کار ,تجربه کار در خارج ,تجربه کار در خارج ایران, تجربیات زندگی در خارج ایران ,

اهمیت هوش مالی در کسب و کار

اهمیت هوش مالی در کسب و کار

برای تماشا فایل ویدئویی اهمیت هوش مالی در کسب و کار از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن فایل صوتی اهمیت هوش مالی در کسب و کار از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

امروز با خانم دکتر ضیائیان در خدمت شما عززیزان هستم. و قصد داریم در مورد اهمیت هوش مالی در کسب و کار با خانم دکتر صحبت کنم. خیلی تلاش میکنم. موارد خیلی مهم و ساده را با خانم دکتر صحبت کنم. خانم ضیائیان دکتری اقتصاد هستند. لطفاً خودِتان را بیش‌تر معرفی بفرمایید.

خانم دکتر ضیاییان: به نام خدا. اینجانب مهدیه‌یِ ضیاییان هستم، دانش‌آموخته دکترایِ اقتصاد، در حالِ حاضر استاد کارآفرینی، مدیرِ مرکزِ مطالعاتِ اقتصادی اتاقِ بازرگانی و مشاورِ کسب و کار و مؤلفِ کتبِ اقتصادی و هوشِ مالی هستم. امشب هم با مبحثِ هوشِ مالی در خدمتِ شما هستیم.  

سوال: تعریفِ هوشِ مالی چیست؟

اول با یک مقدمه شروع کنم که خیلی از مردم باور دارند که ما باید حتماً پول داشته باشیم تا بتوانیم از آن پول یک پولِ دیگری به دست بیاوریم. اما این باور حقیقت ندارد. بهتر است به این صورت بگوییم که اگر ما پولمان را در راهِ سرمایه‌گذاری مثلاً سرمایه‌گذاری در طلا از دست بدهیم قطعاً در سرمایه‌گذاری‌هایِ دیگر هم آن پول را از دست خواهیم داد؛ بنابراین این طلا یا سهام یا این خودرو ملک نیست که ما  را پول‌دار می‌کند و این دانِشِ ما درباره به دست آوردنِ این ملک و طلا و سهام هست که ما را پولدار می‌کند. در واقع این هوشِ مالی هست که دقیقاً ما را به ثروت نزدیک می‌کند. و باید بگویم که هوشِ مالی هم در تمامِ ادمهایی که در جهان زندگی می‌کنند وجود دارد.

و این‌که ما بگوییم هوشِ مالی فقط مختص به یک سری افراد است این اشتباه است. هوشِ مالی اون قسمت از هوش است که ما با آن می‌توانیم مسائل و مشکلاتِ مالی را حل‌کنیم. خُوب خیلی از افراد هستند.که وقتی با یک سری از مسائل و مشکلاتِ مالی روبه‌رو می‌شوند. نمی‌توانند این مشکلات را حل‌کنند. در نتیجه از آن مشکلات فرار می‌کنند. این افراد افرادی هستن که هیچ وقت نخواهند توانست این مهارتِ هوشِ مالی را فرابگیرند و نخواهند توانست در زندگیشان هم سرمایه‌گذاری‌هایِ درستی داشته باشند. بنابراین هوشِ مالی آن قسمت از هوش و ذهنِ ما است که توانایی حل و فصلِ مشکلاتِ مالی را داشته باشد   

انواعِ ضریبِ هوشِ مالی را هم توضیح بفرمایید؟

ببینید ما در هوشِ مالی پنج ضریب داریم. در بین این پنج ضریبِ، اولی از ضریب‌های است. که مهم‌ترین است و اولویت دارد به‌دست‌آوردن پولِ بیش‌تر  است. زمانی که ما بتوانیم درآمدِ زیادی را کسب کنیم اما نه در نتیجه سخت‌کار کردن، هوشِ مالی را کسانی دارند که خیلی مختصر و مفید کار می‌کنند. ولی خیلی هم پولِ خوبی دارند به‌دست می‌آورند. پس هرچقدر که درآمدِ ما بیش‌تر بشه اما نه در ازایِ کار کردنِ سخت و طولانی مدت نشان دهنده‌یِ این است که ما هوشِ مالیِ بیش‌تری خواهیم داشت.در نتیجه ضریبِ شماره‌یِ یک که در هوشِ مالی بسیار اهمیت دارد به دست آوردنِ پولِ بیش‌تر است.

ضریبِ دوم ضریبِ محافظت از پول است.

ببینید آنهایی که هوشِ مالیِ خوبی دارند خیلی راحت پول‌هایشان را از دست نمی‌دهند. یک سری افراد هستند که علی‌رغمِ این‌که درآمدِ خوبی دارند آخرِ ماه می‌بینیم پولِ خوبی براشون نمانده است. نه توانستن سرمایه‌گذاری کنند و نگاه هم می‌کنند می بینند. که چیزی که خواستند هم واردِ زندگی نشده. مثلاً طرف خواسته وسیله‌ای بخرد و در نهایت نتوانسه. و حتی نمی‌داند که پول‌ها را چه‌کار کرده است. یک سری اهرم‌ها هست که پولِ ما را از چنگِ ما درمی‌آورند. اما آنها کلاهبردار نیستند. یکی از این اهرم‌ها همین بحثِ مالیات‌ها است.

کسانی که هوشِ مالیِ خیلی بالایی دارند راه‌هایِ خیلی خوبی را بلدند. در موردِ اینکه نه مالیاتِ زیادی پرداخت نکنند که در عوض بتوانند ثروتِ بیش‌تری اندوخته کنند.بنابراین محافظت از پول هم خیلی مهم است در بحثِ هوشِ مالی و اگر ما هوشِ مالی داشته باشیم و قدرتِ جمع‌کردنِ پول را داشته باشیم ولی راهِ محافظت از پولِمان را بلد نباشیم قطعاً به دردِ ما نخواهد خورد.

ضریبِ شماره‌یِ سه ما هم بودجه‌بندیِ پول است.

ببینی همه‌یِ ماها که حقوقِمان را دریافت می‌کنیم یا کسب و کاری داریم و آخرِ ماه سودی را دریافت می‌کنیم باید پولِمان را بودجه‌بندی کنیم. یک سری افراد هستند که بودجه‌بندیِ آنها فقیرانه است. یعنی خیلی وارد نیستند. که این پولی که الان به دستِ من رسیده قرار است برایِ این یک ماه من چه برنامه ‎ای برایِ این پول داشته باشم. اگر نتوانم به شکلِ ثروتمندان و با مهارت و هوشِ مالی  من پولم را بودجه‌بندی کنم قطعاً نمی‌توانم موفق شوم و همین می‌شود که در آخرِ ماه نه پولی برای من مانده و نمی‌‎‌دانم الان چه کنم و این پول کجا رفته.

وضریبِ شماره‌یِ چهار اهرم ساختن از پول

ببینید بعد از این‌که من حقوقم را دریافت کردم یا کارآفرین پولَش را از آن کارگاهِش و کارخانه‌اش دریافت می‌کند باید از پولَش اهرم بسازد. این به چه معناست؟ خُب خیلی‌ها بعد از این که پول را دریافت می‌کنن یا داخلِ بانک‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنند یا در صندوق‌هایِ سهام. که این روش، روشِ بسیار کم ریسکی هست و پر بازده هم نیست اما یک نوع روشِ اهرم ساختن از پول است.

آخرین ضریبِ هوشِ مالیِ ما ارتقاءِ دانشِ مالی هست.

ببینید تمامِ علمی که در دنیا وجود دارد برایِ هوشِ مالی روز به روز آپدَیت می‌شود و به روز رسانی و ما باید بر مبنایِ اطلاعاتی که روز به روز آپدَیت و به روز رسانی می‌شود دانِشمان را به روز رسانی کنیم. من یک دوره هوشِ مالی رفته‌ام، متوجه شدم که هوشِ مالی چی هست و از مشاورم راه‌کار گرفته‌ام دیگه تمام و من خدایِ هوشِ مالی هستم. نه این کاملاً اشتباه است. منی هم که مدرسِ این دوره‌ها هستم و مؤلفِ این کتب مدام باید مطالعه داشته باشم ، مدام از افرادِ موفق‌تر کمک بگیرم و مشاوره بگیرم تا بتوانم در کارم موفق‌تر بشوم. این که من یک دوره رفتم و هوشِ مالی فراگرفتم دیگه تمام نه به این شکل نخواهد بود. و من باید هر رو ز این هوشم را به روز کنم تا بتوانم به تواناییهایم برایِ به دست آوردنِ ثروتِ بیش‌تر کمک کنم.   

آدم‌ها باید از چه سنی شروع کنند به هوشِ مالی یادگرفتن؟ مثلاً فرزندِ من از چه سنی باید آموزشِ هوشِ مالی ببیند بهش ارزشِ پول را یاد بدهم؟

از سنِ چهار سالگی که بچه متوجه می‌شود که اصلاً کارکردِ پول چه هست شما می‌توانید هوشِ مالی را شروع کنید. یعنی حالا شاید بچه زیرِ 4 سال خیلی متوجه نیست اما الان که خوشبختانه بچه‌هایِ امروزه خیلی جلوتر از بزرگ‌تر ها هم دارند قدم بر می‌دارند از چهارسال به یعد ما می‌توانیم آموزشِ هوشِ مالی را شروع کنیم تا هفتاد هشتاد سال به بعد انشالله.  

هوش مالی در بخش IQ یا EQ قرار می گیرد؟

بحثِ که خیلی بینِ جامعه کسب و  کار و کارآفرین مطرح شده است و بخشی از جامعه دارد به این موضوع پی می‌برد بحثِ آی‌کیو و ایی کیو هست. هوشِ مالی در کدوم یک از اینها قرار می‌گیرد؟ اگر آی‌کیو و ای‌کیو را هم به ما نشون بدید ممنون می‌شوم.  

ضیاییان: ببینید هوشِ مالی باهوش ذهنی خیلی فرق می‌کند. هوشِ مالی همان‌طور که گفته شد همان بخش از مغز است که می‌تواند به ما کمک کند که ما با مشکلاتِ مالی‌مان به‌خوبی روبه‌رو شده و آنها را حل‌وفصل کنیم. اما هوشِ ذهنی یا همان IQ که شما گفتید خُب یک مثالِ خیلی ساده می‌زنم. یک سری از افراد هستند مثلاً جوانانِ مادر دانشگاه، استعداد درخشان هست، نخبه است و نمرI الف دارد. ولی با یک مشکلِ مالی که روبه‌رو می‌شود عینِ غارنشینان رفتار می‌کند. چرا؟

چون آموزِشِ هوشِ مالی را ندیده است. پس ببینید فردی که تحصیل‌کرده است و بسیار با استعداد است و نمره‌یِ الفِ دانشگاه است. ولی تواناییِ حلِ مشکلاتِ ماللیِ خودِش را ندارد. ولی در عوض ما ثروتمندانی را در دنیا داریم و حتی تحصیل نکردن اما فوق‌العاده پولدار هستند و ثروتمندترین فردِ جهان شدند. پس هوشِ مالیِ ما کلاً ابعادِش با اون بخشِ مغزِمان که مربوط به آی‌کیو می‌شود فرق دارد و هوشِ مالی در وجودِ همه‌یِ انسان‌ها هست و می‌شود با آموزِش آن را بیدار کرد و به‌کار برد در زندگی با مشاوره‌ها و آموزِش‌هایِ متعدد.     

چگونه ترس از سرمایه گذاری و شروع کسب و کار را با افزایش هوش مالی شروع کنیم؟

ضیاییان: ببینید راجع به سرمایه‌گذاری افرادی که هوشِ مالی را آموزِش می‌بینند خیلی خوب تواناییِ این را دارند که بازارها را تحلیل کنند. مثلاً من آموزِشِ هوشِ مالی دیدم و در کنارِ این هوشِ مالی دوره‌هایِ بورس را هم گذراندم. باتوجه‌به این دوره که دیدم و آن آموزِشِ مالی الان می‌دانم که وضعِ خریدِ سهامِ خودرو یا سهامِ موادِ غذایی به چه شکلی هست و به‌جای این‌که در این سهام‌ها سرمایه‌گذاری کنم در صندوق‌هایِ لوتوس مثلاً سرمایه‌گذاری کنم؛ صندوق‌هایِ طلا، حالا باتوجه‌به اُنسِ جهانیِ طلا. 

در این چند روزِ اخیر تعدادی از دوستان تماس گرفتن که ما می‌خواهیم دلار بخریم چون‌که قیمتِ دلار آمده پایین. ببینید برایِ سرمایه‌گذاری در بازارها اصلِ اولیه همین آموزِشِ هوشِ مالی هست. شما اول باید آموزش هوشِ مالی را ببینید تا تواناییِ تحلیلِ بازارها را داشته باشید. خُوب ببینید قیمتِ دلار که الان آمده رویِ بیست و پنج و بیست و شش می‌چرخد. خیلی‌ها دچارِ اِسترِس شدند که آیا الان وقتِ خرید است یا فروش و خُوب ببینید.

بعضی مواقع بازار یک ترسی ایجاد می‌کند و بعضی مواقع یک جوِ روانی داخلِ بازار ایجاد می‌شود. این بحث خیلی مهم است. شما اول باید کامل آموزِشِ هوشِ مالی را فرا بگیرید و بعد از این‌که این آموزِش را فراگرفتید پا تویِ بازارها بگذارید و تحلیلِ آن بازارها را در کنارِ این آموزشی که دیدید فرا بگیرید.  

آیا کسب تجربه واقعی در محیط کار از سن کم می تواند به رشد هوش مالی کمک کند؟

کاظمی: خُوب دیدید که آدم‌هایی که از سنِ کم واردِ بازار شدند و کسب‌وکار دارند یک ذهنیت‌هایِ خیلی خاصی دارند نسبت به بازار. یعنی نگاهِشان با یک نفری که مثلاً فوق‌لیسانس گرفته، دکترا گرفته ولی هیچ‌ کسب‌وکار بیزینسی نداشته خیلی فرق می‌کند و بعضی مواقع هم؛ البته من تویِ بازار اینها را یاد گرفتم که مثلاً چهار پی کسب  و کار خیلی برایشان مهم است. مثلاً مکان هنوز هم اعتبارِش را از دست نداده و هنوز هم 86 درصدِ فروشِ کسب‌وکارها در فضایِ فیزیکی انجام می‌شوند و چهارده درصدِ کسب‌وکارها اینترنتی هستند. من این مطلب را از کسی شنیدم که از 12 سالگی در مجموعع پدرِش کار کرده بود. خیلی به این موضوع تأکید داشت که مکان خیلی مهم است. بعداً من حرفِ این شخص را گوش کردم و فضایِ فیزیکیِ مجموعه‌یِ خودمان را عوض کردم درسته که اجاره‌یِ ما سه برابر شد اما فروشمان هم 5 برابر شد.

ضیاییان: بله قطعاً تأثیر دارد.

کاظمی: نگاهِ آن شخصِ به کسب‌وکار و نگاهِ مالی که داشت و تجربه‌اش خیلی جالب بود برایِ من که چقدر این آدم نگاهِش فرق می‌کند نسبت به آدمی که مثلاً پدرِش کارمند بوده یا خودِش تجربه زیادی در کسب و کار ندارد. تجربه‌یِ واقعی نداشت ولی هوشِ مالیش مطمئناً بالا بود. الان هم خیلی آدمِ موفقی هست. 

 هوش مالی ربطی به تحصیلات دانشگاهی ندارد

ضیاییان: آقایِ مهندِس اصلاً هوشِ مالی؛ همان‌طور که قبلاً هم گفتم به تحصیلاتِ دانشگاهی ربطی ندارد. تحصیلاتِ دانشگاهی می‌تواند تسهیل‌کننده موفقیتِ ما در بازارِ کار بشود ولی هیچ‌وقت تضمین‌کننده نیست. همان‌طور که گفتم خیلی از افرادِ ثروتمندِ جهان اصلاً تحصیلاتی ندارند و خیلی از تحصیل‌کرده‌ها که در همین کشورِ خودمان هستند و فاقدِ شغل و مهارت هستند و حتی ریسک نمی‌کنند و حاضر نیستند. ریسک کنند  و واردِ بازارِ کارآفرینی بشوند.

مثلاً حالا من‌بابِ مثال عرض‌کنم خدمتتون یکی از تحصیل‌کرده‌هایِ همین شهِر خودمان بیرجند، خُوب طرف فوق‌لیسانس بوده، کار و مهارتی نداشته و تصمیم‌گرفته که بوتیکِ لباس بزنه. صد میلیون وام می‌گیرد و لباس‌فروشی باز می‌کند. ببینمید این خیلی اشتباه است. منی که در این شهر زندگی می‌کنم اول باید اگر خودم مهارت و هوشِ  مالی ندارم از یک مشاوره کسب و کار کمک بگیرم. حتماً یکی دو دوره‌یِ آموزشی دارند. این‌که بدون مهارت در یک زمینه‌یِ کاری شروع به کار کنم این بزرگ‌ترین اشتباه است.

ببینید فروشندگی خودِش یک هنر است.

خودِش باید یک مهارتِ خاص را دارا باشد. فردی که دارد آن کار را شروع می‌کند. باید زبانِ بدن را بلد باشد. بحثِ سوشال مارکِتینگ به این شکل نیست که من یک دکور بچینم و بهترین مکان را هم در شهر اجاره کنم. اصلا اینطور نیست. نه به این شکل نمی‌توان مشتری را به خود جلب کرد. من تا خلاقیت از خودم نشان ندهم و تا زبانِ ارتباطِ مؤثر را بلد نباشم قطعاً نمی‌توانم با مشتری ارتباط بگیرم. شاید یک نفر یکبار از من خرید بکند اما برایِ دفعاتِ بعدی از من خرید نمی کند.

خیلی از کسب و کارهایِ ما در داخلِ همین شهرِ بیرجند برایِ این با شکست مواجه شدند به دلیل تعددِ شغل. نگاه نمی‌کنند ککه این شغل اشباع شده در این شهر. حاضر نیستمد مشاوره بگیرند که من این ایراد را هم به اتاقِ اصناف گرفتم در حضورِ خودِ بزرگواران و گفتم که چه بهتر است که شما در اتاقِ اصناف یک اتاقِ فکرِ اقتصادی داشته باشید. مشاوره‌یِ اقتصادی بدهید به دوستانی که قبلا از این‌که بخواهند سرمایه‌شان را از دست بدهند. خُوب گزارشی رسید که ما 350 نفراز اصنافِ پوشاکی در داخلِ همین شهر بیرجند ورشکست شدند.

بدون مهارت، تخصص و بخصوص هوش مالی وارد بیزینس نشوید؟

و خُوب این خیلی آمارِ بالایی هست. آمارِ بیکاریِ ما طبقِ پژوهشی که خودِ من انجام دادم در داخلِ استان 36 درصد .و چه بسا بالاتر از اون هست. و خُوب کسانی که می‌آیند و یک شغلی می‌زنند بدونِ مشورت و مهارت و وارد می‌شوند و دوباره شکست می‌خورند خُب انگیزیِشان هم از بین می‌رود و این است که الان دوستان دنبالِ بیش‌‌تر شغل‌هایی هستند که سرِ کار بروند و آخرِ ماه هم حقوقی دریافت کنند. بزرگ‌ترین عللِ این‌که ما رشدِ اقتصادی را نداریم همین آمارِ بالایِ بیکاری است، همین آمارِ بالایِ ورشکستگی است.

بحثِ سوشال‌مارکِتینگ بزرگ‌ترین بحث در کارآفرینی هستِش که خودِش کلی سخن و حرف دارد و کسانی که می‌خواهند واردِ بازار شوند فقط به این فکر نکنن که من مثلاً پی.اِچ.دیِ فلان رشته هستم . می‌توانم در این رشته موفق شوم. خُب عزیزِ من منی که در رشته‌یِ عمران درس خواندم باید علم و عمل را کنارِ هم داشته باشم و حتی باید یک‌سری دوره‌ها را بگذرانم و کنارِ یک‌سری افرادِ موفق در این رشته قرار بگیرم و از آنها مشورت بگیرم. تحصیلات به  هیچ وجه نمی‌تواند تضمین‌کننده‌یِ موفقیتِ من و شما در بازارِ کار باشد.    

چه کسانی به هوشِ مالیِ بیش‌تری نیاز دارند؟

ضیاییان: همه افرادی که به نوعی با پول سر و کار دارند. نیاز به هوشِ مالی دارند. مثلِ کارمند، خویش‌فرما یا همان کسب و کارهایِ کوچک، مثلِ کارفرما و کارخانه‌هایِ خیلی بزرگ و سرمایه‌گذارها. که این چهاردسته که اعلام کردم حضورتان نیاز دارند  که هوشِ مالیِ خودشان را به روز کنند و از این طریق بتوانند به درآمدِ بیش‌تری دست پیدا کنند.   

در مورد نگهداری پول بیشتر توضیح بدهید؟

کاظمی: یک بحثی که در این 5 بخشِ اولی که بیان کردید بحثِ نگهداریِ پول است. آیا نگهداریِ پول مفهومِش این است که ما خرج نکنیم؟ مثلاً من در ماه 30 میلیون درآمد دارم. آیا منظور این است که من نگه‌دارم، ذخیره کنم و یا سرمایه‌گذاری کنم. یا این‌که کالایِ موردِ نیازم را نخرم. لطف کنید این را هم توضیح دهید.

ضیاییان: ببینید بحثِ محافظت از پول همان‌طور که با مثال برایِ شما توضیح دادم یکی از این موارد در کسب‌وکارها بحثِ مالیات است که خیلی کارفرما را اذیت می‌کند. خُوب خیلی‌ها هستند که با چنان مهارتی دارند دفترهایشان را پلمپ می‌‌کنند و از سایرِ روش‌‌هایِ درست و قانونیش دارند استفاده می‌کنند یا سایرِ روش‌ها را در کنارِ کارِشان؛ خُوب سودی که به دست می‌آورند جایِ دیگری دارند سرمایه‌گذاری می‌کنند، باز سود را واردِ کارِ خودشان می‌کنند و به این شکل جلویِ ضرر را گرفتند.

بحثِ حالا محافظت از پول که گفتید بیش‌تر به این‌طوری است. یعنی نتوانند پولِ شما را از شما بگیرند. ببینید یک مثالِ ساده‌تر هم خدمتِ شما توضیح بدهم. مثلاً من در منزل غذا دارم، انواعِ گوشت را دارم، برنج و روغن دارم، بهترین مواد غذایی را داخلِ منزل دارم و نیازی نیست که من هر شب رستوران بروم و غذاهایِ فست‌فودی  استفاده کنم. در خانه سالمِش را تهیه می‌کنم و به این شکل جلویِ ضررِ مریض شدن و هزینه‌هایِ درمانی را هم گرفتم. بحثِ مدیریتِ درست یعنی این. 

آیا درآمد خودمان را به کالای مصرفی تبدیل کنیم یا سرمایه گذاری کنیم؟

کاظمی: حالا من بعضی اوقات به دوستان یا کسایی که مشاوره می‌گیرند می‌گویم که وقتی شما یک حداقل درآمدی؛ حالا هر مبلغی که باشد نباید  این را به کالایِ مصرفی تبدیل کنید. چون زمانی که به مبل تبدیل می‌کنید یا این‌که مبل دارید و حداقل دو سالِ دیگر این مبل کار می‌کند و مبلِ نو می‌خرید، خُوب شما اطلاع دارید که مبل بعد از یک سال کار باید به یک‌سومِ قیمتِ تمام‌شده بفروشید. عملاً سرمایه‌گذاری هست که به هیچ درآمدی برایِ شما ختم نمی‌شود.

متأسفانه من خیلی در این موارد دیدم. من خیلی با کارآفرین‌ها صحبت می‌کنم و از آنها ایده می‌گیرم. به یکی از کارآفرین‌ها گفتم چطور شما توانستید ثروتتان را افزایِش دهید؟ گفتند که من با یک دوستی که دوستِ صمیمیِ من بود با هم شروع کردیم و الان هر دویِ ما موفق هستیم به نسبت ولی من الان چندین برابر وی سرمایه دارم. گفت اولین سرمایه‌ای که به دست آورد رفت و مبلِ آن‌چنانی خرید، رفت سفرِ فرانسه و گفت من امروز از ده سالی که دوستم به فرانسه رفته گذشته و من امروز تصمیم‌ گرفتنم فرانسه بروم. چون الان به حدی درآمدم رسیده است که الان بدونِ کارکردن؛ منظورِ دوستمان درآمدِ غیرفعال بود، و فعالیتی نمی‌کنند و ثروت به جایی رسیده که خودِش تولید ثروت می‌کند.

وقتی هزینه کنید که از منابع درآمدی خرج کنید نه از سرمایه اولیه؟

ضیاییان: بله قطعاً. خدمتِ شما عرض کردم که در موردِ ضرایبِ هوشِ مالی. وقتی پولی به دستِ من می‌رسد من باید از پولم اهرم بسازم. حالا سرمایه‌گذاری در بانک باشد یا در صندوق‌هایِ سهام. بازارِ طلا یا بازار ارز، بازار ملک یا خودرو یا هر چیزی،ولی خُوب باتوجه‌به شرایطِ اقتصادیِ الان من توصیه‌ام به همه دوستانی که این لایو را دارند نگاه می‌کنند یا بعدها خواهند دید  این است که اقتصادِ سالم اقتصادی است که ما سرمایه‌هایمان را به سمتِ سرمایه‌گذاری‌هایِ مولد سوق دهیم.

به سمتِ نامولدها نرویم. از ماست که بر ماست. خسب منِ نوعی وقتی تقلیدِ کورکورانه می‌کنم، پیروی می‌کنم و واردِ بازارِ خودرو می‌شوم و پولم را می‌گذارم تویِ بازارِ خودرو و بعد چند برابرِ سود همان ماشیبن را در بازارِ آزاد می‌فروشم، واردِ بازارِ ملک می‌شوم و قیمتِ زمین‌ها را بالا می‌بریم. ببینید این به ضررِ خودِ ماست. ولی اگر ما واردِ کارِ تولید شویم و واردِ کارآفرینی شویم قطعِ به یقین هم آمارِ اِشتغالِمون بیش‌تر می‌شود و هم آمارِ بیکاری کم‌تر می‌شود و هم سرمایه‌گذاری‌هایمان سالم‌تر است و هم به نرخِ رشدِ اقتصادی جه در داخلِ استان و چه کشور کمک خواهیم کرد.

 پس بنابراین پولی که به دست من می‌رسد من نباید همه‌یِ آن‌ها را صرفِ هزینه‌هایِ مازاد یا هزینه‌هایی بکنم که اصلاً تأثیری در زندگیِ من نخواهد داشت. من باید حتی از سودِ حاصل از آن کارکردم باز مجدد جایی سرمایه‌گذاری کنم و تولیدِ ثروت کنم. یکی از مزایایِ هوشِ مالی این است که من هر چقدر کم‌تر کار می‌کنم پولِ بیش‌تری به دست بیاورم. در واقع من برایِ پول کار نمی‌کنم و این پول است که برایِ من کار می‌کند. یک مسئله‌یِ دیگه این‌که خیلی‌ها ازشون می‌پرسید

تعریف شما از سرمایه چیست؟

ضیاییان: از خیلی از آدمهامی پرسم. سرمایه‌یِ تو چی هست؟ می‌گه همین خانه و ماشین. اینها سرمایه به حساب نمی‌آید. سرمایه چیزی است که در جیبِ من پول می‌گذارد. این ماشینِ زیرِ پایِ من استهلاک دارد. هزینه‌یِ بنزین می‌دهم، برایِ ماشین خرج می‌کنم، هرینه‌یِ تعویض روغن دارد. اینها سرمایه حساب نمی‌شود. خانه‌ای که من در آن زندگی می‌کنم پولِ برق و آب و گازِ و همه‌یِ اینها باید پرداخت بشود پس من دارم هزینه می‌کنم در آن خانه مگر این‌که من خانه یا ملکِ تجاریِ مازاد داشته باشم و به اجاره بدم و از پولِ اجاره‌یِ آن ملک در جایِ دیگری سرمایه‌‌گذاری کنم. آن ملک یا خانه سرمایه برایِ من محسوب می‌شود. خانه‌ای که من در حالِ حاضر در آن زندگی می‌کنم سرمایه نیست. پس زمانی من می‌توانم موفق باشم که پول برایِ من کار کند نه من برایِ پول.

مقایسه درآمد با سود بانکی و تاثیر آن بر تصمیمات مالی در ایران؟

کاظمی: خُب می‌دانید که این تورم خُوب خیلی ساده است. کارآفرین یا کسی که می‌خواهد کسب‌وکاری راه‌اندازی کند تجزیه‌وتحلیل می‌کند و می‌گوید که اگر من این ثروت را 5 سالِ پیش در بحثِ املاک سرمایه‌گذاری می‌کردم، الان خیلی موفق تر بودم. خیلی وقت‌ها افرادی پیشِ من می‌آیند که سرمایه‌گذاری کنند و راه‌هایِ کسب‌وکار را به آنها پیشنهاد می‌کنیم. اما بعداً با سودِ بانک مقایسه می‌کند و از سودِ بانک بیش‌تر می‌خواهد. خُوب با خودش می گوید. من باید تولید بکنم، کار هم انجام بدهم، واردات و فروشش را هم انجام بدهم  بعد از سودِ بانک هم بیش‌تر بدهم؟

پس باید خیلی سود بکنم که بتوانم از سودِ بانک هم بیش‌تر بدهم. من بحثِ ارزش‌افزوده را مطرح می‌کنم. خیلی مثالِ ساده‌ای بزنم. من برادرِ خودم مبلغی پول داشت و می‌خواست در کسب‌وکاری که الان من دارم سرمایه‌گذاری کند. اما گفت اگر رویِ ملک سرمایه‌گذاری کنم ارزش‌افزوده دارد. گفتم که خُوب من الان چندین برابرِ اجاره ملک دارم به تو سود می‌دهم، سودِ حلال که با آن کسب و کار انجام شده. بعد می‌گفتن که نه من در دراز مدت ضرر می‌کنم. چرا این‌طور می‌گفت چون براساسِ تجربه‌اش داشت صحبت می‌کرد. متأسفانه سودهایِ بانکی قاتلِ توسعه هستند. حالا من اقتصاددان نیستم و نمی‌دانم شما باز نظرِتون را بفرمایید.   

بانک‌ها واقعاً نابودکنندگانِ تولیدکنندگانِ ما در کشورِ ایران هستند؟

ضیاییان: ببینید متأسفانه بانک‌ها واقعاً نابودکنندگانِ تولیدکنندگانِ ما در کشورِ ایران بودند. ولی باز هم من اینجا می‌گویم که اگر شما این هوشِ مالی را خیلی‌خیلی خوب یاد بگیرید یعنی به‌صورت این‌که عمیق و گسترده، حالا در این لایو نیم‌ساعته ما یا 45 دقیقه‌یِ ما خیلی نمی‌شود راجع به این مسئله صحبت‌کرد ولی بحثِ هوشِ مالای به حدی بحثِ عمیق،شیرین و دقیقی هست که ما در ایران نمونه‌هایش را داریم.

ببینید آقایِ دکتر نبی که من نمی‌دانم داستانِ زندگیِ ایشان را شنیده‌اید یا نه. ایشان بزرگ‌ترین کارآفرین در خراسانِ رضوی هستند. ایشان از هیچ هیچ شروع کردند، در یک خانواده‌یِ هفت هشت نه نفره، پدر اینها را گذاشته و این فرزند با مادر بوده و دو فرزندِ بزه‌کار هم داخلِ خانواده بوده‌ است. می‌گفتند ما به حدی رسیده بودیم که مادرم ما را دورِ میدان می‌برد که از علف‌هایِ دورِ میدان تغذیه کنیم و مادر به ایشان می‌گفتند اینها خوردنی هستند و تغذیه کنید. ولی می‌گویند که یک خیری پیدا شده بودند که به ما پول دادند و توانستیم روزنامه بخریم و شب‌هایی بود که روزنامه‌ها فروش نمی‌رفت و رویِ دستمان می‌ماند و من اشک می‌ریختم که ما داریم سرمایه‌مان را ازدست می‌دهیم و می‌رفتم کفش واکس می‌زدم.

ببینید منی که هوشِ مالی فراگرفتم نباید منتظرِ یک دست بمانم. منی که می‌خواهم کارافرینی شروع کنم همین الان نمی‌توانم یک غولِ اقتصادی باشم، همین الان نمی‌توانم 50 میلیارد تومان بگذارم و واردِ یک سرمایه‌گذاریِ کلان بشوم. هوشِ مالی به من می‌گوید که من از پایین‌ترین پله شروع کنم و پله‌ها را هم دوتا دوتا نباید طی کنم. و مطمئن باشید که اگر این هوشِ مالی را از نوعِ عمیقَش یاد بگیرید و کنارِ کارآفرینانِ خیلی موفق قراربگیرید.

داستان یک کارافرین با هوش مالی بالا؟

مثلِ کارآفرینی که در حالِ حاضر صاحبِکارخانه‌یِ زرماکارون هست. خیلی از ما کلیپِ ایشان را دیدیم و داستانِ زندگیِ ایشان را که واکس می‌زدن و برایِ این‌که بتواندا به مدرسه برود و کاغذ و مداد داشته باشد هیچ وقت( لایو قطع شد) . أن روستا صحبت کردم و از ایشان خواستم که یک مقدار زمین در اختیارِ ما قراردهد که ما بتوانیم کارِ سوله‌سازیمان را شروع کنیم و بعد که به سود رسیدیم پولِ ایشان را بدهیم. خُب این اهالیِ روستا به این جوان‌ها اعتماد کردند.اینها اولین سوله را که می‌سازند اولین مشتری با سودِ خیلی بالایی پیدا می‌شود و این را از وی می‌گیرد. خُب با آن سودی که به دست آوردند آن سود را تقسیم کردند ، زمین را شریکی خریدند و مجدد سوله‌سازی کردند به حدی که الان ادعا می‌کنند که نزدیک به چند هزار نفر نیرو زیرِ دستِ ایشان کار می‌کند و چند صد میلیارد فقط حقوق می‌دهند.

ببینیدپس ما نمونه‌های داخلِ ایران داریم. درر حالِ حاضر شرکتِ زر ماکارون، شرکتِ کاله، شرکتِ شیرین عسل، اینها شرکت‌هایِ موفقِ ما هستند و مهم‌ترین شرکت کارخانجاتِ آرشیا هست که متعلِق به دکتر نبی هست که الحمدلله خیلی از افرادی را که داریِ سوء‌پیشینه هستند ایشان جذب کردند و شرطِ استخدام هم داشتنِ سوءِ پیشینه هست. یعنی ایشان بزرگ‌ترین ریسکِش را کرده است. ولی ببینید الان موفق‌ترین است در کشور. پس ببینید اینهایی که دارند بهانه می‌آورند کسایی هستند که شرکت‌هایِ بزرگ و کارخانه‌هایِ غول‌آسا را دیدن و می‌خواهند یک‌شبه به آن برسند.

نه هوشِ مالی می‌گوید نه من از پایین‌ترین پله شروع می‌کنم و پله‌ها را هم دوتا دوتا نمی‌روم.

یک موردِ دیگر این‌که هوشِ مالی با قانونِ جذب یک رابطه‌یِ خیلی مستقیم دارد. من می‌توانم ماورایی فکر کنم ولی در کنارَش باید برنامه‌ریزی داشته باشم و هدفم را مشخص‌کنم. یک برنامه‌ریزیِ روزانه، هفتگی، ماهانه و در آخر سالانه داشته باشم برایِ رسیدن به آن هدفم. اگر این‌ها را کنارِ هم چیدم و از زمانم به نحوِ احسن استفاده کردم که بحثِ مدیریتِ زمان خودِش یک بحثِ جدا هست می‌توانم در بحثِ هوشِ مالی موفق شوم و چه بسا بزرگ‌ترین کارآفرین در کشور هم بشوم.

تحصیلات دانشگاهی ارتباطی با موفقیت در بیزینس دارد؟

کاظمی: اتفاقاً یک آماری داشتم نگاه می‌کردم که می‌گفت در تهران به نسبتِ شهرهایِ کوچک 79 درصد از آدم‌ها به این باور رسیده‌اند که کسی که به تحصیلاتِ دانشگاهی علاقه ندارد؛ مثلِ همه مردمِ دنیا که 20 درصد دنبالِ تحصیلاتِ دانشگاهی هستند، کسایی که علاقمند هستند به تحصیل و …  دلیلی ندارد که دنبالِ تحصیلاتِ دانشگاهی بروند و 4 یا شش سال و حتی بیش‌تر وقتشان را صرفِ تحصیلات کنند و بر این باورند که اگر این زمان را صرفِ یادگیریِ تخصصی بکنند مطمئناً تأثیرگذارتر خواهد بود.

ولی در شهرهایِ کوچک هنوز 49 درصد بود  و هنوز شهرهایِ کوچک باور دارند که با تحصیل می‌شود شغل پیدا کرد با این‌که می‌بینند که در جامعه حجمِ زیادی از آدم‌هایِ تحصیل‌کرده هستند که بیکارند و حداقلِ درآمد هم ندارند. اگر این آدم‌ها تخصصی در زمینه‌ای می‌داشتند و رشته‌ای کاری بلد بودند مطمئناً موفق‌تر بودند. من وقتیشهرِ خودمان را تحلیل می‌کنم  و بازارها را می‌بینم متأسفانه همه دارند کافی‌شاپ می‌زنند و نمی‌دانم که این کافی‌شاپ چی داره.

یکی از نشانه های ضعف هوش مالی تقلید از بیزینس های موفق است؟

ضیاییان: خُوب این همان تقلید کورکورانه هست. دنباله‌روی که  مهارتِ عدمِ تحلیلِ بازار را ندارند و می‌بینند که فلانی کافی‌شاپ زده و خیلی هم درآمدِ خوبی هم دارد خب اینها هم کافی‌شاپ می‌زنند. دقیقاً همین مسئله است که در شهرِ ما و در همه شهرها تویِ اتاقِ اصناف یک اتاقِ فکر اقتصادی باشد. همین خیابان مدرس اینجا. هر کوچه‌ای که وارد می‌شوی بالا، پایین، راست، چپ همه‌اش آرایشگاه. شما ببینید دوره‌یِ کرونا چقدر آرایشگاه ورشکست شد. یا مثلاً خانم‌هایی که به من مراجعه می‌کنند. خانم چه شغلی علاقه دارید؟

خُوب برادر  من خواهر من خیاطی درسته که یک شغلی هست که اکثر خانم‌ها می‌توانند وارد شوند اما نمی‌شود از آن کسب درآمد کرد. ببینید صنعت نساجی در کشور ما یک صنعت قاچاق پذیر است، یک تکنولوژی به روز نشده و قدیمی هست. من هزار هم کارگاه خیاطی بزنم نمی‌توانم موفق بشوم. باید به این موارد دقت کنند.  چرا دوره نبینم و  به جایِ این‌که لباس بدوزم جعبه‌هایِ بسته‌بندیِ ترمه بدوزم که کشورهای حاشیه‌یِ‌ خلیج فارس به شدت از این بسته‌بند‌های ما استقبال می‌کنند. 

این مهارت خیاطی را جایِ دیگری خرج کنیم. چرا فکر می‌کنیم خیاطی فقط دوختن لباس است. این بسیار اشتباه است. و خُوب همین مسئله باعث می‌شود که خیلی‌ها دچار شکست در کسب و کارشان شوند. دانش مال به من یاد می‌دهد. که من قبل از انجام هرکاری توان‌سنجی شوم. مثلاً من می‌خواهم یک مغازه‌ لوازم آرایشی بهداشتی بزنم. آیا من توانَش را دارم؟ آیا من مهارت فروشندگی را دارم؟ این آزمون باید توسطِ یک مشاور انجام شود. آیا من زبان ارتباط مؤثر دارم؟

در صورت داشتن هوش مالی بالا، بدنبال نیچ بازار می گردیم؟

من چه خلاقتی می‌توانم از خودم نشان دهم که فرق داشته باشد با این لوازم آرایشی کوچه‌ بغل؟ وگرنه برای مشتری چه فرقی می‌کند که از این مغازه خرید کند یا از آن مغازه؟ قیمتم را کم‌تر بدهم یا بالاتر؟ من مان که مهارت را داشته باشم، زبانم را خوب بلد باشم، زبان ارتباط مؤثر با مشتری را، زمانی که من آن خلاقیت را داشته باشم و بتوانم خلاقیتی از خودم برای مشتری بروز دهم قطعاً برای مشتری فرق می‌کند که از کدام مغازه خرید کند. حتی اگر من جنسم را گران‌تر بفروشم. این خیلی نکته‌یِ‌ مهمی است.

بحث افزایش مهارت و تقویت هوش مالی در جامعه در حال پذیرش می باشد؟

کاظمی: خُوب خدا را شکر که این بحث دارد پیش می‌آید. یعنی به‌ مرور زمان دانش در  این زمینه زیاد می‌شود. اتفاقاً در باشگاه فوتبال دو شب پیش؛ هرچند خیلی سرم شلوغ است، خواهش کردند که من عضو هیئت‌مدیره در همین شهر خودمان باشم. گفتم ایرادی ندارد من قبول می‌کنم فقط به من فرصت بدهید این بچه‌های تیم دور هم جمع شوند و من فقط قرار است که روی ذهنشان کارکنم. من به جسمشان تخصصی ندارم و تکنیک و تاکتیک فوتبال را نمی‌دانم ولی روی ذهنشان می‌توانم کار بکنم. الان جوان‌ها خوشبختانه با وجود شبکه‌های مجازی و دنیای اینترنت ذهنیت‌ها خیلی فرق کرده است و خیلی دانش افزایش پیدا کرده است.

ولی بعضی مواقع خیلی دلم می‌سوزد. بعضی وقت‌ها بعضی فروشگاه‌ها و کسب‌وکارها را می‌بینم که خیلی سریع جمع می‌شود. طرف نه ایده‌ و خلاقیتی دارد و نه تخصص و تجربه‌ای دارد. متأسفانه ما تویِ ایران این ضربه را خیلی‌ها حتی خودِ من هم خوردم. خیلی‌ها کارها را بدونِ تجربه شروع می‌کنیم. این‌که من در دانشگاه عمران خواندم دلیل بر این نیست که من یک پیمانکار خوب باشم. من همین تجربةِ ناموفق را خودم داشتم. رفتم پیمان‌کاری زدم اما چون تاره از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم و تجربه هم نداشتم خیلی شرایطِ بحرانی برایِ خودم و خانواده ایجاد کردم. چند روز پیش به خانمم می‌گفتم که اگر من سه‌چهار سال واردِ شرکت‌هایِ پیمانکاری می‌شدم ، کار می‌کردم و در کنارِ شرکتِ خودم هم یک کارِ کوچک برمی‌داشتم و آرام آرام سالِ پنجم شروع به کار می‌کردم خیلی موفق‌تر بودم.

امیدوارم بحث اهمیت هوش مالی در کسب و کار در سایت من بنام سعید کاظمی برای شما مفید بوده باشد. و شما دوست عزیز هم اگر تجربه خاصی دارید. که می تواند به بیزینس و رشد کسب و کار دیگران تاثیر بگذارد. لطف کرده و با من و دیگر فارسی زبانان به اشتراک بگذارید. برای دیدن بقیه مقالات مرتبط با آموزش موارد خیلی تخصصی مرتبط با کسب و کار اینجا کلیک کنید. راشتی دوره رایگان آموزش رایگان از تجربیات 22 ساله خودم تهیه کردم . پس اگر بدنبال افزایش دانش، تخصص کسب و کار هستید. این دوره با ارزش را از دست ندهید.

تجربیات راه اندازی پیمانکاری بخش اول

تجربیات راه اندازی پیمانکاری بخش دوم

برای تماشا فایل ویدئویی تجربیات راه اندازی پیمانکاری بخش دوم از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن فایل صوتی تجربیات راه اندازی پیمانکاری بخش دوم از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سلام دوستانِ عزیز. با تجربیات راه اندازی پیمانکاری بخش دوم در خدمت شما هستیم. آخرین موضوعی که در بحثِ قبلی ناتمام ماند بحثِ بیمه شخصِ ثالث است. بیمه‌یِ شخصِ ثالث را آنجا توضیح دادم. بیمه‌یِ شخصِ ثالِث برایِ پیمانکارها بسیار مهم است و وقتی که حادثه برایِ شما اتفاق می‌اُفتد بیمه‌یِ شخصِ ثالث است که از شما در موردِ ضرر و زیان‌هایِ مالی حفاظت می‌کند.

به‌هرحال حادثه جزئی از کار است. درسته که سال‌هاست اچ.اِس.ای در ایران وارد شده، بحثِ ایمنی در محیطِ کار خیلی جدی گرفته شده و خیلی از افراد و شرکت‌هایِ ساختمانی الان باید مجوزهایِ مربوط به ایمنی را داشته باشند. به نظرِ من اچ.اس.ای جزءِ واقعاً ضروریات است. یک شعار نیست که اول ایمنی بعد کار. باید باور داشته باشیم. یک داستان برایِ سال‌ها پیش بود،

بیمه پیمانکاری

داستان واقعی از نداشتن بیمه و خسارت در کار پیمانکاری

 چون‌که من پدرم و برادرم پیمانکار ساختمانی بودند سال‌ها این را تعریف کنم خدمتتان. یادم هست که پدرم یک کاری را سالِ 85 و یا 86 برداشت و یک پروژةِ سی میلیونی تحتِ تشریفات کارفرما به پدرم داده بود داخلِ شهری که پروژه‌ای بسیار ساده بود. یک حصارکشی بود و فَنس بود و به قولِ پیمان‌کارها خیلی کارِ پردرآمد و خوبی هست. حدودِ بیست و نه یا سی میلیون تومان بود که خُوب سودِ خوبی هم داشت.

 یادم هست که یک روزی فوراً زنگ زدن و پدرِ من آن زمان خیلی پروژه‌ها را بیمه نمی‌کرد، زنگ زدند که نگهبان سیمان خالی می‌کرده و اتفاقی برایِ ایشان افتاده و جفت‌پاهای ایشان از زانو شکسته شده. پدرِ من خودش را فوراً به محلِ اجرایِ پروژه رساند و بنده خدا را برده بودند بیمارستان و خُوب با ما هم آشنا بودند. یک چیزی حدودِ بیست میلیون هزینه‌هایِ درمانیِ این بنده خدا شد.

یعنی این پروژه نه‌تنها سودی نداشت فکر کنم ده میلیون هم ضرر کرد در مجموع. چون اگر پدرِ من این پروژه را بیمه می‌کرد این اتفاق نمی‌افتاد. خیلی به بیمه دقت کنید. خواهش می‌کنم اگر شما پیمانکاری می‌کنید اگر خودِ کارفرما و خودِ مدیرعاملِ ارشدِ به شما گفت استارت بزن فردا بیمه می‌کنیم. حتی برایِ یک‌ساعته بدونِ بیمه کار نکنید. چون بیمه خیلی سفت‌وسخت پیگیر می‌شوند و خیلی دقیق رعایت می‌شود و اگر شما بیمه نکنید این لحظه حادثه ثبت می‌شود و اصلاً نمی‌شود کاری کرد. پس بحثِ بیمه را خیلی جدی بگیرید.

ثبت تمامی مدارک و فاکتورها در کارگاه و دفتر مرکزی پیمانکار

بحثِ بعدی که می‌خواهم خدمتتان عرض کنم این است که اطلاعاتِ‌تان را ثبت و ضبط کنید. یعنی چه؟ هر کاری که در مجموعِ کارگاهِ شما اتفاق می‌اُفتد را ثبت و ضبط بکنید و بنویسید. دفتر داشته باشید. چه فاکتورهایی رد و بدل شدند؟ چه اجناسی، چه زمانی و از چه کسی خریداری شدند همه‌یِ اینها در دفاتر معین و روزنامه ثبت شود.کلِ جزئیاتِ کارهایتان باید تحتِ کنترلِ شما باشد. باید بفهمید که پیمانکاری مجموعه‌ای از این عوامل هستند. همه‌یِ ده مواردِ را که امروز به شما گفتم که شاملِ بیمه، ثبت و ضبطِ اطلاعات با مدیریت شما ارتباط مستقیم دارد. همه این مسائل با هم شما را پیمانکار می‌کند. دفاترتان را نگه دارید.

سال‌ها بعد مالیات از شما سؤال‌وجواب می‌کند، یک کارگری شکایت می‌کند. که مثلاً حقوقِ من را ندادند همه چیز را ثبت و ضبط بکنید، هر پرداختی را رسید بگیرید، دفاتر داشته باشید، تویِ دفاتر همه را ثبت کنید، مثلاً فلان لوله‌کش در فلان تاریخ فلان مقدار پول پرداخت شده است. هم به فردِ موردنظر رسید بدهید و هم یک نسخه به حسابدارتان و یک نسخه هم برایِ خودتان ذخیره کنید. پس تمامِ ورود و خروج‌ها را و تمامِ کارهایی را که کارفرما به شما می‌گوید، دستورِ کارها و صورت‌جلسه‌ها کتبی کنید و ثبت و ضبط داشته باشید.

راه اندازی دفتر مرکزی و دفتر فنی پیمانکاری

موضوعِ دومی که به ضبط و ثبت خیلی مهم است این است که یک مقدار که شرکتِ شما جا افتاد علاوه بر سرپرستِ کارگاه خوب نیروهایِ فنیِ خوب بگیرید. یعنی در لیستِ دفترِ مرکزی خودتان حتماً منشی بگیرید، حتماً دفتر کار بگیرید و حتماً دفترِ فنیِ قوی راه‌اندازی کنید. البته این برایِ اولِ کار نیست. یعنی هنوز که یک شرکتِ تازه‌کار هستید و درآمدِ شما کم است و هنوز دارید از جیبِ خودتان هزینه می‌کنید صبر کنید. نیاز نیست همان ابتدایِ کار دفترِ آن‌چنانی، تابلو، سربرگ، لوگو و … هزینه کنید نه.

یک‌ساله، یک‌سال و نیم تا دو سال که گذشت به مرور نیروهایِ فنی خودتان را اضافه کنید، یک منشی استخدام کنید که کارهایِ دفتریِ شما را انجام دهد. حسابدارِتان را از پاره‌وقت به تمام وقت تبدیل کنید که حداقل هفته‌ای یک‌بار حساب‌هایِ شما را انجام دهد. پس بحثِ بعدیِ ما که خیلی مهم است دفترِ فنی هست که حتماً در برنامه و اهدافِتان داشته باشید.

تجربیات یک پیمانکار

روابط عمومی و شبکه سازی از اصول پیمانکاری است

یک پیمانکارِ خوب پیمانکاری است که؛گفتم که پیمان‌کاری چند وجهی است، که روابط عمومیِ خوبی داشته باشد. ببینید شما اگر بهترین پیمانکارِ دنیا باشید و اگر بهترین پروژه‌ها را هم انجام دهید زمانی که روابطِ عمومی و نت‌ورکینگ ضعیف باشد و شبکه‌سازیِ شما با افراد و آدم‌هایِ مختلف، مخصوصاً سبکِ کارفرمایی در ایران که یک سبکِ نسبتاً یک طرفه است و روابط مشاور با پیمانکار هنوز وضعیتِ بهتری دارد؛

پیمان‌کار و کارفرمایی معمولاً یک‌طرفه هست و کارفرماها خُوب نیرویِ کارمندِ دولت هستند و از بالا به پایین نگاه می‌کنند. شما فقط با شبکه ‌سازی و روابطِ عمومی و با اخلاقِ خوش، با حرف گوش کردن و ارتباطِ مستقیم با ناظر گرفتن؛ مثلاً ناظر یک نجاری را به عنوانِ نجار خوب معرفی می‌کند و سال‌هاست که با آن نجار کار می‌کنند؛ خُب من چون نظام‌مهندسی دارم این مطلب را می‌گویم،دستورالعمل‌هایِ نظام را هم بلد هستم و مجوزِ لازم لا هم دارم چه اتفاقی می‌اُفتد؟ آنها کار را یادمی‌گیرند. بحثِ بعدی بحثِ شبکه‌سازی و نت‌ورکینگ هست که به شما گفتم. روابط عمومی و شبکه‌سازی را به عنوانِ دو موضوعِ مهم درنظر گرفتم.

کیفیت کار برگ برنده پیمانکار

و یکی از مسائلی که من در موردِ پیمانکاری خواهش می‌کنم رعایت کنید اگر می‌خواهید پیمانکاری موفق شوید و اگر می‌خواهید پولِ با ارزش، همیشگی و بادوام برای شما ایجاد شود. این است که خواهش می‌کنم کار را با کیفیت انجام دهید. از اینکه فکر کنید که کار را بی‌کیفیت انجام بدید و با یک کارفرما در یک استان کار کنید بعد دیگه تمام و من در این استان کار نمی‌کنم این ذهنیت را از خودِتان بردارید.

الان دنیا خیلی کوچک شده و کارفرماها همه از هم خبر دارند و از هم استعلام می‌گیرند. برایِ امتیازِ فنی که میدهند بررسی می‌کنند، تحقیق می‌کنند. حتماً کیفیتِ کارِّ شما باید خوب باشه. اگر جایی اشتباه کردید و مسئله‌یِ فنی را  رعایت نکردید و کارفرما یا مشاور به شما تأکید کرد بپذیرید. بهتانه نیاورید که این اتفاق افتاد و فلان اتفاق و بهانه‌هایِ الکی نیاورید. بپذیرید.

احترام به نیروی کارگری برگ برنده پیمانکار

نکته‌یِ بعدی که دوست دارم خیلی رویِ این مطلب تأکید کنم این است که  روابطِ اخلاقی و انسانیِ خودتان را به همان‌صورت که با کارفرما و نیروهایِ اداری کارفرما رعایت می‌کنید در محیطِ کارگاه هم با کارگر، اوستا و بنا هم رعایت کنید چون‌که اینها هستند

 که برایِ شما کار می‌کنند. بازوهایِ اجرایی و عملیاتیِ شما اینها هستند. حتماً باید خیلی به این‌ها احترام بگذارید و به آنها توجه کنید. بعضی از آدم‌ها اوایلِ کار به ما می‌گفتند که مهندِس نباید داخلِ کارگاه برود، مهندِس نباید دستِش به خاک بخورد. این تفکرِ بسیار اشتباهی است. من مهندس‌هایِ اتریشی را چابهار دیدم که در آب‌شیرین‌کن‌ها کار می‌کردند. می‌دیدم که همه‌ یک فرم هستند و همه‌یِ کلاه سفیدها کار می‌کردند. همه‌ِ آنها لباس‌هایشان روغنی می‌شد و درگیرِ کار بودند و به این شکل نبود که بگویند. فقط کارگرها کار می‌کنند. همه کار می‌کنند.

کار را نه در دانشگاه که در کارگاه یاد می گیرید

مهندِس باید کار بکند. باید دستِش را به آچار بزند. باید هر چیزی را تجربه کند. مهندِس تا گچ نسازد گچِ مرده را از گچِ زنده تشخیص نمی‌دهد. باید دستِش را به سیمان بزند،سیمان را فشار دهد تا بفهمد اسلامپِ یک بتن با یک بتنِ دیگر چه فرقی می‌کند. میزانِ کم و زیاد بودنِ سیمان را در کارگاه یادمی‌گیرد و اینها را هیچ دانشگاهی یاد نمی‌دهند. از چه کسی بهترین چیز را من یاد گرفتم؟ من از کارگرهام یادگرفتم، از اوستا و بناها. از نیروهایِ فنی من مسائلِ فنی را یادگرفتم. خیلی چیزها در کتاب‌ها نوشته نشده. بعضی چیزها هم نوشته شده اما عملی نیست و نمی‌شود انجام داد.اینها را استا و بنا می‌گویند.نیرویِ متخصصِ برق‌کار هست که در کارگاه به شما یاد می‌دهد. یک سری فوت و فن‌ها هست که بعضی اوقات نیروهایِ فنی دارند که در هیچ کتابی پیدا نمی‌شود.

بحث‌هایِ حقوقی و مسائلِ قانونی در مسائل پیمانکاری خیلی مهم هستند

اگر شریک دارید و در زمینه‌هایِ مختلف شریک می‌گیرید باید درصدِ کارتان و تفکیکِ قرارداد انجام شود،که هرکدام چند درصد سهام دارد و بعداً به چه شکلی باید سهام‌ها تقسیم شود. سود و ضرر با چه‌کسی هست. به هرحال همه‌یِ پروژه‌ها که قرارنیست سود بدهند. داستانِ بیمه را که براتون تعریف کردم یک پروژه ضرر هم می‌دهد. حتماً که همه چیز قرار نیست سود باشد. پس حتماً همه‌یِ مسائلِ حقوقی را یاد بگیرید. برید مطالعه کنید و قوانینِ کار را یاد بگیرید. کارگر به چه شکلی می‌تواند از شما شکایت کند؟

جلویِ شکایت‌هایش را بگیرید. به موقع لیستِ بیمه‌ها را رد بکنید. به موقع بیمه‌یِ بیکاریش را پیگیری کنید. اگر حادثه‌ای برایِ وی اتفاق می‌افتد در چهار پنج روزِ قانونی قراردادتان حتماً بیمه‌یِ وی را پیگیری کنید. ببینید چه زمانی قرار هست بیمه‌یِ آن شخص تمام شود، لیست‌هایِ بیمه‌شون و کلاً با کارگر جماعت رفیق باشید. ضرر نمی‌بینید. کارگر اگر دوستتان داشته باشد از ته دل برایِ شما کار می‌کند.

و برایِ مسائلِ حقوقی هم یک کارشناسِ حقوقی بگیرید. لازم نیست که دکتر فلان یا وکیلِ فلان را استخدام کنید که کارهایِ حقوقیِ شما را انجام دهد. مشاوره و راهنمایی بگیرید. همه‌یِ مسائل را خدمتتان عرض‌کردم. خیلی تجربیاتِ خودم را دخیل‌کردم. این کارها را اگر من انجام می‌دادم سالِ 79 نه شرکت زدم اگر دانِشِ این کارها را داشتم و بلد بودم که چه کارهایی باید انجام دهم و اگر از افرادِ متخصص کمک می‌گرفتم،

اگر این مسائل را بلد بودم امروز یک شرکت پیمانکاری موفق بودم

 تمامِ این مسائلی که امروز خدمتِ شما عرض کردم یاشد امروز یک پیمانکار بسیار قوی بودم. بیست و یک‌سالِ پیش من شرکت را ثبت کردم. زمانی که رقابت کم بود، زمانی که منابعِ مالیِ دولت خیلی خوب بود. پیمانکارها که 90 درصد پیمانکارهایِ دولتی هستند. ما پیمانکارهایِ بخشِ خصوصی هم داریم که بی تو بی هستند یعنی بیزینِس تو بیزینِس فعالیت می‌کنند. مثلاً بیمارستان برایِ بخشِ خصوصی می‌سازند.

 خُوب این‌ها بخشِ جزئی‌تری از جامعه‌یِ ما هستند و در جامعه بیش‌تر دولت کارفرمایِ ما هست. در مجموع پیمانکاری کارِ بسیار سخت، هنری و تخصصی است. همه‌یِ مسائل را شما باید با هم یاد بگیرید. اگر می‌خواهید یک مشتِ واحد باشیم باید مدیریت بلد باشیم، روابطِ عمومی داشته باشیم، منابعِ مالی را کنترل بکنیم، منابعِ انسانی را کنترل بکنیم، کارِ فنی باید انجام دهیم، همه‌یِ مسائلِ حقوقی و بیمه و مالیات را در کنار هم باید داشته باشیم. آخرین حرف این‌که شما حتماً باید آموزِش ببینید. خواهش می‌کنم برید و وقت بگذارید.

 سال‌ها تجربه کسب کنید. مستقیم سراغِ پیمانکاری نروید. اگر امروز بعد از پنج سال کار هم بخواهید. پیمان‌کاری بزنید یا شرکتی تازه ثبت کردید یا این‌که چهار سالِ کار می‌کنید حتماً از همکاران و شرکت‌هایِ قدیمی و باتجربه و مهندسانِ باسواد، کسانی که سال‌ها پیمانکاری می‌کنند و در شرکت‌هایِ مشاوره کارکردند و دانِشِ بسیار زیادی دارند در موردِ فهرست‌بها، شرایطِ عمومیِ پیمان، قوانین و بخش‌نامه‌ها و دستورالعمل‌ها،  جزئیاتِ آیین‌نامه‌ها را کامل بلد هستند حتماً از اینها کمک بگیرید و با آنها تعاملِ خوب داشته باشید. با هم دوست باشید و اینها را به چشمِ رقیب نگاه نکنید. یک خواهشِ بزرگ ازتون دارم.

خواهشاً فقط صرفِ داشتنِ کار کار نگیرید و در مناقصات و استعلام‌ها شرکت نکنید. این‌که من فقط یک کار داشته باشم. حتماً آن کار یا پروژه را مدیریتِ مالی کنید. بررسی کنید و باید سود بکنید. سودِ خوب نکنید و تمامِ طولِ پروژه به فکرِ این باشید که گم‌تر سود می‌کنید یا دارید ضرر می‌کنید نه پروژه بابِ میلِ شما می‌شود و نه کارِ خوبی از آن پروژه بیرون می‌آید.

پیمانکار ساختمان
یک کار یا دو کارِ خوب در سال داشته باشید بهتر از 5 کار است که هیچ‌کدام برایِ شما سودی ندارد.

ذهنتان را درگیر نکنید، آشفته نکنید و اگ رشریک هم می‌خواهید بگیرید سعی کنید شرکایِ متخصص، درگیر در کار و باسواد و با مهارت و تخصص بگیرید. امیدوارم بحثِ امروزِ من که تجربیاتِ من خیلی فشرده در زمینه‌یِ پیمانکاری، کارفرمایی و بیش‌تر تخصصیِ پیمانکاری بود براتون مفید بوده باشد. اگر بخش اول این صحبت ها را نشنیدین. اینجا کلیک کنید.

همه عزیزان، همه دوستان، هرکس در هر جایِ ایران و در هر زمینه‌ای تخصص دارد و هر چیزی که به ذهنتان می‌رسد و سال‌هاست کار کردید، عروسک‌سازی می‌کنید و تجربه دارید، یک چیزی تولید می‌کنید و تجربه دارید و هر خدماتی به مردم دادید،هتل دارید و هر خدماتی که دارید ارائه می‌دهید من خواهش می‌کنم به من کمک کنید و تجربیاتِتان را با من و همه فارسی زبانان عزیز به اشتراک بگذارید یا دایرکت به من پیام دهید که با هم یک لایو بگذاریم و یا این‌که مثلِ من یک دوربین جلویِ خودتان بگذارید و حدودِ 15 تا سی دقیقه یا 45 دقیقه کارِ خودتان را معرفی کنید و تمامِ تجربیاتِ خودتان را بیان‌کنید و اجازه دارید تبلیغِ کارِ خودتان را هم انجام دهید و خودتان را معرفی کنید.

 پیجِ اینستاگرام، یوتیوب و یا هر شبکه‌یِ اجتماعیِ دیگری که دارید و از آن درآمد دارید را در سایتِ، پیجِ و در کانالِ یوتیوبِ سعید کاظمی اجازه دارید تبلیغ کنید و خیلی به من لطف می‌کنید که این تجربیاتِتان را در اختیارِ من قرار می‌دهید. امیدوارم صحبت‌هایِ امروزِ من برایِ شما در موردِ پیمانکاری مفید بوده باشد.

هر مهندس یا پیمانکاری باید علاوه بر مهارت و تخصص مهندسی ، مسائل مربوط به آموزش کسب و کار را هم یاد بگیرد. پس برای یادگیری نود قدم رایگان و کوتاه آموزش کسب وکار اینجا کلیک کنید.

تجربیات راه اندازی پیمانکاری بخش اول

تجربیات راه اندازی پیمانکاری بخش اول

برای تماشا فایل ویدئویی تجربیات راه اندازی پیمانکاری بخش اول از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن فایل صوتی تجربیات راه اندازی پیمانکاری بخش اول از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سلام بر همه دوستانِ عزیز که با پیجِ  من سعیدِ کاظمی همراه هستید. امروز می‌خواهم تجربیات راه اندازی پیمانکاری را با شما عزیزان درمیان بگذارم. یک تجربه‌یِ واقعی از زندگیِ خودم برایِ شما تعریف کنم. من حدودِ دو سال پیمانکارِ ساختمانی بودم و وقتی که رشته‌یِ عمرانِ دانشگاهِ تهران را تمام کردم بدونِ هیچ تجربه‌یِ خاصی شرکتِ پیمانکاری ثبت‌کردم. البته من خیلی از همان ابتدا عاشقِ کارآفرینی و خویش‌فرمایی و این موارد بودم و دوست داشتم همیشه شغلی داشته باشم که زمانَش برایِ خودم و در اختیارِ خودم باشد.

شما هم تجربیات خودتان را به اشتراک بگذارید

امروز برایِ شما یکی از این موارد را بیان می‌کنم و تجربیاتِ خودم را در اختیارِ شما قرار می‌دهم. که بتوانید استفاده کنید و یک نمونه ساده برایِ همه‌یِ دوستان و در اختیارِ همه در هرجایِ دنیا قرار می‌دهم. که دوستانی که علاقه‌مند بودند به من کمک کنند و تجربیاتِ با ارزشِشان را در هر زمینه‌ای، یعنی اگر شما دندان‌پزشک هستید به دردِ کارِ من می‌خورد، فروشگاهِ گل دارید، در شرکتِ مازاراتی کار می‌کنید.مفید خواهد بود، 

اگر در جزیره لنکاوی رستوران دارید باز به دردِ کارِ من خواهد خورد.  حتماً اینها را با من به اشتراک بگذارید. هر چیزی که به تحصیل، به کار، به کسب و کار، به زندگی و مهاجرت و این موارد ارتباط داشته باشد برایِ من مفید خواهد بود و خیلی ممنون می‌شوم که در فایل‌هایِ 15 دقیقه‌ای ، سی دقیقه‌ای یا 45 دقیقه‌ای برایِ من ویدئوهایِ خودتان را ارسال کنید.

داستان پیمانکاری و تجربیات من

از دانشگاه که بیرون آمدم سه یا چهار ماه بعد از دانشگاه یک شرکتِ ساختمانی ثبت کردم و شروع به فعالیت کردم. می‌خواهم تحلیل کنم که کارِ من چه اشکالاتی داشت. خیلی وقت‌ها از جوان‌ها می‌شنوم که می‌گویند می‌خواهند پیمانکار شوند. حالا پیمانکار لزوماً پیمانکارِ ساختمانی نیست. خیلی پیمانکارهایِ گسترده‌ای داریم. یکی از جوان‌ها چند هفته پیش از من پرسیده بود. پیمانکاریِ شرکتِ گاز داریم، آب و فاضلاب داریم، حتی بخش‌هایِ اسکله داریم، راه‌سازی داریم. خُب شاخه‌هایِ پیمانکاری خیلی زیاد هستند، معدن داریم. هر رشته مهندسی معمولاً رشته‌یِ مرتبِطش با بحث‌هایِ پیمانکاری امکان‌پذیر هست که امکان داشته باشه که شرکتِ پیمانکاری زد.

خُوب بحث‌هایِ پیمانکاریِ قدیم یعنی سال‌هایی که من سال‌هایِ 79 و 80 شرکت ثبت کردم خیلی فرآیندها آسان بود. مدارکِ خیلی زیادی نمی‌خواستند. یک مدرکِ مهندسی کافی بود. آنلاین نبود و سامانه‌ای وجود نداشت. به دفترِ ثبتِ شرکت‌ها مراجعه می‌کردید و شرکتی ثبت می‌کردید و از سازمانِ مدیریتِ آن زمان و سازمانِ برنامه‌ریزی یک مجوز می‌گرفتید و نوعِ رتبه‌بندی‌ها با الان فرق داشت. اگر علاقه‌مند هستید که پیمانکار شوید با من همراه باشید که سختی‌ها و مشکلاتِ کار را برایِ شما توضیح دهم و این‌که چه مسائلی را باید رعایت کنید. یعنی واقعاً شما اگر قله یخِ پیمانکار را می‌بینید و یک پیمانکار بعد از سال‌ها تلاش یک ماشین خوب خریده است یا سرمایه‌ای به دست آورده. حتماً باید به این مسائلی که من جزءبه‌جزء برایِ شما بیان می‌کنم توجه داشته باشید.

سرپرست کارگاه

پیمانکاری قبل از هر چیزی نیاز به دانش و تخصص دارد.

تأکید می‌کنم که اشتباهِ من را مرتکب نشوید. من بدونِ دانش و بدونِ این‌که در یک شرکتِ ساختمانِ فردِ دیگری کار کنم و تجربه کسب کنم جلو رفتم و شرکتِ ساختمانی ثبت کردم و پروژه برداشتم. پروژه‌هایِ من خیلی بی‌کیفیت می‌شدند. و اگر من با این دانش ناظرِ آن زمانِ پروژه‌هایِ خودم بودم پروژه‌هایِ خودم را قبول نمی‌کردم. خیلی ناظرها را اذیت کردم. من و برادرم با هم کار می‌کردیم،

تجربه ما کم بود، هیچ سابقه و دانشی نداشتیم،

شاید یک رشته‌یِ تخصصی خوانده بودیم. اما مهارت لازم را نداشتیم. مهارت این نیست که من فقط یک مدرکِ دانشگاهی از رشته‌یِ عمران، برق، مکانیک یا هر رشته‌ای داشته باشم.مهارت این است که شما بروید و داخلِ کارگاه‌هایِ دیگران کارکنید به‌عنوان سرپرستِ کارگاه و به‌عنوان مسئولِ دفترِ فنی و برید تجربه کسب کنید، کار یاد بگیرید و کار را بقاپید. به این شکل نیست که من چون یک مدرکِ تحصیلی دارم خُوب خیلی عالی هست. نه، باید علمِ خودتان را با تجربه ترکیب بکنید، مخلوط بکنید تا دانش به دست بیاید.

من آدمِ ایدآل‌گرایی هم بودم، دوست داشتم ناظر که کار را می‌بیند کار خیلی خوب باشد و تلاشم را هم می‌کردم. نه این‌که تلاش نکنم. ولی متأسفانه دانشِ مربوطه را نداشتم. یک نقطه ضعفِ دیگری که داشتم و سال‌ها بعد یادگرفتم این بود که نیروهایِ متخصص و فنی کنارِ من نبودند. من در اولین پروژه که یک پروژه‌یِ هفت واحدی بود و یک پروژه‌یِ سه چهار واحدی که با شعبه‌یِ بانکِ صادرات بود که کار می‌کردم و اصلاً برایِ من باور نکردنی بود. خیلی کیفیتِ کار پایین بود . سرپرست کارگاه و نیروهایِ فنی که آورده بودم. عملا خیلی ضعیف بودند.

داستانی از اهمیت نیروی متخصص در شرکت پیمانکاری

اینجا یک داستان براتون تعریف کنم، یک داستانِ واقعی. من دو سال پیمانکاری را بیش‌تر ادامه ندادم. واقعاً در توانِ من نبود و به‌ موقع فهمیدم که باید از این سیستم خارج شوم. رفتم جاهایِ دیگری کار کردم و خُوب خیلی از فایل‌هایِ من رو حتماً شما دیدید و به‌مرور زمان تجربیاتِش را می گویم. من چهارده شغل این ‌سال‌ها داشتم. یکی به یکیِ این تجربیات را برایِ شما خواهم گفت. توضیح خواهم داد. که چه‌کارهایی خوب بوده و چه‌کارهایی نباید می‌کردم و چه‌کارهایی باید می‌کردم.

تجربیات پیمانکاری

تجربه همکاری با شرکت ساختمانی در چابهار

سالِ 83 یا 84 بود که یک مجتمعِ بزرگ 52 واحدی تویِ چابهار بود که بنیادِ مسکن در حالِ ساختِ آن بود. با یکی از پیمانکارهایِ بسیار قدیمی و بسیار باتجربه که از دوستانِ پدرِ من بود من ناظرِ قسمتِ برق و مکانیکِ مجتمع بودم و بیش‌تر بخشِ مکانیک را داشتم و چون ناظرِ برق نداشتن و من هم در این زمینه دانش و تجربه داشتم از من استفاده کردند و نقشه‌هایِ آنها را بیش‌تر کنترل می‌کردم. من یک روز سرِ پروژه مجتمعِ پارسِ چابهار رفتم؛  همان ابتدا که من به‌عنوانِ ناظر انتخاب شدم از طرفِ بنیاد و مشاوره پاره‌وقت بودم،

یک آقایِ مسنی با یک هیکلِ خیلی درشت و خیلی انسانِ شریف آنجا ایستاده و به حاج ‌آقایی که مدیرعامل و صاحبِ شرکتِ پیمانکاری بود. گفتم حاج‌آقا این کیه؟ گفت بعداً صحبت می‌کنیم. بعد شب خانه‌ای که پیمانکار گرفته بود، مهمان‌سراهایی که برایِ نیروهایِ نظارت گرفته بودند نشسته بودیم. آن حاج‌آقا آمد و بعد رفت. دوباره به مدیرعامل گفتم حاج‌آقا این آدم مسن چه آدمِ باشخصیتی هستند. گفت که بله ایشان یک پیمانکاری هستند که از همشهری‌هایِ خودم و تبریزی هستند و چابهار کار می‌کند. ورشکست شدن و من ایشان را آوردم.

یک چیزی که شنیده بودم این بود. که حدودِ 2 میلیون تومان سالِ 83 به ایشان حقوق می‌دادند. عددِ خیلی زیادی بود. هم اجاره خانه‌اش را می‌داد و هم هزینه‌یِ ماشینِش را، از حاج‌آقا پرسیدم که به نسبت خیلی زیاد بهش پرداخت نمی کنید، شاید پنج برابرِ یک کارمند دارید به بنده خدا حقوق می‌دهید. در جواب گفتن اولین دلیلِش این است که این بنده خدا ورشکست کرده وظیفه‌یِ من هست. که هواش را داشته باشم. به عنوانِ یک پیمانکار. دوم این‌که چندین برابرِ حقوقِ خودش را به‌دست خواهد آورد،

نیروی متخصص چند برابر دستمزد خودش برای شما سودآوری دارد.

 یعنی برایِ من سود خواهد آورد با تجربه و با دانش. و تجربه‌ای که قبلاً من داشتم در پروژه‌هایِ خودم می‌دانستم که بله درست است و اگر ایشان یک آدمِ متخصص و ماهر را سرِ کار بیاورد. مطمئناً این آدمِ متخصص، ماهر و با تجربه خیلی بیش‌تر از حقوقِ خودش برایِ این ‌شرکت ایجادِ سود و درآمد خواهد کرد.یادم هست که اواخرِ پروژه بود و این بنده خدا که هم خیلی با تجربه و دانشِ عجیبی در ساخت و ساز داشت. زمستانِ سالِ 84 اگر اشتباه نکنم و آخرهایِ پروژه بود. من رفته بودم برایِ نظارت و دیدم دو تا اتوبوس آمدند و از اتوبوس‌ها یک سری آدم پیاده می‌شدند.

گفتم این همه نیرو چی هست. آقا تقی گفت تبریز سرد است و کلی سیمان‌کار و کارگر را از تبریز برداشتم آوردم. خُوب چابهار هم شرایط یک کم خاص است و نیرویِ فنی هم کم پیدا می‌شود. گفت 15 تا بیست روزِ دیگر قرار است 52 واحد را ما گچ و سیمان کنیم، تمامِ راه‌پله و نما هم سیمانِ سفید بود و سیمان رنگی. من با خودم گفتم. مگر امکان‌پذیر هست؟ 52 واحد هم گچ‌کاری بشود و هم سیمان‌کاری شود و پارکینگ و نما خیلی پروژه نسبتاً قابلی بود.

من بیست روز بعد که برایِ تحویلِ نهاییِ پروژه رفتم. زمانی که وارده کوچه‌یِ پروژه شدم اصلاً باورم نمی‌شد. که این پروژه تمام شده بود. یعنی این دو اتوبوس که همه هم متخصص بودند آمده بودند و ظرفِ بیست روز پروژه را تمام کردند.  همان‌جا گفتم احسنت حاجی. دمت گرم که آقا تقی را آوردی و واقعاً این همان چیزی هست که گفتید پولِ خودش را حلال می‌کند؟ با دانش و تخصص و با خریدنِ مصالحِ مناسب.

پیمانکاری ساختمان

تجربه را با کار کردن برای دیگران بدست بیاورید

هرکسی که این فایلِ من را می‌بیند چه پیمانکار و چه نیرویِ جوانی که می‌خواهد پیمانکاری بزند،چه کسی که پیمانکاری دارد خواهش می‌کنم از شما که اولاً تخصص و مهارت را یاد بگیرید با کارکردن برایِ دیگران. تجربیات را از جیبِ خودتان هزینه نکنید که یاد بگیرید بعد ورشکست بشید و آسیب ببینید جه آسیبِ جسمی و چه روحی. من در طولِ یک‌سالی که برایِ خودم کار می‌کردم، یکسال و یک‌سال و نیم باور کنید به قدری اِسترِسِ شدیدی را تحمل می‌کردم. که منتظر بودم در شهرِ کوچکی که کار می‌کردم که کی مؤذن‌ها اذان بگویند و من برم به کارگاه چون اصلاً خواب نداشتم.

تمام طول آن یک‌ساله شاید من سه روز تعطیل بودم. یک فشارِ عصبیِ زیادی را تحمل می‌کردم. به چه دلیل؟ به دلیلِ نیروهایِ متخصصی که کنارم نبودند و خودم هم تخصص نداشتم. دو موضوع را اینجا من روش تأکید می‌کنم.

داشتن نیروهایِ متخصص و تجربه و مهارتِ خودتان برای پیمانکاری.

هم در مسائلِ فنی، هم در مسائل فهرست‌بها و هم در مسائل قانونی و حقوقی شما باید همه را مهارت داشته باشید. دقت کنید که شما اگر یک گچ‌کار متخصص و یک باسواد، یک لوله‌کشِ متخصص و باسواد را ببرید و مقداری گران‌تر از عرفِ بازار به آنها بدید مطمئن باشید که بعداً در آن پروژه و در آن کاری که شما می‌خواهید به‌عنوان پیمانکار انجام بدهید کم‌تر آسیب خواهید دید و خیلی مهم است .که شما در پیمانکاری‌تان این دو مورد را به‌عنوان موضوعِ ابتدایی در نظر بگیرید.

مدریت مالی و محاسبه سود و ضرر در پیمانکاری

موضوعِ بعدی از منابعِ انسانی که بگذریم بحثِ منابعِ مالی هست. ببینید پیمانکاری از سال‌هایِ دهه هفتاد تا اواسطِ دهه‌یِ هشتاد در کشورِ ما خیلی عالی بود. یعنی منابعِ مالیِ کشور خیلی خوب بود، تحریم‎ها نبود و خیلی از پیمان‌کارها پیش پیش پول دریافت می‌کردند. یعنی پیمانکار فقط وظیفه‌اش این بود که مصالح تأمین کند و مدیریت کند و کار را به انجام برساند و کار را با کیفیت و سریع تحویل می‌داد. اما از اواسطِ دهه‌یِ هشتاد به این سمت شرایطِ اقتصادی بدتر شد. و بحثِ تحریم‌هایِ ظالمانه ایجاد شد برای کشورِ ما،

منابعِ مالی محدود شد و الان به جایی رسیدیم که اگر قصدِ پیمانکاری داشتید. شما سرمایه‌‌گذار هستید و شما باید حتماً بیش‌ترِ پولِ پروژه را بیاورید و دیگر دولت پول ندارد که جلو، جلو به شما بدهد. خیلی وقت‌ها الان دیگر پیش‌پرداخت‌ها پرداخت نمی‌شود، کارفرماها مشکلاتِ مالی دارند، منابعِ مالی‌شان محدود است. پس دقت کنید. دیگر نمی‌شود پروژه برداشت.

اگر مخصوصاً جو گیر شده و قیمتِ پایین بدهید.تمامِ مدتِ طولِ پروژه دارید با خودتان حساب‌کتاب می‌کنید. کیفیتِ کار را مجبور هستید یک مقدار بزنید، چون برایِ شما صرف نخواهد داشت و نه‌تنها به‌صرفه نخواهد بود و برای شما سودی نخواهد داشت بلکه متضرر هم خواهید شد مخصوصاً با اسنادِ خزانه و با منابعِ مالی که الان نیست که کارفرماها  در اختیار شما بگذارند.

بیمه پیمانکاری

مسائلِ بیمه و مالیات در پیمانکاری

بحثِ بعدی بحثِ مسائلِ بیمه و مالیات است. شما اگر حتماً از این مسائل اطلاع ندارید.یعنی از مسائلِ بیمه‌ای و مالیاتی اطلاع ندارید حتماً باید نیروهایِ متخصص را بیارید. لزومی ندارد فردی را بیاورید و تمام‌وقت برایِ  شما کارهایِ بیمه‌ و مالیات شما را انجام بدهد و حقوق بدهید. می‌توانید یک نیرویِ پاره‌وقت بگیرید. که می‌توانید از دوستانی که رشته حسابداری هستند استفاده کنید ، بچه‌هایی که اداره‌یِ دارایی کار می‌کنند از آنها سؤال و جواب بپرسید، دفاتر را به موقع تحویل بدهید.

هر کدام از مسائلی که گفته شد اگر رعایت نشود پیمانکارِ خوبی نمی‌شوید. یک باره یک سری مشکلات مالیاتی، مالیاتِ مستقیم، مالیاتِ ارزِشِ افزوده، مالیاتِ بر سود برایِ شما ایجاد می‌شود. که به مشکلاتِ عدیده‌ای برخورد می‌کنید. حساب‌هایِ شما بسته می‌شود. اداره دارایی الان خیلی سفت و سخت رویِ منابعِ مالی مخصوصاً شرکت‌هایِ پیمانکاری دقت دارد و محاسبه می‌کنند. حتماً باید دقت کنید و رعایت بکنید.

اهمیت بیمه شخص ثالث و بیمه تمام خطر در پیمانکاری

بحثِ بعدی بحثِ بیمه هست. خواهش می‌کنم از شما که وقتی پیمان‌کار شدید موضوعِ بیمه را خیلی جدی بگیرید. یعنی چی ؟ ما دو نوع بیمه داریم در پروژه‌هایِ عمرانی. بیمه تمام خطر و بیمه‌یِ شخصِ ثالث. در بیمه‌یِ تمام خطر هزینه را باید کارفرما بدهد. یعنی این‌که آسیب، سیل، زلزله ، مصالح از بین می‌رود. هر چیزی که اتفاق می‌اُفتد پولِش را کارفرما پرداخت می‌کند.

اما در بیمه‌یِ شخصِ ثالث است که شما آسیبِ جدی می‌بینید.باید افراد را بدونِ نام بیمه کنید. کلَوزهایِ بیمه را باید کامل دانش داشته باشید در موردِشان. از افرادی که متخصصِ بیمه هستند کمک بگیرید. از نیروهایِ کارفرما کمک بگیرید. بیمه خوب ببندید. بیمه‌یِ شخصِ ثالث خیلی مهم است که در قسمتِ بعدی با یک داستان بیمه را برایِ شما شروع می‌کنم.‌ ادامه موضوع در بخش دوم تجربیات راه اندازی پیمانکاری مطالعه بفرمائید.

شما هم اگر هر نوع تجربه در هر موضوعی در این دنیای بزرگ دارید. و علاقه مند هستید. این صحبتها را با دیگر انسانها به اشتراک بگذارید. فقط لازم است. گوشی همراه خودتان را در مقابل خودتان قرار دهید و یک ویدئو یا پادکست ۳۰ تا ۶۰ دقیقه ای از خودتان بگیرید و برای من ارسال کنید. یا برای یک لایو مشترک به من پیام بدهید. کلی محتوا با ارزش با اساتید و افراد دیگر هم در مورد کسب و کار اماده کردم. اینجا را کلیک کنید. تا به این مطالب با ارزش دسترسی پیدا کنید.

هر مهندس یا پیمانکاری باید علاوه بر مهارت و تخصص مهندسی ، مسائل مربوط به آموزش کسب و کار را هم یاد بگیرد. پس برای یادگیری نود قدم رایگان و کوتاه آموزش کسب وکار اینجا کلیک کنید.

راه اندازی داروخانه

شرایط تأسیس و راه‌اندازیِ داروخانه در ایران

برای شنیدن صحبت های من با دکتر کاظمی در خصوص شرایط تأسیس و راه‌اندازیِ داروخانه در ایران از چهار تا فایل صوتی ذیل استفاده بفرمائید.

برای تماشا فایلهای ویدئویی این مصاحبه به انتها مصاحبه مراجعه بفرمائید.

سعید کاظمی: سلام به همه دوستانِ عزیز امروز در خدمتِ دکتر کاظمی هستیم و می‌خواهیم در موردِ شرایط تأسیس و راه‌اندازیِ داروخانه در ایران صحبت بکنیم.  از آقایِ دکتر کمالِ تشکر را دارم. که دعوتِ ما را قبول کردند و خواهش می‌کنم که ابتدا خودِشون را معرفی‌کنند تا من سؤالاتی که موردِ نیاز هست را شروع کنم.

دکتر کاظمی: با سلام خدمتِ شما و همه دوستانی که این ویدئو ما را می‌بینند. خیلی خوشبختم که در خدمتِ شما هستم و امیدوارم که تجربیاتِ کمی که در این مدتِ 8 نه سال در رشته داروسازی کسب کردم بعد از فارغ‌التحصیلی برایِ دوستان و عزیزان مورداستفاده باشد. اولاً اجازه دهید من خودم را معرفی کنم که دوستان بدانند که این تجربیات از کجا به‌دست‌آمده و چگونه ما در سال 1401 و در قرنِ جدید می‌توانیم به شما کمک کنیم.

معرفی دکتر خلیل کاظمی؟

من از سالِ 1393 فارغ‌التحصیل شدم و از سالِ 93 تا 95 در داروخانه شبانه‌روزیِ 29 فروردین طرحِ سربازیم را پشتِ سر گذاشتم، حدوداً سه تا چهار سال در وزارتِ بهداشت در غذا و دارو در قسمتِ ادارةِ برنامه‌ریزی در قسمتِ برنامه‌ریزی و آمار آمارنامه‌یِ داروییِ کشور را تهیه می‌کردم و در زنجیرة تأمین کمک می‌کردم. از 96 به بعد تا به امروز در دو داروخانه فعالیت داشتم و یک داروخانه به اسمِ خودم تأسیس‌کردم و هم‌اکنون هم در داروخانه مشغول هستم. در خدمتتون هستم هر سؤالی که داشته باشید. انشالله بتوانم کمک کنم.  

سعید کاظمی: من در همه مصاحبه‌هایی که انجام می‌دهم، به این شکل خودم رو معرفی کنم که پیجِ، کانالِ  یوتیوبِ و سایت سعید کاظمی تجربه محور است و هدفِ من این است که مستندسازی می‌کنم اطلاعاتِ دیگران را. اطلاعاتِ یونیک و واقعی را. من امروز خودم را در جایگاهِ یک دانشجوییِ فارغ‌التحصیل یا نزدیک به فارغ‌التحصیلی رشته داروسازی قرار می‌دهم. با چند تا از دوستانم صحبت کردم و سؤالاتی را آماده کردم.

چه‌کارهایی و پیش نیازهایی برایِ تأسیس و راه‌اندازیِ داروخانه نیاز است؟ که ما انجام بدهیم تا بتوانیم یک داروخانه را راه‌اندازی کنیم.

آیا می‌توان راه‌اندازی کرد یا نه. با قوانین شروع کنیم. شما به‌هرحال تجربیاتِتان بیش‌تر است در این زمینه. چه قوانینی برایِ راه‌اندازیِ داروخانه لازم است. حالا فاصلةِ بینِ داروخانه‌ها، جمعیت و این مسائلی که دوستان رویِ آنها تأکید می‌کردند؟ چه استراتژی‌ها و نکاتی لازم هست که یک نفر قبل از راه‌اندازیِ داروخانه بداند؟ 5 تا 10 نکته‌یِ اساسی را بیان کنید ممنون می‌شوم. 

دکتر کاظمی: من با فرضِ اولیه شما که اول فرمودید دانشجویِ داروسازی هستید و امیدوارم که امروز روزِ فارغ‌التحصیلیِ شما باشد و واردِ بازارِ کار می‌خواهید بشوید و از رشته‌ای که تحصیل کردید. مطمئناً موردِ علاقه شما بوده بتوانید. استفاده کنید اول چند نکته راجع به زمینه کاریِ شما بیان می‌کنم. تنها زمینه‌یِ کاریِ شما داروخانه نیست. هرچند که بحثِ اصلیِ امروزِ ما این است که شما در موردِ داروخانه اطلاعات کسب کنید ولی من این پیش زمینه را به شما می‌دهم.

زمینه های کاری یک دکتر داروساز؟

که شما می‌توانید در زمینه‌یِ تولید، در زمینه‌یِ وارداتِ دارو، در زمینه‌یِ صادراتِ دارو، در زمینه‌یِ داروخانه‌هایِ بیمارستانی، کمک‌کردن به تیمِ پزشکی و در زمینه‌یِ فورمولاسیون و تولیدِ داروهایِ خاص و داروهایِ جدید می‌توانید فعالیت داشته باشید. در زنجیره تأمین و زنجیره پخش و توزیعِ محصولاتِ دارویی هم می‌توانید فعالیت داشته باشید. خیلی از شرکت‌هایِ آرایشی بهداشتی و برندهایِ ایران و دنیا هم مدیریتِش و فورمولاسیونَش و کارهایِ دیگر به همراهِ تیم‌هایِ شیمیست در حالِ حاضر به دستِ داروسازان است.

یکی از فعالیت‌هایی که شما می‌توانید انجام دهید و کارهایی که پیشِ رویِ شما هست تأسیسِ داروخانه است. برایِ تأسیسِ داروخانه اولاً ما باید برگردیم به دو آیین‌نامه و ضوابط. آیین‌نامه‌یِ تأسیسِ داروخانه‌ها و  ضوابطِ تأسیسِ داروخانه‌ها که امسال خردادماه آیین‌نامه و ضوابطِ بسیار جنجالی تصویب شد و به اجرا هم گذاشته شده و با بحث‌هایِ متعددی که بینِ مؤسسینِ قدیم و مسئول‌فنی‌هایِ جدید و مؤسسینی مثلِ من که جوان ولی تازه وارده کار شده‌اند به مدتِ سه چهارسال پیش آمد.

چه کسانی صلاحیتِ تأسیسِ داروخانه دارند؟

حالا من واردِ دغدغه‌هایِ اولیه نمی‌شوم و بحثِ کلی این است که چه‌کاری باید بکنیم و براساسِ این آیین‌نامه چه کسانی صلاحیتِ تأسیسِ داروخانه دارند؟ در آیین‌نامه‌یِ صلاحیتِ تأسیسِ داروخانه بیان‌شده است که به داروسازی که فارغ‌التحصیل شده است و طرحِ یا سربازی و خدمتِش را رفته و بعد از آن باید امتیازِ تأسیسِ آن منطقه یا شهری که موردِنظرِش هست را به‌دست بیاورد، طبقِ همان آیین‌نامه‌یِ تأسیسِ داروخانه‌ها که راحت از گوگل هم می‌توان سرچ کرد و آیین‌نامه را دانلود کنید.

هر شهری امتیازِ خاصی دارد که تهران 2700 امتیاز و به نسبتِ تهران و شهرهایِ بالایِ یک میلیون نفر ، شهرهایِ 500 هزار نفر و شهرهایِ دویست و پنجاه هزار نفر زیرِ 50 هزاز نفر داریم و این امتیازِ تأسیس همین‌طور پایین و پایین‌تر می‌آید. یعنی یکشهرِ کوچک یا محروم با دوهزار امتیاز کسی پس‌انداز داشته باشه می‌تواند داروخانه و مجوزِ اولیة موافقتِ اصولیِ تأسیسِ داروخانه را بگیرد. برایِ دوستانی که هنوز مطلع نیستند منظورِ ما از امتیاز چی هست هر داروسازی که فارغ‌التحصیل می‌شود.

به خودیِ خود دو هزار امتیاز دارد و در هر سالی که فعالیت می‌کند و در مناطقِ مختلف خدمت می‌کند باز امتیازِ به وی تعلُق می‌گیرد. اگر این امتیاز در منطقة محروم باشد 120 امتیاز سالانه به‌دست می‌آورد. اگر در شهرِ تهران بخواهد کار کند سالانه 30 امتیاز به دست می‌آورد. مجموعِ این امتیازها و فعالیت‌هایی که دارو ساز بعد از فارغ‌التحصیل و با مدرکِش می‌گیرد باید به دوهزار و هفتصد امتیاز برسد که در تهران موافقتِ اولیه و اصولیِ تأسیسِ داروخانه را بگیرد. حالا از اینجا به بعد بر اساسِ ضوابطی که برایِ راه‌اندازیِ داروخانه هست.

شما باید فضایی را برایِ تأسیسِ داروخانه ایجاد کنید و حالا به دست آوردنِ این فضا باز برمی‌گردد به آیین‌نامه ضوابط. از خردادِ امسال فواصلِ بینِ داروخانه‌ها حذف شد. قبلاً! این فاصله‌ها حدودِ دویست و پنجاه متر دویست متر و بینِ دارو‌خانه‌هایِ شبانه‌روزی یک کیلومتر بود و یک حریمی رو ایجاد کرده بودند که داروخانه‌ها خیلی به هم نزدیک نشوند به این علت که تصورِ شخصیِ من این هست که با توجه به وضعیتِ کشور، تورم ، اقتصادی و وضعیتِ رقابت در وضعیتِ سلامت رقابت همیشه رقابتِ سالمنخواهد بود و همیشه در اجتماعِ فعال و پویا هم انسانهایِ خوب و هم انسان‌هایِ بد در کنارِ هم فعالیت می‌کنند فعالیت می‌کنند در زمینه‌هایِ اقتصادی.

رفعِ انحصار فواصل در داروخانه ها؟

به هرحال وزارتِ بهداشت این تصمیم را امسال گرفت که این آیین‌نامه برایِ ایجادِ اشتغال و به اسمِ خودِشان برایِ رفعِ انحصار فواصل هم برداشته شود. اولین کاری که شما باید در شهری انجام دهید پیدا کردنِ یک محل برایِ تأسیسِ داروخانه است. اولین چیز این که شما می‌توانیددر هر مغازه‌ای در سطحِ شهر داروخانه تأسیس کنید. در هر محلِ مسکونی هم می‌توانید داروخانه داشته باشید. چون پزشکان و داروسازان و دندان‌پزشکان محل‌هایِ مسکونی حتی طبقه‌یِ پنجمِ یک ساختمانِ پزشکان یا آپارتمان را به شرطی که ساکنین به آنها اجازه‌یِ رفت و آمد بدهند و رضایت‌نامه‌یِ کتبی بدهند می‌توانند داروخانه را تأسیس کنند.

داروخانه لوکس

مشخصات و ابعاد داروخانه برای تاسیس؟

این فضایی داروخانه بَیسِ کارِشما شروع می‌شود. هنوز شما فقط یک موافقت‌نامه‌یِ اصولی دارید و اگر بخواهید به موافقت بهره‌برداری برسید و اولین نسخه‌یِ خودتان را بزنید نیاز به تجهیزِ داروخانه‌تان دارید. تجهیزاتی مثلِ سیستم‌هایِ الکترونیکی، نرم‌افزارهایِ داروخانه، قفسه‌بندی و دکور. در آیین‌نامه و ضوابط حتی متراژ ِ داروخانه را هم تعیین‌کردند که داروخانه از یک سطحی کوچک‌تر نباید باشد. مثلاً از سی‌متر یا 50 متر کوچک‌تر نباید باشد. به این دلیل که شما اصلاً فضایِ خدمت‌گذاری ندارید. تویِ آیین‌نامه‌یِ جدید امتیاز‌بندی کردن خیلی از چیزها را مثلاً داروخانه‌هایِ جدید باید اتاقِ مشاوره داشته باشند.

از دو متر تا هشت متر که هرچقدر نسبتِ این متراژ اتاقِ مشاوره که داروساز مستقر بشود در آن اتاق  بیشتر باشد امتیازِ تأسیس و بهره‌برداریِ شما هم بیش‌تر خواهد شد. شما علاوه بر امتیازِ موافقتِ اصولیِ تأسیس یک امتیازِ بهره‌برداری هم دارید. امتیازهایِ بهره‌برداری بر می‌گرده به چه چیزی؟ فاصله‌یِ شما از داروخانه‌هایِدیگر چقدر است؟ اگر فاصله‌یِ شما از 200 متر کم‌تر بشود امتیازِ شما صفر می‌شود. ولی اگر فاصله‌هایِ داروخانه‌تون زیاد باشه،

بالایِ دویست و پنجاه متر یا هفتصد متر باشه در جداولی که در ضوابط و آیین‌نامه هست امتیازِ بهره‌برداریِ شما هم بالاتر می‌رود. اتاقِ مشاورتون هرچقدر بزرگ‌تر باشد امتیازِ بهره‌برداریِ شما بیش‌تر می‌شود. به‌طورِ مثال می‌گویم. عددِ دقیقِش را در حالِ حاضر حضورِ ذهن ندارم. اگر مثلاً امتیازِ بهره‌برداریِ تهران 1800 باشد شما این 1800 را از چه چیزهایی می‌توانید به‌دست بیاورید؟ از رعایتِ فاصله‌یِ دو داروخانه.

الان در بحثِ شکل‌بندیِ داروخانه‌ها، رنگ‌بندیِ روپوشِ پرسنل و داروخانه را با هم متمایز کردند. برایِ این‌که مثلاً روپوشِ داروساز باید سفید باشد و روپوشِ پیشنهادیِ وزارتِ بهداشت برای ِپرسنِل  سبز، آبی و یا رنگِ متمایز است. این خودش پنجاه تا صد امتیاز دارد. اتاقِ مشاوره خودش تا هفتصد امتیاز دارد. فراهم‌کردنِ حمل و نقلِ و وسایلِ راحتی برایِ مثلاً جانبازان و ویلچر خودِش امتیاز دارد. فراهم کردنِ انگشت زنیِ الکترونیکیِ نظام‌پزشکی خودِش امتیاز دارد. دسترسی دادنِ دوربین‌هایِ مداربسته به وزارتِ بهداشت و اُرگانهایِ نظارتی امتیاز دارد.

وزارتِ بهداشت یک کارِ تشویقی دارد انجام می‌دهد که به نظارتِ مستقیم حتی بدونِ حضورِ فیزیکی در داروخانه‌ها داشته باشد تا بتواند زنجیرة تأمین و توزیع و حضورِ داروساز و ارائه‌یِ خدمات و تخلفاتِ احتمالی را بتواند پوشش دهد. شما با ایجادِ کردنِ این فضاها به مرحله یِ بهره‌برداری و مجوزِ بهره‌برداری می‌رسید. اتاقِ ساخت دارو را باید آماده کنید. خودِش امتیاز دارد و غیره.

آیا حذف فواصل داروخانه ها موجب کاهش دامپینگ و ضد انحصار نیست؟

چون در بعضی شهرستان‌ها مخصوصاً؛ چون من شهرهایِ بزرگ را تجربه ندارم کاملاً انحصاری شده بود. یعنی مثلاً مجوزهایی جدید خیلی سخت کم و در سالیانِ طولانی مثلاً یک یا دو عدد مجوز تولید می‌شدند، یعنی اصطلاحاً می‌گفتند کسی که سوارِ اتوبوس هست دیگر دوست ندارد کسی را سوار کند. یعنی فقط خودِش می‌خواهد سوار باشد. الان من هم در شهرستانی که هستم مثلاً شبانه‌روزِ واقعاً مشکل‌داریم. یعنی در بسیاری از بخش‌هایِ شهر مادر حال حاضر داروخانه شبانه‌روزی نداریم.

کلاً سه داروخانه شبانه‌روزی داریم؛ در یک شهری سیصد هزار چهارصد هزارنفری. خُوب خیلی محدودیت ایجاد کرده است. مثلاً من چند شب پیش برایِ دارو به داروخانة شبانه‌روزیِ جلویِ بیمارستان رفتم بی نهایت شلوغ بود و شدیداً شهر نیاز دارد ولی خُب انگار یک نوع انحصار است و این رفعِ انحصارِ اتفاق نمی‌اُفتد. حالا این مفهوم فکر کنم خیلی تخصصی باشد و لی در مجموع به نظرِ من این شکستنِ فاصله‌ها می‌تواند برایِ نسلِ جدیدی که وارد می‌شوند مفید باشد.

دکتر کاظمی: این بحث بسیار بحثِ شیرینی هست به این دلیل که افرادی مثلِ من سرشان برایِ واردشدن به بحث‌هایی فلسفیِ صنفِ خودمان درد می‌کند. ما دغدغه‌مندِ صنفِ خودمان هستیم. به چه علتی؟ دوستانی از من می‌پرسند که خوب شما اگر به‌جای داروخانه‌داری فعالیتِ مالی دیگری داشته باشید آیا وضعیتِ درآمدی بهتر نیست. آیا در کانال‌هایِ تلگرامیِ مخصوصِ خودِمان و انجمنِ صنفیِ خودِمان هر روز گله‌مند هستید از وضعیتی که حالا مثال‌هایش را برایِ شما بازگو می‌کنم؟ چرا تغییرِ شغل نمی‌دهید؟

اولاً من اینجا اعلام می‌کنم که رشته داروسازی اگر به منفی برسد برایِ شخصی مثلِ من، من به دلیلِ علاقه‌ای که به این رشته دارم و به دلیلِ این‌که اصلاً نوعِ خلق‌وخوی من به این شکل هست که باید با مردم رودررو به دردِشان برسم و لذت‌بخش هست. برایِ من که مریض بعد از دوهفته، یا یک ماه بعد از کاهش درد، شبِ عید پیشِ من می‌آید و می‌گوید من همیشه امسال از خدماتِ شما استفاده کرده‌ام و شاید یک جعبه شکلاتِ ارزان‌قیمت هم آورده باشد. ولی شیرینیِ این حرکتِ ایشان برایِ من بسیار زیاد است و شاید ضررهایِ زیادِ مالی هم داده باشیم جبران بشود در یک سال. ولی کجاست؟ انحصار در هر زمینه‌ای بده.

داروخانه لاکچری

ولی ما سؤالی که از همه همکاران و عزیزانی که شعارِ رفعِ انحصار را می‌دادند چی بود که پرسیدیم؟

گفتیم در طیِ پانزده سالِ گذشته تعدادِ دانشکده‌هایِ داروسازی از هفت عدد به بیست و خورده‌ای رسید. تعدادِ خروجیِ رشته داروسازی به سه‌ هزار و سه‌ هزار وپانصد نفر رسید. حالا مشکل چی هست؟ مشکل این هست که آیا ما به دنبالِ بهتر کردنِ خدماتِ داروسازها در کشور هستیم یا به دنبالِ نابودکردنِ رشته داروسازی؟ به چه منظور؟ اگر ما تعدادِ سه‌ هزار و پانصد نفر  داروساز بخواهند از دانشکده‌ها خارج بشوند و همه سه هزار و پانصد نفر بخواهند واردِ رشته دارو خانه و تأسیسِ داروخانه بشوند آیا این به نفعِ کسی هست؟

آیا ما دنبالِ این هستیم که تعدادِ مریض‌هایِ ما بیش‌تر بشوند. آیا ما دنبالِ این هستیم که فروشِ دارو و سودمان بیش‌تر شود؟ این نکته را من در پرانتز بگویم. من دغدغه‌یِ اصلی در رشته‌یی داروسازی دارم. به دلیلِ تفاوتی که با کشورهایِ توسعه‌یافته دارد. یعنی چه؟ یعنی این‌که اگر منِ داروساز درداروخانه برایِ حلِ بیماریِ شما به شما دارو نفروشم برایِ آخریِ ماه حقوقِ پرسنِلِ خودم را ندارم. در شرایطی که وظیفه‌یِ منِ داروساز این است که با کم‌ترین هزینه‌ای که بخواهم برایِ شما ایجاد کنم باید به راه‌هایِ پیش‌گیری و راه‌هایِ درمانیِ ارزان‌تر به تغذیه‌یِ سالم، به ورزش‌کردن  و کارهایِ سالم شما را تشویق کنم. اما یک واقعیتی داریم.

آیا با تشویق‌کردنِ من برایِ ورزش‌کردن شما و نفروختن دارو به شما آیا من درآمدی دارم. اگر من هم درآمد نداشته باشم آیا توانِ پرداختِ آب، برق، اجاره، گاز و حقوقِ پرسنلی و بیمه و مالیات کمرشکن را پرداخت کنم؟ نه. ولی در بقیه‌یِ دنیا تا جایی که من اطلاع دارم و مطالعه‌کردم دیدم که بیمه‌ها در شرایطی که شما دارویتان را بخواهید ماهِ بعد مجدداً تشدید کنید یا در شرایطی که شما را رِفِر می‌دهند به مرجعِ درمانیِ دیگر باز به شما پول پرداخت می‌کنند و این هزینه‌ را هم بیمار پرداخت نمی‌کند. ما حتی الان در موردِ حقِ الان راجع به حقِ تعرفه‌یِ فنی‌مان مشکل داریم در کشور و قانون برایش نداریم و هر روز در دیوانِ عدالت مشکل‌داریم.

بخواهم واردِ این مسئله بشوم بحث خیلی عمقی می‌شود. رفعِ انحصار در شرایطی قشنگ است که بتوانید پوشش دهید خیلی چیزها را؛ هم بحثِ درآمدی و هم یکی دیگر از مشکلات بحثِ تأمینِ کالا هست. ما همین الان در بحثِ تأمینِ کالاهایِ ایرانی مشکل داریم. آمپولِ بِ‌کمپلِکسِ ما سهمیه هست. سرمِ ما سهمیه است. وقتی یک پیک ایجاد می‌شود سرم سهمیه می‌شود. آیا ناوگانِ توزیع و حمل و نقلِ ما و کارخانه‌هایِ داروسازیِ ما توانِ تأمینِ کالا را به روز داند؟ دوستانِعزیزِ من در وزارتِ بهداشت تفکرِ این را دارند که بله ما می‌توانیم مثلِ خیلی از کشورهایِ پیشرفته طیِ بیست و چهارساعت تأمینِ کالا کنیم. ولی سؤال اینجاست.

ما تا یک‌سالِ پیش چهارده پانزده هزار داروخانه فعال داشتیم. در شرایطی که امسال بعد از آزادسازی هزار تا دوهزار پروانه‌یِ دیگر آزاد شده است. اگر این عدد به بیست و پنج هزار داروخانه برسد در دو سه سالِ آینده آیا ناوگانِ حمل و نقلِ ما تأمین‌کننده‌یِ این کالا هستند؟ من در شرایطی صحبت می‌کنم که اگر خدایی نکرده کسی بخواهد دست‌درازی به کشورِ عزیزمان بکند هر داروخانه و هر درمانگاه یک پایگاهِ جنگی است. هر داروخانه‌ای می‌تواند منطقة خودش رااز نظرِ تجهیزات تأمینِ کالا، سرم و غیره تأمین کند. اگر من انبارِ خودم را از بین ببرم ،

با توجه به اینکه الان سرم کسری است و سرم نیست و من دیگه نمی‌توانم دِپویِ سه ماه یا شش ماهِ شرایطی جنگی  برایِ خودم ایجاد کنم. به صورتِ خیلی آرام و آهسته گفتم اُکی. می‌خواید هر بیست و چهارساعت تأمینِ کالا داشته باشید. من امروز نسخه برایم بیایدبه مریض بگویم برو و فردا برگرد، نسخه را برات تأمین می‌کنم و کالا را به تو خواهم داد و دارو را به تو خواهم داد. چندین سؤالِ اساسی اینجا پیش می‌آید. آیا ناوگانِ مااین پیشرفت را کرده است؟

سؤالِ دوم این است که وقتی پزشکانِ ما به صورتِ ناعادلانه در سطحِ شهر و کشور توزیع شده‌اند، وقتی دیروز از سیستان و بلوچستان مریض داشتم، کاردرمانی و گفتار درمانی داشتم، ایا من نمی‌توانم به این بیمار بگویم تو برگرد به سیستان و بلوچستان چون که متخصص در تهران هست و یا این‌که برو یک روز در هتل بمان یا خونه‌یِ عزیزانی پیدا کن بمان و فردا بیا که من به تو دارویِ شربتِ ریسپریدون می‌دهم.

ما سؤالاتِ اساسی داریم و این‌که عزیزانِ فارغ‌التحصیلِ جدید بله شاید فکر کنن که بله فردا داروخانه می‌زنند و کلی سود خواهند کرد. باید سؤالاتِ اساسی را جواب بدهند. هزینه‌هایی که الان به داروخانه‌ها تحمیل‌شده است هزینه‌هایِ کمرشکنی هست.  

با این ذهنیت پیش بروید که من یک جوانی هستم که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌ام و از لحظه فارغ‌التحصیلی اگر امتیازهایِ من برسد از فردا می‌توانم برایِ خودم داروخانه تأسیس کنم:

یک نکته را خودِ شما گفتید که فقط بحثِ داروساز این نیست که حتماً همه باید داروخانه بزنند. یعنی نباید هیچ‌کس به صنعت کمک کند؟ یعنی هیچ‌کس نباید به کارخانه‌ها کمک کند؟ ما داروهایِ گیاهی را من فکر می‌کنم الان برایِ جامعه نیاز است، داروهایِ سلامت‌محور و نه حتماً بحثِ درمانیِ دارو. بحث این است که داروهایی که می‌تواند به‌سلامت جامعه کمک کند.

دکتر کاظمی: ما بحث‌هایِ زیبایی آرایشی هم داریم. خیلی بحث‌هایِ متعددی است. من اولِ عرایضم خدمتتان گفتم ما زمینه‌هایِ شغلیِ دیگری هم داریم که می‌توانیم راجع به آنها صحبت کنیم، ولی بحثِ داروخانه را بخواهیم تخصصی ادامه دهیم بحثِ داروخانه در تأسیس جوانِ داروسازِ فارغ‌التحصیل از فردایِ آن روزی که منطقه طرح و یا سربازی‌اش مشخص شد اگر از مناطق محروم و زیرِ پنجاه هزارنفری باشد و یا اگر در شهر‌هایی باشد که بالایِ پانصد هزار نفر نه؛ چون‌که آنها امتیازِ تأسیسِ بیش‌تری می‌خواهند ريا، بر اساس جدولِ اِمتیازبندی می‌توانند موافقتِ اصولی بگیرند و بعدِش بتوانند داروخانه را به مرحلةِ تأسیس و بهره‌برداری برسانند.  این شدنی هست.

سعید کاظمی: حالا آقایِ دکتر رویِ سرمایه صحبت کنیم. یک سؤالی را از یکی از دوستان پرسیدم که داروساز بود. گفت مثلاً من هفت میلیارد هزینه دارم، دکوراسیون و دارو چیدم و نیرو و فلان. گفت من هفت میلیارد تومان هزینه کردم. خُب هفت هشت سال هم درس خواندم و دو سال هم طرح رفتم. این ده سال.

اگر ده سالِ پیش این هفت میلیارد را یک سوپرمارکت می‌زدید نه نیاز به این‌همه درس‌خواندن و انرژی صرف‌کردن نبود و خودتان با پسر یا داداشِتان سوپرمارکت را اداره می‌کردید چیزی کم‌تر از یک داروخانه الان درآمد نداشتی؟

اینجا اگر فقط به جنبه درآمدیِ موضوع بخواهیم نگاه کنیم. جنبه‌یِ شخصیتی، اجتماعی، اهمیتِ علمِش و اینها هست و حالا من از جنبه‌یِ بیرونیِ بهش نگاه می‌کنم. متأسفانه یک سال‌هایی خیلی فاصله افتاد بینِجامعه‌یِ درآمد، میزانِ درآمد جامعه‌یِ پزشکی و اکثریتِ مردم و الان هم می‌بینید که این‌قدر تمایل به تحصیل در رشته‌هات و شاخه‌هایِ پزشکی وجود دارد. من یک آماری شنیدم. که شاید معادلِ دانشجویانِ دانشگاهِ آزادِ در ایران الان در خارج از کشور دارند فقط پزشکی و داروسازی و دندان‌پزشکی می‌خوانند. آیا واقعاً جامعه این‌قدر نیاز به داروساز و پزشک و دندان‌پزشک دارد؟ از بحث خارج نشویم. اول بحثِ سرمایه را ششروع کنیم بعد جوابِ این را هم خواهید داد.

دکتر کاظمی: در بحثِ سرمایه. در سال‌هایِ گذشته زمانی که مجوز‌هایِ تأسیس تعدادِشان بسیار پایین بود و شرایطِ تأسیس بسیار سخت بود، فاصله و جمعیت جزءِ اولویت‌ها بودند و بر اساسِ الگویی که تمامِ کشورهایِ دنیا دارند. شما یک الگویِ جمعیتی دارید. به‌ازای هرچند هزار نفر من نیازمند به نانوایی، دفترخانه یا وکیل دارم،

نیاز به پزشک و داروخانه دارم. آیا هر ایرانی یک ماشین و یا هر ایرانی یک داروخانه موردِ تأییدِ سیاست‌هایی کلیِ نظامِ ما هست یا نه؟ مسلماً شما نمی‌توانید برایِ هر ایرانی یک داروخانه داشته باشید. در تمامِ دنیا این عددها بینِ سه هزار نفر یک داروخانه یا پنج تا  ده هزار نفره یک داروخانه می‌چرخد. بیشتر سیستم‌هایِ دنیا به این سمت رفتند. خُوب شما نمی‌توانید در هر شهری صد تا بیمارستان بزنید. ولی سه بیمارستانِ اساسی و شکیل و مرتب می‌زنید و تمامِ خدماتِ پزشکی و دندان‌پزشکی و خدماتِ آزمایشگاهی و خدماتِ پرستاری را باقدرت و نه با بازه‌ای زمانیِ یک پرستار 24 ساعت.

شما پرستارهایِ 7 ساعت و بیست دقیقه‌ای باید تنظیم کنید. باید خدماتِ بهتری بدهید، باید نیروهایِ سرحال داشته باشید، ما در سال‌هایِ گذشته تقریباً چهارهزار نفر از پزشکانمان درخواست مهاجرت دادند، به دلیلِ شرایط و سختیِ کارِشان. خودِشان را با کشورهایِ دیگر مقایسه می‌کنند. در بحثِ داروسازی هم چنین مسئله‌ای هست. زمانِ گذشته امتیازِ تأسیسِ داروخانه آن هم بر اساس چه نوع داروخانه‌ای بینِ دوتا چهار میلیارد تومان معامله می‌شد. به چه علتی بود.

یک داروخانه‌ای زحمت کشیده در یک منطقه‌ای ده تا پانزده‌ساله فعالیت کرده، اسم، برند، تأمینِ کالا، خوش برخوردی و خیلی از مسائلِ دیگر، تأمینِ کنار یک بیمارستانی بوده، تیم بوده‌اند و با همکاریِ هم بیمارستان راه‌اندازی کرده‌اند، درمانگاه راه‌اندازی کرده‌اند. خُب همچنین داروخانه‌ای درآمدِ بیش‌تری نسبت به داروخانه‌ای که پنجمِ گوشةِ یک شهر داروخانه زده است دارد و به همین نسبت هزینه‌یِ اولیعه‌ای که بابتِ پروانه‌یِ خودش می‌گذاشت عددِ بالاتری بود. تا اینجا مااین بحث را می‌گذاریم که این هزینه در سال‌هایِ گذشته بوده است.

امسال با گذشتِ هشت ماه از آزادسازیِ پروانه‌یِ تأسیس همچنان عددِ تأسیس و مجوزِ خامِ داروخانه در شهری مثلِ تهران رویِ یک‌میلیارد و پانصد میلیون تومان برگه‌یِ کاغذ می‌چسپه. یک برگه‌یِ کاغذ است. شروعِ فعالیت در تهران یک میلیارد و پونصد میلیون تومان همچنان تا امروز صبح من آگهیش را داشتم نگاه می‌کردم. ولی باز در همین تهران داروخانه‌ای در سرِ دونبشِ یک میدانِ بسیار بزرگ  شاید ارزشِ پروانه‌اش را بیست  میلیارد اعلام کند.

به این دلیل که فروش ِ آن داروخانه با توجه به قدمتَش و ارتباطاتَش با پزشکان و ارتباطاتِش با درمانگاه‌ها و بیمارستان‌هایِ اطرافَش شاید فروشِ آن داروخانه پنجاه برابرِ داروخانه‌ای معمولی مثلِ داروخانه من باشد و به همین نسبت ارزِشِ افزوده‌ای هم که ایجاد شده بیش‌تر است. همان‌طوری که الان شما اگر آگهی‌هایِ خیلی از سایت‌هایِ فروشِ مجوز را ببینید نانوایی هم با همین قیمت خرید و فروش می‌شود. نانواییِ در خیابانِ بن‌بست با نانواییِ سرِ دونبشِ خیابان متفاوت است. ما یک هزینه‌یِ اولیه این‌گونه داریم.

ولی با یرداشته شدن حقِ تأسیس و این داستان‌هایی که در سال‌هایِ گذشته به عنوانِ انحصار می‌گفتند خیلی از داروسازان در مناطقِ محروم می‌توانند خدمت‌کنند و بعد از خدمتِ در مناطقِ محروم می‌توانند در نوبتِاستانِ خودشان یا شهرِ موردِ نظرشان پروانه بزنند و پروانه بگیرند از دولت و این یک‌میلیارد را ندهند.  اما برایِ راه‌اندازیِ داروخانه اگر شما همین امروزدر شهرِ تهران بخواهیددر سرِ آن دو نبش بسیار پر تردد مغازه‌ای اجاره کنید؛ بحثِ خرید نیست،

در بحثِ خرید خودِ شما استاد هستید و می‌دانید قیمت‌هایِ ملک و متراژِ تجاری و مسکونی در تهران سرسام‌آور شده. فقط در بحثِ اجاره بخواهیم صحبت کنیم یک داروسازی که بیست و سه چهارساله فارغ‌التحصیل بشود و  طرحِش را بگذراند و بیست و هفت هشت سالِش باشد و  دو سه سال هم در منطقة محروم امتیازهایِ خوب جمع کند، فکر کنید زمانی که برگشت تهران یا یک شهرِ بزرگ بالای یک میلیون نفر جمعیت مثلِ اصفهان، تبریز، مشهد و شیراز و بخواهد داروخانه تأسیس کند.

الان حداقل باید پانصد میلیون پولِ پیش بدهد. سی تا پنجاه میلیون تومان باید اجاره پرداخت کند. این یک واقعیتی هست که اگر کسی خواست راستی آزمایی کند بههر بنگاهی سطحِ شهر مراجعه کند می‌تواند این عددها را ببیند. مگر این‌که به شما بگویند در کوچه پس کوچه‌هایِ خیابانِ فلان یک مغازه‌ای هست و می‌توانید داروخانه بزنید. ولی ممکن است فروشتان در روز ممکن است 500 هزار تومان هم نشود اگر به فروشِ بالا بخواهید برسد.

تجربیات راه اندازی داروخانه در ایران

هزینه‌یِ دومی که شما نیاز دارید برایِ تجهیزِ داروخانه، برایِ تأمینِ دارو است. 

دکتر کاظمی: هزینه دومی که شما دارید بحثِ دکوراسیون هست. زمانی من داروخانه خودم رادر سالِ 96 ؛حالا این ارقام را نمی‌دانم باید گفت یا نه، با 70 میلیون تومان سیستمِ تجهیزاتِ داروخانه، دوربین، دکور، دزدگیر، یو.پی.اِس، تابلویِ دمِ در و غیره را تهیه کردم. ولی امروز شما در داروخانه دیگه سیسیمِ داروخانه‌داری مثلِ سیستمِ بیست سالِ گذشته نیست، به دلیلِ بحثِ نسخه‌هایِ الکترونیکی، به دلیلِ سامانه‌هایِ تی.تی.اَی. سی و برایِ ثبتِ بارکدِ دارو و خیلی چیزهاِ دیگر.

شما باید سیستمِ آنلاین داشته باشید. یعنی باید سِروِر داشته باشید، صندوق داشته باشید، باید سیستمِ بارکدِ آرایشی بهداشتی دارشته باشید و باید حداقل یک تا دو سیستمِ کامپیوتری برایِ ثبت و ضبطِ نسخه‌هایِ الکترونیک داشته باشید. همین پنج عدد کامپیوتر که اعم از کَیس، مانیتور، پرینتِر و بارکدخوان بخواهد باشد الان صد میلیون نیاز هست برایِ خریدِشان. سِروری که بخواهد حافظه و دَیتا بَیس‌هایِ شما را ذخیره بکند هزینه‌یِ سرسام‌آوری دارد.

شما هزینه‌یِ اِم.دی.اِفی که من یادم هست متراژی 100 هزارتومان بود الان یک میلیون تومان اعلام می‌کنند. یعنی شما برایِ داروخاه‌ای با حداقلِ متراژ آیین‌نامه رویِ شصت متر باید حداقل ببینید در چه ارتفاعِ سه متر چهار متری به عمقِ نیم متر باید اِم‌دی اِف بزنید. باید طراحیِ دکوراسیون انجام دهید. شما برایِ یک داروخانه حداقل ده دوربین و یو.پی.اِس می‌خواهید و سیستمِ برق‌رسانی می‌خواهید. تابستانِ امسال من فقط دغدغه‌یِ فروردینم این است که اگر امسال باز مثلِ دو سه سالِ گذشته ما قطعیِ برق داشته باشیم.

سیستمِ نسخه‌هایِ ما همه‌اش الکترونیکی و آنلاین است. دفترچه حذف شده، خدماتِ درمانی و تأمینِ اجتماعی دفترچه‌ها را حذف کردند. اگر یرق قطع بشود منِ داروخانة خصوصی باید چه‌کار کنم. من بیمارستان نیستم. من در داروخانة بیمارستان نیستم که دولت پشتیبانی کند. برایِ برق‌هایِ کمکی. پس من باید سیستمِ تأمینِ برق داشته باشم. یو.پی.اِس داشته باشم. یو.پیواِس برایِ این‌که سروِر و دوسه‌تا کامپیوتر را بخواهد روشن نگه دارد بالایِ بیست سی میلیارد فکر کنم امسال هزینه داشته باشد. من منتظر هستم ببینم چه فاکتورهایی این هفته برایِ من اعلام می‌شود. شما هزینه‌یِ تابلویِ جلویِ در که بخشنامه و آیین‌نامه می‌گوید؛

در آیین‌نامه‌ و ضوابطِ تصویب گفته می‌شود باید یک‌شکل و متحد الشکل باشد. بله ولی حداقل یک داروخانه ده بیست میلیون هزینه‌یِ تابلو دارد. مجموعِ اینها من فکر کنم بالایِ ششصد هفتصد میلیون تومان پولِ پیش و فقط دکوراسیونِ شما باشد. شبکه‌یِ لَن، اِچ.دی.اِم.آی، شبکه‌یِ سیستمِ اینترنتی، آی.پی و مشکلاتی که درحالاِ حاضر نیروهایِ مسلح آی.پی که می‌خواهمند از شما بگیرند؛ مثلاً من قیمتِ آی.پیِ اسفندماهِ پارس‌آنلاین یک میلیون و پانصد‌ هزار تومان بود.

  اینها هزینه هستند. برایِ تأمینِ نیرویِ انسانی خودتان باید ماهیانه هزینه کنید. به چه علت؟ فعالیتِ داروخانه مثلِ فعالیتِ صِنف‌هایِ دیگر نیست که بشود با یک نفر یا دو نفر راه‌اندازی کرد. شما مسئولِ فنیِ داروساز دارید یا خودتان هستید یا یک همکارِ دیگری در شیفتِ شما باید با ما مسئول فنی باشد. امسال برایِ حقوقِ ماهانه‌یِ مسئولِ فنی که هنوز تصویبِ قطعیِ انجمن نشده‌است اعداد برایِ حقوقِ ماهانه بینِ بیست تا سی تومان است. پرسنِل برایِ هشت ساعت حقوق الان پنج‌ میلیون و هشتصد است.

البته که نیرویِ کاریِ با تجربه  به زیرِ مبلِ ده میلیون تومان سلامِ شما را علیک نخواهد گفت. شما برایِ فروشِ آرایشی بهداشتی و فروشِ داروییِتان و یک نفر در صندوق حداقل چهار نفر نیرو نیاز دارید که به برآوردِ من این چهار نفر هزینه‌یِ بیمه‌یِ پرسنلیِ ماهیانه‌شون چهل میلیون هزینه دارند. با هزینه‌یِ  مسئولِ فنی که خودِتون باشید یا کسِ دیگری را بگیرید حداقل هفتاد میلیون جمعِ هزینه‌هایتان می‌شود که این مقدار  به علاوه‌یِ هفتصد میلیون تومان شما سرمایه‌یِ بهره‌برداری گذاشته‌اید. شما هست سال اندوخته‌یِ فعالیتِ شغلی داشتید،

درس خواندید، مطالعه ‌کردید، تحقیق‌کردید و پایان‌نامه دفاع‌کردید. پس شما بعد از یک‌ماه کار کردن باید حداقل صد میلیون هزینه داشته باشید. معزلِ بیمه‌ها را هم دارید. ما همین امروزی که با شما صحبت می‌کنیم از تیرماهِ سال گذشته تا فروردیِ 1400 بیم‌ه‌یِ تأمینِ اجتماعی هزینه‌یِ نسخِ کاغذیِ داروخانه‌ها را پرداخت نکرده. با تورمِ 50 درصدی و 40 درصدی ما حدودِ هشت‌ ماه و نه ماه از دارویی که پارسال فروختیم امسال نتوانستیم پولَش را بگیریم و همان دارو بینِ 5 تا 100 درصد افزایِشِ قیمت داشته. جالبیِ داستان اینجاست. به‌طورِ مثال عرض می‌کنم. ناپروکسِلن بسته‌ای هفتاد هزار تومان بسته‌ای 350 هزار تومان شده است.    

این هزینه بابت خرید امتیاز یک داروخانه دولتی است؟ بقیه هزینه ها چه مبلغی می باشد؟

یعنی حداقل یک میلیارد تومان در تهران و در شهرهایی کوچک به همان نسبت قیمت پایین می‌آید.  هفتصد تا هشتصد میلیون تومان هم برایِ رهن و تجهیز و سیستم‌ها هزینه می‌کنید. خُوب دارو را باید از کجا بگیرد؟ باید نقدی بخرد یا با چک؟ و اصلاً چگونه تأمین کند دارو را؟ هم این‌که در موردِ هزینه و هم در موردِ این‌که از کجا تأمین شود لطفاً توضیح دهید. 

دکتر کاظمی: قانون‌گذار تولیدِ دارو و وارداتِ دارو را به وزارتِ بهداشت و کارخانه‌هایِ داروسازی و به شرکت‌هایِ واردکننده دارو داده است. بعد از آن چه دارو تولید شود چه وارد شود باید به شرکت‌هایِ توزیع و پخشِ داروسازی که آنها هم مجوزشان را از وزارتِ بهداشت می‌گیرند. تحویل داده شود. داروخانه باید مؤکداً تنها دارو را از سیستم‌هایِ توزیعِ سراسریِ کشور و شرکت‌هایِ پخشِ دارویی تهیه کند با فاکتورهایِ دستی.

هرگونه تهیه‌یِ دارو خارج از این زنجیره خلاف و قاچاق محسوب می‌شود و جرم است که جرمِ سنگینی هم دارد. پس همة داروهایتان را شما باید از زنجیرة تأمینِ دارو تهیه کنید از شرکت‌هایِ پخش. شما روزِ اولی که داروخانه تآسیس می‌کنید؛ فرضِ ما همین امروز است، اگر از همین امروز داروخانه را تأسیس‌کنید ما صد و پنجاه قلم کسریِ دارو داریم. شاید منِ داروخانه داری که از پنج‌سالِ پیش فعالیت دارم. موجودیِ انبار از آن دارو 4 تا 5 بسته‌یِ کوچک داشته باشم. ولی شما صددرصد کسری دارید.

به‌طورِ مثال همین امروز کسری کلئوپرایمینِ 10 هست و این دارو در بازار نیست و شمایی که از امروز قصدِ تأسیسِ داروخانه دارید 150 قلم دارو در بازار موجود نیست. این از بحث اول. نکته‌یِ دوم؛ مابقیِ داروهایی که می‌خواهید تأمین‌کنید شرکت‌ها داروسازی مدتی به شما تحویل می‌دهند. به مدت مثلاً 0 روز، 60 روز، و 90 روز. گاهاً بعضی از محصولات که بحث‌های رقابتی دارند مثلاً مکمل بیست تولیدکننده و واردکننده و شرکت‌هایِ مختلف آمدند براش‌کار انجام می‌دهند.

بحثِ دامپینگ و خودزنی و هزینه‌هایی که باید از جیب پرداخت کنند شاید آنجا از شما چکِ شش‌ماهه هم قبول‌کنند فقط به این دلیل که محصولِ خودِشون را در قفسه و شِلفِ شما داشته باشند.  ولی شما نیازِ اولیه‌ای برایِ خریدِ نقدی ندارید مگر دسته‌یِ کوچکی از داروها مثلِ قطره‌هایِ چشمی که اسم نمی‌برم که باری حقوقی برایِ آن شرکت داشته باشد. مثلِ بعضی از قطره‌ها و داروهایی که کسری هستند و کمبود. شاید شرکت‌هایِ توزیعِ آنها را به صورتِ نقدی به شما بدهند.

ولی بیش‌تر از صدمیلیون تومان نمی‌شود که آنها را به شما تحویل می‌دهند ولی چون کسری و سهمیه‌بندی هست فقط شرکت به صورتِ نقدی می‌فروشد. چون‌که فقط بحثِ دامپینگ و رقابت و اینها اصلاً نیست. اصلاً جنس کسر هست و در بازار نایاب شده است و به‌خاطرِ آن شما باید یک هزینه‌یِ نقدی بدهی. مازاد بر آن نقدی پرداخت نمی‌کنید و به شکلی کمک شرکت‌هایِ پخش است به شما که تا تجربه‌کسب می‌کنید و پیش می‌روید بتوانید فروش هم داشته باشید.پس یک‌ میلیارد تومان بدونِ مجوز باید نقدینگی داشته باشند برای استارت؟ 

دانشجو داروسازی از کجا باید بدانم که از کی باید دارو بخرم؟

کسی هست که من را راهنمایی بکند و مشاوره بدهد؟ یا باید پیشِ یک دکترِ دیگری پنج شش سال کارکنم و تجربه کسب کنم؟ خُوب حالا اِم.دی.اِف که از نجار می‌توان خرید البته آن هم استاندارد و دستورالعمل دارد. فکر نکنم هر اِم.دی.اِف‌ کاری بتواند این کار را انجام دهد.  کیس و کامپیوتر و نرم‌افزارهایِ مخصوصِ داروخانه‌ها را حتماً یک جایی شرکتی تخصصی باید تهیه کند.

دکتر کاظمی: انجمنِ داروسازانِ ایران وجود دارد و به‌صورت تخصصی می توانید آنجا بروید و به شما هم مشاوره می‌دهند. هم در بحثِ تأمینِ خریدِ دارو به شما مشاوره می‌دهند و شما را راهنمایی می‌کنند. بعد ما دوره‌هایِ آموزشیِ قوانین داریم که بعد از این‌که فارغ‌التحصیل می‌شوید این دوره‌ها را با انجمن‌هایِ استان‌ها و شهرهایِ مختلف برگزار می‌کنند و بازآموزی‌ها شرکت می‌کنند و این مسائل را تویِ اینها آموزِش می‌دهند.

تجربه با ارزش شما در زمینه داروسازی؟

نکتةِ اول که فراموش نکنم در هر زمینه‌یِ اقتصادی و کاری از روزی اول کسی مدیرعامل نمی‌شود. شما زمانی که می‌خواهید کارخانه‌یِ تولیدِ کاغذ بزنید روزِ اول که نمی‌روی زمین بخرید، سوله بزنید، دستگاه تجهیز کنید و بگوییئد من می‌خواهم کاغذ تولید کنم. اول شما در یک مغازه‌یِ فروشِ کاغذ باید کار کنید. این را هیچ وقت فراموش نکنید. شما برایِ ورودِ به هر زمینه‌‌یِ شغلی اول باید خاکِ آن رشته‌ای  را که بخواهید در آینده انجام دهید را بخورید. من بد می‌بینم این مسئله رو و دلم یک جوری هستِش که نگران هستم.

که اگر کسی حتی سرمایه‌ای هم داشته باشد و دو میلیارد هم به یکباره واردِ داروخانه کند شاید به سوددهی نرسد. چون تجربه‌یِ کاریِ گذشته و تجربیاتِ سردی و گرمیِ این کسب و کار و بازار را نچشیده. رشته داروسازی برخلافِ رشتة پزشکی که علمی و تخصصی و تجربی و همة اینها درگیرِ هم هستند فقط علمی نیست. ما یک بحثِ اقتصادی هم داریم. من اگر استاد تمامِ رشته داروسازی هم باشم.

زمانی که واردِ داروخانه می‌شوم اگر کسی سؤالی را راجع به یک دارویِ اُ.تی.سی از من داشته باشد. اگر من هم آن دارو را در داروخانه نداشته باشم و آن محصول رانداشته باشم هزاران ساعت هم راجع به آن بیماری با مریض صحبت کنم نه تنها حقونقی دریافت نمی‌کنم و وزارتِ بهداشت و مجلِسِ کشور بابت این خدمات هیچ پولی به من پرداخت نخواهد کرد و قانونی هم برایش ندارد بلکه من یک ضرر هم کرده‌ام به‌خاطرِ وقتم. هیچ کالایی هم اگر نداشته باشم دستِ مریض بدهم؛ براساسِ قانونِ دارویِ آزادِ اُ.تی.سی، خُب با این حساب سودی نکرده‌ام.

پس ما در رشته داروسازی علاوه بر علم اقتصاد باید دوره‌یِ اقتصاد هم سپری کنیم.

ولی انجمنِ داروسازان این کمک را برای شما می‌کند و به شما خدمات و آموزِش می‌دهد و اگر کسی در داروخانه شش‌ماه کار کرده باشد مطمئناً می‌داند که از چه شرکت‌هایی باید خرید انجام شود و خودِ پخش‌ها هم مراجعه می‌‌کنند. ما انجمنِ صنعتِ پخش داریم که نامِ شرکت‌ها و پخش‌هایِ فعال و مجوزدار را اعلام می‌کنند. خودِ شرکت‌هایِ پخش ویزیتور دارند و به داروخانه مراجعه می‌کنند. شما اگر تجربه‌یِ کاری شش ماه در داروخانه و در کنارِ یک آدمِ قدیمی‌تر و خاک‌ خورده داشته باشید. می‌دانید که 5 تا ده تا  نرم‌افزار هستند که در داروخانه‌ها استفاده می‌شوند. حتی معایب و مزایایِ آنها را کاملاً آشنا می‌شوید و آنها به شما این نرم‌افزارها را می‌فروشند. 

آیا در صنعت دارو بیزینِس کَوچ یا منتور وجود دارد به ایشان مراجعه کنم و ایشان همه کارها و قراردادهایِ بنده را انجام بشود و من را راهنمایی کند و تجربیاتِش را در اختیارِ من قرار دهد و کلاً شغلِش همین باشد راه‌اندازی و تأسیسِ داروخانه؟ آیا چنین فردی هست؟  

دکتر کاظمی: بله هستند. در شهرهایِ کوچک که من کم‌تر شناخت دارم چون هر شهری بسته به تجربیاتِ آن استان و شهر یک نفر یا دو نفر مطمئناً امینِ آن جامعه داروسازیِ صنف هستند. خودِ انجمن و خودِ نظام‌پزشکی و افرادی که به‌صورتِ شخصی کار می‌کنند. اما تویِ تهران می‌شناسم چهار پنج شرکت و افرادی هستند که هم داروساز هستند و هم غیرِ داروساز که در سالیانِ گذشته در جهتِ خرید و فروشِ مجوز، اتصالِ خریدار و فروشنده؛ مثلاً کسی خواسته داروخانه‌اش را بفروشد و از کشور خارج شود،

بالاخره سرقفلی داشته، و همین افراد در معرفیِ فضاها و ملک‌هایی که شما می‌توانید داروخانه تأسیس‌کنید فعالیت کرده‌اند، خرید و فروشِ سهامِ داروخانه و بیمارستان‌ها و کلنیک‌ها فعالیت می‌کنند و خدماتِ مشابهی در راه‌اندازی هم به شما می‌دهند. ولی من توصیه‌یِ اکیدم بر این است که اول حتماً چند ماهی در خودِ داروخانه و حتی اگر شده به عنوانِ مسئولِ فنی، به‌عنوانِ کارآموز آدم کار باید بکنه. مسئولِ فنی که درگیر هست در کارِ بیزینسی باشد و فقط مسئولِ فنی که در امورِ مشاوره و نسخه‌پیچی و نسخه‌خوانی باشد نه.

در امورِ اقتصادی اعم از صدورِ چک، مالیاتن و دارایی، هزینه‌ها، خرید و فروش، تأمینِ کالا، نحوه‌یِ این‌که تاریخِ انقضا می‌گذرد یا نمی‌گذرد، ارتباطِ با پزشکان، اینها را باید به‌صورتِ تجربی شما یاد بگیرید چون من خودم به شخصه داخل دانشگاه این دوره را ندیدم و در کسب و کار یادگرفتم.     

ما چند مدل داروخانه داریم دکتر؟ مثلاً داروخانه دولتی، هلال‌احمر ، لطف کنید توضیحِ جامع‌تری بدهید.

دکتر کاظمی: ببینید داروخانه‌هایِ ما یا داروخانه‌هایِ خصوصی هستند یا دولتی. داروخانه‌هایِ خصوصی را اول تقسیم‌بندی کنم که یک داروخانه مستقل مثل من هست که خودم هم مؤسس هستم هم مسئولِ فنی و هم فعالیتِ اقتصادیم را دارم انجام می‌دهم. داروخانه‌هایِ خصوصی هستند که اینها در بیمارستان‌ها و درمانگاه‌ها هستند. مجوزِ بیمارستان‌ها که داروخانه ‌را واگذار کردند به بخشِ خصوصی یا به تعاونی‌ها. ما داروخانه‌هاِ تعاونی هم جدیداً چندساله هستِش که در بعضی شهرها و استان‌ها فعالیت کردند و شروع کردند به کار.

داروخانه‌هایِ دولتی داریم مثل هلال‌احمر، مثلِ 29 فروردین، داروهایی که مرتبط هست با ارتش و نیروهایِ سپاه هستند. داروخانه‌هایِ نظامی که داخلِ بیمارستان‌ها هستند. این دو دستةِ اساسیِ داروخانه‌هایِ ما هستند که عمده‌ترین ایرادی که من الان به این سیستم می‌گیرم این هست که طبقِ نامه‌ای که خودِ تأمینِ اجتماعی سالِ گذشته اعلام کرد 60 درصدِ تِرنووِرِ مالیِ داروییِ کشور در دستِ دولت است.

در دستِ همان تعدادِ اندکی داروخانه‌هایِ دولتی هستند و یا وابسته یک دولت و دانشگاه. خودِ دانشگاه‌ها هم داروخانه دارند. بیمارستان‌هایِ دانشگاهیِ ما که هزینه و سود و ضررِش در دستِ خودِ دانشگاه هست داروخانه‌هایِ انجا هم مثلِ داروخانة سیزده آبان در دستِ خودِ دانشگاه هست و سود و زیانِ آن در دستِ خودِ دانشگاه است و مدیرانِش و خرید و فروش‌ها را خودِ دانشگاه انتخاب می‌کند و سهمیه‌بندی‌ها را هم خودِ دولت انجام می‌دهد. این ایرادِ بسیار بزرگی است چه من زنده باشم و چه مرده باشم.

  لطفاً یک داروسازی از این حق دفاع کند. دولت سهمیه‌یِ دارو را، دارویی که نایاب و خاص می‌شود را شصت درصد را به خودِش می‌دهد. یعنی ما پانزده شانزده داروخانة خصوصی داریم هزار داروخانة دولتی داریم. شصت درصدِ تورنووِر آنجا می‌رود. در این چندسال  یعنی از سال 93 که من وزارت بهداشت بوده‌ام تا به امروزی که الان به شکلِ مستقل دارم فعالیت می‌کنم تا الان یک جوابِ قانع‌کننده نشنیدم و تنها جواب این بوده است که دولت برایِ کنترلِ کسری و کمبودِ بازار و این که مردم سردرگم نشوند بسیاری از داروهایش را به سیستمِ دولتی می‌دهد.    

شاید دولت نگران است یا آن سیستمِ سیاست گذار نگران امنیتِ داروییِ کشور است. خُوب ما در شرایطِ تحریم هستیم و در شرایطِ نرمال نیستیم که همه چیز ایدئال باشد و هر دارویی را با تلفن آنلاین بشودخرید و کارخانه هم سریع سوارِ هواپیما کند؛ چون خیلی از داروها با هوایی امکانِ حمل دارد و وزنی ندارد و مثلاً  با یک شرکتِ هوایی قرارداد داریم و بیست چهار ساعت بعد آن دارو به دستِ ما می‌رسد.

دکتر کاظمی: علتِش را من خدمتِ شما عرض می‌کنم. اولاً چند پیش‌زمینه را داشته باشیم در ذهنمان. 1) سودِ دارو از پنج تا بیست درصد است. درست است که در آیین‌نامه‌ها و بخشنامه‌هایی گفتن سودِ دارو بیست و دو درصد است اما پلکانی است. مثلاً دارویِ صفر تومان تا هزار تومان، هزار تومان تا پنج هزار تومان، پنج هزار تومان تا پنجاه‌هزار تومان و صدهزار تومان به بالا یک پلکانی به این شکل مشخص کرده‌اند. ما که دارویِ هزارتومانی دیگر نداریم. این یک. آمده‌اند پلکانی که با افزایِشِ قیمت کاهِش سود اعلام کردند.

  یعنی سود از 22 درصد به همین شکل کم می‌شود تا می‌رسد به شش درصد و پنج درصد. یک فروشِ کالایِ زیادی که داروخانه‌هایِ دولتی و دانشگاهی دارند داروهایِ خاص هستند؛ داروهایِ سرطانی، داروهایِ دیابتی، داروهایی که تعدادِ آن کالا به نسبتِ تعدادِ داروخانه‌ها خیلی کم‌تر است. یعنی شما مثلاً یک ویالِ انسولین را آوردید داخلِ کشور مثلاً 5 هزار عدد ولی تعدادِ داروخانه‌ها 15 هزار داروخانه است. اینجا قانون‌گذار نمی‌تواند این 5000 دارو را بینِ 15000 داروخانه توزیع کند درنتیجه به داروخانه‌هایِ دولتی واگذار می‌کند.

داروخانه‌هایِ منتخبِ خصوصی

هرچند که در دو سه سالِ گذشته با فشاری که انجمن‌ها و بخش‌هایِ خصوصی آوردند یک واژه جدیدی به صنفِ داروسازی اضافه شد. آن واژه هست داروخانه‌هایِ منتخبِ خصوصی. یعنی داروخانه‌هایی‌که برایِ آنها بخش‌نامه‌هایی تعریف‌کردند و گفتند این داروخانه‌هایِ خصوصی علاوه بر داروخانه‌هایِ دولتی می‌توانن مجوزِ منتخبی از کمیسون‌هایِ دانشگاه بگیرند و بعد از آن 5000 سهمیه تعدادِ مازادی را هم به این داروخانه‌هایِ منتخب می‌دهیم. به چند علت و اصل ما پافشاری می‌کردیم. 1) ما نمی‌توانستیم با دولت رقابت‌کنیم. 2) ما ادعا می‌کردیم در شهری مثلِ تهران از منطقه‌ای مثلِ شهرِ ری مردم یا باید هجوم ببرند به هلال‌احمرِ شهر ری یا به داروخانة 29 فروردین و صف‌هایِ طولانی ایجاد شد.

هر چند که دولت و ارتش سریعاً فضاهای جدیدی ایجاد کرد برایِ داروخانة 29 فروردین که البته رئیس‌جمهور هم رفتند و آنجا حضور داشتند و البته کلِپِش را هم دیدید صف‌هایِ طولانی بودند  ویک فضاهایِ جدیدی برایِ تأمینِ کالاهایِ کرونا و غیره تأسیس کردند. بخشِ خصوصی اعتراض می‌کرد. می‌گفت خُب شما اگر آن کار را دارید انجام می‌دهید، اشتغال‌زاییِ دویست هزار نفر که در داروخانه بخشِ خصوصی مستقیم و غیرِ مستقیم در حالِ فعالیت هستند به خطر افتاده است. هزینه‌ها بالا رفته و سود‌ها و فروش‌ها کاهش پیدا کرده و دانشگاه‌ها آمدند داروخانه‌هایِ منتخب‌ را ایجاد کردند. البته داروخانه‌هایِ منتخب قوانین و دانشگاه‌هایِ خاصِ خودش را دارد.

حداقل شما باید یک‌سال تا دوسال از فعالیتِ‌تان گذشته باشد، هیچ‌گونه تخلفی نداشته باشید، هیچ‌گونه شکایتی نداشته باشید، از آیین‌نامه‌یِ امتیاز‌بندیِ داخلی داروخانه اعم از نظافت، تمیزی، حضورِ مسئولِ فنی، خدمات‌رسانی، روپوش، اتاقِ مشاوره و غیره که هزارامتیاز دارد شما باید بالایِ 900 امتیازِ متمادی داشته باشید، باید دسترسیِ ویژه به بازرسینِ غذا و دارو برایِ تأمینِ آن داروهایِ خاص داشته باشید، به این دلیل که یک قلم انسولین درست است که در داروخانه سی‌هزارتومان است ولی در بازارِ آزاد متأسفانه تا سیصد‌هزارتومان خرید و فروش می‌شد.

من ادعا نمی‌کنم صنفِ داروسازی صنفِ بی‌مشکلی هست، ما هم درونِصنفِ خودمان افرادِ داروساز و غیرِ داروسازی داریم که متامعِ مالیِ آنها گاهاً بر بحث‌هایِ علمی و اخلاقیِ آنها غلبه کرده است. ولی دانشگاه این کار را هم انجام‌داد. نکته‌ای که الان پیش می‌آید در بحث‌هایِ داروخانه‌هایِ دولتی و خصوصی که تقسیم‌بندی کردم تمامِ ما داروسازها و دانشجوها در بخشِ خصوصی فعالیت می‌کنیم. بخشِ دولتی نتوانستیم کاری انجام بدهیم.   

حالا یک سؤال در ذهنِ منِ دانشجو هست و این‌که ارتِش چه ارتباطی دارد که داروخانه داشته باشد؟ ارتش یک ارگانِ نظامی هست و چرا باید داروخانه داشته باشد؟

دکتر کاظمی: اولاً ارتِش بیمارستان دارد. همان‌طور که در زمانِ کرونا و در  زمانِ جنگ و در بسیاری از موارد ارتش نیروهایِ نظامی ورود می‌کنند در بحثِ کرونا ارتش و نیروهایِ نظامی و سپاه ورود کردند و خودِ وزارتِ بهداشت به‌تنهایی گاهاً نمی‌توانست کنترل کندو بحث‌هایی که زمانِ جنگ به وجود می‌آید را  وزارتِ بهداشت به‌تنهایی نمی‌تواند کنترل‌ کند.  شما با انسان‌‌ها و هم‌میهنانی که هنجارها را رعایت نمی‌کنند؛

به دلایلِ مختلف، علاقه‌ای به ماسک زدن ندارد، وزارتِ بهداشت کنترل و ید کنترلی برایِ اینها ندارد و نیاز دارد که نیرویِ انتظامی و راهنمایی‌ورانندگی تذکر بدهند که اگر ماسک نمی‌زنید عقیدةِ خودتان است در منزل ماسک نزنید و با این‌که در منزل هم ماسک نمی‌زنی هزینه‌هایِ درمانی خودت را داری به وزارت بهداشت و  کشور تحمیل می‌کنی. در زمانِ جنگ زمانی که داروها نایاب می‌شد و واردات موادِ اولیه قطع می‌شد باید ارگان‌هایی به کمک بیایند. باید نظامی‌ها واردِ کمک شوند. اسمِ 29 فروردین بر می‌گردد.

به سال‌ها پیش که دوستِ عزیزِ من که الان هم در انجمن هستند بانیِ خیرِ تأسیسِ این داروخانه شدند. اما این بانیِ خیر که نظرِ شخصیِ من هست کارِش خیلی از خیریت گذشته و به نظرِ من یک رقیبِ اساسی باریِ بخشِ خصوصی شده است. شما هرزمان دستِ بخشِ خصوصی را ببندید رقابت‌هایِ سالم، خدماتِ سالم، و آن جامعه‌‌ِی پویایِ اقتصادی و علمی را از آن جامعه گرفتید.

در بحثِ هلالِ احمر خُوب اِسمِش رویِ خودِش است یعنی باید کارِ خیر انجام دهد درزمان‌هایِ کسری، نابودی یک قسمتی،  و در حوادِث ورود کند. اما الان حلالِ احمر تجارت می‌کند. خودئِش واردات دارد، هیئتِ اُمنا دارد، واردات می‌کنند، تولید می‌کنند، سهام‌داری می‌کنند، فروشِ دارو انجام می‌دهند و در شرایطی که نظرِ شخصیِ من این است که دولت می‌تواند به بخشِ خصوصی اعتماد کند، می‌تواند کاهش دهد حجمِ ریالیِ بخشِ دولتی را و این بخشِ دولتی اگر کاهش پیدا کند بخشِ خصوصی رونق می‌گیرد. بخشِ خصوصی که بتوان به آن اعتماد کرد.  

بخشِ خصوصی آیا امکانِ وارداتِ دارو را هم دارد؟ 

مثلاً وزارتِ بهداشت اعلام می‌کند یک دارویی در کشور کم است. آیا بخشی خصوصی تواناییِ و مجوزِ واردکردن آن دارو را دارد؟ شاید بخشِ خصوصی راحت‌تر بتواند یک را فراهم کند و طبقِ استانداردهایِ وزارتِ بهداشت تأمین‌اند و توزیع کند. این اتفاق می‌اُفتد؟

دکتر کاظمی: حوزه اولی که من فضاهایِ شغلیِ دیگر را بیان کردم واردات و صادرات و تولید هم داشت. بله علاوه بر دولت شرکت‌هایِ خصوصی هم براساسِ آیین‌نامه‌ها و بخش‌نامه‌هایی که خودِ آنها دارند. یعنی ما برایِ واردات هم آیین‌نامه داریم. شرکت‌ها می‌روند، شرکت تأسیس می‌کنند، کارتِ بازرگانی می‌گیرند، مسئولِ فنی دارند، سیستم دارند و تیم دارند، آنها می‌توانند بروند و دارو وارد کنند.

بر اساسِ بخش‌نامه‌هایی که وزارتِ بهداشت اعلام می‌کند و شرکت‌هایِبسیار بزرگ و خوبی هم هنوز در کشور فعال هستند و هر چند که تحریم و مسائلِ اقتصادی بسیار به آنها هم فشار آورده و بعضی از محصولات از گردونه خحارج شده‌اند و یک سیاستِ کلیِ نظام داریم به بحثِ تولید و نگاهی که به تولید داریم خیلی از محصولاتِ دارویی و مکمل‌هایِ غذایی چون تولیدِ داخل دارند دیگر مجوزِ واردات ندارند.

شربت‌ها و قرص‌هایِ مختلفی هستند که هرکدام در بازار کسری هست. شاید اِسمِ کسر بودنِ برندِ دارویِ فلان کارخانه‌یِ کشورِ خارجی باشد ولی ما مشابه همان دارو را با کیفیتِ مشابه در ایران هم داریم. به همین دلیل است که مجوزِ واردات نمی‌دهند مگر این‌که شرایطی که خودِ سازمان به اِسمِ داروهایِ فوریتی و تسویه‌یِ خاص هر ماه و هرچند ماه لیست‌‌ها را اعلام می‌کند به کارخانه‌ها و شرکت‌هایِ داروسازی ( شرکت‌هایِ وارداتی) و آنها دارو را می‌توانند وارد کنند و پروفرمال بدهند و بحث‌هایِ…  

سعید کاظمی: الان فکر کنم هندوستان و فیلیپین ابطال شده‌ و دیگر جزءِ دانشگاه‌هایِ تأییدِ وزارتِ بهداشت نیستند

دکتر کاظمی: زمانِ ما بودند ولی الان جدیداً ندیدم.

سعید کاظمی: خُوب من دانشجو که از خارج از کشور آمدم باید چه اقدامی انجام بدهم؟ 

دکتر کاظمی: خُب وزارتِ بهداشت لیست اعلام می‌کند از دانشگاه‌هایِ موردِ تأییدَش. اگر از آن دانشگاه‌هایِ موردِ تأییدِ خودش. اگر از آن دانشگاه‌هایِ موردِ تأییدِ وزارتِ بهداشت شما تحصیل‌کرده باشید زمانی که به داخلِ ایران برمی‌گردید دوره‌هایِ معادل‌سازی را باید در ایران طی کنید که حالا بر اساس شهر و استان و دانشگاهی که بوده‌اید معادل‌سازی دارید.

که مثلاً یک‌ساله، دوساله یا بیست واحد یا چهل واحد و گاهاً باید معادل‌سازی کنید و داخلِ ایران و در دانشکده‌هایِ داروسازی که خودِ ایران و وزارتِ بهداشت به شما معرفی می‌کند دوره ببینید و بعد از این‌که دوره دیدید مجوزِ فعالیتِ داخلِ ایران را می‌توانید بگیرید. رشته‌هایِ اکثرِ کشورهایِ خارج از ایران رشته‌هایِ مقطعِ لیسانس هستِش؛ لیسانسِ داروسازی که مقطعِ داروسازی در کشورِ ما دکترایِ داروسازیِ عمومی است که حالا بحث‌هایِ تخصصی هم دارد که می‌توانید شما بعد از فارغ‌التحصیل شدن در رشتة عمومی، تخصصِ داروسازی مثلِ داروسازیِ بیمارستانی، مثلِ داروسازیِ صنعتی، داروسازیِ فارماکولوژی، داروسازیِ تخصصیِ داروهایِ گیاهی را هم  بخوانید.  

الان بحثِ دانشجویِ صفر کیلومتر را ببندیم و کلاً منِ دانشجویی که درسم تمام شده داروخانه بزنم یا سراغِ کارِ دیگری بروم؟ 

دکتر کاظمی: اگر علاقه به داروسازی دارید، اگر حاضرید که ماه‌هایی ضرر کنید، اگر حاضرید سختی‌هایِ دارایی، مالیات، بیمه، تغییرِ روزانةِ قوانین وآیین‌نامه‌ها را تحمل‌کنید و علاقه به ساخت و پیشرفتِ این کشور دارید ورود کنید. چون تمامِ صحبت‌ها که در کانال‌ها و گروه‌هایِ صنفی می‌شود ما به دنبالِ سازندگی هستیم، ما به دنبالِ رونق‌دادنِ دارو‌سازی هستیم و به دنبالِ این هستیم

که مشکلات و معضلاتِمان، تعرفه‌یِ حقِ فنی‌مان، مشکلاتِ خدماتی که به  مردم می‌شود را رفع‌کنیم. اما اگر نه فقط نگاه  صرفِ اقتصادی دارید به این مسئله نگاه می‌کنید یا پوزیشِنِ علمیش دارید نگاه می‌کنید شرایطِ سختی را برایتان در روزهایِ آینده و ماه‌هایِ آینده پیش‌بینی می‌کنم. هزینه‌هایِ هنگفتی باید برایِ سرمایه‌گذاری، برایِ تبلیغات و جذبِ مشتری بدید و این جذبِ مشتری حرفِ بسیار بدی است. ما باید به مردم خدمات رسانی کنیم ولی اگر ده‌هزار داروخانه در تهران تأسیس بشود تعدادِ مریض‌ها که ده ‌برابر نشده است. آن‌وقت بحثِ ورود به رقابت‌هایِ ناسالم پیش‌خواهد آمد که من از آن روزها نگرانم.

شما هم اگر هر نوع تجربه در هر موضوعی در این دنیای بزرگ دارید. و علاقه مند هستید. این صحبتها را با دیگر انسانها به اشتراک بگذارید. فقط لازم است. گوشی همراه خودتان را در مقابل خودتان قرار دهید و یک ویدئو یا پادکست ۳۰ تا ۶۰ دقیقه ای از خودتان بگیرید و برای من ارسال کنید. یا برای یک لایو مشترک به من پیام بدهید. کلی محتوا با ارزش با اساتید و افراد دیگر هم در مورد کسب و کار اماده کردم. اینجا را کلیک کنید. تا به این مطالب با ارزش دسترسی پیدا کنید.

هر دکتر داروسازی باید علاوه بر مهارت و تخصص داروئی، مسائل مربوط به آموزش کسب و کار را هم یاد بگیرد. پس برای یادگیری نود قدم رایگان و کوتاه آموزش کسب وکار اینجا کلیک کنید.

برای تماشا فایل های تصویری این مصاحبه از طریق لینک های ذیل اقدام بفرمائید.

مشکلات حقوقی داروخانه در ایران

مشکلات قانونی داروخانه داری در ایران

برای تماشا صحبت های من با دکتر کاظمی در مورد مشکلات قانونی داروخانه داری در ایران از طریق فایل ذیل اقدام فرمائید.

برای شنیدن صحبت های من با دکتر کاظمی در موردمشکلات قانونی داروخانه داری در ایران، از طریق فایل ذیل اقدام فرمائید.

سعید کاظمی: من یک داروخانه دارم یا این‌که یک داروخانه می‌خواهم بخرم. شما تجربه دارید. چه مشکلاتی ممکن است سرِ راه من باشد. من الان یک دانشجو هستم و قصدِ خریدِ یک امتیاز دارم. چه مسائلِ حقوقی و قراردادی باید رعایت بکنم که بعداً این برایِ من دردسر نشود؟ بالاخره یک داروخانه با دویست تا 150 چکی که به بازار داده و هر ماه کلی چک تویِ بازار دارد، دارو خریده، پیش‌خرید کرده و … اینها را لطف کنید برایِ ما توضیح دهید

آیا امکان داره. یک داروساز بدلایل قانونی به زندان برود؟

دکتر کاظمی: ببینید اولِ صحبت‌ها شما فرمودید خیلی از داروسازان هستند که داخلِ زندان هستند. خُوب این یک واقعیتِ تلخی است. شما واردِ هر کسب‌وکاری که می‌شوید باید تجربیاتِ اولیه‌ای داشته باشید. تجربیاتی اولیه‌ای که در داروخانه خیلی به شما کمک خواهد کرد. شما باید در مورد قوانین کارفرمایی اطلاعاتِ کامل داشته باشید. راجع به قوانینِ بیمه و بیمه پرسنل باید اطلاعاتِ کامل داشته باشید.

چه موارد قانونی را یک داورساز باید بداند؟

راجع به قوانینِ چک  صدورِ چک باید اطلاعاتِ کامل داشته باشید. شما باید راجع به گزارِشِ عملکرد و ارزشِ افزوده، مالیاتِ عملکردِ سالانه و اینها اطلاعاتِ داشته باشید. شما باید راجع به حسابداری و بیزینِسی  که می‌خواهید انجام دهید، نحوه‌یِ خرید، نحوه‌یِ فروش، دِپو، تاریخِ انقضا، میزانِ مشتری و تعدادِ مشتری که دارید همه‌یِ اینها  اطلاعاتِ کامل داشته باشید. باید در موردِ تأمینِ کالا اطلاعات داشته باشید.

شما باید در خصوصِ خودِ قوانینِ وزارتِ بهداشت و آیین نامه و ضوابطِ داروسازی اداره‌یِ داروسازیِ داروخانه‌ها باید اطلاعات داشته باشید. در خصوصِ حقوقی که بیماران دارند و نسخه‌پیچی و قوانینِ با قراردادِ بیمه‌ها باید اطلاعات داشته باشید. من کلی بیان می‌کنم. اما در موردِ هر کدام از اینها بخواهم واردِ جزئیات بشوم. مسائلِ متعددی باید اعلام شود و در موردش حرف زده شود.

شما با بیمه‌هایِ متعددی، تأمینِ اجتماعی، نیروهایِ مسلح، بیمه‌یِ خدماتِ درمانی بیمه‌هایِ بانک‌هایِ متعدد شما قرارداد می‌بندید. باید راجع به اطلاعاتِ حقوقی و راجع به این مسائل اطلاعات داشته باشید. شما در بحثِ خریدِ دارو یکی از مشکلاتی که ما الان داریم و خیلی از داروسازها زندان هستند به چه علت است؟ همان تخلفِ اجاره‌ یا فروشِ پروانه و مجوزِ که وزارت بهداشت به داروساز داده و این فقط هم برایِ داروخانه نیست.

مسائل حقوقی خرید و فروش داروخانه ؟

برایِ اصنافِ دیگر هم هست که یک فردی یک مجوزی گرفته و حالا یا خسته است، یا سنِش بالاست یا در مشاغلِ دولتی یا مشاغلِ دانشگاهی و جاهایِ دیگر فعالیت داره و توانِ رسیدگی به کسب و کارِ اصلیِ خودِش، به درمانگاه خودِش، به کلنیک دندان‌پزشکیِ خودِش، به داروخانه‌یِ خودِش نمی‌تواند. رسیدگی کند و می اید این پروانه، مجوز ، سرقفلی و امتیاز را می‌فروشد یا ماهانه اجاره می‌دهد. اینجاست که این اتفاقات پیش می‌آید و گاهاً تخلف می‌کنند کسانی که برایِ سرمایه‌گذاری و با نگاهِ بنگاه‌داری واردِ این عرصه و صنف می‌شوند.

شروع می‌کنند به خرید و فروشِ کالاهایِ قاچاق، به خرید و فروشِ داروهایِ خارج از زنجیره‌یِ تأمین، داروهایی که از ترکیه، از دبی، از هندوستان و پاکستان به صورتِ قاچاقی وارد می‌شود ومؤسسِ اصلی و مسئولِ فنی از این مسائل مطلع نیست. گاهاً این داروها بحثِ قاچاق از یک طرف و بحثِ تقلبی بودن آن‌ها هم از طرفی دیگر. من داروای که الان اسمِش را بیان نمی‌کنم اما با حرفِ جی شروع می‌‌شود.

فروش داروهای غیر مجاز به خصوص اکثر داروهایی که در ماهواره تبلیغ میگردد بسیار خطرناک است.

برایِ لاغری که ماهواره تبلیغ می‌کند یک خانمِ بیست‌ساله‌ای شبِ عید اسفندماه به من رجوع کرد و می‌گفت هر وقت که این قرص را می‌خورد صورت و بینیش خارش داره و اصلاً روح حال و روحش عوض می‌شود. خُب مشخصاً بعداً مشخص شد که داخلِ این دارو مواد بوده و شیشه استفاده می‌کنند. امکان نداره یک نفر بیست کیلو در مدتِ یک‌ماه کاهشِ وزن داشته باشد و بعد مواد هم استفاده نکرده باشد.

آزمایِش کردند همکارانِ ما دیدند که داخ لِاین محصولِ لاغری داروهایِ اعصاب بوده، موادِ مخدر بوده، جوانی داشتیم که پوکیِ استخوان شدید گرفته به دلیل استفاده از قرص‌هایِ مضر قاچاقی تقلبی. که خیلی از افراد برایِ سودِ بیش‌تر این کار را انجام دادن و بعد از شکایت‌، مجازات سنگینی دارد. پنج برابرِ آن ارزشِ ریالی زندان دارد، حبس دارد، و داروساز نتوانسته از خودش دفاع کند. چون برخلافِ قانون این پروانه و مجوز را اجاره داده.

مشکلات قانونی داروخانه داری در ایران

وزارتِ بهداشت مشخصاً اعلام کرده که شما حقِ فروش و اجاره‌یِ پروانه را به فردِ غیر ندارید.

با قراردادهایِ سوری نتوانستند ثابت کنند. قراردادهایِ پشتِ پرده و قراردادهایِ محضری مسئولِ فنی و داروساز محکوم شده است. افرادی داشتیم چندین داروخانه را به صورتِ زنجیره‌ای خریدند، اجاره کردند و پروانه‌هایی را اجیر کردند و داروسازانی را به نظرِ من به استعمار بردند و شروع کردند به خریدهایِ چندین میلیارد تومانی از شرکت‌ها و در یک شب ناپدید شدند و این کالا را به‌صورتِ آزاد در بین افراد دلال فروختند. ده میلیاردتومان جنس خریدند.

البته این مطلب را بازگو کنم که در حالِ حاضر شرکت‌هایِ پخش و انجمنِ صنعتِ پخش بعد از مطلع شدن از این اتفاقات تمامِ فاکتورها را کنترل می‌کنند. خودِ شرکت‌ها و مدیرانِ فروشِ شرکت‌ها جلویِ بسیاری از این اتفاقات را می‌‌گیرند. مثلاً به یک‌باره دکتر کاظمی بیست‌میلیارد خرید می‌کند. خُوب مگر می‌توان بیست میلیارد فروش داشت. همیشه ماهانه یک‌میلیون خریدِ کالا داشتند و در حالِ حاضر چه اتفاقی افتاده؟ که به یک‌باره بیست میلیارد خرید کردند؟

اینجا انجمن صنعت پخش و داروسازان وزارتِ بهداشت نظارت می‌کنند.

که این تجربیات تلخِ گذشته دوباره اتفاق نیافتد. ولی باز هم اتفاق می‌اُفتد. عزیزانی برایِ در آوردنِ درامدی بیش‌تر، برایِ کسبِ راحتیِ بیش‌تر و برایِ این‌که خودشان درگیرِ مسائلِ مالی و حقوقی و حسابرسی و حسابداری و وظایفِ مؤسس و وظایفِ مسئولِ فنی نشوند واردِ این کارها شدند و ضررهایِ هنگفتی کردند. که جالب است بدانید که در این زمینه ما دو سه نفر داشتیم که خودکشی کردند. نتوانستند تحمل‌کنند فشارهایِ مالی را نتوانستند بی‌آبروییِ خانوادگی و اجتماعیشان را تحمل کنند و در این زمینه خودکشی کردند.

برای انتقال و فروش داروخانه چه مسائلی را باید رعایت کنم؟

سعید کاظمی: آقایِ دکتر الان یک دکتری می‌خواهد بازنشست شود و نمی‌خواهد کار کند یا این‌که قصدِ مهاجرت دارد و یا به هر دلیلی قصدِ کارکردن ندارد. من هم قصدِ خرید داروخانه دارم و سه سال هم سابقه کار دارم. چه مسائلی را باید رعایت کنم که بعداً دچار مشکلات و گرفتاری نشوم؟

دکتر کاظمی: در آیین‌نامه تاسیسِ داروخانه‌ها شما زمانی که قصدِ گرفتن داروخانه‌ای را دارید. ما به این کار ابطال و تأسیسِ هم‌زمان می‌گوییم. در شهرِ مثلاً تهران شما 2700 امتیاز باید داشته باشید. که تواناییِ گرفتنِ یک مجوزِ دولتی را داشته باشید و موافقت اصولی بگیرید و  تأسیس کنید. حالا من بعد از بیست سال کار کردن خسته شده و قصد تعطیل کردنِ یا این‌که واگذاری دارم. من باید اول از همه پروانه‌یِ خودم را ابطال کنم.

به‌طورِهم‌زمان داروسازی را انتخاب کردم و با ایشان صحبت کردیم و این داروسازِ دیگر قصد دارد به‌طورِ هم‌زمان ابطال و تأسیس انجام دهد. ایشان دیگر نیاز به 2700 امتیاز برایِ تأسیسش در تهران ندارد. ایشان 80 تا 90 درصد امتیاز هم داشته باشد می‌تواند به همراهِ من مراجعه کند به وزارتِ بهداشت و در آنجا نامه‌یِ ابطال و تأسیسُ هم‌زمان را پر کند و به کمیسیونِ وزارت‌خانه و آن دانشگاه  مراجعه می‌کند  و به‌طورِ هم‌زمان داروخانه‌یِ من باطل داروخانه‌یِ ایشان با پروانه‌یِ جدید تأسیس می‌شود.

چه مدارکی برای انتقال داروخانه لازم است؟

اما مدارکی باید این وسط رد و بدل شود. یک مدرکِ خیلی ساده است جدا از مدارکِ روتین که  همه‌یِ کسب و کارها شناسنامه و کارتِ ملی و غیره می‌خواهند شما برایِ این‌که داروخانه را ابطال کنید یا تعطیل کنید باید یک برگه‌یِ مفاصا حساب از شرکت‌هایِ پخش داشته باشید. یعنی دانشگاه یک نامه‌ای به انجمنِ شرکتِ پخش می‌دهد. که این داروخانه‌ای که قصدِ تعطیل کردن دارد هر بدهی به پخش‌ها دارد اعلام کنند و بعد از این‌که تسویه‌حساب انجام شد می‌توانید داروخانه را به فردِ جدید منتقل‌کنید.

خوبیِ داروخانه‌ها این هست که برخلافِ مشکلاتی که در شرکت‌هایِ سهامی و اداره‌یِ ثبتِ شرکت‌ها وجود داره داروخانه‌ای که جدید تأسیس می‌شود دیگر درگیرِ مالیات، و بیمه‌یِ پرسنلی ور درگیرِ بدهِ قبلی نیست و این مسئله‌یِ خیلی مهمی است. حالا اگر دوست داشتید بعداً در موردِ مسائلِ ثبتِ شرکت‌ها و شرکت‌هایِ توزیع و پخشی که من خودم گرفتارِ یکی از این شرکت‌ها بودم و همچنان هستم توضیحِ مفصل‌تر خواهم داد. ولی این مسئله در داروخانه‌ها با صنعتِ پخش و شرکت‌هایِ سهامی فرق می‌کند.

مشکلات و دیون داروخانه با فروشنده می باشد؟

شما در شرکت‌هایِ سهامی زمانی که نقل و انتقالِ سهام انجام می‌دهید به عنوانِ مدیر عامل و هیئت مدیره‌یِ جدید هم‌چنان به اداره‌یِ دارایی و اداره‌یِ بیمه‌یِ پرسنلی و تأمین اجتماعی پاسخ‌گو خواهید بود.  ماده‌یِ سی و پنج هست، ماده‌یِ شانزده هست و ماده‌هایِ مختلفِ قانونی. ولی در داروخانه زیاد به این مسائل نمی‌توان توجه کرد. چون مهم نیست. من اگر امروز تعطیل کنم مالیاتِ سال‌هایِ گذشته‌یِ من به عهده‌یِ خودم هست. به مؤسسِ بعدی ارتباطی ندارد.  

Pharmacy-Legal-Issues

سعید کاظمی: پس تکلیفِ چک‌هایی که به شرکت‌هایِ پخش داده‌ام چه؟ من داروخانه دارم و دویست چک در حالِ حاضر دستِ شرکت‌هایِ پخش دارم و تکلیفِ آن چک‌ها چه می شود؟

دکتر کاظمی: بابتِ نامه‌ای که دانشگاه به شما می‌دهد که یک ماه شما فرصت دارید قبل از کمیسیون مفاصاحساب بگیرید. شما به‌هرحال در انبارِ داروخانه‌ات یک مقدار دارو دارید، پولِ نقد دارید،  فروش داشتید، یا این کالاها را باید با آن شرکت‌ها؛ حدوداً شصت تا شرکتِ پخش هستند، با هرکدام که بدهکار هستید مذاکره کنید. مثلاً اعلام می‌کنید که من 100 میلیون کالا دارم،

من قصدِ فروشش را دارم یا صد میلیون کالا را مرجوع می‌کند که اصولاً این اتفاق خیلی کم می‌اُفتد و مرجوع دار و خیلی سخت است یا این‌که پولِ داروها را پرداخت می‌کند. اعلام می‌کند که من 100 میلیون کالا دارم و این 100 میلیون را می‌خرم از شما و این پولِ کالاها و شما برگةِ تسویه به من بدهید. بعد 100 میلیون دارویی که در انبار موجود است شما به مؤسسِ بعدی می‌توانید بفروشید.

مؤسسِ بعدی هم کالا را می‌خرد و بدهیِ شما را پرداخت می‌کند. این به شکلی تبادلِ دَین هست. دارو را گرفته وپولِ شرکت را تسویه می‌کنید و به این صورت بدهی‌ها تسویه می‌شود. و تا زمانی که شما تسویه‌ها را با تمامِ شرکت‌ها انجام ندهید و حتی 1000 تومانِ آن‌ها باقی بماند انجمنِ صنعتِ پخش نامه‌یِ اجازه‌یِ نفل و انتقال پروانه را نمی‌دهد.     

برای هر معامله قانونی در داروخانه نیاز به وکیل متخصص می باشد؟

سعید کاظمی: حالا من تجربهخودم و به نظرِ من هر آدمی که هر کارِ بیزینسی بخواهد انجام دهد باید یک وکیل در کنارِش باشد. یک وکیلی که هیچ منفعتی از آن کار نداشته باشد و قراردادِ رسمی ببندد. یعنی بهترین کار این است که مبادله‌یِ داروخانه؛ البته به نظرِ من خُوب شما تجربه‌یِ بیش‌تری دارید و داروخانه خرید و فروش کردید، حتماً باید یک وکیلِ با سواد و متخصص نه وکیلِ خانواده، در کنارِش باشد. وکیل دارید که تخصصِش در این زمینه باشد؟

دکتر کاظمی:  بله. خودِ انجمنِ داروسازانِ ایران و هر شهری وکیل دارد و به طور رایگان مذاکره می‌کنند و راهنمایی می‌کنند و جدای از این گروه‌هایِ دلالی یا بهتر بگیم خرید و فروشی داروخانه هم این کارها را انجام می‌دهند. ولی توصیه اکیدِ من این است.که حتماً کسی باشد که  چندین بار این کار را انجام داده باشند و حسنِ شهرت و خوش نامی در خرید و فرشی داروخانه و معرفیِ کردن دارد. بسیار مهم است و هر کسی نمی‌تواند تجربیاتِ سالم به نفرِ بعدی منتقل کند.

سعید کاظمی: چه مورد از نکاتِ حقوقیِ برای خرید و فروش داروخانه را شما می‌توانید بگویید که باید خیلی روی آنها دقت کرد؟

مسائلِ حقوقی، مسائلِ مالی، مسائلِ قانونی و مسائلی که یک جوان که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده و احساسِ خوبی دارد. که داروساز شده. باید رعایت کند. که واردِ یک بازیِ حقوقی نشود. که بعداً یک‌عمر ذهن و زندگی آن فرد آسیب ببیند.

دکتر کاظمی: اول‌ از همه نکته اول این است. که شما باید حواسِتان باشد. داروسازِ عزیز برخلافِ آن چیزی که در دانشگاه خوانده‌اید و رشته‌یِ داروسازی را رشته‌یِ بسیار علمی دیدیم؛ چون رشته‌‌یِ داروسازی جزءِ سه چهار رشته‌یِ تاپ علوم‌پزشکی هست ولی جزءِ رشته‌هایِ سختِ علمی هم هست، ولی از نظرِ بعُدِ کاری یک رشته‌یِ اقتصادی علمی است و بعدِ اقتصادی آن گاهاً بیش‌تر از بعدِ علمیِ آن لذت بخش بوده. این مسئله را در نظر داشته باشید.

نکته‌یِ دومی که باید به آن توجه شود، که ما با هم صحبت می‌کنیم در بحثِ علمی این است که هنوز تعرفه‌هایِ قانونی را وزارتِ بهداشت و مجلس تصویب نکرده است. برایِ خدماتِ مشاوره‌ای، خدماتِ تعرفه‌هایِ داروسازی و هم‌چنان ما خیلی از کشورها تزریقِ واکسن و کنترل‌هایِ سطحی و روتینِ دیابت و غیره را در داروخانه‌ها انجام می‌دهند و بابتِ آن از بیمار تعرفه می‌گیرند.

هم‌چنان ما در وزارتِ بهداشت در ایران چنین چیزی نداریم. درسته که آیین‌نامه‌هایی آن آمده. ولی بخش‌نامه‌ها و مبالغِ آن مشخص نشده. این بحثِ اقتصادی را مدِنظر قراردهید. نکته‌یِ سوم این‌که اگر شما لایوِ گذشته را دیده باشید. زمانی که چندین میلیارد راه‌اندازی می شود.برایِ راه‌اندازیِ داروخانه پس به نسبتِ همان چند میلیارد هم خواهانِ درآمد هستید. الان اگر یک مسئولِ فنیِ ساده در بیمارستان و شرکت‌ها و پخش‌ها و واردات یک مسئول فنیِ داروخانه باشید حقوقِ ماهیانه بیست تا سی میلیون باید دریافت کنید،

تعرفه مشاوره داروسازی از مشکلات بزرگ این صنف می باشد.

چیزی که با توجه به تعرفه‌هایِ امسال مصوب می‌شود با توجه به تعرفه‌هایِ امسال. اما اگر داروخانه‌ بزنید علاوه بر این بیست سی میلیونی که باید خودتان کسب بکنید باید هزینه‌هایِ جاری را هم پرداخت کنید و خوابِ سرمایه‌تان را هم حساب کنید. داروخانه امروز بینِ هفتاد تا هشتاد میلیون تومان هزینه‌هایِ جاری دارد. آب، برق، اجاره، خوابِ سرمایه، دیرکردِ شش تا هشت ماهه‌یِ پرداختیِ بیمه‌ها، حقوقِ پرسنلی، بیمه‌یِ پرسنلی،  هزینه‌هایِ جاریِ صبحانه و نهاری که باید همکارانِ شما در طولِ روز استفاده‌کنند،

تاریخ گذشته بودنِ محصولات شما؛ به هرحال شما هر روز که از همه‌یِ محصولاتِ دارو که تویِ داروخانه چیزی معادلِ چهار پنج هزار کالایِ فعال در دارخانه دارید و به صورتِ تک واحدی تک واحدی، خُب تاریخِ گذشته دارید. من حدودِ هشتاد میلیون تومان هزینه برایِ شما پیش‌بینی می‌کنم. سودِ خودتان هم هست. سودی که بخواهید به عنوانِ مدیریتی بردارید، به عنوانِ فنی بخواهید بردارید، به عنوانِ مؤسس بخواهید بردارید.

تمام هزینه ها، زمان و انرژی راه اندازی داروخانه را محاسبه کنید.

عمری که از ساعتِ 8 صبح تا ده شب دارید در داروخانه صرف می‌کنید و می‌خواهید مطمئناً منفعتِ مالی هم داشته باشد برایِ شما تا بتوانید به بهایِ اجتماعی و خانواده‌یِ خودتان ادامه بدهید. اگر بخواهید 80 میلیون درآمد داشته باشید و هزینه‌هایتان را فقط پرداخت کنید ببینید. که چقدر باید فروش داشته باشید؟ چقدر نسخه باید داشته باشید؟ چقدر باید تعرفه بگیرید؟ چند میلیون تومان باید کالایی بفروشید که بینِ 5 تا 15 درصد سود داشته باشد. آیا تمامِ داروخانه‌هایِ سطحِ کشور و سطحِ شهر و استان‌ها اینقدر درآمد دارند؟

 مراقب باشید که با بحثِ رقابت و با بحثِ افزایشِ تعرفه‌ها، با بحثِ دوستانی که در بخشِ دولتی شصت درصد تا هفتاد درصدِ فروشِ دارو را در انحصارِ خودِشون دارند این‌ها خطرناک است. چون همین 5000 قلم الان با افزایشِ قیمت‌ها دیگر کالایِ زیرِ ده هزار تومان  و بیست هزارتومان ندارید. یک شربتِ ساده‌یِ دیفن هیدرآمید الان 8 تا 9 هزار تومان است. شما ده عدد از هرکدام ازاین‌ها بخواهید تهیه کنید و چهار پنج هزار قلم کالایِ تجهیزاتی، آرایشی، بهداشتی و داروییِ داروخانه ممکن است یک تا دو میلیارد تومان به یک‌باره سرمایه‌یِ خوابیده داشته باشید.

اگر چک شرکت های پخش را پاس نکنید. مشکلات زیادی برای شما بوجود می آید.

هر چند که شاید چک داده باشید برایِ دو ماه، سه ماه و پنج ماهِ بعد، اما اگر این کالاها فروخته نشود. قانونِ چک یکی از قانون‌هایی بود که گفتم حتماً مطالعه کنید. با شما تعارف ندارد. قانونِ چک سریعاً اجرائیه صادر می‌کنند، اموالِ شما را توقیف می‌کنند، شما را جلب می‌کنند و پولشان را می‌گیرند.از شما  و آن کار موردِ نظر را  هم شرکت‌ها و یا ویزیتورها و یا دوستانِ شما انجام نمی‌دهند. بلکه وکلایِ شرکت‌ها انجام می‌دهند و وظیفه‌یِ آنها این است.که بابتِ دارویی که به شما فروخته شده پول دریافت کنند و شرکتِ خودشان را نجات دهند.

با این سیستمی که انجام می‌شود مراقب باشید. ممکن است که فروش نداشته باشید، ممکن است که نتوانید رقابت کنید، ممکن است که بخواهید واردِ رقابت‌هایِ ناسالم بشید، واردِ پلتفورم‌ها بشوید و باز آنجا باید  5 تا 6 درصد هزینه کنید برایِ پلتفورم‌ها و شاید بخواهید خدایی نکرده دست به دامپینگ و فروشِ داروهایِ قاچاق بزنید که باز خودشان مشکلاتِ دیگری دارند.  

امیدوارم. صحبت های من با دکتر کاظمی در مورد مشکلات قانونی داروخانه داری در ایران ؟ برای شما مفید بوده باشد.

شما هم اگر هر نوع تجربه در هر موضوعی در این دنیای بزرگ دارید. و علاقه مند هستید. این صحبتها را با دیگر انسانها به اشتراک بگذارید. فقط لازم است. گوشی همراه خودتان را در مقابل خودتان قرار دهید و یک ویدئو یا پادکست ۳۰ تا ۶۰ دقیقه ای از خودتان بگیرید و برای من سعیدکاظمی ارسال کنید. یا برای یک لایو مشترک به من پیام بدهید. کلی محتوا با ارزش با اساتید و افراد دیگر هم در مورد کسب و کار اماده کردم. اینجا را کلیک کنید. تا به این مطالب با ارزش دسترسی پیدا کنید.

هر دکتر داروسازی باید علاوه بر مهارت و تخصص داروئی، مسائل مربوط به آموزش کسب و کار را هم یاد بگیرد. پس برای یادگیری نود قدم رایگان و کوتاه آموزش کسب وکار اینجا کلیک کنید.

بیزینس کوچ چیست

بیزینس کوچینگ چیست؟

برای تماشای ویدئو صحبت های من با خانم خسروجردی در مورد بیزینس کوچینگ چیست؟ از طریق فایل ذیل اقدام بفرمائید.

برای شن صحبت های من با خانم خسروجردی در مورد بیزینس کوچینگ چیست؟ از طریق فایل ذیل اقدام بفرمائید.

سعید کاظمی: سلام خدمتِ همه دوستانِ عزیز. امشب با خانمِ خسروجردی در خدمتتون هستیم. می‌خواهیم در موردِ بیزینس کوچینگ چیست؟ صحبت کنیم. ایشان یکی از اساتیدِ من هستند. امیدوارم بتوانیم یک تجربه‌یِ کسب و کاری عالی در کنارِ خانمِ خسروجری داشته باشیم. ایشان سال‌هاست مدرسِ بحثِ بیزینِس‌کوچینگ هستند ومطمئناً می‌توانند راهنمایِ خیلی خوبی برایِ ما انجام دهند در موردِ بیزینِس کوچینگ.  سلام

سعید کاظمی: من یک معرفی مقدماتی در مورد شما انجام دادم حالا خودتان را معرفی کنید.

خانم خسروجردی: خواهش می‌کنم. سلام دارم خدمتِ شما و دوستانی که حضور دارند یا بعداً این لایو رو می‌بینند و شب‌به‌خیر عرض می‌کنم خدمتشان. من لیلا خانم خانم خسروجردیهستم و در دوره‌هایِ فروش و بازاریابی قبل از این‌که با کوچینگ آشنا شوم دوست داشتم و رویِ این مسئله کار می‌کردم و بعد از آشنایی با کوچینگ سمتِ بیزینِس کوچینگ رفتم و خدا را همیشه شاکرم که این دو علاقه‌ای مه من داشتم شد که با هم تلفیق شده و به بیزینِس کوچینگ رسیدم. در خدمتتان هستم.

سعید کاظمی: رشته تحصیلیِ شما چی هست خانم خانم خسروجردی؟

خانم خسروجردی: من مدیریتِ بازرگانی تحصیل کردم و یک فوقِ دیپلمِ بازاریابی و برایِ ارشد رشتةِ علوم تحقیقات قبول شدم اما وقتی رفتم دانشگاه دیدم چیزی که مدِ نظرِ من هست نبود. دوره‌هایِ فروشِ دکتر ربانی رو شرکت کردم که برایِ مؤسسه‌یِ برایان ترسی هست از سوییس. اونا رو شرکت کردم و مدرکِش را کسب کردم و یک دوره‌یِ دیگر که تسلط بر سود‌آوری بود. دوره‌هایِ زیادی را با آقایِ دکتر ربانی دنبال کردم. یک سری دوره‌هایی بازاریابی هم بود؛

بازاریابی‌هایِ اجرائی، تبلیغات و اثر بخشی و بازاریابیِ مدرن و اینها راا با استاد امیرجعفری در مدرسه‌یِ بازاریابیِ تهران سپری‌کردم.  کلاً قبل از این‌که با کوچینگ آشنایی پیدا کنم یک سری دوره‌هایِ کاربردیِ روانشناسی برایِ بهبودِ روابطم با اطرافیان گذراندم و یک سری هم دوره‌هایِ تغییر و تحولِ فردی. تا رسید به جایی که من فقط دوره می‌رفتم و اون اتفاقی که می‌خواستم رقم نمی‌خورد و به یک جایی رسید که حالم واقعاً بد بود. یعنی آنقدر انباشتِ اطلاعات به وجود آمده بود که این انباشت اطلاعات بدونِ خروجی باعثِ اذیت شده بود و حال رو بد می‌کرد. به یک جایی رسید که با خودم گفتم یادگیری را رها کنم و از چیزهایی که یاد گرفتم استفاده کنم.

به همین دلیل سرِ کار رفتم و آنجا با کوچینگ آشنا شدم. البته با کوچینگی که من آنجا آشنا شدم کوچینگِ سبز نبود. آنجا با واژه‌یِ کوچینگ آشنا شدم و دنبالِش رفتم. احساس می‌کردم با این‌که شناختی از قبل در موردَش نداشتم اما همان گمشده‌یِ من بود و می‌توانست خیلی به من کمک کند و دقیقاً هم همین اتفاق افتاد. یعنی من تمامِ کارهام رو حتی موسسه‌ای که کار می‌کردم را رها کردم فقط به این دلیل که رویِ کوچینگ تمرکز کنم. چون احساس می‌کردم این همان پله‌یِ ترقی هست.

که می‌تواند به من کمک کند که به آن چیزهایی که می‌خواهم برسم و همه‌یِ آن توانایی‌هایی که بقیه در من می‌دیدند و خودم نمی‌توانستم به مرحله‌یِ ظهور برسانم و عملی کنم را در کوچینک اتفاق بیافتد یا این‌که هیچ جایِ دیگر اتفاق نمی‌اُفتد و دوره‌یِ تربیتِ کَوچ، را که با استاد متحدی بود شروع کردم و جلو رفتم دیدم دقیقاً همون بود و آنقدر نتایجِ خوبی خودم ومراجعینی که داشتم از این جلساتِ کوچینگ کسب کردند که واقعاً من کوچینگ رو دوست دارم و قبلِ آن هم فروش و بازاریابی و همیشه این نکته را بازگو کردم که اگر قرار باشد به دخترم یک نکته را آموزش بدهم آن نکته فروش و بازاریابی است.

چون زمانی که قرار است فروش یا بازاریابی داشته باشید باید فنِ بیان بلد باشید، مدیریتِ زمان بلد باشید، مدیریتِ ارتباطات بلد باشید. شاید به ظاهر فقط اسمَش یک کلمه فروش یا بازاریابی باشد اما در کل کلی مجموعه مهارت می‌خواهد و اگر بلد باشید که چگونه نیازی که مردم دارند را ببینید و به آن نیازها پاسخ بدهید در هر نقشی باشید می‌توانید خیلی ارتباطاتِ خوبی برقرارکنید و به موفقیت می‌رسید. بعد که کوچینگ هم اضافه شد فهمیدم که چه جالب که امکانِ تلفیقِ این دوتا وجود دارد. از همان ابتدا نگاهم بیزینِس کوچینگ بود ولی خوب اتفاقی که می‌افتد این است که تا صاحبِ کسب و کار  یا نیروهایِ انسانی که در مجموعه هستند تغییر نکنند.

شما هر چقدر استراتژی‌ها و منبعِ خوب برایِ آن سازمان داشته باشید سازمان رشد نمی‌کند. به همین دلیل من لایف‌کوچینگ را جدا از بیزینِس کوچینگ نمی‌بینم و فکر می‌کنم که هر بیزینِس کوچی تا یک حدِ زیادی لایف کَوچ هم بلد باشد خیلی می‌تواند مؤثر باشد و اگر بلد نباشد مجبور است که صاحبانِ کسب و کار را به سمتِ یک لایو کَوچ هدایت کند. چون جاهایی که باور یا ذهنیتِ یک صاحبِ کسب و کار باورهایِ محدودکننده باشد یا این‌که در عملکردِ شخصیِ خود، در مدیریتِ زمان و برنامه‌ریزیِ شخصیِ خودِش که بتواند به کارهایِ کسب و کارش برسد مشکل پیدا کند آن زمان لایف کوچینک می‌تواند کمک کند و این شد که الان به عنوانِ یک بیزینِس‌کَوچ در خدمتِ شما و دوستان هستم.  

بیزینس کوچینگ

آیا هر کسی که ادعا کرد. بیزنیس کوچ هست. می توان با آن شخص اعتماد کرد؟

سعید کاظمی: ممکن است بعداً با دیدن این لایو در یوتیوب یا اینستاگرام این سؤال برایِ دوستان  پیش بیاید که زمانی که در یوتیوب یا اینستاگرام سرچ می‌کنید خیلی بیزینِس کوچ‌هایِ مختلفی هست و همه ادعا می‌کنند که بیزینِس کَوچ هستند و بعضی‌ها هم واقعاً خیلی جوان هستند و آیا واقعاً می‌توانند بیزینِس کَوچ باشند یا نه؟ حالا سؤالی که ممکن است به ذهنِ خیلی‌ها خطور کند این است که آیا کسی که تجربةِ کسب و کاری ندارد می‌تواند بیزینِس کَوچ باشد؟ یعنی هیچ کسب و کاری راه‌اندازی نکرده و هیچ کاری انجام نداده است و حتی یک فروشِ ساده. این سؤال را داشته باشید حالا بیزینِس‌کوچینگ را تعریف کنید.

تعریف بیزینس کوچ:

خانم خسروجردی:  اول من تعریفی از بیزینِس کَوچینگ داشته باشم بعد جوابِ سؤالاتِ شما. قبل از این‌که تعریفی هم از بیزینِس کَوچینگ داشته باشیم تعریفِ کلی از کوچینگ داشته باشیم و فرقِش را با مشاوره یا منتورینگ. ببینید کَوچینگ الان یکی از رشته‌هایِ جدیدی است که مثلاً در ایران حول‌وحوش شاید هشت سال یا نه سالِ و در جهان سی چهل سال است که با این واژه شناخته می‌شود و حالا این کوچینگ چه هست؟ تا الان گفته شده که کارآمدترین و مؤثِرترین روشی است که افراد را بتواند به آن وضعیتِ مطلوب برساند. یک فرایند است.

یعنی جلساتِ کَوچینگ تک جلسه‌ای شاید برگزار شود ولی خیلی جواب‌گو نیست. به‌صورت فرایندی هست که کمک می‌کند که مراجعِ موردنظر خودش توانایی‌هایش را بشناسد و بتواند به بالاترین سطحِ عملکردِ خود دست پیدا کند. چون برای خیلی از دوستان سؤال است که جلساتِ کَوچینگ به چه شکلی برگزار می‌شود عینِ جلساتِ مشاوره و منتورینگ است. یعنی جلساتی هست که به‌صورت گفتگو صورت می‌گیرد و تا چهل و پنج دقیقه تا یک‌ساعت و بعضی اوقات  اگر مسئله چالشی‌تر باشد تا یک ساعت و ربع هم طول می‌کشد. ولی بیش‌تر از آن نه. چون یک جلسةِ هدفمند است و پرسش و پاسخ داره شاید اگر زمان بیش‌تر از این شود آن کارآییِ موردِ نظر را نداشته باشد و نتوان  به صورتِ مفید جلو برده شود.

و در آن جلسه یک سری گفت و گوهایِ هدفمند شکل می‌گیرد. و فرقیش این است که ما در کوچینگ یک سری باورها داریم و یک باور این است که تغییر اجباری نییت. یعنی یک فرد را نمی‌شود به زور تغییر داد. دوم این‌که هر فردی منحصر به فرد است. یعنی آدم‌ها با هم فرق می‌کنند و به‌خاطرِ همین نسخه‌یِ موفقیتِ هر کسی مخصوص به خودَش است و به این شکل نیست که من تحقیق کنم که یک شخصی چه کارهایی انجام داده است وموفق شده و من هم عیناً آن کارها را انجام دهم و موفق شوم. و سومین مورد این است که منِ کَوچ به توانمندی‌هایِ مراجعم باور دارم. یعنی من باور دارم که مراجعِ من آن توانمندی و آن پتانسیلِ لازم را دارد که بخواهد به حداکثر عملکردِش برسد.

تویِ جلسه ما رویِ خلاقیت و تولدِ ایده و خودآگاهی حرکت می‌کنیم و باورمان این است که اینها باید در جلسه برایِ مراجع اتفاق بیفتد. و در جلسه منِ کَوچ قرارنیست که دانِش یا اطلاعاتی به مراجع بدهم. به همین دلیل است که شاید می‌توانیم بگوییم که یک کوچ می‌تواند بیزینِس کَوچ باشد و یک بیزینِس را کَوچ کند. می‌تواند در رابطه با روابط هم کَوچینگ را انجام دهد. چون یک کَوچ یک سری صلاحیت‌ها و ابزارها و یک سری مهارت‌هایی را یادگرفته‌‌است که با مراجع همراه شود تا بتواند خود را بهتر ببیند.

کمک می‌کند که شخصِ موردِ نظر خلاقیت و خدآگاهیش زیاد شده و عظمت و توانایی و پتانسیل‌هایِ خو را ببیند، کشف‌کند و از آن‌ها استفاده کند و به آن اهدافی که می‌خواهد برسد. به همین دلیل است که دانِشِ موردِ نظر این‌جا مطرح نیست. منِ کَوچ فقط همراه هستم. مثلِ یک آینه. ببینید شما زمانی که جلویِ آینه قرار می‌گیرید آینه تمامِ زوایایی که خودتان نمی‌بینید یا کامل نمی‌بینید را به شما نشان می‌دهد. ولی آینه به شما نمی‌گوید که موهایتان را طرفِ چپ بزنید یا راست بزنید یا بالا. خوِدتان نگاه می‌کنید و هر حالتی که برایتان مناسب‌تر و بهتر است را انتخاب می‌کنید. کَوچ هم دقیقاً به همین منوال است. فقط مسیر رانشان می‌دهد.

یک سری زوایایی که من  به دلیلِ انسان بودنم نمی‌توانم ببینم را برایِ من روشن می‌کند. گفتم به دلیلِ انسان بودن. می‌خوامبه این نکته توجه‌ عزیزان رو جلب کنم که وقتی ما به این شکل مسئله رو بیان می‌کنیم یعنی یک کَوچ هم خودِش هرچقدر هم حرفه‌ای باشد باز به یک کَوچ نیازمند است. چون ما به دلیلِ انسان بودنِمون نمی‌توانیم خیلی از زوایایِ وجودیِ خودمان را ببینیم. یک مثالی که حالا من خیلی دوست دارم این است که همه‌یِ ما در وجودمان یک معدنِ طلا داریم یا یک الماسی داریم که شاید در این روزمرگی‌هایِ زندگی و تویِ چالش‌هایی که برایِ ما به‌وجود آمده است گم کرده باشیم و آن الماسِ وجودیمان خاک گرفته است. کَوچ به ما کمک می‌کند آن الماس را پیدا کنیم، خاکِش را پاک کنیم و طوری آن الماس را قرار بدیم که بیش‌ترین درخشندگی را برایِ ما داشته باشد.

و با این حساب ببینید در جلسه‌یِ کوچینگ از طرفِ من راه‌کاری ارائه نمی‌شود، من اطلاعات و دانِش ارائه نمی‌دهم و فقط همراهی می‌کنم. تویِ مشاوره به این شکل نیست. شما نمی‌تونید برید پیشِ مشاوره‌ای و بدونِ مشخص کردنِ نوعِ مشاورتان از وی مشاوره بخواهید. چون شما مثلاً وقتی مشاوره‌یِ بازاریابی نیاز دارید مشاوره‌رِ خانواده نمی‌تواند به شما کمکی بکند. چون دنبالِ تخصص و دانِش هستید یعنی مشاور به شما تخصص و دانش و راه‌کار و تکنیک می‌دهد. حالا درست است که خیلی از رویکردها وجود دارد که ممکن است الان دوستانِ روانشناس بیان کنند که نه ما هم در رویکردهایمان راه‌کار ارائه نمی‌دهیم.

درست است که شاید راهکار ارائه ندهند ولی دیدِ مشاور حلِ مسئله است. حلِ مسئله‌یِ مراجعه‌ش هست. رویکردش این است. که خُب این مراجع به من رجوع کرده است و از من کمک خواسته است و من با دانش و تخصصی که دارم اید به وی کمک کنم. ولی در جلساتِ کوچینگ رویکردِ منی کوچ این نیست که من باید به مراجع خودم کمک کنم. من همراهِش هستم و به وی کمک می‌کنم اما نه به این معنی که وی را به نتیجه برسانم. کمکش می‌کنم که وی خود به نتیجه برسد. یعنی به جایِ این‌که به وی یاد بدهم کمکَش می‌کنم که خود ش یاد بگیرد. و این خودیادگیریِ باعث می‌شود درکِ عمیق‌تری داشته باشد و بهتر و عمیق‌تر یاد بگیرد.

بیزینس کوچینگ با منتورینگ چه فرقی دارد؟

منتور کسی است که تجربه دارد و قرار نیست تخصص داشته باشد. شاید کارگری که بیست سال با یک دستگاه درحالِ کارکردن است می‌تواند منتورِ آن دستگاه باشد و بتواند نحوه‌یِ کارکردن با دستگاه را به ما یاد دهد. این فرقِ کَوچ با منتور و مشاوره بود. در پاسخ به سؤآلِ شما که یک بیزینِس کَوچ می‌تواند تجربه نداشته باشد یا دانِش به چه شکلی است. ببینید در کل من یک کوچ هستم که یک سری ابزارها و صلاحیت‌ها دارم و به وسیله‌یِ آنها می‌توانم هر موضوعی را کمک کنم که مراجع به خودآگاهی برسد و مسئله‌اش را حل کند. ولی چرا حالا من بیان کنم که بیزینِس کوچ هستم و مثلاً فروش و بازاریابی را یاد گرفتم یا تجربه‌یِ کسب و کار دارم؟

به این دلیل است که وقتی یک کَوچ تجربه‌یِ کسب و کار داشته باشد یا این‌که دانش و تخصصِش را داشته باشد خُب نتیجه‌ای که رقم می‌زند خیلی برایِ مراجع بیش‌تر است. نه منظورِ من این نیست که حالا چون من کَوچ هستم حتماً باید تجربه و دانِش را داشته باشم. ببینید در جلساتِ کوچینگ ما این شعارمون هست که برایِ تمامِ کلماتِ کلیدی باید به یک درکِ مشترک برسیم. حالا شما حساب کنید یک صاحبِ کسب و کار رجوع می‌کند و بیان می‌کند که چهارپی یا بومِ کسب و کار.

بعد منِ کوچ از دانشِ بیزینِس هیچ اطلاعی ندارم. خُب در آنجا این مراجعِ من که یک صاحبِ کسب و کار است حالا باید برایِ من چهار پی راتوضیح دهد، بومِ کسب و کار را توضیح دهد و اینها کار را سخت می‌کند و مانعِ این می‌شود که کار به صورتی که بابِ میل است جلو برود. این یکی از دلایلی است که ما بیان می‌کنیم برایِ کسایی که بیزینِس کار می‌کنند که 80 درصد کَوچ است اما 20 درصد هم اطلاعاتی است که باید در مورد ِبیزینِس داشته باشند تا نتیجه‌یِ جلساتِشان بهتر شود.

بیزینس کوچ

آیا بیزینس کوچ اجازه دارد منتور هم باشد؟

ببینید اینجا دو رویکرد بینِ اساتید وجود دارد. یک سری از اساتید هستند که اظهار می‌کنند که حتی در بیزینِس کوچینگ هم به هیچ عنوان شما مشاوره ندهید و به هیچ وجه منتور نباشید و تجربه‌هایتان را بیان نکنید  و از این قبیل موارد. اما یک سری هم از اساتید اعتقادشون بر این است که در بیزینِس کَوچینگ یک مقدار مسئله متفاوت‌تر از لایف می‌شود. چون در لایف همه بر این اعتقاد هستند که ما نباید منتور بشویم و دانش، تخصص و مشاوره بدهیم و در نقشِ کَوچ باید بمانیم.

چون اگر از این حالت خارج شویم خودآگاهی برایِ فرد اتفاق نمی‌افتد یا خیلی کم اتفاق می‌اُفتد. ولی در بیزینِس بعضی از اساتید اعتقاد دارند که چون مسئله‌یِ کسب و کار است یه جاهایی لازم است برایِ این‌که آن کسب و کار مسئله‌اش حل شود و به نتیجه برسد کَوچ لازم است که کلاً مشاوره یا منتور  قراربدهد و نقشِ منتور و مشاور هم خودش را نشان دهد ولی باز کسانی هم  که با این رویکرد هستند بیش‌تر بر این باور هستند که تا آنجایی که امکان دارد استفاده نشود و اجازه بدهیم که خودِ صاحبِ کسب و کار خودش را ببیند و خلاقیت و نوآوری را خودش داشته باشد.    

بیزینس کوچینگ چیست؟

سعید کاظمی: من هم یک توضیحی باتوجه‌به برداشتِ شخصیِ خودم داشته باشم. اول توضیح در موردِ منتور خیلی وقت‌ها مستند‌هایِ کسب‌وکار به زبان اصلی را که نگاه می‌کنم جالب است که طرفی که صحبت می‌کند، خاطره تعریف می‌کند و یک آدمِ موفقی است؛ ما متأسفانه در ایران همةه آدم‌هایِ موفق داستان‌ موفقیتِشان را تعریف می‌کنند و نود درصد شکست خورده‌ها، پیجِ من به این شکل است و در موردِ خودم بیش‌تر بازگو می‌کنم. اولِ پیجم همه‌یِ داستان‌هایم را با شکست‌ها م شروع کردم.

منتور کیست؟

منتور کسی هست که یک مسیر را طی کرده؛ یعنی صفر تا صدِ یک مسیرِ خاص. یعنی مثلاً تویِ یک کارخانه رفته است و ماده‌ای تولید کرده و فروخته و همه‌یِ کسب و کار را بلد است. یک زمانی شما در بیزینِس به مشکل برخورد می‌کنید، یعنی یک جایی سخت پیش می رود. منتور دارید. یک کارخانه‌ای قبلاً منتور داشته که یا شکست خورده است یا موفق شده. من آدم‌هایِ شکست خورده‌یِ زیادی دیده‌ام که به کسب و کارهایِ دیگر خیلی توانستند کمک کنند و کمک کردند. پس این منتور است.

در مستندهایِ کسب و کاری هم دیده می‌شود که یک صاحبِ کسب و کاری بیان می‌کند که  یک منتور استخدام کرده‌اند  که قبلاً سایتِ کسب و کار زده و مشاور می‌دهد. منتور کاملاً جدا است و قرار نیست که ذهنیات و روحیاتِ شما را بشناسد و نقاطِ قوت و ضعفِ شما را. اما مشاور و کوچ یک مقدار موازِی هم هستند. یعنی شما به مشاور هم رجوع می‌کنید خیلی وقت‌ها بیش‌تر گوش می‌کند و کوچینگ هم؛ در دوره‌هایی که ما دیدید، به این اشاره می‌کند که باید بیش‌تر گوش کنید.

یعنی شنوایی و همدلیِ مؤثر با کسی که با وی قرارداد بسته شده و نیازمندِ مشاوره‌یِ کوچینگ است. این برداشتِ شخصیِ من است ولی از مجموعِ صحبت‌هایی که من کردم خیلی از دوستانی که من با این دوستان جلسه‌یِ کَوچینگ برگزار می‌کنم، اگر رشته‌یِ تخصصیِ آنها را که قرار است من منتورینگ کنم  بلد نباشم نیاز است که از بیرون کمک بگیرم و با روابطی که دارم به آنها کمک کنم. مثلاً یک املاکی که من بهش بیزینیس کوچینک راهنمایی می‌کردم خودش سؤالاتی می‌پرسید کاملاً تخصصی مربوط به املاک بود. ولی من چون روابطی از بیرون داشتم توانستم از آنها کمک بگیرم.

حتی یک لایوی برگزار کردم و در اون لایو این دوستان به من کمک کردند و آن فرد هم به جوابَش رسید. یعنی وظیفه‌یِ منِ کَوچ این بود که از شبکه‌سازی و ارتباطاتی که بیرون دارم هم مقداری کمک بگیرم. آن شخص سنِش کم بود و تجربه‌یِ من را نداشت و اصلاً مفهومی از شبکه‌سازی و ارتباطات هم نمی‌دانست. کَوچینگ خودِش یک مفهوم است. یک سؤآلِ دیگر. آیا یک کوچِ فوتبال هم همان مفهوم را می‌رساند؟ مثلاً کوچِ فلان باشگاه. یا نه اینها با هم دو موضوعِ جدا هستند.

واژه کوچ و کوچینگ از کجا آمده است؟

خانم خسروجردی: اصلاً واژه کوچ از  کتابِ بازیِ درون و بازی تنیس وارد کسب وکار شد. حالا اگر دوستان خواستند مطالعه کنند. و به این شکل بود که مربی متوجه می‌شود که هرچقدر برایِ شاگردانش توضیح می‌‍دهد که این کار را انجام دهند یا فلان کار را و هر چقدر بیش‌تر توضیح می‌دهد بیش‌تر دچارِ خطا می‌شوند. موضوع را بررسی کرد که چه اتفاقی می‌افتد که هر چقدر بیش‌تر توضیح می‌دهد عملکرد ضعیف‌تر می‌شود. اینجا بحثِ نیرویِ درون و نیرویِ بیرون پیش آمد. که به این نتیجه رسید که موقعی که توضیح می‌دهد در ذهنِ بازیکن‌ها انگار دو تا نیرو با هم درحالِ جنگند.

یک نیرویی که  نیرویِ ضعیف‌کننده بود و مدام در ذهنِ بازیکن یاداوری می‌کرد که اگر بد بزنی فلان و فلان  و مدام به آنها ترس تزریق می‌شد و همین باعث می‌شد که اجازه نمی‌داد که این بازیکن‌ها عملکردِ درستی داشته باشند. که به همین دلیل تغییرِ رویه داد و به بازیکن‌ها گفت که به توپ نگاه کنید و بیش‌تر از این توضیح نداد که به چه شکلی به توپ بزنند و با چه زاویه‌ای. و مسئله‌یِ کوچینک از آنجا شروع شد. ببینید شاید خیلی کوچینگی که الان در جلسات اتفاق می‌اُفتد نباشد ولی تقریباً به همان شکل است و آنجا هم مربی در کنارشان است و همراهی می‌کند و به آنها بازخورد می‌دهد.

چیزی که شما فرمودید. در جلساتِ کوچینک درسته که ما می‌شنویم و شنیدن هم یکی از مهارت‌هایِ کوچینگ است. یا ارتباطِ مؤثر ولی خُوب مجموعه‌ای از مهارت‌هاست و نباید فقط گفت که گوش کردن است. که همان گوش کردن خودَش عمق‌هایِ مختلفی دارد که اگر به صورتِ حضوری یا تصویری باشد زبانِ بدنِ ما برایِ ما حرف می‌زند. لحنِ مربیِ کوچ حرف می‌زند، سرعتِ کلماتِش و این‌مکه به چه شکلی یک کلمه را ادا می‌کند، تأکیدی که رویِ کلمات دارد. یعنی کوچ‌ها خیلی فراتر از آن واژه‌ها را و هر چه عمیق‌تر شوند و حرفه‌ای‌تر و با عمقِ بیش‌تر از شنیدن برایِ آنها اتفاق می‌اُفتد و بعد ارتباطِ مؤثر است که باید شکل بگیرد و بعد مهارت‌هایِ پرسشگری.

خُب تا زمانی که خوب نشنوند و در لحظه حضور نداشته باشند نمی‌توانند پرسشگرانِ خوبی داشته باشند. و حالا این‌که یک بخشی از پرسشگری هم این است که ذهنِ خودشان باید خاموش باشد و اگر درگیرِ گفت‌و‌گوهایِ ذهنیِ خودشان باشند. عدمِ حضور اتفاق می‌اُفتد و در نتیجه پرسشگریِ خوبی نخواهند داشت و در کنارِ پرسش‌گری هم دلی است و بازخورد دادن است که یک جلسه‌یِ پرچین را شکل می‌دهد. توضیحِ کوچینگ داده شد. حالا بیزینِس کوچینگ خودِش برایِ سازمان‌ها چه کارهایی را انجام می‌دهد. این است که یک تعریفِ کلی برایِ کوچینگ این است که سازمان یا مراجع را از نقطه‌ای که ما به آن نقطه وضعیتِ موجود می‌گوییم به نقطه‌ای که وضعیتِ مطلوب است برساند؛

از بهترین مسیر و کوتاه‌ترین مسیر. این تعریفِ کوچینگ است که به سه سؤال جواب می‌دهد. این که من الان کجا قرار دارم؟ کجا می‌خواهم بروم؟ و از چه مسیری؟ وقتی این سه سؤال جواب داده شود. برایِ سازمان‌ها هم به همین شکل است. یعنی وقت من با یک صاحبِ کسب و کار جلسه‌یِ کوچینگ برقرار می‌کنم اولین چیزی که به آن پرداخته می‌شود این است که ببینیم. این سازمان الان کجا هست و تحلیل کنیم که چرا الان به اینجا رسیده است.

اگر موفق هست علتِ موفقیتِش چه چیزی هست و اگر وضعیتِ مطلوبی ندارد علت‌هایِ این وضعیتِ نامطلوب چی هست؟ دوم این‌که بدانیم اصلاً اینها به کجا می‌خواهند برسند؟ هدف چی هست؟ چه چشم‌اندازی برایِ خود د ارند؟ کمک کنیم که این چشم‌انداز روشن‌ شود. چون خیلی وقت‌ها چه در لایو و چه در بیزینِس ما چشم‌اندازِ موردِ نظر را روشن و شفاف نداریم. مثلاً صاحبِ کسب و کار اظهار می‌کند که من می‌خواهم فروشم را بیش‌تر کنم. فروشم را زیاد کنم یک چیزِ خیلی کلی است. خُب منِ کوچ می‌پرسم که الان فروشتان چه مقدار است؟

به چه مقدار می‌خواید برسانید فروش را؟ یعنی اینها تمامً سفاف و روشن می‌شود که عددی و کمی‌سازی می‌شود که چه مدت زمانی می‌خواهند به این مقدار فروشِ موردِنظرِشان برسند. 10 سال؟ 5 سال؟ و سومین سؤالی که کوچینگ جواب می‌دهد این است که از چه راه‌هایی امکان‌پذی راست و بررسی می‌کند که کدام مسیر برایِ آن شخص یا مؤسسه مناسب‌تر است؟ یا یک مثال بخواهند رویِ یک کَوچ برایِ یک سازمان بزنند می‌توان مثالِ این اتوبان‌ها را زد که بغلِ این اتوبان‌ها گاردریل است . قبل از گاردریل هم چیزهایی هستند. که اگه راننده رویِ آن‌ها کشیده بشود. زمانی که مثلاً خوابِش می‌برد یک صدایِ وحشتناکی تولید می‌کند که تقریباً کَوچ هم برایِ بیزینِس به این شکل عمل می‌کند که همراهِشان هست و به آنها کمک می‌کند که در مسیر بمانند.

اگر صاحبِ کسب و کار به قولی دچارِ خواب‌آلودگی شد این کَوچ مثلِ گاردریل‌ها به آنها  هشدار می‌دهد و بیدارشان می‌کند، نه این‌که صاحبِ کسب و کار بخوابد. چون ببینی اینقور کسب و کارها دچارِ چالِش هستند و اینقدر دچارِ یک سری مسائل می‌شوند که شاید صاحبِ کسب وکار درگیرِ کارهایِ غیرِ ضروری شود. آن کارهایِ غیرِ ضروری را خروج از اتوبان معنا می‌کنیم. انگار خوابِش برده است و درگیرِ مسائلی شده است که برایِ رسیدن به هدفِش به وی کمک نمی‌کند و کوچ اینجا به وی آلارم  و بازخورد می‌دهد. که به سمتِ مسیر برگردد و وقتی به مسیر برمی‌گردد. خُب با سرعت و شتابِ بیش‌تری می‌تواند به هدفِش برسد. یکی از کمک‌هایِ دیگری که کَوچینگ می‌کند روشن کردنِ اهمیتِ ارتباطات و فضایِ مشارکتی که در سازمان هست برایِ افرادِ سازمان یا خودِ مدیر است و به آنها کمک می‌کند که محیطی برایِ خودشان به‌وجود بیاورند.

چون از نظرِ ما کوچینگ بر پایه‌یِ یک ارتباطِ مؤثر است. یعنی چیزی که در کوچینگ خیلی موردِ تأکید قرار می‌گیرد صمیمیت و ارتباطی است که بینِ کوچ و مراجع باید برقرار شود. و زمانی که یک مدیر در نقشِ کوچ یا سازمانی که می‌خواهد کوچینگی را پیاده کند این فضا باید به وجود بیاید. و وقتی سازمانی کَوچ دارد این فضا برایِ این سازمان به وجود می‌آید که امنیت هست، احترام هست و شفاف‌سازی هست، اعتماد هست. اتفاقِ دیگه‌ای که می‌اُفتد این است که  این کَوچ کمک می‌کند که افرادِ سازمان به این نتیجه برسند که همین‌طور که کمک می‌کنند که سازمان موفق بشود و به اهدافِش برسد خودِشان  هم رشد بکنند و خودِشان را به عنوانِ افرادِ با استعداد قبول‌کنند. اینها تعاریفی بودند که من از بیزینِس کَوچینگ در ذهنم داشتم و برا تون بیان کردم. سؤالِدی‌گه‌ای اگر هست در خدمتتون هستم.     

بیزینس کوچینگ چیست

داستان آشنائی من با بیزینس کوچینگ

سعید کاظمی: سالِ 93 اِستارت‌آپی راه‌اندازی کردم. یک سال و خورده‌ای کار کردم فهمیدم که به موفقیت نمی‌رسد. اما کسی که اِستارت‌آپِش به موفقیت رسید و هنوز هم ادامه دارد اولین‌بار من را با مفهومِ کَوچ آشنا کرد. شماره آقای فرشید رمضانی را به من دادند و گفتند که من با این آقا تماس بگیرم. من شهرستان بودم. یکی دو جلسه که با ایشو نصحبت کردم گفتند امکانِ دیدارِ حضوری هست؟ گفتم که من به دلیلِ این‌که نیرویِ زیادی گرفتم امکانِ آمدن را ندارم. ایشان آمدند. دو سه روز با ما بود. بعد از دو سه روز گفتند که امکانِ رفتن به یک جایِ خوش آب و هوا برایِ قدم زدن هست؟

به باغِ یکی از دوستان رفتیم. به من گفتند که دیگه وقتِش شده که فیل سفید خودت را بکشی. من آن زمان با مفهومِ فیلِ سفید آشنا نبودم. خیلی ناراحت شدم چون یک‌سال و نیم دو سال برایِ کارم زحمت کشیده بودم. گفت با این مجموعه‌ای که دارم هیچ وقت به موفقیت نمی‌رسم. گفت مشکلِ بازار شما را هم پیدا کردیم. تیمِ خوبی نداری و خیلی ایرادهایِ دیگر. و من واقعاً شش ماه بعد به حرفِ ایشان رسیدم و جمع کردم. هنوز هم این هشت نه سال ایشان بیزینِس کَوچ من هستند و من این مفهوم را در بیزینِس کوچینگ خیلی دوست دارم. وقتی کلافم کاملاً سر در گم می‌شود، یعنی روزهایی هست که کاملاً انرژِی من تمام و نمی‌دانم چی‌ کاری باید انجام بدهم.

بعضی مفاهیم را هم می‌دانم اما دوست دارم فردِ دیگری که با تجربه‌تر از من هست این کلاف را مرتب کند و به من بگوید که فکرِ من کاملاً درست است، یا مثلاً این یک مورد از میانِ 5 موردِ موردِ نظر خوب نیست. همین امروز هم باز به بیزینِس کَوچم جهتِ موضوعی پیام دادم و جهتِ موضوعی از ایشان کمک خواستم. مثلاً برایِ تولیدِ محتوایِ متنی چه پیشنهادی دارند. یعنی جاهایی که کاملاً به مشکل بر می‌خورم و دچارِ سردر گمی می‌شوم باز از بیزینِس کَوچم کمک می‌گیرم. شاید سه هفته‌یِ دیگه اصلاً به ایشان پیام ندهم یا کاری به ایشان نداشته باشم،

هر چند که ایشان از من سراغ می‌گیرند و  می‌پرسند که چه خبر مشکلی که ندارید. سایت‌هایِ من را کنترل می‌کنند و به پیج‌‌هایِ من سر می‌زنند. بعضی مواقع هم هشدارهایی می‌دهند. اما من خودم زمانی که بیزینِس کَوچ برایِ جوون‌تر ها برگزار می‌کنم می‌بینم که خیلی کلافِ ذهنیِ آنها آشفته است. یعنی به شخص می‌گویم اهدافت را بنویس و بنویس که از زندگیت چه چیزی می‌خواهی از زندگی که مدتِ سی دقیقه تا چهل دقیقه برایِ من توضیح می‌دهد. دوازده کسب و کارِ مختلف را می‌خواهند پیگیری کند. بعد در موردِ تجربه و علاقه‌یِ حودِش از وی سؤال می‌کنم. از آنها می‌خواهم که بنویسند و به آنها نمره بدهند.

متوجه می‌شوم که یک دقیقه هم تجربه‌یِ کار کردن هم نداشته است. علاقه هم ندارد. بعد ازشون می‌پرسم که تجربه کار نداری و علاقه هم به اون کار نداری پس چرا می‌نویسی؟ بعد با کمکِ خودش دوازده‌تا را نصف می‌کنیم. چهار موردِش را امتیاز می‌دهیم. باز جلسه‌یِ بعد از میانِ چهار موردِ انتخاب شده یکی انتخاب می‌شود. من جلسه‌یِ اول فهمیدم که کارِ موردِ علاقه‌یِ آن فرد چه‌کاری است، تخصصِش چی هست؟ و تجربه در چه زمینه‌ای دارد و رشته‌یِ تحصیلیش چی هست. ده سال در یک رشته کار کرده. به این شیوه جلو رفتیم که خودِ فرد به این نتیجه برسد که بله من یک معمار هستم و علاقمندیِ من هم معماری هست و در جلساتِ بعدی کمکش کردم که خودِش جلو بره و آنچه که می‌خواهد را پیدا کند. در موردِ انواعِ کَوچینگ لطف کنید توضیح بدهید. چند مدل کَوچبنگ داریم؟

 خانم خسروجردی: قبل از گفتن انواع کوچینگ، در موردِ تجربه‌ای که شما گفتید یک بخشش این است که با آن کلافِ سردرگم حضور پیدا می‌کنند و اینقدر درگیرِ چالش‌ها می‌شوند یا واقعاً نمی‌دئانند که دنبالِ چه چیزی هستند. در لایوکوچینگ هم به همین شکل است. خودِ من یک مراجع داشتم که خیلی آدمِ موفقی بود و زمانی که ‌خواست واردِ جلسه‌یِ کَوچ بشود من با خودم گفتم آخه من به این آدم که خودش آدمِ موفقی هست چه چیزی را باید یاد بدهم. می‌خواست بینِ سه تا شاخه انتخاب کند که رویِ کدام شاخه تمرکز کند؟

و جالب بود که ما یک‌ساعت و نیم با این شخص جلسه داشتیم و این یک ساعت و نیم تعریفی از موفقیت نداشتن و من دلیلِ انتخابِ این شاخه‌ها را که از ایشان پرسیدم می‌گفتند برایِ این‌که موفق شوند. پرسیدم موفق از دیدِ شما یعنی چه؟ می‌گفتند که به من گفته شده که اگر رویِ یکی از این شاخه‌ها تمرکز کنم موفق خواهم شد. منم می‌خواهم آن یک مورد را پیدا کنم. طی یک ساعت، یک‌ساعت و نیمی که ما با ایشان چالِش داشتیم به این نتیجه رسید که باید موفقیت را از دیدگاهِ خودِش تعریف کند. و حالا این موردی که شما بیان می‌کنید، این شفافیت اینه که این افراد واردِ کوچینگ می‌شوند ولی واقعاً نمی‌دانند که خواهانِ چه چیزی هستند.

زمانی که من ندانم که خواهانِ چه چیزی هستم پس نمی‌دانم باید کدام ماشین را سوار بشوم و مثلِ این می‌ماند که واردِ یک پایانه‌یِ تاکسی یا اتوبوس بشوم اما ندانم که سوارِ چه ماشینی بشوم و از چه مسیری بروم و این کاملاً درست است و یک بخشش هم این است که یک سری اطلاعات دارند و می‌دانند که یک سری کارها باید انجام شود اما اقداماتِ لازم را انجام نمی‌دهند. یعنی من طیِ این دو سه هفته با یک بیزینسی که دارم کار می‌کنم دقیقاً همین مورد را دارم. یعنی می‌داند که باید این کار را انجام بدهد، چه کاری را نصفه انجام داده و تمام اینها را خودشان می‌دانند و لیست می‌کنند. اما برایِ اقدام کردن مشکل دارند و وارد عمل نمی‌شوند.

و چیزی که اتفاق می‌اُفتد این است که اصلاً کوچینگ همین است که حالا با توجه به تعریفی که می‌کنند تویِ مسیرِ موفقیت سه مرحله وجود دارد؛ یک مرحله‌یِ نادانی و دانایی، یک مرحله دانایی و توانایی و یک مرحله توانایی به بودن یا شدن است. که خُب نادانی و دانایی زمانی است که ما دوره‌ها را شرکت می‌کنیم و کتاب می‌خوانیم و مطالعه می‌کنیم و اطلاعات جمع می‌کنیم. خیلی از ماها در اون مرحله‌‌یِ دانایی و توانایی مشکل داریم. یعنی حجمِ اطلاعات بسیار بالا است ولی در مرحله‌یِ تبدیل به اقدام و عمل به مشکل برمی‌خوریم و اینجا کَوچینگ می‌تواند خیلی به ما کمک کند. حتی در بیزینِس‌ها.

و اتفاقی که می‌اُفتد این است که مثلاً شما حساب کنید که هفته‌ای یک حضور پیدا می‌کنید و صحبت می‌کنید. زمانی‌که وارد می‌شوید یک سری گزارش‌ها داده می‌شود از کارهایی که در طولِ یک هفته انجام شده است و دوباره یک سری اقدامات دیگر را برایِ هفته‌یِ آینده تعریف می‌کنند و به این ترتیب زمانی که کوچینگ در کنارشان قرار می‌گیرد باعث می‌شود هم مسئولیت‌پذیریِ آنها و تعهدشان بالا برود و هم این‌که رویِ هدفشان بمانند.

وقتی الان شما می‌فرمایید که دوازده‌تا شد چهارتا و چهارتا شد 1 مورد دیگه باید تا آخر جلساتی که با شما دارند رویِ آن یک مورد متمرکز باشند و دیگه امکانِ امتحان کردن مواردِ دیگر را ندارد. و به همین دلیل است که می‌گویند کوچینک کمک می‌کند که افراد به اهدافشان راحت‌تر، سریع‌تر و لذت‌بخش‌تر برسند و حداکثرِ عملکرد برایِ آنها اتفاق بیفتد. خُب این هم تجربه‌ای بود که من داشتم و دوست داشتم در اختیارِ شما قرار بدخم.

انواعِ کوچینگ چیست؟

دسته‌بندیِ خیلی مشخصی ندارد. چون برایِ من خیلی سؤال بود و خیلی تلاش کردم که بفهمم این دسته‌بندی به چه شکلی است، خیلی دسته‌بندیِ رسمی و مشخصی ندارد. ولی یک دسته‌بندی که می‌کنند این است که حالا دو بخش کنند. یک بخش مربوط به زندگی باشد و یک بخش مربوط به وضعیتِ مالی باشد. که زندگی مثلاً می‌شود لایف، توسعه‌یِ فردی، هدف‌گذاری، ارتباطات و هزار ئو یک زیرشاخه‌یِ دیگر. و از طرفِ دیگر اگر بخواهیم بگوییم که چیزی که مربوط به قضیه‌یِ مالی است شاملِ کوچینگ شغلی، کوچینگِ سرمایه، بیزینِس کوچینگ می‌شود.

در حالِ حاضر مطرح‌ترینش همین بیزینِس‌ کَوچینگ یا کوچینگِ کسب و کار است که باز خودَش زیرساخت‌هایِ مختلفی دارد. مثلاً ما کوچینگِ فروش داریم، کوچینگِ بازاریابی داریم، کوچینگِ منابعِ انسانی داریم، کوچینگِ خودِ کسب وکار را داریم، کوچینگّ برندینگ را داریم . کَوچینگ‌هایِ دیگر که در موردِ کسب و کار هستند. و مطرح‌ترین آنها بعد از لایف همین بیزینِس کوچینگ است که خیلی سر و صداکرده است. و حالا اینجا سؤالی که شما اول فرمودید که حالا جوانی هست که واردِ کوچینگ می‌شود و خودش رو کَوچ معرفی می‌کند، بله الان بعضی از دوستان هستند که اصلاً دوره‌یِ کَوچینگ را نگذاراندند و فقط یک تخصصی دارند و یک کوچ هم کنارِشون اِسمِشان گذاشتند.

حالا پیشنهاد من این است که اگر کسی می‌خواهد از بیزینِس کَوچ استفاده کند ببینند که فردی گه خودِش را کوچ معرفی کرده چه مدرکی دارد. چون ببینید کوچینگ با کتاب خواندن اتفاق نمی‌اُفتد بلکه یک مهارت است و من باید آن مهارت را کسب کن و نیاز به تمرین دارد. این که من اعلام کنم که بیست کتابِ کوچینگ خواندم اطلاعاتِ کوچینگ را بدست آوردم ولی خوب شنیدن و بازخورد دادن و ارتباطاتِ مؤثر همه جزءِ مهارت‌ها هستن و توصیه‌یِ من این است که حتماً تحقیق کنند و ببینند که فردی که ادعایِ بیزینِس کوچینگ دارد واقعاً کوچینگ را از جایِ مؤثقی یاد گرفته یا نه؟ و آیا واقعاً کوچ هست یا نه مشاوره کسب‌وکار است؟

تحقیق کنید شخصی که ادعا می کند. در اصل منتور هست و منتورِ خیلی خوبی هم است.

خسرو جردی: بله یا این‌که منتور است. یک نکته‌یِ دیگه‌ای هم که وجود دارد این است که ببینید وقتی می‌گوییم کوچینگ به این معنا نیست که ما منتورینگ یا مشاوره را بخواهیم رد کنیم. همان‌طور که شما فرمودید یک جاهایی منِ بیزینِس کَوچ به مشاور بیزینِس ارجاع می‌دهم و یک جاهایی هملازم می‌دونم که از منتورینگ استفاده کنم. و گاهی اوقات می می‌بینیم که سازمان‌هایِ بزرگ برایِ یک پروژه هر سه مورد را دارند. هم کوچینگ را دارند، هم منتور وهم مشاور را. این‌ها همه خدماتی هستند که علومِ انسانی ارائه می‌دهد و می‌توان از آن استفاده کرد و هیچ‌‌مورد موردِ دیگر را رد نمی‌کند و در کنارِ هم و با توجه به نیازی که سازمان یا فرد دارد  می‌تواند انتخاب کند که کدام می‌تواند برایش اثربخش یا مفید باشد.

یک داستان در مورد کوچینگ؟

سعید کاظمی: من به یک مثالِ دیگر اشاره کنم. یک دوستِ کارخانه‌داری به من مراجعه کرد و گفت که من بازاریاب و مشاورِ دیجیتال مارکتینگ و بازاریابِ درون‌گرا و مشاوره منابع انسانی گرفتم و همه اینها گزارش تحویل دادن. گفتم گزارشاتِشون را برای من بفرست یک مطالعه‌ای بکنم. گزارشات را که فرستاد دیدم. هر کس در اون بخشی که وارد شده اظهار دارند. که همه‌یِ ایرادهایِ تو در منابع انسانی هست، همه ایراداتِ تو در بازاریابیِ درونگراست، دیجیتال‌مارکِتینگِت واقعاً ضعیف است.

گفتم اجازه بدهند با بیزینیس کوچِ خودم که مربیِ خودم هم هست و  از من هم باتجربه‌تر هستند یک مشورتی بکنم. مربیِ کوچِ سه تا هفت روز تقریباً؛ سه روز حضوری و سه روز در بازار ما را تقویت کردند و روزِ هفتم جلسه گذاشتند. ایشان گفتند منابعِ انسانیِ شما مشکل دارد، بازاریابی شما مشکل دارد اما شما تولیدتان اندازه‌یِ کافی نیست که بتوانی بازاریابی کنید و بفروشید. گفت من سه روز تمام رفتم و در تمام عمده‌فروش‌ها و کسانی که محوصلِ شما را پخش می‌کنند.

طبقِ لیست‌هایی که به من دادید پرس و جو کرده‌ام به عنوانِیک عابر همه گفتند که تولیداتِ شما به اندازه‌یِ کافی به آنها نمی‌رسد بنابراین نمی‌توانیم برایِ توزیع این محصول برنامه‌‌ریزی کنیم . جنسِشش هم خو است وهم خیلی پرطرفدار. یک محصولی بود که سوپرمارکتی توزیع می‌شد. من هم این شش هفت روز با ایشان بودم چون‌که واقعاً خیلی تجربه‌یِ خوبی بود و دوست داشتم تجربه کسب کنم. بعد گفتند که بله من خودم هم به همین نتیجه رسیدم. به ایشان گفتم که تو در توسعه دادنِ حجمِ تولید مشکل داری و این هیچ ربطی به بازاریابی، منابعِ انسانی و اینها ندارد.

بعد نظرسنجی که استادِ من رد کرده بودند نوشته بودند که خیلی کارکنان هم از اخلاقِ شما خوشِشون میاد و خیلی به اهداف و مأموریت‌هایِ کارخانه اعتقاد دارند و در دو بخشِ می‌تونید با منتوری و آموزش کارت را بهبود بدی. و در نهایت به ایشان گفت بله گزارِشِ دیجیتال مارکِتینگت هم درسته و شما در بازاریابی و دیجیتال مارکتینگ درونگرا مشکلاتِ زیادی دارید، تولیدِ محتوا ندارید و بحث‌هایِ تخصصی. ولی در نهایت به قدری این فرد آشفته بود و درگیریِ ذهنی داشت.

که می‌گفتند پس من تمامِ بخش‌هایِ کارم مشکل دارند. و بیزینِس کوچ گفتند که نه تمامِ بخش‌ها و حتی دیجیتال مارکتینگ هم بذارید کنار، اول تولیدِ اصلیتان را اصلاح کنید. نگرانِ بازاریابیِ فروش اصلاً نباشید چون‌که بازار خودِش نیاز دارد به محصولِ شما و شما تواناییِ تولید را ندارید. خُب خانمِ خانم خانم خسروجردییک سؤالِ دیگه از شما بپرسم. آیا بیزینِس کوچ باید به همه‌یِ سؤالاتِ مراجع جواب دهد؟ هر سؤالی که پرسیده شد. باید پاسخش را داشته باشید؟

کَوچ به سؤالات جواب نمی‌دهد

خانم خسروجردی: ببینید بیزینِس کَوچ قرار نیست که به سؤالات جواب بدهد. یعنی اصلاً ما در کوچینگ این اصل را داریم که کَوچ به سؤالات جواب نمی‌دهد بلکه سؤالاتی را می‌پرسد که مراجع خودَش به جواب برسد. ببینید در بحثِ بیزینِس به این شکل می‌گویند که اگر صد تا سؤال را جواب دهید می‌توانید صددرصد رشد داشته باشید. خُب صد تا سؤال خیلی برایِ بیزینِس زیاد هست که ما بخواهیم صد تا سؤال را در پیدا کنیم و بپرسیم که آن بیزینِس به رشدِش برسد.

در اینجا از قانونِ پاراتو استفاده می‌کنند یا همان بیست هشتاد و این‌گونه بیان می‌کنند که بیست درصدِ سؤالاتِ شما هشتاد درصد باعثِ رشد و پیشرفتِ شما و افزایِشِ سوددهی می‌شود. باز اینجا این‌طور بیان می‌کنند که در بیزینِس کَوچینگ یک کسب‌وکار به سه تا سؤال جواب بده و رویِ این سه سؤال کار کنه می‌تواند سودآوری و فروشَش را چندین برابر کند. اولین سؤال این است که حالا من به چه شکلی مشتریانِ جدید را جذب کنم؟

دومین سؤال این است که چگونه به مشتریانی که الان دارم بتوانم بیش‌تر بفروشم؟ یعنی بحثِ توسعه محصول و این موارد به میان می‌آید و سوم این است که من چه‌کاری باید انجام بدهم که مشتریانِ من را به بقیه معرفی کنند؟ همان بازاریابیِ دهان‌به‌دهان یا همان ارجاع. ببینید در بیزینس کوچینگ اولین اتفاقی که می‌اُفتد این است که وضعیتِ موجود را تحلیل می‌کند و دومِ این است که نگاه می‌کند که ببیند به کجا می‌خواهد برسد.

سوم این بود کوچ راه‌هایِ رسیدن را بررسی می‌کند و بهترین  استراتژی را برایِ آن کسب‌وکار انتخاب می‌کند. بهترین راهی که بخواهد به آن هدف برسد. حالا اگر هدف سودآوری است چه کاری باید انجام شود که بتواند به آن سود برسد. یک پایداری هم هست که من حالا به سودی که خواستم رسیدم به چه شکلی این سود را نگه‌دارم؟ این موضوع مربوط به سیستم سازی کسب‌وکارها است و واردِ این مرحله شده و یک مقولةi بسیار جذابی است. که خودِ من موضوع مهمی که انتخاب کردم در بیزینِس‌کَوچینگ همین بحثِ سیستم‌سازی است.

که حالا اگر ما بتوانیم. این راهی که آمده و به موفقیت رسیده را سیستم کنیم و آن خودکارسازی به قولی صورت بگیرn. خُ,ب یک کسب و کار می‌تواند. به صورتِ مستمر این افزایِشِ سودآوری را داشته باشد و به اون اهدافِش خیلی بیش‌تر از آن چیزی که مدِ نظرِش است برسد. این سه سؤال سه سؤالِ کلیدیست برایِ کسب وکارها که همان‌طور که گفتم یکی این‌که ببینند که به چه شکلی مشتریِ جدیدشان را پیدا کنند؟ به چه شکلی بتوانند به مشتری‌هایِ فعلی‌شان بفروشند؟ و چه کاری انجام دهند که مشتریانشان این افراد را به بقیه معرفی کنند؟

کَوچ اجازه دارد که مثلاً در بخش‌هایی نقطه‌ضعف یا کلافِ سردرگم را که پیدا می‌کند به صاحبِ کسب‌وکار اعلام کند که باید در این بخش‌ها مثلاً مشاور تولید بگیرید یا این‌که مدیریتِ شما ضعیف است؟

خانم خسرو جردی: بله. چون یک اتفاقی که در جلسه کوچینگ می‌افتد همان شفاف‌سازیست و من متوجه می‌شوم که نقاطِ قابلِ بهبود و نقاطِ قوت من چی چیزهایی هستند. و یک کوچینگ با تمرکز رویِ داشته‌هایشان آنها را به همان حداکثر سود و حداکثر عملکرد می‌رساند و به آنها کمک می‌کند که از آن امکاناتی که دارند حداکثرِ بهره‌برداری را داشته باشند. و از طرفی چیزی که در جلساتِ کوچینگ مشخص می‌شود و شفاف‌سازی می‌شود.

همان نقاطِ قابلِ بهبود است که من کجاها ضربه می‌خورم و کجاها الان ترمزِ کسب و کارِ من شده است؟ و آنجا بررسی می‌کنند که اگر صاحبِ کسب و کار دانِشش را نداشته باشد؛ مثلاً منِ کوچ در آن زمینه دانش داشته باشم می‌توانم به شخصِ موردِ نظر اعلام کنم که در نقشِ مشاور می‌توانم یک جلسه برایِ شما برگزارکنم که اطلاعاتی را که می‌خواهید در اختیارِ شما قراربدهم. اما یک زمانی هم هستِ که منِ کوچ هم؛ مثلاً من در حالِ حاضر فروش و بازاریابی و سیستم‌سازی را کار می‌کنم و منابعِ انسانی اصلاً تخصصِ من نیست و اگر صاحبِ کسب و کاری بیاید و در زمینه‌یِ منابع انسانی باشد خُب من باید ارجاع بدهم به مشاور.

چون اگر اطلاعات نداشته باشد و دانش نداشته باشد باید اول دانشِ موردِ نظر را کسب کند بعد در جلسه‌یِ کوچینگ دانشِ موردِ نظر را به یک سری اقدام‌ها تبدیل کند من در کنارش قرار می‌گیرم و می‌توانم به او کمک کنم. بله ما در جلساتِ کوچینگ حالا چه در لایف و چه در بیزینِس یک جاهایی به مشاور ارجاع می‌دهیم و یک جاهایی به منتور.

سعید کاظمی: خُب اگر در موردِ بحثی کوچینگ موضوعی دیگری مانده لطف کنید بیان کنید.

خسرو جردی: مرسی از شما و دوستانی که تا اینجا ما را همراهی کردند. بحث که خیلی گسترده است و هر چه در موردِ کوچینگ و بیزینِس کوچینگ صحبت کنیم تمامی ندارد ولی خُب به نظر خودم چیزهایی که لازم بود گفتم. اجازه بدید یک جمع‌بندی بکنیم از  مزایایِ کلی این بیزینِس کوچینگ و این‌که یک بیزینِس از بیزینِس کوچینگ استفاده کند چه مزایایی برای آنها دارد. اولین مورد این است که باعث می‌شود ارتباطاتِ خوب و مؤثری برقرار شود چه بینِ کارکنان و چه بینِ مدیر و کارکنان.

دوم این‌که مشاهده‌گریِ افراد بالا می‌رود. ببینید زمانی که قرار باشد وارد جلساتی بشوند و صحبت کنند ویک سری مسائل را آنجا بازکننده و به  قولِ شما آن کلافِ سردرگم را ببینند این باعث می‌شود من بیرون از جلسه هشیارتر باشم، در لحظه دو حال باشم و مشاهده‌گریِ من بیش‌تر شود. سوم این‌که ارزیابی‌کننده‌تر می‌شوم و به مسائل با دیدِ ارزیابی نگاه می‌کنم. چون در جلسات این اتفاق افتاده است و چهارم این‌که شفاف‌سازی اتفاق می‌افتد. ببینید خیلی وقت‌ها مسائلی که در بیزینِس به وجود می‌آید به این دلیل است که بینِ مدیر و کارمندان یا بینِ همکاران یک سری مسائل شفاف نشده است.

مثلاً مدیر یک عملکردی موردِ انتظارش است که آن را کامل برایِ پرسنِلِش شفاف‌سازی نکرده است. م آن پرسنِل بر اساس ذهنیتِ خودِش فکر می‌کند که اگر الان کاری که مدِ نظرِ از خودش است را انجام دهد این بر اساس انتظار مدیر است. وقتی انجام می‌دهد بعداً می‌بیند که خُب عملکردی که مدیر انتظار داشته با عملکردِ واقعی که اتفاق افتاده شاید زمین تا آسمان متفاوت باشد و اینجاست که شاید اختلاف به وجود بیاید. اما زمانی که ما از یک کَوچ استفاده می‌کنیم و کوچینگ در آن سازمان برقرار است تمامِ این موارد شفاف‌سازی می‌شود و انتظاراتی که دارند و انتظاراتی که از آن عملکرد دارند.

همه اینها قبلِش مشخص می‌شودو و یک چیزدیگری هم که اتفاق می‌اُفتد به دلیلِ همین جلساتی که هست یا به دلیلِ رویکردِ کوچینگی که هست باعث می‌شود که توضیحاتِ زیادی بدهند یعنی مسائل را باز می‌کنند و با باز کردنِ مسائل هم درکِ بهتری اتفاق می‌افتد و هم یادگیری‌هایِ بیش‌تری دارد و خیلی کمک می‌کند به این‌که رشدِ سازمان و آن پیشرفتی که سازمان مدِ نظرِش است برایِ آنها اتفاق بیفتد.

این یک جمع‌بندی بود از این‌که یک سازمان اگر بخواهد از بیزینِس‌کَوچینگ استفاده کند در کل چه کمکی می‌تواند این بیزینِس‌کَوچ بکنه و اینجا اگر اجازه بدید من یک هدیه هم به دوستانم  تقدیم کنم؛ البته دوستانی که کسب و کار دارند اگر دوست داشته باشند دایرکت به من پیام بدهند؛ البته پست را برای شما می‌فرستم و اگر دوست داشتید دوستان ببینند و اِستوری کنند. ما در مدیریتِ ارتباط بر مشتری که من دارم رویِ این موضوع کار می‌کنم جلسه‌یِ اول وضعیتِ موجودِ یک کسب و کار را رویِ نمودار نشان می‌دهیم. و زمانی که رویِ نمودار قراترمی‌گیرد خیلی جالب است و حرف برایِ گفتن دارد.

حالا صاحبینِ کسب و کار و دوستانی که هستند اگر دوست داشتند که وضعیتِ موجودِ خودشان را بر رویِ نمودار کامل ببینند، تمامِ باگ‌های کار در میاد و تویِ مدیریتِ ارتباط بر مشتری یعنی از شناساییِ مشتری شروع شده، خلقِ ارزش،  بعد جذب و تجربه و پالایش وارزیابی. این را اگر خواستند ببینند دایرکت پیام بدهند من با هفتاد درصد تخفیف خدمتِ این عزیزان تقدیم می‌کنم. من صحبتِ خاصِ دیگری به ذهنم نمیرسد و از شما ممنونم که این فرصت را در اختیارِ من قرار دادید و خیلی استفاده کردیم.  باز هم ممنون هستم.

بیزینِس کَوچ  متعهد است به حفظِ رازهایِ مراجع

سعید کاظمی: خیلی لطف کردید. اما در انتها به همه دوستان عرض کنم که بیزینِس کَوچ  متعهد است به حفظِ رازهایِ مراجع و اعتمادِ فی‌مابین خیلی خیلی مهم است در رابطه‌یِ بینِ کَوچ؛ حالا هر کَوچی باشه بیزینِس کَوچ یا لایف کَوچ یا هر کوچی ، ایجادِ اعتماد و رازداری مخصوصاً از طرفِ کوچ خیلی مهم است و متعهد هستند معمولاً کوچ‌ها به این‌که رازهایِ آن افراد مراجع را به کسی بازگو نمی‌کنند،اسم نمی‌برند  و مشکلاتِشان را جایی مطرح نمی‌کنند.

و مراجع هم باید اعتماد کند و واقعاً بپذیرد و بعضی جاها آشفتگی‌هایِ ذهنی خودِش را بیان کند.  ماخیلی آشفتکی‌هایِ ذهنی داریم. من از زمانی که دوره‌یِ آقایِ دکتر ربانی گُلدِن تایم را یاد گرفتم شاید نصفِ استرس‌های من کم شد و در شبکه‌هایِ اجتماعی اخبار را اصلاً گوش نمی‌کنم، به ندرت تلویزیون نگاه می‌کنم و بازدید از شبکه‌هایِ اجتماعی را فقط مفید، هدفمند و اثرگذار باید باش که وقت بگذارم و نگاه کنم. خیلی لطف‌کردید خانمِ خسرویِ عزیز     

تماشای تلویزیون دشمن کسب و کار

خسرو جردی: به شما تبریک عرض می‌کنم بابتِ این‌همه تغییراتِ مثبت و اثرگذاری که داشتید و کاملاً با شما موافق هستم. من فکر می‌کنم خودم بالایِ ده سال است که تلویزیون نگاه نمی‌کنم و زمان‌هایی که فرصت پیدا کنم فیلم‌هایی که معرفی شده را نگاه می‌کنم و این خیلی تأثیر دارد که ما ورودی‌هایی که داریم واردِ ذهنِ ما می‌شود چه چیزهایی هستند و به چه شکلی کنترل می‌کنیم. در موردِ رازداری هم ممنون که اشاره کردید. دقیقاً همین هست.

رازداری چه در بیزینِس و لایف خیلی مهم است و اولین صلاحیتی است که در آی.سی.اِف به کوچ‌ها آموزش داده می‌شود و حتی در مواردِ بیزینِس یا مواردی که اطلاعاتِ خیلی مهمی قرار است ردوبدل شود ما قراردادِ محرمانگی داریم. یعنی برایِ این‌که مراجع بتواند ازاین‌جهت نگران نباشد اصلاً قراردادهایِ محرمانگی با موضوعِ این‌که اطلاعات کاملاً حفظ می‌شود و جایی درز پیدا نمی‌کند؛ علاوه بر قراردادی که برایِ جلسات هست یک قراردادی جدا هم دراین‌رابطه بینِ بیزینِس او و کَوچ بسته می‌شود.  ممنون از شما. خیلی خوب بود.  

امیدوارم صحبت های من با سرکار خانم خسروجردی در مورد بیزینس کوچینگ چیست؟ برای شما مفید بوده باشد. شما هم اگر هر نوع تجربه در هر موضوعی در این دنیای بزرگ دارید. و علاقه مند هستید. این صحبتها را با دیگر انسانها به اشتراک بگذارید. فقط لازم است. گوشی همراه خودتان را در مقابل خودتان قرار دهید و یک ویدئو یا پادکست ۳۰ تا ۶۰ دقیقه ای از خودتان بگیرید و برای من ارسال کنید. یا برای یک لایو مشترک به من پیام بدهید. کلی محتوا با ارزش با اساتید و افراد دیگر هم در مورد کسب و کار اماده کردم. اینجا را کلیک کنید. تا به این مطالب با ارزش دسترسی پیدا کنید.

همچنین ۹۰ درس آموزش کسب و کار رایگان آماده کردم. که فقط روزی ده دقیقه وقت شما را می گیرد. برای استفاده از این دوره آموزشی رایگان اینجا کلیک کنید.برای آشنائی با انجمن جهانی بیزینس کوچینگ اینجا کلیک کنید.

اهمیت فن بیان در روابط اجتماعی

اهمیتِ فن بیان در تجارت و زندگی

برای تماشای صحبت های من با استاد احمد معین در خصوص اهمیتِ فن بیان در تجارت و زندگی از طریق فایل ذیل اقدام بفرمائید.

برای شنیدن فایل صوتی صحبت های من با استاد احمد معین در خصوص اهمیتِ فن بیان در تجارت و زندگی از طریق فایل ذیل اقدام بفرمائید.

اهمیتِ فن بیان در تجارت و زندگی

سعید کاظمی: دوستانِ عزیز. امشب با آقایِ استاد احمدِ معین در خدمتِ شما هستیم. می‌خواهیم در مورد اهمیتِ فن بیان در تجارت و زندگی صحبت بکنیم. جنابِ معین از اساتیدِ بزرگ هستند و سال‌هاست در موردِ فنِ بیان سخنرانی و تدریس می‌کنند و آموزِش می‌دهند. البته استاد  بنده را متخصصِ مهاجرت معرفی کردند که من متخصصِ مهاجرت نیستم. بلکه من درسایت، پیج اینستاگرام و کانالِ یوتیوبم به نامِ سعیدِکاظمی در موردِ تجربیاتِ همه آدم‌ها صحبت و مستند سازی می‌کنم .

معرفی استاد احمد معین:

احمدِ معین هستم. مربیِ کَوچینگ و مدرسِ سخنرانی و فنِ بیان و همچنین رشدِ فردی و به آدم‌ها کمک می‌کنم. که با مهارت‌هایی که دوست دارند به دست بیاورند که در زندگی‌شان تأثیرگذارتر، بتوانند هم رفتار و هم برخورد کنند و بتوانند زندگی و کسب‌وکار خودشان را ارتقاء بدهند. من تا الان هم سه تا کتاب نوشتم با عنوانِ سخنرانیِ انگیزشی، ساختارِ تفکرِ سخنران و پلن آموزشیِ همراهِ موفق ویژه شرکت‌کنندگانِ دوره‌هایِ آموزشیِ سخنرانی فن بیان،

و حدودِ دو سال و نیم هم هست. که بیزینِس کَوچینگ را شروع کردم و به افراد که می‌خواهند کسب و کارِشان ارتقاء پیدا کند. کمک می‌کنم که کسب و کارِشان را رشد دهند. و کاری که من انجام می‌دهم شاید متفاوت‌تر از دیگر مربی‌ها باشد چون تخصص دارم در مهارت‌هایِ رشدِ فردی در کنارِ این‌که مربی هستم آموزش‌دهنده هم هستم. که هم خودِشان را ارتقاء دهند و هم کسب و کارِشان را و کسانی که می‌خواهند بیش‌تر با من آشنا شوند در سایتِ ahmadmoein.com می‌توانند اطلاعاتِ بیش‌تر را بدست بیاورند یا در پیجِ خودم احمد معین،

سعید کاظمی: امشب در موردِ اهمیتِ فنِ بیان در تجارت و زندگی صحبت ‌خواهیم کرد که یکی از مشکلاتِ اساسیِ خود من هم همین بوده است.  یعنی زمانی که قصد استارت کار را داشتم خیلی برای من سخت و مشکل بود. گرفتنِ ویدئو و تهیه‌یِ محتوا. خُوب در جمع‌ها خیلی راحت صحبت‌می‌کنم حالا حتی سمینار و همایش ها راحت سخنرانی می کنم. اما برایِ ضبط  ویدئو یک اِسترِسِ خاصی داشتم. حالا سؤالِ اولم را به این شکل می‌پرسم.

اهمیت راههای ارتباطی با دیگر انسانها

چه آدم‌هایی نیاز به فنِ بیان دارند؟

استاد معین: احسنت. دقیقاً سؤالِ خیلی‌ خوبی پرسیدید. واقعاً چه کسی نیاز به مهارتِ فن بیان دارد؟ جوابی که من بخواهم بدهم این است که هرکسی که می‌تواند حرف بزند نیاز به مهارتِ فنِ بیان دارد. یک دیالوگی هست که می‌گوید کلمات بیش‌تر از گلوله‌ها آدم کشته‌اند. چرا؟ چون شما زمانی که دارید صحبت می‌کنید. حالا شما منظورم هرکسی می‌تواند باشد هم خودم می‌توانم باشم و هم دیگران. زمانی که دارم صحبت می‌کنم به چه شکلی دارم صحبت می‌کنم؟ به چه شکلی با مشتریان برخورد می‌کنند؟ چگونه با همسرشان برخورد می‌کنند؟ چگونه با آدم‌هایِ دیگر ارتباط برقرار می‌کنند؟

قبل از این‌که ما بخواهیم با آدم‌ها ارتباط بگیریم و آن ارتباط را پایدارتر کنیم. داریم صحبت می‌کنیم. آیا می‌توانیم با لحنِ حرفه‌ایِ مناسب صحبت کنیم؟ آیا می‌توانیم از کلماتِ مناسب در جایِ مناسب استفاده کنیم؟ زمانی که ما بتوانیم در جایِ مناسب از کلماتِ مناسب استفاده بکنیم. می‌توانیم زندگیِ خودمان و حالِ دیگران را بهتر کنیم. می‌توانیم کسب‌وکار خودمان را رشد دهیم. یک مثال می‌زنم.

یک داستان از اهمیت نحوه ابراز نظر؟

در دانشگاهِ آزاد داشتم آموزش می‌دادم. من یک موسیقی پخش کردم و یکی از دوستان یک دفعه بلند شد و گفت که آقا این موسیقی که گذاشتید می‌توانست بهتر باشد. من این موسیقی را اصلاً دوست نداشتم. خُوب من چون این مهارت رادارم و آموزش می‌دهم می‌دانستم که چون این فرد هیچ جایی آموزش ندیده است و نحوه انتقاد و پیشنهاد کردن را بلد نیست. بنابراین نمی‌داند که به چه شکلی انتقاد کند. به ایشان گفتم ممنونم که پیشنهادت را دادی و نظرتان را گفتید و من هم خیلی خوشحال شدم. من چون تا حال در هوایِ فضای آموزِشِ همین مهارت فن بیان و سخنوری و مهارت‌هایِ ارتباطی بوده‌ام.

یک مقدار که جلوتر رفتیم به ایشان گفتم که به چه شکلی این کار را باید انجام دهند. مثلاً به ایشان ؛ البته نه فقط به ایشان بلکه به تمامِ افرادی که در آن کلاسِ آموزشی بودند گفتم که قبل از این‌که ما بخواهیم انتقادی بکنیم می‌توانیم اول خوبی‌هایِ آن فرد را ببینیم.  مثلاً بیان کنید که آقایِ معین این اسلایدی که الان به من نشان دادید. خیلی تأثیرگذار بود و من خیلی نتایجِ خوبی از این اسلاید گرفتم و اسلاید خیلی طراحیِ زیبایی داشت و چقدر حرفه‌ای بود. اما اجازه هست که من یک پیشنهاد بدهم نسبت به آن چیزی که گذاشتید؟ و من هم قبول می‌کنم. بعد باید به این شکل نظرِش رو بیان‌کند؛

چون موسیقی چیزی سلیقه‌ای است به این شکل باید بگوید که، به نظرِ من این موسیقی می‌توانست ملایم‌تر باشد. این موسیقی می‌توانست تندتر باشد. این موسیقی می‌توانست از سبکِ کلاسیک باشد، یا از سبکِ پاپ یا هر چیزِ دیگری. یعنی زمانی که می‌خواهند انتقاد یا پیشنهاد کنند این کار را می‌توانند انجام دهند.

نحوه ارتباط صحیح کلامی با همسر و فرزندان؟

حالا افراد در زندگیشان وقتی دارند با همسر یا بچه‌شان صحبت می‌کنند به چه شکلی از آنها درخواست می‌کنند؟ به چه شکلی به آنها پیشنهاد می‌دهند؟ با زور و اجبار، هر  چقدر که این زور و اجبار بیش‌تر بشود. آدم‌ها به مرورِ زمان کم‌کم زور و اجبارها در ذهنشان، در وجودِشان و در خاطراتِشان شکل می‌گیرد و به جایِ این‌که به هم نزدیک شوند. یواش یواش از هم دور می‌شوند، چون نتوانستند با همدیگر خوب صحبت کنند و ارتباط‌ها به خوبی شکل نگرفته و بعد یواش‌یواش حالِشان بد می‌‍شود و دوست ندارند در کنارِ هم باشند. آدم‌ها وقتی که در زندگیِ مشترک می‌خواهند. ارتباطاتشان قوی‌تر باشد و چندین سال تا آخرِ عمر با هم زندگی کنند.

این مدلِ رفتار و این مدلِ بیان نشان می‌دهد. که اینها چند سال می‌توانند با هم زندگی کنند. ولی زمانی که بلد باشند و بتوانند با هم زندگی کنند. این زندگی و عشقِشان پایدارتر می‌شود. مشتری‌مداریِ آنها قوی‌تر می‌شود. یعنی به این شکل نیست. که بخواهم بگویم.آقا هر کسی می‌خواهد. سخنرانی بکند فن بیان و مهارتِ سخنوری را یاد بگیرد. هرکسی که می‌خواهد زندگیِ بهتری داشته باشد و هرکسی که می‌خواهد در کسب و کارَش موفق‌تر از رقباش باشد باید این مهارت را یاد بگیرد.

اهمیت فن بیان در تجارت و زندگی
اهمیت فن بیان در تجارت و زندگی

مهارتِ فن بیان و سخنوری یک مهارتِ بسیار ضروری است:

که در همه‌جا بسیار کاربردی است. یعنی قبل از این‌که فرد بخواهد آموزِشِ بازاریابی، مشتری‌مداری، بیزینِس‌کَوچینگ، کوچینگ، تدریس، کتاب‌نویسی یا هر آموزشِ دیگری بخواهد ببیند. من پیشنهادم این است که اول باید بر رویِ بیانش کار بکند. فنِ بیان این نیست که چگونه دهانمان را باز و بسته کنیم، صدایمان را کجا کلفت کنیم و کجا نازِکَش کنیم. نه این نیست. تعریفی که من از فنِ بیان دارم فنِ بیانِ زندگی است و چیزی که تویِ زندگیمان می‌خواهیم از آن استفاده کنیم. فن بیانِ گویندگی تخصصَش مشخص است که فن بیانِ گویندگی است اما در بیزینسمان، در کسب و کار و در زندگیمان زمانی که می‌خواهیم با ادم‌ها ارتباط بگیریم باید بدانیم که چگونه کلمات را بیان‌کنیم.

  یک مثال دیگر از اهمیت فن بیان در ارتباط با همسر و فرزندان:

یک مثالِ دیگه‌ای بزنم. در زندگی وقتی داریم با هم صحبت می‌کنیم، زمانی که واردِ خانه می‌شویم به چه شکلی سلام می‌کنیم؟ این سلام کردن باعث می‌شود که حس و حالِ افرادی که در خانه هستند را بد بکنم یا خوب. وقتی شل و ول بی‌حا بروم و سلام بکنم، با خستگی بروم و سلام بکنم خانواده باید به چه شکلی با من برخورد بکند؟ و وقتی که پر انرژی بروم به چه شکلی؟ و یا در ادارات، در کارخانه و محیطِ کسب و کار وقتی فردی واردِ مغازه‌یِ من می‌شود ، واردِ کسب و کار من می‌شود من به چه شکلی می‌توانم با او ارتباط بگیرم؟ به چه شکلی دارم به آن شخص سلام می‌کنم؟ چگونه با وی ارتباط می‌‌گیرم؟ و به چه شکلی به درخواستَش پاسخ می‌دهم؟ آیا لبخند می‌زنم؟  یا نمی‌زنم؟

توجه می‌کنم یا نمی‌کنم؟ و خیلی چیزهایِ دیگر. پس فنِ بیان لازمه‌یِ زندگیِ هر فردی است که بخواهد زندگیِ بهتری داشته باشد، می‌خواهد کسب و کارِ بهتری داشته باشد، اگر جوابِ منفی می‌دهد. ببینید تا الان چقدر در ارتباطاتش دوست دارد. چقدر دوستانَش دوست دارند. که این فرد در جمعِشون باشد. چقدر در کسب و کار مشتریهایَش به وی وفادار هستند؟ یعنی مهارتِ فن بیان به تمامِ این افراد کمک می‌کند قدرتِ بیش‌تری پیدا کنند، ارتباطاتِ بیش‌تری پیدا کنند و کسب و کارِشان رونق پیدا کند.

اهمیت فن بیان در شبکه سازی تجاری:

یکی از مهم‌ترین چیزهایی که خودتان هم می‌دانید و در این زمینه استاد هستید در کسب و کار مهم‌ترین چیز شبکه‌سازیِ ارتباطی هست. و مهارتِ فنِ بیان و سخنوری کم می‌کند که آن شبکه‌سازی‌هایِ ارتباطی پایدارتر شکل بگیرد. یکی از ابزارهای بسیار مهم در هر کسب و کار شبکه افرادی است.که مدیران آن کسب و کار با دیگر افراد مهم برقرار کرده اند.

اهمیت فن بیان در زندگی

دو تجربه واقعی از اهمیت فن بیان در ارتباط با همسر:

سعید کاظمی: من بیست و خورده‌ای سال هست که ازدواج کرده‌ام و تجربه زیادی دارم. ولی چیزی هست که با تجربه به دست آوردم نه این‌که آموزِش ببینم. متاسفانه باید آموزِش می‌دیدم. یک خانمی از شاگردهایِ من بودند که چند وقت پیش می‌گفتند که می‌خواهد ازدواج کند و به سوئد مهاجرت کند. از من خواستند که یه نصیحتی به ایشان بکنم. گفتم که فرقِ ما با حیوانات می‌دانی که چی است؟ گفت نه نمی‌دانم. گفتم ما زبان داریم و آنها ندارند. ما زبانِ ارتباطی داریم.

گفتم تمامِ صحبت‌هایِ خودت را با همسرِت با زبان و با آرامِش بیان کن. گفت باز هم نمی‌فهمم. گفتم فقط صحبت کن و چیزی را در دلت نگه ندار، البته به موقع و به‌جا. نه که شما دارید آشپزی می‌کنید و مهمان دارد و اعصابِش خورد است . آن زمان زمانِ خوبی برایِ  صحبت کردن نیست. باید بدانی که چه زمانی صحبت کنید. و این خیلی مهم است که در لحظه و در کجا از زبانت به درستی استفاده کنید.

شانزده هفده سال پیش که در هند بودم در شهرِ پونا. رفته بودم که با کوله پشتی هند را بگردم. یک راهبی در شهرِ پونا که راهبِ اوشو بود. ازشان خواستم که من را نصیحت بکند. گفت همیشه همه‌یِ مشکلات و غم‌هایت را با کفش‌هایت یک متریِ پشتِ در خانه بگذار و داخلِ خانه که می‌روی حتماً لبخند بزن و بلند سلام کن. الان که شما گفتید حتی سلام کردن چقدر مهم است یادِ آن خاطره افتادم.

چه آدم‌هایی استاد لازم است که بروند دنبالِ یادگیری فنِ بیان؟

یعنی مثلاً من می‌دانستم که نیاز دارم که برایِ تولیدِ محتوا بر ترس‌ها و اِسترس‌هایم غلبه کنم. حالا باید چه کاری انجام دهم؟ از کجا باید استارت بزنم.

استاد معین: این که غلبه کنید بر ترس‌ها و اِسترِس‌ها برایِ شروع پیشنهادم این است که از همان سلام شروع کنید. چون سلام اولین و مهم‌ترین کلمه‌ای هست که ما در شروعِ ارتباطات از آن استفاده می‌کنیم. وقتی که سلام می‌کند. الان فقط باید دقت کند چه جوری دارد سلام می‌کند، مدلِ سلام‌کردنش را عوض کند. اگر همیشه عادی سلام می‌کند و ارتباطِ چشمی ندارد و سرش را پایین می‌اندازد از این به بعد باید دو کار را انجام دهد 1) لبخند و 2) ارتباطِ چشمی با فردی که دارد صحبت می‌کند و سلام می‌کند.

نگاهِش بکند، لبخند بزند، بعد یک سلامِ پرانرژی داشته باشد. یک سلامِ رسا نه این‌ که داد بزند. و نسبت به هر مکانی این سطحِ انرژی باید تعادل داشته باشد و متفاوت باشد. من یک سلامِ پر انرژی را خیلی ازش نتیجه دیدم که تأکید می‌کنم خیلی مهم است.

یک مثال از اهمیت لبخند و برخورد مناسب در روابط اجتماعی

چند وقت پیش از یک پارکینگی آمدیم بیرون، بنده‌یِ خدایی که قبضِ پارکینگ را می‌گرفت و حساب می‌کرد من لبخند زدم و گفتم سلام و خدا قوت. بعد وقتی که حساب کرد گفت من دلم می‌خواهد از شما پولِ پارکینگ نگیرم. خیلی حس و حالم را خوب کردی. دمِ غروب هم بود. گفت از صبح تا حالا هیچ کس این حاِل خوب را به من نداده. همین که حالم را خوب کردید دلم نمی‌خواهد از شما مبلغی بگیرم.

اصلاً طرف نه من را می‌شناخت و نه من اصلاً ایشان را قبلاً دیده بودم. گفت این مدلِ سلام‌کردن حالِ من را خوب‌کرد. من اینقدر تو خودم بودم ولی مدلِ سلامِ شما حالِ من را خوب کرد و من نمی‌خواهم ا شما پول بگیرم. فقط به این دلیل که توانستی حالم را خوب بکنی. و من هر چقدر که با ایشان صحبت کردم زیرِ بار نرفت و قبض را مچاله کرد و خیلی از من تشکر کرد. پس ببینید این سلامِ پر انرژی چقدر می‌تواند مهم باشد در شروعِصحبت‌ها یا هر چیزِ دیگری.   

اهمیت فن بیان زندگی

من الان می‌خواهم اصولِ اولیه فنِ بیان را یاد بگیرم. می‌خواهم محتوا تولید کنم. از کجا شروع کنم؟

سعید کاظمی: الان دیگه نسلِ زد هستند. بیش‌ترِ جوان‌هایی که متولدِ 75 به بعد هستند نسلِ زد هستند. اینها به ارزِشِ توانمندی در کسب و کار پی بردن، به ارزشِ فضایِ مجازی پی بردن. اکثریتِ شان می‌دانند. اما بعضی از آنها یک اِسترِس و ترسی دارند. مثلاً می‌خواهد محتوا تولید کند و محصولِ ایکس را معرفی کند و در یک روستایِ کوچکی هم هست اما  اِسترِس دارد برایِ ارائه‌یِ دادن و نمایش دادن. فنِ بیانِش خیلی ضعیف است. یعنی خُب این تحتِ تأثیرِ یک اِسترسی است و ترسی که در وجودِش هست. چه کاری باید انجام دهد؟ می‌خواهد آموزِش ببیند. آموزش از کجا ببیند؟   

استاد معین: پیشنهاد می‌کنم برایِ شروعِ این که حالا می‌خواهد تولیدِ محتوا بکند. که البته حتماً در نهایت بعد از کارهایی که گفته می‌شود انجام دهد پیشنهاد می‌کنم هم مطالعه داشته باشد و هم از دوره‌هایِ آموزشی توسطِ مربی استفاده بکند. چون یک سری مهارت‌هایِ فنِ بیان هست که اگر از مربی استفاده نشود نتایجِ معکوس دارد و مربی می‌تواند به شخص اعلام کند که فلان تمرین را شما بیش‌تر انجام دهید و به شخصِ دیگر گفته بشود که تو اصلاً فلان تمرین را انجام نده چون برایِ شما مضر است. حالا این‌که گفته می‌شود که برایِ وی مضر است حتی می‌تواند رویِ  اعتماد به نفسِش و بر رویِ رفتارهایَش تغییرِ منفی بگذارد. ولی برایِ کسی دیگر متفاوت‌تر است.

تمرین افزایش اعتماد بنفس و فن بیان؟

حالا این‌که می‌خواهد فعلاً شروع کند. بعد از انجامِ سلامِ پرانرژی این را برایِ خودش عادت می‌کند این است که شروع به ایستادن جلویِ آینه بکند و یک محتوایی را آماده کند تویِ ذهنِش و جلویِ آینه برایِ خودش شروع به صحبت‌کردن کند. ولی زمانی که جلویِ آینه خودش را می‌بیند فکر کند که چند نفر هستند حداقل ده تا بیست نفر که حالا بستگی به سطحِ توانِ خودِش دارد. که چقدر آدم‌ها را می‌تواند در ذهنِ خودِش ببیند و برایِ آنها صحبت کند و حتی می‌تواند یک پله بالاتر رفته و این تمرین را سخت‌تر هم بکند و از خودش شروع به فیلم گرفتن کند. فیلم‌هایِ سه‌دقیقه‌ای.

مثلاً دوربینِش را می‌گذارد رویِ حالتِ سلفی بعد در موردِ آن محتوایی که می‌خواهد صحبت کند به مدتِ سه دقیقه جلویِ دوربین شروع به صحبت‌کردن میکند و دقیقاً ارتباطِ چشمی بگیرد با همان لنزِ دوربین. یعنی فرض کند که اینها مخاطبانَش هستند که زمانی که دارد فیلمِ خودِش را می‌بیند، ببیند که دارد به وی توجه می‌شود. یعنی این ارتباطِ چشمی که توسطی لنزِ دوربین که ضبط می‌شود بعد با مخاطب اتفاق می‌اُفتد. این را بارها و بارها تمرین کند و اگر حداقل ده روز پشتِ سرِ هم این کار را بکند خودَش نتیجهِ خیلی خوبی را می‌بیند و می‌بیند که چقدر متفاوت‌تر و بهتر شده.

پیکره بندی و چهارچوب یک سخنرانی یا تولید محتوا؟

حالا درمورد پیکره بندی و اگر بخواهد بعد صدا را ارتقاء دهد اینها را من پیشنهاد می‌کنم که توسطِ مربی این کار را انجام دهد که خیلی حرفه‌ای‌تر باشد. ولی برایِ تولیدِ محتوا و شروعش می‌تواند خیلی راحت این کار را انجام ده و نکته‌ایِ مهم‌تر این‌که مطالبی را که می‌خواهد ارائه دهد به ‌هیچ عنوان و اصلاً حفظ نکند. اگر حفظ بکند تمام سخنرانی‌هایش خراب می‌‍شود و در تولیدِ محتوا  هم خیلی خیلی اذیت می‌شود. محتوایی را که می‌خواهد ارائه دهد آنها را درج کند. محتوا را که درج کند خیلی راحت‌تر و با اعتمادِ به نفسِ بالاتر می‌تواند ارائه دهد. کتابی هم که می‌توانم پیشنهاد کنم

حتماً پیشنهاد می‌کنم کتابِ خودم باشد، ساختارِ تفکرِ سخن را که  هم کلی تمرینِ سخنرانی دارد و هم برایِ افزایشِ اعتمادِ به نفس و صحبت کردن و طراحیِ سخنرانی چه برایِ تولیدِ محتوا و یا سخنرانی‌هایِ رسمی چه کارهایی را باید انجام بدهید. یا حتی مهارت‌هایِ ارتباطی با دیگران که  می‌خواهد با دیگران ارتباط برقرار کند، چطور صحبت کند، چطور سرِ صحبت را باز کند تمام ِ اینها را من در کتابِ خودم گفت که  دوستان می‌توانند و حالا عزیزانی که در اصفهان هستند از طریقِ آموزشگاهِ خودمان می‌توانند تهیه کنند و از طریقِ سایتِ احمد معین دات کام یا خودِ پیجِ خودمان دایرکت بدهند دوستان را می‌توانیم راهنمایی کنیم.   

سعید کاظمی: فیلمِ آموزشی هم در مورد یادگیری فن بیان هست؟

استاد معین: دوباره باز هم خبرِ خوب این است که در سایت ِخودِ ما هم کلی دورةِ رایگاه هست. یعنی یک دوره‌یِ رایگان هم داریم به اسمِ فنِ بیانِ و سخنوری که این را هم دقیقاً جدید ضبط شده است یعنی پارسال که محتوا بسیار به روز است و هر کسی که از آن استفاده کرده نتایجِ خوبی گرفته است.  یعنی برایِ شروع هم از کتابِ خودم و این دوره‌یِ آموزشی می‌توانند استفاده کنند. که اگر اشتباه نکنم حدودِ 120 دقیقه یا 80 دقیقه است. که می‌توانند از آن استفاده کنند.

معرفی فیلم سخنرانی پادشاه برای تقویت فن بیان:

سعید کاظمی: من خودم فیلمِ سخنرانیِ پادشاه را هم که دیدم خیلی خوشم آمد. یعنی آموزش‌هایی که آنجا می‌داد خیلی جالب بود و خیلی مفید بود که به چه شکلی آموزش می‌داد که مثلاً لکنتِ زبانَش کم شود. اطلاعی ندارم که داستان واقعی بود یا نه و خیلی فیلمِ جالبی بود و یک فیلم هم دیدم که در این فیلم آنتونی رابینز آماده می‌شد قبل از هر سخنرانی و نحوةِ آماده شدنِ آنتونی رابینز را نشان می‌داد که حتی حرکاتِ ورزشی هم انجام می‌داد. اون هم به نظرِ من خیلی مفید بود و جالب.

در تِد هم یکی دو فیلمِ آموزشیِ خیلی خوب هست در موردِ آموزِشِ سخنرانی. البته هر فیلمِ تِد هم خودَش یک آموزِشِ سخنرانی هست. در واقع می‌توان خیلی نکاتِ خوبی از آن دریافت کرد. این سؤال از طرفِ پسرم هست. سؤالِش این است.

اهمیت فن بیان در تجارت و زندگی
اهمیت فن بیان در تجارت و زندگی
آدم‌هایِ درون‌گرا و برون‌گرا چه فرقی با هم دارند و دومین سؤالِش این است که آدم‌هایی که درون‌گرا هستند مقداری در جمع انرژیِ آنها کاهش پیدا می‌کند و نمی‌توانند ارتباط برقرار کنند.چطور فن بیان خودشان را تقویت کنند؟

استاد معین: احسنت. سؤالِ خیلی مهمی است. ببینید درون‌گرایی یا برون‌گرایی تقریباً اینها شاملِ تیپ‌هایِ شخصیتی هست، تیپ‌هایِ شخصیتی‌ام. پی. کی. آر. اول این  نکته را یادآور شوم که درون‌گرایی و برون‌گرایی که حالا یک فردی اظهار می‌کند که برون‌گرا است این فرد در یک جمعی راحت می‌تواند شروع به صحبت‌کردن کند و کل مجلِس را به‌اصطلاح دستِش می‌گیرد و شروع به صحبت‌کردن و رهبری‌کردن می‌کند. اما یک سری افراد هستند درون‌گرا هستند که بعضی وقت‌ها به این دسته از افراد  منزوی و گوشه‌نشین می‌گویند که یک‌جا می‌نشینند.

این را از ذهنتان خارج کنید که اگر درون‌گرا هستید شما می‌توانید با استفاده از مهارتِ سخنوری خودتان را ارتقاء بدهید. منی که الان دارم راحت صحبت می‌کنم. دقیقاً تیپِ شخصیتیِ من این است که به‌شدت درون‌گرا هستم و خودم را ارتقاء دادم و به این شکل نبوده که چون درون‌گرا بوده‌ام بپذیرم که گوشه‌نشین باشم و نتوانم در جمع صحبت کنم. الان من به‌شدت درون‌گرا هستم و کتاب نوشتم و نزدیک به 1500 سخنرانی و دوره و سمینار برگزار کردم و در هرجایی به‌راحتی صحبت می‌کنم و خودم را ارتقاء دادم.

افراد درون گرا نباید برچسب به خودشان بچسبانند

یعنی این برچسب‌ها را نباید الکی به خودمان بچسبانیم. متأسفانه یک سری روان‌شناسان زرد هستند که به مراجع اعلام می‌کنند که درون‌گرا است و در جمع تواناییِ صحبت‌کردن ندارد و خصلتِ وجودیِ آن فرد است. ما انسانها چیزی هستیم که خدا ما را آفریده و قابلِ تغییر هستیم. ما با تمرین‌کردن هر چیزی را می‌توانیم به دست بیاوریم. به این شکل نیست که به من گفته شود که درون‌گرا هستم دیگر  باید گوشه خانه بشینم و حرف نزنم. در هر جمعی که می‌شینم هیچ حرفی نزنم چون درون‌گرا هستم. نه اینها برچسپ‌هایی هست که آدم‌ها براساسِ ناآگاهی به خودِشان می‌زنند و خودشان را رشد نمی‌دهند و به تبع رشدی هم نمی‌کنند. نه همچین چیزی وجود ندارد این که بگوییم تو درون‌گرا هستی و نمی‌توانی در جهان صحبت‌کنی. می‌تواند مهارتِ خودَش را ارتقاء دهد. این نیست که همیشه منزوی بماند.

به هیچ عنوان من قبول ندارم چون خیلی از افراد در این حداقل 8 سال آموزشی که دارم به عزیزان می‌دهم و واردِ این حوزه شدم خیلی از عزیزان درون‌گرا بودند مثلِ خودم و در جمع راحت صحبت می‌کنند و در دوره‌یِ مدرسانِ ثروت آفرین هم که دوره‌یِ تربیتِ مدرس هست افرادی بودند که درون‌گرا بودند یا حتی یک زنِ  خانه‌دار بودند یا حتی یک استادِ دانشگاه بودند و واردِ این دوره شدند به راحتی الان سمینار برگزار می‌کنند و دوره برگزار می‌کنند، کتاب نوشتند و خیلی عالی صحبت می‌کنند. چون دیدن که خودشان را می‌توانند ارتقاء دهند. این نیست که همیشه همان آدمِ قدیمی باشند. ما آدم‌ها خوبی که داریم و بزرگ‌ترین نعمتی که خدا به ما داده این است که ما می‌توانیم تغییر کنیم.

انسانها مانند فن آوری برای رشد نیاز به ارتقا دارند؟

می‌توانیم رشد پیدا کنیم. این نیست که همیشه در یک سطح بمانیم. همان‌طور که شما گوشیتان را آپدَیت می‌کنید و به روز می‌کنید یا گوشی‌تان را عوض می‌کنید ما آدم‌ها هم تغییر می‌کنیم. عوض نمی‌شویم بلکه تغییر می‌کنیم و سیستمِ عاملِ خودمان را می‌توانیم ارتقاء بدیم و سخت‌افزارِ خودمان را مثلِ کامپیوترهایی قدیمی می‌توانیم ارتقاء دهیم. یعنی اگر سی.پی.یوش پایین بود سی.پی.یوش رو عوض می‌کردیم و تغییر می‌دادیم. یعنی شکل و شمایلِش یکی بود و فقط ارتقاش می‌دادیم. حالا ما آدم‌ها می‌توانیم مهارت‌هایمان را ارتقاء دهیم و مهارت‌هایِ نرم هستند در واقع آدم‌هایی حرفه‌ای این مهارت‌هایِ نرمِ خودشان را همیشه ارتقاء می‌دهند.

مهارت‌هایِ فن بیان، مهارت‌هایِ ارتباطی، مهارن‌هایِ آدابِ معاشرت و به‌ویژه عزتِ نفس. افرادِ حرفه‌ای همیشه رویِ این چهار مهارتِ نرم کار می‌کنند. چیزی که هیچ جایی آموزِش داده نمی‌شود به ویژه دانشگاه‌ها. مگر این‌که افراد رویِ خودشان، رویِ رشدِ شخصیِ خودشان کار کنند و سرمایه‌گذاری کنند و می‌بینند که چقدر شخصیتِشان ارتقاء پیدا می‌کند. چند وقت پیش سؤالی پیش آمد این که عزیزی آمده بود و پرسیده بود من در دایرکت این‌که من حدودِ چهل ساله هستم و نتوانستم هنوز یار و مونس و همدمی برایِ خودم پیدا کنم. و اصلاً این شخصیتی که دارم در موردش صحبت می‌کنم شخصیت چی هست؟ آدمِ با شخصیت به چه شکلی هست؟ این رو داشتم عرض می‌کنم که ایشان تا الان نتوانسته با کسی ارتباط مثبت داشته باشد برایِ زندگیِ خودِش به این دلیل که عزتِ نفسِش پایین هست.

چرا رویِ رشدِ خودِمان سرمایه‌گذاری نکرده ایم؟

چرا عزتِ‌نفسِش دائماً پایین آمده و حتی پرخاشگر شده در جاهایی؟ برایِ این‌که رویِ مهارتِ ارتباطیِ خودِش و روی مهارت سخنوریِ خودِش کار نکرده. رویِ رشدِ خودِش سرمایه‌گذاری نکرده. چرا رویِ رشدِ خودِش سرمایه‌گذاری نکرده؟ یکی از دلایلِش این است که متاسفانه به دلیلِ یک سری آموزش‌هایِ ضعیفی که شاید در مدارس با دانشگاهها دیده فکر می‌کنه که آموزش‌ها همان هستند اما نه آموزش‌هایِ رشدِ شخصی؟

دقیقاً برعکس هست و می‌آید شما را بالا می‌کشد و شما را به سکوهایِ موفقیت نزدیک‌تر می‌کند و باعث می‌شه که شما اون مدالِ قهرمانی را در زندگی تویِ دستِ خودِت بگیری و ارتقاء پیدا می‌کنی. و آدمِ  با شخصیت کی هست؟ کسی است که خوب فکر می‌کند و خوب حرف می‌زند و خوب رفتار می‌کند. این که می‌داند فکرِ خوب رفتلرِ خوب و کلماتِ خوب چی چیزهایی  هستند و از اینها استفاده می‌کند و این فرد می‌شود یک فردِ با شخصیت، می‌شود یک فردِ حرفه‌ای. که بلد است کجا مدیزیتِ خشم کند، کجا بخندد و کجا نخندد، چه چیزهاییی را کجاها بگوید و چی چیزهایی را نگوید. 

آیا از دانشگاه بیرون بیائیم. لزوما ادم موفقی می شویم؟

سعید کاظمی: یک نکته‌ای که حاصلِ سال‌ها تجربیاتِ خودم هست و خیلی هم رویِ این موضوع تأکید می‌کنم این است که ما همیشه فقط بافکر و نظرِ خودمان پیش می‌رویم و آموزِش نمی‌بینیم. متأسفانه مدارس و خانواده‌ها و ساختارِ جامعه خیلی این چیزها را به ما یاد نمی‌دهند. مثلاً من خودم بعضی مواقع با خودم میگویم  خُوب رفتی دانشگاه و رشتةِ عمران هم خواندی به نظرِ خودِت چی یاد گرفتی؟ خُب یک سری کتابهایِ روتین بود درسِت هم خوب بود می‌خواندی و نمره هم می‌گرفتی و قبول هم می‌شدی. یک مهارت یادگرفتم. اما تخصصِ خاصی در این دوره من یاد نگرفتم.

خیلی وقت‌ها این مستندهایِ خارجی را که من می‌بینم مثلاً می‌بینم که همه‌اش تأکید می‌کند که کوچ گرفتم، یک منتور یا مشاور درکنارم هست و تاکید بر اهمیتِ آموزش هست. یعنی من الان برایِ تولیدِ محتوا نیاز به آموزش دیدن دارم. خیلی از دوستانی که در دوره‌هایِ بیزینِس‌کَوچ باهاشون بودیم ازشون کمک گرفتم. خیلی به من کمک کردن، نمونه فیلم گرفتم براشون فرستادم، ایراداتِ من رو گرفتن. خُوب من شروع‌کردم به آموزش دیدن. کتاب به من معرفی کردند، کتاب‌ها را مطالعه کردم، خیلی فیلم‌هایِ آموزشی برای من فرستادند تویِ اینترنت. می‌خواهم این را تأکید کنم که همه‌یِ ما باید آموزش ببینیم. در هر زمینه‌ای که نقص داریم. حالا می‌خواد ارتباطِمون با همسرِمون باشه، با خانواده، با دوستان. یک تعادلِ بالانسی.

گوش دادن موثر و ارتباط با فن بیان؟

به عنوانِ سؤالِ آخر ازتون می‌پرسم شما بیش‌تر در موردِ بیان صحبت‌کردید. در موردِ گوش دادنِ موثر هم صحبت کنید. من درست هست که بیانِ خوبی دارم، مثلاً من الان آدمِ برون‌گرایی هستم، تویِ جمع هیچ مشکلی ندارم و با من هم شوخی می‌کنم و بگو بخند دارم. ولی احساس می‌کنم یه جاهایی گوش دادنم خیلی ضعیف است. فنِ بیانم خوب هست و ارتباط خیلی خوب برقرار می‌کنم ولی گاهی اوقات خودم فکر می‌کنم طرف رو کلافه می‌کنم از زیاد صحبت‌کردن. این را البته بع عنوانِ درسِ آخر امشب توضیح بدید. انشالله یک لایوِ آموزِشِ سخنرانی هم برای شما بگیرم.     

استاد معین: خیلی ممنون و متشکر. دقیقاً به همین شکل است. آدم‌ها تویِ زندگی‌شان نیاز به مربی دارند و باید آموزِش ببینند. به‌ویژه آموزش‌هایِ رشدِ فردی، سخنرانی و فنِ بیان. این که حالا سؤالتان این بود دررابطه‌با گوش‌‍‌دادنِ مؤثر دقیقاً فردی که فن بیانِ خوبی دارد. گوش‌دادن مؤثر هم دارد. یعنی این مهارت را دارد. این یکی از مهارت‌هایِ خیلی مهمی است که ما در دوره‌هایِ آموزشیِ فن بیان و سخنوری این را به افراد آموزِش می‌دهیم که به چه شکلی اصلاً گوش ‌بدهی و بعد خوب صحبت کنید.

اگر گوش‌دادنِ مؤثر تو فعال نباشد نمی‌توانی خوب ارتباط برقرار کنی.

یکی از نکاتِ مهم و کلیدیِ مهارت‌هایِ ارتباطی و فنِ بیان حتی برایِ مدیریتِ لهجه، برایِ خوب صحبت‌کردن، خوب پاسخ‌دادن، تسلط در سخنرانی، تسلط در صحبت‌کردن و مدیریتِ ترس و اِسترِس تمامِ اینها همان خوب گوش‌دادن است که باید صبور باشیم، خوب گوش بدهیم و وسطِ صحبت‌هایِ دیگران نپریم، جواب آماده نکنیم یک‌دفعه  بپریم وسطِ حرف.

اول خوب گوش دهیم بعد که صحبتِش تمام شد. بعد حالا شروع کنیم به صحبت‌کردن که همین هم باعث ‌می‌شود. که در ارتباطات هم خیلی قوی‌تر شویم. گوش‌دادنِ مؤثر باعث می‌شود که در آدابِ معاشرت حرفه‌ای‌تر شویم، گوش‌دادن مؤثر باعث می‌شود که فنِ بیانِ خیلی قوی‌تر و بهتری داشته باشید. ولی اگر این گوش‌دادنِ مؤثر و این مهارت را هم نباشد و کم‌اهمیت بدانیم در ارتباطات ضعیف و در آدابِ معاشرت ضعیف هستیم، در فن بیان یا مدیریتِ لهجه هم ضعیف هستیم. پس این گوش‌دادن مؤثر خیلی‌خیلی مهم است در هرجایی بتوانیم به‌درستی از آن استفاده بکنیم. دقیقاً یکی از مهارت‌هایِ ضروری همین فنِ بیان و سخنوری است. حتی در ارتباطات.    

یک تجربه از اهمیت کلام و ارتباط کلامی با همسر؟

آقایِ کاظمی: من به عنوانِ جمله‌یِ آخر تجربه‌یِ خودم را بیان کنم. گفتم که من 21 سال است که ازدواج کرده‌ام. در خیلی از ارتباطات به مرور فهمیدم که یک مکالمه‌یِ صادقانه‌یِ و دوستانه‌یِ ساده و در موقعیتِ مناسب؛ مثلاً از یک دوستی دلخوری داری و فکر می‌کنی، این برداشتِ من است، بعد از این دوست می‌پرسی می‌گه نه اصلاً منظورِ من این نبود، ببخشید اگر ناراحت هم شدید و شروع می‌کند به توضیح دادن که به این دلیل و به آن دلیل.

اما یک گفتمان و یک صحبتِ و فنِ بیانِ خیلی منطقی و باآرامش؛ البته من یک چیز هم اینجا بیان کنم که وقتی می‌خواهم بای کی صحبت کنم قبلِش یک مقدار فکر می‌کنم، که آن شخص چه سؤالاتی احتمال دارد بپرسد. من هم جواب‌هایِ آرامش‌بخشش را آماده می‌کنم. چون هدفم این هست که سوءتفاهم برطرف شود. این را به‌عنوان تجربةه خودم می‌گویم و تسلطی در آموزِشِ فن بیان و اینها ندارم. الان اگر حرفی هست برایِ حسنِ ختام بفرمایید.

ارتباط خوب، زمینه ساز ایجاد اطرات ماندنی

استاد معین: می‌خواهم به‌عنوان اهمیتِ فنِ بیان در تجارت و کسب‌وکار و زندگی یک جمله‌ای را بازگو کنم. آدم‌ها وقتی به بهترینِ آدم‌ها در زندگی‌شان فکر می‎‌‌کنند زمانی که آن فرد در کنارشان نباشد دلتنگِش می‌شوند. چرا؟ چون در ذهنشان مرورِ خاطراتی می‌شود که با همدیگر بودند و خاطراتِ خوبی را با هم ساختند. خاطراتِ خوب را چگونه با هم ساختند؟ با مدلِ ارتباط و بیانی که به هم داشتند. توانستند که با هم خوب صحبت کنند و زمانی که خوب صحبت کردند.

توانستند خاطرات و حسِ حالِ خوب را در کنار هم و برایِ هم بسازند. ولی وقتی که نتوانند این ارتباط را داشته باشند خاطراتِ خوبشان تبدیل به خاطراتِ تلخ می‌شود و به‌جای این‌که احساسِ دل‌تنگی کنند احساسِ تنفر می‌کنند. پس ما با بیانِ خوب می‌توانیم یک زندگی و یک کسب‌وکار درخشان را بسازیم تا در نهایت با بیانِ خوش جاودان و ثروت‌آفرین باشیم.

اهمیتِ فن بیان در تجارت و زندگی

امیدوارم صحبت های من با استاد احمد معین در مورد اهمیتِ فن بیان در تجارت و زندگی برای شما مفید بوده باشد. شما هم اگر هر نوع تجربه در هر موضوعی در این دنیای بزرگ دارید. و علاقه مند هستید. این صحبتها را با دیگر انسانها به اشتراک بگذارید. فقط لازم است. گوشی همراه خودتان را در مقابل خودتان قرار دهید و یک ویدئو یا پادکست 30 تا 60 دقیقه ای از خودتان بگیرید و برای من ارسال کنید. یا برای یک لایو مشترک به من پیام بدهید. کلی محتوا با ارزش با اساتید و افراد دیگر هم در مورد کسب و کار اماده کردم. اینجا را کلیک کنید. تا به این مطالب با ارزش دسترسی پیدا کنید. همچنین 90 درس آموزش کسب و کار رایگان آماده کردم. که فقط روزی دهد قیقه وقت شما را میگیرد. برای استفاده از این دوره آموزشی رایگان اینجا کلیک کنید.

داستان شکست ویلا پرشین

داستان شکست استارت آپ ویلاپرشین

اگر حال و حوصله مطالعه متن ندارید. فقط لازمه برای شنیدن داستان شکست استارت آپ ویلاپرشین روی فایل صوتی ذیل کلیک کنید.

سلام و درود بر دوستان عزیز در هر جای این دنیا که هستید. سعید کاظمی هستم. می خواهم داستان شکست استارت آپ ویلاپرشین را به زبان ساده و بدون کاربرد اصطلاحات تخصصی برایتان بگویم.خیلی از ماها وقتی شکست می خوریم، فکر می کنیم دنیا به اخر رسیده است. اما فراموش می کنیم که برای راه رفتن همه ما یک تا دوسال تلاش کردیم و بارها و بارها شکست خوردیم. هر بار دستمان را به دیوار، مبل و پدر و مادرمون گرفتیم تا راه رفتن را یاد گرفتیم. با من همراه باشید تا داستان موفق نشدن استارت اپ بنام ویلا پرشین را با هم مرور کنیم.

 خیلی از اینفلوئنسرها و بلاگرها را داخل شبکه های اجتماعی یا اینترنت می بینم که کسب و کار درس میدهند یا خودشون را کوچ یا منتور معرفی می کنم. بعد می بینم طرف در طول عمرش یک کسب و کار هم راه اندازی نکرده است. یا کسب و کار موفق یا چندین کسب و کار شکست خورده هم ندارد. بعضی ها هم سنشان بقدری کم است که فکر می کنم پول تو جیبی را هم از پدرشان می گیرند. حالا سوال اساسی این است که تو چطور منتور، مشاور یا کوچ یک کسب و کار هستید. من تلاش کردم به زبان ساده و خودمانی تمام خاطرات و دلایل شکست را و دلایلی که امکان داشت این استارت اپ موفق شود را با شما عزیزان در میان بزارم. پس با من همراه باشید.

داستان شروع استارت آپ ویلاپرشین

سال 1393 بود که هر روز این فکر در ذهنم می گذشت که دنیا دارد عوض می شود. همه کسب و کارها دارد به سمت اینترنت می رود و این جمله که هرکس نتواند از اینترنت پول دربیارد از دنیای کسب و کار عقب می افتد دائم در سرم تکرار می شد. با خودم گفتم من که اصلا از اینترنت سررشته ندارم و از طرفی یک عمر کارمندی کردم و تخصص خاصی جز یک مشت کاغذ بازی اداری بلد نیستم. البته بماند که خیلی کسب و کارهای کوچک راه اندازی کرده بودم با دوستم جرثقیل خریدیم با بابام پیمانکاری شریک بودم. اما سالها بود یک علاقه شخصی دائم تو زندگیم داشتم و اون گردشگری بود. (من اگر تمام عمرم را هم در سفر باشم خسته نمی شوم و از یکجا ماندن واقعا متنفر هستم)

  با یکی از دوستان قدیمی خودم صحبت کردم و ایده را با اون درمیان گذاشتم. خیلی خوشش آمد و استقبال کرد. اما همون اول گفت من خیلی ایده دارم اما اگر تو نباشی هیچ ایده ای را از بالقوه به بالفعل در نمیارم.به‌هرحال بعد کلی بررسی به این نتیجه رسیدم که یک سایت اجاره روزانه ویلا و آپارتمان راه‌اندازی کنیم. یک چیزی شبیه ایربی اندبی. آن زمان خیلی در ایران رسم نبود و حتی در دنیا تازه داشت متداول می‌شد. که مردم از طریق اینترنت بتوانند اجاره شبانه آپارتمان یا ویلا را انجام دهند. چند ماه کلی از سایت‌‌هایی مطرح دنیا را بررسی کردم و به قولی مستندسازی کردم. بعد مشورت با چند تا طراح سایت با یک شرکت طراحی سایت در شهر خودمان یک قرارداد برای راه‌اندازی سایت بستم.

شروع کار ویلاپرشین

 با بودجه 50 میلیون‌تومانی برای شش ماه کار را شروع کردیم (حدوداً دی‌ماه سال 93) کار به‌مرور پیشرفت و بیعانه‌ای به طراحان سایت دادیم. کار شروع شد جلسات هفتگی در دفتر شرکت طراحی می‌رفتم و کار آرام‌آرام پیش می‌رفت. تصمیم گرفتیم از اردیبهشت 94 که سایت بالا آمد کارهای مقدماتی را آغاز کنیم. چند تا جوان را برای همکاری انتخاب کردم یک دفتر اجاره و تجهیز کردم. این کارها حدود خرداد 1394 به نتیجه رسید. در مسیر راه‌اندازی نیاز به دریافت نماد اعتماد الکترونیک پیدا شد و از طرفی ما در یک شهر کوچک بودیم که خود این شهر حتی صد تا توریست هم در سال ندارد.

برای همین ایده را با یک دوستی در قشم که آژانس گردشگری داشت مطرح کردیم و او هم خیلی استقبال کرد؛ بنابراین در قالب یک قرارداد با یک تیم سه‌نفره کار را شروع کردیم. قرار شد تمام شرکا هر ماه مبلغ مشخصی را به‌عنوان آورده به مجموعه تزریق کنند و من کارهای سایت را مدیریت کنم و آنها هم در جمع‌آوری دیتا افرادی که اجاره ویلا، آپارتمان و کلبه روستائی دارند، همکاری کنند.

راه اندازی و شروع جذب مشتری

 تا اواخر تابستان شروع به ارتباط ‌گیری با کلی از مالکین واحدهای اجاره ای در شهرهای مختلف ایران کردیم. این اطلاعات شامل مشخصات ملک و عکسهای واقعی و قیمت یک شب اجاره بود. حجم زیادی از اطلاعات جمع آوری گردید.کلی برای بهبود سایت هزینه کردم. هر روز یک فکر جدید تو سایت های خارجی میدیدم و تلاش می‌کردیم سریع اون ایده را تو سایت عملی کنیم. شش ماه بود سایت راه اندازی شده بود که تازه با مفهوم سئو آشنا شدم.

تازه فهمیدم باید سایت سئو بشود؟

خدایا طراح سایت گفت برای بیشتر دیده‌شدن باید سایت را سئو کنید. (نخندید) گفتم چی سئو دیگه چی است . (همه کارهای مرتبط با اینترنت را ذره ذره و با کلی هزینه یاد گرفتم) بعد کلی وقت‌ گذاشتن و نشستن برای یادگیری اصول اولیه مرتبط با سایت داری، تازه باید با مفهوم سئو آشنا می می‌شدم شاید بعضی ها ندانند سئو چیست؟ همه اقداماتی که ما برای بهتر دیده شدن در موتورهای جستجو انجام می‌دهید.

اصطلاحاً سئو می‌گویند واقعیت ان سال‌ها فکر می‌کردم. همین که سایت بزنید از چند هفته بعد همه مشتریان پیدایتان می‌کنند . (البته هنوز هم بعضی دوستان که به من برای طراحی سایت مراجعه می‌کنند همین اعتقاد را دارند. فکر می‌کنند یک سایت مثلاً املاک بزنند از هفته بعد مشتری می‌ریزند رو سرشان)اما واقعیت در سال 2021 وقتی شما سایت بزنید تا یک سال گوگل فقط شما را در حال بازی با ماسه‌ها تصور می‌کند و خیلی جدی نمی‌گیرد. چون می‌دانند 85 درصد وب‌سایت‌ها بعد یک سال جمع می‌کنند. خوب گوگل اصلاً دلش نمی‌خواهد یک سایت تازه‌کار را به مشتریانش که همه مردم روی زمین هستند معرفی کند.

مشکلات شروع شد؟

اواخر تابستان 94 بود که آرام‌آرام تماس مشتریان هم شروع شد. هفته‌ای دو سه‌نفری زنگ می‌زدند و کارها داشت خوب پیش می‌رفت. تا اینکه یک شب تو آبان‌ماه بود که از پلیس اماکن محمودآباد تماس گرفتند. داستان از این‌ قرار بود که چند روز قبل یک نفری کلبه جنگلی خودش را داخل سایت ما برای اجاره گذاشته بود و یک خانم با همکاران ما تماس گرفته بود و این کلبه را اجاره کرده بود. اما مشتری بعد از اینکه وارد کلبه جنگلی شده بود. در انتها محوطه با چهار جوان که از اتاقکی در انتها باغ بودند مواجه شده بود که در حال مصرف مواد مخدر بودند.

مشتری کلی ترسیده بود. فوری با همکاران ما تماس گرفته بود و ما هم با مالک صحبت کردیم. اما مالک بدون توجه به اهمیت موضوع،گفت دوست ندارند سریع کلبه را ترک کنند. حالا ساعت ده شب هست. من مجبور شدم با یک مالک دیگر که همان نزدیکی بود تماس گرفتم و این بنده خدا هم زحمت کشید و مسافران من را به یک ویلا دیگر منتقل کرد. ما معمولاً یک شب اجاره را به‌عنوان بیعانه اخذ می‌کردیم و نصف مبلغ را برای مجموعه برداشت می‌کردیم و نصف دیگر را به مالک می‌دادیم. پرداخت مابقی هزینه هم در محل بود. مالک هزینه را برگشت نداد و من مجبور شدم کل هزینه را به مشتری عودت بدهم.

داستان ویلاپرشین در سال 94 ادامه دارد.

تو ماه‌های پائیز و زمستان 94 شاید در مجموع بیست مورد اجاره تو قشم، کیش و چابهار اکی شد. که درآمدش کفاف حقوق یک نفر نیرو را هم نمی‌داد. از طرفی یکی از شرکا بعد چند ماه از پرداخت حق شراکت پشیمان شد و گفت دیگر نیستم و شریک دیگرم هم شش ماه پرداخت کرد و گفت ندارم. حالا من مانده بودم و یک مجموعه که بعد یکسال کار باید تنهائی سرپا نگهش می‌داشتم.

یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات من این بود با کسانی شریک شدم که اصلاً در کار نه‌تنها هیچ کمکی به من نکردند که وسط کار از پرداخت هزینه‌های خودشان هم سرباز زدند و از همه مهم‌تر از این‌همه فشار کاری که روی من بود اطلاعی نداشتند. چون هر دو نفر در شهرهای دیگر زندگی می‌کردند. من همیشه از طرف‌داران مشارکت هستم اما دقت کنید با کسانی مشارکت کنید که تو دل کار باشند و با تمام سختی‌ها و مشکلات کار آشنا باشند. به هر سختی بود کار به نوروز 1395 رسید. از یک ماه مانده بود به نوروز تعداد تماس‌ها زیاد شد و نزدیک 30 نفر برای تعطیلات نوروز از طریق اینترنت ما را پیدا کرده بودند و می‌خواستند.

نوروز وحشتناک ویلاپرشین در سال 1395؟

که برای تعطیلات نوروز با آرامش یکجا را اجاره کنند. مسافرین از حدود 25 اسفند آرام‌آرام در محل‌های اقامت مستقر شدند و حجم بالای مشکلات شروع شد. یک مالک عکس‌هایی که گذاشته بود با واقعیت نمی‌خواند. یکی تو اهواز سرویس بهداشتی‌اش بند آمده بود و روز سال تحویل چند ساعت وقت ما را گرفت. تا مالک را راضی کنیم، یک نفر را ببرد. تا سرویس بهداشتی را تمیز کند. یک مشتری تو چابهار از اینکه شیشه توالت شکسته و در خواست اصلاح شیشه را داشت شکایت می‌کرد.

 یک خدا بی‌خبری تو کیش پول بیعانه را گرفته بود، مشتری رسیده بود، کیش جواب تلفن را نمی‌داد. با اینکه خودش هم سایت داشت، دفتر سایت داشت، اما نتوانستیم پیدایش کنیم. مجبور شدیم با کمک یک دوست دیگر یک آپارتمان جایگزین پیدا کنیم. پول بیعانه هم از جیبمان پرداخت کنیم. یک آقایی رفته بود. تهران قبل از سفر اعلام کرده بود. یک واحد طبقه همکف می‌خواهم چون مادرش روی ویلچر هستند مالک گفته بود واحد طبقه همکف هست اما وقتی مشتری رفت واحد نه تا پله می‌خورد و مادرش را نمی‌توانست با ویلچر از پله بالا ببرد.

نوروزی جهمنی ویلاپرشین همچنان ادامه داشت؟

 ساعت‌های حدود 10 شب با من تماس گرفت بی‌نهایت ناراحت یک واحد که آسانسور هم ندارد و 9 تا پله هم می‌خورد به من گفت من چطوری مادرم را ببرم. با مالک تماس گرفتم گفت توی جاده مشهد هستم و دارم میرم مسافرت و نمی‌توانم کاری برایشان انجام بدم، هرچقدر دلیل، خواهش که مادرشان روی ویلچر هستند و نمی‌تواند، گفت مشکل خودشان است. پول را برگشت نمی‌دهم اگر واحد را نمی‌خواهند می‌توانند بروند. به‌زحمت توانستم یک واحد دیگر را برایشان هماهنگ کنم. یک نفر برای 7 شب در تهران یکجا را اجاره کرده بود. مسافر رفته بود در مجتمع که آدرسش را داده بودند و عکس‌هایش بود به‌حساب آن مالک آمده بود کل هزینه 7 شب را گرفته بود و مسافر گفته بود من برم بالا نظافت را انجام بدم و برمی‌گردم.

کلاهبرداری در اجاره روزانه در تهران؟

 شما یک نیم ساعت همین‌جا بمانید تا من بیام و واحد را تحویل شما بدهم. یک ساعت دو ساعت هر چه صبر کردیم خبری نشد مشتری هم همه زنگ می‌زد که چه شد ما اینجا ایستادیم، مجبور شدم برای 7 شب هتل اجاره کنم. بعدها فهمیدم که این فردی که خانه‌ها را اجاره می‌داد با اسامی مختلف عکس‌های تقلبی کلی خانه را در سایتها، پیچ اینستاگرام و کانال تلگرام گذاشته بود. روش کلاهبرداری این بنده خدا هم به همین منوال بود. بعدها باهاش تماس گرفتم و متأسفانه جز فحاشی چیزی برای من نداشت.سرتان را درد نیارم.شرایط طوری شده بود که هر بار تلفن دفتر زنگ می خورد چهارستون بدنم می لرزید. باز چه کسی شاکی است. به هر مصیبتی بود نوروز گذشت. البته بیشتر مشکلات ما در شمال بود.

جنوب کمترین مشکل را داشتیم؟

به جز یک مورد در کیش ما از قشم، چابهار و شهرهای مرکزی جنوبی کشور خیلی مشکل خاصی گزارش نشد. تهران با یک خواهر و برادر کار می‌کردم که حدود 25 تا واحد اجاره روزانه داشتند و خدا خیرشان بدهد هر موقع مشتری می‌فرستادم.مشتری‌ها واقعاً راضی بودند. نوروز 95 که تمام شد کار آرام‌آرام پیچ‌خورد. تلاش کردیم مشکلات را حل کنیم. 3 نفر نیروی ثابت داشتم 2 تا نیرو فریلنسر داشتم. هزینه هام سنگین شده بود، برای من که کارمند بودم و درآمد آن‌چنانی نداشتم. به درامد این کار امید بسته بودم و این پروژه هم یک پروژه دیربازده بود. با این حال هم خسته نشدم.باز هم تا انتها تابستان صبر کردم.

بیزینس کوچ وارد کسب و کار من شد؟

با یکی از دوستانی که مالک سایت لرن فایلز بود. مشورت کردم. و آن شخص به من یک بیزینس کوچ یا مشاور سئو حرفه ای بنام آقای فرشید رمضانی را معرفی کرد. اما مشاوری که برای موضوع سئو با ایشان قرارداد بسته بودم. با بررسی مجموع جوانب گفت وقتش رسیده، فیل سفید خودت را بکشید. کلی حمله هکری روی سایت داشتم. دیگر واقعاً شبها خواب نداشتم مشکلات روحی، مالی، انسانی خیلی فشار زیادی داشت به من وارد می‌کرد.

شکست استارت اپ ویلاپرشین؟

در نهایت آبان  1395 بعد دوساله شبانه‌روزی و کلی ضرر مالی و از همه مهم‌تر آسیب روحی، کار را جمع کردم. اون شب‌ها فقط دلم می‌خواست یکجا بنشینم زارزار گریه کنم. مشکلات مالی به کنار دوساله زحمت شبانه‌روزی به هدررفته بود. تمام طول خیابان بزرگ شهرمان را ساعت‌ها تنهائی رفتم و به دوسال کار سخت و طاقت فرسا فکر می‌کردم. البته امروز می‌دانم که هر شکست را باید به چشم یک تجربه نگاه کرد نه شکست.

کارآفرین خسته نمی شود و مجدد شروع کردم؟

یک سالی گذشت و دوباره یک دفتر برداشتم نشستم تمام دلایل شکست این پروژه را نوشتم، تمام دلایلی که امکان داشت این پروژه موفق شود را نوشتم شروع کردم به ساعت‌ها آموزش دیدن. دوباره‌کار بر روی یک سایت فروشگاهی بنام دکونزو و سایت تجربه محور سعید کاظمی نمودم. مجدد شروع کردم و تا امروز با درس گرفتن از تجربیات این شکست، این دو ایده را پیش می‌برم و شکر خدا راضی هستم. اگر علاقه مند هستید. کلی تجربیات کسب و کار یاد بگیرید. اینجا کلیک کنید. امیدوارم داستان شکست استارت آپ ویلاپرشین برای شما جذاب بوده باشد. در فایل بعدی با من همراه باشید تا در مورد دلایل با جزئیات بیشتری بحث کنیم که چرا این کسب‌وکار شکست خورد. اگر شما هم تجربیات با ارزش از موفقیت یا شکست دارید. برای من ارسال کنید. تا به نام خود شما در سایت سعید کاظمی بارگزاری کنم.

تکنیک های فروش

تفاوت بازاریابی ویزیتوری فروشندگی

برای تماشای کامل این مصاحبه از طریق فایل زیر اقدام بفرمائید.

برای شنیدن فایل صوتی این مصاحبه لطفا از طریق لینک ذیل اقدام نمائید.

سعید کاظمی: خودتون رو کامل معرفی کنید. در خدمتتون هستم.  داستانِ زندگیتون رو اول برای ما بگویید. البته من و آقایِ محمدی بزرگ شده‌یِ یک منطقه هستیم و برای من افتخاری بود آشنایی با ایشان.

استاد محمدی: سلامت باشید. من غلام‌علیِ محمدی، 25 سالمه ، متولدِ 24/4/1357.

 سعید کاظمی: اول سه ‌تا مفهومِ بازاریابی، فروش و ویزیتوری راتعریف کنید؟

شاید افرادی  سال‌ها دارند کار می‌کنند ولی هنوز تفاوتِ بازاریابی رو از ویزیتوری تشخیص نم یدهند یا مثلاً نمی‌دانند  فروش خودِش یک هنره. و یک تخصصِ و اصلاً کسب و کاری که فروش نداره به معنایِ واقعی اون دیگه کسب و کار حساب نمی‌شه.

استاد محمدی: بله

 سعید کاظمی: فروش اولین عاملِ موفقیت کسب و کار هستِش؟

کسب و کار اگه به سود نرسد و به فروش ختم نشود عملاً شکست می‌خوره. بذارید من اول داستانِ شما رو بشنوم چون من داستانِ هر آدم خیلی جذابه. هر انسان یک تجربه‌یِ شخصی داره و داستانِ خیلی از آدم‌ها می‌تونه مفید باشه. برایِ آدم‌هایی که الان شاید تویِ شهرستانِ ناامیدِ و میگه من نمی‌تونم، شهر کوچیکه، کسب وکار نمیشه. تازه زمانی که من و شما شروع کردیم اصلاً دنیایِ دیجیتال نبود. هفت هشت‌سالِ پیش. 

استاد محمدی: دقیقاً. من خوب  از بچگی کسب وکار رو زیاد دوست داشتیم. می‌رفتیم کار می‌کردیم. چرا؟ چون من پدرم وقتی بازنشست شد رفت یک مغازه گرفت و چندتا کار انجام داد. یکی از این کارهایی که انجام داد رفت مغازه‌یِ میوه‌فروشی گرفت. چند وقتی میوه‌فروش بود. بعد خوب  من رفتم کنار دستیش شروع کردم به کار کردن و از همون‌جا کم کم با مفاهیمِ کسب و کار آشنا شدیم و هم‌زمان برادرام برایِ خودشون مغازه داشتن و خرید و فروشِ لوازمِ آرایشی و بهداشتی و اینا که برمی‌گرده به دهه‌یِ 60. که تازه زمانِ اوایلِ انقلاب و اوایلِ جنگ بود. خوب  خیلی کمبودها زیاد بود و مردم در مضیقه بودن.

به هر صورت ما از اون موقع شروع کردیم به کسب و کار و با مفاهیمِ کسب و کار آشنا شدیم. بالاخره کنار دستِ عزیزانمون که بودیم اینها رو یاد گرفتیم. و از اون موقع به بعد هم تابستونا من همیشه می‌رفتم کار می‌کردم برایِ خودم. یعنی از همون بچگی تابستونا برایِ خودم کار می‌کردم و درآمدزایی داشتم برایِ خودم و خوب  این حسِ خیلی خوبی می‌داد. و از همون موقع به من این الهام شد که من یک فروشنده باشم و از این طریق زندگیم رو بچرخونم. و تا این‌که رسید به بعد از تحصیلات که سالِ 72 بود که ما واردِ بازارِ کار شدیم و به شکلِ رسمی و در واقع از یک جایی شروع کردیم و کنارِ برادرهام شروع کردم و کسب و کار رو یاد گرفتیم.

کم‌کم واردِ بازارِ کار شدیم و خودمون واردکننده بودیم، وارد کننده‌هایِ موادِ غذایی بودیم و بعد از چند سال هم  رفتیم صنفمون عوض شد رفتیم سراغ کار ادکلن، لوازم آرایشی و از این جور کارها. یعنی دقیقاً از سالِ80 به بعد دیگه تویِ این صنف دارم کار می‌کنم و سرگذشتِ ما اینه. به قولِ شما اون موقع نه تلگرام بود، نه اینستاگرام بود. و همه‌ش کارِ یدی بود به قولِ گفتنی. ولی خوب  کارِ کسب و کار رو شروع کردیم و از همون شهرستان هم شروع کردیم. خوب  کم‌کم پله‌ها رو طی کردیم اومدیم بالاتر و دیدیم حالا اون شهرستان کسب و کارِ من نمی‌شه و یا خیلی من دوست ندارم و خودم رو رسوندم به سمتِ تهران.

ولی خوب  برادرایِ من هستن هنوز شهرستان کار می‌کنن و خوب هم هست و هیچ مسئله‌یِ خاصی هم نیست. و این یک باورِ ذهنیِ که من حتماً باید تویِ یک شهرِ بزرگ باشم که بتونم کسب و کار انجام بدم. ما تویِ دوره‌یِ یکی از دوستانمون بود که ایشان بچه‌یِ یکی از محلاتِ شیراز بود؛ حالا نمی‌دونم کدوم یک از روستاها و یا شهرهاش، بعد یه روز اومد به من گفتِش که علی آقا من شهرستانیم و اونجا مثلاً کسب و کارِمون خوب نیست و اینا. گفتم اتفاقاً داری اشتباه می‌کنی. چون شهری که شما هستید فقط تو هستی. رقیبی نداری. کسی دیگه نیست. و به راحتی می‌تونی اونجا کار انجام بدی و خدمت کنی به مشتریات. گفت آره راست گفتی.

بعد از چندسال من بازم این دوستم رو دیدم. گفت همون حرفِ تو رو من گوش کردم و شروع کردم به کسب و کارم و الان تویِ شهرِ خودم که هستم موفق هستم و خودمم و کسی دیگه نیست و همین که خودم هستم خوب  به اصطلاح کاری که می‌خواد انجام بده برایِ مشتریاش و اونایی که هستن انجام میده و خیلی هم خوب و راضی هستِش. حالا این به صورتِ خیلی خلاصه. و کسب و کارهایِ زیادی ما انجام دادیم. تهران هم که اومدم تویِ شرکتِ یونیور بودیم. اولین فروشنده‌یِ شرکتِ یونیور بودیم و کسب و کار از اونجا شروع کردیم با شامپوهایِ گلکَید، خمیردندون‌هایِ کول گیت و از این جور چیزا بود.

یک مدتی هم تویِ شرکتِ آدیداس بودم یکی دوسال. همه‌کاره‌یِ آدیداس بودیم و بعد کشیده شدیم به سمتِ شرکتی که الان جزءِ سه تا شرکتِ برترِ ایران تویِ زمینه‌یِ لوازم آرایشی و ادکلن و اینا هست که مشغول به کاریم و داریم کار انجام می‌دهیم.   

 سعید کاظمی: بیاین با مفاهیم شروع کنیم. الان شما بخواید به زبانِ ساده نه خیلی علمی و کتابی بازاریابی رو تعریف کنید؟ مثلاً فرض کنید من یک جوانی هستم که هیچ اطلاعاتی ندارم و می‌خوام شروع کنم و یک کسب و کار رو راه بندازم. اصلا مفهومِ بازاریابی چیه به نظرِ شما؟

استاد محمدی: بازاریابی یعنی این‌که ما ببینیم مشتری چی می‌خواد. بریم دنبالِ خواسته‌هایِ مشتری. یک تحقیق و یک تفحصی بکنیم ببینیم مشتری چی می‌خواد این می‌شه بازاریابی. بازاریابی یعنی مدیریتِ روابط. یعنی رابطه‌ای که من با مشتری ایجاد می‌کنم یک جور بازاریابی هستِش. و در کنارِ این روابطِ که ایجاد می‌شود بعد اون مشتری از من خرید می‌کنه. اگر رابطه‌یِ من با مشتری خوب باشه خوب  اون جنس‌هایی که دارم میارم از من خوب خرید می‌کنه. این مدیریتِ روابط میشه بازاریابی. یه جورایی مشتری رو با خودم درگیر کردن. با  فعالیتِ خودم درگیر کردن. با جنسِ خودم درگیر کردن. حالا جنس می‌خواد باشه یا خدمت می‌خواد باشه. فرقی نمی‌کنه. وقتی من مشتری رو با این حال درگیر بکنم در واقع دارم بازاریابی می‌کنم. مشتری سمتِ خودِ من میاد و جایِ دیگه‌ای نمیره. بازاریاب میره می‌گرده می‌بینه واقعاً مشتری چی نیاز داره؟

و بعد همون رو یا خودِش تولید می‌کنه یا در جایِ دیگه که تولید شده تهیه می‌کنه و یا میره اون جنس رو چی؟ وارد می‌کنه. این می‌شه در واقع کارِ خیلی ساده کارِ یک بازاریاب. و در واقع مفهومِش میشه جذبِ مشتری. خیلی خیلی ساده بخوایم حساب بکنیم میشه جذبِ مشتری به سمتِ خودم و محصول و خدماتی که دارم ارائه  میدم. این میشه بازاریابی. حالا بازاریابی کردیم، جنس تهیه کردیم، حالا اون خدماتی که داریم خوب . حالا چه‌جوری باید بفروشیم. این تهیه شد حالا می‌رسه به قسمتِ بعدِش که قسمتِ فروشِش. قسمتِ فروش می‌رسه به کارِ ویزیتور. ویزیتور کارِ خیلی مهمی داره انجام میده اما متاسفانه من فکر می‌کنم شاید یه مقدار اِسمِش بد در رفته تویِ جامعه. طرف می‌گه مثلاً چیکار می‌کنه ویزیتور و فکر می‌کنه شغلِ خیلی سطحِ پایینی هستِش. در واقع اگر ویزیتور نباشه کی می‌خواد محصولِ من رو به مشتری معرفی کنه؟

کی می‌خواد محصول یا خدماتِ شما رو به مشتری معرفی کنه؟ نمی‌تونید که درِ یکی یکی مغازه‌ها یا شرکت‌ها یا هرجایِ دیگه می‌خواین بریم، شهرستان می‌خوایم بریم. این کار کارِ ویزیتور هستِشو زیر مجموعه حالا یک مدیریتِ فروشی هست یا هر چیزی هست اون ویزیتور میاد اینجاش رو به فروشگاه‌ها، به شرکت‌ها و به همه‌یِ کسایی که ممکنِ اون جنس یا محصولِ من رو نیاز داشته باشند معرفی می‌کنه و وقتی معرفی کرد می‌گه آقا این جنس شرایطِشِ و این چیزیه که جامعه الان بهش نیاز داره و خدماتِ ما اینه ، شرایطِ ما اینه، پشتیبانی مون اینه، برات توضیح میده. کار کارِ کیه؟ این کار کارِ ویزیتور هستِش. و اگه ویزیتور نباشه در واقع فروشی صورت نمی‌گیره.

 سعید کاظمی: من یک تعریفی تویِ ذهنِ خودم از بازاریابی دارم. من بازاریابی رو این‌جوری تعریف می‌کنم شما ایراداتِش رو بگویید؟

بازاریابی شناساییِ مشتریانی هستِش که به خدمتِ یا محصولِ ما نیاز دارند یا خودِشون حتی نمی‌دانند  که به این خدمت یا محصول نیازدارند و ما باید صدامون رو به‌وسیله‌یِ هر ابزاری مثلاً ابزارهایِ دیجیتال که نوین هستِش و روش‌هایِ سنتی حالا هر روشی حتی اگه تبلیغاتِ بنری هستِش، تبلیغاتِ بیلبردی هستِش یا تلویزیونی به هر طریقی بتونیم صدامون رو به گوشِ مشتری برسونیم؟ و کلاً با بحثِ فروش؛ و فکر کنم فروش خودش یکی از زیرمجموعه‌هایِ بازاریابی هستِش درسته؟

استاد محمدی: تعریفِتون درسته بله. وقتی من بتوانم خودم رو به مشتری بشناسونم اول باید نیازِ مشتری رو درک بکنم پیدا بکنم و وقتی من این رو درک کردم میام همون خدمت و همون محصول رو به نسبتِ اون چیزی که من دوست دارم؛ مثلاً من تویِ حیطه‌یِ آرایشی هستم محیطِ آرایشی بسیار تنوعِش زیاده. خیلی خیلی زیاد. من دو سه قسمتِش رو دستم گرفتم. اصلاً میگم آقا من فروشنده‌یِ ادکلن هستم. من فروشنده‌یِ لوازمِ آرایشی هستم. مختصر. این لوازم آرایشی خیلی زیاده. از رژلب و ریمل و کرم‌پودر و اینا بگیریم تا حالا شامپو و کراتین و اونا دیگه می‌خوره یک خورده تخصصی‌تر میشود. مثلِ محصولاتِ ناخن می‌شوند.

تخصصی، محصولاتِ گریم هستِش که میشه تخصصی. هر کسی کارِ خودش رو انجام میده. من اینا رو بیام شناسایی بکنم نسبت به کسب و کارِ خودم و همون‌ها رو عرضه کردن این میشه در واقع چی؟ بازاریابی. الان یک کسی  تویِ حیطه‌یِ لوازم یدکی هستِش، کسی تویِ حیطه‌یِ موادِ غذایی هستِش. خوب  اگه خاطرتون هست که حتماً هم هست در زمانِ قدیم ما فقط یه دونه پنیر داشتیم یا یک مدل پنیر داشتیم. حُب بازاریابی میشه و میگیم مردم نیاز دارند به تنوع. ما تنوع طلب هستیم. چیزهایِ زیادی رو دوست داریم و الان مثلاً تویِ اینا اگر حساب بکنیم 10 سالِ پیش من از یکی از دوستام که وارد کننده‌یِ رنگِ مو بود. گفت علی فکر می‌کنی چند مدل رنگ مو ما تویِ ایران داریم. گفتم نمی‌دونم شاید ده بیست‌تا. همون چیزایی که من دیده بودم. گفت بالایِ دویست و پنجاه مدل رنگِ مو ما داریم.   

 سعید کاظمی: رنگ مو یا مدل؟

استاد محمدی: برند. رنگِ مو فقط. این چیه؟ این بازاریابی شده که آقا تویِ ایران مردم دوست دارند موهاشون رو رنگ کنن. من رفتم رنگ آوردم، شما رفتید رنگ آوردید و یکی دیگه هم رفت رنگ آورد و همه هم دارند می‌فروشن. این‌قدر بازارِش وسیعِ. الان من مثالِ خیلی ساده زدم گفتم پنیر. الان تویِ سوپرمارکت‌ها می‌روی بالایِ شاید پونزده  بیست سی مدل پنیر گذاشتن. حالا تو اینجا ما پونزده بیست مدل اما درکل شاید ما بالایِ صدو پنجاه مدل پنیر داریم. روغن مثلاً چقدر زیاده یه چیزهایِ دیگه به همین ترتیب. خوب  اینا رفته بازاریابی شده. دیدن مردم به اینها نیاز دارند. اصلاً هم چیزِ بدی نیست. که آقا مثلاً میگی خوب  هر چقدر ما کیفیتمون رو ببریم بالاتر اونوقت فروشِ بیش‌تری هم خواهیم داشت دیگه و مردم میان سراغِّمون. این میشه بازاریابی.

 سعید کاظمی: حالا تعریفِ فروش رو میگویم. چیزی که من همیشه به همکارانم می‌گویم و به دوستایی که حالا بهشون تدریس می‌کنم می‌گم ویترینِ شما بخشی از فروشِ شما هستِش. با پوشیدنِ شما بخشی از فروشِتونه. سؤال پرسیدنِ شما بخشی از فروشِتون است.

 سعید کاظمی: اینی که مشتری واردِ مجموعه‌یِ کاریتون میشه جواب میدهید، سرتون تویِ موبایل نیست، حواسِتون تویِ شبکه‌هایِ اجتماعی نیست میشه بخشی از فروش. نوعِ کلامی که استفاده می‌کنید، زمانی که می‌دید به مشتری خیلی مفاهیم هستیش. به نظرِ من واقعاً فروش خیلی گسترده‌س. یعنی خیلی از جوون‌ها رو من می‌بینم تویِ شهرستان و یا اینایی که آنلاین به من مراجعه می‌کنن و تدریس می‌کنم بهشون می‌گن فروش یک احساسِ. بذارید یک مثال براتون بزنم. ساعتِ یازده و چهل و پنج و اینا بود می‌خواستم دیگه لپ‌تاپ مو خاموش کنم دیدم که رویِ سایتم یک سؤال خورد و آنلاین یه نفر یه سؤالی پرسید. بعد گفت آقا مدلِ فلان و فلان لپ‌تاب موجود دارید؟ گفتم که آره موجود دارم. بعد شروع کردیم با هم صحبت کردن. یه موقع من دیدم یک و بیست دقیقه‌ای و یک و نیمِ شب شد.

بعد گفتم که دیگه باید برم استراحت کنم. چون یازده و نیم و شب گذشته و تعطیل بود و گفتم آقا اگه اجازه بدید من برم دیگه استراحت کنم و صبح در خدمتِت باشم. گفت دیگه دو ساعت شد ببخشید شما. گفتم نه ایرادی نداره خواهش می‌کنم. من رفتم مسواک بزنم برگشتم دیدم 86 میلیون خرید زد. دو دستگاه برداشت 86 میلیون. بعد خوب  اون فروشِ اینترنتی خیلی به آدم انرژی میده. اصلاً ماورای فروشِ فیزیکی است. بعد با خودم گفتم من اگه این وقت رو برایِ این نمیگ‌ذاشتم و این حسِ اعتماد رو براش ایجاد نمی‌کردم اون تویِ یک و نیم نصفِ شب؛ خوب  اون پایین‌ترین لِوِلِ فروشِ تویِ اون وقتِ از شب هست،  اون رو به دست نمی‌آوردم .

سریع دیدم شریکم هم بیداره بهم پیام میداد که ایمیل برام اومده اوکی هستِش؟ گفتم بله من دارم دو ساعته  روش کار می‌کنم. یعنی فروش خیلی موضوعِ پیچیده‌ای هستیش و حالا من سؤال برایِ فروش خیلی دارم و اینا سؤالاتی هستِش که تویِ ذهنِ من ایجاد شده. حالا الان رویِ ویزیتور یکم صحبت کنم. من یکی از کوچ هایِ خودم آقایِ فرشیدِ رمضانی خیلی رویِ ویزیتور تأکید می‌کنه. می‌گه انتخابِ ویزیتور حالا ما چون تجربه داریم؛ چون من الان اینجا معمولاً تویِ شهرستان با ویزیتور کار نمی‌کنیم، انتخابِ ویزیتور چقدر مهمه، اون آدم چون میرود خدماتِ شما رو می‌بینه، چون میره خدماتِ شما رو ارائه میدهد می‌گفت من ویزیتور داشتم که رفته کلی پول از مردم گرفته به حسابِ شخصیِ خودِش ریخته و هی می‌گفت انتخابِ ویزیتور فکر نکن به این آسونیه و خودِ اینکه این ویزیتور توانمندیِ بازاریابی و فروش رو داشته باشه باز خیلی مهمه.

در موردِ ویزیتور یکم توضیح بدید. حالا فروش من خیلی سؤال دارم که دونه دونه ازتون می‌پرسم.استاد محمدی: خوب  یکی از کارهایی که ویزیتور انجام میده در واقع همون فروش رو داره انجام میده برایِ شرکتِ من و یا هر شرکته دیگه داره اون ویزیتور این کار و انجام میده و اون خدمات رو ارائه میده. این ویزیتور به قولِ شما اگه درست برخورد نکنه خوب  فروشی نخواهد داشت. من رفتم اصلاً تویِ فروشگاهی دیدم ویزیتور اومده داره التماس می‌کنه. پیشِ خودم دارم می‌گویم که این چه‌کاری است تو داری انجام میدی. چرا التماس می‌کنی؟ فروش زورکی نمیشه که. شما باید اون اصولِش رو یاد بگیری وقتی که آموزش می‌بینین. من پسرِ خواهرم تویِ یکی از فروشگاه‌هایِ تویِ اتریش و اینجا هم که بود یکی از فروشنده‌هایِ خیلی خوب بود. هفتِ صبح می‌رفت سرِ کارِش و مرتب و منظم می‌رفت و برمی‌گشت. بهش گفتم اونجا چه‌جوریه؟

گفت دایی ما هر روز نیم‌ساعت آموزش داریم. الان شده مثلاً سرپرستِ اون فروشگاه. در عرضِ چندسال الان اونقدر خوب برخورد کرده، خوب کار کرده و قبلاً هم خوب کارمی‌کرد. اون ویزیتورِ باید آموزش ببینه. شرکت‌ها میرَن دنبالِ ویزیتور می‌گردن ولی فکری به حالِ آموزشش نمی‌کنن. می گویند آقا این جنس و این لیستِ قیمت، این کتاب و این فلان برو بفروش.  و اون میره می‌چرخه و یک برگه می‌گیره دستِش و در هر داروخانه و فروشگاهی می‌رسد می‌گه آقا من اون روزم که اومدم ویریتِت کردم. جندتا مهر زده و چندتا فروختی؟ شاید دو تا هم نفروخته. خوب  این به چه درد می‌خوره؟ چرا ؟ چون این شخص آموزش ندیده. وقتی که آموزش می‌بینه همین چیزایی که شما فرمودید تیکه‌تیکه‌یِ اینا برمی‌گرده به آموزش. من الان خودم حداقل روزی دو سه ساعت آموزش نبینم اون روزم شب نمی‌شود.

یعنی باید دائماً آموزشَ رو ببینی که اون ویزیتورِ بتونه کارِش رو درست انجام بده. وقتی ویزیتور اشناییِ خاصی در موردِ اون جنسی که داره می‌فروشه نداره و وقتی می‌ری ازش سؤال می‌کنی که آقا این جنس چه‌جوریه؟ کیفیتِش چه‌جوری؟ و اصلاً چه‌جوری کار می‌کنه می‌گه نمی‌دونم خوب  این نمی‌تونه بفروشه. خوب  می‌گن پس پاشو برو برایِ چی اومدی اینجا. اونآموزشِ به نظرِ من خیلی مهمه برایِ همه حتی اون مدیر. حتی اون مدیر اگر آموزِش ببینه می‌تونه زیردست‌هاش رو هم آموزِش بده و خوب می‌تونه بفروشه. بحثِ زیادِ من در موردِ آموزِش. آموزِش به همه. چه اون فروشنده‌یِ جزءی که تویِ فروشگاه وامیسته و چه این ویزیتوری که میاد و این جنس رو به این فروشگاه یا هر جایِ دیگه‌ای معرفی می‌کنه.

 سعید کاظمی: حالا فرض کنید من یک جوانم و می‌خوام ویزیتوری انجام بدم صفر هستم از کجا شروع کنم؟

و هیچی هم نه تویِ مدرسه‌یِ ما به ما آموزش دادند نه تویِ دانشگاه و نه تویِ دانشگاه اومدم و آموزشی دیدم و نه هم تجربه‌ای مثلِ شما تویِ بازار و تویِ واقعیت به اصطلاح بهش می‌گن خیابان دیدم و خانواده‌ام هم کارمند بودن. یعنی خیلی کسی توش تخصص و تجربه‌ای نداشت. از کجا باید استارت بزنم و چیکار باید بکنم؟ علاقمند هستم و برم یک کسب و کاری و ویزیتوری رو شروع بکنم. چیکار باید بکنم؟

استاد محمدی: قدمِ اول رو شما خودتون فرمودید. یک علاقمند هستم. بعضی‌ها میان پیشِ من مشاوره می‌گویند من می‌خوام برم فلان کار رو انجام بدم. می‌گم که چی دوست داری؟ اولین سوالی که می‌پرسم می‌گم دوسِش داری؟ اگه گفت آره می‌گم خوب  برو این کار رو بکن، این کار رو بکن، این کار رو بکن. اگر دوسِش داری و اگر علاقمند به اون کار هست خوب  خیلی خوبه و می‌تواند پیشرفت بکنه. ولی اگر نه و فقط اومده چند صباحی بگذره و یک پولی می‌خواد بگیره به درد نمی‌خوره. اون کسب وکارِ آدم رو خراب می‌کنه و بیش‌تر داغون می‌کنه. این الکی وقت و زمان و هزینت رو گذاشتی و در واقع هیچی.

اگر دوست داره که اون شغل و اون ویزیتوریِ اون جنس رو و اون خدمات رو خوب  اونجا باید از آموزشش شروع بکنه. صفر هستِش دیگه، هیچی بلد نیست. یک نکته‌یِ کوچولو از همون اول باید بهش بگی. آقا باید لباست لباسِ قشنگ باشه. مناسب باشند. نمی‌گویم که حتماً با کراوات و کت و شلوار باشد. لباست مناسبِ یک فروشنده باشه. وقتی که میره اونجا مثلاً کلاه رو  یه جورِ دیگه بذاره مثلا لباس رو یه جورِ دیگه بپوشه، لباسی که مثلاً می‌خواد بره با دوستاش بچرخه برایِ ویزیتوریش بپوشه خوب  میگن آقا ببین می‌خواد همین‌طور وقت بگذرونه،  برایِ وقت تلف کردن امده در واقع نیامده برایِ فروش. این رو ما کی یادگرفتیم؟

سالِ 82 یا 83 ما که تویِ شرکتِ یونی‌ووِر کار می‌کردیم شرکتِ یونی‌ووِر تویِ ایران شرکتِ ترک بود. اون کسی که اومده بود مالِ ترکیه بود مدل و ایناش و برایِ ما اون موقع کلاس می‌گذاشتن و به مفهومِ آموزش پی برده بودند و می‌اومدند آموزش می‌دادند و حتی انباردارِ شرکتِمون رو داشتند آموزش می‌دادند که چه‌جوری باید کار بکنه. به چه شکلی چیدمان داشته باشیم. به چه شکلی فاکتورها رو جمع بکنیم. خیلی برایِ من جالب بود. اون موقع برایِ ما کلاس می‌گذاشتم می‌گفتن آقا وقتی برایِ فروش می‌روید باید لباسِتون این‌جوری باشه، صحبتتون این جوری باشه، کیفِتون اینجوری باشه، دفترتون، قلمتون، اینا رو باید همراه داشته باشید همیشه و یعنی یک ویزیتور حتماً یک کیف باید داشته باشه، یک دفتری همراهِش داشته باشه. یک خودکاری همراهِش داشته باشه. اون چیزی که مشتری می‌خواد رو یادداشت بکنه.

اعتراضی اگر داره یادداشت بکنه. توضیحاتی اگر می‌خواد یادداشت بکنه و اینها رو منتقل بکنه به مدیرِ فروشِش یا به مدیرِ اون موسسه‌ای که داره. این کسی هستش که تازه شروع کرده. اینا حداقل ها است.  حداقل ظاهرِ من هستِش. اون ظاهرِ من اگر خوب بود مشتری به من اعتماد می‌کند. متناسبِ با اون شغلی که داری کیف و لباس و وسیله‌ای که باید همراهِت باشه باید حداقلی‌ها رو همراهِ خودت داشته باشی. حداقل باید اطلاعات رو در موردِ اون جنس در موردِ اون محصول و خدمات داشته باشی. ما تازه می‌گوییم شروع کردی حداقل‌ها رو باید بدونی. حالا اگر حرفه‌ای نیستی کم‎کم حرفه‌ای میشی با آموزش. اون حداقل‌ها رو باید بلد باشیم حالا تویِ هر کاری که می‌خوای شروع بکنی. من زمانی که درس می‌خواندیم تویِ دبیرستان؛ من رشته‌یِ فنی درس می‌خواندم، یه قسمتِ دیگه از دبیرستان قسمتِ تأسیسات بود.

استادی که اون قسمتِ تأسیسات بود اومد با استادِ ما که مکانیک بود؛ ما مکانیک می‌خواندیم، اومد گفت آقا من می‌خوام در موردِ ماشین یک چیزهایی یاد بگیرم. گفت اشکال نداره شما اون جارو رو بگیرید دستِتون لطفاً اون گوشه رو جارو بکنین. حالا یک مهندس استاد داریم و یه مهندسِ استادِ دیگه داریم که می‌گوید باید شما از اینجا شروع بکنید. و اون آقا شروع کرد و من ازش یادگرفتم. ببینید جایگاهِت مهم نیست که شما دکتر هستید یا مهندس یا هرجایگاهِ دیگه‌ای داری. اومدی یک کسب و کار دیگه‌ای شروع بکنی آقا من الان برم جارو بزنم؟ به من یاد بده دیگه. نه ببین تیکه تیکه و قدم به قدم می‌ریم جلو.

اینی که بیاد از روزِ اول بگه نه من این کارها رو نمی‌کنم این کارا چیه و فلان خوب  مسلماً به جایی نمی‌رسد پس اون کار رو دوست نداره. این استاد به من نشون داد که چی؟ این کار رو دوست داره و می‌خواد انجام بده و رفت جارو رو دستِش گرفت که اون تیکه رو بره جارو بکنه. یعنی عملاً به ما یاد داد که آقا می‌خواهی یک کاری رو انجام بدی دیگرِ پست و مقام و جایگاهت نباش و برو انجام بده ولی برایِ من خیلی مفید و مؤثر بود.  

 سعید کاظمی: چه کتاب‌ها و چه فیلم‌هایی مثلاً فیلم‌هایِ سینمایی هست که در مسیرِ موفقیت و خوشبختی فیلمِ معروفی هستِش اگه اشتباه نکنم که خیلی استادها تأکید دارند به دیدنِش. شما چه توصیه‌هایی دارید؟

استاد محمدی: فیلمِ خیلی خوب که من در موردِ فروش می‌تونم بهتون معرفی کنم سه تا از فیلم‌ها هست که یکی فیلمِ فاندرزه که فکر می‌کنم نماوا و فیلیمو هم داشته باشه که در موردِ مک‌دونالد است که این آقا داره ویزیتوری انجام می‌ده. نزدیکِ 55 سال سنش هست و داره ویزیتوری می‌کنه. و این دستگاهِ همزن رو که داشت می‌فروخت از این شهر به اون شهر می‌رفت. نه فقط تویِ شهرِ خودش و این کار رو با اشتیاق داشت انجام می‌داد و حتی اگه یک دانه می‌فروخت کلی کًیف می‌کرد. می‌گفت من یه دانه فروختم آفرین. یه روز اومد که مثلاً چندتا سفارش براش رسید تعجب کرد از اون شهری که بود

برادران مک‌دونالد بهش پنج‌تا یا شش‌تا سفارش داده بودن. این بالایِ دو هزار کیلومتر با ماشینِ خودش رفت که اون مشتری رو ببیند. اینقدر براش مهم بود. حالا اگه تویِ شهرِ ما هستین از این شهر می‌خوایم بریم یک شهرِ دیگه‌ای، یک دهاتِ دیگه‌ای و تویِ شهرِ تهران که یک شهرِ بزرگی هست و از این سرِ شهر بخواید برید به اون سرِ شهر نه آقا دیگه من نمیرم اونجا این بنظرِ من حرفِ خیلی بی‌خودی هست. یعنی باید بری دنبالِ مشتری و می‌تونه اون مشتری سرآغازِیک تجارتِ بزرگ، یک فروشِ خیلی بزرگ باشد. فیلمِ خودِ استیو جابز هست. که در موردِ فروش داره چیکار می‌کند.

روزِ اول یعنی استیو جابز شخصیتِ به قولِ گفتنی کارایِ فنی بلد نبود. ولی خیلی خوب می‌توانست پرِزِنت بکنه. روزِ اول پرِزنتِ شرکتِشون رو شریکیش انجام داد .و وقتی اومد بیرون دستِش رو گرفت رو سرِش اومد بیرون. این چه پرزنتی بود، این چه فروشی بود که تو انجام دادی؟

و می‌ره فروش رو انجام میده و یک فروشِ میلیون دلاری که در سال بالایِ دویست و پنجاه میلیارد دلار ارزشِ این شرکت هست و داره می‌فروشه. خودش رو رسوند به اونجا. یه فیلمِ دیگه هم هست که باز در موردِ متقاعدسازی تویِ فروش هست و فیلمِ خوبی هست. هم مضرِ و هم خوبه. فیلمی هست به اسمِ لطفاً سیگار بکشید. که در موردِ فروشنده‌یِ سیگارِ. مثلاً حتی یک جنسی که شاید خواسته‌یِ عام نباشه این میره نشون میده که آقا چه‌طوری می‌تونیم متقاعد سازی انجام بدیم. وقتی ما این فیلم رو می‌بینیم میبینیم که آقا یه آدمی که در موردِ یک جنسی که به مردم ضرر داره می‌رسونه ببینید چه‌جوری داره متقاعدسازی می‌کنه خوب  جنسِ من که خیلی مفید هستِش من باید جنسِ مفید بفروشم. من باید جنسِ با کیفیت بفروشم. اصل و اساسِ کار اون کیفیتَ است و اون سلامت مردم و مشتری هستِش که باید رعایت بکنم.

وقتی یه همچین فیلمی رو می‌بینی به خودت دلگرم‌تر می‌شی می‌گی آقا پس من می‌تونم خیلی خوب بفروشم و خیلی بهتر بفروشم و این نکات رو یاد بگیرم، نکاتِ مذاکره رو یاد بگیریم. نکاتِ متقاعدسازی رو یاد بگیری که خوب  خیلی می‌تونه بهت کمک بکنه.   

 سعید کاظمی: گرگِ والِ استریت هم فیلم خوبی است؟

استاد محمدی: گرگِ وال استریت هم خیلی خوبه. به نظرِ من این فیلم در درجه‌یِ چندم قرار داره. چون شما باید اینا رو یاد بگیری چون اینا مقدماتی هستِش و بعد برسی به شکلِ حرفه‌ایش که گرگِ وال استریت هست. مثلاً یک فیلمِ دیگه هم هست. فیلم‌ها زیاده. فیلم‌ها تویِ فروش خیلی زیاده. منتهی به نظرِ من این سه‌تا خیلی می‌تونه مفید باشه برایِ کسی که تازه می‌خواد شروع کنه.

 سعید کاظمی: فیلمِ به سویِ خوشبختی هم  یک نکته‌یِ خیلی جالب داره. اونجا که رفت مصاحبه بکنه بهش گفت اگه این موضوع رو ندانی چیکار می‌کنی؟ گفت من حتماً یقین دارم که میرم و جوابِش رو پیدا می‌کنم. یا یه صحنه  مثلاً بهش گفت که داشت بازاریابی برایِ بورس انجام می‌داد. گفت من در روز 500 تماس می‌توانم بگیرم. چه‌جوری می‌تونم این رو به هفتاد تماس برسونم؟ گفت اگه من قهوه‌یِ کم‌تری بخورم به نسبت آبِ کم‌تری می‌خورم و به نسبت سرویسِ بهداشتیِ کم‌تری میرم. و به این طریق می‌توانم زمانِ ارتباطِ بیش‌تری برقرارکنم

و حتی دیگه گوشی رو نمی‌گذارم رویِ تلفن چون هر دفعه می گذارم چند ثانیه می گذارم و چند ثانیه برمی‌دارم. یعنی حتی به این نکاتِ ریز برایِ رسیدن به اون هدف که خیلی هم تویِ فیلم داستانِ جذابی داره که مربیِ من که خیلی سال‌ها هم مربیِ من بوده همیشه تأکید می‌کنه سالی دو سه بار این و ببینید و حتی به من می‌گفت سناریوش رو بخوان. فقط فیلم رو تماشا نکنید. ببین توش چه داستانِ جذابی داره. کتاب چی پیشنهاد می‌کنید؟ و کتابِ خودتون رو هم اگه لطف کنید به دوستان معرفی کنید خوب  خیلی خوشحال میشم.

استاد محمدی: من اجازه دارم یه ایراد درموردِ فیلمِ به سویِ خوشبختی بگیرم؟

 سعید کاظمی: بله بفرمایید هیچ چیز  مطلقاً سیاه یا سفید نیست.

استاد محمدی: فیلمِ به‌سویِ خوشبختی رو می‌تونم بگم اکثرِ اساتید این فیلم رو پیشنهاد می‌کنن که ببینیم. ولی من تقریباً ده سالِ در موردِ ضمیرِ ناخودآگاه دارم درس می‌خونم و دارم یاد می‌گیرم. این فیلم رو من که نگاه کردم حالم خیلی بد شد. چرا؟ داره به مغزِ شما این رو می‌رسونه که آقا شما اگر می‌خواید خوشبخت بشوید باید زنت رو طلاق بدید، باید بدبختی بکشی، باید تویِ سرویس‌بهداشتی بخوابی، باید و هزاران باید دیگه و بعد ته فیلم می‌گوید این آدم موفق شد. آره درسته من می‌خوام به یک جایگاهی برسم باید تلاش بکنم. ولی لزوماً این به این شکل نیست که من حتماً باید بدبخت بشوم، بیچاره بشوم،

زن و بچه‌م رو از دست بدم و آواره‌یِ بیابون بشوم تا بعد می‌خوام برسم به یک جایی. این از لحاظِ ذهنی می ‌خوام بگم اگر این فیلم رو نگاه می‌کنید به این نکته توجه کنید. لزوماً این شکلی نیست. به این نکته خیلی توجه بکنید. من باید تلاش بکنم که به هرجایی که می‌خوام برسم و از این تلاشم هم لذت ببرم. نکته‌یِ مهم این است. اگر لذت بردی می‌تونی به اون جایگاهی که می‌خوای برسی و اون خیلی می‌تواند بهت کمک بکنه. و این پیش‌فرض اگر درست نشه که آقا من اگه بخواهم به جایی برسم باید حتماً بدبختی بکشم تا بعد به اون جایگاه برسم. نه. اصلاً این‌طور نیست.

حضرتِ سلیمانِ نبی اومد پیشِ خدا دعا کرد و گفت خدایا به من بده چیزی که تا قبل از من به کسی ندادی و بعد از من هم به کسی نمیدی. یعنی این‌قدر دیدش بزرگ بود. نگفت خدایا من رو بدبخت و بیچاره کن بذار من به این برسم. نه اصلاً اینجوری نبود. همه‌یِ اینا رو خواست و خداوند بهش داد. خداوند لیاقتِش رو دید. من اگه سطحِ لیاقتم رو ببرم بالا حالا بخواد از بحثِ این خودسازی و فروش به نظرمن هردوتا مکمل هم هستند و نمی‌تونه از همدیگه جدا باشند. من اگه خودم رو نسازم و خودسازیِ خودمرو نداشته باشم فروشِ خوبی نخواهم داشت.

این بحث به ما می‌فهمونه که آقا برایِ رسیدن به اون چیزی که می‌خوای نیاز نیست که شما حتماً بدبخت و بیچاره بشی. نیازی نیست که آواره‌یِ کوه و دشت و بیابون بشوی. باورِت رو درست بکنی، باورهایِ ذهنیت رو درست بکنی می‌تونی به راحتی به اون چیزایی که می‌خواهی برسی. الان کتابِ خودم خاطراتِ یک فروشنده اسمِ کتاب هستِش. خاطراتِ واقعی. شما محبت کردین و کتاب رو تهیه کردین و فرمودین دوبار مطالعه کردین

استاد محمدی: الان در موردِ کتابِ خودم بگویم که خوب  من خیلی دنبالِ آموزش بودم که یاد بگیرم. و اون چیزایی که تجربیاتِ خودم هست و از محضرِ خیلی از اساتید رفتم استفاده کردم اما در واقع سعی کردم تویِ این کتاب یه جوری جمع‌بندیش بکنم؛ حالا به صورتِ چهل‌تا خاطره‌یِ واقعی و چهل تا داستان که حالا نمیشود گفت تجربه‌یِ همه‌یِ اون سی‌سال و چهل‌سالی که تویِ بازار کار کردی هست ولی خوب  بالاخره مختصر مفید و پشتِ هر داستانی من چندتا سؤال پرسیدم و اون سؤال‌ها می‌تواند خیلی به ما کمک بکند. ذهن رو یک مقدار درگیر می‌کنه و تو فقط داستان نخواندی. یک خاطره فقط نخواندی.

اون سوال رو اگر جواب بدی می‌تواند تویِ زندگی و تویِ کسب و کارِت خیلی بهت کمک بکنه. کتاب را تویِ زمینه‌یِ فروش به نظرم کتاب‌هایِ برایان ترَیسی برایِ فروش فوق‌العادس است. چون ایشان کلاً  در واقع بیست سی‌سال زندگیشون رو بیش‌تر در موردِ فروش تدریس کردند و درس دادند و کتاب‌هاش خیلی خوبه. کتاب‌هایِ آنتونی رابینز کتابِ پولِش مثلاً خیلی خوبه و دیدگاهِ خیلی خوبی به انسان می‌دهد در موردِ پول. باز همین کتاب گرک وال استریت. کتاب‌هایِ گَرِنت گاردون رو اگه بخوانید . می‌گوید اگر نفروشی فروخته می‌شوی. مخصوصاً این کتابِش خیلی مفید هستِش. بیش‌تر درموردِ ذهنیت کار می‌کنه که اون ذهنیتِ فروشندگی رو داشته باشی و روش کار کنی و کم نیاری. این هم می‌تونه خیلی مفید باشه.

 سعید کاظمی: من یک پزشکی آمد دو هفته پیش صحبت می‌کرد بعد بهش گفتم چقدر رویِ بازاریابی و فروش و اینا کار کردی؟ بعد گتِش که هیچی من نیازی ندارم. گفت من مطبم رو باز کنم و …گفتن بسم‌الله شروع کن بازکن دیگه. بعد شبِش به من زنگ زد گفت چرا به من گفتی فروش و بازاریابی. گفتم که تو کارمندِ کسی که نیستی؟ گفتش نه. گفتم قرارِ ته ماه بهت حقوقِ ثابت بدن؟ گفتِش نه. باید کار بکنم. گفتم تویِ این رشته‌یِ تخصصیِ تو می‌دانی چقدر رقیب داری و چقدر دارند کار می‌کنن؟ عاملِ رفاقتِ ما این شد که یه بنرِ تبلیغاتی داده بود تویِ شهرِمون خیلی بنره بد بود.

یعنی به قدری بد بود که آدم حسِ خیلی بدی نسبت به اُرتودنسی پیدا می‌کرد. گفتم دکتر جان من خواهش می‌کنم اون بنرت رو از سطحِ شهر جمع کن. این موضوعِ دوستیِ ما شد. بعد من رو دعوت کرد رفتم اونجا باهم صحبت‌کردیم. گفت باورت نمی‌شود ما همه‌مون باید بازاریابی و فروش رو یاد بگیریم. حتی اگر کارمندیم. خوب کم‌تر.  ولی وقتی که یک کسب و کار راه می ندازیم یه شغلِ خیلی کوچیک و حتی یک فروشگاه داریم حتمً باید بازاریابی، فروش و ویزیتوری رو یاد بگیریم و بریم تجربه بکنیم.   

استاد محمدی: بله دقیقاً.

 سعید کاظمی: گفت واقعاً ما اینها رو تویِ رشته‌یِ پزشکی و دندانپژشکی یاد نگرفتیم. فرصت نکردیم. گفت من ده دوازده ساله دارم درس می‌خونم. گفتم ایرادی نداره این کتاب و این کتاب و اتفاقاً کتابِ شما رو هم بهش معرفی کردم. حالا این رو بخوان و عجله هم نکن. قرارنیست یک روزه و یک هفته‌ای و یک‌ساله مثلاً بازاریابی یاد بگیری. گفتم نگاه تو به‌جایِ این‌که مثلاً باید نتیجه‌یِ یک بیماری رو عکس بذاری؛ من خودم مثلاً اینجا زیرِ چشم‌هام سیاهه و ارثی هستِش. بعد خیلی دنبالِ درمان بودم. هی به این دکتر و اون دکتر می‌گفتم آقا چرا اینجا سیاهه. بعد تویِ اینستاگرام همین‌جوری داشتم می‌گشتم برایِ خودم خیلی آدم‌ها هر کی یه چیزی می‌گفت.

آبلیمو رو با این قاطی کن، عسل رو بزن فلان‌کن. بعد داداشم خودش داروسازِ و خانمِش و اینا بهشون گفتم گفتن ببین آقا درمانت سه چهار سال طول می‌کشه. اگه حوصله دلاری چون این ارثی هستِش و درمانی هم الان نداره. دوست داری الان انجام بده. کمپرِسِ سرد بذار و اینا ولی یه عکس خیلی جذاب بود برام. اما قبل از این‌که نتیجه رو بگه اومد دو تا چشم بود که مثلاً زیرِش سیاه بود. بعد زیرِش نوشته بود چگونه این را درمان کنیم؟ یه خانم جوانی بود که داشت این رو آموزش می‌داد. با خودم گفتم اِ چه جالب نگا این همه این فایلِ من از بالا به پایین این همه من پست رو نگاه کردم و  ای پسته خیلی جذاب بود. اومده بود مشکل رو گفته بود.

مشکلِ من اینه که زیرِ چشمام سیاهه ارثی. حالا باید براش یه راهِ درمان پیدا کنم. این امده بود گفته بود تو این مشکل رو داری من براش درمان دارم. این دکتر اینقدر بنرِش بد بود اومدم بهش پنجاه تا بنر تویِ ایران و پنجاه تا بنر تویِ خارج از کشور آماده کردم یک پکَیجِش کردم گفتم آقا اینا رو تماشا کن. بعد گفت آره متوجه شدم. دیدم دو سه روز بعد داره بنرهاش رو جمع می‌کنه. الان هم بهش گفتم آقا خودت کتاب بخوان یا اگر فرصتِش رو نداری یک تیمِ بازاریابی بگیر کنارت باشند و اونا برات کار بکنند. اونا تخصصِشون بازاریابی و شناساییِ مشتری هستِ. می‌گه آره رقیبا هم دارن تویِ شهرستان زیادَن الان حتی شهرِ کوچک هم؛ قدیما حتی یه دانه هم نبود الان شونزده هفده‌تا شدن.

همه‌یِ اینها هم دارن با هم رقابت می‌کنن و به روش‌هایِ مختلف کار می‌کنند. خوب  ادامه‌یِ موضوع خودمان را  فراموش نکنیم. یعنی الان یه نفر بخواد شروع بکنه باید چند تا فیلم ببینه. چندتا کتاب بخوانه؟ و آروم آروم ذهنیتِش رو شروع بکنه از کجا بره شروع کنه؟ و به یک شغل هم علاقه داره و حالا تویِ شهرستانِ یا تویِ تهرانه یا هر شهرِ بزرگی که هست. مثلاً الان بیاد پیشِ شما یک جوان که خیلی علاقمند هستِش و حالا هیچی بلد نیست معمولاً کسی قبولِش نمی‌کنه و می‌گه برو آموزش ببین بعد بیا. حداقل یه مقدارِ اولیه رو آموزش ببین. درست می‌گویم یا نه می‌تواند از یک جایی شروع بکنه؟

استاد محمدی: بله شما درست می‌فرمایید ولی به نظرم برای  اونی هم که هیچی بلد نیست هم خیلی خوبه به شرطی که اون علاقمندی رو داشته باشه. اگه علاقمندی رو داشته باشه من یک نکته بهش یاد می‌دم می‌گم حالا برو بفروش. با همین یک نکته برو اجرا کن و برو بفروش. به قولِ یک استادِ کاراته می‌گفت از اون که هزار نکته بلده من نمی‌ترسم از اونی که یک نکته رو خیلی رفته تمرین کرده من از اون می‌ترسم. یا مثلاً یه فیلمی بود یه پسری بود که یک دستِش رو از دست داده بود بعد مادرِش گفت تو باید مثلاً  قهرمانِ جودو بشوی. این رو برد پیشِ یک استادی گفت آقا با یک دست چطور می‌خواد قهرمانِ جودو بشود؟

گفت من نمی‌تونم حالا خودتون می‌دانید. اون استاد شروع کرد یک نکته رو بهش یاد داد. اما هزار بار باهاش تمرین کرد. اونوقت وقتی رفتن مسابقه اون رقیبِش نمی‌تونست بدلِ این رو بزند. چون یک دست نداشت و این راحت می‌تونست ببره. ما نیازی نیست بریم خیلی چیز یاد بگیریم. یک نکته را یاد بگیریم و بریم همون یک نکته رو اجرا بکنیم. فردا می‌رویم یک نکته‌یِ دیگه‌ای یاد می‌گیریم بعد دوباره می‌ریم همون رو اجرا می‌کنیم. به همین ترتیب کم کم می‌شه خیلی خوب یاد گرفت. ولی بعضی‌ها هستند که خیلی بلدن و فکر می‌کنن خیلی بلدن بهشون می‌گویم من اینا رو بلدم. می‌دانی خوب  باشه می‌دانی برو ببینم نتیجه‌ش چی می‌شه.این هر دوتا خوبه ها. یه نفر که خیلی بلده که خیلی عالیه.

اما این که کسی هم بلد نباشه یک نکته یا دو نکته رو یاد بگیره همون دو نکته رو بره اجرا بکنه تویِ فروشِش تویِ ذهنِش می‌ماند. این رو من الان چیکار می‌کنم؟ من با پسرِ خودم دارم این کار رو انجام میدم. پسرم 18 سالشه. داره درسِ خودش رو می‌خونه ولی نکته‌هایِ کوچیکِ فروش رو من بهش می‌گم که حتی درِ سوپرمارکت هم داره میره این نکته رو اجرا می‌کنه. تویِ مدرسه‌ش که داره میره با استادِش و با دوستاش داره اجرا می‌کنه و می‌گه آره بابا این چیزی که گفتی من رفتم اجرا کردم جواب داد. یا مثلاً اصولِ متقاعدسازی رو یک نکته بهش میگویم میره انجام میده میگه بابا رفتم این کار رو انجام دادم جواب گرفتم. همین یه نکته و یه نکته این تویِ ذهنِش می شیند. وقتی که تویِ ذهنِش نشست بعد دیگه بالاخره روتینِ زندگیش می‌شه و می‌تونه خیلی موفق باشه تویِ زندگیش.

 سعید کاظمی: کتابِ گرگ وال استریت اون روشِ خطِ مستقیمِش رو شاید دو سه مرتبه خوندم. خیلی هم نکته‌برداری کردم.

استاد محمدی: بله نکته که زیاد داره.

 سعید کاظمی: یه چیز به ذهنم میاد و همش این سؤال برام پیش میاد. مشتری این سؤالات رو؛ حالا اون سؤال می‌پرسه ما با آرامِش گوش می‌کنیم همه اینا بماند، لحظه‌ای هست که احساس می‌کنی مشتری از دستِت فرار می‌کنه. یه چیزی می‌گوید مثلاً برم فکرام رو بکنم، یا این‌که بروم با خانمم یه صحبتی بکنم، مثلاً می‌گوید که یه دورِ دیگه بزنم بازار رو. من اینجا نتوانستم با کتاب ارتباط برقرار بکنم. حالا این جزءِ مشکلاتِ خودم هم هست. ولی میاد و می‌دونه که تو داری بهترین رو براش ارائه میدی. مناسب‌ترین محصول رو حالا قیمت همیشه ملاک نیست. شما تجربتون رو بگویید. تویِ این لحظات چی‌کار می‌کنید؟ یا اصلاً برداشتِتون از کتابِ گرگ‌وال استریت چی بود؟ چه‌جوری می‌توانیم مشتری رو برگردانیم به جریانِ معامله و فروش؟

استاد محمدی: مشتری وقتی می‌گوید من با همسرم مشورت بکنم، وقتی می‌گوید برم فکر بکنم چون یک امنیتی نداره. یکی از تکنیک‌هایِ فروش امنیتِ که من به مشتریام بتوانم اون امنیتَ رو بدهم. وقتی که امنیتِ خاطرِش رو احساس کرد، امنیتِ جانیش رو و امنیتِ کیفِش رو، امنیتی جیبِش رو احساس کرد اونوقت ازت می‌خره. من نتوانستم اون امنیتَ رو بهش برسونم که می‌گه بزار فکرهام رو بکنم، بزار من با همسرم صحبت بکنم. بهت خبر می‌دم. بهت زنگ می‌زنم. می‌خواد با خودش فکر بکنه. اگه من همون موقع که دارم جِنسَم رو پرِزنت می‌کنم اون اطمینانَ رو بتونم بهش برسونم.همه موضوع بر میگرده به اعتماد.

 سعید کاظمی: کسانی که با من از طریق سایت سعید کاظمی یا کانال یوتوب و پیج اینستاگرام من در ارتباط  هستند خوشحال می‌شوم تجربیاتِشون رو برام ارسال کنند تا این تجربیات رو برایِ همه یِ فارسی‌زبانان به اشتراک بذاریم. چون ممکنِ تجربیاتِ شما هر چند کوچیک تویِ حتی اون سرِ دنیا هم که باشه به درد یه فارسی زبان بخوره. چه تجربه‌ موفق و چه تجربه‌یِ ناموفق در هر زمینه‌ای. پیشنهاد می‌کنم کتاب خاطراتِ یک فروشنده‌یِ آقایِ محمدی رو حتماً تهیه بکنید. چون اینها تجربیاتِ واقعی هستند که نوشتن که برایِ هرکسی می‌تونه مفید باشه. اگر یک سایت خوب برای اموزش بازاریای می خواهید پیشنهاد من سایت لیدرمارکتر است. در مجموع امیدوارم صحبت های من با استاد محمدی در مورد تفاوت بازاریابی ویزیتوری فروشندگی برای شما مفید بوده باشد.

تجربیات زندگی در کانادا

تجربیات کار در ونکوور کانادا بخش دوم

برای شنیدن فایل صوتی این مصاحبه از طریق لینک ذیل اقدام کنید.

جهت تماشا ویدئو کامل این مصاحبه به فایل ذیل مراجعه بفرمائید.

سعید کاظمی : سلام به همه‌یِ دوستانِ عزیز که همراهِ ما هستید. امروز همراهِ با آقایِ مهندس فاتحی در خدمتتون هستیم. داریم بخشِ دومِ تجربیاتِ کسب و کار در ونکوور کانادا رو صحبت می‌کنیم.

سعید کاظمی : بخشِ اولی که صحبت کردیم خودِ مهندس با جزئیات توضیح دادند برایِ ترجمه‌یِ مدارک، اقداماتی که باید تویِ ایران انجام بشه. امروز بیش‌تر می‌خوایم بریم تجربیات کار رشته برق ونکوور کانادا را مرور کنیم. به‌فرض کاریابی چه‌جوری است و تویِ محیطِ اداری و دولتی شرایط چطور است. حالا شما یه مقدمه‌ای بفرمایید.  

مهندس فاتحی: والله من فکر می‌کنم حالا سؤالاتِتون رو بپرسید بهتره که بتونیم استفاده کنیم از بخش‌ها. چون یک زمینه‌یِ خیلی جنرالی هستِ و یکی میاد کارِ آزاد می‌کنه، یکی میاد می خواهد کارمند بشود.

سعید کاظمی : بله شما تجربه‌یِ خودتون در پیدا کردن کار در کانادا رو برای ما بگوئید. ما به بحث‌هایِ دیگه کاری نداریم. این‌که برق خوندید و دنبالِ تخصصِ خودتون رفتید برای کار در کانادا؟

مهندس فاتحی: درسته. بله. والله اینجا اولین قدم این است که برید دنبالِ مدارک‌سازیِ تحصیلی خودتون. و اون رو که معادل‌سازی کردید تویِ لینک‌دین پروفایلِ خودتون رو به‌روز کنید و آپ‌دَیت کنید. تویِ این‌دیت خیلی اینجا لینک‌دین و اون اپلیکشیشِنِ این‌دیت خیلی ریکروتِرها(کاریابها) توش سِرچ می‌کنند . جاب پُستینگ‌ها. یعنی آگهیِ شغل رو تویِ این‌دیت میذارَن البته چندتا وِب‌سایتِ دیگه هم هست ولی معروف‌ترینِش این‌دیت هستیش. مخصوصاً تویِ اونتاریا رویِ لینگ‌دین خیلی رِکروتِرها یعنی اونایی که خیلی استخدام خیلی میان اونجا سِرچ می‌کنند.

بعد رویِ یه سری کلماتِ کلیدی می‌توانی سرچ بکنی و کیورد‌هاتون (کلمات کلیدی)که مربوطِ به شغلِ شماست. بعد اون مشاغل رو در بیارید. این کار رو می‌شود از ایران هم شروع کرد. برایِ دست‌گرمی خیلی خوبه که بدونید که در زمینه‌یِ شغلی شما چقدر فرصت هست و بعد اونجا می‌نویسد که چه خصوصیاتی باید شما داشته باشید که زیرِ عنوانِ اِسپیسیفیکَیشِن اینا رو می‌نویسد. یعنی چه مسئولیت‌هایی باید تویِ اون شغل انجام بدهید.

بعد اونجا نرم‌افزارهایی که باید بدانید یا مهارت‌هایی که باید داشته باشید اونجا می‌نویسند و اگه دقت بکنید تقریباً در همه‌یِ مشاغل پایینِش می‌نویسَند که کامیونیکَیشِن اِسکی(مهارت ارتباطی). این یعنی زبانِت خوب باشد. مهارت‌هایِ ارتباطی یعنی همون زبانت خوب باشه. یا اصلاً می‌نویسَن که رایتینگ اَند اِسپیکینگ یعنی مهارت گفتاری و نوشتاری خوب باشد. برایِ خودِ من که این‌جوری بود.

برای ترجمه مدارک دانشگاهی ایران جهت مهاجرت به کانادا چه اقداماتی باید انجام بدهیم؟

مدارک باید ترجمه بشود. از ایران هم باید ترجمه بشه. اونجا مهر بخورد، بدن دانشگاه بذاره تویِ پاکت، مهر و موم و ارسال بکنه به اینجا مرکزِ معادل‌سازیِ مدارک هست. اونجا مدرکِ شما معادل‌سازی می شود. و می‌گویند که این معادلِ کاناداییش چی می‌شود. بعد دیگه بقیه‌ش برمی‌گرده مخصوصا تویِ کارهایِ فنی برمی‌گرده به بازارِ کار یعنی به شانس و اقبالِ شما که بازار رونق داشته باشد یا نداشته باشد.

مثلاً خوردیم به کرونا و اینا یه خورده بازار ضعیف شد. اگر ایران هستید و زبان تمرین می‌کنید تویِ رزومه نویسی هم خیلی تمرین کنید چون در کانادا خیلی مهمه که خوب بتوانید رزومه بنویسید و برایِ هر درخواست کاری یک رزومه حرفه ای می‌خواهند. که اصولاً اینجوری است. که شما هر شغلی رو که می‌خولایِ اَپلای بکنید رزومه‌تون رو باید به نسبتِ اون آپدَیت بکنید. یعنی یه جایی بیش‌تر رویِ طراحی تمرکز کنید و تجربه‌هایِ طراحیتون رو بنویسید و یه جایی بیش‌تر رویِ کار اجرائی که کردید.

سعید کاظمی : رویِ رزومه فقط وقتتون رو نذارید؟

مهندس فاتحی: آره دیگه بعضی‌ها که چیز می‌کنن می‌گن که نه شما سریع باشید و بیش‌تر بفرستید بهتر نتیجه می‌گیرید تا این‌که کند باشید ولی دقیق‌تر بنویسید. ولی حقیقتِش من می‌دیدم که مثلاً یه نفر طراح می‌خواد دیگه اون رزومه‌یِ اجرایی رو شاید اصلاً نپذیره. اونها هم البته یک سری ابزارهایی دارند؛ مخصوصاً شرکت‌هایِ بزرگ که یک سری کلماتِ کلیدی رو میدن خودشون بعد مثلاً دویست تا رزومه میاد نمیشود دویست تا رو بخواند.

اونا رو چون به صورتِ ماک می‌فرستیم خُب یا پی‌دی‌اِف می‌فرستیم یا وورد یا فایلی می‌فرستیم یا ایمیل می‌کنیم این سریع همون‌جا این ابزارِ میزان مطابقت کلماتِ شما رو با اون شغل رو می‌سنجد. بعد اون رِکروترِ می‌گوید آقا اگه این تطبیقِ بیش از 80 درصد بود من می‌خوانم اما اگه کم‌تر از 80 درصد بود اصلاً به قولِ اینا تویِ اون فیلترِ ماشینی رد می‌شه یعنی اصلاً به رِکروتِر نمی‌رسد.

سعید کاظمی : رِکروتِر چیه جناب مهندس در کانادا؟

مهندس فاتحی: در واقع ما می‌گفتیم تویِ ایران معاونتِ منابعِ انسانی یعنی کسی که کارِ مصاحبه ها رو انجام میده. چون شرکت‌ها خُب اینجا منابعِ انسانی گرونه و نمی‌صرفه که هر شرکت بیاد برایِ خودِش معاونتِ انسانی و از این چیز‌ها. اینا یه پولی میدن به رِکروتِر تویِ این شرکت‌ها میان می‌گویند. آقا ما با این مشخصات آدم می‌خواهیم شما آگهیت رو بده، اینا رو به قولِ معروف فیلتر بکن، از فیلتر بگذرون چهارتاش رو بده ما مصاحبه کنیم.

تویِ اون شرکت‌هایِ بزرگ ممکنه خودِشون رِکروتِرِ خدشون رو داشته باشند ولی اغلب واگذار می‌کنند به بیرون و کسایی که حرفه‌ای کارِشون اینه که جستجو بکنن و آدم‌ها رو پیدا بکنند، لیست درست بکنن برایِ خودِشون و باریِ شرکت‌ها بفرستند و بگن آقا من 200 نفر رو مطالعه کردم این چهارتا رو می‌فرستم برایِ مصاحبه. تویِ مصاحبه هم که دیگه زبانِ که چقدر بتونی خودت رو خوب ِپرزنت بکنی و کارهایی رو که کردی رو بتونی خوب توضیح بدی و خُب یه مقدار هم باید با مسائل فنی آشنا باشی تا تویِ مصاحبه بتونی قبول بشوید.  

سعید کاظمی : فرهنگِ کاری کانادا چطوری است؟

مهندس فاتحی: آره کانِکشِن حرفِ اول رو می‌زند. همه‌یِ اینا هست و همه‌یِ اینا رو هم باید کرد. بچه‌هایی هستند که رویِ لینک دین خیلی فرصت‌هایِ خوبی پیدا کردن. بچه‌هایی بودن که گفتن نه ما 200 تا اَپلیکَیشِن فرستادیم هیچ نتیجه‌ای هم نگرفتند. ولی در مجموع کانِکشِن یعنی ارتباطات. من تمامِ مصاحبه‌هایِ کاری که برایِ استخدام گرفتم از طریقِ دوستان گرفتم.

سعید کاظمی : نت ورکینگ ی که داشتید چی بود در کانادا؟

مهندس فاتحی: آره. یعنی بدونِ این‌که بره این تویِ صفحه و بررسی بشه و فلان بشه من رزومه رو مستقیم ایمَیل می‌کردم به اون دوستی که تویِ اون شرکت داشتم، اون پرینت می‌گرفت می‌برد می‌داد به اون مدیری که مصاحبه می‌کنه. می‌گفت این رفیقِ من است، من می‌شناسَمِش و اینم رزومه دوستم است. بخوانید اگر مطابقت داشت مصاحبَش بکنید و من واقعاً هم یک شرکتِ شوایتزِر هست بزرگ‌ترین سازنده‌یِ وسایلِ حفاظتی؛ رِله و حفاظتی در رشته برق، که مثلاً رِلِ‌ه هایِ نیروگاهی می‌سازند.

مثلاً رِله دارند صد هزار دلار. صد و بیست هزار دلار، اینا مَنیوفَکچِر رِله یعنی درست‌کننده‌یِ رِله هستند که اولین رِله‌یِ میکروپروسِسیری دنیا رو اونا ساختند وخیلی شرکتِ معروفی هستند. دوستِ من رزومه‌یِ من رو برد چهار بار من با شواتزِر مصاحبه کردم یعنی یه دونه اولیش رو با قسمتِ کردم هایِرینگ و اینا یعنی اونی که فقط می‌پرسه ببینه زبانِت چطوریه و اصلاً فنی نمی‌پرسه. حالا اون رو پاس کردم رفتم یک بخشِ دیگه که اونا یک سوالاتی کردن. بخشِ سوم چهارتا سؤال فرستادن.

گفتن این رو کتبی جواب بده به ما بفرست. تویِ چهارمین مصاحبه اونا چهار نفر بودند و من یه نفر واقعیتِ ش اینه که من خیلی پروتِکشِن یعنی حفاظت کار نکرده بودم ولی باز از طریقِ دوستام بود که تویِ ونکووِر من مصاحبه گرفتم شرکتِ خوب. از طریقِ دوستام بود. همین شرکتی هم که کار می‌کنم باز یکی از دوستام من رو معرفی کرده بود و با اونا هم ما رفتیم سه بار مصاحبه تلفنی و همین‌جور تصویری کرده بودیم و بالاخره اونا یک آفِر دادن به ما، یه پیشنهادی دادن که ما امضا کردیم.

سعید کاظمی : ورود شما به کانادا از ونکوور نبود؟

مهندس فاتحی: خیر نبود. من کِبِک بودم، آلبرتا بودم بعد آمدم ونکوور

سعید کاظمی : از ابتدا سراغِ کسب وکارِ رشته‌یِ خودتون رفتین در کانادا یا نه کارِ دیگه؟

مهندس فاتحی: والله ما چون کارِ دیگه‌ای بلد نبودیم پافشاری کردیم. بعضی‌ها یه موقع‌هایی می‌گذره حوصله‌شون سر میره و یا بعضی‌ها واقعیتِش اینه که به رزومه‌یِ خودشون خیلی اعتماد نمی‌کنند. می‌گویند حالا من اینجا بگن هم بیا می‌گوید آقا من طراح می‌خوام و یه نفر که واقعاً زیر و بم طراحی برق کار کرده باشد. قدمش را رو محکم می‌ذاره جلو می‌گوید. آقا ما هستیم. ولی بعصی‌ها خیلیمحکم نمی‌تونن بیان جلو .

نگران است اگر من فردا رفتم طراحی کردم دوتا کار رو ضایع بکنم خُب من نمی‌توانم بمونم. بعد ولی خُب واقعیتِش اینه که هرکسی یه استعدادی داره یکی میاد میره تویِ بیزینِس و یکی میاد میره تویِ تکنیک و یکی میاد میره تویِ ساخت و ساز، یکی میاد میره تویِ کارِ بانک و نمی‌دونم بازاریابی و آنلاین و بالاخره فیلهایِ مختلف. ولی بچه‌هایِ مهاجر، بچه‌هایِ مهاجر زیاد توصیه می‌کنیم که حوصله بکنن. خوب رزومه بنویسَند، تویِ لینک‌دین فعال باشن، تویِ ایندیت جستجو بکنن. ببیننئ. واقعاً چه مهارت‌هایی به درد می‌خورد اینجا تویِ رشته‌یِ خودشون.  اون کیبوردها رو بالاخره می‌دونند که چیا رو بزنن. تویِ چه چیزهایی مهارت دارند.

سعید کاظمی : خُب اگر کسی فقط مدرک داشته باشه تجربَش کم باشه چی؟ شانسی داره برایِ کار پیدا‌کردن در کانادا ؟

یا باید بره دستیار بشه و مباشر بشه احیاناً. حالا مثلاً یک کسی که حالا برق که شما تخصصِتونه یک کسی که تازه فوق‌لیسانسِش رو گرفته خیلی هم کارِ تجربی و عملی هم تویِ ایران انجام نداده و حالا مدارِکِش رو گرفته اومده به کانادا رسیده. اون چی اون باید از کجا شروع کنه؟ اون می‌تواند از رشته‌یِ تخصصیِ خودِش از درجاتِ پایین‌تر شروع کنه؟ مثلاً کارمندِ جزء بشه؟ زبانِش هم فرض کنید خوبه.   

مهندس فاتحی: والله خیلی از بچه‌ها که اینجا اون موقع من دنبالِ کار بودم می‌گفتن یه چیزی اینجا بخون یه مدرک از اینجا بگیر. بعد کانادایی ها خیلی اعتماد می‌کنند به مدرکی که از کانادا صادر شده. بعضی‌هاشون رو من دیدم که رفتن مثلا یک فوق‌لیسانسی اینجا گرفتن خُب این هزینه می‌بره، زمان می‌بره، حوصله می‌خواد، یه مقدار سنِ پایین‌تر می‌خواد، این که خیلی ماها فرصتِش رو نداشتیم.

یکی ممکنِ کار طراحی کرده باشه ولی کارِ اجرایی نکرده باشه. یعنی اگر زبانِ خوب داشته باشه، سوادِ خوب داشته باشه، بالاخره اینجا من فکر می‌کنم که بتونه اپلیکَیشِن پر بکنه. دوستان قبل از این‌که بیان اینجا حتماً ارتباط بگیرن. بعضی‌وقت‌ها یه دری از یه جایی بازمی‌شود. که آدم اصلاً انتظارِش رو نداره. یعنی دوستِ شما خودِش رو به یک دوستِ ایرانیِ دیگه معرفی می‌کنه و اون مثلاً باعث می‌شود.

شما برید شرکتِ اون و یه همچین چیزی. ارتباطات رو دستِ کم نگیرید و حتماً همه‌یِ رفیق‌هایی که می‌تونید باهاشون ارتباط بگیرید رو یه سلام احوال‌پرسی بکنید و از وضعیتِ خودتون گاه بکنید و تویِ لینک‌دینِ خودتون حلِش بکنید. بله ارتباط‌ گرفتن خیلی مهمه. اون‌کاری که کانادا اصلاً بد نیست. این است که شماها یه نفر رو به یک شرکت توصیه بکنید. تویِ ایران می‌گویند. پارتی‌بازی کرد ولی اینجا می‌گویند نه ما این رو چون می‌شناسیم بهتره که بریم بگردیم. چون یه نفر اینجا هست کارِ اینجا رو هم می‌دونه این شرکت و این رو  معرفیش می‌کنه.    

سعید کاظمی : مِنتورِش هم میشود. مثلاً یکی مثلِ من بیاد تویِ شرکته ما منتورِ یا راهنما هم میشود.  می‌تونه کمکِش هم بکنه راهش بندازه تویِ شرکت شش ماه تا یک سالِ اول

مهندس فاتحی: بله تویِ یک آفیس باشند که خیلی بهتره. چون اغلب برایِ کسی که تازه میاد تویِ کار دستورالعمل‌ها و استانداردها رو نمی‌داند. باید اون سیستمِ انتقالِ اطلاعاتِ ما ایرانی‌ها شبیهِ هم هستِش. یکی میاد یه توضیحی میده شما نمی‌فهمید اهمیتِش چقدره. ولی وقتی یه ایرانی بهت میگه چهار جا رو نشونِت میده میگه ببین مواظبِ اینجا و اینجا و اینجا و اینجاش باش. خیلی رویِ کانِکشِن (ارتباط با دوستان و ایزانیها)حساب بکنید، رویِ لینک دین، رویِ ایندیت فعال باشند و بگردن. و یه مقداری باید حوصله کنید.

سعید کاظمی : اقایِ مهندس من الان به دوستانی که میان و بهشون تدریس می‌کنم من همیشه بهشون میگم که صبر و شبکه‌سازی خیلی مهمه. باید صبر کنن و شبکه ‌سازی کنندو یعنی نت‌ورکیگ خیلی مهمه. بعد اون آدم‌ها ارجاعِشون می‌دهم. می‌گن وقتی تو یک نفر را به من معرفی می‌کنی من خیلی راحت‌تر اعتماد می‌کنم به اون نفرتا وقتی که من برم تازه از صفر اون نفر رو شناسایی کنم. چون شما رو می‌شناسم نسبت به اون هم یک ذهنیتِ مثبت پیدا می‌کنم.

سعید کاظمی: خُب داستانِ خودتون رو خلاصه برامون بگید که واردِ کانادا شدید کسب و کارِتون رو چه‌جوری رفتی، چه کارهایی کردید؟  هر جوری که دوست دارید و هر جایییش رو که راحتید بگید من در خدمتتون هستم.

مهندس فاتحی: والله در موردِ خودم چون ما با مهاجرت اومدیم، عیبی که مهاجرت داره این است که طول می‌کشه یعنی پروسه‌یِ مهاجرت رو شما مجبورید تویِ ایران طی کنید. ولی حسنی که داره اینه که شما از فرودگاه که واردِ خاکِ کانادا می‌شوید اونجا به شما اقامتِ دائم داده می‌شود. تویِ داخلِ فرودگاه پلیسِ ایمِگرَیشِن هست اون مدارکِ شما رو می‌گیره که تویِ مهاجرت یه سری کاغذ فرستادن و اینا، پاسپورتِ شما رو می‌گیره یه چیزی مهر می‌کنن.

وقتی وارد کانادا شدین. اگر پِرمِننت رِزیدِنتی یعنی اقامتِ دائم گرفتی از محاسنِ مجو این است. که شما بیمه درمانی دارید و یک سری حمایت‌هایِ دولتی دارید. اوایل که من اومدم حقیقتش یک دو ماهی آدم گیج می‌زنه این که دنبالِ خونه هستی و دنبالِ ماشین هستی. خونه رو گرفتی. چهار تا چمدون میای دیگه. من یادمه که قاشق نداشتیم روزِ اول و رفتیم قاشق خریدیم. اولین چیزی که خریدیم. دیگه قاشق و قابلمه و اینا که بر نمی‌داری از اون سرِ دنیا.

سعید کاظمی: وقتی وارد کانادا شدی. اول از کجا شروع کردین؟

بعد من که خودم رفتم کلاسِ زبان و این رو تا یک‌سال ادامه دادم. من اون موقع آلبرتا بودم و تویِ آلبرتا یک کمک هزینه‌یِ خوبی هم به من می‌کردن برایِ کسایی که زبان می‌خوانند. من هم با همون شروع کردم بعد یک سری کارِ جنرال گرفتم. یه سری کارها دوستان از همین برق می‌گرفتن از کِبِک که پروژه‌هایی گرفته بودن که بعضی قسمت‌هاش رو من انجام دادم براشون ولی نه به صورتی که استخدام بشم و اینا. پروژه‌ای کار کردم و بعدِش دیگه یک سالی هم هستِش که تویِ این شرکت مشغول هستم دیگه. تقریباً تو کارِ خودمون. تویِ کارِ طراحیِ شبکه‌هایِ توزیع برق.

مهندس در طول صحبت هاشون چندین بار به اهمیت سایت indeed اشاره کردن. شما هم اگر دنبال کار مرتبط با تخصص خودتون هستید. به این سایت سر بزنید. امیدوارم صحبت های من با مهندس فاتحی در مورد تجربیات کار رشته برق ونکوور کانادا برای شما مفید بوده باشد. و خوشحال می شوم. اگر شما هم هرگونه تج16ربه کاری از هر جای دنیا و ایران دارید. این تجربیات را با دیگر فارسی زبانان به اشتراک بگذارید. جهت مطالعه بقیه مقالات مرتبط با تجربیات کار اینجا کلیک کنید. سایت سعید کاظمی محلی برای مستندسازی تجربیات ،