نوشته‌ها

تجربیات تحصیل زبان انگلیسی در سیدنی استرالیا

تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا (بخش سوم)

برای تماشا بخش سوم و پایانی صحبت های من با آقای دکتر فرساد در مورد تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن فایل صوتی بخش سوم و پایانی صحبت های من با آقای دکتر فرساد در مورد تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

کاظمی: سلام به همه دوستان عزیز خیلی خوشحال هستم که با بنده همراه هستید سعید کاظمی هستم؟ به لایومان آقای دکتر تو بخش اول داستان زندگی‌شان را گفتند؛ یعنی لطف کردند از ابتدا از روستای خراشاد یک روستای کوچک زندگی‌شان را شروع کردند بعد تحصیلاتشان را شروع کردند بعد مراحل اَپلای، اَدمیشن و این‌ها را توضیح دادند.در دو لایو آخری آقای دکتر با جزئیات، خاطرات خیلی جذابیتعریف کردند. از اینکه چطوری وارد استرالیا شدند، چطوری خانه اجاره کردند، خیلی توضیحات کامل دادند.

امروز تو لایو سوم قصد داریم که در مورد تحصیل در خود دانشگاه وسترن یونیورسیتی استرالیا و راه‌های تحصیل در دانشگاه صحبت کنیم.

سلام آقای دکتر من ابتدا یک توضیح دادم در مورد لایو اول و دوم  امشب هم در خدمت آقای علی فرساد هستیم تجربیات ایشان از تحصیل زبان انگلیسی در استرالیا را بررسی خواهیم کرد خیلی جذاب آقای دکتر تعریف می‌کنند با جزئیات کامل امشب وارد دانشگاه می‌شویم دیگر در مورد خوابگاه، پرواز، ویزا تمام مراحل قبلی تو دو تا لایو قبلی صحبت کردیم امشب وارد دانشگاه می‌شویم خوابگاهتان هم عوض کردیم سر سال نو تو لایو قبلی امروز می‌رویم تو دانشگاه و توی محوطه دانشگاه دیگر از آنجا برای ما تعریف بکنید تحصیل حالا من دانه، دانه سؤال می‌کنم.

از لحظه ای که وارد دانشگاه در استرالیا شدید بفرمائید؟

دکتر: در مورد ورود به دانشگاه دیگر سال 2009 شده بود وارد دانشگاه شده بودم و آنجا محلی که اجاره کرده بودم یک ویلا بود شرایط ویزا را عرض کردم خدمت شما یک محلی بود که یک فضای بازی داشت جایی که من در این ویلا مستقر بودم یک اتاق پرایوتی (خصوصی) داشتم حدود در ابعاد پانزده متر تقریباً امکاناتش مثل آن فِلَت بود تختی داشتم، یک یخچال داشتم یک میز کاری داشتم یک کتابخانه قفسه خالی کتاب بود و آنجا ما دوازده نفر بودیم که به‌این‌ترتیب اتاق داشتیم و محیط آشپزخانه را تلویزیون را شِیر می‌کردیم. سرویس آقایان و خانم‌ها از هم مجزا بود شروع شد بعد از تعطیلات این را بگویم توی ایام تعطیلات خب من دور می‌زدم محیط‌های مختلف را دور می‌زدم آشنا بشوم با شرایط مختلف با این که هر بخشی کجاست کتابخانه کجاست مثلاً، کلاس‌ها کجا قرار دارد جا‌های مختلف را دستم بیاید.

انتخاب استاد راهنما برای تحصیل در دوره فوق لیسانس در استرالیا

بعد از تعطیلات کریسمس هم دیگر بحث تحصیل و کلاس‌ها تعریف شد و البته عنوان اولین چالش این بود که یک استاد راهنمایی برای خودمان انتخاب می‌کردیم کاری که آنجا اتفاق افتاد جریانی که برای من یک‌خرده چالشی بود این که یک لیستی از آن اساتید و آدم‌ها را به آن هِد آن سرگروه رشته ما بیوتکنولوژی بهمان داده برای گروه زبان هم همین‌طور فرقی نداشت یک هدی داشت و آن هد یک سری افراد زیرمجموعه را معرفی می‌کرد می‌گفت شما باید بروید از این پروسه‌ها از این اساتید به‌عنوان استاد راهنما بروید متقاعد کنید که بیایند و راهنمایتان بشوند خب این کار را من بخشی را از قبل انجام داده بودم و حالا دیگر می‌خواستم در واقع موضوع پروژه باهاشان تعریف کنم و ببندم و فیکس کنم برای مرحله اول که رفتم و باهاش صحبت کردم و این‌ها.

کاظمی: یک توضیح بدهم آقای دکتر عذرخواهی می‌کنم آقای دکتر دارند دوره فوق‌لیسانس شان را توضیح می‌دهند درست می‌گویم؟

دکتر: بله برای این قسمت قرار بود که بروم با اساتید صحبت کنم و دیگر آن طرح پروژه را بهشان بدهم اینجا اشتباهی که کردم این بود؛ یعنی چیزی که به من آموزش داده نشده بود و نیاز بود که آموزش بگیرم معرفی کاربردی خودم ببینید یک وقتی شما خودتان را معرفی می‌کنید یک وقتی شما شیک خودتان را معرفی می‌کنید دلچسب خودتان را معرفی می‌کنید، گرم خودتان را معرفی می‌کنید در واقع یک وقتی معرفی صرفاً به یک سلام و علیک ختم می‌شود تمام یک وقتی معرفی منجر به مباشرت می‌شود آن طرف مقابل علاقه دارد آن شماره شما را بگیرد، شماره‌اش را بدهد ایمیل بدهد بگیرد و روابط ادامه پیدا کند.

چیزی که من یاد نداشتم با وجودی که زبانم خیلی خوب بود این‌ها را بلد بودم؛ یعنی روش را بلد بودم چه است، جزئیات این کار را بلد نبودم جزئیات چه هستند؟ فرهنگ قضیه است؛ یعنی این که بروم دستم را دراز کنم خودم را معرفی کنم بعد از معرفی بروم اسم و آدرس طرف را بگیرم شروع کنم علاقه‌مندی‌هایش را پیدا کرده باشم و مطالعه کرده باشم این استاد به چه چیزی علاقه دارد اینترست (علاقه‌مندی) چه است، چه تحقیقاتی انجام داده باشد، تحقیقاتش را خوانده باشم ببینم نقاطی که کارکرده و تمرکز کرده چه هستند، نقاط ضعف احیاناً چه هست، دو تا سؤال، چند تا سؤال برای خودم از آن مقاله‌ای که این فرد نوشته طرح کنم کجا‌ها کارکرده این‌ها را ببینم و وقتی شما از فضای علاقه طرف با مخاطبتان وارد صحبت با آن می‌شوید محال عاشقتان نشود، محال است دلچسب نباشد، محال است نخواهد با شما صحبت کند و تجربیاتت را با تو شِیر کند این یک نکته،

نکته دوم ما ایرانی‌ها شنونده‌های شاید آن‌چنان خوبی نباشیم.

ببینید تکنیک‌هایش را بلد نیستیم یک خورده پَسیو منفعل گوش می‌دهیم اجزای صورت خیلی در گوش‌دادن مؤثر مهم است سر خیلی در گوش‌دادن مؤثر مهم است، ابرو‌ها خیلی مهم است پلک‌ها خیلی مهم است این نورون‌های آینه‌ای که دو نفر ردوبدل می‌کنند خیلی مهم است خب یک وقتی، یک نفری این‌طوری استیل ایستاده استیل به معنای ترجمه‌اش می‌شود خُنُک سرد ایستاده و وارد صحبت می‌شود این هم ولی خیر روحیه دارد چشمش باز است، نگاه می‌کند، با ابرو‌هایش بازی می‌کند با گونه‌هایش بازی می‌کند این شرایط را من بلد نبودم و برای من هزینه داشت یاد گرفتنش و چون تجربه بود باز هزینه‌اش بیشتر همیشه تجربه‌های هزینه‌کردن از هزینه آموزش دیدن بیشتر است و این برای من تجربه بود برای من هزینه بیشتری داشت یک استادی با من قهر کرد کامل با من کات کرد و با وجود این که جزو کسایی بود.

که من واقعاً دوست دارم باهاش کار کنم حرفه‌ای بود آدم با سوادی بود آدم با سوادی بود مقالات خیلی قوی داشت و آن را از دست دادم متأسفانه بعد هم که به‌قول‌معروف واسطه هم فرستادیم این واسطه هم نتوانست این گره را بزند بین ما و آن استاد دیگر از دست رفت؛ اما اساتید دیگری که داشتم این را بگویم این جریان ازدست‌رفتن این استاد خوب‌روی روحیه من اثر منفی گذاشت هم ازیک‌طرف عصبی شده بودم که خب وقتی شما عصبی می‌شوید باز امکان دارد کار را خراب‌تر کند از چاله می‌افتید تو چاه این یک مطلب،

مطلب دوم این که می‌خواستم بروم با همین روش مثلاً بروم یک استاد روش send to all کنم این روش را ببرم برای همه بگویم این‌طوری قبل از این که این کار را بکنم گفتم با هِد دانشگاه صحبت بکنم هِد‌های هر بخش سر‌گروه‌های هر بخشی یک معاون پژوهشی، یک معاون دانشجویی چیزی به این معنا در کنار خودشان دارند این دوستی که من تماس گرفتم خیلی جدی هم صحبت کردم گفتم ببین من الان از استرالیا آمدم الان دارم هزینه می‌دهم این چه وضعش است واقعاً این چرا این استاد مرا نپذیرفته من می‌خواهم باهاش کار بکنم و بعد حالا اشک بریزم و داد می‌زدم بعد گفت که روش را برای من بگو از من پرسید گفت خیر این به درد نمی‌خورد این‌طوری فایده ندارد بیا دفتر صحبت کنیم من را دعوت کرد دفترش گفت ببین.

کاظمی: ایرانی بودند؟

دکتر: خیر هندی بودند من را دعوت کرد دفترش گفت بیا با جزئیات می‌خواهم این فیلم را آن نقشی که آنجا بازی کردی دقیقاً مثل فیلم اینجا برای من اجرا کنی و ری‌اکشن‌ها را به من بدهی من همین کار را انجام دادم بعد ایشان یک لیستی از اشتباهات به من داد گفت زبان بدنت افتضاح است، این نحوه ارایه افتضاح است، خب آخر چرا باید با توکارند، ای بی‌مزه چرا باید با تو کارکنم گفتم خب چه‌کار کنم اشتباه چه کار کنم فکر کردم دیدم حرف‌هایش منطقی یک چند تا تکنیک و روش به من یاد داد گفتم باشد گفت ولی اینجا گوش کن الان تو لیست خودت سه، چهار تا استاد دیگر داری یک دانه، یک دانه‌ها نروی باز امروز را که فراموش کن.

می‌روی استراحت می‌کنی قشنگ ریلکس می‌شوی فردا این کاری که گفتم تمرین می‌کنی با استاد تلفنی قرار بگذار اول ایمیل بزن، بعد بهش تلفن بکن اول قرار بگذار و برو دفترش اجرا کن اجرا که کردی بعد تو بگیر و بیاور به من نشان بده ببینم توی مسیر رفتی یا خیر گفت همه را با هم یک جا نسوزان همه را گفتم باشد ولی خب این جریان این اتفاق دوم دیگر عملاً اولین و آخرین بار بود دیگر نیازی نشد که من باز بروم و این باز قهر کند و بروم سراغ استاد دیگر دو تا پروفسور خیلی عالی قرار شد توی پروژه به من تو طرحی که تعریف کردیم با هم دیگر کار کنیم و دیگر اتفاق خوبه افتاد و اتفاق خوبتر از این جریان این شد که به واسطه درمیان گذاشتن مشکل خودم با این دوست هندیمان که آنجا عرض کردم مشاور بود در واقع یک معاونتی را داشت یک ارتباط خیلی خوبی را برقرار کردیم و با هم دیگر با هم دوست شدیم و این دوستی هم خب ادامه پیدا کرد.

پیدا کردن استاد راهنما یکی از چالش های اصلی است؟

یکی از چالش‌هایی که کسایی که می‌خواهند خارج از کشور بروند و تحصیل کنند دارند پیدا کردن استاد در آن دانشگاه هدف و این که چطور آن رابطه را برقرار بکنند و خب فکر هم می‌کنم که به محض این که بروند و این معرفی را انجام بدهند قرار است آن هم بگوید بله دیگر اصلاً بیا و کجا بودی بیا و تو خودت بیا تمام در حالی که این روش را می‌بایست با احتیاط انجام بدهیم ارتباط گرفتن با استادی خارج از کشور نیاز به یک سری آموزش‌ها دارد یوتیوب یک منبعی هست که می‌تواند به شما کمک کند و فیلم‌هایی که وجود دارد ببینید اتیری‌لاید‌هایی شبیه به همین وضع و کاری که شما تو سایت خودتان انجام دادید کاری که توی این تیپلاید‌ها انجام دادید یک منبع دیگر از اطلاعات کسایی که درس خواندند و تجارب دارند به همین ترتیب است.

آن روش را یاد بگیرید آن روش سوشالایزینگ را یاد بگیریم ارتباط گیری را و بعد send to all نکنیم می‌آیند طرف مثلاً یک نامه‌ای را می‌نویسد تمام فرصت‌هایی که نه در آن دانشگاه در دنیا وجود دارد در کل کشور همه را send to all می‌کنیم نباید آن کار را بکنیم می‌گوید استاد بفرست فیدبک بگیر برانداز کن ببین که کجا اشتباه بوده، کجا نبوده چقدر توانستید نظرش را جلب کنید و تازه روش را که می‌دانی باید بروی کار را انجام بدهی وقتی که نمی‌دانی که اول باید بروی آموزش‌ها را ببینی و بعد استاد را که متعاقد کردید کار برایمان ساده می‌شود این به نظرم مهمترین شرایطی هست که ما باید توی یک دانشگاه ببینیم و شروع یک اتفاق چون بعد‌ها در ادامه آن استاد شما را به اساتیدی دیگر معرفی می‌کند به دانشجو‌های دیگر معرفی می‌کند.

هرچی باحالتر باشی، هرچی دلچسب‌تر باشی، هرچی تو دل برو تر باشی شانس ارتباطیت بیشتر می‌شود و دایره دوستانی که داری بیشتر می‌شود هرچی آنها اتفاق بیافتد شرایط برایت تحملش روانتر می‌شود دیگر کیف می‌کنی، دیگر وقتی که مثلاً دعوتت می‌کنند که مثلاً فلان کنفرانسی هست یا فلان نشستی هست یا مثلاً باربیکیو هست باربیکیو می‌گرفت برای دانشگاه‌ها دانشجو‌ها با هم ارتباط برقرار بگیرند آنجا دیگر تنها نیستی آن وسط کسی مثلاً بهت توجه نکند به هر حال درگیر کار خیر توی آن جمع حداقل سه، چهار نفر تو را می‌شناسند.

آن شناختن سه، چهار نفر فرصتی است که باز یک نتورک درست کنی با دوست‌های آنها هم دوست بشوی و در واقع گسترش پیدا کند و خطر این که هُمسِک بشوی غم غربت بگیردت دپرس بشوی برایت کمتر بشود یکی از مواردی که چالش‌هایی که باهاش سر و کار داری شش ماه اول تحصیل که معمولاً برای بعضی‌ها ممکنه دو، سه ماه طول بکشد برای بعضی‌ها ممکنه شش ماه طول بکشد یک خورده خودمانی بگویم سوسل می‌شویم یکخورده همچین صبر و تحملمان کم می‌شود تو یک نفری بهمان یک موضوع منفی بدهد که دیگر این ارتباط را کوچک بکند ممکن است قهر بکنید بیاید ایران با وجود این که کلی هزینه دادید زبان یک داستان، پذیرش یک داستان، ویزا یک داستان آن هزینه‌ها را همه را متاسفانه آن فرصت را هیفش کنیم برای این که آن فرصت حیف نشود این نکات بحث از لحاظ مباشرتی از لحاظ ارتباط گیری با استاد باید روش کار کرده بوشد.

توی ایران زبان صفر یا به قوی زیر صفر بود حالا وقتی رفتی آنجا با چه سطحی رفتی و حالا آیلتس شش و نیم، هفت گرفتی چطوری با استاد‌ها ارتباط را برقرار می‌کردید؟

دکتر: ببینید مشکل برقراری ارتباط با اساتید نیستش یعنی وقتی که شما یک سطحی از زبان دارید؛ مثلاً ممکنه یک آدمی پنج آیلتس داشته باشد ارتباط را می‌تواند با اساتید برقرار کند با محیط آکادمیک می‌تواند برقرار کند به چند علت حالا استاد از ویژگی‌هایش صبوری و درک استاد که صبر و درک را نداشته باشد خب اصلاً قطعاً یک کوئالیفای (واجد شرایط) برای یک استاد نیست این موضوع اول، موضوع دوم این که آن استاد افراد پرتلاش، افراد کارا را جذب کند و جذب تیمش بکند و از پتانسیل‌هایش استفاده بکند هدف آن هم هست؛ یعنی فکر نکنید فقط من اینجا یک تقاضا دارم خیر آن هم متقاضی افراد فعال و کوشا است حالا فقط اتفاقی که باید بیافتد این که این دو تا تقاضا توی یک مسیر قرار بگیرند و مَچ همدیگر بشوند.

خب پس اینجا وقتی که شما این سطح زبان را دارید مشکلی با آن اساتید ندارید مشکل شما با یک قسمت هم‌کلاسی‌هایتان با آن student دیگری که داریم حالا یک وقتی آن هم‌کلاسی نباشد، هم دانشگاهی باشد و با مردم و جامعه و آن شرایطی که شما با آن سروکار دارید؛ مثلاً فرض کنید خرید می‌خواهید بروید با یک فروشگاه و فرد آنجا مثلاً انگلستان می‌خواهید رفت‌وآمد کنید تو مسیری که رفت‌وآمد می‌کنید به همین ترتیب آنجاست که چالش وجود دارد و چالش برای کسایی که مثلاً آیلتس هفت دارند حتی و ممکن است که آیلتس هفت ممکن است داشته باشد، آیلتس هشت ممکن است داشته باشد حتی نه ممکن است؛ یعنی فول  مارک آیلتس آن نمره کامل آیلتس را داشته باشد.

توی محیط‌های این‌طوری چالش را خواهد داشت چرا یکی از چالش‌ها آن اِکسِنت و آن لهجه‌ای هست که تا حالا گوشش بهش آشنا نبوده و طول می‌کشد تا گوش به آن تلفظات و نوع بیان سرعت صحبت‌کردن بهش می‌گویند پِیست صحبت‌کردن و ریتم صحبت‌کردن عادت کند این یک مطلب دوم بحث فرهنگ خب فرهنگ ما که از شرایط فرهنگ پیچیده می‌آید با فرهنگ‌های آسان‌گیر یک خورده فرق دارد. یعنی هرچه که هست آسان‌گیر متفاوت است اینجا شما ممکن است از ظاهر طرف خیلی مهم باشد، ممکنه که مثلاً آن نحوه بیان برایتان خیلی مهم است اول این‌ها را برانداز بکنید ممکن است که ساعت دستش، ممکن است که کت‌وشلوار تنش، ممکن است موبایلش این‌ها خیلی برایمان مهم است به پیام بعدازاین گوش بدهید؛ اما تو فرهنگ که لوکال تکست هستند آسان‌گیر هستند شرایط برعکس اول به پیام شما گوش می‌دهد و بعد به این‌ها نگاه می‌کند.

این موارد باعث می‌شود که مثلاً در استرالیا کشور‌های پیشرفته شما پیام را نتوانی منتقل بکنی دیگر هر چه پوشیده باشی طرف برایت وای نمی‌ایستد هر ماشینی سوار بشوی دیگر طرف بهت گوش نمی‌دهد و نمی‌توانی ارتباط را خوب برقرار بکنی ارتباط بدنی را یعنی زبان بدنت درست نباشد، انتخاب واژگانت مناسب نباشد طرف دیگر حوصله ندارد وقت بگذارد راهش را می‌گیرد می‌رود این کجا اتفاق می‌افتد، این توی جامعه اتفاق می‌افتد حالا شما می‌خواهی بروی خرید بکنی شرایط فرق می‌کند این فروشنده هر کاری می‌کند که به شما بفهماند داستان از چه قرار است چرا چون می‌خواهد بفروشد؛ چون منافعش به شما گره‌خورده است؛ اما آن شخصی که توی مثلاً محیط دانشگاه در نظر بگیرید.

آن ممکن است هیچ‌وقت منافعی توی بعد اول و نگاه اول نداشته باشد که به شما گره بزند؛ بنابراین نگاه می‌کند شما نمی‌توانی پیام را منتقل بکنی ارتباط بگیری دیگر وقت ندارد، حوصله ندارد، کار دارد گرفتار است راهش را می‌گیرد می‌رود؛ بنابراین اینجا یک خورده این چالش وجود دارد چیکار بکنیم چالش حل بشود سریع‌تر بافرهنگ و لهجه سریع‌تر آشنا بشویم خب راه‌ها بسیار حالا راه‌ها اولین راه خودمان را در معرض قرار بدهیم به رادیو داخلی گوش بدهیم.

کاظمی: آقای دکتر چون من یک قولی از شما گرفتم برای آموزش اختصاصی زبان انگلیسی می‌دانم خیلی به این موضوع علاقه‌مند هستید این موضوع را بگذارید توی آن لایو خب چون من می‌خواهم از محیط دانشگاه بیرون نیایید دو موضوع را به من بدهید من دانه، دانه می‌پرسم شما یک کم جواب‌ها را کوتاه‌تر بدهید شما خیلی با جزئیات می‌گویید.

دکتر: عادت کردم دوست دارم که از جان کلام را قشنگ گفته باشم.

آیا محیطی بود توی دانشگاه در استرالیا برای کسی که بخواهد زبانش را تقویت کند؛ یعنی فضا و امکاناتی بود کسی بخواهد؟

دکتر: بله دانشگاه‌هایی که تاپ هستند همه‌شان در کنارشان یک کالجی دارند علاوه بر کالج یک انجمنی دارند که کار ایندکشن انجام می‌دهند ایندکشن چیست؟ این انجمن برای دانشجو‌های جدیدالورود طراحی شده است؛ یعنی این‌طوری نیست بگذارید مقایسه کنم شرایط ایران شما وارد دانشگاه می‌شوید و دیگر می‌گویند برو آنجا ثبت‌نام کن و خودت دیگر باید احیا کنی؛ مثلاً هر چیزی را خیر آنجا یک توری ترتیب داده می‌شود یک جلسه‌ای گذاشته می‌شود جای‌گذاری ساختمان‌ها را می‌گویند، افراد را می‌گویند.

به شما یک بروشوری می‌دهند و شما وارد یک انجمنی می‌شوید تو آن انجمن عضو می‌شوید که مثلاً فرض کنید من دانشجو سال بالاتر با کسی که فِرِش و تازه‌وارد دانشگاه شده است ارتباط می‌گیرند و آن راه و چا‌ه را بهش البته چاه که وجود ندارد راه‌ها را بهش نشان می‌دهند سریع‌تر به مقصد برسد؛ بنابراین یک انجمن این تیپی هم وجود دارد که خیلی کمک می‌کند به سریع‌تر آشنا شدن یک بخش هستش توی هر محیطی چه محیط دور باشد، چه خوابگاه باشد چه محیط دانشگاه بلافاصله این‌ها یک سیکلی را تشکیل می‌دهند یک گروهی را یک مجموعه‌ای را تشکیل می‌دهند از دوستان سریع‌تر باربیکیو مثلاً آنجا همه فرض کنید سوسیس طبخ می‌کنند به‌اتفاق دور هم میل می‌کنند خودشان هم می‌پزند گاهی این‌طور که سریع‌تر شما بخورید آشنا بشوید و از تجربیات هم استفاده بکنید.

کاظمی: ایرانی‌ها چه، ایرانی‌ها آنجا جمع بودند تو دانشگاه شما در استرالیا؟

دکتر: اگر منظورتان یک جمع اختصاصی که آمده باشند و جمع ایرانی‌ها را تشکیل داده باشند خیر اما تو جمع‌هایی که دانشگاه ترتیب داده بود ما ایرانی‌هایی داشتیم البته خب ارتباط گرفتن با ایرانی‌ها یک خورده نخیر که ارتباط گرفتن ایرانی‌ها با هم دیگر سخت ارتباط می‌گرفتند شاید؛ مثلاً آن حالت محافظه‌کار بودن را چون ما به همچنان با خودمان داشتیم خیلی به دایره دوستانمان راه نمی‌دادیم حالا نه که من هم مستثنی باشم من هم حالا این شخصیت را می‌شود گفت تا یک حدودی داشتم خیر ما چیزی به نام انجمن ایرانی‌ها نداشتیم.

کاظمی: ترم‌ها چطوری بود شما چطوری درس می‌خواندید فقط واحد پاس می‌کردید، پروژه برمی‌داشتید ترمیک بود؟

دکتر: ببینید یک نکته من اینجا بگویم نکته جذابی روش درس‌خواندن در دانشگاه‌های مخصوصاً دانشگاه‌های استرالیا سه روش داشت یک روش کورس مد دارد روش کورس مد جریانی از روش تئوری و عملی است یک چیزی شبیه ما خودمان تو دانشگاه خودمان تا حدودی می‌بینیم اینجا می‌بینیم همه بار روی دوش دانشجو آنجا خیر یک‌خرده شرایط بیشتر حفظی هست این کورس مد روش دیگر روش کورس  بای ریسرچ هست که شما می‌روید وارد فضای پروژه تحقیقاتی می‌شوید و آن کار تحقیقاتی را انجام می‌دهید و این مدل هم هستش در کشور ما و روش دیگری که تو کشور ما نیست آنرس کی اتفاق می‌افتد آنسر مثلاً برای منی که فوق‌لیسانس بودم می‌خواندم آنجا و می‌خواستم بعد ادامه تحصیل بدهم امکان‌پذیر نبود.

برای کسی بود که میاید و مقطع لیسانس را می‌خواند در مقطع لیسانس خیلی سخت‌کوش، خیلی بااستعداد و بعد آن برایش یک آفری داده می‌شود دانشگاه یک آفری به او می‌دهد که علاوه بر مجموعه مواردی مثل بورسیه و هزینه‌های تحصیلی و این‌ها بیاید آنرس بخواند بیاید فوق‌لیسانس را اسکیپ کند و نخواند و مستقیماً وارد مقطع phd بشود چرا چون آن‌قدر این آدم پر‌تلاشی است که نباید مثلاً برای گرفتن یک سری دانش‌پایه در آن مقطع وقتش هدر برود بیاید سریع‌تر کار ریسرچ انجام بدهد کار تولید علم انجام بدهد  و دانشگاه بیاید آنرس این‌طوری بهش پیشنهاد بدهد من حالت کورس مد درس می‌خواندم یعنی بخشی از درس‌ها حالت تئوری داشت؛ چون تو بخشی از تئوری هم مبانی و اصول به ما گفته می‌شد بقیه کار دیگر برعهده خودمان بود دیگر مثلاً پروژه تعریف می‌شد خودت باید بروی تحقیق بکنی بنویسی کیس استادی انجام بدهی،

عرض شود ریپورت تهیه بکنی، و تحقیقات انجام بدهی و مقالات مختلف را جا‌های مختلف بخوانی و گردآوری بکنی با استادت هی ببری بگویی این خوب است می‌گوید بله حالا درست است من تو مسیر هستم هی بیای فیدبک‌ها را بگیری تا این که درست بشوی بیای تو مسیری که مدنظر هست می‌آیی کار استاد این است که به تو بگوید درست است یا درست نیست اگر درست نیست چطوری باشد بهتر می‌شود کار استاد در اینجا این است دیگر این که شما رفته باشید به فرض کل روزت را تو کتابخانه سرکرده باشی یا تو آزمایشگاه یا جایی دیگر این‌ها دیگر همه‌اش برنامه‌ریزی خود دانشجو هستش وظیفه و کار روی خود دانشجو و من به‌صورت فول تایم واقعاً درس خواندم واقعاً سخت درس می‌خواندم.

یکی از قوی‌ترین اعضای کتابخانه بودم که همواره آن‌قدر می‌رفتم کتابخانه دوست‌هایم هم برای من کتاب‌هایی که پیدا نمی‌شد گاه، گاه برایم سفارش می‌گرفتند که می‌آمد آن کتابخانه که باز شعبه‌های دیگر دانشگاه‌های دیگر سفارش می‌گرفتند و آن می‌آمد خیلی راهنماهای کتابخانه آنجا به من کمک می‌کردند که مثلاً یک کِیس استوری برایشان تهیه می‌کردم بهشان می‌دادم یک ریپورتی تهیه می‌کردم بهشان می‌دادم می‌خواند و فیدبکش را می‌گرفتم به‌هرحال اگر تو انتخاب واژه‌ها بد رفتم واقعاً فیدبکش را داشته باشم و این شرایط من بود بسیار سخت روزی‌ده ساعت دوازده،  حتی من این را هم بگویم جالب است من آنجا کیس استادی می‌نوشتم می‌فرستادم ایران اینجا پیگیری با اساتید و این‌ها انجام می‌شد تصحیح انجام می‌شد باز دومرتبه برای من می‌فرستادند که من مطمئن بشوم از لحاظ زبانی و از لحاظ انتخاب واژه‌ها جملات خوشگل این‌ها مشکلی نداشته باشد کار الان قابل‌ارائه باشد به استادی که اینجا دارم البته از لحاظ علمی نمی‌توانستند به من کمک کنند بیشتر از لحاظ زبانی به من کمک می‌کردند که مثلاً.

کاظمی: محیط کلاس‌ها و امکانات دانشگاهتان در استرالیا هم بفرمایید حالا بگویید من سؤالم تو ذهنم هست؟

دکتر: محیط کلاس‌ها شبیه به محیط کلاس‌های ایران فرقی نداشت غالباً این بود که حالت یک سن مانند داشته باشد و از بالا صندلی‌ها بیایند آرام به‌صورت پلکانی بیاید پایین و استادکار تدریسش را انجام بدهد البته شکل و فرمش این‌طور بود من کار‌های مختلفی می‌کردم برای گرفتن مطالب آن موقع موبایل‌های نوکیا آن موقع خیلی بورس نوکیا بود و اصلاً از سامسونگ خبری نبود من بسیار عکس می‌گرفتم اسلاید به اسلاید حرکت به حرکت ضبط می‌کردم با رکوردر گوشی ضبط می‌کردم صحبت‌ها و با آن عکس‌ها کنار هم دیگر می‌گذاشتم و آن‌طوری روش می‌دیدم کلاس‌ها .

آن‌چنان تفاوتی از لحاظ فیزیکی و سخت‌افزار با کلاس‌های ما تو ایران نداشت و ندارد آن چیزی که متفاوت است و روش کار را متفاوت می‌کند برخورد اساتید است و روش تدریسشان ببینید آنجا استاد کارش میدان دادن است استاد کارش این است که به شما میدان بدهد؛ یعنی اگر قرار است شما را در یک محیط محافظت شده توی چاه بیندازد بعد شما می‌فهمید آهان اینجا چاه است؛ ولی محیط محافظت شده است؛ یعنی مثل حالت تجربه نداری که درس‌های سخت داری بگیری و بعد به مشقت بیافتی خیر آن اتفاق نمی‌افتد خیلی توی چارچوب مشخص و دارک شده‌ای حفاظت شده‌ای شما را پیش می‌برد هدایت می‌کند بعد به شما نقطه می‌دهد خیر این این‌طوری باشد بهتر است این‌طوری باشد بهتر نیست فلان کتاب را برو بخوان برای که این کار را بهتر کنی فلان کتاب را برو بخوان یا مثلاً لیست مقالات می‌دهد این مقالات را برو بخوان.

شما را کاملاً آزاد می‌گذارد همه چیز بستگی به خودت دارد و تلاشی که می‌کنی. می‌گوید من اگر به شما مثلاً این ریپورت را دادم دِدلاین آن زمان تحویل شما کی است؛ مثلاً فرض بفرمایید یک ماه دیگر تو این تاریخ مشخص تا این ساعت باید تا این ساعت شما این را آماده کنید تحویل بدهید این یک مبحث، مطلب دیگر ما در دانشگاه خودمان یک سیستم نرم‌افزاری داشتیم اسمش بود تِرن است این یعنی بگذار داخلش حالا یعنی چه دقیقاً شما وقتی مقاله‌ای را می‌نوشتید و فایل وردش را تهیه می‌کردید می‌گذاشتید داخل این نرم‌افزار این مقاله شما را با دیتا‌بیس اینترنت چک می‌کرد اگر درصد شباهت مقاله شما بیشتر از بیست درصد بود؛

یعنی میزان به‌اصطلاح دزدی ادبی میزان مطالبی که شما کپی، پیست کردید و جملات، جملات خودت نیستند بالا می‌بود و استاد مقاله را نخوانده رد می‌کرد حالا اگر این یک فیریکوئنت بود؛ یعنی به طور هی اتفاق می‌افتاد یک جلسه، یک کلاسی برایت می‌گذاشتند می‌گفت خیل خب برو پیش فلان کتابدار و آن آموزش‌ها را ببین که چطور باید رفرنس بکنی که مثلاً بگویی این مقاله را از فلان جا نوشتم و چطور باید متن و جملات خودت را بنویسی این‌ها را باید بهت می‌گفتند که چه‌کار باید بکنی و اگر که این کار تکرار می‌شد اخراج بله شما حتماً یک‌طوری هست که هی داری دزدی ادبی می‌کنی و موارد کپی پیست می‌کنی از کسای دیگر که مطلب به‌اصطلاح آن حالت اصالت ندارد و این مورد دیگری بود که شما توی بحث نوشتن می‌بایست بهش هرچه که می‌نوشتی از مقاله را رو سیستم هر طرحی که می‌نوشتی باید اینجا بررسی می‌شد.

این‌طور که درس می‌خوانیدم تو ایران عملاً فقط جزوه می‌دهند و می‌خوانی من حالا تا فوق‌لیسانسش را حالا تجربه دارم بقیه را تجربه ندارم عملاً هیچ کار علمی انجام نمی‌دهیم فقط یک سری جزوه و یک کتابی که شاید سی، چهل سال دارد هی استاد دارد می‌آورد و دارند تکرار می‌کنند؟

دکتر: آنجا فقط به شما موضوع می‌دادند موضوع این است و یک سری هدف مشخص می‌شد یک سری هدف تعریف می‌شد آیا فلان مطلب درست است، آیا این روش کار می‌کند، یا روش‌های بهبودش چیست یک فرضیه کار برایش مشخص می‌شود و اهدافی برایش مشخص می‌شود دیگر شما بودی و کار‌های ریسرچی که باید می‌رفتی انجام می‌دادی توی بحث‌های دانشگاه‌های مختلف تو ژورنال‌های مختلف و تو کتاب‌های مختلف و در واقع چیزی را تهیه می‌کردی و باز با استاد چک می‌کردی و در مسیر هستی یا نیستی.

کاظمی: آزمون هم داشتید تو پایان هر ترم برای تئوری‌ها آزمون می‌گرفتند؟

دکتر: بله یک مواردی را من یک پرفسور داشتم که جزئ پروفسور‌های برجسته دنیا هست آقای مایکل فِلکِکس ایشان بسیار سخت‌گیر بود و اصلاً عجیب، غریب نمره می‌داد؛ مثلاً اینجا بیست و پنج صدم ایشان یازده صدم هم توی برنامه‌اش داشت که به دانشجو‌ها یازده صدم هم این‌جوری نمره می‌داد ده صدم حالا ما دیگر نمی‌فهمیدیم روش نمره‌گذاری‌شان چه است این را داشتیم که از لحاظ تئوری آزمون کتبی از ما می‌گرفت.

کاظمی: خب یک بحث خیلی ذهن افرادی که علاقه‌مند این موضوع باشند مشغول داشته باشند بحث هزینه‌ها هست آقای دکتر خوابگاه توی لایو قبلی خوابگاه را خیلی با جزئیات گفتید حالا یک خلاصه‌ای از شهریه‌های دانشگاه، خوابگاه خوردوخوراک و هزینه‌های عمومی به ما بدهید حداقل چقدر یک دانشجو توی ماه هزینه دارد و بورسیه؟

دکتر: عرضم به حضور شما که بورسیه دو حالت دارد یا شما بورسیه از داخل کشور گرفتید و اینجا آن فرنچ را گرفتید و می‌روید و به‌اصطلاح هزینه‌هایتان را پرداخت می‌کنند یک وقتی خیر هزینه را آنجا به شما می‌دهند هزینه که دانشگاه بخواهد بدهد کاملاً تعریف شده است؛ یعنی شما یک خدمتی یک علمی را، یک ارزشی را ایجاد می‌کنید در قبال آن ارزشی که ایجاد می‌کنید آن دانشگاه به شما این موارد را می‌دهد؛ یعنی کار بورسیه را می‌دهد و عملاً شما کارمند دانشگاه هستید، یک‌وقت‌هایی کارگر دانشگاهید کارگر آن استادید باید کار کنید باید جان بکنی تلاش کنی نتیجه بیاوری ارزش‌آفرینی کنی و آن بورسیه را بگیری و حالا روش‌های مختلف یک وقتی دیگر سوفانتی می‌دهند که دیگر زندگی، تحصیل و همه را دارد.

یک وقتی هم خیر مثلاً یک خودش بخشی از هزینه‌ها را مثلاً تحصیل را می‌دهند زندگی با خود شما است هر طوری که شما بهتر خودتان را فروخته باشید و عقبه بهتری داشته باشید از لحاظ مقالات، بار علمی این‌ها خب موفقیتتان برای گرفتن فانت بیشتر هست این در مورد موضوع فانت که فرمودید درباره شهریه دانشگاه یک آن‌چنان به‌اصطلاح تفاوتی ندارد نسبت دانشگاه‌هایی که من مثال سیدنی را مثال می‌زنم ما مثلاً دانشگاه داریم خود همان شهر هستش دانشگاه عرضم به حضور شما که حالا در خود کشور استرالیا دانشگاه کوئینزلند را داریم دانشگاه مولژ را داریم دانشگاه‌های مختلفی دارند آن‌چنان دانشگاه‌ها سرتاسر استرالیا که نگاه می‌کنی به ایالت‌های مختلف که نگاه می‌کنی این‌ها تفاوت شهریه آن‌چنانی ندارند.

این تفاوت‌هایی جزئی هم که وجود دارد بابت آن اساتید و رنک علمی و موارد این تیپی هست که شاید وجود داشته باشد؛ ولی به طور عمومی یک چیزی حدود ده، دوازده هزار دلار هر کورسی ممکن است که هزینه بردارد شاید مثلاً بگویم هرسال این‌طوری فرض کنید هر سالی هزینه شما باشد حالا فرض کنید باز بستگی دارد به خیلی از عوامل بستگی دارد درسی عملیاتی، عملیاتی نیست ببینید؛ مثلاً فرض کنید یک ترم می‌شود دوازده هزار دلار یک ترم دیگر هم دوازده هزار دلار یک کورس یک‌ساله است می‌شود بیست و چهار دلار یک وقتی این‌طوری یک وقتی می‌بینی که به‌خاطر این کار‌های عملیاتی که دارد بیست و چهارهزار دلار می‌شود سی هزار دلار بیشتر به‌خاطر این که مثلاً فرض کنید آزمایش داشته باشید و یک سری موادی را مصرف می‌کنید و آنها هزینه‌اش را حساب می‌کنند هرچه عملیاتی‌تر باشد خب از آن طرف دیگر هزینه‌ها بیشتر است هزینه زندگی که همچنان فکر می‌کنم این جریان همچنان در استرالیا به همین روش است.

به طور اگر کسی نخواهد اگر اهل تفریحات و لاکچری زندگی‌کردن و مدل‌های خوش گذراندن و این‌ها هست به نظرم آقا نرو درس بخوان چرا می‌روی درس بخوانی؛ ولی اگر موضوع درس خواند مطرح است که باید اصول زندگی دانشجویی را رعایت کنی ماهی هزار تا هزار و دویست دلار هزینه داری از تمام هزینه‌هایی که می‌دهی هزینه اجاره‌ای که می‌دهی، هزینه رفت‌وآمد، هزینه خوردوخوراک، هزینه‌های که برای شستشو لباست و این‌ها می‌گذاری این موارد هزینه‌هایت هست خب اگر این برای یک نفر هست که حالت مجردی بشود اگر فرد متعهد باشد این هزینه‌ها دو تا دو و نیم برابر مثلاً هزار و دویست دلار سه هزار دلار آن موقع می‌شود خب به‌هرحال شما وقتی متعهد هستید.

خب نمی‌توانید شما مثلاً می‌روید دانشگاه خب نمی‌توانید همسرتان را داخل اسیر که نگرفتید همسرتان همیشه توی خانه بماند به‌هرحال یک سری تفریحاتی یک سری‌کارهایی را انجام می‌دهد پارکی یک جایی به‌هرحال یک هزینه‌های این‌طوری وجود دارد طبیعتاً هزینه دوبرابر نمی‌شود، دوبرابر و نیم می‌شود هزینه بیشتری را خواهید داشت و در مورد بیمه بخواهم خدمتتان عرض کنم بیمه یک مبلغی است که من یادم است که مبلغ ششصد دلاری برای سال بیمه دادم اگر آن فرق کرده یا فرق نکرده شرایطش نمی‌دانم ممکن است که فرق کرده باشد باتوجه‌به به اطلاعاتی که دارم ممکن است شرایط بیماری به وجود بیاید آن بیمه‌ها هم هزینه‌اش را ببرند بالاتر چون افراد بیشتری مریض می‌شوند کرونا نمونه‌اش و هزینه‌های بیمه‌ای بالاتر می‌رود این هم در مورد هزینه‌ها که فرمودید اگر احیاناً بخشی را جواب ندادم بفرمایید که خدمتتان عرض کنم.

کاظمی: یک بحثی دیگر یک سؤال دیگر حالا نسبتاً سؤال‌های آخرمان می‌شود بحث فوق‌لیسانس را که تمام کردید باز رفتید سراغ دکترا دیگر تو همان دانشگاه خب حالا یک توضیحی بدهید حالا در حد چهار، پنج دقیقه‌ای؟

دکتر: بله ببینید؛ چون من از ابتدا دیدگاه ادامه تحصیل را داشتم برنامه پروژه‌ام را طوری گذاشته بودم که قابل دنبال‌کردن باشد و قابل علمی یعنی یک مطلبی باشد که بسته نمی‌شود پروژه من روی موضوع مقاومت آنتی‌بیوتیکی بود توی رشته بیوتکنولوژی که می‌خواندم و استفاده از  باکتری‌های مفید هستند که برای جلوگیری از بیمار شدن و بالابردن مقاومت بدن و جلوگیری از مقاومت آنتی‌بیوتیکی یا دارو روی این جریان کار می‌کردیم که همین قضیه هم یک جریانی بود پروژه‌ای بود که باز بود خیلی جا برای کارکردن داشت؛ بنابراین این جریان به همان ترتیب ادامه پیدا کرد و به‌واسطه همان آمدم و وارد بحث ادامه تحصیل خودم شدم.

کاظمی: تجربیاتتان را از زندگی توی استرالیا خلاصه مزایا و معایب مثلاً چهار، پنج مورد خاص که مثلاً مزایای زندگی تو استرالیا بود برای معایب زندگی تو استرالیا چه بود واقعاً؟

دکتر: بله استرالیا چون یک کشور چندفرهنگی است. بسیار پذیرش دارد بسیار میزان تحمل‌پذیری برای فرهنگ‌های مختلف بالا است ببینید در محیط دانشگاه ما یک نمازخانه داشتیم، یک مسجد داشتیم و اگر کسی می‌خواست نمازخانه در اختیارش بود برای این که کسی که مسیحی بود کلیسا وجود داشت، برای آن کسی هم که اهل معبد رفتن بود معبد وجود داشت مطلبی که بسیار برای من جذاب بود بسیار برای من جذاب بود جمعه‌ها کسی با کار نداشت؛ یعنی شما اگر غیبت می‌کردید کسی این غیبت را لحاظ نمی‌کرد چرا چون می‌گفتند خیل خب مسلمان‌ها باید بروند یک سری مناسک نمازجمعه دارند می‌روند آنجا و برنامه برای خودشان دارند و بنابراین روز جمعه خب برای برنامه‌ریزی مسلمان‌ها حل کرده بودند.

و یک مسجد بامزه هم توی محله آبرن ما داریم جزئ مساجد خیلی معروف هست در استرالیا خب کسی می‌خواست برود و عبادت کند دستش باز بود بسیار تحول‌پذیری‌شان بالا است بسیار می‌خواهند که شما بروید و کار بکنید نژادپرستی در استرالیا به‌شدت مورد تنبیه قرار می‌گیرد به‌شدت محکوم است و بنابراین موضوعی است که بسیار زندگی‌کردن راحت می‌کند شما به‌هیچ‌عنوان به رنگ، به دین، به قواعد مختلف این‌طوری حق ندارید کار داشته باشید، حق ندارید ایراد بگیرید انتقاد کنید به‌خاطر این که این‌ها موارد خصوصی هر نفر و باید مورد احترام قرار بگیرد بسیار استرالیا بسیار راست‌گو هستند و بسیار سمی هستند مطلب بسیار جالبی که ما هر جا تو خیابان قدم می‌زنیم محال ممکن است دو نفر از کنار هم رد بشوند و ما ایرانی‌ها این عادت را نداریم؛

اما این در استرالیا جاافتاده کسی که می‌آید به شما نزدیک می‌شود چشمش تو چشم شما افتاد لبخند می‌زند جوری هم لبخند می‌زند قرار گذاشته است اصلاً با خودش طوری هم لبخند می‌زند که شما را هم به لبخند وادار کند و این جزو شخصیتشان است مطلب دیگر بگویم شما تو استرالیا نمی‌توانید. هرجایی سیگار بکشید برای سیگارکشیدن محل مخصوص وجود دارد و باید حتماً توی این فاصله مثلاً صد متر باشی که سیگار بکشی بعد از آن فاصله صد متر که رد شدی سیگار کسی دستت ببیند جریمه می‌شوی این نکته بسیار مهمی کسی حق ندارد به بچه‌ها به سنین  پایین اصلاً سیگار بفروشد حق ندارد سیستم کاملاً کارش بسیار مشخص است تو فروشگاه‌هایی که مواد نوشیدنی الکلی می‌فروشند آنها زیر یک سنی اصلاً راهشان نمی‌دهند که وارد آن فروشگاه بشوند همه این‌ها را از لحاظ تربیتی دیدند و کسی اجازه ندارد غیر از سن قانونی وارد آن فروشگاه بشود حالا چه برسد که مثلاً بخواهد مثلاً فرض کنید که مواد الکلی بخرد و از لحاظ امنیت سیدنی جزئ ایمن‌ترین کشور‌های دنیا توی بخش‌های اول دنیا هست از لحاظ جرم و جنایت درش شما پلیس در آنجا نمی‌بینید و خودش نشان‌دهنده این است که امنیت بالا است.

برای ما ایرانی‌ها اگر بخواهم نکته منفی بگویم مواردی که بسیار شخصی است دیگر از نگاه من شاید بومی استرالیا باشد همین که شما خیلی رفت‌وآمد بکنید خب آن سخت دیگر سخت به معنی دور دیگر و کلی باید تو راه و پرواز و این‌ها باشی یک نکته دیگر هم شاید در زندگی اثر داشته باشد خود سیدنی و خود کشور استرالیا در جایی واقع شده که به‌اصطلاح به ما این نکته را خیلی تذکر می‌دادند که به‌اصطلاح از طرف تابش نور خورشید طوری است که از میزان رِیت اشعه خوبی در آنجا بالا است خیلی سفارش می‌کردند که حتماً ضدآفتاب استفاده بکنید حتماً عینک یو وی استفاده بکنید این‌ها مواردی هست که خیلی سفارش می‌شد استرالیایی‌ها این را هم تو لایو بعدی هم گفته بودم ناهار نمی‌خورند و ناهار میوه‌شان به جاش شام را زود می‌خورند به نظرم این یک خودش باعث می‌شود که آدم بداند یک لایو استایل سالمی دارند و البته که ما بگویم که ما چاق‌هایی در استرالیا دیدم که در ایران نمی‌بینیم.

البته این نکته فراموش نشود این از لحاظ تفاوت عرض کردم از لحاظ یک خط بهش می‌گویند اُبیسیت این اُبیسیتی یک بیماری هم اساساً محسوب می‌شود یک ربطی به لایف‌استایل ندارد قطعاً ولی موارد این‌طوری را هم داشتیم در کنارش این را عرض کردم لایف‌استایل سالمی داشتند به این معنی نیست که آقا شما آنجا چاق اصلاً نمی‌بینید این معنایش این نمی‌شود البته توی عمومی و استرالیایی‌ها بسیار خانواده شلوغ و پر‌جمعیتی دارند و استرالیایی‌ها بسیار قوانین حمایتی برای خانم‌ها دارند و خصوصاً اگر خانم مادر باشد دیگر یک دولت استرالیا مثل کوه پشتش است و حمایتش می‌کند از بچه‌اش مراقبت می‌کند خانواده‌ها هم بسیار پرجمعیت هستند چرا که امتیاز داده می‌شود امتیاز داده می‌شود نسبت به بچه در استرالیا و نگرششان این است که جمعیت را جوان نگهدارند به‌طورکلی نکات مثبت و منفی و بعضی‌هایی که استرالیا به ذهنم می‌رسد درهرصورت.

کاظمی: چه شد بعد از پانزده سال درس و تحصیل توی استرالیا به ایران برگشتید الان به چه کاری مشغول هستید؟

دکتر: بله من البته از استرالیا برگشتم؛ چون که می‌خواستم برای ادامه تحصیل انگلستان بروم این یک بحث داستان و پذیرش هم گرفته بود که مثلاً phd را آنجا بخوانم دیگر همین را داشتم اصلاً تو کیفم یک phd خواندن در که کلاً در انگلستان یک اتفاق سفارت افتاد و موضوع انگلستان را کلاً منتفی شد بحثش و بنابراین بحث که اصلاً نرفتم از استرالیا با وجود این که دوست داشتم ادامه تحصیل اروپا باشم و نشد این بود که دیگر فضای استرالیا راضی‌ام  نمی‌کرد و به‌طورکلی استرالیا که با وجود تمام امکانات برگشتم خب.

خاطر زندگی شخصی خودم بود و به‌خاطر همسر و پسرم بود که پسرم داشت به دنیا می‌آمد و شرایط این‌طوری داشت بعد هم که دیگر شرایط به‌اصطلاح پدر شدم و مسئولیت‌های پدر یعنی یک‌طوری شد که از یک جایی به بعد تصمیم گرفتم تو ایران بمانم البته که این را فراموش نشود چه تو مقطع فوق‌لیسانس وقتی می‌خواستم استرالیا را ترک کنم و به بعدش اساتید من خیلی اصرار می‌کردند که خانواده‌ات را بیاور و اینجا باشید و این‌ها که خب حالا شرایطی بود که نشد همه‌مان برویم آنجا ساکن بشویم از این‌طرف دیگر بگویم، نگویم زور خانممان زیاد بود و زیادتر و من هم عاشق و تسلیم و دیگر تصمیم گرفتم ایران زندگی بکنم و ادامه بدهم.

کاظمی: خب الان به چه کاری مشغول هستید؟

دکتر: در حال حاضر را خدمت شما بخواهم بگویم یک خورده نیاز به مقدمه‌ای دارد به‌طورکلی من تو آموزشم تو بخش کلی کار ما یک هُلدینگ آموزشی داریم حالا آموزش توی حوزه زبان انگلیسی و کار‌های آیلتس یک بخش است ما تافل آموزش نمی‌دهیم به طور تخصصی زبان مکالمه زبان انگلیسی و آیلتس را کار می‌کنیم توکار فضای آموزشی هستیم آن که بحث زبان تو همه سنین تو بخش‌های مختلف همکاران من البته دارند و خارج از بحث زبان انگلیسی یک بخش یک هُلدینگ آموزش تجارت بین‌الملل را پوشش می‌دهد.

آموزش تجارت بین‌الملل و دادن خدمات میدانی و خدمات کاربردی توی آن حوزه است به تجار، مدیران و صاحبان کسب‌وکار به‌طورکلی موضوع زبانمان سایت مخصوص به خودش را دارد. تو حوزه زبان انگلیسی هم مؤسسه زبان فرزاد هست که فعالیت می‌کند تو بخش آنلاین هم ENGLISHFORUNI.COM  را برای آموزش‌های آنلاینمان خودمان  داریم که توی بحث‌های مختلف آموزشی هستش و بحث تولیدی‌مان که البته جزئ هُلدینگ‌های از مواردی هست که تازه به این هُلدینگ اضافه شده عمر اگر به طور تخصصی یک چیزی حدود یک سال دارد از خود سایت حدود شش ماه دارد می‌گذرد؛ اما از دوره‌هایی که با طراحی و این‌ها بخواهیم در نظر بگیریم می‌شود یک سال تمرکز این بر روی حوزه تجارت بین‌الملل و بحث‌های صادرات و آموزش‌های مربوط به تجارت هست تجارت بین‌الملل به طور خاص مارکتینگ بین‌الملل تو بخواهی در کشور‌های خارج از ایران در واقع فعالیت بکنی.

کاظمی: خب حالا قولش هم از شما گرفتم برای بحث لایو که چطوری انگلیسی یاد بگیریم چون می‌دانم شما این کار را خیلی به طور تخصصی و با عشق انجام می‌دهید؟ حتی دوره‌هایتان هم دیدم خیلی جالب بود توی سایت تضمین می‌کنید آموزش‌ها را آن دوره کاملتان را تضمین می‌کنید و ضمانت بازگشت پول هم دارید.

دکتر: ما ضمانت بازگشت وجه بدون قیدوشرط داریم بدون سؤال داریم؛ یعنی شما می‌آیید یک ترم را ده جلسه فرض کنید دوره میکرو جز دوره‌های خاصی هست که به‌خاطر سیستم آموزشی ارزان هم البته نیست و بااین‌وجود دوستی میاید یک ترم ده جلسه‌ای را شرکت می‌کند ناراضی بود از دانشجو نمی‌پرسیم که فقط اعلام می‌کند که ناراضی است صددرصد وجه را بهش برگشت می‌دهیم آن جزواتی که هم گفتیم و آن آموزشی هم که دادیم موارد مختلفی هم که بهش کمک کردیم هم در قبالش ادعایی نداریم صددرصد وجه را بدون پرسیدن کوچک‌ترین سؤال جزئ ارزش‌هایمان هست که کسی که آمده و نتوانسته آن‌طور که باید ارزش برایش ایجاد کنیم صددرصد وجه را بهش برگشت می‌دهیم.

کاظمی: خب تو لایو بعدی در مورد این که چگونه باید زبان انگلیسی یاد بگیریم و چرا ما تو ایران زبان انگلیسی را خوب یاد نمی‌گیریم رو این بحث‌ها خیلی با جزئیات بحث خواهیم کرد خیلی لطف کردید تجربیاتی را در اختیار من گذاشتید.

دکتر: زنده باشید شب خوبی داشته باشید. برای ارتباط با آقای دکتر فرساد و استفاده از دوره های تخصصی، فشرده و تضمینی آموزش زبان انگلیسی و آمادگی آزمون آیلتس آقای دکتر علی فرساد حتما توصیه می کنم. از سایت آقای دکتر بازدید بفرمائید. و برای اخذ مشاوره و تعیین سطح رایگان به آقای دکتر پیام بدهید. راه دسترسی به آقای دکتر از طریق سایت https://englishforuni.com/

تحصیل زبان در سیدنی

تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا (بخش دوم)

برای تماشا بخش دوم صحبت های من با آقای دکتر فرساد در مورد تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن فایل صوتی بخش دوم صحبت های من با آقای دکتر فرساد در مورد تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سلام به همه دوستان عزیز سعید کاظمی هستم و امشب باز در مورد بخش دوم تجربیات تحصیل زبان انگلیسی آقای دکتر علی فرساد می‌خواهیم با هم صحبت بکنیم . آقای دکتر را به لایومان اضافه بکنم تو بخش قبلی ما در مورد این که آقای دکتر چگونه از یک روستای کوچک توی خراسان جنوبی شروع نمودند به تحصیل دبیرستانشان کجا توی این راه تحصیل افتادند صحبت کردیم.

کاظمی: شبتان به خیر یک خلاصه سریع از بخش اول گفتم و به آنجا رسیدیم برای تحصیل شما تو استرالیا که وارد فرودگاه سیدنی شدید اگر نکته‌ای مانده از بخش قبل نکات را بفرمایید تا برویم توی بخش دوم ورود به خوابگاه تحصیل و دانشگاه و این‌ها؟

دکتر: متشکرم شب شما هم بخیر باشد در خدمتتان هستم بسیار خب در قسمت قبل برای تحصیل در خارج از کشور گفتیم که اولین نکته هدف هست که هدف مشخصی داشته باشیم و بر اساس هدف رشته تحصیلی‌مان را انتخاب بکنیم و با توجه به رشته تحصیلی کشور و دانشگاه را انتخاب می‌کنیم البته در انتخاب دانشگاه یک، دو نکته که خوب است دوستان بدانند ازش استفاده بکنند باید رنکینگ دانشگاه را در نظر بگیریم این که دانشگاه که می‌خواهیم در آن تحصیل کنیم از جزئ دانشگاه‌های ممتاز باشد از رنکینگ خوبی برخوردار بالایی برخوردار باشد دانشگاه عالی باشد.

خصوصاً اگر که هدف تحصیل دارید و می‌خواهید مجدد به داخل ایران برگردید و آنجا از شرایط ارزیابی استفاده بکنید ارزیابی مدارک تحصیلی‌تان استفاده بکنید حتماً می‌بایست کتاب ارزشیابی را از سایت دانش‌آموختگان حتماً دریافت بکنید و آنجا در واقع بررسی بکنید چه دانشگاه‌هایی در رتبه ممتاز قرار گرفتند، چه دانشگاه‌هایی در رتبه خوب قرار گرفتند و چه دانشگاه‌هایی رتبه متوسط دارند توجه داشته باشید این که مثلاً کسی که در دانشگاه متوسط و خوب تحصیل می‌کند اگر در مقطع phd یا دکترا درس‌خوانده باشد مدرکش نخواهد شد و مدرکش یک گِرِید پایین‌تر و یک لِوِل پایین‌تر ارزیابی می‌شود؛ مثلاً فوق‌لیسانس ارزیابی می‌شود؛

بنابراین این نکته‌ای هست که بسیار مهم است اسم سایت را هم بخواهم ببرم هست grad.saorg.ir عرض شود در سایت دانش‌آموختگان می‌رویم و در کتاب ارزشیابی آن دانشگاه هدفی را که انتخاب کردیم بر اساس کشور و سال طبقه‌بندی دارد که سال‌های مختلف این طبقه‌بندی فرق کرده و حتماً می‌بایست مطمئن بشویم از دانشگاهی که انتخاب کردیم خصوصاً اگر هدفمان برگشت به ایران باشد و ادامه همکاری با مثلاً مؤسسات و مؤسسات آموزشی دانشگاه‌های داخلی خب این نکاتی بود که در لایو پیش گفتیم دو تا نکته هم اضافه کردم خدمتتان و حالا می‌فرمایید در لایو امشب.

کاظمی: خب از تهران سوار هواپیما شدید به مقصد سیدنی استرالیا و از آنجا احساستان را بگویید؟

دکتر: آهان بله ببینید بگذارید قبل از این که موضوع هواپیما را بگویم چند تا نکته هم در مورد انتخاب پرواز بگوییم ببینید ما برای این که بخواهیم برویم آن طرف دنیا حالا استرالیا، یا آمریکا، یا کانادا می‌بایست که به این چند تا نکته دقت کنیم اولاً این که شما پرواز مستقیم از ایران ندارید؛ بنابراین با توجه به استاپی که خواهید داشت می‌توانید یک پرواز دومی را دارید در بین راه که باید تعویض کنیم به آن پرواز این خیلی مهم است که پرواز دوم را از کجا انتخاب می‌کنیم؛ مثلاً اشتباهی که خود بنده کردم من از طریق امارات می‌خواستم بروم به استرالیا در دفعه اول خب از ایران از تهران یک پرواز دو ساعته داشتم به دُبِی و از دُبِی یک پرواز هجده ساعته داشتم به سیدنی خب حساب بفرمایید.

هجده ساعت شما روی یک صندلی این‌طوری نشسته باشید و عملاً آن‌چنان نمی‌توانید خب تکان بخورید یا مثلاً حرکتی بکنید گرچه که داخل پرواز داخل پرواز طولانی به ما جوراب واریس می‌دهند حتماً باید جوراب‌های خودمان را تعویض بکنیم دربیاوریم و آن جوراب‌ها بپوشیم؛ چون یک خورده خاصیت کشی دارد به پا‌ها کمک می‌کند راحت‌تر است؛ اما همین پرواز را بعد که یاد گرفتم پرواز را از مالزی می‌رفتم؛ یعنی از اینجا می‌رفتم کوالالامپور از کوالالامپور یک استاپ هفت، هشت ساعت که باشد اِیرلاین به ما هتل می‌دهد داخل فرودگاه یک هتل را استفاده می‌کردم؛ مثلاً صبح می‌رسیدم کوالالامپور هفت شب، هشت شب پرواز داشتم این فاصله را استراحت خیلی خوب می‌توانی داخل فرودگاه کوالالامپور بکنی حتی من کوالالامپور را همین‌طوری گشتم؛ یعنی همین فاصله بین دو پرواز از فرصت استفاده می‌کردم می‌رفتم گشت یا مثلاً پرواز تایی را انتخاب می‌کنی به مقصد تایلند و از آنجا دوباره مسیر نصف می‌شود این‌طوری دیگر نیاز نیست هفده، هجده ساعت توی پرواز باشی تا این که به استرالیا برسی قطعاً برای کانادا و آمریکا هم هم‌چین روش‌هایی وجود دارد در انتخاب پرواز را باید دقت کنی و انتخاب مسیر نکته دیگری که خوبه بهش توجه کنیم.

آب و هوا استرالیا چگونه است؟

آب‌وهوا استرالیا چون در نیمه جنوبی قرار دارد و در حال حاضر که ما در ایران تابستان داریم آنجا زمستان است حالا توجه کنید که من اصلاً این موضوع را نمی‌دانستم و به من گفته نشده بود یک داخل خود پرواز خب اینجا زمستان بود و برف نشسته بود لباس گرم پوشیده بودم ژاکت پوشیده بودم و ضمن این که کت‌وشلوار هم پوشیده بودم باز برای احتیاط پالتوم هم دستم بود که همراه با آن کیف‌دستی‌ام داخل آن صندوق بالای سر هواپیما که وسایل را می‌گذاریم حالا وارد فرودگاه استرالیا شدم باد گرم شرجی می‌خورد. توی صورتم وای زمستان کو چرا اینجا این‌طوری بنابراین موضوع چک کردن آب‌وهوا و دما موضوعی است که حتماً باید موردتوجه قرار بدهیم روی لباسمان هم تأثیر می‌گذارد.

البته بستگی دارد استرالیا جای سرد هم دارد جای گرم هم دارد؛ اما در خصوص سیدنی بخواهم خدمتتان عرض بکنم سیدنی اصلاً برف ندارد و یک آب‌وهوایی را مثل کیش شما در نظر بگیرید شبیه کیش البته آن موقع گرما شرجی بودنش مثل کیش نیست سیدنی این‌جوری مثل کیش تعداد شرجی بودن ندارد؛ اما برای من هیچ‌وقت بیشتر از یک کتی تو زمستان نپوشیدم؛ یعنی مثلاً هوا آن‌قدر در سیدنی سرد نبود که بخواهی ژاکت بپوشی و مثلاً چند تا همه‌اش بپوشی درصورتی‌که ملبورن شرایط متفاوتی دارد؛ بنابراین جا به جای استرالیا را کسی بخواهد مسافرت بکند بسیار پهناور است سه برابر وسعت ایران است و می‌بایست آب‌وهوای همان منطقه را ما چک بکنیم.

بحث پوشش لباس برای دانشجو در استرالیا؟

نکته بعدی در مورد آن کد لباسی که ما انتخاب می‌کنیم برای پوشیدن است. ببینید من از ایران که می‌خواستم بروم به توصیه پدرم ایشان بسیار مسافرت خارجی رفته است و مدل لباس پوشیدن ما هم این‌طوری که من خدمت شما رسیدم به همین ترتیب است بیشتر توی موارد و جلسات این‌طوری ایشان بسیار توصیه کرد که حتماً کت‌وشلوار بپوشم لباس رسمی داشته باشیم و من با لباس رسمی آنجا که مثلاً فرودگاه دروغ چرا دبی را که رد کردم آنجا کراوات نزده بودم آنجا کراوات هم زدم و داشتم می‌رفتم که برسم به فرودگاه سیدنی وارد فرودگاه سیدنی که شدم؛

یعنی از پرواز که شروع کردم پیاده‌شدن کاملاً نگاه‌ها روی من بود؛ یعنی این‌ها را قشنگ احساس می‌کردم که چشم‌ها دنبال من است چرا چون من کت‌وشلوار پوشیده بودم لباس رسمی تابستان لباس رسمی کت‌وشلوار و کراوات لباس رسمی و تابستان حالا بقیه چه پوشیده بودند این را هم بگویم آنها تیشرت و شلوارک پوشیده بودند حالا خانم و آقا تیشرت و شلوارک نگاهشان این بود که این حتماً یک fbi مثلاً پلیس است لباس رسمی در یک شرایط غیررسمی بنابراین وقتی که ما یک شرایط این‌طوری را و موارد پروازی را داریم حتماً لباس راحت بپوشید فرقی هم نمی‌کند که شما کجا می‌خواهید مسافرت کنید می‌خواهید. امارات مسافرت کنید همین نزدیک خودمان یا مثلاً پرواز‌های دور مووضع لباس موضوع‌هایی است که به‌این‌ترتیب مهم است آب‌وهوا را هم‌خدمتتان عرض کردم.

نحوه انتقال پول به استرالیا چگونه بود؟

در مورد پول خدمتتان بگویم در مورد پول آن زمانی که بنده مسافرت می‌کردم سوییفت باز بود و ما مشکل تحریم‌ها را نداشتیم؛ بنابراین شما تو یک بازه بیست‌وچهارساعته می‌توانستید پول انتقال بدهید از هر صرافی و بانکی در ایران به هر بانکی در استرالیا در آن شرایط باز وقتی اول وارد آن کشور می‌شوی نیاز به پول نقد داری و نیاز داری به‌هرحال یک مبلغی همراه ببری؛ ولی موضوع همراه بردن پول یک تجربه خیلی عالی پدرم به من دادند این بود که ایشان گفتند این یک شلوارکی یک جیبی برایش درست کن و این شلوارک را زیر شلوار خودت بپوش و تو آن جیبی که هست این مبلغ پول را بگذار این خیلی واقعاً سِیف بود واقعاً من خیالم راحت بود حالا اتفاقی که برای من افتاد.

من پول را گذاشته بودم حدود ده، پانزده هزار دلار با خودم پول داشتم آن را گذاشته بودم توی جیب آن شلوارک و توی پرواز توی گِیت امنیت پرواز فرودگاه امام تهران آن افسر این قلمبه چیه اینجا است این چیه است بعد بهش گفتم که این پول است گفت ببینم پول گفتم ببخشید من باید کمربندم را باز کنم آن شلوارک این‌طوری بعد گفت خب این کنار بایست گِیت اول بود؛ یعنی گیت نیرو انتظامی بود می‌دانید ما داخل فرودگاه ایران دو تا گِیت داریم یکی مال نیروی انتظامی، یکی مال دوستان سپاه و توی آنجا من درآوردم و نشانش دادم گفت اُه چقدر پول با خودت داری چه خبر است گفتم که گفتم ببین من این را بهش نشان دادم گفتم دارم می‌روم استرالیا و پرواز به سیدنی به‌خاطر این دانشجو هستم.

گفت خیر این مقدار پول تو نمی‌توانی با خودت ببری حداکثر سه هزار یا اشتباه نکنم پنج هزار دلار نمی‌توانی این را با خودت ببری برو فلان جا آنجا نامه پر کن کاغذ پر کن من خدایا چیکار کنم پول را باید ببرم بروم آنجا کاغذ پر کنم یک خورده آنجا کنار و ایستادم غمناک بودم با خودم فکر می‌کردم که چیکار باید بکنم طرف نگاه کرد دید من نمی‌روم آنجا کنار و ایستادم نمی‌روم یک خورده حتماً دلش به حال من سوخت گفت پول‌ها را یک جا دیگر بگذار بیا برو من آنجا جای پول‌ها را عوض کردم چون می‌دانستم گِیت بعدی گِیت بعدی آن گِیت امنیت پرواز سپاه دیگر خب پول را شما بین لباست بگذاری و مثلاً توی کیفت بگذاری بابت پول که بابت کاغذ که کسی بهت گیر نمی‌دهد مبلغش چون آنجا بالابود مورد داشت حالا اتفاقی که افتاد رفتم گذاشتم داخل کیفم رفتم گِیت سپاه را رد کردم بعد دوباره پول‌ها را برداشتم گذاشتم داخل همان جیب امن همان گاو‌صندوق مخصوصی که پدر بهم داده بود این در مورد شرایط پول بود.

کاظمی: من هم تجربه مشابه دارم آقای دکتر سفر کوله‌پشتی رفتم هند را که داشتم می‌گشتم خب واقعاً خیلی به من توصیه کردند آن زمان پانزده، شانزده سال پیش بود من هم در سفر هند یک مایو زیر شلوارم پوشیده بودم پول‌ها را آنجا گذاشته بودم دو نفر بودیم دو بخش کرده بودیم که اگر هر کداممان هم و خیلی هم به ما توصیه می‌کردند تو قطار‌های هند از دست کسی چیزی نگیرید خب البته همه‌اش هم واقعیت ندارد دوست‌های خوبی هم تو قطار پیدا کردیم بفرمایید.

دکتر: این در مورد موضوع پول اما موضوع پول یک داستان دیگر هم دارد وقتی شما می‌خواهید از ایران به کشوری مثل مالزی سفر کنید یا کشوری مثل استرالیا و آمریکا این‌ها سفر کنید داخل پرواز نزدیک فرودگاه که شدید؛ یعنی دیگر اَپروچ کردید نزدیک که شدید یک کارت دیگر به شما داده می‌شود تحت فرم عوارض تو این فرم عوارض یکی از نکاتی که وجود دارد از شما می‌خواهد بنویسید که چه مقدار پول همراه دارید اگر اسلحه البته در مورد آمریکا خب شرایط فرق می‌کند شما اسلحه می‌توانید همراه داشته باشید اگر مجوز دارید می‌توانید همراه داشته باشید اگر اسلحه‌داری بنویس اگر شما چیزی داخل احیاناً توی فروشگاه داخل پرواز خریدید باید یادداشت بشود.

داخل آن فرم مثلاً هر وسیله‌ای ممکن است می‌تواند باشد ممکنه یکی بخواهد نوشیدنی مثلاً  سن ‌ایچ بخرد برای خودش بنابراین اینجا داخل فرم آن را  گزارش می‌کند که من این موارد را دارم این پول را دارم و یا این اسلحه سرد یا گرم را اینجا به‌اصطلاح ابراز می‌کند موردی که پیش آمد برای من البته من این مبلغ پول را حقیقت چون دفعه اول بود خودم را به خدای مهربان سپردم و ابراز نکردم؛ ولی خب  آنجا اگر من ابراز نمی‌کردم؛ یعنی مثلاً  آنها متوجه می‌شدند که دارم و ابراز نکرده بودم یک مقدار مشکل‌ساز می‌شود گرچه که خود کشور استرالیا کاری به شما ندارد که ابراز کنید فقط می‌خواهد آن جریانات پول‌شویی را مشخص کند یعنی می‌گویی من دانشجو هستم و این مبلغ پول را آوردم و می‌خواهم شهریه دانشگاه را پرداخت بکنم موارد حل است؛ ولی خب  من آنجا به‌شخصه ابراز نکردم خب کار بدی کردم دیگر می‌توانست مشکل‌ساز بشود.

یک داستان از عدم اظهار کالا همراه در مرز سنگاپور؟

کاظمی: برای من توی مرز سنگاپور مالزی همین اتفاق افتاد خیلی هم اذیت شدیم شاید ده ساعت معطل شدیم به‌خاطر دیکلر (اظهار) نکرده بودیم البته چون ایرانی بودیم ما را از صف جدا کردند؛ یعنی خیلی داستان شد انگشت‌نگاری و فلان ولی یک موضوع چیزی همراهمان بود یک بسته سیگار پلمب بود؛ چون تو سنگاپور خیلی حساس است به این دیگر یک پاکت حتی بود این دوست من که همراهش بود من را گفتند تو برو داخل کشور برو داخل سنگاپور من شش ساعت پایین آن پله‌ها نشسته بودم تا این دوستم بیاد دویست دلار هم جریمه بود که این دوستم خیلی با خواهش و تمنا این دانشجو بود آن هم کارت دانشجویی و فلان و این‌طرف و آن طرف راضی شدند دویست دلار جریمه نکنند.

دقت کنید استرالیا قرنطینه گیاهی دارد؟

دکتر: پس بسیار اذیت شدید بله یک نکته دیگر هم که استرالیا دارد که دانستنش خیلی لازم است این است که استرالیا قرنطینه گیاهی دارد؛ یعنی شما تو این موضوع که  اگر سوغات خشکبار همراهتان است بایستی بگویید؛ مثلاً من عناب دارم من انجیر دارم این‌ها را من اظهار کرده بودم که من این‌ها را دارم نگاه هم کرد بسته‌بندی ولی خب دید که من برای فروش نیاورده بودم من برای مصرف خودم است اجازه داد که ببرم؛ ولی خب یکی از اتفاقاتی که بعد باز برای من افتاد یک بسته‌ای از ایران می‌خواستند من را سورپرایز کنند و برام فرستادند و به من نگفتند رفت و گیر کرد و حالا باز اگر بعد بخواهی خاطره‌اش را بگویم بعد خدمتتان عرض خواهم نمود؛

برای ثبت نام دانشگاه در استرالیا بای داز طریق یک ایجنت اقدام کنید؟

بنابراین در مورد پول گفتیم در مورد آن هم‌خدمتتان عرض کردم یک نکته‌ای برای آپدیت برای دانشگاه خدمتتان عرض کنم کسایی که تازه می‌خواهند اقدام به سفر به استرالیا و علاوه بر موضوع سفر گرفتن اِدمیشن از دانشگاه، پذیرش و این‌جوری باشند در حال حاضر دانشگاه‌های استرالیا یک اِیجِنت به ایرانی‌ها معرفی می‌کنند چرا چون ایران تحریم است و به‌خاطر این موضوع تحریم شما مستقیم نمی‌توانید با دانشگاه و استاد وارد مذاکره بشوید و پروسه اَپلایتان دنبال نمی‌شود شما با دانشگاه تماس را می‌گیرید دانشگاه یک اِیجنِتی را معرفی می‌کند لینکی را به شما می‌دهد با توجه به آن لینک واردش می‌شوید یک اِیجنت مشخصی هست.

مربوط به موضوع شما ایرانی‌ها در مورد پذیرش برای دانشگاه‌های استرالیا هستش این موضوعی هست که بعد از تحریم اتفاق افتاده و ما به طور مستقیم یعنی کاری که برای این انجام دادند و مستقیماً ما با دانشگاه مکاتبه می‌کردیم و با اساتید مکاتبه می‌کردند برای پذیرش  الان با این می‌توانم بگویم این مانع را بر سر راه داریم دیگر آن هم موردی نیست اِیجنت میاد کمک می‌کند به ما برای این که پروسه اَپلای سریع‌تر پیش برود.

یک نکته در مورد هواپیما در مسیرهای طولانی؟

بسیار خب در مورد هواپیما خدمتتان بگویم در مورد مسیر حرکت عرض کردم در مورد هواپیما ببینید شما داخل هواپیما معمولاً تو ردیف که نشستید سه تا صندلی وجود دارد یا صندلی وسط نشستید، یا ویندو سیت هستید، یا آیلسیت صندلی کنار راهرو هستید حتماً به شخصیت خودتان باید نگاه کنید وضعیتی که من اصلاً انتظار آن سفر طولانی را نداشتم و به این موضوع دقت نکردم من صندلی کنار راهرو را انتخاب کردم کنار من یک خانم و آقایی نشسته بودند این دوستان می‌آمدند استرالیا که از استرالیا پرواز کنند به نیوزلند و این‌ها زیاد رفت‌وآمد می‌کردند؛

یعنی زیاد پیاده‌روی می‌کردند تو این هواپیما یعنی می‌رفتند می‌آمدند و هر باری من مجبور بودم بلند بشوم و جا بدهم که این‌ها سر جایشان بنشینند و این برای من یک‌خرده ناخوشایند بود خصوصاً این که شما دارید از آن سرگرمی هم استفاده می‌کنید؛ مثلاً فیلم دارید می‌بینید یا موزیکی دارید گوش می‌کنید مسیرتان طولانی تو پرواز این موضوع نگاه به شخصیتتان بکنید ببینید اگر زیاد اهل پا شدن و رفت‌وآمد نیستید صندلی کنار شیشه را برای خودتان بگیرید تا این که صندلی کنار راهرو را برای خودتان بگیرید خب این در مورد هواپیما اگر زبان بلد باشید این کار را می‌توانید انجام بدهید و این کار را توی قسمت چکینگ بار وقتی می‌خواهی کارت پرواز را بگیری باید انجام بدهید.

گرچه که در حال حاضر ما می‌توانیم آنلاین هم چکینگ بکنیم حتی دو، سه روز قبل از این که بخواهیم وارد پرواز بشویم یا مدت پروازمان باشد جریان چکینگ اتفاق بیافتد و صندلی موردنظر خودمان را انتخاب بکنیم پرواز من از نظر تعداد ساعت دو ساعت تا دُبِی بود و حدوداً هجده ساعت پرواز اولی که داشتم و نا‌آشنا بودم از دُبِی به سیدنی پرواز بود شرایط واقعاً سختی بود؛ یعنی حوصله خودم واقعاً سر می‌رفت گرچه که این را عرض بکنم پرواز‌های طولانی یک جیره غذایی خیلی به خصوصی تنظیم شده که شما را مجبور یک وقتی نباشی هی از سرویس بهداشتی استفاده بکنی و بسیار این جریان حالا این مثلاً چیز‌هایی که به خوردمان می‌دهند خدا می‌داند باید یک شرایطی داشت که من یادم است تو آن پرواز من اصلاً از سرویسی استفاده نکردم با وجود این که هجده ساعت روی هوا بودیم.

احساس شما در هنگام خروج از کشور چگونه بود؟

مورد بعد در مورد احساس که فرمودید احساس موقع خروج خب من خیلی بابت این جریان رفتنم خوشحال بودم؛ یعنی تدارکی هم دیده بودم مثلاً رفته بودم مو‌هایم را فَشِن کرده بودم می‌خواهم بروم استرالیا مو‌هایم را در پوست خودم نمی‌گنجیدم کت‌وشلوار و آنکات شده کفش‌های نو خلاصه سیستم کلاً یک حالت یعنی می‌خواستم ازدواج کنم همه چیز واقعاً نو‌نوار بود که می‌رفتم خیلی خوشحال بودم؛ اما در کنار این خانواده و به‌خصوص مادرم بابت این جریان ناراحت بود اشک می‌ریخت انتظار نداشت یعنی می‌روم که بروم من برعکس پدرم می‌گفت خیر این وای نمی‌ایستد این برود یک هفته برمی‌گردد این نمی‌ماند نمی‌تواند دل بکند.

خلاصه تو این جریان این شکلی من تو این شرایط ایران را ترک کردم و در مجموع احساس بسیار خوشایندی داشتم ضمن این که چون به روابط یعنی دوست دارم به آدم‌ها ارتباط بگیرم؛ مثلاً با آن دونفری که به اُکلَند می‌رفتند و کنارم نشسته بودند به نیوزلند می‌رفتم عرض کردم ما دوست صمیمی شدیم و چون روابط دوست دارم این ارتباط گرفتن را کلاً توی مسیر توی فرودگاه هم هرجایی می‌رسید برایم خوشایند بود این ارتباط با خارجی گرفتن هم لذت‌بخش بود در مورد کار‌هایی که بخواهم بگویم بهتر بود انجام می‌دادم و انجام ندادم عرض کردم مهم‌ترینش به نظرم موضوع آب‌وهوا بود و موضوع پول بود که بی‌دقتی کردم و پول را یک جایی گذاشتم که به‌هرحال جلب‌توجه می‌کرد شرایط بازرسی‌اش هم وجود نداشت؛ اما بقیه کار‌ها روی انتقال مُد نیست که بخواهم بگویم و باید انجام می‌دادم ندادم و نباید انجام می‌دادم شاید جز نباید‌ها همان بسیار رسمی پوشیدن آن‌قدر نباید رسمی می‌پوشیدم که باعث جلب‌توجه در فرودگاه سیدنی بشوم ضمن این که خب به‌هرحال چون این لباس آنکات شده‌ام که نشستی توش هجده ساعت تو هواپیما هست معذبید دیگر راحت نیستید.

کاظمی: ویزا را بفرمایید آقای دکتر ویزا مراحل گرفتنش را ویزا ورود به استرالیا اذیت شدید راحت بود

دکتر: بله توی صدور ویزا بعدازاین که شما اِدمیشن خودتان یا پذیرش خودتان را از دانشگاه گرفتید وارد سفارت می‌شوید و به‌واسطه آن اِدمیشن هست که سفارت به شما نوبت می‌دهد و نوبت مصاحبه‌ای را ترتیب می‌دهد برای من از من تلفنی مصاحبه کرد غیر از جریانی که توی ایران داشتم وقتی که گرفته بودم مصاحبه را سفارت استرالیا در عمان انجام می‌داد یک خانمی تماس گرفت خیلی هم فارس سلیسی صحبت می‌کرد چرا می‌خواهی بروی چه هدفی داری، چرا استرالیا را انتخاب کردی،

برنامه‌ات بعد از تحصیل چیه این‌طوری از من سؤال کرد و اتفاقاً توی پروسه ویزا من جزئ کسانی بودم که ویزام خیلی سریع آمد یعنی شاید حدوداً بگویم حداکثر یک ماه بیشتر نشد یا این که یک ماه کمتر موضوع ویزای من انجام شد و خیالم از بابت این که دیگر پذیرفته شدم و می‌توانم مسافرت کنم کاملاً راحت بود. ویزایی که ما می‌گیریم ویزای student visa هست برای ویزای دانشجویی کشور‌های مشترک‌المنافع و این‌طوری که من اطلاع دارم قبلاً تمام کشور‌ها مشترک‌المنافع کشور‌هایی هستند که کاملاً هستند و مربوط به مستعمره مستقیم یا غیرمستقیم انگلستان به‌حساب می‌آیند که استرالیا یکی از این کشور‌هاست.

آیا دانشجو در استرالیا اجازه کار دارد؟

این‌ها به شما روی ویزا student viSa اجازه کار می‌دهند البته بیشتر از بیست ساعت هم می‌توانید کار کنید؛ ولی کار سیاه باید انجام بدهید کار سیاه هم به کاری گفته می‌شود که چون یواشکی کار می‌کنید آن‌چنان پولی به شما داده نمی‌شود مالیاتی هم آن کارفرما از آن بابت این که شما را استخدام کرده موارد مالیاتی، موارد پرداختی را رعایت نمی‌کند و مثلاً فرض کنید یک کار ساده در استرالیا هجده دلار دستمزد داره یک کار ساده هم که خدمتتان عرض می‌کنم یک کاری که تخصص نمی‌خواهد می‌تواند چمن زدن باشد، می‌تواند تمیزکردن میز باشد، می‌تواند کار توی یک رستوران به‌عنوان یک سرور باشد ممکنه تمیزکردن سرویس‌های بهداشتی باشد تمام این کار‌ها جزئ کار‌هایی هستند.

که مهارت نمی‌خواهند و به شما اجازه کار می‌دهند اگر از طریق رسمی زبانتان خوب باشد و از طریق رسمی وارد فضای کار بشوید آن هجده دلار در ساعت را به شما پرداخت می‌شود و آن نفر هم آن کارفرمای شما هم اعلام می‌کند که من این شخص را به‌عنوان کارمند مجموعه خودم دارم شما از بیمه استفاده می‌کنید اگر خدایی ناکرده اتفاقی در محل کار برای خودتان افتاد بیمه را دارید و ازش استفاده می‌کنید و این نفر هم بهش تخفیفات مالیاتی تعلق می‌گیرد استرالیا قانونش این است هرچی کارفرما تعداد کارمندان بیشتری داشته باشد مالیات کمتری پرداخت می‌کند برعکس کشور ما است؛

بنابراین اگر مسیر را درست رفته باشید این‌طوری اگر مسیر را نادرست رفته باشی یعنی بخواهی بیشتر از بیست ساعت کارکنی یا زبانتان خوب نباشد که مجبور بشوید کار سیاه انجام بدهید این کار سیاه انجام‌دادن این استثمار کردن را هم متأسفانه ایرانی‌های خودمان هستند انجام می‌دهند؛ چون به‌هرحال شما زبان که بلد نیستید می‌روی می‌گردی یک ایرانی را پیدا می‌کنی، یک افغانستانی را پیدا می‌کنی با این شرایط متفاوت و اینجا به جای هجده دلار هشت دلار بهت می‌دهد به‌ازای هر ساعت خب خیلی تفاوت پرداخت داری بیمه نداری، هیچ بیمه مسئولیتی کارفرما در مقابل شما ندارد و البته که می‌تواند خطرساز هم باشد کمترین خطرش این است وقتی شما کار سیاه انجام می‌دهید اگر سیستم متوجه بشود؛ یعنی سیستم قانونی استرالیا متوجه بشود لطمه زیادی هم در پرونده شما در ادامه کارتان در کشور استرالیا بخواهی بعد ویزا بگیری و بخواهی بعدش اقامت استرالیا را بگیری یا سیتی‌زن بشوی این لکه‌های سیاهی هست که تو پرونده می‌ماند و خب خطراتش هم شامل حالمان می‌شود ریسک‌های فوق‌العاده بالایی دارد.

کاظمی: تو فرودگاه که رفتید ویزایتان را که ارائه دادید مشکل خاصی که پیش نیامد که؟

دکتر: ببینید سؤالات مشخصی را یک شخصی توی دفتر پلیس آنجا نشسته بهش می‌گویند. یک سری سؤالات مشخصی را از شما می‌پرسد با چه هدفی آمدی، چرا آمدی استرالیا، دفعه چندمت آمدی، کجا می‌خواهی اقامت کنی یک سری سؤالات این تیپی از همه هم فیکس است؛ یعنی ثابت است این سؤالات و آن نفری هم که نشسته آموزش‌های لازم را دیده و این سؤالات را می پرسه حالا یک وقتی یک شرایط خاصی وجود دارد توی این شرایط خاص آن فرد خاص ممکنه سؤالات بیشتری بپرسد ممکنه حتی تفتیش بدنی حتی بکند.

مثال آنها حساسیت‌هایی وجود داشته باشد که این کار را انجام بدهد؛ ولی به طور عمومی خب اتفاق خاصی در آنجا نمی‌افتد؛ یعنی همه چیز به‌صورت روال و بسیار نرمال و استاندارد هست با شما مهربان، لبخند می‌زند انتظار هم دارد که شما هم لبخند بزنید و این در واقع نرم‌های آینه‌ای شما تا لبخند می‌بینید چهره خوب می‌بینید خواه ‌ناخواه شما هم لبخند می‌زنید خیلی شما را ریلکس می‌کند و سؤالات را از شما به‌این‌ترتیب می‌پرسد و بعد این سؤالات را می پرسه عرض کردم چرا آمدی استرالیا، کجا می‌خواهی بمانی و برنامه‌ات چی هست و آیا سفر اولت است یا سفر‌های دیگری داشتی این‌ها را می‌دانه‌ها چون سفر اولی داشتی آنجا ثبت است ولی می‌پرسد مثلاً از لحاظ روانی ما را چک بکند ببیند آیا دستپاچه هستیم، نیستیم و بعد مهر می‌زند و می‌گوید بفرمایید خوش آمدید اقامت خوبی را برایتان آرزو می‌کنم و هیچ مشکل خاصی نیست و به‌شخصه هم من ندیدم هیچ مشکل خاصی در استرالیا باشد.

کاظمی: گفتید دویست دلار دادید برای یک تاکسی پانزده دلاری و شما را رساند به محوطه دانشگاه و وارد کامپوس (محوطه) دانشگاه شدید آنجا دیگر چیکار کردید خوابگاه را تحویل گرفتید؟

دکتر: ببینید من دویست دلاری که از آنجا داده بودم خب قرار بود یک کسی بیاد آنجا برای ترنسفر فرودگاه و دنبالم حالا من وارد فرودگاه شدم منتظر این آدم هستم همه تابلو گرفتند اسم‌ها روش نوشته شده من منتظر این تابلو هستم که در واقع اسمم رویش نوشته شده اسمم آنجا نیستش آنجا من مجبور شدم موبایلم را روشن کردم موبایل ایرانم را و شماره‌ای که به من داده بودند از همین در واقع رزرو تاکسی که این شماره میاد و راننده این است و می‌آید دنبالت بهش زنگ زدم حالا هی من هم به این بنده خدا زنگ می‌زنم آن تلفنش را جواب نمی‌دهد خدایا داستان چیست یک مدت گذشت تقریباً شاید زیاد منتظر ماندم.

شاید نیم ساعت به همین مدت گذشت که من نتوانستم تماس بگیرم با این راننده موردنظر و پیدایش کنم بعد از نیم ساعت، چهل دقیقه دیدم این تابلو رفت بالا و اسم من رویش است یک آقایی کت‌وشلوار آرد تازه از خواب پا شده است چشم‌هایش پف‌کرده است چهره، چهره ژاپنی، چینی دارد و به‌محض من گفتم کجایی عزیز، برادر این بنده خدا ژاپنی بود و از لحظه‌ای که من بهش گفتم؛ مثلاً کجا بودی این هی برای ما خم شده بود و به‌قول‌معروف سکوت کرده بود و می‌گفت ببخشید هی هر دو قدمی وای می‌ایستاد عذرخواهی می‌کرد دوباره می‌رفت من هم به‌خاطر این که آنجا منتظر شده بودم این چمدان سنگین را دادم بهش گفتم که حالا این را ببر بعد با هم صحبت می‌کنیم.

حالا از دستت ناراحت هستم این هم با یک حالت بنده خدا این را می‌کشید حسابی نفسش درآمده بود تا این که آن ساک ما را گذاشت توی وَنش با یک وَن هم جالب است که آمده بود و توی این وَن ما دو نفر بودیم یکی من بودم یکی هم خانم چینی بود آن خانم چینی که توی وَن نشسته بود بعداً شد هم‌کلاسیم یعنی آنجا که با هم دیگر یک سلامی گفته بودیم و این‌ها بعد این تو دانشگاه هم هم‌کلاسی هم شده بودیم حالا هم اتفاقی جالبی رخ داد ایشان من را برد آنجا و آنجا هم من وارد لابی که شدم رفتم رو میز پذیرش به محضی این که اسمم را دادم و پاسپورتم را نشان دادم گفت آقا آماده بود همه چیز آماده بود یکی را با من فرستادند تا اتاقم را به من نشان بدهد و همچنان این راننده را هم ما رد نکرده بودیم.

کمپ و خوابگاه دانشجوئی در سیدنی استرالیا؟

کمپ دانشگاه سیدنی یک‌طوری بود که خب طبقه دوم بودیم و یک چیزی حدود ده، پانزده پله را باید می‌رفتیم که به آن اتاق من می‌رسیدیم این بنده خدا ساک سنگین را آورد و وارد اتاق شدیم آنجا به من نشان دادند اتاق کامل مال خودم بود یک اتاق دوازده متری یک تخت آن گوشه داشتیم مربوط به مقطع فردی و شخصی خودم بود کس دیگری یعنی داخل اتاق نبود این‌طوری نبود که محیط خواب را ما شِیر کنیم خیر اتاق شخصاً مال خود من بود یک میز کاری داشتیم، یک میز کامپیوتری داشتیم به‌اصطلاح میز کاری که گذاشته بود یک قفسه کتابی بالای آن میز کار روی دیوار تنظیم کرده بودند فیکس شده بود و یک کمد لباس آنجا داشتیم و یک یخچال هم داشتیم یک یخچال و مینی بار خیلی کوچک هم داشتیم.

داخل آن اتاقمان آنجا آن اتاق یک فضای شِیر داشت آشپزخانه بود که دو تا یخچال ساید وایساد داشت تلویزیون کنار چسبیده به آشپزخانه به‌صورت وی‌آی‌پی گذاشته بودند یک حالت مینیمال شده بود که شما تلویزیون می‌خواستی نگاه بکنی و خود آشپزخانه هم که تجهیزات آشپزی، گاز و گاز هم آنجا برقی از برق استفاده می‌کنند خب ضریب خطر و آتش‌سوزی پایین‌تر است و دوازده تا اتاق در آنجا وجود داشت یک شش تا اتاق یک حمام و سرویس بهداشتی داشتند، یک شش تا اتاق هم یک حمام و سرویس بهداشتی داشتند آشپزخانه و اتاق تلویزیون حالت شِیر داشت بین این دوازده اتاق از شانس بد من آنجا البته این را واقعاً تعریف نکردم.

برای کسی شانس بد من آنجا با یک دوست از عربستان سعودی تو آن منطقه شِیر بود وجود داشت و یک سه، چهارتا هندی ما داشتیم این هندی‌ها ببخشید این‌طوری می‌گویم کثیف واقعاً کثیف بودند طرف فرض بفرمایید می‌رفت شامپو را استفاده می‌کرد بعد شامپو را می‌انداخت تو راهرو خب چیکار داری می‌کنی شامپو را می‌انداخت تو راهرو جایی که دوازده نفر آدم دارد رفت‌وآمد می‌کند حالا درحالی‌که سطل آشغال کنار دستش است سطل آشغال این کنار این داستان برای هندی‌ها بود و غذا‌های پر بو به قول هندو‌ها بودار این‌ها درست می‌کردند به به بیا ببین این یک داستان بعد یک دوست دیگر به ما اضافه شد بعد بلافاصله رفت حالا من چون از ایران آمده بودم و بابت این جریان خیلی اعتراض نکردم؛

چون حضور من در آنجا موقت بود من برای یک ماه و نیم، دو ماه آنجا را گرفته بودم؛ چون قصد تغییر محل داشتم آن همچون به‌خاطر این که از ایران گرفته بودم دیگر می‌خواستم مطمئن باشم که جایی دارم برای رفتن اما یک دوست دیگر آمد از چین آمد اتفاقاً آن دوستی که از چین آمد مسلمان هم بود که با هم دیگر دوست هم شدیم یک آدم فوق‌العاده تمیزی بود این فقط همیشه این دیگر این بنده خدا با هم غر می‌زدیم گفتیم آقا برای چی این‌ها این‌طوری می‌کنند، این‌ها چرا این‌طوری هستند و متأسفانه ما هیچ‌وقت خدا این آشپزخانه را تمیز ندیدیم و من هیچ‌وقت هم جلو تلویزیون من ننشستم.

واقعاً کثیف بود آنجا را چیپس می‌ریختند می‌خوردند نان اسنکی چیزی می‌ریختند بسیار کثیف یک دوست دیگر آنجا پیدا کردم چینی بود دو دوست چینی دیگر پیدا کردم آنها یک سیستم خاصی دارند توی سیستم خاص فکری داشتند یک رینگو هم‌چین فکری داشت فرقه‌شان مذهبشان تا دلتان بخواهد اهل تقلب کاری بودند؛ مثلاً فرض کنید هروقت که می‌خواستند بروند؛ مثلاً لباس هم بدهم این را بگویم که ما برای نامجویی یک اتاق نامجویی داشتیم که پول می‌انداختیم؛ مثلاً پنج دلار می‌انداختیم داخل این می‌انداختیم،

دو دلار می‌انداختیم برای خشک‌شویی و شستشو این چینی‌ها یک نِی درست کرده بودند سکه را می‌گذاشتند داخل این نِی داخل دستگاه می‌گذاشتند دستگاه روشن می‌شد و می‌کشیدند بیرون سیستم کاری‌شان به‌این‌ترتیب یعنی این دوستانی که من تو این دو ماه با آنها سروکار داشتم و بعدازاین دو ماه هم دیگر رفتم آکس فیری و چون برای دانشگاه خیلی نزدیک بود؛ یعنی پیاده دیگر می‌رفتم  نزدیک دانشگاه بود و آنجا عالی بود؛ یعنی خدمات از همه لحاظ عالی بود کِیف کردم لذت بردم آدم‌های فوق اعاده آدم‌های نیتیو فوق‌العاده نیتیو و دوست‌های خیلی خوبی و همچنان هم دوستان من هستند.

کاظمی: هزینه‌های خوابگاه د سیدنی استرالیا آن زمان چقدر بود البته سال‌ها گذشته؛ ولی خب؟

دکتر: هزینه‌ها فرقی نکرده واقعاً الان همین امروز که من دارم با شما صحبت می‌کنم دوستی برای phd می‌خواست اقدام کند برای دانشگاه ملبورن و دانشگاه سیدنی و هزینه که ما گرفتیم سی و پنج هزار دلار هزینه کل کورس می‌شد هزینه‌ها، هزینه زندگی تقریباً هزار دلار هستش همین‌الان هم در ماه عرض می‌کنم در ماه هزار دلار هستش البته اجاره خانه را شما هفتگی پرداخت می‌کنید من دویست و بیست دلار اجاره هفتگی برای این اتاق و محیط شِیر و این‌ها پرداخت می‌کردم البته چیز‌های دیگری هم داشت؛

مثلاً استخر داشت، زمین تنیس داشت چیز‌های این‌طوری داشت و این دویست دلار را برای هفته هر هفته ما این‌طوری شارژ می‌کردند ما پرداخت می‌کردیم و دوهفته یک‌بار پرداخت می‌کردیم یا آخر هفته پول پرداخت کنیم دویست و بیست دلار هر دوهفته یک‌بار پول را پرداخت می‌کردیم بعد که آشنا شدم و محیط را شناختم جایی که گرفتم و ویلا بود و فِلَت بود جای بعدی که گرفتم ویلا بود و خیلی فضای سبز و درجه یک و باحالی داشت محیط خیلی عالی داشت و نزدیک بود بسیار به دانشگاه من برای محیط دوم صد و بیست دلار در هفته پرداخت می‌کردم و آنجا چون نظافت دوره‌ای داشتند و خیلی کار‌ها رو حساب و کتاب بود و هر روز هم می‌آمدند برای نظافت خیلی تمیز بود و کسی هم می‌خواست کثیف کند بعد همه چیز تمیز و درجه یک سر جای خودش قرار می‌گرفت.

کاظمی: ببین دانشجویی من متوجه نشدم پانسیون یا خوابگاه دانشجویی مثل خوابگاه دانشجویی ایران شش نفر، چهار نفر داخلشان یا یک فضای خانگی مثل دانشگاه تهران است که اجاره می‌دهند به دانشجو‌ها؟

دکتر: بله ببینید روش‌های بسیار متفاوت هستند شما می‌توانید یک فِلَت داشته باشید مثل آن چیزی که من داشتم یک اتاقی داشتم تقریباً حدود پانزده متر و با امکاناتی که خدمتتان عرض کردم محیط آشپزخانه و سرویس‌ها شِیر بود اشتراک بود بین این دوازده نفر و این یک نمونه دیگر حالت ویلا داشت ویلا حتماً همین‌طور که خدمتتان گفتم که پله می‌خورد ویلا خیر یک فضای باز سبزی جلوش داشت و باز هم اتاقی که شما استفاده می‌کردید می‌خوابیدید پرایوت مال خودتان بود شما اتاق‌خوابتان را هیچ موقعی با کسی شِیر نمی‌کنید این قانون تمام دانشگاه‌های درجه یک‌دنیاست این مدل دوم ویلاست.

کاظمی: حتی اگر کسی هم بخواهد خوایگاه را در سیدنی استرالیا نمی‌تواند؛ با کسی به اشتراک بگذارد؟

دکتر: مگر این که شما به‌صورت خانواده به‌صورت زن و شوهر یا به‌صورت مثلاً دو نفر تقاضا بدهند این‌طوری نیست که رندوم مثلاً دارم مقایسه می‌کنم خوابگاه‌های ایران شما خوابگاه‌های ایران شاید یک‌خرده شبیه خانه یا مثلاً سربازخانه باشه یک بیست تا تخت مثلاً گذاشتند ده تا تخت گذاشتند این ده تا تخت به‌هرحال تو یک محیط خواب را دارند یکی مثلاً فرض کنید خر و پف می‌کند خب همه استفاده می‌کنند از آن شرایط اما اینجا شما محیط خوابتان متعلق به خودتان است محیطتان پرایوت اتاق مال خودتان جا‌های اشتراکی مثل آشپزخانه و سرویس را که البته سرویس بین خانم‌ها و آقایان جداست.

این‌ها شِیر می‌شوند و عرض شود این مدل ویلایی مدل دیگری داریم هُم استیل را دانشگاه به شما پیشنهاد نمی‌دهد خود شما می‌روید پیدا می‌کنید بعضاً روی بورد‌های دانشگاه یک سری تبلیغاتی را نصب می‌کنند مدل تبلیغاتشان هم این‌طوری است که یک کاغذی را شما این‌طوری می‌بینید کاغذ توضیح بالاش نوشته شده است ته کاغذ این‌طوری برش خورده است شماره نوشته شده شما آن شماره را می‌کنید و می‌برید بعد حالا تماس می‌گیرید توضیح حالا این بالا می‌دهد؛ مثلاً یک خانواده‌ای هست صبحانه را احیاناً به شما می‌دهد شام را احیاناً به شما می‌دهد استرالیایی‌ها ناهار ندارند ناهار نمی‌خورند ناهارشان یک دو تا نان سبک می‌خورند و شام را حسابی می‌خورند.

شام سر شب مثلاً سر ساعت هفت را می‌خورند حداکثر دیگر همه شام خوردند و می‌گوید که آنجا من یک اتاق به شما می‌دهم شما تو این اتاق باز هم اتاق مال خودت است محیط خواب مال خودت است برای ناهار می‌آیی سر میز با آن خانواده ناهار را با تو سرو می‌کنند پول برق را به‌صورت یک مبلغی از قبل فیکس شده می‌گیرند؛ چون به‌هرحال محاسبه‌اش غیرممکن است تلفن را حالا معمولاً این‌طوری که دیگر شما موبایل داری و تلفن بهت نمی‌دهند اگر تلفن بخواهی استفاده بکنی قبلش بهت می‌گویند که به خارج از کشور زنگ بزنی دیگر فردا ما آن فیشش را می‌گیریم که پول‌هایی که به‌هرحال صحبت کردی با ایران یا با کشور خودت باید خودت پرداخت کنی و اینجا ناهار و صبحانه را برایت سرو می‌کنند.

این حالت هُم استیلی هست که خیلی حالت قشنگی است اگر کسی بتواند بگیرد و استفاده بکند وضعیت خیلی باحالی است بیشتر توی استرالیا چینی‌ها این شرایط را داشتند و چینی‌ها این آفر را می‌دادند و باز تأکید می‌کردند که من این هُم استیل را به یک چینی می‌خواهم بدهم؛ یعنی منی که از ایران آمده بودم یا دوست دیگری که از هند و جا‌های دیگری آمده بود نمی‌توانست با این چینی برود زندگی کند بیشتر شرایط این‌جوری بود خود استرالیایی‌ها نیاز مالی نداشتند و ندارند که بخواهند هم‌چین آفر‌هایی بدهند بیشتر مهاجرین هستند که به‌هرحال می‌خواهند شرایط هزینه‌ای را یک کمکی برایشان باشد و هم‌چین آفر‌هایی برای هُم استی  HOME STAY می‌دهند. در انواع و اقسام سیستم‌های خوابگاهی،

کاظمی: حالا برویم سراغ خود دانشگاه وسترن سیدنی استرالیا؟

دکتر: قبل از این که وارد دانشگاه بشویم در مورد اساس‌کشی من یک مطلبی را خدمت شما بگویم مطلب خاصی هست مطلب جالبی من ببینید بعد از دو ماه آمدم چیکار کردم آمدم از طریق اینترنت و سایت دانشگاه آمدم این ویلا را برای خودم گرفتم که عرض کردم مبلغش هم صد و بیست دلار بود کار بدی که من کردم و نباید انجام می‌دادم موقع تخلیه را گذاشته بودم یک دوستم الان اینجا آمد حمیدرضا است اینجا هم‌کلاس بودیم با هم‌عرضم به حضور شما که حواسم را پرت کرد این حمیدرضا من آنجا یک اشتباهی که کرده بودم آمدم موقع تخلیه را گذاشته بودم عید کریسمس حالا تو این موقع من دو ماه تقریباً آبان بود که از ایران رفتم.

موقع این که مثلاً بخواهم این شیفت را بکنم از جای اول بروم جای دوم دیگر تقریباً همه‌جا تعطیل بود؛ بنابراین خودم را توی یک دردسری انداختم اما بازم رفتم بازم رفتم و ترنسفر کردم حالا تصور بفرمایید که من وقتی که آمده بودم یک لپ‌تاپ داشتم، یک کیف دستی داشتم و یک حالت کوله داشتم این سه تا داشتم از اینجا که می‌خواستم بروم این‌ها شده بود پنج، شش تا یعنی قابلمه و لوازم آشپزخانه و چاقو و این‌ها خریده بودم این‌ها شده بود پنج، شش تا خدایا این‌ها را من چطوری ببرم حالا من مشکلم چی بود؟ مشکلم این بود که باید این‌ها را می‌بردم می‌رساندم به ایستگاه اتوبوس از آن جای اول و بعد از ایستگاه اتوبوس ایستگاه مترو دو ماه است.

که آمدم توی این دو ماهی که آمدم یک مقداری حس غم غربت من را تحت‌تأثیر قرار داده بود و یک‌خرده دلم برای شرایط ایران و خانواده تنگ شده بود و جالب اینکه این هم عرض کنم روز دومی که من آمدم و وارد این خوابگاه شدم با یک خانم ایرانی آشنا شدم این خانم ایرانی دیگر بریده بود و داشت برمی‌گشت ایران می‌گفت من HOME SICK شدم بدبخت شدم، فلان شدم گریه می‌کرد و قشنگ یک روضه حسابی برایمان خواند بعد حالا این خاطره هم تو ذهنم است دو ماه گذشته خاطره نکند من هم بزند به سرم برگردم خلاصه به هر عذاب و مکافاتی بود من می‌آمدم دو تا ساکم را می‌بردم؛ مثلاً صد متر جلوتر می‌گذاشتم برمی‌گشتم دوباره این دو، سه تا ساک دیگر را می‌بردم کار من این بود تا این که هر مشقت و سختی بود من خودم را رساندم ایستگاه اتوبوس،

تو ایستگاه اتوبوس خواستم به این راننده اتوبوس بگویم که صبر کن من وسایل دارم راننده اتوبوس را متوقف کرد سطح اتوبوس را قشنگ داد پایین یعنی به‌موازات پیاده‌رو قرار گرفت خودش از پشت فرمان ببینید؛ یعنی این اتفاقاتی است که ذهن من دانشجو را نسبت به استرالیا و فرهنگش تغییر داد و باعث شد که من در آنجا ماندگار بشوم آمد چیکار کرد از پشت فرمان پیاده شد و نگاه کرد دید کدام وسیله از همه تپل طرح آن چاق تره را قشنگ انتخاب کرد سنگین هم بود برداشت و برد داخل بعد دوباره برگشت که بقیه را خیر تو را خدا من ایرانی تعارف کمکم کرد که ما وسایل را گذاشتیم داخل اتوبوس، اتوبوس‌های آنجا دو مدل صندلی دارد یک مدل صندلی به محضی که شما وارد می‌شوید  مثل یک کنار چسبیده به دیواره‌ها و وسط خالی است برای کسایی است که مثلاً با ویلچر می‌آیند، کسایی که ناتوان هستند، کسایی که احیاناً کالسکه بچه همراهشان است توی این وسط بنشینند،

و صندلی‌های مسافر اتوبوس عقب قرار دارد و شمای جوان نوشته روی شیشه‌ها برو عقب بنشین که اینجا شاید یک آدم ناتوانی یک آدم سالمندی بخواهد بنشیند راننده اتوبوس به من گفت اینجا بنشینید؛ چون وسایل زیاد داری خب جا نداری بروی روی صندلی‌ها بنشینی توی این حالت حال وسایلت را داشته باشی وسایلت را مواظبش باشی من آنجا نشستم رسیدم به‌محض این که به مقصد رسیدم به ایستگاه رسیدم تا می‌خواستم بلند بشوم یکی از وسایلم را یک توریست برداشت یکی دیگر را راننده برداشتند توریست ول کن من نبود ول کن نبود کجا می‌خواهی بروی من آن وسایل را ببرم برات خدایا این کشور به ما گفتند این‌ها کافر هستند این‌ها مسلمان نیستند این آن‌قدر مهربان بود کجا می‌خواهی بروی من وسایلت را برایت بیاورم گفتم خیر بگذار من یک چرخ پیدا می‌کنم و با چرخ این وسایل خودم را می‌برم گفت مطمئنی؟ گفتم بله مطمئنم.

من گشتم و یک چرخ از فروشگاه آنجا پیدا کردم و وسایل خودم را همه را گذاشتم داخل این چرخ و لپ‌تاپم را انداختم گردنم حالا دارم تو اینجا می‌گردم حالتی دارد که شما پله‌برقی را می‌روید پایین توی آن حالت زیرزمینش یک مسیر خیلی رفته آنجا را انتخاب می‌کنید دوباره با پله‌برقی می‌روید بالا من آنجا دنبال آسانسور می‌گشتم؛ چون با آن وسایل نمی‌توانستم پله‌برقی بروم آسانسور را پیدا نکردم و چیکار کردم رفتم با پله‌برقی این چرخ را جلو خودم گرفته بودم و خودم را محکم روی پله‌برقی که این چرخ سر نخورد یک نفری آسیب بزند خدایی ناکرده تو آن پله‌برقی آسیب بزند من آمدم آن پله‌برقی را پایین وارد قسمت  آند ریال شدم چرخ دستیم را دو قدم، سه قدم حرکت کردم.

روبه‌جلو پلیس توجهش به من جلب شد و نگاه کرد و به سمت من حرکت کرد حالا حسی که از دیدن پلیس در ایران دارم را نمی‌دانم شما هم این حس را دارید یا خیر نمی‌دانم؛ ولی من همین‌الان هم دارم بله حس نامعلومی الان پلیس بیاد و به ما گیر بدهد این آمد نزدیک چرخ من رسید تق یک احترام گذاشت صبح بخیر چطوری می‌توانم کمکت کنم برگشتم گفتم با منی گفت بله و چرخ جلو گفت که پشت سر من بیا رفتم و من آنجایی بود که آنِست داشتم ثابت باشم بلیت نخریدم همان‌طوری دیگر صاحبش با ما بود آقا پلیس با ما بود و من را برد توی پلتفرم (سکو قطار)جایی که شما پلتفرم را باید انتخاب می‌کردید و گفت که مسیرت کجاست من یادم است که قطار چهار بود گفتم که با پلتفرم چهار می‌خواهم بروم گفت.

چرا از پله‌برقی آمدی پایین و این دردسر داشت برات سخت بود با آسانسور برو و من را راهنمایی کرد به سمت آسانسور رفتیم با هم دیگر توی آسانسور آمدیم روی سکو کمک کرد وسایل را از روی چرخ گذاشتیم پایین بهش گفتم چشمت به این وسایل من باشه تا من این چرخ را برگردانم دوباره احترام گذاشت و گفت تو کنار وسایل خودت باش و من خودم چرخ را برمی‌گردانم روز خوبی داشته باشی این خاطره من را بیمه کرد؛ یعنی دیگر رفت و تمام شد این برخورد عالی  می‌گوید آقا جایی که می‌خواهی توریست‌پذیر و توریست پسند باشی باید ایجاد کنی و آنها زیرساختش را با آموزش ایجاد کردند رفتم و وارد خوابگاه منطقه جدید خودم شدم آنجا هم اتفاقاً باز تعطیل بود نگهبان بهم کمک کرد پیاده آمده بود گفت خیر شما وسایل دارید رفت وسایل را آورد وسایل را همه ریختیم تو ماشین و رفتیم جایی که این اتاق من بود پیاده‌اش کردیم سؤالی پرسیده بودید؟

کاظمی: بخش دوممان تمام شد باز هم هنوز به تحصیل و دانشگاه بازم اگر تو پانزده دقیقه بعد می‌توانید جمعش کنید یا باز هم اگر شما صلاح می‌دانید برویم بخش سه چون شما خیلی شیرین صحبت می‌کنید با تمام جزئیات خیلی جا‌ها ممکن است انسان به دردش بخورد.

کاظمی: خیلی از سؤال‌های من هنوز مانده؛ چون شما تازه‌وارد دانشگاه شدید و داستان هشت سالی که تو استرالیا بودید و درس خواندید این‌ها هم خیلی با جزئیات بحث بکنیم؛ چون خیلی مفید بود این تجربیات شما بخش به بخش مفید برای آدم‌ها نمن این کلمه دیکلر برای خود من کلمه دیکلر هیچ‌وقت از خاطرم نمی‌رود دیگر یعنی هر موقع وارد هر کشوری می‌شوم اول ممنوعه‌ها و این‌ها را نگاه می‌کنم چون می‌دانم که همین چیز هم حساسیت‌زا است حالا من هم سریع یک خاطره تعریف کنم.

مرز مالزی و سنگاپور یک پاکت پلمب این از فرودگاه دبی خریداری شده بود همین‌طوری تو ساک مانده بود یک هفته هم تو مالزی هم تو ساک مانده بود نمی‌دانستیم حالا جالبی‌اش این بود که دوستم می‌گفت حالا که از جریمه گذشت کرد؛ چون دانشجو بود گفتم آقا شش ساعت آنجا چیکار می‌کردی می‌گفت عملیات امحای این یک پاکت سیگار خودش یک پروسه اداری یک تیپ آمدند و دوربین روشن کردند و امحاش کردند و از بین برند و صورت‌جلسه خیلی طول کشید البته بهش چایی، قهوه و کیک و این‌ها هم داده بودند؛

ولی من بیرون تو رطوبت نشسته بودیم اگر شما اجازه برین ما این بخش سوم را خود تحصیل توی دانشگاه که بودیم فوق‌لیسانس، دکترا و علاقه شما به زبان انگلیسی چون من می‌دانم خیلی مسلط هستید علاقه دارید تو لایو بعدی داستان خاطراتتان را دوباره تجربیاتتان را در مورد دانشگاه ادامه بدهیم و بعد باز تو لایو‌های بعدی و بعدی می‌دانم که شما خیلی علاقه‌مند به بحث زبان انگلیسی علاقه‌مند به روش‌های آموزش نقاط ضعفش رو آنها دوباره بحث خواهیم کرد شب خوبی داشته باشید

دکتر: در خدمت شما هستم؛ چون من جزئیات را می‌گویم فکر می‌کنم که شاید ممکنه به‌هرحال زیاد من می‌گویم به بنده بگویید در خدمت شما هستم.

کاظمی: یک نکته را شما در مورد استرالیا فرمودید من تکمیلش بکنم استرالیا و نیوزلند به‌شدت به واردات گیاهان به کشور خیلی حساس هستن به‌خاطر بحث باکتریایی قارچ‌ها این‌ها که حتی تخمه‌ها، انه‌های سنگاپور هم همین‌طور است؛ یعنی رو دانه‌ها شما نمی‌توانی وارد بکنید به این راحتی‌ها چون می‌دانید این‌ها میلیون‌ها سال طبیعتشان با طبیعت بقیه دنیا فاصله داشته نوع حیات‌وحشش و طبیعتش خیلی خاص است خیلی نگران این هستند که آسیب بزند به آن کشاورزی‌شان و بحث دامپروری‌شان یعنی من این را در تکمیل صحبت‌های شما بگویم شب خوبی داشته باشید تو لایو بعدی بیشتر در مورد جزئیات تحصیل توی دانشگاه سیدنی صحبت خواهیم کرد. برای دیدن یا شنیدن سایر صحبت های من با اقای دکتر فرشاد به بخش اول و سوم صحبت ها مراجعه بفرمائید.

تجربیات تحصیل در دانشگاه وسترن سیدنی استرالیا

تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا (بخش اول)

برای تماشا بخش اول صحبت های من با آقای دکتر فرساد در مورد تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن فایل صوتی بخش اول صحبت های من با آقای دکتر فرساد در مورد تجربیات تحصیل در سیدنی استرالیا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سلام به همه دوستان عزیز سعید کاظمی هستم و امشب خوشحال هستم در خدمت شما عزیزان هستم امشب با آقای‌ دکتر‌ فرساد می‌خواهیم یک لایو خیلی خوب برویم از تحصیل زبان انگلیسی در سیدنی استرالیا من آقای دکتر را به لایو‌مان اضافه بکنم من خیلی خوشحال هستم که آقای دکتر افتخار دادند دعوت من را پذیرفتند ایشان تا مقطع دکترا زبان انگلیسی در استرالیا پیش رفتند آقای دکتر اضافه بشوند تا من در خدمتشان باشم سلام جناب دکتر خوب هستید خیلی لطف نمودید وقت گذاشتید دعوت من را قبول کردید یک معرفی اولیه بفرمایید خواهش می‌کنم خودتان را معرفی بنمایید.

دکتر: خواهش می‌کنم بنده سید علی ‌فرساد متولد خراسان جنوبی بیرجند هستم و حالا در خدمت شما هستم حالا به‌هرحال جزئیات بیشتر را اگر اجازه بدهید با سؤال‌وجواب و پاسخ پیش برویم.

کاظمی: همین‌طور هم که خدمت شما فرمودم من تو سایتم تجربیات آدم‌ها را من مستند‌سازی می‌کنم تجربیات شاید یک سال تجربیات با سال‌ها عمر یک آدم برابری بکند؛ یعنی اگر یک نفر بخواهد برود؛ مثلاً تو استرالیا تحصیل بکند شاید اگر یک سال بعد شما را ببیند خیلی می‌تواند بهش کمک بکند که یک مهاجرت تحصیلی حالا چه مهاجرت دائمی باشد چه موقت باشد.

اول خودتان را معرفی بکنید دوران تحصیلی‌تان چه شد اصلاً رفتید سراغ زبان انگلیسی؟

دکتر: بسیار خب البته شما فرمودید در مورد استرالیا مغز کلام را به دوستان البته ما در جریان می‌بودند حالا من به‌صورت یک سورپرایز آمده بودم بگویم حضورتان عرض شود یک خورده مقدمه می‌خواهم بگویم بنده تحصیلات ابتدایی را در روستای خراشاد درس خواندم روستای خوراشاد هم در واقع جزئ روستا‌های جهانی هست البته به‌واسطه صنایع‌دستی حوله‌بافی و تون‌بافی ثبت شده در یونسکو هستش تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در آنجا خواندم و در پنج سال اول ابتدایی هم مادرم معلم من بودند حسابی هم ما را زدند؛

ولی دستشان درد نکند شاید به‌خاطر همان زدن‌ها اگر نمی‌بود الان این اتفاق خوب و رضایت‌بخش برایم نمی‌افتاد بعد از آن به‌واسطه تحصیلات دبیرستان آمدم  داخل شهر یک نکته هم بگویم علت زندگی ما در روستا بیشتر فضای کاری و شغلی پدرم بود و همین‌الان مشغول هستیم دخالتی داریم  پدر که همچنان توکار تولید مرغ گوشتی و تخم‌گذار و لذا چون به محل کار و فضای کار نزدیک بود می‌شد که بنده و خواهر‌ها و برادر‌هایم در روستا که نزدیک به فارم تولیدمان هم بود آنجا مشغول به تحصیل بودیم.

بعدازاین که وارد فضای دبیرستان می‌بایست می‌شدم و خب روستا فضای دبیرستان نداشت آمدم آزمون دادم آزمون‌های مختلف تیزهوشان و نمونه دولتی و این‌ها و ترجیح دادم که در دبیرستان بروم مدرسه نمونه و ادامه درسم را در این دبیرستان در مدرسه نمونه بود و آنجا در واقع دیپلمم را گرفتم بعد از جریان دیپلم دو تا اتفاق خاص افتاد یکی از اتفاقات خاص زندگی من این بود که به‌صورت گروهی شروع کردیم با یک سری از دوستانی که درس‌خوان بودند حالا هم درس می‌خواندیم، هم نمی‌خواندیم به‌هرحال نوجوانی و انرژی جوانی آن موقع بود و از باتوجه‌به فضایی که بود با موضوع ادامه تحصیل کنکور و این‌ها بیشتر آشنا شدم؛

یعنی بیشتر مشتاق شدم که به هر نحوی شده وارد دانشگاه بشوم ضمن این که تو مدرسه نمونه معلم‌ها ما را خیلی می‌ترساندند آقا اگر دانشگاه قبول نشوید باید بروید سربازی و سربازی اِل است و فلان است این‌طوری بعد دیدم که خبری نیست دیگر، خلاصه این جریان باعث شد که همه ما را بیشتر تحت یک فشاری خودمان را گذاشتیم تا برویم و درس بخوانیم وارد دانشگاه بشویم از آنجا شد که من کلاس کنکور می‌رفتم و کلاس‌های مختلف کنکور وارد فضای کنکور شدم و از آنجا هم دانشگاه دولتی خود بیرجند را شروع کردم به خواندن و به‌عنوان شروع تحصیل در فضای مقطع مدیریت کار‌های کشاورزی باتوجه‌به آن عقبه‌ای که خدمت شما عرض نمودم.

سابقه شغلی که دوست داشتم به کار پدر بیشتر به‌اصطلاح دخالت داشته باشم و وارد فضای تحصیلی مدیریت کار‌ها شدم مدیریت کار‌های کشاورزی، دامداری و این‌ها و مقطع لیسانس را در بیرجند خواندم مقطع فوق‌لیسانس باز جزئ آن نقاط مقطع تحصیلی که تمام شد یک کاری بر گردن ما گذاشتند که الان دیگر با وضعیت خطری دیگری هست و یکی از آن موارد این شد که باز دوباره یک فشاری گذاشتند برای تحصیل و خواندن حسابی البته خب قبول شدم برای دانشگاه فوق‌لیسانس اما خدا را شکر به دلایلی چون دانشگاهی که دوست داشتم نبود دیگر ادامه تحصیل دانشگاه ندادم رفتم جای شما خالی سربازی و خدا را شکر از آن بابت می‌گویم؛ چون اگر اتفاق رفتن من به دانشگاه شاید می‌افتاد ممکن بود که دیگر فکر این که ادامه تحصیل بدهم بخواهم در خارج از کشور درس بخوانم و یک محیط تحصیلی و زندگی جدیدی را تجربه کنم.

شاید واقعاً دیگر نمی‌آمدم و مسیر عوض می‌شد؛ اما باعث شد که بروم سربازی از آنجا هم به همین قصد رفتم سربازی که پاسپورت داشته باشم برای خروج از کشور در مورد انتخاب استرالیا فرمودید انتخاب استرالیا سه دلیل داشتم و به نظرم هرکسی بخواهد استرالیا را انتخاب کند این دلایل را می‌بایست مدنظر قرار بدهد دلیل اول این که استرالیا یک کشور اصالتاً هست یک کشور چندفرهنگی نیست ما در استرالیا احساس غربت به‌هیچ‌عنوان نمی‌کنیم جالبه بدانید من خدمتتان عرض کنم از یک جایی می‌روم برای کورس زبان خب من همین  کشور  امارات هم تجربه کردم امارات هم یک کشور چندفرهنگی است؛ ولی فرهنگ‌های مختلف چون همه‌شان مهاجر هستند هوای همدیگر را دارند این ویژگی اول استرالیا بود دلیل اول، دلیل دوم استرالیا یک کشور کشاورز طور هست.

یک کشور غذا‌ساز یک کشوری که وفور مواد غذایی و محصولات کشاورزی که همواره و همچنان موردعلاقه من هست و کار داخلش انجام می‌دهم تو بحث تجارت استرالیا تو این حوزه بسیار جذاب عمل می‌کند و حوزه اهمیت هست و مور سوم استرالیا به معنای واقعی دروازه‌ای است برای نخبگان نخیر نخبگان نگوییم؛ چون وقتی می‌گوییم نخبگان اگر یک عده را توی جامعه کنار زدیم برای هرکسی که بخواهد وارد فضای جهانی بشود، وارد بازار جهانی، فرهنگ جهانی بشود استرالیا این دروازه است و جذاب است نقطه جذاب استرالیا این هست که می‌آید از پتانسیل‌های ما از پتانسیل‌های آدم‌های دنیا استفاده می‌کند.

برای این که جمعیت خودش را همچنان پویا، فعال و ثروت ساز نگه دارد استرالیا نمی‌خواهد پیر بشود استرالیا می‌خواهد که کسانی که توانایی تولید ثروت دارند بیان وارد این کشور بشوند موارد آموزشی را ببینند با تیپ‌ها با لِوِل‌های جهانی آشنا بشوند با زبان انگلیسی بیشتر خو بگیرند و زندگی بکنند و دروازه‌ای باشد برای این که اول خودشان را پیشرفت بدهند و بعد استرالیا را ارتقا بدهند به یک کشوری که از زمانی که بنده در سال 2008 وارد این کشور شدم تا به امروز همچنان بالاآمده همچنان بهتر شده، همچنان پیشرفت کرده و جزئ کشور‌های مدرن هست.

کاظمی: وقتی توی یک شهر، یک روستای کوچک بودید چشم‌اندازی هم داشتی رویای هم داشتید آقای دکتر یا واقعاً؟

دکتر: بله این بسیار سؤال جذاب و جالبی هروقت این حال خودم  برمی‌گردم به گذشته و یک‌وقت‌هایی ببینید فشار و شرایط شما را آن‌قدر ممکنه که توی گوشه قرار بدهد توی گوشه قراردادن اصطلاحش توی بوکس به کار می‌برند می‌گویند حریف را تو گوشه برده و دارد می‌زند شما را توی گوشه قرار می‌دهد یادم می‌آید آن روزی که تو ایام بچگی خودم مثلاً می‌رفتیم روستا یک فضای کوهستانی دارد ما وقتی می‌رفتیم سر این کوه‌ها می‌ایستادیم تاچشم کار می‌کرد این کوه، پشت کوه بود همیشه با خودم این رؤیا را داشتم که پشت آن کوه‌ها و پشت آن دشت‌هایی که فراتر از منطقه مابعد از کشور ما است چه خبر است یک حس کنجکاوی از همان ایام می‌دیدم مردمش چه شکلی هست مردم چه شکلی با هم دیگر صحبت می‌کنند این‌ها چیز‌هایی بود که همواره می‌آمد و من را کنجکاو می‌کرد؛

اما خط مهم فکری از کجا شکل می‌گیرد خط مهم فکری اینجا شکل می‌گیرد این چشم‌اندازی که شما فرمودید این که در چه دسته‌ای از یا گروهی از آدم‌ها شما قرار بگیرید خب من به‌شخصه شانس این را داشتم که وارد مدرسه نمونه شدم و مدرسه نمونه خودش از بیس آدم‌هایی بود که ما تو باشگاه بودیم ما توی شرایطی بودیم که همه داشتند برداشت می‌کردند منظورم این بود که نشتی که تو مدرسه نمونه همه داشتند درس می‌خواندند همه فکر پزشکی بودند،

همه فکر دانشگاه‌های خوب و جا‌های خوب و رشته‌های خوب بودند و وقتی در آن سیکل آن چرخه آدم‌های فعال قرار می‌گیری دیگر نمی‌توانی بایستی آن شرایط خودت هم که احیاناً برای خودت یک سری مانع‌ها و به‌ویژه مانع‌های فکری اگر بسازید آن گروهی که درش قرار گرفتید تو را به جلو هل می‌دهد و این خیلی در چشم‌انداز و آن ذهنیت تو را آن روان تو را می‌سازد و آنجاست که شکل می‌گیرد آن رؤیایی که می‌خواهید بهش برسید خب در دبیرستان رویای تحصیل در خارج از کشور برای من شکل گرفت و خیلی از کس‌هایی که با من هم‌کلاس بودند هم‌اکنون یا خارج از کشور زندگی و تحصیل می‌کند تحصیلات خارجی دارند و برگشتند در ایران دارند فعالیت‌های مختلف تجاری را انجام می‌دهند اقتصادی.

کاظمی: خب سربازی‌تان تمام شد آقا چه شد یک‌دفعه سر از استرالیا درآوردید فرایندش را کامل برایمان توضیح بدهید؟

دکتر: بله توی ایام سربازی بود که من تصمیم گرفته بودم ادامه تحصیل را خارج از کشور بروم‌یک‌دوتادوست‌خیلی‌صمیمی‌هم‌دارم‌آقای‌دکتر‌وثوق، آقای‌دکتر‌محققیان، آقای دکتر وثوق هم‌اکنون در سوئد هستش و دارد آنجا با درس یعنی در واقع دارد با دانشگاه همکاری می‌کند آقا بی دکتر معروفیان در انگلستان هستش و ایشان هم با دانشگاه حوزه علمی ما سه تا این جریان رقابت دوستانه و غیردوستانه بین ما که یک‌وقت‌هایی هم غیر‌دوستانه و نامردی می‌شد دیگر مثلاً زنگ می‌زدیم این یک بیست می‌آوردیم زنگ بزن مزاحم آن بشود که نتواند درس بخواند ما بیشتر درس بخوانیم آن افکار آن زمان اما آقای دکتر معروف یان اولین کسی بود که اولین گام را برای خارج از کشور برداشت خودش توانست پذیرش بگیرد وارد انگلستان بشود.

این خودش برای من و دکتر وثوق یک انگیزه بسیار قوی بود می‌گوید تو رفتی چطور می‌شود که ما نرفتیم و باید برویم می‌رویم حتی آنجا کارگر می‌شویم ولی می‌رویم حالا این من در سرباز که بودم بلیت آن ایام سربازی روی تحقیقات خودم را داشتم انجام می‌دادم که روش رفتن به استرالیا چیه؟ با اساتید مختلف آنهایی که تخصص جراحی دارند صحبت می‌کردم صحبت می‌کردم که می‌خواهم بروم خارج از کشور و توی جمع‌بندی این چند تا گزینه جلوی پای من بود من گزینه مالزی را داشتم، گزینه انگلستان را داشتم، گزینه کشور‌های اسکاندیناوی آلمان را داشتم و گزینه استرالیا را داشتم پدرم اصرار داشت هرکدام از این گزینه‌ها هرکدام یک فاز انگیزشی داشت؛

یعنی یک‌طرفی می‌آمد پدرم اصرار داشتند که من مالزی بروم؛ چون یک دوستی داشت که به رحمت خدا رفته پسر ایشان و ایشان گفت که خب ببین وقتی که خواستی بروی وارد کوالالامپور بشوی خب یک نفری هست که بیاد فرودگاه دنبالت و این کارت را می‌کند، آن کارت را می‌کند خانه آنجا هست و می‌روی آنجا دو ماه تو خانه این زندگی می‌کنی تا خودت را پیدا بکنی و خانه بگیری و دانشگاه و بعد تماس گرفت گفت پس بگذار تماس بگیریم ببینیم که این آقا نیمای ما که تو مالزی درس می‌خواند چطوری داستانش زنگ زد اولین جمله‌ای که نیما آمد گفتید؛ ولی ما در کوالالامپور چهل هزار ایرانی داریم این چهل هزار ایرانی آمدند که درس بخوانند؛ اما از  این چهل هزار ایرانی کمتر کسی دغدغه درس‌خواندن دارد بیشتر آمدند که ایران نباشند بله آمدند اینجا که مثلاً خارج باشند و آن یک سری حرف‌ها و جزئیات دیگر زد در مورد آن و یک متأسفانه یک بابی شده بود که یک چند تا محموله مواد مخدر هم از ایرانی‌ها گرفتند.

یکهو داستان دیدگاه را نسبت می‌دهد و بعد شما  صحبت‌هایی که این دوستمان نیما هم کرد دیگر من را از جریان مالزی به‌طورقطع منصرف کرد شخص دوم به عقیده من آقای دکتر اسلامی بود ایشان هم اکنون استاد دانشگاه بیرجند، یعنی همین استرالیا درس‌خوانده و بسیار در مورد استرالیا نکات اساسی ایشان به من گفت نکات فوق‌العاده خاص در ادامه خدمتتان عرض می‌کنم در مورد دانشگاه تیپ شخصیتی، روش ارائه مطالب برخورد اساتید با دانشجو‌ها این‌طور که این جریان خیلی تو استرالیا تو ذهن من خواند که کاملش را دارم و حالا در مورد انگلستان صحبت کردم انگلستان صحبت کردم؛ چون انگلستان خب یک سری موارد تبعیض نژادی هنوز هست وجود دارد آن‌چنان هم انگلیسی‌ها تمایل ندارند مهاجر‌پذیر باشند می‌بینیم و داریم و موضوع آلمان هم بحث زبان آلمانی برای من مطرح بود من زبان انگلیسی را به زبان آلمانی ترجیح می‌دهم؛

بنابراین به‌واسطه اطلاعات و تحقیقاتی که کرده بودم تصمیم گرفت که زبان انگلیسی خودم را تقویت کنم و استرالیا را انتخاب کردم و ناگفته نماند که شما وقتی که می‌خواهی توی مسیری قرار بگیری؛ یعنی فکری به ذهنتان میاید و تصمیم می‌گیرید که این فکر را عملیاتی کنید خواه‌ناخواه آن جریان‌های اطلاعاتی هم ما درش تیزتر می‌شویم؛ یعنی به محضی که آمدیم داخل استرالیا گوش‌های من تیز می‌شد که این چیه، کیه چیکاره است و هی این اطلاعات درست یا نادرست در مورد این کشور در مورد مهاجرت به دستم می‌رسید نکته‌ای که اینجا می‌خواهم بگویم ببینید.

ما توی هر قسمتی از زندگیمان برای شروع مطالعه و تحقیقات داریم برای بازار تحقیقات بازار، برای مهاجرت تحقیقات مهاجرت موضوع بحث ما هم الان یک بحثی هستش کسایی که احیاناً این لایو را در آینده خواهند دید بحث تحقیقاتی هست منبع تحقیقاتی ما منبع گرم یا سرد هست یا شما از اینترنت و منابع کتاب و غیره استفاده می‌کنید یا از درک افراد اطلاعات می‌گیرید وقتی از افراد داری اطلاعات می‌گیری یا باید در شاخصه تجربه قرار بگیرند یا آن افراد باید در شاخصه مطالعه قرار بگیرند غیر از این شما کسی را وارد سامانه تحقیقاتشان خطر خطا را در تحقیقات خودتان بالا بردید خطر احساسی شدن را بالا می‌بردی که خودش خطا زا هست مثال عرض می‌کنم.

خدمت شما مثلاً نگاه پدرم به این که برو مالزی یک نگاه احساسی چون می‌گفت که یک حامی پشت سرش باشد که چون آنجا تو مالزی آشنا ندارد خب خوبه ببینید این یک نمونه ولی این نگاه دکتر اسلامی یک نگاه حرفه‌ای بود؛ چون دو تا از دو ویژگی واقعاً ایشان به حق داشت هم این که تجربه کرده بود و هم این که مطالعه کرده بود در /آن زمان ولی حتماً آن منبع اطلاعاتی ما موضوع اگر وارد فضای گرم شد شما با یک شخصی صحبت کردید در یک پرسش و پاسخی داشتید دقت بکنید که یا کوله‌باری از تجربه باشه یا کوله ‌برای از مطالعه و تحقیق باشد؛ بنابراین این شد که من وارد دیگر فکرم در مورد استرالیا قطعی شد و رفتم که وارد جزئیات و آن نیازمندی‌ها و زیر‌ساخت‌هایی بشوم که جامعه استرالیا، کشور استرالیا، دانشگاه استرالیا از من می‌خواهد من بروم و در اینجا تحصیل کنم.

کاظمی: لیسانس را اصلاً فرمودید زبان انگلیسی نبود درسته؟

دکتر: بله من مدیریت کار‌های کشاورزی بود و تو این حوزه بود تحصیلم.

کاظمی: بعد چه شد یک‌دفعه رفتید سراغ زبان انگلیسی؟

دکتر: زبان انگلیسی استارتش از آنجایی خورد که من گفتم خب حالا می‌خواهی بروی استرالیا آیلتس اصلاً چیه؟ یا به قول ما ایرانی‌ها تافل کو، تافل چیه؟ گفتند؟  یک آزمونی بین‌المللی هست که آن سطح دانش زبانی تو را می‌سنجند و در سراسر دنیا در سراسر دانشگاه‌های دنیا مورد اعتبار هستش من وارد باز یک تحقیقی اینجا داشتم آیا تافل را انتخاب کنم یا آیلتس را انتخاب کنم و بعد هرکدام از این‌ها روندش چیه؟  تماس گرفتم باز آنجا با این فضای تحقیقاتی جلوی راه من بود ابتدا من با یک دوستی من زبان‌آموزی را شروع کردم؛

مثلاً من بهشان گفتم ایشان گفت که خیر کار من نیست من چیزی بتوانم به تو یاد بدهم زبان عمومی هستش این را بگویم که خوبه گفتنش دارد یک آدم سی و پنج،  شش‌ساله تو آن فضا را شما در نظر بگیرید که قراره حالا مثلاً تصمیم گرفته است که زبان بخواند به همین ترتیب تحقیق که یک دوستی را پیدا کردم استادی را پیدا کردم از ایشان هم بگذارید نام ببرم از لحاظ نوعی تشکر و سپاسگزاری آقای‌دکتر‌پریشانی ایشان آمد یک جزئیاتی برای من توضیح داد ببین اگر که خارج از کشور بروی نیاز به تافل یا آیلتس داری و این فضای تافل برای ایرانی‌ها یک فضای سختی شما باید دلاری ثبت‌نام کنی در سایت  ets ثبت‌نامم کنی و آیلتس برایتان راحت‌تر چون که آیلتس به‌صورت فیزیکی دارد برگزار می‌شود؟

به همین مدل تمام آزمون‌هایی که در زندگی‌مان به‌وفور ما دیدیم و این‌جوری هستش و حالا باید تو این مسیر این مهارت‌های چهارگانه زبان speaking,lisening,writing,reeding شنیداری،گفتاری، خواندن و نوشتن را باید تقویت بکنی و برسی به نمره دلخواه نمره دلخواه را از کجا بیاورم نمره دلخواه را دانشگاه به تو می‌دهد خب دو تا چالش خیلی مهم داشتم اول باید می‌رفتم سراغ دانشگاه و موضوع و فضای پذیرش گرفتن از دانشگاه که خودش آشنایی با سایت‌های خارجی، زبان خارجی ارتباط گرفتن با اساتید یک مشکل از طرف دیگر این سایت‌ها خودش زبان انگلیسی باز زبان انگلیسی بخواهم بدانم هم یک داستان دیگر بنابراین تصمیم گرفتم در ابتدای کار متوجه شدم پله اول من زبان و به هیچ‌چیز دیگر نباید فکر کنم.

دیگر چسبیدم به موضوع زبان و حسابی خواندم نکته‌ای که بگویم این که ببینید می‌گویم حسابی خواندم تو فضای سربازی ببینید؛ مثلاً فرض بکنید از صبح که من می‌رفتم توی سربازی می‌خواندم هروقت استراحتی، کناری دفترچه‌ای توی جیبم داشتم کلمه یاد می‌گرفتم می‌خواندم عرضم به حضور شما که توی محیط بیرون از محیط سربازی که من به‌صورت خیلی سیستماتیک می‌خواندم زمان مشخص، برنامه مشخص حسابی می‌خواندم دانشگاه به من اعلام کرده بود که نمره مورد‌نیازت نمره شش و نیم است و باید شش و نیم را از امتحان آیلتس بیاوری مورد نمره اُوِرال چرا می‌گویم اُوِرال آیلتس چهار تا نمره بهتان می‌دهد چهار تا بخش به هر نمره‌ای را می‌گویند.

بخش ری دینگ جدا، اِسپیکینگ جدا، لیسنینگ جدا، رایتینگ جدا از این یک میانگینی می‌گیرد نمره اُوِرال می‌شود این نمره اُوِرالی که شما داری حالا بین صد تا رشته دانشگاهی که تأیید می‌کند نمره اُوِرال چند داشته باش و شرایط نمرات به دستورت هم یعنی تو هر اِس‌ای هم باید چند باشد برای رشته‌هایی که گفتاری هستند؛ یعنی شما سمینار باید بدهی باید اسپیچ بدهی و در واقع یک کنفرانس‌داری هستند آنجا شما باید نمره اِسپیکینگتان بالاتر باش و نمره لیسنینگتان بالاتر بباشد؛ اما برای رشته‌هایی که حالت تحقیقاتی ریسرچ دارد شما انجام می‌دهی یا تیچر ریویو دارد که شما انجام می‌دهید مقاله می‌خوانید و مقاله می‌نویسید و کار‌های این‌چنین این موارد خب چطور است این‌ها نمره‌ای به شما می‌گوید نمره ریدینگ و رایتینگتان بالاتر باشد در واقع بندستور‌ها و نمره‌نهایی را دانشگاه باید تأیید کند و استاد در دانشگاه و حرف تمام دانشگاه خب استاد هم آنجا این‌طوری نیست که حتی از شرایط خودش استفاده کند.

من استاد دانشگاه هستم بگویم خب بگویم مجید جان، دوست ایکس بیا و الان من شدم مسئول فلان رشته و تمام خویش و قوم‌هایم را بیاورم تو دانشگاه بگویم برو درس بخوان‌خیر این به‌خاطر وضعیت اعتباری چون اعتبارسنجی می‌شوند اساتید خیلی بادقت نفرات که می‌خواهند باهاشان کار کنند را انتخاب می‌کنند مصاحبه می‌گیرند برنامه‌هایشان را چک می‌کنند  برنامه تحقیقاتشان را نگاه می‌کنند چقدر هم‌خوانی داشته باشد چقدر توانایی داشته باشد استاد را متقاعد کند که من آدمی هستم که تو می‌خواهی، فروختن خودت باید بسیار حرفه‌ای و درست باشد استاد متقاعد بشود و تو را بپذیرد بعد از جریان زبان من وارد این چالش شده بودم به‌عنوان گام دوم که از دانشگاه توانستم پذیرش بگیرم و استادی را متقاعد کنم که می‌تواند با من کار کند.

کاظمی: البته توضیح بدهم الان آقای‌دکتر‌فرزاد خودشان یکی از مؤسسات بسیار قوی و به نظر من تخصصی آیلتس را توی ایران دارند و حالا به موقعش به آن بحث خواهیم رسید در مورد آیلتس خیلی من با شما در مورد آیلتس کار دارم بحث یادگیری زبان به‌خصوص زبان انگلیسی جامعه ما خیلی مشکل دارد؛ یعنی عملاً سال‌ها و سال‌ها می‌روند مؤسسات مختلف مردم؛ ولی بچه‌هایشان را با هزینه هنگفت می‌فرستند؛ ولی خب عملاً می‌آید می‌بیند یک رابطه ساده، یک ارتباط ساده را نمی‌تواند برقرار بکند الان شما از بستر زبانی صفر شروع کردید به یادگیری زبان با کلمه و دوره، کلاس هیچی هم نرفتید؟

دکتر: ببینید از بستر زبانی زیر صفر من شروع کردم در سن بیست و پنج، شش‌سالگی یک خاطره خوب و خیلی جذاب برایتان بگویم من رفتم که تعیین سطح بدهم برای زبان انگلیسی و وارد یک مؤسسه شدم شما در نظر بگیرید یک کتابی را یک کتاب نسبتاً بزرگی را سه تا آن روز در سه ضلع این اتاق گذاشته شده است و پشت هر میزی یک نفری نشسته و کنار هرکسی که وارد آزمون تعیین سطح انجام می‌دهد کنار هر میز یک صندلی هست که زبان‌آموز، آن فراگیر، آن کسی که می‌خواهد تعیین سطح بشود میاید و رو آن صندلی می‌نشیند و تعیین سطح می‌شود.

من روی میز وسط اتاق آن و میز دیگر برایش مشرف بودند به من تعلق گرفت و رفتم برای تعیین سطح استاد از من پرسید که whats your name خب این را که بلد بودم و بعد پرسید که how are you من هم گفتم  I fine thankyou البته این‌طوری نمی‌گفتم یک خورده با فاز بیشتر I fine tank you and you ایشان هم برگشت گفت که thank you بعد به من گفت what are you wearing که بعد اشاره کرد به لباسش گفتم آهان یعنی چه پوشیدم گفت بله می‌دانستم؛ یعنی یک چیز‌هایی مثلاً حالیم بود حالا مثلاً از ساختار سؤال من می‌توانم استفاده کنم برای این که جواب بدهم گفتم که پر، گفت  sory چه؟ پِرِ دیگر چه است؟

گفتم حقیقت ما بیرجندی‌ها به پیراهن می‌گوییم پِرِ این واژه را نمی‌توانستم بگویم به شما گفتم پره گفتم حالا طرف فکر می‌کند من دارم فرانسه صحبت می‌کنم. مثلاً شاید بعد این اتفاق خب یک برای دوستانی که بسیار جذاب و بسیار خنده‌دار بود بعد همه زدند زیر خنده دوستی که آنجا تعیین سطح می‌کرد به من گفت که شما زبان یاد می‌گیری گفتم چرا من که هنوز سطح صفر و زیر صفر هستم گفت؛ چون از اشتباه کردن نمی‌ترسی می‌گفت که زبان یاد می‌گیری بله گفت یاد می‌گیری؛ چون از اشتباه کردن نمی‌ترسی از این که اشتباه کنی ترس نداری از این که قضاوت بشوی نمی‌ترسی ناراحت نبودی که الان من به شما بخندم یا مثلاً پِرِ چه است؟ و این داستان چه است و این موضوع در واقع بیس کار یادگیری اگر ترسیدیم باختیم چرا چون ما در میدان وقتی که شروع می‌کنیم.

هر کاری را انجام‌دادن این هر میدانی می‌تواند باشد میدان زندگی،  میدان تجارت، میدان آموزش هر میدانی می‌تواند باشد اصل اول اشتباه کردن و ما از اشتباهات یاد می‌گیریم خصوصاً زبان خارجی را که نمی‌توانیم اشتباه نکنی و یاد بگیری زبان خارجی فقط و فقط بر پایه اشتباه گرفتن و فیدبک گرفتن از آن اشتباه اتفاق می‌افتد و فراگرفته می‌شود ما یک سیکلی داریم ببینید سیکل یادگیری در زبان خارجی این‌طوری شما اول آموزش را می‌گیرید یعنی می‌شنوید، یعنی می‌بینید که به شما چه دارد گفته می‌شود در گام دوم استاد می‌بایست که از شما آن تولید را بخواهد حالا نقطه بروز را دارد حالا بروز می‌دهید و تا بروز ندهید.

استاد متوجه نمی‌شود که چند درصد از این مطالب گفته شده از قیف ذهن شما رد شده است و یاد گرفتیم تا نسازی بروز ندهی آن نمی‌فهمد و وقتی تو می‌فهمی حالا می‌تواند اشکال بگیرد به تو فیدبک بدهد فیدبک را که داد تو یاد می‌گیری اینجا است که این یادگیری برای زبان خارجی اتفاق می‌افتد برای زبان خارجی برای موسیقی این است به‌صورت رسدتید نیست به‌صورت اینتر‌اَکتیو یعنی تعاملی باید یاد بگیرید ریاضی نیست که من بگویم دو، دو چهارتا، پنج، پنج تا بیست و پنج تا.

کاظمی: دکتر از بحث اصلی‌مان فاصله نگیرید من برای بحث زبان یک لایو اختصاصی و روش آموزش تو ایران و سیکل آموزش و موارد مشابه من همه را از شما خواهش می‌کنم یک‌وقت خصوصی برای من بگذارید خب وارد چه دانشگاهی شدید در استرالیا؟

دکتر: من وارد دانشگاه وسترن سیدنی یونیورسیتی سیدنی استرالیا شدم و در دو مقطع بیو‌تکنولوژی اصطلاح خودمان و زبان انگلیسی شروع کردم به درس‌خواندن و تصمیم گرفتم که دیگر زبان انگلیسی را از همین نقطه به‌صورت حرفه‌ای هم زمان با رشته بایو تک که می‌خواندم ادامه بدهم چرا این تصمیم را گرفتم علت تحصیل من این بود رشته بیوتکنولوژی یک جمله بگویم که دیدگاه پیدا بشود  یک رشته‌ای است که تکنولوژی را با بایو‌زیست به هم دیگر پیوند می‌زند و کار این رشته این است که به فرایندها سرعت بدهد بازدهی را بالا ببرد و در کنار این موضوع از مواد بدون استفاده مواد ارزشمند بسازد این ایده‌ای است که پشت بیوتکنولوژی وجود دارد.

حالا چون این رشته، رشته بسیار به روزی هست که با تکنولوژی سروکار داریم و با بیوزیست و تلفیق این‌ها و روشی که این‌ها را تعریف بکنیم و در کنار هم دیگر بگذاریم سر و کار دارید بنابراین نیاز است که علم روز دنیا را بخوانید خودت را به روز نگهداری آخرین تحقیقات، آخرین دستاورد‌ها، آن نقاط عطفی که اتفاق می‌افتد در واقع باید این‌ها را بدانید من با زبان آیلتسی که حتی شش و نیم بود شش و نیم دانشگاه از من می‌خواست احساس کردم نمی‌توانم در دانشگاه آن شخصی باشم که تصمیم گرفته بودم باشم یک واقعیتی خدمت شما عرض بکنم تعریف از خود اصلاً نیست؛ چون مدارکش وجود دارد من در میان دانشجو‌های استرالیایی که زبان مادریشان انگلیسی است و دانشگاه غیر استرالیایی است دانشگاه هندی که آنها هم زبان official زبان رسمی‌شان زبان انگلیسی است به‌صورت دانشجوی برتر با نمره دیستنشن فارغ‌التحصیل شدم؛ بنابراین و جان هم کندم این‌طوری، آنجا سیستم خاص خودش را ارد حالا نمی‌خواهم از یک وقتی با سؤالات با بحثتان تداخل کند؛ اما این باعث شد که من زبان انگلیسی و بایو تک را به‌صورت هم‌زمان پی بگیرم و تحصیل کنم.

کاظمی: این یک نسل جوانی هستند می‌خواهند راه شما را ادامه بدهند حالا هر رشته‌ای که علاقه دارند حالا استرالیا یا هر کشوری اصلاً اَپلای چه فرقی با اَدمیشِن دارد با ویزا چه فرقی دارد شاید همین برای خیلی از آدم‌ها که این مسیر را رفتند خیلی ساده باشد ولی شاید یک جوان یا یک نوجوان ما‌ها نمی‌دانیم اَپلای چه هست این‌ها را هم یک توضیح بدهید؟

دکتر: بسیار خب سه تا پله را  نظر بگیرید اَپلای اَدمیشن و ویزا شما وقتی که به‌صورت تحصیلی می‌خواهی اقدام بکنید ممکنه به‌صورت کاری هم بخواهید این اتفاق برایتان بیافتد اقدام کنید در گام اول باید بگویید که من می‌خواهم اَپلای یعنی این اعلام می‌کنیم به دانشگاه یا به آن در واقع مؤسسه آموزشی که من می‌خواهم برای ادامه تحصیل یا به کشور برای ادامه کار می‌خواهم بیایم و آنجا کارم را تحصیلم را شروع کنم اینجا با مرحله اَپلای ما سروکار داریم یک سری اطلاعات اولیه می‌دهیم اطلاعات اولیه‌ات می‌شود و نیازمندی‌ها را یک چک‌لیستی را بهت می‌دهند زبان یکی از آنها است، نمره آیلتس یکی از آنها هست.

دیگر چه برنامه تحقیقاتی و چه چشم‌اندازی برای تحصیل دارید بحث دیگری هست آن پلن تحصیلی‌ات را باید ارائه بدهی در مورد خودت و این که بتوانی یک ارائه خوب داشته خودت را خوب پرزنت کنی و عرضه کردم چطور ارائه بدهی و خودت را معرفی بکنی بعد دیگری هست که باید بتوانی استاد را متقاعد کنی اینجا تو مرحله اَپلای هست وقتی که اَپلای تبدیل به اَدمیشن شد؛ یعنی دانشگاه اَدمیشن یعنی اجازه یعنی بلیت یعنی go sheri که کُپُنی که بهتان می‌دهند و حالا وقتی که این ادمیشن را به شما دادند؛ یعنی که پذیرش دانشگاهت اتفاق افتاده اَدمیشن می‌تواند کِندیشنال باشد یا قطعی باشد اگر کِندیشنال بود.

ممکنه به‌واسطه این که نمره زبانت نرسیده یک کندی‌شانی آنجا تعریف شده باشد می‌گوید خب از نظر ما این می‌تواند بیاد اما شرطش این است که نمره زبانش را ارائه بدهد و مرحله بعدازاین اَدمیشن را می‌بری وقت سفارت می‌گیری وارد سفارتخانه می‌شوی و گام سوم برای ویزا در واقع اقدام می‌کنی و تقاضا می‌دهی به‌این‌ترتیب این سه تا را پشت‌سرهم می‌گذاری.

کاظمی: چه‌کارهایی را دقیقاً توی اَپلای انجام بدهند خوب است حالا نیاز به این که حالا بگویم مشاوره بگیرم یا یک شرکتی برایشان انجام بدهد یا خودشان هر نفر خودش می‌تواند همه کار‌ها را انجام بدهد؟

دکتر: ببینید تحقیقات گام اول و این که ما اطلاعات لازم را نسبت به هر کشوری که به‌عنوان کشور هدف انتخاب کردیم و یک دانشگاه را به‌عنوان دانشگاه هدف انتخاب کردیم حتماً باید این تحقیقات را انجام بدهیم حالا از  اینجا دو تا اتفاق می‌افتد من تحقیقات را یک زمانی می‌توانم فارسی انجام بدهم خب یک زمانی خیر انگلیسی و فارسی می‌توانم انجام بدهم سایت‌های دانشگاه‌ها پر از اطلاعات درجه یک و وَلید هست ولید بودنش خیلی مهم یعنی یک وقتی ممکن است من 2008 تا 2016 تو این بازه شما در نظر بگیرید از 2016 به آن طرف یک سری از قوانین عوض شده  موضوع کرونا خیلی از چیز‌ها را تغییر داده اطلاعاتی که می‌دهم.

ممکن است اطلاعات معتبری نباشد غلط نباشد معتبر نباشد در این شرایط خاص کار نکند؛ بنابراین شما سایت هر کشور یکی از منابع اطلاعاتی بسیار مهم و سایت هر دانشگاه یکی از منابع اطلاعاتی خیلی مهم است برای اَپلای کردن اگر زبان انگلیسی‌تان خوب است باید سراغ این‌ها بورید و اگر زبان انگلیسی‌تان خوب نیست نیاز است که یا یک کس حرفه‌ای شخصی که بتواند اینجا کمک صادقانه به ما بکند آن را در کنار خودمان داشته باشیم خب من که صادقانه و رسمی گفتم این که یک بازاری وجود دارد به نام بازار پول درآوردن از ناآگاهی خب بله یک نفری یک آگاهی دارد یک تجربه خاصی دارد و شما باید برای آگاهی‌اش بهش پول بدهید؛ اما این به این معنی نیست که دیگر برای تعطیل بودن هم از ما خیلی تعطیل هستید ببخشید این را می‌گویم از ما پول بگیرند این دیگر یک چیز دیگر اسمش است برای منابع اطلاعاتی درست‌ترینش که خدمت شما عرض کردم سایت است اِمیگریشن هر کشور و سایت هر دانشگاه حالا اینجا شما اگر نتوانید سایت را بخوانید نیاز به مشاوره گرفتن همواره وجود دارد اینجا یکی از جا‌هایی هست.

کاظمی: آقای دکتر ذاتاً این کار بد نیست؛ ولی این که یک نفر یک دانش و یک تخصص مثلاً شرکت‌هایی من توی امارات دیدم تخصصی مثلاً در مورد کانادا کار می‌کنند با تمام دانشگاه‌های کانادا قرارداد دارد شرکتش شغلشان همین است قیمتشان هم عادلانه است و منطقی است؛ یعنی در ازای خدماتی که به شما می‌دهد یک خدمت دیگر حالا یک خدمت است خب این هزینه می‌گیرد؛ ولی این که چقدر این هزینه منطقی و منصفانه و عادلانه باشد خب آن باز جای بحث دارد دیگر یک مقداری از هر سازمان؟

دکتر: بله درست است یک مثالی خدمتتان عرض کنم من وقتی که خواستم از اینجا بروم و در واقع پرواز کنم ایران را ترک کنم به مقصد فرودگاه سیدنی قبلش برای من کل اطلاعات آن خوابگاه را برای من فرستاده بودند حالا من می‌دانستم خوابگاه کجاست و تصمیم هم گرفته بودم که خودمم بروم پدرم اصرار می‌کردند که خیر چون داری اول می‌روی و حالا ما هم یک سری نگرانی‌هایی داریم این کار را خودت انجام نده و درخواست کن که یک شخصی بیاید آنجا دنبالت و تو را ترانسفر کند به خوابگاهی که می‌خواهی بروی هزینه این نفر چند بود هزینه این نفر دویست دلار بود البته دویست دلاری که من می‌گویم.

حرفی که می‌زنم دویست هزار تومان بود در آن زمان دلار هزارتومانی دویست هزار تومان بود حالا شما در نظر بگیرید من دویست دلار دادم از فاصله فرودگاه تا خوابگاه بروم وقتی که می‌خواستم بیایم ایران تعطیلات بین تحصیلی داشتم بیایم ایران این کار را با یک چیزی حدود پانزده دلار، شانزده دلار انجام دادم ببینید این قسمت داستان استفاده از این موضوع بود یکی من ترس داشتم فرمایش شما یک‌قسمتی‌اش ناآگاه بودم بعد‌ها هم که تحقیق هم می‌کردم دیدم هیچ تاکسی این مسیر را دویست دلار نمی‌رود آن آنجا آن جریان نمی‌خواهم بگویم سرم کلاه بگذارید نگویم نمی‌خواهم بگویم سرم کلاه گذاشتند؛ ولی همچنین اتفاقی بود؛ یعنی منظور من این است وگرنه این که ما همواره نیاز به مشاور داریم کسی که می‌گوید من نیاز به مشاور ندارم به سندروم وایزگارد مبتلا هست به سندروم عقل کل مبتلا هست در مورد این سندروم هم بسیار اطلاعات درجه یکی.

کاظمی: ببخشید من یک خاطره بسیار فوری بگویم شما وارد فرودگاه آتاتورک ببخشید فرودگاه استانبول می‌شوید آتاتورک که الان دیگر تمام شد وارد فرودگاه استانبول می‌شوی خیلی راحت خیلی گسترده است این فرودگاه جدید نمی‌دانم تشریف بردید خیلی بزرگ است؛ ولی شما به‌راحتی با یک تحقیق ساده و با کمی دانش زبان ترکی می‌فهمید که طبقه منفی دو راحت نوشته است شاتل راحت سوار می‌شوی و به‌راحتی می‌روی یک آدم‌هایی هستند یک دوستی داریم من آنجا زندگی می‌کردم گفتم نگاه می‌روی طبقه منفی دو لباس‌های نارنجی اینجاش هم عکس اتوبوس دارد هیچ کاری هم نمی‌خواهد بکنی صد لیر بهش می‌دهی می‌گویی استانبول کارت؟

تمام و بهش می‌گویی که من می‌خواهم اتوبوس مثلاً شماره 9 را سوار بشوم انگلیسی هم بگو آنها متوجه می‌شوند بعد آمد در خانه گفت که من سیصد لیر کرایه تاکسی دادم گفتم سیصد لیر کرایه تاکسی دادی برای چه بعد گفت ترسیدم گفتم ولش کن یک کم دور زدم گیج شدم گفتم بابا بهت گفتم بگو شاتل چیزی نمی‌خواهی بگویی فقط آنها راهنمایی‌ات می‌کنند خب این بنده خدا بعد گفتم آقا چرا سیصد لیر دادی این که همه‌اش فقط صد لیر است از فرودگاه تا اینجا گفت تاکسی سوار شدم گفتم فلان آدرس آمدم اینجا از من سیصد لیر گرفت گفتم خب راننده دیده است به‌به عجب آدمی گیرش کرده است گفته بگذار سه برابر رفت‌وبرگشت را از بگیرم جالب است همین فکر‌ها را می‌کردیم توی کوالالامپور هم برای من اتفاق افتاد یک آقای کنار دست من بود.

گفتم آنجا طبقه پایین اتوبوس هست تا شهر گفت من بیست سال است اینجا هستم من ندیدم من که همیشه با تاکسی می‌روم الان هم بچه‌ها می‌آیند دنبالم آنجا ساکن بود بعد گفت ولش کن من می‌خواهم بیایم ببینم گفتم من حتی عکس دکه‌اش را از توی اینترنت گرفتم سایت‌های گردشگری توش هست بعد از دور کردم آهان آن است که بلیت اتوبوس‌ها را می‌فروشد گفت صد و بیست رینگت می‌گیرند تا شهر این چقدر می‌گیرد گفتم من با زن و بچه‌هایم سی رینگت شد؛ یعنی صد و بیست رینگت با بیست و نه سی رینگت مثلاً ما رفتیم.

این یک مقداری به مهارت هم هست این دانش آدم بستگی دارد؛ یعنی به این که شما خیلی چیز جالبی فرمودید بحث سردوگرم که فرمودید به نظر من خیلی مهم است الان این کانال یوتیوب و وب‌سایت من  saeidkazemi.ir    هم کارش این است آقای دکتر این بحث ما خیلی ادامه دارد اگر اجازه بدهید ما توی لایو دوم مان ادامه بدهیم شب‌های آینده دکتر من خیلی سؤال دارم الان شما وارد استرالیا شده با فراقت وارد خوابگاه شدید درست است خوابگاه را فقط به من بگویید از خود سفارت تأمین کردید یا خود مکاتباتی که با چیز می‌کردید با دانشگاه انجام دادید؟

دکتر: بله سایت دانشگاه مخصوصاً این جریان اتفاقاً آفر‌هایی را هم ارائه می‌داد؛ مثلاً شما می‌خواهید کدام دونگ را و بخواهی چه خانه‌ای را بگیری ویلا بخواهی به‌صورت یک ساختمان فضای باز دارد بخواهی به‌صورت یک فِلَت آنجا داشته باشی احیاناً یک قسمت‌هایی را شِیر کنی شِیر نکنی موارد این‌چنین را توی سایت دانشگاه پیدا می‌کردند بسته نسبت به سلیقه‌تان شما می‌خواندید انتخاب می‌کردید مطلب من این بود که چون پولش را نمی‌توانستم پرداخت کنم نیاز به ویزاکارت داشت یا مسترکارت داشت برای پرداختش و این را از دوست دیگری کمک می‌گرفتم برای پرداختش وگرنه کل اطلاعات دورم آنجا در اختیار شما بود تا برای این که به‌اصطلاح محل اقامتشان را انتخاب کنند.

کاظمی: شما بورسیه دانشگاه را در استرالیا گرفتید آخرین سؤال؟

دکتر: من حالت سمی فال بودم؛ یعنی هزینه‌های تحصیل را دانشگاه کمک می‌کرد هزینه زندگی را از ایران به من کمک می‌کردند حالا یک جریان کار کوچکی هم آنجا انجام می‌دادم یک به‌قول‌معروف پول‌توجیبی هم گیرمان می‌آمد؛ اما اصل داستان آن‌طوری بود که تحصیل دانشگاه و زندگی پدر.

کاظمی: خب پس ما تا ورودی خوابگاه دانشگاه چه استرالیا سیدنی رفتید؟

دکتر: دانشگاه وسترن یونیورسیتی استرالیا، البته اگر اجازه بدهید یک خورده عقب‌تر برگردیم جلسه آینده من از جریان فرودگاه شروع کنم؛ چون آنجا به نظرم یک سری نکات جذابی وجود دارد.

کاظمی: هر تجربه کوچکی هم باشد مثل همین خاطره فوری که متن گفتم هر تجربه‌ای آن دویست دلار را دیگر بنده خدا آن مردم یا آن جوان ندهد آن به درد می‌خورد تو لایو بعدی من خیلی لطف نمودید تشکر می‌کنم تو لایو بعدی هم تو بخش دوم تجربیات تحصیل زبان انگلیسی در استرالیا سیدنی با آقای‌دکتر‌فرزاد خیلی وقت گذاشتید تشریف آوردید شب خوبی داشته باشید.

تجربیات کار در سیدنی استرالیا

تجربیات کار در سیدنی استرالیا با مهندس ربانی

شنیدن فایل صوتی این مصاحبه از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای تماشای ویدئو این مصاحبه می توانید. از طریق ویدئو ذیل اقدام بفرمائید.

تجربیات کار در سیدنی استرالیا

سعید کاظمی : سلام به همه‌یِ دوستانی که با ما همراه هستند. با آقای مهندس ربانی همراه هستیم. امروز تجربیاتِ آقایِ مهندس رو در موردِ کار در سیدنی استرالیا با هم صحبت خواهیم کرد.

مهندس ربانی: سلام مخلِصَم. خوب هستید؟ من در خدمتتون هستم.

سعید کاظمی: آقایِ مهندس ادامه‌یِ بحث ما رو درباره‌یِ تجربیات کار در سیدنی استرالیا بگویید. شما وارد سیدنیِ استرالیا شدید. چه شرایطِ کاری داشتید از تجربیاتِ کاریِ خودتون بگویید من سوالاتی که آماده کردم. در ادامه از شما می‌پرسم.

مهندس ربانی: خواهش می‌کنم. عرضم به حضورِ شما بزرگ‌ترین چالش در استرالیا برای مهاجرت کار است. به قولِ معروف کار داشته باشی، زندگی رو روال بیفته کار نداشته باشی واقعاً می‌شه گفت که خیلی مشکله. یعنی همه‌چیز در موردِ کار هست. تمامِ تلاش‌ها در این است. که شما تویِ اون رشته‌ای که موردِ علاقت هستِ و کار کردی واردِ بازارِ کار بشوی و بزرگ‌ترین چالش هم هست. بزرگ‌ترین چالش برایِ مهاجر هم این است. که سابقه‌یِ لوکال یا محلی در استرالیا نداره. من به کارفرمایِ خارجی تا حدی حق می‌دهم. که سابقه‌یِ لوکال یا محلی براش این‌قدر مهم است. چون خودم فهمیدم وقتی که اولین کارم رو گرفتم و شروع کردم به کار فهمیدم که چقدر با فضایِ کارِ اینجا و با استاندارد کارِ اینجا و با جزئیات کارِ در استرالیا من بیگانه هستم.

تا قبلِ می‌گفتم چرا من که 12 سال سابقه‌ِ کار دارم اینا جذبم نمی‌کنن ولی وقتی که واردِ بازارِ کار شدم حتی کسی که از اروپا اومده باشه در استرالیا مشکل خواهد داشت؛ حالا ما از کشورهایی اومدیم که انگلیسی زبان نبودیم و انتظار داریم که مشکلاتِ اونا کم‌تر باشه که کمتر هم هست ولی واقعیت این است. که مهم‌ترین بحث بحثِ سابقه‌یِ محلی باید داشته باشید تا کارفرما شما را جذب کند.

حالا مهاجر چطور می‌تواند. این مشکل رو حل بکنه یعنی سابقه‌یِ لوکال رو و نگرانیِ کارفرما رو مرتفع بکنه؟ اولاً قبلِش حتماً مطالعه بکنه. مثلاً من از ایران که داشتم می‌اومدم ااستانداردهایِ اینجا رو تا حدی که دسترسی داشتم چون اینجا هم واقعیتِش مثلِ ایران نیست. منابع همه کپی‌رایت دارند و همین‌طور که ما تویِ ایران بدونِ کپی‌رایت نرم‌افزار رو برمی‌داریم نصب می‌کنیم، کار می‌کنیم و استانداردها همه جا دستِ همه هست واقعاً به این شکل نبود. من باز از دوستایی که اینجا بودن کمک خواستم. به‌صورتِ محدودی توانستم به استنانداردها دسترسی پیدا کنم و به قولِ معروف تا اونجا که می‌شد از انها استفاده کردم. ولی مهم‌ترین مسئله این است.

که بحث سابقه‌یِ لوکال رو به اصطلاح چطوری شما حل بکنید. بهترین راهی که به من کمک کرد این بود که یک مقدار از بحث‌هایِ دیزاین درافتینگ شروع کردم. یعنی صرفاً دیزاین نبود. یا مثلاً چون این بحث متاسفانه تویِ ایران اصلاً تویِ اون مقطع نبود. اما من اینجا با موضوع در استرالیا آشنا شدم. به من خیلی کمک کرد که تونستم کارِ اولَم رو بگیرم و بعد از اون دیگه کارم ساده‌تر شد و به هر صورت دیگه سابقه‌یِ لوکالم بیش‌تر شد و توانستم کارهایِ دیگه‌ای بگیرم.

ولی مهم‌ترین مسئله بخوام جمع‌بندی بکنم اینه که اولاً قبلِش راجع به استانداردهایِ کاری و رشته‌یِ خودتون تحقیق بکنید  و دوماً یک کم سعی کنید دایره‌یِ دانش‌تون رو با استفاده از نرم‌افزارهایی که اینجا هست وسیع‌تر بکنید. که رزومه‌یِ شما به رزومه‌یِ اون آدمِ لوکالی که مالِ اینجاست بچربه یا حداقل برابر باشه. وگرنه هیچ دلیلی نداره که کارفرما شما رو بگیره. من از این روش رفتم جلو یعنی چند تا نرم افزار رو کار کردم که در کنارِ رزومه‌م به وزنِ رزومه‌م اضافه کرد و اولین کارفرما به من اعتماد کرد و بدونِ سابقه‌یِ لوکال به من کار داد.

سعید کاظمی: استخدامِ دولت استرالیا چه‌طوری است؟ منظورم این است شانس استخدامِ سیستمِ دولتی استرالیا هم وجود داره یا نه کلا کارها به سمتِ کارفرمایی و خصوصیه؟

مهندس ربانی: خصوصی بیش‌تره. دولتی پیچیدگی‌هایِ خاص خودش رو داره برایِ استخدام. اصلاً پروسه‌یِ جدایی داره. چند مرحله باید شما اپلیکَیشِن رو انجام بدید. معمولاً اینجا باب نیست که طرف کار اولِش رو از دولتی شروع کنه چون اصلاً احتمالاً حائزِ شرایط نیست. ولی خیلی بینِ همکارهایِ ما هست طرف که چند سال تویِ شرکت‌هایِ خصوصی کار بکنه بنا به دلایلی که عمدتاً بگم کم‌تر کار کردنِ واقعیتیش و یک مقدار اِستَیبِل بودن (دائمی و با ثبات بودن )میرن به سمتِ شغل‌هایِ دولتی. اینجا هم تا حدی شبیه به ایران هست. کسایی که شغل‌هایِ دولتی هستند می‌تونم بگم که حجم کارِشون و مسئولیتشون نسبت به کسایی که تویِ بخشِ خصوصی هستند کم‌تر هستِش. یه کم خُب جایگاهِ کارفرمایی دارند تا جایگاهِ پاسخگویی. ولی ابتدا به ساکن سخته دولتی جذب شدن.

سعید کاظمی: آیا در استرالیا هم مثلِ نظام مهندسی ایران داره مثلاً بازرسی‌هایِ برقِ ساختمان‌ها یا شرکت‌ها یا کارخونه‌ها اینا من دیدم تویِ مستندها مهندسِ برق میرود.اون ساختمان رو از نظرِ مسائلِ برقی و فنیش کنترل می‌کنه، تائیدیه میده.یک سری مجوزها و جوازهایِ کارِ مجزا مثلِ کارشناسِ رسمیِ دادگستری و اونایی که ما تویِ ایران داریم آیا تویِ استرالیا هم داریم؟

مهندس ربانی: نه به اون شکل. ببینید این سازمانی که شما می‌گید اینجا به اسمِ اینجنیر اف استرالیاست . که به این شکل کار نمی‌کنه. یکی از بخش‌هایِ کاریش ارزیابیِ مهاجرینِ تازه وارد هستِش. چون اینجا اصلاً وزیرِ مهاجرت دارند. اینجا اصلاً  بحثِ مهاجرت خیلی مهم است. سه چهارتا کشور هم هستند تویِ دنیا که این بخش خیلی مهمه و طبیعتاً استرالیا یک بخشیش رو اختصاص داده به ارزیابیِ مدارکِ مهندسی. البته همه‌یِ مدارک هم توسطِ اینجنیر اف استرالیا نیست. مثلاً آی‌تی‌ها توسطِ سازمان دیگری بررسی می شود. این مدلِ نظارتی که شما می‌گویید هست نه که نیست ولی به اون شکلِ منسجمی که یک نظامِ مهندسی وجود داشته باشه یا مثلاً کانون کارشناسان دادگستری وجود داشته باشه نیست و به شکل‌هایِ دیگه هست. بیش‌تر توسطِ خودِ مشاورین در حینِ کار انجام میشود.

یعنی منِ مشاور که برقِ یک ساختمان رو طراحی کردم بسته به قراردادی که به کارفرمام دارم مثلاً ممکنِ که ما فقط یک دیزاینِ مفهومی داشته باشیم به قولِ خودشون کانسپت دیزاین باشه و کارِ ما اونجا تمام بشه یا دیتَیل(جزئیات) دیزاین باشه و وقتی که پیمانکار حتی داره اون کار رو انجام میدهد. شما در کارت تعریف شده که دوبار یا سه بار باید سایتیسفِکشِن داشته باشی. پیمانکار داره نصبِ تجهیزات می‌کنه نظارت بکنید. بنابراین بیش‌تر اون طرفِ قضیه هست. یعنی در بخشِ مشتریِ با مشاورِش. اینی که حالا نظام مهندسی بیاد نظارت بکنه نه. ولی مثلاً حالا برقش رو بخوام بگم برفرض وقتی که بخواد شبکه‌یِ برقش رو بگیرد.

اون سازمانی که بخواد برق رو تأمین بکنه حالا مثلاً اون شبکه بله چک بکنه کارشناس میاد بازرسی می‌کنه ببینه مشکلی داره اگه مشکلی نداشته باشه بهش برق میده. در موردِ خودِ سازه‌یِ ساختمان بله بیش‌تره کارها توسطِ بخشِ خصوصی انجام می‌شود. چیزی دارند به اسمِ بیلدینگ کودال استرالیا که بی‌سی‌اَی بهش میگن اینا مشاورهایِ بی‌سی‌اَی وجود دارند که میان از ابتدا اون دیزاینی رو چک می‌کنن که ببینن آیا منطبق با استانداردهای کانستراکشِنِ(ساختمانی) استرالیا هست. بیش‌تر می‌گم تویِ سمتِ بخشِ خصوصی هست تا مثلاً بخشِ دولتی.

سعید کاظمی: حالا من اومدم اونجا و زبانم و ویزا و مجوزم همه رو گرفتم. یکی دوماهِ اول تا خونه اجاره کنی و مستقر بشوید و با خانواده هم که بروید. مشکلات بیش‌تره حالا می‌خوام واردِ فضای کار در استرالیا بشوم. اولین اقدام باید چیکار کنم؟

مهندس ربانی: شما اول باید با یک فرمتِ خوب رزومه تهیه بکنید. من موقعی که اومدم نمی‌دونم این کلاس‌ها رو یک مقطعی قطع کرده بودن مثلِ این‌که دوباره برگزار می کنند. مثلاً برایِ مهاجرانی که اِسکیل آمده بودند و  پرمننت(مجوز) داشتند. یادم است. یک دوره‌ای میذاشت به اسمِ اسکیل مکس. که تویِ اسکیل مکس شما می‌رفتید. حدودِ چهار هفته بود و تَیف این رو برگزار می‌کرد. تَیف یه جورایی دانشگاهِ علمی کاربردیِ استرالیا است. به ما می‌گفتند که رزومه‌مون رو چه‌جوری فرمتِش رو درست کنیم. تکنیک‌هایِ اینترویو(مصاحبه) مثلاً با شما کار می‌کنن.  یک زمان این دوره متوقف شد اما زمانِ ما بود. بعد شما یک رزومه درست می‌کنید و شروع می‌کنید.

از وب‌سایت‌هایی که کاریابی هستند که مهم‌ترینشون سید دات کامه شروع می‌کنی به اَپلای کردن. و معمولاً هم دو مدل جاب اَد هست.  یعنی دو مدل اَدوِرتایزمنت برایِ شغل میاد. یکی از طرفِ کارفرماست مستقیم و لی بیش‌ترِش از طرفِ کاریاب‌ها است. کاریاب‌ها خیلی وقت‌ها یک تبلیغ می‌ذارن برایِ یک شغل و اسمِ مشتریشون رو نمیارَن. می‌گن من برایِ شرکتِ مشاورِ بزرگ مثلاً رده یک یا رده دو دارم دنبالِ یک مهندسِ مکانیک می‌گردم. شما رزومه رو بهش می‌دی. اولش خودش با شما یک مصاحبه‌ای می‌کنه ببینه سطحِ زبانت چطوره، سطحِ تکنیکالِت چطوره. بعد شروع می‌کنه شما رو معرفی کردن به اون سازمان و به اون شرکت. خیلی وقت‌ها این آگهی‌هایی که اینها میدن به قولِ خودشون فیشینگه.

یعنی بیش‌تر دارن رزومه جمع می‌کنن .شاید حتی در بعضی موارد اون پشت هنوز اون آگهی به اون جدیت وجود نداشته باشه. کاریاب داره اونجا تویِ اون شرکت دو نفر رو می‌شناسه داره باهاشون صحبت می‌کنه می‌گه آره من این افراد رو می‌شناسم. اینطوره حالا اونها رو می‌خواد قانع بکنه که اجازه بدن شما برید مصاحبه بکنید. بعضی وقت‌ها بعضی‌ها می‌گن آره این کاریابی‌ها قابلِ اعتماد نیستند ولی من خودم می‌تونم بگم که اولین شغلَم رو با کاریاب گرفتم و تاحالا سه‌ چهاربار شغل عوض کردم و فقط یک‌بارِش با کاریاب نبود.

چرا؟ چون کاریاب کار و درآمدِش شمای هستید و از شما هم حتی یک سنت هم کاریاب نمی‌گیره. پولِ کاریاب رو کارفرما میده. و این خیلی خوبه. من دیدم و گاهی هم می‌نویسند که اگر کاریاب به شما گفت مثلاً باید به من 500 دلار بدید اون جاب مطمئن باشید که فَیک هستِش. من این کار رو هرگز نمی‌کنم چون پول‌هایِ خیلی خوبی می‌گیرَن. مثلاً کاریاب اگر یک نیرویِ باسابقه‌یِ کم رو معرفی بکنه حداقل بین 5 تا 7 هزار دلار از کارفرما می‌گیره و یک نیرو با سابقه‌یِ خوب رو ممکنِ ده تا پونزده هزار دلار از کارفرما که بهش معرفی می‌کنه ازش بگیره.

بنابراین این ذهنیتی که تویِ خیلی‌ها هست که آره کاریاب‌ها سرِکاری هستن و فلان این‌طور هم نیست توشون هست کسایی که فیشینگ می‌کنن. هنوز به اون جدیت اون پوزیشِن وجود نداره ولی واقعیت اینه که اون آدم اگر تو رو بتواند استخدام بکنه 100 هزار دلار می‌گیره پس چرا باید این کار رو نکنه. و من خودم به شخصه همیشه به دوستان پیشنهاد می‌کنم که از هر دو روش برید جلو. هم اگر مستقیم وب‌سایتِ خودِ شرکت رو می‌بینید که گذاشته همونجا اَپلای بکنید هم کاریاب باهاتون تماس می‌گیره رزومه‌تون رو بهشون بدید. هر دوتاش جواب میده. بالاخره یکیش جواب می‌ده ما هم همین‌طور کار پیدا کردیم.

سعید کاظمی: بعد اگه کسی بخواد برایِ خودش کسب و کار در استرالیا راه بندازه شرایط چه‌طوری است؟ مثلاً شما توصیه می‌کنید کسی که اول اومده؛ حالا البته دو بخش می‌شود.یکی سرمایه‌یِ کافی با خودش آورده و یکی هست که خُب مثلاً ما متوسطِ جامعه رو می‌گویم ، خُب مثلاً با پولِ ایران چند میلیارد هم ببری شاید 50 هزار دلار و 100 هزار دلار هم نشه. عددِ هنگفتی نیست. حالا فرض کنیم اکثریتِ جامعه سرمایه‌یِ زیادی نداره کی وقتشه که واردِ اون اتمسفرِ کارآفرینی و کار و یا خویش‌فرمایی بشود و برایِ خودش کار بکنه و یک کسب و کار برایِ خودش راه بندازه؟

مهندس ربانی: در هر دو حالت ابتدا به ساکن  همون اولِش نمی‌تونه. چه بخواد خدماتِ مهندسی بده یه روزی و یک شرکتی بزنه، اون بخشِش مخصوصاً اگر تخصصی باشه که باید سال‌ها تویِ بازار کار بکنه.  چون اینجا فضا خیلی رقابتی هستِش و از همه‌یِ دنیا میان. شما اگر مثلاً یه روزی بخواهید یک شرکتی ثبت بکنید، برایِ این‌که برایِ کسی کار بکنید، مثلاً خدماتِ مهندسی به یک مشتری بدید باید حداقل چهار پنج سال تو اون زمینه کار کرده باشی، تمامِ زیر و بمِ قضیه رو بدونید، نت‌ورک داشته باشی، اینجا تیم‌ورکِ. اینجا واقعاً بدونِ تیم‌ورک شما هیچ‌کاری نمی‌توانید بکنید. یک نفر آدم به هیچ‌عنوان نمی‌تونه کار بکنه.

باید شما از افرادِ مختلف تو زمینه‌هایِ مختلف؛ مثلاً اگر می‌خوای تویِ زمینه‌یِ ساختمان کار بکنی، حتما باید یک مهندسیِ مکانیکِ خوب داشته باشی، مهندسِ فایرِ خوب داشته باشی، مهندسِ هیدرولیکِ خوب داشته باشی. خُب روزِ اولی که شما رسیدید اینا رو از کجا می‌خواید بدونید و اونوقت کی به شما کار میده؟ شما می‌خواید کارِت رو از کی بگیرید؟ شما حداقل 5 سال سابقه کار می‌خواهید و چالِش‌هایِ خودش رو داره، دردِسرهایِ خودش رو داره مثلِ ایران، بیزینِس ران کردن. دوباره اگه به عنوانِ سرمایه‌گذاری میاید باز هم اون هم زمان می‌خواد. برایِ همین است که حتی ویزایِ بیزینِس تویِ استرالیا هم به طرف یک‌سال وقت میدن و بعد از یک سال هستِش که از شما می‌خواد که شما حالا بیاید اون بیزینِسِ موردِ نظرِ خودت رو شروع بکنی. بله کسایی که پول دارند می‌تونن حتی برَن بیزینِسِ آماده رو بخرَن. خیلی بابِ است تویِ استرالیا بیزینِس خریدن.

سعید کاظمی: در مورد خرید یک فرانچایز در استرالیا صحبتی بکنید.

بذارید من یه توضیحِ کوچیکی بدم شاید بعضی دوستان ندونن. فرانچایز چیست. فرانچایز گرفتن نمایندگیِ یک شرکت است  مثلِ مک‌دونالد که ما یک هزینه‌ای رو به یک شرکت می‌دهیم ولی شرکت تمامِ تجهیزات و دکوراسیون و کلِ موادِ اولیه رو برایِ ما تهیه می‌کنه و ما رو کامل آموزش می‌ده. چون که من مک‌دونالد رو کامل رفتم و تحقیق کردم. و یک هزینه‌یِ هنگفتی هم می‌گیره حالا فک کنم به یک میلیون دلار حداقل قیمت خرید فرانچایز باشه. البته بستگی داره و در ازایِ این هزینه به شما یک نمایندگیِ رسمی می‌دهد.

حتی محل ملک و مشاوری که به شما می‌ده و غیره و همه‌یِ استانداردها هم باید طبقِ استانداردهایِ اون شرکتِ مک دونالد باشه تبلیغاتِش رو هم مک‌دونالد میده و شما حق تبلیغ ندارید، حقِ تغییر در هیچ قسمت از دکوراسیون ندارید و یک رویالیتی هستِش اگه اشتباه نکنم و حقِ کمیسیون ماهیانه فقط شش تا ده درصد متوسط به این شرکت‌ها پرداخت می‌کنید و تمام نمایندگی‌هایِ مک‌دونالد در دنیا بر اساسِ فرانچایز است. اگه زحمتی نیست توضیحی به ما در مورد فرانچایز در استرالیا بدین.

مهندس ربانی:  فرمایشِتون درست بود به همین شکل هستِش. حالا تویِ اون بخش من زیاد تحقیق نکردم. فقط یک تحقیقِ جزئی کردم برایِ یکی از دوستان و کلاً برندها هرچه بزرگ‌تر گران‌تر و هرچه بزرگ‌تر سودده‌تر طبیعتاً. شما وقتی که مک‌دونالد می‌خرید یک شعبه‌ش رو فرانچایز می کنید دیگه زحمتی به خودت نمی‌دهی بابتِ این‌که بری و مشتری جذب بکنی. مک دونالد هر جا که اون اِمِش (M) رو هوا بکنه مردم با ماشین صف می ایستند. و به همین دلیل هم به شما زیرِ یک میلیون دلار به شما فرانچایز نمیدهد.

ولی در استرالیا مدل‌هایِ بیزینسِ شخصی هم هست که شما می‌تونی حتی با 80 هزار دلار مثلاً بیزینِس بخری. حالا این چیه؟ این یک کافه‌یِ کوچیکه تویِ منطقه‌یِ لوکال که مردمِ اون منطقه می‌شناسَنِش و میرن اونجا. اینجا خیلی بابِ است. از صبح تا شب مردم از 6 صبح تا ساعتِ 6 غروب تویِ رستوران هستن. اصولاً اینجا غذا تویِ خونه خوردن رو کسی باهاش میونه‌ای نداره. غذا بیرون متنوعه و ارزان هستِش و اصولاً مثلِ ما ایرانی‌ها علاقمند به بحثِ آشپزی و اینا نیستند و بنابراین رستوران داری و بیرون رفتن خیلی باب هستِش.

بنابراین این بستری ایجاد کرده برایِ خیلی بیزینِس‌هایِ شخصی حتی فامیلی. مثلاً یک خانواده‌ای هستند که پدر و پسر و همسر یک کافه تریا دارند و بیزینسشون مشتری داره و خوبیش اینه که سیستم شفاف هستِش. چون اینجا همه مالیات میدن و شما یک سنت رو هم نمی‌تونی از کسی مخفی کنی مگر این‌که چرا افرادی هستند که میان‌بر میزنن و کَش پول می‌گیرند اما عمدتاً سیستم شفاف هستش. و این سیستمِ شفاف به شما اجازه میدهد. که اون بیزینِسِ موردِ نظر رو ببینید. که این چقدر تِرنوور (گردش) مالی داره، چقدر هزینه‌هاش بوده، بالاخره دو نفر اونجا کار بکنن، هزین‌هیِ مواد اولیه داده و چقدر به قولِ خودِشون کَش‌اینِشِ یعنی چقدر پول نقد اومده.

بعد طرف به نسبتِ درآمد  بیزینِسِ خودش قیمت می گذارد. مثلاً می‌گه من این کافه رو میدم 100 هزار دلار، مثلاً اون آقایِ پمپ‌بنزین می‌گه من پمپ بنزینم رو میدم 400 هزار دلار ومک‌دونالد میگه من میدم یک میلیون دلار. و طبیعتاً به همون نسبت هم سودِشون بیش‌تر هستِش و به همون نسبت هم باز هزینه‌شون بیش‌تره. اینه که بله یک مدلِش این است که شما می‌خواید اینجا کارِ بیزینِس بکنید. خوب این راحت ترین و گران‌ترین روش هم است. چون مشتری اونجا هست. چون منی که سرِ راهِ خونم یک رستورانی هست خیلی برام مهم نیست که کی پشتِ اوون پیشخوان هستِش. اگر غذاش خوشم اومده امروز می‌خورم و فردا ممکنِ که یکی دیگه اون بیزینِس رو بخره و من دوباره میرم اونجا غذا می‌خورم. بنابراین اون صاحبِ بیزینیس و خریداربیزینیس زحمتی بابتِ جذبِ من نداره ولی اگر دوبار غذاش رو خراب کنه من طبیعتاً دیگه اونجا نمیرم.

ولی یه مدلِ دیگه هست که این مدل مدلِ ارزان‌تره و پر زحمت‌ترِ. شما میاید اینجا، طرف می‌خواد رستوران بزنه می‌گه خُب اول از همه برم تویِ رستوران کار بکنم. میره اول یک‌سال تویِ رستوران کار می‌کنه که اصولِ رستوران‌داری رو یاد بگیره و مشکلات رو ببینه. اون مدلی هستِش که خیلی کم‌خرج‌تره. مثلاً اینجا من رستورانِ خوبِ ایرانی می‌شناسم تویِ سیدنی معروفِ. می‌دونم که هفته‌ای حتی ششصد هفتصد دلار بابتِ اجاره‌یِ محلِش نمیده. با این‌که حتی یک جایِ خیلی جا افتاده است. چرا؟

چون خارج از مراکزِ خرید هستش. چون اگر شما داخلِ شاپینگ سِنترها (فروشگاههای بزرگ)برید مثلاً اجاره‌کردنِ یک فضا خیلی برایِ شما گرون درمیاد. ولی اگه خارج از اون فضاها باشید ارزونتره. شما می‌گویید خیلی خوب من نم‌ی خوام دویست هزار دلار بدهم یک بیزینِس بخرم. خودم از صفر شروع می‌کنم، این محل رو اجاره می‌کنم و حالا دیگه تو اون موقع باید مشتریت رو جلب بکنی، باید رقابت بکنی با هزاران آدمی که مثلِ تو هستند و چه بسا از تو قویتر هستند، چه بسا شناخته‌شده‌تر هستند. ولی دیگه اون پوله رو نمیدی و ممکنِ به جایی برسید که دیگه خودتون اون بیزینس رو 400 هزار دلار بفروشی.

سعید کاظمی: و کسایی هم هستند که 24 ساعته کار می‌کنند.

مهندس ربانی: بله هستند و واقعاً هم زحمت داره مثلاً آخرِ هفته‌ای که ما کارمندها تعطیلیم و میریم بیرون می‌گردیم اون اصلِ کارِشِ و با خانوادَش باید اونجا وایسه پایِ اون پیشخوان و واقعاً بیزینِس راه انداختن اینجا دردسَر داره چون مشتری اینجا خیلی حساسِ است. هر نوع مشتری واقعاً اینجا هست. نمی‌خوام بگم همه پرفِکت هستن نه ولی واقعیت اینه که رقابت سخته چون همه هستند و به محضِ این‌که تو نتونی رضایت مشتریت رو جلب بکنی خُب طرف میره جایِ دیگه. 

سعید کاظمی: شغل‌هایِ جنرال چه‌ طوری است؟ شما تویِ صحبت‌هاتون گفتید که شغل‌هایِ جنرال رو هم در استرالیا تجربه کردید

مهندس ربانی: بله کارهایِ کَژوال هست. کارِ کَژوال خُب طبیعتاً گرفتنِش راحت تره ولی عمدتاً نمی‌شه روش طولانی مدت حساب کنی یعنی نباید روش طولانی مدت حساب کنی. مگه این‌که واقعاً تخصصِ خاصی نداشته باشی. ولی همه‌جور کاری هست. یعنی مثلاً یک کسی هست تویِ رستوران کار می‌کنه، یکی هست میره مثلاً برفرض می‌خواد یه ذره کارِش راحت‌تر باشه مثلاً میره یک دوره‌یِ سیکیوریتی می‌بینه.

سیکیوریتی نه حالا به اون معنایِ خیلی پیچیدَش. مثلاً تویِ شاپینگ‌سینترها افرادی هستند که لباسِ سِکیوریتی تنِشونه و اینا پلیس نیستند. حالا شاید یک تجهیزاتِ مثلِ واکی تاکی داشته باشن اونجا تویِ اون فروشگاه مسئولِ این هستند که اگر یکی مشکلی پیش اومد، مسئولِ ورود و خروجِ آدمها، شبها موقعِ تعطیل شدنِ مثلاً فروشگاه‌ها درها رو چک بکنن که قفل باشه، مثلاً تویِ پارکینگ مثلاً مشکلی پیش بیاد اونا به پلیس اطلاع میدن. مثلاً یک کسی میره این دوره میشه مأمورِ سیکیوریتی.

معمولاً شغل‌هایِ کَژوال بینِ ساعتی 15 تا 25 دلار حدوداً دستمزدِشون هستِش و می‌چرخونه یک زندگی رو. ببینید مثلاً طرف حتی دوتا بچه داشته باشه با این شغلِ کَژوال می‌تونه اموراتِش رو بگذرونه. حالا معمولاً افرادی که با ویزایِ دائم میان اگر بچه‌دار باشند یک کمکی هم سِنتر لینکِ اینجا که مثلاً مثلِ سازمانِ تامین اجتماعیِ اینجا هست به هر بچه یک مقداری، اگر اشتباه نکنم مثلاً دوتا بچه حدودِ 1400 دلار در ماه هم به خانواده‌ها کمک می‌کنن. خُب این پول هست حالا یک کارِ کَژوال مثلِ رانندگیِ اوبر که مثلِ اِسنَپِ خودمون می‌مونه یا سِکیوریتی یا کار تویِ رستوران یا حتی کنترخوانی هم سازمان‌هایِ اوتوریتی‌هایِ برق و آب دارند؛ طرف میره کنتور می‌خونه و معمولاً دستمزدهاشون هم تویِ همین رِنج هستِش.

اینجا دستمزدها خیلی خوب بالانس شده. یعنی اختلافِ تفاوتِ دستمزدها اینجا تفاوت کمه. یعنی مثلاً یک چیزی حول و حوشِ بگم شاید یه کارگرِ ساده ماهی حدودِ سه‌هزار و پونصد دلار درآمدِش باشه. یک مهندس متوسط شاید 7000 دلار درآمدِش باشه. تفاوت‌ها چون به نظرِ من نقطه‌یِ قوتِ یک کشور همیشه اختلافِ طبقاتیِ کمه. این که طبقه یِ متوسطِش وسیع باشه. اون کشور کشورِ قدرتمندی هستِش. این‌که مثلاً یک کسی باشه تویِ کشور که حقوقِش دو میلیون باشه و یک نفر سیصد میلیون به نظرم اون سیستمِ پرداخت خیلی سیستمِ بدی هستِش و باعثِ اختلاف طقاتی میشه.

ولی اینجا معمولاً این شکلی نیست. یعنی من ندیدم کسی دیگه کم‌تر از روزی صد و سی چهل دلار درامد داشته باشه؛ حتی کارگرهایِ ساده. ولی عرض کردم این شغل‌ها رو خُب میگه کسی تخصصِ خاصی نداشته باشه و لی قاعدتاً قرار نیست که مهاجر بیاد اینجا و برایِ همیشه اُوِر کار کنه یا برایِ همیشه سرِ ساختمون کار کنه و میلگرد مثلاً بزنه سرِ ساختمون. چون اینها جسمی هم کارهایِ مشکلی هستن.

سعید کاظمی: بله. کلاً محیطِ کاری استرالیا چطوریه؟ حالا شما تجربیاتِ خودتون رو بگید. تویِ اون محیط آیا مثلاً حالا تویِ جنرال یا تویِ شرکت‌هایِ خصوصی که کار می‌کردید بحث‌هایِ مثلاً نژادپرستی و تفاوت ایجاد کردن و مزایا و درآمد و برخوردها و اینا آیا تأثیر داشته تویِ تجربیاتِ شما؟

مهندس ربانی: بله خُب محیط‌ها با هم فرق می‌کنند. بسته به این‌که چه کاری بکنی. کارهایِ کَژوال خیلی مثلِ کارهایِ حرفه‌ای خوب نیستند. مثلِ اونها نیستند. توشون حالا همه‌جور آدمی هست مخصوصاً خودم می‌گم یک ماه مثلاً یادمه که من یک‌ماه کارِ کَژوال کردم سرِ ساختمان نصبِ تجهیزاتِ برقی بود. یک عرضم هم همین بود که شما باید کارِ کژوالِتون هم هدفمند باشه. یعنی اگر مثلاً سعی کنید کار به فیلدِ خودت بخوره. من یک‌ماه یادمه چون سابقه‌یِ کار نداشتم و می‌خواستم واقعاً درگیرِ کار بشم رفتم برایِ نصبِ تجهیزات. خیلی بهم دید داد و فهمیدم تو بیلدینگ چیکار بکنم.

یعنی واقعاً مثلاً سیستمِ کابل‌کشی و تابلو‌بندی‌هاش رو واقعاً دیدم و اون مثلاً یک‌ماه از نظر جسمی برام سخت بود ولی به من خیلی دید داد و عرضم اینه که حتی اگه مثلاً اگر یه روزی می‌خوای رستوران بزنی کارِ کَژوالِت بهتره بری تویِ رستوران کار بکنی. اگر می‌خوای بیای اینجا یه شرکتی بزنی که صد تا تاکسی داشته باشی خُب برو اوبر کار کن.  عرضم این است که حتی کارِ کژوالت هم به نظرِ من باید یه مقدار هدفمند و با اون هدفِ نهاییت باشه.

و محیط‌هایِ کاریِ کژوال خُب هرچقدر محیط کارگریتر باشه طبیعتاً این جور مسائل هم هست. ولی در محیط‌هایِ کاری که مثلاً من تویِ شرکت‌هایِ کاری کار کردم واقعاً می‌تونم بگم ندیدم. من بحث‌هایِ نژادی واقعاً ندیدم. واقعاً مثلاً شاید تویِ سطوحِ بالا و خیلی بالا باشه به قولِ خودِشون می‌گن گلَس روف اون سقفِ شیشه‌ای اون بالا باشه که از یک حدی طرف نتونه بره بالا. و در سطوحِ کارشناسی و کارشناسیِ ارشد دوستانِ من که الان با هم کار می‌کنیم خیلی‌هاشون ایرانی هستند، سمت‌هایِ خیلی خوب دارند و چون این کشور مبناش ورودِ مهاجر هستِش و با یک کشوری که مثلاً حالا سیستمِش براساسِ مهاجرپذیری نیست حالا خیلی تفاوت داره.

مسائل نژاد پرستی این مسائل خیلی اینجا کم‌رنگ‌تر هستِش و واقعاً هم بهش بها میدن. یعنی مثلاً اگر شما واقعاً در شرکت داری اَبیوز می‌شی و کسی داره بهت زور میگه برایِ بحث‌هایِ نژادی واقعاً بری و با منابعِ انسانیشون صحبت کنید به حرفت اهمیت میدن. نمی‌تونم بگم نیست. قطعاً یک مقداری هست ولی من نامحسوس دیدمش. خیلی واقعاً تا حالا تویِ شرکت‌هایی که کار کردم؛ من تویِ چهار شرکتِ بزرگِ خوبِ اینجا کار کردم مثلاً همکارام چینی، کویتی، عرب، هندی، آمریکایی، فرانسوی همه احساس می‌کردیم یک تیم هستیم و من خیلی ندیدم این مسائل رو.

سعید کاظمی: خانم‌ها چی؟ فضایِ کار برایِ خانم‌ها در استرالیا چطور است ؟ مثلاً یک خانمِ مجرد بلند شده اومده استرالیا تخصص هم داره. برق سال‌ها تجربه داره. عمران، پزشکی … اینا چی؟ اینا هم فضا برایِ کسب و کار و کار کردنِشون مهیاست؟

مهندس ربانی: خیلی تمیزتر از ایران هستِش. این رو به جرأت می‌گم برایِ این‌که من و خانمم هر دو در ایران همکار بودیم و هنوز هم بعضی چیزها رو که تویِ شرکت می‌دیدیم برایِ هم تعریف می‌کنیم. ببینید آدمیزاد رو شما نمی‌توانید با قانون کنترل کنید ولی تا یک درصدِ زیادی کنترل می‌کنید. شما اینجا همون اولی که میروید می‌شینید سرِ کار همون روزِ اول تعهد نامه‌یِ سکسچوال هَرِنسمنت می‌ذارن که تعهد میدی که اگر هر گونه رفتار، شوخی و عملکردی که بکنی بویِ سِکیچوال هَرِنسمنت بده.

یعنی مثلاً اون خانمِ همکارِ تو احساس بکنه آره اینجا ازش تو یه جک سِکسی گفتی حالا یک شوخی یا چیزی تقریباً کارت به آخرِ وقت نمی‌کشه. به همین راحتی. من اینجا رو امن میبینم برایِ خانم‌ها و یک مسئله‌ای که هست خودم نمی‌گم خانمِ من که اینجا داره کار می‌کنه می‌گه. همکارهایِ خانمم میگن. دوستانِ خانمم میگن. نمی‌شه گفت که صد درصد قانون می‌تونه این رو حذف بکنه.

صد در صد تویِ شرکت‌هایی آدم‌هایی هستند که حالا سعی می‌کنن یه مقدار به قولِ معروف بدجنسی بکنن، اَبیوز بکنن به قولِ خودشون ولی ساز و کاری ساخته شده. حداقل همین که برایِ شما همون اولِش یک اینداکشِن میذارن و به شما آموزش میدن که شما باید بحثِ سِکسچوال هَرِنسمنت رو حواسِت باشه ازت تعهد می‌گیرن که من متعهد بشم که مثلاً رفتاری نکنم که همکارِ خانمِ من احساسِ ناراحتی بکنه اینها همون اولِش به تو گوشی رو میده که آره من باید حواسم باشه و واقعاً هم اگر گزارشی بشه قطعاً باید پاسخگو باشید و به سرعت هم باید پاسخگو باشید.

سعید کاظمی: الان مثلاً فکرکن تویِ محیط‌هایِ کاریِ ایران این هستیش و خیلی بحث میشه که می‌گه اگه ما هر چقدر هم تلاش بکنیم ؛ بیش‌تر دولتی‌ها هست حالا می‌گه هر چقدر هم تلاش بکنیم رشد نمی‌کنیم و بالاتر نمی‌ریم. برای شما در استرالیا به چه‌طریقی هستِش؟ ناخودآگاه کسی وقتی واردِ یک کشورِ غریب میشه شروع به تلاشِ بیش‌تر می‌کنه و زمان بیش‌تری صرف می‌کنی و دقتِت رو بیش‌تر می‌کنی. حتی تایم و ورود و خروجت اونجا خیلی حساس هستن روش. دقت می‌کنی که زودتر بری و دیرتر بیای و تمامِ اتمسفری که اون مدتی که سرِ کار هستی اکثرِ تلاشِت رو بکنی که بهتر دیده بشی و اون شغل رو حفظ بکنی و بعدِش هم برایِ رشدِت اقدام بکنی. درست می‌گم؟

مهندس ربانی: بله صد در صد همین است. ببینید عرضم به حضورِ شما این است. که صد درصد هرچی رشد بکنی بیش‌تر دیده میشی. ولی این‌که بگم همه‌یِ شرکت‌ها این رشدِ شما رو بهش بها میدن حرفِ درستی قطعاً نیست. معمولاً شرکت‌ها هرچی بزرگ‌تر هستند و هرچه ساز و کارِشون چندملیتی‌تر هستِش مثلِ شرکت‌هایِ بین‌المللی که اینجا زیاد هستند مثل شرکتی که من در حالِ حاضر دارم کار می‌کنم خُب این ساز و کار به صورتِ سیستماتیک بیش‌تر وجود داره. یعنی منوط به شخص نیست.

یک‌وقت می‌بینی من تویِ شرکتی کار می‌کنم مالِ یک آقایی هستِش که با دوتا پسرِش اون دوتا شرکت رو ران کردن خُب من باید اون آدم رو قانع بکنم که اون تواناییِ رشد رو دارم و اون به من اون میدون رو بده. اینجا قضیه خیلی شخصی‌تر میشه. الان اون بابا شاید اصلاً از من خوشش نیاد و به من اجازه‌یِ رشد نده. اینجا کسی هم کنترلی رویِ این آدم و شرکتِش نداره. شرکتِ خودشه و اصلاً دوست داره من رو معاونِش بکنه و من رو برایِ همیشه یک کارشناس نگه‌داره. ولی وقتی واردِ فضاهایِ حرفه‌ای‌تر و بزرگ‌تر و حالا کارتل‌هایِ بین‌المللی‌تر میشه ساز و کارهایی هست تویِ اون شرکت که شما پِرفورمنِس‌رِویو هست و هر سؤالی داری بازم بستگی به مَنَیجِرِت داره و ممکنِ اونجا هم شما به یک مَنَیجِری بخورید که خیلی حالا به‌قولِ انگلیسی‌ها اَپریشیَیتت نکنه.

یعنی مثلاً قدرِ تلاشِ تو رو ندونه ممکنِ هست طرف بهت میدون بده. باز یک مقدار به اون مدیر برمی‌گرده. ولی چون ساز و کاری هست و سیستمی هست این قضیه‌یِ رشد سیستماتیک تره. شما یک پِرفورمِنسی داری و خودت میای معمولاً برایِ خودت هدف تعریف می‌کنی. حالا مثلاً شرکتِ ما یک شرکتِ آمریکایی هستِش ولی خُب تویِ استرالیا خیلی فعالِ و این سیستم رو داره و خیلی‌هاشون هم مشابه هستند. شاید برایِ خودت هدف تعریف بکنی. بعد این اهدافِت رو میای مثلاً با مَنَیجِرِت در میون میذاری مثلاً می‌گی من این برنامه‌هام برایِ سالِ بعد اینه. بعد سالِ بعد که موقعِ ریویو می‌شه.

  حالا اون آدم تصمیم می گیرد. و می‌گوید خُب حالا شما این قسمت ر وبه نظرم خوب بودی و این قسمت رو به نظرم ضعیف بوده، شما الان می‌تونی ارتقاء پیدا بکنی یا نمی‌تونی پیدا بکنی.ارتقا حالا همه چیز به آن مدیر بستگی داره. شما ممکنِ یک مقدار احساس می‌کنی اِ من این همه تلاش کردم چرا نمی‌بینه. این مسائل هست ولی این ساز و کار وجود داره و من تا جایی که دیدم بچه‌ها معمولاً خوب رشد می‌کنن.

مثلاً طرف اینجا از اینترمِدیَیتِ (مقدماتی) یک جورایی شروع می‌کنه، ساز و کاری هست که شما کار بکنید و رشد بکنید و حالا بیش‌تر از خودت توانایی نشون میدهی و واقعاً باید انرژی بذاری. این فرمایشِ شما درسته. و در موردِ زمان ورود و خروجی اینا خیلی زمانی نیست اینجا. یعنی مثلاً شما اینجا ساعتِ هشت کارت بزنی  نه اصلاً کارتی وجود نداره اینجا. زمانی به اون معنا نیست. ولی من شده ساعتِ یازده‌یِ شب هم چون الان از خونه کار کردن هم باب شده و من خودم یک روز در هفته میرم آفیس بعد از قضیه‌یِ کرونا ولی شده من ساعتِ یازده شب هم پشتِ کامپیوترم کارم رو دارم انجام میدم و مدیرِ من خوابه. ولی من میدونم که این پروژه باید فردا تحویل داده بشود.

سیستم از تو کار می‌خواهد و دیتَیل مَنَیجمنت خیلی جواب نمیده. حالا تو یک ساعت کجا بودی؟ مگه این‌که بری تویِ یک شرکتِ کوچیکی که حالا اون مدیر اونجا حقوقِتون رو هم داره میده ممکنِ بری یه کافی هم بخوری بیای یکم حالا اخم و تخم بکنه. ولی واقعاً ساعت رفت و امد مهم نیست. پروژه‌ای هستِش و تو اینقدر خودت مسئولِ این پروژه هستی که من شده مخصوصاً الان از توی خونه کار کردن یک حسن داره رفت و آمد نداری ولی یه بدی داره همیشه این کارِ با تو هستِش .

باور کنید من شده ساعتِ پنج و نیمِ صبح از خواب بیدار میشوم یه چیزی یادم رفته میرم کامپیوتر رو روشن می‌کنم این ایمیل رو باید امروز بفرستم. شده این‌طوری یا مثلاً شده ما دیلیوِری داریم یعنی مثلاً فردا باید پروژه تحویل بشود شب ساعتِ ده دارم کار می‌کنم. عرضم اینه که سیستم هست ولی باز یک مقدار حالا هم ممکنِ به مدیرت هم بستگی داشته باشه.

سعید کاظمی: الان واردِ استرالیا بشی محدودیتِ شهر نداری مثلِ کانادا که تو حتماً باید تویِ این شهر شروع به کار بکنی؟ یا یک روستا اگه دوست داشته باشی؟

مهندس ربانی: چرا.  بستگی به ویزات داره. ویزایِ من نداشت ولی بعضی ویزاها که شما اسپانسر دارید داره. دو مورد اسپانسر داریم. حالا باز برمی‌گرده به بحثِ مهاجرت. یک مدل اسپانسِر اسپانسرِ اِستَیت، اسپانسرِ شیپِ که شما از اون اسپانسر استان می‌گیرید مثلِ نیوسالت ولز، مثلِ ویکتوریا که اونها کم‌تر محدودت می‌کنند. دوستانِ من بودن رفتن ملبورن بعد سیدنی کار گیر آوردن یک ایمیل زدن که مثلاً من کار گیرآوردم رفتم. یه مدل هست همین‌ که گفتید مثلاً مدلِ روستایی.

مثلاً طرف تویِ منطقه روستائی ویزا گرفته؛ ویزایِ حالا خیلی خوبی هم نیستِش چون اینجا روستائی کار کمه و جمعیت کمه، اونها دیگه نمی‌توانند. شهرهایِ بزرگ بِروند و باید تویِ همون منطقه بمونن سه سال چه بسا خیلی‌هاشون کارهایِ کَژوال می‌کنن. چون کارِ تخصصی تویِ یک شهری که مثلاً بیست هزارتا جمعیتشه چقدر کارِ تخصصی هست که شما انجام بدید و بعدش هم اونایی که کارهایِ کَژوال می‌کنن ممکنه که تویِ کارخونه کار بکنن، ممکنه که با ماشین کار بکنن تا اون سه سالِشون طی بشه و  به شهرهایِ بزرگ برن. بنابراین بله این محدودیت رو میذارن ولی بسته به نوعِ ویزاشون دارد.

سعید کاظمی: پس هرچقدر شهر بزرگه کار هم به همون نسبت بیش‌تره و کارِ تخصصی هم بیش‌تره؟

مهندس ربانی: و هزینه هم بیش‌تره طبیعتاً. هزینه البته نه بحثِ خورد و خوراک؛ یکیه تقریباً و فقط بحثِ اِسکان هستِش.

سعید کاظمی:  خدماتِ دولتی، مدرسه، بیمارستان در نقاط شهری و روستائی استرالیا ثابت هستِ یا اینها هم متغیر است؟

 نه اینها تقریباً ثابت هستند. رایگان هستِند؛ البته دارو رایگان نیست دارو تقریباً گرون هم هست ولی ویزیت و سونوگرافی و آزمایشات شما رویِ مدیکرِ شما که یک کارتِ سبزِ بیمه هست و بهش می‌گن مدیکِر رایگانِ است. مدارسِ پابلیک رایگان هستند و هر ترمی مبلغی در حدِ چندصد دلار شاید برایِ یونیفرم، کتاب، دفتر و خودکار  اینها بگیرن ولی شهریه مدرسه نمیدهید ولی اینجا مدارسِ پرایوت(خصوصی) هم هستند.

پرایوت‌ها مثلاً مدل‌هایِ مختلف دارند که حالا اونا بیش‌تر تویِ دبیرستان هستن که حالا اگه یک کسی بچه اش رو پرایوت بذاره اینجا معمولاً تویِ ابتدایی نمیذاره و بیش‌تر دبیرستان می گذارند. مزیت‌هایِ مختلف دارند و طبیعتاً کیفیتِ آموزش پرایوت بهتره. بعضی مدارسِ دولتی حالا خیلی جالب نیستند. مدارِسِ رنکینگ دارند. یکی از مسائلی که ما برامون مهم بود مثلاً سعی می‌کردیم جاهایی خونه بگیریم که رَنکینکِ مدرسه‌هاش بالاتر باشه. ایرانی‌ها به مدرسه و بحثِ آموزش خیلی اهمیت میدن که خودِ استرالیایی‌ها خیلی اهمیت نمیدن.

سعید کاظمی: چند درصدِ جامعه استرالیا دانشگاه می روند؟

مهندس ربانی: می‌تونم بگم به زحمت؛ اگر منظورتون دانشگاه رفتنه اینجا به زحمت شاید بیست درصدشون دانشگاه برن. اکثراً خیلی علاقمند به کارهایِ مهارتی هستند که اینجا بهش میگن ترَیدی. چون درآمدهایِ خوبی هم دارند. اینجا یک کاشیکارِ خوب شاید خیلی بهتر از یک مهندس دربیاره. یک نجارِ خوب. و این کارها زیاده. یک نجارِ خوب اینجا کار زیاد داره. یک الکترَیشِنِ خوب. و همه چی ولی شما باید لایسِنس بگیری. شما تا لایسِنس نگیری اجازه‌یِ هیچ‌گونه کارِ مهارتی ندارید مگر این‌که تحتِ سوپر ویژِنِ یک کسی که لایسِنس داره کار بکنید، دستمزدِ کم‌تر بگیرید وگرنه همه‌یِ کسایی که کارهایِ ترَید می‌کنن نجار، آهنگر، لوله‌کش و برق‌کار همه باید از سازمان‌هایِ مربوطه لایسنس بگیرند.

سعید کاظمی: اگر بخواید برگردید به گذشته مثلاً بیست سالِ قبل چه چیزهایی رو مرور می‌کنید. یه کتابی هست که می‌گه من کاش عقلِ 40 سالگی رو تویِ بیست‌سالگی می‌داشتم. واقعاً بخواهید برگردید به اون دوره چه کارهایی رو دوست داشتی می‌کردی و یا نمی‌کردید؟

مهندس ربانی: من اگر برمی‌گشتم به اون زمان‌ها خیلی دوست داشتم دانشگاخ رو برم خارج از ایران بخوانم اگر امکانِش بود. یعنی اگر برمی‌گشتم به اون زمان تمامِ هم و غمم رو میذاشتم برم در خارج از کشور ترجیحاً اروپا چون تحصیلِ دانشگاهی در اروپا نسبت به استرالیا آسان‌تر و ارزان‌تر هست. و اگه برمی‌گشتم شاید این تنها کاری بود که می‌کردم چونکه احساس می‌کنم اگه این کار رو می‌کردم مثلاً خیلی بهتر می‌شد. از نظرِ بحثِ کاری و ساختنِ یک زندگی.

بنابراین جوان‌هایی که می‌خواهند از ایران بروند و یا اصلاً هر برنامه‌ای دارند اگر بحث رو بخوایم در رابطه با مهاجرت صحبت کنیم آره توصیه‌ من این است که کاش می‌شد من هم دانشجویی می‌رفتم خارج از ایران درس می‌خواندم و همون سیستم رو ادامه می‌دادم. امااگه بخوام عمومیصحبت بکنم راجع به بحثِ زندگی خُب این دیگه یکم شخصی می‌شه. خُب اگه می‌خواستم برگردم به ایران اون وقع بیست سالِ پیشِ خودم شاید ایران رو بیش‌تر بگردم. احساس می‌کنم مثلاً خیلی جاهاش رو ندیدم و می‌دونم که شاید دیگه نتونم.

چون وقتی یه مدتِ کوتاه میای ایران فقط می‌خوایِ فامیل رو ببینی. بنابراین اگر کاری بگم به این شکل ولی اگر عمومی بگویم این کار رو می‌کردم حتماً و مسئله‌ای که هست یه چیزِ دیگه که مثلاً خیلی همیشه برام چیزِ مثلاً احساس می‌کنم که تویِ زمینه‌یِ بیش‌تر کار می‌کردم بهتر بود. الان احساس می‌کنم دوست دارم یه کارهایی بکنم که اگر بیست سال پیش بود می‌توانستم ولی الان دیگه بدن آدم تویِ 44 سالگی خُب کشش نداره. می‌گم کاش الان 22 سالم بود این‌کار رو می‌کردم.خیلی خوبه. کوه‌هایِ ایران رو می‌رفتم. حتماً کوهنوردی می‌کردم. اینجا چیزی که هست کوهنوردی نداریم به اون معنا. کشورِ فلتی ست. اینا چیزهایِ شخصی هستِش شاید یکی دوست داشته باشه و یکی دوست نداشته باشه.

سعید کاظمی: در مجموع از محیطِ کار تویِ استرالیا راضی هستی؟

مهندس ربانی: بله. سعید جان یه توصیه‌ای که بکنم به دوستان اینه که واقعاً اگر آدم رشته‌ای رو که می‌خونه رو با علاقه بره از کارِش لذت می‌بره. من واقعاً همین‌جور نرفتم برق بخونم. آخه می‌دونید آقا سعید من با یکی از دوستان داشتم صحبت می‌کردم انسان همیشه به قولِ انگلیسی‌ها الگوسازی می‌کنه. متاسفانه با شرایطی که تویِ ایران به‌وجود اومده دیگه الگوها از بین رفتن. الگوها شکلِشون عوض شده.

ولی خوب من خودم چرا برق خوندم چون من موقعی که دبیرستانی بودم نزدیکِ باغ‌هایی که ما داشتیم مخصوصاً پدرم که کشاورزی داشت نیروگاه برق می‌ساختند.  مثلاً من همیشه نگاه می‌کردم آرزوم بود روزی مهندسِ برق بشوم تویِ این نیروگاه کار بکنم. چرا؟ چون داشتم الگوسازی می‌کردم. داشتم مهندسِ زیمِنس رو می‌دیدم که چقدر کارِش جالبه. میاد این کولینگ تاورها رو مثلاً نصب می‌کنه و داره اونجا کار می‌کنه که چقدر رضایت بخش است.

خُب الان ولی این الگوه وجود نداره. جوونه مثلاً به کی نگاه کنه و الگو بگیره؟ بنابراین اگر برمی‌گشتم قطعاً باز برق رو می‌خوندم. قطعاً الان مهندسِ برق می‌شدم و به همون خاطر هم هست که استرالیا واقعا پروژه‌ها استرِس داره. واقعاً استرِس داره. واقعاً مثلِ ایران نیست. من شدم طرحِ پروژه رو سه سالِ پیش تحویل دادم الان پیمانکار از من توضیح می‌خواد و واقعاً باید پاسخگو باشید. پروژه استرِس داره. من شده برایِ استرِسِ پروژه ساعتِ 4 صبح از خواب بیدار می‌شم. که فردا مثلاً تویِ جلسه میریم این رو بگم. نت می‌نویسم. باور کنید شوخی نمی‌کنم. چون می‌دونم 00:43:14با منه.  ولی شغلم رو چون دوست دارم،

چون رشته‌م رو دوست دارم وقتی تویِ شهر از جلویِ ساختمونه رد می‌شم کَیف می‌کنم که ای روشناییِ این رو من طراحی کردم. مثلاً فلان جا رفتم این پایه‌هایِ روشنایی رو من کار کردم. و این برایِ من لذت‌بخش است. ولی اگه من رشته‌م رو دوست نداشته باشم هر روز می‌گم خُب که چی؟ تو روزی ده ساعت استرِس داری؛ چون واقعاً من روزهایی شده که ده ساعت یازده ساعت کار بکنم. تو ده ساعت استرِس داری 4 ساعت تویِ جلسه نشستی که چی؟ ولی اون که چی رو به خودم نمی‌گم چون حالا وقتی برمی‌گردیم به اون موضوعی که چی‌کار می‌کنی واقعاً باید ببینی چه رشته‌ای دوست داری؟ الان مثلاً برایِ همین هم من به بچه‌هام همیشه می‌گم.

حالا پسرم که کوچیکه و دخترم که دبیرستانِ بهش می‌گم واقعاً رشته‌ای که دوست داری بخون. تو هر رشته‌ای که بخوای بخونی من شاید دو تا فقط توصیه بگم ولی انتخاب با خودته. و این خیلی مهمه چون در آینده کم میاری. شما قراره این کار رو سی سال انجام بدهی. منی که از ایران اومدم قراره تا 65 سالگی این کار رو بکنم. تا 67 سالگی این کار رو بکنم. اگه هر روز صبح پاشم بگم ای بابا لعنت به این زندگی و به این کار چه زندگی خواهد شد این. ولی اگه دوست داشته باشی کارِت رو اِسترِسِش رو هم می‌پذیری، مسئولیتِش رو هم می‌پذیری و به همون نسبت از کارِت هم لذت می‌بری. با وجودِ همه‌یِ مشکلاتِش.

سعید کاظمی: خیلی لطف کردید. تجربیات کار در سیدنی استرالیا را مهندس با من و هموطنان در میان گذاشت

دوستان عزیز امیدوارم. مصاحبه من سعیدکاظمی با مهندس ربانی در خصوص تجربیات کار در سیدنی استرالیا برای شما مفید بوده باشد. و شما عزیزان نیز تجربیات خودتان را از هر جای دنیا در اختیار من قرار بدهید. تا این اطلاعات بتواند برای جوانان و هموطنان ما در سراسر دنیا مفید واقع گردد. برای کسب اطلاعات بیشتر از کار در هر جای دنیا اینجا را کلیک کنید. جهت آگاهی از معادل سازی مدارک در رشته های مهندسی نیز اینجا کلیک کنید.

  1. خیلی عالی بوداین گفتگوباخانم دکترواقعاحقیقت راجبع زبان آلمانی دراختیارگذاشتن درسته خیلی سخته زبان آلمانی ولی برای محاجرت یه پیش زمینه…