تحصیل, تحصیل در خارج ,تحصیل در خارج کشور ,تحصیل خارج, تحصیل خارج از ایران, تحصیل خارج ,

تجربه تحصیل اتاوا کانادا

تجربیات تحصیل در اتاوا کانادا (بخش هشتم)

برای تماشا ویدئو کامل تجربیات تحصیل در اتاوا کانادا (بخش هشتم) روی ویدئو ذیل کلیک کنید.

برای شنیدن پادکست کامل تجربیات تحصیل در اتاوا کانادا (بخش هشتم) روی پادکست ذیل کلیک کنید.

تجربیات تحصیل در اتاوا کانادا

سلام به همه دوستان عزیز خیلی خوشحالم که همراه من هستید تو بخش آخر در خصوص تجریبات زندگی در شهر اوتاوای کانادا با احمد آقا پسرعموی خودم همراه شما عزیزان هستیم بیشتر در بخش آخر میخوایم در خصوص تجربیات تحصیل در اتاوا کانادا صحبت کنیم. همسر ایشون ویزای تحصیلی گرفتن برای شهر اوتاوا در رابطه با ساعت‌های تحصیل و اینها سوالات مختلفی آماده کردیم با من همراه باشید. سابسکرایب یوتیوب من فراموش نشه حتماً حمایت کنید تا بتونم با فارسی زبانان عزیز بیشتری صحبت کنم مصاحبه کنم تجربیاتشون رو به شما انتقال بدم بفرمایید درباره تحصیل صحبت کنیم.

 سلام  در خدمتتان هستم، برای بحث تحصیل که ما حسابی این رو درک کردیم در خصوص تایم‌های آن  خب می‌دانم خانمم درگیر کلاس‌هایی که بودن برای ارشد فکر می‌کنم حدود 30 واحد درس دارند که باید اینها رو بگذرانند بستگی به انتخاب واحدی که دارند ترم اولش خوب بود؛ چون به‌هرحال ما یک کم دیر هم رسیدیم، تعداد واحد کمتری داشت باتوجه‌به اینکه ما یک کم دیر رسیدیم مجبور شد یک سری از درسهاش رو حذف کنه و یک کم سخت‌گیر بود یکی از اساتیدشان به دیر رسیدن و دو جلسه بیشتر غیبت کرد؛ چون درس یک و نیم واحدی بود فکر می‌کنم،

مجبور شد حذفش کنه. ترم اول میخوام بگم که سبک‌تر بود؛ ولی ترم بعدش که 9 واحد داشت زمان امتحانش که می‌شد واقعاً ما دیگر درست حسابی همدیگر رو نمی‌دیدیم و من با پسرم کلاً بودم؛ چون کلاً کلاس هاشون بعضی از روزها ساعت دو شروع می‌شد تا ساعت 10 شب، 11 شب کلاس هاشون بود و این کلاس‌هایی که میگم ممکنه مثلاً دو تا سه تا کلاس به هم متصل بود که کلاس هاش تقریباً 2 ساعت، 2.5 ساعت، 3 ساعت کلاس هاشون هر تایم دار.

چه روزهایی تو طول هفته در کانادا سر کلاس می روند؟

 بستگی به نوع برنامه شون بود، دیگر چیزی که خودش انتخاب می‌کرد سعی می‌کردیم کلاس‌ها رو تا جایی که راه داشت بذاره اون سه روزی که من آخر هفته‌ها بیکار بودم که باز من پیش پسرم باشم و راحت‌تر به درسهای خودش برسه معمولاً آخر هفته‌ها میذاشت ولی باز بعضی روزها مثلاً دوشنبه بود و اول هفته بود که سخت بود واسمون ولی در کل باز زمان امتحاناش هم که شده بود تقریباً همین حالته دیگر، چون درساشون اینطوری بود که علاوه بر آزمونی که دارن، بعضی درسها آزمون بود که امتحان باید میدادن سر جلسه میرفتن ولی اکثر کارهاشون کارهای گروهی بود میتینگ داشتن و میگم بعضی روزها اصلاً همدیگه رو نمی‌دیدیم چون کلاً داخل اتاق نشسته بود و کاملاً درگیر درس بودن میتینگ‌های گروهی داشتن باید  کارهاشون رو انجام میدادن، پروژه‌هایی که داشتن، خیلی روی این محور بود بیشتر پروژه محور بود.

یعنی 30 واحد در ترم تحصیلی کارشناسی ارشد، 30 ساعت در هفته کلاس می‌رفت؟

 نه 30 واحد 30 ساعت که واقعیت محاسبه نکردم ببینم چندساعته ولی درس هاشون 3 واحدی، 1.5 واحدی داره درس‌های سه‌واحدی فکر می‌کنم دو تا 6 ساعت بعضی از درس هاشون در هفته کلاس داره یعنی چون بعضی اساتیدشان این‌طوری هستند که دو هفته دو تا سه ساعت دارند و یک هفته سه‌ساعته ست باز یک هفته شش‌ساعته ست، این‌جوری چیدن که تا آخر ترمشان جابه‌جا میشه. درس‌های یک‌واحدی ساعاتش کمتره 1.5 ساعت، دو ساعت هست. درس 1.5 واحد چون نصف هست 3 واحد نیست تقریباً نصف ترم هم تمام میشه پروژه‌اش رو هم تحویل میدن تقریباً 1.5 واحد  دیگر رو تنظیم میکنن که در ادامه اون بیفتد که نصف‌نصف ترمشان رو حساب می‌کنند.

هزینه تحصیل برای فوق‌لیسانس در اتاوا کانادا چه مبلغی هست؟

 مدیریت مهندسی می‌خوانند برای مدیریت مهندسی برای دو سالشان چهارتا ترم تقریباً 44 تا 45 هزار تا باید پرداخت کنه، هزینه‌های جانبی هم داره هزینه‌های بحث رفت‌وآمدشان که اینها روی شهریه تقریباً حدود 400-500 دلار برای بحث رفت‌وآمد خود دانشگاه می گیره خواه‌ناخواه، باید اون مبلغ رو پرداخت کنه چون بهتون کارت عبور و مرور که بتونن از سیستم حمل‌ونقل استفاده کنند یه کارت براشون صادر می‌کنند و هزینه‌اش هم می‌گیرند برای کل امورات در طول چهار ماهشون مثلاً 400 دلار بابت اون که روی شهریه ست، بعضی از درس هاشون نیاز به خرید یک سری جزوات خاصی هست، دوره‌های خاصی هست که باید تهیه کنند اون‌ها هم هزینه‌هایی داره حتی شده بود بعضی از دوره‌ها 100 دلار تا 200 دلار آمریکا مجبور بوند یک سری خریدهایی انجام بدن. این چنین هزینه‌هایی وجود داشت.

برای فاند تحصیلی در اتاوا کانادا کسی اگر اینجا نتونست بگیرد اونجا شانسی داره اگر تلاش کنه، سخت‌کوشی کنه؟

 یک نکته خیلی خوبی که گفتیم بگم برای این موضوع خیلی از دوستان میان و می توانند با اساتید وقتی که رسیدن تو برنامه خودمان هم بود فعلاً گفتیم اقدام کنیم بریم اونجا بعد اونجا با اساتید صحبت می‌کنیم خیلی از دوستان داخل ایران هم اقدام‌کردن و اونجا با اساتید صحبت میکنن چون اساتید فاوندی دارن و هنوز از اون مقدار فاوندشون باقی مونده موافقت میکنن و بعد برای بعضی از درس‌ها بعضی از دانشجوها رو انتخاب میکنن و یه مقداری نظر میگیرن نه کل سال و کل شهریه رو ولی ممکنه مثلاً بگن 7000 تا 8000 تا بهشون اسکالرشیپ میدن و این خیلی کمک بزرگی هست.

دانشگاه یک سری کارها میذاره مثلاً میرن مراقب امتحانات میشن میرن اونجا دانگشاه یه مبلغی پرداخت میکنه نمیدونم ساعتی 20 دلار، 30 دلار، مبلغش رو دقیق نمیدونم ولی این کمک‌ها هم از طرف دانشگاه هست که اگر شما بتونید انتخاب کنید میتونید برای اون هم اپلای کنید و درواقع از خود دانشگاه هم داشته باشید چون کار دانشجویی هم زیاده یعنی اونا بتونید اقدام بکنید از خود دانشگاه میتونید کار داشته باشید و با اساتید حتی کار کنید و پروژه‌هایی هست بعضی از اساتید نمیرسن و میسپارن به دانشجوهایی که مثلاً نخبه هستن، خیلی از بچه‌ها.

این دقیقاً الان یادم اومد دنبال اینن که نمره اول اون ترم رو بگیرن یا اون درس رو اگه داشته باشن خود استاد به نفرات اولی که نمره اون درس رو گرفتن ترم بعد از اون دانشجو استفاده میکنه و بهشون یه مبلغی پرداخت میکنه و اون‌ها کمک میشن به خود استاد و دستیار میشن و خیلی از مواقع بهشون کمک میکنن و درآمد خوبی هم داره. کمک هزینه‌های هست براشون.

من شنیدم ورزشکار بودن هم امتیاز داره بعضی دانشگاه‌ها کسایی که متخصص رشته ورزشی هستن بهشون فاوندهای خوبی میدن و خیلی حمایت میکنن دانشگاه‌ها.

 موضوع کلی برای ورزشکارها، من هم شنیدم حتی برای خود موضوع ویزا گرفتن و این موارد که اصلاً دولت کانادا یا خیلی از کشورهای دیگر نخبه‌های ورزشی و مدال‌آورهای ورزشی رو جذب می‌کنند؛ ولی برای دانشگاه صددرصد مطمئن نیستم؛ ولی این موضوعی که شما گفتید رو شنیدم و هست که برای ورزشکارها…

کار تو خود محیط دانشگاه در کانادا هم امکان‌پذیر هست؟

 منظورتان از کار تو محیط هست. 20 ساعت اجازه کار دارن دیگر هر دانشجو میتونه 20 ساعت کار کنه، اون 20 ساعت رو میتونه تو محیط خود دانشگاه کاری هست؟

 آره دقیقاً همین موضوع کار دانشجویی که گفتم دقیقاً داخل دانشگاه هست و می‌توانید.

سهمیه 20 ساعتشان رو ندارند؟

 یک نکته خیلی خوبی که هست شما داخل دانشگاه هرچقدر کار کنید از اون سهمیه 20 ساعت کم نمی شه یعنی مثلاً محدودیتی بابت کار دانشجویی نیست و شما می‌توانید اونجا کار کنید؛ ولی اون 20 ساعت باز جداگانه خارج از دانشگاه یک کار جنرال یا هر کار دیگر ای که تخصصی داشته باشید میتونید کار کنید خود دانشگاه همکار هست؛ یعنی واقعاً دنبالش باشید میگم مهم‌ترین مسئله کار با خود اساتید که گفتم موارد بوده که شنیدم بچه‌هایی که دنبالش بودن هم‌کلاسی‌های خانمم یا هم‌دانشگاهی‌های خانمم دیدم که این موارد رو انجام‌دادن چون من اطلاعات دقیقی دراین‌خصوص ندارم؛ چون بیشتر خود خانمم درگیرش بوده ولی…

ترم‌ها در کانادا از کی شروع می‌شود؟

 ترم‌ها از 9 شهریور میشه تقریباً   نهم شهریور گفتم، فکر کنم  با 9 سپتامبر اشتباه گرفتم یا  فکر می‌کنم 9 سپتامبر شروع می ود. من اشتباه گفتم 9 شهریور. 9 سپتامبر کلاس هاشون شروع می‌شود. الان حضور ذهن ندارم چندم شهریور هست.

مثل ایران هست دیگر تقریباً

 9 سپتامبر کلاس‌ها، حتی مدارس هم همین‌طوری است؛ یعنی مدرسه شون برای پسرم 9 سپتامبر مدارس شروع می‌شود، دانشگاه هم 9 سپتامبر کلاس هاشون شروع می‌شود.

چند ترم طول میکشه یعنی ترمشان 4 ماهه مثل ایران است؟ دو تا چهار ماه میرن؟

 بله حتی ترم تابستانی هم خیلی از بچه‌ها بودن که رفتن دنبالش ترم تابستانی هم کلاس برداشتن که بتوانند سه ترمه تمام کنند؛ یعنی این قابلیت هم وجود دارد؛ ولی اینکه شما بری زودتر تمام کنی یا اینکه سریع‌تر برداری مثلاً قبلاً این‌جوری بود که من این درس رو الان بردارم شهریه الان کمتره شهریه ثابت بدم، نه فرقی نمی کنه دانشگاه متأسفانه کل پول اون 45 هزار 44 هزار یا هر مبلغی که هست برای کل اون دوسال رو ازت میگیره حالا شما چه سه ترمه تموم کنی، دو ترمه تمام کنی…

هرکسی قصد به‌دست‌آوردن تجربه کار کانادایی و محلی داره بهتره طول نکشد.

 آره بعضی‌ها دنبال این هستند که زودتر تموم کنند برن تو بازار کار ما گفتیم نه بگذاریم 4 ترمش تمام شه.

می‌شود طول تحصیل فوق لیسانس را کانادا 5 ترمش هم کرد؟

 5 ترم رو فکر می‌کنم محدودیتی ندارد، چون بعد از اینکه شما دو سال تحصیل کردی مدت‌زمان تحصیلت حالا اگر بیشتر از یک سال باشه، یک سال به شما اجازه کار می‌دهند بعد از تحصیل ولی برای دو ساله‌ها شما که ارشد دو‌ساله می‌گیری، سه سال به شما اجازه کار می‌دهند؛ یعنی مجوز می‌دهند که بری دنبال کار بگردی دو سال که فارغ‌التحصیل شدی بعد از اون هم به شما مجوز می‌دهند که شما…

یعنی ویزای دو‌ساله  به پنج سال تمدید شد.

 بله به 5 سال تمدید می‌شود

خب نکته دیگر ای در مورد تحصیل در اتاوا دارید بگید؟ فکر کنم همه موارد رو پرسیدم.

 سعی کردم همه موارد رو بگم، اگر موردی بود در خدمت شما هستم.

در این 8 ویدئویی که ضبط کردیم و تجربیات احمد آقا رو با همدیگر مرور کردیم خیلی مسائل مختلفی هرچه به فکرمان رسید که شاید برای یک‌نفری که علاقه داره بره تحصیل کنه و با ویزای تحصیلی بره از صفر تا صد  صحبت کردیم دعوت می‌کنم همه ویدئوها رو از ابتدا تماشا کنید یوتیوب ما رو سابسکرایب کنید من متن و پادکست صحبت ها را  سایت هم گذاشتم دوستانی که داخل ایران هستند به فیلترشکن دسترسی ندارند دسترسی به یوتیوب ندارد به سایت saeidkazemi.ir هم می توانند مراجعه کنند  اونجا هم تمام ویدئو ها با متن و پادکستش قرار داره پادکست ویدئوها دی یوتیوب قرار می گیره امیدوارم برای شما مفید بوده باشه.

تجربیات مهاجرت به اتاوا کانادا (اخذ اقامت دانشجوئی) بخش اول

تجربیات مهاجرت به اتاوا کانادا (اخذ ویزا دانشجوئی) بخش دوم

تجربیات مهاجرت به اتاوا کانادا (پرواز و اجاره خانه) بخش سوم

تجربیات مهاجرت به اتاوا کانادا (اقدامات اولیه هنگام ورود) بخش چهارم

تجربیات مهاجرت به اتاوا کانادا (ثبت نام مدرسه) بخش پنجم

تجربیات مهاجرت به اتاوا کانادا (پیدا کردن کار و موارد مرتبط) بخش ششم

تجربیات یادگیری زبان و هزینه های زندگی اتاوا کانادا (بخش هفتم)

مدرسه در اتاوا کانادا

تجربیات مهاجرت به اتاوا کانادا (ثبت نام مدرسه) بخش پنجم

برای تماشا ویدئو کامل تجربیات مهاجرت به اتاوا کانادا (ثبت نام مدرسه) بخش پنجم روی ویدئو ذیل کلیک کنید.

برای شنیدن پادکست کامل تجربیات مهاجرت به اتاوا کانادا (ثبت نام مدرسه) بخش پنجم روی پادکست ذیل کلیک کنید.

تجربیات مهاجرت به اتاوا کانادا (ثبت نام مدرسه) بخش پنجم

سلام به همه دوستان عزیز تو بخش پنجم با احمد آقا همراه هستیم درباره تجربه زندگی تو اوتاوای کانادا داریم با هم صحبت می‌کنیم، تو بخش پنجم بیشتر می‌خوابم درباره مدرسه صحبت کنیم، ثبت‌نام و کلاً در مورد ثبت‌نام مدرسه که پسرشان کلاس اول رو فکر کنم گذراندن، خودشان بیشتر توضیح میدن و تجربیاتشان رو به شما منتقل می کنند.

 مدرسه یک موضوع خیلی مهم بود برای ما، ما از همان ایران یک دغدغه خیلی بزرگی داشتیم سن پسرم زمان آمدن ما می‌شد 4 سال و نیم و پرس‌وجو که کرده بودیم از دوستان این موارد رو پرسیده بودیم، اوایلش اطلاعات کاملی نداشتیم؛ چون در کانادا هر استانی یک سری قوانین خودش رو داره و فکر می‌کردیم که اونجا چون به سن مدرسه نرسیده باید یک مبلغی پرداخت کنیم برای مهدکودک یا پیش‌دبستانی ولی خب خدا رو شکر باز هم از طریق دوستانی که زودتر رفته بودند و شرایط مشابهی داشتیم گفتند نه اونجا هم دقیقاً مثل ایرانه حالت پیش یک و پیش دو که هستش وجود داره و مهراد چون 4 سال و نیم بود، پیش یک می‌شد و رفتیم اونجا از دوستم هم که پرسیده بودم گفتن باید وارد مدرسه بشه، میره مدرسه و بقیه مواردش نیاز به…

یعنی پسر شما در اتاوا کانادا کلاس اول رفت؟

 نه پیش یک، اونجا بهش میگن JK  و SK که مهراد چون پیش یکش می‌شد JK همین مقطع کارهاش رو انجام دادیم، وارد خاک کانادا که شدیم مهم‌ترین مسئله بحث انتخاب مدرسه بود البته این ها رو ما یک پرس و جویی داخل ایران هم کرده بودیم، مدرسه‌ها باید گرید هاش رو چک کنیم مثلاً ببینیم چه گریدی هر مدرسه داره سایت هاش هم مشخصه که تو چه گرید‌هایی هستن مدرسه که بهترینشون مثلاً 10 و 9 هست.

اونجا مثل ایران نیست که مثلاً تو یک محله‌ای زندگی می‌کنی بچه‌ات رو ببری بافاصله خیلی زیاد اون سر شهریه مدرسه‌ای اونجا ثبت‌نام کنی؛ چون میگی اون مدرسه خیلی خوب هست من میخوام بچه م رو بفرستم بره اون مدرسه درس بخونه اونجا این قانون رو ندارند و اونجا مدرسه‌رو بر اساس محل زندگی‌ات باید انتخاب کنی و زمانی که میخوای بری ثبت‌نام خانه رو انجام بدی اول ازت قرارداد خانه رو میخوان شما تو کدوم قسمت کجا داری زندگی می‌کنی؟

آموزش پرورش منطقه زندگی شما در اتاوا میگه؟

 بله آموزش‌وپرورش، آدرس خانه رو وارد می‌کنی

ثبت نام مدرسه را در اتاوا کانادا ایننترنتی انجام دادید؟

 بله آنلاین هست. همه مراحلش آنلاینه، شما آدرس خونت را  وارد می‌کنی مدارکی که مربوط به  قراردادت داخل خانه هست وارد می‌کنی مدارک رو ارائه میدی و قبل از اینکه شما بخواین این اقدام رو انجام بدین میخواین مدرسه‌ها رو پیدا کنید خود سایت آموزش‌وپرورش به‌صورت آنلاین آدرس خانه‌ات رو که وارد کنی میگه شما تو این ده تا مدرسه میتونی بچه‌ات رو ثبت‌نام کنی. حالا خودت انتخاب می‌کنی یه سری سایت‌های دیگر هم هست که میتونی قشنگ وارد بشی و تک تک گریدهای اون مدرسه رو چک کنی هرکدوم که خواستی انتخاب کنی بفرستیش بچه رو بره اون مدرسه. اولین کاری که ما کردیم این بود که مدرک خانه رو بارگذاری کردیم براشون ارسال کردیم.

سایت ثبت نام مدرسه در اتاوا کانادا رو میدونی چیه؟

 الان حضور ذهن ندارم سایتهاش چیه یه مخففی داره. مخفف آموزش پرورش اوتاوا هست داخل اون سایت که سرچ کنید مدرسه‌ها رو می‌بینید یکی از مدرسه‌ها رو که خانمم قبلاً چک کرده بود گریدهای مدرسه رو یه مدرسه رو انتخاب کردیم و اقدام اولیه رو با آموزش پرورش انجام میدیم مدارک خودمون رو بارگذاری می‌کنیم، ورک پرمیت پدر رو نیاز داره و همه این موارد رو ما بارگذاری می‌کنیم تا اول آموزش پرورش تایید اولیه رو به شما بده بعد شما رو ارتباط میده با مدرسه بعد از اینکه با مدرسه ارتباط گرفتین به شما میگه کدوم مدرسه رو میخوای من میگم.

مثلاً مدرسه فلان رو انتخاب کردم برای درس خوندن پسرم و بعد از اون شما با مدرسه ارتباط می‌گیری و یه سری مدارک هم باز مدرسه ازتون میخواد که اون مدارک رو براشون بارگذاری می‌کنی مثلاً به ما گفته بودن که از اونجا کارت واکسن بچه هاتون رو داشته باشید با خودتون بدین ترجمه کنن که اونجا ممکنه نیاز باشه من واقعیتش برای ما این اتفاق نیفتاد کسی از ما نخواست بعضی از مدرسه‌ها بودن فکر می‌کنم به مدرسه بستگی داره که این کارت واکسنشون رو بخوان. یعنی یه مدارک خیلی مهم که خیلی نیاز داشتن کارت واکسن بود که ما برای پسرم…

ولی فرآیندهای این ها که گفتی راحت انجام شد؟

 بله بقیه ش با همون مدارکی که خودمون داریم مثلاً ورک پرمیت‌ها، قرارداد خانه و پاسپورت و این موارد قابل‌انجام هست این مدارک رو باید بارگذاری کنی و بعد با مدرسه تماس بگیری، برخورد خیلی خوبی داشتن چون از تایم مدرسه دو سه هفته گذشته بود و محدودیتی هم نداره یعنی نگران این نباشین که شما چند ماه دیر اومدین دیگر تو اون مدرسه ثبت‌نام نمیکنن این به‌هیچ‌عنوان اجازه رو ندارن و هر زمان که شما وارد اون مرحله میشین اونها موظفند که بچه شما رو ثبت نام کنن چه یک ماه گذشته باشه چه پنج روز هر مدتی زمانی که باشه هیچ محدودیت زمانی بابت اون قضیه نیست.

ولی همکاری شون خیلی خوبه من تقریباً چون دنبال این بودیم که سریع‌تر این اتفاق بیفته تقریباً فکر می‌کنم سه یا چهارروزه تونستم همه اینها رو انجام بدم بعد که انجام میشه مدرسه یه نامه تاییدیه برای شما ارسال میکنه، مجوزی که صادر شده. تاریخ و ساعتی که روز اول مدرسه رو برای شما اعلام میکنه و طبق اون تاریخی که به شما اعلام کردن مثلاً ساعت شروعش ساعت 9 صبحه پسرم رو بردیم مدرسه و تقریباً بعد از اون که نامه اولیه به شما میاد بهتون هم میگه.

که از چه روزی میتونید از اتوبوس مدرسه هم استفاده کنید و یه موضوع خیلی مهمی که من جزء نکات مثبت اونجا میدونم سیستم آموزشی شون هست. برای اینکه ما با اینکه ویزای موقت هم داریم رفتیم اونجا، یه یک دلاری یا یک سنتی از ما نگرفتن بابت مدرسه و حتی اتوبوسش کاملاً رایگان میاد جلو در خانه سوارشون میکنه ساعت 8:10 صبح میاد دنبالشون و ساعت شروع 9 صبح هست مثلاً 8:10 میان بچه‌ها رو سوار میکنن میرن ساعت 3 هم مدرسه تموم میشه، ساعت 3:20 هم برشون میگردونن دقیقاً ما 3:20 میریم پایین. و تنها چیزی که ما روز اول از مدرسه پرسیدیم دفتر بذاریم فلان اینا گفتن نه هیچ‌چیزی لازم نیست. فقط گفتن غذا و یک شیشه آبش باشه.

چرا انقدر در مدارس کانادا تاکید می کنند که حتماً باید بچه رو از اتوبوس تحویل بگیرین؟

 خود راننده اتوبوس هم این موضوع رو دقت میکنه شما زمانی که ثبت نام می‌کنید یه قسمتی هست چه نفراتی میتونن پسرتون رو بیارن مدرسه بذارن و یا چه نفراتی میتونن بیان دنبالش مدرسه. این اسامی که اونجا میدی باید دقیقاً این اسامی زمانی که میری دنبالشون زمانی که شما رو میشناسن که دیگر میدونن ولی اوایل که بخوان آشنا شن کارت شناسایی تون رو چک میکنن که شما این نفری که اینجا اسمش نوشته شده هست یا نه. حتی اگر دیر میخواید بچه رو بفرستین مدرسه یا خودتون حتی میخواین بیاین دنبالش.

حتماً قبلش بهشون اعلام کنید وایمیل بزنید که من امروز ساعت دو میخوام خودم بیام دنبالش یا مثلاً پدرش امروز میاد دنبالش مادرش امروز میاد دنبالش یا مواقعی پیش اومده بود چون زمستون این اتفاق‌ها  میفته که اتوبوس‌ها به خاطر امنیت خود بچه‌ها اتوبوس‌ها  کار نمیکنن چون لغزندگی وجود داره، تصادف و این موارد باید ببریم بچه‌ها رو مدرسه و بیاریم، همسایه‌ها مثلاً ایمیل میزدن میگفتن که احمد مثلاً میاد دنبال پسرم خب اونها قبول میکردن چون من رو میشناختن کارت شناساییم رو نگاه میکردن پسر همسایه مون رو من سوار می‌کردم.

چند نفر با همدیگه میتونید؟

 بله میتونید معرفی کنید یا ایمیل بزنه والدین اون شخص و میتونیم که اون نفر رو بریم دنبالش وبیارمشون خانه.

یه تجربه از برف بازی در مدرسه هم می‌گفتید.

 یه نکته ای خیلی واسم جالب بود یه بار که رفتم زمستان که اتوبوس و مدرسه هاشون هم کنسل شده بود، رفتیم دنبال پسرم اونجا جالب بود واسم دیدم تو حیاط مدرسه تو اون هوای سرد و تقریباً 15- درجه بود دیدم  همه شون تو حیاط مدرسه هستن و برف و یه تعدادی بچه‌ها دارن روی برف‌ها بازی میکنن، درازکشیدن و پسرم وقتی رفتم دنبالش دیدم صورتش یخ‌زده، قرمز ولی تو همون حال بازم خوشحال بود بازی می‌کرد دیگر بعد صحبت کردم دیدم سیستمشان این حالتیه که اول بچه‌ها رو نه اون زمان که برف میباره کولاک هست نه اونجوری نمیارنشون بیرون، هوا استیبل هست ولی سرده میارنشون که بدنشون عادت کنه و این خیلی برام جالب بود.

برای ما که گرمایی هستیم و جنوب بزرگ شدیم.خب تو انتهای بخش پنجم هستیم تو بخش ششم راجع به موضوع شیرین کار، کار در کانادا شهر اوتاوا در خدمتتون هستم با من همراه باشید.برای تماشا یا شنیدن پادکست صحبت ها یا اگر علاقه مند به مطالعه بقیه مصاحبه های من با احمد آقای کاظمی هستید. روی لینک های ذیل کلیک کنید.

تجربیات مهاجرت به اتاوا کانادا (اخذ اقامت دانشجوئی) بخش اول

تجربیات مهاجرت به اتاوا کانادا (اخذ ویزا دانشجوئی) بخش دوم

تجربیات مهاجرت به اتاوا کانادا (پرواز و اجاره خانه) بخش سوم

تجربیات مهاجرت به اتاوا کانادا (اقدامات اولیه هنگام ورود) بخش چهارم

تجربیات مهاجرت به اتاوا کانادا (پیدا کردن کار و موارد مرتبط) بخش ششم

تجربیات یادگیری زبان و هزینه های زندگی اتاوا کانادا (بخش هفتم)

تجربیات تحصیل در اتاوا کانادا (بخش هشتم)

آیلتس چیست

برای تماشا ویدئو مصاحبه من با دکتر فرساد ( دکتری زبان انگلیسی و مشاور کسب و کار) در خصوص معرفی آزمون آیلتس از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن پادکست مصاحبه من با دکتر فرساد ( دکتری زبان انگلیسی و مشاور کسب و کار) در خصوص معرفی آزمون آیلتس از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

متن کامل صحبت های من با دکتر فرساد در خصوص معرفی آزمون آیلتس را در ادامه می توانید مطالعه بفرمائید.

سلام به همه دوستان عزیز. سعید کاظمی هستم. امروز در خدمت آقای دکتر فرساد هستیم. و قصد داریم. در مورد آزمون IELTS می­خواهیم صحبت بکنیم و این که چه مشخصات، چه تکنیک­ها و چه روش‌هایی برای یادگیری و شرکت در آزمون IELTS انجام بدهیم. آقای دکتر فرساد 10 سال در استرالیا بودند، دکترای زبان انگلیسی دارند، یک مؤسسه آموزش زبان انگلیسی در ایران و امارات، شهر دبی دارند، این­جا دوره ­های فشرده آزمون زبان IELTS برگزار می ­کنند. در خدمتشان هستیم، ا

کلاً IELTS چیست؟ چطور باید امتحان بدهیم، چه مدت باید آموزش ببینیم؟

خواهش می­کنم. آزمون IELTS یک آزمون بین ­المللی هست با دو هدف مهاجرت به معنای شغلی و زندگی در خارج از کشور و تحصیل در دانشگاه، روی همین حساب دو نمونه آزمون IELTS داریم، آزمون IELTS General و آزمون IELTS Academic.

آزمون IELTS General: مربوط به هدف اول است، زندگی در خارج از کشور، کارکردن و شغل در خارج از کشور، گرفتن جاب افر.

آزمون دوم آمون IELTS Academic : برای هدف تحصیل است. برای کسانی که می‌خواهند ادامه تحصیل بدهند و طبیعتاً وارد تحصیلات آکادمیک بشوند.ممکن است کارشناسی Masters باشد و کارشناسی ارشد و PHD به‌این‌ترتیب این کلیتی است در مورد آزمون IELTS است.

چند آزمون کلاً به زبان انگلیسی در دنیا برگزار می­شود؟ حالا کدام را می‌شود گفت معتبر است یا نیست؟

ببینید شما برای اینکه در خارج از کشور تحصیل یا کار کنید، نیاز به ارائه یک مدرک بین­ المللی است. پس این که کدام آزمون معتبر است یا نیست، اول باید نگاه کنیم که کدام آزمون بین ­الملی است یا نیست. آزمون­های TOEFL و آزمون­های IELTS دو آزمون بین ­المللی با سابقه ­ی طولانی هستند. یعنی سال‌ها پیش این آزمون­ها بودند، درست شدند و تکامل پیدا کردند، نه این­که ثابت مانده باشند و امروز این دو آزمون، جزو آزمون­های اصلی هستند.

اما بُعد دیگری از سؤال شما به این برمی ­گردد که کدام کشور، کدام دانشگاه و چه رشته و مقطع تحصیلی را انتخاب می­کنید. خود دانشگاه­ها به ما می­ گویند که چه آزمونی و چه نمره­ای. یعنی اصلاً شما سلیقه‌ای آزمون را انتخاب نمی­کنید. دانشگاه آزمون را به شما می­دهد و می­گوید آزمون Academic IELTS نمره 6.5، مثلاً آزمون TOEFL نمره 70، 80، 120، سقف نمره آزمون است.

6.5 از چند؟

از 9.

حدوداً باید 70% نمره را بتوانیم اخذ بکنیم. چه چیزهایی را باید انجام بدهیم؟ اصلاً روش برگزاری آزمون IELTS چگونه است؟

آزمون IELTS دو بخش دارد. یک بخش writting یا نوشتاری، یک بخش oral یا شفاهی. 2.5 ساعت آزمون نوشتاری طول می ­کشد، مثلاً امروز در یک ساعت و تایم مشخصیT ده دقیقه تا یک ربع آزمون oral طول می­کشه که معمولاً فردای آزمون نوشتاری برگزار می­شود. این ساختار خود آزمون است.

یعنی متنی را به من می­دهند تا بخوانم؟ نوشتاری چطور است؟ یا یک متن درباره موضوعی باید بنویسی؟

آزمون written از سه بخش تشکیل شده، سه مهارت را در بر می­گیرد. از listening شروع می­شود، 40 سؤال listening دارد. 40 سؤال listening در 4 بخش قرار داده شده که به آن section یا part می­گویند. یعنی هر section یا part، 10 سؤال دارد. 4 section یا part داریم که می­شود 40 سؤال listening.

بعد وارد مهارت reading می­شود. مهارت reading هم 40 سؤال دارد، در قالب 3 متن  یا passage به ما داده می­شود. هر passage 13 سؤال دارد، به‌استثنای یک passage که 14 سؤال دارد و در مجموع 40 سؤال هم اینجا داریم.

آزمون آیلتس در بخش writing چگونه است؟

در بخش writing که مهارت بعدی است، دو سؤال از ما پرسیده می­شود؛ یک سؤال مثلاً در مورد موضوع report یا گزارش­ نویسی است، اگر که شما در حال دادن آزمون academic باشید، و یا نامه ­نویسی است اگر در حال دادن آزمون general باشید. سؤال دوم بخش نوشتاری در رابطه‌ با موضوع Task 2 است. Task 2 یک سؤال Controversial، یک سؤال بحث‌برانگیز در قالب­های مختلف، ممکن است که problem solving (حل مسئله) باشد، نکات مثبت و منفی ­اش، ممکن است که نظرخواهی باشد، اصلاً opinion نظر ما را بخواهد، بگوید که view شما در مورد فلان مطلب چیست.

اینجا سؤالی در این زمینه به شما داده می­شود و شما باید سؤال را پاسخ بدهید. برای Task 1، صد و پنجاخ کلمه می ­نویسید و 20 دقیقه تقریباً فرصت دارید. برای Task 2، دویست و پنجاه کلمه می­نویسید و 40 دقیقه فرصت دارید. مجموعاً writing یک ساعت طول می­کشد و نمره Task 2 دوبرابر نمرهTask 1  می­باشد.

آزمون آیلتس به صورت حضوری و کتبی است یا آنلاین هم برگزار می گردد؟

ببینید آزمون IELTS خارج‌ از موضوع نوعش که عرض کردم، دو فرمت دارد؛ این که شما به‌صورت اینترنتی یا کامپیوتری امتحان بدهید که جدیداً آزمون IELTS به این شکل در حال برگزاری است، طبیعتاً باید تایپ کنید و اگر فرمت سنتی یا Traditional رو آزمون بدهید، آن جا به شما قلم و کاغذ به شما داده می­شود و به این صورت با دست خط خودتان می­نویسید.

روز دوم آزمون آیلتس چطور ادامه پیدا می­کند؟

روز دوم آزمون oral است، آزمون Speaking هست که سه بخش دارد، مجموعاً 10 تا 15 دقیقه طول می­کشد. از یک سری سؤالات عمومی، سؤالات اسم و فامیل و علاقه‌مندی­ها، تحصیلات شروع می­شود و وارد یک سری سؤالات توضیحی­تر می­شود. بعد از آن پارت دوم شروع می­شود که یک cue card به ما می­دهند که روی آن سؤالی نوشته شده، یک دقیقه فکر می ­کنیم، دو دقیقه به سؤال جواب می­دهیم و بخش سوم هم سؤالات توضیحی از ما پرسیده می­شود. مقداری سؤال information question­ها هستند، باید اطلاعات بیشتری بدهیم و توصیف بیشتری بکنیم.

هرکدام از بخش­های آزمون آیلتس چند نمره دارد؟ میان­یابی می­شود؟ یعنی میانگین همه موارد جمع می­شود یا امتیاز بخشی بیشتر یا کمتر است؟

ما برای هر مهارت نمره می­گیریم. به‌عنوان‌مثال یک لاین می­گیریم. 4 تا لاین خواهیم داشت، 4 تا مهارت listening، Reading، writing و speaking. میانگین این نمرات می‌شود نمره overall ما که می­شود 5.5 نمره متوسط نمرات آن 4 مهارت است.

کسی که 6.5 می­خواهد بگیرد، چهار عدد جمع می­شود و بعد میانگین گرفته می­شود.

بله. یعنی وقتی به کسی می­گویند شما با نمره 6.5 IELTS بیا، مثلاً دانشگاه یا سفارت به او می­گوید با فلان نمره بیا، آن جا منظور نمره overall هست. الان عملاً هرکسی بخواهد چه استارت مهاجرت، چه استارت تحصیل را بزند، اولین چیزی که هر دانشگاه یا هر سفارتی از او خواهد خواست، نمره IELTS است.

اگر کسی می خواهد شانسش را برای مهاجرت امتحان بکند یا به دانشگاهی بخواهد درخواست دهد، حتماً باید اول IELTS داشته باشد؟

طبیعتاً. بگذارید از این زاویه جواب بدهیم. برای آنهایی که انگلیسی‌زبان نیستند، نیاز به ارائه نمره وجود دارد. یک سری شرایط هم اینجا وجود دارد توجه کنید، مثلاً اگر کسی سه سال یا بیشتر در یک کشور انگلیسی‌زبان، درس‌خوانده باشد و ساکن شده باشد و بخواهد مجدد برای مدرک بالاتری مثل PHD اقدام بکند؛ مثلاً تصور کنید Masters رو تمام کرده و می‌خواهد وارد PHD شود، اینجا باتوجه‌به سه سال اقامت قبلی و یک‌بار دادن آزمون IELTS قبلی، با وجود این که آزمون IELTS بعد از دو سال، expire شده و از درجه اعتبار ساقط هست، معمولاً به او دوباره گفته نمی­شود که مجدداً مدرک IELTS بگیرد. عرض کردم معمولاً، شرایط آن فرد مهم است، یک سری مصاحبه­ هایی دارد که مهم است. اما به‌طورکلی جواب شما بله هست. برای کسانی که زبان اصلی­شان، زبان مادری­شان، انگلیسی نیست، ما نیاز داریم یک مدرک زبان مثل آیلتس

آقای دکتر در مجموعه و وب‌سایت شما englishforuni، دوره ­های یک‌ماهه فشرده برگزار می­کنیم برای کسانی که زمان ندارند.

سؤالی که در ذهن من و شاید خیلی از مخاطبان هم باشد این است که آیا واقعاً امکان­پذیر است که آدم در یک ماه زبان یاد بگیرد؟

ببینید وقتی شما عبارت امکان­پذیر را بیان می­کنید، امکان­پذیر نسبت به چه چیزی؟ اگر منظور و برداشت شما این است که از نقطه صفر و basic قرار است ماکسی را به نقطه 6.5  IELTS برسانیم، جواب منفی است، نخیر امکان­پذیر نیست. اما برای کسی که سطح intermediate، free intermediate هست، b1 زبان را دارد، این جا جواب بله هست. دلیل هم وجود دارد، چرا؟ چون یک سازگاری وجود دارد، رفرنس را هم بدهم بر اساس آماری که British council به ما می­دهد؛ شما باید حداقل زمانی را اختصاص داده باشید که به یک سطحی مثل سطح b1 برسید. ما داریم در مورد کسی که سطحی از زبان دارد، صحبت می­کنیم.

یعنی کسی که صفر باشد، 10 درصد، 20 درصد زبان را به یاد داشته باشد، کسی که کلمه فقط بلد باشد؟

ایشان باید دوره ­های عمومی رو بگذراند، به سطح b1 زبان برسد، بعد از آنجا وارد آزمون IELTS شود، مثلاً وارد فرایند یک‌ماهه شود. چون دوره طولانی‌مدت هم داریم، یک‌ساله هم داریم، یک‌ماهه هم داریم برای کسی که محدودیت زمان دارد، می‌خواهد از زمان خودش استفاده مفیدتری ببرد. این جا در دوره یک‌ماهه هم میزان ساعات مشخص است؛ 240 ساعت آموزش دارد برای چهار skill، یعنی 60 ساعت برای هر skill.

یعنی اگر من یک آزمون دادم و 6 شدم، دوباره آموزش ادامه پیدا می­کند؟

در این نقطه مشخص می­شود که احیاناً کدام بخش زبان آموزی شما مشکل دارد. من اینکه این مسئله را هم عرض کنم شما در طول دوره آزمون­های ماک می­دهید که توسط سیستم ما از شما گرفته می­ شود و ما دقیقاً متوجه هستیم بر اساس نمودار رشدی که ترسیم کردیم، شما در کجای نمودار قرار دارید؛ بنابراین زمانی که به آن سطح لازم رسیدید هم به شما توصیه می­کنیم که آزمون را ثبت‌نام کنید، این یک نکته.

نکته دوم وقتی که شما آزمون را ثبت‌نام کردید، به هر دلیلی به آن سقف نمره هدف نرسیدید، مثلاً به نمره 6.5 نرسیدید، (کورس تکمیلی هم وجود دارد برای نمره 7) شما را رها نمی­کنیم. با همان هزینه­ای که قبل پرداخت کرده، باتوجه‌به skill که در آن نمره کم آوردید و باعث شده که شما به آن نمره 6.5 نرسید، برای شما دوره و کورسی تدارک دیده می­شود و در ادامه همراه شما هستیم که شما به نمره هدفتان برسید.

تا چند مرتبه؟ مثلاً من 10 مرتبه هم در آزمون آیلتس رد بشوم، شما هم­چنان همراهی می­کنید؟

تا هرچند مرتبه. یعنی ارزش ما، رسالت ما، در واقع جزو ساختارهای ارزشی ما این است که شما را به موفقیت برسانیم و در موفقیت شما شریک باشیم. ما گفتیم که موفقیت­تان را با هم جشن بگیریم.

چرا تصمیم گرفتید که در دبی فعالیت کنید؟ چون می­دانم اینجا دفتر هم دارید، شرکت­تان هم در دبی است، چرا تصمیم گرفتید که اصلاً این دوره ­ها را در دبی برگزار کنید؟ چه ارزش­هایی اینجا وجود دارد با توجه این که هزینه ­های بیشتری هم نسبت به ایران دارد؟

سؤال خیلی خوبی است. نکته اول، دبی و آمدن به دبی، خودش یک فضای international هست. برای من که می­خواهم در آینده در یک دانشگاه بین­المللی به‌عنوان international students درس بخوانم، گام اول این است که وارد یک فضای خارجی شوم.

نکته دوم بحث­هایی است که در ادامه مهاجرت و تحصیل اتفاق می­افتد. به‌هرحال ما یک‌جاها و نقاطی، دپرس می­شویم و تحت‌تأثیر شرایط قرار می­گیریم، روانمان، ممکن است ما را اذیت کند، ممکن است که وقت­هایی تصمیم بگیریم که دیگر کورس تحصیلی­مان را ادامه ندهیم یا با وجود تمام مخارج یا تلاش­هایی که کردیم، اقامتمان را کنسل کنیم یا هر دلیل که وجود داشته باشد، اگر شما از قبل برای آن آماده باشید، نقشه ریخته باشید، آن جا هزینه ­های شما را کاهش خواهد داد. آمدن به دبی مثل یک نرمشی است که شما قبل از ورزش انجام می­دهید. شما را برای آن هدفتان آماده می­کند.

نکته سومی که وجود دارد، ما در این دوره از اساتید international استفاده می­کنیم، از اساتید native استفاده می­کنیم. می­خواهیم از دوستان انگلیسی و استرالیایی و امریکایی خودمان دعوت کنیم که به این دوره بیایند و در کنار ما، باتوجه‌به متدهای ما حضور داشته باشند.

یعنی مدرسین به‌غیراز شما، اساتیدی هستند که زبان اصلی­شان و مادری­شان انگلیسی است، اما تحت لایسنس و استانداردهای شما تدریس می­کنند.

بله دقیقاً. این جا شرایطی را داریم که می­توانیم از این اساتید بهره ببریم.

یعنی 240 ساعت دوره آموزش آمادگی آزمون آیلتس؟ عملاً چیزی به نام دوره تفریحی در آن نیست و کسی نباید تصور کند که 30 روز در دبی تفریح می کند

سؤال خیلی سفت و سختی بود. یعنی صفر و یک بود به‌اصطلاح دوستان رشته کامپیوتر ما. تفریح هم وجود دارد، در قالب یک سری پروژه­هایی تفریحاتی تعریف شده، تورهایی تعریف شده، ولی هدف و مسیر آن‌طور هم آموزشی است. آن‌طور هم توسط یک تور لیدری برگزار می­شود که انگلیسی صحبت می­کند، توضیحات انگلیسی می­دهد که سؤالات انگلیسی او را باید جواب بدهید؛ بنابراین هرآن­چه که در طی این تور آموزشی داریم، به زبان انگلیسی است.

یعنی مثلاً من نوعی که در این دوره شرکت می­کنم، باید خودم را برای 30 روز آموزش فشرده و مداوم و در معرض بودن زبان انگلیسی آماده بکنم. یعنی قرار است ذهن من با محیط و اتمسفر عوض شود که من آن تجربه خارج از کشور و غربت و زبان، همه را با هم دیگر داشته باشم.به عبارت خیلی ساده قرار است در این دوره زبان انگلیسی را زندگی کنیم. نه فقط آموزش ببینیم، یکی دو ساعت یا مثلاً دو جلسه در هفته. قرار است زبان انگلیسی را یک ماه زندگی کنیم.

برای مثال من اگر بخواهم پسر 17-18 ساله‌ام را بفرستم، نگرانی دارم که طی یک ماه در خارج از کشور، مؤسسه چه مسئولیتی دارد و چه می­شود؟ تعداد دانش ­آموزهای شما را هم شنیدم که بین 10 تا 16 نفر هستند، یعنی تعداد دانش­آموزهای تان هم کم است.

در بُعد موضوع مسئولیت که شما گفتید، مسئولیتی نه‌تنها برای یک شخص 17-18 ساله که فرمودید، ما این مسئولیت را در قبال بزرگسالان و دانشجویانی که در دوره شرکت خواهند کرد، هم داریم و قبل از این که ثبت‌نام تکمیل بشود، دوره به‌صورت کامل برایشان تشریح می­شود، مواردی که می­بایست رعایت کنند، نکاتی که وجود دارد، همان‌طور که خود شما اشاره کردید، ما نمی­آییم اینجا که فضای تفریحی داشته باشیم، نه. کسی که می­خواهد تفریح کند، باید یک طور دیگری، مثلاً یک تور سیاحتی، یک تور توریستی بگیرد نه تور آموزشی.

آن شخص که می­خواهد تور آموزشی بگیرد و هدفی برای نمره IELTS دارد، شرایط را می­داند. می­داند که باید تلاش استانداردی بکند، هر تلاشی به موفقیت نمی­رسد. تلاش او باید در مسیر باشد، باید آنالیز بشود، اشکالاتش برطرف شود تا به آن نقطه برسد. برای کیس شما این دوره در طول مسیر خودش، فیلم­برداری می­شود و یک سری دسترسی­هایی که به طور جزء، با مساعده و تشریح نفربه‌نفر، این موارد را برایشان باز می­کنند و سؤالاتشان را پاسخ می­دهند. در طول دوره والدین دسترسی دارند برای این که فرزند خودشان را ببیند و دقیقاً متوجه باشند که چه اتفاقی می­افتد.

امیدوارم صحبت های من با دکتر فرساد در خصوص معرفی آزمون آیلتس ر برای شما مفید بوده باشد. خیلی دوست نداشتم مطالب طولانی بشود. اگر شما هم در این این زمینه تجربه دارید خوشحال می شوم. تجربیات ارزشمند شما را هم با سایر فارسی زبانان به اشتراک بگذاریم. حتما از بقیه مطالب سایت سعید کاظمی هم بازدید کنید. پیشنهاد می کنم مصاحبه من با دکتر فرساد در خصوص یادگیری زبان انگلیسی را از کجا شروع کنیم را هم دیدن بفرمائید.

چگونه زبان انگلیسی یاد بگیریم

یادگیری زبان انگلیسی را از کجا شروع کنیم

برای تماشا ویدئو مصاحبه من با دکتر فرساد ( دکتری زبان انگلیسی و مشاور کسب و کار) در خصوص یادگیری زبان انگلیسی را از کجا شروع کنیم از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن پادکست مصاحبه من با دکتر فرساد ( دکتری زبان انگلیسی و مشاور کسب و کار)در خصوص یادگیری زبان انگلیسی را از کجا شروع کنیم از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

متن کامل صحبت های من با دکتر فرساد در خصوص یادگیری زبان انگلیسی را از کجا شروع کنیم

سلام به همه دوستان عزیز. خیلی خوشحالم که در خدمتتان هستم. در ادامه صحبت­هایی که با آقای دکتر فرساد در مورد زبان انگلیسی داشتیم، امروز می­خواهم بپرسم که یادگیری زبان انگلیسی را از کجا شروع کنیم؟ یعنی آدم­ها هوش زبانی مختلفی قرار دارند. می­خواهیم با آقای دکتر صحبت بکنیم که ما زبان را چگونه و از کجا شروع بکنیم؟ آقای دکتر فرساد 10 سال در استرالیا بودند، دکترای زبان انگلیسی دارند. در دبی دعوت من را پذیرفتند که در خدمت شما باشیم. در مورد مسائل تخصصی زبان انگلیسی بیشتر صحبت بکنیم. آقای دکتر بفرمایید.

زبان انگلیسی من صفر است از کجا شروع کنم؟

آقای دکتر یک سؤال اساسی که من از زبان پسر خودم بگویم، یعنی به من گفت که از آقای دکتر بپرس. فرض کنید من صفرم، اصلاً هیچ ذهنیت زبانی ندارم. یک جایی از شما شنیدم که می­گفتید آدم بعضی از آموزش­ها را نبیند، بهتر است. یعنی شاید بعضی از آموزش­های زبان را که ما در ایران می­ گیریم، ضررش بیش از منفعتش است. حالا فرض کنید من صفرم، می­خواهم  IELTS6.5 بگیرم، برنامه تحصیلات خارج از کشور دارم، یا فرض کنید من به‌عنوان یک نوجوان علاقه مند به یادگیری زبان انگلیسی جلوی شما ایستادم، توصیه­ای که می­توانید به من انجام بدهید را بفرمایید.

راهکاری که برای شما دارم، نکته اول این است که اول باتوجه‌به سطحتان، در آن دوره مناسب با سطح باید قرار بگیرید. دوره شما با مکالمه شروع می­شود، مکالمه هم که می­گوییم یعنی speaking و Listening، مثل اتفاقی که دقیقاً برای بچه­ های ما، برای خود ما افتاد. اول speaking و listening در خانه و خانواده یاد گرفتیم و بعد رفتیم به مدرسه و خواندن و نوشتن یاد گرفتیم. خواندن و نوشتن، دو مهارت دیگرند که یاد گرفتیم.

بنابراین، برای برنامه شما، ابتدای امر می­بایست که ایشان بیاید، مکالمه را شرکت کند و ادامه دهد، به سطح intermediate زبان برسد و از آنجا وارد دوره ­های IELTS بشود. این اتفاق می­تواند هم‌زمان در یک پروسه یک‌ساله بیفتد. یعنی هم­زمان که این دو دوره را با هم­دیگر تلفیق کردیم که به‌صورت یک‌ساله می­تواند اتفاق بیفتد و طی فرایند یک ساله که سطحش آرام‌آرام  رشد می­کند، بعدازاین که رشد کامل شد و به سطح intermediate رسید، بلافاصله دوره IELTS هم شروع می­شود. ما برای کسانی که سطح زبانی دارند،  متناسب با آن سطح و برنامه و تایمینگ آنها که چند ساعت در روز می‌تواند مطالعه داشته باشد، برنامه خاصی به خودش داده می­شود.

آیا می شود زبان انگلیسی را خودخوانا یا Selfstudy یاد بگیریم؟

آیا به نظر شما کسی می­تواند؛ مثلاً بدون این که مدرس یا معلمی بالای سرش باشد زبان یادبگیرد، بعضی­ها ادعا می­کنند ما با ویدئو زبان یاد گرفتیم، با خواندن و مطالعه­ای که خودمان انجام دادیم، با تماشای فیلم زبان انگلیسی یاد گرفتیم. به نظر شما به‌عنوان کسی که دکترای زبان انگلیسی دارید، این امر شدنی است؟

ببینید در فرایند یادگیری و فرایند زبان­ آموزی که جزو علوم‌انسانی در نظر گرفته می­شود، ما چیزی به نام One fits all نداریم. یعنی یک فرمولی داشته باشیم که برای همه کار کند، وجود ندارد. بله این ممکن است که یک نفری خود خوان زبان را یاد گرفته باشد، وجود دارد. به‌هرحال خودش با ویدئو و موزیک و … زبان یاد گرفته باشد. اما نه اینکه برای همه کار کند و نکته دوم و مهم­تر این است که ما می­خواهیم با رفتن به یک سری کلاس‌ها و کمک‌گرفتن از اساتید، سرعت یادگیری را بیشتر کنیم و روش یادگیری را مطمئن­تر کنیم.

وظیفه یک استاد زبان چیست؟

پس در کنار این کار استاد، ساده‌سازی است، simplify می­کند. یعنی یک مطلب پیچیده را خیلی ساده با یک سری مثال­های جذاب و به‌یادماندنی و قابل به‌خاطر سپاری توضیح می­دهد که ما یاد می­گیریم. این جا یک نفر مثلاً فرض کنید که 5 سال، 3 سال، کمتر یا بیشتر، می­خواهد خودش را به‌صورت خود خوان با زبان درگیر کند، زبان را یاد خواهد گرفت. حالا چقدر استاندارد یاد گرفته، می ­بایست آنالیز بشود. چقدر تلفظ­هایش صحیح است، چقدر خوب fluency دارد، روان صحبت می­کند، نیاز به آنالیز دارد.

یک مطلب دیگر هم تکمیل‌کننده جواب سؤال شما خواهد بود، این است که یک سری از skill­های زبان، به‌تنهایی پیچیدگی بسیاری ایجاد می­کند. یعنی باز هم شما نیاز به کمک‌گرفتن از دیگران دارید، حالا ممکن است آن نفر دیگر، استاد نباشد اما نیاز به کمک‌گرفتن دارید. وقتی شما می­خواهید روی speaking خودتان کار کنید، آن جا نیاز به یک‌پایه دومی دارید که با او حرف بزنید. وقتی می­خواهید writing خودتان را تقویت کنید، نیاز به کسی دارید که writing شما را تصحیح کند و به شما feedback بدهد.

یعنی استاد زبان انگلیسی نقش پدر و مادر در خانه برای کودک را دارد؟

مثلاً کودک ما که در خانه در حال یادگیری زبان فارسی است، بیشتر اوقات که کلمات را با فعل و بدون فعل و اشتباه بیان می­کند، ناخودآگاه به او گوشزد می­کنیم که این‌طور تلفظ کن، بگو «ر»، «ی» نگو. مثلاً اکثر اوقات پسر کوچک من خیلی چیزها را به‌جای «ر»، «ی» می­گوید. خب ما خیلی تلاش می­کنیم که به او یاد بدهیم به‌جای «ی»، بگو «ر».

یعنی داریم تصحیح می­کنیم خیلی آرام‌آرام و می­دانیم که یک‌شبه و یک هفته قرار نیست این اتفاق بیفتد. یعنی عملاً تا به امروز، رشدش را می­دیدم، مثلاً اول حرف، بعد به کلمه می­رسد و آرام‌آرام شبیه جمله می­شود. بعد یک سنی می­رسد که تازه می­پرسد استطاعت چه معنی­ای می­دهد، مثلاً در 11-12 سالگی، یعنی چون در شش‌سالگی مفهوم این کلمات برایش اهمیتی ندارد، فقط می­خواهد جملاتی را تکمیل کند که ارتباطاتش را بهتر کند. نظر شما در مورد این موضوع چیست؟ نظر من این است که اگر آدم استادی داشته باشد و استاد به‌موقع ایرادهای او را بگیرد، غلط­های او را اصلاح کند،  خیلی زیاد می‌تواند به او کمک کند.

بین یادگیری بزرگسالان و کودکان فرق اساسی وجود دارد؟

ببینید شما یک فکت را توضیح دادید و تشریح کردید و این واقعیتی است که ما همه با همین روش زبان یاد گرفتیم و البته که یادگیری زبان در بزرگسالان بسیار سریع­تر اتفاق می­افتد. چرا؟ چون بچه­ها زبان را برای تکمیل نیاز، برای برطرف‌کردن نیازشان یاد می­گیرند و ما زبان را به‌صورت ارادی با برنامه­ ریزی، باهدف­گذاری، با کمک‌گرفتن از تمام ابزارها … یک بچه نمی­تواند از گوشی استفاده کند، یک بچه نمی­تواند از دیکشنری استفاده کند، کتاب بخواند.

سیستم بزرگسالان بسیار متفاوت است، خیلی هوشمندانه­ تر با برنامه­ ریزی بیشتر و در فاصله کوتاه­تری زبان یاد می­گیرند. حدود 3 تا 5 سال طول می­کشد تا زبان یک بچه در خانواده کامل شود زبان مادری­اش را عرض می­کنم. اما این فاصله و این مدت برای بزرگسالان یک سال است، سیکل را می­داند، متوجه جریان یادگیری هست و می­داند که یک learning در حال اتفاق‌افتادن است. تمام تفاوت موضوع learning یعنی یادگیری هوشمندانه، یادگیری ارادی با acquisition که یادگیری غیرارادی است، دقیقاً همین است. بچه­ها pick up می­کنند. اگر یک چیز اشتباهی هم به آنها گفته می­شود، مثلاً اگر به‌جای بینی به آنها بگوییم این صندلی است، این را به‌عنوان صندلی یاد می­گیرند، اگر بگوییم صندلی، بینی­ اش را نشان می­دهد. اینجا هر آن­چه که می ­شنود را تکرار می­کند، اما در بزرگسالان موضوع learning هست، یعنی یادگیری هوشمندانه با برنامه ­ریزی و طبق یک پلن.

آیا زبان را در مقصد مهاجرت مان یاد میگیریم؟

خیلی از اوقات در فرهنگ ما ایرانی­هاست که می‌گویند: حالا وقتی به آن کشور مقصد برسیم، آن­جا زبان را یاد خواهیم گرفت. باتوجه‌به تجربه­ای که خودم کردم، کسی که می­خواهد کار کند، دانشگاه برود، واقعاً اشتباه است. چون آن جا این استرس و عدم وجود تمرکز، موجب می­شود که فرایند یادگیری مختل و کند شود. حتی می­گویند آن جا لهجه­ات درست می­شود! نظر شما در این­ باره چیست؟

ببینید قطعاً محیط می­تواند کمک کند. علت این که دوره‌مان را در دبی برگزار می­کنیم، همین است. اما محیط جانی ندارد، انرژی­ ای ندارد که من مثلاً به خارج بروم و جایی بایستم و بعد بگویم که محیط به من در یادگیری زبان کمک می­کند! محیط به یک سری آیتم­ هایی نیاز دارد که من باید به آن اضافه کنم. مثلاً ارتباطی که با افراد می­گیرم، مثلاً پایه زبانی که دارم که در پله اول می ­ایستم و باتوجه‌به آن پایه و پله اول، گام دوم را برمی­دارم. اگر امروز من به چین بروم، اگر کسی انگلیسی صحبت کند، قطعاً با چالش­های بزرگ روبرو می­شوم. چرا؟ چون هیچ پایه ­ای ندارم.

داشتن پایه زبانی هر کشوری به شما کمک می کند در افزایش سرعت یادگیری؟

اما این جا که در یک کشور عربی هستم، چون پایه ­هایی از زبان عربی را بلدم، جریانم فرق می­کند و اینجا محیط به من برای یادگیری زبانم به من کمک می­کند. درحالی‌که آنجا محیط به من برای یادگیری زبان چینی کمک نمی­کند و حتی ممکن است تأثیر منفی داشته باشد. زمانی که شما نیازی دارید و می­خواهید برطرف کنید، مشکلی دارید و می­خواهید حل کنید و متأسفانه نمی­توانید ارتباط بگیرید، این یک چالش است.

مهاجرت و یادگیری همزمان زبان چالش بسیار بزرگی است؟

آقای دکتر یک مسئله دیگر هم است، مثلاً کسی که مهاجرت می­کند، البته در آدم­های مختلف متفاوت است، یک نفر در ایران درآمد دارد یا یک نفر در خانه پدرش سکونت دارد، نوجوان است و هزینه­های زندگی­اش قابل‌قبول است، وقتی این آدم می­رود به کانادا یا استرالیا که شما زندگی می­کردید یا آمریکا، ماهی 4 هزار دلار، 5 هزار دلار، حداقل 3 هزار دلار هزینه و خرجش می­شود. من یک دوستی هم دارم که به مالزی رفته بود، تأکید می­کرد، می­گفت: اگر من همین دوره آموزشی را در ایران می­دیدم، خیلی بهتر از این بود که این دوره را در مالزی ببینم.

ببینید قطعاً زندگی در خارج از کشور، بدون هزینه نیست. زندگی در داخل کشور بدون هزینه است؟ در خارج از کشور چندبرابر آن است. ضمن این که همه وضعیت کشور خودمان را می­دانیم. بی ­ارزش بودن پول ما در برابر دلار، یک واقعیتی است که کسی نمی­تواند انکار کند؛ بنابراین قطعاً هزینه چندبرابر است. ضمن این که شما اگر زبان را بدانید، خیلی راحت میان­برها را پیدا می­کنید، کشف می­کنید و هزینه ­هایتان را پایین می­آورید.

 خیلی راحت یاد می­گیرید که از اتوبوس و مترو یا قطار برای مسافرت‌کردن استفاده بکنید، درحالی‌که اگر زبان را ندانید و کشف این میان­به رها برایتان سخت باشد، خب می­بایست تاکسی بگیرید و مثلاً یک تاکسی دربست هم بگیرید و هزینه دو سه برابری مترو را بدهید. زبان بلدی، می­خواهی بروی فرضاً برنج تهیه کنی، برای مثال عرض می­کنم؛ فرصت این را داری که برای تهیه برنج چانه بزنی یا چند جا قیمت بگیری. خب چه چیزی به شما کمک می­کند که هزینه­ها را پایین بیاوری؟ زبان به شما کمک می­کند.

پایه های زبانی را در ایران تقویت کنید بعد مهاجرت کنید؟

یعنی شما می­گویید که هرکسی در ایران به هر روشی که می­تواند، base­ خود را قوی­تر بکند، کامل­تر بکند، یعنی به نظر من اگر خودش را به 70 تا 80 درصد برساند، مثلاً کسی که می­تواند 6.5 IELTS بگیرد، عملاً در محیط کمک‌حالش خواهد بود.

ببینید در این زمینه بستگی به سن دارد. قبلاً عرض کردم one fits all نداریم. یک لباسی داشته باشیم که به درد همه سایزها بخورد، نداریم.

چون آدم­ها هوش زبانی­شان متفاوت است، می­گویید.

هوش­ها متفاوت است، روش­های یادگیری متفاوت است، سطوح متفاوت است، دانش‌پایه متفاوت است، نوع یادگیری متفاوت است و کلی موارد روان‌شناس در کنار همین موضوع یادگیری داریم، کلی روش­های متفاوت یادگیری داریم و این مورد شخص به شخص می­بایست مصاحبه شود، مشاوره شود،  آنالیز شود و آن فرمول نوشته شود.

یکی از علت­هایی که دوره ­های ما، دوره­های شلوغی نیستند، مثلاً فرض کنید یک چیزی حدود 10 تا 15 نفر، دقیقاً همین نکته است. چون می­خواهیم. توانایی رسیدن به شخص را داشته باشیم. اگر این دوره را کما این­که پتانسیل جریان از لحاظ فنی هم وجود دارد، فرض کنید تعداد را به 30 نفر افزایش دهیم، خطر کاهش کیفیت را داریم؛ بنابراین ترجیح می­دهیم که این دوره خیلی private، خیلی خصوصی و حرفه ­ای برگزار شود به‌جای این­ که جمعیت زیادی را در یک کلاس داشته باشیم.

یعنی شما می­فرمایید برای هر نفری که می­خواهد زبان بیاموزد، باید مشاوره بگیرد، آنالیز شود، تحلیل شود و بر اساس آنالیز و تحلیلش این کار انجام شود.

قطعاً همین‌طور است.

در صحبت­های قبل از لایومان گفتید که شما دوره ­ای برگزار می­کنید که به صورت فشرده و یک ماهه و در هتل برگزار می گردد. منظورم این است که در یک فضای بسته، یعنی فضایی که در آن دانش ­آموزها در یک محیط کنترل شده قرار می­گیرند تا در طول یک ماه در فضا و اتمسفر یادگیری قرار بگیرند.

ببینید یک زبان­ آموزی که در این دوره شرکت می­کند و ما در خدمتش هستیم، تمام تمرکزش روی مسئله یادگیری است، تمام هم و غمش یادگیری است. تمام هم‌وغم ما هم یادگیری این شخص است و این که بتوانیم در موفقیتش مشارکت مستقیم داشته باشیم. باقی موارد با استانداردهای بالا تهیه شدند. شاید این جا استاندارد کلمه کم ­­ارزشی باشد، با شرایط premium که وجود دارد، حتی luxury، تهیه شدند که شمای شرکت‌کننده در این دوره، دغدغه هیچ چیزی نداشته باشید. نه اقامت، نه رفت‌وآمد، نه خوراک و پوشاک و نظافت و موارد دیگر … 100% درصد تمرکز روی فرایند یادگیری باشد.

باز اگر نکته ­ای مانده برای آن نوجوانی که می­خواهد زبان یاد بگیرد.

نکته ­اش تصمیم ­گیری است. تصمیم بگیرید، هدف بگذارید، در جای‌جای زندگی‌تان هدف داشته باشید، برای هدف مسیر مشخص کنید و تعریف کنید. در کنار آن هدفتان چشم ­اندازی داشته باشید تا مسیر را گم نکنید و با استفاده‌کردن از مشاوره­ها و آموزش­ها، آن مسیر درست را به جلو حرکت کنید. اصل داستان بر برنامه­ ریزی، آموزش و مشاوره صحیح است و امیدوارم که به‌زودی شما را در یکی از بهترین دوره­های آموزشی که در دنیا در حال برگزاری است، ببینم.

امیدوارم صحبت های من با دکتر فرساد در خصوص یادگیری زبان انگلیسی را از کجا شروع کنیم برای شما مفید بوده باشد. خیلی دوست نداشتم مطالب طولانی بشود. اگر شما هم در این این زمینه تجربه دارید خوشحال می شوم. تجربیات ارزشمند شما را هم با سایر فارسی زبانان به اشتراک بگذاریم. حتما از بقیه مطالب سایت سعید کاظمی هم بازدید کنید. پیشنهاد می کنم مصاحبه من با دکت فرساد در خصوص آمادگی آزمون آیلتس را هم دیدن بفرمائید.

تحصیل مالزی تا المان

تجربیات تحصیل در مالزی تا آلمان

برای تماشا بخش دوم صحبت های من با آقای دکتر تیموری در مورد تجربیات تحصیل در مالزی تا آلمان از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن بخش دوم صحبت های من با آقای دکتر تیموری در مورد تجربیات تحصیل در مالزی تا آلمان از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سعید کاظمی هستم و خیلی خوشحالم در خدمت شما عزیزان هستم امروز با آقای دکتر تیموری بخش دوم لایومان را در مورد تجربیات تحصیل و زندگی در مالزی و آلمان ادامه می دهیم. در بخش اول صحبت‌ها با آقای دکتر در مورد سفر یک سال و نیم ایشان در سن دوازده‌سالگی به هند صحبت کردیم برای تحصیل و در ادامه می‌خواهیم در مورد مالزی و سفرشان به آلمان تا پُست داک (پس از دکتری) بیزینس صحبت بکنیم.

کاظمی: بله خواهش می‌کنم ما تو لایو قبلی‌مان تا سفر هند شما رفتیم و حالا ادامه صحبتها؟

دکتر: خیلی ساده‌اش را عرض می‌کنم خدمتتان که توی پروسس مهاجرت انتخاب درست خیلی وادی مهمی است. ببینید رفتن خیلی آسان است؛ ولی ماندن خیلی وادی مهم‌تری است همیشه مثل دانشگاه خارج از کشور یادم است روزی که دانشجو شدم بسیار گفتند آقا مگر کاری دارد درس‌خواندن تو خارج از کشور راحت وارد می‌شوی بله راحت وارد می‌شوی ولی مرد می‌خواهد از دانشگاه خارج کشور فارغ‌التحصیل شد. چند درصد از ایرانی‌های خارج از کشور فارغ‌التحصیل شدند یک وادی خیلی مهمی که ما باید مدنظر داشته باشیم از طرف دیگر چند درصد ایرانی‌هایی که سخت وارد دانشگاه می‌شوند تو ایران می‌بینی که سخت وارد دانشگاه می‌شوی؛ ولی تمام است درست وارد شدی فارغ‌التحصیل درمی‌آیی تو ایران این تفاوت را دارد با خارج از کشور،

انتخاب دانشگاهی که انجام می‌دادیم یک وادی خیلی مهمی بود جناب مهندس یکی از دلیل‌هایی که من مالزی را انتخاب کردم تأیید بودن آن دانشگاه تو کشورم بوده یکی از دلیل‌هایی که مالزی را انتخاب کردم ببینید رشته‌های پزشکی از سال 2006 بود فکر کنم وزارت علوم از وزارت بهداشت جدا شد؛ یعنی رشته‌های پزشکی و پیرا‌پزشکی مثل پرستاری، مامایی این‌ها همه‌شان رفت زیرمجموعه وزارت بهداشت و شاخه مهندسی و بیزینس و ایکس، وای، زد بقیه آمد کجا زیرشاخه وزارت علوم آمد.

سر این موضوع که دانشگاه‌های مورد تأیید مثلاً این دانشگاه که من تو هند درس خواندم دانشگاه آن موقع سیمبایسیز یونیورسیتی بود دیگر آن دانشگاه از چیز درآمد از تأییدی درآمد دانشگاه سر همین موضوع بود که فکر کردم خوبه که من باید دانشگاهم را جابه‌جا کنم و یک قانونی وجود داشت که شما می‌توانستی دانشگاهت را ویزایت را چنج کنی تو هندوستان بعد تو آن تایم یک قانونی آمد تو هند که گفتش اوکی کسایی که ویزا دارند عذرخواهی می‌کنم کالج ویزای کالج زبان دارند فقط به ایران اکسچنج کنند و برگردند.

اگر یادتان باشد این موضوع بسیاری از ایرانی‌ها را از آن کشور بیرون کرد. بعدم ‌گفتم خب من الان دارم یک پله از دنباله یک پروسس کامل دارم شروع می‌کنم دیگر یعنی یک‌بار دیگر دارم وادی مهاجرت را شروعش می‌کنم پس بروم تو یک کشور دیگر چرا تو این کشور بمانم بخواهم تجربه برای خودم بسازم سر همین با مالزی آشنا شدیم حالا یک کشور بسیار لوکس‌تر از هندوستان سکو پرتاب ایرانی‌ها بود برای سکندری (دومین) پلن بی‌شان که می‌خواستند مهاجرت کنند.

کاظمی: البته یک توضیحی بدهم آقای دکتر آن زمان از سال 2000 تا 2008 هند بسیار تو بورس بود برای تحصیل چون ارزان‌قیمت و دم دست بود حالا نمی‌دانم راحت ویزا می‌داد یا خیر ولی خب بسیاری حجم عظیمی از ایرانی‌ها مخصوصاً تو شهرهایی مثل پونا درس می‌خواندند بعد یواش، یواش باز مالزی مد شد بسیاری از ایرانی‌ها از هند مهاجرت کردند به مالزی.

دکتر: تو آن مدت هم برای پزشکی اکراین بود. درست می‌فرمایید.  بفرمایید تأییدیه حرف شما بود بفرمایید.

کاظمی: و بسیاری رفتند مالزی ولی خب شرایط برای آن سال‌ها بود به نظر من الان تو سال 2022 هستیم دیگر بسیار هند و مالزی هم از نظر هزینه‌ها هم از نظر ارتباطات و گرفتن ویزا برای ایرانی‌ها فکر کنم دیگر بسیار مورد استقبال نیست البته که هنوز هم دوستان ایرانی بسیار زیادی هستند که پاکستان هم می‌روند درس می‌خوانند مثلاً رشته داروسازی، دندانپزشکی. ولی خب حتماً باید کنترل کنند که مورد تأیید وزارت علوم باشد حتماً باید این موضوع را کنترل کنند؛ یعنی هرجایی را هم نمی‌شود برای تحصیل انتخاب کرد خب الان مثلاً بسیاری مجارستان یا ترکیه برای بسیاری از ایرانی‌ها تو بورس است و یک جمله طلایی شما تو لایو قبلی گفتید اگر یک کشور دیگری هدفتان است بسیار کشور ثالثی را وسط‌ نیاورید که بروید یک‌عمر تو هند زندگی بکنید و تو مالزی.

دکتر: قدیم‌ها به‌خاطر سخت مهاجرت کردن بسیار ساده بهتان می‌گویم قوانین مهاجرتی می‌آمدیم کشورهایی که اشتباه بود اصلاً این کارها از روز اول می‌آمدیم یک کشوری را انتخاب می‌کردیم یک‌عمرمان را تویش می‌گذراندیم بسیار ساده‌اش را دارم عرض می‌کنم خدمتتان ولی شما نگاه کن بسیار ساده مالزی رفتیم داشتم عرض می‌کردم. تایم گران‌ترین بهایی که تو زندگی یک فرد وجود دارد زمان ما اگر بخواهیم این زمانمان را بکشیم خودمان را کشتیم؛ اما انرژی‌مان یک حدی دارد هیچ‌وقت من تیموری هجده سال قبل نمی‌شوم هیچ‌وقت سی و سه‌ساله نمی‌شوم. این یک واقعیت است باید مدنظر داشته باشید.

پس در نتیجه باید طوری برنامه‌ریزی بکنیم تو زندگی‌مان چون مهاجرت می‌شود یک برنامه‌ریزی دقیق شما باید داشته باشی بدانی می‌خواهی چه‌کار بکنی اگر ندانی له شدی باختی تمام نقطه و شک نفرمایید پس می‌خواهی بروی همان اول آقا آلمان راه خودش را دارد از ایران بخواهی بروی آلمان از ایران بخواهی بروی مثال می‌زنم کانادا راه خودش را دارد مهم این است آن راه را کی به تو نشان می‌دهد حالا یکی می‌تواند راه را بهت غلط نشان بدهد ببخشید شما را مثال می‌زنم که این دلیلی شد که شما این پیج را به وجود آوردید و من امروز تو لایو شما هستم که مردم اشتباه نکنند تو مهاجرتشان.

کاظمی: که مهاجرت دقیقاً دلیلی که من این وب‌سایت خودم و کانال یوتیوب نام سعید کاظمی را من راه‌اندازی کردم دقیقاً این شکست بود؛ یعنی این تجربه تلخ بود گفتم اگر من با آدم‌های بهتری مشورت می‌کردم مطمئناً مسیر بهتری را تو مهاجرت انتخاب می‌کردم و طی می‌کردم و تو ذهنم آمد کاش یک جایی بود که این تجربیات آنجا ثبت می‌شد؛ مثلاً شما رفتید یازده سال مالزی بودید؛ ولی الان دارید می‌گویید به نظر من کسی برای پیشرفت و آن هدف نهایی حالا دیگر مالزی هدف مناسبی نیست درست می‌فرمایید.

دکتر: دیگر سیستم مهاجرت تغییر کرده شما مستقیم باید تارگت را هدف قرار بدهی بسیار ساده‌اش را دارم عرض می‌کنم آقا یا خانمی که محترمی که دارید می‌بینید این ویدئو را مستقیم هدفتان را بگیرید همان گپی که شما می‌روید برای مهاجرت کشور اولیه انتخاب می‌کنید و لندینگ می‌کنید هدفتان را می‌تواند باعث بشود کارت اقامتتان را بگیرید تو این مدت زمانی که می‌گذارید می‌روید زبان انگلیسی یا مالایی می‌خوانید بعد می‌روید آلمان، آلمانی بخوانید از دوباره این باگ‌های مهاجرت است می‌دانید چه بهتان می‌گویم وقتی بروی انگلیسی یاد بگیری دیگر نمی‌توانی آلمانی یاد بگیری عمراً یاد بگیری دیگر یک زبان را یاد گرفتی وقت گذاشتی برایش a,z را یاد گرفتی حالا بخواهی بروی آلمانی یاد بگیری آنها زبان اول ما نیست که جناب این باید مدنظر باشد درگیری ذهنی برای ما به وجود می‌آورد این موضوع حالا خیلی راه مالزی را مثال زدم.

شما ببینید کسایی که تو مالزی زندگی کردند کدام یکی مالزی مانده. خود جناب مهندس امید بعد از دوره لیسانسشان رفتند انگلیس درس خواندند مثال می‌زنم دوستانی داشتیم رفتند آلمان درس خواندند یا کانادا درس خواندند هیچ‌کس ثابت نماند تو مالزی ولی آن موقع به دلیل قیمت دلار و یورو چنج کردن پولمان می‌ارزید امروز ما باید ببینیم آن استیمیت آن معدل گیری قیمت می‌ارزد برای مهاجرت چه حتی برای خود آمریکا این می‌ارزد من بروم آمریکا شاید من بروم آمریکا بیچاره بشوم شاید هم خوشبخت بشوم این را کی می‌تواند انجام بدهد کسایی مثل ماها که زندگی کردند پروژه داشتیم برای حداقل برای پانصد، ششصد نفر این کار را انجام دادیم چه بیزینسمان بوده چه در کنار بیزینس ما بهشان مشاوره دادیم دوستمان بوده، خواهرمان، برادرمان بوده همسایه‌ ما بوده ایکس، وای، زد

دیگر  تو هجده، نوزده سال زندگی تو خارج از کشور می‌توانیم تأثیرگذار باشیم دیگر حالا ما می‌آییم پرده‌های مختلف را پس می‌کنیم برای خودمان جلومان می‌آییم می‌نویسمش می‌خواهم بروم درس بخوانم یا می‌خواهم بروم سرمایه‌گذاری کنم می‌خواهم بروم بگردم هیچ جا برای گردش مثل اندونزی نیست، ‌مثال می‌زنم‌.  هیچ جا برای زندگی در حد همین ایران خودمان نباشد هیچ جا ولی یک اقتصاد خوب بخواهیم کجا برویم یک اقتصاد خوب داشته باشیم این متفاوت می‌کند این می‌آید تارگت بندی می‌کند یک‌بار هست تو زندگی من کیفم پرپول می‌گویم اوکی عشقم می‌کشد بروم مالزی زندگی کنم عشقم است بروم هند زندگی بکنم یک موقع است زندگی برای ما مشخص می‌کند. امروز مشکلات اقتصادی که داریم من هر جا که بروم پول بیشتر بدهم می‌توانم زندگی کنم؛

آیا هر جا به ما ویزا داد برویم زندگی کنیم؟

ولی این که هر جا به من راحت ویزا می‌دهد خیر اصلاً قبول نمی‌کند این را شما خودتان یکی این مثال را زدید دیگر آقا ترکیه را می‌خواهید مثال بزنید دیگر خیلی‌ها رفتند و بیچاره شدند خیلی‌ها هم رشد کردند خیلی‌ها که رشد کردند به‌خاطر بیزینس‌های از قدیم‌وندیم که داشتند خیلی‌ها که ضرر دادند سر رؤیاپردازی‌هایی بود که به وجود آوردند برای رفتنشان حالا مثلاً توی مالزی یک کشوری بود که آمده بود یک تارگت‌بندی را ماهاتیر محمد نوشته بود برنامه‌ریزی کرده بود گفته بود آقا من تو بیست سال آینده خیلی ساده‌اش را دارم می‌گویم از 2000 تا 2020 را دارم عرض می‌کنم می‌آیم پوتراجایا را راه می‌اندازم، سایبرجایا را راه می‌اندازم کوالامپور را می‌کنم یک سیبیلایز ((تمدن) دولوپ شده کشور را دولوپ (توسعه) می‌کنم خب در حال توسعه بودند این‌ها می‌آیند دانشگاه پوترا و یوتی‌ام این‌ها که رنکینگ جهانی داشته باشد.

مثل همه این‌ها را می‌آورند به وجود می‌آورندشان حالا ولی به کجا می‌رسیم، کجا موفقیت دارد بخواهد به وجود بیاورد کجا برای من خوبه ببینید من یک جمله به شما گفتم و هنوز هم تکرارش می‌کنم می‌گویم مهم نیست کجا به دنیا آمدی مهم این است که به کجا تعلق داری این هم باز بگذارید بماند فهمیدید چه شد مهم اینه که به کجا تعلق دارید ما اگر ندانیم به کجا تعلق داریم کاری نمی‌توانیم بکنیم شاید مثال می‌زنم برای من آلمان جهنم بوده برای دوست صمیمی من بهشت است شاید مالزی که از نظر من بهشت بود از نظر شما جهنم باشد مهم اینه ما اخلاقیاتی که داریم خلقی که داریم به کجا می‌توانیم گرایش داشته باشیم به کجا می‌توانیم ازش لذت ببریم این یک موضوع خیلی مهم است.

ببینید ما تو ایران مثال می‌زنم کسایی داریم که موفق هستند مثالش خانم دکتر مستوفی را دارم می‌زنم تدریسشان را می‌کنند درسشان را خواندند مشاوره کسب و کار تخصصی دارند ارائه می‌دهند ایونت‌های بیزینسی که ایشان می‌کنند یک مشخص است سیستم خط زندگیشان ولی خیلی‌ها را تو همین ایران داریم خط زندگی‌اش مشخص نیست فقط این تفاوت‌ها را به وجود می‌آورد حالا مثلاً هند خوب هند کشوری بود که با جیب خالی هم لذت می‌بردند خیلی ساده‌اش را دارم بهتان می‌گویم که من با هزینه بالا بیشتر لذت می‌بردم.

مالزی استایلش درسته یک کشوری اسلامیک بود ولی برا هر کسی با هر خط فکری می‌توانست آنجا زندگی‌اش را داشته باشد خیلی ساده‌اش را عرض می‌کنم خدمتتان هذر جایی برای خودش یک سیستمی داشته دیگر هر کسی توی یک کشوری زندگی می‌کند برای آن سیستمی که آن کشور به وجود می‌آورد دررابطه‌با رشته‌های بیزینس که سؤال کردید حالا دوستان متخصص بیزینس زیاد بالا هستند با ما.

کاظمی: من یک پسر شانزده، هفده‌ساله دارم دارد می‌رود ماه دیگر تو هفده سال یک هدف‌گذاری برای خودش کرده می‌خواهد صادرات، واردات کار کند و علاقه شخصی‌اش هم این است من هم اجازه دادم به علاقه شخصی‌اش برسد می‌خواهد بیزینس بخواند و لیسانسش را توی یکی از دانشگاه‌های خوب ایران بخواند حتماً هم می‌گوید باید تهران باشد و آنجا می‌خواهد تجربه کسب کند بعد هدفش را می‌خواهد برای فوق مستر و دکترا این‌ها انتقال بدهد به خارج از کشور البته زبان ترکی هم بلد است انگلیسی‌اش هم بد نیست شما مثلاً این را بخواهید بهش راهنمایی بکنید مشاوره بدهید چه شاخه‌ای از بیزینس را باید بخواند من‌ چون خودم شاخه مهندسی خواندم خیلی دانش این را ندارم.

دکتر: خدمتتان عرض کنم بستگی دارد به آن شاخه‌ای که علاقه دارید شما ببینید ما شاخه‌های مختلف داریم توی بیزینس مدیریت کسب‌وکار داریم ما شاخه‌هایی داریم مثل hr داریم که می‌شود Human resource management hrm که می‌شود نیروی انسانی هزار مدل شاخه دارد دانشگاهی که می‌خواهد درس بخواند کدام شاخه را ارائه می‌دهد اصولاً دوستانی که من دیدیم می‌آیند؛ مثلاً لیسانسشان را تو شاخه‌های مختلف می‌خوانند یا هر شاخه بیزینسی مهم نیست انتخاب می‌کنند جنرال شما جلو می‌روید تو شاخه mba موقعی که به مستر می‌رسید تخصصی ادامه‌اش می‌دهید.

شما ببینید شاخه بیزینس شاخه‌ای که چکیده‌ای از تمام رشته‌های دنیا به جز پزشکی که آن هم در کنارش روان‌شناسی آمده دخیل شده توش ما داریم مهارتش را یاد می‌گیریم ما شاخه‌ای از حسابداری را بلدیم ما که می‌گویم؛ چون دوستان بزرگواری همچون شما جناب دکتر جهان‌پور خانم دکتر مستوفی که دارند این مثال می‌زنم رشته‌هایی که مثل من و خانم دکتر خواندیم؟ آمدیم یاد گرفتیم توش ما یک حسابرس هستیم آمدیم hr را خوب یاد گرفتیم ما منابع نیرو انسانی را خوب می‌شناسیم ما مارکتینگ خواندیم بازاریابی خواندیم فروش خواندیم آمدیم شاخه‌های مختلف را خواندیم و کار کردیم تخصص پیدا کردیم.

یک کسی که می‌آید رشته بیزینس انتخاب می‌کند حالا من حضوری شما را زیارت نکردم متأسفانه روابط‌عمومی فوق‌العاده خوبی باید داشته باشید قانون این کسب‌وکار یعنی شما تا نتوانید صحبت بکنید من همیشه می‌گویم یک بچه تا نشنیده بود که نمی‌توانست که صحبت کند اول می‌شنود بعد تکرارش می‌کند زندگی همین است شما باید ببینی علاقه‌ات چه است آن سیگنال را بگیری بعد انتخابش کنی حالا برای کسی که علاقه دارد به رشته بیزینس فوق‌العاده رشته خوبی مادر تمام رشته‌های دنیا بیزینس است؛ چون که حالا هر بیزینسی که به مارکتینگ و حسابداری و به hr وصل نباشد مرده است این تعریف من است.

کاظمی: الان طبق برنامه‌ریزی که برای خودش کرده است دو سال است دارد می‌رود تو فروشگاه که من خودم دارم آنجا دارد فروشندگی را تمرین می‌کند؛ یعنی طبق پیشنهادی که من بهش دادم گفتم دو سال برو فروشندگی را تمرین بکن زمان زیادی را هم تو فروشندگی صرف کن یعنی مثلاً عادت کن به این که روزی‌ده، دوازده ساعت کار بکنی این که عادت کردن خیلی سخت است مهاجرت، تحصیل، بیزینس همه عذرخواهی می‌کنم بی‌ادبی نشود یک‌پوست کلفتی خاصی می‌خواهد توان تحمل خاصی می‌خواهد.

دکتر: بله یک نوع مؤدبانه‌تر را عرض می‌کنم حالا دیگر همه می‌دانید این را من چند تا کارآموز درجه یک افتخار می‌کنم.  مثلاً امروز با یکی از پرسنلم اسم نمی‌آورم اسم کسی یک جروبحث کوچک باهاش کردم گفتم زندگی رؤیاپردازی نیست واقعیت است همین‌الان آقا به پول برسیم امروز ما به پول نمی‌رسیم کاسبی صبوری آقا این تجربه منه تو کسب‌وکار کسی هستم که به پنج مدل به پنج ریت دنیا پول درآوردم تا صبور نباشی هیچی نصیبت  نمی‌شود تا صبور نباشی پوستت کلفت نشود تا عرق نریزی تا کانکشن نداشته باشی نمی‌شود نمی‌توانی موفق باشی این یک واقعیت که باید مدنظر باشد پس درس خواند تأثیرگذار در کنار چه در کنار همین پروژه‌ای که شما دارید می‌فرمایید.

مهم‌ترین وادی که می‌تواند وجود داشته باشد به نظر من با کسایی که تخصصی تدریس را کار کردند تخصصی شاخه‌های چون من تو ایران درس نخواندم نمی‌توانم مشاوره تحصیلی بدهم همین کسایی مثل خانم دکتر من خواهش می‌کنم حالا لینک به پسرتان بگویید فالو کنند خواهش از ایشان می‌کنم صفر تا صدش هم ایشان دانشگاه تهران درس خواندند صفر تا صدش را بتوانند عرض کنند خدمتتان مالزی بود از صفر تا صدش را من به شما توضیح می‌دادم مخلص شما هم من بودم؛ ولی چیزی که تخصص من نیست را من توش ورود نمی‌کنم.

کاظمی: برگردیم به مالزی شما چند سال تو مالزی بودید برگردیم به مالزی شما یازده سال مالزی بودید تا چه رده‌های تحصیلی رفتید مالزی تا چه شاخه‌هایی تحصیل کردید تو مالزی؟

دکتر: ببینید شاخه‌های بیزینسی که من خواندم شاخه اصلی بود تو شاخه بیزینس بعدش آمدم mba خواندم, شاخه جنرال خواندم و آمدم تو شاخه دکترا که ترنسفرش کردم توی تهران آمدم خواندم یک موقعیتی برای مدیران کشوری بود که ما هم خودمان را جوینت کردیم آمدیم ایران تا کوالیفای (واجد شرایط) بشود مدارکمان ببینید من یک موضوعی که همیشه تکرار کردم برای تک، تک بچه‌ها آمدم سفارش کردم که خیلی روش فوکوس کردم گفتم دانشگاهی که انتخاب می‌کنید تائیدیش بعضی‌ها رؤیایی اصلاً توهم هستند توی برنامه‌ریزی کنار زندگی‌شان  نه من می‌خواهم بروم درس بخوانم اکراین بعد بروم آمریکا، خب آمریکا مدرک اکراین را قبول ندارد رو چه داری برنامه‌ریزی می‌کنی.

خود من دانشجوهایی دیدم که با این حرفی که زدم درس نخواندند توی آن دانشگاه نمی‌دانست که اگر اکراین مورد تأیید ایران است ربطی ندارد مورد تأیید آمریکا باشد آنجا هم آن را تأیید نکند خیلی ساده‌اش را دارم می‌گویم پلن برنامه‌ریزی بسیار دقیق باید عمل کند اگر اشتباه برنامه‌ریزی کنی توی مهاجرت صفری آقا خب صفر که می‌گویم کلمه سفر من اینجا به معنی باخت نه عدد صفر عدد صفر عددی که برمی‌گردد خانه اولت اینجا له می‌شوی وقتی له بشوی کل سیستم زندگی را بهم می‌زند.

تمام این شاخه‌هایی که در موردش حرف زدیم درباره هر کشوری داریم حرف می‌زنیم این که ما هدفمند می‌خواهیم برنامه‌ریزی بکنیم؛ یعنی ما درباره هند توضیح دادیم خب کشوری بود آن روز که مثلاً کشور زیبایی بود برای تفریح ولی ارادتمندم علی جان وقتی می‌آییم تو یک کشوری مثل آلمان می‌خواهیم برویم زندگی بکنیم سیستماتیک آن کشور دیگر داریم می‌رویم بیزینس واقعی بکنیم داریم می‌رویم زندگی واقعی انجام بدهیم الان من یک کم مشکلات هندوستان را برایتان می‌گویم.

شما تو هند بهترین مدرک پزشکی را دارید وقتی تو هند موقعیت شغلی ندارید به چه دردت می‌خورد شما تو مالزی برو تو بهترین دانشگاه‌هایش درس بخوان یکی از بهترین برنامه‌نویس‌هایش آنلاین بود دیگر جناب مقصودی ماهی بیست هزار رینگت حقوق‌بگیر وقتی بیشتر پولت می‌رود برای مالیات هیچی ته‌اش نمی‌ماند با کرایه خونه تو این کشور آیا می‌شود برنامه‌ریزی کرد تمام این‌ها را من مدنظر دارم.

دیگر حقوقی که به شما پرداخت می‌شود استیمیتی تخمین زدن که دارد به شما پرداخت می‌شود دارد برای شما به وجود می‌آید همه این پلن‌ها را از a,c خیلی باید بشینی برنامه‌ریزی کنی دخلت به خرجت بخورد تو مهاجرت نه من می‌روم مثال می‌زنم آزادی شلوارک پام کنم من حرفم با آقایان کاری به خانم‌ها اصلاً ندارم آقایان را دارم مثال می‌زنم رکابی بپوشم این‌ها اوکی آزادی ولی مغزت وقتی درگیر باشد به چه دردی می‌خورد خیلی ساده‌اش را دارم عرض می‌کنم‌ها وقتی بگویی اشتباه انتخاب بکنی با یکی مشورت نگیری من این جمله را تمامش کنم می‌روی مثال می‌زنم مشورت می‌کنی یک باخت مالی می‌دهی تا بخواهی جبرانش کنی عمرت رفته بفرمایید جناب مهندس.

کاظمی: اتفاقاً یک چند شب قبل با یک نفر داشتم صحبت می‌کردم پسرشان هفت سال انگلستان درس می‌خوانده؛ ولی امسال پشیمان شده دوباره آمده ترکیه که یک سال بماند مجدد برای آمریکا اقدام کند باز حالا برگشته ترکیه رفته دانشگاه ثبت‌نام کرده که بتواند ویزا بگیرد اقامت بگیرد می‌گفت کاش من این دانش را قبلاً می‌داشتیم حتی هر ایالت آمریکا هم الان پسرم می‌گفت الان دیگر مناسب مهاجرت نیست خب یعنی آن‌قدر مهم است که حالا من با ایشان هم حتماً لایو خواهم رفت توضیح خواهم داد توضیحات را انتخاب مسیر و مقصد خیلی مهم است شما از مالزی آمدید ایران دکترای بیزینس خواندید بعد چه شد که سر از آلمان درآوردید؟

دکتر: ایران به‌خاطر معدل دانشگاهمان که بالابود دعوت شدیم برای پست داک با اجازه‌ شما  پست داک را انجام دادیم؛ یعنی پروسسش بودیم توی تهران بودم اصلاً قصد مهاجرت نداشتم یک بیزینس‌های زنجیره‌ای با اجازه‌تان به وجود آوردم کسب‌وکارهای مختلف را با اجازه‌تان به وجود آوردم یک روزی تو کسب‌وکارهایی که داشتم یک رستوران زنجیره‌ای زده بودم با اجازه‌تان یک آلمانی آمد تو مغازه من خریدی می‌خواست بکند یک آب‌معدنی می‌خواست یک خرید این‌طوری تو ذهن من است یک کانورسشنی (گفتگو) تو ذهن من به وجود آمد همین باعث شد که من به آلمان رفتم ببینید موقعیت‌ها چه موقعی به وجود می‌آید برای همه صبوری بودن شاید یک کسی یک رستوران، یک کافی‌شاپ بزند تا آخر عمرش خدمات به مردم بدهد؛

ولی یک بیزینس من و کسی که کارش را بلد باشد می‌زند و آن شغل مهاجرت می‌کند می‌رود به کشوری مثل اروپا و زندگی‌اش چقدر متفاوت می‌شود تو آن کشور تفاوت به چیزهای مالی نیست همیشه جناب مهندس من سه، چهار تا مثال من یک اخلاق‌هایی داشتم بعد از زندگی تو آلمان کاملاً تغییر کرد شاید من بسیار آدم ولخرجی بودم پول را آتش می‌زدم من ولی از روزی که اروپا رفتم بسیار با چارچوب پولم را خرج می‌کنم می‌ترسم اشتباه کنم از روزی که اروپا رفتم زندگی کردم شاید تو مصرف آبی که زمان که حمام می‌رویم صرفه‌جویی می‌کنیم ما گرما، سرما شاید مثال می‌زنم ما تو ایران محیط را گرم می‌کنیم لباس لخت می‌پوشیم تو آلمان لباس گرم می‌پوشیم خودمان را به محیط وفق بدهیم این تفاوت‌ها را می‌آورد.

در مجموع مالزی از نظر شما چگونه بود؟

حالا مالزی را کوتاهش می‌کنم مالزی کشور بسیار زیبایی بود بسیار برنامه‌ریزی زیبایی برای آینده‌شان کرده بودند این‌ها ولی یک چیزی را مدنظر داشته باشید آیا می‌توانید تا آخر عمر تو این کشور بمانید آیا هرسال من بروم ویزا بگیرم تو کشوری که یازده سال من زندگی کردم وقتی که یازده سال به من یک اقامت معمولی ساده نداد pr به من نداد پس محل زندگی من نمی‌تواند بر کل آن‌وقت باشد منی که میلیون، میلیون رینگت تو آن کشور خرج کردم پس نمی‌ارزد برای من که بخواهم تو این کشور بمانم. شما هر وادی که می‌بینید تو هر سیستمی که می‌بینید باید برنامه‌ریزی روش باشد برای مهاجرت آخرش را دارم بهتان می‌گویم من توی مالزی بهترین خانه را داشتم حالا دوستانی که آنجا بودند می‌دانستند.

نه اینکه ما از شما بیشتر می دانیم ما از شما بیشتر اشتباه کردیم؟

ما داریم تجربه زندگی خارج از کشور را با مردم تقسیم می‌کنیم که اشتباه‌کاری‌هایی که ماها کردیم یا بلاهایی که سر ما آمده سر کسی نیاید بسیار ساده‌اش را عرض می‌کنم ببینید کشور بسیار زیبایی بود؛ ولی به درد من ایرانی نمی‌خورد شاید تو آن تاریخ بین 2005 تا مثلاً 2011،2012 مثال می‌زنم که آنجا بودیم به درد ما 2016،2017 عذرخواهی می‌کنم به درد ما می‌خورد آن کشور ولی بعدش دیگر به درد ما نمی‌خورد به درد من اشکان تیموری نمی‌خورد آنجا رینگت سه هزارتومانی نمی‌ارزید برای من خرج کنم برای من ریال پس یک کشوری انتخاب می‌کردیم که دخلش به خرجش بخورد.

مثال برایتان می‌زنم شما تو مالزی ده رینگت که بخواهی دربیاوری باهاش می‌توانی یک وعده غذا بخوری؛ ولی تو آلمان با ده یورو دو، سه وعده غذا باهاش می‌خوری بسیار ساده‌اش را دارم عرض می‌کنم قدرت این پول است که دارد تفاوت‌ها را به وجود می‌آورد.پس کشورها را بخواهیم با هم دیگر قیاس کنیم هر جا باتوجه‌به آن طبع فردی یا آن اخلاقی‌مان متفاوت می‌شود من کسی را می‌شناسم دنیا را با مالزی عوض نمی کند. ایرانش است مالزی، حالا برویم آن وادی دوباره سیستم مالزی را داشتیم در موردش صحبت می‌کردیم ببینید کشورهایی که تاریخ دارند اصولاً به درد ما ایرانی‌ها نمی‌خورند من این را آن دفعه هم عرض کردم خدمتتان مثل انگلیس جانم.

کاظمی: به آقای دکتر بگویید یک پیام به من بدهند تکمیلش نکردید نگفتید چرا جمله را گفتید؛ ولی دلیلش را نگفتید تو کشورهایی که تاریخ دارند.

دکتر: تو آلمان می‌رسیم بهش بسیار ساده برایتان مثال بزنم؛ مثلاً کانادا ریشه ندارد دیدید برای ایرانی‌ها موفق‌ترین کشوری که ایرانی‌ها توش بودند کانادا بوده؛ چون کشوری که کسی توش تاریخی وجود نداشته  می‌توانستند بیایند آنجا خودشان از صفر شروع بکنند؛ ولی مثلاً شما تو آلمان شما موفق‌ترین آدم ایرانی آلمان باش اوکی کشور مال آلمانی‌هاست خود ایران ما برخوردی که ما با توریست می‌کنیم آیا برخورد نرمالی است؟ را داریم مثال می‌زنیم سر همین موضوع ما می‌آییم تفاوت‌ها را می‌بینیم ببینید تکرار می‌کنم.

شاید تو سال 2000 تا 2010 هند بهترین جا بود 2020 مالزی بهترین جا بود امروز آلمان خوب باشد هر زمان و هر مقطعی یک کشوری خوب است برای مهاجرت تو وادی‌های مختلف اقتصاد این کشور ما باید مدنظرمان بگذاریم سطح تحصیلی که داریم تو این کشور زندگی می‌کنیم و ماندمان به چه دلیلی تو این کشور آیا منی که می‌آیم هفت سال وقت می‌گذارم تو این کشور حداقل حقم یک pr آن کشور است درسته یا خیر این نوع تفاوت‌ها را به وجود می‌آورد که ما بخواهیم کجا را انتخاب بکنیم سنمان را باید مدنظر داشته باشیم امروز من پرستار هستم به چه کشوری من مهاجرت بکنم من مهندس آی تی هستم به چه کشوری مهاجرت بکنم.

جناب مثلاً محمدی نامی رشته‌اش بازرگانی که تو چه رشته‌ای وکیل‌ها می‌توانند مهاجرت کنند یا خیر متأسفانه این سایت‌های کلاهبرداری مهاجرتی من اسمشان را می‌گذارم که همه خودشان را به‌عنوان وکیل معرفی می‌کنند و به‌عنوان‌مثال می‌زنم حالا یا خودشان را بولد می‌کنم یا پناهنده ایکس، وای، زد یک دانه میکروفن دستشان گرفته با یک دوربین دارد راه می‌افتد تو خیابان فیلم می‌گیرد پستش می‌کند رؤیاسازی‌های فِیک را به وجود می‌آورد ما اینجاییم تا این رؤیاسازی‌ها را بترکانیم آقا برعکسش را من دارم می‌گویم.

مثال می‌زنم من سه تا کشور باز برمی‌گردم بهش کسب‌وکارهای کوچک هندوستان کشور خوبی برای سرمایه‌گذاری چون تو دولوپ (توسعه)  کسب‌وکارهای بزرگ سرمایه‌داری هیچ جا مالزی نمی‌شود توی این که بخواهی کارمند باشی تو شرکت بخواهی جاب‌ افر بگیری اقامت را اوکی بکنی هیچ جا آلمان نمی‌شود بخواهی درس بخوانی به زبان آلمانی هیچ جا آلمان نمی‌شود بخواهی درس بخوانی به زبان انگلیسی هیچ جا کانادا نمی‌شود این‌ها را ما باید بدانیم چیکار می‌خواهیم انجام بدهیم منی که دارم این‌ها را می‌گویم کارم است سیستمش دستم است می‌دانم که چه‌کار دارد می‌کند امروز که با شما دارم صحبت می‌کنم پنجاه تا کیس مهاجرت مثلاً تحصیلی اطرافم انجام شده که دارم در مورد کانادا صحبت می‌کنم بالای صد تا دانه پرستار پکیج بستیم.

 ما برای آلمان پزشک مثلاً می‌آیند می‌گویند آقا فوق‌تخصص مثلاً دندان‌پزشکی بیایدش آلمان ما برایش موقعیت شغلی‌اش چرا دروغ می‌گویی به‌اندازه نانوایی‌ها تو آلمان ما دندان‌پزشکی داریم اصلاً جواز نمی‌دهند دندان‌پزشک اصلاً می‌گویید فوق‌تخصص‍های بیچاره را که دارند میلیاردی تو کشورمان درمی‌آورند می‌گویید می‌توانید کار بکنید شما می‌توانید بیاید مدرک دکترایتان را جواز دار کنید؟ مثلاً می‌گویند پرستارها می‌توانند بیایند با شش ماه مثال می‌زنم از ورودشان تا شش ماه شروع به کار می‌کنند خیر عزیزم اگر زبان بلد نباشد اگر تجربه کاری نداشته باشد مثال می‌زنم اگر کلاس‌های اسبیلدونگ را نرود نمی‌تواند کار بکند هیچ کاری نمی‌تواند بکند.

این‌ها همین چیزهایی که ایرانی‌ها را بیچاره کرده خارج از کشور رؤیاپردازی‌هایی که به وجود آورده بله یک پرستار تو آلمان ماهی هشت هزار یورو حقوق می‌گیرد چرا دروغ می‌گویی پرستار آخرش خیلی بگیرد برای شروع کارش دو هزار و صد و هفتاد یورو می‌شود فکر کنم دقیقش را عرض کنم خدمتتان نمی‌گویم زندگی بدی می‌تواند داشته باشد؛ ولی بیش از حد رؤیا نسازید که زندگی و حقوقی که تو ایران دارد می‌گیرد به چشمش نیاید و بخواهد برای خودش یک رؤیا بسازد توی اروپا و بیاید اروپا را بگوید در حد با کلاسی این‌هاست این مشکلات را به وجود می‌آورد.

من آدم‌هایی دیدیم می‌گفتند آقا بیا مالزی سرمایه‌گذاری کن مثلاً به مبلغ دو میلیون رینگت آن زمان می‌شد؛ مثلاً پانصد میلیون تومان طرف پول می‌فرستاد بدون این که آقا طرف را ببیند احمق پول را می‌فرستاد برای طرف بیزینس هم می‌زد ورشکسته می‌شد حالا پول طرف هم می‌خورد حالا قانونی‌اش را می‌گویم حالا پول افراد را می‌خوردند می‌بردند آن یک وادی دیگری وجود داشت چه خوب است مثل کسایی مثل شما که آن‌قدر بزرگوارید و یک همچنین پیج‌هایی را دارید به وجود می‌آورید که ما بتوانیم برنامه‌ریزی کنیم هدفمندش کنیم برای کسایی که می‌خواهند مهاجرت کنند برای کسایی که می‌خواهند ضرر ندهند بتوانیم برنامه‌ریزی کنیم.

این‌ها را سختی‌هایی که ما کشیدیم تو این ماجرا اشتباه‌هایی که کردیم سرمان اگر کلاه رفته باشد که نرفته است خدا را شکر سر دوستانمان چه بلایی آمد آقا من یک شب یک خاطره آقای ستوده فکر کنم بالا هستند آقا مصطفی یک شب شانسی آقا داشتم تو یک شهر دیگر ایشان داشتند زندگی می‌کردند من دلم گرفته بود رفتم بهش سر زدم با ماشین شخصی تا رسیدیم آنجا آقا من رسیدم آنجا دیدم این‌ها دارند می‌روند یک جایی یکی از دوست‌های دیگرش دارد می‌رود یک جایی گفتم کجا داری می‌روی گفت دارم می‌روم فلان جا گفتم به دل بیاد بد بیار بله پلیس گفته بیا فلان جا ببینیمت گفتم برای چه گفت یک ایرانی را زندان کردند.

گفته بیاید آنجا فکر می‌کنید بچه‌ها اگر می‌رفتند آنجا این را جای آن زندانی می‌انداختند آن‌یکی را آزادش می‌کردند فهمیدید چه شد؛ یعنی برایش یک دانه چاله کنده بودند که برود آنجا که بیاندازندش تو چاله آن را آزادش کنند یک بیزینسی راه انداخته بودند هنوز که هنوز است مثلاً چند وقت یک بار با هم صحبت می‌کنیم می‌گوید اشکان تیموری یادت است چی بهم گفتی چیکار گفتی نکن آدم‌هایی بودند توی مالزی تو سیستم زندگی ببینید مثلاً یک چیز دیگر وجود داشت که سیستم زندگیشان تو خارج از کشور که مثلاً ایرانی‌ها اشتباه می‌کردند حرف آدم‌هایی که حرفه‌ای نبودند تو کارشان را انجام می‌دادند آدم من می‌شناختم عزیز است الان برای من‌ها جایی که به حرف من که پروفشنال بودم مثلاً تو مهاجرت کار کسی که نمی‌گویم آن موقع بیزینس هم بودها می‌گفت خودم مهاجرت کرده بودم دیگر درست است یا خیر حالا منی که مهاجرت کرده بودم حالا منی که این بیزنس را داشتم انجام می‌دادم چی به وجود می‌آید این وسط می‌رفت با یک نفری که اُوراستیت بود ویزاش تمام شده بود و خودش راهش را کلاً خطا رفته بود.

می‌آید این مسیر را انتخاب می‌کند می‌آید می‌اندازد توی گود همان شخصی که اشتباه این کار را کرد گرفتندش انداختندش تو زندان،  به‌خاطر این که ویزایش تمام شده بود رفته بود سنگاپور و بیایم ویزایم را تمدید کنم مالزی که بچه نیست یا مثلاً آلمان که بچه نیست که می‌آیند یک قانون‌هایی تویش وجود دارد بهش می‌گویند چه؟ وقتی این‌ها را استفاده نتوانی از بکنی وقتی بلد نباشی از آن استفاده کنی زندان هستی باورت نمی‌شود شانسی من این را درش آوردم اگر برمی‌گشت ایران زندگی‌اش به باد عظما می‌رفت خب چهار، پنج سال زندگی‌اش می‌پرید حالا حساب کنیم همچنینین چیزهایی تو زندگی فرد به وجود می‌آید پس همیشه جمله‌اتان خیلی صحیح است باید مواظب باشیم که چه‌کار داریم انجام می‌دهیم تو مهاجرتمان پس هر سؤالی دارید شما بپرسید من هم تند، تند پاسخگو می‌شوم که بتوانیم دوستان هم که بالا هستند استفاده بکنند.

کاظمی: آقای دکتر امینی به ما ملحق شدند یک جمله بسیار جالب دارند یک جمله‌ای دارند نمی‌دانم تو لایو قبلی هم گفتم می‌گویند که مهاجرت از ایران مهاجرت به آلمان به کانادا با این هدف یعنی آن به کاملاً مشخص است؛ اما از فقط می‌گوید می‌خواهم بروم بابا یعنی بسیاری از افراد من.

دکتر: کاشکی بگوید می‌خواهم بروم می‌گوید می‌خواهم بروم خارج یعنی چه؟ بفرمایید لطفاً کلمه خارج می‌شود همان حرف دکتر که فرمودند می‌فرمودید شما.

کاظمی: بله بسیاری از وقت‌ها ما وقتی حال دلمان خوش نیست فکر می‌کنیم با تغییر مکان حال دلمان خوش می‌شود؛ اما تغییر مکان حال دلمان را خوش نمی‌کند؛ یعنی فضا اتمسفر هم عوض بشود وقتی که ما در درونمان حال دلمان خوش نباشد خودمان شاد نباشیم توی آمریکا، کانادا، استرالیا و آلمانش هم به نظر من آدم خوشحال نیست تازه مشکلاتت بیشتر می‌شود اینجا می‌روی پای عابربانک می‌فهمی رویش چه نوشته است قوانین را بلدی نمی‌دانم تصادف می‌کنی پلیس می‌آید حق را می‌گوید حالا یا حق با این است یا با آن است؛ ولی من تو ترکیه تصادف کردم باید وای می‌ایستادم پلیس هم آمد بدون این که اصلاً بپرسد حق را به هم‌وطن خودش داد و به همین راحتی من هم اصلاً هیچی نگفتم هیچ اعتراضی نکردم.

کاظمی: منظورم این است که آن آدمی که می‌رود باید یک هدفی، یک دلیلی داشته باشد شما تو ایران راحت کولر روشن آبگرم آزاد استفاده کن نور فراوان من هفته اولی که رفتم استانبول گفتم اِه چرا همسایه‌هایمان همه یک لامپ‌های بسیار کوچک دو واتی دارند استفاده می‌کنند چهار وات یعنی اصلاً این وات‌هایی که تو ذهن ما تو ایران نمی‌آید؛ یعنی چه؟ من به صاحب‌خانه‌ام گفتم چرا تاریک است من شب خانه را تحویل گرفتم گفت همین است. لامپ‌ها همه هست روشن کردم دیدم دو تا لامپ دو واتی کوچک وسط حال است بعد من سریع رفتم این‌ها را عوض کردم لامپ بزرگ‌تر گرفتم اولین فیش قبض برق که برایم آمد گفتم اوه، اوه چه خبر است

گفت بله من بهت گفتم این خودم باز سریع رفتم آن بزرگ‌ها را درآوردم کوچک‌ها را گذاشتم بعد تو مجتمع نگاه می‌کردم می‌دیدم بعضی‌ها وقتی دارند تلویزیون نگاه می‌کنند برق را خاموش می‌کنند اصلاً نور تلویزیون هست داریم تلویزیون نگاه می‌کنیم دلیلی ندارد برق وسط حال روشن باشد یا مثلاً یک حمام می‌خواهی بروی باید بسیار حواست جمع باشد تو هم داری گاز می‌سوزانی، هم برق می‌سوزانی هم آب می‌سوزانی یعنی مصرف می‌کنی یک‌دفعه باید حواست منظورم این است که باید به تمام جوانب نگاه بکنیم خیلی تب مهاجرت ترند و همه دوست دارند بروند خوبه من نمی‌گویم رفتن بد است یا خوب است اصلاً نمی‌توانم به کسی پیشنهاد بکنم که برود یا نرود.

من می‌گویم اگر یک نفری به هوا، فضا علاقه دارد به یک رشته‌ای علاقه دارد می‌بیند؛ مثلاً سطحش بالاتر از من دوست دارم دانشگاه mit و ما لیسانس تو دانشگاه تهران بودیم می‌گفت سطح من فلان دانشگاه است واقعاً هم‌سطحش مثلاً ریاضی‌اش به حدی قوی بود اصلاً باورنکردنی بود اصلاً دانشگاه توی یکی از شهرستان‌ها فوق‌لیسانس قبول شد گفت خیر سطح من از آن دانشگاه بالاتر است نمی‌روم اصلاً دانشگاه دولتی هم نرفت رفت انگلستان فوق‌لیسانس و دکترایش را خواند بعد برای پس داک و این‌ها رفت آمریکا این آدم سطح علمی‌اش بسیار بالا است؛ ولی این که من تو ذهنم تو توهم تو رؤیا تو یک کشوری که به قول شما پنج سال، هفت سال آنجا بمانم حتی یک مجوز اقامت هم به من نمی‌دهد پاسپورت که اصلاً نمی‌دهد؛ یعنی توی ذهن آن آدمی که دارد رؤیاپردازی می‌کند باید همه این‌ها را مدنظر قرار بدهد که من این سختی را در ازای چه دارم تحمل می‌کنم من دوستی دارم رفت استرالیا بعدازاین که پاسپورتش را گرفت یک سالی هم که بعد از آن ماند آمده عمان زندگی می‌کند عمان  کار می‌کند گفتم چرا گفت آقا من اینجا با فرهنگشان راحت‌ترم جانم.

دکتر: آدم باهوشی است ایشان

کاظمی: خب بله آمده نگاه الان اینجا خدمات، خانه دارد، ماشین دارد شغل خوب دارد خیلی خدمات خوب دارد می‌گیرد حقوق خیلی عالی دارد می‌گیرد توجیه دارد برایش تعریف کرده برای خودش که من این شش، هفت سال استرالیا سختی‌اش را تحمل می‌کنم هدفش هم می‌گوید من از اول کشورهای خلیج‌فارس بود که من بیایم اینجا کار کنم دوست دارم محیط گرم را دوست دارم هرکسی آن جایی که دلش خوش است را باید انتخاب بکند شاید یک نفر اینجا با کلی کیفیت زندگی‌اش خیلی عالی باشد؛ اما تو آلمان با این درآمد نتواند زندگی خیلی با کیفیتی را باید سختی بسیار زیادی را تحمل بکند؛ اما اگر واقعاً آنجا خوش است برود از نظر من مشکل ندارد ولی می‌گویم دقیقاً مسیرش و هدفش را باید انتخاب بکند و بداند چشم‌بسته نرود سوار هواپیما بشود نداند هدف چه است، مسیر چه است قرار است من بروم آنجا چه‌کار بکنم.

دکتر: زندگی دیسکاوری زیبایی ولی نه تو آنجا دیسکاوری این است که کیفت را برداری تو جیبت باشد و بخواهی بروی بگردی و نقطه برگشتت مشخص باشد؛ ولی وقتی نقطه رفتت متفاوت باشد بسیار تفاوت زیاد است دقیقاً بسیار جمله‌تان حرفه‌ای بود من دوست داشتم این را مهاجرت جناب دکتر مثل این که دوستتان فرموده بودند مهاجرت یک وادی بسیار مهمی است چه پلنی می‌خواهی انجام بدهی تو زندگی‌ات امروز برای من اشکان تیموری نمی‌ارزد از ایران بروم خودم را دارم مثال می‌زنم و دیگر شخص دیگری را نمی‌خواهیم اسم بیاوریم نمی‌ارزد برای من بروم بیرون چون اگر باشم می‌دانم  یک سال دیگر به من فشار می‌آید؛

ولی یک زندگی متفاوتی خواهم داشت تو ایران و می‌برم مثال شاید دو سال دیگر برنامه‌ام باشد که توی یک کشور دیگر بروم امروز تارگت زندگی‌ام این نیست که اوکی اقتصاد بد است پس من نمی‌توانم ادامه‌اش بدهم خیر من ادامه‌اش می‌دهم یک پرونده را باز کردم هشت قدم حالا پرونده را بستم می‌توانم یک پلن دیگر برای خودم بنویسم برای من باز هم متفاوت است منی که تجربه‌اش را داشتم؛ ولی برای یک کسی که از اول می‌خواهد شروع کند آن سنی که برای مهاجرتش است مثال می‌زنم بسیاری از آدم‌ها نمی‌توانند؛ مثلاً پسرهای قبل از سن هفده سال می‌توانند بدون وثیقه از کشور خارج بشوند قانونی و این را بسیاری از بچه‌ها نمی‌دانند مثال می‌زنم یکی از دوست‌های عزیزم ابی عزیزم قبلاً با هم دیگر مالزی زندگی می‌کردیم دوستان عزیزم همه دارند می‌آیند باعث افتخار است.

مثال می‌زنم کسایی بودند که بسیار به‌موقع از کشور ول کردند رفتند مالزی دلار که رفت بالا درجا ول کردند رفتند کار درستی کردند کسانی بودند هزینه یک ترمشان باشش، هفت ترمش یکی شد فهمیدید چه شد یک ترمش با هفت ترمی که درس‌خوانده بود یکی شد نتوانست پرداخت کند ول کرد برگشت یک چیزهایی حالا شما حساب کن وقتی می‌روی پلن برنامه‌ریزی می‌کنی برای زندگی‌ات از همه جنسیتت مهم است چه کشوری بروی، سنت مهم است، تو چه شهری بزرگ شدی مهم است جدی دارم این را بهتان می‌گویم شاید منی که آب تهران را خوردم هیچ‌وقت اروپا مزه بهم ندهد شاید منی که مالزی زندگی کردم هیچ‌وقت آقا اروپا به چشم من نمی‌آید نوع فردا کسی که دوست دارد تو برج‌های لوکس زندگی کند هیچ جا مالزی نمی‌شود سنگاپور نمی‌شود برای کسی که دوست دارد تو یک کانتری‌ هایپ یک رودخانه ببیند کنارش مرغابی باشد یک‌خانه ویلایی این زندگی من بود تو آلمان هیچ جا آلمان نمی‌شود شاید بهشت بود؛ ولی برای من جهنم بود دیگر دوست نداشتم تنها باشم یک آدم روابط‌عمومی بالایی بودم این‌ها تفاوت‌ها را به وجود می‌آورد حالا ما توی لایو بعدی‌مان تخصصی درباره مهاجرت خواهیم صحبت کرد اگر شما اجازه بدهید که بدانند چه‌کار کنند درباره مالزی صحبت بکنیم، درباره هندوستان صحبت بکنیم؛ ولی تخصصی درباره آلمان و اروپا صحبت می‌کنم اگر شما اجازه بدهید.

دکتر: هدفی که من عرض کردم هدف ماجرا وسط کلامتان جناب ستوده فرمودند ببینید هدف این است که یک مقطعی مثال تحصیل را شروع کند برود تمامش کند بیاید هدفش مهاجرت است برای این که برود بماند کشورش متفاوت است می‌خواهد برود یک جا پول دانشگاه کم بدهد. سختی بکش می‌خواهی دانشگاه ارزان درس بخوانی تو اروپا بشین، زبان آلمانی بخوان پول داری نمی‌خواهی زیاد وقت بگذاری یک کم انگلیسی بخوان پاشو برو کانادا این‌ها تفاوتش می‌کند آدم‌ها را به مهاجرت هدفت مشخص باید باشد اگر هدفت توی مهاجرت مشخص نباشد به هیچ جا نمی‌رسی خود مصطفی جان تجربه زندگی تو قطر و مالزی حرفه‌ای داشته دیگر آشنا کامل با این چیزها دیگر من در خدمتتان هستم.

کاظمی: دوستانی که به من اضافه شدند من یک توضیح بدهم من یک وب‌سایت و یک کانال یوتیوب دارم به نام سعید کاظمی جانم.

دکتر: من خوشحال می‌شوم لینکش کنید تو کامنت‌ها شما می‌توانید تایپش کنید بچه‌ها داشته باشند پیجتان را.

کاظمی: باشد من زیر دیسکریپشن‌هایم می‌گذارم حتماً توی همه توضیحات تو اینستاگرام تو کپشن‌ها همه آدرس‌هایم را می‌گذارم فقط تأکید بکنم اینجا شرکت مهاجرتی ندارم؛ ولی آدم‌هایی که تجربه مهاجرت دارند صادقانه حاضرند تجربیاتشان را در اختیار دوستان قرار بدهند دعوت می‌کنم مثل آقای دکتر تیموری لطف کردند شعارم هم این بود lern exsperiyens shear lern یعنی تجربه، اشتراک‌گذاری و یادگیری من بسیاری از ایرانی‌های موفق من تجربه سفر خارجی بسیار دارم.

خب یک سال زندگی ترکیه هم دارم ایرانی‌های موفق هم تو استانبول زیاد دیدم کسایی که چهل سال صرافی موفق داشتند توی کاپالی چارشی یا بازار بزرگ یا گرند بازار به قول انگلیسی‌ها خب آنها قشنگ چهل سال زحمت کشیدند که امروز برای خودشان یک برند هستند توی بازار ولی متأسفانه می‌دیدم یک جوان می‌آید از راه می‌رسد صرافی آنلاین می‌زند صرافی با یک گروه تلگرامی که آنجا بسیار تو بورس است صرافی انجام می‌دهد هم برای خودش بسیار مشکلات ایجاد می‌کند هم برای مردم مشکلات ایجاد می‌کند مهاجرت هم خوب است هم خوب نیست بستگی به هر آدمی دارد هر دوست عزیزی که بتواند به من کمک بکند من بسیار خوشحال می‌شوم که باهاشان یک لایو مشترک بروم جانم.

دکتر: اگر وقت دارید متن که نوشته بخوانید ممنون می‌شوم.

کاظمی: من الان می‌خوانم در مورد هدف صحبت کردند و همین‌طور که دکتر فرمودند شرایط شخصی را با شرایط کشور حتماً باید سنجیده بشود فکر کنم منظورشان کشور هدف است کشور هدفی است که.

دکتر: دقیقاً کشوری که می‌خواهی مهاجرت کنی.

کاظمی: بله چون شما در بین لایوتان در مورد عمان صحبت کردید من یک دوست خیلی موفقی دارم ایشان نرم‌افزار تهیه می‌کنند تو سطح جهانی می‌فروشند پارسال کل تیمشان را بردند عمان من بهش گفتم عجله نکن؛ مثلاً یک کم تحقیق بیشتر بکن بعد از یک سال بیشتر تیم از عمان مهاجرت کردند رفتند؛ یعنی کارمندهایی که از ایران با هزینه ایشان رفتند آنجا زندگی می‌کردند می‌گفت فقط یک آشپز برایم مانده دیگر همه تیم و نظافتچی بقیه همه رفتند؛ یعنی این خیلی مهم است که یک نفری که می‌خواهد این کار را انجام بدهد حتماً باید شرایط خودش من نظرم این است که می‌گویم زبان کشور مقصدی که مد نظرت است می‌گویم زبان تخصصی که بلدی شما وقتی تخصص بلد نیستی هیچ هنری بلد نیستی بروی آنجا چه‌کار بکنی،

بروی چه بگویی وقتی زبان هم بلد نیستی ارتباط نمی‌توانی برقرار بکنی یعنی نمی‌دانی چه می‌خواهی آن کشور چه جوری می‌توانی برای خودت شغل ایجاد بکنی؛ چون تو لایو قبلی هم خدمت شما گفتم بعضی مردم که اصلاً داستانشان فرق می‌کند ثروت دارند می‌روند آنجا هم راحت راه می‌افتند زمان هم دارند برای یادگیری زبان و خیلی هم برایشان پیداکردن شغل زیاد مهم نیست یا می‌رود تحصیل می‌کند خیلی هم باکیفیت زندگی می‌کند؛ اما من بیشتر برای کسایی می‌گویم که اکثریت جامعه که متوسط جامعه هستند واقعاً باید بافکر بروند؛ یعنی بسیار برنامه‌ریزی شده قوانین آن کشور را دقیق بدانند همین‌طوری نشود بلند بشوند سوار هواپیما بشوند که حالا یک نفری به من گفته بلند شو بیا اینجا کار هست، صددرصد موفق می‌شوند با رویا نمی‌شود جایی زندگی کرد.

دکتر: رؤیا می‌شود آن دروغی که فرد برای خودش به وجود می‌آورد توی مهاجرت یک واقعیت است که ببینید ما بسیاری از لایوها را می‌بینیم آلمان را کسی نمی‌تواند به من درس بدهد من کتکش را خوردم پولش را درآوردم شرکت داشتم آنجا مثال می‌زنم‌. چون  تجربه‌اش را داشتم قانونی هم رفتم؛ اما یورو نبردم توش این را باید مدنظر بگذارید وقتی یکی می‌آید؛ مثلاً درباره بله دادش پناهنده شو بیا یک لایو گذاشته بیا داداش اینجا پناهنده شو زندگی بر وفق مراد است هر چه بخواهی می‌توانی برای خودت بسازی بله تو همین ایران هم گدایی کن ببین چه پولی درمی‌آوری بسیار مهم است مهاجرت جناب دکتر چه شکلی تو بخواهی مهاجرت کنی، چه‌کار می‌خواهی بکنی، هدف از مهاجرت چیه.

ببین من هفتصد سال آلمان بگوید پناهنده دیگر عمراً پایم را بگذارم تو این کشور می‌دانید بسیار ریز می‌شویم توی لایو بعدی ادامه لایو من اوکی دوست داشتید می‌توانیم ادامه‌اش بدهیم حالا خانم بختیاری نوشتند یک متنی پایین من بخوانمش. ای‌کاش بتوانید این موضوعات را به گوش کسانی که می‌خواهند مهاجرت بکنند برسانید دقیقاً خانم بختیاری جناب مهندس دقیقاً برنامه‌اش این همین است.  ایشان یوتیوب دارند حالا تو پیج‌هایمان این را به اشتراک می‌گذاریم رؤیاپردازی‌های مهاجرتی باید پاک شود آدم‌هایی که می‌روند مهاجرت می‌کنند به دوربینشان نگاه نکنید که یک آیفون رفته قسطی گرفته.

از این شرکت مهاجرتی می‌گویم مهاجرتی شرکت‌های چه بهش می‌گویند مخابراتی و جلوی یک رودخانه مفتی خدا گذاشته ما همین ایران هم جای فیلم بگیریم ببینیم خارجی چه عشق و حالی می‌کند نگاه می‌کند نباید به این چیزها وقتی یکی می‌گوید موفقم بگویید پرینت بانکی‌ات را نشان بده لطفاً یکی بگوید موفقم قرارداد کاری‌ات را نشانم بده تمام شد بسیار ساده‌اش را دارم می‌گویم موفقم پناهنده هستم اصلاً معنا ندارد من اصلاً متوجه نمی‌شوم چه موفق پناهنده‌ای این چه حرفی است تو نمی‌توانی پایت را از کشور بیرون بگذاری چه موفقیتی برای خودت تو زندان به وجود آوردی برای خودت قبول دارید جناب مهندس.

کاظمی: من یک تجربه بگویم آن بنده خدایی که آن هم از سختی این کارها را می‌کرد کانال تلگرامی داشت که مثلاً کارهای مهاجرت به ترکیه را این‌ها را انجام می‌داد کارهای اقامتی این‌ها را انجام می‌داد وقتی که توی کانالش عکس یک ویلا بود نزدیک ساحل بعد هی هم لایو از نزدیک دریا می‌گذاشت که من صفر ساحل هستم تو ساحل زندگی می‌کنم اوکی وقتی که من آنجا از نزدیک خانه‌اش را دیدیم توی چند کوچه فرعی از دریا بود درسته پنجره‌اش رو به دریا بود؛ ولی طبقه چهارم یک‌خانه بسیار خراب، بسیار داغان توی یک‌خانه کوچک زندگی می‌کرد و یک جوری ظاهرسازی می‌کرد آن هم بنده خدا از اجبار بود؛ یعنی آن هم آنجا گیرکرده بود

خب مجبور بود هر کاری دست می‌زد بله من یک مثال بزنم بچه‌اش بنده خدا انسان هستند من هیچ کسی را قضاوت نمی‌کنم ولی می‌گویم بچه‌اش رفت یک دانه بستنی یازده لیری بخرد بیست و دو هزار تومان کلی با بچه دعوا کرد تو حساب و کتاب سرت نمی‌شود اینجا زندگی هزینه دارد خب بنده خدا مثل من نوعی رفته آنجا به مشکل برخورده می‌بیند آقا برای درآوردن خرج تازه آنها زبان هم بلد بودند؛ یعنی منی که زبان بلد نبودم مشکلاتم دوبرابر بود خب من می‌گویم اگر جایی هم آدم می‌خواهد مهاجرت کند به قول یکی از دوستان می‌گفت بهتر آدم مجرد باشد.

شاید تحصیلی بروی کمترین آسیب را ببینی کمترین هزینه را بکنی تحصیلی بروی آنجا تو محیط بمانی اگر خوشت نیامد بتوانی برگردی و برگشتن هم جنایت نیست، کفر نیست و اصلاً هم ایرادی ندارد که آدم برود و برگردد از نظر من هیچ ایرادی ندارد و می‌تواند برود یک کشور دیگر یک مدت تجربه کند و برگردد خیلی هم نباید به خودش سخت بگیرد که دیگر پیدا کردم من یک مثال برای دوستانی که هر جای دنیا این ویدئو لایو ما را بعداً هم خواهند دید تو لایو یوتیوب من یک مثال ساده بزنم زمانی که من ماشینم را نود میلیون فروختم الان باید بیایم پانصد میلیون بخرمش شما فرض کنید من رفتم نود میلیون را توی یک سال مهاجرت هزینه کردم خب حالا دوباره من از کجا پانصد میلیون تومان بیاورم آن ماشین را دوباره بخرم.

دکتر: من همین را بهتان گفتم اول لایو اگر دقت کرده بودید گفتم اگر جایگزین‌کردن آن ریال سخت است. آقا بنابراین باید خیلی دقت کنید روی مهاجرتتان چون که اگر بخواهی دوباره مهاجرت کنی باید از آن ور یک ماشین دیگر دربیاوری بفروشی.

دکتر: جناب مهندس آلمان من متفاوت است با همه ولی از صفر تا صد همان را می‌رویم جلو تا زندگی آدم‌های آلمان هم برایتان توصیف می‌کنم.

کاظمی: صفر تا صد فرودگاه آلمان یا خیر قبلش ویزا و ثبت‌نام و این‌ها را هم توضیح بدهید.

تجربیات تحصیل در هند

جرئت مهاجرت در 13 سالگی از آسیا تا اروپا

برای تماشا بخش اول صحبت های من با آقای دکتر تیموری در مورد جرئت مهاجرت در 13 سالگی از آسیا تا اروپا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن فایل صوتی بخش اول صحبت های من با آقای دکتر تیموری در مورد جرئت مهاجرت در 13 سالگی از آسیا تا اروپا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

کاظمی: بسیار خوشحالم که آقای دکتر دعوت من را پذیرفتند آقای دکتر پست داک (پس از دکتری) بیزینس (شاخه روان‌شناسی فروش) هستند.

دکتر: سلام عرض ادب، ماشالله آن تایم ( سروقت) و حرفه‌ای تبریک می‌گویم این‌همه پشت کار شما را.

کاظمی: من یک معرفی اولیه کردم گفتم امشب یک لایو داریم در مورد تجربیات زندگی و تحصیل در هند، مالزی و تحصیل در اروپا همه را می‌خواهیم با هم مرور بکنیم بیشتر امشب سؤالی خاصی نمی‌خواهم بپرسم می‌خواهم ریش و قیچی دست خودتان باشد تجربیاتتان را بگویید چه شد که رفتید هند، چه شد که از مالزی سر درآوردید تا پست داک (پس از دکتری) که حالا بتوانیم امشب تو یک لایو خیلی خوب داشته باشیم یک‌طوری بگویید که یک جوانی که می‌خواهد تو ذهنش مهاجرت یا تحصیل خارج از کشور است واقعاً به دردش بخورد.

دکتر: درست می‌فرمایید. آدم‌ها زمانی که به اهدافشان فکر می‌کنند بتوانند برنامه‌ریزی بکنند برای زندگی‌شان و تو بعضی از شرایط اهداف آن هدف‌ها می‌توانند باشند؛ ولی آن جربُزه کار هم می‌تواند یک دلیل باشد که شما بتوانید پیشرفت را به وجود بیاورید حالا من حالا از اول به قولی که شما دستور فرمودید کامل باشد من توی خانواده به قول قدیمی‌ها چه می‌گویند متوسط روبه‌بالا به دنیا آمدم خانواده فرهنگی بودیم همیشه تو زندگی و برنامه‌ریزی‌هایی که همیشه داشتیم تو زندگی اهدافمان این بود که همیشه موفق باشیم تو هر کاری موفقیت را پله اول زندگی دوست داریم باشد.

از بچگی ما طوری تربیت شدیم تو زندگی‌مان به ما یاد دادند با دست راست خودکار بگیر اگر قلم توانست پول دربیاورد با دست راست درش بیاور و با دست چپت زور بزن و اگر توانستی با دست چپت پول دربیاور با دست چپت پول را درش بیاور و باتوجه‌به این که من پدرم معلم بودند اصلاً دوست نداشتند ما تا زمانی که درس می‌خواندیم تو بازار کار ورود پیدا بکنیم این یک موضوع خیلی مهم است همیشه اعتقادشان می‌گفتند اگر پول را بشماری دیگر درس نمی‌خوانی و این می‌توانم بهتان بگویم به جهت یک فاکتور خیلی مهمی می‌تواند باشد برای هرکسی خدمتتان عرض کنم که سال 2003 بود جایتان خالی داشتیم از امیرآباد می‌آمدیم پایین از اینجا همه چیز شروع شد زندگی ماسال 2003 بود خیابان جمال‌زاده نمی‌دانم بلدید یا خیر خیابان جمال‌زاده به‌طرف بیمارستان امام خمینی آن موقع پیمانکارش بودیم؛

یعنی پدر پیمانکارش بودند یک دکه ما دیدیم آقا آن موقع دوازده سال و خورده‌ای بود دقیقاً دقیقش را بهتان بگویم توی این دکه جلوی آن  نوشته بود با تیتر بزرگ آقا اوج مهاجرت تحصیلی بچه‌ها بود؛ ولی خب برای کسایی که دانشجو بودند نه برای کسی که سنش حتی پایین سیزده‌ساله می‌تواند باشد آقا این تایتل را دیدیم و شروع کردیم یا علی گفتن که آقا چه اتفاقی می‌افتد برای من دیگر نوشته بود که این روزها بچه‌ها برای تحصیل به هندوستان می‌روند من هم بسیار به‌هرحال وقتی یک کاری را انجام می‌دهم پشتکارم قابل‌ستایش است البته نه این که خودم تعریف خودم را بکنم تمام حتی مثال برایتان می‌زنم صبح  که می‌زنم بیرون یک کاری انجام بدهم به خودم می‌آیم اوه، اوه نه آبی خوردم، نه ناهاری خوردم؛ یعنی تا به انتها نرسانمش ول کنش نیستم ساده‌اش را بهتان بگویم آقا هیچ‌وقت یادم نمی‌رود ما یک روزی بود سفارت هندوستان نمی‌دانم تشریف بردید یا خیر.

کاظمی: بله من رفتم دوهفته هندوستان را گشتم بَک‌پکِر(سفر با کوله‌پشتی) گشتم.

دکتر: بک‌ پکر کجاهایش را گشتید شما؟

کاظمی: من واقعیت رفتم برای تحصیل زبان انگلیسی شهر پونا دانشگاه سیمباسیز بعد همان زمان سال 84 پسرم به دنیا آمد تو همان هند دیگر مجبور شدم ول کردم و رفتم یک هفته، ده روزی هم هند را گشتم دهلی و آگرا و جیپور را گشتم و چهل ساعت هم تو قطار بودم از پونا تا دهلی که خب این هم خودش یک داستان بود.

دکتر: من آنجا هم درس خواندم عرض کرده بودم خدمتتان بهش می‌رسیم این‌ها را چه عالی تاریخ قشنگی توانستید به وجود بیاورید خاطره خوبی شده هندوستان برایتان بله داشتم عرض می‌کردم دیگر توی شروع مهاجرت شد از توی خیابان بودیم بعد روزنامه را دیدیم این روزها همه بچه‌ها برای تحصیل به هندوستان می‌روند آقا صبحش پیگیر شدم من که می‌خواهم مهاجرت کنم اصلاً خانواده جدی نگرفتند حرف من را، فردا صبح رفتم سفارت هند توی عباس‌آباد اگر رفته باشید می‌دانید دیگر نمی‌دانم کنسولگری را شما رفته باشید سفارت رفتید کنسولگری ته، تویش را درآوردم و این‌ها آنها به من نگفتند فردایش تعطیل است.

آقا بعد سفارت هم هرچه صبح زود می‌رفتید باید می‌ایستادی این‌جور نبود که آنلاین باشد و این‌ها من ساعت پنج‌ صبح راننده را برداشتم رفتیم و ایستادیم دم سفارت، ساعت هشت نگهبانش آمد گفت اینجا چرا ایستادی گفتم چرا منتظرم که بروم داخل برای کار ویزا می‌خواهم اقدام بکنم گفت امروز روز ملی شدن هندوستان تعطیل است؛ یعنی از ساعت پنج تا هشت ما توی خیابان بودیم خوابیده بودیم منتظر بودیم ببینیم چه اتفاقی دارد می‌افتد بسیار چیز قشنگی بود بامزه بود دیگر پا شدم رفتم دو، سه روز بعدش شد گفتم رفتیم دیگر اقامت را گرفتیم و ویزای تحصیلی شروع کردیم به هند.

کاظمی: می‌گویم برای دبیرستان رفتید هند دیگر؟

دکتر: بله دبیرستان حالا توضیح می‌دهم این‌ها را توی ایران  نگرفتم حتی در همین حد بود در حد یک کاری بود که خیلی یکهویی انجام گرفت دوست داشتم انجامش دادم  دیگر فرصت پیدا نکرده بودم.

کاظمی: خانواده برای یک نوجوان سیزده‌ساله چطوری اجازه دادند شما بروید هند درس بخوانید؟

دکتر: تو اولین پروازی که داشتیم پدر همراهم آمدند بعد دیگر همراه نداشتم. اعتماد کامل وجود داشت. آنها تربیت فرزند را می‌دانی چه تربیت کردی و چه برنامه‌هایی می‌تواند داشته باشد دیگر پا شدیم با پدر رفتیم هندوستان پدر کلاً هفت روز پیش من ماندند، ایران پدر من پیمانکار غذا بود اصلاً نشدنی بود برای او  توی کشور دیگر که بخواهد بماند و این‌ها باید حتماً برمی‌گشت نمی‌شد کارش طوری نبود که فکر کنیم یک پیمانکار ساختمان یک‌بار یک ساختمان را می‌سازد؛ ولی یک پیمانکار غذا هر روز صبح، ظهر، شب باید تولید کند این را نشدنی بود دیگر شروع کردیم آقا رفتیم توی دانشگاهی که شما نام بردید سیمبایسز آن موقع مدیرشان خانم میسیس مِنون بود

کاظمی: من دقیقاً سه هفته بعد از آن سونامی بزرگ هندوستان بودم یک سونامی وحشتناکی آمد من سه هفته بعدش شب ژانویه تو قطار بودم از دهلی به بمبئی؟

دکتر:2008،9 آنجا بودید پس؟

کاظمی: من سال 84 ایران بود دقیقاً خاطرم نیست چه سالی بود بله شانزده، هفده سال پیش بود.

دکتر: بله پس درست می‌گویم من هم چون من دیگر آن موقع مالزی بودم رفتیم دانشگاه حالا ما هم داریم می‌رویم خارج یک دیدگاهی تو ذهنمان بسیار خوشحال داریم می‌رویم یک جای جدید را ببینیم فیلم‌های هندی هم که می‌دیدیم سر جایش همیشه،

کاظمی: آقای دکتر امینی نوشتند 2005 پونا دکترای اقتصاد گرفتند.

دکتر: آفرین، یکهو رفتیم توی دانشگاه سیمبایسز پاقدم من چه اتفاقی افتاد بخش زبان‌ را جابه‌جا کردند از داخل خود دانشگاه سیمبایسز و بعضی از رشته‌های بیزینسی آن موقع تأیید کردند بعد هم از تأییدی درش آوردند اگر خاطرتان باشد بیشتر به‌خاطر این که می‌گفتند یهودی است صاحبش ایکس، وای، زد حالا چیز نمی‌شود تو این وادی و این هم خیلی موضوع مهمی‌ها و این هم می‌رویم سراغش و درباره این موضوع هم صحبت می‌کنیم که خیلی باید دقت بکنند بچه‌ها توی انتخاب کردن دانشگاهشان و حتی بلندمدت برای دانشگاه انتخاب‌کردنشان دقت کنند برمی‌گردم رو در ادامه ساپورتش می‌کنم.

یک دانه استایل صحبت‌کردن من آقا دیگر رفتیم پونا حالا از یک کشوری مثل ایران تمیز، خیابان‌های شیک، خانه شیک تو ایران و با یک مثلاً استایل متفاوت داری می‌روی فرودگاه دشمنت نبیند از هواپیما پیاده شدم گرمای هند هنوز تو صورتم است. آن بادی که تو صورت من خورد ر هنگام پیاده شدن در فرودگاه بمبئی، رفتم پایین فکر کنم شما تجربه کردید چیزی که دارم می‌گویم حالا گفتم فرودگاهش شاید این‌طوری است آقا ما از در فرودگاه با ماشین زدیم بیرون زاغه‌نشین‌های هندی دقیقاً دور فرودگاه زندگی می‌کردند و شوکه شدم.

 اصلاً یک چیزی عرض می‌کنم یک چیزی برداشت می‌کنید شما می‌دانید چه دارم می‌گویم دقیقاً چون که تجربه‌اش کردید حالا فکر کنید فرودگاه مهرآباد آن موقع دیگر قیاسش می‌کردم با فرودگاه مومبای (بمبئی) اصلاً غیر قابل قیاس بود تنها چیزی که پدرم زرنگی کرد خواست که مثلاً حال من را خوب کند سریع پرید یک رستوران خوب برویم که من آنجا با غذای هندی شروع شد آشنایی‌مان و تنها چیزی که من را هند نگه ‌داشت غذاهای خوبش بود. مزاج ما ایرانی‌ها می‌خورد به آن کشور دیگر ماشین گرفتیم تو مسیر تا رسیدیم پونا هر چه به‌طرف پونا می‌آمدیم امیدمان بیشتر می‌شد برای ماندن ولی بازم چیز نبود.

کاظمی: بین بمبئی، پونا بزرگراه تو ذهنم هست حالا آن زمان دوربین عکاسی خیلی نبود؛ ولی یادم است خیلی زیبا بود سرسبز بود اتوبان قشنگی داشت.

دکتر: اتوبان قشنگی داشت تو مسیر که داشتیم می‌رفتیم پایتخت میمون‌ها را آدم می‌دید خیلی جالب بود دیگر رسیدیم پونا ما یک آشنای دایی معرفی کرده بودند. تو هتل و هاستل و این‌ها اصولاً کسایی که می‌آیند تو خارج از کشور یکی از ضد حال‌هایی که می‌خورند تو شروع ورودشان از همین هاستل شروع می‌شود؛ یعنی یک زندگی بخواهد یک‌دفعه حالا من یک‌خانه دانشجو بود پیش دوستمان رفتیم آقای محسن درفشیان یکی از کاردرست‌های کشور تو صنعت بسته‌بندی هم هست دیگر از آنجا شروع شد دیگر آقا خوشحال حالا ما پدرمان کنار بسیار خوشحال دیگر من بسیار علاقه داشتم به فیلم‌های هندی و این‌ها حالا بعدش فهمیدم.

که این‌ها توی مالزی، سنگاپور و آمریکا تو کشورهای دیگر پر می‌شود اصلاً تو خود هندوستان نیست اصلاً این صحنه‌ها که یا مثلاً پر می‌شود آن صحنه زیبایی که شما می‌بینید خب حالا تجربه مالزی را شما گفتید داشتید چندین بار تمام کشور بود بعد شروع شدن با یک فرهنگ جدید این بود یک انقلابی تو وجود من یک‌دفعه فکر بکنید با یک زبان فارسی خیلی خوشحال پدرم کنارم بود هر تفریحی که دلم می‌خواست انجام می‌دادم امشب پدر رفتند؛ مثلاً ساعت چند بود عصر بود ساعت شش من بروم بیرون آقا یک دوری بخورم برای خودم مسیرها را یادم بود به اسم می‌خواستی بروی مثال سینما آی لوکس را یادتان است دیگر توی پونا؟

کاظمی: خیر خاطرم نیست من کروگان پارک پونا خاطرم هست.

دکتر: اوکی کروگان‌پارک قبل از آنجا بود توی مسیری که شما از پاشان به سمت کروگان‌پارک می‌رفتید بینش بود دقیقاً این بله حالا فکر کنید یک‌دفعه چه چیزی به وجود آمد یک‌دفعه فرهنگ مختلف، زبان بلد نبودن بازی‌های بچه‌گانه‌ای که ما تو ایران انجام می‌دادیم فوتبال هر چیزی بود اصلاً فرهنگ متفاوت شد فوتبال به کریکت تبدیل شد، زبان فارسی به هندی تبدیل شد حالا ما آمده بودیم آنجا انگلیسی یاد بگیریم یک‌دفعه من هندی یاد گرفتم؛ یعنی تو محیط که افتادم تفاوتش نمی‌فهمیدم تفاوتش چه است ببینید شما وقتی که می‌روید توی شهر توی یک کشوری با پوشش آشنا می‌شوید و فکر کنید من نمی‌توانستم تشخیص بدهم. بین زبان هندی و انگلیسی تو آن زمان حالا یک چیزی مثل heloo how are you  این‌ها که همه بلد بودیم تو شوخی هم انجامش می‌دادیم.

این موضوع را ولی وقتی شروع می‌شد یک زندگی حرفه‌ای می‌خواست به وجود بیاید دیگر شوخی نداشت نیاز داشتی کانکت بشوی با مردم سفارش غذایت را بدهی خیلی ساده‌اش سفارش غذا را بدهی اگر نمی‌توانستی سفارش بدهی؛ مثلاً میلیونر عالم باشی جیبت هم پرپول باشد؛ ولی این اتفاق نمی‌افتاد دیگر یعنی باید کانکت می‌شدی با مردم جای این که ما انگلیسی یاد بگیریم به‌جرئت می‌توانم بگویم هندی‌ام نمره بخواهم به خودم بدهم در حد b1 آلمانی یا از بیست بخواهم بهش نمره بدهم من 11،12 می‌گرفتم هندی را یاد می‌گرفتی این‌طوری بود خیلی ساده‌اش را دارم بهتان می‌گویم و تجربه قشنگی بود این موضوع موقعی که به وجود آمد دیگر خدمتتان عرض کنم که از این پله به پله شروع شد رفت جلوتر شروع شد زبان یادگرفتن توی محیط بسیار شیطان بودم دانشگاه را آتش می‌زدم خیلی ساده‌اش.

کاظمی: می‌گویم شما وارد هند شدید رفتید دانشگاه سیمباسیز دوره کورس زبان خواندید یا رفتید دبیرستان؟

دکتر: خب الان بهتان عرض می‌کنم؛ چون سن من پایین سیزده سال بود آن موقع تو مدرسه پاشا بود پاشا مدارس ایرانی‌ها بود آن موقع ما مدرک‌ها را تهیه کردم ثبت‌نام کنم تو مدارس ایرانی تو آن زمان بعد از کجا شروع شد به زبان فارسی مجبور بودم؛ چون که نمی‌توانستم تایم زمانی کف تحصیلی که به وجود آمده بود نمی‌توانستم کاری‌اش بکنم دیگر دوره دبیرستانم را آنجا خواندم با اجازه‌تان در کنارش زبانم را توی سیمبایسز خواندم توی سیمبایسز شروع کردم زبانم را خواندن که آن موقع میسیز مِنون که عرض کردم خدمتتان و به یک جا رسیدم دیدیم واقعاً این کشور بسیار برایم جذاب است زندگی‌ام شده بود سینما، فرهنگ هندی و غذاهای هندی را یاد گرفتم .

دنیای زیبایی بود به نظر من یک تجربه‌های متفاوتی آدم تجربه می‌کند همیشه تو زندگی آدم‌ها چیزهای جدید را وقتی می‌بینید دیسکاوری می‌شود به نظر من و هندی‌ها آدم‌های مهربانی بودند؛ ولی از نظر فرهنگ صفر و یک بودیم با هم دیگر یک واقعیت نمی‌توانستیم بگوییم؛ مثلاً از نظر فرهنگی فکر کن خیلی ساده اولین تجربه‌های بامزه‌ای که برایتان تعریف کنم این بود که مثال عرض می‌کنم ما با قاشق چنگال غذا می‌خوردیم تو ایران یک‌دفعه می‌رفتیم تو هند یک ظرف بزرگ غذا می‌آوردند می‌گذاشتند کنارت و همه از این ظرف غذا را میل می‌کردید فینگرواش را یادتان است کاسه‌های فینگرواش این سوتی را نود درصد از ایرانی‌ها از جمله من دادم آقا یک کاسه می‌آورد برایمان حالا دوستانی که دارند تماشا می‌کنند ملحق شدند.

به ما توضیح بدهم بسیار خاطرات زیبا و خنده‌داری است یک کاسه البته این‌ها که با دست غذا می‌خوردند یک کاسه کنار غذا می‌گذاشتند بهش می‌گفتند فینگرواش اگر درست بگویم چیزی که تو ذهن من است یک لیمو توش می‌گذاشت شما با این لیمو انگشت‌هایتان را تمیز می‌کردید و تو این کاسه آب آقا من فکر کردم آبلیمو من عاشق آبلیمو هستم آقا یعنی در ماه بالای مثلاً بیست لیتر شربت مختلف آبلیمو میل می‌کنم حالا فکر بکنید توی این وسط این را خیلی خوشحال شدم این را شروع کردم به خوردن تا آمدیم بخوریم یک‌دفعه داد زد نخور، نخور این برای چه است؟ این برای دست شستتان است مطمئناً یک قلپ را خوردم دروغ به شما نگویم تو آن زمان این یک تجربه خیلی قشنگی بود و تعقیب کردم من یک غذای ایرانی ما فرهنگ غذایی کشورمان برنج سفید من ساده‌اش را دارم عرض می‌کنم مشخص چه است.

آن برنج کباب‌هایمان مشخص است آنجا یک غذای خیلی ساده‌ای داریم ما حالا فکر کنید یک‌دفعه می‌روید توی یک کشور دیگر غذای هندی باز هم برایمان جذابیت در حد یک مک‌دونالد جذاب بود مثال می‌زنم آدم برود یک بیگ بگ تویش بخورد؟ در این حد می‌توانست یک جذابیت ساده داشته باشد؛ ولی این که بتوانی روتین زندگی‌ات باشد نمی‌شد اُخت بشوید تو هندوستان این از نظر حالا ریزش می‌کنم دیگر از الان نظافتش بود واقعاً صفر بود تو زمانی که من آنجا بودم هنوز هم مطمئنم نمی‌شود فرهنگ را تغییرش داد یک استایل نوع بزرگ‌شدن هر فرد نوع برخوردی که هر فرد دارد به‌مرورزمان رویش تأثیر می‌گذارد دیگر اطرافیان را حتی شما با یک فرهنگ دست خوردن غذا را شروع می‌کنید به مثال می‌زنم میل کردن این فرهنگ اُخت می‌شود. تو وجود شما و نشدن تغییر کردنش نشدنی دیگر این را باید مدنظر داشته باشید حالا رو پله‌های دیگر برویم مثال می‌زنم.

ابراز احساسات کردن به زبان‌های دیگر تو آن زمان کار آسانی نبود شاید من احساس دلتنگی‌ام را شاید بخواهم با یک نفر به اشتراک بگذارم تقسیمش کنم یک وادی دیگر بود اولین هُم سیک (غم دوری) زندگی‌ام بود؛ مثلاً آنجا تجربه‌اش کردم و فرهنگ که باز هم ریسک می‌کنم تو فرهنگ اُخت می‌شد بازم یک جوان تو ایران با یک استایل که زندگی می‌کرد جوان هم نبود یک بچه می‌توانم این را اسمش را بگذارم یک‌دفعه می‌روید تو یک کشور دیگر و حتی نوع تفریح‌هایمان مثال می‌زنم مهمانی‌های دورهمی ما برای مثلاً بزن، برقص در عروسی‌هایمان تبدیل شد به دیسکو مثال می‌زنم نوع محاوره‌ای که داشتیم با مردم به فارسی یک‌دفعه به زبان‌های دیگر تغییر کرد تشخیص دادن زبان خودش یک دنیایی برای خودش شاید شما بروید تو خارج از کشور تو کشورهایی که مثل هندوستان زبان بدن و نوع تلفظشان با کشورهای دیگر بخواهید قیاس بکنید که حالا شما دیدید تو هند این موضوع را این انگلیسی جدید را باهاش آشنا می‌شوید توی هندوستان می‌گویند انگلیس به دنیا آمد آمریکایی‌ها خرابش کردند هندی‌ها کشتندش این یک واقعیتی است.

کاظمی: الان که می‌گویند ما بیشترین جمعیت انگلیسی‌زبان با لهجه هندی هستیم.

دکتر: درست است آقا ولی خب از نظر جمعیتشان را حساب کنید و تقسیم شدند توی دنیا من یک جمله‌ای همیشه استفاده می‌کنم در کنار آن جمله‌ای که بهتان گفته بودم همیشه می‌گویم به مرزها اعتقاد نداشته باشید به آدم‌ها اعتقاد داشته باشند کسایی که تو جهان سوم یا جهان کشورهایی که درحال‌توسعه هستند زندگی می‌کنند این‌ها برنامه‌ریزی می‌کنند برای این که بخواهند پیشرفت کنند تو زندگی‌شان پس به مرزها اگر اعتقاد پیدا بکنند روی یک چارچوب محیط زندگی‌شان می‌مانند من دو تا دوست داشتم خواهر، برادر بودند فامیلی‌شان کوشیک دانشگاه پونا یونیورسیتی را یادتان است که شک شهری بود می‌توانم به‌جرئت بگویم اندازه کرج آن‌قدر بزرگ پونا یونیورسیتی آمده بودند حالا ریز می‌کنم.

دوست‌های هندی ما حتی تو دوستی‌هایمان هم به مشکل می‌خوردیم. فکر کنید ما گوشت‌خوار آنها گیاه‌خوار بودند اولین چیزی که شک کرده بود من را حالا فکر کنم ما خوزستانی بودیم جنوبی بودیم عاشق کباب اصلاً کباب تو ایران از جنوب شروع شد دیگر همیشه تو خون ما دود و آتش و کباب و این‌ها وجود داشت فکر کنید تو هند این‌ها اصلاً تو این وادی نبودند این‌ها اصلاً متوجه نمی‌شوند ما می‌گوییم کباب و این‌ها دوست‌های هندی ما که به‌مرورزمان با ما شروع کردند دوستی کردن و رفت‌وآمد می‌کردند من هم آشپزی‌ام بسیار خوب بود فکر کنید این‌ها گوشت را با ما تجربه کردند رفقا بعد من یک‌بار به شوخی درآمدم گفتم اگر کسی آمد؛ مثلاً پدرت آمد بهش بگویم؛ مثلاً برایش گوشت کباب بکنم گفت خیر تحت هیچ عنوان می‌کشند ما را در این حد برایشان یک چارچوب‌هایی وجود داشت حالا این دوست من.

کاظمی: حالا من هم یک خاطره تعریف بکنم از هند با موتور آقای دکتر امینی رفتیم گوشت گاو بگیریم از محله مسلمان‌ها حالا آن محله اسمش خاطرم نیست آقای دکتر گفت برو در آن خانه در بزن از قبل هماهنگ کرد این گوشت تو پلاستیک سیاه بگیر سریع بیا بدوها گفتم باشد بعد گفت اینجا مسلمان‌ها تو زیرزمین گاو را می‌کشند خورد می‌کنند پشت موتور آماده گفت بپر؛ یعنی صبر نکن پولش را بعداً باهاش حساب می‌کنم؛ یعنی ما این چند کیلو گوشتی را گرفته بود هماهنگ کرده بود من سریع گرفتم پشت موتور سریع از آن محله آمدیم بیرون گفت اگر هندی‌ها بفهمند اذیتمان می‌کنند.

دکتر: دقیقاً حالا قصابی‌های وجود داشت تو شهر پونا مرغ را می‌توانستی راحت بخری مشکلی نداشت مرغ را زنده سر می‌برید می‌انداخت تو دستگاه بال و پرش را می‌کند بهمان می‌داد. خانم دکتر گلناز ایشان فرمودند اتفاقاً از سن پایین آدم flexibel است تا سن بالا بله، که پله به پله اتفاق را ریز بکنیم کنار هم دیگر حالا از همان دقیقاً بشکه بوده حالا ما دستگاه می‌گوییم یک بشکه‌هایی بود مثل همین بشکه‌های مال ساختمانی توش چهارتا چیز کارکرده بودند مرغ‌ها را سربریده پرت می‌کرد داخل

حالا برگردیم سر موضوعی که داشتیم صحبت می‌کردیم حتی همان گوشت خوردن تو آن کشور مثلاً تغییر کرده بود یک رستورانی بود توی کروگان‌پارک حالا شما نام کروگان‌پارک را آوردید آقای محمد بهبهانی اگر درست بگویم یک رستوران ایرانی زده بود آنجا اگر یادتان باشد بهش می‌گفتند محمد کثیف چیزی که باب شده بود و ایشان هم فوت کرد خدا رحمتشان کند یاد کسایی می‌افتیم که حالا ده سال است کنارمان نیستند حالا فکر کنید از غذا خوردن بود، فرهنگ من بسیار سعی کردم اُخت بشوم با آن چیزهایی که آنجا وجود داشت با هند با این که سینما را می‌رفتم با جوان‌ها می‌گشتم خودم را اُخت می‌کردم تو جشن‌های دیدید که هر جا شروع می‌کنند یک آهنگی پِلِی کردن و آهنگ‌های هندی می‌زدند بالا و پایین می‌پریدند خوشی مردم هند قابل‌ستایش بود حال دلشان خوب بود درست می‌گویم با کمال بی‌پولی که داشتند؛ ولی بلد بودند لذت ببرند از آن ثانیه‌ای که وجود داشت تو زندگی‌شان.

کاظمی: کلاً مردم هند مردم خوشی هستند؛ یعنی با این که هیچی هم ندارند؛ یعنی خیلی وقت‌ها من می‌رفتم؛ مثلاً چند تا راننده ریکشا بودند یا آدم‌های دیگر آنجا نشسته بودند می‌دیدم خوش هستند خیلی شاد هستند با یک موزیک ساده خیلی خوش هستند به خودشان خوش می‌گذرانند البته همان زمان هم من می‌رفتم سینما اسم سینما خاطرم نیست یک مجتمع بسیار لوکس بسیار سینمای پنج‌بعدی و نمی‌دانم سیستم صوتی دالبی استریو خیلی باکیفیت اصلاً آن سینما هنوز هم با این کیفیت سینما نیست توی ایران تو همان شهر پونا بود

دکتر: دقیقاً آنی که دارید می‌گویید یا سینما آینوکس بود فکر کنم این که شما دارید می‌فرمایید که پله‌برقی بلند داشت سه طبقه را طی می‌کرد تا به بالا برسد بله سینما آینوکس بود حالا مثلاً یک خاطره حالا بامزه امروز دارم تعریفش می‌کنم؛ ولی روزی که برای من اتفاق افتاد گریه بود فکر کنید شب رفتم بیرون جایتان خالی رستوران رفتم این‌طرف آن طرف سینما رفتم بعد که سینما تمام شد آمده بودم می‌خواستم بروم خانه‌ام آدرس خانه‌ام تو ذهنم نبود کجا باید بروم و زدم زیر گریه کنار خیابان نشستم و این گریه من باعث شد. یک راننده ریکشایی بود (ماشین‌هایی که مسافرها را جابه‌جا می‌کردند) این ریکشا وایستاده بود به‌خاطر تیپ (انعام) که پدرم داده بود. تو ذهنش مانده بود که این پسر همان است که مثلاً پدرش همچین کاری کرده بود بعد گفتش من می‌دانم خانه شما کجاست به من این را فهماند. تو آن زمان به زبان خودشان و من را برد به خانه رساند.

خودکفائی مسئله اصلی مهاجرت است؟

بعد جا افتادن خودکفایی یک وادی خیلی مهمی بود موقعی که سنت پایین‌تر است حالا بچه‌هایی که هستند چند نفر هستند می‌دانم تجربه‌اش را داشتید تو خارج از کشور حالا سنین پایین و بالا بستگی به آن شخصیت فرد دارد که چطوری می‌خواهد خودش را اُخت کند من خودم را تو دل جنگ می‌انداختم؛ چون برایم مهم نبود می‌رفتم جلو ببینم چطور می‌شود تجربه را به وجود می‌آوردم هندوستان را من کوتاه و مختصر جمعش بکنم حالا داریم بازش می‌کنم که دستمان بیاید به کجا می‌خواهیم برسیم تو هندوستان دنیایی بود پر از عشق ولی خاکی خیلی خاکی من آدم زندگی‌کردن خاکی نبودم؛ یعنی آدمی نبودم که بتوانم مثال می‌زنم خودم را اُخت کنم با فرهنگ‌هایی که به نظرت حالا یک کم با کلاسش کنیم سیبیلایز (متمدنانه) می‌گویند بهش نمی‌دانم به‌روز کردن اجتماعی بخواهد توش باشد من نبودم و نمی‌گویم افسرده شدم دروغ می‌گویم اگر بگویم افسرده شدم؛

چون دوران  جذابی بود برای من آن دورانی که آنجا بودیم ولی نشد آقا هر طوری با خودم کلنجار رفتم نمی‌توانستم باهاش کنار بیایم مثال می‌زنم کمدهای خانه ما مثلاً با چوب گردو بود بهتان عرض می‌کنم کمدهایی که تو خانه‌ها وجود داشت تازه مثلاً ما خیلی باکلاس کردیم تو خانه‌مان رفته بودیم برایش بخاری خریدیم نمی‌دانم می‌گویم بخاری آب‌گرم‌کن برایش خریده بودیم همه با آب لوله حمام می‌رفتند اگر یادتان باشد بعد یخچال گرفته بودیم برای خانه که مثلاً تو چشم می‌آمد کولر روزی که من کولر برای خانه‌ام خریدم وصل کرده بودم تو محله پیچید که فلانی کولر وصل کرده تو خانه چون یک چیزی نبودش که عادی باشد برای هرکسی که مثلاً واترهیتری (آبگرمکن) که حالا این تفاوت فرهنگ این‌ها که دارم بهتان می‌گویم.

من آب سرد نباشد حالم بد می‌شود نمی‌توانم فکر کنم آنجا فرهنگشان این بود آب گرم را باید میل می‌کردند این تفاوت‌ها را به وجود می‌آورد آب گرم مثلاً شیر آب ما همه ایرانی‌ها عادت داریم با آب گرم حمام می‌رفتیم آنجا با آب سرد حمام می‌رفتند خیلی چیزها به‌مرورزمان می‌شد درستشان کنیم همه سعی‌مان را می‌کردیم این را خودمان را اخت کنیم جامعه‌ای که توش زندگی می‌کنیم بعد مهم‌ترین چیزی که تو زندگی هر فرد وجود دارد اُخت کردن خودش است با محیط زندگی و من تمام سعی‌ام را کردم و دیدم نمی‌توانم حالا نمی‌شد برسانم خودم را به آن خواسته‌ای که دوست داشتید دوست‌های بسیار درجه یکی داشتم.

کاظمی: چند سال هند بودید؟

دکتر: نزدیک یک سال و خورده‌ای شد جناب مهندس یک سال و خورده‌ای شد دقیقاً که نخواستم؟

کاظمی: حدود پانزده ساله شد دقیقاً یعنی سنتان شد پانزده سال؟

دکتر: خیر شدم سیزده و خورده‌ای تازه تولد سیزده سالگی آنجا بودم دیگر نشستم با پدر و این‌ها صحبت کردم گفتم کشور خوبی است؛ مثلاً کشور خوبی نیست هندوستان ولی آن چیزی نیست که دلم بخواهد و پدر، مادرم هرچند وقت یک‌بار می‌آمدند آنجا سر می‌زدند به ما یادتان باشد توریست هر شش ماه یک‌بار شما می‌توانید هندوستان بیاید یک قانونی حالا مادر من یک‌بار سه ماه با پاسپورت خودش آمد یک‌بار هم با پاسپورت پدرم می‌آمد؛ یعنی این‌طوری ما یک باگی را گرفته بودیم مال هندوستان این‌ها می‌توانستند بیایند بهمان سر بزنند یا مثلاً ما لوله گرم‌هایی که توی خانه‌مان استفاده می‌کردیم تو خانه هندوستان بود.

تو ایران نبود چه آن مین‌هایی که برایمان کار می‌کردند مستخدم‌هایی که کار می‌کردند همه داشتند دیگر مال عموم بود این موضوع تو این کشور لوله گرمی که برایمان درست می‌کردند یک تجربه قشنگی را راه انداخت برای من ولی واقعاً چیزی نبود که بتوانم بلندمدت تو آن کشور زندگی بکنم؛ چون که حال خوبمان به وجود نمی‌آمد؛ چون که قیاس می‌کردیم با یک گذشته‌ای که تو ذهنمان وجود داشت دیگر.

کاظمی: یک تجربه برتر داشتید دیگر من خودم توی یک شهر کوچک بزرگ شدم خب وقتی تهران قبول شدم خیلی برایم دنیا آمدم تو رؤیاهایم تو ویژنم همه‌اش می‌گفتم تو درست خوب است باید بروی تهران به خودم می‌گفتم بعد درسم تمام شد رفتم دبی بعد رفتم کشورهای دیگر بعد کم، کم دیدیم هرچه می‌روی جلو جاهای دیگر تجربیات بیشتری کسب می‌کنید.

دکتر: دقیقاً درست دارید می‌گویید یک استارتی بود  

کاظمی: ذهن وقتی تجربه زندگی بهتر را داشته باشد نمی‌پذیرد بروی جای ضعیف‌تر زندگی بکنی؟

دکتر: دقیقاً یعنی من خیلی باهاش کلنجار رفتم که بتوانم خودم را اخت کنم ماشین بخواهی بگیری مثال می‌زنم خریداری موتور و این‌ها ولی چیزی نبود که حال دل من را خوب کند نمی‌شد باهاش کنار بیای یک‌بار آدم‌ها هستند توی زندگی برنامه‌ریزی می‌کنند هرطور حساب و کتاب می‌کنی می‌گویی؛ مثلاً من می‌خواهم به یک هدف خودم را به یک اهداف برسانم خودم را ولی واقعاً نمی‌شد آنجا چون که بالاخره زندگی هدف داشتیم دیگر تو زندگی‌مان برای این که اگر پایم را تو دانشگاه بگذارم سه، الی چهار سال من درگیر این کشور می‌شوم پس برای همین نمی‌خواهم این اتفاق بیافتد حالا دبیرستانم مانده بود دیگر تو آن مقطع دیگر نشستم با خودم صحبت‌کردن و تو خیابان‌ها قدم‌زدن ببینم.

واقعاً چه است هدف‌های خودم توی زندگی دیدیم حالم خوب نیست خیلی وادی خوبی حال خوب بودن تصمیم‌گیری کردم به مالزی یعنی کشور عوض کنم بروم مالزی تو آن صحنه هندوستان حالا من چون که باید دسته‌بندی را کامل بکنم با شما داریم صحبت می‌کنیم کشور بسیار حال خوبی بود مردم بسیار مهربانی داشت، غذای بسیار خوشمزه‌ای داشت؛ ولی محدود بود برای فرهنگ من ایرانی چیز دیگری برای من جذابیت نداشت که بخواهم درباره‌اش به‌خوبی برایتان حرف بزنم مهم‌ترین وادی که ما ایرانی‌ها تو هند می‌توانند زندگی کنند آن گروه‌های دوستی که به وجود می‌آمد یک اکیپ همیشه ده‌نفره این‌ها با هم دیگر بودند و یک عمری را روزمرگی رد می‌کردند به نظر من این دیدگاه من است حالا نمی‌دانم دیدگاه شما چه است.

راجع به هندوستان هرچه کیفیتش هم می‌خواستی بیاوری بالا کیفیت تغییر نمی‌کرد یک بایدهای زندگی را به وجود می‌آورد مثال می‌زنم آنجا کولر می‌شد آپشن زندگی برایت گفتم مثال چون کسایی که نبودند نمی‌توانند به آن موضوع فکر کنند که منظور من چه است؛ مثلاً آب‌سردکن خانه یک آپشنی بود توی زندگی‌کردن همه این‌ها را به وجود می‌آوردی نمی‌توانستی اُخت بشوی خودت را با فرهنگ‌های مختلف این کشور باز هم مثلاً همین کشور بسیار زیبایی بود؛ ولی من هندوستان را هر کس بخواهد سؤال کند می‌گویم کشور زیبایی است برای توریست بودن تویش برای زندگی به نظر من کشور جالبی نیست اصولاً کشورهایی که تاریخ دارند جناب مهندس کشورهایی نیستند که ما بتوانیم تویش زندگی بکنیم.

کاظمی: چرا کشورهائی که تاریخ دارند برای مهاجرت خوب نیست؟

دکتر: ریز می‌شوم می‌روم تو پله بعدی یادتان باشد این سؤال را حتماً از من بپرسید حالا تو کشورهای مختلف برایتان بسیار ساده‌اش را مثال می‌زنم بعد می‌رسیم به آلمان را با کشورهای آمریکایی و کشورهای اروپایی و کشورهای آسیایی مثال می‌زنم قیاس می‌کنیم به این هدف می‌رسیم با هم دیگر.

کاظمی: حالا من که از هند مدتی که بودم؛ چون کوتاه‌مدت بود خاطرات بسیار خوبی داشتم با آن جامعه بچه‌هایی که آنجا دوست بودم هنوز هم بعضی از دوستی‌ها ادامه پیدا کرده بعضی از دوست‌های ما الان از همان هند تا پست داک اقتصاد مثل شما پیش رفتند، رفتند ژاپن دکتری خواندند و بعد رفتند آمریکا اتفاقاً یکی از دوست‌های ما الان لس‌انجلس است و از هند شروع کرد و از همان روز اول همان زمان داشت لیسانس اقتصاد می‌خواند الان خود پست داک اقتصاد دارد همیشه می‌گفت هدف من آمریکاست خب خانواده‌اش متوسط بودند هزینه‌هایش را نمی‌توانستند تأمین کنند هزینه‌های هند تنها جایی بود که می‌توانستند از عهده ان بر آیند واقعاً هم به هدفش هم رسید.

سکو پرتاب شما برای مهاحر تاز کدام کشور بود؟

دکتر: صعود کرد برای پروازش دیگر تو هند بچه‌های تو هند می‌گفتند؛ ولی من مالزی را برای این کار اعلام می‌کنم یک سکو پرتابی بود که برای کشورهای بعدی بتوانی تویش برنامه‌ریزی بکنی برای این که بتوانی اقدام بکنی برای زندگی حالا جدیداً ترکیه را مُد کردند دوستان می‌روند ترکیه که حالا شما تجربه‌اش را دارید می‌روند ترکیه که اوکی می‌رویم تو ترکیه بعد پایمان را توی خارج از کشور بگذاریم بعد برنامه‌ریزی‌های بعدی‌مان را انجام می‌دهیم؛ ولی بعضی جاها باتلاق است نمی‌توانی از آنجا پرواز بکنی بروی بعضی جاها جایی نیست که تو بتوانی از آن مهاجرت کنی. باید مدنظر باشد بعضی جاها شما می‌روید درست است سکو پرتاب است؛

ولی چه هزینه‌هایی و چه وادی و چه زمانی از شما می‌گیرد می‌خواهد بگیرد؛ ولی کشوری که شما تجربه‌اش را داشتید من آدم می‌شناسم تو ایران برای خودش نامبروان کسبه کشور بود حالا تو ترکیه بازم دارد قوی کار می‌کند برای خودش تو طلاسازی و این‌ها مثال می‌زنم برایتان ولی دنیای دیگری وجود دارد ببخشید من یک چیز مهم برایم آمد ببخشید عذرخواهی می‌کنم خدمتتان عرض کنم که این اوکی دنیای دیگری وجود داشت؛ مثلاً برای کسایی که می‌آمدند تو هند همه فکر مهاجرت به کشورهای دیگر بودند؛ ولی کسایی که الان تو ترکیه هستند یارو رفته پناهنده شده خب به چه بهایی پناهنده شدی تو این کشور ده سال از تاریخ پناهندگی‌شان می‌گذرد هنوز نتوانستند کشور مقصدشان تأییدی بگیرند که بخواهند مهاجرت کنند شما که داری این‌طوری سختی می‌کشند خب از روز اول می‌رفتی تو کشوری که از اول هدفت بود من این وسط این گپی که به وجود آوردید را متوجه نمی‌شوم نمی‌دانم این تجربه درسته یا خیر چیزی که من تعریف می‌کنم حالا شما حرفه‌ای‌تر هستید.

کاظمی:  بله من با چند نفر آدمی که تو ترکیه از کیس پناهندگی آمدند روبه‌رو شدم بسیار آسیب‌دیده بودند اصلاً به‌شدت آسیب روحی، جسمی، روانی سال‌ها و سال‌ها تو ترکیه کار سیاه می‌کردند دیگر اصلاً ترکی کامل یاد گرفته بودند دیگر اصلاً انگار همان ترکیه ماندنی شده بودند و یکی، دوتایشان هم در زمان کرونا آنهایی که من می‌شناختم برگشتند؛ یعنی به سیر این هفت، هشت سالی که تو ترکیه تو سیر پناهندگی بودند گذشتند خب آدم شاید تو همین ایران خوشحال‌تر بود نمی‌دانم حتماً که نیاز نیست آدم مهاجرت کند خوشحال باشد شاد باشد این جمله‌ای بود که خودش به من گفت. بچه کرمانشاه بود گفت تو کرمانشاه شادتر بودم نباید این اشتباه را می‌کردم.

حالا می‌رسیم به اینجا من می‌خواهم رو این وادی بیایم می‌رسیم به این که اصلاً چه شد که برگشتم توی ایران حالا آدم‌ها توی صحنه‌های زندگی بسیار موفق هستند مثل من توی آلمان بسیار موفق بودم؛ مثلاً تو آن تایمی که آلمان بودم؛ ولی حال دلم در آلمان خوب نبود یک جمله‌ای برای شما گفتم درباره مهاجرت گفتم مهم نیست کجا به دنیا آمدی مهم این است که به کجا تعلق داری این تعلق داشتن می‌تواند تفاوت بیاورد تو زندگی من آدم می‌شناختم توی ایران پسرعمو حتی خودم سخت بود برایش زندگی حتی اخلاق‌هایی که داشتند سه تا پسرعمو الان تو آلمان بسیار زندگی خوبی دارند اخلاقشان، خویشان مثل آلمانی‌ها بوده این‌ها پس یک لُکیشِن خوبی انتخاب کردند برای زندگی‌شان من بیست سال دیگر می‌ماندم هند حال دلم خوب نبود، هند تمام شد ما آمدیم بیایم ایران این جالب است الان برایتان تعریف بکنم آمدیم بیایم ایران.

کاظمی: در هند انگلیسی یاد گرفتی یا نه فقط هندی یاد گرفتی؟

دکتر: هم انگلیسی هم هندی اما هندیم خیلی بهتر بود. هندی‌ام را به من نمره می‌دادی آن‌وقت هجده انگلیسی را بهم یازده می‌دادی تا این حد بهتان می‌گویم آمدیم پرواز کردیم بیایم ایران مثلاً گفتم بیایم تو ایران تصمیم‌گیری کامل می‌کنم که می‌خواهم چیکار انجام بدهم این هواپیما نشست خب ما آمریکایی بودیم خودمان نمی‌دانستیم چه کشور شیکی داریم چه حال خوبی داریم تو کشور خودمان تو خیابان‌ها چقدر تمیز هستند ماشین‌هایی که وجود داشت بسیار تفاوت‌ها را می‌فهمیدی و تصمیم‌گیری کردم دیگر برنمی‌گردم هند با این که چقدر سختی وجود داشت دیگر خودتان می‌دانید که کسی که بخواهد برود هند درس بخواند بعد نمی‌دانم آفرلِتِر بگیرد آفرلِتِر را تأیید بکنی بعد بیایی ببری تأییدش کنی توی سفارت تائیدیش را بگیری.

این مدرک‌ها خیلی در حد یک آمریکا رفتن سخت است به هند رفتن این تجربه را کسی ندارد نمی‌داند چه دارم تعریف می‌کنم و چیز جالب برایتان دو، سه تا خاطرات قشنگ هند برایتان بگویم و برویم پله بعدی مثلاً یک جشنی داشتند ترقه‌بازی توش می‌کردند این‌ها آتش‌بازی توش می‌کردند یک پیرزن همسایه‌مان بود یک سروصدای می‌آمد که من گفتم این سکته کرده است رفتم در زدم گفتم حالتان چطور است بعد آمد بیرون پیرزن نود‌ساله داشت حال می‌کرد با این سروصدا یعنی من نمی‌توانستم باهاش کنار بیایم، اما برای این پیرزن هندی خیلی عالی بود این داشت لذت می‌برد از این وادی و این برای من از نظر اعصابی رو نِروم رفته بود این موضوع یا مثلاً یک شب با پدرم این‌ها رفتیم جشن آب‌بازی بود آب‌های رنگی درست می‌کردند تو هند،

آقا ما تو خیابان بودیم یکی داشت رد می‌شد پدرم با کت‌وشلوار بسیار شیک و ارزنده پوشیده بود رنگ را کوباند تو سر پدر ما به خنده و شوخی پدر من هم می‌گفت دیگر شده و کاری‌اش نمی‌شود بکنم دیگر خودش رفت وسط با این‌ها خنده و شوخی‌کردن و این‌ها یک پیرمرد آمد پدرم پرت کرد تو سرش یک رنگ را رنگ‌بازی باهاش کرد شما وقتی تو هندوستان دیدید تو اروپا هم همین‌طوری تو کشوری تو هر جا که زندگی می‌کنید محل زندگی را باید بروید رجیستری‌شان کنید اگر یادتان باشد این‌طوری بود توی ده روز اولی که می‌آمدی رجیستری شن (ثبت‌نام) آقا ما رفتیم اداره پلیس همه بچه‌ها گفتند می‌روید آنجا چهار، پنج ماه کارتان می‌افتد عقب تا رفتیم دیدیم یک نفر دوید آمد جلو بغلمان کرد این کی بود این همان پیرمرد بود که پدرم تو سرش همان آبرنگ را کوبانده بود فکر می‌کنید تو چند روزکار من انجام شد تأییدیه رجیستری شن اقامتمان اصولاً شما تحویل می‌دادی می‌گفت برو چهل روز دیگر بیا تو بیست دقیقه آقا برای ما تأییدیه را دادند.

کاظمی: من می‌گویم اگر کسی نیت مهاجرت می‌کند و صادقانه می‌رود و زحمت می‌کشد خیلی چیزها را خدا خودش درست می‌کند خب حالا هر چیزی می‌شود اسمش را گذاشت خودش درست می‌شود یعنی نمی‌دانم چرا ولی صادقانه یعنی آنی که صادقانه می‌رود خیلی سختی می‌کشد؛ ولی خیلی چیزها هم درست می‌شود.

دکتر: خب این‌ها می‌گویند دیگر خدا هجرت کننده‌ها را دوست می‌دارد این را حالا من شنیده بودم پدرم همیشه به هم می‌گفت موقعی که می‌خواستم مهاجرت کنم؛ ولی خب این‌ها گفتن دیگر فکر کنم خودتان می‌دانید دیگر این‌ها شیرینی حرف‌های بیانی که تو مهاجرت می‌تواند به وجود بیاید وقتی می‌روی توی موضوع تازه می‌فهمی چه اشتباهی کردم، چه خوبی کردم ایکس، وای، زِد می‌آید کنار هم دیگر هندوستان دیگر این‌طوری شد کشیده شدیم ما آمدیم ایران تو سه ماه کاری کارهایم را کردم با اجازه‌اتون با اجازه رفتم مالزی.

دکتر: رفتم مالزی و توی دانشگاه مالزی آفرلِتِر گرفته بودم دیگر رفتیم آنجا یک دوره کوتاه زبان خواندیم ما آنجا که بعدش دیگر پیش‌دانشگاهی و همه چیز دیگر افتاد پشت‌سرهم دیگر زندگی تو یک رول کامل افتاد توی کشور مالزی حالا کشور جانم.

کاظمی: کدام شهر بودید؟

دکتر: من خود کوالالامپور بودم که ببینید توی مالزی جزئیات را بگویم برایتان ما یک مرکز داشتیم به اسم کوالالامپور دیگر یک مرکز استانشان می‌شد دیگر حالا پایتخت هم می‌شد دیگر دقیقاً ما تو سر دانگ زندگی می کردم. دورتادور این کشور را آمده بودند برنامه‌ریزی کرده بودند آمده بودند جنگل‌ها را به‌جرئت بهتان می‌گویم چند تا خانه توش ساخته بودند و چند تا دانشگاه به وجود آورده بودند برنامه‌ریزی کرده بودند برای آینده‌شان آمده بودند چیکار کرده بودند آمده بودند؛ مثلاً شهرهایی مثل پوتراجایا به اسم سایبرجایا به وجود آورده بودند حالا دور تا دورش وجود داشت می‌آمدیم این‌طرف که می‌آمدیم ماینز را به وجود آورده بودند من فوق‌العاده حرفه‌ای مالزی را بلدم جناب مهندس می‌توانم به‌جرئت بهتان بگویم شما یک خودکار به من بدهید کل مالزی را برایتان نقاشی می‌کنم حال خوب من تو مالزی بوده.

کاظمی: من هم چهار سفر مالزی رفتم البته توریستی رفتم هر چهار سفرش خیلی از شهرها را گشتم.

دکتر: نظرتان چه بود راجع کشوری که تویش رفتید؟

کاظمی: من چون عاشق جنگل‌های استوایی هستم بسیار جنگل‌های استوایی را دوست دارم هر دفعه هم رفتم مالزی یک‌ توری را حتماً برای جنگل‌های استوایی رفتم یک‌بار جنوب مالزی و سنگاپور رفتم، یک‌بار کوالالامپور و یک‌بار هم با خانواده سمت شمال پنانگ و لنکاوی رفتم.

دکتر: درسته حالا لنکاوی بسیار زیبا حالا می‌رسیم به آنجا ریزش می‌کنیم آمدند پس این‌ها کوالالامپور را به وجود آوردند دور تا دورش شهرهای مختلف به وجود آورده بود که چه‌کار کنند آمده یکی را گذاشته برای رشته‌های پزشکی و بیمارستان درست کرده بود، یکی آمده بود یک شهری درست کرده بود شهر سیاسی‌اش کرده بودند یک شهر را شهر آیتی‌اش کرده بودند تقسیم‌بندی‌ها را بسیار قشنگ ولی کسی که هفده، هجده سال پیش مالزی را دیده بوده متوجه می‌شود من چه می‌گویم چرا آن پارکینگ را ساخته یک ساعت بعد می‌دیدی آن پارکینگ پر از ماشین می‌شد؛

یعنی پلن برنامه‌ریزی واقعاً جهش کشور توسعه شدنش را می‌توانستید ببینید شما یعنی پیشرفتش را دقیقاً می‌توانستید ببینید که کشوری که درحال‌توسعه دارد اتفاق برایش می‌افتد در کنار مردم بسیار بی‌کلاس مردم بسیار چطوری بهتان بگویم هرچقدر هندی‌ها مهربان بودند آزادی که داشتند پول‌هایی که به وجود آورده بود برایشان گنگسترشان کرده بودند دعوایی‌شان کرده بودند مالزی‌ها را بسیار توی آن فقر نمی‌توانیم کلمه فقر را برایشان بگذاریم؛ ولی بی‌پول بودن کنترل دولت بالای سرشان بود بسیار مهربان بودند با توریست‌هایشان ولی به‌مرورزمان که وضع مالی‌شان خوب شد خود مالزی‌ها یکی از دلایلی بود که من آن کشور را ترک کردم.

کاظمی: الان این جمله شما را یک دوست دیگری هم گفت من اتفاقاً چند وقت پیش می‌خواستم باهاشان یک لایوی هماهنگ بکنم ایشان اتریش هستند هفت سال گفتم چرا مالزی نماندید تو که آنجا استاد دانشگاه بودی بیزینس‌های خوب داشتی می‌گفت مردمش به‌ظاهر که می‌بینی مردمش خیلی مهربان‌اند، بسیار حرمت می‌گذارند آنجا هم یک کمی هندی و چینی و این‌ها هم زیاد هستند تو مالزی فقط خود مالایی‌ها نیستند حالا شصت و پنج درصد جامعه مالایی هستند. این‌ها تجربه شخصی هرکسی است از هر کشوری از هر فرهنگ و کالچری که می‌رود حتماً گوش کنید کسایی که علاقه دارید ببخشید. این وسط هرکسی می‌خواهد مهاجرت کند به قول آقای دکتر امینی دوستم همیشه می‌گوید بگوید به فلان کشور و با این هدف، هدفش کاملاً مشخص باشد نگوید از فقط می‌خواهم بروم نه آن‌طوری هم نیست که کشور ما بسیار بد است. شما باید به کدام کشور را مشخص کنید

کاظمی: می‌فرمودید وارد مالزی شدید.

دکتر: اوکی خدمتت عرض کنم که دیگر آمدیم تو یک کشوری بسیار شیک بود خداوکیلی یعنی از روز اول نظافت این کشور، برندهایی که تویش وجود داشت موبایل من هی دارد خدمتتان عرض کنم که دارید صدای من را شما خیلی ساده‌اش را بهتان بگویم توی یک کشور جدید که حال دلم با آنها خوب شده بود و می‌دانستم اینجا می‌توانم بمانم یک تجربه جدیدی بود مثبت بود کشوری بود که می‌شد آینده را حداقل درس‌خواندن را تویش ببینید دیگر آنجا شروع شد زبان مالزیایی با اجازه‌تان یاد گرفتم هندی‌ام را حرفه‌ای‌تر کردم تو آن زمانی که تو آن کشور بودم و انگلیسی که دیگر تکامل‌یافته بود دیگر وارد پیش‌دانشگاهی شدیم ما یک چیز جالبی که وجود داشت؛ مثلاً توی ایران حالا این‌طور نبودش دانشگاهی که من توش درس می‌خواندم من نمی‌دانستم بین آیتی و بین رشته بیزینس چه رشته‌ای را صدای من را دارید شما؟

کاظمی: می‌خواهید؛ چون به یک ساعت نزدیک شدیم بخش اول هند را تمام کردیم حالا مالزی را بگذاریم تو لایو بعدی هماهنگ کنیم مالزی و بعد آلمان تجربیاتتان تو آلمان صحبت بکنیم شما زمانش را مشخص کنید لایو بعدی را.

دکتر: حتماً خوشحال می‌شوم من درباره مالزی بخواهیم جمعش کنیم هندوستان را بخواهیم جمعش کنیم با هم کشوری بود که مردم مهربان فرهنگ متفاوت با ما خیلی ساده‌اش را عرض کنم خدمتتان آدم‌های مولتی‌ترلیونر را می‌بینید.

کاظمی: تو  لایو بعدی اگر شما فرصتش را اعلام بفرمایید باز ادامه بدهیم مالزی را ادامه بدهیم زمانش را شما بگویید.

دکتر: حتماً هند را من جمعش کنم فقط که شما دستور فرمودید ببینید هندوستان یک کشوری بسیار زیبا تاریخش اخت با تاریخ کشور ما یعنی شما موزه‌هایش را که می‌روید می‌بینید نصفه موزه‌های ایران دیگر زمانی عضو کشور ما بوده و امروز خودشان ملی شدن برای خودشان کشور خودشان را دارند کشوری که برای تفریح بسیار کشور زیبایی ولی کشوری نیست که ما بتوانیم بلندمدت تویش زندگی کنیم یعنی می‌تواند یک سکو پرتابی باشد.

برای کسی که مهاجرت می‌کند تو آن زمان امروز هم نیست کشوری نمی‌تواند باشد که برای مهاجرت الان دقیقاً با بزرگانی همچون شما که آمدیم همچنین پیج‌هایی را به وجود آوردیم اگر قرار است پلنت را بگذاری مثال می‌زنم برای کانادا از همان اول اقدام بکن برو کانادا چرا تایمت را خراب می‌کنی چرا هزینه‌های زیاد می‌کنی تو خود ایران زبانت را تکمیل کن اپلای کن برو کانادا می‌خواهی بروی آلمان یکباره پا شو برو آلمان هیچ کجا مثل خود ایران سکو پرتاب نمی‌تواند باشد برای کسایی که مهاجرت می‌خواهند بکنند؟

کاظمی: هزینه آموزش زبان تو کشور ما خیلی پایین است. یعنی هزینه‌ای که شما توی آلمان یا کانادا یا حتی می‌خواهی بروی دو سال تو هند باشی خیلی تو همین ایران به کسب و کارت هم می‌رسی به وقتت هم می‌توانی بگذاری کنار خانواده‌ات هم هستی خیلی هزینه‌های خیلی مناسب‌تر هم هست ذهنت هم آرام است.

دکتر: آخر جناب مهندس من خیلی‌ها را دیدیم حالا من یکی از دلیل‌های حالا من نمی‌آیم تو لایوها این‌طوری یکی ادب شما بود و این خطی بود توضیحی بود که به من دادید که چرا دارید این کار را انجام می‌دهید بود که قبول کردم خیلی ساده‌اش را دارم عرض می‌کنم خدمتتان خیلی‌ها را من تو ایران می‌شناسم خانه فروخته برای مهاجرت، خیلی‌ها را می‌شناسم ماشینش را فروخته برای مهاجرت و هنوز هیچ کارنکرده هنوز یک آفرلِتِر برای درس‌خواندنش نگرفته و همچنین کاری کرده زبان نخوانده هنوز ولی آمده پولش را آماده کرده پولش را به دلار نکرده که به همه چیز تبدیل نکرده که می‌خواهد مهاجرت کند.

خیلی‌ها را می‌شناسم تو همین تورم چندساله، دو‌ساله که تو کشور ما بوده مثال می‌زنم ما یک زمین خریده بودیم مثال می‌زنم‌ هر شخصی زمینی که دو میلیارد پولش خریدی تو ایران امروز چهل میلیارد پولش است خیلی‌ها این اشتباه را می‌کنند من خواهش می‌کنم یکی از این لایوهایی که با هم دیگر می‌گذاریم حالا چون که لایومان قرار بود خاطره باشد دستور دادید در حد فان ببریمش جلو تخصصی حتماً در مورد این که چه برنامه‌ریزی می‌کنند برای مهاجرتشان من صفر تا صد مهاجرت را قانونی‌شان را بهشان یاد می‌دهم اصلاً نیاز به بیزینسی ندارم من کاری نکنند فقط که بخواهند یک برنامه‌ریزی کنند.

یک اهدافی را برای خودشان به وجود بیاورند به قول شما هزینه پایین زندگی‌کردن تو ایران زندگی‌شان را داشته باشند روزی بیا ریسک کن هزینه زیادی بده کهکارت اکی شده باشد خیلی‌ها شما هم دیدید این موضوع را از کسایی مشورت بگیرید برای مهاجرتتان با کسایی برنامه‌ریزی کنید که همسوی شما بودند یک جمله‌ای شما گفتید بسیار زیبا بود گفتید طرف دوستی که مثلاً به من راهنمایی کرده بود پزشک بود یا مثال می‌زنم مهندس بود به من وکیل چه ربطی دارد رشته بازاری که وجود دارد؛ مثلاً فعالیت می‌کردند مهم است هر وادی را مدنظر بگیرند توی یکی از لایوهایمان به طور تخصصی درباره این موضوع صحبت خواهیم کرد با اجازه شما چوب‌خط بدهیم دست مردم بدانند که چه برنامه‌ریزی می‌خواهند بکنند برای این که بخواهند مهاجرت کنند.

کاظمی: بله تو لایو بعدی مالزی و آلمان را صحبت خواهیم کرد و بعدش هر چیزی که شما هر چیزی که صادقانه بتواند به یک نفر حتی کمک بکند که نرود تو کشور غربت که نرود قایق مثل هفته پیش سوار بشوند هفتاد نفر انسان آواره ازمیر تا یونان ایتالیا تو دریا بشوند بابا هیچ ارزش ندارد این سبک مهاجرت.

دکتر: جناب مهندس برسی به آنجا و آن رؤیایی که ساختیم این نباشد که تو ساختی تو ذهنت.

کاظمی: احسنت واقعیت یک چیز آن هم هیچ جای دنیا نه بهشت برین، نه مدینه فاضله است می‌تواند یک مسائلی یک چیزهایی را شما از دست می‌دهی با مهاجرت یک چیزهایی هم به دست می‌آوری یک دوستی تو ترکیه بود پیرمرد بود هشتاد و یک سنش بود بسیار ثروتمند بعد این می‌آمد تو دفتر ما می‌نشست ببخشید من یک خاطره تعریف بکنم.  گفتم حاجی تو بیست تا خانه فقط تو همین محل داری بیست تا آپارتمان داری می‌گفت من نیاز مالی ندارم فلانی کاظمی من می‌گفت به زبان نمی‌توانم احساسم را می‌گفت من ترکی هم فول هستم؛ یعنی این‌طور نیست که ندانم.

دکتر: موقعی که من این را گفتم شما یک لبخندی زدید موضوع احساس ابراز کردن سر این موضوع بود فکر کنم.

کاظمی: خیر جدی شما وقتی اصلاً شاید ترکی هم من الان می‌فهمم آهنگ هم گوش می‌کنم شاید متوجه می‌شوم؛ ولی آن احساسی که از آن آهنگی که شما از دوسالگی شنیدید. تو ترکیه به دستت نمی‌آید آن آهنگ آن احساس را منتقل نمی‌کند با آدم‌ها نمی‌توانی بنشینی یک‌کلام تمام یک مفهوم را تو یک جمله بهش انتقال بدهی من می‌گویم اگر کسی می‌خواهد مهاجرت کند شخصیت‌های آدم‌ها خیلی با هم متفاوت هستند؛

ولی درست نه به هر قیمتی نرود خودش را تو کوه‌های ترکیه قانونی و غیرقانونی و تو مرز فلان و به هر طریقی الان شما می‌دانی استرالیا چند سال است آن بنده خداها تو آن کمپ‌ها توی گینه‌نو اگر اشتباه نکنم آنجا درگیر هستند چقدر بیماری روحی، جسمی حالا من خود ترکیه را یک لایوی دارم این چند شب اگر بتوانم هماهنگ بکنم با این دوستی که تو ترکیه است کامل درد و دل‌های ترکیه را می‌گویم از محله ایرانی‌ها می‌گویم اصطلاحاً محله ایرانی‌ها در استانبول محله مهاجران واقعاً بسیار بد بود.

دکتر: شبیه هند بود آن زمان دیگر.

کاظمی: خب هند می‌دانید آن زمان من سنم کمبود با هر چیز جدیدی لذت می‌بردم سینمای نمی‌دانم دالبی استودیو، کافه فلان دیدن معبد اُشو تو پونا هر چیزی که به آدم خوش می‌گذشت یا مرکز تفریحی بیرون پونا بود پرامید اگر شما خاطرتان باشد یک جایی بود همه چیز شبیه هرم بود همه تفرجگاه و استخر داشت بسیار زیبا بود آن روز می‌دانی آدم سنش کم است هی دنبال چطوری بگویم دنبال جاذبه‌های جدید می‌گردد ایده‌های جدید.

دکتر: خب انسانیت که به وجود می‌آورد؛ ولی وقتی بخواهی تکرارش بکنی بسیار سخت است اُخت شدنت تفاوت‌ها را به وجود می‌آورد.

کاظمی: خب بعد هی تو ذهنت سبک‌وسنگین می‌کنی می‌گویی خب در ازای این‌همه سختی من چه قرار است تو هند یا ترکیه به دست بیاورم خب یک موقع می‌گویی من پنج، هفت سال آلمان می‌مانم سختی می‌کشم کار جنرال می‌کنم کاری که تو ایران سمت‌های خوب داشتم کار خوب داشتم ولی می‌گوید درش امیدواری برای پاسپورت است؛ ولی خب توی هند یا تو ترکیه یا مالزی آن هم نداری آنجا فقط می‌گوید پول بیاور، سرمایه بیاور، تخصص بیاور دنبال سرمایه‌گذار چون خودش هم هشتاد و پنج میلیون جمعیت دارد که بعضی از روستاها به‌شدت اطراف استانبول فقیر بودند به‌شدت یعنی من این کلمه را.

دکتر: دقیقاً چیزی که شما می‌فرمایید آن پنج سالی که می‌خواهی وقتت را بگذاری تو کشوری که هیچ ربطی برای مهاجرت تو ندارد هیچ تجربه‌ای حتی از لحاظ زبانی برایت به وجود نمی‌آورد بمان تو کشور خودت سرمایه بیشتری مطمئناً درمی‌آوری تو کشور خودت اگر موفق کار بکنی کسی که تو ایران موفق باشد تو ترکیه موفق باشد مطمئناً ده برابرش را تو تهران می‌تواند موفق‌تر باشد توی ایران شک نفرمایید.

کاظمی: افراد مختلفی بودند باز چون من تأکید می‌کنم آدم‌ها خیلی ایده‌هایشان فرق می‌کند آدم بود که توی تهران بیست و دو تا واحد مسکونی داشت اداری داشت؛ مثلاً دفتر دندان‌پزشکی داشت دوست شده بود با ما آنجا هم‌خانه‌اش را توی یک مجتمع خوب خریده بود هر موقع حوصله‌اش سر می‌رفت می‌آمد ایران یعنی هی می‌رفت یک‌دفعه می‌دیدی یک ماشین کمپ خریده دارد دور ترکیه را می‌چرخد این آدم بازنشسته شده نگاهش فرق می‌کند دنبال فضای سبز و دریا و آرامش و سکوت درآمدش هم دارد جان.

دکتر: به هیچ رسیده آن.

کاظمی: بله فقط می‌خواست استراحت کند برای شنا تو دریا مهم بود آرامش، رطوبت، جنگل، فضای سبز.

دکتر: ما داریم در مورد عموم مردم صحبت می‌کنیم که دوست دارند مهاجرت کنند و پیشرفت کنند حرفت کاملاً صحیح است.

کاظمی: آدم‌ها فرق می‌کند؛ ولی تأکید دو تا حادثه تو شهر ما اتفاق افتاد دو حادثه عذرخواهی می‌کنم منجر به قتل بابت این که این خانواده‌هایشان را بچه‌ها تحت‌فشار گذاشته بودند که به ما پول بدهید من لایوهای دیگر هم گفتم به ما پول بدهید ما می‌خواهیم مهاجرت کنیم این خیلی انگیزه من را زیاد کرد که این سایت، پیج و کانال یوتیوب را راه بی اندازم می‌گویم باشد می‌خواهی مهاجرت بکنی جایگاه خودت را منابع مالی خانواده‌ات را توانمندی‌هایت را بشناس یک موقع است.

توانایی مالی نداری حداقل با درس‌خواندن با تلاش بیش از حد من لایوهای قبلی‌ام با آقای دکتر فرساد می‌گفت من هجده ساعت تو استرالیا درس می‌خواندم خیلی ارزشمند است آدم سیزده، چهارده ساعت درس بخواند طوری که استادت روز آخر بگوید آقا این کارت هرچقدر پول می‌خواهی از توی ان بردار برنگرد از استرالیا این ارزش این یک هدف‌گذاری آقای دکتر من لایو بعدی را اطلاع‌رسانی خواهم کرد؛ چون یک مقداری ساعت‌ها آخر شب که تو ایران می‌رود حجم مصرف اینترنت بالا می‌رود و ترافیک می‌شود من تو لایو بعدی به امید خدا بتوانم باز داستان شما را تمام بکنیم تو لایو بعدی بعد شما هرچه که فکر می‌کنید برای یک نفر ما حالا چه فرایند مهاجرت به آلمان چه چیزی که به درد یک نفر بخورد برای مهاجرت به آلمان توی دو تا لایو بعد از پایان داستان شما برویم.

دکتر: حتماً ممنون از وقتی که گذاشتید و بعد توی لایو بعدی که می‌رویم بالا مختصر در مورد لایو قبلی هم صحبت می‌کنیم خیلی کوتاه چون اولین‌بار تا این یخ آب بشود یک کم زمان‌گیر تره ولی تو لایو بعدی دیگر تجربه را تعریف می‌کنم کوتاه و مختصر سریع ساپورت می‌کنیم کشورها را با هم قیاس می‌کنیم و هدف از مهاجرت‌های مختلف را اعلام می‌کنیم.

کاظمی: ما بتوانیم یک دو، سه تا لایو دیگر برویم که کامل و معتبر بشود دیگر واقعاً به درد یک نفر بخورد گوش می‌کند مخصوصاً کسی که هدفش آلمان است؛ چون شما تجربه‌تان بیشتر تو آلمان بوده.

دکتر: درسته من در خدمتتان هستم خیلی ممنون از وقتی که گذاشتید. پیج اینستاگرام دکتر اشکان تیموری @job.germany

امیدوارم صحبت های من با دکتر تیموری در مورد مهاجرت در 13 سالگی از آسیا تا اروپا برای شما عزیزان مفید بوده باشد. و برای دیدن بقیه لایوهای من با دکتر تیموری در مورد روشهای قانونی مهاجرت به آلمان و تجربیات تحصیل در مالزی تا آلمان کلیک بفرمائید. اگر دوستی علاقه مند بود تجربیاتش را با دیگران به اشتراک بگذارد. به من از طریق فرم ذیل سایت saeidkazemi.ir به من پیام بدهید.

تجربیات تحصیل زبان انگلیسی در سیدنی استرالیا

تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا (بخش سوم)

برای تماشا بخش سوم و پایانی صحبت های من با آقای دکتر فرساد در مورد تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن فایل صوتی بخش سوم و پایانی صحبت های من با آقای دکتر فرساد در مورد تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

کاظمی: سلام به همه دوستان عزیز خیلی خوشحال هستم که با بنده همراه هستید سعید کاظمی هستم؟ به لایومان آقای دکتر تو بخش اول داستان زندگی‌شان را گفتند؛ یعنی لطف کردند از ابتدا از روستای خراشاد یک روستای کوچک زندگی‌شان را شروع کردند بعد تحصیلاتشان را شروع کردند بعد مراحل اَپلای، اَدمیشن و این‌ها را توضیح دادند.در دو لایو آخری آقای دکتر با جزئیات، خاطرات خیلی جذابیتعریف کردند. از اینکه چطوری وارد استرالیا شدند، چطوری خانه اجاره کردند، خیلی توضیحات کامل دادند.

امروز تو لایو سوم قصد داریم که در مورد تحصیل در خود دانشگاه وسترن یونیورسیتی استرالیا و راه‌های تحصیل در دانشگاه صحبت کنیم.

سلام آقای دکتر من ابتدا یک توضیح دادم در مورد لایو اول و دوم  امشب هم در خدمت آقای علی فرساد هستیم تجربیات ایشان از تحصیل زبان انگلیسی در استرالیا را بررسی خواهیم کرد خیلی جذاب آقای دکتر تعریف می‌کنند با جزئیات کامل امشب وارد دانشگاه می‌شویم دیگر در مورد خوابگاه، پرواز، ویزا تمام مراحل قبلی تو دو تا لایو قبلی صحبت کردیم امشب وارد دانشگاه می‌شویم خوابگاهتان هم عوض کردیم سر سال نو تو لایو قبلی امروز می‌رویم تو دانشگاه و توی محوطه دانشگاه دیگر از آنجا برای ما تعریف بکنید تحصیل حالا من دانه، دانه سؤال می‌کنم.

از لحظه ای که وارد دانشگاه در استرالیا شدید بفرمائید؟

دکتر: در مورد ورود به دانشگاه دیگر سال 2009 شده بود وارد دانشگاه شده بودم و آنجا محلی که اجاره کرده بودم یک ویلا بود شرایط ویزا را عرض کردم خدمت شما یک محلی بود که یک فضای بازی داشت جایی که من در این ویلا مستقر بودم یک اتاق پرایوتی (خصوصی) داشتم حدود در ابعاد پانزده متر تقریباً امکاناتش مثل آن فِلَت بود تختی داشتم، یک یخچال داشتم یک میز کاری داشتم یک کتابخانه قفسه خالی کتاب بود و آنجا ما دوازده نفر بودیم که به‌این‌ترتیب اتاق داشتیم و محیط آشپزخانه را تلویزیون را شِیر می‌کردیم. سرویس آقایان و خانم‌ها از هم مجزا بود شروع شد بعد از تعطیلات این را بگویم توی ایام تعطیلات خب من دور می‌زدم محیط‌های مختلف را دور می‌زدم آشنا بشوم با شرایط مختلف با این که هر بخشی کجاست کتابخانه کجاست مثلاً، کلاس‌ها کجا قرار دارد جا‌های مختلف را دستم بیاید.

انتخاب استاد راهنما برای تحصیل در دوره فوق لیسانس در استرالیا

بعد از تعطیلات کریسمس هم دیگر بحث تحصیل و کلاس‌ها تعریف شد و البته عنوان اولین چالش این بود که یک استاد راهنمایی برای خودمان انتخاب می‌کردیم کاری که آنجا اتفاق افتاد جریانی که برای من یک‌خرده چالشی بود این که یک لیستی از آن اساتید و آدم‌ها را به آن هِد آن سرگروه رشته ما بیوتکنولوژی بهمان داده برای گروه زبان هم همین‌طور فرقی نداشت یک هدی داشت و آن هد یک سری افراد زیرمجموعه را معرفی می‌کرد می‌گفت شما باید بروید از این پروسه‌ها از این اساتید به‌عنوان استاد راهنما بروید متقاعد کنید که بیایند و راهنمایتان بشوند خب این کار را من بخشی را از قبل انجام داده بودم و حالا دیگر می‌خواستم در واقع موضوع پروژه باهاشان تعریف کنم و ببندم و فیکس کنم برای مرحله اول که رفتم و باهاش صحبت کردم و این‌ها.

کاظمی: یک توضیح بدهم آقای دکتر عذرخواهی می‌کنم آقای دکتر دارند دوره فوق‌لیسانس شان را توضیح می‌دهند درست می‌گویم؟

دکتر: بله برای این قسمت قرار بود که بروم با اساتید صحبت کنم و دیگر آن طرح پروژه را بهشان بدهم اینجا اشتباهی که کردم این بود؛ یعنی چیزی که به من آموزش داده نشده بود و نیاز بود که آموزش بگیرم معرفی کاربردی خودم ببینید یک وقتی شما خودتان را معرفی می‌کنید یک وقتی شما شیک خودتان را معرفی می‌کنید دلچسب خودتان را معرفی می‌کنید، گرم خودتان را معرفی می‌کنید در واقع یک وقتی معرفی صرفاً به یک سلام و علیک ختم می‌شود تمام یک وقتی معرفی منجر به مباشرت می‌شود آن طرف مقابل علاقه دارد آن شماره شما را بگیرد، شماره‌اش را بدهد ایمیل بدهد بگیرد و روابط ادامه پیدا کند.

چیزی که من یاد نداشتم با وجودی که زبانم خیلی خوب بود این‌ها را بلد بودم؛ یعنی روش را بلد بودم چه است، جزئیات این کار را بلد نبودم جزئیات چه هستند؟ فرهنگ قضیه است؛ یعنی این که بروم دستم را دراز کنم خودم را معرفی کنم بعد از معرفی بروم اسم و آدرس طرف را بگیرم شروع کنم علاقه‌مندی‌هایش را پیدا کرده باشم و مطالعه کرده باشم این استاد به چه چیزی علاقه دارد اینترست (علاقه‌مندی) چه است، چه تحقیقاتی انجام داده باشد، تحقیقاتش را خوانده باشم ببینم نقاطی که کارکرده و تمرکز کرده چه هستند، نقاط ضعف احیاناً چه هست، دو تا سؤال، چند تا سؤال برای خودم از آن مقاله‌ای که این فرد نوشته طرح کنم کجا‌ها کارکرده این‌ها را ببینم و وقتی شما از فضای علاقه طرف با مخاطبتان وارد صحبت با آن می‌شوید محال عاشقتان نشود، محال است دلچسب نباشد، محال است نخواهد با شما صحبت کند و تجربیاتت را با تو شِیر کند این یک نکته،

نکته دوم ما ایرانی‌ها شنونده‌های شاید آن‌چنان خوبی نباشیم.

ببینید تکنیک‌هایش را بلد نیستیم یک خورده پَسیو منفعل گوش می‌دهیم اجزای صورت خیلی در گوش‌دادن مؤثر مهم است سر خیلی در گوش‌دادن مؤثر مهم است، ابرو‌ها خیلی مهم است پلک‌ها خیلی مهم است این نورون‌های آینه‌ای که دو نفر ردوبدل می‌کنند خیلی مهم است خب یک وقتی، یک نفری این‌طوری استیل ایستاده استیل به معنای ترجمه‌اش می‌شود خُنُک سرد ایستاده و وارد صحبت می‌شود این هم ولی خیر روحیه دارد چشمش باز است، نگاه می‌کند، با ابرو‌هایش بازی می‌کند با گونه‌هایش بازی می‌کند این شرایط را من بلد نبودم و برای من هزینه داشت یاد گرفتنش و چون تجربه بود باز هزینه‌اش بیشتر همیشه تجربه‌های هزینه‌کردن از هزینه آموزش دیدن بیشتر است و این برای من تجربه بود برای من هزینه بیشتری داشت یک استادی با من قهر کرد کامل با من کات کرد و با وجود این که جزو کسایی بود.

که من واقعاً دوست دارم باهاش کار کنم حرفه‌ای بود آدم با سوادی بود آدم با سوادی بود مقالات خیلی قوی داشت و آن را از دست دادم متأسفانه بعد هم که به‌قول‌معروف واسطه هم فرستادیم این واسطه هم نتوانست این گره را بزند بین ما و آن استاد دیگر از دست رفت؛ اما اساتید دیگری که داشتم این را بگویم این جریان ازدست‌رفتن این استاد خوب‌روی روحیه من اثر منفی گذاشت هم ازیک‌طرف عصبی شده بودم که خب وقتی شما عصبی می‌شوید باز امکان دارد کار را خراب‌تر کند از چاله می‌افتید تو چاه این یک مطلب،

مطلب دوم این که می‌خواستم بروم با همین روش مثلاً بروم یک استاد روش send to all کنم این روش را ببرم برای همه بگویم این‌طوری قبل از این که این کار را بکنم گفتم با هِد دانشگاه صحبت بکنم هِد‌های هر بخش سر‌گروه‌های هر بخشی یک معاون پژوهشی، یک معاون دانشجویی چیزی به این معنا در کنار خودشان دارند این دوستی که من تماس گرفتم خیلی جدی هم صحبت کردم گفتم ببین من الان از استرالیا آمدم الان دارم هزینه می‌دهم این چه وضعش است واقعاً این چرا این استاد مرا نپذیرفته من می‌خواهم باهاش کار بکنم و بعد حالا اشک بریزم و داد می‌زدم بعد گفت که روش را برای من بگو از من پرسید گفت خیر این به درد نمی‌خورد این‌طوری فایده ندارد بیا دفتر صحبت کنیم من را دعوت کرد دفترش گفت ببین.

کاظمی: ایرانی بودند؟

دکتر: خیر هندی بودند من را دعوت کرد دفترش گفت بیا با جزئیات می‌خواهم این فیلم را آن نقشی که آنجا بازی کردی دقیقاً مثل فیلم اینجا برای من اجرا کنی و ری‌اکشن‌ها را به من بدهی من همین کار را انجام دادم بعد ایشان یک لیستی از اشتباهات به من داد گفت زبان بدنت افتضاح است، این نحوه ارایه افتضاح است، خب آخر چرا باید با توکارند، ای بی‌مزه چرا باید با تو کارکنم گفتم خب چه‌کار کنم اشتباه چه کار کنم فکر کردم دیدم حرف‌هایش منطقی یک چند تا تکنیک و روش به من یاد داد گفتم باشد گفت ولی اینجا گوش کن الان تو لیست خودت سه، چهار تا استاد دیگر داری یک دانه، یک دانه‌ها نروی باز امروز را که فراموش کن.

می‌روی استراحت می‌کنی قشنگ ریلکس می‌شوی فردا این کاری که گفتم تمرین می‌کنی با استاد تلفنی قرار بگذار اول ایمیل بزن، بعد بهش تلفن بکن اول قرار بگذار و برو دفترش اجرا کن اجرا که کردی بعد تو بگیر و بیاور به من نشان بده ببینم توی مسیر رفتی یا خیر گفت همه را با هم یک جا نسوزان همه را گفتم باشد ولی خب این جریان این اتفاق دوم دیگر عملاً اولین و آخرین بار بود دیگر نیازی نشد که من باز بروم و این باز قهر کند و بروم سراغ استاد دیگر دو تا پروفسور خیلی عالی قرار شد توی پروژه به من تو طرحی که تعریف کردیم با هم دیگر کار کنیم و دیگر اتفاق خوبه افتاد و اتفاق خوبتر از این جریان این شد که به واسطه درمیان گذاشتن مشکل خودم با این دوست هندیمان که آنجا عرض کردم مشاور بود در واقع یک معاونتی را داشت یک ارتباط خیلی خوبی را برقرار کردیم و با هم دیگر با هم دوست شدیم و این دوستی هم خب ادامه پیدا کرد.

پیدا کردن استاد راهنما یکی از چالش های اصلی است؟

یکی از چالش‌هایی که کسایی که می‌خواهند خارج از کشور بروند و تحصیل کنند دارند پیدا کردن استاد در آن دانشگاه هدف و این که چطور آن رابطه را برقرار بکنند و خب فکر هم می‌کنم که به محض این که بروند و این معرفی را انجام بدهند قرار است آن هم بگوید بله دیگر اصلاً بیا و کجا بودی بیا و تو خودت بیا تمام در حالی که این روش را می‌بایست با احتیاط انجام بدهیم ارتباط گرفتن با استادی خارج از کشور نیاز به یک سری آموزش‌ها دارد یوتیوب یک منبعی هست که می‌تواند به شما کمک کند و فیلم‌هایی که وجود دارد ببینید اتیری‌لاید‌هایی شبیه به همین وضع و کاری که شما تو سایت خودتان انجام دادید کاری که توی این تیپلاید‌ها انجام دادید یک منبع دیگر از اطلاعات کسایی که درس خواندند و تجارب دارند به همین ترتیب است.

آن روش را یاد بگیرید آن روش سوشالایزینگ را یاد بگیریم ارتباط گیری را و بعد send to all نکنیم می‌آیند طرف مثلاً یک نامه‌ای را می‌نویسد تمام فرصت‌هایی که نه در آن دانشگاه در دنیا وجود دارد در کل کشور همه را send to all می‌کنیم نباید آن کار را بکنیم می‌گوید استاد بفرست فیدبک بگیر برانداز کن ببین که کجا اشتباه بوده، کجا نبوده چقدر توانستید نظرش را جلب کنید و تازه روش را که می‌دانی باید بروی کار را انجام بدهی وقتی که نمی‌دانی که اول باید بروی آموزش‌ها را ببینی و بعد استاد را که متعاقد کردید کار برایمان ساده می‌شود این به نظرم مهمترین شرایطی هست که ما باید توی یک دانشگاه ببینیم و شروع یک اتفاق چون بعد‌ها در ادامه آن استاد شما را به اساتیدی دیگر معرفی می‌کند به دانشجو‌های دیگر معرفی می‌کند.

هرچی باحالتر باشی، هرچی دلچسب‌تر باشی، هرچی تو دل برو تر باشی شانس ارتباطیت بیشتر می‌شود و دایره دوستانی که داری بیشتر می‌شود هرچی آنها اتفاق بیافتد شرایط برایت تحملش روانتر می‌شود دیگر کیف می‌کنی، دیگر وقتی که مثلاً دعوتت می‌کنند که مثلاً فلان کنفرانسی هست یا فلان نشستی هست یا مثلاً باربیکیو هست باربیکیو می‌گرفت برای دانشگاه‌ها دانشجو‌ها با هم ارتباط برقرار بگیرند آنجا دیگر تنها نیستی آن وسط کسی مثلاً بهت توجه نکند به هر حال درگیر کار خیر توی آن جمع حداقل سه، چهار نفر تو را می‌شناسند.

آن شناختن سه، چهار نفر فرصتی است که باز یک نتورک درست کنی با دوست‌های آنها هم دوست بشوی و در واقع گسترش پیدا کند و خطر این که هُمسِک بشوی غم غربت بگیردت دپرس بشوی برایت کمتر بشود یکی از مواردی که چالش‌هایی که باهاش سر و کار داری شش ماه اول تحصیل که معمولاً برای بعضی‌ها ممکنه دو، سه ماه طول بکشد برای بعضی‌ها ممکنه شش ماه طول بکشد یک خورده خودمانی بگویم سوسل می‌شویم یکخورده همچین صبر و تحملمان کم می‌شود تو یک نفری بهمان یک موضوع منفی بدهد که دیگر این ارتباط را کوچک بکند ممکن است قهر بکنید بیاید ایران با وجود این که کلی هزینه دادید زبان یک داستان، پذیرش یک داستان، ویزا یک داستان آن هزینه‌ها را همه را متاسفانه آن فرصت را هیفش کنیم برای این که آن فرصت حیف نشود این نکات بحث از لحاظ مباشرتی از لحاظ ارتباط گیری با استاد باید روش کار کرده بوشد.

توی ایران زبان صفر یا به قوی زیر صفر بود حالا وقتی رفتی آنجا با چه سطحی رفتی و حالا آیلتس شش و نیم، هفت گرفتی چطوری با استاد‌ها ارتباط را برقرار می‌کردید؟

دکتر: ببینید مشکل برقراری ارتباط با اساتید نیستش یعنی وقتی که شما یک سطحی از زبان دارید؛ مثلاً ممکنه یک آدمی پنج آیلتس داشته باشد ارتباط را می‌تواند با اساتید برقرار کند با محیط آکادمیک می‌تواند برقرار کند به چند علت حالا استاد از ویژگی‌هایش صبوری و درک استاد که صبر و درک را نداشته باشد خب اصلاً قطعاً یک کوئالیفای (واجد شرایط) برای یک استاد نیست این موضوع اول، موضوع دوم این که آن استاد افراد پرتلاش، افراد کارا را جذب کند و جذب تیمش بکند و از پتانسیل‌هایش استفاده بکند هدف آن هم هست؛ یعنی فکر نکنید فقط من اینجا یک تقاضا دارم خیر آن هم متقاضی افراد فعال و کوشا است حالا فقط اتفاقی که باید بیافتد این که این دو تا تقاضا توی یک مسیر قرار بگیرند و مَچ همدیگر بشوند.

خب پس اینجا وقتی که شما این سطح زبان را دارید مشکلی با آن اساتید ندارید مشکل شما با یک قسمت هم‌کلاسی‌هایتان با آن student دیگری که داریم حالا یک وقتی آن هم‌کلاسی نباشد، هم دانشگاهی باشد و با مردم و جامعه و آن شرایطی که شما با آن سروکار دارید؛ مثلاً فرض کنید خرید می‌خواهید بروید با یک فروشگاه و فرد آنجا مثلاً انگلستان می‌خواهید رفت‌وآمد کنید تو مسیری که رفت‌وآمد می‌کنید به همین ترتیب آنجاست که چالش وجود دارد و چالش برای کسایی که مثلاً آیلتس هفت دارند حتی و ممکن است که آیلتس هفت ممکن است داشته باشد، آیلتس هشت ممکن است داشته باشد حتی نه ممکن است؛ یعنی فول  مارک آیلتس آن نمره کامل آیلتس را داشته باشد.

توی محیط‌های این‌طوری چالش را خواهد داشت چرا یکی از چالش‌ها آن اِکسِنت و آن لهجه‌ای هست که تا حالا گوشش بهش آشنا نبوده و طول می‌کشد تا گوش به آن تلفظات و نوع بیان سرعت صحبت‌کردن بهش می‌گویند پِیست صحبت‌کردن و ریتم صحبت‌کردن عادت کند این یک مطلب دوم بحث فرهنگ خب فرهنگ ما که از شرایط فرهنگ پیچیده می‌آید با فرهنگ‌های آسان‌گیر یک خورده فرق دارد. یعنی هرچه که هست آسان‌گیر متفاوت است اینجا شما ممکن است از ظاهر طرف خیلی مهم باشد، ممکنه که مثلاً آن نحوه بیان برایتان خیلی مهم است اول این‌ها را برانداز بکنید ممکن است که ساعت دستش، ممکن است که کت‌وشلوار تنش، ممکن است موبایلش این‌ها خیلی برایمان مهم است به پیام بعدازاین گوش بدهید؛ اما تو فرهنگ که لوکال تکست هستند آسان‌گیر هستند شرایط برعکس اول به پیام شما گوش می‌دهد و بعد به این‌ها نگاه می‌کند.

این موارد باعث می‌شود که مثلاً در استرالیا کشور‌های پیشرفته شما پیام را نتوانی منتقل بکنی دیگر هر چه پوشیده باشی طرف برایت وای نمی‌ایستد هر ماشینی سوار بشوی دیگر طرف بهت گوش نمی‌دهد و نمی‌توانی ارتباط را خوب برقرار بکنی ارتباط بدنی را یعنی زبان بدنت درست نباشد، انتخاب واژگانت مناسب نباشد طرف دیگر حوصله ندارد وقت بگذارد راهش را می‌گیرد می‌رود این کجا اتفاق می‌افتد، این توی جامعه اتفاق می‌افتد حالا شما می‌خواهی بروی خرید بکنی شرایط فرق می‌کند این فروشنده هر کاری می‌کند که به شما بفهماند داستان از چه قرار است چرا چون می‌خواهد بفروشد؛ چون منافعش به شما گره‌خورده است؛ اما آن شخصی که توی مثلاً محیط دانشگاه در نظر بگیرید.

آن ممکن است هیچ‌وقت منافعی توی بعد اول و نگاه اول نداشته باشد که به شما گره بزند؛ بنابراین نگاه می‌کند شما نمی‌توانی پیام را منتقل بکنی ارتباط بگیری دیگر وقت ندارد، حوصله ندارد، کار دارد گرفتار است راهش را می‌گیرد می‌رود؛ بنابراین اینجا یک خورده این چالش وجود دارد چیکار بکنیم چالش حل بشود سریع‌تر بافرهنگ و لهجه سریع‌تر آشنا بشویم خب راه‌ها بسیار حالا راه‌ها اولین راه خودمان را در معرض قرار بدهیم به رادیو داخلی گوش بدهیم.

کاظمی: آقای دکتر چون من یک قولی از شما گرفتم برای آموزش اختصاصی زبان انگلیسی می‌دانم خیلی به این موضوع علاقه‌مند هستید این موضوع را بگذارید توی آن لایو خب چون من می‌خواهم از محیط دانشگاه بیرون نیایید دو موضوع را به من بدهید من دانه، دانه می‌پرسم شما یک کم جواب‌ها را کوتاه‌تر بدهید شما خیلی با جزئیات می‌گویید.

دکتر: عادت کردم دوست دارم که از جان کلام را قشنگ گفته باشم.

آیا محیطی بود توی دانشگاه در استرالیا برای کسی که بخواهد زبانش را تقویت کند؛ یعنی فضا و امکاناتی بود کسی بخواهد؟

دکتر: بله دانشگاه‌هایی که تاپ هستند همه‌شان در کنارشان یک کالجی دارند علاوه بر کالج یک انجمنی دارند که کار ایندکشن انجام می‌دهند ایندکشن چیست؟ این انجمن برای دانشجو‌های جدیدالورود طراحی شده است؛ یعنی این‌طوری نیست بگذارید مقایسه کنم شرایط ایران شما وارد دانشگاه می‌شوید و دیگر می‌گویند برو آنجا ثبت‌نام کن و خودت دیگر باید احیا کنی؛ مثلاً هر چیزی را خیر آنجا یک توری ترتیب داده می‌شود یک جلسه‌ای گذاشته می‌شود جای‌گذاری ساختمان‌ها را می‌گویند، افراد را می‌گویند.

به شما یک بروشوری می‌دهند و شما وارد یک انجمنی می‌شوید تو آن انجمن عضو می‌شوید که مثلاً فرض کنید من دانشجو سال بالاتر با کسی که فِرِش و تازه‌وارد دانشگاه شده است ارتباط می‌گیرند و آن راه و چا‌ه را بهش البته چاه که وجود ندارد راه‌ها را بهش نشان می‌دهند سریع‌تر به مقصد برسد؛ بنابراین یک انجمن این تیپی هم وجود دارد که خیلی کمک می‌کند به سریع‌تر آشنا شدن یک بخش هستش توی هر محیطی چه محیط دور باشد، چه خوابگاه باشد چه محیط دانشگاه بلافاصله این‌ها یک سیکلی را تشکیل می‌دهند یک گروهی را یک مجموعه‌ای را تشکیل می‌دهند از دوستان سریع‌تر باربیکیو مثلاً آنجا همه فرض کنید سوسیس طبخ می‌کنند به‌اتفاق دور هم میل می‌کنند خودشان هم می‌پزند گاهی این‌طور که سریع‌تر شما بخورید آشنا بشوید و از تجربیات هم استفاده بکنید.

کاظمی: ایرانی‌ها چه، ایرانی‌ها آنجا جمع بودند تو دانشگاه شما در استرالیا؟

دکتر: اگر منظورتان یک جمع اختصاصی که آمده باشند و جمع ایرانی‌ها را تشکیل داده باشند خیر اما تو جمع‌هایی که دانشگاه ترتیب داده بود ما ایرانی‌هایی داشتیم البته خب ارتباط گرفتن با ایرانی‌ها یک خورده نخیر که ارتباط گرفتن ایرانی‌ها با هم دیگر سخت ارتباط می‌گرفتند شاید؛ مثلاً آن حالت محافظه‌کار بودن را چون ما به همچنان با خودمان داشتیم خیلی به دایره دوستانمان راه نمی‌دادیم حالا نه که من هم مستثنی باشم من هم حالا این شخصیت را می‌شود گفت تا یک حدودی داشتم خیر ما چیزی به نام انجمن ایرانی‌ها نداشتیم.

کاظمی: ترم‌ها چطوری بود شما چطوری درس می‌خواندید فقط واحد پاس می‌کردید، پروژه برمی‌داشتید ترمیک بود؟

دکتر: ببینید یک نکته من اینجا بگویم نکته جذابی روش درس‌خواندن در دانشگاه‌های مخصوصاً دانشگاه‌های استرالیا سه روش داشت یک روش کورس مد دارد روش کورس مد جریانی از روش تئوری و عملی است یک چیزی شبیه ما خودمان تو دانشگاه خودمان تا حدودی می‌بینیم اینجا می‌بینیم همه بار روی دوش دانشجو آنجا خیر یک‌خرده شرایط بیشتر حفظی هست این کورس مد روش دیگر روش کورس  بای ریسرچ هست که شما می‌روید وارد فضای پروژه تحقیقاتی می‌شوید و آن کار تحقیقاتی را انجام می‌دهید و این مدل هم هستش در کشور ما و روش دیگری که تو کشور ما نیست آنرس کی اتفاق می‌افتد آنسر مثلاً برای منی که فوق‌لیسانس بودم می‌خواندم آنجا و می‌خواستم بعد ادامه تحصیل بدهم امکان‌پذیر نبود.

برای کسی بود که میاید و مقطع لیسانس را می‌خواند در مقطع لیسانس خیلی سخت‌کوش، خیلی بااستعداد و بعد آن برایش یک آفری داده می‌شود دانشگاه یک آفری به او می‌دهد که علاوه بر مجموعه مواردی مثل بورسیه و هزینه‌های تحصیلی و این‌ها بیاید آنرس بخواند بیاید فوق‌لیسانس را اسکیپ کند و نخواند و مستقیماً وارد مقطع phd بشود چرا چون آن‌قدر این آدم پر‌تلاشی است که نباید مثلاً برای گرفتن یک سری دانش‌پایه در آن مقطع وقتش هدر برود بیاید سریع‌تر کار ریسرچ انجام بدهد کار تولید علم انجام بدهد  و دانشگاه بیاید آنرس این‌طوری بهش پیشنهاد بدهد من حالت کورس مد درس می‌خواندم یعنی بخشی از درس‌ها حالت تئوری داشت؛ چون تو بخشی از تئوری هم مبانی و اصول به ما گفته می‌شد بقیه کار دیگر برعهده خودمان بود دیگر مثلاً پروژه تعریف می‌شد خودت باید بروی تحقیق بکنی بنویسی کیس استادی انجام بدهی،

عرض شود ریپورت تهیه بکنی، و تحقیقات انجام بدهی و مقالات مختلف را جا‌های مختلف بخوانی و گردآوری بکنی با استادت هی ببری بگویی این خوب است می‌گوید بله حالا درست است من تو مسیر هستم هی بیای فیدبک‌ها را بگیری تا این که درست بشوی بیای تو مسیری که مدنظر هست می‌آیی کار استاد این است که به تو بگوید درست است یا درست نیست اگر درست نیست چطوری باشد بهتر می‌شود کار استاد در اینجا این است دیگر این که شما رفته باشید به فرض کل روزت را تو کتابخانه سرکرده باشی یا تو آزمایشگاه یا جایی دیگر این‌ها دیگر همه‌اش برنامه‌ریزی خود دانشجو هستش وظیفه و کار روی خود دانشجو و من به‌صورت فول تایم واقعاً درس خواندم واقعاً سخت درس می‌خواندم.

یکی از قوی‌ترین اعضای کتابخانه بودم که همواره آن‌قدر می‌رفتم کتابخانه دوست‌هایم هم برای من کتاب‌هایی که پیدا نمی‌شد گاه، گاه برایم سفارش می‌گرفتند که می‌آمد آن کتابخانه که باز شعبه‌های دیگر دانشگاه‌های دیگر سفارش می‌گرفتند و آن می‌آمد خیلی راهنماهای کتابخانه آنجا به من کمک می‌کردند که مثلاً یک کِیس استوری برایشان تهیه می‌کردم بهشان می‌دادم یک ریپورتی تهیه می‌کردم بهشان می‌دادم می‌خواند و فیدبکش را می‌گرفتم به‌هرحال اگر تو انتخاب واژه‌ها بد رفتم واقعاً فیدبکش را داشته باشم و این شرایط من بود بسیار سخت روزی‌ده ساعت دوازده،  حتی من این را هم بگویم جالب است من آنجا کیس استادی می‌نوشتم می‌فرستادم ایران اینجا پیگیری با اساتید و این‌ها انجام می‌شد تصحیح انجام می‌شد باز دومرتبه برای من می‌فرستادند که من مطمئن بشوم از لحاظ زبانی و از لحاظ انتخاب واژه‌ها جملات خوشگل این‌ها مشکلی نداشته باشد کار الان قابل‌ارائه باشد به استادی که اینجا دارم البته از لحاظ علمی نمی‌توانستند به من کمک کنند بیشتر از لحاظ زبانی به من کمک می‌کردند که مثلاً.

کاظمی: محیط کلاس‌ها و امکانات دانشگاهتان در استرالیا هم بفرمایید حالا بگویید من سؤالم تو ذهنم هست؟

دکتر: محیط کلاس‌ها شبیه به محیط کلاس‌های ایران فرقی نداشت غالباً این بود که حالت یک سن مانند داشته باشد و از بالا صندلی‌ها بیایند آرام به‌صورت پلکانی بیاید پایین و استادکار تدریسش را انجام بدهد البته شکل و فرمش این‌طور بود من کار‌های مختلفی می‌کردم برای گرفتن مطالب آن موقع موبایل‌های نوکیا آن موقع خیلی بورس نوکیا بود و اصلاً از سامسونگ خبری نبود من بسیار عکس می‌گرفتم اسلاید به اسلاید حرکت به حرکت ضبط می‌کردم با رکوردر گوشی ضبط می‌کردم صحبت‌ها و با آن عکس‌ها کنار هم دیگر می‌گذاشتم و آن‌طوری روش می‌دیدم کلاس‌ها .

آن‌چنان تفاوتی از لحاظ فیزیکی و سخت‌افزار با کلاس‌های ما تو ایران نداشت و ندارد آن چیزی که متفاوت است و روش کار را متفاوت می‌کند برخورد اساتید است و روش تدریسشان ببینید آنجا استاد کارش میدان دادن است استاد کارش این است که به شما میدان بدهد؛ یعنی اگر قرار است شما را در یک محیط محافظت شده توی چاه بیندازد بعد شما می‌فهمید آهان اینجا چاه است؛ ولی محیط محافظت شده است؛ یعنی مثل حالت تجربه نداری که درس‌های سخت داری بگیری و بعد به مشقت بیافتی خیر آن اتفاق نمی‌افتد خیلی توی چارچوب مشخص و دارک شده‌ای حفاظت شده‌ای شما را پیش می‌برد هدایت می‌کند بعد به شما نقطه می‌دهد خیر این این‌طوری باشد بهتر است این‌طوری باشد بهتر نیست فلان کتاب را برو بخوان برای که این کار را بهتر کنی فلان کتاب را برو بخوان یا مثلاً لیست مقالات می‌دهد این مقالات را برو بخوان.

شما را کاملاً آزاد می‌گذارد همه چیز بستگی به خودت دارد و تلاشی که می‌کنی. می‌گوید من اگر به شما مثلاً این ریپورت را دادم دِدلاین آن زمان تحویل شما کی است؛ مثلاً فرض بفرمایید یک ماه دیگر تو این تاریخ مشخص تا این ساعت باید تا این ساعت شما این را آماده کنید تحویل بدهید این یک مبحث، مطلب دیگر ما در دانشگاه خودمان یک سیستم نرم‌افزاری داشتیم اسمش بود تِرن است این یعنی بگذار داخلش حالا یعنی چه دقیقاً شما وقتی مقاله‌ای را می‌نوشتید و فایل وردش را تهیه می‌کردید می‌گذاشتید داخل این نرم‌افزار این مقاله شما را با دیتا‌بیس اینترنت چک می‌کرد اگر درصد شباهت مقاله شما بیشتر از بیست درصد بود؛

یعنی میزان به‌اصطلاح دزدی ادبی میزان مطالبی که شما کپی، پیست کردید و جملات، جملات خودت نیستند بالا می‌بود و استاد مقاله را نخوانده رد می‌کرد حالا اگر این یک فیریکوئنت بود؛ یعنی به طور هی اتفاق می‌افتاد یک جلسه، یک کلاسی برایت می‌گذاشتند می‌گفت خیل خب برو پیش فلان کتابدار و آن آموزش‌ها را ببین که چطور باید رفرنس بکنی که مثلاً بگویی این مقاله را از فلان جا نوشتم و چطور باید متن و جملات خودت را بنویسی این‌ها را باید بهت می‌گفتند که چه‌کار باید بکنی و اگر که این کار تکرار می‌شد اخراج بله شما حتماً یک‌طوری هست که هی داری دزدی ادبی می‌کنی و موارد کپی پیست می‌کنی از کسای دیگر که مطلب به‌اصطلاح آن حالت اصالت ندارد و این مورد دیگری بود که شما توی بحث نوشتن می‌بایست بهش هرچه که می‌نوشتی از مقاله را رو سیستم هر طرحی که می‌نوشتی باید اینجا بررسی می‌شد.

این‌طور که درس می‌خوانیدم تو ایران عملاً فقط جزوه می‌دهند و می‌خوانی من حالا تا فوق‌لیسانسش را حالا تجربه دارم بقیه را تجربه ندارم عملاً هیچ کار علمی انجام نمی‌دهیم فقط یک سری جزوه و یک کتابی که شاید سی، چهل سال دارد هی استاد دارد می‌آورد و دارند تکرار می‌کنند؟

دکتر: آنجا فقط به شما موضوع می‌دادند موضوع این است و یک سری هدف مشخص می‌شد یک سری هدف تعریف می‌شد آیا فلان مطلب درست است، آیا این روش کار می‌کند، یا روش‌های بهبودش چیست یک فرضیه کار برایش مشخص می‌شود و اهدافی برایش مشخص می‌شود دیگر شما بودی و کار‌های ریسرچی که باید می‌رفتی انجام می‌دادی توی بحث‌های دانشگاه‌های مختلف تو ژورنال‌های مختلف و تو کتاب‌های مختلف و در واقع چیزی را تهیه می‌کردی و باز با استاد چک می‌کردی و در مسیر هستی یا نیستی.

کاظمی: آزمون هم داشتید تو پایان هر ترم برای تئوری‌ها آزمون می‌گرفتند؟

دکتر: بله یک مواردی را من یک پرفسور داشتم که جزئ پروفسور‌های برجسته دنیا هست آقای مایکل فِلکِکس ایشان بسیار سخت‌گیر بود و اصلاً عجیب، غریب نمره می‌داد؛ مثلاً اینجا بیست و پنج صدم ایشان یازده صدم هم توی برنامه‌اش داشت که به دانشجو‌ها یازده صدم هم این‌جوری نمره می‌داد ده صدم حالا ما دیگر نمی‌فهمیدیم روش نمره‌گذاری‌شان چه است این را داشتیم که از لحاظ تئوری آزمون کتبی از ما می‌گرفت.

کاظمی: خب یک بحث خیلی ذهن افرادی که علاقه‌مند این موضوع باشند مشغول داشته باشند بحث هزینه‌ها هست آقای دکتر خوابگاه توی لایو قبلی خوابگاه را خیلی با جزئیات گفتید حالا یک خلاصه‌ای از شهریه‌های دانشگاه، خوابگاه خوردوخوراک و هزینه‌های عمومی به ما بدهید حداقل چقدر یک دانشجو توی ماه هزینه دارد و بورسیه؟

دکتر: عرضم به حضور شما که بورسیه دو حالت دارد یا شما بورسیه از داخل کشور گرفتید و اینجا آن فرنچ را گرفتید و می‌روید و به‌اصطلاح هزینه‌هایتان را پرداخت می‌کنند یک وقتی خیر هزینه را آنجا به شما می‌دهند هزینه که دانشگاه بخواهد بدهد کاملاً تعریف شده است؛ یعنی شما یک خدمتی یک علمی را، یک ارزشی را ایجاد می‌کنید در قبال آن ارزشی که ایجاد می‌کنید آن دانشگاه به شما این موارد را می‌دهد؛ یعنی کار بورسیه را می‌دهد و عملاً شما کارمند دانشگاه هستید، یک‌وقت‌هایی کارگر دانشگاهید کارگر آن استادید باید کار کنید باید جان بکنی تلاش کنی نتیجه بیاوری ارزش‌آفرینی کنی و آن بورسیه را بگیری و حالا روش‌های مختلف یک وقتی دیگر سوفانتی می‌دهند که دیگر زندگی، تحصیل و همه را دارد.

یک وقتی هم خیر مثلاً یک خودش بخشی از هزینه‌ها را مثلاً تحصیل را می‌دهند زندگی با خود شما است هر طوری که شما بهتر خودتان را فروخته باشید و عقبه بهتری داشته باشید از لحاظ مقالات، بار علمی این‌ها خب موفقیتتان برای گرفتن فانت بیشتر هست این در مورد موضوع فانت که فرمودید درباره شهریه دانشگاه یک آن‌چنان به‌اصطلاح تفاوتی ندارد نسبت دانشگاه‌هایی که من مثال سیدنی را مثال می‌زنم ما مثلاً دانشگاه داریم خود همان شهر هستش دانشگاه عرضم به حضور شما که حالا در خود کشور استرالیا دانشگاه کوئینزلند را داریم دانشگاه مولژ را داریم دانشگاه‌های مختلفی دارند آن‌چنان دانشگاه‌ها سرتاسر استرالیا که نگاه می‌کنی به ایالت‌های مختلف که نگاه می‌کنی این‌ها تفاوت شهریه آن‌چنانی ندارند.

این تفاوت‌هایی جزئی هم که وجود دارد بابت آن اساتید و رنک علمی و موارد این تیپی هست که شاید وجود داشته باشد؛ ولی به طور عمومی یک چیزی حدود ده، دوازده هزار دلار هر کورسی ممکن است که هزینه بردارد شاید مثلاً بگویم هرسال این‌طوری فرض کنید هر سالی هزینه شما باشد حالا فرض کنید باز بستگی دارد به خیلی از عوامل بستگی دارد درسی عملیاتی، عملیاتی نیست ببینید؛ مثلاً فرض کنید یک ترم می‌شود دوازده هزار دلار یک ترم دیگر هم دوازده هزار دلار یک کورس یک‌ساله است می‌شود بیست و چهار دلار یک وقتی این‌طوری یک وقتی می‌بینی که به‌خاطر این کار‌های عملیاتی که دارد بیست و چهارهزار دلار می‌شود سی هزار دلار بیشتر به‌خاطر این که مثلاً فرض کنید آزمایش داشته باشید و یک سری موادی را مصرف می‌کنید و آنها هزینه‌اش را حساب می‌کنند هرچه عملیاتی‌تر باشد خب از آن طرف دیگر هزینه‌ها بیشتر است هزینه زندگی که همچنان فکر می‌کنم این جریان همچنان در استرالیا به همین روش است.

به طور اگر کسی نخواهد اگر اهل تفریحات و لاکچری زندگی‌کردن و مدل‌های خوش گذراندن و این‌ها هست به نظرم آقا نرو درس بخوان چرا می‌روی درس بخوانی؛ ولی اگر موضوع درس خواند مطرح است که باید اصول زندگی دانشجویی را رعایت کنی ماهی هزار تا هزار و دویست دلار هزینه داری از تمام هزینه‌هایی که می‌دهی هزینه اجاره‌ای که می‌دهی، هزینه رفت‌وآمد، هزینه خوردوخوراک، هزینه‌های که برای شستشو لباست و این‌ها می‌گذاری این موارد هزینه‌هایت هست خب اگر این برای یک نفر هست که حالت مجردی بشود اگر فرد متعهد باشد این هزینه‌ها دو تا دو و نیم برابر مثلاً هزار و دویست دلار سه هزار دلار آن موقع می‌شود خب به‌هرحال شما وقتی متعهد هستید.

خب نمی‌توانید شما مثلاً می‌روید دانشگاه خب نمی‌توانید همسرتان را داخل اسیر که نگرفتید همسرتان همیشه توی خانه بماند به‌هرحال یک سری تفریحاتی یک سری‌کارهایی را انجام می‌دهد پارکی یک جایی به‌هرحال یک هزینه‌های این‌طوری وجود دارد طبیعتاً هزینه دوبرابر نمی‌شود، دوبرابر و نیم می‌شود هزینه بیشتری را خواهید داشت و در مورد بیمه بخواهم خدمتتان عرض کنم بیمه یک مبلغی است که من یادم است که مبلغ ششصد دلاری برای سال بیمه دادم اگر آن فرق کرده یا فرق نکرده شرایطش نمی‌دانم ممکن است که فرق کرده باشد باتوجه‌به به اطلاعاتی که دارم ممکن است شرایط بیماری به وجود بیاید آن بیمه‌ها هم هزینه‌اش را ببرند بالاتر چون افراد بیشتری مریض می‌شوند کرونا نمونه‌اش و هزینه‌های بیمه‌ای بالاتر می‌رود این هم در مورد هزینه‌ها که فرمودید اگر احیاناً بخشی را جواب ندادم بفرمایید که خدمتتان عرض کنم.

کاظمی: یک بحثی دیگر یک سؤال دیگر حالا نسبتاً سؤال‌های آخرمان می‌شود بحث فوق‌لیسانس را که تمام کردید باز رفتید سراغ دکترا دیگر تو همان دانشگاه خب حالا یک توضیحی بدهید حالا در حد چهار، پنج دقیقه‌ای؟

دکتر: بله ببینید؛ چون من از ابتدا دیدگاه ادامه تحصیل را داشتم برنامه پروژه‌ام را طوری گذاشته بودم که قابل دنبال‌کردن باشد و قابل علمی یعنی یک مطلبی باشد که بسته نمی‌شود پروژه من روی موضوع مقاومت آنتی‌بیوتیکی بود توی رشته بیوتکنولوژی که می‌خواندم و استفاده از  باکتری‌های مفید هستند که برای جلوگیری از بیمار شدن و بالابردن مقاومت بدن و جلوگیری از مقاومت آنتی‌بیوتیکی یا دارو روی این جریان کار می‌کردیم که همین قضیه هم یک جریانی بود پروژه‌ای بود که باز بود خیلی جا برای کارکردن داشت؛ بنابراین این جریان به همان ترتیب ادامه پیدا کرد و به‌واسطه همان آمدم و وارد بحث ادامه تحصیل خودم شدم.

کاظمی: تجربیاتتان را از زندگی توی استرالیا خلاصه مزایا و معایب مثلاً چهار، پنج مورد خاص که مثلاً مزایای زندگی تو استرالیا بود برای معایب زندگی تو استرالیا چه بود واقعاً؟

دکتر: بله استرالیا چون یک کشور چندفرهنگی است. بسیار پذیرش دارد بسیار میزان تحمل‌پذیری برای فرهنگ‌های مختلف بالا است ببینید در محیط دانشگاه ما یک نمازخانه داشتیم، یک مسجد داشتیم و اگر کسی می‌خواست نمازخانه در اختیارش بود برای این که کسی که مسیحی بود کلیسا وجود داشت، برای آن کسی هم که اهل معبد رفتن بود معبد وجود داشت مطلبی که بسیار برای من جذاب بود بسیار برای من جذاب بود جمعه‌ها کسی با کار نداشت؛ یعنی شما اگر غیبت می‌کردید کسی این غیبت را لحاظ نمی‌کرد چرا چون می‌گفتند خیل خب مسلمان‌ها باید بروند یک سری مناسک نمازجمعه دارند می‌روند آنجا و برنامه برای خودشان دارند و بنابراین روز جمعه خب برای برنامه‌ریزی مسلمان‌ها حل کرده بودند.

و یک مسجد بامزه هم توی محله آبرن ما داریم جزئ مساجد خیلی معروف هست در استرالیا خب کسی می‌خواست برود و عبادت کند دستش باز بود بسیار تحول‌پذیری‌شان بالا است بسیار می‌خواهند که شما بروید و کار بکنید نژادپرستی در استرالیا به‌شدت مورد تنبیه قرار می‌گیرد به‌شدت محکوم است و بنابراین موضوعی است که بسیار زندگی‌کردن راحت می‌کند شما به‌هیچ‌عنوان به رنگ، به دین، به قواعد مختلف این‌طوری حق ندارید کار داشته باشید، حق ندارید ایراد بگیرید انتقاد کنید به‌خاطر این که این‌ها موارد خصوصی هر نفر و باید مورد احترام قرار بگیرد بسیار استرالیا بسیار راست‌گو هستند و بسیار سمی هستند مطلب بسیار جالبی که ما هر جا تو خیابان قدم می‌زنیم محال ممکن است دو نفر از کنار هم رد بشوند و ما ایرانی‌ها این عادت را نداریم؛

اما این در استرالیا جاافتاده کسی که می‌آید به شما نزدیک می‌شود چشمش تو چشم شما افتاد لبخند می‌زند جوری هم لبخند می‌زند قرار گذاشته است اصلاً با خودش طوری هم لبخند می‌زند که شما را هم به لبخند وادار کند و این جزو شخصیتشان است مطلب دیگر بگویم شما تو استرالیا نمی‌توانید. هرجایی سیگار بکشید برای سیگارکشیدن محل مخصوص وجود دارد و باید حتماً توی این فاصله مثلاً صد متر باشی که سیگار بکشی بعد از آن فاصله صد متر که رد شدی سیگار کسی دستت ببیند جریمه می‌شوی این نکته بسیار مهمی کسی حق ندارد به بچه‌ها به سنین  پایین اصلاً سیگار بفروشد حق ندارد سیستم کاملاً کارش بسیار مشخص است تو فروشگاه‌هایی که مواد نوشیدنی الکلی می‌فروشند آنها زیر یک سنی اصلاً راهشان نمی‌دهند که وارد آن فروشگاه بشوند همه این‌ها را از لحاظ تربیتی دیدند و کسی اجازه ندارد غیر از سن قانونی وارد آن فروشگاه بشود حالا چه برسد که مثلاً بخواهد مثلاً فرض کنید که مواد الکلی بخرد و از لحاظ امنیت سیدنی جزئ ایمن‌ترین کشور‌های دنیا توی بخش‌های اول دنیا هست از لحاظ جرم و جنایت درش شما پلیس در آنجا نمی‌بینید و خودش نشان‌دهنده این است که امنیت بالا است.

برای ما ایرانی‌ها اگر بخواهم نکته منفی بگویم مواردی که بسیار شخصی است دیگر از نگاه من شاید بومی استرالیا باشد همین که شما خیلی رفت‌وآمد بکنید خب آن سخت دیگر سخت به معنی دور دیگر و کلی باید تو راه و پرواز و این‌ها باشی یک نکته دیگر هم شاید در زندگی اثر داشته باشد خود سیدنی و خود کشور استرالیا در جایی واقع شده که به‌اصطلاح به ما این نکته را خیلی تذکر می‌دادند که به‌اصطلاح از طرف تابش نور خورشید طوری است که از میزان رِیت اشعه خوبی در آنجا بالا است خیلی سفارش می‌کردند که حتماً ضدآفتاب استفاده بکنید حتماً عینک یو وی استفاده بکنید این‌ها مواردی هست که خیلی سفارش می‌شد استرالیایی‌ها این را هم تو لایو بعدی هم گفته بودم ناهار نمی‌خورند و ناهار میوه‌شان به جاش شام را زود می‌خورند به نظرم این یک خودش باعث می‌شود که آدم بداند یک لایو استایل سالمی دارند و البته که ما بگویم که ما چاق‌هایی در استرالیا دیدم که در ایران نمی‌بینیم.

البته این نکته فراموش نشود این از لحاظ تفاوت عرض کردم از لحاظ یک خط بهش می‌گویند اُبیسیت این اُبیسیتی یک بیماری هم اساساً محسوب می‌شود یک ربطی به لایف‌استایل ندارد قطعاً ولی موارد این‌طوری را هم داشتیم در کنارش این را عرض کردم لایف‌استایل سالمی داشتند به این معنی نیست که آقا شما آنجا چاق اصلاً نمی‌بینید این معنایش این نمی‌شود البته توی عمومی و استرالیایی‌ها بسیار خانواده شلوغ و پر‌جمعیتی دارند و استرالیایی‌ها بسیار قوانین حمایتی برای خانم‌ها دارند و خصوصاً اگر خانم مادر باشد دیگر یک دولت استرالیا مثل کوه پشتش است و حمایتش می‌کند از بچه‌اش مراقبت می‌کند خانواده‌ها هم بسیار پرجمعیت هستند چرا که امتیاز داده می‌شود امتیاز داده می‌شود نسبت به بچه در استرالیا و نگرششان این است که جمعیت را جوان نگهدارند به‌طورکلی نکات مثبت و منفی و بعضی‌هایی که استرالیا به ذهنم می‌رسد درهرصورت.

کاظمی: چه شد بعد از پانزده سال درس و تحصیل توی استرالیا به ایران برگشتید الان به چه کاری مشغول هستید؟

دکتر: بله من البته از استرالیا برگشتم؛ چون که می‌خواستم برای ادامه تحصیل انگلستان بروم این یک بحث داستان و پذیرش هم گرفته بود که مثلاً phd را آنجا بخوانم دیگر همین را داشتم اصلاً تو کیفم یک phd خواندن در که کلاً در انگلستان یک اتفاق سفارت افتاد و موضوع انگلستان را کلاً منتفی شد بحثش و بنابراین بحث که اصلاً نرفتم از استرالیا با وجود این که دوست داشتم ادامه تحصیل اروپا باشم و نشد این بود که دیگر فضای استرالیا راضی‌ام  نمی‌کرد و به‌طورکلی استرالیا که با وجود تمام امکانات برگشتم خب.

خاطر زندگی شخصی خودم بود و به‌خاطر همسر و پسرم بود که پسرم داشت به دنیا می‌آمد و شرایط این‌طوری داشت بعد هم که دیگر شرایط به‌اصطلاح پدر شدم و مسئولیت‌های پدر یعنی یک‌طوری شد که از یک جایی به بعد تصمیم گرفتم تو ایران بمانم البته که این را فراموش نشود چه تو مقطع فوق‌لیسانس وقتی می‌خواستم استرالیا را ترک کنم و به بعدش اساتید من خیلی اصرار می‌کردند که خانواده‌ات را بیاور و اینجا باشید و این‌ها که خب حالا شرایطی بود که نشد همه‌مان برویم آنجا ساکن بشویم از این‌طرف دیگر بگویم، نگویم زور خانممان زیاد بود و زیادتر و من هم عاشق و تسلیم و دیگر تصمیم گرفتم ایران زندگی بکنم و ادامه بدهم.

کاظمی: خب الان به چه کاری مشغول هستید؟

دکتر: در حال حاضر را خدمت شما بخواهم بگویم یک خورده نیاز به مقدمه‌ای دارد به‌طورکلی من تو آموزشم تو بخش کلی کار ما یک هُلدینگ آموزشی داریم حالا آموزش توی حوزه زبان انگلیسی و کار‌های آیلتس یک بخش است ما تافل آموزش نمی‌دهیم به طور تخصصی زبان مکالمه زبان انگلیسی و آیلتس را کار می‌کنیم توکار فضای آموزشی هستیم آن که بحث زبان تو همه سنین تو بخش‌های مختلف همکاران من البته دارند و خارج از بحث زبان انگلیسی یک بخش یک هُلدینگ آموزش تجارت بین‌الملل را پوشش می‌دهد.

آموزش تجارت بین‌الملل و دادن خدمات میدانی و خدمات کاربردی توی آن حوزه است به تجار، مدیران و صاحبان کسب‌وکار به‌طورکلی موضوع زبانمان سایت مخصوص به خودش را دارد. تو حوزه زبان انگلیسی هم مؤسسه زبان فرزاد هست که فعالیت می‌کند تو بخش آنلاین هم ENGLISHFORUNI.COM  را برای آموزش‌های آنلاینمان خودمان  داریم که توی بحث‌های مختلف آموزشی هستش و بحث تولیدی‌مان که البته جزئ هُلدینگ‌های از مواردی هست که تازه به این هُلدینگ اضافه شده عمر اگر به طور تخصصی یک چیزی حدود یک سال دارد از خود سایت حدود شش ماه دارد می‌گذرد؛ اما از دوره‌هایی که با طراحی و این‌ها بخواهیم در نظر بگیریم می‌شود یک سال تمرکز این بر روی حوزه تجارت بین‌الملل و بحث‌های صادرات و آموزش‌های مربوط به تجارت هست تجارت بین‌الملل به طور خاص مارکتینگ بین‌الملل تو بخواهی در کشور‌های خارج از ایران در واقع فعالیت بکنی.

کاظمی: خب حالا قولش هم از شما گرفتم برای بحث لایو که چطوری انگلیسی یاد بگیریم چون می‌دانم شما این کار را خیلی به طور تخصصی و با عشق انجام می‌دهید؟ حتی دوره‌هایتان هم دیدم خیلی جالب بود توی سایت تضمین می‌کنید آموزش‌ها را آن دوره کاملتان را تضمین می‌کنید و ضمانت بازگشت پول هم دارید.

دکتر: ما ضمانت بازگشت وجه بدون قیدوشرط داریم بدون سؤال داریم؛ یعنی شما می‌آیید یک ترم را ده جلسه فرض کنید دوره میکرو جز دوره‌های خاصی هست که به‌خاطر سیستم آموزشی ارزان هم البته نیست و بااین‌وجود دوستی میاید یک ترم ده جلسه‌ای را شرکت می‌کند ناراضی بود از دانشجو نمی‌پرسیم که فقط اعلام می‌کند که ناراضی است صددرصد وجه را بهش برگشت می‌دهیم آن جزواتی که هم گفتیم و آن آموزشی هم که دادیم موارد مختلفی هم که بهش کمک کردیم هم در قبالش ادعایی نداریم صددرصد وجه را بدون پرسیدن کوچک‌ترین سؤال جزئ ارزش‌هایمان هست که کسی که آمده و نتوانسته آن‌طور که باید ارزش برایش ایجاد کنیم صددرصد وجه را بهش برگشت می‌دهیم.

کاظمی: خب تو لایو بعدی در مورد این که چگونه باید زبان انگلیسی یاد بگیریم و چرا ما تو ایران زبان انگلیسی را خوب یاد نمی‌گیریم رو این بحث‌ها خیلی با جزئیات بحث خواهیم کرد خیلی لطف کردید تجربیاتی را در اختیار من گذاشتید.

دکتر: زنده باشید شب خوبی داشته باشید. برای ارتباط با آقای دکتر فرساد و استفاده از دوره های تخصصی، فشرده و تضمینی آموزش زبان انگلیسی و آمادگی آزمون آیلتس آقای دکتر علی فرساد حتما توصیه می کنم. از سایت آقای دکتر بازدید بفرمائید. و برای اخذ مشاوره و تعیین سطح رایگان به آقای دکتر پیام بدهید. راه دسترسی به آقای دکتر از طریق سایت https://englishforuni.com/

تحصیل زبان در سیدنی

تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا (بخش دوم)

برای تماشا بخش دوم صحبت های من با آقای دکتر فرساد در مورد تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن فایل صوتی بخش دوم صحبت های من با آقای دکتر فرساد در مورد تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سلام به همه دوستان عزیز سعید کاظمی هستم و امشب باز در مورد بخش دوم تجربیات تحصیل زبان انگلیسی آقای دکتر علی فرساد می‌خواهیم با هم صحبت بکنیم . آقای دکتر را به لایومان اضافه بکنم تو بخش قبلی ما در مورد این که آقای دکتر چگونه از یک روستای کوچک توی خراسان جنوبی شروع نمودند به تحصیل دبیرستانشان کجا توی این راه تحصیل افتادند صحبت کردیم.

کاظمی: شبتان به خیر یک خلاصه سریع از بخش اول گفتم و به آنجا رسیدیم برای تحصیل شما تو استرالیا که وارد فرودگاه سیدنی شدید اگر نکته‌ای مانده از بخش قبل نکات را بفرمایید تا برویم توی بخش دوم ورود به خوابگاه تحصیل و دانشگاه و این‌ها؟

دکتر: متشکرم شب شما هم بخیر باشد در خدمتتان هستم بسیار خب در قسمت قبل برای تحصیل در خارج از کشور گفتیم که اولین نکته هدف هست که هدف مشخصی داشته باشیم و بر اساس هدف رشته تحصیلی‌مان را انتخاب بکنیم و با توجه به رشته تحصیلی کشور و دانشگاه را انتخاب می‌کنیم البته در انتخاب دانشگاه یک، دو نکته که خوب است دوستان بدانند ازش استفاده بکنند باید رنکینگ دانشگاه را در نظر بگیریم این که دانشگاه که می‌خواهیم در آن تحصیل کنیم از جزئ دانشگاه‌های ممتاز باشد از رنکینگ خوبی برخوردار بالایی برخوردار باشد دانشگاه عالی باشد.

خصوصاً اگر که هدف تحصیل دارید و می‌خواهید مجدد به داخل ایران برگردید و آنجا از شرایط ارزیابی استفاده بکنید ارزیابی مدارک تحصیلی‌تان استفاده بکنید حتماً می‌بایست کتاب ارزشیابی را از سایت دانش‌آموختگان حتماً دریافت بکنید و آنجا در واقع بررسی بکنید چه دانشگاه‌هایی در رتبه ممتاز قرار گرفتند، چه دانشگاه‌هایی در رتبه خوب قرار گرفتند و چه دانشگاه‌هایی رتبه متوسط دارند توجه داشته باشید این که مثلاً کسی که در دانشگاه متوسط و خوب تحصیل می‌کند اگر در مقطع phd یا دکترا درس‌خوانده باشد مدرکش نخواهد شد و مدرکش یک گِرِید پایین‌تر و یک لِوِل پایین‌تر ارزیابی می‌شود؛ مثلاً فوق‌لیسانس ارزیابی می‌شود؛

بنابراین این نکته‌ای هست که بسیار مهم است اسم سایت را هم بخواهم ببرم هست grad.saorg.ir عرض شود در سایت دانش‌آموختگان می‌رویم و در کتاب ارزشیابی آن دانشگاه هدفی را که انتخاب کردیم بر اساس کشور و سال طبقه‌بندی دارد که سال‌های مختلف این طبقه‌بندی فرق کرده و حتماً می‌بایست مطمئن بشویم از دانشگاهی که انتخاب کردیم خصوصاً اگر هدفمان برگشت به ایران باشد و ادامه همکاری با مثلاً مؤسسات و مؤسسات آموزشی دانشگاه‌های داخلی خب این نکاتی بود که در لایو پیش گفتیم دو تا نکته هم اضافه کردم خدمتتان و حالا می‌فرمایید در لایو امشب.

کاظمی: خب از تهران سوار هواپیما شدید به مقصد سیدنی استرالیا و از آنجا احساستان را بگویید؟

دکتر: آهان بله ببینید بگذارید قبل از این که موضوع هواپیما را بگویم چند تا نکته هم در مورد انتخاب پرواز بگوییم ببینید ما برای این که بخواهیم برویم آن طرف دنیا حالا استرالیا، یا آمریکا، یا کانادا می‌بایست که به این چند تا نکته دقت کنیم اولاً این که شما پرواز مستقیم از ایران ندارید؛ بنابراین با توجه به استاپی که خواهید داشت می‌توانید یک پرواز دومی را دارید در بین راه که باید تعویض کنیم به آن پرواز این خیلی مهم است که پرواز دوم را از کجا انتخاب می‌کنیم؛ مثلاً اشتباهی که خود بنده کردم من از طریق امارات می‌خواستم بروم به استرالیا در دفعه اول خب از ایران از تهران یک پرواز دو ساعته داشتم به دُبِی و از دُبِی یک پرواز هجده ساعته داشتم به سیدنی خب حساب بفرمایید.

هجده ساعت شما روی یک صندلی این‌طوری نشسته باشید و عملاً آن‌چنان نمی‌توانید خب تکان بخورید یا مثلاً حرکتی بکنید گرچه که داخل پرواز داخل پرواز طولانی به ما جوراب واریس می‌دهند حتماً باید جوراب‌های خودمان را تعویض بکنیم دربیاوریم و آن جوراب‌ها بپوشیم؛ چون یک خورده خاصیت کشی دارد به پا‌ها کمک می‌کند راحت‌تر است؛ اما همین پرواز را بعد که یاد گرفتم پرواز را از مالزی می‌رفتم؛ یعنی از اینجا می‌رفتم کوالالامپور از کوالالامپور یک استاپ هفت، هشت ساعت که باشد اِیرلاین به ما هتل می‌دهد داخل فرودگاه یک هتل را استفاده می‌کردم؛ مثلاً صبح می‌رسیدم کوالالامپور هفت شب، هشت شب پرواز داشتم این فاصله را استراحت خیلی خوب می‌توانی داخل فرودگاه کوالالامپور بکنی حتی من کوالالامپور را همین‌طوری گشتم؛ یعنی همین فاصله بین دو پرواز از فرصت استفاده می‌کردم می‌رفتم گشت یا مثلاً پرواز تایی را انتخاب می‌کنی به مقصد تایلند و از آنجا دوباره مسیر نصف می‌شود این‌طوری دیگر نیاز نیست هفده، هجده ساعت توی پرواز باشی تا این که به استرالیا برسی قطعاً برای کانادا و آمریکا هم هم‌چین روش‌هایی وجود دارد در انتخاب پرواز را باید دقت کنی و انتخاب مسیر نکته دیگری که خوبه بهش توجه کنیم.

آب و هوا استرالیا چگونه است؟

آب‌وهوا استرالیا چون در نیمه جنوبی قرار دارد و در حال حاضر که ما در ایران تابستان داریم آنجا زمستان است حالا توجه کنید که من اصلاً این موضوع را نمی‌دانستم و به من گفته نشده بود یک داخل خود پرواز خب اینجا زمستان بود و برف نشسته بود لباس گرم پوشیده بودم ژاکت پوشیده بودم و ضمن این که کت‌وشلوار هم پوشیده بودم باز برای احتیاط پالتوم هم دستم بود که همراه با آن کیف‌دستی‌ام داخل آن صندوق بالای سر هواپیما که وسایل را می‌گذاریم حالا وارد فرودگاه استرالیا شدم باد گرم شرجی می‌خورد. توی صورتم وای زمستان کو چرا اینجا این‌طوری بنابراین موضوع چک کردن آب‌وهوا و دما موضوعی است که حتماً باید موردتوجه قرار بدهیم روی لباسمان هم تأثیر می‌گذارد.

البته بستگی دارد استرالیا جای سرد هم دارد جای گرم هم دارد؛ اما در خصوص سیدنی بخواهم خدمتتان عرض بکنم سیدنی اصلاً برف ندارد و یک آب‌وهوایی را مثل کیش شما در نظر بگیرید شبیه کیش البته آن موقع گرما شرجی بودنش مثل کیش نیست سیدنی این‌جوری مثل کیش تعداد شرجی بودن ندارد؛ اما برای من هیچ‌وقت بیشتر از یک کتی تو زمستان نپوشیدم؛ یعنی مثلاً هوا آن‌قدر در سیدنی سرد نبود که بخواهی ژاکت بپوشی و مثلاً چند تا همه‌اش بپوشی درصورتی‌که ملبورن شرایط متفاوتی دارد؛ بنابراین جا به جای استرالیا را کسی بخواهد مسافرت بکند بسیار پهناور است سه برابر وسعت ایران است و می‌بایست آب‌وهوای همان منطقه را ما چک بکنیم.

بحث پوشش لباس برای دانشجو در استرالیا؟

نکته بعدی در مورد آن کد لباسی که ما انتخاب می‌کنیم برای پوشیدن است. ببینید من از ایران که می‌خواستم بروم به توصیه پدرم ایشان بسیار مسافرت خارجی رفته است و مدل لباس پوشیدن ما هم این‌طوری که من خدمت شما رسیدم به همین ترتیب است بیشتر توی موارد و جلسات این‌طوری ایشان بسیار توصیه کرد که حتماً کت‌وشلوار بپوشم لباس رسمی داشته باشیم و من با لباس رسمی آنجا که مثلاً فرودگاه دروغ چرا دبی را که رد کردم آنجا کراوات نزده بودم آنجا کراوات هم زدم و داشتم می‌رفتم که برسم به فرودگاه سیدنی وارد فرودگاه سیدنی که شدم؛

یعنی از پرواز که شروع کردم پیاده‌شدن کاملاً نگاه‌ها روی من بود؛ یعنی این‌ها را قشنگ احساس می‌کردم که چشم‌ها دنبال من است چرا چون من کت‌وشلوار پوشیده بودم لباس رسمی تابستان لباس رسمی کت‌وشلوار و کراوات لباس رسمی و تابستان حالا بقیه چه پوشیده بودند این را هم بگویم آنها تیشرت و شلوارک پوشیده بودند حالا خانم و آقا تیشرت و شلوارک نگاهشان این بود که این حتماً یک fbi مثلاً پلیس است لباس رسمی در یک شرایط غیررسمی بنابراین وقتی که ما یک شرایط این‌طوری را و موارد پروازی را داریم حتماً لباس راحت بپوشید فرقی هم نمی‌کند که شما کجا می‌خواهید مسافرت کنید می‌خواهید. امارات مسافرت کنید همین نزدیک خودمان یا مثلاً پرواز‌های دور مووضع لباس موضوع‌هایی است که به‌این‌ترتیب مهم است آب‌وهوا را هم‌خدمتتان عرض کردم.

نحوه انتقال پول به استرالیا چگونه بود؟

در مورد پول خدمتتان بگویم در مورد پول آن زمانی که بنده مسافرت می‌کردم سوییفت باز بود و ما مشکل تحریم‌ها را نداشتیم؛ بنابراین شما تو یک بازه بیست‌وچهارساعته می‌توانستید پول انتقال بدهید از هر صرافی و بانکی در ایران به هر بانکی در استرالیا در آن شرایط باز وقتی اول وارد آن کشور می‌شوی نیاز به پول نقد داری و نیاز داری به‌هرحال یک مبلغی همراه ببری؛ ولی موضوع همراه بردن پول یک تجربه خیلی عالی پدرم به من دادند این بود که ایشان گفتند این یک شلوارکی یک جیبی برایش درست کن و این شلوارک را زیر شلوار خودت بپوش و تو آن جیبی که هست این مبلغ پول را بگذار این خیلی واقعاً سِیف بود واقعاً من خیالم راحت بود حالا اتفاقی که برای من افتاد.

من پول را گذاشته بودم حدود ده، پانزده هزار دلار با خودم پول داشتم آن را گذاشته بودم توی جیب آن شلوارک و توی پرواز توی گِیت امنیت پرواز فرودگاه امام تهران آن افسر این قلمبه چیه اینجا است این چیه است بعد بهش گفتم که این پول است گفت ببینم پول گفتم ببخشید من باید کمربندم را باز کنم آن شلوارک این‌طوری بعد گفت خب این کنار بایست گِیت اول بود؛ یعنی گیت نیرو انتظامی بود می‌دانید ما داخل فرودگاه ایران دو تا گِیت داریم یکی مال نیروی انتظامی، یکی مال دوستان سپاه و توی آنجا من درآوردم و نشانش دادم گفت اُه چقدر پول با خودت داری چه خبر است گفتم که گفتم ببین من این را بهش نشان دادم گفتم دارم می‌روم استرالیا و پرواز به سیدنی به‌خاطر این دانشجو هستم.

گفت خیر این مقدار پول تو نمی‌توانی با خودت ببری حداکثر سه هزار یا اشتباه نکنم پنج هزار دلار نمی‌توانی این را با خودت ببری برو فلان جا آنجا نامه پر کن کاغذ پر کن من خدایا چیکار کنم پول را باید ببرم بروم آنجا کاغذ پر کنم یک خورده آنجا کنار و ایستادم غمناک بودم با خودم فکر می‌کردم که چیکار باید بکنم طرف نگاه کرد دید من نمی‌روم آنجا کنار و ایستادم نمی‌روم یک خورده حتماً دلش به حال من سوخت گفت پول‌ها را یک جا دیگر بگذار بیا برو من آنجا جای پول‌ها را عوض کردم چون می‌دانستم گِیت بعدی گِیت بعدی آن گِیت امنیت پرواز سپاه دیگر خب پول را شما بین لباست بگذاری و مثلاً توی کیفت بگذاری بابت پول که بابت کاغذ که کسی بهت گیر نمی‌دهد مبلغش چون آنجا بالابود مورد داشت حالا اتفاقی که افتاد رفتم گذاشتم داخل کیفم رفتم گِیت سپاه را رد کردم بعد دوباره پول‌ها را برداشتم گذاشتم داخل همان جیب امن همان گاو‌صندوق مخصوصی که پدر بهم داده بود این در مورد شرایط پول بود.

کاظمی: من هم تجربه مشابه دارم آقای دکتر سفر کوله‌پشتی رفتم هند را که داشتم می‌گشتم خب واقعاً خیلی به من توصیه کردند آن زمان پانزده، شانزده سال پیش بود من هم در سفر هند یک مایو زیر شلوارم پوشیده بودم پول‌ها را آنجا گذاشته بودم دو نفر بودیم دو بخش کرده بودیم که اگر هر کداممان هم و خیلی هم به ما توصیه می‌کردند تو قطار‌های هند از دست کسی چیزی نگیرید خب البته همه‌اش هم واقعیت ندارد دوست‌های خوبی هم تو قطار پیدا کردیم بفرمایید.

دکتر: این در مورد موضوع پول اما موضوع پول یک داستان دیگر هم دارد وقتی شما می‌خواهید از ایران به کشوری مثل مالزی سفر کنید یا کشوری مثل استرالیا و آمریکا این‌ها سفر کنید داخل پرواز نزدیک فرودگاه که شدید؛ یعنی دیگر اَپروچ کردید نزدیک که شدید یک کارت دیگر به شما داده می‌شود تحت فرم عوارض تو این فرم عوارض یکی از نکاتی که وجود دارد از شما می‌خواهد بنویسید که چه مقدار پول همراه دارید اگر اسلحه البته در مورد آمریکا خب شرایط فرق می‌کند شما اسلحه می‌توانید همراه داشته باشید اگر مجوز دارید می‌توانید همراه داشته باشید اگر اسلحه‌داری بنویس اگر شما چیزی داخل احیاناً توی فروشگاه داخل پرواز خریدید باید یادداشت بشود.

داخل آن فرم مثلاً هر وسیله‌ای ممکن است می‌تواند باشد ممکنه یکی بخواهد نوشیدنی مثلاً  سن ‌ایچ بخرد برای خودش بنابراین اینجا داخل فرم آن را  گزارش می‌کند که من این موارد را دارم این پول را دارم و یا این اسلحه سرد یا گرم را اینجا به‌اصطلاح ابراز می‌کند موردی که پیش آمد برای من البته من این مبلغ پول را حقیقت چون دفعه اول بود خودم را به خدای مهربان سپردم و ابراز نکردم؛ ولی خب  آنجا اگر من ابراز نمی‌کردم؛ یعنی مثلاً  آنها متوجه می‌شدند که دارم و ابراز نکرده بودم یک مقدار مشکل‌ساز می‌شود گرچه که خود کشور استرالیا کاری به شما ندارد که ابراز کنید فقط می‌خواهد آن جریانات پول‌شویی را مشخص کند یعنی می‌گویی من دانشجو هستم و این مبلغ پول را آوردم و می‌خواهم شهریه دانشگاه را پرداخت بکنم موارد حل است؛ ولی خب  من آنجا به‌شخصه ابراز نکردم خب کار بدی کردم دیگر می‌توانست مشکل‌ساز بشود.

یک داستان از عدم اظهار کالا همراه در مرز سنگاپور؟

کاظمی: برای من توی مرز سنگاپور مالزی همین اتفاق افتاد خیلی هم اذیت شدیم شاید ده ساعت معطل شدیم به‌خاطر دیکلر (اظهار) نکرده بودیم البته چون ایرانی بودیم ما را از صف جدا کردند؛ یعنی خیلی داستان شد انگشت‌نگاری و فلان ولی یک موضوع چیزی همراهمان بود یک بسته سیگار پلمب بود؛ چون تو سنگاپور خیلی حساس است به این دیگر یک پاکت حتی بود این دوست من که همراهش بود من را گفتند تو برو داخل کشور برو داخل سنگاپور من شش ساعت پایین آن پله‌ها نشسته بودم تا این دوستم بیاد دویست دلار هم جریمه بود که این دوستم خیلی با خواهش و تمنا این دانشجو بود آن هم کارت دانشجویی و فلان و این‌طرف و آن طرف راضی شدند دویست دلار جریمه نکنند.

دقت کنید استرالیا قرنطینه گیاهی دارد؟

دکتر: پس بسیار اذیت شدید بله یک نکته دیگر هم که استرالیا دارد که دانستنش خیلی لازم است این است که استرالیا قرنطینه گیاهی دارد؛ یعنی شما تو این موضوع که  اگر سوغات خشکبار همراهتان است بایستی بگویید؛ مثلاً من عناب دارم من انجیر دارم این‌ها را من اظهار کرده بودم که من این‌ها را دارم نگاه هم کرد بسته‌بندی ولی خب دید که من برای فروش نیاورده بودم من برای مصرف خودم است اجازه داد که ببرم؛ ولی خب یکی از اتفاقاتی که بعد باز برای من افتاد یک بسته‌ای از ایران می‌خواستند من را سورپرایز کنند و برام فرستادند و به من نگفتند رفت و گیر کرد و حالا باز اگر بعد بخواهی خاطره‌اش را بگویم بعد خدمتتان عرض خواهم نمود؛

برای ثبت نام دانشگاه در استرالیا بای داز طریق یک ایجنت اقدام کنید؟

بنابراین در مورد پول گفتیم در مورد آن هم‌خدمتتان عرض کردم یک نکته‌ای برای آپدیت برای دانشگاه خدمتتان عرض کنم کسایی که تازه می‌خواهند اقدام به سفر به استرالیا و علاوه بر موضوع سفر گرفتن اِدمیشن از دانشگاه، پذیرش و این‌جوری باشند در حال حاضر دانشگاه‌های استرالیا یک اِیجِنت به ایرانی‌ها معرفی می‌کنند چرا چون ایران تحریم است و به‌خاطر این موضوع تحریم شما مستقیم نمی‌توانید با دانشگاه و استاد وارد مذاکره بشوید و پروسه اَپلایتان دنبال نمی‌شود شما با دانشگاه تماس را می‌گیرید دانشگاه یک اِیجنِتی را معرفی می‌کند لینکی را به شما می‌دهد با توجه به آن لینک واردش می‌شوید یک اِیجنت مشخصی هست.

مربوط به موضوع شما ایرانی‌ها در مورد پذیرش برای دانشگاه‌های استرالیا هستش این موضوعی هست که بعد از تحریم اتفاق افتاده و ما به طور مستقیم یعنی کاری که برای این انجام دادند و مستقیماً ما با دانشگاه مکاتبه می‌کردیم و با اساتید مکاتبه می‌کردند برای پذیرش  الان با این می‌توانم بگویم این مانع را بر سر راه داریم دیگر آن هم موردی نیست اِیجنت میاد کمک می‌کند به ما برای این که پروسه اَپلای سریع‌تر پیش برود.

یک نکته در مورد هواپیما در مسیرهای طولانی؟

بسیار خب در مورد هواپیما خدمتتان بگویم در مورد مسیر حرکت عرض کردم در مورد هواپیما ببینید شما داخل هواپیما معمولاً تو ردیف که نشستید سه تا صندلی وجود دارد یا صندلی وسط نشستید، یا ویندو سیت هستید، یا آیلسیت صندلی کنار راهرو هستید حتماً به شخصیت خودتان باید نگاه کنید وضعیتی که من اصلاً انتظار آن سفر طولانی را نداشتم و به این موضوع دقت نکردم من صندلی کنار راهرو را انتخاب کردم کنار من یک خانم و آقایی نشسته بودند این دوستان می‌آمدند استرالیا که از استرالیا پرواز کنند به نیوزلند و این‌ها زیاد رفت‌وآمد می‌کردند؛

یعنی زیاد پیاده‌روی می‌کردند تو این هواپیما یعنی می‌رفتند می‌آمدند و هر باری من مجبور بودم بلند بشوم و جا بدهم که این‌ها سر جایشان بنشینند و این برای من یک‌خرده ناخوشایند بود خصوصاً این که شما دارید از آن سرگرمی هم استفاده می‌کنید؛ مثلاً فیلم دارید می‌بینید یا موزیکی دارید گوش می‌کنید مسیرتان طولانی تو پرواز این موضوع نگاه به شخصیتتان بکنید ببینید اگر زیاد اهل پا شدن و رفت‌وآمد نیستید صندلی کنار شیشه را برای خودتان بگیرید تا این که صندلی کنار راهرو را برای خودتان بگیرید خب این در مورد هواپیما اگر زبان بلد باشید این کار را می‌توانید انجام بدهید و این کار را توی قسمت چکینگ بار وقتی می‌خواهی کارت پرواز را بگیری باید انجام بدهید.

گرچه که در حال حاضر ما می‌توانیم آنلاین هم چکینگ بکنیم حتی دو، سه روز قبل از این که بخواهیم وارد پرواز بشویم یا مدت پروازمان باشد جریان چکینگ اتفاق بیافتد و صندلی موردنظر خودمان را انتخاب بکنیم پرواز من از نظر تعداد ساعت دو ساعت تا دُبِی بود و حدوداً هجده ساعت پرواز اولی که داشتم و نا‌آشنا بودم از دُبِی به سیدنی پرواز بود شرایط واقعاً سختی بود؛ یعنی حوصله خودم واقعاً سر می‌رفت گرچه که این را عرض بکنم پرواز‌های طولانی یک جیره غذایی خیلی به خصوصی تنظیم شده که شما را مجبور یک وقتی نباشی هی از سرویس بهداشتی استفاده بکنی و بسیار این جریان حالا این مثلاً چیز‌هایی که به خوردمان می‌دهند خدا می‌داند باید یک شرایطی داشت که من یادم است تو آن پرواز من اصلاً از سرویسی استفاده نکردم با وجود این که هجده ساعت روی هوا بودیم.

احساس شما در هنگام خروج از کشور چگونه بود؟

مورد بعد در مورد احساس که فرمودید احساس موقع خروج خب من خیلی بابت این جریان رفتنم خوشحال بودم؛ یعنی تدارکی هم دیده بودم مثلاً رفته بودم مو‌هایم را فَشِن کرده بودم می‌خواهم بروم استرالیا مو‌هایم را در پوست خودم نمی‌گنجیدم کت‌وشلوار و آنکات شده کفش‌های نو خلاصه سیستم کلاً یک حالت یعنی می‌خواستم ازدواج کنم همه چیز واقعاً نو‌نوار بود که می‌رفتم خیلی خوشحال بودم؛ اما در کنار این خانواده و به‌خصوص مادرم بابت این جریان ناراحت بود اشک می‌ریخت انتظار نداشت یعنی می‌روم که بروم من برعکس پدرم می‌گفت خیر این وای نمی‌ایستد این برود یک هفته برمی‌گردد این نمی‌ماند نمی‌تواند دل بکند.

خلاصه تو این جریان این شکلی من تو این شرایط ایران را ترک کردم و در مجموع احساس بسیار خوشایندی داشتم ضمن این که چون به روابط یعنی دوست دارم به آدم‌ها ارتباط بگیرم؛ مثلاً با آن دونفری که به اُکلَند می‌رفتند و کنارم نشسته بودند به نیوزلند می‌رفتم عرض کردم ما دوست صمیمی شدیم و چون روابط دوست دارم این ارتباط گرفتن را کلاً توی مسیر توی فرودگاه هم هرجایی می‌رسید برایم خوشایند بود این ارتباط با خارجی گرفتن هم لذت‌بخش بود در مورد کار‌هایی که بخواهم بگویم بهتر بود انجام می‌دادم و انجام ندادم عرض کردم مهم‌ترینش به نظرم موضوع آب‌وهوا بود و موضوع پول بود که بی‌دقتی کردم و پول را یک جایی گذاشتم که به‌هرحال جلب‌توجه می‌کرد شرایط بازرسی‌اش هم وجود نداشت؛ اما بقیه کار‌ها روی انتقال مُد نیست که بخواهم بگویم و باید انجام می‌دادم ندادم و نباید انجام می‌دادم شاید جز نباید‌ها همان بسیار رسمی پوشیدن آن‌قدر نباید رسمی می‌پوشیدم که باعث جلب‌توجه در فرودگاه سیدنی بشوم ضمن این که خب به‌هرحال چون این لباس آنکات شده‌ام که نشستی توش هجده ساعت تو هواپیما هست معذبید دیگر راحت نیستید.

کاظمی: ویزا را بفرمایید آقای دکتر ویزا مراحل گرفتنش را ویزا ورود به استرالیا اذیت شدید راحت بود

دکتر: بله توی صدور ویزا بعدازاین که شما اِدمیشن خودتان یا پذیرش خودتان را از دانشگاه گرفتید وارد سفارت می‌شوید و به‌واسطه آن اِدمیشن هست که سفارت به شما نوبت می‌دهد و نوبت مصاحبه‌ای را ترتیب می‌دهد برای من از من تلفنی مصاحبه کرد غیر از جریانی که توی ایران داشتم وقتی که گرفته بودم مصاحبه را سفارت استرالیا در عمان انجام می‌داد یک خانمی تماس گرفت خیلی هم فارس سلیسی صحبت می‌کرد چرا می‌خواهی بروی چه هدفی داری، چرا استرالیا را انتخاب کردی،

برنامه‌ات بعد از تحصیل چیه این‌طوری از من سؤال کرد و اتفاقاً توی پروسه ویزا من جزئ کسانی بودم که ویزام خیلی سریع آمد یعنی شاید حدوداً بگویم حداکثر یک ماه بیشتر نشد یا این که یک ماه کمتر موضوع ویزای من انجام شد و خیالم از بابت این که دیگر پذیرفته شدم و می‌توانم مسافرت کنم کاملاً راحت بود. ویزایی که ما می‌گیریم ویزای student visa هست برای ویزای دانشجویی کشور‌های مشترک‌المنافع و این‌طوری که من اطلاع دارم قبلاً تمام کشور‌ها مشترک‌المنافع کشور‌هایی هستند که کاملاً هستند و مربوط به مستعمره مستقیم یا غیرمستقیم انگلستان به‌حساب می‌آیند که استرالیا یکی از این کشور‌هاست.

آیا دانشجو در استرالیا اجازه کار دارد؟

این‌ها به شما روی ویزا student viSa اجازه کار می‌دهند البته بیشتر از بیست ساعت هم می‌توانید کار کنید؛ ولی کار سیاه باید انجام بدهید کار سیاه هم به کاری گفته می‌شود که چون یواشکی کار می‌کنید آن‌چنان پولی به شما داده نمی‌شود مالیاتی هم آن کارفرما از آن بابت این که شما را استخدام کرده موارد مالیاتی، موارد پرداختی را رعایت نمی‌کند و مثلاً فرض کنید یک کار ساده در استرالیا هجده دلار دستمزد داره یک کار ساده هم که خدمتتان عرض می‌کنم یک کاری که تخصص نمی‌خواهد می‌تواند چمن زدن باشد، می‌تواند تمیزکردن میز باشد، می‌تواند کار توی یک رستوران به‌عنوان یک سرور باشد ممکنه تمیزکردن سرویس‌های بهداشتی باشد تمام این کار‌ها جزئ کار‌هایی هستند.

که مهارت نمی‌خواهند و به شما اجازه کار می‌دهند اگر از طریق رسمی زبانتان خوب باشد و از طریق رسمی وارد فضای کار بشوید آن هجده دلار در ساعت را به شما پرداخت می‌شود و آن نفر هم آن کارفرمای شما هم اعلام می‌کند که من این شخص را به‌عنوان کارمند مجموعه خودم دارم شما از بیمه استفاده می‌کنید اگر خدایی ناکرده اتفاقی در محل کار برای خودتان افتاد بیمه را دارید و ازش استفاده می‌کنید و این نفر هم بهش تخفیفات مالیاتی تعلق می‌گیرد استرالیا قانونش این است هرچی کارفرما تعداد کارمندان بیشتری داشته باشد مالیات کمتری پرداخت می‌کند برعکس کشور ما است؛

بنابراین اگر مسیر را درست رفته باشید این‌طوری اگر مسیر را نادرست رفته باشی یعنی بخواهی بیشتر از بیست ساعت کارکنی یا زبانتان خوب نباشد که مجبور بشوید کار سیاه انجام بدهید این کار سیاه انجام‌دادن این استثمار کردن را هم متأسفانه ایرانی‌های خودمان هستند انجام می‌دهند؛ چون به‌هرحال شما زبان که بلد نیستید می‌روی می‌گردی یک ایرانی را پیدا می‌کنی، یک افغانستانی را پیدا می‌کنی با این شرایط متفاوت و اینجا به جای هجده دلار هشت دلار بهت می‌دهد به‌ازای هر ساعت خب خیلی تفاوت پرداخت داری بیمه نداری، هیچ بیمه مسئولیتی کارفرما در مقابل شما ندارد و البته که می‌تواند خطرساز هم باشد کمترین خطرش این است وقتی شما کار سیاه انجام می‌دهید اگر سیستم متوجه بشود؛ یعنی سیستم قانونی استرالیا متوجه بشود لطمه زیادی هم در پرونده شما در ادامه کارتان در کشور استرالیا بخواهی بعد ویزا بگیری و بخواهی بعدش اقامت استرالیا را بگیری یا سیتی‌زن بشوی این لکه‌های سیاهی هست که تو پرونده می‌ماند و خب خطراتش هم شامل حالمان می‌شود ریسک‌های فوق‌العاده بالایی دارد.

کاظمی: تو فرودگاه که رفتید ویزایتان را که ارائه دادید مشکل خاصی که پیش نیامد که؟

دکتر: ببینید سؤالات مشخصی را یک شخصی توی دفتر پلیس آنجا نشسته بهش می‌گویند. یک سری سؤالات مشخصی را از شما می‌پرسد با چه هدفی آمدی، چرا آمدی استرالیا، دفعه چندمت آمدی، کجا می‌خواهی اقامت کنی یک سری سؤالات این تیپی از همه هم فیکس است؛ یعنی ثابت است این سؤالات و آن نفری هم که نشسته آموزش‌های لازم را دیده و این سؤالات را می پرسه حالا یک وقتی یک شرایط خاصی وجود دارد توی این شرایط خاص آن فرد خاص ممکنه سؤالات بیشتری بپرسد ممکنه حتی تفتیش بدنی حتی بکند.

مثال آنها حساسیت‌هایی وجود داشته باشد که این کار را انجام بدهد؛ ولی به طور عمومی خب اتفاق خاصی در آنجا نمی‌افتد؛ یعنی همه چیز به‌صورت روال و بسیار نرمال و استاندارد هست با شما مهربان، لبخند می‌زند انتظار هم دارد که شما هم لبخند بزنید و این در واقع نرم‌های آینه‌ای شما تا لبخند می‌بینید چهره خوب می‌بینید خواه ‌ناخواه شما هم لبخند می‌زنید خیلی شما را ریلکس می‌کند و سؤالات را از شما به‌این‌ترتیب می‌پرسد و بعد این سؤالات را می پرسه عرض کردم چرا آمدی استرالیا، کجا می‌خواهی بمانی و برنامه‌ات چی هست و آیا سفر اولت است یا سفر‌های دیگری داشتی این‌ها را می‌دانه‌ها چون سفر اولی داشتی آنجا ثبت است ولی می‌پرسد مثلاً از لحاظ روانی ما را چک بکند ببیند آیا دستپاچه هستیم، نیستیم و بعد مهر می‌زند و می‌گوید بفرمایید خوش آمدید اقامت خوبی را برایتان آرزو می‌کنم و هیچ مشکل خاصی نیست و به‌شخصه هم من ندیدم هیچ مشکل خاصی در استرالیا باشد.

کاظمی: گفتید دویست دلار دادید برای یک تاکسی پانزده دلاری و شما را رساند به محوطه دانشگاه و وارد کامپوس (محوطه) دانشگاه شدید آنجا دیگر چیکار کردید خوابگاه را تحویل گرفتید؟

دکتر: ببینید من دویست دلاری که از آنجا داده بودم خب قرار بود یک کسی بیاد آنجا برای ترنسفر فرودگاه و دنبالم حالا من وارد فرودگاه شدم منتظر این آدم هستم همه تابلو گرفتند اسم‌ها روش نوشته شده من منتظر این تابلو هستم که در واقع اسمم رویش نوشته شده اسمم آنجا نیستش آنجا من مجبور شدم موبایلم را روشن کردم موبایل ایرانم را و شماره‌ای که به من داده بودند از همین در واقع رزرو تاکسی که این شماره میاد و راننده این است و می‌آید دنبالت بهش زنگ زدم حالا هی من هم به این بنده خدا زنگ می‌زنم آن تلفنش را جواب نمی‌دهد خدایا داستان چیست یک مدت گذشت تقریباً شاید زیاد منتظر ماندم.

شاید نیم ساعت به همین مدت گذشت که من نتوانستم تماس بگیرم با این راننده موردنظر و پیدایش کنم بعد از نیم ساعت، چهل دقیقه دیدم این تابلو رفت بالا و اسم من رویش است یک آقایی کت‌وشلوار آرد تازه از خواب پا شده است چشم‌هایش پف‌کرده است چهره، چهره ژاپنی، چینی دارد و به‌محض من گفتم کجایی عزیز، برادر این بنده خدا ژاپنی بود و از لحظه‌ای که من بهش گفتم؛ مثلاً کجا بودی این هی برای ما خم شده بود و به‌قول‌معروف سکوت کرده بود و می‌گفت ببخشید هی هر دو قدمی وای می‌ایستاد عذرخواهی می‌کرد دوباره می‌رفت من هم به‌خاطر این که آنجا منتظر شده بودم این چمدان سنگین را دادم بهش گفتم که حالا این را ببر بعد با هم صحبت می‌کنیم.

حالا از دستت ناراحت هستم این هم با یک حالت بنده خدا این را می‌کشید حسابی نفسش درآمده بود تا این که آن ساک ما را گذاشت توی وَنش با یک وَن هم جالب است که آمده بود و توی این وَن ما دو نفر بودیم یکی من بودم یکی هم خانم چینی بود آن خانم چینی که توی وَن نشسته بود بعداً شد هم‌کلاسیم یعنی آنجا که با هم دیگر یک سلامی گفته بودیم و این‌ها بعد این تو دانشگاه هم هم‌کلاسی هم شده بودیم حالا هم اتفاقی جالبی رخ داد ایشان من را برد آنجا و آنجا هم من وارد لابی که شدم رفتم رو میز پذیرش به محضی این که اسمم را دادم و پاسپورتم را نشان دادم گفت آقا آماده بود همه چیز آماده بود یکی را با من فرستادند تا اتاقم را به من نشان بدهد و همچنان این راننده را هم ما رد نکرده بودیم.

کمپ و خوابگاه دانشجوئی در سیدنی استرالیا؟

کمپ دانشگاه سیدنی یک‌طوری بود که خب طبقه دوم بودیم و یک چیزی حدود ده، پانزده پله را باید می‌رفتیم که به آن اتاق من می‌رسیدیم این بنده خدا ساک سنگین را آورد و وارد اتاق شدیم آنجا به من نشان دادند اتاق کامل مال خودم بود یک اتاق دوازده متری یک تخت آن گوشه داشتیم مربوط به مقطع فردی و شخصی خودم بود کس دیگری یعنی داخل اتاق نبود این‌طوری نبود که محیط خواب را ما شِیر کنیم خیر اتاق شخصاً مال خود من بود یک میز کاری داشتیم، یک میز کامپیوتری داشتیم به‌اصطلاح میز کاری که گذاشته بود یک قفسه کتابی بالای آن میز کار روی دیوار تنظیم کرده بودند فیکس شده بود و یک کمد لباس آنجا داشتیم و یک یخچال هم داشتیم یک یخچال و مینی بار خیلی کوچک هم داشتیم.

داخل آن اتاقمان آنجا آن اتاق یک فضای شِیر داشت آشپزخانه بود که دو تا یخچال ساید وایساد داشت تلویزیون کنار چسبیده به آشپزخانه به‌صورت وی‌آی‌پی گذاشته بودند یک حالت مینیمال شده بود که شما تلویزیون می‌خواستی نگاه بکنی و خود آشپزخانه هم که تجهیزات آشپزی، گاز و گاز هم آنجا برقی از برق استفاده می‌کنند خب ضریب خطر و آتش‌سوزی پایین‌تر است و دوازده تا اتاق در آنجا وجود داشت یک شش تا اتاق یک حمام و سرویس بهداشتی داشتند، یک شش تا اتاق هم یک حمام و سرویس بهداشتی داشتند آشپزخانه و اتاق تلویزیون حالت شِیر داشت بین این دوازده اتاق از شانس بد من آنجا البته این را واقعاً تعریف نکردم.

برای کسی شانس بد من آنجا با یک دوست از عربستان سعودی تو آن منطقه شِیر بود وجود داشت و یک سه، چهارتا هندی ما داشتیم این هندی‌ها ببخشید این‌طوری می‌گویم کثیف واقعاً کثیف بودند طرف فرض بفرمایید می‌رفت شامپو را استفاده می‌کرد بعد شامپو را می‌انداخت تو راهرو خب چیکار داری می‌کنی شامپو را می‌انداخت تو راهرو جایی که دوازده نفر آدم دارد رفت‌وآمد می‌کند حالا درحالی‌که سطل آشغال کنار دستش است سطل آشغال این کنار این داستان برای هندی‌ها بود و غذا‌های پر بو به قول هندو‌ها بودار این‌ها درست می‌کردند به به بیا ببین این یک داستان بعد یک دوست دیگر به ما اضافه شد بعد بلافاصله رفت حالا من چون از ایران آمده بودم و بابت این جریان خیلی اعتراض نکردم؛

چون حضور من در آنجا موقت بود من برای یک ماه و نیم، دو ماه آنجا را گرفته بودم؛ چون قصد تغییر محل داشتم آن همچون به‌خاطر این که از ایران گرفته بودم دیگر می‌خواستم مطمئن باشم که جایی دارم برای رفتن اما یک دوست دیگر آمد از چین آمد اتفاقاً آن دوستی که از چین آمد مسلمان هم بود که با هم دیگر دوست هم شدیم یک آدم فوق‌العاده تمیزی بود این فقط همیشه این دیگر این بنده خدا با هم غر می‌زدیم گفتیم آقا برای چی این‌ها این‌طوری می‌کنند، این‌ها چرا این‌طوری هستند و متأسفانه ما هیچ‌وقت خدا این آشپزخانه را تمیز ندیدیم و من هیچ‌وقت هم جلو تلویزیون من ننشستم.

واقعاً کثیف بود آنجا را چیپس می‌ریختند می‌خوردند نان اسنکی چیزی می‌ریختند بسیار کثیف یک دوست دیگر آنجا پیدا کردم چینی بود دو دوست چینی دیگر پیدا کردم آنها یک سیستم خاصی دارند توی سیستم خاص فکری داشتند یک رینگو هم‌چین فکری داشت فرقه‌شان مذهبشان تا دلتان بخواهد اهل تقلب کاری بودند؛ مثلاً فرض کنید هروقت که می‌خواستند بروند؛ مثلاً لباس هم بدهم این را بگویم که ما برای نامجویی یک اتاق نامجویی داشتیم که پول می‌انداختیم؛ مثلاً پنج دلار می‌انداختیم داخل این می‌انداختیم،

دو دلار می‌انداختیم برای خشک‌شویی و شستشو این چینی‌ها یک نِی درست کرده بودند سکه را می‌گذاشتند داخل این نِی داخل دستگاه می‌گذاشتند دستگاه روشن می‌شد و می‌کشیدند بیرون سیستم کاری‌شان به‌این‌ترتیب یعنی این دوستانی که من تو این دو ماه با آنها سروکار داشتم و بعدازاین دو ماه هم دیگر رفتم آکس فیری و چون برای دانشگاه خیلی نزدیک بود؛ یعنی پیاده دیگر می‌رفتم  نزدیک دانشگاه بود و آنجا عالی بود؛ یعنی خدمات از همه لحاظ عالی بود کِیف کردم لذت بردم آدم‌های فوق اعاده آدم‌های نیتیو فوق‌العاده نیتیو و دوست‌های خیلی خوبی و همچنان هم دوستان من هستند.

کاظمی: هزینه‌های خوابگاه د سیدنی استرالیا آن زمان چقدر بود البته سال‌ها گذشته؛ ولی خب؟

دکتر: هزینه‌ها فرقی نکرده واقعاً الان همین امروز که من دارم با شما صحبت می‌کنم دوستی برای phd می‌خواست اقدام کند برای دانشگاه ملبورن و دانشگاه سیدنی و هزینه که ما گرفتیم سی و پنج هزار دلار هزینه کل کورس می‌شد هزینه‌ها، هزینه زندگی تقریباً هزار دلار هستش همین‌الان هم در ماه عرض می‌کنم در ماه هزار دلار هستش البته اجاره خانه را شما هفتگی پرداخت می‌کنید من دویست و بیست دلار اجاره هفتگی برای این اتاق و محیط شِیر و این‌ها پرداخت می‌کردم البته چیز‌های دیگری هم داشت؛

مثلاً استخر داشت، زمین تنیس داشت چیز‌های این‌طوری داشت و این دویست دلار را برای هفته هر هفته ما این‌طوری شارژ می‌کردند ما پرداخت می‌کردیم و دوهفته یک‌بار پرداخت می‌کردیم یا آخر هفته پول پرداخت کنیم دویست و بیست دلار هر دوهفته یک‌بار پول را پرداخت می‌کردیم بعد که آشنا شدم و محیط را شناختم جایی که گرفتم و ویلا بود و فِلَت بود جای بعدی که گرفتم ویلا بود و خیلی فضای سبز و درجه یک و باحالی داشت محیط خیلی عالی داشت و نزدیک بود بسیار به دانشگاه من برای محیط دوم صد و بیست دلار در هفته پرداخت می‌کردم و آنجا چون نظافت دوره‌ای داشتند و خیلی کار‌ها رو حساب و کتاب بود و هر روز هم می‌آمدند برای نظافت خیلی تمیز بود و کسی هم می‌خواست کثیف کند بعد همه چیز تمیز و درجه یک سر جای خودش قرار می‌گرفت.

کاظمی: ببین دانشجویی من متوجه نشدم پانسیون یا خوابگاه دانشجویی مثل خوابگاه دانشجویی ایران شش نفر، چهار نفر داخلشان یا یک فضای خانگی مثل دانشگاه تهران است که اجاره می‌دهند به دانشجو‌ها؟

دکتر: بله ببینید روش‌های بسیار متفاوت هستند شما می‌توانید یک فِلَت داشته باشید مثل آن چیزی که من داشتم یک اتاقی داشتم تقریباً حدود پانزده متر و با امکاناتی که خدمتتان عرض کردم محیط آشپزخانه و سرویس‌ها شِیر بود اشتراک بود بین این دوازده نفر و این یک نمونه دیگر حالت ویلا داشت ویلا حتماً همین‌طور که خدمتتان گفتم که پله می‌خورد ویلا خیر یک فضای باز سبزی جلوش داشت و باز هم اتاقی که شما استفاده می‌کردید می‌خوابیدید پرایوت مال خودتان بود شما اتاق‌خوابتان را هیچ موقعی با کسی شِیر نمی‌کنید این قانون تمام دانشگاه‌های درجه یک‌دنیاست این مدل دوم ویلاست.

کاظمی: حتی اگر کسی هم بخواهد خوایگاه را در سیدنی استرالیا نمی‌تواند؛ با کسی به اشتراک بگذارد؟

دکتر: مگر این که شما به‌صورت خانواده به‌صورت زن و شوهر یا به‌صورت مثلاً دو نفر تقاضا بدهند این‌طوری نیست که رندوم مثلاً دارم مقایسه می‌کنم خوابگاه‌های ایران شما خوابگاه‌های ایران شاید یک‌خرده شبیه خانه یا مثلاً سربازخانه باشه یک بیست تا تخت مثلاً گذاشتند ده تا تخت گذاشتند این ده تا تخت به‌هرحال تو یک محیط خواب را دارند یکی مثلاً فرض کنید خر و پف می‌کند خب همه استفاده می‌کنند از آن شرایط اما اینجا شما محیط خوابتان متعلق به خودتان است محیطتان پرایوت اتاق مال خودتان جا‌های اشتراکی مثل آشپزخانه و سرویس را که البته سرویس بین خانم‌ها و آقایان جداست.

این‌ها شِیر می‌شوند و عرض شود این مدل ویلایی مدل دیگری داریم هُم استیل را دانشگاه به شما پیشنهاد نمی‌دهد خود شما می‌روید پیدا می‌کنید بعضاً روی بورد‌های دانشگاه یک سری تبلیغاتی را نصب می‌کنند مدل تبلیغاتشان هم این‌طوری است که یک کاغذی را شما این‌طوری می‌بینید کاغذ توضیح بالاش نوشته شده است ته کاغذ این‌طوری برش خورده است شماره نوشته شده شما آن شماره را می‌کنید و می‌برید بعد حالا تماس می‌گیرید توضیح حالا این بالا می‌دهد؛ مثلاً یک خانواده‌ای هست صبحانه را احیاناً به شما می‌دهد شام را احیاناً به شما می‌دهد استرالیایی‌ها ناهار ندارند ناهار نمی‌خورند ناهارشان یک دو تا نان سبک می‌خورند و شام را حسابی می‌خورند.

شام سر شب مثلاً سر ساعت هفت را می‌خورند حداکثر دیگر همه شام خوردند و می‌گوید که آنجا من یک اتاق به شما می‌دهم شما تو این اتاق باز هم اتاق مال خودت است محیط خواب مال خودت است برای ناهار می‌آیی سر میز با آن خانواده ناهار را با تو سرو می‌کنند پول برق را به‌صورت یک مبلغی از قبل فیکس شده می‌گیرند؛ چون به‌هرحال محاسبه‌اش غیرممکن است تلفن را حالا معمولاً این‌طوری که دیگر شما موبایل داری و تلفن بهت نمی‌دهند اگر تلفن بخواهی استفاده بکنی قبلش بهت می‌گویند که به خارج از کشور زنگ بزنی دیگر فردا ما آن فیشش را می‌گیریم که پول‌هایی که به‌هرحال صحبت کردی با ایران یا با کشور خودت باید خودت پرداخت کنی و اینجا ناهار و صبحانه را برایت سرو می‌کنند.

این حالت هُم استیلی هست که خیلی حالت قشنگی است اگر کسی بتواند بگیرد و استفاده بکند وضعیت خیلی باحالی است بیشتر توی استرالیا چینی‌ها این شرایط را داشتند و چینی‌ها این آفر را می‌دادند و باز تأکید می‌کردند که من این هُم استیل را به یک چینی می‌خواهم بدهم؛ یعنی منی که از ایران آمده بودم یا دوست دیگری که از هند و جا‌های دیگری آمده بود نمی‌توانست با این چینی برود زندگی کند بیشتر شرایط این‌جوری بود خود استرالیایی‌ها نیاز مالی نداشتند و ندارند که بخواهند هم‌چین آفر‌هایی بدهند بیشتر مهاجرین هستند که به‌هرحال می‌خواهند شرایط هزینه‌ای را یک کمکی برایشان باشد و هم‌چین آفر‌هایی برای هُم استی  HOME STAY می‌دهند. در انواع و اقسام سیستم‌های خوابگاهی،

کاظمی: حالا برویم سراغ خود دانشگاه وسترن سیدنی استرالیا؟

دکتر: قبل از این که وارد دانشگاه بشویم در مورد اساس‌کشی من یک مطلبی را خدمت شما بگویم مطلب خاصی هست مطلب جالبی من ببینید بعد از دو ماه آمدم چیکار کردم آمدم از طریق اینترنت و سایت دانشگاه آمدم این ویلا را برای خودم گرفتم که عرض کردم مبلغش هم صد و بیست دلار بود کار بدی که من کردم و نباید انجام می‌دادم موقع تخلیه را گذاشته بودم یک دوستم الان اینجا آمد حمیدرضا است اینجا هم‌کلاس بودیم با هم‌عرضم به حضور شما که حواسم را پرت کرد این حمیدرضا من آنجا یک اشتباهی که کرده بودم آمدم موقع تخلیه را گذاشته بودم عید کریسمس حالا تو این موقع من دو ماه تقریباً آبان بود که از ایران رفتم.

موقع این که مثلاً بخواهم این شیفت را بکنم از جای اول بروم جای دوم دیگر تقریباً همه‌جا تعطیل بود؛ بنابراین خودم را توی یک دردسری انداختم اما بازم رفتم بازم رفتم و ترنسفر کردم حالا تصور بفرمایید که من وقتی که آمده بودم یک لپ‌تاپ داشتم، یک کیف دستی داشتم و یک حالت کوله داشتم این سه تا داشتم از اینجا که می‌خواستم بروم این‌ها شده بود پنج، شش تا یعنی قابلمه و لوازم آشپزخانه و چاقو و این‌ها خریده بودم این‌ها شده بود پنج، شش تا خدایا این‌ها را من چطوری ببرم حالا من مشکلم چی بود؟ مشکلم این بود که باید این‌ها را می‌بردم می‌رساندم به ایستگاه اتوبوس از آن جای اول و بعد از ایستگاه اتوبوس ایستگاه مترو دو ماه است.

که آمدم توی این دو ماهی که آمدم یک مقداری حس غم غربت من را تحت‌تأثیر قرار داده بود و یک‌خرده دلم برای شرایط ایران و خانواده تنگ شده بود و جالب اینکه این هم عرض کنم روز دومی که من آمدم و وارد این خوابگاه شدم با یک خانم ایرانی آشنا شدم این خانم ایرانی دیگر بریده بود و داشت برمی‌گشت ایران می‌گفت من HOME SICK شدم بدبخت شدم، فلان شدم گریه می‌کرد و قشنگ یک روضه حسابی برایمان خواند بعد حالا این خاطره هم تو ذهنم است دو ماه گذشته خاطره نکند من هم بزند به سرم برگردم خلاصه به هر عذاب و مکافاتی بود من می‌آمدم دو تا ساکم را می‌بردم؛ مثلاً صد متر جلوتر می‌گذاشتم برمی‌گشتم دوباره این دو، سه تا ساک دیگر را می‌بردم کار من این بود تا این که هر مشقت و سختی بود من خودم را رساندم ایستگاه اتوبوس،

تو ایستگاه اتوبوس خواستم به این راننده اتوبوس بگویم که صبر کن من وسایل دارم راننده اتوبوس را متوقف کرد سطح اتوبوس را قشنگ داد پایین یعنی به‌موازات پیاده‌رو قرار گرفت خودش از پشت فرمان ببینید؛ یعنی این اتفاقاتی است که ذهن من دانشجو را نسبت به استرالیا و فرهنگش تغییر داد و باعث شد که من در آنجا ماندگار بشوم آمد چیکار کرد از پشت فرمان پیاده شد و نگاه کرد دید کدام وسیله از همه تپل طرح آن چاق تره را قشنگ انتخاب کرد سنگین هم بود برداشت و برد داخل بعد دوباره برگشت که بقیه را خیر تو را خدا من ایرانی تعارف کمکم کرد که ما وسایل را گذاشتیم داخل اتوبوس، اتوبوس‌های آنجا دو مدل صندلی دارد یک مدل صندلی به محضی که شما وارد می‌شوید  مثل یک کنار چسبیده به دیواره‌ها و وسط خالی است برای کسایی است که مثلاً با ویلچر می‌آیند، کسایی که ناتوان هستند، کسایی که احیاناً کالسکه بچه همراهشان است توی این وسط بنشینند،

و صندلی‌های مسافر اتوبوس عقب قرار دارد و شمای جوان نوشته روی شیشه‌ها برو عقب بنشین که اینجا شاید یک آدم ناتوانی یک آدم سالمندی بخواهد بنشیند راننده اتوبوس به من گفت اینجا بنشینید؛ چون وسایل زیاد داری خب جا نداری بروی روی صندلی‌ها بنشینی توی این حالت حال وسایلت را داشته باشی وسایلت را مواظبش باشی من آنجا نشستم رسیدم به‌محض این که به مقصد رسیدم به ایستگاه رسیدم تا می‌خواستم بلند بشوم یکی از وسایلم را یک توریست برداشت یکی دیگر را راننده برداشتند توریست ول کن من نبود ول کن نبود کجا می‌خواهی بروی من آن وسایل را ببرم برات خدایا این کشور به ما گفتند این‌ها کافر هستند این‌ها مسلمان نیستند این آن‌قدر مهربان بود کجا می‌خواهی بروی من وسایلت را برایت بیاورم گفتم خیر بگذار من یک چرخ پیدا می‌کنم و با چرخ این وسایل خودم را می‌برم گفت مطمئنی؟ گفتم بله مطمئنم.

من گشتم و یک چرخ از فروشگاه آنجا پیدا کردم و وسایل خودم را همه را گذاشتم داخل این چرخ و لپ‌تاپم را انداختم گردنم حالا دارم تو اینجا می‌گردم حالتی دارد که شما پله‌برقی را می‌روید پایین توی آن حالت زیرزمینش یک مسیر خیلی رفته آنجا را انتخاب می‌کنید دوباره با پله‌برقی می‌روید بالا من آنجا دنبال آسانسور می‌گشتم؛ چون با آن وسایل نمی‌توانستم پله‌برقی بروم آسانسور را پیدا نکردم و چیکار کردم رفتم با پله‌برقی این چرخ را جلو خودم گرفته بودم و خودم را محکم روی پله‌برقی که این چرخ سر نخورد یک نفری آسیب بزند خدایی ناکرده تو آن پله‌برقی آسیب بزند من آمدم آن پله‌برقی را پایین وارد قسمت  آند ریال شدم چرخ دستیم را دو قدم، سه قدم حرکت کردم.

روبه‌جلو پلیس توجهش به من جلب شد و نگاه کرد و به سمت من حرکت کرد حالا حسی که از دیدن پلیس در ایران دارم را نمی‌دانم شما هم این حس را دارید یا خیر نمی‌دانم؛ ولی من همین‌الان هم دارم بله حس نامعلومی الان پلیس بیاد و به ما گیر بدهد این آمد نزدیک چرخ من رسید تق یک احترام گذاشت صبح بخیر چطوری می‌توانم کمکت کنم برگشتم گفتم با منی گفت بله و چرخ جلو گفت که پشت سر من بیا رفتم و من آنجایی بود که آنِست داشتم ثابت باشم بلیت نخریدم همان‌طوری دیگر صاحبش با ما بود آقا پلیس با ما بود و من را برد توی پلتفرم (سکو قطار)جایی که شما پلتفرم را باید انتخاب می‌کردید و گفت که مسیرت کجاست من یادم است که قطار چهار بود گفتم که با پلتفرم چهار می‌خواهم بروم گفت.

چرا از پله‌برقی آمدی پایین و این دردسر داشت برات سخت بود با آسانسور برو و من را راهنمایی کرد به سمت آسانسور رفتیم با هم دیگر توی آسانسور آمدیم روی سکو کمک کرد وسایل را از روی چرخ گذاشتیم پایین بهش گفتم چشمت به این وسایل من باشه تا من این چرخ را برگردانم دوباره احترام گذاشت و گفت تو کنار وسایل خودت باش و من خودم چرخ را برمی‌گردانم روز خوبی داشته باشی این خاطره من را بیمه کرد؛ یعنی دیگر رفت و تمام شد این برخورد عالی  می‌گوید آقا جایی که می‌خواهی توریست‌پذیر و توریست پسند باشی باید ایجاد کنی و آنها زیرساختش را با آموزش ایجاد کردند رفتم و وارد خوابگاه منطقه جدید خودم شدم آنجا هم اتفاقاً باز تعطیل بود نگهبان بهم کمک کرد پیاده آمده بود گفت خیر شما وسایل دارید رفت وسایل را آورد وسایل را همه ریختیم تو ماشین و رفتیم جایی که این اتاق من بود پیاده‌اش کردیم سؤالی پرسیده بودید؟

کاظمی: بخش دوممان تمام شد باز هم هنوز به تحصیل و دانشگاه بازم اگر تو پانزده دقیقه بعد می‌توانید جمعش کنید یا باز هم اگر شما صلاح می‌دانید برویم بخش سه چون شما خیلی شیرین صحبت می‌کنید با تمام جزئیات خیلی جا‌ها ممکن است انسان به دردش بخورد.

کاظمی: خیلی از سؤال‌های من هنوز مانده؛ چون شما تازه‌وارد دانشگاه شدید و داستان هشت سالی که تو استرالیا بودید و درس خواندید این‌ها هم خیلی با جزئیات بحث بکنیم؛ چون خیلی مفید بود این تجربیات شما بخش به بخش مفید برای آدم‌ها نمن این کلمه دیکلر برای خود من کلمه دیکلر هیچ‌وقت از خاطرم نمی‌رود دیگر یعنی هر موقع وارد هر کشوری می‌شوم اول ممنوعه‌ها و این‌ها را نگاه می‌کنم چون می‌دانم که همین چیز هم حساسیت‌زا است حالا من هم سریع یک خاطره تعریف کنم.

مرز مالزی و سنگاپور یک پاکت پلمب این از فرودگاه دبی خریداری شده بود همین‌طوری تو ساک مانده بود یک هفته هم تو مالزی هم تو ساک مانده بود نمی‌دانستیم حالا جالبی‌اش این بود که دوستم می‌گفت حالا که از جریمه گذشت کرد؛ چون دانشجو بود گفتم آقا شش ساعت آنجا چیکار می‌کردی می‌گفت عملیات امحای این یک پاکت سیگار خودش یک پروسه اداری یک تیپ آمدند و دوربین روشن کردند و امحاش کردند و از بین برند و صورت‌جلسه خیلی طول کشید البته بهش چایی، قهوه و کیک و این‌ها هم داده بودند؛

ولی من بیرون تو رطوبت نشسته بودیم اگر شما اجازه برین ما این بخش سوم را خود تحصیل توی دانشگاه که بودیم فوق‌لیسانس، دکترا و علاقه شما به زبان انگلیسی چون من می‌دانم خیلی مسلط هستید علاقه دارید تو لایو بعدی داستان خاطراتتان را دوباره تجربیاتتان را در مورد دانشگاه ادامه بدهیم و بعد باز تو لایو‌های بعدی و بعدی می‌دانم که شما خیلی علاقه‌مند به بحث زبان انگلیسی علاقه‌مند به روش‌های آموزش نقاط ضعفش رو آنها دوباره بحث خواهیم کرد شب خوبی داشته باشید

دکتر: در خدمت شما هستم؛ چون من جزئیات را می‌گویم فکر می‌کنم که شاید ممکنه به‌هرحال زیاد من می‌گویم به بنده بگویید در خدمت شما هستم.

کاظمی: یک نکته را شما در مورد استرالیا فرمودید من تکمیلش بکنم استرالیا و نیوزلند به‌شدت به واردات گیاهان به کشور خیلی حساس هستن به‌خاطر بحث باکتریایی قارچ‌ها این‌ها که حتی تخمه‌ها، انه‌های سنگاپور هم همین‌طور است؛ یعنی رو دانه‌ها شما نمی‌توانی وارد بکنید به این راحتی‌ها چون می‌دانید این‌ها میلیون‌ها سال طبیعتشان با طبیعت بقیه دنیا فاصله داشته نوع حیات‌وحشش و طبیعتش خیلی خاص است خیلی نگران این هستند که آسیب بزند به آن کشاورزی‌شان و بحث دامپروری‌شان یعنی من این را در تکمیل صحبت‌های شما بگویم شب خوبی داشته باشید تو لایو بعدی بیشتر در مورد جزئیات تحصیل توی دانشگاه سیدنی صحبت خواهیم کرد. برای دیدن یا شنیدن سایر صحبت های من با اقای دکتر فرشاد به بخش اول و سوم صحبت ها مراجعه بفرمائید.

تجربیات تحصیل در دانشگاه وسترن سیدنی استرالیا

تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا (بخش اول)

برای تماشا بخش اول صحبت های من با آقای دکتر فرساد در مورد تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن فایل صوتی بخش اول صحبت های من با آقای دکتر فرساد در مورد تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سلام به همه دوستان عزیز سعید کاظمی هستم و امشب خوشحال هستم در خدمت شما عزیزان هستم امشب با آقای‌ دکتر‌ فرساد می‌خواهیم یک لایو خیلی خوب برویم از تحصیل زبان انگلیسی در سیدنی استرالیا من آقای دکتر را به لایو‌مان اضافه بکنم من خیلی خوشحال هستم که آقای دکتر افتخار دادند دعوت من را پذیرفتند ایشان تا مقطع دکترا زبان انگلیسی در استرالیا پیش رفتند آقای دکتر اضافه بشوند تا من در خدمتشان باشم سلام جناب دکتر خوب هستید خیلی لطف نمودید وقت گذاشتید دعوت من را قبول کردید یک معرفی اولیه بفرمایید خواهش می‌کنم خودتان را معرفی بنمایید.

دکتر: خواهش می‌کنم بنده سید علی ‌فرساد متولد خراسان جنوبی بیرجند هستم و حالا در خدمت شما هستم حالا به‌هرحال جزئیات بیشتر را اگر اجازه بدهید با سؤال‌وجواب و پاسخ پیش برویم.

کاظمی: همین‌طور هم که خدمت شما فرمودم من تو سایتم تجربیات آدم‌ها را من مستند‌سازی می‌کنم تجربیات شاید یک سال تجربیات با سال‌ها عمر یک آدم برابری بکند؛ یعنی اگر یک نفر بخواهد برود؛ مثلاً تو استرالیا تحصیل بکند شاید اگر یک سال بعد شما را ببیند خیلی می‌تواند بهش کمک بکند که یک مهاجرت تحصیلی حالا چه مهاجرت دائمی باشد چه موقت باشد.

اول خودتان را معرفی بکنید دوران تحصیلی‌تان چه شد اصلاً رفتید سراغ زبان انگلیسی؟

دکتر: بسیار خب البته شما فرمودید در مورد استرالیا مغز کلام را به دوستان البته ما در جریان می‌بودند حالا من به‌صورت یک سورپرایز آمده بودم بگویم حضورتان عرض شود یک خورده مقدمه می‌خواهم بگویم بنده تحصیلات ابتدایی را در روستای خراشاد درس خواندم روستای خوراشاد هم در واقع جزئ روستا‌های جهانی هست البته به‌واسطه صنایع‌دستی حوله‌بافی و تون‌بافی ثبت شده در یونسکو هستش تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در آنجا خواندم و در پنج سال اول ابتدایی هم مادرم معلم من بودند حسابی هم ما را زدند؛

ولی دستشان درد نکند شاید به‌خاطر همان زدن‌ها اگر نمی‌بود الان این اتفاق خوب و رضایت‌بخش برایم نمی‌افتاد بعد از آن به‌واسطه تحصیلات دبیرستان آمدم  داخل شهر یک نکته هم بگویم علت زندگی ما در روستا بیشتر فضای کاری و شغلی پدرم بود و همین‌الان مشغول هستیم دخالتی داریم  پدر که همچنان توکار تولید مرغ گوشتی و تخم‌گذار و لذا چون به محل کار و فضای کار نزدیک بود می‌شد که بنده و خواهر‌ها و برادر‌هایم در روستا که نزدیک به فارم تولیدمان هم بود آنجا مشغول به تحصیل بودیم.

بعدازاین که وارد فضای دبیرستان می‌بایست می‌شدم و خب روستا فضای دبیرستان نداشت آمدم آزمون دادم آزمون‌های مختلف تیزهوشان و نمونه دولتی و این‌ها و ترجیح دادم که در دبیرستان بروم مدرسه نمونه و ادامه درسم را در این دبیرستان در مدرسه نمونه بود و آنجا در واقع دیپلمم را گرفتم بعد از جریان دیپلم دو تا اتفاق خاص افتاد یکی از اتفاقات خاص زندگی من این بود که به‌صورت گروهی شروع کردیم با یک سری از دوستانی که درس‌خوان بودند حالا هم درس می‌خواندیم، هم نمی‌خواندیم به‌هرحال نوجوانی و انرژی جوانی آن موقع بود و از باتوجه‌به فضایی که بود با موضوع ادامه تحصیل کنکور و این‌ها بیشتر آشنا شدم؛

یعنی بیشتر مشتاق شدم که به هر نحوی شده وارد دانشگاه بشوم ضمن این که تو مدرسه نمونه معلم‌ها ما را خیلی می‌ترساندند آقا اگر دانشگاه قبول نشوید باید بروید سربازی و سربازی اِل است و فلان است این‌طوری بعد دیدم که خبری نیست دیگر، خلاصه این جریان باعث شد که همه ما را بیشتر تحت یک فشاری خودمان را گذاشتیم تا برویم و درس بخوانیم وارد دانشگاه بشویم از آنجا شد که من کلاس کنکور می‌رفتم و کلاس‌های مختلف کنکور وارد فضای کنکور شدم و از آنجا هم دانشگاه دولتی خود بیرجند را شروع کردم به خواندن و به‌عنوان شروع تحصیل در فضای مقطع مدیریت کار‌های کشاورزی باتوجه‌به آن عقبه‌ای که خدمت شما عرض نمودم.

سابقه شغلی که دوست داشتم به کار پدر بیشتر به‌اصطلاح دخالت داشته باشم و وارد فضای تحصیلی مدیریت کار‌ها شدم مدیریت کار‌های کشاورزی، دامداری و این‌ها و مقطع لیسانس را در بیرجند خواندم مقطع فوق‌لیسانس باز جزئ آن نقاط مقطع تحصیلی که تمام شد یک کاری بر گردن ما گذاشتند که الان دیگر با وضعیت خطری دیگری هست و یکی از آن موارد این شد که باز دوباره یک فشاری گذاشتند برای تحصیل و خواندن حسابی البته خب قبول شدم برای دانشگاه فوق‌لیسانس اما خدا را شکر به دلایلی چون دانشگاهی که دوست داشتم نبود دیگر ادامه تحصیل دانشگاه ندادم رفتم جای شما خالی سربازی و خدا را شکر از آن بابت می‌گویم؛ چون اگر اتفاق رفتن من به دانشگاه شاید می‌افتاد ممکن بود که دیگر فکر این که ادامه تحصیل بدهم بخواهم در خارج از کشور درس بخوانم و یک محیط تحصیلی و زندگی جدیدی را تجربه کنم.

شاید واقعاً دیگر نمی‌آمدم و مسیر عوض می‌شد؛ اما باعث شد که بروم سربازی از آنجا هم به همین قصد رفتم سربازی که پاسپورت داشته باشم برای خروج از کشور در مورد انتخاب استرالیا فرمودید انتخاب استرالیا سه دلیل داشتم و به نظرم هرکسی بخواهد استرالیا را انتخاب کند این دلایل را می‌بایست مدنظر قرار بدهد دلیل اول این که استرالیا یک کشور اصالتاً هست یک کشور چندفرهنگی نیست ما در استرالیا احساس غربت به‌هیچ‌عنوان نمی‌کنیم جالبه بدانید من خدمتتان عرض کنم از یک جایی می‌روم برای کورس زبان خب من همین  کشور  امارات هم تجربه کردم امارات هم یک کشور چندفرهنگی است؛ ولی فرهنگ‌های مختلف چون همه‌شان مهاجر هستند هوای همدیگر را دارند این ویژگی اول استرالیا بود دلیل اول، دلیل دوم استرالیا یک کشور کشاورز طور هست.

یک کشور غذا‌ساز یک کشوری که وفور مواد غذایی و محصولات کشاورزی که همواره و همچنان موردعلاقه من هست و کار داخلش انجام می‌دهم تو بحث تجارت استرالیا تو این حوزه بسیار جذاب عمل می‌کند و حوزه اهمیت هست و مور سوم استرالیا به معنای واقعی دروازه‌ای است برای نخبگان نخیر نخبگان نگوییم؛ چون وقتی می‌گوییم نخبگان اگر یک عده را توی جامعه کنار زدیم برای هرکسی که بخواهد وارد فضای جهانی بشود، وارد بازار جهانی، فرهنگ جهانی بشود استرالیا این دروازه است و جذاب است نقطه جذاب استرالیا این هست که می‌آید از پتانسیل‌های ما از پتانسیل‌های آدم‌های دنیا استفاده می‌کند.

برای این که جمعیت خودش را همچنان پویا، فعال و ثروت ساز نگه دارد استرالیا نمی‌خواهد پیر بشود استرالیا می‌خواهد که کسانی که توانایی تولید ثروت دارند بیان وارد این کشور بشوند موارد آموزشی را ببینند با تیپ‌ها با لِوِل‌های جهانی آشنا بشوند با زبان انگلیسی بیشتر خو بگیرند و زندگی بکنند و دروازه‌ای باشد برای این که اول خودشان را پیشرفت بدهند و بعد استرالیا را ارتقا بدهند به یک کشوری که از زمانی که بنده در سال 2008 وارد این کشور شدم تا به امروز همچنان بالاآمده همچنان بهتر شده، همچنان پیشرفت کرده و جزئ کشور‌های مدرن هست.

کاظمی: وقتی توی یک شهر، یک روستای کوچک بودید چشم‌اندازی هم داشتی رویای هم داشتید آقای دکتر یا واقعاً؟

دکتر: بله این بسیار سؤال جذاب و جالبی هروقت این حال خودم  برمی‌گردم به گذشته و یک‌وقت‌هایی ببینید فشار و شرایط شما را آن‌قدر ممکنه که توی گوشه قرار بدهد توی گوشه قراردادن اصطلاحش توی بوکس به کار می‌برند می‌گویند حریف را تو گوشه برده و دارد می‌زند شما را توی گوشه قرار می‌دهد یادم می‌آید آن روزی که تو ایام بچگی خودم مثلاً می‌رفتیم روستا یک فضای کوهستانی دارد ما وقتی می‌رفتیم سر این کوه‌ها می‌ایستادیم تاچشم کار می‌کرد این کوه، پشت کوه بود همیشه با خودم این رؤیا را داشتم که پشت آن کوه‌ها و پشت آن دشت‌هایی که فراتر از منطقه مابعد از کشور ما است چه خبر است یک حس کنجکاوی از همان ایام می‌دیدم مردمش چه شکلی هست مردم چه شکلی با هم دیگر صحبت می‌کنند این‌ها چیز‌هایی بود که همواره می‌آمد و من را کنجکاو می‌کرد؛

اما خط مهم فکری از کجا شکل می‌گیرد خط مهم فکری اینجا شکل می‌گیرد این چشم‌اندازی که شما فرمودید این که در چه دسته‌ای از یا گروهی از آدم‌ها شما قرار بگیرید خب من به‌شخصه شانس این را داشتم که وارد مدرسه نمونه شدم و مدرسه نمونه خودش از بیس آدم‌هایی بود که ما تو باشگاه بودیم ما توی شرایطی بودیم که همه داشتند برداشت می‌کردند منظورم این بود که نشتی که تو مدرسه نمونه همه داشتند درس می‌خواندند همه فکر پزشکی بودند،

همه فکر دانشگاه‌های خوب و جا‌های خوب و رشته‌های خوب بودند و وقتی در آن سیکل آن چرخه آدم‌های فعال قرار می‌گیری دیگر نمی‌توانی بایستی آن شرایط خودت هم که احیاناً برای خودت یک سری مانع‌ها و به‌ویژه مانع‌های فکری اگر بسازید آن گروهی که درش قرار گرفتید تو را به جلو هل می‌دهد و این خیلی در چشم‌انداز و آن ذهنیت تو را آن روان تو را می‌سازد و آنجاست که شکل می‌گیرد آن رؤیایی که می‌خواهید بهش برسید خب در دبیرستان رویای تحصیل در خارج از کشور برای من شکل گرفت و خیلی از کس‌هایی که با من هم‌کلاس بودند هم‌اکنون یا خارج از کشور زندگی و تحصیل می‌کند تحصیلات خارجی دارند و برگشتند در ایران دارند فعالیت‌های مختلف تجاری را انجام می‌دهند اقتصادی.

کاظمی: خب سربازی‌تان تمام شد آقا چه شد یک‌دفعه سر از استرالیا درآوردید فرایندش را کامل برایمان توضیح بدهید؟

دکتر: بله توی ایام سربازی بود که من تصمیم گرفته بودم ادامه تحصیل را خارج از کشور بروم‌یک‌دوتادوست‌خیلی‌صمیمی‌هم‌دارم‌آقای‌دکتر‌وثوق، آقای‌دکتر‌محققیان، آقای دکتر وثوق هم‌اکنون در سوئد هستش و دارد آنجا با درس یعنی در واقع دارد با دانشگاه همکاری می‌کند آقا بی دکتر معروفیان در انگلستان هستش و ایشان هم با دانشگاه حوزه علمی ما سه تا این جریان رقابت دوستانه و غیردوستانه بین ما که یک‌وقت‌هایی هم غیر‌دوستانه و نامردی می‌شد دیگر مثلاً زنگ می‌زدیم این یک بیست می‌آوردیم زنگ بزن مزاحم آن بشود که نتواند درس بخواند ما بیشتر درس بخوانیم آن افکار آن زمان اما آقای دکتر معروف یان اولین کسی بود که اولین گام را برای خارج از کشور برداشت خودش توانست پذیرش بگیرد وارد انگلستان بشود.

این خودش برای من و دکتر وثوق یک انگیزه بسیار قوی بود می‌گوید تو رفتی چطور می‌شود که ما نرفتیم و باید برویم می‌رویم حتی آنجا کارگر می‌شویم ولی می‌رویم حالا این من در سرباز که بودم بلیت آن ایام سربازی روی تحقیقات خودم را داشتم انجام می‌دادم که روش رفتن به استرالیا چیه؟ با اساتید مختلف آنهایی که تخصص جراحی دارند صحبت می‌کردم صحبت می‌کردم که می‌خواهم بروم خارج از کشور و توی جمع‌بندی این چند تا گزینه جلوی پای من بود من گزینه مالزی را داشتم، گزینه انگلستان را داشتم، گزینه کشور‌های اسکاندیناوی آلمان را داشتم و گزینه استرالیا را داشتم پدرم اصرار داشت هرکدام از این گزینه‌ها هرکدام یک فاز انگیزشی داشت؛

یعنی یک‌طرفی می‌آمد پدرم اصرار داشتند که من مالزی بروم؛ چون یک دوستی داشت که به رحمت خدا رفته پسر ایشان و ایشان گفت که خب ببین وقتی که خواستی بروی وارد کوالالامپور بشوی خب یک نفری هست که بیاد فرودگاه دنبالت و این کارت را می‌کند، آن کارت را می‌کند خانه آنجا هست و می‌روی آنجا دو ماه تو خانه این زندگی می‌کنی تا خودت را پیدا بکنی و خانه بگیری و دانشگاه و بعد تماس گرفت گفت پس بگذار تماس بگیریم ببینیم که این آقا نیمای ما که تو مالزی درس می‌خواند چطوری داستانش زنگ زد اولین جمله‌ای که نیما آمد گفتید؛ ولی ما در کوالالامپور چهل هزار ایرانی داریم این چهل هزار ایرانی آمدند که درس بخوانند؛ اما از  این چهل هزار ایرانی کمتر کسی دغدغه درس‌خواندن دارد بیشتر آمدند که ایران نباشند بله آمدند اینجا که مثلاً خارج باشند و آن یک سری حرف‌ها و جزئیات دیگر زد در مورد آن و یک متأسفانه یک بابی شده بود که یک چند تا محموله مواد مخدر هم از ایرانی‌ها گرفتند.

یکهو داستان دیدگاه را نسبت می‌دهد و بعد شما  صحبت‌هایی که این دوستمان نیما هم کرد دیگر من را از جریان مالزی به‌طورقطع منصرف کرد شخص دوم به عقیده من آقای دکتر اسلامی بود ایشان هم اکنون استاد دانشگاه بیرجند، یعنی همین استرالیا درس‌خوانده و بسیار در مورد استرالیا نکات اساسی ایشان به من گفت نکات فوق‌العاده خاص در ادامه خدمتتان عرض می‌کنم در مورد دانشگاه تیپ شخصیتی، روش ارائه مطالب برخورد اساتید با دانشجو‌ها این‌طور که این جریان خیلی تو استرالیا تو ذهن من خواند که کاملش را دارم و حالا در مورد انگلستان صحبت کردم انگلستان صحبت کردم؛ چون انگلستان خب یک سری موارد تبعیض نژادی هنوز هست وجود دارد آن‌چنان هم انگلیسی‌ها تمایل ندارند مهاجر‌پذیر باشند می‌بینیم و داریم و موضوع آلمان هم بحث زبان آلمانی برای من مطرح بود من زبان انگلیسی را به زبان آلمانی ترجیح می‌دهم؛

بنابراین به‌واسطه اطلاعات و تحقیقاتی که کرده بودم تصمیم گرفت که زبان انگلیسی خودم را تقویت کنم و استرالیا را انتخاب کردم و ناگفته نماند که شما وقتی که می‌خواهی توی مسیری قرار بگیری؛ یعنی فکری به ذهنتان میاید و تصمیم می‌گیرید که این فکر را عملیاتی کنید خواه‌ناخواه آن جریان‌های اطلاعاتی هم ما درش تیزتر می‌شویم؛ یعنی به محضی که آمدیم داخل استرالیا گوش‌های من تیز می‌شد که این چیه، کیه چیکاره است و هی این اطلاعات درست یا نادرست در مورد این کشور در مورد مهاجرت به دستم می‌رسید نکته‌ای که اینجا می‌خواهم بگویم ببینید.

ما توی هر قسمتی از زندگیمان برای شروع مطالعه و تحقیقات داریم برای بازار تحقیقات بازار، برای مهاجرت تحقیقات مهاجرت موضوع بحث ما هم الان یک بحثی هستش کسایی که احیاناً این لایو را در آینده خواهند دید بحث تحقیقاتی هست منبع تحقیقاتی ما منبع گرم یا سرد هست یا شما از اینترنت و منابع کتاب و غیره استفاده می‌کنید یا از درک افراد اطلاعات می‌گیرید وقتی از افراد داری اطلاعات می‌گیری یا باید در شاخصه تجربه قرار بگیرند یا آن افراد باید در شاخصه مطالعه قرار بگیرند غیر از این شما کسی را وارد سامانه تحقیقاتشان خطر خطا را در تحقیقات خودتان بالا بردید خطر احساسی شدن را بالا می‌بردی که خودش خطا زا هست مثال عرض می‌کنم.

خدمت شما مثلاً نگاه پدرم به این که برو مالزی یک نگاه احساسی چون می‌گفت که یک حامی پشت سرش باشد که چون آنجا تو مالزی آشنا ندارد خب خوبه ببینید این یک نمونه ولی این نگاه دکتر اسلامی یک نگاه حرفه‌ای بود؛ چون دو تا از دو ویژگی واقعاً ایشان به حق داشت هم این که تجربه کرده بود و هم این که مطالعه کرده بود در /آن زمان ولی حتماً آن منبع اطلاعاتی ما موضوع اگر وارد فضای گرم شد شما با یک شخصی صحبت کردید در یک پرسش و پاسخی داشتید دقت بکنید که یا کوله‌باری از تجربه باشه یا کوله ‌برای از مطالعه و تحقیق باشد؛ بنابراین این شد که من وارد دیگر فکرم در مورد استرالیا قطعی شد و رفتم که وارد جزئیات و آن نیازمندی‌ها و زیر‌ساخت‌هایی بشوم که جامعه استرالیا، کشور استرالیا، دانشگاه استرالیا از من می‌خواهد من بروم و در اینجا تحصیل کنم.

کاظمی: لیسانس را اصلاً فرمودید زبان انگلیسی نبود درسته؟

دکتر: بله من مدیریت کار‌های کشاورزی بود و تو این حوزه بود تحصیلم.

کاظمی: بعد چه شد یک‌دفعه رفتید سراغ زبان انگلیسی؟

دکتر: زبان انگلیسی استارتش از آنجایی خورد که من گفتم خب حالا می‌خواهی بروی استرالیا آیلتس اصلاً چیه؟ یا به قول ما ایرانی‌ها تافل کو، تافل چیه؟ گفتند؟  یک آزمونی بین‌المللی هست که آن سطح دانش زبانی تو را می‌سنجند و در سراسر دنیا در سراسر دانشگاه‌های دنیا مورد اعتبار هستش من وارد باز یک تحقیقی اینجا داشتم آیا تافل را انتخاب کنم یا آیلتس را انتخاب کنم و بعد هرکدام از این‌ها روندش چیه؟  تماس گرفتم باز آنجا با این فضای تحقیقاتی جلوی راه من بود ابتدا من با یک دوستی من زبان‌آموزی را شروع کردم؛

مثلاً من بهشان گفتم ایشان گفت که خیر کار من نیست من چیزی بتوانم به تو یاد بدهم زبان عمومی هستش این را بگویم که خوبه گفتنش دارد یک آدم سی و پنج،  شش‌ساله تو آن فضا را شما در نظر بگیرید که قراره حالا مثلاً تصمیم گرفته است که زبان بخواند به همین ترتیب تحقیق که یک دوستی را پیدا کردم استادی را پیدا کردم از ایشان هم بگذارید نام ببرم از لحاظ نوعی تشکر و سپاسگزاری آقای‌دکتر‌پریشانی ایشان آمد یک جزئیاتی برای من توضیح داد ببین اگر که خارج از کشور بروی نیاز به تافل یا آیلتس داری و این فضای تافل برای ایرانی‌ها یک فضای سختی شما باید دلاری ثبت‌نام کنی در سایت  ets ثبت‌نامم کنی و آیلتس برایتان راحت‌تر چون که آیلتس به‌صورت فیزیکی دارد برگزار می‌شود؟

به همین مدل تمام آزمون‌هایی که در زندگی‌مان به‌وفور ما دیدیم و این‌جوری هستش و حالا باید تو این مسیر این مهارت‌های چهارگانه زبان speaking,lisening,writing,reeding شنیداری،گفتاری، خواندن و نوشتن را باید تقویت بکنی و برسی به نمره دلخواه نمره دلخواه را از کجا بیاورم نمره دلخواه را دانشگاه به تو می‌دهد خب دو تا چالش خیلی مهم داشتم اول باید می‌رفتم سراغ دانشگاه و موضوع و فضای پذیرش گرفتن از دانشگاه که خودش آشنایی با سایت‌های خارجی، زبان خارجی ارتباط گرفتن با اساتید یک مشکل از طرف دیگر این سایت‌ها خودش زبان انگلیسی باز زبان انگلیسی بخواهم بدانم هم یک داستان دیگر بنابراین تصمیم گرفتم در ابتدای کار متوجه شدم پله اول من زبان و به هیچ‌چیز دیگر نباید فکر کنم.

دیگر چسبیدم به موضوع زبان و حسابی خواندم نکته‌ای که بگویم این که ببینید می‌گویم حسابی خواندم تو فضای سربازی ببینید؛ مثلاً فرض بکنید از صبح که من می‌رفتم توی سربازی می‌خواندم هروقت استراحتی، کناری دفترچه‌ای توی جیبم داشتم کلمه یاد می‌گرفتم می‌خواندم عرضم به حضور شما که توی محیط بیرون از محیط سربازی که من به‌صورت خیلی سیستماتیک می‌خواندم زمان مشخص، برنامه مشخص حسابی می‌خواندم دانشگاه به من اعلام کرده بود که نمره مورد‌نیازت نمره شش و نیم است و باید شش و نیم را از امتحان آیلتس بیاوری مورد نمره اُوِرال چرا می‌گویم اُوِرال آیلتس چهار تا نمره بهتان می‌دهد چهار تا بخش به هر نمره‌ای را می‌گویند.

بخش ری دینگ جدا، اِسپیکینگ جدا، لیسنینگ جدا، رایتینگ جدا از این یک میانگینی می‌گیرد نمره اُوِرال می‌شود این نمره اُوِرالی که شما داری حالا بین صد تا رشته دانشگاهی که تأیید می‌کند نمره اُوِرال چند داشته باش و شرایط نمرات به دستورت هم یعنی تو هر اِس‌ای هم باید چند باشد برای رشته‌هایی که گفتاری هستند؛ یعنی شما سمینار باید بدهی باید اسپیچ بدهی و در واقع یک کنفرانس‌داری هستند آنجا شما باید نمره اِسپیکینگتان بالاتر باش و نمره لیسنینگتان بالاتر بباشد؛ اما برای رشته‌هایی که حالت تحقیقاتی ریسرچ دارد شما انجام می‌دهی یا تیچر ریویو دارد که شما انجام می‌دهید مقاله می‌خوانید و مقاله می‌نویسید و کار‌های این‌چنین این موارد خب چطور است این‌ها نمره‌ای به شما می‌گوید نمره ریدینگ و رایتینگتان بالاتر باشد در واقع بندستور‌ها و نمره‌نهایی را دانشگاه باید تأیید کند و استاد در دانشگاه و حرف تمام دانشگاه خب استاد هم آنجا این‌طوری نیست که حتی از شرایط خودش استفاده کند.

من استاد دانشگاه هستم بگویم خب بگویم مجید جان، دوست ایکس بیا و الان من شدم مسئول فلان رشته و تمام خویش و قوم‌هایم را بیاورم تو دانشگاه بگویم برو درس بخوان‌خیر این به‌خاطر وضعیت اعتباری چون اعتبارسنجی می‌شوند اساتید خیلی بادقت نفرات که می‌خواهند باهاشان کار کنند را انتخاب می‌کنند مصاحبه می‌گیرند برنامه‌هایشان را چک می‌کنند  برنامه تحقیقاتشان را نگاه می‌کنند چقدر هم‌خوانی داشته باشد چقدر توانایی داشته باشد استاد را متقاعد کند که من آدمی هستم که تو می‌خواهی، فروختن خودت باید بسیار حرفه‌ای و درست باشد استاد متقاعد بشود و تو را بپذیرد بعد از جریان زبان من وارد این چالش شده بودم به‌عنوان گام دوم که از دانشگاه توانستم پذیرش بگیرم و استادی را متقاعد کنم که می‌تواند با من کار کند.

کاظمی: البته توضیح بدهم الان آقای‌دکتر‌فرزاد خودشان یکی از مؤسسات بسیار قوی و به نظر من تخصصی آیلتس را توی ایران دارند و حالا به موقعش به آن بحث خواهیم رسید در مورد آیلتس خیلی من با شما در مورد آیلتس کار دارم بحث یادگیری زبان به‌خصوص زبان انگلیسی جامعه ما خیلی مشکل دارد؛ یعنی عملاً سال‌ها و سال‌ها می‌روند مؤسسات مختلف مردم؛ ولی بچه‌هایشان را با هزینه هنگفت می‌فرستند؛ ولی خب عملاً می‌آید می‌بیند یک رابطه ساده، یک ارتباط ساده را نمی‌تواند برقرار بکند الان شما از بستر زبانی صفر شروع کردید به یادگیری زبان با کلمه و دوره، کلاس هیچی هم نرفتید؟

دکتر: ببینید از بستر زبانی زیر صفر من شروع کردم در سن بیست و پنج، شش‌سالگی یک خاطره خوب و خیلی جذاب برایتان بگویم من رفتم که تعیین سطح بدهم برای زبان انگلیسی و وارد یک مؤسسه شدم شما در نظر بگیرید یک کتابی را یک کتاب نسبتاً بزرگی را سه تا آن روز در سه ضلع این اتاق گذاشته شده است و پشت هر میزی یک نفری نشسته و کنار هرکسی که وارد آزمون تعیین سطح انجام می‌دهد کنار هر میز یک صندلی هست که زبان‌آموز، آن فراگیر، آن کسی که می‌خواهد تعیین سطح بشود میاید و رو آن صندلی می‌نشیند و تعیین سطح می‌شود.

من روی میز وسط اتاق آن و میز دیگر برایش مشرف بودند به من تعلق گرفت و رفتم برای تعیین سطح استاد از من پرسید که whats your name خب این را که بلد بودم و بعد پرسید که how are you من هم گفتم  I fine thankyou البته این‌طوری نمی‌گفتم یک خورده با فاز بیشتر I fine tank you and you ایشان هم برگشت گفت که thank you بعد به من گفت what are you wearing که بعد اشاره کرد به لباسش گفتم آهان یعنی چه پوشیدم گفت بله می‌دانستم؛ یعنی یک چیز‌هایی مثلاً حالیم بود حالا مثلاً از ساختار سؤال من می‌توانم استفاده کنم برای این که جواب بدهم گفتم که پر، گفت  sory چه؟ پِرِ دیگر چه است؟

گفتم حقیقت ما بیرجندی‌ها به پیراهن می‌گوییم پِرِ این واژه را نمی‌توانستم بگویم به شما گفتم پره گفتم حالا طرف فکر می‌کند من دارم فرانسه صحبت می‌کنم. مثلاً شاید بعد این اتفاق خب یک برای دوستانی که بسیار جذاب و بسیار خنده‌دار بود بعد همه زدند زیر خنده دوستی که آنجا تعیین سطح می‌کرد به من گفت که شما زبان یاد می‌گیری گفتم چرا من که هنوز سطح صفر و زیر صفر هستم گفت؛ چون از اشتباه کردن نمی‌ترسی می‌گفت که زبان یاد می‌گیری بله گفت یاد می‌گیری؛ چون از اشتباه کردن نمی‌ترسی از این که اشتباه کنی ترس نداری از این که قضاوت بشوی نمی‌ترسی ناراحت نبودی که الان من به شما بخندم یا مثلاً پِرِ چه است؟ و این داستان چه است و این موضوع در واقع بیس کار یادگیری اگر ترسیدیم باختیم چرا چون ما در میدان وقتی که شروع می‌کنیم.

هر کاری را انجام‌دادن این هر میدانی می‌تواند باشد میدان زندگی،  میدان تجارت، میدان آموزش هر میدانی می‌تواند باشد اصل اول اشتباه کردن و ما از اشتباهات یاد می‌گیریم خصوصاً زبان خارجی را که نمی‌توانیم اشتباه نکنی و یاد بگیری زبان خارجی فقط و فقط بر پایه اشتباه گرفتن و فیدبک گرفتن از آن اشتباه اتفاق می‌افتد و فراگرفته می‌شود ما یک سیکلی داریم ببینید سیکل یادگیری در زبان خارجی این‌طوری شما اول آموزش را می‌گیرید یعنی می‌شنوید، یعنی می‌بینید که به شما چه دارد گفته می‌شود در گام دوم استاد می‌بایست که از شما آن تولید را بخواهد حالا نقطه بروز را دارد حالا بروز می‌دهید و تا بروز ندهید.

استاد متوجه نمی‌شود که چند درصد از این مطالب گفته شده از قیف ذهن شما رد شده است و یاد گرفتیم تا نسازی بروز ندهی آن نمی‌فهمد و وقتی تو می‌فهمی حالا می‌تواند اشکال بگیرد به تو فیدبک بدهد فیدبک را که داد تو یاد می‌گیری اینجا است که این یادگیری برای زبان خارجی اتفاق می‌افتد برای زبان خارجی برای موسیقی این است به‌صورت رسدتید نیست به‌صورت اینتر‌اَکتیو یعنی تعاملی باید یاد بگیرید ریاضی نیست که من بگویم دو، دو چهارتا، پنج، پنج تا بیست و پنج تا.

کاظمی: دکتر از بحث اصلی‌مان فاصله نگیرید من برای بحث زبان یک لایو اختصاصی و روش آموزش تو ایران و سیکل آموزش و موارد مشابه من همه را از شما خواهش می‌کنم یک‌وقت خصوصی برای من بگذارید خب وارد چه دانشگاهی شدید در استرالیا؟

دکتر: من وارد دانشگاه وسترن سیدنی یونیورسیتی سیدنی استرالیا شدم و در دو مقطع بیو‌تکنولوژی اصطلاح خودمان و زبان انگلیسی شروع کردم به درس‌خواندن و تصمیم گرفتم که دیگر زبان انگلیسی را از همین نقطه به‌صورت حرفه‌ای هم زمان با رشته بایو تک که می‌خواندم ادامه بدهم چرا این تصمیم را گرفتم علت تحصیل من این بود رشته بیوتکنولوژی یک جمله بگویم که دیدگاه پیدا بشود  یک رشته‌ای است که تکنولوژی را با بایو‌زیست به هم دیگر پیوند می‌زند و کار این رشته این است که به فرایندها سرعت بدهد بازدهی را بالا ببرد و در کنار این موضوع از مواد بدون استفاده مواد ارزشمند بسازد این ایده‌ای است که پشت بیوتکنولوژی وجود دارد.

حالا چون این رشته، رشته بسیار به روزی هست که با تکنولوژی سروکار داریم و با بیوزیست و تلفیق این‌ها و روشی که این‌ها را تعریف بکنیم و در کنار هم دیگر بگذاریم سر و کار دارید بنابراین نیاز است که علم روز دنیا را بخوانید خودت را به روز نگهداری آخرین تحقیقات، آخرین دستاورد‌ها، آن نقاط عطفی که اتفاق می‌افتد در واقع باید این‌ها را بدانید من با زبان آیلتسی که حتی شش و نیم بود شش و نیم دانشگاه از من می‌خواست احساس کردم نمی‌توانم در دانشگاه آن شخصی باشم که تصمیم گرفته بودم باشم یک واقعیتی خدمت شما عرض بکنم تعریف از خود اصلاً نیست؛ چون مدارکش وجود دارد من در میان دانشجو‌های استرالیایی که زبان مادریشان انگلیسی است و دانشگاه غیر استرالیایی است دانشگاه هندی که آنها هم زبان official زبان رسمی‌شان زبان انگلیسی است به‌صورت دانشجوی برتر با نمره دیستنشن فارغ‌التحصیل شدم؛ بنابراین و جان هم کندم این‌طوری، آنجا سیستم خاص خودش را ارد حالا نمی‌خواهم از یک وقتی با سؤالات با بحثتان تداخل کند؛ اما این باعث شد که من زبان انگلیسی و بایو تک را به‌صورت هم‌زمان پی بگیرم و تحصیل کنم.

کاظمی: این یک نسل جوانی هستند می‌خواهند راه شما را ادامه بدهند حالا هر رشته‌ای که علاقه دارند حالا استرالیا یا هر کشوری اصلاً اَپلای چه فرقی با اَدمیشِن دارد با ویزا چه فرقی دارد شاید همین برای خیلی از آدم‌ها که این مسیر را رفتند خیلی ساده باشد ولی شاید یک جوان یا یک نوجوان ما‌ها نمی‌دانیم اَپلای چه هست این‌ها را هم یک توضیح بدهید؟

دکتر: بسیار خب سه تا پله را  نظر بگیرید اَپلای اَدمیشن و ویزا شما وقتی که به‌صورت تحصیلی می‌خواهی اقدام بکنید ممکنه به‌صورت کاری هم بخواهید این اتفاق برایتان بیافتد اقدام کنید در گام اول باید بگویید که من می‌خواهم اَپلای یعنی این اعلام می‌کنیم به دانشگاه یا به آن در واقع مؤسسه آموزشی که من می‌خواهم برای ادامه تحصیل یا به کشور برای ادامه کار می‌خواهم بیایم و آنجا کارم را تحصیلم را شروع کنم اینجا با مرحله اَپلای ما سروکار داریم یک سری اطلاعات اولیه می‌دهیم اطلاعات اولیه‌ات می‌شود و نیازمندی‌ها را یک چک‌لیستی را بهت می‌دهند زبان یکی از آنها است، نمره آیلتس یکی از آنها هست.

دیگر چه برنامه تحقیقاتی و چه چشم‌اندازی برای تحصیل دارید بحث دیگری هست آن پلن تحصیلی‌ات را باید ارائه بدهی در مورد خودت و این که بتوانی یک ارائه خوب داشته خودت را خوب پرزنت کنی و عرضه کردم چطور ارائه بدهی و خودت را معرفی بکنی بعد دیگری هست که باید بتوانی استاد را متقاعد کنی اینجا تو مرحله اَپلای هست وقتی که اَپلای تبدیل به اَدمیشن شد؛ یعنی دانشگاه اَدمیشن یعنی اجازه یعنی بلیت یعنی go sheri که کُپُنی که بهتان می‌دهند و حالا وقتی که این ادمیشن را به شما دادند؛ یعنی که پذیرش دانشگاهت اتفاق افتاده اَدمیشن می‌تواند کِندیشنال باشد یا قطعی باشد اگر کِندیشنال بود.

ممکنه به‌واسطه این که نمره زبانت نرسیده یک کندی‌شانی آنجا تعریف شده باشد می‌گوید خب از نظر ما این می‌تواند بیاد اما شرطش این است که نمره زبانش را ارائه بدهد و مرحله بعدازاین اَدمیشن را می‌بری وقت سفارت می‌گیری وارد سفارتخانه می‌شوی و گام سوم برای ویزا در واقع اقدام می‌کنی و تقاضا می‌دهی به‌این‌ترتیب این سه تا را پشت‌سرهم می‌گذاری.

کاظمی: چه‌کارهایی را دقیقاً توی اَپلای انجام بدهند خوب است حالا نیاز به این که حالا بگویم مشاوره بگیرم یا یک شرکتی برایشان انجام بدهد یا خودشان هر نفر خودش می‌تواند همه کار‌ها را انجام بدهد؟

دکتر: ببینید تحقیقات گام اول و این که ما اطلاعات لازم را نسبت به هر کشوری که به‌عنوان کشور هدف انتخاب کردیم و یک دانشگاه را به‌عنوان دانشگاه هدف انتخاب کردیم حتماً باید این تحقیقات را انجام بدهیم حالا از  اینجا دو تا اتفاق می‌افتد من تحقیقات را یک زمانی می‌توانم فارسی انجام بدهم خب یک زمانی خیر انگلیسی و فارسی می‌توانم انجام بدهم سایت‌های دانشگاه‌ها پر از اطلاعات درجه یک و وَلید هست ولید بودنش خیلی مهم یعنی یک وقتی ممکن است من 2008 تا 2016 تو این بازه شما در نظر بگیرید از 2016 به آن طرف یک سری از قوانین عوض شده  موضوع کرونا خیلی از چیز‌ها را تغییر داده اطلاعاتی که می‌دهم.

ممکن است اطلاعات معتبری نباشد غلط نباشد معتبر نباشد در این شرایط خاص کار نکند؛ بنابراین شما سایت هر کشور یکی از منابع اطلاعاتی بسیار مهم و سایت هر دانشگاه یکی از منابع اطلاعاتی خیلی مهم است برای اَپلای کردن اگر زبان انگلیسی‌تان خوب است باید سراغ این‌ها بورید و اگر زبان انگلیسی‌تان خوب نیست نیاز است که یا یک کس حرفه‌ای شخصی که بتواند اینجا کمک صادقانه به ما بکند آن را در کنار خودمان داشته باشیم خب من که صادقانه و رسمی گفتم این که یک بازاری وجود دارد به نام بازار پول درآوردن از ناآگاهی خب بله یک نفری یک آگاهی دارد یک تجربه خاصی دارد و شما باید برای آگاهی‌اش بهش پول بدهید؛ اما این به این معنی نیست که دیگر برای تعطیل بودن هم از ما خیلی تعطیل هستید ببخشید این را می‌گویم از ما پول بگیرند این دیگر یک چیز دیگر اسمش است برای منابع اطلاعاتی درست‌ترینش که خدمت شما عرض کردم سایت است اِمیگریشن هر کشور و سایت هر دانشگاه حالا اینجا شما اگر نتوانید سایت را بخوانید نیاز به مشاوره گرفتن همواره وجود دارد اینجا یکی از جا‌هایی هست.

کاظمی: آقای دکتر ذاتاً این کار بد نیست؛ ولی این که یک نفر یک دانش و یک تخصص مثلاً شرکت‌هایی من توی امارات دیدم تخصصی مثلاً در مورد کانادا کار می‌کنند با تمام دانشگاه‌های کانادا قرارداد دارد شرکتش شغلشان همین است قیمتشان هم عادلانه است و منطقی است؛ یعنی در ازای خدماتی که به شما می‌دهد یک خدمت دیگر حالا یک خدمت است خب این هزینه می‌گیرد؛ ولی این که چقدر این هزینه منطقی و منصفانه و عادلانه باشد خب آن باز جای بحث دارد دیگر یک مقداری از هر سازمان؟

دکتر: بله درست است یک مثالی خدمتتان عرض کنم من وقتی که خواستم از اینجا بروم و در واقع پرواز کنم ایران را ترک کنم به مقصد فرودگاه سیدنی قبلش برای من کل اطلاعات آن خوابگاه را برای من فرستاده بودند حالا من می‌دانستم خوابگاه کجاست و تصمیم هم گرفته بودم که خودمم بروم پدرم اصرار می‌کردند که خیر چون داری اول می‌روی و حالا ما هم یک سری نگرانی‌هایی داریم این کار را خودت انجام نده و درخواست کن که یک شخصی بیاید آنجا دنبالت و تو را ترانسفر کند به خوابگاهی که می‌خواهی بروی هزینه این نفر چند بود هزینه این نفر دویست دلار بود البته دویست دلاری که من می‌گویم.

حرفی که می‌زنم دویست هزار تومان بود در آن زمان دلار هزارتومانی دویست هزار تومان بود حالا شما در نظر بگیرید من دویست دلار دادم از فاصله فرودگاه تا خوابگاه بروم وقتی که می‌خواستم بیایم ایران تعطیلات بین تحصیلی داشتم بیایم ایران این کار را با یک چیزی حدود پانزده دلار، شانزده دلار انجام دادم ببینید این قسمت داستان استفاده از این موضوع بود یکی من ترس داشتم فرمایش شما یک‌قسمتی‌اش ناآگاه بودم بعد‌ها هم که تحقیق هم می‌کردم دیدم هیچ تاکسی این مسیر را دویست دلار نمی‌رود آن آنجا آن جریان نمی‌خواهم بگویم سرم کلاه بگذارید نگویم نمی‌خواهم بگویم سرم کلاه گذاشتند؛ ولی همچنین اتفاقی بود؛ یعنی منظور من این است وگرنه این که ما همواره نیاز به مشاور داریم کسی که می‌گوید من نیاز به مشاور ندارم به سندروم وایزگارد مبتلا هست به سندروم عقل کل مبتلا هست در مورد این سندروم هم بسیار اطلاعات درجه یکی.

کاظمی: ببخشید من یک خاطره بسیار فوری بگویم شما وارد فرودگاه آتاتورک ببخشید فرودگاه استانبول می‌شوید آتاتورک که الان دیگر تمام شد وارد فرودگاه استانبول می‌شوی خیلی راحت خیلی گسترده است این فرودگاه جدید نمی‌دانم تشریف بردید خیلی بزرگ است؛ ولی شما به‌راحتی با یک تحقیق ساده و با کمی دانش زبان ترکی می‌فهمید که طبقه منفی دو راحت نوشته است شاتل راحت سوار می‌شوی و به‌راحتی می‌روی یک آدم‌هایی هستند یک دوستی داریم من آنجا زندگی می‌کردم گفتم نگاه می‌روی طبقه منفی دو لباس‌های نارنجی اینجاش هم عکس اتوبوس دارد هیچ کاری هم نمی‌خواهد بکنی صد لیر بهش می‌دهی می‌گویی استانبول کارت؟

تمام و بهش می‌گویی که من می‌خواهم اتوبوس مثلاً شماره 9 را سوار بشوم انگلیسی هم بگو آنها متوجه می‌شوند بعد آمد در خانه گفت که من سیصد لیر کرایه تاکسی دادم گفتم سیصد لیر کرایه تاکسی دادی برای چه بعد گفت ترسیدم گفتم ولش کن یک کم دور زدم گیج شدم گفتم بابا بهت گفتم بگو شاتل چیزی نمی‌خواهی بگویی فقط آنها راهنمایی‌ات می‌کنند خب این بنده خدا بعد گفتم آقا چرا سیصد لیر دادی این که همه‌اش فقط صد لیر است از فرودگاه تا اینجا گفت تاکسی سوار شدم گفتم فلان آدرس آمدم اینجا از من سیصد لیر گرفت گفتم خب راننده دیده است به‌به عجب آدمی گیرش کرده است گفته بگذار سه برابر رفت‌وبرگشت را از بگیرم جالب است همین فکر‌ها را می‌کردیم توی کوالالامپور هم برای من اتفاق افتاد یک آقای کنار دست من بود.

گفتم آنجا طبقه پایین اتوبوس هست تا شهر گفت من بیست سال است اینجا هستم من ندیدم من که همیشه با تاکسی می‌روم الان هم بچه‌ها می‌آیند دنبالم آنجا ساکن بود بعد گفت ولش کن من می‌خواهم بیایم ببینم گفتم من حتی عکس دکه‌اش را از توی اینترنت گرفتم سایت‌های گردشگری توش هست بعد از دور کردم آهان آن است که بلیت اتوبوس‌ها را می‌فروشد گفت صد و بیست رینگت می‌گیرند تا شهر این چقدر می‌گیرد گفتم من با زن و بچه‌هایم سی رینگت شد؛ یعنی صد و بیست رینگت با بیست و نه سی رینگت مثلاً ما رفتیم.

این یک مقداری به مهارت هم هست این دانش آدم بستگی دارد؛ یعنی به این که شما خیلی چیز جالبی فرمودید بحث سردوگرم که فرمودید به نظر من خیلی مهم است الان این کانال یوتیوب و وب‌سایت من  saeidkazemi.ir    هم کارش این است آقای دکتر این بحث ما خیلی ادامه دارد اگر اجازه بدهید ما توی لایو دوم مان ادامه بدهیم شب‌های آینده دکتر من خیلی سؤال دارم الان شما وارد استرالیا شده با فراقت وارد خوابگاه شدید درست است خوابگاه را فقط به من بگویید از خود سفارت تأمین کردید یا خود مکاتباتی که با چیز می‌کردید با دانشگاه انجام دادید؟

دکتر: بله سایت دانشگاه مخصوصاً این جریان اتفاقاً آفر‌هایی را هم ارائه می‌داد؛ مثلاً شما می‌خواهید کدام دونگ را و بخواهی چه خانه‌ای را بگیری ویلا بخواهی به‌صورت یک ساختمان فضای باز دارد بخواهی به‌صورت یک فِلَت آنجا داشته باشی احیاناً یک قسمت‌هایی را شِیر کنی شِیر نکنی موارد این‌چنین را توی سایت دانشگاه پیدا می‌کردند بسته نسبت به سلیقه‌تان شما می‌خواندید انتخاب می‌کردید مطلب من این بود که چون پولش را نمی‌توانستم پرداخت کنم نیاز به ویزاکارت داشت یا مسترکارت داشت برای پرداختش و این را از دوست دیگری کمک می‌گرفتم برای پرداختش وگرنه کل اطلاعات دورم آنجا در اختیار شما بود تا برای این که به‌اصطلاح محل اقامتشان را انتخاب کنند.

کاظمی: شما بورسیه دانشگاه را در استرالیا گرفتید آخرین سؤال؟

دکتر: من حالت سمی فال بودم؛ یعنی هزینه‌های تحصیل را دانشگاه کمک می‌کرد هزینه زندگی را از ایران به من کمک می‌کردند حالا یک جریان کار کوچکی هم آنجا انجام می‌دادم یک به‌قول‌معروف پول‌توجیبی هم گیرمان می‌آمد؛ اما اصل داستان آن‌طوری بود که تحصیل دانشگاه و زندگی پدر.

کاظمی: خب پس ما تا ورودی خوابگاه دانشگاه چه استرالیا سیدنی رفتید؟

دکتر: دانشگاه وسترن یونیورسیتی استرالیا، البته اگر اجازه بدهید یک خورده عقب‌تر برگردیم جلسه آینده من از جریان فرودگاه شروع کنم؛ چون آنجا به نظرم یک سری نکات جذابی وجود دارد.

کاظمی: هر تجربه کوچکی هم باشد مثل همین خاطره فوری که متن گفتم هر تجربه‌ای آن دویست دلار را دیگر بنده خدا آن مردم یا آن جوان ندهد آن به درد می‌خورد تو لایو بعدی من خیلی لطف نمودید تشکر می‌کنم تو لایو بعدی هم تو بخش دوم تجربیات تحصیل زبان انگلیسی در استرالیا سیدنی با آقای‌دکتر‌فرزاد خیلی وقت گذاشتید تشریف آوردید شب خوبی داشته باشید.

تجربیات تحصیل پزشکی در ایتالیا

تجربیات تحصیل پزشکی در ایتالیا

تجربیات تحصیل پزشکی در ایتالیا

برای تماشا صحبت های من با آقای کامیار در مورد تجربیات تحصیل پزشکی در ایتالیا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن فایل صوتی صحبت های من با آقای کامیار، در مورد تجربیات تحصیل پزشکی در ایتالیا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سلام به همه دوستان عزیز. سعید کاظمی هستم. امروز می­خواهیم در مورد تجربیات تحصیل پزشکی در ایتالیا با آقای کامیار صحبت بکنیم. در لایو قبلی در مورد آزمون صحبت کردیم. سلام آقای کامیار خوبید سلامتید؟ خسته نباشید.

من یک توضیح اولیه دادم خدمت دوستان گفتم در لایو قبلی در مورد آزمون imat ایتالیا صحبت کردیم. (تحصیل شاخه پزشکی و دندان­پزشکی در ایتالیا) آقای کامیار لطف کردند وقت گذاشتند به من و بیشتر سؤال­ها را توانستیم به جواب برسیم. امروز قصد دارم بیشتر در مورد بعد از نتیجه آزمون یعنی بعدازاین که پاسخ آزمون آمد گرفتن مراحل ویزا، هزینه­های تحصیل، کلاً تحصیل در خود دانشگاهی که شما مسینا هستید درست است؟

بله

در مورد این صحبت بکنیم. شما چند روز بعد از این که آزمون ایمت دادید نتایج آمد؟

عرضم به حضورتان نتایج اولیه­اش که دو سه‌روزه می‌آید؛ یعنی حالا دو سه‌روزه نه یک‌هفته‌ای نتایج اولیه­اش می‌آید؛ ولی نتایج اصلی حدود یک ماه طول می­کشد که رنکینگ imat برای هر دانشگاه اعلام بشود. حدوداً یک ماه.

شما چند نفر قبول شدید در دانشگاه مسینا برای رشته پزشکی ایتالیا؟

پارسال عرضم به حضورتان که دانشگاه 35، 6 نفر قبول می­کرد فکر می­کنم که حدود 18 نفر از این­ها ایرانی­ها بودند که قبول شدند.

18 نفر یعنی 50% ظرفیت دانشگاه ایرانی­ها هستند.

نه برای سال یکی که ما رفتیم؛ ولی در کل چون که مسینا حدود 4 سال است این رشته را کورس انگلیسی­ ان را ارائه دارد می­دهد امسال زیاد بودند ایرانی­ها وگرنه تا قبلش شاید 10 نفر در پزشکی در سه سال قبل ایرانی بودند.

یک موضوعی از بحث قبلی باقی ماند بحث هزینه تحصیل پزشکی. شما فرمودید سال اول برای همه رایگان است بعد باید درس بخوانند که بتوانند آن بورسیه­ها را بگیرند درست است؟ حالا اگر بورسیه نگرفتید هزینه تحصیل چقدر می­شود؟

شما یکسری مدارک باید ­بهشان ارائه بدهید با توجه‌ به حقوق خانواده، حقوق فردی که شما را قرار است در ایتالیا ساپورت کند یک فرمی به شما می­دهند به نام فرم ایزه؛ فرم ایزه یک عدد ایزه دارید. شما که اگر آن عدد ایزه در آن رنکینگ اولی آنهاباشد؛ یعنی پایین‌ترین حد ممکن هزینه دانشگاه برایتان مجانی یا در سال اول حدود 156 یورو است؛ یعنی در واقع هزینه­ ای ندارد دانشگاه.

این­جوری نیست که کاملاً همه چیز اینجا رایگان باشد سال اول چون شما صرفاً imat قبول شدی نه اصلاً این­طوری نیست دانشگاه از شما یک هزینه­ای می­گیرد یک فی ثبت نامی می­گیرد که برای ما 156 یورو بود که اگر سال بعدش بتوانید بورسیه را دریافت کنید 140 یورو به شما برمی­ گردد و رایگان است از سال بعدش کامل اگر بتوانید بورس را دریافت کنید که کامل واحدها را مینیمم واحدهایی که دانشگاه نیاز دارد را پاس کنید و این­جوری است در واقع جریانش.

آن فرمی هم که فرمودید باید پر کنی مستندات ارائه بدهی که من خانواده­ام توان پرداخت هزینه­ های من را هم ندارند؛ یعنی علاوه بر کسب نمره لازم برای اخذ بورسیه سال دوم؟

توان پرداخت هزینه­ها نیست اتفاقاً باید شما یک فرمی ارائه بدهید که هست کسی که اینجا شما را ساپورت کند در ایتالیا ولی در عین‌ حال باید یک چیزی هم باید یک فیش حقوقی از طرف خانواده‌تان ارائه بدهید به دولت ایتالیا که بر اساس آن یک رده­بندی اجتماعی بکنند شما را؛ یک عدد ایزه­ای به شما تعلق می­گیرد که آن عدد ایزه خیلی جاها در خیلی از مسائل استفاده می­شود اگر بخواهید بورسیه بگیرید بخواهید بونوس بگیرید بخواهید دانشگاه ثبت‌نام کنید این­ها چیزهایی است که آن عدد ایزه خیلی مهم است و مربوط به فیش حقوقی فردی است که شما را ساپورت می­کند به‌عنوانی در ایتالیا.

حالا آمدیم و اگر بورسیه نتوانستی بگیری. هزینه­ات چقدر می ­شود؟ یعنی چقدر باید برای خود دانشگاه هزینه پرداخت کنی؟

هزینه دانشگاه درصورتی ‌که شما ایزه ­تان پایین باشد؛ یعنی بین 0 تا 14000 باشد یک چیزی حدود 180 تا 270 یورو فکر کنم می‌شود؛ چون من دقیقاً اطلاعی ندارم مایی که بورس را توانستیم بگیریم یعنی توانستیم واحد پاس کنیم دیگر هزینه دانشگاه این چیزهایی است که من شنیدم.

سقفش چقدر است؟ یعنی اصلاً فرض کنید بورس نیست؛ یعنی الان من آمدم آنجا تحصیل پزشکی می­کنم …

حدود 300 یورو است.(توضیحات سایت سعید کاظمی: این هزینه در دانشگاههای مختلف ایتالیا متفاوت می باشد. مثلا دوستی گفت در دانشگاه میلان هشتصد یورو است)

300 یورو است تحصیل پزشکی در ایتالیا؟

بله این در صورتی است که ایزه­تان پایین باشد

نه فرض کن اصلاً ایزه بدترین شرایط شد حداکثر هزینه چقدر است؟

اطلاعی ندارم؛ ولی چندین هزار یورو است برای هر ترم و برای هرسال

این­ها جدا از هزینه ­های خوابگاه و هزینه ­های خورد و خوراک و این­ها؟

بله . هزینه­ های اگر شما بتوانید بورس را بگیرید و خوابگاه ­بهتان تعلق بگیرد یک مبلغی از آن بورسی که قرار بوده به­تان تعلق بگیرد کم می­شود و به ازای آن به­ شما خوابگاه تعلق می­ گیرد. ولی اگر خوابگاه نداشته باشید. که صرفاً باید بروید دنبال خانه بگردید و این­ها ولی چیزی که من شنیدم این است که می­ گویند درهرصورت آن مبلغ اگر برسد به­ شما، خوابگاه اگر اقدام کنید کم می­شود از بورسی که قرار است به­ شما تعلق بگیرد.

هزینه خانه در مسینا ایتالیا چقدر است برای پانسیون دانشجویی؟

خیلی بستگی دارد که شما کجا خانه بگیرید چه تایمی خانه بگیرید کدام منطقه خانه بگیرید اتاق تکی بگیرید یا اتاق مشترکی بگیرید با یک نفر متفاوت است بین 150 تا 300 یورو برای هر ماه هست دیگر. باز هم به نوع خانه­ای که می­گیرند بچه­ها خیلی مربوط است و خامش یعنی بدون هزینۀ برق و آب و گاز و این­ها یک چیزی حدود 150 تا 300 یورو هزینۀ یک اتاق است.

نزدیک دانشگاه را می­گویم یک جایی که باز حداقل ایاب‌وذهاب و حمل‌ونقل زیادی نداشته باشد.

این را خود بچه ­ها باید تصمیم بگیرند؛ چون منطقه‌ای که دانشگاه هست اینجا منطقه ­ای نیست که تفریحی باشد یا خیلی خوب باشد و زیبایی داشته باشد و بتوانی بروی داخلش شب­ها یک دوری بزنی برای خودت این­طوری نیست برای همین بچه ­ها اکثر می­آیند سمت سنتر و صبح­ها 20 دقیقه زودتر بیدار می­شوند تا برسند به اتوبوس. ولی اره سمت دانشگاه و این­ها حدوداً کمترین هزینه ­ها است برای خانه و این­ها.

خورد و خوراک برای دانشجو چقدر هزینه دارد در ایتالیا ؟

اگر که شما آن مدارک را در آن تایمی که آن شرکتی که بورس دانشگاه را تحت‌نظر دارد برای آن شرکت Ontime قبل deadline مدارکی که موردنیاز آن شرکت است را برایشان آپلود کنید اکانتی که می­خواهند را بسازید در سایتشان، این­ها همه مربوط به مسینا است.

هرکدام از شهرهای ایتالیا کاملاً ممکن است متفاوت باشد هیچ اطلاعی من ندارم در مورد بقیه شهرها ولی این کارها را بکنید پروسه­ ها را درست بگذرانید و این­ها حدود 2 وعده در روز به شما تعلق می­گیرد یک غذایی در سلف خود دانشگاه یک کافه­ تریایی در دانشگاه که 5 شعبه دارد در سراسر شهر و اگر که بورس کامل شده باشید که این غذا کاملاً رایگان است؛ ولی اگر که این مدارک را آپلود کرده باشید و ایزه ­تان پایین باشد و تمام مسائلی که برای شهریه دانشگاه هم گفتم. برای غذا در روز نهایتاً 3.5 یورو می­شود هزینه خورد و خوراک در 6 روز هفته.

به نسبت هزینه­ های نرمال زندگی و خوردوخوراک در ایتالیا فکر کنم خیلی عدد کمی می­شود.

بله در مسینا واقعاً می­ارزد این؛ یعنی شهرهای دیگر متفاوت است؛ مثلاً تورین من شنیده بودم که 5 تا 7 یورو است

اینترنت و آب و برق و گاز و این­ها هزینه ­هایش چه جوری است؟

عرضم به حضورتان که اینجا چند تا انتخاب دارید برای اینترنت؛ می­توانید آن خانه ­ای که می ­روید وای­فای بگیرید و این­ها که همه‌جا هست این یک مسئله. یکی دیگر هم که هست؛ چون اپراتورها خیلی زیادند مثل ایران نیست که دو سه ­تا اپراتور خاص باشند اپراتورهای خصوصی هم خیلی زیادند اینجا انواع اپراتورها باز با همدیگر فرق می­کند سرویس­ هایی که ارائه می­دهند فرق می‌کند؛ ولی نرمالش این است که از 9 یورو تا 15، 20 یورو هزینه ماهانه می­شود که شما یک اشتراکی خریداری می ­کنید و یک مقداری به شما ترافیک تعلق می­گیرد که آن هم باز هم‌بستگی به انتخاب خودتان است که چه مقدار اینترنت بخواهید با چه سرعتی اینترنت بخواهید و اینجا شبکه 5G هم دارد و می‌توانند؛ مثلاً سیم‌کارتی که 5G را ساپورت می­کند اگر گوشی­شان ساپورت می­کند 5G را انتخاب کنند؛ ولی باز هزینه بیشتری باید بدهند به نسبت.

متوسط هزینه دانشجوئی در ایتالیا چقدردارد؟ یعنی کلاً حالا فرض کن یک نفر دانشجو که یک واحد را با یک دوست یا دو دوست share بکند یک واحد کوچکی اجاره بکند چقدر هزینه ماهیانه باید برای خودش پیش­بینی بکند؟

اگر که شما بخواهید یک اتاقی بگیرید که با خود اتاق را با یک نفر share می­کنید نه واحد را؛ یعنی اتاق مخصوص خودتان را داشته باشید نه یک اتاق را با یک نفر share می­کنید این می­تواند کمترین حدودش 150 یورو است و هزینه ­های معمولی در ماه خوردوخوراک و این­ها هم اگر که بخواهیم یک عدد کلی بگوییم حول­ و­ حوش 100 یورو در ماه هزینۀ این سلف دانشگاهی می­شود که عرض کردم خدمتتان. حول­ و ­حوشی است؛ یعنی این زیاد دقیق نیست این عدد و باز هم‌بسته به خرج خودشان متفاوت است که چقدر بیشتر از این مقدار بخواهند خرج کنند.

یک نفر حداقل باید چند یورو در ماه یک دانشجو هزینه بکند؟

100 یورو.

نه؛ اجاره و همه را کامل در نظر بگیر

تا 400 یورو مینیممش است.

مینیمم هزینه­ای که حداقل باید داشته باشد که بتواند برای تحصیل برود. هزینه کتاب و این­ها چه؟ لوازم‌التحریر و این­ها را دانشگاه می­دهد یا نه باز آن را هم باید خودتان بخرید؟

حضورتان کتاب که اینجا دیگر بچه­ها استفاده نمی­کنند خیلی کم دیدم من؛ همه چیز آنلاین است همه چیز هم در اختیار همه هست اگر که دنبالش را بگیرند واقعاً دانشجوهای سال بالایی کمک می­کنند خیلی­ ها هستند که یکسری برنامه ­ها هست برای بچه­ ها اینجا که دانشجوهای سال بالایی و آن­هایی که اول وارد دانشگاه شدند در دوره اولی که ارائه می­داده دانشگاه به زبان انگلیسی کمک می­کنند به بچه­ ها یکسری کامونیتی­ هایی هست که می­توانند عضوش بشوند و کتاب­ها را بگیرند جزوه­ ها را بگیرند و یک چیزی است که آنلاینش کاملاً رایگان همه چیز را می­توانند ‌بهش دسترسی داشته باشند.

حتی اگر اسم کتاب­ها را بتوانند پیدا کنند در خیلی از سایت­ها می­توانند با مبلغ کمی 2، 3 هزار تومان از سایت­های ایرانی، انگلیسی­اش را دانلود کنند کارهایی که ما کردیم و اسم کتاب­ها را پیدا کردیم کتاب­هایی که در دانشگاهمان تدریس می­شد و در سایت­هایی که در ایران بود خریداری کردیم همه را؛ ولی عرضم به حضورتان که شاید آن­قدر هم نیازمند به کتاب نشوند اینجا باتوجه‌به این که جزوه و این­ها استادها خودشان سر کلاس­ها ارائه می­دهند و این­ها و نت ­برداری­های خود بچه­ ها. اما این­جوری می­توانند دسترسی داشته باشند به کتاب­ها به‌صورت رایگان. هزینۀ این­جور چیزها به نظرم هزینه­ای ندارد اصلاً.

برای تحصیل در ایتالیا چقدر انگلیسی نیاز هست؟ یعنی تسلط کامل نیاز هست؟ چقدر ایتالیایی نیاز است یاد داشته باشند؟ یعنی یک نفر می­خواهد بیاید چقدر انگلیسی و چقدر ایتالیایی نیاز است یاد داشته باشد؟

عرضم به حضورتان یکسری اپلیکیشن ­ها هست اینجا که خود دانشگاه معرفی می­کند که شما بروید در این اپلیکیشن واحد پاس کنید. این اپلیکیشن وقتی که آن مقدار واحدی که تعیین شده از طرف دانشگاه را شما پاس کنید یک رسیدی به شما انگار می­دهد که ارائه می­توانید بدهید به دانشگاه چون از سال سوم نیاز است که شما وقتی وارد بخش می ­شوید با مریض در ارتباط باشید و این­ها یکسری بیسیک­های ایتالیایی باید بدانید و اجبارش این است که تا همین حدی که اپلیکیشن می­خواهد شما بدانید ایتالیایی وگرنه اگر بیشتر می­ خواهید بدانید این کاملاً اختیاری است؛ اما عرضم به حضورتان انگلیسی هم دیگر آیلتس 6.5 مینیمم چیزی است که دانشگاه نیاز دارد و سفارت نیاز دارد و هر چه شما بتوانید زبان انگلیسی­ تان را به‌مرور بهتر کنید در فهم درس­ها و درک درس­ها خیلی بیشتر کمکتان می­کند.

این­طوری نه؛ آزمون کتبی وجود ندارد اصلاً دیگر اینجا همۀ ایتالیا سراسرش کاملاً همۀ آزمون­ها شفاهی است. استادها یکسری تاریخ­ها تعیین می­ کنند که در آن تاریخ­ها شما می­توانید بروید امتحان را بوک کنید و بروید سر جلسه منتظر بشوید تا نوبتتان بشود و بتوانید بروید روبروی استاد بنشینید تا از شما امتحان شفاهی بگیرد از کل درسی که در طول ترم دارید.

شما مگر 2 ترم ندارید در هر سال تحصیلی در ایتالیا؟

چرا.

الان امتحانات این ترم تا کِی فرصت داری بروی امتحان بدهید؟ شما می­گویید 6 تا 9 بار فرصت دارید.

6 تا 9 تا کال دارد امتحان­ها

یعنی چه؟

یعنی 9 تا وقت ارائه می­دهد استاد.

در هر ترمی؟ شما نباید درس­های این ترم را پاس کنید بروید درس­های واحد مثل ایران ترم بعد را انتخاب رشته کنید؟

عرضم به حضورتان که برای رفتن به ترم بعد نیاز است که شما یکسری درس­ها را پاس کرده باشید به‌خاطر این که ترم بعد اگر بخواهید درسی پاس کنید یکسری درس­ها پیش­ نیازند ولی این­طوری نیست که اگر شما هیچ درسی پاس نکنید نتوانید وارد ترم بعد بشوید؛ یعنی هیچ قانونی مستقیماً برای این وجود ندارد؛ ولی صرف این که شما نیاز دارید که یکسری درس­ها را پیش ­نیازش را پاس کرده باشید بالاخره باید آن درس­ها را امتحانش را بدهید و پاس کنید دیگر؛ این منطقی­ است؛ ولی از سال دوم شما نیاز دارید که یکسری درس­ها به دولت ایتالیا ارائه بدهید که آقا من این دوتا درس را حداقل پاس کردم و می­خواهم وارد ترم بعدی بشوم و نیاز به اجازه رزیدنسی برای سال بعد دارم. این اجازه رزیدنسی که به شما می­دهند برای سال بعد نیاز دارید که یکسری درس­ها ­بهشان ارائه بدهید.

یعنی برای دولت ایتالیا باید اثبات کنید شما در حال درس خواندن هستید. نه اینکه از ویزا دانشجوئی برای اقامت استفاده می کنید؟

بله

از جو کلاس­ها در ایتالیا بگو چه طوری است؟ اصلاً تدریس استادها چه طوری است؟ سبکشان با ایران چه فرقی می­کند؟

اینجا چون من خودم صرفاً دانشگاه نرفتم ایران که بخواهم مقایسه کنم. ما وقتی که دانشگاه قبول شدیم ایران کرونا بود و اصلاً نتوانستیم وارد دانشگاه بشویم و کورس­های آنلاینی هم که می­گذاشتند حقیقتش من دنبال نمی‌کردم؛ چون که جذابیتی نداشت برایم؛ ولی اینجا اساتید مسلط هستند. به درسشان ولی آن­جوری نیست که انگلیسی­شان در حد یک آدمی که نیتیو است یا چندین سال است انگلیسی صحبت می­کند باشد؛ در حدی که بتوانند درس را به شما برسانند انگلیسی بلدند و درسی که خودشان قرار است بدهد را کامل به انگلیسی مسلط ­اند بهش و این از استادهایش است اینجا. یکسری استادها خیلی بهتر انگلیسی بلدند یکسری استادها نه کمتر انگلیسی بلدند.

کلاً جو دانشگاه در ایتالیا چه طوری است؟ برداشت خودت

خیلی دانشگاه بی حاشیه‌ای است. این­جوری است که آهسته بروی آهسته بیایی هیچ­کس کاری­ به شما ندارد و عرضم به حضورتان که هرکسی سرش در کار خودش است. دیگر شما که دیگر مثل من تجربه زندگی در شهر کوچک را دارید دیگر؛ هیچ فرقی آن­جوری هم نمی­کند با شهری که ما درش بودیم. خیلی جو آرامی دارد خیلی جو بی­خطری دارد خدا را شکر و شما اگر کار خودتان را انجام بدهید کسی به­تان کاری ندارد و راحت هم می­توانید در این مسیرتان پیشرفت کنید.

برخورد مردم و کارمندهای دانشگاه در ایتالیا چطور است؟

شما فکر نمی­کنم زیاد سروکله بزنید کلاً در طول این چند سالی که اگر که دوستان قبول بشوند و اینجا بیایند خیلی کم پیش می­آید که به دفاتر دانشگاه بروید برای کارهای اداری چون همه چیز آنلاین است و deadline دارد و شما باید یکسری مدارک را فقط صرفاً برایشان بفرستید و آپلود کنید؛ ولی خیلی آدم­های مهربانی ­اند خیلی کمک می ­کنند و جو بالاخره نژادپرستی یک­جوری است که وجود دارد دیگر در همه جای دنیا نسبت به یکسری کشورها ولی آن‌جوری نیست که خیلی به شما تحمیل بشود این نژادپرستی نه ممکن است یکسری آدم­ها باشند اینجا که خودشان صرفاً آدم خوبی نباشند و این را به شما تحمیل کنند؛ ولی در کل مردم خیلی مردم خوبی ­اند همه به همدیگر کمک می­کنند و واقعاً آدم­های مهربانی ­اند اینجا جنوب ایتالیا.

سیستم­های حمل‌ونقل در ایتالیا چگونه است؟ بین خوابگاه و مثلاً محل اجاره ­تان

عرضم به حضورتان در خود دانشگاه پزشکی و دانشگاه پاپاردو و دانشگاه آنونزیاتا را نمی‌دانم؛ ولی در خود دانشگاه پاپاردو پزشکی یک سری سیستم­های حمل­ و­نقل داخل دانشگاه هست؛ چون دانشگاه‌ها بزرگ­ هستند و از این­ طرف تا انطرف دانشگاه رفتن برای کلاس و سلف دانشگاه یک­ کم ممکن است وقت­گیر باشد برای همین سیستم حمل­ و­نقل رایگان است در خود محوطه دانشگاه و سیستم حمل‌ونقلش هم اینجا با بلیت است شما در شهر باید بلیت تهیه کنید تا بتوانید سوار اتوبوس بشوید.

روی کار دانشجویی هم می­شود در ایتالیا حساب باز کرد؟

کار دانشجویی عرضم به حضورتان هستند بچه­ هایی که پاکستانی­ها، هندی­ها، افغانستانی­ها که اینجا خیلی من دیدم کار می‌کنند؛ ولی من خودم اطلاعی ندارم از این که چه جوری می­شود دنبالش رفت چه‌کارهایی هست برای دانشجوها؛ چون که حقیقتش دنبالش را من نگرفتم زیاد اطلاعی ندارم در موردش ولی می­دانم که وجود دارد کارهای دانشجویی.

ترم تعطیلی هم دارید مثل ترم تابستانی ایران که تعطیل می­شود؟ یعنی شروعش از چه زمانی تا چه زمانی است؟

ترم ما که عرضم به حضورتان از سپتامبر شروع می­شود از اوایل سپتامبر امتحان­ها است امتحان­هایی که برای بچه­ها هست از اوایل سپتامبر است و شروع ترم هم اواخر سپتامبر است تا فوریه و اواخر ژانویه و فوریه ترم یک است برای هرسال و از مارچ هم تا پایان ژوئن ما ترم دوم را داریم در سال.

دو ماه حدوداً تعطیلید؟

بله

روزی چند ساعت درس می­خوانی؟ خیلی از درس‌خواندن زیاد صحبت می­کردی.

آره دیگر اینجا یکسری می­گویند درس نخوانی دیگر هیچ دیگر؛ خیلی چون که سنگین است درس­ها شما غافل بشوید از درس‌خواندن چون که امتحان­ها کتبی نیست و شما در هر کالی که امتحان برگزار می­شود یک امتحان نهایتاً می­توانید بدهید با خیال راحت؛ برای همین باید خیلی مطمئن درس بخوانید که آن یک امتحان را بتوانید قبول بشوید برای همین فشار خیلی بالا است استرس خیلی بالا است و حجم درس­ها هم به ­شدت زیاد است و بازه ­ای که می­توانید شما درس بخوانید کم است تا امتحان­ها دوهفته، دوهفته امتحان برگزار می­شود و باید خودتان را برسانید. پس خیلی درس‌خواندن سخت است و عرضم به حضورتان ساعت­های زیادی نیاز دارد.

مثل ایران مشروطی و این­ها هم دارد؟ یعنی کسی مشروط می­شود؟

یک آپشنی وجود دارد که شما اگر نتوانستید درسی پاس کنید و چون حجم درس­ها زیاد می­شود بخواهید مستقیم بروید سال دو بدون این که درسی پاس کرده باشید آپشن repeat ­دارد که شما سال یک را دوباره می­روید از اول شروع می­کنید.

همۀ واحدها را؟

بله همه­شان را ولی اگر این کار را بکنید من شنیدم که دیگر تا آخر تایم تحصیلتان اینجا بورس را نمی­توانید بگیرید نمی­توانید برای بورسیه اقدام کنید. پس یعنی این هم خودش یک فشار و استرس بیشتری است که بیشتر آدم درس بخواند و بیشتر از خودش کار بکشد بیشتر تلاش کند تا بتواند به بورسیه برسد و خودش اینجا یک کمک خرجی باشد برای خانواده.

آنجا امتحان جامع هم دارید مثل ایران بعد از چهار سال، سه سال پزشک­ها می­روند یک امتحان جامع می­دهند؟

من نشنیدم هم­چین چیزی.

چند سال طول می­کشد تحصیل پزشکی؟

عرضم به حضورتان کورس دندان­پزشکی اینجا ۵ساله است و کورس پزشکی 6 سال مینیمم طول می­کشد. باز هم‌بستگی به خودتان دارد و سال­هایی که repeat می­کنید یا نمی­کنید.

بعد کسی برای دستیاری تخصص بخواهد برود چه؟ شانسی دارد یا اطلاعاتی داری؟

حضورتان این­ها را من زیاد اطلاع ندارم در موردش ولی مثل این که می­ توانند یک دوره­ای را من یادم است رئیس دانشگاه داشت صحبت می­کرد یک دوره­ای مثل این که قرار است در سال­­های آینده برگزار کنند که شما این دوره را می­روید می­گذرانید و می­توانید به‌عنوان پزشک خانواده اینجا در ایتالیا در مینیمم ساعت کاری شروع به کار کنید؛ ولی این یک چیزی است که من حس می­کنم شنیدم؛ ولی اگر بخواهید اینجا ادامه تحصیل بدهید دیگر به زبان انگلیسی نمی­توانید ادامه تحصیل بدهید هر رشته­ای که بخواهید دنبال کنید باید به زبان ایتالیایی واردش بشوید؛ چون کاملاً رزیدنسی اینجا شما در بخشی، شما سر کلاس نیستی دیگر؛ برای همین انگلیسی دیگر واقعاً به کارت نمی‌آید؛ چون که سروکارت مستقیماً با یک آدم ایتالیایی است یک آدم متوسط ایتالیایی که هیچ انگلیسی بلد نیست خودش.

اطلاع داری که امکان ماندن در ایتالیا برای بعد از تحصیلات هست یا نه باید برگردی؟

عرضم حضورتان می­شود ماند؛ ولی این پروسه­ هایش را من حقیقتش زیاد نرفتم که ببینم چه جوری است؛ چون تمرکزم اصلاً جای دیگری بوده تا الان و فکر نمی­کنم زیاد خودم را درگیرش کنم تا آخر دوره تحصیلم چون که بالاخره یکسری چیزهای مهم­تر هست که الان سر راهمان است و باید بگذاریمشان کنار.

مدارک دانشگاه­های پزشکی ایتالیا را ایران قبول دارد

بله

یعنی خود مدرک مستقیم بیاوری ایران معادل­ سازی کنی قبول می­شود یا باز باید یکسری واحد در ایران پاس کنی؟

نه دو سالی است که شما باید اینترنی بگذرانید در ایران اگر که بخواهید بعد از دوران تحصیل برگردید؛ ولی غیر از آن مدرک پزشکی­اش را قبول دارند.

لحظه ­ای که وارد ایتالیا شدی برای ثبت‌نام و کارهای دانشگاه و این­ها چه؟ تجربیاتت را به ما می­گویی؟

عرضم به حضورتان که من از وقتی وارد شدم؛ چون که اینجا با کسی من آشنایی نداشتم و این­ها سخت بود دیگر تنها و این که دنبال خانه این­ها از ایران گشته بودم یکسری دوستانم کارهای خانه را انجام داده بودند؛ ولی خانه آماده نبود قراردادم 20 روز بعد بود بعد از ورودم بود و من نمی­دانستم آمدم اینجا یکسری هزینه­ های هنگفت دادم برای هتل؛ هزینه­ های زیاد برای خوردوخوراک چون اطلاعی نداشتم در مورد سلف دانشگاه و این که چه جوری می­شود اقدام کرد برایش، برای بورسیه،

برای همه این­ها خیلی اطلاع زیادی نداشتم در موردش برای همین جالب نبود؛ ولی من وارد شدم مستقیماً رفتم برای کارهای اداری که می­دانستم را انجام بدهم رفتم واکسن بزنم اینجا چون که نیاز بود یک green pass شما داشته باشید در هرجایی که می­خواهید بروید آن green pass را یک نفری بود که چک می­کرد که بداند که شما واکسینه هستی بداند که شما خطری نداری برای جامعه. ولی این­جوری بود آن اوایلی که من وارد شدم خیلی شوک مهاجرت است شما خودتان اطلاع دارید تجربه­اش را دارید یک شوکی بهت  وارد می­شود تازه متوجه می­شوی دیگر ایران نیستی زبانت زبانی است که هرکسی اینجا نمی­فهمد حتی این انگلیسی را هم کسی متوجه نمی­شود آن­قدر در جنوب ایتالیا. مردمش بیشتر انگلیسی اصلاً بلد نیستند و این­جوری بود تجربه کلاً تجربۀ جدیدی بود؛ ولی تجربه جالبی نمی­توانم بگویم بود.

می­دانی خود سفارت ایران معمولاً انجمن برای دانشجویان یک دفتری دارد.

من خاطرم هست شاید 16، 17 سال پیش در شهر پونای هند رفته بودم دیدن دوستان رفته بودم آنجا تحصیل می­کردند از طرف سفارت یک دفتری بود تازه ­واردها می­رفتند آنجا راهنمایی­شان می­کردند بعضی دانشجوهای قدیمی می­آمدند آنجا کمک می­کردند به دانشجوهای جدیدالورود حتی چند هفته اقامت بهشان می­داد هزینه خیلی جزئی می­گرفت تا کمکشان می­کردند خانه بگیرند دانشگاه ثبت‌نام کنند خیلی کار خوبی می­کرد.

بله هست این مسائل هم اینجا؛ حالا در رم و ناپولی و شهرهای بزرگ­تر حتماً هست؛ ولی اینجا هم قطعاً وجود دارد و شاید اگر هم نیست به وجود بیاید طی سال­های دیگر چون تعداد دانشجوهایی که دارد می­آید دارد زیاد می‌شود؛ ولی این چیزهایی که شما می­فرمایید را من زیاد اینجا متوجهش نشدم. بودند بچه­ های سال بالایی که خیلی دوست داشتند کمک کنند به بچه­ ها و ما هم رفتیم کمک گرفتیم ازشان ولی این­جوری که شما می­گویید به‌صورت متمرکز اینجا نبود اصلاً.

برسیم به بحث شیرین ویزا.

من چون خودم یک تجربه­ای از سفارت ایتالیا داشتم ولی نمی­دانم چه جوری بگویم سفارت ایتالیا یک جوری آن افرادی که حالا نمی­دانم هم­وطن­های خود ما در سفارت­ هستند یا افرادی هستند داخل سفارت یک جوری به‌ عمد فرایند را به سمتی می­برند که شما را به سمت دلال­ها سوق بدهند یعنی 6، 7 سال پیش بود من 2 مرتبه مکاتبه هم کردم؛ یعنی برای سفر توریستی درخواست دادم به ایتالیا؛ کل برنامه سفرم را دقیق، تمکن مالی­ ام این­ها همه را هم انجام داده بودم؛

ولی متأسفانه سایتشان خیلی سایت ضعیفی بود و متأسفانه آخرش هم نتوانستم ویزای ایتالیا را بگیرم خیلی مدت طولانی هم فقط برای گرفتن وقت سفارش حتی این­قدر من معطل شدم. احساس می­کردم یک عمدی وجود دارد؛ چون افراد زیادی به‌عنوان دلال به من زنگ می­زدند نمی­دانم شماره من را هم از کجا پیدا می­کردند و هزینه ­های هنگفتی هم درخواست می­دادند که برای یک سفر توریستی توجیه نداشت. من تجربه خودم را از سفارت ایتالیا گفتم در ایران؛ حالا نمی­دانم هم به وزارت امور خارجه یکی دو بار مکاتبه کردم هم با سفارت ایتالیا مکاتبه کردم واقعاً جزو بدترین سفارت­ها برای ویزا گرفتن توریستی است حالا حداقل من این را مطمئنم. آن کارگزاری یا سایتی که معرفی می­کنند نوبت ­دهی که می­کند اصلاً هیچ‌وقت شما هیچ جوری نمی­توانی ازش نوبت بگیری حالا من می­خواهم تجربه خود شما را بشنوم.

بله درست است ما هم همین تجربه شما را داشتم. من اطلاعی در مورد این که کِی قرار بود سایت­ها و این­ها باز شود نداشتم و در این گروه­هایی هم که بچه­ ها منتظر می­ ماندند و بیدار می ­ماندند و هی دائم سایت­ها را چک می­کردند نبودم و زیاد دنبالش را نمی­گرفتم اصلاً چون تجربه­ای نداشتم با پروسۀ ویزا گرفتن و این­ها. این خودش یک چیز چیزی بود که خیلی اذیت کرد من را پروسۀ ویزا؛ ما به deadlineهای اولیه سفارت نرسیدیم نتوانستیم ویزایمان را زود بگیریم تا بتوانیم به بورس برسیم اینجا.

آن مدارکی که قرار بود ارائه بدهند به ما خیلی دیر به دستمان رسید و در نتیجه ما هم نتوانستیم برای بورس اقدام کنیم برای سال اول و می­افتد برای سال دوم که واحدهایی که پاس کردم را ارائه بدهم تا بتوانم برایش اقدام کنم؛ ولی سفارت درست است این­جوری بود. عرضم به حضورتان مؤسسه ­ای که من با آن در ارتباط بودم هیچ‌چیز ارائه نمی­داد سرویسی ارائه نمی­داد برای کارهای سفارت چون خودشان هم می­دانند که چه جوری است جریان خودشان را درگیر نمی­کنند. بعد عرضم به حضورتان ما خودمان که نتوانستیم وقت بگیریم؛ ولی یکسری دلال­ها بودند همان جور که شما فرمودید یک مبلغی را گرفتند بعد چون ما خیلی نزدیک شده بودیم به deadline که اگر بعد آن اقدام می­کردیم نمی­رسیدیم به ایتالیا تمام تلاش این دو سالی که انجام داده بودیم می­پرید دیگر؛ برای همین یک مبلغ هنگفتی هم ما برای دلال وقت سفارت دادیم.

تعریف کن هزینه را به دلال دادی بعد چند روز طول کشید که ویزا ایتالیا امد؟

دلال وقت گرفت فردا پس‌فردایش برای من وقت گرفت.

من هم احساس می­کردم فقط مشکل پول است؛ یعنی باید پول را بدهی همه چیز حل می شود؟

نه همه این­جوری نبودند. خیلی­ها چون مثل ما یک­کم تنبل­تر بودند مثل من خودشان دنبالش را نگرفتند این­جوری شدند.

فیزیکی که نمی­توانی نوبت بگیری می­گویند: «بروید سایت»

بعد سایت هم البته به تنبلی و این­ها ربطی ندارد؛ ولی خیلی یکهو شلوغ می­شود؟ هر شب با سرعت اینترنت بالا البته این تجربۀ من مال 6، 7 سال پیش است

نه هیچ فرقی نکرده. هنوز هم شما فرایند نوبت­دهی سایتشان اصلاً یک ساعت­هایی هر موقع دلشان بخواهد باز می­شود و تازه باز هم که می­شود کلاً این­قدر ترافیکش زیاد است در یک‌لحظه حجم زیادی وارد سایتشان می­شوند عملاً هیچ. یک جوری انگار پشت‌صحنه  دلشان نمی خواهد انلای نوبت بدهند. وگرنه سفارت فرانسه من همین نوبت­دهی را خیلی راحت در هر ساعتی می­روی ساعت انتخاب می­کنی مدارک و پروفایل باز می­کنی خیلی آسان رفتم ساعتت هم مشخص می­کند رأس ساعت هم می­روی هیچ‌چیز خاصی نداشت. اینجا احساس می­کنم یک عمدی هست.

پروسه ­اش خیلی راحت­تر است از کشورهای دیگری که شما می‌فرمایید هم آلمان هم فرانسه من دوست­هایی دارم که فرانسه رفتند دوست­هایی دارم که آلمان رفتند دوست­هایی دارم که اسپانیا رفتند من سریع­تر رسیدم به ایتالیا تا آن­ها رسیدند به آن کشورهای دیگر؛ حتی با این که من یک سال انگار پشت کنکور بودم برای همین آزمون هم. حق دارند بالاخره مردم بیشتر تقاضا داشته باشند وقتی که راحت­تر می­توانند برسند به اینجا.

یعنی می­گویید ویزای ایتالیا راحت­تر گرفته شد؟

ویزای ایتالیا نه این پروسه­ذای که وارد دانشگاه بشوی برای ایتالیا راحت­تر است.

یک آزمون است همین­قدر. یک آزمون فقط شما باید قبول بشوید.

(توضیحات از اینجا به بعد یک نفر دیگر به نام آقای قنواتی به لایو ما اضافه شد. که متخصص ویزا بودند و من گفتم اطلاعات خوبی می توانند در اختیار شما عزیزا ن بگذارند)

داشتم گوش می­کردم در بحث تان گفتم اگر اجازه بدهید من هم در بحث تان باشم و یکسری صحبت­ها را بکنیم من در خدمتتان هستم.

ما با آقای دکتر کامیار داریم در مورد تجربیات ایشان در تحصیل پزشکی در ایتالیا صحبت می­کنیم. در مورد imat صحبت کردیم در مورد تجربیاتی که ایشان در خود دانشگاه داشتند هزینه ­های تحصیل همه صحبت کردیم الان رسیدیم به بخش ویزا. من یک تجربه خودم را گفتم تجربه شخصی خودم برای گرفتن ویزای توریستی ایتالیا بود 6 یا 7 سال پیش بود و از آقای دکتر هم پرسیدم شما نظرتان چیست؟ حالا خوشبختانه شما آمدید گفتم شاید شما تخصص، تجربه بیشتری داشته باشید.

بله من الان تقریباً 8 سالی هست برای دوستانی که ویزای شینگن یا ویزای کانادا یا استرالیا یا امریکا یا انگلیس را اقدام می­کنند برایشان از ترکیه از طریق سفارتخانه‌ها اقدام می­ کنیم الان تقریباً 8 سالی هست خدا را شکر تا حالا ریجکتی هم نداشتیم و تجربیاتم در زمینه اخذ ویزا خوب است خدا را شکر اگر موضوعی هست من بگویم چرا 90% ایرانی­ها ریجکت می­شوند ویزا سخت می­گیرند و چرا سفارت­ها اصلاً ایرانی­ها را بیشتر ریجکت می­کنند؟ حتی با وجود دعوت­نامه. یکسری مسائل و یکسری ریزه ­کاری­ها است من بگویم شاید به درد عزیزان بخورد.

من یک توضیحی خدمتتان بدهم؛ چون امروز در مورد ایتالیا داریم صحبت می ­کنیم عنوان بحثمان هم ایتالیا است من خیلی خوشحال می­شوم که – من تخصص ندارم تجربه هم ندارم – اگر شما تخصص و تجربه دارید در یک لایو دیگری با همدیگر حسابی بنشینیم در موردش حرف بزنیم

آره خواهش می­کنم ببینید در خصوص ایتالیا من یک موضوعی را بگویم چرا الان اکثر ایرانی­ها با این که حالا چه درخواست ویزای تحصیلی می­کنند چه کاری می­کنند چه توریستی می­آیند از ایتالیا ریجکت می­شوند متأسفانه شرکت­هایی که در ایران این کار را انجام می­دهند یا دفاتر مهاجرتی علم کافی به این موضوع را ندارند و باتوجه‌به این که ضوابط جدید سفارتخانه ایتالیا را می‌دانند؛ ولی بااین‌وجود فقط به‌خاطر دریافت 200 یورو یا 400 یورو پیش ­پرداخت اولیه از مسافر می­آیند برای مسافر اقدام می­کنند و بعدازاین که وقت سفارت را گرفتند و مصاحبه و این­ها که انجام شد.

متأسفانه بعد از یک مدتی خبر می­آید و سفارت ریجکت می­کند این­ها را. در سفارت ایتالیا الان جدیداً اکثر سفارتخانه‌ها عضو حوزه شینگن الان این­طوری شده که می­آیند تمام ریزه ­کاری­ها را جزءبه‌جزء استعلام می­کنند و دقت می­کنند در روند پروندۀ مسافر. یکی از مهم­ترین دلیل ریجکت شدن این هست که شرکت­هایی که می­آیند به‌عنوان نمایندۀ مسافر یا خیلی­ از وکلا مسافر می­شوند اقدام می­کنند روی آن کلاس هتل و روی بحث تاریخی که برای رفت و برگشتشان می­خواهند تنظیم بکنند مخصوصاً در ویزاهای کاری یا توریستی یا ویزای تحصیلی، هر چیزی که هست این­ها دقت نمی­کنند الان جدیداً سفارتخانه‌ها می­آیند روی همۀ این­ها استعلام می­گیرند.

الان مثلاً سفارت ایتالیا آمده گفته شمایی که می‌آیی؛ مثلاً ویزای شنگن سه‌ماهه می­گیری توریستی شما چرا مثلاً بلیت رفتت مثلاً می­گویی من می­خواهم امروز بروم بلیت برگشتت را رزرو کردی برای مثلاً طبق ویزایت مثلاً برای سه ماه دیگر چون درخواست ویزایت سه‌ماهه شنگن بوده از ترکیه و این که اگر شمایی که می‌خواهی سه ماه در ایتالیا بمانی قاعدتاً بایستی یک درآمد خیلی خوبی داشته باشی حالا بحث تمکن مالی را ندارم کلاً می­گوید شما مثلاً تمکن مالی را آمدی 400 میلیون ارائه دادی بعد مثلاً سه ماه می­خواهی در ایتالیا بمانی با آن هزینه­ ها و با آن شرایطی که هست بعد مثلاً رفتی هتل دوستاره اجاره کردی.

این را سفارت­ها می­آیند به این ریزه­ کاری­ها دقت می­کنند و ریجکت می­کنند الان 90% کسانی که  در ایران می­آیند اقدام می­کنند را به همین دلیل ریجکت می­کنند یا کلاس پروازی­شان، نوع پروازشان و یا این که آن شرایطی که سفارت خیلی­ ها مثلاً الان شرکت­ها می­آیند بلیت و هتل را رزروی در پرونده می­گذارند الان دیگر سفارتخانه‌ها به‌هیچ‌عنوان بلیت و هتل را اگر رزروی باشد ویزا نمی­کنند. یعنی بلااستثنا ریجکتشان می­کنند و این که خیلی ­ها الان هستند.

در ایران با ما تماس می­گیرند. می­گویند: «ما اقدام کردیم یک وکیل خبره هم کارمان را پیش برد» به او می­گویم: «چقدر دادی؟» می­گوید: «200 دلار اول دادیم.» می­گویم: «پسر خوب! شما نمی­دانی آن شرکت که می­داند الان ایتالیا کسی که می­آید می­گوید: «می­خواهم به تو ویزا بدهم» قاعدتاً شما بایستی بلیت هتلت را بخری بگذاری در پرونده که آن طرف بداند شما واقعاً قصد رفتن دارید.» سفارت ایتالیا می­آید استعلام می­گیرد می­بیند هتلش رزرو است بلیتش رزرو است هتل هم که تازه رزرو کرده دوستاره است و ریزه ­کاری­های خیلی تاریخ رفت و برگشتشان را یکسری ریزه­ کاری­های خیلی مهم که متأسفانه شرکت­های هواپیمایی،  دفاتر مهاجرتی به‌خاطر سودشان در ایران این­ها را مدنظر قرار نمی­دهند و فقط آن پول گرفتنشان از مشتری برایشان مهم است و متأسفانه اکثر ایرانی­ها را ریجکت می­کنند که …

بحثی که من دارم موضوع گرفتن وقت سفارت ایتالیا برای دانشجو است.

یعنی در ایران سفارت ایتالیا یک سایت معرفی می­کند – حالا سایتش را من دقیق نمی­دانم – کارگزاری است اسمش اصطلاحاً می­گویند می­گوید: «شما بروید اول نوبت …» مثلاً مدارک تحصیلی دعوت­نامه دانشگاهتان آمده همه مدارکت را هم کامل کردی باید ببری تحویل بدهی آیلتس 6.5 به بالایت هم آماده است. مشکل این است که شما اصلاً در سایتش به‌هیچ‌عنوان نمی­توانی نوبت بگیری؛ یعنی من خودم برای توریستی که اقدام کردم گفتم حداقل نوبت را خودم بگیرم هر چه اقدام کردم هر ساعتی با هر سرعت اینترنتی نتوانستم. عملاً هم حضوری هم که رفتم آنجا دیدم آدم­هایی هستند که می­گویند: «ما برایت نوبت می­گیریم» هزینه ­های خیلی هنگفتی می­گفتند برای من آن زمان توجیه نداشت کنسلش کردم اصلاً سفر را.

من دلیلش را بگویم خدمتتان؟ سفارتخانه‌ها دیگر الان خودشان عمداً این کار را می‌کنند؛

یعنی باتوجه‌به آن سهمیه­ای که به کارمندهای سفارتخانه‌ها دارند می­دهند بابت VIP وقت سفارت، این­ها ترجیح می­دهند بیشتر با کسانی کار کنند که این وقت­ها را از آن­ها بخرند؛ مثلاً الان کارمند سفارت آلمان یا کارمند سفارت سوییس آمدند نوبت­ هایی که مثلاً مال آن امتیازاتشان است که خود کشورشان به آن­ها می­دهد مثلاً می­گوید شما در ماه به هر نفر مثلاً 30 تا VIP وقت می­دهد می­گوید شما می­توانید در ماه 30 نفر را مثلاً از خویشاوندان، از دوستان، از کسانی که مثلاً دارید و این­ها وقت بگیرید و کارهایشان را انجام بدهید الان کارمندهای سفارت دیگر چه‌کار می­کنند؟

می­آیند این وقت­هایشان را می‌فروشند؛ یعنی مثلاً می­آیند به من می­گویند: «آقای قنواتی! شما در ماه 20 تا مثلاً نوبت داری. چه این 20 نفر را به من بدهی چه ندهی من هزینۀ آن نوبت سفارت و آن داکیومنتی که من کمکت می­کنم برای ویزا شدن مسافرت است. این امتیاز را به من می­دهد که کمک می­کند به من می­گوید چه در پرونده بگذارم که مسافرم ویزایش قبول بشود می­آید این وقتش را می­فروشد می­گوید: «من به‌ازای هر نفر 3000 یورو از تو پول می­گیرم» 20 تا 3000 یورو می­شود 60 هزار یورو؛ این 60 هزار یورو را چه من مسافر به او بدهم چه ندهم پولش را از من می­گیرد.

برای همین بیشتر مثلاً جاهایی که الان قیمت­های سنگین می­دهند به همین دلیل است؛ مثلاً شرکت هواپیمایی یا دفاتر مهاجرتی الان در تهران هستند که می‌آیند؛ مثلاً این را می­خرند. طرف 60 هزار یورو پول می­دهد 20 تا وقت می­خرد خودش هر ویزا را مثلاً به اسم این که من 100% ویزا می­کنم می­آید 10 هزار یورو 12 هزار یورو به هر نفر می­فروشد این را؛ یعنی می­گوید هزینۀ شما برای ویزای تضمینی دانشجویی ایتالیا 10 هزار یورو یا 12 هزار یورو هزینه­اش است. الان سفارتخانه‌ها دارند این کار را می‌کنند؛ یعنی کارمندها باتوجه‌به آن چیزی که دارند؛ یعنی من دیدم؛ یعنی با آن­ها که صحبت می­کنم طرف می­گوید من در طول ماه مثلاً ما 40 تا نوبت می­دادیم 50 تا نوبت می­دادیم برای سفارت،

100 تا نوبت می­دادیم به فرض مثال؛ این­ها باتوجه‌به آن داکیومنت ضعیفشان و مدارکی که ارائه می­دادند 90 درصدشان ریجکت می­شدند وقتی ما می­فرستادیم ما به‌جای این که این کار را بکنیم می­آییم نوبت­های خودمان را به‌عنوان خویشاوند یا دوست یا آشنا، رفیق یا VIP اسمش VIP time سفارت است این را به‌عنوان VPI نوبت­هایمان را به یک نفر که کارش آن است؛ مثلاً در هر کشوری الان دارند این کار را می­کنند مثلاً می­فروشیم این‌طرف دیگر هم خیال او راحت است که ما کمکش می­کنیم که ویزا بشود.

مسافرش 100% چون قاعدتاً آن­ها در ارتباط­اند و می­دانید طبق بند 600 ماده 212 این­ها در نهایت تصمیم را آن مأمور سفارت می­گیرد که آیا تو ویزا بشوی یا نشوی. در خیلی از مراحل هم اعلام می­کند می‌گوید؛ مثلاً همه مدارکت اوکی درست است؛ ولی من احساس می­کنم تو می­خواهی برنگردی ریجکتت می­کند. چون تصمیم­ گیرنده نهایی خودش است در نهایت می­آید کمک می­کند به آن یک نفری که با او قرارداد بسته و پول را دارد به او می­دهد خیلی هم قانونی هم هست؛ یعنی هیچ‌چیز نظارتی رویش نیست می­گوید: «آقا وقتم است می­فروشم» و در خفا هم کمک می­کند به آن آقا می­گوید: «آقا! من کمکت می­کنم تو 100% ویزا بشوی » و این وقت 100% را به قیمت­های 2000 یورو، 3000 یورو می­فروشد در تهران. به این دلیل است.

ما تجربه خود آقای کامیار هم بشنویم ایشان برای ویزای سفارت ایتالیا اقدام کردند برای تحصیلی، دانشجویی. می­دانم که یک‌زمان خیلی زیادی هم طول کشید. آقای کامیار! شما تجربۀ خودت را به ما بگو.

عرضم به حضور شما همین­جوری بود دیگر؛ وقت را از یک دلال خریدم و مدارکم را کامل کردم ارائه دادم و بعد از 40 روز ویزایم آمد بدون مشکلی.

هزینه خود صدور ویزا چقدر بود؟ یعنی چقدر هزینه دادی به خود سفارت ایتالیا؟

70 یورو است در سفارت نقدی از شما هزینه می­گیرند.

شما به خود سفارت که عملاً مراجعه نمی­کنی همه مدارک را می­بری به دفتر CKGS

به دفتر CKGS بله.

CKGS. آزمایش­های بیومتریک هم انجام دادی؟ اثر انگشت و …

نه نه

یعنی شما برای ویزای تحصیلی ایتالیا رفتید اثر انگشت نگرفتند

نمی­گیرند.

نیازی نیست آزمایش بیومتریک؟

نه آزمایشی انجام ندادم.

توضیحات آقای قنواتی:

ببینید می­دانی چیست قضیه بایو متریک؟ بایو متریک هر سفارت در کشور مبدأ به‌خاطر امنیت همان کشور است که دولت به آن سفارت می­گوید شما بایستی از کسی که می­آید به شما درخواست ویزا می­دهد باید بایومتریکش کنید و آن اطلاعات را بگیرید از کشور منی که در کشورم سفارت داری که این آیا مشکل دارد؟ ندارد؟ شرایطش چه جوری است؟ تا ما به شما بگوییم. هیچ ارتباطی با بایو متریک شدنش در کشور مقصد به‌هیچ‌عنوان ندارد؛ یعنی این که مثلاً مسافر فکر کند: «من در تهران بایو متریک نشدم؛ ولی مثلاً بروم آنجا بایو متریک نمی­شوم.» نه چه اینجا بایو متریک بشود چه نشود وقتی برسد به کشور مقصد آنجا بایومتریکش می­کنند و الان جدیداً از بایو متریک اسکنر چشم استفاده می­کنند.

به‌خاطر این که بتوانند کاملاً تشخیص بدهند که این مسافر چه جوری است و شرایطش چیست و همه‌جوره‌اش را بررسی می­کنند. الان دقیقاً همان جوری که دوست عزیزمان گفت همین‌جور است اصلاً دیگر به بایو متریک هم نمی­برند خیلی­ها مثلاً اصرار می‌کنند؛ مثلاً مسافر اطلاعات ندارد می­گوید: «من چه جوری بایو متریک نمی­شوم ویزا برای من صادر می­شود؟» درحالی‌که مثلاً خیلی­ها به‌خاطر این که بیایند این شائبه را برای مشتری رفع بکنند و این شرایط را برطرف بکنند برای مشتری که مطمئن بشوند قانونی است و جعلی نیست قانونی هم نیست و می­خواهند مطمئن بشوند که نیست می­آیند چه‌کار می­کنند؟ بایو متریک مشتری را از روی برگه کاغذ خودشان می­گیرند و می­برند می­دهند به آن کارمند سفارت و آن روی دستگاه خودش بایو متریک آن مسافر را تعریف می­کند.

متوجه شدم. آقای کامیار! شما که رفتید مصاحبه­ای هم انجام دادید در سفارت یا دفتر CKGS ؟

نه

هیچ مصاحبه­ ای چیزی انجام ندادید. تمکن مالی برای صدور ویزا چقدر شما ارائه دادید؟

اگر اجازه بدهید من مبلغش را که نگویم؛ ولی یک مقداری نیاز است یک مینیمم نیاز دارند.

نه همان مینیممی که سفارت نیاز دارد

حول‌وحوش 5 تا 6 هزارتا فکر می­کنم نیاز دارند برای تمکن مالی

الان ویزایی که برای شما صادر شده برای 6 سال است یا نه برای یک سال باید بروید سفارت ایتالیا تمدیدش کنید؟

نه دیگر؛ ویزایی که صادر شده برای یکسری از بچه­ها 100 روزه است برای یکسری از بچه­ها یک‌ساله است. بعد شما اینجا که وارد می­شوید باید بروید یک انگشت­نگاری­ای انجام بدهید تا یک کارت رزیدنسی بگیرید اینجا که به‌عنوان ویزا برایتان عمل می­کند از سال دومی که اینجا حضور دارید.

بعد باید هرسال تمدیدش کنی؟

یک‌بار دیگر باید هرسال تمدید بشود دیگر درست است. 150 یورو هزینه …

داخل خود ایتالیا یا تهران اقدام کنی؟

نه نه نه در خود ایتالیا. مدارکی هم که نیاز دارد عرضم به حضورتان مدارکی نیست که از ایران بخواهد کسی برایتان بفرستد مدارکی است که باید اینجا تهیه کنید در دفاتر ایتالیایی.

تأکید هم کردی که یکسری از واحدهای درسی را حتماً باید پاس کنی که به دولت ایتالیا ارائه بدهی بعد ویزا تمدید می گردد

بله از سال دوم باید دوتا درس هرسال ارائه بدهی بهشان

یعنی من دارم درس می­خوانم اینجا با ویزای تحصیلی نیایم اقامت بکنم؟

بله

من یک توضیحی بدهم با من سعید کامی آشنا بشوید. من شرکت اعزام دانشجو، تحصیلی، ویزا، این­ها ندارم من فقط یک وب­سایت و یک کانال یوتیوب و پیج اینستاگرام هم دارم؛ ولی همة این­ها، همۀ متن­ها، ویدئوها می­رود در وب­سایت من و کانال یوتیوب من. هدف من مستندسازی تجربیات است؛ یعنی من می­گویم اگر کسی که تصویر خودش را می­آید ارائه می­دهد کامل، صادقانه، یکسری دیتا، اطلاعات صادقانه­ای به مردم ارائه می­دهد می­تواند بیزینس خودش هم معرفی بکند؛ یعنی هیچ ایرادی از نظر من ندارد.

شما می­گویی من کارم ویزا است و صادقانه می­آیم اطلاعات به مردم می­دهم راهنمایی­شان می‌کنم؛ مثلاً تجربیات آقای کامیار در مورد تحصیل به ایتالیا؛ من و آقای کامیار همشهری هستیم از یک شهر خیلی کوچکی ایشان یک تصمیمی گرفت و شاید خیلی به ایشان گفتند: «نمی­شود نمی­توانی» ولی خوشبختانه توانست با تلاش یک سال اول رد شد امتحان را؛ سال دوم نمرۀ خیلی خوبی هم گرفت رفته ایتالیا درس می­خواند و برای من خیلی مایه افتخار است که به‌هرحال خواستن توانستن است.

توضیحات تکمیلی آقای قنواتی

من فقط یک موضوعی را بگویم شما این را در جریان باشید حالا به دوستان عزیزتان کسانی که در لایوتان شرکت می­کنند به‌هرحال کسانی که هستند یک موضوعی که هست بحث الان مهاجرت به کانادا است حالا جدای از این بحث است؛ ولی در حد یک نکته گفتم بگویم شاید به درد بخورد مهاجرت به کانادا هست که اکثر ایرانی­ها می­خواهند اقدام بکنند برای ویزای کانادا. ببینید کانادا می­دانید شرایط خیلی سختی را برای مسافرهای ایرانی دارد و این که خیلی از مردم به‌خاطر نداشتن اطلاعات یا کسانی که در ایران به‌عنوان وکیل اقدام می­کنند برای گرفتن ویزا خیلی از شرط­های قانون یا خیلی از قانون­های سفارت کانادا را نمی­دانند.

سفارت کانادا مثلاً یکی از شرایط صدور ویزایش این است که طرف سابقه travel history داشته باشد؛ یعنی به کشورهای عضو حوزه شینگن سفرکرده باشد. باید حتماً ویزای شنگن در پاسش خورده باشد. بعد خیلی­ ها می­آیند متأسفانه از این موضوع سوءاستفاده می­کنند و به‌خاطر نداشتن علم و آگاهی مسافر به مسافر می­گویند: «مثلاً ما شما را می­فرستیم ایتالیا سه ماه، ویزای 100 روزه، 99 روزه، حالا سه‌ماهه برای شما می­گیریم شما بروید ایتالیا بعد از ایتالیا مثلاً ما کارهایتان را انجام می­دهیم وقتی که travel history خوردید؛ مثلاً می‌فرستیم تان کانادا»

دقت کنید دقیقاً طبق آن چیزی که آمده قانون­گذار گفته برای صدور روادید کشور کانادا آمده می­گوید: «من الزامی به داشتن travel history ندارم. در صورتی‌ که شما از تمکن مالی خیلی خوب و برنامۀ مرتب و منظم سفارت برخوردار باشید. یعنی اصلاً لزومی ندارد به این که حتماً یکی travel history داشته باشید و سابقه سفر به اتحادیه شینگن را داشته باشد. می­آید می­گوید: «من می­توانم شما را با یک تمکن خوب، با یک برنامۀ خیلی خوب با هدف­گذاری مناسب، خیلی راحت می­توانم به شما ویزا بدهم.» و سفارت کانادا یک جوری است که مثلاً الان طرف می­آید در تهران مثلاً هستند الان کسانی که می­آیند مدارک جعلی می­گذارند در پرونده و به هر دلیلی اصلاً ویزا هم صادر می­کنند اوکی ویزا هم می­گیرند مسافر می­خواهد برود کانادا.

آن مامور گیت در خود فرودگاه تورنتو یا ونکوور، آن کسی که آن پشت نشسته، دولت کانادا این اختیار را بهش داده. می­گوید: «حتی اگر رئیس‌جمهور کانادا به شما دعوت­نامه داده باشد و آن سفارت برای شما درخواست داده باشد و ما بهش اجازه داده باشیم و ویزا برای شما صادر شده باشد. اگر بیاید اینجا پشت کانتر بایستد و نتواند با من درست صحبت بکند من همین‌جا می­توانم ویزایش را باطل کنم.» این قانون کشور کانادا است. می­گویم یکسری ریزه ­کاری­ها و مطالب خیلی مهم در بحث مهاجرت و ویزا و اخذ ویزا و این­ها هست که حالا در زمان مناسب هر زمان که باشد من در خدمتتان هستم برای اطلاع‌رسانی.

برای آقای کامیار هم همین اتفاق افتاد؛ مثلاً به ایشان از ابتدا ثبت‌نام کردند آن شرکتی که ثبت‌نام کرده من اسمشان را اصلاً در دوتا لایومان هم نبردم تأکید کرده که ما برای شما بورس کامل می گیرم؛ ولی وقتی رفتند به ایتالیا در لایو قبلی به ما گفتند 10% بچه­ ها توانستند بورسیه بگیرند. به قول خودش الان شاید روزی 15، 16 ساعت دارد درس می­خواند که بتواند برای سال دوم این بورسیه خودش را تمدید کند؛ یعنی اگر نمره خوب بگیرن.

د بهش بورسیه تعلق بگیرد از خوابگاه و از غذای قیمت مناسب، از سلف­سرویس دانشگاه بتواند استفاده کند. همۀ این­ها مستلزم این است که صادقانه بهشان می­گفتند اگر بهشان ابتدا می­گفتند شانست این­قدر است این آدم تلاشش را بیشتر می­کرد یا برای ویزا زودتر اقدام می­کرد به یک دلایلی کامل خدمات بهشان ندادند؛ یعنی فقط ثبت‌نام کردند در آزمون کمکشان کردند؛ ولی برای ویزا و برای کارهای؟ 60:45 کمکشان نکردند.

البته نمی­شود همۀ شرکت­ها؛ خیلی از شرکت­ها هستند الان در تهران واقعاً دارند درستکار می‌کنند؛ ولی یک عده هم هستند به‌هرحال سودجویند می­آیند سوءاستفاده می­کنند طرف با یک دفتر زدن و یک ثبت شرکت کردن فقط برایش مهم است که از امثال حالا این دوست عزیزمان بیایند یک پولی بگیرند متأسفانه برایشان مشکل‌ساز بشود. می­گویم حالا یک بحث تخصصی که ان­شاءالله به امید خدا در زمان مناسب من در خدمتتان هستم و می­توانم باتوجه‌به آن سنم حالا تجربیاتی که دارم کار می­کنم می­توانم که اطلاعت در اختیارتان بگذارم.

فقط یک موضوعی آقای مهندس! من وقتتان را نگیرم آقا کامیار هم ببخشید من را؛ این است که فقط یک چیزی را بگویم که آن متقاضی دریافت ویزا حالا هر نوع ویزایی به هر دلیلی طرف ویزای مثلاً توریستی می‌گیرد؛ ولی مثلاً می­رود حالا در ایتالیا – آقا کامیار ایتالیاست دیگر الان فکر می­کنم – آنجا به هر دلیلی می­تواند آنجا قبول بشود و برود؛

مثلاً دانشگاه آنجا یک اتفاقی برایش بیفتد می­تواند آنجا تحصیل کند این شانس وجود دارد این قابلیت وجود دارد که دوستانی که آنجا هستند حتی با یک ویزای دیگر می­ توانند درخواست تغییر ویزا بدهند این نیست که صرفاً هر ویزایی داشته باشید می­توانید با همان ویزا فعالیت بکنید این شانس وجود دارد که در کشور مقصد هرکسی می­تواند تغییر ویزا بدهد؛ یعنی این که صرفاً من فقط باید با ویزای دانشجویی بروم تا بتوانم آنجا تحصیل کنم نیست. می­شود تغییر ویزا داد و می­شود کار انجام داد فقط بایستی با برنامه و دقیق عملکرد و کسی که واقعاً بلد باشد.

کسی که همسر و فرزندانش همراهش باشند یا بخواهد یکی از والدینش را با خودش ببرد؟

بله اگر به‌عنوان همراه و ویزای مولتی می­تواند وارد آن کشور بشود. البته تمکن مالی هم خیلی مهم است.

دوستان عزیز! باز تأکید می­کنم من شرکت اعزام دانشجو، مهاجر، ویزا، هیچ‌چیز ندارم فقط در سایت saeidkazemi.ir lkمستندسازی می­کنم تجربیات دیگران را. تجربه­ ای که مفید باشد و بتواند برای یک نفر مشکلاتش را کمتر بکند راحت­تر بتواند وارد زندگی بشود و هر تصمیمی که دارد به ان برسد. روز خوبی داشته باشید.