نوشته‌ها

تفاوت های ذهن ثروتمند و فقیر

قدم پنجم تفاوت-تفکر-ثروتمند-و-فقیر

برای شنیدن فایل صوتی قدم پنجم تفاوت تفکر ثروتمند و فقیر از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

تفاوت تفکر ثروتمند و فقیر:

سلام به همه دوستان جان: با قدم پنجم در خدمتتان هستیم توی قدم پنجم و ششم می‌خواهیم ۱۴ خصلت و تفاوت بین تفکر آدم‌های پول‌دار و فقیر را با هم مرور کنیم، که تغییر ذهنیت کامل بشود، تو هفته اول داریم روی ذهن کار می‌کنیم. بحث پول‌دار و فقیر نه از جنبه مالی بلکه از جنبه روانی هم هست یعنی فقط بحث پول نیست. مابین پول‌دار و فقیر قشر میانگین و وسط جامعه رو هم داریم. هفت تا ۱۴ خصلت و تفاوت بین تفکر آدم‌های پول‌دار و فقیر را با هم مرور کنیم، که تفاوت تفکر ثروتمند و فقیر را در قدم پنجم می‌گویم. خیلی مفاهیم ساده است حالا تلاش می‌کنم یک توضیح کوچک برای هرکدام بدهم.

آدم‌های پولدار همیشه برای بردن بازی می‌کنند

اولین موضوع: آدم‌های پول‌دار همیشه برای بردن بازی می‌کنند، و آدم‌های فقیر برای نباختن بازی می‌کنند. ساده‌ترین مثالش فوتبال هست زمانی که تیم ملی فوتبال ایران کی‌روش مربی بود. کیروش یک  تفکر فقر داشت یعنی همیشه برای نباختن بازی می‌کرد شما می‌بینید کیروش چقدر شو آف انجام می‌داد چقدر تبلیغات می‌کرد. اما همیشه ترسو بازی می‌کرد و هیچ وقت بازی‌های ایران بیشتر از  یک صفر و مساوی نتیجه کسب نمی‌کرد. اما اسکوچیچ اصلاً این همه تبلیغات و سر صدا ندارد. تیم با یک رویه همیشگی یعنی آن فوتبالی که ما همیشه از ایران انتظار داشتیم، بازی می‌کند، برای بردن تیمش رو می‌فرستد، داخل زمین نه برای نباختن.

اسرار ذهن ثروتمند

ثروتمندان متعهد هستند که ثروتمند باشند

دومین موضوع: که خیلی مهم است این که ثروتمندان متعهد هستند که ثروتمند باشند فقرا فقط می‌خواهند ثروتمند بشوند و پول به دست بیاورند و خودشان رو متعهد به این کار نمی‌دانند. ثروتمندان در زندگی هدف دارند و فقط برای پول کار نمی‌کنند. خوشبختی و موفقیت در یک کسب‌وکار برای آنها خیلی از پول مهم‌تر است. متعهد بودن یعنی اینکه حسابی باور دارند و متعهد هستند. برای رسیدن به اهدافی که کاملاً بر روی کاغذ نوشتند.

ثروتمندها بزرگ فکر می‌کنند

بحث سوم این که ثروتمندها بزرگ فکر می‌کنند و فقرا کوچک فکر می‌کنند، واقعاً یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های آدم‌های موفق و ثروتمند نوع نگاه آنها به زندگی است. من همیشه یک مثال شخصی دارم می‌گویم یک قیف را اگر تصور کنید یک دهانه بزرگ دارد و یک دهانه کوچک، آدم‌های ثروتمند همیشه از دهانه کوچک به دنیا نگاه می‌کنند. یعنی از دهانه بزرگ دنیا را می‌بینند اگر فرض کنیم یک ذره‌بین هست بزرگش می‌کنند و دنیا را می‌بینند اما آدم‌های فقیر همیشه سر بزرگ رو جلوی صورتشان می‌گیرند و یک فضای کمی رو می‌بینند.

خیلی وقتها متوجه می‌شوید که آدم های فقیر در مورد موضوعات دم دستی و معمولی صحبت می‌کنند خیلی وقتها وقتی وارد مطب یک پزشک میشوند. شروع میکنند. بیمارها رو شماردن و بعد ضرب در مبلغ حق ویزیت می کنند.،به ازای حق ویزیتی که پزشک می گیرد در یک روز چقدر درامد دارد، در یک ماه چقدر درامد دارد. ولی شما بندرت می بینید یک آدم ثروتمند اینطور چیزها اصلا جزئی از ارزش‌های ذهنیش باشد.

افراد ثروتمند تلویزیون نگاه نمی کنند

تمرکز بر روی کار و تمرکز درونی:  

بحث چهارم تمرکز هست آدمای پولدار و ثروتمند روی فرصت‌ها و حل آنها تمرکز دارند، یعنی دنبال این می گردند ببینند، کجای جامعه یک نیاز هست که اون نیاز را برطرف کنند. مثلاً اسنپ درسته که بخشی از آن کپی از اوبر است، ولی خیلی ها می توانستند، این نیاز را شناسایی کنند، اما فقرا روی موانع و مشکلات تمرکز می‌کنند یعنی ثروتمندان دنبال این هستند که مشکل را حل کنند و در ازای حل آن مشکل پول در بیاورند، اما فقرا به آن مشکل فکر میکنند و ان مشکل را توی ذهنشان بزرگ ‌می کنند، حلش نمی کنند.یک مثال خیلی ساده، من یک آگهی تبلیغاتی توی شهر خودمان دیدم،

نوشته بود اجرای آسانسور بدون اتاقک، خوب این یک مشکل را شناسایی کرده و راهکار را شرکت ایرانی یا خارجی حل کرده این یک فضای زیادی از پشت بام همه منازل می گیرد یک فضای زیادی را باید مجوز شهرداری بگیرد هزینه ساخت بدهید، این نیاز را شناسایی کرده و باید رفع بشود و در ازای رفع این مشکل کلی درآمد برای خودش کسب میکند.

ثروتمند افراد موفق را تحسین میکنند.

مردم پولدار و ثروتمند معمولا آدمهای موفق و ثروتمند دیگر را تحسین میکنند، امّا فقیرها همیشه از آدمهای ثروتمندان و موفق بیزارند، همیشه در موردشان یک سلسله ذهنیاتی دارند و آنها را تکرار می‌کنند. اما شما وقتی وارد فضای کسب و کارهای آدمهای موفق می شوید. می ببینید یکی از چیزهایی که خیلی برای بیزینس من های بزرگ مهم است این است که تلاش می‌کنند با بقیه بیزینس من ها ناهار کاری داشته باشند شام کاری داشته باشند خیلی وقتها می روند درس بگیرند میروند از تجربیات انها استفاده کنند.

ثروتمندها را به شکل یک آدم های دزد و متقلب نگاه نمی‌کنند و از آنها متنفر نیستند می گویند او یک ادم پرتلاش و زحمتکش و نخبه است برویم ببینیم چه کار کرده که ما میتوانیم از او یاد بگیریم خیلی وقتها با آموزش دیدن از آدمایی که موفق تر هستند آدمهایی که تجربه ای رو کسب کرده اند این آموزش‌ها را یاد می‌گیرند با تلاش‌، نه اینکه فقط یک لحظه یه آموزش رو یاد بگیرد و ول کند، نه، تا انتهایش دنبالش میرود و تلاش ان ثروتمند را با تمام وجود برایش ارزش قائل است.

تفاوت ذهن ثروتمند و فقیر

افراد پولدار همیشه تبلیغ می‌کنند

افراد پولدار برای محصول یا خدمت شان همیشه تبلیغ می‌کنند، اما فقرا تبلیغ یک محصول یا خدمت را زشت می دانند. اما ثروتمند از هر اتمسفر، فضا و هر شبکه سازی ای که نیاز باشد (که انشالله شبکه سازی را در دو سه درس کار خواهیم کرد) خیلی تلاش می‌کنند که محصول یا خدمشان را به دیگران معرفی کنند، آدم های بیشتری آنها را بشناسند. اما فقرا از تبلیغ کردن از معرفی خدمت محصول یا خدمت شان خجالت می کشند.

آدم های پول دار گیرنده های نعمت خداوند هستند.

هفتمین موضوع که برای درس پنجم است آدم های پولدار گیرنده های فوق العاده ای هستند و فقرا گیرنده های ضعیفی هستند. یعنی هر نعمت و ثروتی که به سمتشان می اید می‌گیرند. میبینید برای یک مبلغ جزیی چانه میزنkد بعد با خودتان میگویید با این همه ثروت چرا اینقدر چانه میزند? او ارزش پول را میداند، می داند برای پول چقدر باید تلاش بکند که به دستش بیاورد و می بینیم برای بلیط یک مسابقه فوتبال وی آی پی، وقتی مثلا مسابقات خیلی پرطرفدار است چانه میزند می ایستد صبر میکند عجله نمی‌کند سریع اقدام نمی کند. شاید کل پول برای ان شخص هیچ مبلغی نباشد، ولی ذهنش یاد گرفته که پول ارزشمند است، نباید به راحتی خرجش کنم، و از دستش بدهم می توانم، برایش چانه بزنم.

امیدوارم این هفت موضوع را چند بار گوش کنید. و ارام آرام این ذهنیت های گذشته  را از ذهنتان بیرون کنید و تفکرات مثبت و مشابه افراد موفق و ثروتمند را جایگزین کنید. به امید خدا برای درس بعدی (قدم شش) 7 مورد دیگر از تفاوت فقرا و ثروتمندان را خدمتتان خواهم گفت. موفق باشید. برای مطالعه یا شنیدن فایل صوتی قدم چهار لطفا اینجا کلیک کنید و برای ادامه درس قدم ششم اینجا کلیک کنید. هر عزیزی که دوره آموزشی رایگان دارد. می تواند براحتی از فضا و امکانات سایت سعید کاظمی استفاده کند و فایلهای ویدئویی و صوتی را بنام خودش با دیگر فارسی زبانان به اشتراک بگذارد. کتاب بسیار خوبی که این مفاهیم را به صورت کاملتر می توانید. انجا یاد بگیرید. کتاب اسرار ذهن ثروتمند هارو اکر می باشد.

اثر مرکب

قدم چهارم اهمیت اثر مرکب در کسب و کار

برای شنیدن فایل صوتی قدم چهارم اثر مرکب در کسب و کار از طریق فایل ذیل می توانید استفاده بفرمائید.

سلام به همه دوستان سعید کاظمی هستم .و امروز با قدم چهارم دوره آموزشی کسب و کار بنام اهمیت اثر مرکب در کسب و کار همراه شما هستم. یکی از قدم های بسیار مهم است. من همیشه می گویم که ایکاش بیست و چند سال پیش کسب و کار و زندگی شروع کردم به مفهوم یاد می‌گرفتم مفهوم به معنای واقعی یاد می گرفتم و با تمام وجود انجامش می‌دادم و الان مطمئناً در زندگی خیلی موفق تر از امروز بودم قدم چهارم در مورد اثر مرکب می باشد.

تعریف اثر مرکب:

خلاصه  اثر مرکب میشود ( اقدامات کوچک مستمر ) یعنی همه کارایی که ما دائم انجامش می دهیم تا به نتایج بزرگ برسیم. مطلبی از دکتر شریعتی می خواندم در مورد عشق نوشابه ای صحبت می کرد. می گفت عشقی که مثل نوشابه در ابتدا یک هیجان بزرگ ایجاد می‌کند و بعد تمام آن هیجان کم می شود.در ابتدا تمام نوشابه را در بر می گیرد و در انتها  یک چهارم یا یک پنجم لیوان را میگیرد. و در واقعیت بقیه گاز بوده .

خیلی وقتها خیلی کسب و کارها را شروع می‌کنیم با انرژی زیاد، زمان زیاد و هزینه زیادی کار را آغازمی کنیم و انتظار های بزرگ داریم و من به این نوع شروع کار می گویم. کسب و کارهای نوشابه‌ ای ،  یعنی طرف خیلی انرژی،پول و وقت می گذارد.ساعت ها کار میکند. بعد که به آن اهداف نمی رسد. احساس شکست می‌کند و یکی از دلایلی که خیلی از آدمها کسب و کار خودشان را رها می‌کنند و بسیاری از استار تاپ ها و پروژه های خویش فرمایی شکست میخورد. هم این است. که با اثر مرکب آشنا نیستند یا باور ندارند.

اثر مرکب

مثال هائی برای اثر مرکب:

شما همین امروز اولین درخت تنومندی که دیدید خیلی دقت کنید. به ابعادش به قطر تنه درخت و به ظاهر این درخت نگاه کنید. برگردید به ۲۰ سال، ۳۰ سال  تا ۵۰ سال قبل که این درخت کوچکی بوده. که تازه از گلخانه اومده بوده یا یک ترکه باریک از تنه یک  درخت دیگه گرفته شده و کاشته شده، توی خیابون تو حیاط خونه ما حیاط خانه پدری و پنجاه سال پیش این اگر باور نمی داشت. به عنوان مسئله طبیعی خودش که نیاز داره برای رشد به اقدامات کوچک مستمر و پیگیری دائمی، یعنی هر روز از قطره آب که  امده  جذب کرده هر تابش نور خورشیدی  را گرفته و دائم آرام آرام در طی سال‌ها قد کشیده که امروز ما این درخت زیبا را با ثمره خوب و با سایه زیاد میبینیم.

مثال دوم سنگ گرانیت و اثر مرکب:

 یک مثال دیگه بزنم شما اگر قرار باشه توی یک سال از کنار یک سنگ گرانیت شیک و ساب خورده رد بشوید. می دانید گرانیت یکی از بهترین سنگهای جهان از نظر دانسیته  یا تراکم می باشد. و به این راحتی خراش نمیخورد. اگر سنگ تراورتن یا مرمریت باشه خوب همه می دانیم براحتی خراش بر روی سنگ ایجاد می گردد.اگر یک میخ در  دستان شما باشد و هر روز صبح تو مسیر  رفتن به سرکار یا مدرسه یک خط روی گرانیت بکشید و بعد از یکسال این کار را روزی دو مرتبه انجام بدهید انهایی که سیگار میکشند یا پیتزا دائم می خورند یا  هر روز نوشابه می خورند.

این خط هر روز یک اثر کوچک بر روی سلامتی کبدشان، سلامتی ریه آنها می کشد. امروز و فردا یا هفته بعد خودش را نشان نمیدهد و یک سال بعد، پنج سال بعد، ۱۰ سال بعد اثرات وحشتناک  روغن های ترانس بالا بر روی  بدنشان خودش را  نشان میدهدو حاصل آن یک کبد چرب آسیب دیده می باشد.

اهمیت اثر مرکب در کسب و کار

 و اگر هر کسب و کاری را شروع می‌کنید حتماً باید باور داشته باشید که هیچ کسب و کاری  یک شبه، یک روزه،یک هفته ای و حتی یک ساله به نتیجه نمی رسد.شما امروز فلان برند بیسکویتی که سال‌هاست داره کار می کند  و امروز اثر انگشت برند خودش را بر روی ذهن ما هک کرده (من  از کلمه اثر انگشت استفاده میکنم. برای شرکت هائی که اثر انگشت برند خودشان را بر روی ذهن ما گذاشته اند) اتفاقا دو هفته قبل رفته بودم رستورانی غذا بگیرم. دیدم خانمی کتاب می فروشه. دیدم کتاب اثر مرکب دارن هادری را هم برای فروش دارد. گفتم این کتاب را خواندی گفت اره چند بار خواندم .

بعد بهش گفتم چطور بود کتاب، بهش گفتم روزی چند بار نه می شنوی گفت از هر ده نفر هشت نفر همان اول می گویند. پول نداریم،حوصله نداریم. ما پول کتاب خریدن نداریم. گفتم خسته میشوی. گفتم چند تا می‌فروشی، گفت روزی صد تا کتاب می فروشم. و روزهای آخر هفته که مردم سرحالتر هستند. تا ۲۰۰ کتاب هم می فروشم. برای من جالب بود در یک شهر کوچک ک مردمش به ندرت اهل کتاب خواندن هستند. این خانم با صبر و استقامت و انجام مداوم کار از کتابفروشیهای سطح شهر هم موفق تر است.

این باور کرده که نه شنیدن ها، تلاش های مکرر کوچک و تک‌تک به آدمها بیاد توضیح بدهید چون  ۵فقط  دقیقه فرصت طلایی که داره ارتباط برقرار می کند و بر اساس موقعیت طرف یک کتاب بهش معرفی می کند.من و شما هر کسب و کاری یا هر کاری تو زندگی خودمان می خواهیم استارت بزنیم.اگر می خواهیم ورزش بکنیم اگر می‌خواهیم کسب و کار را بندازیم حتماً باید به مفهوم اثر مرکب اعتقاد داشته باشیم.

اثر مرکب یا گام به گام

آن که آرام تر می دود سریعتر می رسد.

 اتفاقا استاد خود من که سالها استاد بیزینس کوچ من بودن به من همیشه خیلی حرف جالبی می زند.  همیشه می گوید اونی که آروم میرود همیشه به مقصد می رسد.  همیشه می گوید لاک پشت به مقصد میرسد ولی امکان نداره خرگوش به مقصد برسد. چون لاک پشت آهسته وپیوسته کار را انجام می‌دهد وخسته نمی شود. من امروز میروم برای دفتر بیمه، برای مشاور املاک یا برای هر کسب و کاری شروع می کنم میگویم خوب  از دایره دوستان شروع می کنم نه می شنوم. به  فامیلها زنگ میزنم، شبکه سازی می کنم، از آنها  خواهش می کنم  به ۴ نفر دیگه من را معرفی کنند.  وارد سیستم اداری میشوم بی احترامی می کنند. از هر ده نفری که صحبت می کنم. 9 تا نه می شنوم.  اما خسته نمیشوم.

معرفی فیلم به سوی خوشبختی:

 حتماً انتهای هفته فیلم به سوی خوشبختی را تماشا کنید یکی از فیلم‌های بسیار مهمی که حتماً باید هر کسی که وارد دنیای کسب و کار می شود با نگاه کسب و کاری به جملات خیلی دقت کنید. مثل یک  فیلم بهش نگاه نکنید. (این فیلم‌ها سال ۲۰۰۶ اگر اشتباه نکنم ساخته شده ) اساتید کسب و کار تاکید می کنند.سالی ۲ تا ۳ مرتبه یک کارآفرین باید این فیلم را ببینید.  حتما توقف را بزنید. به جملات خیلی دقت کنید جملات خیلی خوبی برای کسب و کار دارد از تلاش می گوید از زحمت صحبت می کند. از یک باور صحبت می کند. آنقدر  تلاش می کند. تا به نتیجه برسد.

موفقیت

باور به اثر مرکب با اشتیاق برای انجام کارهای کوچک مستمر

من خیلی موضوع اثر مرکب را مهم می دانم. من دوست ندارم فایل ها طولانی بشود. اثر مرکب تاثیر وحشتناکی تو زندگی ما دارد.باید به اثر مرکب باور داشته باشیم  و هیجان‌زده نباشیم اگه بخواهیم کار راه بیندازیم. نباید خسته بشویم باید بدانیم که ما دو ساعت در روز کار می کنیم کار خیلی عمیق ( در یکی از قدمها در مورد کار عمیق صحبت خواهم کرد)تلاش می کنیم. آرام آرام امروز یک درصد، فردا نیم درصد پس فردا  یک درصد تا یواش یواش ما را به مقصد نهایی برساند.

ما اگر می خواهیم  به قله موفقیت برسیم. باید تک‌تک قدمها است. که پشت سر هم مستمر،آرام طی میکنیم تا به نتیجه برسد. هیچ شخصی نمی تواند با یک قدم  کوه ۴۰۰۰ متری ۵۰۰۰ متری را طی نماید.با قدمهای مستمر و  کوچک که وسط راه  استراحت هم می کند. مواد غذایی میخورد.  انرژی خود را به انجیر وکشمش به دست می اورد. آرام آرام قدم به قدم می رود تا به هدف برسد.

 من در خدمتتون هستم.اگر سوالی داشتید. روز و روز خوشی داشته باشید. برای مطالعه یا شنیدن فایل صوتی قدم قبلی اینجا کلیک کنید و برای رفتن به قدم بعدی (قدم پنجم) اینجا را زحمت شما کلیک کنید. حتما از سایر محتواهای تجربی و آموزشی سایت سعید کاظمی و بخش آموزش کسب و کار هم بازدید کنید. منتظر فایل های شما که حاصل سالها تجربیات شما در هر موضوعی باشد. هستم . برای مطالعه یک محتوا خوب به زبان اصلی اینجا کلیک کنید. خیلی متن زیبائی است.

تفکر مثبت

قدم سوم مثبت اندیشی و پاکسازی ذهن

برای شنیدن فایل صوتی قدم سوم مثبت اندیشی و پاکسازی ذهن از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سلام بر دوستان عزیز امروز با سومین قدم در مورد مثبت اندیشی و پاکسازی ذهن در خدمتتون هستم  قدم خیلی خیلی مهمی است. بحث مهم تغییر ذهنیت ادامه دارد واقعیتش من خیلی از آدم های ثروتمند و کارآفرین و حتی خویش فرماهایی کسانی که شغل های شخصی دارند که موفق هستند. اکثرا ادمهای مثبت اندیش و برای جامعه مفید هستند.  وکارهای مفید و با ارزش برای خودشان، خانواده و برای جامعه انجام می دهند.قدم سوم مثبت اندیشی و پاکسازی ذهن

 اما وقتی که با خیلی از آدم های که منابع درآمدی خیلی پایین دارند صحبت می‌کنیم و اقشار پایین‌تر از متوسط جامعه اینها بسیار افکار منفی دارند. همیشه در حال ناله کردن و در حال منفی بافی هستند یا در حال  بد گفتن از بقیه آدمها هستند. یا در مورد لباس، شخصیت و آدم‌هایی دیگر نظر می‌دهند. اما وقتی با کارآفرینان صحبت می کنید. خیلی مثبت اندیش هستند و سطح خودشان را پائین نمی آورند. تا در مورد لباس، لاغری، چاقی ،رنگ پوست، قومیت و مذهب یک نفر صحبت ‌کنند. اگر ما امروز در این جایگاه قرار داریم یعنی اگر جریان متوسط جامعه هستیم و می‌خواهیم رشد بکنیم و به اقشار بالاتر جامعه با منابع درآمدی بهتر برسیم. باید  یک سری مسائل اولیه را بدانیم . بعد تغییراتی ایجاد بکنیم.

تفکر مثبت

سه عامل اصلی که مانع رشد ما می شوند:

مووع اول کلیشه های کلامی:

سه عامل اصلی که مانع رشد ما می شوند. یکی از آنها  کلیشه‌هایی کلامی است. که رسانه‌ها، خانواده و جامعه به ما القا کرده. به طور مثال پول را  برای روز مبادا نگه دار، هم بدبختیها از پول است، پولدارها ادمهای بدی هستند،پولدارها آدمهای طمع کاری هستند، پولت را برای روز مبادا نگه دار،پول آدم را به فساد می کشاند.  اینجوری نیست همه پولدارها آدم های بدی نیستند. شاید پنج درصد آدم ها از راه های غیر عادی به منابع درآمدی رسیده باشند.اما خیلی ها تلاش کردند زحمت کشیدن،

نیازهای بخش های مختلف جامعه را شناسایی کردند و با  رفع درد و مشکل جامعه و ایجاد ارزش به منابع درآمدی خوب رسیدند.ما باید شروع کنیم و این کلیشه ها را از ذهنم مان بیرون کنیم.  اگر کسی از اطرافیانم از دوستان و همکاران این کلیشه ها را تکرار می کنه بلافاصله یادآوری کنیم. که این حرف درست نیست که همه آدمای پولدار بد هستند.نه چه کسی گفته است. که همه پولدارها آدمهای طمع کار هستند.

نکته مهم این است. که پول دارها می دانند. که چطوری پول در بیاورند.نیازها و ارزشهای جامعه را شناسائی می کنند. و با ایجاد راه حل این مشکل برای مردم ارزش ایجاد می کنند و برای خودشان پول تولید می کنند.و از این پول برای رفاه و آرامش خود و خانواده استفاده می کنند.

موضوع دوم مدلسازی ذهنی :

موضوع بعدی که خیلی مهم است. مدلسازی ذهنی است.مدلسازی های ذهنی را از خانواده و  پدر و مادر می گیریم. حرفهائی  که  بارها  بارها  در طول زندگی ما  تکرار شده. این موضوع مدل ذهنی و فرهنگ ما شده است.ما به این کلیشه های ذهنی آگاهی پیدا می کنیم. و می دانیم اشتباه است. و خیلی از این کلیشه های ذهنی اشتباه است. اما خیلی وقتها کار و کلام  والدینمان را  تکرار می کنیم. دقیق که بشوید.  درسته از آن کار مادرتات خوش تون نمی آید. درسته از فلان رفتار  پدرتون خوشتون نمی اید.  از نحوه رفتار ناشی از این حرف زدنش ناراحت می شوید. اما خیلی وقتها آن کار یا شیوه کلامی را تکرار می کنید.

موضوع سوم : تجربیات شخصی است.

هر کس در  زندگی تجربیات شخصی داره مثلا من که در کودکی با آب جوش بدنم سوخته است. همیشه در مقابل آب جوش با احتیاط عمل می کنم. و بیش از حد از کتری آب جوش می ترسم و همیشه با فاصله آب جوش را با فاصله از بدنم حرکت می‌دهم.شما خیلی وقتها تو خانواده‌ها می شنوید. مرد خانواده می گوید. که خانمم من را به شکل دستگاه کارت خوان می بیند با اینکه خانم منبع درامدی هم دارد. خیلی از خانم ها حتی کارت حقوق  خودشون را به همسرشون می دهند. و از همسرش می خواهد که پول را او خرج کند یا مخارج خانه را پرداخت نماید.

چون ذهنش عادت کرده که تو سیستم ذهنی و اتفاقاتی که تو ذهنیت خانواده این خانم اتفاق افتاده این است که همیشه باید پول دست مرد باشد و مرد باید پول را توزیع‌کند. مثلا یک نفر یک شکست در یک کسب وکار کوچک یا بزرگ خورده همیشه می ترسد از آن موضوع و بر اساس تجربه و جرات انجام کار دیگری را ندارد.حالا ما باید چکار کنیم.تا کلیشه های کلامی، اتفاقات خاص و  تجربیات شخصی که ما در طول زندگی کسب کردیم را اصلاح کنیم.

 مثبت اندیشی و پاکسازی ذهن

راهکار رهایی از این موانع موفقیت:

 اولین کاری که باید بکنیم این است که از  سرزنش کردن خودمون دست برداریم خیلی وقتها ما خاطر کلیشه ها و مدلهای ذهنی که داریم.  شروع به سرزنش کردن  خودمان به خاطر اتفاقات گذشته می کنیم.  خودمان، خانواده، جامعه، مدرسه را  مقصر میدانیم و سرزنش می کنیم.  جالبه پنج درصد آدمها خودشان را مقصر می‌دانند ۹۵ درصد خانواده، دوستان و اطرافیان را مقصر می دانند. اصلا اینطوری نیست.اگر گام در مسیر موفقیت بگذارید باید دست از سرزنش کردن ، گذشته خودتون و خانوادتون دست بردارید هیچ کس را سرزنش نکنید. همه را ببخشید و با آرامش آغاز کنید و ادامه دهید.

موضوع بعدی بحث توجیه کردن است بیشتر وقتها اتفاق افتاده وقتی شخصی ورشکسته شده یا شکست خورده. شروع به توجیح کردن می کند. مثلا می گویند که تو خانه و ماشین داری چرا اینقدر تلاش می کنی.من یک دوست داریم هر چی بهش میگویم. اون یک بهانه برای انجام ندادن پیدا می‌کند از من پرسید ایا موقع ورزش آب میخوری. گفتم بله ، گفت میدونی خوردن آب در هنگام ورزش به معده آسیب میزند.به دوستم گفتم. تو هر چیزی را برای این که انجامش ندهی دنبال یک بهانه می گردی. برای انجام ندادن من سالهاست ورزش می کنم و آب می خورم و هیچ اتفاقی نیافتاده. توجیح برای انجام دادن نگشتم.  

اگر می خواهید مدل سازی ذهنی و اتفاقات خاص در  ذهنتون تغییر بکند.

 اولین کار اسامی اطرافیان و دوستان تان را بنویسید افراد منفی و غرغرو را  بنویسید. یعنی من از شما خواهش می کنم ارتباط خودتان را  با این افراد قطع کنید. این افراد مثل افراد  جزامی‌  می مانند ایا کسی دوست داره یک ادم جزامی را در  بغل بگیره. این قر زدن‌های دائمی، منفی‌بافی دائمی و همه چیز را منفی دیدن. می تواند اثرات طولانی مدتی بر روی ذهنت شما  می گذاره و این حجم انرژی منفی که به سمت شما می آید همه را بدن شما جذب می کند. برای اینکه تغییر ذهنیت را آغاز کنیم. از امروز یک تمرین ساده را آغاز کنید. امیدوارم درس قدم اول را مرور کرده باشدی. که دیدن فراوانی و ثروت در جامعه بود.

تمرینی که امروز قراره انجام بدیم این است که ما هیچ نکته منفی و هر موضوع منفی، با هر روشی که وارد ذهن ما شده تا به ذهن ما می رسد یا دیگران می گویند بلافاصله ناخودآگاه متوقف  می کنیم. باید بدانیم این موضوع بار منفی دارد. و ذهن ما را از مثبت اندیشی دور می کند. باید سریع جلوش  را بگیریم. اگر کسی حرفی می‌زند یا  کلیشه کلامی را به  ذهنمون می آورد. یا جامعه به ما الهام می کند. باید بلافاصله جلوشو بگیریم زمان میبرد و خیلی طول خواهد کشید تا تفکرات منفی، ذهنیت های منفی را از ذهن خودمان بیرون کنیم.و جلوی ان را  بگیریم.

تمرین قدم سوم مثبت اندیشی و پاکسازی ذهن

 این موضوعات که خدمت شما گفتم. باید تمرین کنید و بگذارید تا به مرور زمان بتوانیم. این موضوعات را از ذهن خودمان پاک کنیم و باید مثبت اندیش باشید. شما وقتی که مثبت فکر می کنید تمام دنیا و هستی تلاش خود را  می کند. که به شما انرژی مثبت برساند. در مورد هر موضوع منفی فکر و صحبت کنید در مورد موضوعات منفی حالت  انتقادی هم داشته باشید. مثلا از جامعه، از سیستم دولتی و از هر چیزی منفی صحبت کنید.  ناخودآگاه اتفاقات برای شما می افتد.

امیدوارم قدم سوم در مورد مثبت اندیشی و پاکسازی ذهن برای شما مفید بوده باشد. برای مطالعه قدم دوم اینجا کلیک کنید و برای ادامه درس قدم چهارم اینجا کلیک کنید. از اینکه سایت سعید کاظمی را انتخاب نموده اید. کمال تشکر را دارم و مشتاقانه منتظر پیامها و ارسال فایل های صوتی و تصویری شما از تجربیات ارزشمندتان در زمینه کسب وکار، تحصیل و زندگی می باشم. درس امروز برای شما مفید بوده باشد. و روز خوبی داشته باشید.

برای شنیدن این فایل صوتی از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

تغییر ذهنیت

قدم دوم تغییر ذهنیت بخش اول

برای شنیدن فایل صوتی قدم دوم تغییر ذهنیت از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سلام به همه دوستان جان در هر جای دنیا که هستید همه فارسی زبانان عزیز با قدم دوم در خدمتتان هستم. امروز با قدم دوم تغییر ذهنیت می خواهم با شما صحبت کنم. من به این مفهوم باور دارم که تغییر ذهنیت و تفکرات و تصمیم های ما در سال‌های گذشته جایگاه امروز ما را مشخص می‌کند. در هر جایگاهی که امروز هستیم، نتیجه انتخاب های است که در گذشته گرفته ایم. این انتخابات تاثیرش همه براساس تصمیماتی بوده است که ما با ذهنمان گرفتیم.

به هر جایگاهی مالی یا کاری هر شخصی می خواهید برسید باید مثل او فکر و عمل کنید؟

هر چیزی که یاد گرفتیم. تحت تاثیر 4 عاملی بود که در قدم یک خدمتتان گفتم(خانواده، جامعه، مدرسه و دانشگاه) . اگر ما می‌خواهیم مثل یک ورزشکار حرفه‌ای باشیم حتما باید مثل آن ورزشکار تمرین کنیم، باید مثل آن تفکر کنیم. باید مثل یک ورزشکار فکر کنیم و ببینیم چه کارها و چه اقداماتی را انجام داده و انجام می‌دهد که به موفقیت رسیده است. اگر ما می‌خواهیم ثروتمند شویم، اگر می خواهیم درآمد خوبی کسب کنیم و مستقل باشیم حتماً باید ذهنمان را مثل یک ثروتمند پرورش دهیم. باید با یک آدم موفق یا ثروتمند خودساخته صحبت کنید. نکته مهم به شما عزیزان بگویم. ثروتمند با پولدار فرق می کند. ما ادمهای فقیر زیادی داریم. که پول زیادی دارند. منظور مناین افراد نیست. چون ثروتمند پول خودش را با تلاش ، تولید و دانش بدست آورده. شاید یک ثروتمند پول زیادی نداشته باشد. اما تفکر و ذهنیت ثروتمند شدن دارد.

ما نباید برای کسب ثروت و توسعه کسب و کار به سمت افرادی که از کسب و کار و دانش کسب و کار چیزی نمی دانند. برویم. شما برای خرید ملک نباید از سوپرمارکتی محلتان مشاوره بگیرید. حتماً باید دایره دوستان و اطرافیانتان را با افراد موفق و افراد ثروتمند جایگزین کنید تا ذهنتان به سمت آن افراد برود. اگر شما می‌خواهید املاکی خوبی باشید، فروشنده خشکبار باشید یا یک دفتر بیمه خوب داشته باشید حتماً باید تحقیق کنید و بررسی کنید و ذهنتان را شبیه افرادی که در آن صنف موفق بودند. ببرید و با آنها مشورت کنید.

ببینید چه اقداماتی را انجام دادند. آدم‌های موفق در شاخه کاری شما چه کارهایی را به صورت روزانه، هفتگی و سالیانه انجام دادند. پس جایگاهی که ما امروز در آن قرار داریم همش تحت تأثیر تصمیمات ذهنی ما در سال‌های گذشته و حتی روز قبل بوده است. هر چه شما نگاهتان را نسبت به جامعه بزرگتر بگیرید و در صحبت ها و تفکراتتان موضوعات کوچک را مدنظر قرار ندهید. مطمئناً به همان نسبت دیدتان به جامعه وسیع تر میشود.

تغییر نگاه

یک داستان : ابعاد مالی و فیزیکی شما تا مرزهای افکارتان رشد می کند.

یک جمله از دکتر شریعتی در ذهنم آمد که میگفت کدخدای ده ما فقط تا دیوارهای اطراف روستا ذهنش بزرگ شده بود یعنی فقط تا حاشیه دیوارهای روستا است. که می تواند فکر کند. پدربزرگم خدا رحمتش کند خاطره ای از سالهای خیلی دور تعریف می‌کرد که یک نفر از روستای ما برای کارهای اداری مجبور شده بود به یکی از روستاهای مرکز بخش برود و آنجا حدود ۴۰ کیلومتر رفت و برگشتش طول کشیده بود. بعد از اتمام کارش میگفت دنیا چقدر بزرگ است یعنی ۴۰ کیلومتر رفت و برگشت برایش خیلی زیاد بود. اما ما امروزه میدانیم چون دانشمان افزایش پیدا کرده، ذهنمان پرورش پیدا کرده و نگاهمان به دنیا عوض شده است میدانیم کره زمین در کل سیارات یک عدس کوچک در یک انبار عدس حساب می شود.

دنیا از کدام سمت قیف نگاه می کنید؟

خیلی وقتها آدمهایی که سطح فکر و ذهنشان ضعیف است در مورد موضوع های بی ارزش صحبت می کنند. کارمندان در مورد ساعت اضافه کاری ساعت های طولانی با هم بحث می کنند. بیاید یک قیف دست خودتون بگیرید. آیا شما دنیا را از کدام سر قیف نگاه می کنید. تلاش کنید دنیا را از سر قیف بزرگش  ببینید سر کوچک قیف را روی چشمتان بگذارید و سر بزرگ قیف به سمت دنیا باشد اما خیلی از آدما قیف را از سر بزرگش رو صورتشان میگذارند و دنیا را از آن سوراخ و روزنه کوچیک نگاه می کنند.

اگر فراونی و ثروت را ببنید همه انها به سمت شما می آیند.

خیلی درگیر مسائل قومی، مذهبی، نژادی، فرهنگی نباشید دنبال تعصبات نباشید. تعصب دقیقا نقطه مقابل تعقل است. من یادم می اید یک زمانی میخواستم یک ماشین هیوندا النترا بخرم با خودم گفتم برم داخل شهر یک النترا پیدا کنم و ببینم ظاهرش و داخلش چه شکلی است. باورتان نمی شود همینطور که تمرکز و ذهنیت من به سمت این موضوع رفت و وارد شهر شدم کلی ماشین النترا دیدم و رفتم داخل و بیرون یکیشان را دیدم و با صاحبش مشورت کردم. اینا همش نتیجه تغییر ذهنیت و تغییر نگاه من بود.

موفقیت با تغییر ذهنیت

برای مسائل کوچک، اخبار و سریال های بی ارزش تلویزیون وقت نگذارید.

اگر میخواهید آدم های موفقی باشید اول باید ذهنتان را از مسائل کوچک و مسائل بی ارزش در مورد قضاوت کردن دیگران این آقا چاقه این لاغره این یک نقص در وجودش داره همه اینا رو از ذهنتان بیرون بریزید. چون آدمهای بزرگ فرصت این را ندارند که بخواهند وقتشان را صرف این بکنند که در مورد ظاهر دیگران در مورد مسائل خیلی بی ارزش فکر بکنند. وقت ندارند بنشینند صدها قسمت سریال بی ارزش ترکی را تماشا کنند. یا حرفهای بی ارزش در مورد دیگران بزنند.

آدمهایی که دنبال فراوانی هستند دنبال ثروت هستند ذهنشان هم فراوانی را می پذیرد. بزرگ فکر می‌کنند و نگاهشون به جامعه مثبت است. امیدوارم بحثی که امروز با همدیگر شروع کردیم به عنوان قدم دوم برایتان مفید بوده باشد و با من همراه باشید که قدمهای بعدی هم بتوانیم با همدیگر ادامه بدهیم روز خوبی داشته باشید. برای مطالعه قدم اول و سوم در سایت سعید کاظمی اینجا کلیک کنید.

امیدوارم قدم دوم تغییر ذهنیت برای شما مفید بوده باشد. و ادامه قدمها را هم همراه من باشید. خیلی درسها ساده، کوتاه و به زبان ساده می گویم. تا برای شما مفید باشد و در یک زمان کوتاه بتوانید انها را یاد بگیرید. اول مثبت اندیش باشید. تا بتوانید قدم در راه بهبود زندگی خود بگذارید. اگر حوصله مطالعه ندارید. و دوست دارید آموزش مستمر را در زمانهایی که کار خاصی ندارید. مثلا در مترو یا ترافیک هستید. فایل صوتی قدم دوم تغییر ذهنیت متن بالا را از طریق لینک ابتدا متن گوش کنید.

اهمیت اموزش

قدم اول اهمیت اموزش در کسب و کار

برای شنیدن فایل صوتی قدم اول اهمیت آموزش در کسب و کار می توانید. از طریق لینک ذیل اقدام کنید.

سلام و درود به همه فارسی زبانان عزیز در هر جای این کره خاکی که زندگی میکنید. سعید کاظمی هستم قرار است. در یک دوره ۹۰ قدمی حاصل تجربیات ۲۲ ساله خودم را که حاصل ۵ سال مطالعات فشرده و گذراندن انواع دوره‌ است را خدمت شما عزیزان به اشتراک بگذارم. مثل تمام مواردی که داخل سایت من رایگان است. تو این موضوع آموزشی هم ابتدا خودم پیشقدم شدم و کل تجربیاتم هر چیزی که احساس کردم مفید باشه برای شما عزیزان به اشتراک بزارم. با من همراه باشید تا در مورد اهمیت آموزش در کسب و کار با برای شما عزیزان صحبت کنم .

طول هر قدم تنها 5 تا 10 دقیقه می باشد.

این دوره‌های من کلا بین ۵ تا ۱۰ دقیقه است یعنی هر قدم و هر درس خیلی کوتاه است و اگر می‌خواهید دوره را یاد بگیرید یک زمانی برای خودتان بذارید. توصیه می کنم روزی یک دوره را بیشتر گوش نکنید و دوره ها طوری طراحی شدند که شش روز دوره را آموزش میدهم و روز جمعه شما باید مرور و خلاصه‌نویسی بکنید. خیلی مهم است که خودکار و یک دفتر کنارتان باشد و در سکوت و آرامش شروع کنید و یک چکیده و خلاصه و نکات مهمی که برایتان جالب است را بنویسید و اگر علاقمند بودید داخل سایت ایمیل بزنید.  ایمیل های شما را هر هفته بررسی و کنترل می کنیم و اگر نیاز به راهنمایی  و یا سوالی داشتید در خدمتتان هستم.

اهمیت اشتیاق و صبر در کسب و کار

اگر قصد دارید موفق شوید، کسب و کار جدید راه بی اندازید، کسب و کار موجودتان را توسعه بدهید و به درآمد بیشتری برسید حتماً باید این شوق و اشتیاق در وجودتان باشد، خسته نشوید، آرامش داشته باشید، جزو آن ۱۰ درصد آدم هایی باشید که وقتی یک کاری را یا هدفی را انتخاب می‌کنند واقعاً برای آن وقت می گذارند و تا انتها میروند و آنقدر تلاش می‌کنند تا به موفقیت برسند. برای رسیدن به موفقیت و قرار گرفتن داخل آن ۱۰ درصد از افراد موفق حتماً باید اشتیاق و باور قلبی داشته باشید.

همانطور که تاکید کردم این دوره ها بسیار کوتاه مدت است و خیلی خلاصه به زبان ساده هستند و من اسمش رو قدم گذاشتم چون می دانید من عاشق کوهنوردی هستم و همیشه توی کوه که می روید. شما هر قدمی که برای رسیدن به قله برمی‌دارید نگاه و زاویه دیدتان عوض می شود و بهتر می توانید دنیا را از بالا بهتر مشاهده کنید. ما در قدم های مختلف 9 قله تعریف کردیم ایشالله برایتان مفید باشد.

اهمیت آموزش در کسب و کار؟

اولین قدمی که می خوام و خودم بهش خیلی باور دارم بحث آموزش و آموزش دیدن است. بگذارید داستانی تعریف کنم من یک سال در کشور ترکیه زندگی می‌کردم فرزندان من مدرسه میرفتند. دو درس در ترکیه بود که خیلی جالب بود برای من که آموزش می‌دادند بحث ترافیک و حقوق بشر بود. من داخل شرکتی که کار میکردم از مدیرم پرسیدم چرا این دوتا درس داخل مدارس به بچه ها آموزش میدند. مثال خیلی جالب زد تا ۱۰ سال قبل فرهنگ ترافیکی ما خیلی دچار مشکلات عدیده بود خوب این موضوع را ما داخل فرهنگ ایرانم درک می کنیم و میدانیم که ما از نظر ترافیکی مشکلات فرهنگی زیادی داریم.

گفتم چرا حقوق بشر درس می دهید گفت نه اینکه ما حقوق بشر را به مفهومی که کشورهای غربی می گویند میخواهیم به بچه‌ها آموزش بدهیم و بیشتر هدف من این است که در جامعه مردسالار ترکیه بتوانیم مقداری از آسیب های اجتماعی زیادی که زنها از این جامعه مردسالار آسیب میبینند را داخل مدارس به بچه ها آموزش دهیم هم زنها و هم دختران با حق و حقوق خودشان آشنا شوند و هم مردها بدانند که زنها بخشی از جامعه هستند و نباید بهشان آسیب بزنید. یک برنامه ده ساله بود و واقعاً مدیر من همیشه تأکید می‌کرد و می گفت در این ده سال ما تاثیر فراوانی به خصوص در  ترافیک و آرام آرام داریم در بحث حقوق انسان‌ها بهبود پیدا می‌کنیم.

کسب و کار را در خانواده،مدرسه،خیابان و دانشگاه یاد میگریم؟

در موضوع کسب و کار بسیاری از افراد به خصوص آنهایی که خانواده هایشان پدر و مادرها کارمند بودند، معلم بودند، شغل های دولتی داشتند خیلی از مسائل و مفاهیم کسب و کار را در مدرسه اصلاً یاد نگرفتند. در خانواده متاسفانه چیز زیادی خانواده برای ارائه به انها نداشته و جامعه و خیابان چون خانواده کارمندی بوده است و خیلی تاکید بر آن داشته که بروند درس دانشگاهی بخوانند داخل جامعه و خیابانی هم این چیزها رو یاد نگرفتند یعنی عملی نرفتند تخصص و مهارت یاد بگیرند در دانشگاه هم که انصافاً چیزی یاد نمیدهند یه سری کتاب است که باید درس بخوانند و حفظ بکنند و امتحان بدهند اگر حافظه خوب داشته باشند نمرات خوبیم خواهند گرفت و از دانشگاه فارغ‌التحصیل خواهند شد.

اهمیت هوش مالی و هوش هیجانی در کسب و کار؟

اما روی بقیه هوش‌ها روی EQ ای کیو شما، هوش هیجانی، هوش مالی، هوش موسیقیایی و بسیار هوش های تخصصی که خیلی زیاد هستند کار نخواهد شد استعدادهایشان شناسایی نمیشود و جامعه تک بعدی از دانشگاه بیرون می آید. حتما باید روی آموزش تاکید کنم حتماً باید آموزش رو دقت کنید اگر هر سنی هستید خوب تصمیم بگیرید چه کسب و کاری می‌خواهید انجام دهید و دقت کنید کسب و کار مثل یه هواپیما می ماند وقتی از زمین می خواهد بلند شود دوتا بال دارد یک بال میشود تخصص و مهارتی که شما در آن کسب و کار یاد می گیرید.

حالا هر رشته ای باشد مثلا مهندس عمران یا پزشک باشید. یا سوپرمارکت معمولی داشته باشید اون تخصص و مهارتی که در بال سمت راست و بالا اصلی یاد می‌گیرید. اون بالی است که در رشته کاری خودتان یاد می‌گیرید. اما برای موفق شدن در کسب و کار برای تمام رشته ها به یک بال دیگر هم نیاز دارید و آن یادگیری بحث‌های تخصصی کسب و کار، فروش، مذاکره، فن بیان، روابط عمومی، ارتباط با انسانها، آشنایی با مسائل حقوقی و قانونی کسب و کار می باشد.

هرم اموزش

اهمیت انجام کار عملی برای یادگیری؟

ما در آموزشی مفهومی داریم بنام هرم آموزش که جدیدا در درس های دبیرستان ایران هم تدریس میشود. نکته مهمی که هرم آموزش دارد. نوک هرم با خواندن شروع میشود. شما اگه یک موضوع یا مفهومی را مطالعه بفرمایید. 10 تا 15درصد اون مفهوم را یاد میگیرید. اگر همان موضوع یا مفهوم را بشنوید ۲۰ تا ۲۵ درصد یاد میگیرید. اگر فیلم این موضوع تماشا بکنید 30تا ۳۵ درصد تا ۴۰ درصد اون موضوع را یاد می‌گیرید. یا در موضوعی مشارکت بکنید. روی آن موضوع تحقیقات انجام بدهید مطالعه بکنید کامل بررسی بکنید. که برای دیگران می خواهید ارائه بدهید ۶۰ تا ۶۵ درصد اون موضوع را یاد می گیرید یا برای خودتان شبیه سازی کنید.

اما وقتی شما یک موضوع آموزشی را تدریس می کنید بعضی از اساتید میگن تا 90 درصدیاد میگیرید ولی من به شخصه قبول ندارم شما وقتی چیزی تدریس میکنید ۷۰ تا ۸۰ درصد مفاهیم را یاد می گیرید. اما پایه و اساس آموزش دیدن وقتی انجام میشود.

اهمیت یادگیری مهارت در کنار تخصص ؟

وقتی اتفاق نهایی می افتد. که شما این کار را عملی انجام بدهید. اگر توجه کرده باشید رشته های پزشکی از رشته های مهندسی تو کشور ما خیلی موفقتر هستند. چرا؟ درسته که خیلی زحمت میکشند سال های طولانی، ساعت های زیادی کار می‌کنند اما همه چیز را عملی یاد می‌گیرند. برای همین موضوع است. که خیلی از شاخه های پزشکی در ایران وقتی از دانشگاه بیرون می آیند. به راحتی جذب بازار کار می‌شوند و برایشان کار زیادی در جامعه موجود است. اما رشته های مهندسی مجدد باید آموزش ببینند، و کار عملی انجام دهند تا مهارت یاد بگیرند و آرام آرام وارد بازار کار شوند.

این قدم ها خیلی ساده است. و خیلی کوتاه و به زبان ساده طراحی شده . خوشحال می شوم سوالی داشتید از طریق راههای ارتباطی در وبسایت سعید کاظمی همراه من باشید. این مطالب را برای دوستانتان ارسال کنید. این مطالب در کانال یوتیوب و پیج اینستاگرام قرار نخواهد گرفت و فقط داخل وب سایت من قرار میگیرد. هرجا میخواهید ارائه دهید و برای دوستانتان ارسال کنید. خیلی خوشحال میشم با ذکر منبع باشد و امیدوارم برایتان مفید فایده قرار بگیرد و استفاده بکنید. اگر یک مقاله عالی به زبان انگلیسی هم می خواهید مطالعه کنید. اینجا کلیک کنید. ادامه درس دوم اینجا را کلیک کنید.

روزگار خوبی داشته باشید و با من همراه باشید .لطفا هر فارسی زبان عزیز در هر نقطه دنیا توانمندی در خصوص اشتراک گذاری هر نوع آموزش کسب و کار دارد. هر تعداد ویدئو که امکان دارد. برای من تهیه و ارسال کند و با افتخار بنام خود ایشان بر روی سایت خودم بارگذاری می کنم. امیدوارم بتوانم یک کمک هر چند کوچک به هر فارسی زبان در هر نقطه دنیا انجام بدهم.

آشنائی با تکنیک های فروش

آشنائی با تکنیک های فروش

برای شنیدن یا دانلود فایل صوتی این مصاحبه از طریق لینک زیر اقدام بفرمائید.

اگر علاقه مند بودین. فیلم کامل این مصاحبه را مشاهده بفرمائید. از طرق لینک زیر اقدام بفرمائید.

می­خواهم در مورد آشنائی با تکنیک های فروش با استاد محمدی صحبت بکنیم، بخش دوم صحبت­های ما است، توی لایو قبلی در مورد فروش و ویزیتوری صحبت کردیم، امروز می­خواهیم در مورد تکنیک­های فروش با استاد محمدی صحبت کنیم و از تجربیاتشان استفاده بکنیم. که انشالله بتوانیم یک لایو موفقی داشته باشیم.

سوال : اگر اجازه بدهید با یک سوال شروع کنیم، در مورد قطعی نکردن فروش شروع کنم.

در مورد فروش چیزی که برای خودم خیلی ابهام است، خیلی وقت­ها مشتری می اید داخل مجموعه ی سایت ما،  احساس می­کنی دارد می­رود، یعنی خرید را قطعی نمی کند.  ما خیلی هم وقت  می­گذاریم. نیم ساعت چهل دقیقه داخل سایت دارد سوال و جواب می­کند یا زنگ می زند یا تصویری حتی تماس می­گیرد، مثلا من توی فروشگاه اینترنتی کامپیوتری (dekonzo.com) که دارم. آنجا خیلی وقت­ها مشتری­ها که اعتماد نمی­ کنند. بهشون     می­گویم تصویری همین الان زنگ بزنید، کدوم دستگاه مورد نظرتون است، در لحظه فیلم  را هم برای شما ارسال می کنیم، راهنماییتان می­کنم، تیم مشاوره­ ی خیلی خوبی توی مجموعه ما است.

که بیست سال است. که شغل آنها فروش لپتاپ است، و جالب است که حساب کردیم 90 تا 95 درصد وقتی ارتباط تصویری برقرار می­شود خرید انجام می­شود، یعنی تا جواز کسب را و تصویر مجموعه را می­ بیند، می ­گوید آقا از  همه جا محصول برایم فیلم بگیر، روشنش کنید، تستش کنید، بعد می­بیند که مثلا ویندوزم رایگان، پست هم رایگان، هدیه هم حتی می­گیرد. اینجا دیگر آن اعتماده انجام می­شود،

ولی خیلی وقت­ها می ­بینید.که بعضی از مشتری­ها دارند فرار می­ کنند، اینجوری بگویم دوست ندارد. خرید را قطعی بکند؟

خواهش می­کنم، عرض کنم خدمت شما که در همچنین مواقعی که مثلا وقتی فروش نهایی نمی­ شود. که مشتری به ما اعتماد نکرده، فروش 7 مرحله دارد، ما هنوز مراحل اولیه را نرفتیم.  می­خ واهیم برای مراحل آخر و قطعی شدن خرید مشتری اقدام کند. چون مراحل اولیه را طی نکردیم. یعنی آجر اول را نچینی یک دفعه می­ خواهید بروید آجر هفتم را بچینی، می ریزد پایین نمی­ شود، و یکی از چیزهای خیلی مهم این است که توی همان فیلم گرگ وال استریت هم است که چرا از شما نمی ­خرد؟ تنها دلیلی که از شما نمی­ خرد این است که به شما اعتماد ندارد، و وقتی که به شما اعتماد نداشته باشد خوب نمی­ خرد،

دلیلش چی است که نمی ­خرد؟  اعتماد نمی کند، خب ما چکار باید بکنیم. آن اعتماد ایجاد بشود؟

طبق تجربه ­ای که از فروش داریم. می­ توانیم بگوییم آقا این مشتری یک سری توقع­هایی دارد، مثلا توقعش چی است که اون دستگاه را ببیند، حالا یا مثل دی­جی کالا است تصویرش را نشان می­دهد، عکسش را دارد نشان  می­دهد، مدل­های مختلفش را دارد نشان می­دهد، آن ابهام زدایی می­کند یک ابهامی دارد، آن ابهام را وقتی برطرف می­کنید طرف میخرد، آن بهانه­های الکی که دارد که البته الکی نیست از نظر اون، از نظر ما شاید الکی باشد،     می­گویم این الکی دارد بهانه می­گیرد، نه الکی نیست چون اعتماد ایجاد نشده است،

وقتی ما بتوانیم به شکل­های مختلف به نوع­های مختلف، فرستادن عکسش، تصویرش، فیلمش، ویدئو، نمونه کار است، نمونه کاتالوگ است، همه ­ی اینها را وقتی ما برای مشتری ارسال می­ کنیم، رضایت مشتری­ها خیلی کاربردی است مثلا تو سایت، پیج، خب وقتی رضایت مشتری را می­گذاریم آن توقع مشتری برآورده می­شود و اعتمادش ایجاد می­شود، ترسش از بین می­رود و میگوید من پولم را دارم میدهم، ترس دارد، پولم از بین نرود، وقتی که   همه­ ی اینها را که عنوان کردم رعایت می­ شود، آن اعتماد انجام می­ شود و از شما خرید را انجام می­دهد.

سوال : خوب حالا 7 مرحله فروش را امکانش است به ما توضیح بدهید؟

مثلا یک مثال بزنید، حالا مثلا تجربه خودتان را بگویید، یکی از داستان­هایی که توی این 25 سال، خاطرات فروش که تو کتابتان خیلی هم جذاب است همه هم با مثال و با واقعیت نوشته شده و خیلی جالب است که آخرش هم باز سوال مطرح می­ کنید، این از آن کتاب­هایی نیست. که فقط بخوانیدش و بعد 10 دقیقه، نیم ساعت، دو ساعت وقت بزارید، این باید یک فصلش را بخوانید و تحلیل کنید سوال­هایش را جواب بدهید، حتی مثلا با خانمتون بنشینید و بحث کنید، شاید ضخامت آن خیلی کم باشد ولی خیلی مفید نوشته شده.

بعضی از کتاب­ها است که 400 صفحه ای ، می­ خوانید می­بینید ای کاش این را تو 10 صفحه نوشته بودند، تو چند صفحه تمام میشد، خیلی چیزی  برای گفتن ندارد. فقط می­خواسته است که حجم ایجاد بکند. ولی کتاب شما کم حجم است، من خودم شخصا کتاب بالای 150 صفحه برایم سخت است که بخوانم، بعضی­ها خوشم میاد هایلایت می­کنم، حالا یک ماه بعد دو ماه بعد دوباره می­نشینم آن هایلایت­ها را می­خوانم، و حالا کنار هایلایت­ها         می­نویسم، حالا چند وقت بعد باز اینها را تایپ می­کنم، یعنی اونها را که توضیح­ های کنار را برای خودم خلاصه تو 10 جمله، 20 جمله می­نویسم که استفاده بکنم.

سوال : حالا یک مثال برای ما از تجربیات فروش تعریف کنید، خیلی جالب است که با داستان و تجربه واقعی توضیح می­دهید،

بله، نظر لطف شما است که در مورد کتاب من این چیزها را دارید میفرمایید، خب استاد معینی که تاییدیه هم برای من نوشته، توصیه نامه هم نوشته، می­گوید که کتاب شما تو یک ساعت خوانده می­شود، مثلا که کتاب شما تو یک ساعت کل کتاب خوانده می­شود، چون خیلی روان نوشته شده و خب چیز سختی توش ندارد. ولی خب بخواهیم یاد بگیریم باید یک داستان، یک داستان روش فکر کند، تفکر کند و انجام بدهد، حالا فروش هفت مرحله است که مرحله اولش آمادگی است، ما یک سری البته به طور خیلی خلاصه نزدیک به 30 ساعت دوره است، اینهایی که خدمتتان عرض می­کنم ،

مرحله اول فروش : آمادگی است.

یعنی ما  آمادگی قبل از فروش برای خودمان داشته باشیم. حالا مثال می­زنم از این که تو کتاب نیامده است، من یک روز رفتم سراغ یک نفر از مشتری ­هایم و خیلی هم فروشنده حرفه ­ای و عالی است و من دیدم که با     مشتری­اش خیلی بد حرف زد، و مشتری ناراحت شد رفت. گفتم که علی چرا با مشتری این اینجوری حرف زدی؟ جواب داد: ولش کن اعصاب ندارم فکرم خراب است. من در جواب گفتم.  نمی­دانم. که فکرت از هر چی خراب است به من ربطی ندارد برای چی به سر کار آمدی؟ گفت چی؟ گفتم برای چی آمدی سرکار؟

وقتی که شما آمادگی ندارید و ذهنت از چیزی خراب است و میای محیط کار، به جای اینکه مفید باشی مضری، به جای اینکه چیزی بفروشی تازه مشتری را هم از خودت می­پرانی و دیگه سمتت نمیاد. نرو سرکار، برو بگرد برو یک مقدار حال و هوا عوض کن و هر وقت حالت خوب شد آنوقت بیا سرکار.استاد محمدی: من خودم چند وقت قبل یک مساله برایم پیش آمد و یک مقدار ذهنم مشغول بود، رفتم پیش یکی از دوستانم اول صبح، گفت اینجا چکار می­کنی؟ گفتم یک مقدار ذهنم خراب است سر یک مسئله­ ای، نرفتم سرکار و آمده ­ام. پیش شما یک کمی با هم صحبت کنیم.

دو سه ساعتی پیشش بودم و حالم که بهتر بود بعد رفتم سر کار و فروشم داشتم. خب؟ یعنی اگر حالت بد است یک ریکاوری خودت را انجام بده بعد برو سرکار و بعد برو فروشندگی­ات را انجام بده، در غیر اینصورت نمی­توانید بفروشید و مشتریت هم از شما ناراحت می­شود و حتی اذیت می­شود. بعد می­گویید چرا بازار خراب است؟ چرا از من چیزی نمی­خرند؟ چون آمادگی­اش را نداشته­ای و خیلی این بحث طولانی است.

مرحله دوم فروش :  ارتباط است.

یعنی 40 درصد از 100 درصد فروش، بحث ارتباطات است. اینکه با طرف مقابلت چجوری ارتباط برقرار می­کنی، زبان بدن باید بلد باشی، اصول مذاکره را باید بلد باشی، اصول مطابقت سازی را باید بلد باشی، این ارتباط باید ایجاد بشود. ولی ما چکار می­کنیم؟ هنوز مراحل را کامل طی نمی­کنیم. مرحله بعدی یا

مرحله سوم فروش : باید اکتشاف ایجاد بکنید.

که مشتری­های من چی می­خواهند؟ مثلا توی کسب و کار شما که قطعات کامپیوتر و لپ تاپ و … است اصلا باید بدانید که مشتری چه می­خواهد، شاید فقط یک ویندوز بخواهد، شاید فقط یک قطعه کوچک می­خواهد. یک اکتشافی باید ایجاد بشود، و این اکتشاف چجوری ایجاد می­شود؟استاد محمدی : با سوال پرسیدن می­توانیم به این اکتشاف برسیم که مشتری چی می­خواهد.

سوال­های خوب ازش بپرس و گوش کن:

یعنی ما باید یک زبان کوچک مثل زبان گنجشک داشته باشیم و یک گوش خیلی بزرگ داشته باشیم مثل گوش فیل، کم حرف بزن و گوش کنید ببین مشتری چه می­گوید، شما وقتی پرسش و ابهامش را جواب بدهید. مشتری هم از شما می­ خرد، اکتشاف ایجاد شده است و می­شنوی که مشتری چه چیزی خواسته، و وقتی که فهمیدید مشتری چه خواسته است. تازه می ­رسیم مرحله چهارم که می­شود ارائه جنس، خب؟ که آن موقع شما باید محصولتان را به مشتری ارائه بکنید. این مراحل را که طی می­کنید بعدش می­شود در واقع سوال و ابهام برای مشتری ایجاد می­شود و هنوز اعتماد شکل نگرفته است و ترس دارد. این ترس مشتری را می­توانید با سوال پرسیدن اینکه مثلا ترستون بابت چی است؟ الان چه نگرانی دارید؟

سوال: الان سوال پرسیدن می­شود بخش پنجم یا که نه هنوز توی بخش ارائه هستیم؟

مرحله چهارم فروش  ارائه می ­شود و مرحله پنجم فروش :  ابهام زدایی می­ شود.

و نگرانی مشتری برطرف می­ شود، مثلا برای همین ابهام زدایی ما 3 روز دوره داشتیم، که این بحث ابهام را خوب یاد بگیریم تا که بتوانیم از مشتری ابهام را برطرف کنیم. 3 روز کار کردیم. این ابهام را سوال ازش می­پرسی، که مثلا نگرانی و مسئله شما چی است؟ حتی مشتری ممکنه بیاد جلو درب مغازه­ات و از شما چیزی نمی­خرد، پشت تلفن ازت نمی­خرد، می­گوییم اقا نخرید اشکال ندارد، و هر جا که دوست دارید بخرید فقط یک سوال من دارم  می­شود لطفا به من بگویید که مسئله­ و نگرانی­تان چه بود که از من نخریدید؟

و آنوقت می­بینید که نگرانی و ابهامش خیلی خیلی کوچک است حتی ممکن است رنگ جنس باشد، که مثلا حالا تو کسب و کار شما را عرض کنم که مثلا می­ گوید من لپ تاپ مشکی نمی­خواهم سفید می­خواهم. یعنی حتی تا این حد هم امکان دارد و چگونه این برطرف می­شود؟ با سوال پرسیدن و خیلی از ما نمی­پرسیم. مشتری میاد درب مغازه و فروشگاه کسب و کار من، یک نگاهی می­اندازد و دو تا سوال می­پرسد و می­رود، و اون فروشنده اصلا چیزی بهش نمی­گوید که اصلا شما چه می­خوای و برای چی آمده­اید اینجا، به جای اینکه سوالش را بپرسد و ابهامش را برطرف کند، بعد می­گوید اوضاع خراب است، کسب و کارها خراب است، نمی­خرند، خب من بلد نیستم. من همیشه می­گویم اگر نمی­فروشم دلیلش این است که من بلد نیستم نه که بازار خراب است، بلکه من بلد نیستم ارائه بدهم.

سوال : یک تجربه بگویم خدمت دوستان در اهمیت پاسخگوئی به مشتری در دنیای مجازی:

ما در سایت خودمون  می­ بینیم که چه سفارشاتی قطعی شده و چه سفارشاتی قطعی نشده است. هر روز هم این را چک می­کنم مخصوصا آنهایی که میایند تا مرحله آخر، اطلاعاتش را ثبت می­کند تلفن و آدرسش را می­نویسد. ولی خریدش را قطعی نمی­کند، یک متن آماده کرده­ام. یک متن خیلی دوستانه بعد ازشون کمک می­خواهم . یعنی بهشان پیامک می­فرستم با شماره موبایل خودم، یعنی حتی ایمیل نمی­زنم. چون خیلی­ها ایمیل­شان را چک     نمی­کنند ولی گوشی را صد درصد چک می­ کنند، باور نمی ­کنید که 50 درصد آنها خریدشان را قطعی می­کنند یعنی خیلی ساده می­پرسم.

اولا تشکر می­کنم که از سایت ما دیدن کردید، حتی شریک من می­گوید این کار جالب نیست اما من می­گویم اتفاق باید تا 9 مرحله پیگیری کنید. حتی آنهایی هم که یک ماه پیش خرید داشته­اند را باز من سر ماه بهشان پیام می­دهم آنهایی که قطعی نکرده­اند، می­گویم به من کمک کنید چرا قطعی نکردید؟ اعتماد نکردید؟ دلیلش را به من بگویید، حالا من ایده نمیدهم که آنها ذهنیت بدهند، بعد می­بینی که مثلا 24 ساعت بعد میایند خرید می­ کنند.

تجربه ایجاد اعتماد در پاسخگوئی سایت:

بعد مثلا سوال می­ پرسیدند که من اعتماد ندارم،؛ یا مثلا می­ گفتند شما شهرستان هستید من از کجا بدانم درست است یا …، بعد حالا بخشی از نشانه ­های اعتماد سازی را بهشان ارسال می­کردم، نماد اعتماد، گواهینامه آدرس الکترونیکی، و مجوزهایی که مثلا از جاهای مختلف داریم، اینها را مثلا من به مشتریان می­گویم که توی بخش فلان قسمت سایت است بروید ببینید. اگر تصویری دوست دارید و نگرانید هر ساعتی که دوست دارید تیم ما در محل حاضر هستند،

یعنی حتی شده که ما ساعت یک شب هم به مشتری فیلم نشان داده ­ایم، و همان موقع هم به فروش ختم شده است. خب؟ و جالب است که جدیدا ما فهمیده ­ایم که تماس تصویری خیلی بهتر از تماس تلفنی ارتباط برقرار می­کنه و جواب می­دهد انگار که 10 برابر پیامک و sms و حتی ارسال فیلم نه، بلکه ارتبتاط تصویری که طرف بفهمد آنجا یک نفر وجود خارجی دارد و سوالاتش را دارد جواب می­دهد. من به جرات می­توانم بگویم که مثلا من   می­خواهم بیام ادکلن بخرم، من واقعا ادکلن­ها را نمی­شناسم و 90 درصد اطلاعات ندارم.

توی همین فروش کامپیوتر هم همینطوری است و 90 درصد مردم واقعا جزییات را نمی­دانند، شاید 5 درصد کاملا حرفه ­ای هستند و می ایند سوالات تخصصی می­پرسند. 5 درصد هم فقط یک چیزایی می­دانند و واقعا 90 درصد هیچ چیزی از جزییات نمی­دانند. می­گویند یک کامپیوتر خودت به ما معرفی کن، یکی از سوال­های تکراری هر روز ما توی سایت، این است که من  می­خواهم یک لپتاپ بخرم چه مواردی باید مد نظر باشد؟ همین امروز هم نوشته­ام با خودم که این سوال دارد خیلی تکرای می­شود.

بیام برایش یک مقاله بنویسم که چه مواردی را باید برای خرید لپ تاپ لحاظ بکنیم که دیگه از این به بعد کسی پرسید من فقط مقاله را برایش بفرستم و دیگر لازم به توضیح نباشد و یا حتی می­توانم برایش یک ویدیو درست بکنم، به بچه­های فروش بگویم یک ویدیو درست کنند که برای خرید یک لپ تاپ این مسائل و موارد را باید رعایت کنید. ببخشید ادامه بدهید شما بخش ششم را..

مهمترین وجه مرحله ششم فروش :  اکتشاف است

که شما بدانید که مشتری چه می­خواهد، حالا بخش ابهام زدایی که برطرف شد مشتری جنس را می­خرد و اسمش هست اتمام فروش، نهایی کردن فروشی که شما دنبالش هستید و همه دنبالش هستیم. فروش تمام شد. الان یه چیزی شما توی صحبت­هایتان فرمودید که بعد از یک هفته و بعد از یک ماه دوباره با اون مشتری تماس می­گیرید که این می­شود.

مرحله  هفتم فروش : یعنی ادامه ارتباط

چرا اینکار را انجام می­ دهید؟ چون اعتماد بیشتر جلب می ­کنید و آنوقت دوباره می ایند و از شما خرید می ­کنند،حالا آن جنس را خریده است. ممکن است دفعه بعد بیاید و اسپیکر، ماوس و یا هندزفری بخرد و چیزهای دیگر که توی کسب و کار شما هست و یا یک نرم افزاری از شما بخرد، این همان بحث ارتباط است پس خیلی خیلی مهم است. یعنی 40 درصد فروش همین بحث ارتباط است. و وقتی که یکی یکی اینها را برطرف بکنید. آنوقت خیلی راحت می­توانید بفروشید.چون به اعتراضات مشتری پاسخ داده­اید. اتفاقا تو کتاب یکی از مسائل و داستان­هایی که نوشته­ ام مشتری معترض بود، ابهام زدایی بود الان تو همین داستان ما ابهام زدایی داریم،

مثلا من درب مغازه نبودم کارمندم بود (سال 1383 تقریبا) من رفتم بیرون دیدم فروشنده ­ام زنگ زد که بیاید یک مشتری معترض داریم که داد و بیداد می­کنه و اینجا آبروی ما را برده است. گفتم چی شده است؟ گفت نمی­دانم بیا و فلان. ما خودمان را سریع رساندیم. دیدم این بنده خدا از این خوشبو کننده­های زیر بغل برده بود، گفتم چی شده؟ گفت این چیه که به من داده­اید تقلبی است.

گفتم مشکلش چی است؟ گفت بو نداره. خب معمولا اینهایی که استفاده می­شود برای زیر بغل یه چیز خوشبو کننده است. یک مدل است که حساسه و برای پوست­های حساس اصلا بو نداره، فقط خاصیت ضد عرقی دارد. بعد بهش توضیح دادم این ابهام داشت، ترس داشت. گفتم آقا جان این اصلا بو ندارد حتی روش هم نوشته شده است، این فقط خاصیت دارد و شما از خاصیتش استفاده کنید. این آقا هم ترسش برطرف شد هم ابهامش برطرف شد و کلی هم عذرخواهی کرد و از مشتری­های ثابت ما هم شد.

اهمیت مشتری مداری و داستان بیژن پاکزاد(مالک برند بیژن):

باز داستان بگویم از مشتری معترض، آقای بیژن پاکزاد که توی آمریکا است خدا رحمتش کند، خیلی روی مشتری مداری تاکید داشت و می­گفتند که توی فروشگاه یک مشتری آمد. که دور و بر خودش را نگاه کرد و عذرمی­خوام حالش بد شد. و اطراف خودش را کثیف کرد، بعد همه فروشنده­ها میان که این چه کاری بود کردید و فلان؟ بعد خودش آمد گفت هیس، بیاید تمیزش کنید بیاید کمکش کنید و یک مقدار بهش برسید ببینید چرا اینجوری شده و اینها هم همان کار را می­کنند و آنجا را تمیز می­کنند. و این آدم وقتی همچین برخوردی از یک مدیر می­بیند. وقتی حالش خوب شد چندین هزار دلار آنجا خرید می­کند، یعنی فقط با یک برخورد درست.

حالا ما تو فروشگاه­ها می­رویم می­بینیم که می­گویند مثلا لطفا با بستنی وارد نشوید، لطفا کالسکه را نیاوردید، لطفا با خوراکی وارد نشوید، یعنی چی؟ خب من چکار کنم؟ بچه­ام را بذارم دم درب؟ خودم بیام تو؟ خب نمی­شوئ که. اینها را بلد نیستیم بعد می­گوییم که فروش نداریم بازار خراب است و خیلی چیزهای دیگر. اگر سوالی دارید من در خدمتتان هستم.

سوال دیگری هم خدمتتان عرض کنم، شما دوره آنلاین فروش دارید یا نه، که مثلا شرکتی کارخانه ­ای ، فیزیکی هم کسی بخواهد برایش کلاس بذارید برای آنها کلاس برگزار می کنید؟

کلاس فیزیکی است و آنلاین هنوز برگزار نکردم، ولی تو برنامه­ ام هست که اجرا بشود و دوره ­اش نزدیک 30 ساعت می شود و بستگی دارد که چه چیزهای بگم. مثلا این 7 مرحله و قبلش یک سری توضیحات دیگر، حداقل 30 ساعت زمان می برد.

سوال: .وقتی مشتری بهانه می آورد که خرید را قطعی نکند چکار کنیم.

مشتری به اصطلاح آن بهانه­ ها را آورد من اینجا باید بهش بگم که می­شود اینجا شما یک کمک به من بکنید. دلیل اینکه این جمله را گفتید دلیل اینکه این تصمیم شما عوض شد، خرید نکن اصلا، فقط اگر امکانش است دلیلت را به من بگو که چه ابهامی داشت چه مشکلی داشت؟ خیلی­ها اول به فکر قیمت میافتند. اما من احساس می­کنم خیلی جاها قیمت نیست شاید حسش نگرفته، یا احساس خوبی بهش دست نداده است یا به قول شما اصلا بحث رنگه و یا آن لحظه اصلا حاش خوب نیست،

مثالهایی که مشتری برای قطعی نکردن خرید می آورد.

مثلا می­ گویند خانمم به زور من را آورده است خوب؟ که من الان اصلا قصد خرید لپ تاپ ندارم خانمم به من گفته است برویم خرید کنیم. شاید واقعا ما هیچ مشکلی نداریم بلکه مشتری است که آن لحظه آمادگی برای خرید را ندارد. یا مثلا از آن قیمت مد نظرش گرانتر بوده، شرایط فروش ما برایش مناسب نبوده، و واقعا باید برود و فکرهایش را بکند. من بعضی مواقع آنجا آفر را می­دهم مثلا می­گویم اگر نقدی بخری شرایطش این است و کاملا توضیح می­دهم که مثلا چک هم قبول می­کنیم حالا شهر ما چون کوچک است خدارو شکر تا حالا پیش نیامده است که مثلا چکی برگشت بخورد، خب؟ منظورم این است که حالا این روش من درسته و همینجوری باید صحبت بکنم؟

عرض کردم همین است و حالا اگر نمی­خرید نظر خودته و هر زمان که دوست داشتید ما در خدمتتان هستیم. تشریف بیارید. ما اینجا هستیم. ولی خب چرا نخریدید؟ دلیلش را به من بگو تا من بدانم، من ابهامت را برطرف می­کنم. به قول شما شاید آن موقع حالش خوب نیست شماره­ات را به من بده من باهات تماس می­گیرم، کارت را درست است که بهش می­دهیم ولی یک شماره ازش بگیر، شاید اصلا کارت شما را دور بندازد چون مثل شما کارت چند نفر دیگر را هم دارد، مثلا بهش بگوید الان موقعیت مناسبی نیست من حالا بعدا با شما تماس می­گیرم یا مثلا کی می­توانم با شما تماس بگیرم؟ وقتی می­بیند که شما پیگیر هستید مسئله­اش را دنبال کردید از شما خرید می­کند.

 اهمیت درخواست برای قطعی کردن خرید:

نکته دیگری که خیلی جالب بود و من الان جدیدا با این تکنیک آشنا شده ­ام و چند ماهی است که ازش استفاده می­کنم این است که فروشت را نهایی کن، یعنی دعوتش کن به خریدن، تو تصورات من اینطور بود که این روش درست نیست. که چرا مثلا من احساس اجبار را بهش ایجاد کنم ولی واقعیت جدیدا دیدم مخصوصا تو شبکه­های اجتماعی، که وقتی مشتری و یا بازدیدکننده را دعوت می­کنی خیلی تاثیر داره، من خودم دیده­ام که طرف میگه خب حالا یه لایکی بکنید تا ادامه بحث را برویم جلو، یا مثلا ما را به دیگران معرفی کنید یا ما را فالو کنید، من خودم تو درون خودم می­بینم که ناخوداگاه دارم فالوش می­کنم یعنی چون دوستانه می­بینم و خوشم آمده از محتوا، و ارزشمند بوده برام لایکش می­کنم و فالوش می­کنم و حتی به دیگران هم معرفیش می­کنم.

 اگر تجربه ­ای در این مورد فروش و قطعی کردن درخواست دارید با ما در میان بگذارید؟

استاد محمدی :  قطعی کردن اینجوری است که شما همه آن ابهامات و بهانه ها  را برطرف کردید می­بینید که واقعا خودت متوجه می­شوید که این چیزی که از نظر خودت نیست که نگفته باشید بر اساس تجربه­ای که از مشتریای قبل دارید. وقتی که شما همه اینها را برطرف کردید وقتی مشتری حضوری است فاکتور را بردار و شروع کن به نوشتن که دیگه چی برای شما بنویسم؟ این را برای شما نوشتم این را هم نوشتم این میشود نهایی کردن و دیگه مسئله­ای نیست که تو ابهامی برای شما مانده باشد، و میگذارید جلو مشتری، و چند لحظه چیزی نگو بذار یک نگاه بندازه روش، و آنموقع تمام است دیگر، هر ابهامی بود برطرف شد،

اگر تفکیکی بوده برای مشتری گفته ­ای، سوالی بوده برطرف کرده­ ای، اگر ابهامی بوده رفع شده است، هر چیزی که بوده شما پیش بینی کردی ابهامات را و همه آنها را برطرف کرده ­ای، و دیگه فروش نهایی می ­شود. بله شما تا درخواست نکنید او در همان وضعیت می­ماند که الان من چکار کنم بخرم نخرم برم نرم که شما اینجا دعوتش می­کنید به خریدن، با اون فاکتور نوشتن و جنس دادن، تمام می­شود.

خیلی از فروشندگان جوان دارند این برنامه ما را توی یوتیوب و یا اینستاگرام و یا توی سایت من به نام saeedkezeme.ir می­بینند. خواهش می­کنم یک خاطره تعریف کنید

یک قسمت از کتابم را می­ گویم. به اسم رنج و لذت، یکی از داستان­ها را اگر خاطرتان باشد. به اسم رنج و لذت بود، من یک روز رفتم توی بازار می­خواستم. که روغن زیتون بخرم. از قبلش نزدیک به 20 سال است که من کتابی می­خواندم. دو جلدی بود. به اسم گنج بی رنج، و یک نویسنده ­ای آمده بود شاه بیت­های اشعار را جمع کرده بود. توی دو تا جلد کتاب 300، 400 صفحه ­ای، بعد زیر گنج بی رنج نوشته بود روغنی بینی صاف روشن در قالبی ریخته، غافلی بر سر چه آمد کنجد و بادام، یعنی این روغن صاف و روشن را شما دارید. می­بینید ولی نمی­بینید چه فشاری روی اون کنجد و زیتون و دانه ذرت آمده که شده است.

این روغن صاف و روشن؛ حالا بحث شب گذشته. این بود که قرار نیست. که ما رنج بکشیم و اذیت بشم و داغون بشیم تا بتوانیم به یک لذت و نتیجه­ای برسیم. ولی در کل این را باید دقت کنیم .که ما بر اساس گذشت زمان کم کم تجربه­مان بیشتر می­شود. یادگیری­ هایمان بیشتر می­شود و این باید همیشه ادامه داشته باشد،من الانم دارم هر روز حداقل 2، 3 ساعت آموزش می­بینم یا فیلم می­بینم یا لایو می­بینم یا ویس گوش می­کنم، یک چیزی بالاخره انجام میدم که این یادگیری مداوم باشد و آنهایی که تازه شروع کرده­اند ناامید نباشند باید امیدوار بود و تلاش کرد و یادگیری کرد و عمل گرایی داشته باشیم که اون توی ذهن ما بنشیند. اینم صحبت آخر من بود اگر باز هم شما صحبتی دارید من در خدمت شما هستم.

سوال: بعضی جملات هست که خیلی رو ذهن آدم تاثیر می­گذارد، دو سه جا شنیدم که اگر دیگران توانستند پس من هم می­توانم؟

اینجوری نیست که اگر دیگران توانستند قهرمان تنیس بشوند حالا شاید از سن من گذشته باشد و قهرمان تنیس جهان نشو. ولی مثلا توی فروش و بازاریابی اگر دیگران توانسته­اند پس من هم می­توانم به شرطی که ادامه بدهم و خسته نشوم. یک ماه ممکن است بازار خراب باشد. یک ماه بلک فرایدی سایت­های بزرگ می­گذارند. که ما کلا استپ می­شویم و همه خریدهایشان را انجام می­دهند. ما فقط صبر می­کنیم. ولی دیگه اینطوری نیست. که تعطیل کنیم و بگوییم همه چیز تمام شد. در حد خودمان زمان می­برد تا اعتماد سازی انجام شود و همیشه به خیلی از دوستانم حتی توی دوره­های آموزشی هم می­گویم.

که وقتی من 1300 کیلومتر آنطرف­تر چند روز پشت سرهم دو تا لپ تاپ را به شهر ماکو می­فروشم. و همیشه هم توی اون بسته پستی که برای مشتری می فرستم، می­نویسم.  که شما هزار و سیصدکیلومتر از من فاصله دارید، خیلی از شما ممنونم. ما را خوشحال کردید، یعنی می­گویم. اگر سایت دیجی کالا توانسته پس من هم می­توانم. حالا من همیشه از بچه ­ها سوال دارم که نگاه کنید و بپرسید چرا باید از من بخرند؟ من چه تفاوتی می­توانم ایجاد کنم که دیجی کالا نمی­تواند این خدمات را به آنها بدهد ولی من می­توانم اون خدمت را بدهم.

من پیشنهاد می کنم. هر هموطن عزیزی از هر جای ایران این مطلب را مطالعه نموده و علاقه مند است. خودش یا تیمش را آموزش تخصصی فروش بدهد.

شرکت­ها، کارخانه ها و شرکت­های پخش مخصوصا چون استاد محمدی خیلی تجربه دارند. توی کارهای عمده فروشی و بازار یابی ویزیتوری، من توصیه می­ کنم. که از ایشان حضوری درخواست کنند. من هنوز هم باور دارم که آموزش حضوری یه لذت دیگری دارد. ولی خب کلاسهای مجازی هم به خاطر کوید19 بعضی مواقع مجبوریم مجازی برگزار بشود. من توصیه می­کنم که حتما از استاد محمدی کمک بگیرند خیلی ایشان همیشه برای من راهنمایی­های خوبی داشته­اند و همیشه بهره مند شده­ام. خیلی شب خوبی داشته باشید لطف کردید.

امیدوارم صحبت های من با استاد محمدی درمورد آشنائی با تکنیک های فروش برای شما مفید بوده باشد. برای مطالعه سایر مقالات آموزش کسب و کار اینجا کلیک کنید. و برای مطالعه موضوع مشابه این مقاله در یک سایت معتبر جهانی اینجا کلیک کنید. شما دوست عزیز که در هر جای دنیا هستید. به من کمک کنید و تجربیات کسب و کار و بیزینسی خودتان را در اختیار من و دیگران قرار بدهید. هر انسان موفق، یک دنیا تجربه از موفقیت ها و شکست ها دارد. که مطمئنا می تواند به بقیه هموطنان برای موفق شدن کمک کند. نیاز به مصاحبه مستقیم نیست. می توانید. یک ویدئو از خودتان برای من ارسال کنید. یا فایل صوتی یا یک متن تا من در سایت خودم بنام شما برای هموطنان عزیزمان به اشتراک بزارم . مطمئنا اجازه تبلیغ بیزینس و کسب وکار خودتان را هم خواهید داشت.