تجربیات مهاجرت به نیوزلند
برای تماشا ویدئو مصاحبه من با دکتر ناروئی در خصوص تجربیات مهاجرت به نیوزلند از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
برای شنیدن مصاحبه من با دکتر ناروئی در خصوص تجربیات مهاجرت به نیوزلند از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
سوال: سلام به همه دوستان عزیز، امروز با آقای دکتر نارویی همراه هستیم. و قرار هست. تجربیات آقای دکتر از نیمروزلند (زابل) تا نیوزیلند را به اشتراک بزاریم.
ایشان در نیوزیلند مشاور وزیر کشاورزی هستند. خیلی داستان جالبی دارند. حتما همراه ما باشید. مطمئنا تجربیات مهاجرت به نیوزلند آقای نارویی خیلی داستان آموزنده و مفیدی خواهد بود. مثل همیشه تاکید میکنم من شرکت مهاجرتی یا اقامتی ندارم. سلام آقای نارویی
دکتر ناروئی: مرسی ممنون از اینکه دعوت کردید. اول یک بیوگرافی داشته باشیم. من زاده ی سیستان هستم (زابل) تحصیلاتم را تا مقطع لیسانس زابل بودم دبیرستان نمونه بودم و کارشناسی ام را هم زابل گذراندم (گیاه پزشکی) آنموقع سال 1373 یه رشته ی نو بود و تازه آمده بود توی ایران، و چون به پزشکی علاقه نداشتم من این رشته را انتخاب کردم، بعد از آن من سریعا مشغول کار شدم. توی منابع طبیعی در زاهدان، جایی که 10 سال آنجا بودم و آنجا در قسمتهای مختلف کار کردم. از واحد مهندسی گرفته. که من آنجا کار GIS را که علاقمند شدم. یاد گرفتم.
بعد یک مدت به دلیل کمبود نیرو و علاقه من به کامپیوتر و آشنایی با زبان انگلیسی مسئول واحد کامپیوتر شدم. چند سالی و بعد از آن هم یک مدتی در قسمت بیابان زدایی کار کردم. به عنوان مشاور و مترجم چون یک سری پروژههایی داشتیم. برای سیستان و بعضی مناطق که از UMDP، برنامه توسعه سازمان ملل که زیر نظر آنها بود و من آنجا به عنوان مشاور و مترجم هم عمل میکردم. در عین حال که کار میکردم ارشدم را هم به صورت رفت و آمدی تهران خواندم.
که من حدود یک سال و نیم از زاهدان به تهران حدود 1200 کیلومتر تقریبا هر دو هفته یکبار با اتوبوس کلاسهایم را میرفتم و بعضی موقعها و به ندرت با هواپیما میرفتم. چون هزینه ها هم بالا بود و کار میکردم، شهریه هم باید میدادم. چون علوم تحقیقات بودم. کلاسهایم کلا چهارشنبه عصر و پنجشنبه بود و من سه شنبه راه میافتادم. چهارشنبه ظهر آنجا بودم و پنجشنبه عصر دوباره با اتوبوس راه میفتادم. به سمت زاهدان که حدود 24 ساعت بود، و به دوستانم میگویم که اگر هدفی دارند. سخت است اما سعی کنند به سختیش فکر نکنند. این بود و بعد از 10 سال پروژه کار کردن،من دو سال آخر کارمند رسمی شدم.
چرا به نیوزیلند مهاجرت کردید؟
همیشه خوب میخواستم. ادامه تحصیلم را در یک کشور دیگر داشته باشم. که فرهنگ آنجا را تجربه کنم. و همچنین علاقه ای که به زبان انگلیسی داشتم. چون خودآموز بود انگلیسی من، ولی توی آموزشگاهها تدریس میکردم. بعد از آن من چند جا را مد نظر داشتم. که نیوزیلند را انتخاب کردم. دلیل اصلیش هم این بود. که شهریه های دکترا را خیلی پایین آورد و هنوز هم اینجوری است. یعنی به جای اینکه شما مثلا سالی 20 هزار دلار میدادین. برای شهریه دکترایتان به عنوان یک دانشجوی خارجی، سال 2006 یا 2007 بود.
که گفت شما شهریه بومیها را بدهید. حدود 3000 دلار، خیلی تغییر بزرگی بود. چون من مقصدم استرالیا هم بود و آفریقای جنوبی هم پذیرش گرفتم و یکی دو تا جای دیگر ولی خب باید بورس داشته باشید. بله آمدم نیوزیلند و بعد از دو سه ماهی من بورس گرفتم. بورس هم اینجا اینجوری است. که به شما شهریه تان را میدهند و بعد هم هزینه زندگی یک مقداری میدهند و در ازای آن هم چیزی از شما نمیخواهند. فقط حقوق تحقیق شما مال آن قسمتی میشود. که شما را حمایت کرده است. من آن سال قصد مهاجرت نداشتم و آمدم که اینجا درس بخوانم.
و چون هنوز کارمند آنجا هم بودم 5 سال مرخصی بدون حقوق گرفتم. گفتم درس میخوانم و برمیگردم. ولی شرایط طوری شد که من آنجا دارای فرزند شدیم و بعد هم شرایط اقتصادی ایران بعد از 2011 و تحریمها به سمت افول رفت. به همین خاطر اینجور شد و در واقع تصمیمم نبود. اما این اتفاق افتاد. و بعد از آن که من درسم تمام شد (دکتری) خیلی سریع قبل از آنکه دکترایم را دفاع کنم. یک پست دکترا هم توی آمریکا گیرم آمد. دانشگاه فلوریدا، گفتیم حالا اینم میریم بعد برمی گردیم.
دیگه بعدش اوضاع اقتصادی تو ایران بدتر شد و نزدیک دو سال هم آمریکا بودم. برای پست دکترا و بعدش مسائلی پیش آمد. چون یک مقدار سخت است که شما ایرانی باشید و گرین کارت نداشته باشید. و در هر حال در 2016 در حین اینکه میتوانستم در پست دکترام یک سال دیگر بمانم. این شغل را در نیوزیلند پیدا کردم و به دلیل شرایط شخصی خودم و برگشتم نیوزیلند و از آن موقع هم در وزارت خانه صنایع کشاورزی مشغول به کار هستم. در زمینه ارزیابی ریسک آفات و بیماریهای گیاهی، که اینجا اگر بخواهند وارداتی انجام بدهند.
در زمینه گیاهی (میوه، نهال و …) از هر کشوری، ما ارزیابی میکنیم که آفات و بیماریها چی دارند، و آیا اونا اینجا هست و اگر نیست باید مواظب باشیم که اونا چه کارهایی را باید بکنند تا راضی بشیم که واردات انجام بدهند.
سوال: من خوب متوجه نشدم آقای دکتر، شما ابتدا برای نیوزیلند اقدام کردید یا برای آمریکا؟ تو تهران که فوق لیسانس تان را گرفتید فرمودید که توی زاهدان هم کارمند اداره منابع طبیعی بودید بعد از آنجا برای تحصیل در نیوزیلند اقدام کردید یا برای آمریکا؟
دکتر ناروئی: نه من برای آمریکا پذیرش داشتم، برای پرتوریای آفریقای جنوبی هم که خیلی دانشگاه قدیمی است تو زمینه ما، و حداقل 150 سال قدمت دانشگاه آنجاست، آنجا هم پذیرش داشتم اینجا هم داشتم. چون شما وقتی تقاضا میکنید. چند جا را لحاظ میکنید. که من نیوزیلند را انتخاب کردم. چون من موقعی که آمدم بورس نداشتم، چون آنموقع هم اگر خاطرتان باشد. اینترنت هم تازه یه IDCL آمده بود و اطلاعات به آن اندازه نبود. که شما مثلا بتوانید. راحت راه را بلد باشید. که چطور بورس و اسکالرشیپ بگیرید.
به همین خاطر من با استادی که صحبت میکردم. ایشان موافقت کردند و گفتند. حالا من هزینه زندگی را هم در حد یک سالی دارم. چون حداقل سه سال بود و بعد بقیهاش هم میایم کار میکنم، که بعد از آنکه دو ماه سه ماه آمدم. تقاضای بورس کردم .چند جا همراه استادم و تقاضا نامه را پر کردیم و یکی از آنها موافقت کرد. که به مدت سه سال شهریه ما را بدهد. که حدود 3500 دلار آنموقع بود و هزینه زندگی را که چیزی حدود 2000 دلار نیوزیلند بود را به ما بدهند.
سوال: از نیوزیلند برای پست دکترا رفتید آمریکا؟
دکتر ناروئی: چون من دنبال کار بودم و ویزایی هم که داشتیم محدود بود (ویزای دانشجویی) شما یه 6 ماهی حداکثر میتوانستی بمانی وگرنه باید کشور را ترک میکردی، ما اینجا دنبال کار بودم دیگه شروع کردم جاهای مختلف اپلای کردن را تقاضا کردم.
سوال: از مشکلات مهاجرت به نیوزیلند ما بگوید؟
من چون شنیدم و قبلا هم با همدیگر صحبت مقدماتی داشتیم شما فرمودید خیلی روزهای سختی را گذراندید و اینجوری نبوده که همه چی راحت باشد.
دکتر ناروئی: بله البته داستان ما برای مهاجرت نبود. برای تحصیل بود و من هنوز هم فکر میکنم. اگر کسی قصد دارد. حتی مهاجرت کند. این گزینه، گزینه ی خوبی است. حالا برای من اتفاقی شد و دلایل مختلفی از نظر من دارد. البته همه اینهایی که من عرض میکنم. تجربیات شخصی من است و ممکن است برای هر شخصی متفاوت پیش بیاد. ممکن است. یه مقداری برای بعضیها خوشایندتر و برای بعضی ناخوشایند باشد و برای هر شخصی فرق میکند. ولی نکات اصلی میماند. مثلا مهمترین نکته چند ماه اولی که من بورس نداشتم.
سخت بود استرس بود و باید دنبال کار میگشتم و از آنطرف هم اجازه کار خیلی نداشتم. و شما اگر دانشجو باشید. 20 ساعت در هفته بیشتر نمیتوانید. کار کنید و اون را هم اگر کار کنید. به درس شما ممکن است که لطمه بزند به همین خاطر اساتید معمولا ترجیح میدهند. که اینجوری نباشد. یا اگر شخص آن مقداری که اجازه دارد را بخواهد کار بکند. بستگی به بودجه و استاد کار، به شما کار دانشجویی میدهد مثلا استاد به دانشجوها تکلیف میدهد و شما تصحیح میکنید و استاد به شما ساعتی پول میدهد. بعضی اساتید اینجوری است.
ولی برای استاد من اینجوری نبود. من بورسیه داشتم. بله خب قطعا قبل از همه چیز شما وارد یک فرهنگ جدید میشوید و شما باید خودتان را وفق بدهید و موضوع مهمتر به نظر من کسی که به فکر مهاجرت است یکی دو سال اول سخت است و من این توصیه مهم را به همه میکنم. کسی که مهاجرت کرد. باید بدانید که شما بالاخره از یک جایی آمدهاید و وقتی شما از یک جایی جابجا میشوید. یک سری دارایی دارید. که میتوانید با خودتان بیاورید مثل پول و …
و یک سری دارایی دارید. که نمیتوانید با خودتان بیاورید (دوستان و خانواده)، آبرویی دارید شما خصوصا اگر توی ایران در کاری جا افتاده باشید، شما دیگر آنها را ندارید و یک جورایی از صفر شروع میکنید و حتی اگر از ایران اینجا یک پیشنهاد کاری داشته باشید و بیایید. باز هم به نظر من شما یک سال و دو سال اول شما این تنش را دارید. که جا بیفتید. توی سیستم جدیدی و اگر کسی چنین شرایطی داشت به نظر من یک دو سال اول به خودش مهلت بدهد. چون اولش همان تنش و کشمکش و جا افتادنهاست. از جهات مختلف،
و بله چون ما برای تحصیل بود. شاید کمتر این حس را داشتیم. ولی بعدش که تصمیم گرفته شد. که بمانم خب تصمیم بزرگی بود و به قول معروف شما باید ریشهات را از یک جایی منتقل کنی یک جای دیگر، کار سختی است برای هر آدمی و روحیات هر شخصی هم فرق میکند.
سوال: من این نکته را بگویم آقای دکتر چون من تو دبیرستان شبانه روزی با بچه های سیستان هم اتاق بودم. یک نکته خیلی مهم را من از اینها یاد گرفتم. سخت کوشی بود، دوستم رشته اش در واقع موازی زیرمجموعه رشته ی شما است. در زمان کنکور اشتباه انتخاب رشته کرد و کشاورزی خواند و ایشان هم دکترای کشاورزی دارند. یعنی رشته پزشکی قبول میشد و یک انتخاب رشته اشتباه داشت و مهندسی کشاورزی دانشگاه تهران آورد. ولی ناراحت نشد و گفت من همین را ادامه میدهم. تا به بهترینش برسم و الان هم آمریکا هستند و تو برنامه دارم.
که با ایشان هم مصاحبه کنم، و واقعا من سخت کوشی را میدیدم و همیشه میگفت من پسر یک کشاورزم و هیچ راهی، هیچ شانسی جز تحصیل ندارم. چون پدرم نه سرمایه ای دارد نه کمکی میتواند بکند، و واقعا خیلی تلاش کرد. من همیشه به بچه هایم میگویم که یک دوست و هم اتاقی داشتم توی دبیرستان، تلاش کرد و به هدفش رسید.
سوال :حالا شما نظرتون چی است؟ مثلا یک جوانی فوق لیسانس هم رشته شما دارد بخواهد برای ادامه تحصیل به خارج کشور برود باید چکار کند؟
دکتر ناروئی: بله دقیقا انگار شرایط من بوده است. من هم دبیرستان نمونه بودم و همیشه جزو دو سه نفر تاپ بودم و هرسال مسابقات استانی میرفتم. ولی سال آخر به هر دلیلی من برای پزشکی از اول هم علاقهای نداشتم به همین خاطر من اصلا زیست شناسی را نخواندم. برای کنکور و با وجود اینکه همه نمراتم خوب بود. زیست شناسی را نخواندم. ولی پشت کنکور نماندم و من مشابه همان دوست شما سال اول تعیین رشته کردم و این رشته گیاه شناسی را خواندم و مثل دوست شما گفتم. هر جا را که قبول شدم میخواهم همان را تا آخر بروم،
و دقیقا همینجوری شد. بچههای این منطقه تقریبا شرایطشان مثل هم است. از نظر اقتصادی و اجتماعی، برای من هم این اتفاق مشابه پیش آمد، گفتم که من ارشدم را با آن شرایط بسیار سخت خواندم. که چون من معمولا یک هدف میذارم و به آن هدف فکر میکنم. این را هم بگم که بزرگترین تجربه من این است که اگر فکر میکنید یک کاری درست است. که انجام بدهید.
منتظر زمان مناسب نباشید. من این را قبل از اینکه بیایم فهمیدم چون من زبانم خوب بود (آنموقع مالزی و هند یک مقداری روی دور افتاده بودند) من حداقل دو تا سه تا دوست داشتم. که اینها کمک کردند و من فکر میکردم باید یک مقدار پس انداز کنم. بعد بروم بعد دیدم که دوستان من رفتند. بعد که با آنها صحبت میکردم میگفتند نه، جور شده است بهرحال،
و من یاد گرفتم که شما اگر هدفتان درست است. خیلی اگر ریز بشوید جلوتان را میگیرد. من حداقل چند دوست دیگر هم داشتم. که میخواستند همه چیز سر جای خودش باشد. اما این امکان ندارد و نمیشود که همه چیز را کنترل کرد. شرایط تو کشور یکدفعه عوض میشود یا حتی تو کشور مقصد عوض میشود، یا میبینید پس انداز دارید اما دلار 10 برابر میشود به همین خاطر به نظر من برنامه ریزی تا حد معقولی خوب است.
اما بعدش منتظر زمان مناسب نباشید. و این را من هم اینجا توی تحصیلم به کار بردم. چون موقعی که مثلا تز را مینویسید یا مثلا مقالهای چاپ میکنید میگویید .خب حالا وایسم تا اینها …نه هیچوقت زمان مناسب نمیاد به نظر من، همیشه زمان مناسب است اگر شما یک برنامه کلی داشته باشید و این در واقع یکی از مهمترین چیزهایی است که من توی این مسیر یاد گرفتم. و به نظرم توی همه اصول زندگی کاربرد دارد. شما وقتی برنامه کلی داشته باشید. اگر بخواهید خیلی وارد جزییات بشوید. همیشه موانع پیدا میکنید و فکر میکنید.
آن زمان، زمان مناسبی نیست و نمونه اش برای من بود، من اگر روی کاغذ حساب میکردم. باید میگفتم نه من باید چند سال دیگر هم پس انداز کنم. ولی انسان خودش را با شرایط وفق میدهد به نظر من، و ما همیشه از حداقل توان مان استفاده میکنیم. شما اگر تو آن موقعیت قرار بگیرید. شاید وقتی را که توی خونه صرف دیدن فیلم میکردید. اینجا بیفتید دنبال پیدا کردن کار، یا پیدان کردن یک مهارت. پس به نظرم تو شرایط قرار گرفتن خیلی باعث پیشرفت میشود.
سوال: در مورد بورسیه و اسکارشیپ به نیوزیلند توضیح بدهید. الان مثلا من هر رشته ای هستم فوق لیسانس دارم چکار کنم و چه اقدامی انجام بدهم برای گرفتن بورسیه نیوزیلند؟
دکتر ناروئی: ببینید قوانین کلی تو کشورهای مختلف فرق می کند. اولا اسکارشیپ برای ارشد بسیار بسیار سخت است. نشد ندارد. ولی بسیار سخت است. من این را توصیه میکنم. برای هر کسی که ارشد را اگر ایران بتواند بگیرد. بهتر است. چون معمولا اسکارشیپها و فاندها برای مقاطع دکترا داده میشود. دکترا شما چند نوع میتوانید بگیرید یک نوع بورس است که هر دانشگاهی در سال یه مقدار مشخصی دارد مثلا این دانشگاه 10 عدد بورس دارد. که هرکس هر جای دنیا تقاضا میکند و اونا 10 تای برتر را بدون اینکه چه میخواهد بخواند (حالا نگاه میکنند که چه چیزهایی ممکن است در راستای سیاست و تحقیقات دانشگاه باشد)
10 نفر را به عنوان مثال انتخاب میکنند، دانشگاهی که من اینجا آمدم اون سال چون بودجه نداشت سالی دو سه نفر بورس میکرد، و بسیار رقابتی بود. مثلا بالای صد نفر تقاضا میکنند. مورد دوم بورسهایی است که اون دپارتمان و یا اون گروه دارد که این یک مقدار رقابتش کمتر است. مثلا یک گروه گیاه پزشکی ما داریم. اینها در زمینه گیاه پزشکی دو سه تا اسکالرشیپ دارند. که اینجا محدودتر است و هرکسی با هر رشتهای نمیتواند (صرفا همان رشته و زمینه) و یک مورد دیگر هم است. که اساتید خودشان بورس دارند.
مثلا یک استادی هست که یک زمینه تحقیقاتی دارد. بعد ایشان پروپوزال نوشته و یه مقدار مشخصی پول بهش داده اند. برای مدتی (مثلا 200 هزار دلار) که تو آن زمینه باید کار کند، نتایج تحقیق را توی آن بخش صنعت یا حالا هرجای دیگری ارائه دهد. این استاد میتواند این پول را تقسیم کند. که مثلا اینقدر از پول را برای گرفتن دانشجوی دکترا میذارم یا حتی پست دکترا، و پولی که کنار میگذارد. برای اسکالرشیپ دکترا را میآید و آگهی میکند. که مثلا من دنبال یک نفر میگردم. توی این زمینه که دکترا کار بکند، زمینه تحقیق هم این است .
اینم چیزی که ما بهش خواهیم داد. پس شما مستقیم با استاد در تماس هستید، و استاد shortlist میکند و بعد از آن مصاحبه میکند و انتخاب میکند و بعدش شما میروید و باید شرایط دانشگاه را هم داشته باشید.. مثلا نمره آیلتس و یا تافل داشته باشید و مدارکتان ترجمه شود که اینها به دانشگاه ربط دارد. که این مورد باز راحتتر است. و برای مقطع دکترا شما برای اینکه شانستان را زیاد کنید. بهتر است که از فوق لیسانستان یک یا دو مقاله داشته باشید. توی ژورنالهای خارجی چاپ شده باشد، این شانس شما را خیلی بالا میبرد،
چون استاد نگاه میکند و اولا کسی باشد که اون مهارتها را داشته باشد و بعد از آن برایش مهم است کسی که مقاله چاپ کرده باشد و بداند که یک مقاله علمی چطور نوشته میشود. چون خود استاد نیاز دارد که مقاله چاپ کند. توی بیشتر کشورها خصوصا آمریکایی اروپایی، استادی که آنجا هست باید مقاله چاپ کند.. یعنی وجودش توی سیستم آکادمیک بستگی به مقالاتی دارد که چاپ میکند.
سوال: آقای دکتر این مقالات در نهایت چه چیزی را دارد و به علم اضافه میکند؟
چون توی ایران خیلی دارند رو این مانور میدهند که مثلا مقاله چاپ کرده ای؟ خیلی آمار مقالهای میدهند ولی خروجی علمی توی ایران نمیبینم. ازش یعنی حالا سوال بعدی من هم این است. که استادتان که شما را بورس کردهاند به همین راحتیها دست از سر شما بر نداشتهاند و توی سال فکر کنم حسابی از شما کار میکشند. که تحقیق، مطالعه و بررسی کن، خروجی اون مقالات و تحقیقات به کجا قرار است ختم بشود؟ بفرمایید
دکتر ناروئی: تفاوت اصلی که مثلا چاپ شدن مقالات در ایران و حداقل در اینجا دارند و چیزی که من حس میکنم و فهمیدم این است که اینجا اون تحقیقی که خروجی نهاییش مقاله است در زمینه کارهای ما و یا یک محصول است از سمت صنعت میآید یا اون بخشی که نیاز دارد. مثلا بورس من از سمت گروهی بود. که مثلا کار حفاظت در زمینه گیاهی برای نیوزیلند انجام می دادند، هدف آنها این بود. که پیشگیری کنند از بیماریهای گیاهی در اینجا و اینها مشاوره میدادند به وزارت خانه یا جاهای دیگر. خب آنها بورس میدهند. که نتایج تحقیق من را بعدا استفاده کنند،
یا بچه هایی که مثلا در زمینه عمران کار میکنند. زلزله چون اینجا خیلی خوب است از نظر کاری و علمی، به همین صورت است و استاد یک دانشجو میگیرد. اینها میروند رو سازههای مختلف امتحان میکنند. تست میکنند. بعد به این نتیجه میرسند. که بله این سازه یا این ماده که اختراع میکنند با این ماده یا سازه شما میتوانید. مقاومت را زیاد کنید و بعد این استفاده میشود. اون صنعت و یا بخشی که این را خواسته است. بهش داده میشود. یعنی این نیاز وجود دارد و تحقیق بر اساس آن گذاشته خواهد شد و تو بخشهای مختلف اینجور است.
مثلا من در مورد پست دکترای خودم بگویم، برایم جالب بود که یک جراح بازنشسته بود در فلوریدا، ایشان میخواست به کشاورزی فلوریدا کمک کند، میدانید که فلوریدا و کالیفرنیا خیلی توی کشاورزی عظیماند، ایشان چون بازنشست بود. پولش را هم که داشت. گفته بود من 300 هزار دلار میدم که کسی بتواند پروپوزالی بنویسد. که یکی از مشکلات مهم کشاورزی این منطقه را حل کند و استاد من آمده بود یک پروپوزالی نوشته بود.
که بله من با روش اپیدمی کار میکنم. از روش مدلسازی، و من به نظرم میتوانم این بیماری را که اینجا صدمه زده کنترل کنیم و یا فهم بیشتری در موردش داشته باشیم. و آن شخص هم این پروپوزالها را میخواند و میگویند. بله ما این را به شما میدهیم و ایشان از این 300 هزار دلار آمده بود. یک دانشجوی دکترا گرفته بود و یه پست دکترا (من) که روی این قضیه کار کنیم و دانشی که شما به دست میاورید شما میتوانید. برای بقیه مورد استفاده قرار بگیرد، مثلا من مقالاتی که از آن یافتههام چاپ کردم. خیلی از جاهای دیگر استفاده میشود.
چون علم اینجوریه و به صورت پلهای ساخته میشود. وقتی که هدف خیلی خیلی مشخصی مثلا نباشد و بعضی رشتهها ما هدف مشخص داریم، مثلا در زمینه ماشین سازی میگویند ما میخواهیم به یک محصول و به یک شرایطی برسیم. که این آیرودینامیکش را بیشتر کند، این فرق میکند. اگر میخواستند یک مشکل اصلی را حل کنند. ما اون جواب را اراده میدهیم و معمولا به آنها گزارشی میدهید. از جهت پیشرفت کار یا احترام. به این خاطر و این برعکس است توی ایران، ما ایده میدهیم. به استاد ولی اون ایده از نیاز صنعت نیامده است یا از نیاز بازار، نتیجه اش چه میشود؟ یافته خوب است و حتی توی ژورنال خارجی چاپ میشود، میرود توی کتابخانه دانشگاه خاک میخورد.
سوال: مقاله علمی به صنعت کمکی نمیکند و به پول تبدیل نمیشود؟
باید یک نیازی از صنعت یا بازار را برطرف کند و یا نیازی از صنعت و بازار که مثلا به پول ختم بشود. بهرحال چون علم و پول رابطه مستقیم دارند. ولی یکی از دوستان توی لایو یک سوال پرسیده بود. در مورد ژنتیک مولکولی اگر شما اطلاعاتی در مورد بورسش دارید راهنمایی بفرمایید.
دکتر ناروئی: نه من تخصصم نیست. ولی راهکار کلی را عرض میکنم، به نظر من شما وقتی که مدارکتان آماده است و اگر مقاله چاپ کردهاید خیلی شانستان بالا میرود. یکی خوب است و دو تا خیلی خوب، و نمرات خوب هم بی تاثیر نیست، روشش این است که شما اول زمینه کاری یا تخصصی که دارید و میخواهید کار کنید فکر کنید که تو چه زمینه و راهی میخواهید بروید.
خب ژنتیک مولکولی شاخههای متعدد دارد. شما کارهای مختلف میتوانید بکنید. و پیشنهاد من این است که شما توی دانشگاههای مختلف بروید و اساتیدی که این کار را میکنند پیدا کنید. به آن استاد ایمیل میزنید. که من علاقمندیام این است و میخواهم توی این زمینه کار کنم آیا شما فرصتی، بورسیهای یا اسکالرشیپی دارید؟ و پیدا کنید اساتید را و این راه شروع میشود،
بعد ایشان هم یا شما را به شخص دیگهای معرفی میکند. که مثلا من نه ولی ایشان تو این زمینه کار میکند، و با این مکاتبات است که شما استاد را پیدا کنید و آن استاد در مورد دانشگاه و اون کشور اطلاعات دارد. یکی از دوستان من استرالیا اینجوری آمد. همین کار را کرد و ایشان با یک استاد ارتباط گرفتند و گفتند. که من بورس فعلا ندارم ولی میتوانیم بورس دانشگاه را که سالی یک یا دو بار داده میشود را امتحان کنیم. و با استاد نشستند یک پروپوزال نوشتند و گفتند.
که ما میخواهیم این کار را انجام دهیم استاد هم ساپورت کرد، و این پروپوزال را میفرستند. دانشگاه که بعد آنجا توی هیئت اساتید دانشگاه بررسی میشد و پروپوزالهای تاپ را بیرون میاورند و ممکن است. که بهشان بورس داده بشود، یک راهش این است. پس به نظر من اصولش این است که شما استادی را پیدا کنید. تو زمینهای که شما علاقه دارید و یا میخواهید کار کنید مکاتبه را با ایشان شروع کنید.
سوال: دکتر چقدر سخت بود اون مدت سه سالی که نیوزیلند درس میخواندید؟
چقدر استاد به شما سخت میگرفت؟ چقدر باید وقت میگذاشتید؟
دکتر ناروئی: خب، استاد با استاد فرق میکند. ولی سیستم استرالیا و نیوزیلند و کلا سیستمی انگلیسی بیشتر برای تحصیل دکترا به دو صورت است؛ یا research است یا تئوری است که سیستمهای استرالیا، نیوزیلند و کانادا یا حتی انگلیس اینها اینجوری است. که شما هیچ کلاسی ندارید. شما همه چیز را تو اون سه سال یاد میگیرید. حتی اگر مهارتی باشد. اگر لازم باشد. مثلا شما میخواهید. کار آماری بکنید. به استاد میگویید و میروید. با آنهایی که آمار میخوانند. یک ترم را میگذرانید (همان یک درس را فقط) ولی اینجور نیست.
که استاد باشد کلاس باشد، نه، شما هستید و یک آفیس و تحقیقتان را انجام میدهید. با استاد ارتباط دارید یا مشاورهایتان و هر چند وقت یکبار هم که نتایج کار را به دست آوردید. شما را هدایت میکنند و تفاوتی که با ایران دیدم. حداقل اینجوری است که استاد بیشتر همه کاره است و دانشجو بیشتر انجام دهنده کار است. اینجا شما خودتان با ایده میروید. جلو و آنها فقط شما را هدایت میکنند، که مسیر را درست بروید و کار انجام بشود و اینجور نیست که به شما بگویند. حتما این کار را انجام بدهید.
این توی سیستمهای اینجاست که by research است. سیستم آمریکا هم فرق میکند و دقیقا شبیه ایران است. شما دو سال کورس میگذرانید. که ظاهرا خیلی هم سخت میگیرند. چون من دورهای که پست داک بودم در نیویورک، پست داک شما هم تحقیق میکنید و هم توی تدریس به استاد کمک میکنید. ما آنجا یه درسی به استاد کمک میکردیم teaching assistant یعنی همکار استاد میشویم. که درس بدهیم، مثل ایران که وقتی کورس را تمام کردید. بعد شما میروید و یک دوسال و یا دو سال و نیمی حدودا کار تحقیقاتی هم انجام میدهید. سیستم فرق میکند. توی اون سیستم به نظر میاد. چون شما باید کورس بگذرانید، واحد بگذرانید و پاس کنید مثل ایران، شاید سختتر باشد ولی از اینطرف هم فقط خود شما هستید.
و استاد معمولا کمترین دخالت را میکند. توی کار شما، فقط نگاه میکند شما راه درست را بروید. یک زمانهایی هست. که عملا تحقیقتان را میدانید. که پاسخی ندارد و استاد به خاطر تجربهای که دارد شما را دوباره ممکن است. برگرداند به مسیر که این هم باز سخت است. شما هر مهارتی را که یاد بگیرید خودتان هستید و خودتان و همه چیز خودآموزی است.
سوال: خب اگر بخش مثلا آزمایشگاهی، و مطالعاتی نیاز داشته باشید، فضای فیزیکی، اینها استاد در اختیار شما میگذارد در نیوزیلند؟
دکتر ناروئی: بله هست و کار من چون مدلسازی بوده است. آزمایشگاه نداشتیم ولی بله آنهایی که کار مولکولی اینها . آزمایشگاه داشتند و در اختیار شما هست. باید تو این زمینه کار کنید.. اولا ایده را با استاد هماهنگ میکنید و بعدش اینکه چطور انجام بدهید و چه تزهایی انجام بدهید را باید خودتان بروید و مقالات را بخوانید و از کسانی که مقاله چاپ کردهاند. راهنمایی بخواهید و همه جزییات، یعنی کلا خودآموزی است که البته به سیستم من بیشتر میخورد.
سوال: هزینه های زندگی در دوران تحصیلی دکترا در نیوزیلند
آیا مثلا اقامت و خانه و دانشگاه هزینه هایش را میدهد خوابگاه میدهد؟ هزینه های زندگی چطوری است؟ میشود ساپورت کرد؟ با خانواده؟
دکتر ناروئی: خب محدود است چون اینجا به شما یک stipend میدهند که معادلش میشود همان کمک هزینه، که هر دو هفته یک بار به حسابتان واریز میکنند و اون شهریه را هم که دانشگاه داده است و من یادم است که آنموقع حدود 2000 هزار دلار نیوزیلند داده میشد که بد نبود، تو شهری که ما بودیم کرایه خانه اینجا همه چی هفتگی است هفتهای 250 تا بود.
مثلا و نصفش برای کرایه میرفت. ولی برای ما کافی بود چون بقیه هزینهها پایین است. کافی بود ولی خب آنطور نیست. که برای تان چیزی بماند و این باز بستگی دارد. شما چه سیستم زندگیی را انتخاب کنید، می توانید مثلا شما اگر زوج هم باشید. که خیلی هم رایج است با یک زوج دیگه خونه بگیرید. مثلا بعضیها میگیرند که مثلا آشپزخانه و سرویسها مشترک ولی اتاقها جدا است.
که معمولا بیشترین هزینه اجاره خانه است و کافی است معمولا و چیزی که داده میشود و حالا تو آمریکا فرق میکرد و بورس حدود 16، 12 و… فرق میکرد. یک مقدار ناهمگونتر بود و من فکر میکنم برای زندگی دو نفر کافی باشد. ما حتی آنموقع توانستیم ماشینی بگیریم و خانه دو خوابه داشتیم، و به نظرم راحت بود از این نظر
سوال: حالا برویم در مورد خود نیوزیلند صحبت کنیم. نیوزیلند یا زلاندنو؟
چون کلا برای ایرانیها خیلی ناشناخته است جامعه ایرانی آنجا چقدر حضور دارند؟ و برای کلیت مردم یک مقدار ناشناخته است. یک مقدار درباره نیوزیلند برای ما بگویید.
دکتر ناروئی: فکر میکنم ایرانی دقیق نمیدانم، ولی من آمار چند سال پیش (7، 8 سال پیش) حدود شاید 10، 11 هزار ایرانی داشتیم. ولی الان به مراتب بیشتر است. ولی باز به نسبت جاهای دیگر خیلی کم است. کنار استرالیاست و معمولا سیستمشان خیلی شبیه هم است و معمولا اکثرا سعی میکنند. بروند استرالیا، جمعیتش هم حدود 5 میلیون نفر است. کشورش دو تا جزیره شمالی و جنوبی دارد، که فاصله خیلی کوتاهی بین آنها هست ولی خب از نظر رفاهی هم ردیف کشورهای اسکاندیناوی است.
مثلا از نظر امنیت توی دنیا جزو اولین یا دومین کشورهاست و بسیار امن است و از خیلی جهات از نظر کمترین جنایت، و از این شاخصها اگر نگاه کنید در زمره کشورهای اسکاندیناوی است (دانمارک، بلژیک، سوئد، سوییس و …) و از نظر اعتبار پاسپورت نگاه کنید همینطور، معمولا جزو 10 کشور برتر است و معمولا جزو کشورهای اروپایی است ولی این قسمت قرار گرفته است،
سوال: نیوزیلند خیلی طبیعت سرسبزی دارد
دکتر ناروئی: بله بسیار سرسبز است. یعنی اینجا شما به زحمت میتوانید. یک زمین بدون سبزه پیدا کنید. چون بارندگی بسیار زیاد است و بعضی مناطق حدود 5000 میلیمتر در سال را هم داریم، و بارش بسیار زیاد است، و کاملا نقطه مقابل استان ما هست. که کاملا خشک بود. و نیم کره جنوبی هستیم و فصلها برعکس شماست و الان در تابستان هستیم.
سوال: نیوزیلند زمستان سردی دارد؟
دکتر ناروئی: نه به آن صورت، نکته جالبش تفاوت دما بین زمستان تابستان و حتی روزهایش کم است. زمستانها معمولا به 4، 5 درجه بالای صفر است و به ندرت زیر صفر درجه داریم و شاید به تعداد انگشتهای دست نرسد، ولی از آنطرف روزش هم از 12، 13 درجه بیشتر نمیشود (در زمستان)، در تابستان هم بیشتر جاهایش متوسط 18 تا 20 درجه است که برای ماها سرد است، جاهای دیگر هم داریم مثلا 25، 30 درجه هم داریم ولی در کل میشود. گفت که معتدل است برای ما شاید کمی سرد باشد. چون از استانهای گرمسیریم.
ولی تابستان این شهر ما به ندرت بالای 22 میرسد و شبهایش هم نزدیک 15؛ 16 درجه ست که خیلی خوب است و زمستان هم که سرد نمیشود.
سوال: البته فاصله هوایی نیوزیلند به ایران فکر کنم از دورترین نقاط دنیا است درسته؟
دکتر ناروئی: بله فکر کنم اینجا دورترین باشد برای آمریکا 15، 16 ساعت پرواز است اینجا هم فکر کنم 19، 20 ساعتی باشد. و گفتم که از نظر امنیت خوب است. آدمهای بسیار خوبی دارد و ما تو این چند سال به آن صورت نژادپرستی را تجربه نکردیم و هستند بهرحال شما هر کجا بروید یه آدمهایی هستند. که از شما خوششان نمیآید. همه جا نژادپرست داریم. ولی من تجربه ملموسی نداشتم.
اما برعکسش آمریکا هست و شما انتظار دارید و هست. ولی در کل نکته مثبتش، آدمهای خوبش هستند و امنیتش است. و خوبیش این است که قوانینش مشخص است و یکی از دلایلی که من شغل اینجا قبول کردم و از آمریکا آمدم و خیلیها میگفتند چرا اینکار را میکنی؟ شما آمریکا هم اگر بخواهید گرین کارت بگیرید و حتی اگر یکی از آدمهای تاپ دنیا هم باشید.
باید وکیل بگیرید و پروندهتان جلو برود. اما اینجا اولین کشوری است. که سیستم امتیازی را برای اقامت آورد، گفت ما امتیاز میدهیم به شخص، مدرک تحصیلی شما، نوع مدرک، مقطعش، مجرد و متاهل بودنش، سن شما، سابقه کار شما، همه اینها امتیاز دارد و شما اگر امتیاز مشخصی بگیرید.. میتوانید تقاضا کنید و پروندهتان بررسی بشود. این سیستم را اولین بار نیوزیلند گذاشت. بعد کانادا و استرالیا و چند جای دیگر هم این را تبعیت میکنن.د یعنی این مشخص است و شما وکیل نمیخواهید.
چون من میدانستم که پیشنهاد کاری امتیاز دارد و با بقیه امتیازات جمع میشود، که دیگه پرونده بررسی میشود و همنطوری هم شد. یادم است که 130 امتیاز باید میاوردید. که من با شرایط مدرک و … حدود 120 تا داشتم (موقعی که از نیوزیلند رفتم آمریکا) ولی وقتی شما پیشنهاد کاری بگیرید. یکدفعه 60، 70 تا امتیاز میگیرید و به همین خاطر من میدانستم. که بیایم اقامتم را راحت میتوانم بگیرم، و شما اقامت را لازم دارید. چون اگر اقامت نداشته باشید و ویزای کار داشته باشید.
بچه ها باید شهریه بین المللی بدهید. مثلا اگر شما بچه دبستانی هم داشته باشید. باید حدودا سالی 20 هزار دلار بدهید فقط برای شهریه، ولی اقامت داشته باشید رایگان خواهد بود مثل سیستم پزشکی که رایگان است.
سوال: جمع بندی کنید اقای دکتر در مورد تحصیل در نیوزیلند؟
مثلا من یک لیسانسم یک فوق لیسانسم تو تهران و میخواهم بروم و تصمیم دارم مهاجرت بکنم چکار باید بکنم؟ شما فقط خلاصه یه جمع بندی بکنید. تجربه خودتان را از مهاجرت به من نوعی، من نوجوان، من جوان، کسی که قصد مهاجرت دارد.
دکتر ناروئی: بله به نظر من مهاجرت مثبت یا منفی نیست و از دید من یک تصمیم شخصی است. شما باید بدانید چرا میخواهید مهاجرت کنید، بعضی وقتها بسته به شرایط فردی و شخصی فرق میکند، من آنموقع یادم است که آمریکا بودیم یکی از اساتید از دانشگاههای بزرگ ایران آمدند با خانمشون و بچه هم داشتند، و خانمشان روانشناس بودند و ایشان بعد از 6 یا 7 ماه برگشتند چرا؟
دلیلش را من میدانم. خب یکی از دلایل این بود که خانمشان اینجا کار میکرد و وقتی میگویم شما همه چیزتان را نمیتوانید بیاورید منظورم همین است، شما اگر تو ایران جا افتاده باشید. بعد میایید و اینجا از صفر شروع میکنید. سخت است و وقتی فردی پزشک است و تو ایران جایگاه استاد دانشگاه را هم دارد. خیلی با اینجا فرق میکند، شما اینجا اصلا جایگاه خاصی ندارید. که مثلا کسی تو خیابان به شما بگوید سلام اقای دکتر یا…، اینجوری نیست.
ما حتی اینجا استادمان را به اسم کوچک صدا میکنیم. خیلی غیر رسمی است همه چیز، خب مثلا تو ایران کار کرده. کلی جایگاه اجتماعی داشته است شما فرض کنید رییس یک قسمت بودهاید. بعد اینجا میایید و از صفر شروع میکنید و این تا جا بیفتد خیلی سخت است. و برای همین است که میگویم بستگی دارد. در چه سنی مهاجرت میکنید و هدف شما چی است؟ بهرحال فرض کنیم که شما تصمیم گرفتهاید. باید برنامه داشته باشید، من مهاجرت را با هر قیمتی همیشه مخالفش بودهام و هستم،
ولی از راه تحصیلی به نظر من از همه بهتر است چرا؟ چون شما میایید تحصیل میکنید یه مدرکی میگیرید و توی آن مدت هم ارزیابی کردهاید و جا افتادهاید. حداقل که آیا این سیستم به روحیات شما میخورد به شرایط زندگی شما میخورد یا خیر؟ از نظر اقتصادی که قطعا شرایط بهتر خواهد بود بعد از یک مدت، شما اگر اون دوره اول را بگذرانید. ولی بعضی مواقع هم هست که شما 10 سال تو ایران سابقه کار داشتید. اما اینجا هیچ کاربردی ندارد و باید بروید و مدرک اینجا را بگیرید تا به شما اجازه بدهند.
خب حداقل تو این کشور دیده ام و میدانم که زندگیتان حداقل میگذرد، چون مینیمم حقوق اینجا ساعتی فکر کنم حدود 16، 17 دلار الان شده باشد، و خورد و خوراکتان برای یک شخص فکر کنم ماهی 200، 300 دلاری کافی باشد، گوشت اینجا از 8 دلار شروع میشود تا 10 دلار، تا گوشت خیلی خوب هم اگر بخواهید تا 20 دلار هم داریم ولی بهرحال شما با یک ساعت کار میتوانید یک کیلو گوشت بگیرید، از نظر اقتصادی اینها را مقایسه کنید، خب خیلی فرق میکند از این نظر
سوال: حالا جزییات و هزینه های زندگی در نیوزیلند را تو لایوهای بعدی خواهم پرسید؟
دکتر ناروئی: بله پس من میگم که برنامه داشته باشید و من راه تحصیل را پیشنهاد میکنم یا اصلا پیشنهاد کاری از ایران داشتیم. دوستانی که آمدهاند این که از همه بهتر است، تو نیوزیلند اگر مثلا شما عمران یا IT خوانده باشید. شما شانستان خوب است. مثلا مکانیک خوانده باشید. اینجا کاربردی ندارد چون اینجا لیست دارند و هر 6 ماه آپدیت میشود. که چه رشته هایی لازم دارند. که با آنها میتوانید اقامت هم بگیرید. ولی آلمان مثلا مکانیک برایتان بهتر است.
به نظر من برنامه داشته باشید و طبق اون برنامه پیش بروید و خیلیها بهرحال دوست دارند که مهاجرت کنند. ولی باید برنامه داشته باشید. هر کشوری میروید. ببینید زبان چی باید داشته باشید، اگر انگلیسی هست باید آیلتس یا تافل داشته باشید. اگر فرانسه است باید زبان فرانسه را بگذرانید، اگر آلمان هست به همین صورت، چون اروپا تحصیل کلا رایگان است. حتی برای خارجیها، ولی خب به زبان آنجاست. به نظر من برنامه مشخصی داشته باشید و بپرسید از آدمهای مختلف، که تو اون کشور هستند
سوال: اصلا من هدفم این است اقای دکتر توی پیج و کانال یوتیوب خودم، و انشالله به زودی سایتمم فعال خواهد شد. هدفم این است که این مهاجرت اگر میخواهد انجام شود. با دانش انجام بشود متاسفانه ما تو همین دو ماه گذشته دو تا حادثه هم تو زاهدان داشتیم هم تو شهر ما، خانوادهها را آسیب زد. این توهم مهاجرت، مثلا اون خانواده یا نوجوان 16، 17 ساله متاسفانه آسیب جدی به دو خانواده زد. من را خیلی تشویق کرد که حتما این کار را انجام بدهم یعنی یک مواقعی میگفتم حالا ولش کن، تجربه مهاجرت خوب است یا بد، باید طرف ببیند. مثلا شاید 100 تا از این لایوهای ما را ببیند و راحت هم اصلا نیست، قبول دارید شما؟ و اصلا مهاجرت آسان نیست.
دکتر ناروئی: بله به هیچ عنوان چیز راحتی نیست. شما دارید وارد یک کشور دیگر میشوید باید جا بیفتید، نمیگویم. که مثلا اینجا بهتر است یا نه، بلکه جنبههای مختلف دارد، سیستم زندگی اینجا فرق میکند. حتی من مثلا تجربه آمریکا داشتم. سفرهای زیادی هم رفتم. مثلا اینجا عصر به بعد زندگی تعطیل است و زندگی شبانه ندارند به آن صورت، مگر اینکه شما بروید. رستورانی جایی، و ایجوری نیست که تو خیابان بروید و آدم ببینید مثلا ساعت 6، 7 به بعد ولی فکر کنم و اینجا سیستم اینطوری است و نیست.
مگر اینکه شما مثلا شهر نیویورک باشی و شهرهای شبیه به آن که شاید کمی به ایران نزدیک باشد، ولی اون زنده بودن جریان زندگی مثل آنجا نیست و این ممکنه خیلیها تو ذوقشان بخورد. و سیستم کاری اینجا 8، 9 صبح شروع میکنید تا 5 بعدظهر و تا میروید خانه میشود. 6 بعدظهر، و 5 به بعد هم اکثر فروشگاهها میبندند. و بیرون بخواهید بروید. فقط یک سری رستورانها باز هستند. که آن هم تا 10 شب، فقط میخواهم بگویم. این سیستمهای متفاوت خیلی تو ذوق میخورد. هنوز هم این برای ما اینجا جا نیفتاده است. ولی از آنطرف هم باز محاسنی هست.
سوال: من میخواهم بگم که یک نفر از یک خانواده معمولی در شهر زابل تا حد مشاور وزیری توی نیوزیلند رشد کند. موفق بشود و هر کسی میتواند.با تلاش به اون موفقیت برسد و کار نشدنی نیست. ولی به همه توصیه میکنم بسیار باید سختی تحمل کنند
دکتر ناروئی: بله و مطالعه کنند خصوصا الان که این مسئل سوشال مدیا نبود و تازه فیسبوک راه افتاده بود و ما باید کلی سایتها را میخواندیم. الان خیلی راحت شده است، نه بخاطر اینکه شرایط آنجا برایشان سخت است اون انگیزه میشود، ولی ببیند واقعا آیا ابزارش را دارند و اگر ابزار را دارند. برای چه چیزهایی آماده بشوند، سعی کنند با آدمهای مختلف ارتباط برقرار کنند و در آن کشوری که قصد دارند بروند با آنها صحبت کنند و اینها است و گفتم در مورد محاسن و معایب هم بعدا میشود. صحبت کرد و اینجوری نیست که بگوییم.
اینجا بد است نه به هیچ عنوان من این را نمی گویم. برای من خیلی هم خوب است. دقیقا اگر از راه درستش بروید بسیار هم خوب است. اگر قصد پیشرفت داشته باشید. اینجا راه مشخص است و به تلاش خودتان بستگی دارد. میدانم توی ایران خیلی چیزها همگون نیست و یکی از دلایل این برای نسل جوان که میگویند. اگر سخت تلاش هم میکنیم جوابم نمیده، مشخص نیست ولی اینجا و حتی کشورهای دیگر شما اگر سخت کار کنید و برنامه داشته باشید قطعا نتیجه میگیرید. با وجود همه مسائلی که هست با وجود نژادپرستیها و تبعیضهایی که هست شما اگر واقعا سخت کار کنید و برنامه داشته باشید اینجا به هدفتان خواهید رسید.
سوال: دست شما درد نکند اقای دکتر، روز خوبی داشته باشید. من باز هم مزاحم شما خواهم شد و میدانم که وقتتان خیلی پر است ولی افتخار دادید. دست شما درد نکند. روز خوبی داشته باشید موفق باشید
امیدوارم صحبت های من سعیدکاظمی با دکتر ناروئی در مورد تجربیات مهاجرت به نیوزلند برای شما مفید بوده باشد. و دوستانی که تمایل دارند. از داستان های مهاجرت در هر جای دنیا بیشتر اطلاعات کسب کنید. اینجا کلیک کنید.