربانی: شما اول باید با یک فرمتِ خوب رزومه تهیه بکنید. من موقعی که اومدم نمی‌دونم این کلاس‌ها رو یک مقطعی قطع کرده بودن مثلِ این‌که دوباره برگزار می کنند. مثلاً برایِ مهاجرانی که اِسکیل آمده بودند و  پرمننت(مجوز) داشتند. یادم است. یک دوره‌ای میذاشت به اسمِ اسکیل مکس. که تویِ اسکیل مکس شما می‌رفتید. حدودِ چهار هفته بود و تَیف این رو برگزار می‌کرد. تَیف یه جورایی دانشگاهِ علمی کاربردیِ استرالیا است. به ما می‌گفتند که رزومه‌مون رو چه‌جوری فرمتِش رو درست کنیم. تکنیک‌هایِ اینترویو(مصاحبه) مثلاً با شما کار می‌کنن.  یک زمان این دوره متوقف شد اما زمانِ ما بود. بعد شما یک رزومه درست می‌کنید و شروع می‌کنید.

از وب‌سایت‌هایی که کاریابی هستند که مهم‌ترینشون سید دات کامه شروع می‌کنی به اَپلای کردن. و معمولاً هم دو مدل جاب اَد هست.  یعنی دو مدل اَدوِرتایزمنت برایِ شغل میاد. یکی از طرفِ کارفرماست مستقیم و لی بیش‌ترِش از طرفِ کاریاب‌ها است. کاریاب‌ها خیلی وقت‌ها یک تبلیغ می‌ذارن برایِ یک شغل و اسمِ مشتریشون رو نمیارَن. می‌گن من برایِ شرکتِ مشاورِ بزرگ مثلاً رده یک یا رده دو دارم دنبالِ یک مهندسِ مکانیک می‌گردم. شما رزومه رو بهش می‌دی. اولش خودش با شما یک مصاحبه‌ای می‌کنه ببینه سطحِ زبانت چطوره، سطحِ تکنیکالِت چطوره. بعد شروع می‌کنه شما رو معرفی کردن به اون سازمان و به اون شرکت. خیلی وقت‌ها این آگهی‌هایی که اینها میدن به قولِ خودشون فیشینگه.

یعنی بیش‌تر دارن رزومه جمع می‌کنن .شاید حتی در بعضی موارد اون پشت هنوز اون آگهی به اون جدیت وجود نداشته باشه. کاریاب داره اونجا تویِ اون شرکت دو نفر رو می‌شناسه داره باهاشون صحبت می‌کنه می‌گه آره من این افراد رو می‌شناسم. اینطوره حالا اونها رو می‌خواد قانع بکنه که اجازه بدن شما برید مصاحبه بکنید. بعضی وقت‌ها بعضی‌ها می‌گن آره این کاریابی‌ها قابلِ اعتماد نیستند ولی من خودم می‌تونم بگم که اولین شغلَم رو با کاریاب گرفتم و تاحالا سه‌ چهاربار شغل عوض کردم و فقط یک‌بارِش با کاریاب نبود.

چرا؟ چون کاریاب کار و درآمدِش شمای هستید و از شما هم حتی یک سنت هم کاریاب نمی‌گیره. پولِ کاریاب رو کارفرما میده. و این خیلی خوبه. من دیدم و گاهی هم می‌نویسند که اگر کاریاب به شما گفت مثلاً باید به من 500 دلار بدید اون جاب مطمئن باشید که فَیک هستِش. من این کار رو هرگز نمی‌کنم چون پول‌هایِ خیلی خوبی می‌گیرَن. مثلاً کاریاب اگر یک نیرویِ باسابقه‌یِ کم رو معرفی بکنه حداقل بین 5 تا 7 هزار دلار از کارفرما می‌گیره و یک نیرو با سابقه‌یِ خوب رو ممکنِ ده تا پونزده هزار دلار از کارفرما که بهش معرفی می‌کنه ازش بگیره.

بنابراین این ذهنیتی که تویِ خیلی‌ها هست که آره کاریاب‌ها سرِکاری هستن و فلان این‌طور هم نیست توشون هست کسایی که فیشینگ می‌کنن. هنوز به اون جدیت اون پوزیشِن وجود نداره ولی واقعیت اینه که اون آدم اگر تو رو بتواند استخدام بکنه 100 هزار دلار می‌گیره پس چرا باید این کار رو نکنه. و من خودم به شخصه همیشه به دوستان پیشنهاد می‌کنم که از هر دو روش برید جلو. هم اگر مستقیم وب‌سایتِ خودِ شرکت رو می‌بینید که گذاشته همونجا اَپلای بکنید هم کاریاب باهاتون تماس می‌گیره رزومه‌تون رو بهشون بدید. هر دوتاش جواب میده. بالاخره یکیش جواب می‌ده ما هم همین‌طور کار پیدا کردیم.

سعید کاظمی: بعد اگه کسی بخواد برایِ خودش کسب و کار در استرالیا راه بندازه شرایط چه‌طوری است؟ مثلاً شما توصیه می‌کنید کسی که اول اومده؛ حالا البته دو بخش می‌شود.یکی سرمایه‌یِ کافی با خودش آورده و یکی هست که خُب مثلاً ما متوسطِ جامعه رو می‌گویم ، خُب مثلاً با پولِ ایران چند میلیارد هم ببری شاید 50 هزار دلار و 100 هزار دلار هم نشه. عددِ هنگفتی نیست. حالا فرض کنیم اکثریتِ جامعه سرمایه‌یِ زیادی نداره کی وقتشه که واردِ اون اتمسفرِ کارآفرینی و کار و یا خویش‌فرمایی بشود و برایِ خودش کار بکنه و یک کسب و کار برایِ خودش راه بندازه؟

مهندس ربانی: در هر دو حالت ابتدا به ساکن  همون اولِش نمی‌تونه. چه بخواد خدماتِ مهندسی بده یه روزی و یک شرکتی بزنه، اون بخشِش مخصوصاً اگر تخصصی باشه که باید سال‌ها تویِ بازار کار بکنه.  چون اینجا فضا خیلی رقابتی هستِش و از همه‌یِ دنیا میان. شما اگر مثلاً یه روزی بخواهید یک شرکتی ثبت بکنید، برایِ این‌که برایِ کسی کار بکنید، مثلاً خدماتِ مهندسی به یک مشتری بدید باید حداقل چهار پنج سال تو اون زمینه کار کرده باشی، تمامِ زیر و بمِ قضیه رو بدونید، نت‌ورک داشته باشی، اینجا تیم‌ورکِ. اینجا واقعاً بدونِ تیم‌ورک شما هیچ‌کاری نمی‌توانید بکنید. یک نفر آدم به هیچ‌عنوان نمی‌تونه کار بکنه.

باید شما از افرادِ مختلف تو زمینه‌هایِ مختلف؛ مثلاً اگر می‌خوای تویِ زمینه‌یِ ساختمان کار بکنی، حتما باید یک مهندسیِ مکانیکِ خوب داشته باشی، مهندسِ فایرِ خوب داشته باشی، مهندسِ هیدرولیکِ خوب داشته باشی. خُب روزِ اولی که شما رسیدید اینا رو از کجا می‌خواید بدونید و اونوقت کی به شما کار میده؟ شما می‌خواید کارِت رو از کی بگیرید؟ شما حداقل 5 سال سابقه کار می‌خواهید و چالِش‌هایِ خودش رو داره، دردِسرهایِ خودش رو داره مثلِ ایران، بیزینِس ران کردن. دوباره اگه به عنوانِ سرمایه‌گذاری میاید باز هم اون هم زمان می‌خواد. برایِ همین است که حتی ویزایِ بیزینِس تویِ استرالیا هم به طرف یک‌سال وقت میدن و بعد از یک سال هستِش که از شما می‌خواد که شما حالا بیاید اون بیزینِسِ موردِ نظرِ خودت رو شروع بکنی. بله کسایی که پول دارند می‌تونن حتی برَن بیزینِسِ آماده رو بخرَن. خیلی بابِ است تویِ استرالیا بیزینِس خریدن.

سعید کاظمی: در مورد خرید یک فرانچایز در استرالیا صحبتی بکنید.

بذارید من یه توضیحِ کوچیکی بدم شاید بعضی دوستان ندونن. فرانچایز چیست. فرانچایز گرفتن نمایندگیِ یک شرکت است  مثلِ مک‌دونالد که ما یک هزینه‌ای رو به یک شرکت می‌دهیم ولی شرکت تمامِ تجهیزات و دکوراسیون و کلِ موادِ اولیه رو برایِ ما تهیه می‌کنه و ما رو کامل آموزش می‌ده. چون که من مک‌دونالد رو کامل رفتم و تحقیق کردم. و یک هزینه‌یِ هنگفتی هم می‌گیره حالا فک کنم به یک میلیون دلار حداقل قیمت خرید فرانچایز باشه. البته بستگی داره و در ازایِ این هزینه به شما یک نمایندگیِ رسمی می‌دهد.

حتی محل ملک و مشاوری که به شما می‌ده و غیره و همه‌یِ استانداردها هم باید طبقِ استانداردهایِ اون شرکتِ مک دونالد باشه تبلیغاتِش رو هم مک‌دونالد میده و شما حق تبلیغ ندارید، حقِ تغییر در هیچ قسمت از دکوراسیون ندارید و یک رویالیتی هستِش اگه اشتباه نکنم و حقِ کمیسیون ماهیانه فقط شش تا ده درصد متوسط به این شرکت‌ها پرداخت می‌کنید و تمام نمایندگی‌هایِ مک‌دونالد در دنیا بر اساسِ فرانچایز است. اگه زحمتی نیست توضیحی به ما در مورد فرانچایز در استرالیا بدین.

مهندس ربانی:  فرمایشِتون درست بود به همین شکل هستِش. حالا تویِ اون بخش من زیاد تحقیق نکردم. فقط یک تحقیقِ جزئی کردم برایِ یکی از دوستان و کلاً برندها هرچه بزرگ‌تر گران‌تر و هرچه بزرگ‌تر سودده‌تر طبیعتاً. شما وقتی که مک‌دونالد می‌خرید یک شعبه‌ش رو فرانچایز می کنید دیگه زحمتی به خودت نمی‌دهی بابتِ این‌که بری و مشتری جذب بکنی. مک دونالد هر جا که اون اِمِش (M) رو هوا بکنه مردم با ماشین صف می ایستند. و به همین دلیل هم به شما زیرِ یک میلیون دلار به شما فرانچایز نمیدهد.

ولی در استرالیا مدل‌هایِ بیزینسِ شخصی هم هست که شما می‌تونی حتی با 80 هزار دلار مثلاً بیزینِس بخری. حالا این چیه؟ این یک کافه‌یِ کوچیکه تویِ منطقه‌یِ لوکال که مردمِ اون منطقه می‌شناسَنِش و میرن اونجا. اینجا خیلی بابِ است. از صبح تا شب مردم از 6 صبح تا ساعتِ 6 غروب تویِ رستوران هستن. اصولاً اینجا غذا تویِ خونه خوردن رو کسی باهاش میونه‌ای نداره. غذا بیرون متنوعه و ارزان هستِش و اصولاً مثلِ ما ایرانی‌ها علاقمند به بحثِ آشپزی و اینا نیستند و بنابراین رستوران داری و بیرون رفتن خیلی باب هستِش.

بنابراین این بستری ایجاد کرده برایِ خیلی بیزینِس‌هایِ شخصی حتی فامیلی. مثلاً یک خانواده‌ای هستند که پدر و پسر و همسر یک کافه تریا دارند و بیزینسشون مشتری داره و خوبیش اینه که سیستم شفاف هستِش. چون اینجا همه مالیات میدن و شما یک سنت رو هم نمی‌تونی از کسی مخفی کنی مگر این‌که چرا افرادی هستند که میان‌بر میزنن و کَش پول می‌گیرند اما عمدتاً سیستم شفاف هستش. و این سیستمِ شفاف به شما اجازه میدهد. که اون بیزینِسِ موردِ نظر رو ببینید. که این چقدر تِرنوور (گردش) مالی داره، چقدر هزینه‌هاش بوده، بالاخره دو نفر اونجا کار بکنن، هزین‌هیِ مواد اولیه داده و چقدر به قولِ خودِشون کَش‌اینِشِ یعنی چقدر پول نقد اومده.

بعد طرف به نسبتِ درآمد  بیزینِسِ خودش قیمت می گذارد. مثلاً می‌گه من این کافه رو میدم 100 هزار دلار، مثلاً اون آقایِ پمپ‌بنزین می‌گه من پمپ بنزینم رو میدم 400 هزار دلار ومک‌دونالد میگه من میدم یک میلیون دلار. و طبیعتاً به همون نسبت هم سودِشون بیش‌تر هستِش و به همون نسبت هم باز هزینه‌شون بیش‌تره. اینه که بله یک مدلِش این است که شما می‌خواید اینجا کارِ بیزینِس بکنید. خوب این راحت ترین و گران‌ترین روش هم است. چون مشتری اونجا هست. چون منی که سرِ راهِ خونم یک رستورانی هست خیلی برام مهم نیست که کی پشتِ اوون پیشخوان هستِش. اگر غذاش خوشم اومده امروز می‌خورم و فردا ممکنِ که یکی دیگه اون بیزینِس رو بخره و من دوباره میرم اونجا غذا می‌خورم. بنابراین اون صاحبِ بیزینیس و خریداربیزینیس زحمتی بابتِ جذبِ من نداره ولی اگر دوبار غذاش رو خراب کنه من طبیعتاً دیگه اونجا نمیرم.

ولی یه مدلِ دیگه هست که این مدل مدلِ ارزان‌تره و پر زحمت‌ترِ. شما میاید اینجا، طرف می‌خواد رستوران بزنه می‌گه خُب اول از همه برم تویِ رستوران کار بکنم. میره اول یک‌سال تویِ رستوران کار می‌کنه که اصولِ رستوران‌داری رو یاد بگیره و مشکلات رو ببینه. اون مدلی هستِش که خیلی کم‌خرج‌تره. مثلاً اینجا من رستورانِ خوبِ ایرانی می‌شناسم تویِ سیدنی معروفِ. می‌دونم که هفته‌ای حتی ششصد هفتصد دلار بابتِ اجاره‌یِ محلِش نمیده. با این‌که حتی یک جایِ خیلی جا افتاده است. چرا؟

چون خارج از مراکزِ خرید هستش. چون اگر شما داخلِ شاپینگ سِنترها (فروشگاههای بزرگ)برید مثلاً اجاره‌کردنِ یک فضا خیلی برایِ شما گرون درمیاد. ولی اگه خارج از اون فضاها باشید ارزونتره. شما می‌گویید خیلی خوب من نم‌ی خوام دویست هزار دلار بدهم یک بیزینِس بخرم. خودم از صفر شروع می‌کنم، این محل رو اجاره می‌کنم و حالا دیگه تو اون موقع باید مشتریت رو جلب بکنی، باید رقابت بکنی با هزاران آدمی که مثلِ تو هستند و چه بسا از تو قویتر هستند، چه بسا شناخته‌شده‌تر هستند. ولی دیگه اون پوله رو نمیدی و ممکنِ به جایی برسید که دیگه خودتون اون بیزینس رو 400 هزار دلار بفروشی.

سعید کاظمی: و کسایی هم هستند که 24 ساعته کار می‌کنند.

مهندس ربانی: بله هستند و واقعاً هم زحمت داره مثلاً آخرِ هفته‌ای که ما کارمندها تعطیلیم و میریم بیرون می‌گردیم اون اصلِ کارِشِ و با خانوادَش باید اونجا وایسه پایِ اون پیشخوان و واقعاً بیزینِس راه انداختن اینجا دردسَر داره چون مشتری اینجا خیلی حساسِ است. هر نوع مشتری واقعاً اینجا هست. نمی‌خوام بگم همه پرفِکت هستن نه ولی واقعیت اینه که رقابت سخته چون همه هستند و به محضِ این‌که تو نتونی رضایت مشتریت رو جلب بکنی خُب طرف میره جایِ دیگه. 

سعید کاظمی: شغل‌هایِ جنرال چه‌ طوری است؟ شما تویِ صحبت‌هاتون گفتید که شغل‌هایِ جنرال رو هم در استرالیا تجربه کردید

مهندس ربانی: بله کارهایِ کَژوال هست. کارِ کَژوال خُب طبیعتاً گرفتنِش راحت تره ولی عمدتاً نمی‌شه روش طولانی مدت حساب کنی یعنی نباید روش طولانی مدت حساب کنی. مگه این‌که واقعاً تخصصِ خاصی نداشته باشی. ولی همه‌جور کاری هست. یعنی مثلاً یک کسی هست تویِ رستوران کار می‌کنه، یکی هست میره مثلاً برفرض می‌خواد یه ذره کارِش راحت‌تر باشه مثلاً میره یک دوره‌یِ سیکیوریتی می‌بینه.

سیکیوریتی نه حالا به اون معنایِ خیلی پیچیدَش. مثلاً تویِ شاپینگ‌سینترها افرادی هستند که لباسِ سِکیوریتی تنِشونه و اینا پلیس نیستند. حالا شاید یک تجهیزاتِ مثلِ واکی تاکی داشته باشن اونجا تویِ اون فروشگاه مسئولِ این هستند که اگر یکی مشکلی پیش اومد، مسئولِ ورود و خروجِ آدمها، شبها موقعِ تعطیل شدنِ مثلاً فروشگاه‌ها درها رو چک بکنن که قفل باشه، مثلاً تویِ پارکینگ مثلاً مشکلی پیش بیاد اونا به پلیس اطلاع میدن. مثلاً یک کسی میره این دوره میشه مأمورِ سیکیوریتی.

معمولاً شغل‌هایِ کَژوال بینِ ساعتی 15 تا 25 دلار حدوداً دستمزدِشون هستِش و می‌چرخونه یک زندگی رو. ببینید مثلاً طرف حتی دوتا بچه داشته باشه با این شغلِ کَژوال می‌تونه اموراتِش رو بگذرونه. حالا معمولاً افرادی که با ویزایِ دائم میان اگر بچه‌دار باشند یک کمکی هم سِنتر لینکِ اینجا که مثلاً مثلِ سازمانِ تامین اجتماعیِ اینجا هست به هر بچه یک مقداری، اگر اشتباه نکنم مثلاً دوتا بچه حدودِ 1400 دلار در ماه هم به خانواده‌ها کمک می‌کنن. خُب این پول هست حالا یک کارِ کَژوال مثلِ رانندگیِ اوبر که مثلِ اِسنَپِ خودمون می‌مونه یا سِکیوریتی یا کار تویِ رستوران یا حتی کنترخوانی هم سازمان‌هایِ اوتوریتی‌هایِ برق و آب دارند؛ طرف میره کنتور می‌خونه و معمولاً دستمزدهاشون هم تویِ همین رِنج هستِش.

اینجا دستمزدها خیلی خوب بالانس شده. یعنی اختلافِ تفاوتِ دستمزدها اینجا تفاوت کمه. یعنی مثلاً یک چیزی حول و حوشِ بگم شاید یه کارگرِ ساده ماهی حدودِ سه‌هزار و پونصد دلار درآمدِش باشه. یک مهندس متوسط شاید 7000 دلار درآمدِش باشه. تفاوت‌ها چون به نظرِ من نقطه‌یِ قوتِ یک کشور همیشه اختلافِ طبقاتیِ کمه. این که طبقه یِ متوسطِش وسیع باشه. اون کشور کشورِ قدرتمندی هستِش. این‌که مثلاً یک کسی باشه تویِ کشور که حقوقِش دو میلیون باشه و یک نفر سیصد میلیون به نظرم اون سیستمِ پرداخت خیلی سیستمِ بدی هستِش و باعثِ اختلاف طقاتی میشه.

ولی اینجا معمولاً این شکلی نیست. یعنی من ندیدم کسی دیگه کم‌تر از روزی صد و سی چهل دلار درامد داشته باشه؛ حتی کارگرهایِ ساده. ولی عرض کردم این شغل‌ها رو خُب میگه کسی تخصصِ خاصی نداشته باشه و لی قاعدتاً قرار نیست که مهاجر بیاد اینجا و برایِ همیشه اُوِر کار کنه یا برایِ همیشه سرِ ساختمون کار کنه و میلگرد مثلاً بزنه سرِ ساختمون. چون اینها جسمی هم کارهایِ مشکلی هستن.

سعید کاظمی: بله. کلاً محیطِ کاری استرالیا چطوریه؟ حالا شما تجربیاتِ خودتون رو بگید. تویِ اون محیط آیا مثلاً حالا تویِ جنرال یا تویِ شرکت‌هایِ خصوصی که کار می‌کردید بحث‌هایِ مثلاً نژادپرستی و تفاوت ایجاد کردن و مزایا و درآمد و برخوردها و اینا آیا تأثیر داشته تویِ تجربیاتِ شما؟

مهندس ربانی: بله خُب محیط‌ها با هم فرق می‌کنند. بسته به این‌که چه کاری بکنی. کارهایِ کَژوال خیلی مثلِ کارهایِ حرفه‌ای خوب نیستند. مثلِ اونها نیستند. توشون حالا همه‌جور آدمی هست مخصوصاً خودم می‌گم یک ماه مثلاً یادمه که من یک‌ماه کارِ کَژوال کردم سرِ ساختمان نصبِ تجهیزاتِ برقی بود. یک عرضم هم همین بود که شما باید کارِ کژوالِتون هم هدفمند باشه. یعنی اگر مثلاً سعی کنید کار به فیلدِ خودت بخوره. من یک‌ماه یادمه چون سابقه‌یِ کار نداشتم و می‌خواستم واقعاً درگیرِ کار بشم رفتم برایِ نصبِ تجهیزات. خیلی بهم دید داد و فهمیدم تو بیلدینگ چیکار بکنم.

یعنی واقعاً مثلاً سیستمِ کابل‌کشی و تابلو‌بندی‌هاش رو واقعاً دیدم و اون مثلاً یک‌ماه از نظر جسمی برام سخت بود ولی به من خیلی دید داد و عرضم اینه که حتی اگه مثلاً اگر یه روزی می‌خوای رستوران بزنی کارِ کَژوالِت بهتره بری تویِ رستوران کار بکنی. اگر می‌خوای بیای اینجا یه شرکتی بزنی که صد تا تاکسی داشته باشی خُب برو اوبر کار کن.  عرضم این است که حتی کارِ کژوالت هم به نظرِ من باید یه مقدار هدفمند و با اون هدفِ نهاییت باشه.

و محیط‌هایِ کاریِ کژوال خُب هرچقدر محیط کارگریتر باشه طبیعتاً این جور مسائل هم هست. ولی در محیط‌هایِ کاری که مثلاً من تویِ شرکت‌هایِ کاری کار کردم واقعاً می‌تونم بگم ندیدم. من بحث‌هایِ نژادی واقعاً ندیدم. واقعاً مثلاً شاید تویِ سطوحِ بالا و خیلی بالا باشه به قولِ خودِشون می‌گن گلَس روف اون سقفِ شیشه‌ای اون بالا باشه که از یک حدی طرف نتونه بره بالا. و در سطوحِ کارشناسی و کارشناسیِ ارشد دوستانِ من که الان با هم کار می‌کنیم خیلی‌هاشون ایرانی هستند، سمت‌هایِ خیلی خوب دارند و چون این کشور مبناش ورودِ مهاجر هستِش و با یک کشوری که مثلاً حالا سیستمِش براساسِ مهاجرپذیری نیست حالا خیلی تفاوت داره.

مسائل نژاد پرستی این مسائل خیلی اینجا کم‌رنگ‌تر هستِش و واقعاً هم بهش بها میدن. یعنی مثلاً اگر شما واقعاً در شرکت داری اَبیوز می‌شی و کسی داره بهت زور میگه برایِ بحث‌هایِ نژادی واقعاً بری و با منابعِ انسانیشون صحبت کنید به حرفت اهمیت میدن. نمی‌تونم بگم نیست. قطعاً یک مقداری هست ولی من نامحسوس دیدمش. خیلی واقعاً تا حالا تویِ شرکت‌هایی که کار کردم؛ من تویِ چهار شرکتِ بزرگِ خوبِ اینجا کار کردم مثلاً همکارام چینی، کویتی، عرب، هندی، آمریکایی، فرانسوی همه احساس می‌کردیم یک تیم هستیم و من خیلی ندیدم این مسائل رو.

سعید کاظمی: خانم‌ها چی؟ فضایِ کار برایِ خانم‌ها در استرالیا چطور است ؟ مثلاً یک خانمِ مجرد بلند شده اومده استرالیا تخصص هم داره. برق سال‌ها تجربه داره. عمران، پزشکی … اینا چی؟ اینا هم فضا برایِ کسب و کار و کار کردنِشون مهیاست؟

مهندس ربانی: خیلی تمیزتر از ایران هستِش. این رو به جرأت می‌گم برایِ این‌که من و خانمم هر دو در ایران همکار بودیم و هنوز هم بعضی چیزها رو که تویِ شرکت می‌دیدیم برایِ هم تعریف می‌کنیم. ببینید آدمیزاد رو شما نمی‌توانید با قانون کنترل کنید ولی تا یک درصدِ زیادی کنترل می‌کنید. شما اینجا همون اولی که میروید می‌شینید سرِ کار همون روزِ اول تعهد نامه‌یِ سکسچوال هَرِنسمنت می‌ذارن که تعهد میدی که اگر هر گونه رفتار، شوخی و عملکردی که بکنی بویِ سِکیچوال هَرِنسمنت بده.

یعنی مثلاً اون خانمِ همکارِ تو احساس بکنه آره اینجا ازش تو یه جک سِکسی گفتی حالا یک شوخی یا چیزی تقریباً کارت به آخرِ وقت نمی‌کشه. به همین راحتی. من اینجا رو امن میبینم برایِ خانم‌ها و یک مسئله‌ای که هست خودم نمی‌گم خانمِ من که اینجا داره کار می‌کنه می‌گه. همکارهایِ خانمم میگن. دوستانِ خانمم میگن. نمی‌شه گفت که صد درصد قانون می‌تونه این رو حذف بکنه.

صد در صد تویِ شرکت‌هایی آدم‌هایی هستند که حالا سعی می‌کنن یه مقدار به قولِ معروف بدجنسی بکنن، اَبیوز بکنن به قولِ خودشون ولی ساز و کاری ساخته شده. حداقل همین که برایِ شما همون اولِش یک اینداکشِن میذارن و به شما آموزش میدن که شما باید بحثِ سِکسچوال هَرِنسمنت رو حواسِت باشه ازت تعهد می‌گیرن که من متعهد بشم که مثلاً رفتاری نکنم که همکارِ خانمِ من احساسِ ناراحتی بکنه اینها همون اولِش به تو گوشی رو میده که آره من باید حواسم باشه و واقعاً هم اگر گزارشی بشه قطعاً باید پاسخگو باشید و به سرعت هم باید پاسخگو باشید.

سعید کاظمی: الان مثلاً فکرکن تویِ محیط‌هایِ کاریِ ایران این هستیش و خیلی بحث میشه که می‌گه اگه ما هر چقدر هم تلاش بکنیم ؛ بیش‌تر دولتی‌ها هست حالا می‌گه هر چقدر هم تلاش بکنیم رشد نمی‌کنیم و بالاتر نمی‌ریم. برای شما در استرالیا به چه‌طریقی هستِش؟ ناخودآگاه کسی وقتی واردِ یک کشورِ غریب میشه شروع به تلاشِ بیش‌تر می‌کنه و زمان بیش‌تری صرف می‌کنی و دقتِت رو بیش‌تر می‌کنی. حتی تایم و ورود و خروجت اونجا خیلی حساس هستن روش. دقت می‌کنی که زودتر بری و دیرتر بیای و تمامِ اتمسفری که اون مدتی که سرِ کار هستی اکثرِ تلاشِت رو بکنی که بهتر دیده بشی و اون شغل رو حفظ بکنی و بعدِش هم برایِ رشدِت اقدام بکنی. درست می‌گم؟

مهندس ربانی: بله صد در صد همین است. ببینید عرضم به حضورِ شما این است. که صد درصد هرچی رشد بکنی بیش‌تر دیده میشی. ولی این‌که بگم همه‌یِ شرکت‌ها این رشدِ شما رو بهش بها میدن حرفِ درستی قطعاً نیست. معمولاً شرکت‌ها هرچی بزرگ‌تر هستند و هرچه ساز و کارِشون چندملیتی‌تر هستِش مثلِ شرکت‌هایِ بین‌المللی که اینجا زیاد هستند مثل شرکتی که من در حالِ حاضر دارم کار می‌کنم خُب این ساز و کار به صورتِ سیستماتیک بیش‌تر وجود داره. یعنی منوط به شخص نیست.

یک‌وقت می‌بینی من تویِ شرکتی کار می‌کنم مالِ یک آقایی هستِش که با دوتا پسرِش اون دوتا شرکت رو ران کردن خُب من باید اون آدم رو قانع بکنم که اون تواناییِ رشد رو دارم و اون به من اون میدون رو بده. اینجا قضیه خیلی شخصی‌تر میشه. الان اون بابا شاید اصلاً از من خوشش نیاد و به من اجازه‌یِ رشد نده. اینجا کسی هم کنترلی رویِ این آدم و شرکتِش نداره. شرکتِ خودشه و اصلاً دوست داره من رو معاونِش بکنه و من رو برایِ همیشه یک کارشناس نگه‌داره. ولی وقتی واردِ فضاهایِ حرفه‌ای‌تر و بزرگ‌تر و حالا کارتل‌هایِ بین‌المللی‌تر میشه ساز و کارهایی هست تویِ اون شرکت که شما پِرفورمنِس‌رِویو هست و هر سؤالی داری بازم بستگی به مَنَیجِرِت داره و ممکنِ اونجا هم شما به یک مَنَیجِری بخورید که خیلی حالا به‌قولِ انگلیسی‌ها اَپریشیَیتت نکنه.

یعنی مثلاً قدرِ تلاشِ تو رو ندونه ممکنِ هست طرف بهت میدون بده. باز یک مقدار به اون مدیر برمی‌گرده. ولی چون ساز و کاری هست و سیستمی هست این قضیه‌یِ رشد سیستماتیک تره. شما یک پِرفورمِنسی داری و خودت میای معمولاً برایِ خودت هدف تعریف می‌کنی. حالا مثلاً شرکتِ ما یک شرکتِ آمریکایی هستِش ولی خُب تویِ استرالیا خیلی فعالِ و این سیستم رو داره و خیلی‌هاشون هم مشابه هستند. شاید برایِ خودت هدف تعریف بکنی. بعد این اهدافِت رو میای مثلاً با مَنَیجِرِت در میون میذاری مثلاً می‌گی من این برنامه‌هام برایِ سالِ بعد اینه. بعد سالِ بعد که موقعِ ریویو می‌شه.

  حالا اون آدم تصمیم می گیرد. و می‌گوید خُب حالا شما این قسمت ر وبه نظرم خوب بودی و این قسمت رو به نظرم ضعیف بوده، شما الان می‌تونی ارتقاء پیدا بکنی یا نمی‌تونی پیدا بکنی.ارتقا حالا همه چیز به آن مدیر بستگی داره. شما ممکنِ یک مقدار احساس می‌کنی اِ من این همه تلاش کردم چرا نمی‌بینه. این مسائل هست ولی این ساز و کار وجود داره و من تا جایی که دیدم بچه‌ها معمولاً خوب رشد می‌کنن.

مثلاً طرف اینجا از اینترمِدیَیتِ (مقدماتی) یک جورایی شروع می‌کنه، ساز و کاری هست که شما کار بکنید و رشد بکنید و حالا بیش‌تر از خودت توانایی نشون میدهی و واقعاً باید انرژی بذاری. این فرمایشِ شما درسته. و در موردِ زمان ورود و خروجی اینا خیلی زمانی نیست اینجا. یعنی مثلاً شما اینجا ساعتِ هشت کارت بزنی  نه اصلاً کارتی وجود نداره اینجا. زمانی به اون معنا نیست. ولی من شده ساعتِ یازده‌یِ شب هم چون الان از خونه کار کردن هم باب شده و من خودم یک روز در هفته میرم آفیس بعد از قضیه‌یِ کرونا ولی شده من ساعتِ یازده شب هم پشتِ کامپیوترم کارم رو دارم انجام میدم و مدیرِ من خوابه. ولی من میدونم که این پروژه باید فردا تحویل داده بشود.

سیستم از تو کار می‌خواهد و دیتَیل مَنَیجمنت خیلی جواب نمیده. حالا تو یک ساعت کجا بودی؟ مگه این‌که بری تویِ یک شرکتِ کوچیکی که حالا اون مدیر اونجا حقوقِتون رو هم داره میده ممکنِ بری یه کافی هم بخوری بیای یکم حالا اخم و تخم بکنه. ولی واقعاً ساعت رفت و امد مهم نیست. پروژه‌ای هستِش و تو اینقدر خودت مسئولِ این پروژه هستی که من شده مخصوصاً الان از توی خونه کار کردن یک حسن داره رفت و آمد نداری ولی یه بدی داره همیشه این کارِ با تو هستِش .

باور کنید من شده ساعتِ پنج و نیمِ صبح از خواب بیدار میشوم یه چیزی یادم رفته میرم کامپیوتر رو روشن می‌کنم این ایمیل رو باید امروز بفرستم. شده این‌طوری یا مثلاً شده ما دیلیوِری داریم یعنی مثلاً فردا باید پروژه تحویل بشود شب ساعتِ ده دارم کار می‌کنم. عرضم اینه که سیستم هست ولی باز یک مقدار حالا هم ممکنِ به مدیرت هم بستگی داشته باشه.

سعید کاظمی: الان واردِ استرالیا بشی محدودیتِ شهر نداری مثلِ کانادا که تو حتماً باید تویِ این شهر شروع به کار بکنی؟ یا یک روستا اگه دوست داشته باشی؟

مهندس ربانی: چرا.  بستگی به ویزات داره. ویزایِ من نداشت ولی بعضی ویزاها که شما اسپانسر دارید داره. دو مورد اسپانسر داریم. حالا باز برمی‌گرده به بحثِ مهاجرت. یک مدل اسپانسِر اسپانسرِ اِستَیت، اسپانسرِ شیپِ که شما از اون اسپانسر استان می‌گیرید مثلِ نیوسالت ولز، مثلِ ویکتوریا که اونها کم‌تر محدودت می‌کنند. دوستانِ من بودن رفتن ملبورن بعد سیدنی کار گیر آوردن یک ایمیل زدن که مثلاً من کار گیرآوردم رفتم. یه مدل هست همین‌ که گفتید مثلاً مدلِ روستایی.

مثلاً طرف تویِ منطقه روستائی ویزا گرفته؛ ویزایِ حالا خیلی خوبی هم نیستِش چون اینجا روستائی کار کمه و جمعیت کمه، اونها دیگه نمی‌توانند. شهرهایِ بزرگ بِروند و باید تویِ همون منطقه بمونن سه سال چه بسا خیلی‌هاشون کارهایِ کَژوال می‌کنن. چون کارِ تخصصی تویِ یک شهری که مثلاً بیست هزارتا جمعیتشه چقدر کارِ تخصصی هست که شما انجام بدید و بعدش هم اونایی که کارهایِ کَژوال می‌کنن ممکنه که تویِ کارخونه کار بکنن، ممکنه که با ماشین کار بکنن تا اون سه سالِشون طی بشه و  به شهرهایِ بزرگ برن. بنابراین بله این محدودیت رو میذارن ولی بسته به نوعِ ویزاشون دارد.

سعید کاظمی: پس هرچقدر شهر بزرگه کار هم به همون نسبت بیش‌تره و کارِ تخصصی هم بیش‌تره؟

مهندس ربانی: و هزینه هم بیش‌تره طبیعتاً. هزینه البته نه بحثِ خورد و خوراک؛ یکیه تقریباً و فقط بحثِ اِسکان هستِش.

سعید کاظمی:  خدماتِ دولتی، مدرسه، بیمارستان در نقاط شهری و روستائی استرالیا ثابت هستِ یا اینها هم متغیر است؟

 نه اینها تقریباً ثابت هستند. رایگان هستِند؛ البته دارو رایگان نیست دارو تقریباً گرون هم هست ولی ویزیت و سونوگرافی و آزمایشات شما رویِ مدیکرِ شما که یک کارتِ سبزِ بیمه هست و بهش می‌گن مدیکِر رایگانِ است. مدارسِ پابلیک رایگان هستند و هر ترمی مبلغی در حدِ چندصد دلار شاید برایِ یونیفرم، کتاب، دفتر و خودکار  اینها بگیرن ولی شهریه مدرسه نمیدهید ولی اینجا مدارسِ پرایوت(خصوصی) هم هستند.

پرایوت‌ها مثلاً مدل‌هایِ مختلف دارند که حالا اونا بیش‌تر تویِ دبیرستان هستن که حالا اگه یک کسی بچه اش رو پرایوت بذاره اینجا معمولاً تویِ ابتدایی نمیذاره و بیش‌تر دبیرستان می گذارند. مزیت‌هایِ مختلف دارند و طبیعتاً کیفیتِ آموزش پرایوت بهتره. بعضی مدارسِ دولتی حالا خیلی جالب نیستند. مدارِسِ رنکینگ دارند. یکی از مسائلی که ما برامون مهم بود مثلاً سعی می‌کردیم جاهایی خونه بگیریم که رَنکینکِ مدرسه‌هاش بالاتر باشه. ایرانی‌ها به مدرسه و بحثِ آموزش خیلی اهمیت میدن که خودِ استرالیایی‌ها خیلی اهمیت نمیدن.

سعید کاظمی: چند درصدِ جامعه استرالیا دانشگاه می روند؟

مهندس ربانی: می‌تونم بگم به زحمت؛ اگر منظورتون دانشگاه رفتنه اینجا به زحمت شاید بیست درصدشون دانشگاه برن. اکثراً خیلی علاقمند به کارهایِ مهارتی هستند که اینجا بهش میگن ترَیدی. چون درآمدهایِ خوبی هم دارند. اینجا یک کاشیکارِ خوب شاید خیلی بهتر از یک مهندس دربیاره. یک نجارِ خوب. و این کارها زیاده. یک نجارِ خوب اینجا کار زیاد داره. یک الکترَیشِنِ خوب. و همه چی ولی شما باید لایسِنس بگیری. شما تا لایسِنس نگیری اجازه‌یِ هیچ‌گونه کارِ مهارتی ندارید مگر این‌که تحتِ سوپر ویژِنِ یک کسی که لایسِنس داره کار بکنید، دستمزدِ کم‌تر بگیرید وگرنه همه‌یِ کسایی که کارهایِ ترَید می‌کنن نجار، آهنگر، لوله‌کش و برق‌کار همه باید از سازمان‌هایِ مربوطه لایسنس بگیرند.

سعید کاظمی: اگر بخواید برگردید به گذشته مثلاً بیست سالِ قبل چه چیزهایی رو مرور می‌کنید. یه کتابی هست که می‌گه من کاش عقلِ 40 سالگی رو تویِ بیست‌سالگی می‌داشتم. واقعاً بخواهید برگردید به اون دوره چه کارهایی رو دوست داشتی می‌کردی و یا نمی‌کردید؟

مهندس ربانی: من اگر برمی‌گشتم به اون زمان‌ها خیلی دوست داشتم دانشگاخ رو برم خارج از ایران بخوانم اگر امکانِش بود. یعنی اگر برمی‌گشتم به اون زمان تمامِ هم و غمم رو میذاشتم برم در خارج از کشور ترجیحاً اروپا چون تحصیلِ دانشگاهی در اروپا نسبت به استرالیا آسان‌تر و ارزان‌تر هست. و اگه برمی‌گشتم شاید این تنها کاری بود که می‌کردم چونکه احساس می‌کنم اگه این کار رو می‌کردم مثلاً خیلی بهتر می‌شد. از نظرِ بحثِ کاری و ساختنِ یک زندگی.

بنابراین جوان‌هایی که می‌خواهند از ایران بروند و یا اصلاً هر برنامه‌ای دارند اگر بحث رو بخوایم در رابطه با مهاجرت صحبت کنیم آره توصیه‌ من این است که کاش می‌شد من هم دانشجویی می‌رفتم خارج از ایران درس می‌خواندم و همون سیستم رو ادامه می‌دادم. امااگه بخوام عمومیصحبت بکنم راجع به بحثِ زندگی خُب این دیگه یکم شخصی می‌شه. خُب اگه می‌خواستم برگردم به ایران اون وقع بیست سالِ پیشِ خودم شاید ایران رو بیش‌تر بگردم. احساس می‌کنم مثلاً خیلی جاهاش رو ندیدم و می‌دونم که شاید دیگه نتونم.

چون وقتی یه مدتِ کوتاه میای ایران فقط می‌خوایِ فامیل رو ببینی. بنابراین اگر کاری بگم به این شکل ولی اگر عمومی بگویم این کار رو می‌کردم حتماً و مسئله‌ای که هست یه چیزِ دیگه که مثلاً خیلی همیشه برام چیزِ مثلاً احساس می‌کنم که تویِ زمینه‌یِ بیش‌تر کار می‌کردم بهتر بود. الان احساس می‌کنم دوست دارم یه کارهایی بکنم که اگر بیست سال پیش بود می‌توانستم ولی الان دیگه بدن آدم تویِ 44 سالگی خُب کشش نداره. می‌گم کاش الان 22 سالم بود این‌کار رو می‌کردم.خیلی خوبه. کوه‌هایِ ایران رو می‌رفتم. حتماً کوهنوردی می‌کردم. اینجا چیزی که هست کوهنوردی نداریم به اون معنا. کشورِ فلتی ست. اینا چیزهایِ شخصی هستِش شاید یکی دوست داشته باشه و یکی دوست نداشته باشه.

سعید کاظمی: در مجموع از محیطِ کار تویِ استرالیا راضی هستی؟

مهندس ربانی: بله. سعید جان یه توصیه‌ای که بکنم به دوستان اینه که واقعاً اگر آدم رشته‌ای رو که می‌خونه رو با علاقه بره از کارِش لذت می‌بره. من واقعاً همین‌جور نرفتم برق بخونم. آخه می‌دونید آقا سعید من با یکی از دوستان داشتم صحبت می‌کردم انسان همیشه به قولِ انگلیسی‌ها الگوسازی می‌کنه. متاسفانه با شرایطی که تویِ ایران به‌وجود اومده دیگه الگوها از بین رفتن. الگوها شکلِشون عوض شده.

ولی خوب من خودم چرا برق خوندم چون من موقعی که دبیرستانی بودم نزدیکِ باغ‌هایی که ما داشتیم مخصوصاً پدرم که کشاورزی داشت نیروگاه برق می‌ساختند.  مثلاً من همیشه نگاه می‌کردم آرزوم بود روزی مهندسِ برق بشوم تویِ این نیروگاه کار بکنم. چرا؟ چون داشتم الگوسازی می‌کردم. داشتم مهندسِ زیمِنس رو می‌دیدم که چقدر کارِش جالبه. میاد این کولینگ تاورها رو مثلاً نصب می‌کنه و داره اونجا کار می‌کنه که چقدر رضایت بخش است.

خُب الان ولی این الگوه وجود نداره. جوونه مثلاً به کی نگاه کنه و الگو بگیره؟ بنابراین اگر برمی‌گشتم قطعاً باز برق رو می‌خوندم. قطعاً الان مهندسِ برق می‌شدم و به همون خاطر هم هست که استرالیا واقعا پروژه‌ها استرِس داره. واقعاً استرِس داره. واقعاً مثلِ ایران نیست. من شدم طرحِ پروژه رو سه سالِ پیش تحویل دادم الان پیمانکار از من توضیح می‌خواد و واقعاً باید پاسخگو باشید. پروژه استرِس داره. من شده برایِ استرِسِ پروژه ساعتِ 4 صبح از خواب بیدار می‌شم. که فردا مثلاً تویِ جلسه میریم این رو بگم. نت می‌نویسم. باور کنید شوخی نمی‌کنم. چون می‌دونم 00:43:14با منه.  ولی شغلم رو چون دوست دارم،

چون رشته‌م رو دوست دارم وقتی تویِ شهر از جلویِ ساختمونه رد می‌شم کَیف می‌کنم که ای روشناییِ این رو من طراحی کردم. مثلاً فلان جا رفتم این پایه‌هایِ روشنایی رو من کار کردم. و این برایِ من لذت‌بخش است. ولی اگه من رشته‌م رو دوست نداشته باشم هر روز می‌گم خُب که چی؟ تو روزی ده ساعت استرِس داری؛ چون واقعاً من روزهایی شده که ده ساعت یازده ساعت کار بکنم. تو ده ساعت استرِس داری 4 ساعت تویِ جلسه نشستی که چی؟ ولی اون که چی رو به خودم نمی‌گم چون حالا وقتی برمی‌گردیم به اون موضوعی که چی‌کار می‌کنی واقعاً باید ببینی چه رشته‌ای دوست داری؟ الان مثلاً برایِ همین هم من به بچه‌هام همیشه می‌گم.

حالا پسرم که کوچیکه و دخترم که دبیرستانِ بهش می‌گم واقعاً رشته‌ای که دوست داری بخون. تو هر رشته‌ای که بخوای بخونی من شاید دو تا فقط توصیه بگم ولی انتخاب با خودته. و این خیلی مهمه چون در آینده کم میاری. شما قراره این کار رو سی سال انجام بدهی. منی که از ایران اومدم قراره تا 65 سالگی این کار رو بکنم. تا 67 سالگی این کار رو بکنم. اگه هر روز صبح پاشم بگم ای بابا لعنت به این زندگی و به این کار چه زندگی خواهد شد این. ولی اگه دوست داشته باشی کارِت رو اِسترِسِش رو هم می‌پذیری، مسئولیتِش رو هم می‌پذیری و به همون نسبت از کارِت هم لذت می‌بری. با وجودِ همه‌یِ مشکلاتِش.

سعید کاظمی: خیلی لطف کردید. تجربیات کار در سیدنی استرالیا را مهندس با من و هموطنان در میان گذاشت

دوستان عزیز امیدوارم. مصاحبه من سعیدکاظمی با مهندس ربانی در خصوص تجربیات کار در سیدنی استرالیا برای شما مفید بوده باشد. و شما عزیزان نیز تجربیات خودتان را از هر جای دنیا در اختیار من قرار بدهید. تا این اطلاعات بتواند برای جوانان و هموطنان ما در سراسر دنیا مفید واقع گردد. برای کسب اطلاعات بیشتر از کار در هر جای دنیا اینجا را کلیک کنید. جهت آگاهی از معادل سازی مدارک در رشته های مهندسی نیز اینجا کلیک کنید.

  1. خیلی عالی بوداین گفتگوباخانم دکترواقعاحقیقت راجبع زبان آلمانی دراختیارگذاشتن درسته خیلی سخته زبان آلمانی ولی برای محاجرت یه پیش زمینه…

تجربیات کار در سیدنی استرالیا

تجربیات مهاجرت به سیدنی استرالیا با مهندس ربانی

برای دیدن ویدئو کامل مصاحبه تجربیات مهاجرت به سیدنی استرالیا با مهندس ربانی از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

اگر علاقه مند به شنیدن فایل صوتی تجربیات مهاجرت به سیدنی استرالیا با مهندس ربانی هستید. از طریق فایل ذیل اقدام کنید.

 سلام به همه دوستان امروز با آقای مهندس ربانی هستیم.  در مورد تجربیات ایشون در مورد مهاجرت به سیدنی استرالیا در خدمت شما خواهیم بود.

سلام مهندس از اینکه وقت گذاشتین خیلی ممنون هستم. من همین ابتدا یک توضیح بدهم. من در این پیج و سایت خودم بنام سعید کاظمی قصد دارم.  با کمک دوستانم و هموطنان عزیز ایرانی در هر نقطه دنیا، تجربیاتشون در مورد مهاجرت، زندگی، کار و تحصیل در خارج کشور را جمع آوری کرده . و با فارسی زبانان به اشتراک می گذارم. من شرکت مهاجرتی ندارم. و هدفم فقط ارائه اطلاعات مفید برای مردم می باشد.امروز هم از دوست خوبم مهندس ربانی دعوت کردم. تجربیات خودشون در مورد مهاجرت به سیدنی استرالیا را در اختیار ما بگذارند.

من هم به همه دوستانی که این محتوا را می بینند. سلام میکنم. خواهش می کنم خوشحال میشوم. که کمکی از دستم بر بیاد. را در اخیتار دوستان قرار بدهم. از شما خیلی ممنونم اطلاعاتی که دوستان دارند. را با دیگران به اشتراک می گذارید. موضوع مهاجرت خیلی به قول غربی ها ترند شده تو ایران، نمیشه گفت خوشبختانه یا متاسفانه، به هر حال واقعیتی است که در جامعه اتفاق افتاده.  هرچه اطلاعات بیشتری داشته باشیم . حرکت ها معقولانه تر می تواند باشد. به هر حال مهاجرت پروسه ای نیست که بشه بدون تحقیق اقدام کرد. 

 من از خودم شروع کنم من رشته ام  برق بوده . و با حدود ۱۲ سال سابقه آمدم استرالیا  و از طریق ویزای اسکیل ورکر (ویزا نیروی کار متخصص) وارد استرالیا شدم. من از سال ۲۰۱۵ وارد استرالیا شدم و پروسه کاری من از سال ۲۰۱۳ شروع شد. ویزای ایرانیان به دلیل پروسه سکوریتی (کنترل امنیتی )بیشتر طول میکشه به نسبت کشور های دیگه. وکیل هم نداشتم و خودم از طریق سیستم اسکیل سلکت استرالیا ۲۰۱۳ اقدام کردم و در نهایت سال 2015 وارد اینجا شدم . از آن موقع هم در سیدنی اقامت دارم.

سوال:مهندس جان با چه مدرکی لیسانس و فوق لیسانس به استرالیا مهاجرت کردید؟

 من با همان مدرک لیسانس آمدم.  پروسه مهاجرت استرالیا به این شکل است. ابتدا باید مدارک را  یک سازمان مرتبط ارزیابی  کنه.  که برای مدرک من انجمن مهندسین استرالیا بود.ذکه در اولین مرحله مهاجرت این است. که اول مدارکتون باید تایید بشود. کار  از اینجا شروع میشود . و تاکید کنم. سیستم مهاجرت به استرالیا خیلی شسته رفته است. یک جدول دارند که امتیازها مشخص است. برای همین وکیل نگرفتم سیستم مشخصی  دارند که سن شما امتیازی داره. مدرک شما امتیاز داره.  سابقه شما امتیاز داره و امتیازی که از آیلتس میگیرید. اخیرا  مثل اینکه پی تی ای را هم اضافه کردن ولی اون موقع فقط آیلتس بود.شما با آنها به یک امتیازی می‌رسید و دعوت می شوید. یک آفیسر روی پرونده شما کار می کنه. آن آفیسر به صورت مستقیم از طریق ایمیل با شما در ارتباط است.

 اگر مشکلی در مدارک باشه یا اگر اطلاعات بیشتری لازم باشه از شما می خواهد. تا مرحله صدور ویزا این داستان ادامه دارد و وقتی ویزا صادر میشه به شما یه دد لاین میده . که شما تا این تاریخ باید وارد استرالیا بشوید. وگرنه ویزا شما باطل میشود.

سوال: آیا شما در مورد محدوده سنی برای مهاجرت به استرالیا هم اطلاع دارید؟

 محدوده سنی بله بهترین سن که بالاترین امتیاز داره.  ۲۵ امتیاز میگیره بین 27 تا ۳۲ ساله که من اون رو را رد کرده بودم . من در آن مقطع بین رنج ۳۲ تا ۳۹ سال بودم . شما حداکثر تا سن ۴۴ سالگی می توانید به صورت اسکیل ورکر وارد استرالیا بشوید. بعد از 44 سالگی شما دیگه حائز شرایط نیست. امتیاز سن امتیاز ۱۵ یا ۲۰ گرفتم بعد مدارک شما امتیاز داره مدرک شما ۱۵ امتیاز و زبان میتونه ۱۰ یا ۲۰ باشه یا صفر باشه.این مجموعه با هم به یک امتیاز می رسید. که دعوت می شوید برای مصاحبه، چند هفته طول میکشه تا آفیسر میاد روی  پرونده شما،ایمیل میزنه و خودشو معرفی میکنه از این به بعد مراحل پرونده انجام میشود.

سوال: کلا چند سال طول کشید از لحظه که مدارکتان را کامل کردید تا صدور ویزا استرالیا؟

 برای من حدود ۲۰ ماه طول کشید و طولانی‌ترین بخشش سکیوریتی چک بود چون ایران جزو کشورهای  با ریسک بالا است و  و چون من ویزای شینگن داشتم اروپا رفته بودم این قضیه را را سخت تر کرد بعضی دوستان فکر می‌کنن اگر قبلاً ویزای شینگن گرفته باشند براشون بهتره. بالعکس چون ما متاسفانه مسئله امنیتی داریم  برای سفرهای خارجی از طرف ایران ،  کسانی مثل من که سفر خارجی اروپایی داشتند پروسه طولانی تر شد چون چک میکنن که چرا طرف رفته اروپا، از این نیست که بگم شاید حدود ۱۰ ماه برای  من سکیوریتی چک طول کشید. منتظر بودم تا تایید اینترپل بیاد

 سوال سابقه کار شما تو ایران چقدر تاثیر داشت در پروسه مهاجرت به استرالیا؟

من سابقه کار ۱۵ کامل را  گرفتم . اگر کسی  بیش از ۸ سال  سابقه کاری در رشته ای داشته باشه که که مورد پذیرش قرار گرفته. شما ابتدا به ساکن باید رشته تون در لیست مورد نیاز استرالیا قرار داشته باشد. یک لیستی دارند. به اسم sol باید  توی آن لیست باید باشی بعددرون شغل مورد نظر که مورد تایید قرار گرفتیم امتیاز کاری تا ۳ سال ۵ امتیاز دارد بین ۳ تا ۸ سال ۱۰ امتیاز و بالای ۸ سال 15 امتیاز کامل را گرفتم.

سوال:خیلی از دوستان ما رشته برق بودن و مهاجرت کردن. شاید برای این رشته کاری خیلی زمینه کار مهیا است. جامعه های هدف کانادا و استرالیا به این رشته نیاز دارند؟

 بله برای رشته های مهندسی برق، عمران، مکانیک به خصوص رشته عمران در هر دو شاخه، شاخه سویل و استراکچر، چون اینجا با ایران کمی فرق میکند. من  اصطلاح تخصصی دقیق عمرانش  را نمی دونم بله اینها رشته‌هایی هستند که خوب هستند. همیشه نیاز است. منتها شاخه بندی  فرق میکند. ضمنا رشته مکانیک جامدات نداریم در استرالیا ، چون استرالیا خیلی کشور صنعتی نیست. استرالیا بیشتر کشور بیزینس، کشاورزی و توریست است.چون اینجا هزینه کارگر  گران است.  استرالیا خیلی سمت تولید نرفته.

 بیشتر در بخش های دیگه کار میکنهد. مثلا مهندسی مکانیکی  که ما تو ایران به اسم جامدات میشناسیم اینجا بازار کار داره. اما خیلی مثل کشورهای اروپایی صنعتی بازار کار ندارد. مهندسان مکانیک اینجا بیشتر تو بخش سیستم های  تهویه مطبوع کار می کنند. مکانیک سیالات بیشتر بازار کار داره. تا حالا مکانیک جامدات، 

در مورد رشته برق خودم بیشتر در مبحث بیلدینگ کار کردم. مرتبط با نظام مهندسی ایران،  شب که کارش کمتر برای من برای همین من از همون اول بیشتر روی بیلدینگ کار کردیم میتونم بگم که نظام مهندسی چون من پروانه نظام مهندسی داشتم به اینکه در دانش دست ساختمانی من کمک کنه بله، اما اینکه پروانه نظام مهندسی برای اینجا مفید بوده باشه نه، اینجا خیلی نمیشناسن نظام مهندسی ایران را ،

سوال: برای شما ایالت خاصی را برای اقامت باید انتخاب کنی یا نه به کل استرالیا می توانی وارد بشوید؟

برای من آزاد بود چون من امتیاز کامل را داشتم و از اسپانسری ایالت ها استفاده نکردم. بعضی وقتها دوستان امتیاز که کم میاورند.برای اینکه  بتوانند. دعوت بشوند از یک ایالت  اسپانسرشیپ می‌گیرند و در قبال آن امتیاز لازم به دست می آید به نوعی متعهد می شوند که برای آن  ایالت کار بکنند. اما من چون ویزای ۱۸۹ اسکیل داشتم میتوانستم به هر شهری برم هیچ محدودیتی نداشتم. اما خودم  سیدنی را انتخاب کردم.

سوال:سایتی که شما از طریق آن برای مهاجرت استرالیا اقدام کردین را به ما می گوئید؟

نکته مهمی که به دوستان بگویم این است. که اول باید  باید  سطح زبانتون به حدی باشه. که  خودتون بتوانید. در دپارتمان اصلی مهاجرت استرالیا قوانین را مطالعه کنید. سایت اسمش home affair اینجا جایی است که شما  میرید پروسه را آغاز می‌کنید.  خوبیش اینه که در استرالیا خیلی پروسه مشخص است.  یک مقدار مطالعه جانبی داشته باشید. زبانتون خوب باشه به راحتی می توانید قدم به قدم  مراحل را بروید جلو ابتدا به ساکن اونجا که تاییدیه مدارکم را گرفتم انجمن مهندسان استرالیا  همه اطلاعات در وب سایت است

شما میروید. اونجا ثبت نام می کنید یک اکانت برای خودتون درست می کنید این اکانت اسم شما میشود.از اونجا شروع میکنید. کاملا مراحل مشخص شده. یک فرمی است به اسم eoi  شما از ابتدا این فرم را پر می کنید. در این فرم اطلاعات اولیه را وارد می کنید. در واقع در واقع این فرم اظهار تمایل شما برای مهاجرت به استرالیا می باشد. وقتی این فرم را کسی پر می کند. eoi اتوماتیک امتیاز شما را محاسبه میکند. شما مثلا میزنید. من لیسانسم به شما امتیاز میده.  مثلا میزنی من ۸ سال سابقه دارم به شما ۱۵ امتیاز میدهد. مثلاً سن تان را میزنید به شما ۲۵ امتیاز میده . آخرش میبینی من ۷۵ امتیاز دارم. بعد که ثبت نام میکنید. منتظر می مانید تا دعوت بشید یعنی شما تازه اعلام علاقه کردین. 

منتها آنجا مدرکی آپلود نمیکنید. ولی نکته کلیدی مسائلی  این هست که شما هر موضوعی را که ادعا کنی. هر ادعایی که اونجا بکنید و بعد ها کمتر از آن را ارائه بدهید. اپلیکیشن یا اپلای شما ریجکت می شود.  ۳ تا ۴ هزار دلاری  که پرداخت کردی باطل میشود. اینکه خیلی باید توجه بشود. که کسی که فرم را پر می‌کند. اگر بنویسه که  مثلا من ۸ سال سابقه کار دارم و بهش  ۱۵ امتیاز تعلق بگیره. بعد بیاد ۶ سال سابقه ارائه بده .شما به جای ۱۵ امتیاز به من  ۱۰ امتیاز بدهید این وجود ندارد.  افسر این پرونده را ریجکت میکنه. چون مبنای دعوت شما اطلاعات اولیه شما ارائه دادین بوده است.و مبنای دعوت شما هم بوده. 

یک جمله هم نباید دروغ بگید. یک مرتبه هم نباید دروغین بگید.  ببین خیلی ها هم دروغ میگن.  اتفاقی افتاده که دروغ گفتن آسانتر شده.  زمان ما سفارت استرالیا در ایران فعال بود و اینها زنگ میزدن. به شرکت‌ها و  آن بخش که  آفیسر سابقه کار را چک می کرد. مورد داشتیم رندوم زنگ میزدن به شرکت که آقای مهندس سعید کاظمی انجا کار میکنند. یادم است که خانم ارمنی که سفارت استرالیا کار می کردند. به خیلی از شرکت ها زنگ می زدند و سابقه کاری را بررسی می‌کردند. به شرکت ما زنگ نزدن. اما خیلی دقیق مو را از ماست می کشیدند.خیلی از آفیسرها می‌دانند که بیمه تامین اجتماعی ایران خیلی دقیق است.

بنابراین وقتی که می خواهند مطمئن شوند.  سوابق کاری که  من متقاضی ارائه دادم. صحیح یا فیک هست سابقه بیمه می خواهند. با دروغ گفتن احتمال داره یک جایی گیر بیفتی. واقعیتش اینه که خیلی دروغ گفتن و جستن. شانسی است چون سفارت در این بخش فعال نیست. الان خیلی از سوابقی که اعلام میشه برای محکم کاری  آفیسر میگه برو پرداخت فیش حقوقی یا  قرارداد ارائه بده. اگر آفیسر سخت گیر باشه ممکن هست بگه کل مدارک را ارائه بده.

 سوال : خدمتتون بپرسم خیلی از ایرانی هایی که در مجموعه شما کار می کنند.  رشته برق هستند. انگار رشته برق از شاخه سایر رشته ها طرفدار بیشتری دارد. نه همه شاخه ها هستند؟

  تقریباً در همه شاخه ها مثلا عمران، مکانیک، شیمی و حسابداری وجود دارد . وارد شدن در هر بخش سختی های خودش را  دارد. به نظر من در نهایت از نظر من مهاجر موفق کسی است که در شاخه کاری  یا رشته خودش وارد محیط کسب و کار استرالیا بشه. مگر این مگر اینکه پیشنهاد بهتری براش پیدا بشود. یا علاقه نداشته باشیم.  کسی بخواهد.  در رشته کاری خودش فعالیت کنه.  سخت تر است اما بعد از چند ماه به نتیجه می رسید.

سوال : شنیدم  شما گفتین کسانی که با قایق میان اینجا خیلی موفق نیستد.  فکرمی‌کنم این موضوع قایق کلاً کنسل شده؟

 الان چند سال است. که دیگه مهاجرت از طریق قایق به استرالیا پذیرش نمیکنه .حزب لیبرال به شدت با این موضوع مخالف است. حزب کارگر در مورد این موضوع نرم بود. متاسفانه خیلی در این مسیر از بین رفتن.  ابتدا می آمدند مالزی و بعد  از طریق اندونزی می‌آمدن پول میدادن. به قایق های ماهیگیری.  مثلا طرف کل اقیانوس آرام را  به طول ۵ هزار کیلومتر طی می کرد. می خواست با قایق ماهیگیری بیاد. در این  شرایط اتفاقات  بسیار اسفناک اتفاق می‌افتاد.  اوایل استرالیا اقامت میداد. از چهار سال قبل اینها را می برند. پاپوا گینه نو و دولت استرالیا به آنها اقامت نمی دهد.کسانی که رفتن به جزیره خیلی شرایط وحشتناکی را تجربه کردن. به نظر من یک نفر باید خیلی شرایط وحشتناکی ایران داشته باشه وگرنه اصلا عاقلانه نیست. 

سوال : وقتی به گذشته نگاه می‌کنید چه کارهایی بود که با خودت میگی . ای کاش این کار را انجام می  دادم یا این کار را انجام نمی دادم برای مهاجرت به استرالیا؟

پروسه کاری که انجام دادم بد نبود. ولی باید زودتر این کار را انجام می‌دادم.  اگر برمیگشتم به عقب بجای  ۲۰۱۵  سال ۲۰۱۰ می‌آمدم. روند کار را چون خوب مطالعه کرده  بودم.مراحل کار خوب پیش رفت.در مورد کار خوب شرایط در سه ماه اول که آمدم. خیلی سخت بود. چون که اگه سابقه لوکال نداشته باشی. بهت کار نمیدن از هر کشوری اگر بخواهید بیاید سابقه لوکال یه کم طول می کشد. ولی به نظر من اگر زودتر اقدام می‌کردم. پیشرفت بیشتری داشتم. منظورم اینه که اگه زودتر اومده بودم. از نظر مالی پیشرفت بیشتری داشتم .

مثلا اگر شما در سن پایین تر برسی استرالیا ، زودتر  بازنشسته می شوید. و توکار بیشتر جا می افتید. سن من بد نبود من در ۳۷ سالگی آمدم. اینجا ولی فکر میکنم اگر در 32 سالگی می آمدم.  پیشرفته بیشتر می توانستم بکنم. به نظر من بهترین سن برای یک مهاجر متخصص حدوداً با 3 تا 4 سال سابقه و در سن سی سالگی بیاد. مگر کسی دانشجویی بیاد.  چون جذب بازار کار میشه و بیشتر جا میوفته. شاید زبانش بهتر از من باشه. ولی برای ما سن ۳۰ تا ۳۵ سال بهترین سن برای مهاجرت است.

سوال :  دلیل اینکه استرالیا از جهان سوم نیرو می گیرد چی هست ؟

دسته بندی نکرده و اتفاقاً به نظر من کار درستیه. مثلا  قبلا من شرکتی که اینجا کار می کردم نظرشون اینقدر به ایرانی ها مثبت بود. چون وقتی که من تو مصاحبه گفتم که من ایرانی هستم. از من استقبال بیشتری هم شد و دیگه مصاحبه رو توانستم راحت تر ثبت کنم. چون که بچه های ایرانی توی استرالیا خیلی خوب خودشونو نشون دادن. با تخصصشون بعضی هاشون خیلی آدم‌های سالم و زحمت کشی هستند. ولی بعضی از ایرانی ها مشکلات درست میکنند. ولی استرالیا نیومده دسته بندی کنه.  یعنی اینکه از سنگاپور و سفید های اروپائی فقط بیان. 

کاری که کرده ایناست که بیشتر میاد. روی اسکیل های فرد کار می کند. و روی  سابقه کارش و ضرر هم نکرده.  بهترین itهای اینجا هندی هستند. فقط تنها موضوع  روند ویزای کاری  اروپایی‌ها راحت تر است.  یعنی اینکه یک مهندس انگلیسی میتواند. سه ماهه بیاد اینجا،  ولی من باید ۲۰ ماهه بیام.  اینجا از این نظر آسان تر است.  آنها مشکل زبان هم  مثل ما ندارند و راحت تر جذب می شوند. اروپای شرقی بیشتر میان و به نظر من هیچ فرقی بین افراد نیست. که بخواهیم بگوییم مثلاً از اروپایی ها بیشتر میگیره. در مجموع استرالیا  سود میکنه . 

مهم اون شخصی است  که بررسی میشه و اینکه  اون شخص چطوری میتونه توی محیط کار خودش رو نشون بده. ما اینجا مهندس هندی داریم.  که اندازه سه نفر کار میکنند. مهندسی داریم که کلاً سابقه اش دروغه . یعنی سیستم قائل به شخص است. و مهم تر اینه که توی محیط کار خودش را نشان بده .

سوال :  من خودم یک سال مهاجرت کردم وقتی که مهاجرت کردم . خیلی سطح توقعم را آوردم پائین؟مثلاً اینجا حمایت خانواده را داری. ولی اگر مهاجرت کنی. باید روی پای خودت بایستی . و در مهاجرت فقط کمک همسرت
را داری. ولی اونجا  هر شغلی را باید بپذیریم تا اینکه سطح زبان خوب شود. از اول تا آخر سطح توقع تونم باید بیارید پایین.من به دوستانی که تازه میخواهند. و از من مشاوره می گیرند.  به آنها میگویم. حداکثر باید ۶ ماه کار
ژنرال  بکنی. اگر بعد از شش ماه  شما خودت هنوز برنگشتی به کار خودت حتما یه جای کار مشکل داره . تخصص داشته  باشی اما زبانت خوب نباشه . نمیتونی تخصص خودت را ارائه بدی؟ 

بحث دیگه ارتباط با نتورک در محیط کار هست.اینجا نتورک یا ارتباط است. ولی تفاوت عمده اش با ایران اینکه شما در ایران نتورک داری. دیگه هیچی نیاز به کار کردن نداری. من پسر خاله مدیر شرکت فلان هستم. حقوقم را  میگیرم. از اول  هم مدیر هستم پاسخگو هم نیستم. اما در استرالیا ممکن است. با ارتباطات وارد کار شویم. ولی از همون ساعت اول فقط وارد میشی با نتورک، دیگه خودتی. تو این مدت  آزمایشی هستی. بعد از گذشت سه ماه تا شش ماه که به شما یه فرصتی میدن تا مستقر بشوید.  هرکسی که باشید. اگر مدیرعامل این شرکت هم شما را آورده باشه. باز هم باید کارکرد خوبی داشته باشید. بله هر کسی که وارد این کشور میشه .  باید کار ژنرال انجام داد.  

هر کسی میاد اینجا باید کار ژنرال بکنه  یکی میره تو اوبر کار میکنه. خود من هم به مدت یک ماه کار ژنرال کردم .  یکی میره تو رستوران کار میکنه.   یکی میره دلیوری (تحویل غذا ) کار میکنه. به بچه هایی که میان اینجا تاکید می کنم . نکنه تو کار ژنرال غرق شوید.با دانش کامل به اینجا آمدم کامل می دانستم. کارت اتوبوس باید از کجا بخرم و بعد از چند سفر بلیط تخفیف میخورد . از کجا باید غذای خوب بخرم. از کجا باید بالشت ارزان بخرم. شما وقتی با دانش کامل مهاجرت کنید. خیلی کمتر شوک می شوید. من قبل از اینکه بیام . فقط شش ماه سریال های استرالیایی نگاه میکردم. تا  با فرهنگ و لهجه  استرالیایی آشنا بشم. این امکان با وجود اینترنت هست.

من با یه خانمی که صحبت می‌کردم.  ۲۵ سال پیش آمده بود استرالیا تعریف می کرد.  بعد از حدود یک ماه، یک سوم پولش ر ا پول تلفن داده بود.  که با خانواده خودش صحبت کنه. اینجا آمدم روز اول هیچ اطلاعاتی نداشتم.  نگاهی  آن وقت چقدر شرایط مهاجرت سخت بوده . اما امروزه با وجود اینترنت خیلی راحت شده.

اما امروز شما با کمک اینترنت و اطلاعات خوبی بود و باید از این بستر استفاده کرد. باید کامل هدف گذاری و برنامه ریزی داشته باشید. کارم چه چیزی خواهد بود من کامل میدانستم که قراره کجا خونه اجاره کنم. جامعه ایرانی کجا زندگی می کند. کجا خوبه که هم نزدیک شهر باشه و هم خیلی گرون نباشد. بلیط قطار از کجا بگیرم با این اطلاعات اگر بیایید. خیلی شوک کمتر میشه . اصطلاح غلط هست  که میگه تو محیط  یاد میگیریم.  اما شما تو محیط خیلی سخت یاد می گیرید.  اما باید اطلاعات کامل داشته باشد و با حضور در محیط اطلاعات خودتون را کامل ترکنید. 

سم مهاجرت این هست که من میروم. در محیط یاد میگیرم. مثلاً برای دختر من که هشت سالشه،  وقتی وارد محیط شد. خیلی سریع در محیط زبان یاد گرفت.  اما برای من ۳۷ ساله دیگه خیلی سخته که در  محیط خیلی چیزا رو یاد بگیرم. دخترم امد اینجا در محیط مستقر شد. و  بعد از شش ماه دوست پیدا کرد و کامل زبانش راه افتاد . شما  فرصت نداری زبان بخوانید. شما از روز اول باید پول تولید کنید .  اگر قرار باشه شما از پول ایران بخورید. با توجه به قیمت ارز در ایران. وحشت می کنید. چون بعد از خوردن یک ساندویچ مک دونالد، باید یک میلیون تومان به پول ایران هزینه کنید.  حتماً باید اینجا درآمد دلاری داشته باشید.  هزینه خانواده ۴ نفره حدود چهار هزار دلار در ماه است. شما با پول ایران نمی توانید. اینجا زندگی کنید.   

سوال : شما تجربه زبان‌آموزی تون چطوری بود. به جز دیدن فیلم های استرالیایی؟

 دیدن سریال وقتی که شما از سطح متوسط به بالا برسید. خیلی خوب است. متاسفانه بعضی سایت ها هستن که میگویند.  شما سریال  نگاه کنید، می رود. داخل حافظه شما ، اصلا همچین داستانی نیست. موقعی کلمه وارد ذهن شما می شود. که شما کلمه را داخل جمله تشخیص دهید. وقتی وارد ذهن شما میشه. شما در جمله این کلمه را استفاده کنید.  اگر من ده هزار کلمه در ذهنم باشد. اگر از آن  در جمله  استفاده نکنم . آن کلمه وجود خارجی در دیکشنری من ندارد.  یه زمانی کانون زبان ایران کانادا میدان ونک می رفتم . سطح متوسط که رسیدین.  اون موقع که باید مهارت  آیلتس و الان که پی تی ای اومده . را  تقویت کنی.  حالا وقت اونه که شما به نمره آیلتس فکر کنید. حداقل  باید  به سطح متوسط بررسی . وقتی که در مرحله پیشرفته یا  ادونس رسیدی.

 وقتی من رفتم سراغ موسسه آیلتس تهران یک دوره ۳ ماهه رفتم آنجا و سال ۲۰۱۲ امتحانات را دادم. نمره کامل گرفتم.  میتونم بگم که جسته و گریخته کلاس زبان میرفتم.  عموما درگیر زبان بودم .  در کنار آن سریال هم نگاه می کردم.  زمانی که مهاجرت به استرالیا قطعی شد. تمام تمرکزم را برای لهجه استرالیایی گذاشتم.  سریال ها و اخبار نگاه می کردم . از فرصت ادارات دولتی تو ایران هم استفاده کردم.  تو ایران ادارات دولتی فرصت زیادی داریم.  ان  فرصت به من خیلی کمک کرد.  مهمترین عامل برای مهاجرت زبان  است . حتی شما متخصص هم باشید باید بتوانید تخصص  خودتون را ارائه بدهید. بدون زبان هیچ کاری نمیشه کرد.

سوال:  زمانی که اقدام کردید برای همسرتون هم فرم  را پر کردید.  یا مستقل اقدام کردید. آیا کسی همسرش هم مدرک معتبر داشته باشه امتیاز حساب میشود؟

من اطلاعات کامل خانواده را وارد کردم. اما از مدرک همسرم استفاده نکردم چون خودم  امتیاز کامل را داشتم.  آن زمان رقابت کمتر بود.  اما در مجموع همسر هم امتیاز دارد.اما سه شرط دارد . اولاً باید رشته همسر شما در لیست تقاضای کار استرالیا موجود باشد. امتیاز آیلتس پنج و نیم باید بگیره. یک سال هم باید سابقه کار داشته باشد. اونوقت می توانید امتیاز هم از طریق همسر دریافت کنید.  اما من اقدام نکردم ادعا نکردم. 

سوال :  آیا افراد تحصیل کرده که  نمره زبان خوبی دارند آیا هنوز شانسی برای مهاجرت به استرالیا دارند؟

 بله امکان پذیر است. اما سقف امتیاز ها خیلی بالا رفته است. اما کماکان سیستم اسکیل سلکت استرالیا میگوید. شما ۶۰ امتیاز داشته باشید دعوت می شوید. ولی اتفاقی که افتاده است. زمانی که آزمون پی تی ای معرفی شد. چون آزمون به صورت آنلاین برگزار میشود.  و نسبت به آیلتس آسانتر است. افراد بیشتری امتیاز کسب می کنند و ۲۰ امتیاز کامل پی تی ای را دریافت میکنند.  و رقابت سخت تر شده. پروسه مهاجرت استرالیا مجدد فعال شده. البته به دلیل بیماری کووید دو سالی بود که این پروسه تعطیل شده بود.

 ولی روال کاری به این صورت است. که بر حسب هر مهارت می‌گه مثلا  الکتریکال امسال میخوام ۳۰۰ تا بگیرم.  بعد یک پول یا استخر دارند. آن را بررسی می‌کنند کسانی که بیشترین امتیاز را اخذ کردن. آفیسر میاد این ۳۰۰ نفر را از بین کسانی که بیشترین امتیاز را کسب کردند جدا میکند. زمانی که آیلتس بود ۹۰ درصد مردم امتیاز نمی گرفتند. رقابت برای کسانی که زبان خوبی داشتن راحت تر بود و ۱۰ درصد آیلتس ۷ و نیم بالا و ده امتیاز کامل را میگرفتند.  اکثر امتیازها حول و حوش ۶۵ میچرخید. مثلا خود من با ۶۵ امتیاز کمتر از ۴ هفته دعوت شدم. ولی  حالا چون پی تی ی  اومده. حالا خیلی از بچه‌ها امتیازش ۲۰ کامل زبان را میگیرند.  اعلام میکنه شماها  حائز امتیاز شده اید.  اما امتیاز رقابت از ۶۵ به ۸۵ تغییر کرده.  شاید شما امتیاز ۶۵ را اخذ کنید.

  حائز  شرایط هم بشوید.  اما هیچ وقت دعوت نشوید.  اون ۳۰۰ تاش  از اون بالا برداشته چه بسا خیلی از افراد نمره ۹۰ داشته باشند. مثلا طرف دکترا داره.  نمره  آیلتس خوب داره ۱۰ سال سابقه کار داره . یعنی  امکان مهاجرت است اما توسعه من به دوستان این است که زبانش خودشون  را قوی کنند. الان کسی که مجرد است.  ۱۰ امتیاز مثبت میگیره و کسی که متعهد حتی از دست میدهد.  برای جبران این می تواند. مدارک همسرش را هم اضافه کنه. ضرر هم نمی‌کنه. اگر همسر شما بتواند امتیاز 59 را پی تی ای بگیرند. این موضوع  می توانند ۱۰ امتیاز را جبران کنند. باز هم امکان مهاجرت است. ولی رقابتی تر و سخت تر شده.

مهندس خیلی لطف کردید. امیدوارم صحبت های من با مهندس ربانی در مورد تجربیات مهاجرت به سیدنی استرالیا برای شما مفید بوده باشد. جهت مطالعه یا تماشا ویدئوهای بیشتر در زمینه مهاجرت اینجا کلیک کنید. برای مطالعه اطلاعات بیشتر به زبان اصلی اینجا کلیک کنید.

تجربیات راه اندازی بیزینس کوچک

تجربیات راه اندازی یک  کسب و کار کوچک (گیم نت)

تجربیات راه اندازی یک  کسب و کار کوچک (گیم نت)

سلام به دوستان عزیز با آقا سپهر همراه هستیم امشب می خواهیم تجربیات ایشان در زمینه  راه اندازی یک  کسب و کار کوچک گیم نت با هم صحبت کنیم.  در مقدمه بگم آقا سپهر یک کسب و کار کوچک راه انداخته و به نظر من موفق، به خیلی از جوانها باید بگم. حتما همه نباید کارآفرین بشوند. خیلی ها هم دوست ندارند. کارمند بشوند. اما می توانند. یک بیزینس کوچک راه اندازی کنند. به صورت خویش فرمائی، هر کس باید خودش توانایی های خودش را محک بزند .اگر کسی توانایی نداره که کاری را راه اندازی کنه. میره کارمند می شود. هیچ ایرادی هم ندارد. اما یکی جوان احساس می کند.

دانش و مهارت دارد و میتواند. یک کار خویش فرمایی راه‌اندازی کند. یک کسب و کار شخصی برای خودش راه  بی اندازد.  مطئنا درآمد بهتری خواهد داشت. به  نسبت کارمندی برای دیگران ، زمان هم در اختیار خودش است.  ولی مطمئنا چندین برابر کارمندی استرس و فشار را باید تحمل کند. بدون شک سخت تره و مشکلاتش زیادتر، کارمند پنج شنبه و جمعه در اختیار خودش هست و استراحت میکند. اما کارافرین یا مالک بیزینس کوچک اینطوری نیست. یعنی تعطیلی به معنای واقعی فکر کنم نداره. حالا می خوام همین موضوع ها را با اقای سپهر در میان بزاریم . که مالک یک گیم نت بروز و عالی هستند.

آقا سپهر لطفا خودتان را معرفی کنید؟

من سلام عرض می کنم. خدمت تمام کسانی که الان یا بعدا قراره این مصاحبه را ببیند. من سپهر کاظمی هستم. ۲۷ سالمه من لیسانس مدیریت گردشگری دارم. ولی خوب در زمینه هتلداری کار کردم. من دانشجوی دانشگاه یزد بودم .به مدت 4 سال آنجا زندگی میکردم. توی دوران دانشجویم. من تصمیم بر این گرفتم. که در کنار درسم. منفعل نباشم و کار می‌کردم. دو سال من در معاون انجمن علمی دانشجویی مدیریت جهانگردی استان یزد بودم. کارگاه برگزار می کردیم. تو کارگاه‌های آشنایی صنعت و دانشگاه را و آنجا بود. که  آشنا شدم. با بزرگان گردشگری یزد، که اول توی آژانس کار میکردم. پیش جناب موحد و خیلی چیز یاد گرفتم. و ارتباط گرفتن رو،

اینکه چطور در  شرایط بحرانی بتونم. کار را پیش ببرم. وقتی مشکل پیش میاد چیکار کنم. به جای اینکه فقط بشینم . و بگم.  وای مثلاً مشکل ایجاد شد. اینکه بتونی مشکل را حل کنی. مثلا یه برنامه داشتیم. شب یلدا سال 94 در یک کارونسرای قدیمی ما صد تا مهمون با حافظ خوانی و شام، همه اینا گردن سه تا جوان ۲۰ ساله بود و ما این برنامه را به نحو احسن داشتیم برگزار می‌کردیم.  و یه اتفاق افتاد و اونجا بارون شروع شد و برق رفت. کلاً برق رفت. تمام مراسم داشت. خراب میشد. بعد اقای  موحد گفت. اشتباه خودتون. دیگه اشتباه خودتون هست یک موتور برق توی دفتر بوده. باید موتور برق را می آوردین و فهمیدم خود اقای  موحد برق را قطع کرده.  بحرانی که میگن یعنی این،

 بعد از اون من  توی هتل‌لاله به عنوان کارآموز و بعد به عنوان کارمند فعالیت کردم. بعد از پایان درس ها رفتم خدمت سربازی و بعد از سربازی دوباره توی هتل لاله چابهار مشغول شدم. من تابستان ۹۸ کارمند را هتل لاله شروع کردم. و به خاطر کرونا بهمن بیکار شدم. من جدولی همیشه برای خودم دارم. اونم اینه که اگه که همه راهها بسته شد. یک راه دیگه هست. یه چیزی  تو ذهن من هست. که اگر مشکلی به وجود بیاید راه حلشو پیدا کنم.  جدول همیشه برای خودم دارم.با خودم همیشه می گفتم. خوب هتل ها بخاطر کرونا تعطیل شد. و من از کار بیکار شدم. کاری که تخصص من است. از این کار بیکار شدم.

سوال : علاقه اصلی شما هتلداری است؟

آره دیگه علاقه من هتل هست. بعد  امدم. گفتم خوب چه کارهای دیگه از من برمی اید. من فتوشاپ بلدم. زبان انگلیسی بلدم. تعمیرات کامپیوتر بلدم. این ها را لیست کردم. گفتم که خوب بزنم مثلا این کار رو بلدم این رو بلدم اینو بلدم. از کدومش میتونم سریعتر خودم را مشغول کنم.

و بعد که بیکار شدی توانمندیهای خودت را شناسائی و ثبت کردی:

سوال : نقطه ی خیلی مهمی که شما می گویید.بعد از دانشگاه و بعد از سربازی توانمندهای خودت را لیست کردی.  میگی من این توانمندی‌ها را دارم. من چه توانایی ها را دارم. یعنی تخصص و مهارت یاد گرفتی. خیلی از جوان ها به من مراجعه می‌کنند که ما کار نداریم شغل نداریم کار نیست و همیشه در حال نق زدن هستند. من همیشه مخالف هستم. دوستی چند هفته پیش آمده بود. می گفت پسرم فوق لیسانس عمران گرفته. برای ایشان یک فروشگاه لوازم اجاق گاز و هود راه اندازی کردم. بعد دوسال رفته سرباز ۲۸  سالش شده. بعد بهش گفتم. پسر شما چی بلد هست.

گفت هیچ تخصصی نداره. جز اینکه یه مدرک ‌دانشگاه گرفته. حتی رشته خودش هم هیچی بلد نیست. گفت آره من فقط درس بخونم. گفتم حداقل سوپرمارکت محل برای تابستون ها می فرستادی. فروش ساده رو یاد بگیره. گفتم الان به نظر من خیلی کار خطرناکی کردی. با این سرمایه زیاد. اومدی فروشگاه بزرگ براش باز کردی. سختی های زیادی را باید تحمل کنه. چون دانش نداره. چون دانش فروش نداره. دانش بازاریابی نداره.

یکی از نقاط قوت که شما که تو ۲۸ سالگی وقتی کرونا آمد. با اینکه هتل داری تحصیل کرده بودی.این هست. که چندسال زمان دانشجویی تو خیلی هدفمند جلو رفته.  یعنی حالا من می دانم. عکاسی می کردی. زبان انگلیسی از بچگی تمرین می کردی. و مداومت داشتید. تو آموزش دیدن. تو همان رشته خودت ، حالا فقط این نیست که حالا مثلاً چون شما هتل کار می کردید حتماً تو هتل تخصص تعطیل شده خیلی چیزهای دیگه یاد گرفتید.  حل‌مسئله یاد گرفتی. نحوه برخورد با یک مشکل را یاد گرفتید.  رفتی تجربه فروش، تجربه مذاکره، تجربه روابط عمومی که چطوری با آدما صحبت کنید.  مسائلی که خیلی درکسب و کار مهم هست.  بله شما ادامه بدهید. اومدین هتل لاله چابهار تعطیل شد .

چرا گیم نت را انتخاب کردی ؟

من تو کاری که وارد شدم.  یعنی تو کار گیم نت، خیلی تشابه داره به کار هتل،  چون  ما محصولی نداریم. که بفروشیم یعنی محصول ما خدمات هست. وقتی مدیر هتل هتل ضرر میدهد. که روزها می گذره و  تخت خالی دارد در هتل ،  و الان کار من هم اینطوری است. یعنی روز بگذرد و ما سیستمم خالی داشته باشیم . ضرر کردیم. چون کار خدمات است و این وجه اشتراک بود. خدمات می دهیم. تعطیلی هم دست خودم نیست. یعنی خیلی از روزهای تعطیل که به  استراحت نیاز داریم. باید باز باشیم.  چون بچه ها می ایند.

و یک نکته دیگه هم که می خواستم بگویم.  اینه که چون با افراد خیلی زیادی در ارتباطیم. این ارتباط با مشتری چیزی که تجربه هتل من خیلی به کمک من امد در طول روز با افراد بسیار زیادی در ارتباط بودیم. چه  از همکاران، چه مسافران، چه مشتری هایی که تماس می‌گرفتند برای رزرو کردن.

 و این تجربه خیلی به کمک آمد و مسئله دیگه ای که می خواستم بگم. این است که ذهنیت و هدف گذاشتن برای آدما خیلی مهم است.  اول صبحتها شما هم گفتید. هدفی که میزارید. باید معقول باشد. نه اینکه مثلاً خیلی بلندپروازانه باش.. نه خیلی پایین باشد. مثلا من از هفته دیگه مثلاً می خوام صد تا  دستگاه دیگه به مغازه اضافه کنم. خوب نمیشه غیر معقول هست.  با این که بگویم یه سال دیگه می توانم. این تعداد دستگاه را اضافه کنم. معقول هست. و باید براش تلاش کنم برنامه ریزی کنم. باید استمرار داشته باشم. استمرار خیلی چیز مهمی است.  اینکه ما از اولی که مغازه زدم. فقط ۳ روز تعطیل بوده.

 سوال :  آموزش دیدن هم درهر کسب و کاری و در ان شاخه تخصصی خیلی مهم هست. یادم هست. صحبت می کردیم. یه روش خیلی جالبی انجام داده بودی.  که برای من هم خیلی جالب بود. میگفتی که رفتی رقبای خودت را تحلیل کردی. از اون صحبت بکن.

من نمیتوانم همینجوری که بیام بگم. به مشتری هایی که سه یا چهار سال جای دیگه بازی کردن را بگویم که گیم نت زدم. بیا اینجا بازی کنید. این به نظر من نمی شود. این اتفاق نخواهد افتاد. کاری که من کردم و سعی کردم عملی کنم. این بود. که من ایده های مختلفی که داشتم رو دونه دونه سعی کردم اجرایی کنم. اما ایده های خیلی بزرگ بر نمی داشتم و با کارهای خیلی کوچک شروع کردم مثلاً من از اولین مسابقه توی گیم نتم برگزار شد شانزده  نفر بودند.  یک نفر هم  خودم بودم.  بقیه هم دوستانم بودم. خیلی آرام آرام شروع کردیم. و الان نزدیکه ۱۶ و ۱۷ تا مسابقه برگزار ‌کردیم.

تو گیم نت نزدیک به ۲۰ نفر شرکت کردند. همه ثابت یک سری افراد جدید آمدن از قبل بودن. این یکی از ایده هایی بود که من اجرا کردم. کمال گرایی را کنار گذاشتم.  خیلی های دیگه می توانستند. اجرا کنند و خیلی بهتر از من می توانستند اجرا کنند. و یک سری کارها  بود. که من می دیدم. مثلا  روز سه شنبه ساعت یک  هیچ جا  باز نبود ولی من باز بودم. یه مثال هست میگه نبرد فیل و مورچه، شما وقتی که وارد بیزینس جدیدی می شوید. یا عالمه فیل در ان بیزینس هستند.  یه عالمه رقبای قدرتمند، اسم شما کنار اون برندها به چشم نمیاد.می گفتند  تو شهر بیرجند همه میگن که با فلانی و فلانی و فلانی می خواهی رقابت کنی.

بعد از اول مثل مورچه از زیر دست و پای فیل ها باید رد بشوی.  و بروی جاهایی که فیل ها امکان ورود ندارند.  میدونم خوب فیل زیاد منطقه حرکتی نداره. دیگه ولی مورچه میتونه هر جایی بره. من میتونستم هر کاری بکنم می توانستم هر ایده‌ای رو پیاده کنم و نقطه تاریک هایی که نبود رو من پیدا کردم، این کاری بود که من با پیدا کردم. انها را اجرا کردم.  یه هدفی هم داشتم گفتم آقا اما هدف من اینه باید بهش برسم و اون هدف برای من معقول بود. خیلی بلندپرواز نباشید.

اینکه بگم که آره من مثلا صد تا دستگاه بیارم تو یک شهر کوچک، اصلا منطقی نیتس. من با  تعداد خیلی دستگاه محدودی تو بیرجند کار می کنم اما توی شهر خودمون جزو خوبها هستم.  الان از خودم راضیم که سال اول با 5 دستگاه شروع کرده و بلافاصله توی سال دو برابر شد و فضای مغازه اولیه که داشتم ۴۵ متر بود کلا و مغازه ای که الان اجاره کردم. حدود ۱۲۰ متر است یک فضای بزرگتری گرفتم.

سوال: بزار من در تکمیل صحبتهای شما یک تجربه بگویم.  در جایی که اقیانوس قرمزه وقتی که مثلاً ماهیهایی که به صورت میلیونی میان تو اقیانوس، همه شکارچیها مثل کوسه ها، نهنگ ها و پرنده ها هم از آسمان، حالا ان بخش از اقیانوس پر از خون میشود. برخورد این حیوانات مختلف به همدیگه و همشون هم هدفشان این که شکم خودشان را سیر کنند. در مقابل این  اقیانوس قرمز بخشی از اقیانوس است که اقیانوس آبی نامیده می شود.هیچ خبری نیست که نیست. درگیری توش نیست.

یک مالک کسب و کار موفق کسی است. که برود و شناسایی کنه. محلهای اقیانوس آبی را در کسب وکار خودش، به مرور زمان حتماً برنامه داشته باشیم.

سوال: شما جایی به من گفتی قبل شروع رفتی رقبای خودت را کاملا انالیز کردی:

بله راست میگی من ده روز رفتم بیشتر محل های رقبای خودم و بازی کردم. از مشتریان انها نقاط ضعف و قوت انها  را پرسیدم همه رو برای خودم برنامه ریزی کردم. یعنی می دونستم که نقاط قوت رقبای من چی است.و اینکه من باید از انها خدمات بهتری ارائه  بدهم و چه نقاط ضعفی دارند که من به راحتی بتوانم به آنها برسم.

سوال: بعد از انتخاب خدمت و نحوه ارائه خدمت خودتون، برای بازاریابی، فروش و تبلیغات چه اقداماتی انجام دادید.

 من رو این موضوع خیلی فکر کردم. ما در بازاریابی یک بحثی داریم. به اسم نیچ مارکتینگ یا محدود کردن بازار، خیلی ها می پرسند. که پیج اینستاگام شما سیصد فالور بیشتر نداره. چطوری است. که یک مسابقه که برگزار می کنید. در عرض ده دقیقه 15 نفر ثبت نام می کنند. کسانی هستند که ما انها را شناسایی کردیم.  کسانی هستند که اهل بازی هستند و یک اصطلاح داره اینجا که من این را  می خوام که بگم اینجا، اولی پرسونا مشتری شما است.   شما می آید. مشتری مورد انتظار خودت را می نویسی. مشتری مورد انتظار من یک جوان ۱۸ تا ۲۴ سال سن داره.  دستش دو جیب خودش میتونه باشه میتونه نباشه، حتی مسیر ارتباطی را می تونه بیاد یا نه،

مثلاً آیا براش مقدور هست به مغازه ما بیاد، مشکل حمل و نقل داره یا نه، این ویژگی ها رو ما لیست میکنیم.  حالا ما میریم و دنبال همین آدم ها میگردیم. یعنی چی پسرهایی که تو محدوده ما هستند امکان امدن به گیم‌نت را دارند. بین ۱۸ تا ۲۴ سالشون هست و علاقمند به بازی های این مدلی هستند. علاقه مند به بازی های پی اس هستند.

سوال : حتی تجهیزات پلی استیشن را دارند امکانات بازی دارند تو خونه خودشان، ولی شاید این فضا را بیشتر دوست دارند. انرژی زیادی که اینجاست.

آره به خاطر هیجان است. به خاطر هزار تا چیز دیگه، چون مثلاً بازی‌های آپدیت تری داریم. ما به دلیل اینکه جو بهتری داریم. به هزار و یک دلیل دیگر میتواند داشته باشه.برای موفق شدن توی فضای مجازی شهروندانی داریم. بنام نتیزن ها،

این افراد کسانی هستند که استوری های شما را ریپلای می‌کنند کامنت میزارند. لایک می کنند.  فالو می کنند. برای دوستانشان به اشتراک می  گذارند.  این افراد را شما باید پیدا کنید. شما باید کسی که معتاد به اینترنت است و در دنیای اینترنت زندگی می‌کنند و  بیشتر از  فضای واقعی خیلی از وقتشان را در  فضای مجازی می گذرانند. شناسائی کنید. باید پرسونا مشتریان خودتان را کامل در بیارید.برای بحث تبلیغات این خیلی مهمه که این ارتباط برقرار بشود. شما اول در فضای مجازی و بعد از آن در فضای فیزیکی چون فضای مجازی فقط صرف اینکه با شما آشنا بشود مهم نیست. چیزی که خیلی مهم تجربه است.

بینید در برخورد اول شما چه حسی دریافت کند. چه بویی در محیط کارشما هست.چه نور و چه هیجانی رو تجربه می کند در تجربه اول، تجربه اول خیلی مهمتر از تجربه دوم و سوم است. ولی اگه تجربه اول بد باشه میره. می شود با تجربه دوم و سوم بهبودش داد. این چیزی که ما تو هتل داشتیم، دیگه مهمون نمیاد.بار اول که می آمد. هتل  مجبور بود به خاطر کار اداری تو هتل در چابهار اقامت می کرد. اگر تخت راحت نبود یا اتاق منظره دریا نداشت. مجبور بود اقامت کنه. اما کار ما سخت می شد.تا خاطره تجربه اول را کم کنیم.  و آن شخص را به مشتری ثابت تبدیل کنیم.

سوال: یه نکته خیلی جالب، دوره  بیزینس کوچ شرکت کرده بودم. بعد استادمون امد یک سوال پرسید. گفت بازار هدفتون چیه. من با پرسونای مشتری آشنا نبودم. بعد هم گفتم ما می خواهیم به همه مردم ایران خدمت کنم. گفت این کاملا اشتباه است. قرار نیست. همه مردم مشتری ما باشند. خوشبختانه فضای اینترنت و مجازی اتمسفر آموزشی خوب ایجاد کرده. درست است. یک سری از افراد رویا و تخیل می فروشند. من به انها کاری ندارم. ولی اساتید با ارزش هم خیلی زیاده. آدمایی که واقعاً ارزشمند هستند.

 یعنی شما تازه ابتدای راه هستید اومدین یک سری از مشتری رو که به خدمات شما نیاز دارند. مطئنا مشتری های دیگری هستند که به خدمات شما نیاز دارند.  ولی خودشون نمیدونند.  طرف مثلا یک اتاق گیم داره تو خونش،  من خودم به هر حال فروشگاه اینترنتی دارم. میدونم میان از ما تجهیزات گیم میخرند.  ولی تنهایی بازی کردن به دردش نمی خورد.شما باید بازاریابی کنید. آدم ها و مشتریان احتمالی را شناسایی کنید. و اون آدم می تواند. مشتری دائمی شما بشود. و قرار است تو بیزینس شما شناسایی بشود.  و قراره  کسب  وکار شما برای آن شخص ، تجربه لذت بخش ایجاد کنه.

سوال: من دیدم توی گیم نت خدمات جانبی الان آورید. یعنی فقط بازی نمی کند مشتری، خدمات کافی شاپ هم به مجموعه اضافه کردی. یک منبع درامدی جدید هم است.

 آره سعید جان ببینید. خب کسی که میاد، شما باید مشتری رو بتونی بیشتر نگه دارید. مثلا یه نفر میاد. اونجا شما سرویس بهداشتی نداشته باشید. این امکان هست. که فرد نیاز بیشتری به بازی کردن داره .ولی به خاطر نداشتن این امکانات محل را ترک می کند. بحث بوفه و داستان قهوه این بیشتر بخاطر همون کامل بودن خدمات است.

 یعنی ببینیم فرد دوست داره جایی برود. که کامل باشه. چون در ناخودآگاه افراد این است که اگر من به چیزی نیاز پیدا کنم آیا جواب داره یا نه،  فرد می گوید. من که میخواهم بروم بازی کنم. زیاد برام مهم نیست ولی در ناخودآگاه با خودش می گوید.  اگه بروم اونجا سرویس بهداشتی نداشته باشه چی، اگه اینترنت انتن نده چی ، من کلاس آنلاین دارم. ما باید پیش بینی بکنیم. ناخودآگاه دنبال جایی هستیم. که همه چیز کامل باشه.

 دیگه من بخوام بگم برات ساعت ۱۰ شب و فوتبال فلان جا رو داره. میتونم. همون جا ببینیم. میتونم با دوستانم یک قهوه بخورم و فوتبال تماشا کنم. میتونم با دوستانم دورهم بشینیم. مثلاً صحبت کنیم. کسی به شما کار نداره. بشینید صحبت کنید.  اصلاً بازنکنید. اومدین از فضا استفاده کنید. دوست دارید که کنارهم بشینید. یا فوتبال دستی بازی کنید. اصلاً چیزهایی هست که برای بازار هدف ما مهمه و خوب مشتری هدف را باید پیدا کنیم. اگر ایده ایی است. باید در موردش فکر بشود.  باید در موردش فکر بشود. و اگر ایده ای هست. این ایده باید پرورش پیدا کنه.

 در ابتدا شاید ایده خیلی ساده باشه ولی وقتی که پرورش پیدا میکند. شاخ و برگ میگیره. میبینی چقدر چیز های جالب از دال ایده در میاد. چه مسیرهای جدیدی بر روی آدم باز میشود. تلاش و استمرار خیلی مهمه. در کنار آن برنامه ریزی، تلاش، استمرار و هدف‌گذاری اینا خیلی چیزهای مهمی بودند. که به من خیلی کمک کرد.

تجربیات کسب و کاری براتون در استرالیا بگویید.

خاطره ای به ذهنم آمد من سالها پیش رفته بودم جنوب شرقی آسیا، می دونی که مالزی زمان پخش بازی با اروپا خیلی فاصله زمانی داره و حدود دو سه نصف شب میشود. ولی اتفاقی از پنجره هتل نگاه کردم. رستوران ‌نزدیک هتل دیدم. خیلی شلوغ شد.دیدم.بازی لیگ انگلستان داره و یک جمعیت زیادی نشستن،ایران ساعت  یازده و ربع شب ایران داره پخش میشود. ایران جمعیت میاد که بازی نگاه کنیم. کافه خیلی چیز خاصی هم نداشت. یک ویدئو پرژکتور بود. اونم با یه هیجان  عجیبی نگاه می کردن. برای من خیلی جالب بود. حضور در آن جمع از خود دیدن فوتبال جذابتر بود. نیازی نیست.  بیایند پلی استیشن بازی کنند و مطمئنا وقتی میخواهند بازی تماشا بکنند دوست دارند. قهوه میخورند. کافی بخورند.

نکته مهمش این است. که خیلی باید تمیز و مرتب باشه. من چند هفته پیش رفته بودم یه رستوران خیلی معروف در مشهد و وقتی وارد سرویس بهداشتی شدم. وضعیت بهداشت خیلی ضعیف بود. یعنی من با خودم گفتم.اینکه سرویسش اینقدر کثیفه. پس وضعیت آشپزخانه رستورانشان چه خبره.  

سوال: حالا برسیم به آموزش، چه آموزشهای عملی در  کسب و کار دیدی. یعنی مثلاً راهنما داشتی کوچ  یا منتور داشتی.  یا مثلا خودت رفتی بازاریابی، فروش، تبلیغات اینها را یاد گرفتی و تعامل داشتی. با همکاران خودت تو شهرهای دیگه

 ببینید من چند تا دوره ثبت‌نام کردم. کلی فیلم دیدم توی یوتیوب،در مورد ایده پردازی و خلاقیت، ببین خلاقیت برای من خیلی مهم بود.  و حالا  خلاقیت یعنی چی، از نظر من یعنی اینکه تعداد جواب هایی که شما میتونی یه سوال بدهی.  تعداد و روش هایی که میتوانید. یک مسئله رو حل کنیم. من یک مشکلی رو جلوی خودم می دیدم و گفتم خوب من مغازه ام مشتری نداره. به چه مسیر هایی میتوانم. مشتری رو افزایش بدهم. خلاقیت فقط از مسیر افزایش آگاهی می گذرد و اگر اطلاعات کافی داشته باشیم. جواب را پیدا میکنیم. وقتی اطلاعات کافی داشته باشه خلاقیت تو ناخودآگاه میره بالا،

من با یک سری از پیج های که تهران بودن صحبت کردم. اصفهان من یک سفر رفته بودم. با خیلی از کسایی که تو این کار بودند. صحبت کردم مثلاً یک گیم سنتر داره. که سه طبقه است. هر طبقه قشنگ اندازه ۲ برابر مغازه من است.  وقتی که با مدیریت آن صحبت می کردم.  تجربیات اون رو می بینی و از نزدیک لمس می کنی . تجربه بازی کردن در گیم سنتربزرگ چه شکلیه، خوب ذهن آدم خیلی باز میشود.  تو هم دوست داری به انجا جا برسی و برای آن رسیدن برای خودت هدف بزاری و مثلاً هدف و مشخص کنید من ۵ سال دیگه من دو سال دیگه کجا من یه سال دیگه کجا و برای هفته دیگه من چه برنامه ای دارم.

 وقتی که اینها مشخص باشد. آن موقع به نظر من رسیدن به هدف سخت نیست.هرچی در این سال‌ها تجربه کردم. دارم جمع‌بندی می کنم. شاید ساعتها در موردش نوشتم و این را دوست دارم رایگان در اختیار همه بگذارم. فعلا از یوتوب شروع کردم و خیلی از آدمها مثل شما که تجربه دارند با شما مصاحبه می کنم. چون مثلا میدونی خیلی از آدمها با عقل خودشون پیش می روند. در حالیکه دنیا هر کسب وکاری با تعامل و انتخاب رهبر یعنی منتور،کسی که قبل از ما این راه رفته اند. یعنی قرار نیست ما راه انها را تکرار کنیم. وقتی میتوانم اصفهان یا  تهران بروم . یا در چندیم گیم نت بازی کنم و با مدیرش دوست بشوم. و از مدیریت درخواست کمک بکنم.و معمولا آدم ها کمک می کنند. احساس بکنه شما هدفمندی

یک جمله می گوید. یک دفعه تجربه چند سالش را در اختیارت می گذارد. با آن یک جمله زمان را  میخری. البته باید به تعامل هم ادامه بدهی.  سوال : برسیم به بخش سایت و شبکه های اجتماعی شما چه کمکی از دیجیتال مارکتینگ و بحث‌های فضای مجازی گرفتی.

این صحبت را  فکر کنم گفتم قبلتر،  من گفتم که ما اومدیم و مشتری هدف خودمان را پیدا کردیم . به نظر من برای کار ما سایت نیاز نباشد.  یعنی اون تجربه ای که من دارم.صفحه اینستاگرام خیلی صمیمانه تر باشه. یعنی در برخورد خیلی صمیمانه تر باشه و با اون قشری که ما داریم. صفحه اینستاگرام برخورد بهتری ایجاد می کند.  

خوب ما دوتا گروه داریم. توی واتساپ که برای هماهنگی مسابقات هست. برای هماهنگی  اونت های مافیا است.خوب سعی کردیم. که جو خوبی باشه. یعنی کسایی که میان تو گیم نت. علاوه بر اینکه به همه احترام میزارند.در کمال احترام با همدیگه کری می خوتنند. این خیلی خوبه. چون باید رقابت در عین احترام باشد.

سوال: یک نکته رو بگویم دیجیتال مارکتینگ یا بازاریابی فضای دیجیتال یا سوشیال مارکتینگ که شما بیشتر از شبکه های اجتماعی استفاده می کنید. باید تمامی ابزارهایی که می تونه به شما کمک کنه. مثلا من میتوانم به شما بگویم. شما تو گوگل بیزینس حتما باید باشید. گوگل مپ حتماً باید حضور داشته باشید.  عکس هاتون رو بزارید. مثلاً تو نشان یا بلد باید حضور داشته باشید.

به نظر من خیلی اپلیکیشن های عالی هستند.  با اینکه شرکت‌های خصوصی طراحی  کردن و سیستم دولتی توش نبوده، واقعا قابل احترام هستند. من خودم است از نشان بیشتر از گوگل مپ استفاده می کنم. ولی باید تو همه ابزارهای دیجیتال حضور داشته باشید. اونایی که به درد ما میخورد. یک نفر می گوید. سایت به درد من نمیخوره. یعنی ما الان نگاه می کنم. یوتوب بیشتر از سایت شخصی من دارد. به من کمک می کند. یعنی وقتی که مدل و بیزینس مدل برای خودم مینویسم. می بینم. مثلاً یوتیوب خیلی بازدیدهاش بهتر از اینه که مثلا من یه سایت بزنم. بعد بیام با یه از آدمای قوی و  شرکتهای قوی و شرکت بسیار قدیمی مبارزه بکنم در حالی که تو یوتوب خدمات بهتری به من می دهد. یعنی تمام امکانات در اختیار من میزارد. بعد کلی هزینه هاست، دومین و مسایل امنیتی را از من میگیرد.

 ولی خوب داشتن یک وبسایت در نهایت شغل تا شغل فرق میکند.  یعنی نیاز هر کسب و کاری هست. که وبسایت داشته باشد. ولی خوب یک  زمانی هنوز کسب و کار من این به مرحله نرسیده. ولی شاید همکار شما در اصفهان نیاز داشته باشد.  یعنی کسی که بخواد. سه طبقه با زیربنا هزار متر مربع را مدیریت بکند.  ان شخص دیگه باید نیاز داشته باشد. نوبت دهی داشته باشه. مسابقات خودش را اعلام عمومی بکند. عضوگیری بکند.

مجدد تاکید می کنم. دیجیتال مارکتینگ و سوسیال مارکت استفاده از تمامی ابزارهای دیجیتال که میتواند. به رشد کسب و کار ما کمک بکند. یه بحث دیگری که گفتی. هدف گذاری کردی وبرای هدف برنامه ریزی کردی. هر روز داری به بهبود مستمر میدهی. خیلی از این جوان هایی که هم سن و سال تو هستند. الان از بیکاری و از اینکه شغل ندارند. شاکی هستند.  چون همه می خواهند کارمند بشوند. یعنی می خوام برای یک  نفر دیگه کار کند.

سوال: شما بیاین یک تجربه به من و دوستان بدهید. آیا واقعا اون زمانی که تو هتل لاله چابهار کار می کردی تا الان که بیزینس کوچک خودت را داری.  و جرات کردی وقت گذاشتی و آموزش دیدی. زمان‌ دانشگاه  رفتی کار کردی. و هر تجربه ای که واقعاً فکر می کنید. برای جوانی که هم سن و سال شما است.یا نفری که چند بار کار راه انداخته و شکست خورده. تجربیات خودت را در اختیار ما بزار. بعد مقایسه کنید منابع درامدی را مقایسه کنید.

نباید انتظار خیلی خارق العاده ای داشت. در چند وقتی اولی که شروع می کنی. نباید انتظار خارق‌العاده‌ای داشته باشی و خدا رو شکر برای من خوبه. یعنی میتونم بگم ۴ یا ۵ برابر حقوقی که اونجا رو من می گرفتم. الان دارم. و اینکه بگویم. ما رو گوگل مپ هستیم. هم عکسام را آپلود کردم واونجا هم شماره تماس گذاشتیم. ولی نشان و بلد را من نمیدونستم اونا رو هم حتما انجام میدم.

شما یک تجربه کسب و کاری بگو برای خوانندگان این مطلب در سایت سعید کاظمی؟

توی هر کاری که می خوام شروع کنم بروم و با کسی صحبت کنم. که خاک و این کارو خورده باشد. چون می خواهی مثلاً نمایشگاه ماشین راه بندازی. می  خواهی تو کار خرید و فروش ماشین وارد بشوید.  نباید بری با مرغ فروشی سر کوچه صحبت کنید. ذهن آدما خیلی با هم فرق میکند و اون افق دیدی که دارند. خیلی با هم فرق میکند.  من خیلی از خود شما یاد گرفتم. خیلی از خود شما یاد گرفتم خیلی ایده گرفتم از شما، و دوم اینکه خیلی زود دلسرد نشوند. به قول معروف یه چیزی داره میگه که دوتا پنبه بگذارند. تو گوش هاشون،

  یک سال کار کنند. بعدش حالا هر چی شد. یک سال اول خیلی سخت است.  واقعا سخته برای خودم خیلی سخت بود که فشار و استرس داشت. یعنی سال اول واقعا برای من خیلی سخته بودو بعد از اون رو روال می‌افتد. بعد از اون یا میگی این کار برای تو هست یا نه،  بعد از یکسال مشخص میشود. که اصلاً تو آدم این کار هستی یا نه،  دیگه یکی مشورت کردم با کسی که اهلش بود. دوم اینکه گوش ندادن به حرف همه، اگه بخوای حرف همه را  گوش بدهی. هیچ کار نمیکنی میشینی تو خونه هیچ کار نمیکنی، باید استمرار داشته باشیم. یک سال استمرار داشته باش، حداقل ۶ ماه استمرار داشته باشید .شش ماه از جیب بخور.  خوب به یک جایی می‌رسید.آخرش  

من همیشه به بچه هایی که درس را شروع می کنم. روز اول جلسه اول میگم بسم الله الرحمن الرحیم، صبر

واقعاً سالها به این اعتقاد نداشتم  سال‌ها خیلی چیزهای دیگر را نکته کلیدی حساب می‌کردم.  باید تلاش داشته باشیم. پشتکار داشته باشیم. اخلاق داشته باشید. تخصص داشته باشید. ولی اول واقعاً باید صبر داشته باشید. کسب و کار را انتخاب کردی. براساس برنامه ریزی و هدف گذاری پیش رفتی. مثلا شما رفتی آموزش دیدی. البته تجربه هم با کار در هتلهای یزد و چابهار داشتید. ولی دلم میسوزهد. برای جوان‌هایی که میبینم. یک میوه فروشی باز میکند. بعد از یک مدت کلی هزینه می کند. اما خیلی زود ورشکست می شود.

 بعضی موقع ها بهشون میگویم. مثلاً اومدی نزدیکی بازار محله  که همه از اینجا میوه می خرند. تو میوه فروش نمی توانی با آن  تامین کننده در میدان میوه و تره بار رقابت کنی. حسرت به دلم موند که یه میوه فروشی برم تو شهرستان میگم، تهران حتما هست که میوه در بسته بندی درجه یک آماده باشد.  تا من که وقت ندارم. یا دوست ندارم. دستم کثیف بشود. سریع بتوانم. میوه مورد نظرم را تهیه کنم. مطمئنا قیمت اولویت اصلی نیست. میوه ها را با انواع کیفیت دسته بندی کند.ولی طرف تفکر نمیکند.  یعنی میاد فقط یک فروشگاهی باز می کند.  منتظر می ماند تا مشتری بیاد. قرار نیست مشتری بیاد الان دیگه مشتری بیشتر از اینکه دنبال میوه فروشی بگرده وقتشو تو اینترنت داره میگذروند. شاید تو اینستاگرام بهتر بتونی از فضای فیزیکی بفروشی.

سعید کاظمی: خیلی لطف کردی تجربیاتت را در اختیار ما گذاشتی. حالا اگر دوستانی هم این فیلم را تو هر جای دنیا می بینند. دوست داشتند. با سپهر برقرار کنند. من توی یوتیوب، اینستاگرام پیجت را می گذارم.

سپهر :واقعیت من تجربه زیادی ندارم. تجربیات کوچکی هست.

سعیدکاظمی: یعنی تجربه خیلی کوچیک شما مشتری میدی به یک جوان میدی یه راهنمایی می کنی. میره اون رو انجام میده.  بعد جلو سال ها ضرر زیان مالی، زمان و انرژی را میگیری.  این مشکلات اقتصادی رو میدونم.

سپهر: من هم شدیداً به آدمایی که روحیه کسب و کاری ندارند. توصیه نمیکنم بیایند. تو کسب  وکار و شغل ازاد، بروند کارمند بشوید و خوشحال باشید.اگر درامد کمی داره. اما آرامش دارد.  هیچ ایرادی نداره کارمندی، اما اگر احساس می کنند. توانایی شون بیشتره مطمئنم تو کارای بیرون درآمد بیشتر و به همون نسبت مشکلات خیلی بیشتره، همینطور استرس خیلی زیاده ، فقط من به همه میگم صبر داشته باشید. آخرین جمله اگه بخوام بگویم همین صبر است.خیلی ممنونم ازتون من دیگه صحبتی ندارم خداحافظی می کنم دستت درد نکنه موفق و موید باشی زنده باشید.

امیدوارم مقاله تجربیات راه اندازی گیم نت با اقای سپهر برای شما مفید بوده باشد. و اگر دوستان عزیز که علاقه مند هستند. تجربیات دیگران در زمینه کسب و کار دیگران را مطالعه کنند. و سالها تجربه و هزینه انها را در چندین ساعت فایل ویدئویی تماشا یا مطالعه کنند. اینجا کلیک کنید. یکی از سایت های خوب در دنیا در اشتراک گذاری تجربه در دنیا را هم به شما معرفی می کنم.

تجربیات زندگی در کانادا

تجربیات زندگی در ونکوور کانادا

جهت شنیدن فایل صوتی مصاحبه تجربیات زندگی در ونکوور کانادا به بر روی لینک ذیل کلیک بفرمائید.

اگر علاقه مند به تماشا فایل کامل ویدئویی مصاحبه تجربیات زندگی در ونکوور کانادا این مصاحبه از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

تجربیات زندگی در ونکوور کانادا

سوال: سلام به همه دوستانی که همراه پیج، سایت و کانال یوتوب بنده هستند. امروز می­خواهیم با آقای مهندس فاتحی در مورد تجربیات زندگی در ونکوور کانادا صحبت بکنیم.

مهندس فاتحی: سلام صبح شما هم بخیر

سوال: آقای مهندس امروز دما منفی 7 درجه بود با خودم می­گویم شما از منفی 35 درجه تعریف می­کنید تصوری نمی­توانم نسبت بهش داشته باشم. چون واقعا امروز منفی 7 خیلی سرد بود.

مهندس فاتحی: اینجا البته اگر یک مقدار سردتر است. امکاناتش را مطابق با آن آب و هوا درست کرده­اند. یعنی تو شهر کلگری که از بهترین شهرها برای زندگی هم هست. به نظر من، داون تاونش (downtown) که ساختمان­های بلند دارد. همه اینها را از داخل به هم وصل کرده­اند. شما از قطار شهری که خارج می­شوید و وارد یک ساختمان می­شوید. تقریبا می­توانید. همه جاهای داون تاون را بدون اینکه وارد خیابان بشوید بروید.   بعضی­ها مثل عابران پیاده بالای اتوبان هستند. مثلا یک چیز شیشه­ای، بعضی­ها اینجوری است اینور خیابان آنور خیابان، بعضی­ها هم نه از داخل یک راهرویی وصل شده است به همدیگه.

سوال: کلگری کدام استان کانادا می­شود؟ چون من جغرافیای کانادا را زیاد مسلط نیستم.

مهندس فاتحی: همسایه کلمبیا که تقریبا غرب می­شود. کوه­های معروف راکی

سوال: بومی­ها بیشتر آنجا(کلگری) زندگی می کنند درسته؟ یعنی استان بومی نشینی است؟

مهندس فاتحی: نه شاید به اندازه مانیتوبا مثلا، نه خیلی بگوییم درصدش بالاست نه،

سوال: در لایو قبلی در مورد کار به مشکل اینترنت خودریم. فقط در حد  10 دقیقه­ای مطلب آخر آنجا را ببندیم. در مورد کار، شما تجربیات کاری خودتان را گفتید. که دوستان ایرانی کمک زیادی کرده ­اند. معرفی­تان کرده ­اند. اگر چیزی لازم است. که بحث بسته بشود. بگویید بعد دیگه امروز در مورد هزینه­های زندگی و تجربیات زندگی صحبت بکنیم.

مهندس فاتحی: بله اگر بخواهم همه موارد  مهم آن بحث را اشاره بکنم. یکی این بود. که لینکدین­ تان را آپدیت کنید و موقعیت­های شغلی ­تان را بسنجید. حتی وقتی که ایران هستید. حتی اگر در رشته تخصصی خودتان هم نمی­خواهید فعالیت بکنید و مثلا می­خواهید کار دیگری بکنید. روی آن سرچ بکنید. ببینید چقدر شانس دارید. چقدر شغل هست؟ دستمزدها چقدر است؟ چه مسئولیت­هایی دارد؟ چه مدارکی دارد؟ و چه سرتیفیکیت­هایی لازم است برای آن شغل؟ کانکشن­تان را تقویت بکنید، همه دوستانتان را پیدا کنید، با همه دوستانتان ارتباط داشته باشید.

ولو در حد یک پیام واتساپی که بداند. که شما هستید، رسیدید و دنبال کار هستید. یا حتی از ایران شروع کنید. و با دوستانی که فکر می­کنید. و می­توانید تو کانادا به آنها دسترسی پیدا کنید. آنها هم دوستانی خواهند داشت. مهم این است که مثلا، می­گویید که فلانی اصلا تو کار و رشته و شهر من نیست. ولی حتما او دو تا دوست خواهد داشت. که حتی یک ذره هم مربوط به کار شما هست. و می­تواند کسانی را به شما معرفی کند. کانکشن خیلی مهم است و با کانکشن است. که به نظر من می­توانید. مصاحبه کاری بگیرید و به یک شرکتی معرفی بشوید، توی یک بیزنسی اطلاعات جمع بکنید. یعنی هر چقدر که می­توانند اطلاعات جمع بکنند با چشم باز بیایید،

بله اقتصاد اینجا جلوتر از اقتصاد ایران است، ساعت دستمزد درامدها بالاتر است، مخارج هم بالاتر است، یعنی مثلا طرف حساب می­کند. که آنجا حداقل دستمزد 15 دلار است. یعنی من 40 ساعت هم تو هر کاری که کار بکنم. یه سه چهار هزار دلاری دارم، برای چی تو ایران بمانم؟ ولی به نظر من افرادی که تو ایران یک درامد قابل توجهی دارند. اگر با انگیزه اقتصادی مهاجرت می­کنند. بشینند خوب حساب کنند، اگر درامد خوبی دارند. اگر درامدی خوبی ندارند و سخت می­گذره، اینجا سخت بگذره بهتر است.

سوال: منظورتان از درامد خوب در کانادا چی است؟

مهندس فاتحی: ببینید مثلا یکی از دوستان زنگ زده بود. که مثلا اینجا ماهی 100 میلیون تومان در میاورم، اگر به لحاظ اجتماعی و به لحاظ فرهنگی مهاجرت کند. امری است الاحده، اما اگر که می­گویید بیایم آنجا رفاهم بیشتر شود، حالم بهتر شود. ممکن است آن موقعیت را اینجا به دست نیاوردید. شما با صد تومان توی ایران خیلی در آسایش و رفاه هستید، و همان رفاه را ممکن است اینجا به دست نیاورید. و ایران بیزنست کاملا انجام شده و دستت داخل جیب خودت است. با کارگری که صد میلیون در نمی­آید. پس بالاخره یک بیزنسی هست.

که حالا در میارید. اگر اینجوری است. آن رفاه را دوباره اینجا نمی­توانی داشته باشی و به دست بیارید. پس بنابراین خیلی دقت کنید و خیلی چرتکه بندازید. یکی مغازه لوستر فروشی داشت (لوست و چراغ و …) صحبت می­کردیم. من گفتم شما با اون درامدی و موقعیتی که پیدا کرده­ای. حالا آمده­ای اینجا نمی­دانم که می­خواهی چکار بکنی که به همان رفاه برسی.

سوال: سفر کنند و مثلا دو هفته بروند دنیا را ببینند بهتر است به نظرم، که آقا بیا سفر کن به اروپا؟

مهندس فاتحی: بله وقتی سالی 365 روز می­دود و فقط یک هفته می­تواند. مسافرت برود. عنایت می­کنید؟ اینجا هم کل قضیه کار است. و دو هفته ­اش مسافرت است. شما همان دو هفته ایران باشی. برای مسافرت هم دستت خیلی بازتر است. اروپا هم می­توانید. بروید، ترکیه و دبی هم می­توانید بروید، اینجا یک مکزیک می­توانید بروید و چه می­دانم اگر بخواهید یک جای گرمی بروید مثلا به کوبا و یا مکزیکی بروید.

سوال: با هواپیما اگر بخواهید اینها را بروید از کانادا باید کل آمریکا را رد کنید درست است؟

مهندس فاتحی: بله از اینجا فکر کنم حدود 6 ساعت پرواز طول بکشد. بیشتر بخاطر قیمت و اینها می­روند آنجا، چون اولا گرم است و دوما قیمت مناسب است. قیمت هتل­ها هم مناسب است.

سوال: بله درست است حالا همه دنیا هم می ایند دبی و اینجوری نیست که بگوییم. اینجا بد است و فلان، اتفاقا هدف من از اینکه این پیج و کانال یوتیوب را باز کرده­ام. این است که بگویم. نه اینجا سیاه سیاه است و نه آنجا سفید سفید است، حالا انشالله تا دو هفته آینده یک متنی داخل پیج خودم آماده خواهم کرد دو تا حادثه بسیار ناگوار توی شهر ما اتفاق افتاد دو تا حادثه­ای که دو تا جوان برای خانواده­هایشان ایجاد کردند، متاسفانه خیلی حادثه وحشتناکی بود، و حالا با تصور اینکه من خانواده را تحت فشار بگذارم.

اذیت بکنم و مثلا اینها خانه را بفروشند. و به من پول بدهید. تا مثلا من بروم خارج، حالا اگر این بنده خدا خانه­اش را هم بفروشد می­شود 200 میلیون (6 هزار دلار)، با این 6 هزار دلار بلیط هواپیمایش را هم نمی­تواند. تهیه کند. ببینید یک چیزهایی هستند که واقعیت است و یک چیزهایی که توی تصور ما است. برادر یکی از دوستانم می­گفت. که من اینجا کارخانه دار بودم، کلی مجتمع تجاری داشتم، اتفاقا کانادا هم زندگی می­کنند، و می­گفتند اصلا اینجا خوش نمی­گذرد. به ما و همیشه در حال کار هستیم. هم من و هم خانمم، و درامدی که از ایران می­رسد.

اصلا نمی­شود. اینجا باهاش زندگی کرد. چون شاید توی ترکیه با 20 میلیون و 30 میلیون بتوان. یک زندگی متوسط با بالا داشت، مثلا می­گوید از امکانات استفاده می­کنم و آب و هوا بهتر از ایران است و فلان، ولی کانادا از این خبرها نیست، و فکر کنم فقط برای یک بلیط هواپیما 1500، 2000 هزار دلار بدهید درست می­گویم؟

مهندس فاتحی: بله حالا به فصلش ربط دارد ولی حداقل 1200 دلار کانادایی را برای یک بلیط هواپیما و حتی اگر بخواهی جدا جدا رفت و برگشت را بگیری، یک کم بیشتر هم لازم است.

سوال: خب حالا هزینه ­های زندگی توی ونکور چطوری است آقای مهندس؟ به صورت متوسط فرض کنیم. مثلا ماهی یک بار سینما، یکی دو بار در ماه رستوران، و یک رفاه متوسط داشته باشد.

مهندس فاتحی: اغلب که اینجوری هست و زوج­ها هر دو نفر باید کار می­کنند، حالا آخر هفته­ای بله جایی بخواهند بروند رستورانی بخواهند بروند، البته بعد از کویید، کازینوها و مراکز تفریحی خیلی کمتر شد، دقیقا من متوجه نشدم منظور شما را که سینما بروند و …؟

سوال: مثل اجاره خانه در ونکوور چقدر است؟ مثلا هزینه ­های خورد و خوراک؟ یا مثلا اگر شوهر 5000 هزار دلار کار کند هزینه­ و مخارج زندگی­شان را می­تواند بچرخاند؟حداقل­ها، متوسط و … چطوری است؟

مهندس فاتحی: ببینید اگر کسی کار جنرال بکند (کار جنرال کاری که دستمزد آن حدود 10 تا 20 دلار است) یعنی کسی که مثلا توی فروشگاه­ها کار می­کند، بعید می­دانم اینها بالای 17 دلار در ساعت بدهند، این را اگر ضربدر 40 ساعت بکنید. برای یک هفته، که ماکسیمم توان یک نفر است و اغلب شاید کمتر از این هم باشد، چیزی در حدود 2000 و خرده­ای می­شود، حالا بستگی به تعداد افراد خانوار هم دارد، اگر تنها باشد. خب شاید بتواند برود. یه جایی تو ونکوور با ماهی 1300 دلار اجاره بدهد. البته جایی خیلی خیلی مختصر، ولی اگر زوجی باشند .

و بچه ­ای داشته باشند و حداقل بخواهد یک دو خوابه بگیرد، حداقلش به نظر من بین 2200 تا 2500 مبلغ اجاره است. مثلا در یک مجتمع کوچک یک دو خوابه مثلا 70 تا 80 متر اگر بخواهد بگیرد. به طور متوسط 2500 دلار باید بدهند. بنابراین اگر کار جنرال انجام دهد. برای یک نفر جواب نمی­دهد. شما اگر اینجا وارد کار مهندسی بشوید. توی همین شهر، اینها یک اینتری لول دارند، چون شما تازه وارد هستید. و منیجر یا ایکس پرینس نیستید و تجربه خیلی بالایی ندارید.  یا مدیر پروژه­ای نیستید، و در کل اینتری لول باشید.

حدود 40 دلار در ساعت تقریبا می­شود، و این را اگر حساب کنید. تقریبا می­شود سالی 80 هزار دلار، خب؟ به نظر زیاد باشد. اما وقتی مالیات و … را از آن کم می­کنند، می­بینید که رقم قابل ملاحظه­ای است. یعنی شما وقتی کار می­کنید. باید یک مقداری هم برای بازنشستگی­تان هم بریزید. که اینجا بهش می­گویند RRSP، یه آرآراس­پی شما می­دهید یک آرآراس­پی هم کارفرما می­گذارد. روی آن، و می­رود صندوق بازنشستگی، یک تکستی هم می­دهید، مالیات هم که می­دهید، یک سری کسورات بیمه­ای و درمانی هم هست.

که وقتی کارفرما شما را بیمه می­کند. یه سهمش را او می­دهد. و یک سهمش را هم شما، اینها را که شما حساب کنید. می­بینید هر ماه حدود 1500 دلار از اون 6 هزار دلار که به دست آورده بودید. کم می­شود، و وقتی مثلا حساب می­کنید. می­گویید خب هر ساعت 40 دلار می­شود. ماهی نزدیک 7 هزار دلار، خیلی خوبه، اما عملا و در عمل حداقل یک 1600 دلاری کمتر از آن مبلغ موزرد نظر به دست آورده­اید.

سوال: ولی برای زندگی عالی؟ یا زندگی متوسط در ونکوور؟

مهندس فاتحی: بله، چرخ زندگی­شان می­چرخد. بله، ولی خب دیگه خانه توی ونکوور گران است. بخواهید یک آپارتمان متوسطی بگیرید. یک میلیون دلاری لازم دارید و برای این هم حداقل یک 200 هزار دلار نقد لازم دارید که 800 هزار دلارش را وام بگیرید.

سوال: بله پس بخواهید بخرید باید حدود یک میلیون دلار کانادا برای یک آپارتمان متوسط بذارید کنار؟

مهندس فاتحی: بله البرتا خیلی بهتر بود، به قول اینها البرتا که بودم قیمت مسکن بهتر بود. بستگی به استان دارد ونکوور و اطرافش چون جای خوش آب و هوایی هم هست و از ونکوور که میاید سمت شرق، و حتی هوب هم بروید گران است. کلونا هم گران است، ورونا و … و چون آب و هوایش هم خوب است گران است. حالا خیلی دلایل می­گویند. که دورکاری خیلی مد شد. توی پاندمی و مردم ترجیح دادند. بروند یک جای خوش آب و هوا بشینند، یعنی ممکن است شما کارتان آلبرتا باشد. شرکتتان آنجا باشد،

ولی چون دورکار هستید می­روید. یک جای خوش آب و هوا، بعد یک سیاستی دولت چین داشت. که یک محدودیتی گذاشته بود برای خروج پول از چین، که قبل از این محدودیت چینی­ها خیلی خانه توی ونکوور خریدند، قیمت مسکن را بالا بردند، خیلی به طور غیر طبیعی قیمت مسکن ونکوور رشد کرد.

سوال: حالا اگر کسی بخواهد با حقوق کارمندی یک خانه 800 و یا یک میلیون دلاری بخرد. در یک محله نرمال و قابل قبول، گفتید بهش وام می­دهند؟

مهندس فاتحی: بله دیگه بستگی به کریدیت شما دارد. و وضعیت بانکی­تان، وضعیت بانکی شما بهتر باشد. بیشتر ولی عموما کسی که کار دارد. و فیش حقوقی دارد. یک سال حقوق گرفته است. فرم مالیاتی دارد، تکس اسیسمنتش را دارد. که حقوق داده است. بانک با اینها 20 به 80 می­ده.د یعنی شما 20 درصد دامپیمند بدهید 80 درصد می­توانید. وام بگیرید قسطش هم تقریبا معادل اجاره می­شود.

سوال: بله این دیگه مالکیت دارید و خیالت راحت است.

مهندس فاتحی: بله دیگه، قسط یک بخشش برای خودتان است آخر خانه برای خودتان است، و اجاره می­رود.

سوال: هزینه­ های آب و برق و گاز در ونکوور چقدر است؟ خیلی باید نسبت به ایران بالا باشد؟

مهندس فاتحی: من توی آلبرتا چون توی هاوس می­ نشستم خیلی بالا بود حدود 340 تا 360 تا در ماه، برق بود و گاز بود و فاضلاب و جمع آوری زباله و اینها، یک بیل میامد و همه اینها داخل بود. وقتی شما حساب می­کردید. تقریبا یه 300 و حالا تابستان یک مقدار کمتر چون بخاطر گاز، زمستان­ها بیشتر یه همچین عددی، ولی حقیقتش چون من اینجا آپارتمان می­نشینم.

آپارتمان مبلغ شارژ را صاحب خانه می­دهد و آب و نظافت و … در واقع روی اجاره شما حساب شده است. چون آن را از مالک می­گیرند. فقط برق را مستاجر می­دهد و اینترنت و اینها که آن هم هزینه­اش اینجا بالا است، برق حدود 100 تا 120 دلار.

سوال: هزینه آب را گفتید در کانادا مالک می­دهد؟

مهندس فاتحی: ببینید روی شارژ آپارتمان هستش، شارژ را از مالک می­خواهند. می اورند روی شارژ، شارژ را هم از مالک می­گیرند. و او هم می­اندازد روی اجاره خانه، یعنی عرضم این است وقتی شما 2000 تا 2500 دلار اجاره خانه می­دهید. دیگه آب و اینها را مالک می­دهد و شما فقط پول برق رو پرداخت می­کنید. بعضی ساختمان­ها حتی آمده. برق را روی شارژ گذاشته،

بعضی ساختمان­ها حتی آمده اینترنت پرسرعت مرکزی گرفته و آن را هم گذاشته­اند روی شارژ، وقتی شما اجاره می­کنید. می­بینید، که چه ویژگی­هایی دارد، که مثلا آب جزو اجاره نیست و یا مثلا شما فقط برق رو پرداخت می­کنید و اجاره را بر اساس این توی ذهن خودتان بالا و پایین می­کنید.

سوال: برخی بحث­ها که هست. اینه که که بحث می­کنند و می­گویند شما وقتی وارد کانادا می­شوید. دولت از شما حمایت می­کند. این حمایت چقدر است.

یعنی تا چه زمانی این حمایت ادامه پیدا می­کند؟ و اگر کسی وارد می­شود. به تعداد بچه­اش تاثیر دارد؟ اینکه زن و شوهراند؟ چه شغلی پیدا کنند؟ چقدر زمان می­برد. تا که اینها جا بیفتند توی اون جامعه؟ آیا زمان می­دهند؟ یا حمایت آموزشی می­کند؟ مثلا شما قوانین مالیاتی نمی­دانید قوانین رانندگی نمی­دانید، مجتمع و یا جایی هست که شما بروید و آموزش ببینید؟ چنین چیزی وجود دارد یا نه فقط در حد همان حرف و شایعه است؟

مهندس فاتحی: بسیار سوال خوبی است. عرض کنم که بستگی به وضعیت شما در اینجا دارد. یعنی اینکه شما با چه عنوانی آمده­اید، ببینید اگربا ویزای امیگریشن آمده­اید. تا شما از فرودگاه پایتان را بیرون نگذاشته­اید شهروند محسوب می­شوید. یعنی برسید. لند بکنید توی فرودگاه، لند پیپرهایتان را می­گیرید و امیگریشن محسوب می­شوید. بله یه سری حمایت­ها هست. که باز آن هم بسته به استانی دارد. که شما انتخاب خواهید کرد. حالا هدف شما کجا باشد. به نسبت آن استان باید اطلاعات جمع بکنید و اطلاعات را چک بکنید.

یعنی با یک نفر دو نفر چک بکنید. ببینید. حرف­هایشان با هم می­خواند یا نه؟ مثلا kebek می­گفت. اگر شما کمیک لند هستید یعنی مهاجرت کرده­اید و آمده­اید کمیک لند کرده­اید. شما بیاید کلاس زبان من به شما ماهی 750 دلار می­دهم، خانمت برود. کلاس زبان برای او هم 750 دلار می­دهم. این می­شود مثلا 1500 دلار، 500 تا هم برای هر بچه می­دهم، این را برای چند وقت می­دهم؟ من دقیقا قوانین kebek را نمی­دانم. ولی عموما 20 ماهه، تو آلبرتا که من بودم از دوستانم به من گفتند. که کلاس زبان فاند می­دهد. اینا خودشان می­گویند. فاندینگ دارد.

به قول خودمان بورس دارد. شما می­روید موسسه آنها یک زبان evaluation امتحان بهت می­دهند. یک نفر مصاحبه می­کند. که اینها را بنویس و جواب بده، بهت یک بنچ مارک نمره می­دهد. اگر نمره شما بالای 8 باشد که تقریبا هیچ کدام از بچه­ها بالای 8 نمی­شوند. و این که دیگر دست خودت است. اگر می­خواهی فاند بگیری. چند تا سوال را ننویس، می­خواهی نمره­ات پایین باشد و فاند بگیری 4 تا سوال را ننویس. خلاصه که مثلا توی آلبرتا را می­گویم، اگر شما می­روید و فاند زبان می­گیرید. به شما اگر تنها و یک نفر آدم باشید حدود 800 دلار، اگر زوج باشید که حدود 1600، 1700 دلار و اگر زوج باشید با یک بچه نزدیک به 1900 دلار به شما می­دهند.

سوال: کاری به اجاره ­ات ندارد دیگه، و شما هر جایی را اجاره کنی و اقامت کنید؟

مهندس فاتحی: البته یک فرمی به شما می­دهند که آنجا می­گویند. شما درامدهایتان را بنویسید و مخارجتان را هم بنویسید. چون اینجا شما یعنی توی کانادا اگر درامدی. که شامل مالیات نباشد. می­توانید اظهار نکنید. مثلا می­گوید من در ایران یک شرکت دارم. که هر ماه 50 میلیون تومان پول می­فرستد، لازم نیست به آن اشاره کنید. چون این درامد در کانادا نیست. یعنی مشمول  تکست در کانادا نیست. بنابراین شما درامدهایی را می­نویسید که taxable است. به این معنا که در کانادا قابل محاسبه مالیاتی است.

خوب اغلب بچه­ هایی که میایند و کلاس زبان می­روندو آنجا می­نویسدو درامدی ندارم، مخارج رو هم می­نویسد 1500، 1600 دلاری اجاره می­دهم، برق و آب را پرداخت می­کنم، یک فرمی دارد، که این در اسیسمنت شما بسیار موثر است و اگر درامد خیلی بالایی داشته باشیدو ممکن است به شما فاند ندهد. چون می­گویند که ما این را گذاشته­ایمو برای کسانی که زبان را یاد بگیرندو و وارد کار بشوند، و اگر شما الان توی کانادا درآمدت خوب است دیگه فاند را برای چه می­خواهید؟ یک چیز را عرض کردم و گفتم باید اطلاعات دقیق باشد؟ من اینجا از دوستان شنیدم .

و چون توی ایران ما ندیدیم که از این خیرها به مردم برسد، که یعنی برو و برای خودت انگلیسی یاد بگیر من ماهی 50 میلیون به تو پول می­دهم، عجیب به نظر می­رسید. من رفتم همان موسسه­ای که زبان ثبت نام می­کنند برای امتحانات، یعنی شما آنجا می­روید. زبانتان را ارزیابی می­کنند. مدرک زبان به شما می­دهند. رفتم آنجا و یک خانم ایرانی هم آنجا بود. گفتم من شنیده­ام. که برای زبان فاند می­دهند، گفت نه، فقط اگر شما بروید. زبان بخوانید. لازم نیست شهریه اون کالجی را که در آن زبان می­خوانید. بدهید و برای شما که مهاجر هستید نمی­گیرند،

و پولی بابت کلاس زبان از شما شهریه نمی­گیرند. ولی فاند نمی­دهند. من برگشتم و به رفیقم گفتم. من رفته­ام. سرویس کانادا جایی که امتحان زبان می­گیرند. مدرک بنچ مارک زبان بهت می­دهند، آنها گفتند نمی­دهند. اما تو گفتی می­دهند، من پیش خودم گفتم. حتما این یک چیزی شنیده است. اما رفت فاند خودش را گرفت، یعنی همان خانمی که آنجا کار می­کرد. اطلاعاتش درست نبود، و این را همیشه لحاظ کنید. که با یک کلمه حرف از چیزی مطمئن نشوید. و از یک دو سه جایی چک بکنید. این هم اینجوری هست که شما وقتی اینتر فاند اقدام نکرده­اید.

4 ماه بعد می­توانید اقدام کنید. یعنی من همان اول حدود 6 ماه را چون این خانم به من اینجوری گفته بود. اقدامی نکرده بودم. از جیب خودم می­خوردم. یعنی چیزی حدود 6 ماه تا 1900 دلار من می­توانستم بگیرم. این را تا 20 ماه به شما می­دهند. آلبرتا اینجوری است خب؟ و هاوس هولد است یعنی برای هر خانه فقط یکی می­دهد. یعنی از یک خونه خانم برود. همان پول را می­دهد آقا هم برود. همان پول را می­دهد و 20 ماه هم می­دهد. ایرانی که درآمد از ایران دارند و خیلی به دنبال کار در اینجا نیستند. اینجوری می­کنند. ک

ه مثلا مرد خانه می­رود و 20 ماه این را می­گیرد. وقتی تمام شد خانم می­رود و 20 ماه خانم می­گیرد. و عرض بکنم که child benefit هم هست. که حدود 500 دلار برای هر بچه است و این هم فدرال است و برای هر کجای کانادا می­توانید باشید و این را دولت کانادا به همه می­دهد.

سوال: بعد 20 ماه دیگه باید دنبال کار باشیم و مدارک و …؟

مهندس فاتحی: بله اون را می­گذارد. برای این، ببینید بعضی­ها از طریق بچه­ هایشان می­آیند سن بالا می­آیند بازنشستگی می­آیند. درآمدی دارند و برایشان کمکی می­کنند، بعد می­گوید مال من فرض کنید بین 65، 66 و در این حدودا است. می­رود و کلاس زبان ثبت نام می­کند و حوصله­اش هم سر نمی­رود. من خودم چقدر همکلاسی سن بالا داشتم. و واقعا برای تفریح آمده بودند و پولی هم می­گرفتند. این که دارد از جیبش خرج می­کند.. یا مثلا بچه­اش کمکش می­کند. یا از ایران درآمدهایی دارد، این کار را می­کند.

ولی کسی که دنبال کار است. همیشه دنبال کار را می­گیرد. این را هم در کنارش خیلی خوب است. که یاد می­گیرند. چون اینجا معلمانش در کلاس درس شما مجبوری که انگلیسی صحبت کنید روزی 8 ساعت و اینها همش تاثیر دارد.

سوال: خب وقتی 8 ساعت بروید. سر کلاس و با رفت و برگشت. چیزی حدود 10 ساعت می­شود، بنابرایم فکر نکنم انرژی بماند برای کار و …؟ یعنی عملا شما باید زبان یاد بگیرید.

مهندس فاتحی: نه دیگه اینطوری هم نیست. من مثلا کلاس زبانم را می­رفتم خیلی هم انرژی نمی­گرفت، ولی حالا خب یک مقدار زمستان تابستان دارد. ولی شاید من 5، 6 ساعت هم جاب سرچینگ می­کردم، باید پست­ها را ببینید. ولی باید این را هم انجام بدهید. جاب سرچینگ را هم انجام بدهید دیگه، بالاخره همه اینها را موازی هم باید انجام بدهید.

سوال: من دلم می­خواهد شما ایران و کانادا را مقایسه کنید. که اینجا واقعا مثبت است انجا منفی است، فقط قبلش لطفا بگویید که برای انتقال پول ایرانی­ها باید چکار کنند؟ مثلا در ایران خانواده داری و بخواهی برایشان پول بفرستید.

مهندس فاتحی: صرافی­ها معمولا این کار را انجام خواهند داد. مخصوصا توی تورنتو، صرافی­هایی هستند که تماس می­گیرند و تلفنی حل می­کنند، در مبالغ پایین ایرانی­ها به خودشان هم ( به قول امروزی­ها) تهاتر می­کنند. مثلا یکی می­خواهد برای خانواده­اش توی ایران پول بفرستد. شما مثلا یه ریالی دارید. توی این گروه تلگرامی، می­نویسید که من می­خواهم 2000 دلار ترانسفر کنم به ایران، و یه پیغام می­دهی، اگر اعتماد بهش بکنید و اگر بشناسیدش، و اگر دوست مشترکی داشته باشید، که بدانید کلاهبرداری نیست، بله شما ریال را آنجا می­ریزید.

به حساب خانواده این، و این هم اینجا دلار را به شما تحویل می دهد. این برای مبالغ کوچک خوب است و کار هم می­کند. چون اغلب من اینجا انجام داده­ام. مبالغ بیشتر را با صرافی­ها می­شود. انجام داد. فقط پولی که اینجا به حساب شما می­آید. شما باید منبعش را اینجا بتوانید ذکر کنید. اغلب اینجوری است و مثلا 10 هزار دلار که میاد شما می­توانید. بگویید این یک هدیه از طرف خانواده من است و از ایران فرستاده شده است. ولی بالاتر از این حقیقتش نمی­دانم. مثلا یکی خانه­ می­فروشد و می­خواهد 200 هزار دلاری ترانسفر بکند.

بحث انتقال پول با مبالغ بالا به کانادا چگونه است؟

بهتر است که با یک وکیل اینجا مشورت کند، بهتر است که حدود 500 داری به وکیل بدهد. در عوض دردسری برایش ایجاد نشود. که مثلا بگویند تو باید 30 درصد این را مالیات بدهید. که مثلا منبعش نامشخص است. دوستانی که من اینجا داشتم. توصیه­ شان این بود که یک وکیلی بگیریم. یک چیزی هم بگویم که اگر امیگریشن میایید. روز اول بسم الله که پایتان را توی کانادا می­گذارید، تو فرودگاه به شما می­گویند که تو کشور خودت چقدر سرمایه داری ؟

انجا مبلغ را بالا بگویید. چون آنجا نمی­شود. که ارزیابی کرد که من خانه­ام چقدر می­ارزد. وقتی شما آنجا مبلغ را می­گویید 5 سال شما می­توانید. آن پول را بیاورید. جزو دارایی شما است و خارج از کانادا، که همان اول هم اعلام کرده­اید. که من ایران اینقدر پول دارم. ولی وقتی می­گویید. لوازم دارم. باید مشخصاتش را بنویسید. به من گفتند چی دارید؟ من گفتم فربی دارم یعنی لوازم خانه ممکن است. بیارم گفت مشخصاتش را بنویسید، گفتم مثلا بنویسم فرش قرمز فلان؟ گفت هرچی که مشخصاتش توی فاکتورش میاید. می­توانید بنویسید.

اگر لپ تاپی دارید. می­توانید شماره سریالش را بنویسید. که بعدا بخواهید بیاورید. گفتم من نه می­توانم شماره سریال لپ تاپم رو دارم. نه می­توانم مشخصات لوازمم را بنویسم، ولی خانه­ای دارم می­فروشم معادل 500 هزار دلار، یعنی بچه­ها گفته بودند. بیشتر بگو، چون بیشتر گفتن ضرر ندارد. شما می­گویید من یک خانه­ایی دارم. آنجا یک میلیون دلار می­ارزد، اون چیزی نمی­تواند. به شما بگوید، بگوید آره یا نه، ولی بعدا شما تا 5 سال می­توانید بگویید. من این پول را می­آورم و خونه­ام و اعلامم کرده­ام. و تو اون لحظه ورود شما فکر نکنید که اینها بابت حرف شما از شما مالیات بگیرند نه، شما می­گویید من این را خارج از کانادا درآورده­ام ربطی ندارد و قیمتش هم این است. و در واقع اون پولی که توی ذهنتون است که فکر می­کنید می­توانید بیاورید دو برابرش را بگویید.

سوال: در مورد ارث پرسیدم، اگر کسی بخواهد ارث و میراثش را ببرد کانادا؟

سوال: یکی بحث ارث هست یکی هم اینکه کسی که وارد کانادا می­شود. چقدر پول نقد باید به همراه داشته باشد؟ و اجازه دارد که همراه خود داشته باشد؟

به هرحال کسی که میاد 30 هزار، 40 هزار، 50 هزار دلار همان روز اول نیاز است و لازم است که همراهش باشد. و اینکه حداقل دو سه ماه اول را بگذراند تا یک کمی جا بیفتد.

اگر اجازه بدهید این بحث را باز هم هفته آینده ادامه بدهیم یا هر وقت که شما فرصت داشتید. چون خیلی بحث­های دیگر همچون مدرسه بچه ­ها مانده است. خیلی لطف می­کنید و خیلی زحمت می­کشید. که روز تعطیلتون را با من هماهنگ می­کنید. خیلی خوشحال شدم دست شما درد نکند، شب خوبی داشته باشید.

امیدوارم صحبت های من سعید کاظمی با مهندس فاتحی در مورد تجربیات زندگی در ونکوور کانادا برای شما مفید بوده باشد. و این محتوا را برای دوستان خودتان هم در هر جای دنیا ارسال کنید. برای مطالعه بقیه مقالات مرتبط با زندگی در هر جای دنیا اینجا را کلیک کنید.برای مطالعه یک مقاله کامل به زبان انگلیسی از ریز هزینه های زندگی در ونکوور کانادا اینجا را کلیک کنید.

تجربیات تحصیل در اوکلند نیوزیلند

تجربیات مهاجرت به نیوزلند

برای تماشا ویدئو مصاحبه من با دکتر ناروئی در خصوص تجربیات مهاجرت به نیوزلند از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن مصاحبه من با دکتر ناروئی در خصوص تجربیات مهاجرت به نیوزلند از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سوال:  سلام به همه دوستان عزیز، امروز با آقای دکتر نارویی همراه هستیم. و قرار هست. تجربیات آقای دکتر از نیمروزلند (زابل) تا نیوزیلند را به اشتراک بزاریم.

ایشان در نیوزیلند مشاور وزیر کشاورزی هستند. خیلی داستان جالبی دارند. حتما همراه ما باشید. مطمئنا تجربیات مهاجرت به نیوزلند  آقای نارویی خیلی داستان آموزنده و مفیدی خواهد بود. مثل همیشه تاکید می­کنم من شرکت مهاجرتی یا اقامتی ندارم. سلام آقای نارویی

دکتر ناروئی: مرسی ممنون از اینکه دعوت کردید. اول یک بیوگرافی داشته باشیم. من زاده­ ی سیستان هستم (زابل) تحصیلاتم را تا مقطع لیسانس زابل بودم دبیرستان نمونه بودم و کارشناسی ­ام را هم زابل گذراندم (گیاه پزشکی) آنموقع سال 1373 یه رشته­ ی نو بود و تازه آمده بود توی ایران، و  چون به پزشکی علاقه نداشتم من این رشته را انتخاب کردم، بعد از آن من سریعا مشغول کار شدم. توی منابع طبیعی در زاهدان، جایی که 10 سال آنجا بودم و آنجا در قسمت­های مختلف کار کردم. از واحد مهندسی گرفته. که من آنجا کار GIS را که علاقمند شدم. یاد گرفتم.

بعد یک مدت به دلیل کمبود نیرو و علاقه من به کامپیوتر و آشنایی با زبان انگلیسی مسئول واحد کامپیوتر شدم. چند سالی و بعد از آن هم یک مدتی در قسمت بیابان زدایی کار کردم. به عنوان مشاور و مترجم چون یک سری پروژه­هایی داشتیم. برای سیستان و بعضی مناطق که از UMDP، برنامه توسعه سازمان ملل که زیر نظر آنها بود و من آنجا به عنوان مشاور و مترجم هم عمل می­کردم. در عین حال که کار می­کردم ارشدم را هم به صورت رفت و آمدی تهران خواندم.

که من حدود یک سال و نیم از زاهدان به تهران حدود 1200 کیلومتر تقریبا هر دو هفته یکبار با اتوبوس کلاس­هایم را می­رفتم و بعضی موقع­ها و به ندرت با هواپیما می­رفتم. چون هزینه ­ها هم بالا بود و کار می­کردم، شهریه هم باید می­دادم. چون علوم تحقیقات بودم. کلاس­هایم کلا چهارشنبه عصر و پنجشنبه بود و من سه شنبه راه میافتادم. چهارشنبه ظهر آنجا بودم و پنجشنبه عصر دوباره با اتوبوس راه میفتادم. به سمت زاهدان که حدود 24 ساعت بود، و به دوستانم می­گویم که اگر هدفی دارند. سخت است اما سعی کنند به سختیش فکر نکنند. این بود و بعد از 10 سال پروژه کار کردن،من دو سال آخر کارمند رسمی شدم.

چرا به نیوزیلند مهاجرت کردید؟

همیشه خوب می­خواستم. ادامه تحصیلم را در یک کشور دیگر داشته باشم. که فرهنگ آنجا را تجربه کنم. و همچنین علاقه­ ای که به زبان انگلیسی داشتم. چون خودآموز بود انگلیسی من، ولی توی آموزشگاه­ها تدریس       می­کردم. بعد از آن من چند جا را مد نظر داشتم. که نیوزیلند را انتخاب کردم. دلیل اصلیش هم این بود. که شهریه­ های دکترا را خیلی پایین آورد و هنوز هم اینجوری است. یعنی به جای اینکه شما مثلا سالی 20 هزار دلار  می­دادین. برای شهریه دکترایتان به عنوان یک دانشجوی خارجی، سال 2006 یا 2007 بود.

که گفت شما شهریه بومی­ها را بدهید. حدود 3000 دلار، خیلی تغییر بزرگی بود. چون من مقصدم استرالیا هم بود و آفریقای جنوبی هم پذیرش گرفتم و یکی دو تا جای دیگر ولی خب باید بورس داشته باشید. بله آمدم نیوزیلند و بعد از دو سه ماهی من بورس گرفتم. بورس هم اینجا اینجوری است. که به شما شهریه­ تان را می­دهند و بعد هم هزینه زندگی یک مقداری می­دهند و در ازای آن هم چیزی از شما نمی­خواهند. فقط حقوق تحقیق شما مال آن قسمتی می­شود. که شما را حمایت کرده است. من آن سال قصد مهاجرت نداشتم و آمدم که اینجا درس بخوانم.

و چون هنوز کارمند آنجا هم بودم 5 سال مرخصی بدون حقوق گرفتم. گفتم درس می­خوانم و برمی­گردم. ولی شرایط طوری شد که من آنجا دارای فرزند شدیم و بعد هم شرایط اقتصادی ایران بعد از 2011 و تحریم­ها به سمت افول رفت. به همین خاطر اینجور شد و در واقع تصمیمم نبود. اما این اتفاق افتاد. و بعد از آن که من درسم تمام شد (دکتری) خیلی سریع قبل از آنکه دکترایم را دفاع کنم. یک پست دکترا هم توی آمریکا گیرم آمد. دانشگاه فلوریدا، گفتیم حالا اینم میریم بعد برمی ­گردیم.

دیگه بعدش اوضاع اقتصادی تو ایران بدتر شد و نزدیک دو سال هم آمریکا بودم. برای پست دکترا و بعدش مسائلی پیش آمد. چون یک مقدار سخت است که شما ایرانی باشید و گرین کارت نداشته باشید. و در هر حال در 2016 در حین اینکه می­توانستم در پست دکترام یک سال دیگر بمانم. این شغل را در نیوزیلند پیدا کردم و به دلیل شرایط شخصی خودم و برگشتم نیوزیلند و از آن موقع هم در وزارت خانه صنایع کشاورزی مشغول به کار هستم. در زمینه ارزیابی ریسک آفات و بیماری­های گیاهی، که اینجا اگر بخواهند وارداتی انجام بدهند.

در زمینه گیاهی (میوه، نهال و …) از هر کشوری، ما ارزیابی می­کنیم که آفات و بیماری­ها چی دارند، و آیا اونا اینجا هست و اگر نیست باید مواظب باشیم که اونا چه کارهایی را باید بکنند تا راضی بشیم که واردات انجام بدهند.

سوال:  من خوب متوجه نشدم آقای دکتر، شما ابتدا برای نیوزیلند اقدام کردید یا برای آمریکا؟ تو تهران که فوق لیسانس تان را گرفتید فرمودید که توی زاهدان هم کارمند اداره منابع طبیعی بودید بعد از آنجا برای تحصیل در نیوزیلند اقدام کردید یا برای آمریکا؟

دکتر ناروئی: نه من برای آمریکا پذیرش داشتم، برای پرتوریای آفریقای جنوبی هم که خیلی دانشگاه قدیمی است تو زمینه ما، و حداقل 150 سال قدمت دانشگاه آنجاست، آنجا هم پذیرش داشتم اینجا هم داشتم. چون شما وقتی تقاضا می­کنید. چند جا را لحاظ می­کنید. که من نیوزیلند را انتخاب کردم. چون من موقعی که آمدم بورس نداشتم، چون آنموقع هم اگر خاطرتان باشد. اینترنت هم تازه یه IDCL آمده بود و اطلاعات به آن اندازه نبود. که شما مثلا بتوانید. راحت راه را بلد باشید. که چطور بورس و اسکالرشیپ بگیرید.

به همین خاطر من با استادی که صحبت می­کردم. ایشان موافقت کردند و گفتند. حالا من هزینه زندگی را هم در حد یک سالی دارم. چون حداقل سه سال بود و بعد بقیه­اش هم میایم کار می­کنم، که بعد از آنکه دو ماه سه ماه آمدم. تقاضای بورس کردم .چند جا همراه استادم و تقاضا نامه را پر کردیم و یکی از آنها موافقت کرد. که به مدت سه سال شهریه ما را بدهد. که حدود 3500 دلار آنموقع بود و هزینه زندگی را که چیزی حدود 2000 دلار نیوزیلند بود را به ما بدهند.

سوال: از نیوزیلند برای پست دکترا رفتید آمریکا؟

دکتر ناروئی: چون من دنبال کار بودم و ویزایی هم که داشتیم محدود بود (ویزای دانشجویی) شما یه 6 ماهی حداکثر می­توانستی بمانی وگرنه باید کشور را ترک می­کردی، ما اینجا دنبال کار بودم دیگه شروع کردم جاهای مختلف اپلای کردن را تقاضا کردم.

سوال:  از مشکلات مهاجرت به نیوزیلند ما بگوید؟

من چون شنیدم و قبلا هم با همدیگر صحبت مقدماتی داشتیم شما فرمودید خیلی روزهای سختی را گذراندید و اینجوری نبوده که همه چی راحت باشد.

دکتر ناروئی: بله البته داستان ما برای مهاجرت نبود. برای تحصیل بود و من هنوز هم فکر می­کنم. اگر کسی قصد دارد. حتی مهاجرت کند. این گزینه، گزینه­ ی خوبی است. حالا برای من اتفاقی شد و دلایل مختلفی از نظر من دارد. البته همه اینهایی که من عرض می­کنم. تجربیات شخصی من است و ممکن است برای هر شخصی متفاوت پیش بیاد. ممکن است. یه مقداری برای بعضی­ها خوشایندتر و برای بعضی ناخوشایند باشد و برای هر شخصی فرق می­کند. ولی نکات اصلی می­ماند. مثلا مهمترین نکته چند ماه اولی که من بورس نداشتم.

سخت بود استرس بود و باید دنبال کار می­گشتم و از آنطرف هم اجازه کار خیلی نداشتم. و شما اگر دانشجو باشید. 20 ساعت در هفته بیشتر نمی­توانید. کار کنید و اون را هم اگر کار کنید. به درس شما ممکن است که لطمه بزند به همین خاطر اساتید معمولا ترجیح می­دهند. که اینجوری نباشد. یا اگر شخص آن مقداری که اجازه دارد را بخواهد کار بکند. بستگی به بودجه و استاد کار، به شما کار دانشجویی می­دهد مثلا استاد به دانشجوها تکلیف می­دهد و شما تصحیح می­کنید و استاد به شما ساعتی پول می­دهد. بعضی اساتید اینجوری است.

ولی برای استاد من اینجوری نبود. من بورسیه داشتم. بله خب قطعا قبل از همه چیز شما وارد یک فرهنگ جدید می­شوید و شما باید خودتان را وفق بدهید و موضوع مهمتر به نظر من کسی که به فکر مهاجرت است یکی دو سال اول سخت است و من این توصیه مهم را به همه می­کنم. کسی که مهاجرت کرد. باید بدانید که شما بالاخره از یک جایی آمده­اید و وقتی شما از یک جایی جابجا می­شوید. یک سری دارایی دارید. که می­توانید با خودتان بیاورید مثل پول و …

و یک سری دارایی دارید. که نمی­توانید با خودتان بیاورید (دوستان و خانواده)، آبرویی دارید شما خصوصا اگر توی ایران در کاری جا افتاده باشید، شما دیگر آنها را ندارید و یک جورایی از صفر شروع می­کنید و حتی اگر از ایران اینجا یک پیشنهاد کاری داشته باشید و بیایید. باز هم به نظر من شما یک سال و دو سال اول شما این تنش را دارید. که جا بیفتید. توی سیستم جدیدی و اگر کسی چنین شرایطی داشت به نظر من یک دو سال اول به خودش مهلت بدهد. چون اولش همان تنش و کشمکش و جا افتادن­هاست. از جهات مختلف،

و بله چون ما برای تحصیل بود. شاید کمتر این حس را داشتیم. ولی بعدش که تصمیم گرفته شد. که بمانم خب تصمیم بزرگی بود و به قول معروف شما باید ریشه­ات را از یک جایی منتقل کنی یک جای دیگر، کار سختی است برای هر آدمی و روحیات هر شخصی هم فرق می­کند.

سوال:  من این نکته را بگویم آقای دکتر چون من تو دبیرستان شبانه روزی با بچه­ های سیستان هم اتاق بودم. یک نکته خیلی مهم را من از اینها یاد گرفتم. سخت کوشی بود،     دوستم رشته ­اش در واقع موازی زیرمجموعه رشته­ ی شما است. در زمان کنکور اشتباه انتخاب رشته کرد و کشاورزی خواند و ایشان هم دکترای کشاورزی دارند. یعنی رشته پزشکی قبول می­شد و یک انتخاب رشته اشتباه داشت و مهندسی کشاورزی دانشگاه تهران آورد. ولی ناراحت نشد و گفت من همین را ادامه میدهم. تا به بهترینش برسم و الان هم آمریکا هستند و تو برنامه دارم.

که با ایشان هم مصاحبه کنم، و واقعا من سخت کوشی را میدیدم و همیشه می­گفت من پسر یک کشاورزم و هیچ راهی، هیچ شانسی جز تحصیل ندارم. چون پدرم نه سرمایه ­ای دارد نه کمکی می­تواند بکند، و واقعا خیلی تلاش کرد. من همیشه به بچه­ هایم می­گویم که یک دوست و هم اتاقی داشتم توی دبیرستان، تلاش کرد و به هدفش رسید.

سوال :حالا شما نظرتون چی است؟ مثلا یک جوانی فوق لیسانس هم رشته شما دارد بخواهد برای ادامه تحصیل به خارج کشور برود باید چکار کند؟

دکتر ناروئی: بله دقیقا انگار شرایط من بوده است. من هم دبیرستان نمونه بودم و همیشه جزو دو سه نفر تاپ بودم و هرسال مسابقات استانی می­رفتم. ولی سال آخر به هر دلیلی من برای پزشکی از اول هم علاقه­ای نداشتم به همین خاطر من اصلا زیست شناسی را نخواندم. برای کنکور و با وجود اینکه همه نمراتم خوب بود. زیست شناسی را نخواندم. ولی پشت کنکور نماندم و من مشابه همان دوست شما سال اول تعیین رشته کردم و این رشته گیاه شناسی را خواندم و مثل دوست شما گفتم. هر جا را که قبول شدم می­خواهم همان را تا آخر بروم،

و دقیقا همینجوری شد. بچه­های این منطقه تقریبا شرایط­شان مثل هم است. از نظر اقتصادی و اجتماعی، برای من هم این اتفاق مشابه پیش آمد، گفتم که من ارشدم را با آن شرایط بسیار سخت خواندم. که چون من معمولا یک هدف میذارم و به آن هدف فکر می­کنم. این را هم بگم که بزرگترین تجربه من این است که اگر فکر می­کنید یک کاری درست است. که انجام بدهید.

منتظر زمان مناسب نباشید. من این را قبل از اینکه بیایم فهمیدم چون من زبانم خوب بود (آنموقع مالزی و هند یک مقداری روی دور افتاده بودند) من حداقل دو تا سه تا دوست داشتم. که اینها کمک کردند و من فکر میکردم باید یک مقدار پس انداز کنم. بعد بروم بعد دیدم که دوستان من رفتند. بعد که با آنها صحبت میکردم می­گفتند نه، جور شده است بهرحال،

و من یاد گرفتم که شما اگر هدفتان درست است. خیلی اگر ریز بشوید جلوتان را می­گیرد. من حداقل چند دوست دیگر هم داشتم. که می­خواستند همه چیز سر جای خودش باشد. اما این امکان ندارد و نمی­شود که همه چیز را کنترل کرد. شرایط تو کشور یکدفعه عوض می­شود یا حتی تو کشور مقصد عوض می­شود، یا می­بینید پس انداز دارید اما دلار 10 برابر می­شود به همین خاطر به نظر من برنامه ریزی تا حد معقولی خوب است.

اما بعدش منتظر زمان مناسب نباشید. و این را من هم اینجا توی تحصیلم به کار بردم. چون موقعی که مثلا تز را می­نویسید یا مثلا مقاله­ای چاپ می­کنید می­گویید .خب حالا وایسم تا اینها …نه هیچوقت زمان مناسب نمیاد به نظر من، همیشه زمان مناسب است اگر شما یک برنامه کلی داشته باشید و این در واقع یکی از مهمترین چیزهایی است که من توی این مسیر یاد گرفتم. و به نظرم توی همه اصول زندگی کاربرد دارد. شما وقتی برنامه کلی داشته باشید. اگر بخواهید خیلی وارد جزییات بشوید. همیشه موانع پیدا می­کنید و فکر می­کنید.

آن زمان، زمان مناسبی نیست و نمونه ­اش برای من بود، من اگر روی کاغذ حساب می­کردم. باید می­گفتم نه من باید چند سال دیگر هم پس انداز کنم. ولی انسان خودش را با شرایط وفق  می­دهد به نظر من، و ما همیشه از حداقل توان مان استفاده می­کنیم. شما اگر تو آن موقعیت قرار بگیرید. شاید وقتی را که توی خونه صرف دیدن فیلم می­کردید. اینجا بیفتید دنبال پیدا کردن کار، یا پیدان کردن یک مهارت. پس به نظرم تو شرایط قرار گرفتن خیلی باعث پیشرفت می­شود.

سوال:  در مورد بورسیه و اسکارشیپ به نیوزیلند توضیح بدهید. الان مثلا من هر رشته­ ای هستم فوق لیسانس دارم چکار کنم و چه اقدامی انجام بدهم برای گرفتن بورسیه نیوزیلند؟

دکتر ناروئی: ببینید قوانین کلی تو کشورهای مختلف فرق می­ کند. اولا اسکارشیپ برای ارشد بسیار بسیار سخت است. نشد ندارد. ولی بسیار سخت است. من این را توصیه می­کنم. برای هر کسی که ارشد را اگر ایران بتواند بگیرد. بهتر است. چون معمولا اسکارشیپ­ها و فاندها برای مقاطع دکترا داده می­شود. دکترا شما چند نوع می­توانید بگیرید یک نوع بورس است که هر دانشگاهی در سال یه مقدار مشخصی دارد مثلا این دانشگاه 10 عدد بورس دارد. که هرکس هر جای دنیا تقاضا می­کند و اونا 10 تای برتر را بدون اینکه چه می­خواهد بخواند (حالا نگاه می­کنند که چه چیزهایی ممکن است در راستای سیاست و تحقیقات دانشگاه باشد)

10 نفر را به عنوان مثال انتخاب می­کنند، دانشگاهی که من اینجا آمدم اون سال چون بودجه نداشت سالی دو سه نفر بورس می­کرد، و بسیار رقابتی بود. مثلا بالای صد نفر تقاضا می­کنند. مورد دوم بورس­هایی است که اون دپارتمان و یا اون گروه دارد که این یک مقدار رقابتش کمتر است. مثلا یک گروه گیاه پزشکی ما داریم. اینها در زمینه گیاه پزشکی دو سه تا اسکالرشیپ دارند. که اینجا محدودتر است و هرکسی با هر رشته­ای نمی­تواند (صرفا همان رشته و زمینه) و یک مورد دیگر هم است. که اساتید خودشان بورس دارند.

مثلا یک استادی هست که یک زمینه تحقیقاتی دارد. بعد ایشان پروپوزال نوشته و یه مقدار مشخصی پول بهش داده­ اند. برای مدتی (مثلا 200 هزار دلار) که تو آن زمینه باید کار کند، نتایج تحقیق را توی آن بخش صنعت یا حالا هرجای دیگری ارائه دهد. این استاد می­تواند این پول را تقسیم کند. که مثلا اینقدر از پول را برای گرفتن دانشجوی دکترا میذارم یا حتی پست دکترا، و پولی که کنار می­گذارد. برای اسکالرشیپ دکترا را می­آید و آگهی میکند. که مثلا من دنبال یک نفر می­گردم. توی این زمینه که دکترا کار بکند، زمینه تحقیق هم این است .

اینم چیزی که ما بهش خواهیم داد. پس شما مستقیم با استاد در تماس هستید، و استاد shortlist می­کند و بعد از آن مصاحبه می­کند و انتخاب می­کند و بعدش شما می­روید و باید شرایط دانشگاه را هم داشته باشید.. مثلا نمره آیلتس و یا تافل داشته باشید و مدارکتان ترجمه شود که اینها به دانشگاه ربط دارد. که این مورد باز راحتتر است. و برای مقطع دکترا شما برای اینکه شانس­تان را زیاد کنید. بهتر است که از فوق لیسانس­تان یک یا دو مقاله داشته باشید. توی ژورنال­های خارجی چاپ شده باشد، این شانس شما را خیلی بالا می­برد،

چون استاد نگاه می­کند و اولا کسی باشد که اون مهارت­ها را داشته باشد و بعد از آن برایش مهم است کسی که مقاله چاپ کرده باشد و بداند که یک مقاله علمی چطور نوشته می­شود. چون خود استاد نیاز دارد که مقاله چاپ کند. توی بیشتر کشورها خصوصا آمریکایی اروپایی، استادی که آنجا هست باید مقاله چاپ کند.. یعنی وجودش توی سیستم آکادمیک بستگی به مقالاتی دارد که چاپ می­کند.

سوال:  آقای دکتر این مقالات در نهایت چه چیزی را دارد و به علم اضافه می­کند؟

چون توی ایران خیلی دارند رو این مانور میدهند که مثلا مقاله چاپ کرده ­ای؟ خیلی آمار مقاله­ای می­دهند ولی خروجی علمی توی ایران نمی­بینم. ازش یعنی حالا سوال بعدی من هم این است. که استادتان که شما را بورس کرده­اند به همین راحتی­ها دست از سر شما بر نداشته­اند و توی سال فکر کنم حسابی از شما کار می­کشند. که تحقیق، مطالعه و بررسی کن، خروجی اون مقالات و تحقیقات به کجا قرار است ختم بشود؟ بفرمایید

دکتر ناروئی: تفاوت اصلی که مثلا چاپ شدن مقالات در ایران و حداقل در اینجا دارند و چیزی که من حس میکنم و فهمیدم این است که اینجا اون تحقیقی که خروجی نهاییش مقاله است در زمینه کارهای ما و یا یک محصول است از سمت صنعت می­آید یا اون بخشی که نیاز دارد. مثلا بورس من از سمت گروهی بود. که مثلا کار حفاظت در زمینه گیاهی برای نیوزیلند انجام می دادند، هدف آنها این بود. که پیشگیری کنند از بیماری­های گیاهی در اینجا و اینها مشاوره می­دادند به وزارت خانه یا جاهای دیگر. خب آنها بورس می­دهند. که نتایج تحقیق من را بعدا استفاده کنند،

یا بچه ­هایی که مثلا در زمینه عمران کار می­کنند. زلزله چون اینجا خیلی خوب است از نظر کاری و علمی، به همین صورت است و استاد یک دانشجو می­گیرد. اینها میروند رو سازه­های مختلف امتحان می­کنند. تست می­کنند. بعد به این نتیجه می­رسند. که بله این سازه یا این ماده که اختراع می­کنند با این ماده یا سازه شما می­توانید. مقاومت را زیاد کنید و بعد این استفاده می­شود. اون صنعت و یا بخشی که این را خواسته است. بهش داده می­شود. یعنی این نیاز وجود دارد و تحقیق بر اساس آن گذاشته خواهد شد و تو بخش­های مختلف اینجور است.

مثلا من در مورد پست دکترای خودم بگویم، برایم جالب بود که یک جراح بازنشسته بود در فلوریدا، ایشان می­خواست به کشاورزی فلوریدا کمک کند، میدانید که فلوریدا و کالیفرنیا خیلی توی کشاورزی عظیم­اند، ایشان چون بازنشست بود. پولش را هم که داشت. گفته بود من 300 هزار دلار میدم که کسی بتواند پروپوزالی بنویسد. که یکی از مشکلات مهم کشاورزی این منطقه را حل کند و استاد من آمده بود یک پروپوزالی نوشته بود.

که بله من با روش اپیدمی کار میکنم. از روش مدلسازی، و من به نظرم می­توانم این بیماری را که اینجا صدمه زده کنترل کنیم و یا فهم بیشتری در موردش داشته باشیم. و آن شخص هم این پروپوزال­ها را می­خواند و می­گویند. بله ما این را به شما میدهیم و ایشان از این 300 هزار دلار آمده بود. یک دانشجوی دکترا گرفته بود و یه پست دکترا (من) که روی این قضیه کار کنیم و دانشی که شما به دست میاورید شما می­توانید. برای بقیه مورد استفاده قرار بگیرد، مثلا من مقالاتی که از آن یافته­هام چاپ کردم. خیلی از جاهای دیگر استفاده می­شود.

چون علم اینجوریه و به صورت پله­ای ساخته می­شود. وقتی که هدف خیلی خیلی مشخصی مثلا نباشد و بعضی رشته­ها ما هدف مشخص داریم، مثلا در زمینه ماشین سازی می­گویند ما میخواهیم به یک محصول و به یک شرایطی برسیم. که این آیرودینامیکش را بیشتر کند، این فرق میکند. اگر می­خواستند یک مشکل اصلی را حل کنند. ما اون جواب را اراده میدهیم و معمولا به آنها گزارشی میدهید. از جهت پیشرفت کار یا احترام. به این خاطر و این برعکس است توی ایران، ما ایده میدهیم. به استاد ولی اون ایده از نیاز صنعت نیامده است یا از نیاز بازار،   نتیجه­ اش چه می­شود؟ یافته خوب است و حتی توی ژورنال خارجی چاپ میشود، میرود توی کتابخانه دانشگاه خاک می­خورد.

سوال:  مقاله علمی به صنعت کمکی نمی­کند و به پول تبدیل نمی­شود؟

باید یک نیازی از صنعت یا بازار را برطرف کند و یا نیازی از صنعت و بازار که مثلا به پول ختم بشود. بهرحال چون علم و پول رابطه مستقیم دارند. ولی یکی از دوستان توی لایو یک سوال پرسیده بود. در مورد ژنتیک مولکولی اگر شما اطلاعاتی در مورد بورسش دارید راهنمایی بفرمایید.

دکتر ناروئی: نه من تخصصم نیست. ولی راهکار کلی را عرض می­کنم، به نظر من شما وقتی که مدارکتان آماده است و اگر مقاله چاپ کرده­اید خیلی شانس­تان بالا میرود. یکی خوب است و دو تا خیلی خوب، و نمرات خوب هم بی تاثیر نیست، روشش این است که شما اول زمینه کاری یا تخصصی که دارید و می­خواهید کار کنید فکر کنید که تو چه زمینه و راهی میخواهید بروید.

خب ژنتیک مولکولی شاخه­های متعدد دارد. شما کارهای مختلف می­توانید بکنید. و پیشنهاد من این است که شما توی دانشگاه­های مختلف بروید و اساتیدی که این کار را می­کنند پیدا کنید. به آن استاد ایمیل می­زنید. که من علاقمندی­ام این است و میخواهم توی این زمینه کار کنم آیا شما فرصتی، بورسیه­ای یا اسکالرشیپی دارید؟ و پیدا کنید اساتید را و این راه شروع میشود،

بعد ایشان هم یا شما را به شخص دیگه­ای معرفی میکند. که مثلا من نه ولی ایشان تو این زمینه کار میکند، و با این مکاتبات است که شما استاد را پیدا کنید و آن استاد در مورد دانشگاه و اون کشور اطلاعات دارد. یکی از دوستان من استرالیا اینجوری آمد. همین کار را کرد و ایشان با یک استاد ارتباط گرفتند و گفتند. که من بورس فعلا ندارم ولی می­توانیم بورس دانشگاه را که سالی یک یا دو بار داده می­شود را امتحان کنیم. و با استاد نشستند یک پروپوزال نوشتند و گفتند.

که ما میخواهیم این کار را انجام دهیم استاد هم ساپورت کرد، و این پروپوزال را می­فرستند. دانشگاه که بعد آنجا توی هیئت اساتید دانشگاه بررسی میشد و پروپوزال­های تاپ را بیرون میاورند و ممکن است. که بهشان بورس داده بشود، یک راهش این است. پس به نظر من اصولش این است که شما استادی را پیدا کنید. تو زمینه­ای که شما علاقه دارید و یا میخواهید کار کنید مکاتبه را با ایشان شروع کنید.

سوال:  دکتر چقدر سخت بود اون مدت سه سالی که نیوزیلند درس میخواندید؟

چقدر استاد به شما سخت میگرفت؟ چقدر باید وقت می­گذاشتید؟

دکتر ناروئی: خب، استاد با استاد فرق میکند. ولی سیستم استرالیا و نیوزیلند و کلا سیستمی انگلیسی بیشتر برای تحصیل دکترا به دو صورت است؛ یا research است یا تئوری است که سیستم­های استرالیا، نیوزیلند و کانادا یا حتی انگلیس اینها اینجوری است. که شما هیچ کلاسی ندارید. شما همه چیز را تو اون سه سال یاد می­گیرید. حتی اگر مهارتی باشد. اگر لازم باشد. مثلا شما میخواهید. کار آماری بکنید. به استاد می­گویید و میروید. با آنهایی که آمار می­خوانند. یک ترم را می­گذرانید (همان یک درس را فقط) ولی اینجور نیست.

که استاد باشد کلاس باشد، نه، شما هستید و یک آفیس و تحقیقتان را انجام میدهید. با استاد ارتباط دارید یا مشاورهایتان و هر چند وقت یکبار هم که نتایج کار را به دست آوردید. شما را هدایت می­کنند و تفاوتی که با ایران دیدم. حداقل اینجوری است که استاد بیشتر همه کاره است و دانشجو بیشتر انجام دهنده کار است. اینجا شما خودتان با ایده میروید. جلو و آنها فقط شما را هدایت می­کنند، که مسیر را درست بروید و کار انجام بشود و اینجور نیست که به شما بگویند. حتما این کار را انجام بدهید.

این توی سیستم­های اینجاست که by research است. سیستم آمریکا هم فرق میکند و دقیقا شبیه ایران است. شما دو سال کورس می­گذرانید. که ظاهرا خیلی هم سخت می­گیرند. چون من دوره­ای که پست داک بودم در نیویورک، پست داک شما هم تحقیق می­کنید و هم توی تدریس به استاد کمک می­کنید. ما آنجا یه درسی به استاد کمک می­کردیم teaching assistant یعنی همکار استاد می­شویم. که درس بدهیم، مثل ایران که وقتی کورس را تمام کردید. بعد شما میروید و یک دوسال و یا دو سال و نیمی حدودا کار تحقیقاتی هم انجام میدهید. سیستم فرق میکند. توی اون سیستم به نظر میاد. چون شما باید کورس بگذرانید، واحد بگذرانید و پاس کنید مثل ایران، شاید سختتر باشد ولی از اینطرف هم فقط خود شما هستید.

و استاد معمولا کمترین دخالت را میکند. توی کار شما، فقط نگاه میکند شما راه درست را بروید. یک زمان­هایی هست. که عملا تحقیق­تان را میدانید. که پاسخی ندارد و استاد به خاطر تجربه­ای که دارد شما را دوباره ممکن است. برگرداند به مسیر که این هم باز سخت است. شما هر مهارتی را که یاد بگیرید خودتان هستید و خودتان و همه چیز خودآموزی است.

سوال:  خب اگر بخش مثلا آزمایشگاهی، و مطالعاتی نیاز داشته باشید، فضای فیزیکی، اینها استاد در اختیار شما میگذارد در نیوزیلند؟

دکتر ناروئی: بله هست و کار من چون مدلسازی بوده است. آزمایشگاه نداشتیم ولی بله آنهایی که کار مولکولی اینها . آزمایشگاه داشتند و در اختیار شما هست. باید تو این زمینه کار کنید.. اولا ایده را با استاد هماهنگ می­کنید و بعدش اینکه چطور انجام بدهید و چه تزهایی انجام بدهید را باید خودتان بروید و مقالات را بخوانید و از کسانی که مقاله چاپ کرده­اند. راهنمایی بخواهید و همه جزییات، یعنی کلا خودآموزی است که البته به سیستم من بیشتر میخورد.

سوال: هزینه های زندگی در دوران تحصیلی دکترا در نیوزیلند

آیا مثلا اقامت و خانه و دانشگاه هزینه­ هایش را میدهد خوابگاه میدهد؟ هزینه­ های زندگی چطوری است؟ میشود ساپورت کرد؟ با خانواده؟

دکتر ناروئی: خب محدود است چون اینجا به شما یک stipend میدهند که معادلش میشود همان کمک هزینه، که هر دو هفته یک بار به حسابتان واریز می­کنند و اون شهریه را هم که دانشگاه داده است و من یادم است که آنموقع حدود 2000 هزار دلار نیوزیلند داده میشد که بد نبود، تو شهری که ما بودیم کرایه خانه اینجا همه چی هفتگی است هفته­ای 250 تا بود.

مثلا و نصفش برای کرایه میرفت. ولی برای ما کافی بود چون بقیه هزینه­ها پایین است. کافی بود ولی خب آنطور نیست. که برای تان چیزی بماند و این باز بستگی دارد. شما چه سیستم زندگیی را  انتخاب کنید، می­ توانید مثلا شما اگر زوج هم باشید. که خیلی هم رایج است با یک زوج دیگه خونه بگیرید. مثلا بعضی­ها میگیرند که مثلا آشپزخانه و سرویس­ها مشترک ولی اتاق­ها جدا است.

که معمولا بیشترین هزینه اجاره خانه است و کافی است معمولا و چیزی که داده می­شود و حالا تو آمریکا فرق میکرد و بورس حدود 16، 12  و… فرق میکرد. یک مقدار ناهمگون­تر بود و من فکر میکنم برای زندگی دو نفر کافی باشد. ما حتی آنموقع توانستیم ماشینی بگیریم و خانه دو خوابه داشتیم، و به نظرم راحت بود از این نظر

سوال:  حالا برویم در مورد خود نیوزیلند صحبت کنیم. نیوزیلند یا زلاندنو؟

چون کلا برای ایرانی­ها خیلی ناشناخته است جامعه ایرانی آنجا چقدر حضور دارند؟ و برای کلیت مردم یک مقدار ناشناخته است. یک مقدار درباره نیوزیلند برای ما بگویید.

دکتر ناروئی: فکر میکنم ایرانی دقیق نمیدانم، ولی من آمار چند سال پیش (7، 8 سال پیش) حدود شاید 10، 11 هزار ایرانی داشتیم. ولی الان به مراتب بیشتر است. ولی باز به نسبت جاهای دیگر خیلی کم است. کنار استرالیاست و معمولا سیستم­شان خیلی شبیه هم است و معمولا اکثرا سعی می­کنند. بروند استرالیا، جمعیتش هم حدود 5 میلیون نفر است. کشورش دو تا جزیره شمالی و جنوبی دارد، که فاصله خیلی کوتاهی بین آنها هست ولی خب از نظر رفاهی هم ردیف کشورهای اسکاندیناوی است.

مثلا از نظر امنیت توی دنیا جزو اولین یا دومین کشورهاست و بسیار امن است و از خیلی جهات از نظر کمترین جنایت، و از این شاخص­ها اگر نگاه کنید در زمره کشورهای اسکاندیناوی است (دانمارک، بلژیک، سوئد، سوییس و …) و از نظر اعتبار پاسپورت نگاه کنید همینطور، معمولا جزو 10 کشور برتر است و معمولا جزو کشورهای اروپایی است ولی این قسمت قرار گرفته است،

سوال:  نیوزیلند خیلی طبیعت سرسبزی دارد

دکتر ناروئی: بله بسیار سرسبز است. یعنی اینجا شما به زحمت می­توانید. یک زمین بدون سبزه پیدا کنید. چون بارندگی بسیار زیاد است و بعضی مناطق حدود 5000 میلیمتر در سال را هم داریم، و بارش بسیار زیاد است، و کاملا نقطه مقابل استان ما هست. که کاملا خشک بود. و نیم کره جنوبی هستیم و فصل­ها برعکس شماست و الان در تابستان هستیم.

سوال: نیوزیلند زمستان سردی دارد؟

دکتر ناروئی: نه به آن صورت، نکته جالبش تفاوت دما بین زمستان تابستان و حتی روزهایش کم است. زمستان­ها معمولا به 4، 5 درجه بالای صفر است و به ندرت زیر صفر درجه داریم و شاید به تعداد انگشت­های دست نرسد، ولی از آنطرف روزش هم از 12، 13 درجه بیشتر نمی­شود (در زمستان)، در تابستان هم بیشتر جاهایش متوسط 18 تا 20 درجه است که برای ماها سرد است، جاهای دیگر هم داریم مثلا 25، 30 درجه هم داریم ولی در کل میشود. گفت که معتدل است برای ما شاید کمی سرد باشد. چون از استان­های گرمسیریم.

ولی تابستان این شهر ما به ندرت بالای 22 میرسد و شب­هایش هم نزدیک 15؛ 16 درجه ست که خیلی خوب است و زمستان هم که سرد نمی­شود.

سوال:  البته فاصله هوایی ­نیوزیلند به ایران فکر کنم از دورترین نقاط دنیا است درسته؟

دکتر ناروئی: بله فکر کنم اینجا دورترین باشد برای آمریکا 15، 16 ساعت پرواز است اینجا هم فکر کنم 19، 20 ساعتی باشد. و گفتم که از نظر امنیت خوب است. آدمهای بسیار خوبی دارد و ما تو این چند سال به آن صورت نژادپرستی را تجربه نکردیم و هستند بهرحال شما هر کجا بروید یه آدم­هایی هستند. که از شما خوششان نمی­آید. همه جا نژادپرست داریم. ولی من تجربه ملموسی نداشتم.

اما برعکسش آمریکا هست و شما انتظار دارید و هست. ولی در کل نکته مثبتش، آدم­های خوبش هستند و امنیتش است. و خوبیش این است که قوانینش مشخص است و یکی از دلایلی که من شغل اینجا قبول کردم و از آمریکا آمدم و خیلی­ها می­گفتند چرا اینکار را می­کنی؟ شما آمریکا هم اگر بخواهید گرین کارت بگیرید و حتی اگر یکی از آدم­های تاپ دنیا هم باشید.

باید وکیل بگیرید و پرونده­تان جلو برود. اما اینجا اولین کشوری است. که سیستم امتیازی را برای اقامت آورد، گفت ما امتیاز میدهیم به شخص، مدرک تحصیلی شما، نوع مدرک، مقطعش، مجرد و متاهل بودنش، سن شما، سابقه کار شما، همه اینها امتیاز دارد و شما اگر امتیاز مشخصی بگیرید.. می­توانید تقاضا کنید و پرونده­تان بررسی بشود. این سیستم را اولین بار نیوزیلند گذاشت. بعد کانادا و استرالیا و چند جای دیگر هم این را تبعیت می­کنن.د یعنی این مشخص است و شما وکیل نمی­خواهید.

چون من میدانستم که پیشنهاد کاری امتیاز دارد و با بقیه امتیازات جمع میشود، که دیگه پرونده بررسی میشود و همنطوری هم شد. یادم است که 130 امتیاز باید میاوردید. که من با شرایط مدرک و … حدود 120 تا داشتم (موقعی که از نیوزیلند رفتم آمریکا) ولی وقتی شما پیشنهاد کاری بگیرید. یکدفعه 60، 70 تا امتیاز می­گیرید و به همین خاطر من میدانستم. که بیایم اقامتم را راحت می­توانم بگیرم، و شما اقامت را لازم دارید. چون اگر اقامت نداشته باشید و ویزای کار داشته باشید.

بچه ­ها باید شهریه بین المللی بدهید. مثلا اگر شما بچه دبستانی هم داشته باشید. باید حدودا سالی 20 هزار دلار بدهید فقط برای شهریه، ولی اقامت داشته باشید رایگان خواهد بود مثل سیستم پزشکی که رایگان است.

سوال:  جمع بندی کنید اقای دکتر در مورد تحصیل در نیوزیلند؟

مثلا من یک لیسانسم یک فوق لیسانسم تو تهران و میخواهم بروم و تصمیم دارم مهاجرت بکنم چکار باید بکنم؟ شما فقط خلاصه یه جمع بندی بکنید. تجربه خودتان را از مهاجرت به من نوعی، من نوجوان، من جوان، کسی که قصد مهاجرت دارد.

دکتر ناروئی: بله به نظر من مهاجرت مثبت یا منفی نیست و از دید من یک تصمیم شخصی است. شما باید بدانید چرا می­خواهید مهاجرت کنید، بعضی وقت­ها بسته به شرایط فردی و شخصی فرق میکند، من آنموقع یادم است که آمریکا بودیم یکی از اساتید از دانشگاه­های بزرگ ایران آمدند با خانمشون و بچه هم داشتند، و خانمشان روانشناس بودند و ایشان بعد از 6 یا 7 ماه برگشتند چرا؟

دلیلش را من میدانم. خب یکی از دلایل این بود که خانمشان اینجا کار میکرد و وقتی می­گویم شما همه چیزتان را نمی­توانید بیاورید منظورم همین است، شما اگر تو ایران جا افتاده باشید. بعد میایید و اینجا از صفر شروع میکنید. سخت است و وقتی فردی پزشک است و تو ایران جایگاه استاد دانشگاه را هم دارد. خیلی با اینجا فرق میکند، شما اینجا اصلا جایگاه خاصی ندارید. که مثلا کسی تو خیابان به شما بگوید سلام اقای دکتر یا…، اینجوری نیست.

ما حتی اینجا استادمان را به اسم کوچک صدا میکنیم. خیلی غیر رسمی است همه چیز، خب مثلا تو ایران کار کرده. کلی جایگاه اجتماعی داشته است شما فرض کنید رییس یک قسمت بوده­اید. بعد اینجا میایید و از صفر شروع میکنید و این تا جا بیفتد خیلی سخت است. و برای همین است که می­گویم بستگی دارد. در چه سنی مهاجرت میکنید و هدف شما چی است؟ بهرحال فرض کنیم که شما تصمیم گرفته­اید. باید برنامه داشته باشید، من مهاجرت را با هر قیمتی همیشه مخالفش بوده­ام و هستم،

ولی از راه تحصیلی به نظر من از همه بهتر است چرا؟ چون شما میایید تحصیل میکنید یه مدرکی می­گیرید و توی آن مدت هم ارزیابی کرده­اید و جا افتاده­اید. حداقل که آیا این سیستم به روحیات شما میخورد به شرایط زندگی شما میخورد یا خیر؟ از نظر اقتصادی که قطعا شرایط بهتر خواهد بود بعد از یک مدت، شما اگر اون دوره اول را بگذرانید. ولی بعضی مواقع هم هست که شما 10 سال تو ایران سابقه کار داشتید. اما اینجا هیچ کاربردی ندارد و باید بروید و مدرک اینجا را بگیرید تا به شما اجازه بدهند.

خب حداقل تو این کشور دیده ­ام و میدانم که زندگی­تان حداقل میگذرد، چون مینیمم حقوق اینجا ساعتی فکر کنم حدود 16، 17 دلار الان شده باشد، و خورد و خوراکتان برای یک شخص فکر کنم ماهی 200، 300 دلاری کافی باشد، گوشت اینجا از 8 دلار شروع میشود تا 10 دلار، تا گوشت خیلی خوب هم اگر بخواهید تا 20 دلار هم داریم ولی بهرحال شما با یک ساعت کار می­توانید یک کیلو گوشت بگیرید، از نظر اقتصادی اینها را مقایسه کنید، خب خیلی فرق میکند از این نظر

سوال:  حالا جزییات و هزینه ­های زندگی در نیوزیلند را تو لایوهای بعدی خواهم پرسید؟

دکتر ناروئی: بله پس من میگم که برنامه داشته باشید و من راه تحصیل را پیشنهاد میکنم یا اصلا پیشنهاد کاری از ایران داشتیم. دوستانی که آمده­اند این که از همه بهتر است، تو نیوزیلند اگر مثلا شما عمران یا IT خوانده باشید. شما شانس­تان خوب است. مثلا مکانیک خوانده باشید. اینجا کاربردی ندارد چون اینجا لیست دارند و هر 6 ماه آپدیت میشود. که چه رشته ­هایی لازم دارند. که با آنها می­توانید اقامت هم بگیرید. ولی آلمان مثلا مکانیک برایتان بهتر است.

به نظر من برنامه داشته باشید و طبق اون برنامه پیش بروید و خیلی­ها بهرحال دوست دارند که مهاجرت کنند. ولی باید برنامه داشته باشید. هر کشوری میروید. ببینید زبان چی باید داشته باشید، اگر انگلیسی هست باید آیلتس یا تافل داشته باشید. اگر فرانسه است باید زبان فرانسه را بگذرانید، اگر آلمان هست به همین صورت، چون اروپا تحصیل کلا رایگان است. حتی برای خارجی­ها، ولی خب به زبان آنجاست. به نظر من برنامه مشخصی داشته باشید و بپرسید از آدم­های مختلف، که تو اون کشور هستند

سوال:  اصلا من هدفم این است اقای دکتر توی پیج و کانال یوتیوب خودم، و انشالله به زودی سایتمم فعال خواهد شد. هدفم این است که این مهاجرت اگر میخواهد انجام شود. با دانش انجام بشود متاسفانه ما تو همین دو ماه گذشته دو تا حادثه هم تو زاهدان داشتیم هم تو شهر ما، خانواده­ها را آسیب زد. این توهم مهاجرت، مثلا اون خانواده یا نوجوان 16، 17 ساله متاسفانه آسیب جدی به دو خانواده زد. من را خیلی تشویق کرد که حتما این کار را انجام بدهم یعنی یک مواقعی میگفتم حالا ولش کن، تجربه مهاجرت خوب است یا بد، باید طرف ببیند. مثلا شاید 100 تا از این لایوهای ما را ببیند و راحت هم اصلا نیست، قبول دارید شما؟ و اصلا مهاجرت آسان نیست.

دکتر ناروئی: بله به هیچ عنوان چیز راحتی نیست. شما دارید وارد یک کشور دیگر میشوید باید جا بیفتید، نمیگویم. که مثلا اینجا بهتر است یا نه، بلکه جنبه­های مختلف دارد، سیستم زندگی اینجا فرق میکند. حتی من مثلا تجربه آمریکا داشتم. سفرهای زیادی هم رفتم. مثلا اینجا عصر به بعد زندگی تعطیل است و زندگی شبانه ندارند به آن صورت، مگر اینکه شما بروید. رستورانی جایی، و ایجوری نیست که تو خیابان بروید و آدم ببینید مثلا ساعت 6، 7 به بعد ولی فکر کنم و اینجا سیستم اینطوری است و نیست.

مگر اینکه شما مثلا شهر نیویورک باشی و شهرهای شبیه به آن که شاید کمی به ایران نزدیک باشد، ولی اون زنده بودن جریان زندگی مثل آنجا نیست و این ممکنه خیلی­ها تو ذوقشان بخورد. و سیستم کاری اینجا 8، 9 صبح شروع میکنید تا 5 بعدظهر و تا میروید خانه میشود. 6 بعدظهر، و 5 به بعد هم اکثر فروشگاه­ها میبندند. و بیرون بخواهید بروید. فقط یک سری رستوران­ها باز هستند. که آن هم تا 10 شب، فقط میخواهم بگویم. این سیستم­های متفاوت خیلی تو ذوق میخورد. هنوز هم این برای ما اینجا جا نیفتاده است. ولی از آنطرف هم باز محاسنی هست.

سوال: من میخواهم بگم که یک نفر از یک خانواده معمولی در شهر زابل تا حد مشاور وزیری توی نیوزیلند رشد کند. موفق بشود و هر کسی میتواند.با تلاش به اون موفقیت برسد و کار نشدنی نیست. ولی به همه توصیه میکنم بسیار باید سختی تحمل کنند

دکتر ناروئی: بله و مطالعه کنند خصوصا الان که این مسئل سوشال مدیا نبود و تازه فیسبوک راه افتاده بود و ما باید کلی سایت­ها را میخواندیم. الان خیلی راحت شده است، نه بخاطر اینکه شرایط آنجا برایشان سخت است اون انگیزه میشود، ولی ببیند واقعا آیا ابزارش را دارند و اگر ابزار را دارند. برای چه چیزهایی آماده بشوند، سعی کنند با آدم­های مختلف ارتباط برقرار کنند و در آن کشوری که قصد دارند بروند با آنها صحبت کنند و اینها است و گفتم در مورد محاسن و معایب هم بعدا میشود. صحبت کرد و اینجوری نیست که بگوییم.

اینجا بد است نه به هیچ عنوان من این را نمی­ گویم. برای من خیلی هم خوب است. دقیقا اگر از راه درستش بروید بسیار هم خوب است. اگر قصد پیشرفت داشته باشید. اینجا راه مشخص است و به تلاش خودتان بستگی دارد. میدانم توی ایران خیلی چیزها همگون نیست و یکی از دلایل این برای نسل جوان که میگویند. اگر سخت تلاش هم میکنیم جوابم نمیده، مشخص نیست ولی اینجا و حتی کشورهای دیگر شما اگر سخت کار کنید و برنامه داشته باشید قطعا نتیجه می­گیرید. با وجود همه مسائلی که هست با وجود نژادپرستی­ها و تبعیض­هایی که هست شما اگر واقعا سخت کار کنید و برنامه داشته باشید اینجا به هدفتان خواهید رسید.

سوال:  دست شما درد نکند اقای دکتر، روز خوبی داشته باشید. من باز هم مزاحم شما خواهم شد و میدانم که وقتتان خیلی پر است ولی افتخار دادید. دست شما درد نکند. روز خوبی داشته باشید موفق باشید

امیدوارم صحبت های من سعیدکاظمی با دکتر ناروئی در مورد تجربیات مهاجرت به نیوزلند برای شما مفید بوده باشد. و دوستانی که تمایل دارند. از داستان های مهاجرت در هر جای دنیا بیشتر اطلاعات کسب کنید. اینجا کلیک کنید.