ویلچر هم مانع من نشد داستان زندگی ممد داداش
برای تماشا ویدئو کامل مصاحبه من با آقای سید محمد سجادی(ممد داداش) از طریق لینک ذیل اقدام فرمائید.
برای شنیدن فایل صوتی مصاحبه من با آقای سید محمد سجادی(ممد داداش) از طریق لینک ذیل اقدام فرمائید.
سلام به همهٔ دوستان عزیز، امشب با آقای سید محمد سجادی در خدمت شما عزیزان هستیم، و خیلی بحث دوستداشتنی و انگیزشی داریم. عنوان بحث ما ویلچر هم مانع من نشد و داستان زندگی ممد داداش است. آقای سجادی طی یک حادثه تصادف دچار آسیب نخاعی می شوند. اما این موضوع مانع ایشان برای نشستن در منزل نگردید.
سید محمد سجادی: خیلی جوانها به من پیام دادند که آقای سجادی ما چه کاری بکنیم. زندگی سخت هست و مشکلات زیاد هست و بعد از تجربه خودم به ایشان میگویم. میگویم الان اینقدر امکانات و زیرساختها برای شما مهیا هست و خدا به شما نعمت سلامتی را داده و این سلامتی مثل یک تاجی روی سر شما است. متأسفانه قدر آن چیزهایی که دارند را نمیدانند
سعیدکاظمی: من امشب در خدمت آقای سجادی هستم یا به قول خود ایشان ممد داداش
سید محمد سجادی: من عاشق این اسم هستم. ممد داداش که دارم میگویم یک سبک زندگی هست دیگر، من خودم خیلی دوستش دارم. همه فامیل، حتی بچههای خواهر و برادرم همه من را داداش ممد صدا میکنند یا همان ممد داداش، کلاً همه من را بهعنوان ممد داداش میشناسند حتی دختر خودم هم گاهی وقتها من را با ممد داداش صدا میکند.
سعیدکاظمی: خیلی وقتها در اینترنت من بحثهای انگیزشی را خیلی پیگیری میکنم و خوب خیلی برایم جالب است. که وقتی مثلاً زندگی استیو هاوکینگ و نیک سانتوناستاسو را مطالعه می کردم. با وجود معلولیت بسیار شدید، اما آدم های موفقی هستند. یا آقای کایمیناد که بدون دستوپا قله کلیمانجارو را فتح کرده و خوب خیلی آدمهای توانمندی هست. اما من میخواهم امشب یک دانه نمونه خوب وطنیاش را بگویم و دوست دارم هرکسی که احساس منفی در وجودش هست این احساسهای منفی را از خودش دور بکند، خوب شما با داستان خودتان شروع کنید ممد جان.
سید محمد سجادی : من اول یک عذرخواهی کنم اگر بالا پایینی دارم، بهخاطر شرایطم و بهخاطر افت فشاری که دارم هراز گاهی یک بالا پایینی میروم اینها حمل بر بیادبی نگذارید.
داستان زندگی سید محمد سجادی یا ممد داداش
خیلی از دوستان در هایلایت های پیج (مستر املاک) هم دیدن. حالا من کلیاتش را بگویم من متولد 23 خرداد 1360 هستم. و در سن 22 سالگی و تاریخ 30 مرداد 82 بر اثر تصادف از ناحیه گردن قطع نخاع شدم و حالا دوستانی که اطلاع داشته باشند. من حتی دستهایم هم تا پنجههایم هم کار نمیکند. که دستهایم بعد از تقریباً 2 سال فیزیوتراپی یک حرکت شانه و آرنج دارم. ولی مچم و پنجههایم کار نمیکنند، همینطور که در تصویر شاید دیده بشود من خیلی بهسختی مثلاً من نوشتن را نمیتوانم بنویسم و همان جور که شما گفتید واقعاً ویلچر مانع من نشد.
من هم تلاشم را کردم. بین سالهای 82 تا 88 تقریباً 5 الی 6 سالی که من حتی قدرت نشستن نداشتم، من کلاً روی تخت بودم که به لطف خدا و فیزیوتراپی، کمک خانواده و همسرم اینها خیلی تشویق شدم و توانستم روی ویلچر بنشینم و از سال 1390 هم بهصورت حرفهای و بهصورت مستقل وارد کار شدم. سالهای اول خیلی یعنی از بعد اینکه روی ویلچر توانستم بنشینم خیلی دنبال کار بودم چون من واقعاً آدم یکجا نشستن نبودم حتی با اینکه میگویم با این شرایط که قطع نخاع گردنی بودنم خیلی سخت بود یعنی من دوستان خودم متأسفانه با اینکه نخاع کمری هستند یعنی دستهایشان کاملاً سالم است.
وحتی کارهای شخصیشان مثل ویلچر زدن را خودشان میتوانند. انجام بدهند. ولی متأسفانه در خانه افتادهاند حالت افسردگی گرفتهاند چه میدانم زخم بستر و اینها همه میآید سراغمان، دیگر وقتی ثابت بمانیم، ولی خب حالا خوشبختانه یا متأسفانه من خیلی پر رو بودم و این شرایط را قبول نکردم زدم بیرون که مستقل بشوم، و شکر خدا تا الان توانستم که به قول خودمان گلیم خودم را از آب بکشیم بیرون، حداقل خانه نمانم حالا آن بحث درآمدزایی به کنار، حداقل خانه نمانم این برای من برای خودم خیلی باارزش هست،
معلولیت و نواقص جسمی متاسفانه در جامعه بشدت مورد تمسخر قرار می گیرد.
سعید کاظمی : من با دو دسته آدمها در ارتباطم یک عده آدمهایی که شبیه شما هستند حالا هر نقصی یا خدادادی هست یا نقصی که بر اثر یک حادثه برایشان اتفاق افتاده و یک سری آدمها هستند. که خوشبختانه هیچ بیماری یا مشکلی ندارند و خیلی امید و انگیزه ندارند ولی بهوقت آن را پیدا کنیم. اصلاً برسیم به بحث کسانی که به شکلی آسیبدیدهاند. حالا یا در صورتشان یک مشکلی دارند یا جسمشان یک مشکلاتی دارد چون من خودم بگذاریم چون خیلی تجربهام واقعی هست من نقص فک داشتم در صورتم یعنی رشد بیش از حد فک الان جراحی کردم یعنی 10 سال پیش جراحی کردم این بخش از صورت من رشد نمیکرد خب الان هم ببینید اینجاها تو رفته هست و بعد با جراحی بهبود پیدا کرد.
سید محمد سجادی: الان خیلی ماشاءالله خوشتیپ و جگری آقای کاظمی
سعید کاظمی: شما لطف دارید ولی خوب به دوران سخت جراحی بسیار پیچیدهای را طی کردم و برای من بیشتر آن بخش اذیتم میکرد مخصوصاً در دوران نوجوانی و جوانی تمسخرهایی که جامعه مخصوصاً اطرافیان، دوستان، فامیل و دانشگاه که مسخره میکردند. در این دوران خیلی به من سخت میگذشت. خوب نمیدانم شاید من یک مقداری روحیهام حساستر بود دوست دیگر هم در دانشگاه داشتم آن میگفت توجه نکن بنده خدا هم مثل من این نقص مادرزادی را داشت که حالا نمیدانم که چه چیزی اسمش را بگذاریم سخت میگذشت میدانید اینطور نبود که بگویم نه من برایم عادی بود و خوش میگذشت به من.
حالا شما بفرمایید برای دوستانی که مثل شما هستند. و به هر دلیلی دچار آسیب نخاعی هستند. ولی شاید احساس نقص میکنند شما چه راهنمایی میکنید ایشان را؟
بله نه از این تمسخر و اینها که من خیلی خاطره دارم خیلی، یعنی گفتن ندارد من در همین شرایط خیلی دارم میگویم یعنی چندین و چندبار تکرار شده است که متأسفانه این فرهنگ برای ما جا نیفتاده است. که چون خوب روی ویلچریم؟ شاید چه میدانم شاید مشکلی هست. که همچین اتفاق افتاده و بارها بهعنوان گدا آمدهاند به من پول دادهاند. که واقعاً شاید در لحظه دنیا روی سر من خراب شده. و الحمدلله خدا رو شکر الان من نیاز مالی ندارم دیگر،شکر خدا
و این حالا با برخوردهای خوبی با ایشان داشتم. مثلاً ناراحتی که بخواهم جبهه بگیرم نبوده به ایشان گفتم که شما هرکسی که روی ویلچر بود دلیل این نیست که گدا باشد و این را هم میگویید تمسخر من در دوران ابتدایی مثلاً لکنت زبان داشتم و خیلی شدید بود که خیلی من را مسخره میکردند مخصوصاً در زنگتفریحها من کلاً انگار وسیله شوخی دوستان بودم دیگر همه من را مسخره میکردند میخندیدند ولی خوب همین دیگر شما گفتید نمیشود گفت سخت بود ولی همان جا ادامه دادم الان هم همینطور ادامه میدهم پرقدرت تا تهش هم میروم تهش را هم درمیآورم.
به همه ثابت میکنم که معلولیت درسته محدودیت دارد ولی ناتوانی نیست من میتوانم انجام میدهم
من از همین تریبون اعلام میکنم که ممد داداش همان مستراملاک به همه حداقل در ایران ثابت میکنم که معلولیت درسته محدودیت دارد ولی ناتوانی نیست من میتوانم انجام میدهم و به همه ثابت میکنم این را، به همهٔ دوستان باید بیایند مخصوصاً دوستان هم نوع خودم باید بیایند بیرون ثابت کنند چون واقعاً تواناییاش را دارند حالا نه هر کاری ولی خب یک با یک تحقیق کوچک میتوانند به تواناییهایشان پی ببرند و بهترین خودشان باشند واقعاً ماها در 5 تا اگر اشتباه نکنم حالا حضور ذهن ندارم که از گفتههای کدامیک از بزرگان هست در 5 تا کار ما نامبروان هستیم باید آن را کشف کنیم آن 5 تا حالا یکیاش را کشف کنیم در همان بهترین باش،
چون واقعاً خالق ما را الکی نیافریده ما واقعاً الکی اشرف مخلوقات نشدیم میتوانیم فقط باید خودمان را پیدا کنیم خودمان را باور کنیم.
سعید کاظمی: چه چیزی به تو انگیزه داد که بلند شدی بعد از 6 سال که تو خانه بودی؟ شخص خاصی بود یا اشتیاق بود؟ چه بود یا پذیرش مشکلت بود خودت بگو.
سید محمد سجادی: من اتفاقاً دیروز با یکی از عزیزان همین صحبت بود که چرا مثلاً زیاد برات فرقی نمیکند. آری اینها من همان سالهای اولی که تصادف کرده بودم. خانمم یک برگههایی و دست نوشتههایی را در اتاقمان زده بود. یکی از استیکرها صحبتهای جبران خلیل جبران بود اگر اشتباه نکنم که خدایا به من فهم بده تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر بدهم. بعد یکی هم این بود که از دنیا و مردم آن متوقع نباشم، این همیشه جلوی چشم من بود همیشه جناب کاظمی من جلوی تختم هم زده بودم گفتم یک حالتی که نشسته میگرفتم روی تخت کاملاً من این رو خیلی من با خودم تکرار میکردم.
بعد خیلی به من کمک کرد. که من از کسی توقع نداشته باشم. چون روزهای اول خیلی دلگیر بودم خیلی ناراحت میشدم با این حال داداشم یک روز کار داشت. مثلاً نمیتوانست بیاید خانه از من خبر بگیرد ناراحت میشدم. که چرا داداشم نیامده الان، بعد دیگر از هیچ کسی توقع ندارم من، از هیچکس یعنی برای خیلی عادی شده این قضیه، یعنی خیلی راحت میگذرم خیلی ذهنم را درگیرش نمیکنم و آن هم که بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم واقعاً من از همان اول این را پذیرفتم که این را واقعاً درک کردم که من نخاعم صدمهدیده ضایعهام شدید هست این نیست که با چه میدانم.
هرکسی که گفت تو آقا خوب میشوی چرا همه سعیام را کردهام امیدم را از دست ندادم که بگویم آقا من خوب نمیشوم ولی این هم نیست که هرکسی هر چیزی بگوید آقا چه میدانم فلان جا عمل میکنند بروم آنجا دوباره دپرس بشوم یا یکی بگوید تو دیگر کلاً خوب نمیشوی نه اصلاً این نیست ناامید شیطان هست من امیدوارم و مطمئنم در سالهای آینده این اتفاق میافتد و مشکل امثال من هم حل میشود.
اینترنت و دنیای مجازی فرصت طلائی برای معلولین
سعید کاظمی: یک نکتهٔ خیلی مهم را من بگویم خدا را شکر الان شبکههای مجازی و بحث اینترنت و اینهاست خیلی فضا برای فعالیت باز شده خیلی از اپلیکیشنها و امکانات هست که با گفتن متن تایپ میکند. زیرساختها خیلی بهتر از 10 سال پیش 20 سال قبل هست حالا هرکسی هر آسیب جسمی دیده به نظر من راحت میتواند چطور بگویم وارد بازار کار بهتری بشود.
یعنی نسبت به 10 سال قبل خیلی شرایط مهیا شده اگر دوستانی هستند که علاقه دارند مثلاً شبکههای اجتماعی بخصوص اینستاگرام کار بکنند من بدون هیچ هزینهای افتخار میکنم که بتوانم به آنها هر چه تجربه دارم هر چه دانش در این سالها کسب کردم خیلی دوره گذراندهام برای کسبوکار شبکههای اجتماعی این را همه رایگان در اختیارتان میگذارم هر کس دوست داشت میتواند پیام بدهد خیلی با عشق خوشحال میشوم که بتوانم کمکتان بکنم.
ممد آقا شما وقتی که این حادثه برایتان اتفاق افتاد؟ اطرافیان چطور پذیرفتند این موضوع را؟
پذیرش برای اطرافیان درجه یک که مسلماً خیلی سخت بود. دیگر ممدی که با دو متر قد شر و شیطان یک جا نمینشست یکدفعهای اصلاً هیچکس باورش نمیشد. میگویم به قولیحادثه خبر نمیکند. دیگر همه واقعاً با یکچشم بههمزدن با یک بیاحتیاطی این اتفاق، البته امثال من زیادند دیگر ما در انجمن خودمان، اکثر بچهها بر اثر حادثه این اتفاق حالا تصادف بوده یا سقوط از ارتفاع بوده از این چیزها دیگر حالا بعضیها خودشان مقصر بودند. خیلیها مثل من مقصّر هم نبودند. دیگر حالا حادثه که اتفاق افتاده البته برای اطرافیان مسلماً خیلی سخت بود، باز همانها هم به روحیهٔ من نگاه میکردند وقتی میدیدند.
مثلاً زیاد برای من فرقی ندارد حالا حداقل ظاهر کار این بود مخصوصاً سالهای اول این مشکل را کمکم پذیرفتند دیگر چارهای جز پذیرش نیست. یعنی بهترین راه پذیرش هست، بهترین راه به نظر من پذیرش هست، وگرنه مثل همان صحبتی که گفتم وقتی چیزی را نمیشود تغییر داد دیگر نمیشود دیگر چارهای جز پذیرش نیست دیگر، بعد وقتی پذیرش داشته باشیم وقتی بپذیری خودت این قضیه را خیلی راحتتر با آن کنار میآیی تا اینکه بخواهی بهسختی خودخوری کنی که چرا من چرا من چرا من جز اذیت و آزار خودت هیچی دیگر نداری، خودت و اطرافیانت،
سعید کاظمی: آن روز و آن لحظهای که دیگر تصمیم گرفتی که دیگر از این 6 سال ماندن در خانه خسته شدی بگو آنجا چه چیز اتفاق بزرگی افتاد که و بعد رفتی بیرون از خانه؟
یک جرقه، واقعاً یک جرقه من خانه روی ویلچر بودم، سرم را تکیه داده بودم به دیوار و فیلم نگاه میکردم حالا حواسم جای دیگر بود یکدفعه به خانمم گفتم خانم من میخواهم بنگاه بزنم، گفت چه داری میگویی؟ محمد گفتم من حالا یک کم هم سابقه داشتم که چون وقتی میگویم خیلی کارها را پیشنهاد دادن کارهای اداری، البته من آدم کارهای اداری نبودم اصلاً نمیتوانم کارهای اداری انجام بدهم که اصلاً موظف باشم سر یک ساعت بروم سر یک ساعت بیایم یک تیپ خاصی بزنم.
اصلاً همچین آدمی نبودم قبلاً، یک چند جا هم انگار در شهرداری انگار در قسمت تلفنچی و اینها توانستم همکاری هم کردم دیگر نتوانستم هر چه دودوتاچهارتا کردم نتوانستم خودم را قانع کنم که سر یک ساعت بروم چون واقعاً من در شرایطی نیستم من بعضی وقتها عفونت اینقدر اذیتم میکند که چندین و چند روز در خانه میمانم واقعاً نمیتوانم حتی بنشینم و در شرایط ما حتی طبیعی هست عفونت ادرار و اینها که دیگر باعث تب و لرز و افت فشار و این چیزها میشود هر چه سعی کردم بروم.
یعنی با خودم کلنجار رفتم. که بروم نتوانستم دنبال یک شغل آزاد بودم که آزاد باشم هروقت حالم خوب بود بروم و هروقت حالم نامساعد بود نروم، تا اینکه میگویم یکدفعه با یک جرقه گفتم خانم ما میخواهم بروم، خانمم هم پایه گفتم من همپایهات هستم، دیگر از فردا شروع کردم به دنبال مغازه گشتن، دیگر حتی وقفه نینداختم در آن، دیگر واقعاً آن چیزی که به ذهنم رسید عملی کردم از فردا خودم رفتم دنبال مغازه و یک مغازه پیدا کردیم همین اطراف خانه، و استارتش را زدیم رفتیم دنبال جواز کسب و شروع به فعالیت کردیم، یکدفعه. من عاشق یکدفعهای هستم همه چیز یکدفعهاش قشنگ است، حتی یک عکس، عکس یکدفعهای آن خیلی قشنگ هست تا بخواهی ژست بگیرید
سعید کاظمی: محدودیتی که ایجاد نمیکنند برای صدور مجوز برای کسانی که روی ویلچر هستند مجوز املاک محدودیت که ندارد؟
حمایت چه؟ حمایت خاصی هم میشوید یا نه؟
سید محمد سجادی: نه هیچی، اصلاً من با بقیه هیچ فرقی ندارم مگر فرق دارم؟ اصلاً از کسی که بخواهد به من ترحم کند بدم میآید.در هر شرایطی اصلاً نانوایی که میروم صف که میخواهند به من نان زودتر بدهند میگویم که نه آقا من صفم اینجاست هیچ فرقی با بقیه ندارم،
خب این که باور کردی و پذیرفتی که عادی هست. دیگر حالا یک اتفاق افتاده یک تغییر کوچک با بقیه داری ولی راه یا ساختارت فرقی با بقیه ندارد.
برویم سراغ مستر املاک، و اینکه از کجا شروع شد؟
سید محمد سجادی: اره مستر املاک از من خیلی حالا شاید بهخاطر شرایطم که خیلی کارها را در دنیای واقعی نمیتوانم انجام بدهم در دنیای مجازی علاقه داشتم یعنی از همان اول خیلی دوست داشتم، بعد دیگر با این وضعیت کرونا که پیش آمد. خیلی ذهنها را فعالتر کرد. در بحث بیزینسهای مجازی، من همینجا هم واقعاً جا دارد از دوستان چه هم نوع خودم و چه دوستان دیگر که فعالیت میگویند چکار کنیم چکار نکنیم همانطور که شما فرمودید واقعاً اینستاگرام حالا پلتفرمها دیگر مثل یوتیوب هست.
ولی خوب در ایران بهخاطر فیلترینگ اینستا خیلی جای مانور دارد، دوستان حتماً حالا هر فعالیتی میتوانند هر تخصص، اینها واقعاً تخصصی بروند جلو، نه اینکه حالا یک پیج بزنیم حالا برویم ببینیم چه میشود، من خودم واقعاً خیلی با این که میگویم من فکر میکردم بلدم جناب آقای کاظمی، ولی وقتی که وارد بازار شدم و آموزشها را گرفتم دیدم من هیچی بلدم نیستم با آموزش بروند جلو دوستان واقعاً اصولی پیش بروند، و هر کاری که دارند میتوانند در دنیای مجازی فعالیت کنند و به درآمد برسند من این را به ایشان قول میدهم، واقعاً جا دارد. جناب کاظمی هم که دیگر پیشکسوت هست و دارد حمایتم میکند.
سعید کاظمی: من هم فروشگاه کامپیوتر 14 و 15 سال داشتم آمدم. این را آنلاینش کردم یعنی یک فروشگاهی آنلاین دکونزو را راه انداختم، وقتی که فروشهای خودم را میدیدم یعنی یک دوست دارم که مشاور کسب وکار است. همیشه می گوید.چطور مردم از یک شهر کوچک حاشیه کویر از تو لپ تاپ می خرند. می گوید. من اصلاً باور نمیکنم که تو 30 تا دستگاه لپ تاپ در ماه در آن شهر کوچک و با وجود این غولهای انلاین بفروشی.
باید تاکید کنم. دنیای مجازی حتما باید با دانش و تخصص پیش رفت.اصلاً اینجوری نیست که در دنیای مجازی یک پست بیا محتوا بگذاریم و خوب دیگر حالا قرار هست مشتری بیاید، نه این پست باید حتماً هدفمند باشد برنامهریزی بشود برایش یعنی اینستاگرام آنهایی موفقاند که استمرار و دوام دارند خیلی بچهها باید دقت کنند یکی میرود 20 تا پست میگذارد خسته میشود خوب قرار نیست موفق بشود چرا 7 و 8 سال پیش خیلی راحتتر بود. باید مطالعه کند و آموزش ببیند.
من این کتاب را برای کسی که میخواهند خیلی دقیق و حرفهای کار در شبکه های اجتماعی را یاد بگیرد توصیه میکنم. چون فعالت بیزینسی در اینستاگرام یا شبکههای اجتماعی یک فرهنگ شده است دیگر الان مردم عادت کردن قبل از آب خوردن هم اول میروند گوشیشان را بر میدارند و کیفیت آن آب را تحقیق میکنند یک سرچ میکنند.
خوب حالا مستر املاک را بیشتر توضیح بده که چکار میکنی کجایی؟
سید محمد سجادی: از سال همان 90 من دقیقاً از روز تولدم شروع کردم یعنی از 23/3/1390 که میگویم قرارداد مغازهام رو گفتم از همان روز، که هیچوقت یادم نمی رود، دیگر بگویم شروع کردم و تا همین 16 آبان 1400، 16 آبان هم یک روز خاصی هست برای من دیگر از همان روز دیگر پیج را من استارت پیج مستر املاک را زدم.
دیگر گفتم که هم بتوانم اطلاعرسانی کنم، چون واقعاً کار املاک خیلی نکاتی ریزی دارد خیلی نکات دارد یعنی با یک واو یک قرارداد را میشود زیر و رو کرد یعنی یک نفر را ورشکست کرد یک نفر را پولدار کرد، حالا من سعی کردم که زیروبم املاک را بهصورت پستهای آموزشی بگذارم و در کنار این هم هدفم انگار معرفی برندهاست معرفی واحد نیست معرفی یک برند هست یک برند را کاملاً معرفی کنم تا حالا هنوز هم شروع نکردم به آن یعنی قصد داشتم بعد از 5 هزار نفر شدن آن کار را شروع کنم من فعلاً در حد آموزش و معرفی واحد دارم کار میکنم ولی هدف اصلی من معرفی برند هست حالا در سمت مشهد.اینکه کدام منطقه مشهد هستند؟
سید محمد سجادی: من در قاسمآباد فعالیت میکنم خوب فعالیتم همه جای شهر هست ولی دفترم قاسمآباد هست.
سعیدکاظمی: اگر کسی مشاوره هم خواست میتوانید راهنمایی کنید؟
سید محمد سجادی: بله مشاوره رایگان، من گوشیم هیچوقت روی سایلنت نیست هر تایمی که دوست داشتتند شماره من هم پیجم هست.
سید محمد سجادی: یک کلمهٔ فصل با منفصل جناب کاظمی کلی علافی و مشکلات حقوقی دارد. یعنی یک پروسه ششماههٔ بالا و پایین دادگاه را رفعورجوع میکنم حالا من خودم هم دارم آموزش میبینم هنوز که هنوز هم جزوههای همکاران پیشکسوت را میخوانم.
سعید کاظمی: بگو یک چند تا نکتهٔ مستراملاکی به ما بگو. دوتا فوت کوزهگری هست بگو
سید محمد سجادی: اره هیجانی عمل نکنند در بازار، این یک که خیلی مهم هست هم یعنی واقعاً هر مسیری که دیدند همه دارند میروند حالا نه سمت املاک نه سمت ملک در هر مسیری که دیدند همه دارند میروند آنها برعکس عمل کنند، من این را به شخصه میگویم که خودم متأسفانه کلی ضرر کردم در این قضیه که هیجانی عمل کردم ولی خب شما این کار را نکنید یکی دیگر این که بحث ملک امنترین سرمایهگذاری هست این را بهجرئت میتوانم بگویم.
مخصوصاً سرمایهگذاری درازمدت این را من توصیه میکنم برای دوستان چون واقعاً سرمایهگذاری روی ملک یک کم سرمایهٔ بیشتری میخواهد ولی خب امن و خیلی سودآور هست دیگر توصیههای ممد داداشی را مستر املاکی که بخواهم داشته باشم در همین قضیههای ملکی هست دیگر هر کاری مشاوره بگیرند حالا چه من چه هرکسی دیگر از کسی هم نخواهند در اینترنت در گوگل یک سرچ کنند خیلی جزئیات دقیق به ایشان میگویند.
در قراردادهای ملکی تعارف اصلاً نکنند هر چیزی هر سؤالی برایشان مبهم هست حتماً سؤال کنند از فروشنده از بنگاه از خریدار فرقی ندارد سؤال کنند واقعاً قرارداد جای تعارف ندارد یعنی این خیلی مهم هست یعنی شاید بگویم بهترین نکتهٔ لایو آن بهحساب نکتهٔ ممد داداشی که شما میگویید نکته مستر املاکی این هست در قرارداد تعارف نکنید اصلاً تعارف نداریم. آن سوالی که در ذهنتان هست نخواهید بپرسید به قول ما ببخشید میرود در پاچهتان، یککلام بگویم، هر چیزی برایتان مبهم هست سؤال کنید.
آیا کمیسیون املاک که مشاورین املاک می گیرند مبلغ زیادی است؟
یک بحثی که ممد جان خیلی تو جامعه میبینم در مورد کمیسیونی است. که مشاورین املاک میگیرند البته من خودم از مشکلات و سختیهای کار در جریان هستم چون من شغل داداشم هم همین هست در مشهد، شما بگو آیا واقعاً حق کمیسیونی که املاک میگیرد مازاد بر حقش میگیرد؟
سید محمد سجادی: آقا چرا همان کمیسیون دارم میگویم کار املاک یک کار مثل سوپری نیست که روزی هزارها مشتری داشته باشد شاید هفتهای یا ماهی یک قرارداد هم نداشته باشد. چرا شما یک قولنامه نوشتید چه خبره اینقدر از ما میگیری؟ آقا تو بهعنوانمثال چهار نفر در آن مشاور املاک دارند کار میکنند. چشمشان دنبال همان کمیسیون هست دیگر، به نظرم کمیسیون بنگاه از شیر مادر هم حلالتر هست آقا، چون واقعاً دارند زحمت میکشند، و خدایی نکرده اگر قراردادی به مشکل بخورد اولازهمه یقهٔ بنگاه گیر هست یعنی بنگاه باید پاسخگو باشد در دادگاهی بخواهد جایی بیاید پس مسئولیت خودش کلی هزینه دارد من این را اصلاً قبول ندارم.دقیقاً همینطور هست فقط کمیسیون بنگاه خیلی شیرین هست بدهید آقا نکنید این کار را اصلاً (خنده) هیچ بهانهای نیاورید.
مشتریها که وقتی میآیند برای اولینبار که شما را میبینند برای بازدید چکار میکنید خودت میروی یا همکارانت را میفرستی؟
سید محمد سجادی: نه من با یکی از دوستان صمیمی خودم که در هایلاتم هست که حالا دیروز یا پریروز معرفیشان کردم آقا مهدی گلمانی ما یک دوستی ساله داریم که خیلی فراتر از دوستی هست یعنی انگار که ما اصلاً با همدیگر متولد شدیم اصلاً هفتساله نیست،انگار هفتادساله هست ما انگار در این هفت سال همه چیزمان انگار با هم هست یعنی ایشان بازدیدها را میرود انگار یک جوری با همدیگر تقسیمکار کردیم. پیگیریها، تلفنها و اینها یکجورهایی با من است. بازدیدها با ایشان هست و حالا آن مسائل کاری دیگر ولی خوب شده که بعضی موقعها خودم میروم بازدید مثلاً نزدیک باشد دوستم نباشد چرا خودم هم میروم بازدید هیچ مشکلی ندارد. ببین من همه کار میکنم.هر کاری باشد. انجام میدهیم هیچ فرقی هم ندارد.
سعید کاظمی: خب میدانید جامعه ما بحث تخصصی را طبقهبندی میکند در ذهن خود با این پیشفرضهای ذهنی درحالیکه به نظر من یک مقداری بعضی مشاغل خیلی مسئولیتش بالا هست مثلاً یک پزشک یا یک املاک،
داداشم حرف جالبی میزند میگوید وقتی دو نفر میآیند داخل املاک من، همیشه اول دعا میکنم. میگویم خدایا یک کارمند میآید تمام سرمایه زندگیاش را میخواهد. بدهد دست من برایش ملک بخرم همهاش در دلم دعا میکنم میگویم خدایا کمک کن که چیزی در ذهن من فراموش نشود که حق این بندهٔ خدا ضایع بشود. بههرحال کل سرمایهٔ زندگیاش را آورده. سالها زحمت کشیده میخواهد یک ملک بخرد به یک امید حالا چه انجا بنشیند چه سرمایهگذاری حسابش کنیم واقعاً کار ملک یک کار حساس هست.
سید محمد سجادی: بله دقیقاً همینطور هست. دقیقاً واقعاً نکات حقوقی همین دوستمان آقای کرمی از پیشکسوتان املاک هستند، اطلاعات کاملی از نظر حقوقی در پیج خودشان دارند. که من واقعاً پیشنهاد میکنم از همه دوستان که ایشان را فالو داشته باشند. اینقدر اطلاعات رایگان در پیجشان دارند که اصلاً نیاز به هیچ پکیجی یا کتابی ندارند،
سعید کاظمی: من هم در سایتم بنام سعید کاظمی کلی تجربیات کسب وکاری خودم را رایگان در اختیار دوستان گذاشتم.
ممد داداش آن بحثمان جوانهایی که سالم هستند شکر خدا همه چیز دارند جوانی و سلامت دارند الان خیلی ناامیدند و دائم افکار منفی را در ذهن خودشان میآورند شما چه میگویی به ایشان چه حرف خاصی را میخواهی به ایشان بزنی؟
سید محمد سجادی: من میگویم همین که قبل از تصادفم هم که مثلاً میگفتند امروزه کار نیست واقعاً من تعجب میکردم من حتی یک روز در عمرم من بیکار نبودم. حتی من در دوران ابتدایی در دوران راهنمایی آن سه ماه تعطیلی دقیقاً بعد از اتمام درسم حالا درس که میگویم من نهایت دیپلم گرفتم دقیقاً منبعد از دیپلمم شروع بکار کردم حالا یک تایمی خودم مثلاً مغازه زده بودم. بعد آن هم وارد بازار کار شدم ولی کار هست. آقا هرکسی که میگوید کار نیست به خدا دارد دروغ میگوید. یک کم توانایی و همت میخواهد که همه دارند فقط باید پیدایش کنند، یعنی هرکسی بگوید کار نیست میگویم دروغ میگوید، کار هست در کارکردن باید کمالگرا نباشیم این خیلی مهم هست که متأسفانه در جامعهٔ ما این قضیه خیلی زیاد هست.
سعیدکاظمی: یک کتابی صوتی دارم گوش میکنم بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل خیلی تاکید میکند یعنی فصل اول آنیکی از فصلهای بسیار جالب در آپارات هم فیلمش هست خواستند رایگان ببینند اینقدر به موضوع اشتیاق توجه میکند من اصلاً احساس خوبی از وقتی با آن آشنا شدم دارم این حس که باید شما واقعاً شوق داشته باشید اشتیاق، عاشق باشید تا بتوانید برسید تا کسبوکار را پیش ببرید و موفق باشید اگر شوق و اشتیاق نباشد که آدم بلند نمیشود اصلاً از سر جایش، راحت بگیرد بخوابد تا ظهر و بعد تلویزیون را روشن کند یک کیلو بستنی هم بگیرد تخمه هم باشد.
سید محمد سجادی: ببین آقای کاظمی همه ما در بدترین شرایط روحی اصلاً میگویم، باز هم یک نفر را خیلی دوست داریم یک نفر برایمان عزیز است اصلاً ما میگوییم یک نفر اصلاً بقیه چیزهایش هم هیچچیز، همان یک نفر باید انگیزهات باشد. یک نفر میتواند انگیزهٔ استارت کارت باشد، آن یک نفر را باید پیدا کنی،
سید محمد سجادی: همه داریم. اول اینکه سپاسگزارش باشیم اولازهمه سپاسگزاری خدا شکرگزاری خدا را داشته باشیم و بعد هم بهخاطر آن یک نفر باید بترکانیم. ولی واقعاً نمیدانم بعضیها چرا این کار را نمیکنند سلامت کامل دارند آهای ملت من یک سر و گردنم دارد تکان میخورد ببینید من پا شدم شما هم پاشید میتوانید، به خدا سخت نیست اینقدر زندگی قشنگ هست
سعیدکاظمی: اتفاقاً هفتهٔ قبل دیدم که یک همایشی در تهران شرکت کرده بودی از همایش بگو:
سید محمد سجادی: من صبح رفتم شب برگشتم که اصلاً همه تعجب کرده بودند با همهٔ سختیاش خیلی سخت بود آقای کاظمی از پرواز جا ماندم بهخاطر شرایطم بهخاطر ویلچرم گیر دادند چه میدانم باطریاش را نمیشود ببری در بار با حراست هماهنگ کردند پروازم پرید باز دوباره همان جا انگار یک پرواز دیگر اوکی کردم چون واقعاً دوست داشتم بروم خواستن توانستن است. واقعاً به این قضیه پی بردم همه هم میتوانند این کار را انجام بدهند.
سعیدکاظمی: همین که خیلی باور داری خیلی تلاش میکنی مرحبا به این اشتیاقت اصلاً از این اشتیاق خوبت اصلاً علاقه شدیدی به زندگی خودت داری که توی لایوت باشد استوریهایت را نگاه میکنم مثلاً انرژی زیادی برای زندگیکردن و روحیه دادن و اینها برای آدمهای مختلف وجود دارد
سید محمد سجادی: ما به دنیا آمدیم که زندگی کنیم پس آمدیم چکار کنیم؟ بابا زندگی را باید زندگی کرد وگرنه نفس کشیدن که همه میتوانند نفس بکشند از زندگی لذت ببریم آقا در هر شرایطی که هستید و ناراضی هستید. شرایط راعوض کنید؟
سید محمد سجادی: خدایا به من بینشی بده که هرآنچه که نمیتوانم تغییر بدهم بپذیرم.و از همین که هست لذت ببر، حالا بیایی غصه بخوری که چرا من این هستم یا چرا من؟ نه بابا همین که هست این دمی را که در آن هستیم غنیمت شماریم، شاید ای دوست نرسیدیم به فردای دگر، خب در حال باید زندگی کنیم دیگر غیر از این نیست دیگر، من حالا حساب کنید من کلاً در خانه می نشستم در این 18 سال گوشهٔ تخت الان چه بودم؟ یکعالمه زخم بستر، افسردگی، نه دوست، نه کار نه درآمد هیچی نداشتم ولی خب شکر خدا الان همه چیز دارم.کار،تفریح و خوشگذرانیام را دارم. کلی دوست و آشنا و درآمد دارم.
سعید کاظمی: بگذارید از زندگی خودم بگویم. من یکی دوتا شکست بد خوردم در این سالها، بعد آمدم یک دفتر آوردم تمام نقاط ضعف و قوت خودم را نوشتم. تمام اشتباهاتی که در زندگیام کردم را نوشتم.
سید محمد سجادی: همان ها هم اشتباه نبوده، به نظر من تجربه هست اصلاً اشتباه نداریم همهاش تجربه هست شما اگر آن حالا به قول خودتان مشکلات به قول ما تجربه اگر آنها را نداشتید که الان این آقای کاظمی نبودید دیگر، غیر از این هست؟ اگر همه چیز درست باشد دیگر زندگی قشنگ نیست زندگی بالا پایین رفتنش قشنگ هست دیگر همهاش یکنواخت اصلاً روبهبالا باشد باز هم قشنگ نیست،
سعیدکاظمی: من داشتم سه چهار ماه تمرین میکردم بروم دماوند، خیلی فشارهای سنگین هر روز هر شب تمرین بعد تو کوه هم خوب دماوند هم برای مثل من خیلی سخت بود خیلی اذیت شدم رفتم قلّه بعد تو قلّه دیدم یک نفربا دوتا عصا امده داره عصا میزند و بالا می رود. با خودم گفتم تو در برابر این بنده خدا هیچی نیستی.
در ادامه اقای کرمی از اساتید اموزش بحث املاک به لایو ما اضافه شدند.
محمد کرمی: باورها، محمد حرف قشنگی داشت میزد میگفتش که من اگر قرار بود استپ بکنم باید زخم بستر میگرفتم و شما بحث استمرار را صحبت کردید. من همیشه به بچهها میگویم در کار املاک چیزی که موفقتان میکند، یکی استمرار هست و یکی صبر، اگر استمرار داشته باشید و صبر داشته باشید و حالا آن بحث آموزش را بگذاریم کنار فارغ از هر چیزی اصلاً با آموزش کار نداریم چون دیگر هرکسی مخیر هست و تصمیمگیرنده که آیا بخواهد آموزش ببیند یا نخواهد آموزش ببیند
یکسری میدانند یکسری نمیدانند ولی خودشان را میزدند به دانستن. حالا اینها با هم متفاوت هستند وارد این مقوله اصلاً نمیشوم ولی اینکه حرف قشنگی محمد میزد میگفت این استمرار و این انگیزه باعث شد که من بروم در کار و موفق بشوم و باید بپذیرم این را یک شعر خیام دارد من حالا بچهها اگر بروند سرچ بکنند، چنان که هستم شعر، یک غزل خیام هست حالا اگر بروید خیلی جالب هست میگوید حالا من هرچه هستم اگر من گبرم، بت پرستم نمیدانم، کافرم هر چیزی هستم خودم هستم همینی که هستم. حالا من ترک نیستم ولی ترکها میگویند بودی که وار. همینی که هست آقا تنها کسی که میتواند من را به رشد برساند تنها کسی که میتواند من را بزرگ بکند و من را به آن درجهٔ بالا برساند و حتی من را به زمین بزند خودم هستم.
سید محمد سجادی: دقیقاً
محمد کرمی: میبینم که تنها کسی هستم که میتوانم خودم را به اوج برسانم میتوانم خودم را به فرش برسانم، از عرش به فرش برسانم، نکته خیلی مهمی بود این را خواستم چند دقیقه که لایو خودم شروع بشود در لایوتان بگویم که نکتهٔ کاملاً درستی را اشاره کردی و من همیشه گفتم میگویم و افتخار میکنم واقعاً به محمد نه بهخاطر اینی که با این وضعیتشان کار می کنند.
محمد کرمی و اصلاً نه ترحمی در کار نیست چون خودش هم میداند من اگر گیر بدهم گیر میدهم اصلاً کاری ندارم که روی ویلچری یا غیر ویلچری، ولی همین که استمرار داری همین که باقدرت میآیی جلو همین که ترسی از چیزی نداری این یک دنیا ارزش دارد و مطمئن باش گفتم به تو، یک روزی اگر یادت باشد قبل از اینکه چهارهزار تایی بشوی یادم هست که آن موقع 500 و 600 فالور داشتی،
به تو گفتم یک روزی میبینم. که محمد خارج از ترحمّی که وجود دارد خارج از این به اوج میرسد چون داری یک سبک متفاوت رو انجام میدهی چون داری کاری میکنی. که دیگران حاضر نیستند. قبول کنند همان طور که سعید جان گفت، گفت من رفتم کوه دماوند دیدم طرف با عصا دارد میآید پس اگر این توانسته من هم میتوانم چرا برای خودم اینقدر سخت میگیرم هر چیزی را نمیخواهم بپذیرم که آقا واقعاً اگر بخواهم میتوانم انجام بدهم.
شکرگزاری روزانه برای آرامش
سعید کاظمی: استیو هاروی را خیلی دوست دارم و پیگیر صحبت هاش هستم. خیلی روی شکرگزاری صحبت میکند و روی آن، نه روی این بحث که بگویم خدا و فلان مفاهیم مذهبی هرکسی در ذهن خودش یک ذهنیتی نصبت به خدا دارد. و من قرار نیست. موعظه کنم. اما از وقتی که من بحث شکرگزاری را شروع کردم مخصوصاً اول صبح خیلی احساس خوبی به من دست میدهد صبحها که میروم انگار دنیا رنگیتر شده قشنگتر شده یعنی در محیطی که کار میکنیم.
دوست من یک ساعتهایی خسته شده بودم گفت بیا برویم بیرون یک دوری بزنیم. من برای اولینبار بود بعد از 10 سال هست من آنجا کار میکنم. نمیدانستم اینقدر درخت در محوطهٔ ما هست اینقدر گل هست. بعد به او گفتم دوست عزیز من از جلوی این درخت هر روز رد میشوم تا حال ندیدم برگهایش از این درخت توتهای تزئینی هست گفتم این چقدر زیبا هست. من تا به حال از نزدیک این را دقت نکرده بودم. پیچک لای درخت کاج رفته بود. پیچکهای رونده و درخت کاجاش شاید 15 متر 20 متر خیلی بلند بود پیچک اینقدر محکم لای این درز کاج رفته بود. هرچقدر که میکشیدی در نمیآمد اینقدر خودش را عجین کرده بود به درخت کاج من گفتم وای خدا این چقدر خوشگل هست گلهای لاله اینجا چقدر درآمده قشنگ هست
سید محمد سجادی: شکرگزاری همانطور که میگویید زندگی را ازاینرو به آن رو میکند جناب کاظمی، ازاینرو به آن رو میکند. حالا شما میگویید صبح هم قبل از خواب یعنی دیگر آن صحنهای که دیگر چشمهایت دارد میرود و همان لحظهای که از خواب داری بیدار میشوی، تأثیر خیلی زیادی دارد در مورد هر چیز، پدر و مادر، فرزند، هوای خوب، خود خدا، هر چیزی که به ذهن تو میرسد. حداقل یکی دو دقیقه استمرار داشته باشد. یعنی آن تایم خیلی مهم هست که بالای یک و نیم دقیقه دو دقیقه بشود خیلی تأثیرگذار هست اصلاً حال تو را خوب میکند واقعاً روز تو را میسازد خواب آرامی داری، خیلی تأثیرگذار هست من این را به همه یعنی من خودم چندین و چند وقت هست دارم انجام میدهم و به همه هم میگویم این کار را انجام بدهند.
این بیشتر در مورد خود ممد داداش بود و بحث داستان ممد آقا و مستراملاک و چه روزهایی که از سر گذرانده یکی از دوستان گفته ممد آقا کملطفی میکند من متأسفانه این کلمه را خوشم نمیآید از آن، بههرحال در یک حادثه یک آسیبی دیدند دیگر روی ویلچر نشستند ولی 6 سالی هم در خانه بودند اما تصمیم گرفته است از سال 90 به این سمت تغییر بکند دیگر زندگی را دست خودش گرفته و خدا را شکر امروز پیج اینستاگرام مستر املاک دارند حتماً دوستان بروند ممد داداش را فالو بکنند و حالا فقط انرژی به اون بدهند حالا ملک هم از اون نمیخرند حداقل با کمک فالوور انشاءالله خدا به زندگیاش برکت بدهد.
سید محمد سجادی: مرسی عزیزم. ممنون از شما که وقت گذاشتید ممنون از همه دوستانی که در لایو ما آمدند و رفتند و از دوستانی که هستند از تکتکشان ممنونم از شما هم ممنونم که همین بستری را گذاشتید تا فرصتی بشود اوقات خیلی خوشی گذشت واقعاً جزء بهترین دقایقی بود که گذراندم کلی انرژی داشت خودتان فالوورهای عزیزتان آمدند و انرژی دادند استاد کرمی که افتخار دادند آمدند در لایو و واقعاً اوقات خیلی خوشی گذشت ممنونم از شما و همه دوستان .