سلام و درود به همه دوستان عزیز همراه، سعید کاظمی هستم و با دوره رایگان نود قدم آموزش کسبوکار همراه شما عزیزان هستم. همانطور که در ابتدای دوره خدمت شما گفتم. بعد از هر شش قدم، یک مرور و پرسشوپاسخ داریم. خیلی پیچیده و سخت نیست. فقط لازم است. به سؤالات پاسخ بدهید. تا مطمئن شوید. مفاهیم را یاد گرفتید. فقط لازم است. ده تا پانزده دقیقه وقت بگذارید. پس با قدم شصت و سوم و آزمون نهم همراه من باشید.
برای هر درس تنها دو تا سه سؤال و در مجموع ۱۵ سؤال قراردادم. تا یک طوفان فکری در ذهن شما ایجاد گردد و مفاهیم کامل در ذهن شما ثبت گردد. وقتی ما پرسشوپاسخ را مطالعه میکنیم. ذهن ما کامل به موضوع مسلط میگردد. مخصوصاً با نوشتن موضوعات، پس با من همراه باشید تا پاسخ سؤالات قدمهای پنجاه و هفتم تا شصت و دوم را با هم مرور کنیم.
اگر فکر می کنید. خسته شدید، حق دارید. چون مسیر کارآفرینی و خویش فرمائی خیلی سخت است. اما کارهای کوچک، ساده و مستمر است که ما را موفق می کند.
امیدوارم جوابهای قدم شصت و سوم و آزمون نهم را کامل بدهید و آماده بشوید. برای ادامه قدمها در سایت سعید کاظمی و اگر علاقه دارید قدم شصت و دوم را مطالعه کنید. اینجا کلیک کنید. برای رفتن به قدم شصت و چهارم تبلیغات در کسبوکار اینجا کلیک کنید.
https://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/04/questions-answers-saeidkazemi.ir_.jpg7201024adminhttps://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/01/logo-small-saeidkazemi--300x136.pngadmin2022-09-25 17:10:142022-10-08 19:13:22قدم شصت و سوم و آزمون هشتم
برای تماشا ویدئو مصاحبه من با خانم پریسا فنائی ( مهندس و ارشیتکت مقیم مونترال کانادا ) در خصوص تجربیات زندگی در مونترال کانادا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
برای شنیدن پادکست مصاحبه من با خانم پریسا فنائی ( مهندس و ارشیتکت مقیم مونترال کانادا ) در خصوص تجربیات زندگی در مونترال کانادا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
سعید کاظمی هستم. سلام خدمت دوستان عزیز. با خانم مهندس فنائی در خصوص تجربیات زندگی در مونترال کانادا صحبت میکنیم. من خانم مهندس را به لایومان اضافه بکنم.
سلام. من ساده شما را معرفی اولیه کردم. لطفاً خودتان را کامل معرفی بفرمایید.
ممنون، من سلام عرض میکنم خدمت شما آقای مهندس و دوستانی یا الان دارند میبینند یا بعداً، من پریسا فنائی هستم. مهندسی معماری و مهندسی کشاورزی خواندم و مدت کوتاهی هم هست که به مونترال مهاجرت کردیم. کسبوکار خودم را شروع و راهاندازی کردم.
حتماً با پیج و سایت من آشنا هستید. من در پیج و سایت خودم تجربیات آدمها را از تحصیل و زندگی و مهاجرت به اشتراک میگذارم. یعنی ما ایرانیها معمولاً اشتراکگذاری تجربه کم داریم و شرکت مهاجرتی یا تحصیلی – دانشجویی چیزی هم ندارم. فقط بحث من بهاشتراکگذاری تجربیات هست و میگردم افراد خاص را پیدا میکنم و دعوتشان میکنم مثل شما. دوست دارم صادقانه از زندگی در مونترال بفرمایید.
من اولین سؤال را خدمتتان بگویم. چرا مونترال را برای زندگی انتخاب کردید؟
ببینید مونترال در مقابل دیگر شهرهای کانادا، کانادا در واقع شهرهایی که بیشتر برای مهاجرت انتخاب میکنند تورنتو هست، ونکوور هست و مونترال. در قبلاً این سه شهر مونترال پویاتر و اکتیوتر(فعال تر) دارد و انگار کار و زندگی در کنار هم است؛ ولی تورنتو و ونکوور بیشتر خیلی صنعتی شده است و میشود گفت زندگی که هر آدمی میخواهد برای تفریحات و اینها داشته باشد یک مقدار قربانی کار شده. همانطور که گفتم بیشتر صنعتی شده؛ ولی مونترال کار و زندگی و همه اینها را در کنار هم دارد. یعنی آدم میتواند لایفاستایل خود را داشته باشد. گرچه یک سری معایب دارد؛ مثلاً یکی از معایب این هست که کانادا کلاً دوزبانه هست.
زبان اول انگلیسی هست و زبان دوم فرنچ. منتها مونترال و شهرهای دیگری که در استان کبک هستند فرنچ پررنگتر هست و اینکه بیشتر خودش را نشان میدهد و این میتواند یکی از معایبی باشد که خلی افراد بیشتر به سمت انگلیسیزبان هستند. مزایای زیادتری دارد؛ یکی همان لایفاستایل که گفتم. یک حد توازن دارد بین کار و زندگی و از نظر مخارج و اینها حد نرمالتری را دارد نسبت به ونکوور و تورنتو.
سؤال بعدی ما راجع به هزینه های زندگی در مونترال کانادا هست. هزینه های زندگی برای یک خانواده 3-4 نفره را بفرمایید؛ چون خیلی افراد با خانواده هستند. شما هم میدانم که با خانواده در آنجا زندگی میکنید.
ببینید اول اینکه هزینه ها همه چیز بستگی به مدیریت خانواده دارد. یک خانواده میتواند خیلی خرج کند. یک خانواده میتواند با برنامه ریزی و خیلی صرفه جوییها هزینه را در یک سری از چیزها پایین بیاورد. من حد واسط میگویم. اگر بخواهیم حد واسط را در نظر بگیریم یک خانواده 4نفره که بچه هایشان هم که این باز قسمت بندی دارد. بچه هایی که مدرسه میروند و مدرسه نمیروند بچه هایی که دانشگاه میروند و نمیروند، و باز دوباره این هم قسمت بندی دارد.
بچه هایی که لاین دولتی تحصیل را استفاده میکنند یا لاین آزاد و خصوصی را استفاده میکنند. مثلاً برای مونترال مهدکودک دولتی روزی 8 دلار هست و خصوصی روزی 30 دلار هست. پس بستگی دارد که ما، این خانواده 4نفره فرزندشان را در مهدکودک دولتی باشد یا مهدکودک خصوصی. یا تحصیل هم همینطور. مدرسه های رایگان داریم که دولتی هستند و مدرسه های خصوصی داریم که باید ترمی 5 هزار دلار -6 هزار دلار بابت آن پرداخت کنند. حالا اگر ما اینها را در نظر نگیریم و فقط بخواهیم هزینه خوردوخوراک را در نظر بگیریم.
هزینه رفتوآمد با وسایل نقلیه عمومی بخواهیم در نظر بگیریم و یک حد واسط و یک چیز نرمال بخواهیم در نظر بگیریم هر خانواده بدون اجاره خانه، چون اجاره یک مبحث جداست؛ هزار دلار الی 1200 دلار هزین یک خانواده 4نفره در مونترال است که انگار بخواهیم همه چیز را در یک حد واسطی نگه داریم. اجاره خانه در اینجا باز هم به نسبت تورنتو و ونکوور یک مقدار نرمالتر هست. مثلاً برای یکخانه یک خواب که 70 متر باشد اینجا منطقه خیلی پایین شهر و بالا شهر ندارد که مثلاً بخواهیم بگوییم بالا شهر 2 هزار دلار هست پایین شهر هزار دلار هست. نه این نیست. حدود 200-300 دلار اختلاف قیمت باشد.
اینطور نیست که نصف شود یا اختلاف فاحشی داشته باشد. من میگویم که اجاره یکخانه یک خواب 70 متری در یک منطقه خوب در مونترال حدوداً 1500 دلار در ماه هست. اگر این خانه بخواهد آپشنهای بیشتری مثل استخر و یک آپارتمانهای رینوو شده باشد، بازسازی شده باشد. اینها بالاتر میرود؛ مثلاً یکخانه یک خواب 70 متری به 1700-1800 هم میرسد که باز به نسبت این قیمتها در تورنتو و ونکوور، تورنتو بین 200-300 تا به این قیمت اضافه کنید. ونکوور هم روی قیمت تورنتو 200-300 تا بگذارید. باز در همین رنج بالا میرود. دیگر چه؟
چند مدل خانه در مونترال داریم؟
اینجا آپارتمانهایی هستند که ذاتاً برای اجاره هستند. اینها خریدوفروش نمیشوند و فقط اجاره داده میشوند. یک سری مزایا، انگار پکیج دارد این خانه ها. مثلاً برق روی اجاره خانه حساب میشود یا آب یا … یک سری مزایای خیلی کوچک. یک سری خانه ها هست که آپارتمان هستند؛ ولی مالک شخصی دارند. به فرض مثال من یک آپارتمان خریدم. اجاره میدهم. تمام آن چیزی که برای آن خانه هست را مستأجر باید پرداخت کند. در اینجا گاز معمولاً نیست. الکتریسیته یا همان برق.
یعنی سیستم گرمایشی شما در مونترال با برق هست، بله؟
بله. حدوداً فکر میکنم 80% با برق هست گاز معمولاً نیست. مگر اینکه خانه های House که ویلایی هستند. آنها میتوانند گاز داشته باشند. اجاره آنها متفاوتتر هست. آنها خانه هایی هستند که معمولاً دوسطحی یا سه سطحی هستند. دارند، زیرزمین دارند، طبقه همکف و بالا، حدوداً 3-4 اتاقخواب دارند، اجاره هایشان هم معمولاً بین 3 هزار تا 4 هزار دلار هست.
پس اجاره خانه ویلائی در مونترال حدوداً دوبرابر یک آپارتمان درمیآید؟
بله ولی اگر بخواهیم نگاه کنیم بهصرفهتر هست. چون انگار شما سه تا طبقه دارید، 3 الی 4 اتاقخواب دارید، و خانه کاملاً دست خودتان هست. 3 هزار تا دارید هزینه میدهید؛ ولی یک آپارتمان یک خواب 70 متری را 1500 میدهید. مسلماً آن بهصرفهتر هست؛ ولی هزینههای آن هم خیلی بالاتر هست. چیزی که اینجا هست شما وقتی برف میآید خانه شما که House باشد یا همان ویلایی باشد خودتان مسئول تمیزکردن ورودی و جلوی خانه تان هستید و اینکه هر روز، اینجا در زمستان هر روز برف میآید؛ انگار هر روز باید برف جلوی خانه را خودتان پاکسازی کنید. اگر پاییز هست برگها را جمع آوری کنید. یک سری هزینه ها دارد، هزینه گرمایش، سرمایش با خود کسی هست که یا آنجا را خریده یا اجاره کرده.
کسی که تازه به مونترال آمده پیشنهاد شما این هست که بهتر است که از آپارتمان شروع کند؟ یک خانواده متوسط؟
100% از آپارتمان
در مورد مدرسه که فرمودید اگر کسی بخواهد مدرسه دولتی در مونترال ثبتنام کند امکانش راحت هست؟ یعنی راحت میتواند ثبتنام کند؟ انتخاب آزاد است؟ چون مثل ایران بعضی از شهرهای بزرگ، شهرهای کوچک نه سریع پر میشود، باید هزار تا روابط بزنی؛ ولی شهرهای کوچک خیر
درست هست. دقیقاً، مونترال برای مهدکودک دولتی که گفتم از یک سال قبل باید ثبتنام انجام داده شود. انگار شما از یک سال قبل ثبتنام را انجام میدهید رزرو می کنید تا نوبت شما شود، مدرسه هم همینطور.
برای کسی که تازه میآید مونترال کانادا عملاً روی دولتی نباید حسابی باز کند
برای کسی که تازهوارد میشود نه. باید همان آپشن خصوصی را در نظر بگیرند که خیلی هم هزینه ها بالا هست
کسی که تازهوارد مونترال میشود سیستمی، انجمی، کامینیتی هست که از او حمایت کند؟ چه فارسیزبان، چه از طرف دولت فدرال، دولت ایالتی خود کانادا
منظورتان از حمایت چه نوع حمایتی است؟
مثل یادگیری قوانین، قوانین را یاد بگیرد. مثلاً مالیات باید بدهد، چگونه مدرسه بچه را ثبت نام کند. اگر دانشگاه بخواهد برود. اولین اولویت همه این هست که بچه هایشان را ثبتنام کنند. خیلی از ایرانیها مشکل زبان هم دارند؛ یعنی کامل مسلط و آشنا نیستند.
درست هست. گروههایی هستند در تلگرام؛ گروههایی هم هستند که بهصورت شرکتهایی هستند که خودشان بهصورت خودکفا آمدهاند یک همچنین مجموعهای را درست کردند که بخواهند به هموطنان خودشان کمک کنند. دقیقاً در همین زمینه کلاس برگزار میکنند بهصورت آنلاین، هموطنانشان را با قوانین آشنا میکنند، به آنها کمک میکنند برای ثبتنام و هر سؤالی که داشته باشند، یا حتی تورهایی را دارند که بخواهند شهر را بشناسند.
همه با هم آن تور را برپا میکنند که به اطراف شهر را نگاه کنند بشناسند. همین گروهها هست. من احتمال میدهم که در تورنتو و ونکوور بیشتر باشد. اینجا من یک نفر را میشناسند که دقیق اسمش را نمیدانم چیست. ولی او هم خیلی قوی است و هم به زبان فارسی، هم به زبان انگلیسی و هم به زبان فرانسه هست. کلاسها و ورکشاپهای مختلف بهصورت آنلاین برگزار میکنند و هموطنانشان را با قوانین و خیلی چیزهای دیگر، یعنی یکعالمه آپشن و آیتم هست که شما انتخاب میکنید که بسته به آن نیازی که دارید آن کلاسها را انتخاب میکنید و در لایو یا کلاسهای آنلاینشان شرکت میکنید تا جواب سؤالاتتان را به دست بیاورید.
تجربه شما چه بود؟ وقتی وارد مونترال شدید روز اول، یکی هست که فامیل و دوست دارد حمایتش میکنند، کمکش میکنند. چون اگر بخواهید یک هفته یا یک ماه متل بمانید هزینهها معمولاً بهصرفه نیست. کسی که دوست و آشنا ندارد چهکار باید بکند؟ تجربه خودتان را اول بفرمایید.
تجربه من این بود که قبل از من همسرم وارد کانادا شده بودند و یک سال زودتر از من مهاجرت کرده بودند و اینکه ما در اینجا دوست و فامیل و آشنا داشتیم. هم دوستانمان کمک کردند و اینکه همسر من با کمک دوستشان خیلی از مکانها را شناخته بود. چون دوستشان خیلی سال قبلتر، فکر کنم سال 2016 مهاجرت کرده بودند، کامل مونترال میشناختند. وقتی همسرم مهاجرت کردند دوستان ایشان تمام راه و چاهها را بهشان یاد داد، تمام چیزهایی را که باید بشناسد را کمک کردند و به همان نسبت وقتی من وارد شدم همسرم به من کمک کرد که باز این شناختها را داشته باشیم و اینکه دوست، فامیل و اینها داشتیم که در کنارمان باشند.
ولی برای کسی که دوست و آشنا و اینها ندارد اول اینکه باید سعی کند که وارد آن گروههایی بشود که فارسیزباناند. یعنی سریع سعی کند که آن گروهها را پیدا کند. چون اگر آن گروهها را پیدا نکند یا اینکه کسی را پیدا نکند که راهنماییشان کنند واقعاً در بدو ورود خیلیخیلی شرایط سخت هست و اینکه شاید در خیلی از چیزها ضرر کنند؛ مثلاً اتفاق آنطور که دوست دارند پیش نرود. برای همین باید گروهی را که تجربه دارد و از خودشان زودتر وارد شهر شدند حتماً پیدا کنند.
چون کانادا یک کشور ارزان نیست. کانادا یک کشور فوقالعاده گران هست و اگر بخواهی خودت آزمونوخطا کنی خیلی آدم را به عقب میبرد. چون آدم وقتی وارد میشود نه کار دارد نه اینکه بخواهد به یک منبع درآمد دلاری برسد زمان میبرد؛ بنابراین آن تومان هم که به دلار تبدیل میکنید در واقع انگار هیچی. به همین دلیل اگر این شناخت را نداشته باشند امکان دارد که خیلی عقب بیفتند و خیلی چیزها را از دست بدهند.
پس شما فرمودید با 1800 دلار اجاره و 1200 دلار هزینه های عمومی یعنی حداقل 3 هزار دلار تا 4 هزار دلار هزینه های خانواده 3-4 نفره هست
خانوادهای که 4 نفرند به 4 هزار نمیرسد. بین همان 2500 تا 2800 متوقف میشود. وقتی به 4 هزار میرسد که بخواهند House داشته باشند، بخواهند هزینههای مقداری بالاتر و اینها داشته باشند.
منظورم این است که ما 3 هزار دلار حداقل حدود صد میلیون تومان به پول ما میشود. حالا 80 میلیون. چون شما وقتی وارد مونترال کانال میشوید اولویت مسکن
هست. بعد میشود بچه ها که باید ثبت نامشان را انجام بدهید، کمی که اینها استیبل شد و آرامش پیدا کردید لوازم خانه باید بخرید، درست هست؟ آنجا که فرنیش
نمیدهند؟
درست هست، چرا اتفاقاً خیلی از خانه های مبله هست که خیلی از مهاجران زمان ورود خانه های مبله شده اجاره میکنند. حداکثر اجاره خانه های مبله شده صد دلار 150 دلار هست. این خانه ها را پیدا میکنند. یک هفته دوهفته یک ماه هستند تا بگردند و خانه ای را که میخواهند با شرایطی که میخواهند پیدا کنند. یا اینکه حتی میتوانند بیشتر آن خانه را اجاره کنند. هست. با تایمهای مختلف، با شرایط مختلف، انگار همه مدل خانه اینجا هست که میشود اجاره کرد. حتی یکخوابه، دوخوابه، استودیو؛ استودیو به سوئیت گفته میشود که اتاقخواب ندارد. آن هم میتواند مبله شده باشد که حالت موقت اجاره کنند تا اینکه بگردند با شرایطی که میخواهند خانه پیدا کنند.
پیشنهادتان این است که از جامعه فارسیزبان کمک بگیرند. از کانالهای تلگرام و سایتها. چون ما متأسفانه داخل ایران کارت بینالمللی نداریم که از LBMB اجاره بکنیم.
درست هست
در مورد زبان فرانسه فرمودید. تجربه تان در مورد زبان فرانسه در مونترال هم برای ما بفرمایید
ما وارد مونترال شدیم. من قبلاً در ایران ما مشهد زندگی میکنیم و میکردیم. من در آنجا 3 سال کلاس فرانسه رفته بودم. مدرک فرانسه هم داشتم. درست هست که خیلی سال از آنها گذشته و حالت اکسپایر دارد؛ ولی باز وقتی در محیط قرار بگیری میتوانی ارتباط برقرار کنی. در واقع ما آن زبان فرنچ و انگلیسی یاد میگیریم با آن چیزی که در محیط میبینیم و با آن مواجه میشویم یک مقدار متفاوت است. چون اینها حالت نیتیو دارند. فرنچ را نیتیو حرف میزنند. با لهجه حرف میزنند؛
ولی ما با لهجه فارسی یاد گرفتیم. همینطور که هندیها، عربها لهجه دارند وقتی انگلیسی صحبت میکنند ما هم مسلماً لهجه داریم و نمیتوانیم همان اول، هرچقدر همزبانمان خوب باشد بتوانیم خیلی راحت ارتباط برقرار کنیم؛ چون حالت نیتیو بودن، لهجهدار بودن و اصطلاحاتی که استفاده میکنند. مثلاً ما خودمان خیلی کلمات کتابی استفاده نمیکنیم. کلمات را میشکنیم، بعضی را کامل استفاده میکنیم. اینها هم همی طوری هستند. هرچقدر هم زبان را بلد باشید تا یک مقدار جا بیفتی تا بفهمی اینها لهجه شان چطوری هستند و با چه سبکی دارند صحبت میکنند یک مقدار زمان میبرد.
همین زبان با مدرسة بچه ها هم ارتباط مستقیم دارد. بچه ها که میآیند خیلی زودتر از بزرگسال استارت میزنند.
دقیقاً بچه ها خیلی سریع یاد می گیرند.
در نظام آموزشی آنها برای بچهای که تازه آمده آفری میگذارند که زبان یاد بگیرد یا یک فرصتی به او میدهند که کمی با جامعه اخت بشود؟ کمی راه بیفتد؟
اره، اتفاقاً یکی از فامیلهایمان پسرهایشان 5ساله بودند که وارد اینجا شدند و اینجا مدرسه از 5سالگی شروع میشود. از 1سالگی میتوانند به مهدکودک بروند و از57سالگی وارد مدرسه میشوند. اینها آن زمان 5ساله بودند که وارد شدند و انگار در بدو ورود وارد مدرسه شدند. آن هم مدرسه فرنچ زبان که مسلماً فرنچ خیلی سختتر هست؛ چون با انگلیسی آدم راحتتر میتواند ارتباط برقرار کند؛ ولی آن معلم خیلی سعی کرده بود به اینها کمک کند، با اینکه فرنچ زبان هم بود سعی کرده بود کمک کند که بچه ها بتوانند با او ارتباط برقرار کنند و اینکه بچهها خیلی راحتتر از آن چیزی که ما فکرش را بکنیم زبان یاد میگیرند. خیلی سریعتر و خیلی راحتتر. برای همین خیلی راحتتر توانستند زبان را یاد بگیرند و خوشبختانه در مدرسه هیچ مشکلی هم نداشتند.
بحث بعدی موضوع خدمات درمانی بهداشتی. خدمات بهداشتی – درمانی در مونترال کانادا است؟ معمولاً همه جای دنیا هزینه درمان خیلی گران هست؛ ولی برای هموطنان خود آن کشور نسبتاً قیمت خوب است و قابلقبول است. یعنی یک حمایت بیمه ای برایشان انجام میشود. در مورد این تجربیاتتان را در مونترال بفرمایید.
کانادا یک خوبی که دارد همه چیز برای همه یکسان هست. چه شهروند اینجا باشید، چه مهاجر باشید، چه یک کانادایی صد پشت کانادایی باشید؛ همه چیز یکسان هست. منتها اینجا چند تا بیمه داریم. یکی بیمه خود دولت هست که شامل افرادی هست که کانادایی هستند، سیتیزنها، کسانی که دانشجو بودند درسشان تمام شده و الان ویزای کار گرفتند بعد از تحصیلشان ویزای کار گرفتند و شاغل شدند؛ اینها همه بیمه دولتی شاملشان میشود که تمامی خدمات، همه بهغیراز دندانپزشکی برایشان رایگان هست. از نظر خدمات پزشکی و پزشکهای خوب داشته باشد بله اینجا پزشکهای خیلی خوب دارند، تجهیزات و خدمات خیلی خوب دارند؛ ولی به دلیل کمبود شدید نیرویی که دارند خیلی دیلِی دارد؛
یعنی کسی که بخواهد وقت بگیرد برای دکتر تا دکتر را ببیند یکزمان خیلی طولانی را باید انتظار بکشد و حتی چند ماه پیش دو تا بیمارستان در تورنتو و دو بیمارستان در مونترال بهخاطر کمبود نیرو تعطیل شدند. میدانید بدی این مسئله این است که اینها چون فقط خودشان را قبول دارند حاضر نیستند پزشک و پرستار از کشورهای دیگر بگیرند وگرنه ما خیلی پزشک و پرستار اینجا داریم؛ ولی بیکارند. اجازه کار ندارند. چون اینها فقط خودشان را قبول دارند و حق هم دارند. چون تحصیلات اینجا را که میبینی، روش تحصیلشان را که میبینی خیلی متفاوت هست با کشور ما؛ من کشورهای دیگر را نمیدانم.
خیلی متفاوت هست با کشور ما. مثلاً من که در ایران در یکی از دانشگاههای خوب مشهد، دانشگاه خیام، معماری خواندم با همسر من که اینجا معماری خواند زمین تا آسمان متفاوت هست که حتی به همسرم گفتم مدرک من به نظرم یک کاغذ باطله هست. من باید آن را پاره کنم. یعنی اینقدر متفاوت هست و واقعاً من آنها حق دادم که چرا مدرکهای ما را قبول ندارند. چرا مدرکهای پزشکی و پرستاری ما را قبول ندارند. یعنی هیچ جای دنیا را قبول ندارد. فقط خودشان و آمریکا را قبول دارند. مابقی باید یک آزمونی را بدهند که آن آزمون اینقدر سخت هست که من دیدم که در ایران آقایی را که متخصص بود آمده اینجا 3 سال، 4 سال، 5 سال آزمون را داده و قبول نشده. آخر هم بیخیال شده و رفته شروع به کار دیگری کرده و ترجیح داده که کار دیگری را شروع کند.
یعنی از آن متخصص بودن و پزشک بودن خودش صرفنظر کرد. برای همین نسبت به کمبود نیرویی که در کانادا دارند دیلِی(تاخیر) خیلی زیاد هست. یعنی وقتی میخواهید دکتر را ببینید خیلی باید زمان انتظار را صرف کنید؛ ولی خدمات و اینکه دستگاههای خوبی داشته باشند، خدمات خوبی داشته باشند، دکترهای ماهری داشته باشند؛ اینها خوب هست. ولی زمانی که باید زیاد داشته باشد و اینکه برای ادامه بیمه آنهایی که گفتم بیمه دولتی دارند همه چیز برایشان رایگان هست. دانشجوها که وارد میشوند اجباراً بیمه خصوصی باید با آن هزینه اولیه دانشگاه باید پرداخت کرده باشند. که سالی 800 الی دوهزاری دلار برای بیمه خصوصی در مونترال کانادا باید پرداخت کنند.
که انگار تمام کسانی که بهغیراز افرادی که بیمه دولتی دارند مابقی دانشجوها، کسانی که با ویزای کار وارد میشوند و کسانی که PA نیستند باید همه بیمه خصوصی بخرند که این بیمه خصوصی از 800 تا دوهزار دلار به صورت سالانه هست و بسته به آن کارگزارهایی که این بیمهها را میفروشند آیتمهای مختلفی را شامل میشود. مثلاً یک بیمه حتی 800 دلاری و چه دوهزار دلاری، مثلاً میگویم کسی که بخواهد به بیمارستان برود تا 23-25هزار دلار کاور میکند. یعنی از 25هزار دلار به بالا خود شخص باید پولش را بدهد و اینجا هزینة درمان فوقالعاده بالا هست. مثلاً یک ویزیت، من خودم چون بیمه نداشتم ویزیت یک دکتر عمومی را من 200دلار میدادم هر جلسه و متخصص 500دلار.
آزمایش که میخواستم بدم 500دلار برای هر آزمایش من هزینه میکردم، سونوگرافی اگر میخواستم بروم 300 الی 400دلار باید هزینه میکردم. کلاً هزینه درمان خیلی خیلی بالاست. اگر اینجا بیمه نباشی و حتی بیمه خصوصی داشته باشی که بیمه اورژانس را کاور نکند و یک اتفاقی بیفتد که بخواهی به اورژانس بروی همان اول دوهزار دلار شارژ میشوی یعنی دوهزار دلار باید پرداخت کنی. در کل هزینه های درمان فوق العاده بالاست ولی این را هم بگویم هزینه ها در اینجا ایالت به ایالت متفاوت هست. من در مونترال دکتر متخصص را جلسه ای 500دلار هزینه میکردم ولی در تورنتو هم که دکتر رفتم 200 دلار دادم. اینها مقداری متفاوت هست. مثلاً آزمایش را که من در مونترال انجام دادم عین همان آزمایش را در تورنتو من 200دلار انجام دادم.
خیلی هزینه های درمان در کانادا بالا هست
خیلی هزینه ها متفاوت هست. این تفاوت قیمت را نمیدانم از کجاست ولی هزینه ها اگر بیمه نباشید یا بیمه کاور نکند خیلی هزینه ها بالاست.
دو نکته فرمودید در موردبحث پزشکی، اکثر دنیا فقط پزشکی و پرستاری خودشان را قبول دارند. در ایران هم همینطور هست. هر دانشگاهی را نمیپذیرند. کسی هم بیاید باید دوره ببیند و آزمون بدهد تا به استاندارد برسد. چون بحث درمان و سلامت برای مردم خیلی مهم هست.
ایران طرف آزمون را قبول میشود. اینجا نمیدانم چگونه است؟ طرف قبول نمیشود.
در بحث رشته های شاخه پزشکی و پرستاری در ایران به نسبت بقیه شغلهای مهندسی که من و شما تحصیل کردیم اصلاً قابلقبول نیست. یعنی رشته های مهندسی که اصلاً ما جزوه محور است و تعدادی استاد میآیند چیزی میگویند میروند و یک آزمون هم از او میگیرند؛ یعنی نه کار عملی آنچنانی. یعنی عملاً 80% آدمهایی که در این شاخه ها غیر از شاخه های پزشکی و پرستاری بیرون میآیند عملاً چیزی بلد نیستند. عملا هیچچیز خاصی یاد نگرفتند که بخواهند وارد محیط کار بشوند. متأسفانه فقط یک مدرک دارند.
وقتی به اینجا بیایید و سبک و شیوه آموزش اینها را ببینید واقعاً فقط یک مدرک هست و به نظر من حتی یک مدرک نیست. یک کاغذ باطله هست. اینقدر که متفاوت هست. یعنی خیلیخیلی متفاوت هست. ما در ایران تفریحی درس میخوانیم و درسخواندن را به معنای واقعی اگر کسی بخواهد درک کند باید به اینجا بیاید و درس بخواند.
البته درسخواندن یک مفهوم هم دارد. من الان به پسرم میگویم که آیا تو فقط قرار هست که این کتاب را بخوانی نمره بگیری. این یک داشتان هست. زمانی هست که تو این کتاب را، مثلاً میخواهی رشته بیزینس بخوانی این کتاب را لذت ببری میخواهی بخوانی یاد بگیری. مثلاً بازاریابی مارکتینگ هست بخوانی 400 صفحه. نه برای اینکه آزمون بدهی، نه برای اینکه نمره بگیری و مدرک بگیری. بحث بعدی که من خدمتتان دارم بحث خرید ملک هست. در مورد خرید ملک بفرمایید.
اگر کسی بخواهد آنجا خانه بخرد چقدر باید در مونترال هزینه بکند؟
خرید ملک اگر بخواهند آپارتمان بخرند، یک آپارتمان یکخوابه و حدوداً 70-80 متری از 350 هزار 400 هزار دلار شروع میشود. ولی اینکه میگویم داخل مونترال نیست. انگار شهرهای اطراف هست. شهرهایی که مثلاً 10 دقیقه 15 دقیقه فاصله دارند. از 350 هزار 400 هزار دلار آپارتمانهای 70-80 متری شروع میشود به بالا. تا خانههای House و ویلایی از هزار و دویست – سیصد به بالا.
یک میلیون و دویست – سیصد هزار دلار به بالا برای خرید ملک در مونترال
بله درست هست. یک میلیون و…
چون مدتی بود که خیلی قیمت خانه در کانادا بالا میرفت.
مدتی به این خاطر داشت بالا میرفت. چون قانونی در اینجا هست که توریستها هم میتوانستند خانه بخرند. وقتی توریستها میتوانند خانه بخرند خیلی افراد اینجا سرمایه گذاری میکنند. مخصوصاً ایرانیها در اینجا خیلی مهاجر ایرانی دارد و اینکه ایرانیها اینطور نیست که هرچقدر هم که پولشان را بخواهند به دلار تبدیل کنند باز هم مبلغهای قابلتوجهی سرمایه دارند که بتوانند در اینجا ملک بخرند. در اینجا خرید ملک از طریق ایرانیها، ایتالیایی ها، چینی ها خیلی داشت بالا میرفت و این داشت به بیزینس تبدیل میشد که خریدوفروش بشود.
مثل ایران که خریدوفروش باعث تورم میشد. چون شما وقتی ملک را میخری و میخواهی بفروشی، میخواهی سود کنی. مقداری قیمت را بالاتر میبری. دوباره مجدد میخواهد فروش شود دوباره مجدد قیمت بالاتر میرود. برای همین این تورم داشت به وجود میآمد؛ ولی جدیداً چند وقتی است که قانونی که توریستها بتوانند خانه بخرند را حذف کردند. فقط کسانی میتوانند خانه بخرند که اینجا اقامت دارند، هستند و زندگی میکنند.
اره. در بحث خرید ملک دولت کانادا دخالت کرد. چون خیلی تورم عجیب غریبی در ملک شکل گرفته بود. ولی دارند آن تورم را از بین میبرند. کاهش میدهند. در خبرها میبینم که مینویسند که حباب تورم از بین میرود و قیمتها افت میکند؛ ولی در واقعیت هنوز افتی مشاهده نشده؛ ولی حرف آن هست که میخواهد افت کند.
دولت حمایتی هم میکند؛ مثلاً وام بدهد برای کسی که PR دارد، شغل دارد. اینها چطور هست؟ کسی میتواند روی آن حساب کند؟ چند سال باشد قسط بدهد؟
قسطها متفاوت هستند. هرکسی بستگی به حقوق و سرمایهای که دارد. آن پیش پرداختی که میخواهد پرداخت کند، بابت آن خانه تمام اینها، متفاوت هست. همه اینها بستگی دارد که شما بتوانید آن قسطی که میخواهید ببندید 3ساله ببندند، 5ساله و اینکه چقدر بخواهید قسط بدهید. از یک حد پایینتر نمیشود؛ ولی بالاتر میشود که بخواهند قسط بدهند. ولی هر چه؟ پیش پرداختی که بخواهند بدهند از تعداد اقساطشان میتوانند کم کنند و اینکه در اینجا شاغل باشید،
مدتی از شغلی که دارید گذشته باشد میتوانید بهراحتی در هر بانکی که اینجا وام میدهد که همه بتوانند خانه بخرند. هر مدل خانهای، هر سطحی که دوست داشته باشند؛ خیلی راحت خانه میخرند منتها در آن درصدها برای خانه خریدن مقداری متفاوت هست. کسانی که PR دارند، سیتیزن هستند، سابقه خیلی بیشتری دارند میتوانند 5 الی 10% قیمت خانه را پرداخت کنند. کسانی که سابقه کمتری دارند با ویزاهای متفاوتی وارد کانادا شدند، آنها 20%-30% یا حتی اگر بتوانند مقداری از نظر کاری خودشان را اثبات کنند میتوانند 15% از پول خانه را پرداخت کنند و مابقی را قسطی بدهند.
توصیه شما چیست؟ خانه بخرند راحتتر هستند. حداقل بهجای اجاره دادن
100% چون اجاره خانه در اینجا خیلی بالاست. ترجیحاً کسی که میخواهد 1500 دلار بابت یک آپارتمان یک خواب 70 متری بدهد بهتر هست که آن آپارتمان یک خواب 70 متری را بخرد. حتی اگر 30% آن مبلغ را بهعنوان پیش پرداخت بدهند مابقی را قسط بدهند شاید باید 1500 دلار اجاره بدهد؛ ولی قسط 1700 میخواهد بدهد. 200-300 دلار میخواهد بیشتر بدهد؛ ولی در عوض خانه مال خودش هست. آن اجاره هم از بین نمیرود. برمیگردد روی پول خانه.
یعنی شما میفرمایید یکخانه یک آپارتمان قابلقبول که 400 هزار دلار بخرد، بین 40 هزار تا 60 هزار دلار را باید پیش پرداخت بدهد؟ حداقل به بانک بدهد؟
برای کسی که تازهوارد هست حداقل 30% را باید بدهد.
در شاخه مهندسی که شما تجربه دارید به شاخه مهندسی، یک زن و شوهر کار کنند حدوداً در شاخه معماری و مهندسی چقدر منابع درآمدی در مونترال کانادا خواهند داشت؟ چون گفتیم 2500 تا 3 هزار دلار هزینه دارند.
اینجا کمترین حقوقی که یک نفر میتواند داشته باشد که یک کار ژنرال ساده بخواهد باشد حدوداً ساعتی 17 الی 18 دلار هست. یک کار ژنرال ساده داشته باشد بدون هیچ تجربه کاری، بدون هیچ تحصیلاتی و بدون اینکه بخواهد زبان را حرفه ای بلد باشد فقط در حدی که بخواهد ارتباط برقرار کند و بخواهد کارش را راه ببرد، یک کار ژنرال ساده داشته باشد ساعتی 17 دلار میتواند درآمد داشته باشد که اینجا کارها هفته ای 40 ساعت هست و روزی 8 ساعت. چون 2 روز در هفته هم تعطیل هستند.
شنبه و یکشنبه. ولی به همین نسبت هر چه مشاغل تخصصی تر میشوند یا وارد بحثهای مهندسی میشوند از ساعتی 17 دلار به ساعتی 25 الی 30 دلار میرسد. اگر در شرکتهای خیلی بزرگ باشد باز بیشتر. این 25 تا 30 دلاری هم که میگویم در شرکتهایی در سطح متوسط هست؛ بنابراین اگر حساب کنیم همان ساعتی 25 دلار و اینکه اینجا مالیات هم از روی تمام حقوقها کسر میشود. آن 25 دلار انگار هنوز مالیات از آن کسر نشده. در نهایت که حساب میکنید 25 دلار ضربدر 8 کنید ضربدر 40 کنید و ضربدر 4 کنید عددی که بدست میآید مالیات را باید از آن کسر کنید. اینجا مالیات هم مالیات کمی نیست که از آن کسر شود.
مثلاً من الان حساب نکردم در ذهنم نمیدانم عدد چقدر هست؛ ولی برای مثال یک حقوق 3 هزار دلار که بخواهیم بدون کسر مالیات حساب کنیم طرف 3 هزار دلار حقوقش میشود وقتی مالیات از آن کسر میشود مثلاً 2300-400 دلار به او پرداخت میشود. مالیات خیلی زیادی روی حقها کم میکنند و هر چه حقوقها بیشتر بشود آن درصدی را که مالیات کسر میکنند بیشتر میشود. یعنی اینجا یک نفر هرچقدر هم بخواهد وارد شغلهای بشود که ساعتهای کاری و حقوق خیلی بیشتری به او بدهند در نهایت آن توتال حقوقی با آن کسی که بهصورت معمولی کار میکند تفاوت خواهد داشت؛ ولی نه آنقدر که از آن باز مالیات بیشتری را میگیرند که این هم بهخاطر این هست که میخواهند نرمال کنند از بین ببرند سطح اختلاف طبقاتی را. آن را از طریق مالیاتها انجام میدهند.
مهندسی که 40 ساعت در هفته کار کند با ساعتی 25 دلار کار کند حدوداً ماهی 4 هزار دلار باید درآمد داشته باشد.
مثلاً حقوقی که به او میدهند 3200 باشد
اگر زن و شوهر با هم ر مونترال کانادا کار کنند یک زندگی متوسط به بالا و باکیفیت میتوانند داشته باشند.
باکیفیت و خوب میتوانند داشته باشند. چون اینجا خانه، ماشین را میتوانندقسطی بخرند. یک پیش پرداختی را بدهند مابقی را قسط بدهند و اینکه هزینه خوردوخوراک به نسبت اینکه داری محصولات با کیفیتی استفاده میکنی به نظر من قیمتهایشان خوب هست. یعنی در واقع میشود گفت که اگر نخواهند اجاره خانه بدهند که همان خانه – ای که خریدند بخواهند قسطش را بدهند و قسط ماشی، یک زندگی خوب را میتوانند داشته باشند. حتی ماشین خیلی مدل بالایی میتوانند بخرند.
در سؤالهای بعدی خرید خودرو در مونترال کانادا بود. الان به آن رسیدیم در موردش توضیح بفرمایید. منظورم یک ماشین متوسط خانوادگی هست؟
اینجا معمولاً بهخاطر آبوهوایی که هست، بهخاطر سرما و بارشهای باران زیاد و بارش برف زیاد که دارد، ماشینهای تویوتا و ماشینهایی که عمر بهتری میکنند اینجا طرفدار بیشتری دارد. البته من سطح معمولی را میگویم وگرنه اگر بخواهیم سطح بالا را در نظر بگیریم همه مدل ماشین در بهترین برندها و قیمتهایی که حتی آدم نتواند حساب کند خیلی زیاد هست. ولی ما داریم فقط دربارة سطح متوسط حرف بزنیم. اگر بخواهیم دربارة سطح معمولی صحبت کنیم همین ماشینهای تویوتا و مزدا و اینها هست، ماشینهای نیسان هست که خیلی طرفدار دارند؛ چون اینجا استهلاک ماشین خیلی زیاد هست؛ یعنی یک ماشین اگر در ایران حدوداً 20 سال بشود از آن کار کشید در اینجا بیشتر از 10-12 سال نتواند کار کند. چون شرایط آبوهوایی به آن این اجازه را نمیدهد.
ولی میتوانند یک درصدی را از مبلغ ماشین پرداخت کنند مابقی را قسط بدهند و خریداری کنند و یک چیز دیگر که اینجا با ایران خیلی متفاوت هست ما در ایران وقتی ماشین میخریم دیگر برای پلاک ماشین، برای گواهینامهای که داریم، برای بیمه ماشین هر ماه پول پرداخت نمیکنیم؛ ولی اینجا اینگونه است که هر ماه باید پول پرداخت بشود. یعنی برای گواهینامه، برای بیمهای که داریم، برای پلاک مثلاً رجیستری دارد هرسال مثلاً 500 دلار باید بابت رجیستری پلاکتان پول پرداخت کنید. بابت نگهداری پلاکتان. برای بیمه ماهانه باید پول پرداخت کنید. ما در ایران مثلاً میگویم 10 میلیون، 12 میلیون میدادیم بیمه سالانه خریداری میشد؛ ولی اینجا ماهی 100-150 دلار و در شهرهای دیگر مثل تورنتو 300 تا 500 دلار هر ماه بابت بیمه باید پول بدهیم.
قیمت خود خودرو را در مونترال کانادا نفرمودید. 5 هزار دلار، 10 هزار دلار؟ با چقدر میشود یک ماشین قابلقبول متوسط خرید؟
متوسط بخواهیم در نظر بگیریم یک ماشین نرمال؟ که گفتید از 7-8 هزار دلار هست که در حد قابلقبول باشد. از 7-8 هزار دلار شروع میشود. پایینتر هست ولی شاید در حد خیلی قابلقبول نباشد یا اینکه مدلهایشان؟ باشد
از تجربه آبوهوا در مونترال بگویید چون من که جنوب و شرق کشور بزرگ شدم. آفتاب چیزی هست که هر روز در زندگی ما بوده. اصلاً با سرما نمیتوانم ارتباط برقرار کنم. تجربهتان را از سرما بگویید.
مسلماً من درباره مونترال میتوانم نظر بدهم. قبل از اینکه وارد کانادا بشوم میگفتند کانادا خیلی سرد هست، هوا به حدی میرسد که اصلاً نمیتوانی بیرون بمانی. بله هست؛ ولی تعداد همچنین روزهایی خیلی کم هست. من در مشهد بزرگ شدم و زندگی کردم و اینکه مشهد آبوهوای سرد و خشک هست. زمستان سرد هست تقریباً. اینجا هم زمستانهای سرد را دارد؛ ولی فصلها انگار سرجای خودشاناند. تابستانهایش تابستاناند، پاییزش پاییز است. زمستانش هم زمستان است.
یعنی زمستان بهتماممعنا زمستان هست. یعنی تمام آن 3 ماه سال را برف میبارد؛ ولی آفتاب هم دارد. در مونترال اینگونه هست که من خودم به شخصه هر روز آفتاب سوزانش را میدیدم. یعنی روزها آفتاب هست مگر اینکه اینقدر برف شدید باشد که آفتاب نباشد. یعنی اینطوری نیست که بگوییم 3 ماه زمستان برف میبارد آفتاب را اصلاً نمیبینیم. نه اتفاقاً خیلی آفتاب خیلی خوبی دارد؛ ولی بعضی روزها دما اینقدر پایین میآید که آن آفتاب زیاد تأثیری در گرمایش ندارد. ولی …
در ایران بهار تقریباً از اردیبهشت شروع میشود
اره از اردیبهشت شروع میشود
شهریور هم جز پاییز حساب میشود؛ یعنی هوا دیگر سمت سرما می رود؟
هوا هنوز خوب هست. آنقدر پاییز نیست. ولی چرا، باران خیلی میآید. یک هفته دوهفتهای هست که بارانهای زیادی داریم.
من یک توضیح بدهم، خانم عارف زاده درخواست کردند که به لایومان ملحق بشوند من عذرخواهی میکنم. اگر سؤال دارند لطفاً در کامنتها بنویسند و اگر میخواهند مستقیم تجربه خودشان را با من به اشتراک بگذارند برای همه فارسیزبانان لطفاً به من پیام بدهند من در خدمتشان هستم. من معمولاً روی لایوها را شلوغ نمیکنم. تمرکزمان هم نریزد. چون امروز هدفمان تجربیات زندگی در مونترال هست با خانم مهندس فنائی.
کلاً تجربه خود شما از خوبیها و بدیها و مزایا و معایب زندگی در مونترال چه هست؟ به قولی تجربه مهاجرتی به آن نگاه کنیم
هرکسی بسته به شخصیت، بسته به عملکردی که دارد، تفکری که دارد، هدفی که دارد و خواستههایی که دارد هر شخصی متفاوت هست. کسی میتواند بگوید نه من دوست نداشتم برمیگردد، یکی میگوید اینجا همان بهشتی هست که میگفتند و میماند. بستگی دارد که چه کسی چه میخواهد و چه کسی چه هست و چه دارد در چنته یعنی از نظر عرضه، توان و در کل غریب بودن و در غربت بودن سخت هست. این را مسلماً چیزی نیست که کسی بخواهد بگوید نه آسان است و فلان و… نه اینجور نیست.
کلاً غریبی سخت هست حتی اگر کشورش کارهایی را کرده باشد باز هم کشورش هست مثل پدر و مادری هستند که هرچقدر هم بد باشند باز هم پدر و مادر تو هستند و دوستشان داری. مسلماً آدم میخواهد مهاجرت کند خیلی سخت هست؛ ولی بستگی دارد که آدم ازآنجاییکه هست چه بخواهد؟ اگر برنامهریزی درستی داشته باشد، هدفهایش مرتبط باشد با جایی که رفته و خودش هم شخصی باشد که دستش را روی پایش بگذارد و بلند شود. ننشیند که از اینوآن توقع داشته باشد. نگوید که کانادا گفته ما اینجوری هستیم و چرا اینجوری نیست؟ نه آدم هر کاری که میکند خودش باید بکند مسلماً اگر تمام این شرایط اوکی باشد آدم به آن چیزهایی که در ذهنش هست و آن چیزهایی که میخواهد قطعاً میرسد؛
ولی زمان میخواهد. مهاجرت 1 سال 2 سال اول فوقالعاده سخت هست. هر جای دنیا که باشد؛ چون تازه از کانون گرم خانواده جدا شدی، از کشورت، از همه چیز جدا شدی وارد یک محیط جدید شدی. وارد جایی شدی که آنها را نمیشناسی. نه فرهنگشان، هیچی. حتی زبان هم اگر بلد باشی؛ چون آنها نیتیو هستند تا لهجههایشان را، هر چیزی را بخواهی وارد فرهنگشان بشوی مقداری زمان میبرد. اگر بخواهی به درآمد دلاری برسی، اگر بخواهی یک جایگاه برای خودت داشته باشی مسلماً 1 سال 2 سال طول میکشد و این یکی دو سال خیلی سخت خواهد بود؛ ولی این یکی دو سال که بگذرد خیلیها روی آن غلتکی که باید میافتند و به تمام خواستههایشان، به تمام اهدافشان و به تمام چیزهایی که خواستند و میخواستند میرسند.
چه موضوعی ر مونترال بود که بر خلاف تصور شما بود؟ مثلاً چیزی بود که از تصورات شما فاصله داشته باشد؟
راستش را بخواهید من چون همیشه سعی میکردم با واقعیت با همه چیز روبرو بشوم میدانستم که بخواهم وارد یک جای جدید بشوم باید 1 سال 2 سال سختی را تحمل کنم. برای همین چیزی خارج از تصورم نبود. تنها چیزی که خارج از تصورم بود هزینه های درمان گزاف بود که من پرداخت کردم. هزینهای که بابت همین چیزهای پزشکی دادیم؛ مثلاً آدم بخواهد ویزیت یک متخصص 500 دلار بدهد، ویزیت یک دکتر عمومی 200 دلار بدهد یک مقدار خارج از تصور هست. من چون همسرم ویزای دانشجویی داشت من هم ویزایم همراه بود و؟ (54:19) بود. مسلماً باید بیمه شامل حال من میشد؛ ولی یک سری آیت
مها را کاور نمیکنند. چون بیمار خصوصی دنبال این هستند که سود خودشان هم از آن بیمه دربیاورند. برای همین یک سری آپشنها میبینی اصلاً خارج از آن بیمه است. کسی که تازهوارد شده این چیزها را نمیداند. بیمه هم توسط هموطنان خودمان به خودمان فروخته میشوند؛ ولی طوری توضیح نمیدهند که بدانی چه چیزهایی را شامل حال شما میشود، چه چیزهایی شامل حال شما نمیشود. طوری میگویند که تو فکر میکنی همه چیز را کاور میکنند و اوکی هست ولی میبینی نه یکییکی از داخلش کسر میشود. نه این چون آپشن فلان را دارد شامل نمیشود آن چون آپشن فلان دارد شامل میشود. تنها چیزش همین بود وگرنه میگویم من چون از قبل هم با چشمباز مهاجرت کردم چیزی نبود که من بخواهم بگویم خارج از تصورم بوده.
سؤالهایم را پرسیدم. اگر دوستانی که همراهمان هستند سؤالی دارند لطفاً در کامنتها بگذارند و موضوع دوم، شما اگر موضوع خاصی مانده که فکر میکنید من نپرسیدم شاید برای یک نفر که میخواهد به مونترال مهاجرت کند به دردش بخورد بفرمایید
تنها چیزی که میتوانم بگویم این هست که البته من بهخاطر دو دانشگاه؟ که دارد جز دانشگاههای خیلی خوب هستند، دانشجوها خیلی اینجا را انتخاب میکنند نسبت به تورنتو و ونکوور میگویم که هزینهها نرمالتر هستند، پایین نیست. چون کلاً کانادا کشور ارزان نیست؛ ولی لایفاستایلی که آدم میخواهد را دارد. مثل ایران نیست. خیلی جاها این برای من مقداری خارج از تصور بود، در ایران همهجا تا 1 و 2 شب باز هستند من مشهد هستم؛ ولی اینجا 9 شب محال هست شما جایی را باز ببینید بهغیراز کلابها و بارها و اینها، هیچ مغازهای را شما از 9 شب به بعد باز نمیبینید. یعنی اگر فقط بخواهید کلاب و بار و اینجور چیزها بروید و روزهای تعطیل، شنبه و یکشنبهها، لباسفروشیها، مراکز بزرگ خرید همه 6 و 7 عصر تعطیل میکنند.
مثل دور حرم 24ساعته نیست؟
اره دور حرم تا 1 و 2 شب همهجا باز است.
شاید سرما هم در زود بستن فروشگاهها در مونترال تاثیر دارد.
نه اصلاً سرما تأثیر ندارد؛ چون در تابستان هم که اینجا هوا فوقالعاده گرم هست که مثل شهرهای استوایی میشود. باز هم همان 6 و 7 روزهای تعطیل، تعطیل میکنند و روزهای غیر تعطیل ساعت 9 تعطیل می کنند. فقط چند تا فروشگاه بزرگ مثل؟ که 10 شب تعطیل میکنند مابقی 9 شب تعطیلاند.
خانم مهندس خیلی لطف کردید که وقت گذاشتید برای من. باز با هم هماهنگ میکنیم درباره کار و تحصیل ایشان تجربه دارند در کانادا. بر اثر مهاجرت تحصیلی خیلی روی بورس هست مخصوصاً توی کانادا زیاد هست. چون جوانهای زیادی پیام میدهند من از مجمع پیامها میدانم که چه چیزی مورد تقاضای بازار هست. باز آنها هم اگر بتوانیم با هم هماهنگ کنیم که تجربیات تحصیلشان را انتقال بدهند
من در یکی از پیامها من احساس کردم یک نفر برداشتش اشتباه بود در مورد رشته معماری، اینکه نوشته بودند بناهای شاخص این شهر یا استان در مقابل معماری ایران مقایسه کرده بودند؛ برداشتشان کاملاً اشتباه بود. ما در مورد بناهای معماری اینجا صحبت نکردیم.
ارتباط ما قطع شد من یک توضیح بدهم؟
من در شاخه معماری تخصص ندارم و در مورد رشته مهندسی میگویم مهندس نیست. 80%. آن 20% هم آدمهای توانمندی در حیطه مهندسی. معماری چون تخصص من نیست نظر نمیدهم؛ ولی در شاخه مهندسی چون من دانشگاه تهران درس خواندم. دانشگاه شهید عباسپور خواندم. اتفاقاً رتبه خوبی داشتم سالی که شرکت کردم. منصفانه نگاه میکنم. اساتیدم را نگاه میکنم، مستندات با دوستانی که خارج از کشور تحصیل میکنند مقایسه میکنم به معنای واقعاً میبینم که آنجا جانشان را درمیآورند. واقعاً آن چهار سال هم تفریح میکردیم. درسمان هم خوب بود. چهارتا جزوه و کتاب میخواندیم میرفتیم نمره را میگرفتیم.
عملاً بعد از اینکه از دانشگاه بیرون آمدیم چیزی بلد نبودم. خودم را میگویم. هر چه یاد گرفتم در محیط بیرون یاد گرفتم که مدرک دستم بود که به محیط کار و زندگی آمدم و یاد گرفتم. خیلی باید ما را تحتفشار قرار دهند که ما یک مهندس از دانشگاه بیرون بیاییم نبود. خود من، بعضی از اساتید را که یکی هم هفته پیش فوت کرد، خدا رحمتش کند، وقتی مقایسه میکنم میبینم اصلاً هیچدانشی نداشت؛ یعنی یک جزوه 20 صفحهای را هر جلسه یک صفحه از همان را درس میداد. وقت تلف میکرد. عملاً به من هیچچیز یاد نداد. در لول آن دانشگاه، در لول استادی کار ما علمی – کاربردی هم بود، یعنی باید کاربردی تدریس میکردند بهجای اینکه چیزی نشان دهند، لمس کنیم، به کارگاهها برویم، در واقعیت کار یاد بگیریم؛ یک مدرک گرفتیم آمدیم 4-5 سال در بخش خصوصی یاد گرفتیم.
میفرمایند در مورد معماری، آخرین مبحث باشد که دیگر لایو را نصفه رها نکنیم.
بحث این نبود؛ چون من؟ برداشت کردم. بحث این نبود که کانادا بناهای شاخصی نسبت به ایران دارد. بحث این بود که روش تحصیلی متفاوت هست. مثلاً برای هر رشتهای دقیقاً همین هست که شما میگویید روش تحصیلی ما با اینها واقعاً متفاوت هست. اینجا وقتی میگویند یک دوره 4ساله فول تایم یعنی واقعاً فول تایم. یک جورایی تماموقت حتی تمام آن تایمی که در دانشگاه نیستی متعلق به آن درس و به آن رشته هست تا اینکه تمام شود و آن شخص فارغ التحصیل بشود. از این بابت خیلی متفاوت هست وگرنه اصلاً بحث این نیست بناهای اینجا شاخص هست و بناهای ایران شاخص نیست. اصلاً بحث بنایی نیست. بحث آیتمهایی هست که در دانشگاه درس داده میشود و آن چیزهایی که روش تحصیل هست.
دوست دیگری پرسیدند کانادا سایت مشخصی دارد برای بررسی همه دانشگاههایی که پذیرش دانشجوی خارجی دارند؟ مثل سایت دانشگاه آلمان. من گفتم اگر امکانش باشد؛ چون من با همسر خانم مهندس یک لایو خواهیم رفت در مورد دانشگاه و تحصیل. باز تخصصیتر صحبت کنیم.
کانادا یک سایتی دارد به نام CIC که شرایط و تمامی راههایی را که میشود مهاجرت کرد داخل آن سایت هست. ساید خود دولت کانادا و هیچ چیزی خارج از آن سایت نیست؛ یعنی شرکتهای مهاجرتی هم که میگویند با این شرایط، با آن شرایط فقط باید به این سایت مراجعه کنند؛ چون مرجع تمام مراجع همین سایت هست.
اتفاقاً با آقای دکتر تیموری هم چند شب پیش دربارة مهاجرت قانونی به آلمان صحبت میکردیم ایشان هم تأکید میکردند تمام قوانین در سایت خود دولت آلمان و سایت سفارت تمام شرایط و قوانین هست. هر حرفی را نباید باور بکنید؛ چون بعضی از شرکتها متأسفانه واقعیت را میگویند؛ ولی همه واقعیت را نمیگویند. یعنی همه موردها با تمام موضوعات را نمیگویند که یکلحظه در دل شما خالی شود بترسید
خیلی ها از شرایط سوءاستفاده میکنند و اینکه از ندانسته های آدمها هم استفاده میکنند؛ چون هر شخصی که تمام شرایط و اینها را نمی داند سوءاستفاده میکنند و پولهای هنگفتی هم میگیرند بابت کارهای مهاجرتی ولی متأسفانه به نتیجه نمیرسد.
https://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/09/مونترال.jpg7201024adminhttps://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/01/logo-small-saeidkazemi--300x136.pngadmin2022-09-18 14:23:472022-09-29 13:20:34تجربیات زندگی در مونترال کانادا
برای تماشا ویدئو مصاحبه من با خانم زهره تیموری ( دانشجو دکتری عصب شناسی شاخه زبان دانشکاه ون اتریش) در خصوص تجربیات یاگیری زبان آلمانی از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
برای شنیدن صحبت های من با خانم زهره تیموری ( دانشجو دکتری عصب شناسی شاخه زبان دانشکاه ون اتریش) در خصوص تجربیات یاگیری زبان آلمانی از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
الف) دوستان عزیز سعید کاظمی هستم. امشب با خانم تهرانی دانشجوی رشته عصب شناسی شاخه زبان از دانشگاه وین اتریش در خدمتتان هستیم تلاش میکنیم که اطلاعات صادقانهای در خصوص یادگیری زبان آلمانی داشته باشیم. خیلی لطف کردن خانم دکتر دعوت من رو پذیرفتند که در مورد زبان صحبت بکنیم.
بنده معرفی مقدماتی شما را کردم. اگر ابتدا هم خودتان لطف بفرمایید هم سلام و احوالپرسی بکنید هم خودتان را معرفی بفرمایید.
من زهره هستم. زهره تهرانی. دانشجوی رشته عصب شناسی دانشگاه وین هستم و در خدمتتان هستم. در پیج خودم آموزش زبان آلمانی و زبان انگلیسی را دارم. البته به اقتضای رشته تحصیلی به زبان فرانسه و ایتالیایی هم تسلط دارم ولی نخواستم پیجم را شلوغ کنم و به همین دو زبان انگلیسی و آلمانی که الان بیشتر دغدغه ها هست اکتفا کردم. اگر سؤالی چیزی هست من در خدمتتان هستم.
من ابتدا، چون خودم ذهنیت زیادی از زبان آلمانی ندارم. چه کشورهایی به زبان آلمانی صحبت میکنند؟
آلمانی زبان رسمی کشور آلمان و اتریش و بخش اصلی کشور سوییس هست و کلاً چون آلمان قطب اقتصادی و قوی اروپا هست. برای همین یک زبان خیلی مهم در اروپا بهحساب میآید؛ یعنی کشورهای دیگری هم که زبان رسمیشان زبان آلمانی نیست؛ اما این زبان را بهصورت جدی در مدارسشان تدریس میکنند و آموزش میدهند و یک زبان مهم در اروپا هست.
برای اینکه آلمان قطب اقتصادی هست. توی کشورهای صنعتی و مهم در دنیا قطب خیلی مهمی هست
بله دقیقاً. چون اقتصاد آلمان که زبانزد همه جای دنیا که هست. برای همین، افراد، هر چه بیشتر به این زبان آشنایی داشته باشند با دنیای اروپا ارتباط بهتری میتوانند داشته باشند.
زبان آلمان، اتریش و بخشی از سوییس یکی هست؟ یعنی اگر یک نفر آلمانی یاد بگیرد هم توی اتریش کارش راه میافتد و هم در آلمان؟
بله فقط مثلاً بحث دیالوگ هست. مثل زبان فارسی میماند که شما زبان رسمی ایران هست؛ ولی هر شهرستان همان زبان فارسی را ولی به لهجه خودش میگوید و ممکن است در بعضی از شهرستانها اصطلاح خاص، دیالوگ خاص داشته باشند. همان هست؛ ولی اختویج همان است که اصل زبان آلمانی است.
در ایران معمولاً خانوادهها بچهها را از سن کم به آموزش زبان انگلیسی تشویق میکنند. اگر کسی فضای کاری یا فضای تحصیلی در آلمان و سوییس و اتریش ایجاد بشود حتماً باید آلمانی بلد باشد یا با انگلیسی هم میتواند ورود کند به دانشگاه؟
ببینید هرکدام از دانشگاهها سیاستهای خاص خودشان را دارند؛ یعنی دو دانشگاه در یک شهر هم سیاستهایشان مثل هم نیست. الان در شهر وین، مثلاً دانشکده وین که خود من دانشجوی آن هستم قطعاً با زبان آلمانی شما را ورود میکند. اگر دانش زبان انگلیسی هم داشته باشید خیلی بهتر است ولی بدو پذیرش باید مدرک بالای یعنی سِیاَن اس حتی میخواهد، با یک مدرک بالای آلمانی شما میتوانید پذیرش بگیرید؛ ولی باز در همین شهر وین دانشگاه دیگری داریم؛
مثلاً دانشگاه تِئو هست که در بعضی رشته ها آیلتس هم قبول میکند یا زبان آلمان در سطح B1 میپذیرد یا دانشگاههای دیگری باز در همین شهر وین داریم که کلاً با انگلیسی هم اوکی هستند و شما اصلاً هیچ مدرک آلمانی هم نداشته باشید باز میتوانید پذیرش بگیرید. حالا چه برسد به شهرستانها و ایالتها و کشورهای همجوار اینجا مثل آلمان یا سوییس ولی در نهایت اگر کسی هدفش از تحصیل که اینجا میخواهد انجام بدهد این هست که وارد بازار کار بشود در نهایت باید زبان آلمانی را بلد باشد.
در مورد رشته خودتان هم یک توضیح بدهید. عصبشناسی شاخه زبان متوجه نمیشوم؟
بله خیلی افراد اتفاقاً این سؤال را میپرسند. ببینید عصب شناسی زبان برمیگردد به مغز و سیستم اندامهای گویایی بدن که چه فعل و انفعالاتی صورت میگیرد که شما وقتی یک آوایی را میشنوید از گوشتان دریافت میکنید گوشتان اول آن را پردازش میکند در قسمتی از مغز، بعد آن آوایی که میشنوید طی آن پردازشی که میشود شما آن را در یک بخش دیگری از مغز درک میکند. بعد باز برمیگردد به یک قسمت دیگر مغز که شما در همین محاورهای که ما باهم انجام میدهیم باز من باید از یک بخش دیگر مغزم اطلاعات زبانی خودم را جمع آوری کنم آواهای آن را شناسایی بکنم که میخواهم این صحبتی که دارم با شما میکنم را از کجا باید این آواها را بیاورم؟
از کجا باید معنی این کلمات را بیاورم؟ اینها هم اتفاقاتی هست که در مغز انجام میشود. بعد که تمام این اطلاعات را مغز من جمعآوری میکند میبرد و به بخش دیگری میرساند که از آن طریق اینها بهصورت یکرشته صدایی که معنادار هست درمیآید و در نهایت برمیگردد به اندامهای گویایی من، حرکت زبان من که این زبان من در کجا قرار میگیرد شما ل میشنوید، در کجا قرار میگیرد شما آ میشنوید؛ این اتفاق میافتد تا بالاخره این صدایی که از من تولید میشود، این اتفاقی است که در مغز شما میافتد. حالا شما این صدا را دریافت میکنید و همین پردازش و این اتفاقات هم در مغز شما انجام میشود.
اینهمه برمیگردد به یک سری اعصاب و نورونهایی که در مغز ما هست. حالا اگر دراینبین اختلالاتی به وجود بیاید این باعث میشود که یک سری اختلالات در ممکن هست در شنوایی انجام شود، ممکن هست در درک انجام شود، ممکن هست در بیان گفتار انجام شود و کمی فیزیکیتر بخواهد باشد میشود اختلالات و اختلافاتی که در اندامهای گویایی شما هست که مثلاً آن اندام گویایی شما، آنجایی که باید قرار بگیرد برای تولید آوا، آنجا قرار نمیگیرد و این باعث میشود آن صوتی که تولید شده یک صوت بیمعنا و نامفهوم باشد. این فرایند برمیگردد به رشته عصبشناسی زبان.
یعنی شاخه پزشکی میشود یا روانشناسی زبان؟
نه یکرشته بین رشته ای هست. چون شما آنجایی که مغز را شناسایی میکنید باید اطلاعات پزشکی داشته باشید که فرضاً این بخشهای مغز که لُب گیجگاهی چهکار میکند؟ ناحیه ورنیکه چهکار میکند؟ ناحیه بلوکا چهکار میکند؟ این اطلاعاتی هست که شما باید از شناخت مغز داشته باشید. این بخش به عصب شناسی مربوط میشود؛ ولی آن قسمت که ما با بچه هایی که فرضاً اوتیسم دارند، مشکلات اینچنینی دارند که ما با آنها کار میکنیم، بخشی از آن برمیگردد به روانشناسی. ببینید یک چیز بینرشتهای هست که در مجموع شما از هرکدام از رشتهها باید شناختی داشته باشید که بتوانید کاری را انجام بدهید.
شما بفرمایید یک نفر که صفر هست، من هیچ اطلاعات یادانشی درباره ی زبان آلمانی ندارم. الآن میخواهم start بزنم. یک موقعیت کاری، مثلاً یک پرستار هستم یا یک پزشک هستم. یک موقعیت برای من ایجاد شده میخواهم به آلمان بیایم. از کجا شروع کنم؟ روزی چند ساعت بخوانم؟ فیلم نگاه کنم؟
نه، برای ابتدا که اصلاً فیلم نگاهکردن معنا ندارد. چون شما وقتی هیچ درکی از آن صداها ندارید پیشرفتی نمیکنی. آلمانی یک زبان واقعاً سختی است. خیلی افراد میگویند ما ظرف یک ماه، دو ماه این زبان را میخواهیم یاد بگیریم. اصلاً همچین اتفاقی نمیفته. زبان آلمانی یک زبان سخت هست که واقعاً باید برای آنوقت بگذارید و تمرین زیاد میخواهد. در ابتدا که آلفا بت آلمانی، تلفظهایشان که با انگلیسی فرق دارد؛ یعنی کسی که میخواهد اصلاً آلمانی را یاد بگیرد.
باید از همان A B C D شروع کند یعنی باید A B C D را یاد بگیرد که تفاوتهایشان را متوجه بشود. در زبان آلمانی ما ترکیب صدا داریم که چند حرف کنار هم قرار میگیرد و صدای چ میدهد، صدایش میدهد؛ یک تفاوتهای اینچنینی هم که در آواها هست؛ بنابراین کسی که از صفر میخواهد شروع کند واقعاً باید از A b C D آلمانی شروع بکند. و بحثی دیگر که در زبان آلمانی هست که ما چیزهایی در زبان آلمانی داریم که در زبان مادری خودمان، فارسی، نداریم.
درک آن سخت و مهم است از جمله اینکه ما در زبانمان جنسیت مذکر و مؤنث نداریم. حالا در یک سری زبانها مثل عربی که در مدارس ایران تدریس میشه بچه ها کمی آشنایی پیدا میکنند با یک سری چیزهایی که میتوانند مؤنث باشند و یک سری چیزها مذکر. اما بحثی که در زبان آلمانی است این هست که اینها یک خنثی هم دارند. یعنی سه دسته هستند: یک سری مذکرند، یک سری مؤنثاند و یک سری خنثی و هیچ قانونی ندارد. یعنی شما بر اساس هیچ قانونی … مثلاً در زبان عربی این را داشتیم که اگر ت گرد (ـة) برای کلمه باشد این مؤنث است و اگر نباشد این مذکر است. ما همچین قانونی داریم، نه اینکه اصلاً نداشته باشیم؛ ولی بسیار استثنا وجود دارد برای همین نمیشود این را تعمیم داد به همة کلمات. جوری هست که شما مؤنث، مذکر و خنثی بودن کلمه را باید حفظ کنید.
یک سری قانونهای کلی وجود دارد بر فرض داریم که آخر کلمهای اگر اینگ باشد این کلمه مؤنث است. یا آخر کلمه اگر e یا a که تلفظش در آلمانی میشود ــِ، اگر باشد این کلمه مؤنث است؛ ولی این همه جا صدق نمیکند. این یک قانون کلی است و استثنا فراوان در آن وجود دارد. مثلاً در بحث زبان آلمانی آرتیکِل داریم. آرتیکلهای مؤنث، مذکر و خنثی که همیشه این چیزها دغدغة یک زبانآموز همیشه این هست و اگر درست و اصولی یاد نگیرد تا آخر با او میماند. ما آرتیکل نداریم.
یا در زبان انگلیسی که یک زبان مرسوم است و بچهها میخوانند، یک آرتیکل the داریم. به جز این که آرتیکل دیگری نداریم. مشخص است که کلمة the هست و یک آرتیکل نامشخص است که a، an و… این چیزهاست. ولی در آلمانی همچین چیزی نیست. آرتیکل مؤنث داریم، آرتیکل مذکر داریم، آرتیکل خنثی داریم و سختی آلمانی در آرتیکلها این هست که وقتی آرتیکلها در حالت نامیناتیو قرار میگیرند یک شکلی هستند، در حالت آکوزاتیو قرار میگیرند یکشکل دیگر میشوند، در حالت گِنِتیو قرار میگیرند، داتی و قرار میگیرند و… میبینید؟ حالتهای مختلفی که در جمله به کار میرود آرتیکلها تغییر میکنند و با خودش تغییرات بعدی ساختار جمله را دارد؛ یعنی کلمه را هم تغییر میدهد و ادامه هم جمله اگر اجکتیو داشته باشد تغییر میکند، استراکچر جمله تغییر پیدا میکند. این خیلی سخت است.
شما دوره لیسانس و فوقلیسانستان چه رشته ای خواندید؟
لیسانس مترجم زبان بودم، فوقلیسانس را زبانشناسی همگانی خواندم و برای دکترا هم به اینجا آمدم عصبشناسی زبان چون یک رشته کاربردی هست نسبت به شاخههای دیگر زبانشناسی.
پس دانش خیلی گسترده ای درباره ی زبان دارید؛ خیلی جالب هست
زبان اصلاً انتها ندارد. نمیشود گفت که من خیلی اشراف دارم به همه چیز. یک شروع دارد؛ ولی انتهایی ندارد.
یک داستان تعریف کنم؛ من و خانمم با هم رفتیم ترکیه، کلا نمیدانم هوش زبانی هم داریم. مثلاً در آن مدتی که او راه افتاده بود من نصف آن هم نمیتوانستم حرف بزنم. نمیدانم چرا؟ در یک محیط بودیم، با هم بودیم. خیلی زودتر از من راحتتر start زد و خیلی شنوایی بهتر از من بود. شاید تمرکزش …
بله، 100% که استعداد هوش در این زمینه قطعا دخیل است. چون ما هفت نوع هوش داریم: هو موسیقیایی، هوش ورزشی، هوش ریاضی و… این طبقهبندی هوشها هست و خیلی مهم است که شما کدام بخش مغزتان فعالتر است. نیمکره راست مغز فعال هست یا نیمکره چپ فعال است یا هر دو به یک نسبت فعال هستند. بخش زبان بیشتر نه همه ولی بیشتر برمیگردد به نیمکره چپ مغز، بنابراین اگر شما میخواهید زبان بخوانید اتفاقاتی هست که بیشتر در نیمکره چپ مغز اتفاق میافتد. و آن بخش آواهایی که مثل صدای پرندهها، صدای طبیعت و این گونه اصوات برمیگردد به نیمکره راست مغز و درکی که شما از این صداها انجام میدهید و درکی که دارید. استعاداد که خیلی نقش دارد؛ ولی چیزی که هست باید نگاه کنید به اینکه کدام هوشتان از این هوشهای هفتگانه کدام یک قویتر هست.
مثلاً من خودم هوش تصویری قویتر هست. هر چیزی را تصویری بیشتر درک میکنم تا صرفا فقط یک شنیدن باشد؛ بنابراین خودم وقتی میخواهم مطالعه بکنم با اینکه الان در این سن و در این رده مطالعه میکنم؛ ولی همچنان جزوه های من پر از رنگهای مختلف است. مثلاً من قسمتی را آبی میکم. واقعاً مثل یه بچه کلاس ابتدایی یک جامدادی دارم که در آن چندین رنگ خودکار دارم و با رنگها برای خودم همین زبان آلمانی را به شکلی در نظر گرفتم که آنهایی که آکوزاتیو هستند را صورتی کنم،
یا آنهایی که داتیو هستند آبی باشند. با این رنگها و این تصویرسازیها من اینها را برای خودم ساده کردم. مثلاً آنهایی که نامیناتیو هستند زردند. با این رنگها و شکلهایی که من در جزوههایم انجام دادم کار را برای خودم سادهتر کردم و بیشتر در ذهنم میماند که فلا چیز را دیدم یادم بیاید که این رنگش این بود، شکلش این بود و این یواش یواش میرود در ناخودآگاه ذهن مینشیند و در نهایت شما به این نقطه میرسید که …
چون مراحل یادگیری به این شکل هست که شما اول نه میدانید و نه میتوانید مثل کسی که میخواهد آلمانی را شروع بکند. نه میتواند آلمانی حرف بزند و نه اصلاً میداند که آلمانی چی هست. شما به مرحلهای میرسید که میدانید ولی نمیتوانید. چطوری؟ وقتی که شروع کردید به مطالعه کردن یک چیزهایی را میدانید و یاد گرفتید. ولی هنوز نمیتوانید به کار ببرید. کاربردهایش را هنوز بلد نیست. بعد میرسید به مرحلهای که شما میدانید و میتوانید. یعنی هم مطالعه کردید و یاد گرفتید و هم میتوانید اینها را به کار ببرید و استفاده کنید. مرحله آخر یادگیری این هست که شما نمیدانید ولی میتوانید. یعنی چه؟
مثل رانندگی میماند. شما وقتی پشت فرمان مینشینید بدون اینکه آگاهانه بدانید کلاج میگیرید، دنده عوض میکنین. ترمز یهو میکنین. دارید رانندگی میکنید. زمانی که دارید رانندگی میکنید ممکن هست که با بغلدستی حرف بزنید، با تلفن صحبت کنید. اصلاً متوجه اتفاقاتی که در رانندگی هست نیستید. فقط میتوانید که رانندگی کنید. پایان یادگیری زبان هم شما به این نقطه میرسید. نمیدانید ولی میتوانید. بدون اینکه فکر کنید. مثل صحبتی که من و شما داریم میکنیم. بدون اینکه بخواهیم فکر کنیم که این کلمه چه بود؟ آن ساختار جمله چیست؟ الان من باید مفعول به کار ببرم یا چه؟ بدون اینکه راجع به اینها چیزی بدانم ولی میتوانم با شما صحبتم را انجام بدهم. این پایان یک پروسه یادگیری میشود.
من دوستانی که ترکیه داشتم میگفتند ترکهای ایران وقتی به استانبول میآیند؛ چون یک پس زمینه زبان ترکی دارند، آنها خیلی بهتر از فارسی زبانان ترکی استانبولی میدانند. میگفت اما شما صفر هستید. قالی سفیدید. هیچ چیزی نمیدانید در زبان. لهجه شما خیلی بهتر از اینهاست چون شما هیچ در پس زمینه ندارید. ولی سختتر و دیرتر ارتباط برقرارمیکنید؛ ولی وقتی ارتباط برقرارمیکنید؛ یعنی به آن مرحله ی آخری که شما میفرمایید با لهجه استانبولی صحبت میکنید. نه با لهجه ترکی ایران.
از نظر علم زبانشناسی، نه نظر شخصی من، در آموزش و یادگیری زبان واقعاً لهجه هیچ جایگاهی ندارد. چون ما در بحث یادگیری زبان دو بخش داریم که این تفکیک شده است. یک بخش، بخش فراگیری زبان. یک بخش داریم بخش یادگیری زبان. بچههایی که از بدو تولد تا زمانی که سن بلوغ تمام میشود؛ یعنی در 18سالگی. در این دوره 18ساله اول زندگی آدمها زبان را فرا میگیرند. یاد نمیگیرند. 18سالگی به بعد که اصطلاحی که ما به کار میبریم میگوییم مغز بسته میشود. از این به بعد دیگر فرا نمیگیرید؛ بلکه یاد میگیرید. به همین دلیل تا زیر سن بلوغ اگر بچهها در محیط یادگیری زبان، هر تعداد زبانی قرار بگیرند اصلاً محدودیت ندارد، هر تعداد زبان، تا زیر سن بلوغ وقتی در این پروسه قرار میگیرند بچهها زبان را فرا میگیرند. در بخش فراگیری زبان چیست؟
این است که بچه ها وقتی که آوایی را میشنوند و میخواهند آن را تکرار کنند؛ چون مغز شکل میگیرد و به اندامهای گویایی دستور میدهد که کجای دهان قرار بگیرند برای تولید آن صدا، به همین دلیل در این پروسه زیر سن بلوغ بچه ها میتوانند و توانایی این را دارند که خود به خود این زبان را در شرایطی قرار بدهند که آن صدا تولید بشود. ولی وقتی شما سن بلوغ را رد میکنید و این مغز بسته میشود باید خودت کنترل کنی که من زبانم را کجا قرار بدهم که این صدا تولید بشود.
در زبان خارجی میگویم، نه در زبان مادری. چون زبان مادری را فرا کرفتیم. اینجا هست که شما چون اندامهای گویایی شکل گرفتند و در حالتهای خودشان قرار گرفتند شما هر کار کنید؛ یعنی اگر صد سال هم بیایید اینجا در آلمان زندگی کنید باز هم آن لهجه خارجی را دارید. چرا؟ چون اندامهای شما بعد از سن بلوغ فرم خود را گرفته است. نمیدانم توانستم منظور را برسانم یا خیر.
شاید الان سؤال خیلی از دوستانی که در یوتیوب ویدیو را ببیند یا همراه ما هستند؛ من الان آلمانی صفر هستم. یه شرایط کاری یا تحصیل برای من در آلمان ایجاد شده. البته یک مدت محدود زمان دارم میخواهم بیایم. 6 ماه-1سال. تجربه شما به عنوان کسی که دانشجوی دکترای زبانشناسی هستید. تجربه لیسانس و فوق لیسانس در زبان دارید شما چه پروسهای برای این فرد تعریف میکنید؟ فرض کنید یک ساله.
ببینید واقعاً بستگی به میزان وقتی که دانشجو می گذارد که یک زبان را یاد بگیرید خیلی مهم هست و واقعاً به این بستگی دارد. قطعا در یک سال نمیتواند به یک سطح بالا از زبان آلمانی برسد؛ ولی اگر نه سر کار برود، نه میهمانی برود، نه بخواهد برنامه تلویزیون تماشا کند، نه تفریحی داشته باشد؛ یعنی واقعاً اگر همه چیز را صفر کند و فقط زبان بخواند؛ مثلاً در یک سال شاید به یک سطح خوب بیسیک برسد. به یک سطح بالای بیسیک برسد.
روزی چند ساعت باید آلمانی تمرین کنیم؟
ببینید معمولا حداقل زمانی را که در نظر میگیرند برای زبان، میگویند؛ مثلاً روزی 3 ساعت را وقت بگذارید؛ ولی اگر کسی بخواهد در یک سال آن را جمع بکند قطعا 3 ساعت کافی نیست. باید بیشتر وقت بگذارد. ببینید اینطور بگویم شما اگر هر روز شروع کنید به مطالعه و روزی 6 ساعت مطالعه داشته باشید، بعد از 6 ماه شما یک لِوِل پیشرفت میکند. فرضا ما در طبقهبندی زبان میگوییم ــَـیک داریم، ــَـدو داریم، ب1 داریم، ب2 داریم که سطح ــَـ یک و ــَـ دو سطح بیسیک هست،
ب1 سطح متوسط، ب2 یک سطح بالاتر از متوسط هست. سِی اَنس داریم که یک سطح پیشرفته است و سِت بای داریم که فوق پیشرفته است. شما فکر کنید که اگر هر روز برای خودتان تایم بگذارید و مطالعه کنید هر 6 ماه یک لول بالا میآیید. یعنی اگر شما بخواهید خودتان را به سطح متوسط یک زبان آلمانی برسانید و هر روز هم مطالعه بکنید و فشرده و مرتب بخوانید و تمرینات را انجام بدهید یک سال و نیم تا 2 سال باید برای آن زمان بگذارید.
یک سال و نیم تا 2 سال به سطح b1 المانی می رسیم؟
به سطح متوسط خودتان را برسانید. سطح ب اَنس برسانید. اگر شخصی خیلی تلاشگر باشد، خیلی استعداد خوبی داشته باشد، واقعاً از همه زندگی در این مدت گذشته باشد و خیلی خوب مطالعه کند خوشبینانه میتوانیم بگوییم که میتواند به سطح بِ تبای هم برسد. ولی وقتی شما اینجا در محیط باشید این روند رشد سریعتر انجام میشود؛ چون در محیط که هستید، در ارتباطاتی که اینجا دارید کمک میکند که شما سریعتر راه بیفتید؛
ولی در فضای ایران که شما فقط در تایمی که مطالعه میکنید با زبان درگیر هستید و وقتی کتابتان را میبندید تمام میشود همان 2 سال را باید برایش وقت بگذارید. من تعجب میکنم در بعضی تبلیغات میبینم که میگویند آموزش زبان در سه هفته یا در 1 ماه. واقعاً میخوام ببینم که چه کار میکنند در این 1 ماه؟ در این زمان چه چیزی میخواهند درس بدهند و چه کار میخواهند بکنند دانشجو را به یک سطحی برسانند؟
اتفاقا یکی از سوالهایی که نوشتم یادگیری در محل هست؛ یعنی یادگیری زبان در خود محیط است. یک مشکل دیگری هم هست وقتی شما وارد محیط میشوید، چه بخواهید تحصیل کنید، چه بخواهید کار کنید، به شدت نیاز به حداقلها دارید. میخواهید یک ارتباط حداقل برقرار کنید. در آنجا تمرکز کمتر هست. صبح باید بروی دنبال دانشگاه، دنبال ویزا، دنبال اقامت؛ دیگر تمرکز و زمان نداری. در ایران شاید 4 ساعت بتوانی دائم وقت بگذاری. در آنجا آن تمرکز وجود ندارد. من در بعضی تبلیغها میبینم که در محیط یاد میگیری. حالا بیا دانشگاه یا فلان. ما بدون هیچ دانشی به آنجا بیاییم شدنی هست؟ دانشگاه که اصلاً قبول نمیکند.
من خودم آلمانی را اینجا یاد گرفتم. یعنی وقتی دوستان به من پیام میدهند که استاد خوب یا مؤسسه خوب برای زبان آلمانی در ایران سراغ داری؟ میگویم نه. چون من آلمانی را از همان آلفابت اینجا شروع کردم به یادگیری. یادگیری در محیط یک سری محاسن دارد و بزرگترین حسن این است که شما از یک نیتیو زبان یاد میگیرید. این خیلی مهم هست که شما از یک نیتیو زبان را یاد بگیرید تا اینکه از یک غیرنیتیو باشد. چون تلفضاتی که گفته میشود شما از یک غیرنیتیو تلفظاتی را میشنوید که ممکن است خیلی وقتها این تلفظها اشتباه باشد. وقتی یک فیلم نگاه میکنید یا در محیط میآیید میبینید که اصلاً نمیفهمید اینها چه میگویند. چون لهجه عوض میشه،
تلفظها تغییر پیدا میکند. این هست که نه فقط زبان آلمانی، بلکه زبان انگلیسی را هم همین نظر را دارم؛ اما زبان انگلیسی چون تعداد کسانی که مسلط هستند و تعدادشان بیشتر هست رد ازتباط با زبان انگلیسی این سختگیری را ندارد ولی برای زبان آلمانی شما گرامر را میتوانید از یک غیرنیتیو یاد بگیرید، بخش نوشتاری را میتوانید یاد بگیرید، قسمت شنیداری را باید یک وویس را گوش بدهید که یک نیتیو میگوید. من بارها هم به اینجا بیایم صدا ضبط کنم و متنی را بخوانم هیچوقت به خودم این اجازه را بدهم که در آموزش خودم صدای خودم را برای زبان آموز پخش بکنم. این واقعاً اشتباه هست. چون هر طور هم که من کار کنم وقتی به اینجا میآید به درهای بسته میخورد. گاهی بعضی برای من کامنت میگذارند که چرا اینقدر لهجه ایرانی داری؟ چون میگم من ایرانی هستم. مگر من نیتیو هستم؟
من صد سال هم اینجا زندگی بکنم لهجه من همین هست و به هیچ عنوان نمیتوانم لهجه ام را عوض کنم. میدانید چه میگویم؟ و از نظر علم زبانشناسی این مهم نیست؛ چون زبان یعنی چه؟ یعنی برقراری ارتباط. شما همین که بتوانید با یک نفر ارتباطتان را برقرار کنید در واقع این زبان ایجاد شده و ربطی ندارد که لهجهی شما ایرانی است؟ آلمانی است؟ چون تنها کسی که میتواند لهجهی خوب …، یعنی همان کسانی که ایراد میگیرند که چرا لهجهی تو این طوری هست؟
خود او هم لهجه خارجی دارد. تنها کسی که میتواند آلمانی را بدون لهجه حرف بزند، خود نیتیو هست. غیر از این بچههایی هستند که زیر سن 18 سال اینجا زبان یاد میگیرند. مثلاً یکی مثل پسر خود من. پسر من از سن ابتدایی اینجا بوده و اینجا دارد زبان یاد میگیرد خیلی لهجهاش با من فرق دارد. یک لهجه درست و اتریشی را دارد و چون هنوز بلوغش هم تمام نشده همچنان هم دارد زبان را فرا میگیرد. و فرقی که بین من و پسرم هست اینکه ایشون دارد زبان را فرا میگیرد؛ ولی من دارم زبان را یاد میگیرم. این خیلی فرق دارد. یک بزرگسال هیچوقت فرا نمیگیرد زبان را یاد میگیرد.
مثلاً خود من وقتی چیزی از زبان جدیدی را میخواهم شروع کنم با تکرار خیلی زیاد یاد میگیرم. یعنی حتما باید یک فایل صوتی مثلاً زبان ترکی که 3سال پیش استارتش را زدم در ابتدا فقط بله و خیر بلد بودم. الان اخبار به زبان ترکی پخش میشود خیلی مطالب را میفهمم با اینکه روزانه 15 دقیقه تمرینم را همچنان ادامه میدهم. یک درس را در 15 دقیقه شاید 10بار گوش میکنم. یک دقیقه را 10بار گوش میکنم فقط گوش میکنم. اصلاً هم گرامر تمرین نمیکنم فقط با شنوایی و خواندن مطالب در اخبار. تمرینم به این صورت هست. الان خیلی راه افتادم. خیلی از متنها را میخوانم بدون اینکه قبلا آن جمله را شنیده باشم؛ اما مفهومش را میفهمم.
بله، زبان چیزی است که باید تکرار کنید و بیشتر از تکرار این مهم است که آن را به کار ببرید. شما چیزی را که یاد بگیرید سعی کنید به کار ببرید. وقتی به کار ببرید این در ذهن مینشیند؛ ولی وقتی به کار نبرید باز فراموش میشود. شما هر چقدر هم تکرار کنید ممکن است که الان یاد گرفته باشید؛ ولی اگر به کار نبرید؛ مثلاً یک سال آینده فراموش کردید. ولی وقتی به کار ببرید دیگر فراموش نمیشود و در پس ذهن مینشیند. ممکن است در مقطعی چیزی یادتان رفته باشد؛ ولی با یک مرور دوباره همه چیز تازه میشود.
شما برای زبان آموزی، مثلاً من شاگرد شما هستم. یک پلن یک ساله برای من میریزید. کدام بخشها را تاکید میکنید؟ آیا به گرامر هم توجه میکنید؟ یا نه، به ویدیو، صدا، نوشتن، شنیدن. کدام بخش؟
ببینید من جز آن دسته افرادی هستم که معتقدم باید گرامر را یاد گرفت تا زبان را یاد گرفت. بعضی میگویند نه، مثل زبان مادری صدا را پخش میکنیم بدون اینکه آموزش گرامر بدهیم طرف با این تکرار و تمرینها یاد میگیرد. من جز افرادی هستم که با این متد مخالفم. چون میگویم بچهای که دارد زبان را فرا میگیرد این را آزمون و خطا میکند. شما یک بچه ای که در مرحله زبان آموزی هست به چیزی گرد هست میگوید توپ. به توپ هم میگوید توپ. به گردو هم میگوید توپ. هر چیزی که گرد هست میگوید توپ تا وقتی که پدر و مادر اصلاح میکنند میگوییند این توپ نیست گردو هست. این توپ نیست این تیله هست.
تا یواش یواش اینها را یاد میگیرد و بعد دفعه بعد به همه نمیگوید توپ. یا مثلاً بچهای را میشناختم که به همه آقایان میگفت بابا. هر مردی را که میدید میگفت بابا. این بچه باید یواش یواش یاد میگرفت که همة آقاها که بابای تو نیستند. یکی بابای تو هست و بقیه آقایان دیگری هستند. یک همچین روندی برای بزرگسال جواب نمیدهد. در سن یادگیری و در سن بزرگسال خود به شخصه این متد را نمیپذیرم که بگویم من یک سری جمله های کلیشه ای را به زبان آموز میدهم که حفظ کند بدون اینکه برایش توضیح بدهم که چی به چی هست تا اینکه همین شکلی فقط با حفظ این جمله ها به کار ببرد.
من به شخصه ترجیح میدهم که گرامر را برای او بگویم. من جمله را میگویم بعد به او میگویم چرا این جمله این طوری شده؟ چرا این تغییرات انجام شده. چون گرامر زبان آلمانی خیلی پیچیده است. گرامرش به گونهای هست که چون مذکر، مؤنث و خنثی دارند؛ آکوزاتیو، داتیو، گِنِتیو دارند تمام جمله تغییر میکند. کلمه عوض میشود، صفت عوض میشود، آرتیکل عوض میشود؛ خیلی تغییرات انجام میشود.
حتی حروف اضافه ای که به کار میرود هم تغییر میکند. ما همچین سیستمی در زبان فارسی نداریم. توصیهی من به خیلی از مادرها که میخواهند بچه هایشان چند زبانه باشد همیشه این توصیه را کردهام که من معتقدم که بچه اول باید به زبان مادری مقداری آشنایی پیدا کند بعد شروع به یادگیری زبان دوم کند. خیلی مورد اینجا داریم که بچه ها به این شکل، یعنی این ریسک هست که این بچه که زبان مادری را خیلی تسلط پیدا نکرده بخواهد یک زبان خارجی را بخواند و فرا بگیرد دچار لکنت زبان میشود. برای همین مادرانی که دوست دارند بچه هایشان چند زبان دیگری را یاد بگیرند توصیه من این هست که بگذارید.
اول یک تسلط نسبی بچه به زبان مادری پیدا کند که این ریسک لکنت زبان پایین بیاید. زبان آلمانی یک زبان پیچیدهای هست، گرامر سختی دارد. از نظر من یک شخص بزرگسال که میخواهد زبان را یاد بگیردباید اینها را برایش توضیح داد. من نمیتوانم تعدادی جمله به صورت کلیشهای به شما بدهم و بگویم اینها را حفظ کن و فقط حفظ کن. شما میگویید اینجا چرا این دِر به دِن تبدیل شده؟ چرا این دِن به دِم تبدیل شده؟ من نمیتوانم بگویم که تو به این کار نداشته باش. فقط حفظ کن و بدان که این دِن هست، این دِم هست، این دِر هست. من ترجیح میدهم که توضیح بدهم که چرا این شده؟ چرا آن شده.
چرایی را که من به شما میگویم میتوانی این را بسط بدهی. حالا میتوانید هر فعلی، هر کلمه دیگری که جایگزین که بخواهید کنید این قانون را میتوانید روی آنها هم پیاده کنید. من یک معرفی از سایت و کانال خدوم برای دوستان جدیدی به ما ملحق شدند. انجام بدهم. من در سایت سعید کاظمی، تجربه ی آدمها از مهاجرت، تحصیل، کار و زندگی چه در ایران، چه هر جای دنیا به اشتراک میگذارم. هیچ سایت مهاجرتی، گردشگری، ویزا، تحصیلی ندارم. فقط اشتراک تجربه هست.
یعنی مثل خانم دکتر آدمهای ارزشمندی را پیدا میکنم که خواهش میکنم ازشون که به من در این راه کمک کنند. خودم یک تجربه تلخ مهاجرتی داشتم و دقیقا آن تجربه خیلی به من انگیزه داد که این کار را راه بیاندازم. الان من چند روز انجمن پرستاران بودم خیلی تقاضا برای آلمان مخصوصا پرستارها زیاد هست همش از من درباره ی آلمانی میپرسیدند. گفتم خوشبختانه همان وقتی بود که من با شما آشنا شده بودم که گفتم من سوالها را خدمتت خانم دکتر میگویم و لینکش را برایتان میفرستم که یاد بگیرید. بخش بعدی که برای خودم خیلی مهم است آزمونهای زبان هست.
در انگلیسی آیلتس و تافل داریم. در آلمانی چه آزمونهای مهمی داریم؟
آلمانی مثل همین آیلس و تافل؛ آیلس یک سیستمی بود که انگلیس اجرا کرد و الان همه دانشگاههای سراسر دنیا قبول دارند؛ ولی قبل از آیلس تافل داشتیم. سیستمی بود که مال آمریکا بود که همچنان هم مرسوم هست؛ ولی یک جورهایی از مد افتاده. الان بیشتر گرایش پیدا میکنند به امتحان آیلتس. در آزمونهای آلمانی هم این را داریم که آزمون گوته داریم که به کشور آلمان مربوط میشود و آزمون OSD داریم که این مربوط میشود به کشور اتریش. و به جز این دو تا مثلاً ما آزمون های دیگر هم داریم هم داریم که بستگی به این دارد که زبانآموز چه هدفی دارد برای یادگیری زبان. اگر که هدف این هست که صرف یک کار میخواهد بیاید،
اینجا آزمون OEF کفایت میکند. چون لازمه ی آن این است که آزمون OEF بدهد. چون ما در آزمون بخش اینتگراتسیون هم داریم و باید زبان آموز بخش اینتگراتسیون را هم جواب بدهد و این باعث میشود که چه کار میکند؟ میتواند ارتباط بگیرد با جامعه و خودش را در جامعه ادغام بکند. ولی ÖSD آزمونی هست که مورد نظر دانشگاه هست؛ یعنی شما اگر مدرک سطح بالای OEF هم داشته باشید باز هم دانشگاه این را از شما قبول نمیکند. باید ÖSD ارائه بدهید یا مدرک گوته را برای دانشگاه آلمان ارائه بدهید. ولی گوته یا ÖSD هر دو یک سطح آکادمیک هستند که دانشگاههای در آلمان و سوییس و اینها هم این را میپذیرند.
آزمونهای زبان آلمانی در ایران هم برگزار میشود؟
بله، انجمن سفارت اتریش این آزمون را برگزار میکند، کلاس هم برگزار میکند و موسسه گوته هم که مربوط به سفارت آلمان هست آزمون آنجا انجام میشود.
بخش خصوصی در ایران آزمون زبان آلمانی برگزار نمیکنند؟ حتما باید از طریق سفارت آلمان یا اتریش باشد؟
اگر هم که برگزار کنند مدرکی میدهند رسمی نیست.
سطح نمره بندی آزمون آلمانی چگونه است؟ مثل آیلتس است؟
این را بگویم که مثل آیلتس میماند و ممکن است خیلی از موسسه ها بگویند ما آزمون آیلتس برگزار میکنیم مدرک آیلتس میدهیم؛ ولی آن چیزی که آیلتس صادر میکند آن مدرکی هست که دانشگاه کمبریج صادر میکند. آن هست که معتبر است و بین المللی است وگرنه هر کسی میتواند آزمون را بگیرد و یک مدرک هم درست کند بگوید این آیلتس تو هست؛ ولی مسئله سر این هست که معتبر نیست. نمره بندی هم بله. آزمونها مثل آیلتس نیست. آزمونهای آیلتس همه در هر لولی که باشند یک آزمون را شروع میکنند. این مرحله به مرحله از سطح آسان شروع میشود و به بخش سخت میرسد. مثلاً در بخش لیسنینگ شما اول یک لیسنینگ ساده را میشنوید.
بعد رفته رفته این لیسنینگ به نقطه ای میرسد که سخت میشود. کسی که سطح زبانی ضعیف باشد فقط بخشهای اول را میتواند پاسخ بدهد. به بخشهای آخر که میرسد نمیتواند جواب بدهد. این زمانی که این برگه به دانشگاه کمبریج میرود در آنجا میسنجند که مثلاً این دانشجو لیسنینگ در چه لولی هست. ریدینگ هم همینطور، رایتینگ هم همینطور که در رایتینگ که شما میخواهید یک چیزی را بنویسید آن جمله بندیهایی که به کار میبرید،
گرامری که به کار میبرید، کلماتی که به کار میبرید خودش نشان میدهد که شما چه سطح آگاهی و دانش دارید ولی در آزمون زبان آلمانی اینجور نیست. دقیقا شما برای آن سطحی که میخواهید امتحان میدهید. یعنی از یک چیز آسان شروع نمیشود که به یک نقطه سخت برسد. شما میگویید؛ مثلاً من سطحم بیسک هست. برگه های آن سطح را به شما میدهند. شما آزمون شرکت میکنید یا قبول میشوی و میگویند شما در این لول هستی و حالا میتوانی به لول بالاتر بیایی. یا اینکه قبول نمیشوی و میگویند نه شما این لول نیستید باید یک بار دیگر کلاسها و دوره ها را بگذرانید و مطالعه کنید.
آمونهای آلمانی مثل آیلتس و تافل زمان دارد؛ یعنی شما 1سال بعد 2سال بعد؛ اعتبار این آزمون 1سال یا 2سال هست یا نه؟ مدتش را شما اطلاع دارید؟
نه نامحدود هست؛ یعنی اعتبار اکسپایر نمیشود؛ ولی چیزی که هست، مثالش را میگویم، شما اگر آزمون 1B را داده باشید قبول شدید مدرکش هم گرفتید. حالا یک گپ تحصیلی اینجا برای شما به وجود آمده و میخواهید بروید برای کلاسها بلث فایس ثبت نام کنید. نمیتوانید بگویید که فرضا من یک سال پیش ب انس دادم این هم مدرکش. از شما یک امتحان تعیین سطح میگیرند. چون این تصور را دارند که ممکن هست در این زمانی که این گپ تحصیلی برای شما به وجود آمده شما آن میزان آشنایی را نداشته باشید و واقعاً هم همین هست؛
چون زبان آلمانی یک زبان سختی هست. من اینقدر این را میگویم بچهها نترسید؛ ولی من این را میگویم که آمادگی این را داشته باشید که فکر نکنند چیزی مثل انگلیسی هست. خیلی سختتر از انگلیسی هست و واقعاً هم اگر به کار نبرند و استفاده ازش نکنند یادشان میرود. برای همین نه، مدرک اکسپایر نمیشود؛ ولی زمانی که شما بخواهید در یک لول بالاتر ثبت نام کنید و کاری انجام بدهید از شما امتحان تعیین سطح میگیرند مگر اینکه از آخرین مدرکتون کمتر از 3ماه گذشته باشد. نه 4-5 ماه گذشته باشد.
دیشب با یک دوستی صحبت میکردم که برای پرستاری به دانمارک رفتند. ایشون گفتن که من با اینکه امتیاز لازم را در آزمون آوردم که فکر میکنم دانمارک زبان آلمانی نیست. باز هم برای ما یک سال کلاس زبان گذاشتند. یعنی حقوق پرستاری را به من دادند گفتند شما 5سال آینده پاسپورت را میگیری به دلایل قانونی. یک سال باز به ما آموزش دادند. مخصوصا پرستار چون کارش خیلی حساس هست باید دقیق بفهمد. شاید یک نجار آنقدر با جزئیات متوجه نشود؛ ولی پرستاری و پزشکی خیلی شاخهی حساسی است و کشورها خیلی سختگیری میکنند.
بله خیلی از رشته ها اینطور هست برای اینکه وقتی شما خودتان را برای ÖSD آماده میکنید. من بیشتر مثال ÖSD را میزنم؛ شما وقتی که این را آمادگی پیدا میکنید شما یک زبان عمومی را یاد میگیرید؛ ولی وقتی که میخواهید یک رشتههای خاص مخصوصا رشتههایی مثل پرستاری کار کنید باید یک سری اطلاعات پزشکی را بلد باشید. یک سری اطلاعاتی که مربوط به پرستاری میشود؛ بنابراین شما باید یک دوره زبانی ولی شامل زبان عموم نیست. یک زبان تخصصی هست.
به شما اطلاعات کلماتی که درباره ی بیمارستان هست را یاد میدهند، کلماتی که در ارتباط با بیمار هست به شما یاد میدهند، تنها رشتهای که شما باید در همه شاخه ها اشراف داشته باشید و آگاهی داشته باشید رشته مترجمی هست. شما وقتی آن را میخوانید باید همه اصطلاحات و همه چیز را بلد باشید که خیلی هم پروسه ی سختی هست. یعنی واقعاً در رشته مترجمی زبان آلمانی به این راحتی کسی نمیتواند به انتها برسد.
آزمون زبان المانی سفارت اتریش هر از چند وقت در ایران برگزار میشود؟
من چون در ایران تحصیل نکردم خیلی نمیدانم؛ ولی اینها را انجمن فرهنگی اتریش، سفارت اتریش همه اینها را در وبسایتش دارد که نشان میدهد تاریخ دارد. معمولا ماهی 1بار یا 2بار برگزار میشود. مثلاً بچهها که میخواهند امتخان بدهند میتوانند وارد وبسایت بشوند و تاریخ آزمون را رزرو کنند و خودشان را برای آن تاریخ آماده بکنند. ولی معمولا 1بار یا 2بار هست.
اگر کسی بخواهد با خود شما زبان آلمانی را یاد بگیرد چه فرایندی را باید طی بکند که به شما پیام بدهد؟ البته من آدرس پیجتان را انتها در کپشن و هم درتوضیحات یوتیوب میگذارم. در سایت هم حتما خواهم گذاشت.
خیلی ممنون لطف میکنید. من اینجا شغلم مترجمی هست و کار مترجمی انجام میدهم. اخیرا این پیج را راه انداختم. فکر کنم یک ماه و نیم هست که این پیج را راه انداختم. دوست داشتم که من هم بهروز باشم از اینکه همه در فضای مجازی یک فعالیتی میکنند گفتم من هم خودم را به روز کنم و در فضای مجازی فعالیت داشته باشم. هم اینکه حدود یک ماه و نیم هست که این پیج را راهاندازی کردم و خداراشکر در همین 1ماه استقبال خوبی از پیج شده و خیلی کامنتهای خیلی خوبی میگیرم. قطعا بچهها دایرکت میدهند، سؤال میپرسند؛ اول مهم هست که زبان آلمانی را در چه سطحی هستند. تا الان زبان آموزهایی که به من مراجعه کردند و از من خواستند که کمکشان بکنم،
از آن جایی که اعتقاد من این هست میگویم که من بخش گرامر، بخش نوشتاری و شنیداری من همه را با شما کار میکنم؛ ولی چون اکثرا دغدغه مکالمه را دارند و میگویند ما میخواهیم مکالمه بلد باشیم من همه را ارجاع میدهم به پسرم. میگم شما برای بخش مکالمه نه اینکه باید هزینه اضافهتری باید بدهید، نه همان هزینهی شهریهای هست که بابت کلاس میدهید؛ ولی این را بدانید که برای بخش مکالمه من پسرم را میآورم که با شما تمرین بکند؛ چون لهجهی او یک لهجه نیتیو هست، لهجهی او درست هست و من به او میگویم چه چیزی باید بگوید. نکته های مهم، چیزهای امتحانی را به پسرم میگویم؛ ولی این که میخواهند با هم کار کنند و حرف بزنند همیشه توصیه میکنم به آنها این هست که با پسرم صحبت کنند که با یک نیتیو صحبت کنند.
چون خودم خیلی به این اعتقاد دارم آدم باید این بخش از زبان را باید از یک نیتیو یاد گرفت. من هم وقتی به اینجا آمدم به هیچ عنوان آلمانی بلد نبودم و همین تجربه تلخی که شما داشتید، نمیتوانم بگویم تلخ ولی برای من یک شک بود. چون متأسفانه خیلی از این شرکتهای مهاجرتی همه چیز را هیلی ساده درست میکنند، همه چیز را خیلی خوب جلوه میدهند و افرادی که مراجعه میکنند و اقدام میکنند برای مهاجرت فکر میکنند همه چیز خیلی راحت هست و بدون هیچ مشکلی به اینجا میآیند و کارشان انجام میشود. شرکت مهاجرتی که من با آنها مشاوره گرفته بودند برای این کار به من گفته بودند که چون شما دانشجوی دکترا هستید اصلاً زبان آلمانی نیاز ندارید، همه چیز به زبان انگلیسی هست. بله اینجا دکترا به زبان انگلیسی هست؛
ولی رشتهی من که یک رشتهی میان رشته ای هست. مستقیما با زبان ارتباط پیدا میکند واقعاً دانش آلمانی میخواست و این اطلاعات را بهه من ندادن. و من بدون هیچ اطلاعاتی از زبان آلمانی به اینجا آمدم و واقعاً سوپرایز شدم. وقتی که رفتم دانشگاه و آنها به من گفتند که شما باید مدرک زبان آلمانی ارائه بدهید من ماندم که یا خدا، من این زبان را چطوری شروع کنم به خواندن؟ من هیچ چیزی نمیدانم. ولی من اولین استادی که داشتم و آخرین استادی که داشتم یک استاد اتریشی بود. یعنی من تماما پروسهی زبان را از خود بچههای آلمانی-اتریشی یاد گرفتم و نحوهی کار من طوری هست که باز هم با آنها ارتباط دارم.
برای همین چون به این سیستم من زبان را یاد گرفتم وا واقعاً جواب گرفتم و هم اینکه با لهجههای مختلف اینها ارتباط داشتم و کلمه درست را از آنها شنیدم برای همین به زبانآموزها توصیه میکنم برای بخش مکالمه با یک نیتیو باید کار کنید. چون من هر چقدر هم اینجا دانش زبان داشته باشم؛ ولی باز هم وقتی میخواهم حرف بزنم با لهجهی ایرانی حرف میزنم. و این لهجهی من را شما از یک آلمانی یا اتریشی نمیشنوی. مثلاً میگویم که گوشتان به آن لهجه عادت بکند.
شاید من بخواهم یکم مخالفت کنم. قبل از مهاجرت صفر رفتن خوب نیست؛ یعنی صفر مطلق، یعنی هیچی ندانی؛ یک مقدار دانش داشته باشی، یک مقدار زبان بلد باشی، بتوانی بخوانی. مثلاً در ترکیه …
قطعا شما وقتی با یک دانش بیاید خیلی جلوتر هستید؛ ولی من چون اصلاً نمیدانستم که یک دانشجوی زبان آلمانی هستم. چون اینجا همه زبان انگلیسی خیلی پرفکت بلدند. یعنی شما اگر زبان آلمانی بلد نباشید در اتریش اصلاً درمانده نمیشوید. کشوری نیست که مثل کشور فرانسه که خیلی تعصب دارند نسبت به زبان کشورشان وقتی به کشور فرانسه میروید اصلاً خوششان نمیآید که شما غیر از فرانسه حرف بزنید و نظرشان این هست که تو به اینجا آمدی، تو باید زبان ما را یاد بگیری. من مجبور نیستم زبان دیگری را یاد بگیرم که با تو ارتباط بگیرم. تو توریستی، دانشجویی، هر چه هستی میخواهی بیایی تو باید زبان فرانسه را بلد باشی.
ولی خوشبختانه اتریش و آلمان همچین کشورهایی نیستند. چون واقعاً خودشان هم میدانند که زبان آلمانی سخت هست و خیلی هم مردمانشان به شما کمک میکنند که زبان را یاد بگیرید. همه آنها. یک آدمی که اصلاً معلم هم نیست. شما ممکن هست در قطار کنارتان نشسته باشد. از او سؤال بپرسید از او چیزی بخواهید واقعاً با دل و جان به شما میگوید و جواب میدهد. من خیلی از چیزهای آلمانی را در همین قطار و مترو از خودِ مردم یاد گرفتم.
برای انتهای صحبتمان، البته باز هم انشاءالله وقت از شما خواهم گرفت برای تجربه زندگی، تحصیل در خود اتریش که خیلی مطمئنا تجربه زیادی دارید؛ ولی امشب بحثمان بیشتر زبان آلمانی و اینها هست،
وسط صحبتهایمان بخشی دراره اوتیسم ولکنت زبان صحبت کردیم. چون اوتیسم من از نزدیک خیلی با آن درگیر هستم میدانم خیلی سخت هست. آیا واقعاً کسی که تمرین به او بدهند و به موقع اوتیسمش شناسایی بشود میتواند به مرور زمان زبان را با یادگیری و به قول شما فراگیری آن بچه 7-8 ساله یاد بگیرد؟
100% یعنی واقعاً درمان دارد. متدهایی که الان آمده، سیستمهایی که الان دارد اجرا میشود و کاملا بچهها درمان میشوند و مشکل اوتیسم برطرف میشود. خیلی راحت میتوانند ارتباط بگیرند؛ چون بچههای اوتیسم، خودتان بهتر از من میدانید، بچههایی هستند که کناره گیری میکنند، در محیطهای شلوغ نمیتوانند حضور داشته باشند؛ ولی واقعاً الان با این متدهایی که الان آمده و سیستمی که الان دارند اجرا میکنند بله.
الان یک مقاله ی جدیدی من خوانده بودم که خیلی برای من جذابیت داشت اینکه الان اوتیسم را حتی از شکم مادر هم میتوانند تشخیص بدهند. این برای من خیلی قشنگ بود که با آزمایشاتی که میتوانند از مادر داشته باشند میتوانند تشخیص بدهند که این جنین میتواند یک جنین اوتیسمی باشد و واقعاً از بدو تولد روی بچهها میشود کار کرد و اینکه مشکلشان بر طرف بشود.
پس اینکه میگویند اوتیسم درمان ندارد و هیچ وقت بهبود پیدا نمیکند، الان از نظر علمی حرف درستی نیست؟
راه درمان برایش پیدا کرده اند. نه میدانید که علم بی انتهاست و هیچوقت مطلق چیزی بسته نمیشود. نظریه ها هر سال تغییر پیدا میکند. ناگهانی یک راه درمانی پیدا میشود کشفی پیدا میشود. نه، اینکه بخواهیم بگوییم نه اصلاً هیچ راه درمانی ندارد که اصلاً همچین چیزی نیست و خوشبختانه راه درمان دارد. الان آلزایمر هم راه درمان برایش پیدا کرده اند. آن کسی که آلزایمر شده باشد میتوانند از پیشرفتش جلوگیری کنند و کسانی که هنوز آلزایمر نشدند، باز این هم یک اتفاق جدید و خیلی جذاب هست که در علم پزشکی و غیرپزشکی و به قول معروف پیراپزشکی اتفاق افتاده این هست که از 10سال 20سال جلوتر میشود. تشخیص داد که این شخص میتواند آلزایمر بگیرد یا نگیرد.
چون آلزایمر بیشتر حالت ارثی دارد و اگر کسی اینچنین زمینهی خانوادگی داشته باشد و نگران این موضوع باشد که دچار آلزایمر شود از زیر سن 40-50 سال با آزمایشاتی که به بازار آمده میتواند ببیند که زمینه آلزایمر دارد یا ندارد و اگر دارد میتواند راههای درمان و پیشگیری و اینها را شروع بکند. و میدانید آموزشهای زبان و یادگیری زبان یکی از متدهایی هست که از آلزایمر جلوگیری میکند؛ چون ذهن درگیر میشود. چیزی که من الان به ذهنم رسید و دوست دارم در اینجا بگویم این هست که خیلی افراد فکر میکنند که وقتی سن بالاتر میرود یادگیری زبان ضعیف میشود. من میخواهم به کسانی که این تفکر را دارند بگویم اصلاً اینگونه نیست.
علت اینکه افراد بزرگسال دیرتر یاد میگیرند دغدغههای فکری است، نه استعداد زبانیشان، نه آن فرایند مغزشان. ببینید مغز ما یک سری سلول هست مثل ماهیچه میماند. شما وقتی ورزش میکنید، هر چه بیشتر ورزش بکنید ماهیچههایتان قویتر و سفتتر میشود. مغز هم همین است. شما هر چه از مغز استفاده بکنید مغز بازتر میشود. محفظهای است که مانند بادکنک میماند که شما هر چه بیشتر آن را باد کنید بازتر میشود. برای همین این نیست که شما فکر کنید وقتی به سن بالا میرسید، بگویید نه ما از سنمان گذشته. من این را خیلی میشنوم که میگویند ما از سنمان گذشته و الان نمیتوانیم چیزی یاد بگیریم. اصلاً ربطی ندارد. به دغدغه های فکری ربط پیدا میکند. چرا یک بچه راحتتر از یک بزرگسال زبان یاد میگیرد. بخاطر اینکه آن بچه نشسته درس میخواند، مدرسه میرود فکر پول درآوردن نیست،
فکر جوابگوی یک سری ارباب رجوع و اینطور چیزها نیست، فکر شام و ناهار درست کردن و کار منزل نیست، فکر خرید منزل نیست. این فکرها را ندارد. علت اینکه یک بزرگسال ضعیفتر زبان را یاد میگیرد این هست که زمانی که شما دارید زبان میخوانید یکدفعه مثلاً میگویید یادم باشد باید به فلانی زنگ بزنم بابت فلان پروژه با او صحبت کنم، حواسم باشد فلان ساعت باید به دنبال بچهام بروم. باید این غذا را برایش آماده کنم. این فکرهای زائد حاشیه ای هست که باعث میشود که یادگیری زبان کندتر انجام شود وگرنه از نظر خود حافظه مغز برعکس هست. شما هرچقدر از مغزتان استفاده کنید مغزتان بازتر و بازتر و بازتر میشود. برای همین افراد بزرگسال ترس از این نداشته باشند فکر کنند که نه، ما الان سنمان بالا رفته و دیگر زبان یاد بگیریم.
واقعاً امشب یک نور آمد. یعنی انقدر من خوشحال شدم که اوتیسم درمان دارد؛ چون ما هر چه که میشنویم، چون من گفتم از نزدیک و در دو جبهه با آن درگیر هستم. من اسمش را بیماری نمیگذارم. نمیدانم اسمش را چه باید بگذاریم. اسمش را نقص یا هر چیز دیگری بگذاریم. با مادرای اوتیسمی که در ارتباط هستم میدانم چه سختیها و چه مشکلاتی را دارند تحمل میکنند. چون میدانم که دکترای عصبشناسی میخوانید در بخش زبان و خیلی خبر خوشی دادید که اوتیسم درمانش پیدا شده، اگر زمانی فرصتی شد که در مورد تحصیل و زندگی صحبت کنیم دربارهی اوتیسم واقعاً ممنون میشوم که بتوانید … خانواده هایشان واقعاً سختی زیادی را تحمل میکنند.
من این نوید را بدهم که در آینده نه چندان دور اینقدر اتفاقات و تحولات عظیمی در بخش زبان پیش میآید که واقعاً تصورش خیلی سخت هست. اولا که هوش مصنوعی بیداد میکند. در همین سیستم هوش مصنوعی تا 15 الی 20 سال آینده چیپهایی میآید که به صورت یک عمل سرپایی این چیپ را شما در پشت سرتان در ناحیه بالای گردن قرار میدهید و به اینترنت ماهواره هم وصل میکنیم و شما از طریق این چیپی که اینجا گذاشتهاید میتوانید ذهن من را بخوانید. حافظه من و مموری من را میتوانید دانلود کنید. خاطرههای بچگی من را شما میتوانید در ذهن خودتان دانلود کنید که مثلاً ببینید من در بچگی چه خاطراتی داشتهام. زبان هم به همین گونه. مثلاً میتوانید آن زبان خارجی را که میخواهید یاد بگیرید از طریق این چیپ دانلود کنید و در ذهنتان داشته باشید.
یعنی یک اتفاقات خیلی وحشتناکی میافتد. البته من خوم نمیآید؛ چون از یک طرف هم جنبه منفی دارد. در آینده به نقطهای میرسیم که در آینده به نقطهای میرسیم که انسانها نیاز نیست با هم حرف بزنند. همین که به هم نگاه میکنند از طریق چیپهایی که نصب میشه صحبتهای هم را میتوانند دانلود کنند و بدانند که چه کسی چه چیزی میخواهد بگود. و من این را دوست ندارم. چون میگویم ارتباطات همین طوری هم ضعیف شده. اگر بخواهیم زبان را هم بگیریم که حرف هم نزنیم دیگر …
البته این را هم بگویم این که شما میخواهید اطلاعات و مموری و چیزی را دانلود کنید باید آن طرف این اجازه را به شما بدهد. پسووردی هست که اگر آن طرف این اجازه را بدهد شما میتوانید این اطلاعات را دانلود کنید. کنترل شده هست. این نیست که هر کسی به هر کسی برسد تمام ذهن آن طرف را برای خودش دانلود کند. اتفاقات خیلی بزرگی در بخش زبان میافتد. برای همین شما اصلاً نگران اوتیسم نباشید. کمترین چیزی هست که دارد درمان میشود.
در بحث اوتیسم بیشتر بحث ارتباطی مشکل دارد. یعنی فقط بحث زبانی نیست. بحث ارتباط هست که چون قسمتهایی از مغز با هم ارتباط کاملی ندارد. نورونها ارتباط ندارند و بخش دیگر این هست که در ایران در خود فرو رفتگی ترجمه میکنند. یعنی ارتباطات عمومی کمتری دارند. یعنی نمیتوانند با دیگران و جامعه و محیط ارتباط برقرار کنند. ولی اینطور که تجربه شخصی من هست محبت را خیلی خوب میفهمند؛ یعنی وحشتناک محبت در خاطرشان میماند و خیلی با محبت آرام میشوند و از توجه و محبت لذت میبرند.
ببینید علم زبان یعنی علم ارتباطات. چرا یک بچه اوتیسمی مشکلات تکلم دارد؟ چون ارتباط ندارد. شما یک بچه اوتیسم نه، یک بچه سالم. کاملا نرمال از یک پدر و مادر نرمال. اگر شما این بچه را در فضایی پرورش دهید که هیچ ارتباطی با هیچ کسی داشته باشد او بلد نیست حرف بزند. یاد نمیگیرد که ارتباط بگیرد؛ چون زبان یعنی ارتباطات؛ بنابراین کسی که در ارتباط برقرار کردن مشکل دارد قطعا در زبان مشکل پیدا میکند. مثلاً افراد ناشنوا را ببینید. میبینید طرف ناشنوایی دارد. مشکل گویایی ندارد مشکل شنوایی دارد؛ ولی باز هم نمیتواند حرف بزند؛ چون یک قسم از این ارتباطاتش نقصی وجود دارد. و یا کسی که میتواند بشنود اما نمیتواند حرف بزند.
باز یک بخش دیگری از ارتباطاتش دچار نقش هستند. به هر حال در این پروسه ارتباطات، همان چیزی که اول شروع کردیم که شما یک صدایی را میشنوید، آن را پردازش میکنید، آواهای متناسب را با کلمات مناسب پیدا میکنید. از طریق اندامهای گویایی به شکل فیزیک به صورت یک صوت این را خارج میکنید این پروسه، یک پروسهی ارتباطی هست. هر جای این پروسه نقص و ایرادی باشد اختلال به وجود میآورد. برای همین است که بچههای اوتیسم، بچههایی هستند که از شلوغی بیزارند، میترسند، نمیتوانند در فضاهای شلوغ قرار بگیرند. برای همین بیشتر ترجیح میدهند که در خودشان باشند، در جای خلوت خودشان باشند، ارتباط برقرار نمیکنند. ای خودش باعث میشود که این نقص زبانی به وجود بیاید.
در مورد اوتیسم در یک فرصت حسابی خیلی سؤال دارم. حتما از مادرانی که درگیر بچه هایشان با اوتیسم هستند کمک بگیرم. خواهش میکنم که آنها در لایو باشند که آنها حرف بزنند من فقط گوش میکنم. چون من میدانم که شرایط سختی را تحمل میکنند. نه به خاطر آن نقص، بیشتر بخاطر جامعهای که آن را درک نمیکنند. البته به نظر من. جامعههایی که نصیحت میکنند، توصیه های غیرعلمی میکنند. الان خوشبختانه این خبر خوش را شما دادید خیلی خوب بود.
بله متأسفانه در کشور ما خیلی فرهنگسازی نمیشود و یکی از تفاوتهایی که کشورهای پیشرفته مثل اتریش، یک روز خاص و فروشگاههای خاص را اختصاص میدهند به افراد اوتیسم که در این روز بچهها و این افراد میتوانند بروند از این فروشگاهها خرید داشته باشند. در آن روز سعی میکنند فضای فروشگاهی سکوت باشد. موسیقی نباشد، صدایی نباشد، هیچ چیزی که بخواهد اینها را اذیت کند و آزار بدهد نباشد. و این بچه ها خیلی قشنگ میآیند، میروند، خریدشان را انجام میدهند. خیلی زندگی نرمال و عادی دارند. متأسفانه اینطور اتفاقات در کشور ما ضعیف اتفاق میفتد. این ایرادها هست.
نقش آموزش همین است. یکی از هدفهایی که من در پیج و سایتم میگذارم. نقص آموزش هست. ما خیلی چیزها تصور میکنیم. یک چیز واقعی نیست. و حتی در مورد اوتیسم خیلی ذهنیت نداریم؛ چون آموزش درستی نداشتیم. اگر در مدرسه، محیط یا در جامعه یک روز برای این بچهها میبود، جامعه سطح آگاهیش میرفت بالاتر خیلی بهتر بود.
ایراد آموزشی که زیاد داریم. ببینید؛ مثلاً همین بچه های ناشنوا یا کم شنوا در ایران باید در مدرسه استثنا بروند، مدرسه ناشنوایان. اتفاقی که اینجا نمیافتد. اینجا پدر و مادر میتوانند بچهشان را به مدرسه استثنایی ببرند و ثبت نامش کنند ولی میتوانند در مدرسه عادی هم ثبت نام کنند. کما اینکه مثلاً الان در کلاس پسر من چند بچه کم شنوا و ناشنوا هستند. ببینید اینطور افراد را از جامعه جدا نمیکنند که آن شخص هم خودش را از جامعه جدا ببیند. الان دولت این هزینه را میکند و برایشان مترجم میآورد. مثلاً فرضا کلاس پسر من که تعدادی دانشجوی کمشنوا هم در این کلاس شرکت میکنند مترجم دارند. خانمی هست که در آنجا تمام درسی را که معلم میدهد همه را به زبان اشاره به بچهها درس میدهد. یا در انجمن اولیا مربیان که من 2-3 روز پیش شرکت کرده بودم،
بله مترجم چون خیلی از اینها پدر و مادرانشان هم ناشنوا هستند. مترجم آنجا بود و صحبتهایی که انجام میشد برای پدر و مادرها ترجمه میکرد. این خیلی اتفاق خوب و بزرگی است که اینها خودشان را در جامعه میبینند. بین بچههای عادی میبینند. خودشان را از آنها جدا نمیبینند. از نظر روحی، روانی، احساسات؛ اینها خیلی بهشان کمک میکنن. چون همة اینها، یک بخشی که درمان میشوند و یک بخشی هم در آینده نه چندان دور راههای درمان میآید.
علم پیشرفت میکند. الان علم به یک نقطه ای رسیده که حتی نوزادان کمشنوا هم درمان میشوند، شناسایی میشوند. یک نوزادی که واقعاً سخت هست. از کجا بفهمیم که این نوزاد ناشنوا یا کمشنوا هست؟ ولی به اینجا رسیده که نوزادهای ناشنوا و کمشنوا دارند شناسایی میشوند و از همان دورهی نوزادی پروسهی درمانشان شروع میشود. این خیلی اتفاق خوبی است که خودشان را در جامعه میبینند که متأسفانه در ایران مشکلات آموزشی زیاد داریم. خیلی مانده که اینجاها حل بشود.
الف) خیلی از شما سپاس گذارم. زحمت شد، با همکلامی و همصحبتی با شما خیلی چیزها یاد گرفتم. امیدوارم صحبت های من در مورد یادگیری زبان آلمانی با خانم دکتر تهرانی مفید بوده باشد و لایوهای دیگر خانم دکتر را هم بازدید بفرمائید.
https://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/09/Learning-German.jpg7201024adminhttps://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/01/logo-small-saeidkazemi--300x136.pngadmin2022-09-17 16:39:032022-09-28 13:54:41تجربیات یادگیری زبان آلمانی
برای شنیدن پادکست قدم شصت و دوم شبکه سازی در بیزینس از طریق لینک ذیل اقدام نمائید
قدم شصت و دوم شبکه سازی در بیزینس
سلام به همه دوستان عزیز با قدم شصت و دوم شبکه سازی در بیزینس در خدمتتان هستیم امروز میخواهیم در مورد شبکهسازی صحبت بکنیم بسیاری از ما یک خدمتی یا یک محصولی که تولید میکنیم دو تا پست که توی اینستاگرام میگذاریم یا یک دانه عکس از محصول توی سایت خودمان میگذاریم. یا در دیگر سایتها و پلتفرمهای قرار میدهیم مثلا توی دیجیکالا میگذاریم و بههرحال از مارکت پِلِیسها استفاده میکنیم فکر میکنیم که کار تمام شده است.دیگر حالا باید بنشینیم تا مشتری بیاید.نخیر اصلاً اینطوری نیست شما باید حتماً شبکهسازی بکنید، حتماً نتورک ایجاد بکنید.
چگونه شبکه در بیزینس ایجاد کنیم؟
بستگی به نوع کسبوکارتان باید در نمایشگاههای مرتبط با کسبوکارتان شرکت بکنید، حتی اگر بتوانید توان داشته باشید غرفه بگیرید نداشته باشید حداقل کارتهای ویزیتتان را بردارید بروید تکبهتک با همرشتهها و همصنفهای خودتان مذاکره بکنید. توی مجلات و روزنامههای تخصصی کسبوکار خودتان مقاله ارائه دهید و محتوا تولید بکنید اگر توانش را دارید هزینه و تبلیغ بکنید توی آن مجلهها و روزنامهها، در وبسایتهای تخصصی کسبوکارتان حتماً باید حضور داشته باشید حتماً توی کنفرانسها و همایشهای مرتبط شرکت بکنید سعی بکنید ردیفهای جلو بنشینید آدمهای قوی را بین جلسات کاری کنارشان که مینشینید شناسایی بکنید شما توی هر همایش یا کنفرانس یک یا دو نفر آدمی که مرتبط و دقیقاً متخصص کسبوکار شما هستند یا جزئ بازار هدف شما هستند انتخاب بکنید.
برای شبکه سازی باید با ادمهای مهم آن صنف ارتباط برقرار کنید
این ارتباط با آدمهای مهم صنف کاری خودتان خیلی میتواند به شما کمک بکند شما دوره آموزشی تخصصی میفروشید به کارخانهدارها به مجموعهدارها یا یک دستگاه بسیار خاص میفروشید حتماً باید با آن آدمها ارتباط برقرار بکنید با آنها دوست بشوید شبکهسازی بکنید یک روشی را دیدم یکی از شرکتهای تأمینکننده تأسیسات مکانیکی اجرا کرده بود بسیار خوشم آمد رفته بود اطلاعات مهندسهایی که بیشترین حجم کار را توی نظاممهندسی داشتند شناسایی کرده بود آدمهایی که بیشترین حجم کار توی آن شهر دارند و فعال هستند صد و پنجاه نفر را جدا کرده بود بعد نیامده بود یک همایش بزرگ یا یک کنفرانس بزرگ برگزار بکند اینها را دستههای پانزدهتایی کرده بود یک تعداد خانم، یک تعداد هم آقا بعد جلسات خیلی خصوصی با اینها گرفته بود هدیه برایشان تهیه کرده بود شام در هتل مجللی دعوتشان کرده بود.
آقا بعضی از شرکتها یا مثلاً دنبال برندسازیهای بزرگ هستند دنبال سروصدای زیاد هستند میآیند همایشها کنفرانسهای خیلی بزرگ برگزار میکنند خب آن هم خیلی تأثیر میگذارد و خیلی مانور میدهند این که مثلاً استوری بگذارید پست بگذارید هشتک بگذارید ما را تگ بکنید خب این روشها خیلی توی کسبوکارها جواب میدهد خیلی الان پاسخگویی این شبکهسازی اهمیت دارد برای ایجاد شناخت بازار هدف برای ارتباطات، شما اگر بی تو بی هستید اگر بی تو سی هستید اگر همه اینها میتواند تأثیر بگذارد که کسبوکارتان را به جامعه هدف برسانید و بعد ببینید مشتری شما کجاها هست همکارهایتان کجا هستند، رقبایتان کجا هستند. هم هرا شناسائس کنید و آنجا حضور داشته باشید.
آیا باید از همه این روشها استفاده کرد برای شبکه سازی؟
شما از هر روشی که من خدمت شما توی این درسها میگویم استفاده نکنید خب خیلی احتمال زیادی دارد که رقبایتان از این روشها استفاده بکنند بههرحال شما نگاه بکنید وقتی یک نفر صد و پنجاه مهندس مکانیک مطرح یک شهر را میبرد توی ده کنفرانس و ده همایش کوچک این پانزده نفر، پانزده نفر اینها را جدا میکند دعوت میکند خب معمولاً اکثریت میآیند مطمئن باشید فروش آن نسبت به تمام رقبا تو آن شهر چندین برابر خواهد شد؛چون ناخودآگاه به اتمسفر آن هتل پنجستاره، اتمسفر آن غذایی که میخورند و چون جمع تخصصی هست و آنجا نباید خیلی همهاش ذهنتان دنبال فروختن باشد فروختن خودش اتفاق میافتد؛ چون شما همان هدیهای که بدهید؛ مثلاً فلاسک بسیار زیبایی تهیه کرده بود دیجیتالی خیلی مرتب، و خودش هم میگفت همان ماه اول فروش من چندین برابر شد؛
برگزاری شبکه ای از ادمهای مهم در میت؟
چون خیلی شبکهسازی مهم است در دنیا افراد موفق دور هم جمع می شوند و انجمن هائی بنام میت درست می کنند. خیلی از تأمینکنندههای بزرگ، کارخانهدارهای بزرگ، مجموعهدارهای بزرگ اینها با هم دیگر جلسه میگذارند میت میگذارند خیلی توی این جلسهها با هم ارتباط برقرار میکنند هم دیگر ارجاع میدهند شاید /آن نفر مستقیم به درد شما نخورد؛ ولی شما را یک آدمی که قوی است تأمینکننده آن خدمت یا محصول کالا است ارجاع میدهد شما حتماً باید جلسه سازی بکنید؛
یعنی حتماً همانطور که تأکید کردم بازاریابی، تبلیغات، فروش اینها روشهایی که میگویم اینها را باید یادداشت بکنید یک جا یعنی حالا انشا الله یک زمانی خواستید کسبوکارتان را توسعه بدهید حالا چه من یا هر بیزینس کُوچ دیگری که با شما همراهی بکند اینها پلن دارد باید چکلیست نوشته بشود تو هر موضوعی شما باید برنامه داشته باشید.
در برنامههایتان باید شبکهسازی دیده بشود روزهایی که آن مجموعههایی که کارخانهدارها کسانی که مثلاً نیاز دارند محصول شما را بخرند یا افرادی که احتمال دارد کارپردازهای ادارات هستند یا هر مجموعهای اینها باید دعوت بشوند اینها میتوانند تکبهتک دعوت بشوند دستهجمعی دعوت بشوند مدیران آن سازمانهای دولتی یا خصوصی دعوت بشوند برای ارائه خدمت یا محصول،
امیدوارم قدم شصت و دوم اهمیت پاسخگویی در کسب و کار برای شما عزیزان مفید بوده باشد.
ممنون میشوم که از سایت و کانال یوتیوب saeid kazemi بازدید بفرمایید و این محتواها را به دوستانتان هم معرفی بفرمایید. لطفا کامنت و ارسال بازخورد را فراموش نکنید. شما فارسی زبان عزیز از هر جای دنیا در مورد هر موضوعی از مسائل کسب و کاری و بیزینسی تا زندگی تجربه دارید. یک درخواست لایو برای من ارسال کنید. یا یک ویدئو یا پادکست ۱۵ تا ۴۵ دقیقه ای برای من ارسال کنید. تا بنام خود شما و با امکان معرفی کسب وکار خودتان بر روی سایت سعید کاظمی بارگزاری کنم.برای مطالعه قدم شصت و یکم اهمیت پاسخگویی در کسب و کار اینجا کلیک کنید و برای مطالعه قدم شصت و سوم و آزمون هشتم اینجا کلیک کنید. اگر علاقه مند هستید. که درسهای کامل آموزش کسب و کار به زبان ساده و رایگان بهره مند شوید.اینجا کلیک کنید.
https://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/09/شبکه-سازی-در-بیزینس.jpg7201024adminhttps://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/01/logo-small-saeidkazemi--300x136.pngadmin2022-09-15 14:38:262022-12-30 13:49:52قدم شصت و دوم شبکه سازی در بیزینس
برای تماشا ویدئو مصاحبه من با دکتر اشکان تیموری روشهای قانونی مهاجرت به آلمان با دکتر اشکان تیموری از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
برای شنیدن صحبت های من با آقای دکتر تیموری در مورد روشهای قانونی مهاجرت به آلمان از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
با سلام به همه دوستان عزیز سعید کاظمی هستم , امشب قرار است. در مورد روشهای قانونی مهاجرت به آلمان صحبت بکنیم. آقای دکتر تیموری تجربیات زیادی دارند از تحصیل تا پست داک رشته بیزینس در آلمان و دعوت من را پذیرفتند که در مورد تجربیات ایشان در مورد روشهای مهاجرت قانونی به آلمان صحبت بکنیم تو لایوهای قبلی آقای دکتر در مورد تجربیاتشان از زندگی تو هند و مالزی بسیار صحبت کردند و این که این کشورها چه سختیهایی دارد مهاجرت چه داستانی دارد کلاً خیلی صحبت شد در مورد ساختار مهاجرت، چه کسانی باید مهاجرت کنند چه کسایی نباید مهاجرت کنند صحبت شد. خواهش میکنم حتماً لایوهای قبلی را ببینید که بسیار در مورد ساختار و مفهوم مهاجرت و روشهای مهاجرت صحبت کردیم.
دکتر: سلام. خوشحالم که این ثانیهها را کنار شما هستم با هم دقایق را میسازیم و تجارب را در کنار شما تقسیم میکنیم. امشب در مورد روشهای قانونی مهاجرت به آلمان صحبت می کنیم.
دکتر: قربانتان بروم آقا چون که کارتان بسیار برنامهریزی زیبا دارید باذوق من این کار را انجام میدهم.
کاظمی: بسیار لطف دارید شما من توی کانال یوتیوب سعید کاظمی saeidkazemi و سایت saeidkazemi.ir یک شعار دارم experience share learn تجربیات را به اشتراک میگذاریم و یاد میگیریم از کسایی که صادقانه اطلاعات میدهند بسیاری از دوستان من را برای لایو دعوت میکنند؛ یعنی خواهش میکنند من باهاشان لایو بگذارم؛ ولی موضوعاتشان به دل من واقعیت نمینشیند؛ یعنی مثلاً ld ‘,dn در مورد متاورس لایو بریم. من چون نمیدانم متاورس چه است ارز دیجیتال چه است قبول نمیکنم.
آخر من دانشش را ندارم و دوست ندارم چیزی که دانشش را ندارم مطمئن نیستم لایو بگذارم؛ یعنی امشب موضوعی که بعد از لایو اول و دوممان میخواهیم با هم صحبت بکنیم روشهای مهاجرت قانونی به آلمان یعنی پناهندگی، زمینی، با کشتی روشهای غیرقانونی اصلاً موضوع بحث ما نیست دیگر ریش و قیچی دست خود شما تجربه دارید تو آلمان بفرمایید.
فقط یک سؤال آقای دکتر بسیار ذهن من را درگیر کرده است هرکسی صحبت میکند میگوید من وکیل مهاجرت هستم وکیل یک تعریف دارد تو ایران یک زمانی دو، سه سال پیش ایران بورس تو گود افتاده بود همه متخصص بورس بودند هر روز صبح هم از خواب بیدار میشدند پنج درصد رشد دیدید من دیشب گفتم خب این که آن بازه زمانی بسیار ربطی به بورس و دانش علم بورس نداشت حالا این وکیل مهاجرت.
دکتر: در خدمتم حالا شما میفرمایید من این را رفتم تو کانون وکلا سؤالش کردم؟
کاظمی: چون دنیا دوستان عزیزی که همراه با ما هستند دنیا مجازی شده هر چیزی را نمیشود پذیرفت من تو لایو قبلی داستان یک عکس ویلا را برایتان تعریف کردم که یک بنده خدایی که کار اقامتی ترکیه انجام میداد همیشه این عکس نمادش بود وقتی من رفتم دیدیم عکس ویلای همسایه روبهرویش است آنجا زندگی نمیکند حالا این بحث وکیل مهاجرتی هم بسیار تو بورس افتاده همه میگویند ما وکیل مهاجرتی هستیم تو ایران وکالت یک تعریف دارد میگوید این مجوز از کانون وکلای ایران قانونی امتحانداده این هم مدرکش و مجوزش علمش هم دارد بسیار سختگیرانه میدانم بسیار سختگیرانه یعنی یک نفر بخواهد وکیل بشود.
دکتر: باید واقعاً باسواد باشد کسایی که سواد ندارند نمیتوانند وکیل بشوند این یک واقعیت است.
کاظمی: حالا وکیل مهاجرت چه است قبل از این که اصلاً به بحث مهاجرت قانونی به آلمان برسیم؟
دکتر: ببینید تمام شرکتهایی که دارند فعالیت میکنند توکار مهاجرتی غیرقانونی هستند بسیار سادهاش را عرض میکنم خدمتتان ببینید. هر کشوری قوانین خودش را دارد مثل ایران، هیچ شرکت مهاجرتی ما تو ایران نداریم هیچ دولتی انسانش را نمیخواهد بفرستد توی یک کشور دیگر اوکی بسیار سادهاش را دارم عرض میکنم؛ ولی قوانینی که بین کشورها وجود دارد، میآیند هر کشوری قوانین خاص خودش را ارجاع میدهد و هرکسی که خواست مهاجرت میکند میتواند از این استفاده کند درست است یا خیر آقای تا اینجا یک نقطه است برسیم.
سر این که وکیل مهاجرتی چیزی به نام وکیل مهاجرتی توی ایران کشور من وجود ندارد هر کس این را گفت. اصلاً ما چیزی به نام وکیل مهاجرتی نداریم این یک موضوع، ما چیزی به نام این نداریم حالا دلیلهایش را برایتان میآورم ببینید تو این وادیهای مختلف مهاجرت را انجام میدهند مثال میزنم اشکان تیموری شرکت مهاجرتی ندارد؛ ولی توی آلمان شرکت کاریابی دارد اوکی شرکت کاریابی آلمانی من بهعنوان وی پرزنتر میشوم نمایندهشان بهعنوان وی پرزنتر آن شرکت نماینده آن شرکت کاریابی که تو آلمان یا مال خودم است یا مال هرکسی اینطوری من تو ایران دارم برایتان مارکتینگ انجام میدهم تبلیغات انجام میدهم.
جابآفرها را اوکی میکنم. پس هرکس میآید برای خودش یک روشی به وجود میآورد ببینید یک چیز خیلی مهمی که وجود دارد توی مهاجرت که ما باید آن را مدنظر داشته باشیم قراردادی که با فردی بسته میشود با فردی که قرار است این کار را برایتان انجام بدهد ببینید آلمان دارم مثالش را خدمتتان عرض میکنم آلمان همین مدل مهاجرت را بیشتر آقا ندارد قانونی اینها غیرقانونیها را بگذار کنار من اصلاً نیستم اصلاً تو قانون نیست این کار یک کار کراپشن ( کلاهبرداری هست یکی از راههای مهاجرت آلمان ازدواج که آن هم شاید تأیید بشود شاید نشود من بسیار از کیسها را دیدم تأیید نشدند اوکی این یک دومین راه مهاجرت به آلمان تحصیلی.
کاظمی: اولین راه مهاجرت ه آلمان را فرمودید چه بود؟
دکتر: ازدواج.
کاظمی: آهان ازدواج خودش هم خیلی مقوله تخصصی است.
دکتر: اصلاً صفر تا صدش را برایتان اعلام میکنم اصلاً یک تستهایی دارد عجیب غریب دومین وادی که وجود دارد برای دومیاش هم ترتیبش بیاورم جلو بهش میگویند ویزای دیپاند یعنی زیر نظر خانواده شما بخواهید بروید حالا پدر آنجاست دختر، پسر، مادر که منظورم همسر است همسر میتواند اقامت بگیرد. چیز بعدی که ما باید زیر نظر بگذاریم ما کاریابی است. خود کاریابی شاخههای مختلف دارد جناب مهندس پکیجهای مختلف دارد توی این مهاجرت ما شاخههای مختلف داریم یک شِیر کاریابی داریم که ما برای شما پنج تا جابآفر اوکی میکنیم مثال حالا من خودم را نمیگویم ولش کن خودمان را میآییم چهکار میکنیم برای شما یک جابآفر اوکی میکنیم.
جابآفر را که در آلمان پیدا کردید میروید آنلاین باهاشان چه را انجام میدهید اینترویوتان (مصاحبه) را انجام میدهید اینترویئو اگر تأیید شد شرکت برای شما قرارداد کاری ارسال میکند ارسال کرد این را میبری سفارت ویزای کار میگیری میروی خودم هم همینطوری رفتم؛ ولی حالا آن قسمت اولیه مال من فرق دارد؛ یعنی من هر جای دنیا بخواهم بروم یک اینترویو اینترنتی انجام میدهم اکسپرینسم (تجربه من) نوع مکالمه زبان انگلیسی من را میبیند برای من دعوتنامه میفرستد و میروی تمام شد ویزا میگیریم میرویم آنجا.
کاظمی: یک نکته آیا تو آلمان نیروی کار کم است که جاب افر می گیرد؟
دکتر: سؤالتان بسیار زیبا بود تو پلههای بعدی این را توضیح میدهم کاریها را توضیح میدهم بعد میرسیم به این وادی که شما فرمودید ببینید تو پله دوم ما یک ویزا در آلمان داریم به اسم جابسیکر ویزا (ویزا جستجو کار) یعنی اشخاصی که میروند توی آلمان واجد شرایط هستند میگردند و شغل پیدا بکنند بهشان شش ماه ویزا میدهند میگویند سیکس مانت جابسیکر ویزا اوکی خب حالا اسمش توی آلمانی متفاوت است ما داریم انگلیسیاش را میگوییم که همه متوجه بشوند.
حالا یک نوع دیگر داریم یک کسی مثل آقای اشکان مثل اشکان نامی شرکت کاریابی دارد کارش را اوکی برای شما کرده؛ مثلاً من همین امروز اعلام میکنم نیاز دارم به پانصد تا پرستار مثال دارم میزنم پانصد تا پرستار را من حقوق بهشان میدهم دانشگاه میفرستمشان مدرسه درس بخوانند بعد از سه سال که درس خواندند چهار سال برای من کار میکنند دیگر یا علی کارشان ندارم اقامت آلمانشان هم گرفتند این یک مدل دیگر کار بهش میگویند. یک روش دیگر مهاجرت در آلمان داریم مهاجرت ثبت شرکت که یک چیزی حدود چهل هزار یورو هزینه خودت اگر بتوانی هزینههایش را بدهی چهل هزار یورو پایت میافتد یک شرکت بخواهد انجام بدهد زیر پنجاه هزار یورو کسی برایتان انجامش نمیدهد؛ چون که آنجا کار وکالتی دارد باید برایشان انجام بدهند برایتان لیستش میکنم این موضوع را ببینید شما شرکت ثبت میکنید به شما اقامت نمیدهند بهخاطر کارکردن تو آن شرکت به شما اقامت میدهند.
کاظمی: یعنی شرکت کاغذی باشد نمیشود باهاش شرکت کاغذی یا سوری باشد نمیتوانند در آلمان اقامت بگیرند؟
دکتر: اصولاً ایرانیها میآیند شرکت ثبت میکنند زیر نظرش دو تا ویزا برای خودش و خانوادهاش میگیرد بعد دو، سه سال هم برای خودشان مالیات را رد میکنند و اقامت میگیرند اوکی این یک وادی این وسط وجود دارد؛ ولی طبق قانون، ما قانون را داریم توضیح میدهیم حالا یکبار هست شانس است دیگر متفاوت میتوانند انجام بدهند شما شرکت ثبت میکنید زیر نظر شرکت چهکار میکنید اقامت میگیری اقامت را که گرفتی زیر نظر شرکت ویزا میگیری میروی آلمان آن ویزا را به کارت اقامت تبدیل میکنی این از این،
تو پله دوم خب این هم از شرکت حالا این دقیقاً میشود همان جابآفری که من بهتان گفتم؛ ولی صاحب شرکت خودت اوکی تا قانونی اینطوری وجود دارد چرا مهاجرت غیرقانونی حالا یک سؤالاتی برای همه افراد به وجود میآید به طور مثال آقا مگر المانیها خودشان کار نمیکنند پس چهکار دارند چه نیازی به ما دارند آیا نیروی انسانی ما به hr (نیروی انسانی) توی آلمان ما نیاز داریم بله یا خیر سؤال شما این بود که پرسیدید که آیا به نیروی انسانی نیاز داریم یا خیر آلمان نیاز دارد یا خیر؟ کشور آلمان شدیداً به نیروی انسانی نیازمند است من ریزش بکنم بعد شما بفرمایید شما بعد من توضیح میدهم.
کاظمی: من یک مثالی بزنم؛ مثلاً کشوری مثل ترکیه خودش نیروی انسانی مازاد دارد که مثلاً به عربستان، به امارات، به قطر صادرات مهندس و پزشک دارد خب یا حتی به افغانستان به بسیاری از کشورها خودش صادر کننده نیروی انسانی است، دلیلی ندارد ترکیه که از ایران یا از یک کشور دیگر نیروی کار بگیرد. مگر این که یک تخصص بسیار خاص من داشته باشم یا آنقدر در زبان مسلط باشم. اینها را به چشم خودم دیدم یه امیدی بود نجار بود تو استانبول کل کارگاه و سوله بسیار بزرگی یک ترک در اختیارش بود یک دوست افغانستانی بود حتی تا مرحله شراکت با صاحب کارخانه فرشبافی پیشرفت روز اول رفو میکرده برایش ولی آنقدر سلامت و صداقت از او دیده بود؛ ولی با تخصص کل کارخانه را باهاش شریک شده بود؛ یعنی در این حد ولی این که من بیایم برایتان مثلاً نجار از اینجا برایتان جابآفر ببرم آقا نیست آنقدر توی خود استانبول خودش نجار مازاد و بیکار دارد نیازی به نجار از ایران بردن ندارد بفرمایید ببخشید.
پس سوال اساسی این شد که ایا واقعا المان به نیروی کار خارجی نیاز دارد؟
دکتر: خیر خواهش میکنم کاملاً حرفتان صحیح است ببینید اداره شاید دویست مدل کار را ما داشته باشیم توی آلمان و موقعیتهای شغلی برایمان به وجود آمده باشد؛ ولی این یک وادی شغل برای انسان توی آلمان حالا تو میخواهی مهاجرت بکنی به چه کسایی ویزا داده میشود طبق قانون اعلام میکنند که ما تو چه رشتههایی نیاز داریم به نیروی انسانی مثلاً تو شاخه پرستاری، کمک پرستاری نیازمندند آقا دلیل دارد سن آلمان رو به پیری است مردم کشورش سر این وادی نیاز دارند به نیروی جوان شما تو آلمان، آلمانیها تنبلاند (نظر مهمان) اوکی بعضی از شغلها تخصصی آلمانیها حوصله ندارند بروند یادش بگیرند یا این که علاقه ندارند این کارها را انجام بدهند.
مثل پرستاری سر همین شما اگر تو آلمان بیمارستان بروید سی تا چهل درصد پرسنل بیمارستانها را پزشک و پرستارهای خارجی دارند آنجا فعالیت میکنند حالا خارجی امکان دارد مال اسپانیا باشد یا ایرانی باشد متفاوت است دیگر ولی نیروی انسانی باتوجهبه این رشتههای نیازمند مثل مهندسی مثلاً آیتی یا جابآفر برایش پیدا میکنم سریع برایش کار پیدا میکنم اوکی مثال میزنمها رشتههای پرستاری من حقوق میدهم تا سه سال مثال میزنم شرکت من با آن شرکتی که دیپ کرده تا سه سال حقوق بهتان میدهد درس میخواند حقوق بهتان میگیرد اصطلاح اسکالرشیپ یکطورهایی سه سال آقا درس میخوانی چهار سال کار میکنی اقامتت میگیری چه چیزی از این بهتر.
ک زندگی یک پرستار در آلمان چگونه است؟ یعنی الان با یک پرستاری که توی بیمارستان خوب توی تهران دارد کار میکند مقایسهاش کنید؟
دکتر: هر دو تا توی هر کجای دنیا باشند زندگی ضعیفی دارند آخر را بهتان عرض میکنم؛ ولی نکته پرستاری که تو آلمان دارد کار میکند مثال میزنم آن پرستاری که ما میگوییم متفاوت است که داریم دربارهاش حرف میزنیم، پرستار دانشجویی که دارد برای من میآید برای من میگویم برای تیم ما میآید تیمی که برایمان کار پیدا میکند میرود درس میخواند سه سال میرود درس میخواند سال اول ماهیانه هزار و صد و خوردهای میگیرد سال دوم هزار و دویست و خوردهای میگیرد، سال سوم هزار و سیصد و خوردهای میگیرد وقتی پرستار شد سه هزار و خوردهای میگیرد میدانید چطوری بهتان بگویم هم شما درس خواندید هم من درس خواندم آیا تا فوقلیسانسمان یک هزاری توانستیم دربیاوریم از درسمان،
الان موقعیتهای شغلی وجود دارد که تو میتوانی درست را بخوانی و پول دربیاوری و آینده شغلیات را ثبات برایش بگذاری نزدیک بکنی دقیقاً مثال برایتان میزنم تو شاخه الان من خیلیها اِلِمنتهایی که برای مهاجرت وجود دارد باید روی این برنامهریزی داشته باشیم نمیتوانیم یکدفعه بگوییم اوکی پاشیم برویم مهاجرت کنیم و اینها به چه بهایی کسایی که آلمان من خودم قراردادهایی که شرکت تو این چند سال گذشته؛ مثلاً شرکت کاریابی با ایرانیها میبست ایرانیهای عزیز فارسیزبان خب هرکسی توی دنیا هند، مالزی، فیلیپین با هرکسی ما قرارداد میبستیم با هرکسی قرارداد میبستیم بدون استثنا شوخی نداشتیم شرط میکردیم مدرک زبان نیازمند است قدیم یک، بعد قدمدو ما تا مدتی هم که زبانشان را میخواندند ما کارهای اقامتشان را انجام میدادیم هر سؤالی دارید بپرسید من در خدمتتان هستم.
کاظمی: مهاجرت به آلمان پنج روش شد تحصیل، ازدواج، وابستگی صرفاً بر اساس ارتباط با خانواده، کاریابی و ثبت شرکت درسته این پنج تا؟
دکتر: توی این ثبت شرکت شاخههای مثلاً بسیاری میآیند من دیدم تبلیغ میگذارند تو اینترنت خرید ملک در آلمان ؟
کاظمی: تا آقای دکتر دومرتبه به ما ملحق بشوند من یک چند تا نکته را گفتم آنجا آقای دکتر هم تأکید کردند شما نگاه کنید آن کشوری که هدف نهاییتان و مقصد مهاجرتتان است باید یک دلیلی برای جذب نیروی انسانی داشته باشد اگر آلمان است خب توجیه دارد آقای دکتر میگویند سنشان دارد بالا میرود و نیاز به پرستار دارند؛ ولی بعضی از کشورهای منطقه که بسیاری هم میروند مثل ترکیه ی بقیه کشور همسایه میروند واقعیت نیروی انسانی خودش مازاد دارد؛ ولی نه این که بگویند صددرصد اصلاً هیچ راهی ندارد همینطور که توضیح دادم تو استانبول میدیدم ایرانیهای زیادی که به زبان ترکی مسلط هستند تخصص بسیار خوبی دارند آن کسبوکاری که انجام میدهند صادقانه دقیق مخصوصاً بچههای افغانستانی بسیار آدمهای زحمتکشی هستند تلاشگر هستند ساعتها و ساعتها کار میکنند چهارده ساعت، دوازده ساعت،
بسیار دقیق صادقانه من بارها دیدم که آنجا تو استانبول میگویم بچههای افغانستانی بسیار شریک شدند؛ مثلاً با ترکها بسیار شریک شدند زحمت کشیدند، تلاش کردند آن صاحبکار بهشان اعتماد کرده و آنها را شریک خودش کرده. حتی تو زیتونبورنو دوستانی که استانبول رفتند حتماً آشنایی دارند من دوست افغانستانی دیدم که برای یکی از برندهای بزرگ لباس تیشرت تولید میکرد برند ماوی بود تیشرتهایشان آنقدر کیفیت دوختشان خوب بود یک مجموعه هشتاد نفری را ایشان مدیریت میکرد هشتاد و چهار، پنج نفر نیروی ترک و افغانستانی برایش کار میکردند و این برای یک برند خوب داشت یک محصول خوب و باکیفیت بخش تولیدشان را داشت منظورم این است که هر چیزی را وقتی میشنوی ادلهاش را و دلیلش را بخواهیم؛ یعنی از آن طرف بخواهیم دیدید آقای دکتر گفت ما چیزی به نام وکیل مهاجرت در ایران نداریم؛ یعنی وکالتی دستورالعمل خاص دارد.
کاظمی: خب ما پنج تا مسیر مهاجرت به آلمان را رفتیم توضیح دادیم گفتید دانه، دانه میخواهم توضیح بدهم تحصیل را بفرمایید.
دکتر: ببینید آلمان دانشگاه خصوصی دارد و دانشگاه دولتی دارد در کنار دانشگاه همان؟ که بهتان گفتم میشود همان فنی حرفهای که توضیح دادم میتواند کنارشان باشد حالا از کدام شاخه میخواهند اقدام بکنند شرایط سنیشان تأثیرگذار است، تجربه کاری که داشتند تأثیرگذار است خدمت عزیزم بگویم نوع دانشگاهی که انتخاب میکنی باتوجهبه دیپلمی که داری باتوجهبه نمرهای که داری باتوجهبه امتحان ورودی برای رشته پزشکی امتحان ورودی دارند اینها تفاوتها را به وجود میآورند حالا تو دانشگاههای دولتی که میرویم؛ مثلاً به طور مثال درس میخوانیم بین پانصد تا هشتصد یورو من کمترین بیشترین را عرض میکنم شما ترمی کلاً هزینه پرداخت میکنید پولی نیست.
اصلاً این برای یک کشور اروپایی مثال میزنم هزینه رفت و آمدتان بسیار درصد کمتری نسبت به یک شخص عادی پرداخت میکنید برای ترانسپورتتان اینها برای این که بخواهند برسند توضیح میدهم من این موضوع را برسند به این تارگت پلنی که دارند اهدافشان میخواهند برسند باید چهکار کنند بروند زبان آلمانی مهمترین وادی که وجود دارد آخرش را دارم میگویم؛ یعنی یکی زبان آلمانی برای تحصیل باید بدو بگیرند تا موفق بشوند بدو هم آقا زیر یک سال نشدنی یک سال زمان میگیرد بدو در کنار ب دو مدارک و تجربه تحصیلی که داشتید میآید در کنار این اقدام میکنید برای چه برای درخواست تحصیلی در دانشگاه فارسیهایش را دارم استفاده میکنم که همه متوجه بشوید دعوتنامه تحصیلی را باید نوبت سفارت که بهش میگویند ترمینگ که گرفتید میبرید سفارت مدارک را تکمیل میکنید حالا این مدارک را توی تهران هم توی دو تا سایت معروف دارد اَنونین و زیپ باید اینها تائید بشود موقعی که ما اینها را تأییدشان میکنیم.
یعنی میفرستیم برای تأیید سفارت هم اینها را مهر تأیید سفارت میکند برای شما در مجموع کلیه مدرکهایی که جمع میشود بهعلاوه پاسپورت اینها را به سفارت آلمان تحویل میدهید شما یک نوبت برای اینترویو برایتان میگذارند ویزا میگیرید عینم شرایط همه دیگر یکی است میآیید آنجا ثبتنامت تکمیل میشود کارت اقامت تحصیلی به شما میدهند خدمت عزیز بگویم یکی از بهترین شما یک جملهای تو لایو قبلی فرمودید من تأکید میکنم و تأییدش میکنم مهمترین وادی که ما میتوانیم تو مهاجرت مدنظر داشته باشیم بهترین نوعش تحصیلی ولی کجا بهترین نوعش کجا برویم چه برنامهریزی تحصیلی از نظر اشکان تیموری هیچ کجای دنیا آلمان و کانادا نمیشود تو مقطع لیسانس هیچ کجا آلمان نمیشود تو مقطع بالا مستر و دکترا هیچ کجا به نظر من کانادا نمیشود؛ چون که شما بعدازاین که درس خواندید یک اقامت دارید یک اقامت کاری گرفتید اقامت کامل میگیرید هر سؤالی تو این موضوع دارید بپرسید که ریز بشوید رویش.
کاظمی: تو تمام شاخهها میتوان در آلمان تحصیل کرد؛ یعنی مهندسی، بیزینس، شاخههای علومانسانی
دکتر: هر کدامش را میشود شرکت کرد؛ ولی برای هرکدام سختیهای نوعهای مختلف خودش را دارد مثال میزنم برای رشتههای پزشکی ورودی دارد برای رشتههای مثال میزنم اگر برویم و بخواهیم ساینس (علوم) بخوانیم. متفاوت است این دورههای زبانی که شروع میکنند همه آنها سه تائی دیگر مثلاً ما الان لول پنج را بخواهیم برای پزشکی لول هفت را نیاز داریم یک امتحان ورودی دقیقاً یک علوم پایه طوری ایران خودمان است ورودی باید انجام بدهند برای ورودیشان اینها را نمیگویند شرکت مهاجرتی بچه را میبرند تو آلمان من میشناختم پدر و مادر به هیچی رسیدند سر این موضوع بچه امتحان میداد میافتاد درس را سؤال کردند.
دکتری مهندسی عمران بین آلمان و انگلیس ببینید چیزی که من میدانم چیزی که تجربه دوستان برای دکتری مهندسی عمران گفتند ایتالیا اصولاً میروند از نظر برندینگش برای کالیفکیشن به نظر من ایتالیا چون خیلیها را دیدیم تخصصی انجام میدهند هیچ فرقی بین آلمان و انگلیس نیست اگر اسکالرشیپ هرکدام را بگیریم باتوجهبه زبانی که ببینید تو این وادی کجا زبان را بلدی چه زبانی امروز بلدی کجا بهتان بهترین پکیج را میدهد اسکولارشیپت میکند این موضوع مهم است اگر ندانید چهکار میخواهید بکنید الان دقیقاً این هدف مشخص نیست تو این حدی که اینجا نوشته شده پس باید ببینی زبانت در چه حدی است باتوجهبه زبانی که داری دانشگاهت را انتخاب بکنی و آفرلتر بگیری و اقدام بکنی کجا اسکالرشیپ بهت میدهند بفرمایید.
کاظمی: بعد از تحصیل در آلمان امکان اقامت هم هست؛ یعنی احتمال دارد بعد از تحصیل بتوانند آنجا کار پیدا کنند و اقامتشان را دائمی کنند؟
دکتر: جناب یک چیزی را من بهتان بگویم تو همین ایران هم عرضه نداشته باشی نمیتوانی کار بکنی آلمان هم همین است، افغانستان هم همین است، ترکیه هم همین بود میشد نان دربیاوری درسته ولی چقدر دربیاوری مهم است همه دانشجوهایی که تو آلمان درس خواندند پنجاهدرصد برگشتند پنجاهدرصد اقامت گرفتند بستگی به خود فرد دارد و سوادی که به وجود میآورد بخواهد سه، چهار سال درس بخواند یک جا نتواند کار پیدا کند؛ ولی باز هم به عرضه خودتان بستگی دارد.
کاظمی: نکات طلایی ازدواج را میخواستید گفتید ازدواج یک چند تا نکته دارد یک سری آزمون دارد تست دارد؟
دکتر: آهان ازدواج ببینید من کسایی میشناختم پناهنده شده بودند هم خانم دیده بودم، هم آقا دیده بودم آمده بودند؛ مثلاً یک خانم تلفنی عاشق شده بود؛ مثلاً تلفنی با هم دیگر صحبت میکردند یا خانواده معرفی کرده بودند نوع ازدواج سنتی کشوری اینها کارهای مهاجرتشان اصولاً قدیم نوبت سفارت همسر اینها یک ماه طول میکشید تا نوبت بدهد سفارت الان با این ویزا چه است. اسم این شرکت آمده یک شرکت زیرمجموعهشان آمده نوبت ویزا را میدهند تایم آمده پایین ولی باتوجهبه اولین سؤالهایی که ازتان میکند آیا شما هم دیگر را دیدید بسیاری را دیدم رد شده ویزاهایشان چون که میگویند.
شاید این ازدواج یک ازدواج بیزینسی باشد این را باید مدنظر داشته باشید؛ ولی حالا کسایی که خانوادهشان را میخواهند بیاورند قوانین دارد هر شهری نسبت به یک متراژی میگوید آقا مثال میزنم خانه تو الان چهل متر است میخواهی همسرت را بیاوری باید یکخانه شصتمتری بگیری میخواهی بچهات را بیاوری یکخانه نود متری باید بگیری هرکدام یک ظرفیتی دارد متراژ حقوقت آیا میخورد بخواهی هزینه این را بدهی یا پول نقدی داری همراهت.
کاظمی: یعنی تمکن مالی نداری؟
دکتر: دقیقاً کدام یکی اینها ساپورتت میکند بچهات را که دارند درس میخوانند ببینید مهاجرت مجزا خیلی بهتر از خانوادگی خیلی بهتر است راحتتر است از نظر این چیزها ولی این که بسیار ساده بگیریمش بله من میروم الان آلمان صبح زن و بچهام میآیند خیر نداریم این حرفها را اصلاً هر چیزی شرایط و قانون دارد تمام قوانین اینها هم توی خود سایت سفارت آلمان توی تهران نوشته شده است.
کاظمی: مسلماً به فارسی هم هست؟
دکتر: به آلمانی، انگلیسی و فارسی.
کاظمی: یعنی هرکسی هر چیزی ر مورد مهاجرت به آلمان میشنود نپذیرد برود آنجا کنترل کند؟
دکتر: صددرصد ببینید قانون طبق قانون سفارت میگوید آقا این مدرکها را من نیاز دارم اگر چیزی که سفارت مدارک میخواهد ما آماده نکنیم چه شکلی به ما ویزا بدهد آقا یک خاطره برایتان تعریف بکنم بسیار جالب به من گفتند آقا تو داری میروی آلمان باید تمکن مالی نشان بدهی آقا ما را پیر کردند ماشین فروختم نمیدانم این را فروختم، آن را فروختم تا توانستم پول نقد به نظرتان تو سفارت چه اتفاقی افتاد گفت شما دعوتنامه کاری دارید نیاز ندارد به این.
کاظمی: به تمکن مالی برای مهاجرت به آلمان نیاز نیست؟
دکتر: نیست بله زبان آلمانی باید فول باشد رفتم آنجا با انگلیسی با من اینترویو کرد مهم نبود اصلاً مثال میزنمها یک چیزهایی را توهم میزنند من یک شب توی یک مهمانی بودم بسیار جالب است برایت بگویم آن موضوع را تعریف کنم توی مهمانی با یک خانمی نشسته بودم آن موقع من سه سال بود آلمان بودم شروع کرد از آلمان حرفزدن من هم نگفتم آلمان بودم اصلاً هیچ کلمهای از آلمان اسم نیاوردم و گفتم شما تو کدام شهرش بله اینجا اینطوری است و آن جایش اینطوری است و این جایش اینطوری است شرایط و قوانین جرمنی اینطوری است حالا دوچلند اینطوری است آقا این دو ساعت واقعاً داشت حرف میزد گفتم تو کدام شهرش شما اقامت دارید گفت هنوز آلمان نرفتم این اطلاعاتی که جمع کردم شوکه شدم.
یکلحظه گفتم خیر اینها اشتباه است همین که گفتم اشتباه است گفت خیر من کامل گفتم خانم محترم من اقامت آنجا را دارم اقامت کاری دارم آنجا شرکت دارم تو آن کشور آهان یک بدی داریم تا کتک نخوریم نمیفهمیم چه اتفاقی دارد سرمان میآید اگر میخواهیم متوجه بشویم ببینید زرنگ آنی که تجربه نکند اشتباه بقیه را خط بعدی میآورمش چون که خیلی مهم است اگر قرار باشد تجربه آقا شما را من تکرار بکنم من ابله هستم دیگر الان شما این پیج را به وجود آوردید تا این موضوعات بخوابد و ما داریم روی این موضوعات صحبت میکنیم همان مالزی رؤیاهایی ساخته بودند میآیید مالزی نمیدانم ماهی بیست هزار رینگت حقوق است با پاس چه که خانههای لوکس میگیرید، نمیدانم فلان میگیرید کرایه خانه پایهاش رو سه هزار رینگت تو مالزی اگر یادتان باشد حالا میشد بروی یکخانه هزار و پانصد رینگتی هم بگیری؛ ولی آیا من ایرانی تویش زندگی میکردم؟
کاظمی: باآنهمه حشره میتوانستم در مالزی زندگی کنیم؟
دکتر: مثال دارم برایتان میزنم بسیار سادهاش را دارم میگویم بله خانه بود هشتصد رینگت بود ولی میخواستی برسی به محل کارت یا محل تحصیلت دوبرابر باید کرایه میدادی تا میرسیدی بسیار سادهاش را عرض کردم خدمتتان حالا تو وادیهای مختلف که بیایم تو مهاجرت بسیار شاخهها را متفاوتش میکند ببینید من کسایی را دیدم پناهنده شدند تو آلمان به خدا قسم هیچ جا زیبایی شهرهای خودمان را ندارد به چه بهایی من مهاجرت میخواهم بکنم.
آدم میشناسم میگفت شبها میگفت من دارم میروم میگفتم کجا داری میروی؟ باید بروم بیمارستان روانپزشکی خودش را به روانی بودن میزد تا اقامت بگیرد به چه بهایی دروغهایی که مثلاً غیرقابلدرک بود برای من یعنی من یک صحنههایی دیدم زده شدم. اصلاً مهاجرتهایی که مثلاً من به دلیل من دو جنسه ارائه میدهند میدانید به چه بهایی میخواهیم آیا شخصیتمان را میخواهیم زیر سؤال ببریم یا میخواهیم اقامت بگیریم اگر قراره تباهی مهاجرت کنیم نکنیم بابا.
کاظمی: ما نگاه سه تا سه موضوع بسیار تو زندگی ما مهم است و نگاه کنید زمان، پول و انرژی ما همیشه ما جوان نمیمانیم من خودم را دیدم یک روزی تو آینه دیدم یک دانه مو روی سبیلم سفید شده، یک دانه مو اینجا سفید شده.
کاظمی: یکریز اینجا افتاده مو اینجا خالی شده بالا میرسد یواش، یواش میگویند خب این را توی آن تجربه فلان کسب کردم این را تو آنجا تجربه کسب کردم شکست است اسمش شاید هم بخشیاش موفقیت باشد یک استاد داشتم به ما میگفت که شما وقتی یک کتاب دویستصفحهای را از یک استاد بزرگ کسبوکار میخوانید سیسال دانش و زمان و پول و انرژی آن آدم را توی دویست صفحه دارید میخوانید به چقدر به صدهزار تومان این چیزی که من میگویم من واقعاً دوهفته پیش کشتی که آمده بود بین یونان و ایتالیا آدمها سرگردان بودند بعد آن ویدئوها را من توی شبکههای مجازی دیدم.
دکتر: دقیقاً کشته هم داد مثل این که در مسیر مهاجرت غیر قانونی ؟
کاظمی: من بسیار دلم خون میشد دیگر پیگیرشان نشدم خب کاری هم از دستم برنمیآمد یا مثلاً میبینم ایرانیها رفتند از تو استرالیا کوچ دادند به گینه استوایی، گینهنو داستانهایی که از آنجا میآید بیرون به چه ارزشی یک خانواده باید از کردستان بلند بشود بچهاش را بردارد زنش را بردارد برود تو دریای مانش غرق بشود آیا ته هدفش همین بود آیا اینجا حداقل یک حامی نداشت یک خانواده نداشت ما بعضی موقعها نمیدانم این ریسک اصطلاحاً بهش میگویند گِیم این گِیم زدن به چه ارزشی است آنقدر ارزش دارد که پلیس یونان بگیرد زن و مرد را لخت کند لباسهایشان را دربیاورد دیگر از این بیحرمتی بیشتر ما هیچوقت توی هرطور شرایط توی ایران باشد ما این بیحرمتی را هیچوقت نداریم که یکی لباسمان را یکوقت دربیاورد.
دکتر: من یک خاطرهای تعریف کنم من سال یکی از دلایلی که دیگر مالزی نماندم آخرین سفرم که رفتم و ایستادم دیدم انگشتش را کرد تو شکم من بهش گفتم چهکار داری میکنی قاطى کردمها یک لحظه گفت ایرانیها مواد تو شکمشان میگذارند میآیند کشور ما مثالهها بعد یک نگاه بهش کردم گفتم تو هر کشوری، کشور تو قاچاقچی وجود دارد تو کشور من هست نمیگویم نیست؛ ولی دلیل نیست که همه را بخواهیم با هم دیگر بسنجیمشان ببینید مشکلی که ما داریم ایرانیها تو خارج از کشور رؤیاپردازی ببینید.
من هرچه سنم میآید بالاتر رویای وجودم خاموشتر میشود فهمیدید چه شد هر وادی که ما تو مهاجرت یکبار هم با برادرم باید لایو اکراین را بروی آقا فول آف تجربه اکراین خدمتتان عرض کنم که به چه بهاهایی، بهاها را میآییم برنامهریزی میکنیم آقا من میگویم آقا میروم؛ مثلاً کانادا پنج سال سختی میکشم سه سال سختی میکشم یک اقامت میگیرم حالا دوست نداشتم میروم یک کشور دیگر مثل دوستتان زندگی میکنم کجا بوده آمریکا بود الان عمان درسته؟
کاظمی: استرالیا آمده عمان با پاس استرالیایی دارد زندگی میکند بسیار هم راضی است.
دکتر: حال دلش آنجا بهتر است آقا کجا حال دلت خوب است این وادی به وجود میآورد این برادر من را میبینید الان آمده، آمد مالزی بهترین زندگی را ساخت آنجا برای خودش گفت حال نمیکنم تو این کشور بمانم دلیلش چه بود فکر میکنید؟
کاظمی: نمیدانم.
دکتر: پدرم گفت مالزیها زشت هستند (نظر مهمان) من اکراین زندگی کردم روحیهام ریخته بهم دیگر اینجا دلیلش این بود هر کاریش هم کردیم نماند ول کرد آمد ایران گوش میکنید بسیار سادهاش را دارم میگویم آقا من خودم به بشخصه با آلمانیها حال نمیکنم خودم را دارم میگویمها چون که من تو شرق آسیا بزرگ شدم یک مهربانی متفاوتی دیدم تو زندگیام ایرانی هستم من ببین باید از خوبیها بگوییم از بدیها هم بگوییم اگر میخواهیم درباره مهاجرت صحبت بکنیم همیشه نباید گلوبلبل بگوییم؛ مثلاً به من میگفتند آلمان بسیار دولوپ کشور بسیار هایکلاسی چیز های باکلاس تو آلمان ندیدم من به همه این کار را میکنم این توضیحات را میدهم آلمان یک ده باکلاس تمیز است آخرش را بهتان بگویم عین چطوری برایتان توصیفش بکنم ساختمانهای لوکسی که ما تو تهران داریم عمراً ببینید شما تو اروپا عمراً ببینید تو اروپا یک همچنین چیزهایی را میبینید.
کاظمی: من پیج یکی از ایرانیها را دیدم رفته بود اسپانیا، تازه اسپانیا میگفت اصلاً نسبت به آلمان بسیار عقب است از نظر تمیزی، نظافت، محیط میگفت اصلاً اسپانیا بسیار عقب است
دکتر: صددرصد شک نفرمایید من اروپا را بیشترش را دیدم اینهایی که دارم برایتان توصیف میکنم آلمان چون که بودم ویزایم بوده دارم اینها را توضیح میدهم حالا میرسیم به بعدی آقا من با هلند بسیار حال کردم مثال دارم میزنمها بیست بار هلند رفتم بسیار کشور زیبا باکلاس مردم مهربان بسیار باحال اینها تفاوتها را به وجود میآورند توی مهاجرت ببینید آلمان یکی از دلیلهای شاید که آلمان به من چطوری بهتان بگویم خوش نگذشت حال نکردم بلد نبودن زبانش بهتماممعنی بوده زبان یک وادی مهم است اینها یک وادی دیگر که مثلاً من با آلمان حال نکردم من بزرگ فکر میکنم تو زندگیام من دنبال حقوق ماهی سی، چهل، پنجاه تومان نیستم من بیزینس را دوست دارم میخواهم بیزینس را دیولپ کنم پس آلمان کشوری نیست که من بتوانم توش جامپ (پرش) بیزینسی بزنم.
یک دلیل دیگر که وجود داشت من آدمی هستم که بسیار اهل کامینیوتی هستم آدم فوقالعاده اجتماعی هستم وقتی راه میافتم تو خیابان نصفه محله با من سلام و علیک میکنند آلمان هم سعی میکردم این کار را بکنم؛ ولی بعضی موقعها اخت نمیشد چند تا مثال برایتان میزنم من خوبیهای آلمان را میگویم بدیهایش هم میگویم با یک ده یوروی یک روز خرج زندگیات را درمیآوری؛ مثلاً یعنی با ده یورو شما ببخشید من این را میگویم صبحانه، ناهار، شام و مشروب شبتان را میخریدید آلمانیها را دارم میگویم کاری به ما ایرانیها ندارم کلی دارم عرض میکنم میآیند این کار را انجام میدهند کل سیستم آلمانیها سیستمشان اینطوری است حالا با ده یورو بعدی قمارش را میکند با ده یورو بعدی کارکردن قسطش را میدهد.
که مثلاً یک چیزی خریده جمعش میکند سر ماه میشود سیصد یورو هر قسطی داشته باشد پرداختش میکند منی که مثلاً توی مالزی خب من با یک فرهنگ دیگر بزرگ شده بودم تو هند بزرگ شدم مثلاً میرفتیم دم مراکز تفریحی که وجود داشت مثال دارم میزنم باکمالمیل ما را راه میدادند آلمان میگفت ما ایرانی راه نمیدهیم و چه غروری از من میشکست منی که تو یک کشور مثل مالزی همه جا من راهم میدادند بهم احترام میگذاشتند یکدفعه آمدم تو اروپایی که من ایرانی را راه نمیدادند و ترکهای استامبولی و طرف ترکیه بودند آنهایی که طرف پناهنده شده من لایوها را دارم میبینم حالا بعداً یک برنامه به شما میدهم قشنگ مشاوره میکنم میخواهم آنهایی که در مورد آلمان مثبت حرف میزنم بیاورم بالا،
چرا دوربین گرفتی دستت داری برای مردم رؤیاپردازی میکنی آقا آلمان یک کشور ساده قشنگ پر از آدم باشد با حقوق محدود سیستم کشورش است میگوید هر چه درآوردی تا سر ماه خرجش کن چرا رؤیاپردازی برای مردم به وجود بیاورید بگویم بیا آلمان گلوبلبل است خیر آقا این خبرها نیست آقا من کانادا را من تأیید میکنم بروید کانادا درست را میخوانی ماشین میخری زندگی خوب میکنی؛ ولی اروپا اینطوری نیست؛ چون که اصلاً سیستم زندگیاش روی کاپیتالیسم است اصلاً سیستمشان متفاوت است حالا میرویم تو وادی دیگر یکی میخواهد برود درس بخواند بله آقا بهصرفه میتواند درسش را بخواند کار کند یک تجربه بسیار بزرگ یاد بگیرد؛ ولی به چه بهایی ادامه بدهد زندگیاش را نه این که برود بخواند برگردد یا بخواند برگردد ایران یا بخواند بماند همان جا بخواهد پلن بی بزند نمیارزد تو رفتی پیر شدی زبان انگلیسی یاد گرفتی.
کاظمی: خب حالا من دوستان عزیزی که به لایو ما اضافه شدند باز من سایتم و کانال یوتیوبم را معرفی بکنم آقای دکتر هم یک کم استراحت بکنند من یک هدف دارم شعارم هم این است experience share learn تجربیات را به اشتراک بگذاری و یاد بگیری سایت و کانال یوتیوب من سعید کاظمی سایتم Saeidkazemi.ir روی کپشن اینستاگرامم خواهم گذاشت توی کانال یوتیوب هم خواهم گذاشت خوشحال میشوم که دوستان عزیزی که تجربه واقعی و منصفانه دارند بیایند تجربیاتشان را به اشتراک بگذارند برای همه فارسیزبانان امیدوارم که مفید باشد؛ یعنی تجربه و شکست شما را دوباره نرود یک نفر دیگر تجربه بکند اگر موفق هم بودید بگویید چهکار کردم موفق شدم آن را هم شاید مسیر راه یک نفر دیگر بشود هرکسی علاقهمند بود یک پیام به من بدهد مثل آقای دکتر که افتخار دادند به من که بسیار صادقانه دارند تجربیات با نگاه صادقانه دارند این کشور آلمان را تحلیل میکنند خوبیهایش را میگویند، بدیهایش هم میگویند من یک داستان از مالزی کوالالامپور بگویم محلهاش را خاطرم نیست یک شهر آبی معروفی هم آنجا بود اسمش الان خاطرم.
دکتر: توی ماینز بودید شما توی سانوی لاگون دیگر خوراکمان بود.
کاظمی: یک محله سیاهپوستها آنجا بود من یک شبی از سنگاپور با اتوبوس برگشتم راننده.
دکتر: تو محله ماینز بودید شما.
کاظمی: من با دوستم دو، سه تا ساکم داشتیم نصفهشب چهار صبح رسیدیم کوالالامپور به راننده تاکسی گفتم من را یک هتل خوب ببر آقا رفت، رفت کجا داری میروی بنده خدا گفت یک محله بسیار خوب میبرمت ما را تو یک محله پیاده کرد سیاهپوست بودند نمیدانم اینهمه سیاهپوست آنجا چهکار میکردند من واقعاً ترسیدم؛ یعنی دست و پام میلرزید تا دوست من برگشت از تو هتل که ببیند آیا جا دارد یا خیر یک هتل پنجستارهای بود زیرمجموعه فکر کنم همان سان وی لاگون بود اگر اشتباه نکنم؛ یعنی اینطوری نیست که ما همه را گلوبلبل تصویرسازی کنیم. حالا من سریع یک تاکسی گرفتم به دوستم گفتم آقا ولش کن بیا برویم گفت هتل گفته جا ندارم تا ده باید صبر کنید و فلان گفتم سریع بیا برویم ولش کن میرویم هتلهای قبلی که من شناخت دارم.
دکتر: مالزی با تمام زیباییاش پشتی خیابانهای اصلی، متفاوت است. حالا این را بگویید به آن هم میرسیم بفرمایید.
کاظمی: در مورد خوبیها و بدیهای ثبت شرکت گفتید این را یادت نرود به ما توضیح بدهی.
دکتر: حتماً آن را بهش میرسیم الان من ریز میشوم توش الان مالزی که شما گفتید یک وادی من تو ذهنم آمد این را هم اعلام بکنم برایتان که تو لایوهای قبل بچهها دیدم این را بگویم ببینید مالزی واقعاً کشور شیکی تو اینتری دیزاین و طراحی فوقالعاده خوب بوده؛ ولی رخ خیابانهای اصلیاش اینه آیا تو خیابانهای فرعیاش هم رفتید دیدید که چه خبر است به این میگویند بیزینس کشورداری دلار میاد تو کشور من خرج میکند انشاالله کشورمان به این وادی هم برسد دیگر فرصت پیش بیاد در مورد کشور خودمان هم حرف میزنیم حالا برویم برگردیم توی آلمان این بدیهایش را داشتم میگفتم یک دو، سه تیکه برسم بهش تا آخر برسیم.
ما مثلاً من آدم میشناختم کارش آقا کنافکاری بود به جرات میتوانم بگویم روزی دههزار یورو این درمیآورد بهجرئت میتوانم بگویم شب که میرفت خانه یک هزاری با خودش خانه نمیبرد همه را تو قمار میباخت میدانید چرا سیستم کشور اینطوری است؛ چون یکدفعه به این وادی تمام این وادیهایی که به وجود آمد؛ مثلاً سیستم همه را با هم جمع ببندم، ولی عموم تو جایگاههای مختلف این پول را خرجش میکردند یا تو قمار بود یا توی دیسکو بود یا توی کلاپ بود یا مثال میزنم برای وامش بود مثال میزنم به هر وادی میرسیدیم این پول خرج میشد؛ یعنی کشور طوری برنامهریزی کرده بوده که درآمدهایی را که درمیآوری تا سر ماه کامل خرج کرده باشید یا ذخیره کرده باشید این سیستم که به همین قانون که گردش به وجود میآورد؛ یعنی ما ایران نیست پول درمیآوریم سیوش میکنیم قایمش میکنیم خرجش هم نمیکنیم خیالش راحت است که پول درمیآید برای همین باهاش بازی میکند شما سؤالی دارید بپرسید من در خدمتتان هستم.
کاظمی: من زیاد رفتم در مورد خوبیها و بدیهای ثبت شرکت تو آلمان؟
دکتر: ببینید یکبار هست ما یک شرکت داریم تو آلمان میآییم ثبت میکنیم اقامتمان را باهاش میگیریم هیچ ثبت شرکت تو همین ایران هم اشتباه است سر مالیات ایکس، وای و زد؛ ولی شما هر کسبوکاری بخواهید تو آلمان راه بیندازید برای خودتان باید شرکت ثبت بکنید خوبی و بدی دیگر ندارد باید است شما بخواهید خانه تو آلمان بخرید؛ مثلاً باید یک شرکت بزنید زیر نظر شرکت خانه بخری نمیتوانی خانه مستقل خریداری بکنی میتوانی خریداری بکنی اقامت بهت نمیدهند من آدم میشناختم یک میلیون یورو خانه خرید و خود من با تیمم کارهاش را انجام دادیم هتلش کرده بودیم آنجا را هتلی که کردیم هاستل بود کرایه میداد؛
ولی ایشان اقامت نتوانست بگیرد زیر نظر شرکتی که داشت اقامت گرفتم خوبیهایش به اینکه شما میتوانید اگر زبانتان خوب باشد آنقدر پروژههای پیمانکاری به تور شما میخورد کار ساختمانی و اینها ولی اگر زبانت خوب نباشد نمیتوانی پروژه قبول بکنی اگر شرکت ثبت کنی خوبیاش به این است که میتوانی برای خودت ویزای کار بگیری و شرکتت بهمرورزمان بعد از چهار سال اقامتش را بگیری پس این باید است بد بودنها هم هزینههای بالاش میارزد آیا یک شرکت را با قیمت مثلاً چهل هزار تا صدهزار یورو برایش هزینه کنید بگیرید اگر کسی دارا باشد پولش را داشته باشد بهترین راه مهاجرت ثبت شرکت است.
کاظمی: ولی شرکت در آلمان نباید سوری و کاغذی باشد باید کار بکنید درسته؟
دکتر: دیگر کار میکند آقا کاغذی باشد مهم نیست باید مالیاتت را پرداخت بکنی جملهاش را بهتان گفتم شرکت میزنید مالیاتت را باید پرداخت بکنی وقتی که ما میزنیم پنج هزار و خوردهای به یورو حقوقت است مالیات آن پنج هزار و خوردهای را باید پرداخت بکنید کاغذی نیستید کلمه کاغذی تو بیزینس کراپشن (کلاه برداری) میآید؛ ولی وقتی ما داریم یک شرکت میزنیم برای او داریم اقامت میگیریم مالیاتش هم پرداخت میکنیم این بسیار متفاوتش میکند درست است آقا اگر بیاییم یک شرکت کاغذی بزنیم ازش بخواهم؛ مثلاً من بیایم یک شرکت بزنم باهاش کار نکنم ده تا اقامت هم رویش بگیرم. این میشود کاغذبازی و گیر میکند این شک نفرمایید.
کاظمی: برخورد مردم آلمان چطور بود ذهنیت ما ایرانیها نسبت به آنی که مثلاً تبلیغ میکنند بحث نازیسم و نژادپرستی و اینها آیا واقعاً شما توی جامعه آلمان زندگی کردید درست است یا خیر؟
دکتر: بسیار برخورد بد با مردم خارجی مخصوصاً با ما بسیار سادهاش را میگویم همهجا آدم خوب و بد هست همه جای دنیا آدم خوب و بد داریم؛ ولی آن گرمایی که ما توقع داریم از افراد بگیریم ما نمیبینیم آنجا نسبت به خودشان هم خشک هستند این را باید مدنظر داشته باشیها هزینه ثبت شرکت جناب پژمان شما پایهای که باید پرداخت بکنید سی هزار و خردهای یورو است و پول بکگرینیهایتان چیزی نزدیک پنجاه هزار یورو ویزای کارتان را بخواهید بگیرید فهمیدید چه شد.
مثال میزنم برایتان برخوردهایی که به وجود میآید کیها این برخوردها را به وجود آوردند من بسیار سادهاش را بهتان میگویم پناهندهها آلمانی میگوید من صبح تا شب دارم کار میکنم چرا باید پول زحمتم را پرداخت کنم برای یک پناهنده مالیات بدهم اصلاً مشکل مردم با مرکل این بود و الی مرکل بهترینشان بود فهمیدید چه شد این وادی بد بود طرف مثلاً من میدیدم آقا طرف انواع دروغها را میگفت که بتواند یک پولی از دولت بکند.
چه اشخاصی نباید به آلمان مهاجرت کنند؟
دکتر: آقا افرادی که افسردگی دارند، آدمهایی که روابطعمومی فوقالعاده درجه یکی دارند افرادی که دوست دارند سرمایهدار بسیار بزرگ بشوند بزرگ فکر میکنند مثل اشکان تیموری.
کاظمی: پس کاپیتالیستی نیست؟
دکتر: اصلاً نیست نمیتواند باشد هرچه درآمدت بیشتر باشد مالیات بیشتری میدهی.
میزان مالیات در آلمان چقدر است؟
دکتر: بستگی دارد بین سی درصد شروع میشود تا سی و هفت، هشت درصد کاری که انجام میدهند بازار سیاه آنقدر مالیات بازار سیاه کشورشان میچرخد بازار سیاه به وجود آمد بسیار جالب است حالا ما تو ایران چرا با ایمیل و اینترانت و نمیدانم سیستمهای عامل داخلیمان کار میکنیم توی آلمان تمام نامهنگاری میشود باورتان نمیشود پست آلمان پولدارترین ارگان کشور آلمان دو ارگان واقعاً پولدار است یکی کلیساها خیلی پولدار هستند یکی هم پست حالا میآییم تو پلههای مختلف بخواهید بهش نگاه بکنید باز هم تکرار میکنم برای کسانی که میخواهند درس بخوانند فوقالعاده یعنی من اگر یک روز بخواهم برگردم از اول هم شروع بکنم به درسخواندن آلمان را انتخاب میکنم یا کانادا را تجربه بوده؛ مثلاً دیگر.
کاظمی: حالا یک تجربه واقعی بگویم یک دوست افغانستانی بود به اسم حبیب همسایه ما بود توی استانبول بعد من روزهای تعطیل بهش سر میزدم اینترنتش را درست میکردم ترکی هم بلد نبود بنده خدا بعد ما با هم انگلیسی صحبت میکردیم خب یک دوستی بسیار پیر بود هفتاد و خردهای سالش بود بعد این تجربهاش از زندگی تو آلمان البته آمریکا بازنشست شده بود؛ ولی یک چند سالی توی آلمان زندگی کرده بود میگفت من نپرسید رفتم آمریکا تجربه این بود من نمیخواهم تأیید کنم یا رد کنم.
میگفت من تو آلمان آنقدر با این همسایهها دوست شده بودم میگفت ما پنج نفر یک اتاق کرایه کرده بودیم این را که میگویم مال چهل و خردهای سال قبل است میگفت بچهها میگرفتند استراحت میکردند من بعدازظهرها وقت بیکاری و روزهای تعطیل نمینشستم میرفتم همسایه میگفتم بیل میزدم بهش میگفتم کمکت بکنم یکهو کسی گلش را برایش میگفت آنقدر همسایهها با من دوست شده بودند گفت آلمانی را از همسایهها فول یاد گرفتم حتی برای ناهار و شام نمیرفتم.
دکتر: خانم اِلیسا فرمودند من پرستار هستم الان میگویند آلمان بدون هزینه پذیرش میدهد درآمد خوبی دارد درسته؟
ببینید خانم اِلیسا بدون هزینه درآمد میدهد کجا بهتان میدهد بفرمایید اینطوری نیستش به همین سادگی ببینید شرایطی دارد پرستاری توی کشور آنجا وکیل باید کارهایتان را انجام بدهد سه تا موضوع را عرض میکنم یادتان باشد قراردادی که توی آلمان برایتان میبندند وقتی شما آنجا نیستید چه شکلی میتوانند قرارداد ببندند درسته دومین موضوع این که شما زبان دارید و ساپورتر خوب تو این کشور، شماره سه شما وقتی آن جابآفر برایتان آنجا گرفته شده.
وکیل باید برود برای شما نامه بزند وزارت کارنامه بگیرد، وزارت مهاجرت نامه بگیرد که به شما سفارت ویزا بدهد شما اگر بهداری مدرک پرستاری نامبروان هم داشته باشید باید دوره بگذرانید حالا من پیجم را دارید دیگر بالا نوشتیم دیگر هر کاری داشته باشید میتوانید بیاید دایرکت به من تکست بدهید شمارهتان را بگذارید من از طریق واتساپ در خدمتتان هستم با اجازه جناب مهندس.
کاظمی: خیر خواهش میکنم من حتماً توی کپشن تگ میکنم آقای دکتر را هم تو کپشن میگذارم آدرس پیجهای مختلف آقای دکتر؟
دکتر: ممنونم ببینید ما هدفمان این است که کار انجام بدهیم بسیاری میآیند جناب مهندس رؤیاپردازیهایی به وجود میآورند حالا در مورد حقوق پرستار خواهش میکنم خانم اِلیسا ببینید حقوقهای پرستاری ماه بیست هزار یورو مثلاً حقوق میگیرد طرف آنجا این است سه هزار و خردهای امسال قیمتش دقیقش را من میدهم شما پست کنید همین امروز از آلمان برای من قیمت روز ارسال شد وقتی قیمتگذاری شده کی میتواند بزند چرا نمیآیند قوانین کشور را که خود دولت اعلام میکند تو پیجهایتان اعلام کنید بازاریابی این لطفاً کلمه بازاریابی را بسیار عاشقش هستم خرابش نمیکنیم پدرسوختهبازی کلمه دیگر به جایش میگذاریم؛ چون بازاریابی زیباترین سیستمی است که روی کرده زمین به وجود آمده بازرگانی زیباترین کاری که وجود دارد سر همین موضوع دارم حس میکنم آقای طاهری هم تشریف آوردند متخصص قراردادهای مهاجرتی.
کاظمی: درباره مارکتینگ گفتیم. کتاب چهارصد صفحه کتاب فیلیپ کاتلر را چنان با عشق خواندم که هیچ کتاب مهندسی را آنطوری نخواندم با این که خودم مهندسم یعنی آنقدر لذت بردم توی سه مرتبه که من این کتاب را خواندم آخرین ورژنش را پیدا کردم یعنی نمیدانم خب یک لذت است باید از آن شما اگر یک جمله گفتید کسی میرود دانشگاه نرود یک مدرک بگیرد واقعاً یک علمی یاد بگیرد حالا فقط من باب خاطره بود دوستان عزیز پرستاری الان نمیدانم بسیار ترند است همه میخواهند با پرستاری بروند؛ یعنی ما تو اول لایو هم آقای دکتر فرمودند بسیار پرستاری یک زندگی ایدئال رؤیایی فلان ایجاد نخواهد کرد.
دکتر: سوءتفاهم نشود پرستاری زمان میبرد تا به ایدئال خودمان برسیم ماهی دو هزار یورو و خردهای.
کاظمی: آقای دکتر نکتهٔ دیگری پرستاری دارد من این را از لایوهای دیگر تسلط خاصی بر زبان میخواهد چرا چون شما با هر تیپ آدمی و بیماری در ارتباط هستید خب من به دوستم توی کانادا گفتم، گفت من اینجا اصلاً نمیتوانم بهغیراز دکتر ایرانی جای دیگر دکتر بروم گفتم چرا؟ گفت نمیتوانم دردم را بهش بگویم گفت من یازده سال اینجا هستم. بازم دربهدر دنبال دکتر ایرانی هستم حتی برای دندان حتی برای دلدرد گفتم برای چه؟ گفت نمیتوانم بهشان انتقال بدهم من چه بیماری دارم؛ یعنی آن لحظه آن احساس آن جمله را نمیتوانم انتقال بدهم پرستاری به نظر من یک شغل بسیار سخت و پر زحمتی است؛ یعنی به نظر من شما واقعاً شما بسیار قابلاحترام هستید.
دکتر: یک موضوعی را مطرح بکنم حالا برای خانم اِلیسا که این را فرمودند که گفتم که حتماً شما باید دوره بگذرانید شما زبان را تو ایران یاد میگیرید تازه میآیید آنجا تیم شرکتی که آن کاریابی را انجام میدهد آنجا برایتان دورههای شما تست میدهید اینطوری نیست که شما بفرمایید امتحان میدهید یکی از دوستان من یکی از آن کسانی که این امتحان را میگیرد؛ یعنی سه نفر امتحان میگیرند یک نفرشان آشنای من است شما حساب کنید این سه نفر شوخی هم با هیچ آشنایی هم ندارند.
باید قبول بشوی آخرش را دارم میگویم تا زبانت خوب نشود نمیتوانی این را قبول کنی آقا بری تو یک روز یک خاطره بامزه یکی از دوستانم همسرش خارجی بود خانم بودند بعد ایشان جدا شدند بهش گفتم چه بود جریان چرا جدا شدی گفت آقا همین که من رد میشوم یک فحش پدر به هم دیگر میدهیم به شوخی داشت می گفتها یک قربان صدقه احساسی بهمان میرود یک جان بهمان میگوید ته دلم خالی میشود مرد ایرانی ولی خب خارجی چه شکلی میخواهد به من بفهماند احساسی که تو وجود منه حالا بیماری میخواهد تخصصی صحبت کند چه مشکلی وجود دارد این متفاوت است.
لطفا مسائل مربوط به پرستاری در آلمان را توضیح دهید؟
دکتر: خیر اوکی است حالا من پرستاری چون که الان دربارهاش صحبت شد من یکبار کوتاه مختصر توضیح میدهم ببینید پرستاری بسیار سادهاش را بهتان بگویم من همین امروز آپدیت من به ثانیه آپدیت میشوم از آلمان پرستاری یک وادی بسیار مهم است خانم پرستار آقای پرستار روز اول میروی آلمان تو دیگر پرستار نیستی دیگر نمیتوانی مثل ایران تو آمپول بزنی دیگر نمیتوانی مثل ایران مثال میزنم کار یک پزشک را انجام بدهی یک پرستاری رو به پایانترش میشود کمک پرستار تو ایران بهش میگویند کمک پرستار این که بخواهی حتماً مثل ایران بنشینی رؤیاپردازی کنی یا مثلاً ببخشید من کلمه رؤیاپردازی میگویم شیک بودن کارتان اینجا وجود دارد دیگر آنجا نیست حالا تو شاخههای مختلف کاریابی میشود آمبولانس، امر جنسی، بیمارستان، کلینیک، محلهای نگهداری آدمهای مسن معلوم نمیکند کجا باشید.
کاظمی: ولی خب کلاً واقعاً پرستاری من بیمارستان میلاد اورژانسش یک شب مجبور شدم بروم واقعاً برایشان دلم سوخت بسیار کار سختی است از بنده خدا آنهایی که پشت کانتر بودند نوبت میدادند تا آنی که هماهنگ میکرد تا آنی که بیمار واقعاً شغل سختی است.
دکتر: جناب مهندس آقای صادقی هم آمدند بالا خدمتت عرض کنم تجربه مصر میتوانید باهاشان داشته باشید عجیب، غریب است اینها بهجرئت میتوانم بگویم جزئ ده نفر ایرانی که مصر را دیدند زندگی کردند توی مصر بله این هم داشته باشید ببخشید من این هم میگویم میخواهم برای آن پلنهایی که دارید برنامهریزی کنم برایتان آخرش را بهتان بگویم پرستاری یک شغلی است که توی آلمان میتواند موفق باشد توش ولی باید دوره بگذرانید باید برنامهریزی ببینید جناب مهندس دو هزار یورو بگیرید ششصد یورو کرایهخانهات میشود چهارصد یورو زندگیات است هزار یورو تهاش میماند بد نیست عدد پاینی نیستش تازه این قیمت امروز است تا روزی که آماده بشود برود داخل هرسال قیمتها تغییر میکند.
دکتر: البته یادمان نرود هفت سال دارد وقت میگذاریم اقامت بگیریم حالا هفت سال اینطوری بمانید بهتر است یا هفت سال پناهندگی؟
کاظمی: خب چند ماه باید از جیب بخورند آقای دکتر فرض کن آلمانی یاد بگیری.
دکتر: از روز اول حقوق میگیرند از روزی که کلاسهایشان شروع میشود سلام عرض میکنم. تمام این وادیهایی که ما در موردش صحبت کردیم مثبتگراییها یا منفیگرایی گفتیم یک واقعیت که میتواند آدمها را به واقعیت برساند ما نمیتوانیم رؤیاپردازی بکنیم بخواهیم دروغ به مردم بدهیم هیچ جا سلام عزیز دلم پویا جان ارادتمندم حتماً بعد از لایو در خدمتتان هستم کار واجبی با شما دارم این تفاوتها را به وجود میآورد آدمهایی هستند.
مثل جناب بستانی انگلیس رفت و زخمت کشیدند امروز کارخانهدار است توی انگلیس شوخی نیست تو صنعت بورس نامبر وانهای آن کشور هستند تواناییها بسیار وادی مهمی است که همه چیز را به وجود بیاورد شاید اشکان تیموری این زحمتی که تو ایران الان بعداً یک چیز تجارب خوب حالا بعد بهتان میگویم مثال تو ده تا صنعت من دارم میدوم توی ایران جان میکنم برایش اگر این کار را تو کانادا بکنم یا تو آمریکا یا تو انگلیس بکنم مطمئنم موفقتر خواهم بود؛ ولی بعضی موقعها عشق حال دل این جملهای که خودتان فرمودید پرستارها یک وادی مختلف هستند هر رشتهای مختلف است وادی آنها جناب مهندس.
کاظمی: شرایط مهاجرت پزشکی آلمان را هم توضیح دهید؟
دکتر: پزشکی هم باید امتحان بدهند مدرکهایشان تبدیل میشود هیچ پزشکی نمیتواند با مدرک تخصصی خودش متخصص بودنش مهاجرت کند به آلمان نخبه باید برود یک دوره بگذراند آپدیت کند زبان فوقالعاده حرفهای داشته باشد سطحش میشود فکر کنم سطح هفت یا هشت باید داشته باشد من اینطوری میگویم؛ چون که مردم آشنا نیستند با اینها حتماً تو پیجم میگذارم اینها را برایشان یا تو جابجرمنی میگذارم هم تو پیج خودم برایشان میگذارم لولها را باید مدنظر بگذارید؛ چون خودشان هرجای دنیا آقا بخواهی انگلیس بروید آیلتس نگیری تا آیلتس یا تافل نگیری مگر بهت اقامت میدهد مگر آلمان میگویم کانادا بروی تحصیلی برویم مگر زیر شش و نیم به شما اقامت میدهد وقتی زبان بلدی میروی توی سفارت اینترویو با شما انجام میدهند.
کاظمی: رشتههای مهندسی را هم در آلمان توضیح میدهید؟
دکتر: حتماً ببینید آنها دیگر تو کل وادیهایش کامل عرض میکنم تمام رشتهها اولش من بهتان گفتم جابآفر یا این که یک کار پیدا میکنی اینترویو را آنلاین انجام میدهی دعوتنامه کاری برایت میآید یا این که یک ویزای ششماهه میگیری میروی آلمان میگردی دنبال کار، کارت اوکی شد اقامت میگیری برمیگردی ایران از ایران برمیگردی آنجا تبدیلش میکنی برای کسایی که رشته مهندسی شرکت ما شارژشان میکنند.
مثال میزنم شرکتهایی امثال ما قانونی شرکتهای کاریابی که تو آلمان شرکت دارند برایتان آفرهای کاری موقعیتهای شغلی را به وجود میآورند پنج تا مثلاً قیمتش ایکس تا باید باشد اینترویوها را توانستید قبول بشوید دعوتنامه برایتان فرستاده میشود ویزا میگیرید میآیید حالا این دعوتنامه فرستاده پشتیبانی دارد اداره اِمرگیشن و ایکس، وای، زد برنامهریزیهای خاص خودش را دارد.
کاظمی: خب اگر کسی فنی باشد چه کابینتساز، جوشکار، دروپنجرهسازی، کاشیکار در آلمان کار برای آنها است؟
دکتر: رشتههایی مثل پرستاری وجود دارد که میتواند بیاید آنجا بخواند؛ ولی بستگی دارد دولت اعلام کرده باشد آیا به این رشتهها ویزا میدهیم یا خیر من لیستش را آپدیت میکنم توی پیجمان برای شما ارسال میکنم که شیرش کنید هرسال یک لیستی دولت اعلام میکند میگوید به اینها نیازمندیم، نیازمند نیستیم.
کاظمی: خب چه موضوعی دیگر از نظر شما باقیمانده بحث زبان آلمانی؟
دکتر: ببینید موضوعی که الان برای من مهم است میخواهم جمعبندی بکنم تو کل این سه تا لایوی که ما با هم رفتیم بلد بودن مهاجرت نباید آدم ناشیانه تصمیمگیری بکند مهاجرت کند، کجا بروم، چیکار بکنم مثال میزنم من خودم تو آلمان موفق نبودم شاید از نظر بسیاری شاید از نظر خودم مثال دارم میزنمها موفق نبودن من به حال خوب من بوده دوستش نداشتم من نوعی دارم مثال میزنمها نمیخواهم به کسی خطابش کنیم؛ ولی کسی میشناسم خدا رحمتش کند مرد تو آلمان هم تا دم مرگش تو آلمان ماند بعد هم همان جا خاکش کردند باید ببینی چه برنامهریزی حال دلت را چه خوب میکند مهم این نیست کجا به دنیا آمدی مهندس مهم این است به کجا تعلق داری.
دکتر: فدای شما بشوم حالا باز پیجهایمان را میتوانیم با هم دیگر داشته باشیم هرکسی سؤالی داشت تو وادی مهاجرت تو کشورهای مختلف حالا از شما هم سؤال کرد من در خدمتشان هستم اگر بتوانم یک راهی به کسی نشان بدهم همین که حال دلم خوب بشود یکی را یکی را توانستم یک راهی را بهش نشان بدهم بسیار من خوشحال میشوم همیشه بیزینس مهم نیست تو زندگی افراد و بیس زندگی یک شخص مثل من حال خوب من این است که بتوانم هوای هم نوع خودم را داشته باشم.
کاظمی: خب شما دوستان زیادی هم توی دنیا دارید؛ چون سه کشور مختلف هم زندگی کردید و تحصیل کردید بسیار خوشحال میشوم من را ارجاع بدهید به آنها معرفی بکنید به این من از تمام دوستان دعوت میکنم هر تجربهای مهاجرتی.
کاظمی: بله دوستان باید لطف کنند دیگر به موضوعهای مختلف را با هم دیگر برویم من بسیار خوشحال میشوم که دوستان دیگر را معرفی بکنید دوستانی که مورد اعتماد شما هستند و حرف صادقانه بزنند اگر کسی واقعاً توان تحمل هفت سال سختی را دارد زبان را یاد بگیرد و یک علاقه شخصی دارد یک سال، دو سال تو دیوانهخانه بخوابی اگر اینجا بروی یک شغل تخصصی یاد بگیری یکی، دو سال تو کشور اول لایو هم گفتیم ما چیزی بهعنوان وکیل مهاجرت قانونی در ایران نداریم؟
دکتر: فدای شما بشوم جناب مهندس میارزد ارزش دارد بهتر آقا یک قیاس بکنم برایتان پناهنده بشود. اگر تو توانستی تو هفت سال که پناهنده بشوی اقامت بگیری برو پناهنده بشو نمیگیری کسایی هفت سال پیش رفتند هنوز طرف تو دیوانهخانهها خودشان را میخوابانند تا اقامت بگیرند آیا راهی قانونیتر از این وجود دارد یا خیر پس ارزش آقا با کشتی و قایق و قاچاقی پا بشوی بروی تا اروپا نمیدانم اینور بروی آن ور من که بلد نیستم مسیرش را اصلاً ول کن اصلاً این کارهای کثافت جانت را بخواهی بگذاری آقا یک جملهای به من گفتید شما گفتید اعصابم خورد شد نتوانستم کل اخبار را ببینم.
خب وقتی میتوانی قانونی بروی قانونی مهاجرت بکنی چرا نکنی این کار را آقا هرکسی خواست مهاجرت کند من مشاوره مجانی بهشان میدهم دیگر چه آقا این را جلوی شما قول میدهم برای کانادا، اروپا، مالزی و هندوستان هر اطلاعاتی خواستند من در خدمتتان هستم خودم هم بلد نباشم لینکتان میدهم به کسی که حرفهای باشد آخر تو ایران باب شده جدیداً برای مشاوره هم پول میگیرند نمیدانم متوجه شدید یا خیر همه چیز بیزینس نیست از هر راهی آدم نباید پول دربیاورد اصلاً نداریم من این را از وکیل سؤال کردم از چندین تا وکیل از کانون وکلا سؤال کردم چیزی به نام وکیل مهاجرتی وجود ندارد آخرش است.کاظمی: من یک چیز را توضیح بدهم آقای دکتر ما یک چیزی
به نام اخلاق حضور در شبکههای اجتماعی و در فضای مجازی داریم کسی که عکسش را نشان نمیدهد، فیلمش را نشان نمیدهد اسم و فامیلش مجازی است آدرس ندارد، تلفن ندارد این آدم بله نگاه کنید اگر میبینید یک نفر بهجای عکس خودش گل گذاشته اسمش یک اسم مستعار است آدرس ندارد حاضر نیست با من همین امروز یک نفر به من پیام داد که با هم لایو برویم ول من تصویرم را نمیتوانم نشان بدهم گفتم تو اگر با خودم گفتم تو اگر تصویرت را نمیتوانی نشان بدهی یک چیزی توی زندگیات هست یک مشکلی داری که جرئت نمیکنی تصویرت را نشان بدهی والا میگوید خیر من یک پادکست بفرستم گفتم خیر من پادکست قبول نمیکنم آخر من باید مطمئن باشم وقتی کانالت، پیجت را بایو اینستاگرامت یا دیسکیریپشنت هیچی نیست هیچ آدرسی، مشخصاتی شخصیت فیزیکی مشخص نیست چطوری میخواهی؛ مثلاً به مردم مشاوره بدهی.
دکتر: من امروز یک بنده خدایی یک سؤال مهندس از من کرد گفت اگر ما با یک شرکت قرارداد ببندیم چطوری میتواند تعهد داشته باشد این شرکت این کار را برای ما انجام بدهد حالا یک مبلغ هم باید پرداخت بکنیم بالاخره دیگر برای این با این حساب من آنقدر مطمئن هستم وقتی خطش مشخص است وقتی میدانم قانونی است، وقتی میدانم مشخص است چرا نکنم این کار را وقتی من میدانم قانونی وکیل من تو ایران قانونی باشد باهاشان قرارداد میبندد چه مشکلی میتواند باشد.
کاظمی: خب خیر مشکل میدانید چه است بعضیها رؤیاهای ما را به ما میفروشند؛ یعنی چه؟ یعنی به ما میفروشند رؤیاهای خودمان را به ما میفروشند پول هنگفت از ما میگیرند رویامان را به ما میفروشند یعنی میگوید بیا اینجا این رؤیا را رؤیایی که تو ذهن تو است به خودت میفروشند.
دکتر: یاد یک بنده خدایی افتادم بفرمایید تا یک چیز جالب برایتان بگویم بفرمایید شما این مال پنج سال پیش است یک بنده خدایی آمد پیش من گفت اشکان میخواهم برایم یک کاری بکنی بسیار نزدیک بسیار آشنا گفتم بفرمایید گفت میای بروم یک مغازه بخرم از بچگی دوست داشتم مغازه داشته باشم خانم هفتادساله یکعمر زحمت کشیده بود رفتیم یک زمین به ما نشان دادند وسط همین منطقه 22 گفت اینجا را شما مثلاً ده متر مغازه به شما میدهیم؛ مثلاً پانصد میلیون گفتم خب اوکی مغازه من کدام یک از این واحدها گفت خیر بر اساس هرکسی زودتر پول بدهد اولین واحد گیرش میآید آقا آمدیم این کلاهبرداری نخر نباید بخری بله بخریم بگذار بهش پول بدهیم بخریم گفتم بابا اصلاً ملکی وجود ندارد.
چه را میخواهی بخری غیرقانونی تا سند نبینی کلاهبرداری آقا پیشفروش کردن تا تفکیکش نیاید میخواهم این را بهت بگویم طرف رؤیا داشته مغازه بخرد حاضره سرش کلاه بگذارند فقط یک برگه بگیرد بگوید من اینجا را خریدم و چند روز برایم بسیار جالب بود رفتم دیدم یک آجر تو آن زمین نرفته بالا خب تو همین ایران خودمان ما قانونی ملک خریدیم سند همه چیز کامل نیست ملک نگرفتیمش هنوز نقدی هم خریدیم مثال برایتان میزنم مهاجرت را با وادی کاملاً قانونی امضایش کنند قرارداد داشته باشند قبرس را من نمیدانم ولی میدانم کشور زیبایی است؛ ولی کسی را ندیدم کامل بماند کسایی که اصولاً قبرس زندگی کردند مهاجرت کردند رفتند ترکیه چیزی که من توی تجربه این چند سال زندگیام میمانم توی خدمت عزیزم بگویم توی این وادی مهاجرت جمعش بکنیم. آقا نکته آخر را بزنیم با کسایی که صحبت کنید که بودند تجربه داشتند، اقامت داشتند آقا یک یورو درآمد داشتند نه با کسایی که آرزو فروختن میکنند.
من میگویم کلاهبرداری اسم میخواهی میآورم؛ ولی توی پیجت تنها بودم میآوردم اسم کلاهبردار میدانم 370000 تا، 400000 اما چیز دارد میگیرد توضیح میدهد 400000 تا فالوور دارد خودش را دکتر فیک معرفی کرده و من میدانم چارچوب زندگی چه تو کشور اوکی یا حتی یکبار تیم ما را پیچاند در این حد دارم بهتان میدهم؛ ولی وقتی میآید بالا باید ببینی مردم یک بیست، سی نفر کامپیوتر چیده همه دکتر خوش آمدید دکتر فلان یک موجی را به وجود میآورد کلاهبرداریها را پشتش شروع میکند به کردن تو ایران زندگی نمیکند من یکبار گفتم تستش کنید گفتم بروید باهاش قرارداد ببندید کسایی که تو ایران هستند را طعمه میکند امضا میکنند این را هیچ کاری آنجا نمیکند به من چه تو این کار را کردی به من چه شما مگر با من قرارداد بستید حالا نماینده داشته تو ایرانها.
کاظمی: آقای دکتر چون این دوستمان آقای محبوبی اگر اشتباه نکنم در مورد قبرس پرسیده من پنج، شش تا لایو راجع قبرس رفتم بگذار من تجربه قبرس را بگویم قبرس شمالی، قبرس جنوبی که اصلاً جزئ اتحادیه اروپا داستان خاص خودش را دارد قبرس شمالی یک کشوری است ترکزبان هستند زیرمجموعه ترکیه است؛ ولی خب قوانین خاص خودش را دارد یک کشور نیمه مستقل یک کشوری هم هست که ترکیه فقط پذیرفتنش اما برای بازنشستگی کسی که سکوت، آرامش، فضای بسته کوچک، خلوت و امن میخواهد خوب است؛ ولی نه تنوع ترکیه را دارد نه فضاهای گردشگری ترکیه را دارد،
نه مراکز خرید آنچنانی دارد یک کشور کوچک چون من یکی از فامیلهای نزدیک آنجا زندگی میکند میگوید برای آرامش خوب است، برای بازنشستگی خوب است این که شمای جوان بروید آنجا فکر کنید دنبال شغل بگردید شغلی برای شما نیست. پنج، شش ماه هوا گرم بسیار خوب است بقیه سال سرد میشود گردشگر نمیرود شغلها کم میشود آن هم دنبال سرمایه ایرانیها است نگاه کنید دنبال آدم متخصص و سرمایه میگردد بسیار منطقی و درست است؛ یعنی برنامهریزیشان.
دکتر: ملک میفروشند آقا اینطور که من دیدم ملک میفروشند آنجا ساختمانسازی میکنند ویک بیزینسی که راه افتاده همه انجامش میدهند فروش ملک تو قبرس.
کاظمی: خب بعضیها برای تحصیل بچههایشان میخرند من دیدم دیگر میآید ملک میخرد تحصیل بچهاش یا سکو پرتابی مثل مالزی و هند که قبلاً ازش استفاده میکنند میرود بیزینس میکند به زبان انگلیسی گردشگری میخواند فلان میخواند این چهار، پنج سالی که بچهاش آنجاست از آن ملک استفاده میکند برو ماکائو بگرد میگویم ویتنام نصف قیمت مالزی درمیآید من مثال میزنم من کل کشورهای منطقه را رفتم البته بهغیراز افغانستان و پاکستان من گرجستان را بیشتر از هرجایی دوست داشتم فضای سبزش، سکوتش، آرامش آنجا، البته عقیده من است. ساعت سه نصفه شب هم تو خیابان دیدم خانم دارد تنها راه میرود کسی برایش مزاحمتی ایجاد نمیکند.
دکتر: برو همان کشور بخوان خدا خیرت بدهد برو همان کشور بخوانش این وادی مهم است ببینید باز هم تکرار میکنم مهاجرت تو قرآنش هم آمده میگوید خدا هجرت کنندگان را دوست دارد هجرت کنید تا پیشرفت کنید مثال میزنم همه چیزهای واقعیت اینه که میتوانیم بهشان نگاه کنیم به این دیدگاهها برسیم ما تو زندگیمان ولی به چه دلیلی مهاجرت میکنیم. تکرارش کنید میخواهیم برویم آنجا یا یک زندگی معمولیتر از این زندگیمان باشد اگر برایمان میارزد برویم واقعیت بگوییم به هم دیگر آقا اینجا این خوبیها دارد این بدیها را هم دارد خواستید مخلصتان هم هستیم آقا من میگویم میخواهی بروی مالزی بگردی اشتباه میکنی برو اندونزی بگرد. نصفش میافتد زیباتر هم شاید باشد؛ ولی نه تو آلمان میتوانی سه تنها بروی بیرون نه توی مالزی تو هم نبودی مگر بودی؟ تمام شد و رفت اینها را باید حتماً مدنظر بگذارید پس برنامهریزی که میکنید وضعیت صنعتی چطوره آقای مهندس وضعیت چه؟
کاظمی: هند که نصفهشب اصلاً نمیشود رفت بیرون اگر منظورتان قبرس است آقای محبوبی قبرس صنعت ندارد چیزی به نام صنعت ندارد گردشگری دامپروری، کشاورزی محصول توریست بیشتر برنامهریزیشان توریست است بسیار توریست روس میرود و سرمایهگذاری یک کشورهای بدون مالیات هستند اینها مردمی که از سرمایهها مخصوصاً از روستا بسیاری میروند آنجا بهخاطر این که فرار مالیاتی دارد راحت میروند بله ایرانیهایی هم هستند که مال و سرمایهشان را از کشورهای دیگر میآورند قبرس سرمایهگذاری حالا من اینها را بهعنوان تجربه بهتان گفتم.
دکتر: درسته جناب مهندس ما میتوانیم این لایو را به پایان برسانیم صدای من را دارید یا خیر اگر کسی سؤالی داشت دیدید یک تارگت بالاخره سؤالات به وجود میآید دیگر حالا ما بسیار طولانی هم امروز صحبت کردیم دیگر نا به تنمان نیست من نور دارم پشت سرم نور که به چشمم میخورد اذیتم میکند شما باید این را مدنظر بگذارید که انشا الله اگر دیدید آقا چند نفر برایشان سؤالی پیش آمد چیزی من مخلص شما هم هستم یکبار دیگر میآییم لایو تا بتوانیم اطلاعاتی که مردم نیاز دارند را دیگر سؤالات کاملاً مکتوب میشود دیگر برای شما سؤالها را لطفاً بگذارید هر هفته، ده روزی اگر کسی سؤال داشت ما میآییم بالا، سؤالهایشان را جواب میدهیم یا میتوانند پیج من را هم داشته باشند که شما میگذارید هر دو تا پیج من را لطفاً بگذارید هر سؤالی باشد من در خدمتشان هستم.
این چه حرفی است اولاً بسیار خوشحالم که با شما آشنا شدم. تو لایوهای بعدی باتوجهبه نیازهایت پیج خودمن @job.germany که در خدمتتان هستم هر سؤالی بود میتوانند بیایند من صفر تا صد این وادیها را بهشان بگویم سیستم بیاید دستشان کلاً خطا نداشته باشند دیگر دم شما گرم آقا که این پیجتان را به وجود آوردید حالا من میبینم تو یوتیوب بسیار پیج شما ویو میخورد خدمتتان عرض کنم که هرکسی سؤال داشت میتواند دایرکت به من بدهد یا موبایل من هم روی پیجم هست زنگ بزنند در خدمتشان هستم.
https://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/09/روشهای-مهاجرت-قانونی-به-المان.jpeg7201080adminhttps://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/01/logo-small-saeidkazemi--300x136.pngadmin2022-09-15 09:38:062022-09-27 13:31:39روشهای قانونی مهاجرت به آلمان
برای تماشا بخش دوم صحبت های من با آقای دکتر تیموری در مورد تجربیات تحصیل در مالزی تا آلمان از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
برای شنیدن بخش دوم صحبت های من با آقای دکتر تیموری در مورد تجربیات تحصیل در مالزی تا آلمان از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
سعید کاظمی هستم و خیلی خوشحالم در خدمت شما عزیزان هستم امروز با آقای دکتر تیموری بخش دوم لایومان را در مورد تجربیات تحصیل و زندگی در مالزی و آلمان ادامه می دهیم. در بخش اول صحبتها با آقای دکتر در مورد سفر یک سال و نیم ایشان در سن دوازدهسالگی به هند صحبت کردیم برای تحصیل و در ادامه میخواهیم در مورد مالزی و سفرشان به آلمان تا پُست داک (پس از دکتری) بیزینس صحبت بکنیم.
دکتر: خیلی سادهاش را عرض میکنم خدمتتان که توی پروسس مهاجرت انتخاب درست خیلی وادی مهمی است. ببینید رفتن خیلی آسان است؛ ولی ماندن خیلی وادی مهمتری است همیشه مثل دانشگاه خارج از کشور یادم است روزی که دانشجو شدم بسیار گفتند آقا مگر کاری دارد درسخواندن تو خارج از کشور راحت وارد میشوی بله راحت وارد میشوی ولی مرد میخواهد از دانشگاه خارج کشور فارغالتحصیل شد. چند درصد از ایرانیهای خارج از کشور فارغالتحصیل شدند یک وادی خیلی مهمی که ما باید مدنظر داشته باشیم از طرف دیگر چند درصد ایرانیهایی که سخت وارد دانشگاه میشوند تو ایران میبینی که سخت وارد دانشگاه میشوی؛ ولی تمام است درست وارد شدی فارغالتحصیل درمیآیی تو ایران این تفاوت را دارد با خارج از کشور،
انتخاب دانشگاهی که انجام میدادیم یک وادی خیلی مهمی بود جناب مهندس یکی از دلیلهایی که من مالزی را انتخاب کردم تأیید بودن آن دانشگاه تو کشورم بوده یکی از دلیلهایی که مالزی را انتخاب کردم ببینید رشتههای پزشکی از سال 2006 بود فکر کنم وزارت علوم از وزارت بهداشت جدا شد؛ یعنی رشتههای پزشکی و پیراپزشکی مثل پرستاری، مامایی اینها همهشان رفت زیرمجموعه وزارت بهداشت و شاخه مهندسی و بیزینس و ایکس، وای، زد بقیه آمد کجا زیرشاخه وزارت علوم آمد.
سر این موضوع که دانشگاههای مورد تأیید مثلاً این دانشگاه که من تو هند درس خواندم دانشگاه آن موقع سیمبایسیز یونیورسیتی بود دیگر آن دانشگاه از چیز درآمد از تأییدی درآمد دانشگاه سر همین موضوع بود که فکر کردم خوبه که من باید دانشگاهم را جابهجا کنم و یک قانونی وجود داشت که شما میتوانستی دانشگاهت را ویزایت را چنج کنی تو هندوستان بعد تو آن تایم یک قانونی آمد تو هند که گفتش اوکی کسایی که ویزا دارند عذرخواهی میکنم کالج ویزای کالج زبان دارند فقط به ایران اکسچنج کنند و برگردند.
اگر یادتان باشد این موضوع بسیاری از ایرانیها را از آن کشور بیرون کرد. بعدم گفتم خب من الان دارم یک پله از دنباله یک پروسس کامل دارم شروع میکنم دیگر یعنی یکبار دیگر دارم وادی مهاجرت را شروعش میکنم پس بروم تو یک کشور دیگر چرا تو این کشور بمانم بخواهم تجربه برای خودم بسازم سر همین با مالزی آشنا شدیم حالا یک کشور بسیار لوکستر از هندوستان سکو پرتاب ایرانیها بود برای سکندری (دومین) پلن بیشان که میخواستند مهاجرت کنند.
کاظمی: البته یک توضیحی بدهم آقای دکتر آن زمان از سال 2000 تا 2008 هند بسیار تو بورس بود برای تحصیل چون ارزانقیمت و دم دست بود حالا نمیدانم راحت ویزا میداد یا خیر ولی خب بسیاری حجم عظیمی از ایرانیها مخصوصاً تو شهرهایی مثل پونا درس میخواندند بعد یواش، یواش باز مالزی مد شد بسیاری از ایرانیها از هند مهاجرت کردند به مالزی.
دکتر: تو آن مدت هم برای پزشکی اکراین بود. درست میفرمایید. بفرمایید تأییدیه حرف شما بود بفرمایید.
کاظمی: و بسیاری رفتند مالزی ولی خب شرایط برای آن سالها بود به نظر من الان تو سال 2022 هستیم دیگر بسیار هند و مالزی هم از نظر هزینهها هم از نظر ارتباطات و گرفتن ویزا برای ایرانیها فکر کنم دیگر بسیار مورد استقبال نیست البته که هنوز هم دوستان ایرانی بسیار زیادی هستند که پاکستان هم میروند درس میخوانند مثلاً رشته داروسازی، دندانپزشکی. ولی خب حتماً باید کنترل کنند که مورد تأیید وزارت علوم باشد حتماً باید این موضوع را کنترل کنند؛ یعنی هرجایی را هم نمیشود برای تحصیل انتخاب کرد خب الان مثلاً بسیاری مجارستان یا ترکیه برای بسیاری از ایرانیها تو بورس است و یک جمله طلایی شما تو لایو قبلی گفتید اگر یک کشور دیگری هدفتان است بسیار کشور ثالثی را وسط نیاورید که بروید یکعمر تو هند زندگی بکنید و تو مالزی.
دکتر: قدیمها بهخاطر سخت مهاجرت کردن بسیار ساده بهتان میگویم قوانین مهاجرتی میآمدیم کشورهایی که اشتباه بود اصلاً این کارها از روز اول میآمدیم یک کشوری را انتخاب میکردیم یکعمرمان را تویش میگذراندیم بسیار سادهاش را دارم عرض میکنم خدمتتان ولی شما نگاه کن بسیار ساده مالزی رفتیم داشتم عرض میکردم. تایم گرانترین بهایی که تو زندگی یک فرد وجود دارد زمان ما اگر بخواهیم این زمانمان را بکشیم خودمان را کشتیم؛ اما انرژیمان یک حدی دارد هیچوقت من تیموری هجده سال قبل نمیشوم هیچوقت سی و سهساله نمیشوم. این یک واقعیت است باید مدنظر داشته باشید.
پس در نتیجه باید طوری برنامهریزی بکنیم تو زندگیمان چون مهاجرت میشود یک برنامهریزی دقیق شما باید داشته باشی بدانی میخواهی چهکار بکنی اگر ندانی له شدی باختی تمام نقطه و شک نفرمایید پس میخواهی بروی همان اول آقا آلمان راه خودش را دارد از ایران بخواهی بروی آلمان از ایران بخواهی بروی مثال میزنم کانادا راه خودش را دارد مهم این است آن راه را کی به تو نشان میدهد حالا یکی میتواند راه را بهت غلط نشان بدهد ببخشید شما را مثال میزنم که این دلیلی شد که شما این پیج را به وجود آوردید و من امروز تو لایو شما هستم که مردم اشتباه نکنند تو مهاجرتشان.
کاظمی: که مهاجرت دقیقاً دلیلی که من این وبسایت خودم و کانال یوتیوب نام سعید کاظمی را من راهاندازی کردم دقیقاً این شکست بود؛ یعنی این تجربه تلخ بود گفتم اگر من با آدمهای بهتری مشورت میکردم مطمئناً مسیر بهتری را تو مهاجرت انتخاب میکردم و طی میکردم و تو ذهنم آمد کاش یک جایی بود که این تجربیات آنجا ثبت میشد؛ مثلاً شما رفتید یازده سال مالزی بودید؛ ولی الان دارید میگویید به نظر من کسی برای پیشرفت و آن هدف نهایی حالا دیگر مالزی هدف مناسبی نیست درست میفرمایید.
دکتر: دیگر سیستم مهاجرت تغییر کرده شما مستقیم باید تارگت را هدف قرار بدهی بسیار سادهاش را دارم عرض میکنم آقا یا خانمی که محترمی که دارید میبینید این ویدئو را مستقیم هدفتان را بگیرید همان گپی که شما میروید برای مهاجرت کشور اولیه انتخاب میکنید و لندینگ میکنید هدفتان را میتواند باعث بشود کارت اقامتتان را بگیرید تو این مدت زمانی که میگذارید میروید زبان انگلیسی یا مالایی میخوانید بعد میروید آلمان، آلمانی بخوانید از دوباره این باگهای مهاجرت است میدانید چه بهتان میگویم وقتی بروی انگلیسی یاد بگیری دیگر نمیتوانی آلمانی یاد بگیری عمراً یاد بگیری دیگر یک زبان را یاد گرفتی وقت گذاشتی برایش a,z را یاد گرفتی حالا بخواهی بروی آلمانی یاد بگیری آنها زبان اول ما نیست که جناب این باید مدنظر باشد درگیری ذهنی برای ما به وجود میآورد این موضوع حالا خیلی راه مالزی را مثال زدم.
شما ببینید کسایی که تو مالزی زندگی کردند کدام یکی مالزی مانده. خود جناب مهندس امید بعد از دوره لیسانسشان رفتند انگلیس درس خواندند مثال میزنم دوستانی داشتیم رفتند آلمان درس خواندند یا کانادا درس خواندند هیچکس ثابت نماند تو مالزی ولی آن موقع به دلیل قیمت دلار و یورو چنج کردن پولمان میارزید امروز ما باید ببینیم آن استیمیت آن معدل گیری قیمت میارزد برای مهاجرت چه حتی برای خود آمریکا این میارزد من بروم آمریکا شاید من بروم آمریکا بیچاره بشوم شاید هم خوشبخت بشوم این را کی میتواند انجام بدهد کسایی مثل ماها که زندگی کردند پروژه داشتیم برای حداقل برای پانصد، ششصد نفر این کار را انجام دادیم چه بیزینسمان بوده چه در کنار بیزینس ما بهشان مشاوره دادیم دوستمان بوده، خواهرمان، برادرمان بوده همسایه ما بوده ایکس، وای، زد
دیگر تو هجده، نوزده سال زندگی تو خارج از کشور میتوانیم تأثیرگذار باشیم دیگر حالا ما میآییم پردههای مختلف را پس میکنیم برای خودمان جلومان میآییم مینویسمش میخواهم بروم درس بخوانم یا میخواهم بروم سرمایهگذاری کنم میخواهم بروم بگردم هیچ جا برای گردش مثل اندونزی نیست، مثال میزنم. هیچ جا برای زندگی در حد همین ایران خودمان نباشد هیچ جا ولی یک اقتصاد خوب بخواهیم کجا برویم یک اقتصاد خوب داشته باشیم این متفاوت میکند این میآید تارگت بندی میکند یکبار هست تو زندگی من کیفم پرپول میگویم اوکی عشقم میکشد بروم مالزی زندگی کنم عشقم است بروم هند زندگی بکنم یک موقع است زندگی برای ما مشخص میکند. امروز مشکلات اقتصادی که داریم من هر جا که بروم پول بیشتر بدهم میتوانم زندگی کنم؛
آیا هر جا به ما ویزا داد برویم زندگی کنیم؟
ولی این که هر جا به من راحت ویزا میدهد خیر اصلاً قبول نمیکند این را شما خودتان یکی این مثال را زدید دیگر آقا ترکیه را میخواهید مثال بزنید دیگر خیلیها رفتند و بیچاره شدند خیلیها هم رشد کردند خیلیها که رشد کردند بهخاطر بیزینسهای از قدیموندیم که داشتند خیلیها که ضرر دادند سر رؤیاپردازیهایی بود که به وجود آوردند برای رفتنشان حالا مثلاً توی مالزی یک کشوری بود که آمده بود یک تارگتبندی را ماهاتیر محمد نوشته بود برنامهریزی کرده بود گفته بود آقا من تو بیست سال آینده خیلی سادهاش را دارم میگویم از 2000 تا 2020 را دارم عرض میکنم میآیم پوتراجایا را راه میاندازم، سایبرجایا را راه میاندازم کوالامپور را میکنم یک سیبیلایز ((تمدن) دولوپ شده کشور را دولوپ (توسعه) میکنم خب در حال توسعه بودند اینها میآیند دانشگاه پوترا و یوتیام اینها که رنکینگ جهانی داشته باشد.
مثل همه اینها را میآورند به وجود میآورندشان حالا ولی به کجا میرسیم، کجا موفقیت دارد بخواهد به وجود بیاورد کجا برای من خوبه ببینید من یک جمله به شما گفتم و هنوز هم تکرارش میکنم میگویم مهم نیست کجا به دنیا آمدی مهم این است که به کجا تعلق داری این هم باز بگذارید بماند فهمیدید چه شد مهم اینه که به کجا تعلق دارید ما اگر ندانیم به کجا تعلق داریم کاری نمیتوانیم بکنیم شاید مثال میزنم برای من آلمان جهنم بوده برای دوست صمیمی من بهشت است شاید مالزی که از نظر من بهشت بود از نظر شما جهنم باشد مهم اینه ما اخلاقیاتی که داریم خلقی که داریم به کجا میتوانیم گرایش داشته باشیم به کجا میتوانیم ازش لذت ببریم این یک موضوع خیلی مهم است.
ببینید ما تو ایران مثال میزنم کسایی داریم که موفق هستند مثالش خانم دکتر مستوفی را دارم میزنم تدریسشان را میکنند درسشان را خواندند مشاوره کسب و کار تخصصی دارند ارائه میدهند ایونتهای بیزینسی که ایشان میکنند یک مشخص است سیستم خط زندگیشان ولی خیلیها را تو همین ایران داریم خط زندگیاش مشخص نیست فقط این تفاوتها را به وجود میآورد حالا مثلاً هند خوب هند کشوری بود که با جیب خالی هم لذت میبردند خیلی سادهاش را دارم بهتان میگویم که من با هزینه بالا بیشتر لذت میبردم.
مالزی استایلش درسته یک کشوری اسلامیک بود ولی برا هر کسی با هر خط فکری میتوانست آنجا زندگیاش را داشته باشد خیلی سادهاش را عرض میکنم خدمتتان هذر جایی برای خودش یک سیستمی داشته دیگر هر کسی توی یک کشوری زندگی میکند برای آن سیستمی که آن کشور به وجود میآورد دررابطهبا رشتههای بیزینس که سؤال کردید حالا دوستان متخصص بیزینس زیاد بالا هستند با ما.
کاظمی: من یک پسر شانزده، هفدهساله دارم دارد میرود ماه دیگر تو هفده سال یک هدفگذاری برای خودش کرده میخواهد صادرات، واردات کار کند و علاقه شخصیاش هم این است من هم اجازه دادم به علاقه شخصیاش برسد میخواهد بیزینس بخواند و لیسانسش را توی یکی از دانشگاههای خوب ایران بخواند حتماً هم میگوید باید تهران باشد و آنجا میخواهد تجربه کسب کند بعد هدفش را میخواهد برای فوق مستر و دکترا اینها انتقال بدهد به خارج از کشور البته زبان ترکی هم بلد است انگلیسیاش هم بد نیست شما مثلاً این را بخواهید بهش راهنمایی بکنید مشاوره بدهید چه شاخهای از بیزینس را باید بخواند من چون خودم شاخه مهندسی خواندم خیلی دانش این را ندارم.
دکتر: خدمتتان عرض کنم بستگی دارد به آن شاخهای که علاقه دارید شما ببینید ما شاخههای مختلف داریم توی بیزینس مدیریت کسبوکار داریم ما شاخههایی داریم مثل hr داریم که میشود Human resource management hrm که میشود نیروی انسانی هزار مدل شاخه دارد دانشگاهی که میخواهد درس بخواند کدام شاخه را ارائه میدهد اصولاً دوستانی که من دیدیم میآیند؛ مثلاً لیسانسشان را تو شاخههای مختلف میخوانند یا هر شاخه بیزینسی مهم نیست انتخاب میکنند جنرال شما جلو میروید تو شاخه mba موقعی که به مستر میرسید تخصصی ادامهاش میدهید.
شما ببینید شاخه بیزینس شاخهای که چکیدهای از تمام رشتههای دنیا به جز پزشکی که آن هم در کنارش روانشناسی آمده دخیل شده توش ما داریم مهارتش را یاد میگیریم ما شاخهای از حسابداری را بلدیم ما که میگویم؛ چون دوستان بزرگواری همچون شما جناب دکتر جهانپور خانم دکتر مستوفی که دارند این مثال میزنم رشتههایی که مثل من و خانم دکتر خواندیم؟ آمدیم یاد گرفتیم توش ما یک حسابرس هستیم آمدیم hr را خوب یاد گرفتیم ما منابع نیرو انسانی را خوب میشناسیم ما مارکتینگ خواندیم بازاریابی خواندیم فروش خواندیم آمدیم شاخههای مختلف را خواندیم و کار کردیم تخصص پیدا کردیم.
یک کسی که میآید رشته بیزینس انتخاب میکند حالا من حضوری شما را زیارت نکردم متأسفانه روابطعمومی فوقالعاده خوبی باید داشته باشید قانون این کسبوکار یعنی شما تا نتوانید صحبت بکنید من همیشه میگویم یک بچه تا نشنیده بود که نمیتوانست که صحبت کند اول میشنود بعد تکرارش میکند زندگی همین است شما باید ببینی علاقهات چه است آن سیگنال را بگیری بعد انتخابش کنی حالا برای کسی که علاقه دارد به رشته بیزینس فوقالعاده رشته خوبی مادر تمام رشتههای دنیا بیزینس است؛ چون که حالا هر بیزینسی که به مارکتینگ و حسابداری و به hr وصل نباشد مرده است این تعریف من است.
کاظمی: الان طبق برنامهریزی که برای خودش کرده است دو سال است دارد میرود تو فروشگاه که من خودم دارم آنجا دارد فروشندگی را تمرین میکند؛ یعنی طبق پیشنهادی که من بهش دادم گفتم دو سال برو فروشندگی را تمرین بکن زمان زیادی را هم تو فروشندگی صرف کن یعنی مثلاً عادت کن به این که روزیده، دوازده ساعت کار بکنی این که عادت کردن خیلی سخت است مهاجرت، تحصیل، بیزینس همه عذرخواهی میکنم بیادبی نشود یکپوست کلفتی خاصی میخواهد توان تحمل خاصی میخواهد.
دکتر: بله یک نوع مؤدبانهتر را عرض میکنم حالا دیگر همه میدانید این را من چند تا کارآموز درجه یک افتخار میکنم. مثلاً امروز با یکی از پرسنلم اسم نمیآورم اسم کسی یک جروبحث کوچک باهاش کردم گفتم زندگی رؤیاپردازی نیست واقعیت است همینالان آقا به پول برسیم امروز ما به پول نمیرسیم کاسبی صبوری آقا این تجربه منه تو کسبوکار کسی هستم که به پنج مدل به پنج ریت دنیا پول درآوردم تا صبور نباشی هیچی نصیبت نمیشود تا صبور نباشی پوستت کلفت نشود تا عرق نریزی تا کانکشن نداشته باشی نمیشود نمیتوانی موفق باشی این یک واقعیت که باید مدنظر باشد پس درس خواند تأثیرگذار در کنار چه در کنار همین پروژهای که شما دارید میفرمایید.
مهمترین وادی که میتواند وجود داشته باشد به نظر من با کسایی که تخصصی تدریس را کار کردند تخصصی شاخههای چون من تو ایران درس نخواندم نمیتوانم مشاوره تحصیلی بدهم همین کسایی مثل خانم دکتر من خواهش میکنم حالا لینک به پسرتان بگویید فالو کنند خواهش از ایشان میکنم صفر تا صدش هم ایشان دانشگاه تهران درس خواندند صفر تا صدش را بتوانند عرض کنند خدمتتان مالزی بود از صفر تا صدش را من به شما توضیح میدادم مخلص شما هم من بودم؛ ولی چیزی که تخصص من نیست را من توش ورود نمیکنم.
کاظمی: برگردیم به مالزی شما چند سال تو مالزی بودید برگردیم به مالزی شما یازده سال مالزی بودید تا چه ردههای تحصیلی رفتید مالزی تا چه شاخههایی تحصیل کردید تو مالزی؟
دکتر: ببینید شاخههای بیزینسی که من خواندم شاخه اصلی بود تو شاخه بیزینس بعدش آمدم mba خواندم, شاخه جنرال خواندم و آمدم تو شاخه دکترا که ترنسفرش کردم توی تهران آمدم خواندم یک موقعیتی برای مدیران کشوری بود که ما هم خودمان را جوینت کردیم آمدیم ایران تا کوالیفای (واجد شرایط) بشود مدارکمان ببینید من یک موضوعی که همیشه تکرار کردم برای تک، تک بچهها آمدم سفارش کردم که خیلی روش فوکوس کردم گفتم دانشگاهی که انتخاب میکنید تائیدیش بعضیها رؤیایی اصلاً توهم هستند توی برنامهریزی کنار زندگیشان نه من میخواهم بروم درس بخوانم اکراین بعد بروم آمریکا، خب آمریکا مدرک اکراین را قبول ندارد رو چه داری برنامهریزی میکنی.
خود من دانشجوهایی دیدم که با این حرفی که زدم درس نخواندند توی آن دانشگاه نمیدانست که اگر اکراین مورد تأیید ایران است ربطی ندارد مورد تأیید آمریکا باشد آنجا هم آن را تأیید نکند خیلی سادهاش را دارم میگویم پلن برنامهریزی بسیار دقیق باید عمل کند اگر اشتباه برنامهریزی کنی توی مهاجرت صفری آقا خب صفر که میگویم کلمه سفر من اینجا به معنی باخت نه عدد صفر عدد صفر عددی که برمیگردد خانه اولت اینجا له میشوی وقتی له بشوی کل سیستم زندگی را بهم میزند.
تمام این شاخههایی که در موردش حرف زدیم درباره هر کشوری داریم حرف میزنیم این که ما هدفمند میخواهیم برنامهریزی بکنیم؛ یعنی ما درباره هند توضیح دادیم خب کشوری بود آن روز که مثلاً کشور زیبایی بود برای تفریح ولی ارادتمندم علی جان وقتی میآییم تو یک کشوری مثل آلمان میخواهیم برویم زندگی بکنیم سیستماتیک آن کشور دیگر داریم میرویم بیزینس واقعی بکنیم داریم میرویم زندگی واقعی انجام بدهیم الان من یک کم مشکلات هندوستان را برایتان میگویم.
شما تو هند بهترین مدرک پزشکی را دارید وقتی تو هند موقعیت شغلی ندارید به چه دردت میخورد شما تو مالزی برو تو بهترین دانشگاههایش درس بخوان یکی از بهترین برنامهنویسهایش آنلاین بود دیگر جناب مقصودی ماهی بیست هزار رینگت حقوقبگیر وقتی بیشتر پولت میرود برای مالیات هیچی تهاش نمیماند با کرایه خونه تو این کشور آیا میشود برنامهریزی کرد تمام اینها را من مدنظر دارم.
دیگر حقوقی که به شما پرداخت میشود استیمیتی تخمین زدن که دارد به شما پرداخت میشود دارد برای شما به وجود میآید همه این پلنها را از a,c خیلی باید بشینی برنامهریزی کنی دخلت به خرجت بخورد تو مهاجرت نه من میروم مثال میزنم آزادی شلوارک پام کنم من حرفم با آقایان کاری به خانمها اصلاً ندارم آقایان را دارم مثال میزنم رکابی بپوشم اینها اوکی آزادی ولی مغزت وقتی درگیر باشد به چه دردی میخورد خیلی سادهاش را دارم عرض میکنمها وقتی بگویی اشتباه انتخاب بکنی با یکی مشورت نگیری من این جمله را تمامش کنم میروی مثال میزنم مشورت میکنی یک باخت مالی میدهی تا بخواهی جبرانش کنی عمرت رفته بفرمایید جناب مهندس.
کاظمی: اتفاقاً یک چند شب قبل با یک نفر داشتم صحبت میکردم پسرشان هفت سال انگلستان درس میخوانده؛ ولی امسال پشیمان شده دوباره آمده ترکیه که یک سال بماند مجدد برای آمریکا اقدام کند باز حالا برگشته ترکیه رفته دانشگاه ثبتنام کرده که بتواند ویزا بگیرد اقامت بگیرد میگفت کاش من این دانش را قبلاً میداشتیم حتی هر ایالت آمریکا هم الان پسرم میگفت الان دیگر مناسب مهاجرت نیست خب یعنی آنقدر مهم است که حالا من با ایشان هم حتماً لایو خواهم رفت توضیح خواهم داد توضیحات را انتخاب مسیر و مقصد خیلی مهم است شما از مالزی آمدید ایران دکترای بیزینس خواندید بعد چه شد که سر از آلمان درآوردید؟
دکتر: ایران بهخاطر معدل دانشگاهمان که بالابود دعوت شدیم برای پست داک با اجازه شما پست داک را انجام دادیم؛ یعنی پروسسش بودیم توی تهران بودم اصلاً قصد مهاجرت نداشتم یک بیزینسهای زنجیرهای با اجازهتان به وجود آوردم کسبوکارهای مختلف را با اجازهتان به وجود آوردم یک روزی تو کسبوکارهایی که داشتم یک رستوران زنجیرهای زده بودم با اجازهتان یک آلمانی آمد تو مغازه من خریدی میخواست بکند یک آبمعدنی میخواست یک خرید اینطوری تو ذهن من است یک کانورسشنی (گفتگو) تو ذهن من به وجود آمد همین باعث شد که من به آلمان رفتم ببینید موقعیتها چه موقعی به وجود میآید برای همه صبوری بودن شاید یک کسی یک رستوران، یک کافیشاپ بزند تا آخر عمرش خدمات به مردم بدهد؛
ولی یک بیزینس من و کسی که کارش را بلد باشد میزند و آن شغل مهاجرت میکند میرود به کشوری مثل اروپا و زندگیاش چقدر متفاوت میشود تو آن کشور تفاوت به چیزهای مالی نیست همیشه جناب مهندس من سه، چهار تا مثال من یک اخلاقهایی داشتم بعد از زندگی تو آلمان کاملاً تغییر کرد شاید من بسیار آدم ولخرجی بودم پول را آتش میزدم من ولی از روزی که اروپا رفتم بسیار با چارچوب پولم را خرج میکنم میترسم اشتباه کنم از روزی که اروپا رفتم زندگی کردم شاید تو مصرف آبی که زمان که حمام میرویم صرفهجویی میکنیم ما گرما، سرما شاید مثال میزنم ما تو ایران محیط را گرم میکنیم لباس لخت میپوشیم تو آلمان لباس گرم میپوشیم خودمان را به محیط وفق بدهیم این تفاوتها را میآورد.
در مجموع مالزی از نظر شما چگونه بود؟
حالا مالزی را کوتاهش میکنم مالزی کشور بسیار زیبایی بود بسیار برنامهریزی زیبایی برای آیندهشان کرده بودند اینها ولی یک چیزی را مدنظر داشته باشید آیا میتوانید تا آخر عمر تو این کشور بمانید آیا هرسال من بروم ویزا بگیرم تو کشوری که یازده سال من زندگی کردم وقتی که یازده سال به من یک اقامت معمولی ساده نداد pr به من نداد پس محل زندگی من نمیتواند بر کل آنوقت باشد منی که میلیون، میلیون رینگت تو آن کشور خرج کردم پس نمیارزد برای من که بخواهم تو این کشور بمانم. شما هر وادی که میبینید تو هر سیستمی که میبینید باید برنامهریزی روش باشد برای مهاجرت آخرش را دارم بهتان میگویم من توی مالزی بهترین خانه را داشتم حالا دوستانی که آنجا بودند میدانستند.
نه اینکه ما از شما بیشتر می دانیم ما از شما بیشتر اشتباه کردیم؟
ما داریم تجربه زندگی خارج از کشور را با مردم تقسیم میکنیم که اشتباهکاریهایی که ماها کردیم یا بلاهایی که سر ما آمده سر کسی نیاید بسیار سادهاش را عرض میکنم ببینید کشور بسیار زیبایی بود؛ ولی به درد من ایرانی نمیخورد شاید تو آن تاریخ بین 2005 تا مثلاً 2011،2012 مثال میزنم که آنجا بودیم به درد ما 2016،2017 عذرخواهی میکنم به درد ما میخورد آن کشور ولی بعدش دیگر به درد ما نمیخورد به درد من اشکان تیموری نمیخورد آنجا رینگت سه هزارتومانی نمیارزید برای من خرج کنم برای من ریال پس یک کشوری انتخاب میکردیم که دخلش به خرجش بخورد.
مثال برایتان میزنم شما تو مالزی ده رینگت که بخواهی دربیاوری باهاش میتوانی یک وعده غذا بخوری؛ ولی تو آلمان با ده یورو دو، سه وعده غذا باهاش میخوری بسیار سادهاش را دارم عرض میکنم قدرت این پول است که دارد تفاوتها را به وجود میآورد.پس کشورها را بخواهیم با هم دیگر قیاس کنیم هر جا باتوجهبه آن طبع فردی یا آن اخلاقیمان متفاوت میشود من کسی را میشناسم دنیا را با مالزی عوض نمی کند. ایرانش است مالزی، حالا برویم آن وادی دوباره سیستم مالزی را داشتیم در موردش صحبت میکردیم ببینید کشورهایی که تاریخ دارند اصولاً به درد ما ایرانیها نمیخورند من این را آن دفعه هم عرض کردم خدمتتان مثل انگلیس جانم.
کاظمی: به آقای دکتر بگویید یک پیام به من بدهند تکمیلش نکردید نگفتید چرا جمله را گفتید؛ ولی دلیلش را نگفتید تو کشورهایی که تاریخ دارند.
دکتر: تو آلمان میرسیم بهش بسیار ساده برایتان مثال بزنم؛ مثلاً کانادا ریشه ندارد دیدید برای ایرانیها موفقترین کشوری که ایرانیها توش بودند کانادا بوده؛ چون کشوری که کسی توش تاریخی وجود نداشته میتوانستند بیایند آنجا خودشان از صفر شروع بکنند؛ ولی مثلاً شما تو آلمان شما موفقترین آدم ایرانی آلمان باش اوکی کشور مال آلمانیهاست خود ایران ما برخوردی که ما با توریست میکنیم آیا برخورد نرمالی است؟ را داریم مثال میزنیم سر همین موضوع ما میآییم تفاوتها را میبینیم ببینید تکرار میکنم.
شاید تو سال 2000 تا 2010 هند بهترین جا بود 2020 مالزی بهترین جا بود امروز آلمان خوب باشد هر زمان و هر مقطعی یک کشوری خوب است برای مهاجرت تو وادیهای مختلف اقتصاد این کشور ما باید مدنظرمان بگذاریم سطح تحصیلی که داریم تو این کشور زندگی میکنیم و ماندمان به چه دلیلی تو این کشور آیا منی که میآیم هفت سال وقت میگذارم تو این کشور حداقل حقم یک pr آن کشور است درسته یا خیر این نوع تفاوتها را به وجود میآورد که ما بخواهیم کجا را انتخاب بکنیم سنمان را باید مدنظر داشته باشیم امروز من پرستار هستم به چه کشوری من مهاجرت بکنم من مهندس آی تی هستم به چه کشوری مهاجرت بکنم.
جناب مثلاً محمدی نامی رشتهاش بازرگانی که تو چه رشتهای وکیلها میتوانند مهاجرت کنند یا خیر متأسفانه این سایتهای کلاهبرداری مهاجرتی من اسمشان را میگذارم که همه خودشان را بهعنوان وکیل معرفی میکنند و بهعنوانمثال میزنم حالا یا خودشان را بولد میکنم یا پناهنده ایکس، وای، زد یک دانه میکروفن دستشان گرفته با یک دوربین دارد راه میافتد تو خیابان فیلم میگیرد پستش میکند رؤیاسازیهای فِیک را به وجود میآورد ما اینجاییم تا این رؤیاسازیها را بترکانیم آقا برعکسش را من دارم میگویم.
مثال میزنم من سه تا کشور باز برمیگردم بهش کسبوکارهای کوچک هندوستان کشور خوبی برای سرمایهگذاری چون تو دولوپ (توسعه) کسبوکارهای بزرگ سرمایهداری هیچ جا مالزی نمیشود توی این که بخواهی کارمند باشی تو شرکت بخواهی جاب افر بگیری اقامت را اوکی بکنی هیچ جا آلمان نمیشود بخواهی درس بخوانی به زبان آلمانی هیچ جا آلمان نمیشود بخواهی درس بخوانی به زبان انگلیسی هیچ جا کانادا نمیشود اینها را ما باید بدانیم چیکار میخواهیم انجام بدهیم منی که دارم اینها را میگویم کارم است سیستمش دستم است میدانم که چهکار دارد میکند امروز که با شما دارم صحبت میکنم پنجاه تا کیس مهاجرت مثلاً تحصیلی اطرافم انجام شده که دارم در مورد کانادا صحبت میکنم بالای صد تا دانه پرستار پکیج بستیم.
ما برای آلمان پزشک مثلاً میآیند میگویند آقا فوقتخصص مثلاً دندانپزشکی بیایدش آلمان ما برایش موقعیت شغلیاش چرا دروغ میگویی بهاندازه نانواییها تو آلمان ما دندانپزشکی داریم اصلاً جواز نمیدهند دندانپزشک اصلاً میگویید فوقتخصصهای بیچاره را که دارند میلیاردی تو کشورمان درمیآورند میگویید میتوانید کار بکنید شما میتوانید بیاید مدرک دکترایتان را جواز دار کنید؟ مثلاً میگویند پرستارها میتوانند بیایند با شش ماه مثال میزنم از ورودشان تا شش ماه شروع به کار میکنند خیر عزیزم اگر زبان بلد نباشد اگر تجربه کاری نداشته باشد مثال میزنم اگر کلاسهای اسبیلدونگ را نرود نمیتواند کار بکند هیچ کاری نمیتواند بکند.
اینها همین چیزهایی که ایرانیها را بیچاره کرده خارج از کشور رؤیاپردازیهایی که به وجود آورده بله یک پرستار تو آلمان ماهی هشت هزار یورو حقوق میگیرد چرا دروغ میگویی پرستار آخرش خیلی بگیرد برای شروع کارش دو هزار و صد و هفتاد یورو میشود فکر کنم دقیقش را عرض کنم خدمتتان نمیگویم زندگی بدی میتواند داشته باشد؛ ولی بیش از حد رؤیا نسازید که زندگی و حقوقی که تو ایران دارد میگیرد به چشمش نیاید و بخواهد برای خودش یک رؤیا بسازد توی اروپا و بیاید اروپا را بگوید در حد با کلاسی اینهاست این مشکلات را به وجود میآورد.
من آدمهایی دیدیم میگفتند آقا بیا مالزی سرمایهگذاری کن مثلاً به مبلغ دو میلیون رینگت آن زمان میشد؛ مثلاً پانصد میلیون تومان طرف پول میفرستاد بدون این که آقا طرف را ببیند احمق پول را میفرستاد برای طرف بیزینس هم میزد ورشکسته میشد حالا پول طرف هم میخورد حالا قانونیاش را میگویم حالا پول افراد را میخوردند میبردند آن یک وادی دیگری وجود داشت چه خوب است مثل کسایی مثل شما که آنقدر بزرگوارید و یک همچنین پیجهایی را دارید به وجود میآورید که ما بتوانیم برنامهریزی کنیم هدفمندش کنیم برای کسایی که میخواهند مهاجرت کنند برای کسایی که میخواهند ضرر ندهند بتوانیم برنامهریزی کنیم.
اینها را سختیهایی که ما کشیدیم تو این ماجرا اشتباههایی که کردیم سرمان اگر کلاه رفته باشد که نرفته است خدا را شکر سر دوستانمان چه بلایی آمد آقا من یک شب یک خاطره آقای ستوده فکر کنم بالا هستند آقا مصطفی یک شب شانسی آقا داشتم تو یک شهر دیگر ایشان داشتند زندگی میکردند من دلم گرفته بود رفتم بهش سر زدم با ماشین شخصی تا رسیدیم آنجا آقا من رسیدم آنجا دیدم اینها دارند میروند یک جایی یکی از دوستهای دیگرش دارد میرود یک جایی گفتم کجا داری میروی گفت دارم میروم فلان جا گفتم به دل بیاد بد بیار بله پلیس گفته بیا فلان جا ببینیمت گفتم برای چه گفت یک ایرانی را زندان کردند.
گفته بیاید آنجا فکر میکنید بچهها اگر میرفتند آنجا این را جای آن زندانی میانداختند آنیکی را آزادش میکردند فهمیدید چه شد؛ یعنی برایش یک دانه چاله کنده بودند که برود آنجا که بیاندازندش تو چاله آن را آزادش کنند یک بیزینسی راه انداخته بودند هنوز که هنوز است مثلاً چند وقت یک بار با هم صحبت میکنیم میگوید اشکان تیموری یادت است چی بهم گفتی چیکار گفتی نکن آدمهایی بودند توی مالزی تو سیستم زندگی ببینید مثلاً یک چیز دیگر وجود داشت که سیستم زندگیشان تو خارج از کشور که مثلاً ایرانیها اشتباه میکردند حرف آدمهایی که حرفهای نبودند تو کارشان را انجام میدادند آدم من میشناختم عزیز است الان برای منها جایی که به حرف من که پروفشنال بودم مثلاً تو مهاجرت کار کسی که نمیگویم آن موقع بیزینس هم بودها میگفت خودم مهاجرت کرده بودم دیگر درست است یا خیر حالا منی که مهاجرت کرده بودم حالا منی که این بیزنس را داشتم انجام میدادم چی به وجود میآید این وسط میرفت با یک نفری که اُوراستیت بود ویزاش تمام شده بود و خودش راهش را کلاً خطا رفته بود.
میآید این مسیر را انتخاب میکند میآید میاندازد توی گود همان شخصی که اشتباه این کار را کرد گرفتندش انداختندش تو زندان، بهخاطر این که ویزایش تمام شده بود رفته بود سنگاپور و بیایم ویزایم را تمدید کنم مالزی که بچه نیست یا مثلاً آلمان که بچه نیست که میآیند یک قانونهایی تویش وجود دارد بهش میگویند چه؟ وقتی اینها را استفاده نتوانی از بکنی وقتی بلد نباشی از آن استفاده کنی زندان هستی باورت نمیشود شانسی من این را درش آوردم اگر برمیگشت ایران زندگیاش به باد عظما میرفت خب چهار، پنج سال زندگیاش میپرید حالا حساب کنیم همچنینین چیزهایی تو زندگی فرد به وجود میآید پس همیشه جملهاتان خیلی صحیح است باید مواظب باشیم که چهکار داریم انجام میدهیم تو مهاجرتمان پس هر سؤالی دارید شما بپرسید من هم تند، تند پاسخگو میشوم که بتوانیم دوستان هم که بالا هستند استفاده بکنند.
کاظمی: آقای دکتر امینی به ما ملحق شدند یک جمله بسیار جالب دارند یک جملهای دارند نمیدانم تو لایو قبلی هم گفتم میگویند که مهاجرت از ایران مهاجرت به آلمان به کانادا با این هدف یعنی آن به کاملاً مشخص است؛ اما از فقط میگوید میخواهم بروم بابا یعنی بسیاری از افراد من.
دکتر: کاشکی بگوید میخواهم بروم میگوید میخواهم بروم خارج یعنی چه؟ بفرمایید لطفاً کلمه خارج میشود همان حرف دکتر که فرمودند میفرمودید شما.
کاظمی: بله بسیاری از وقتها ما وقتی حال دلمان خوش نیست فکر میکنیم با تغییر مکان حال دلمان خوش میشود؛ اما تغییر مکان حال دلمان را خوش نمیکند؛ یعنی فضا اتمسفر هم عوض بشود وقتی که ما در درونمان حال دلمان خوش نباشد خودمان شاد نباشیم توی آمریکا، کانادا، استرالیا و آلمانش هم به نظر من آدم خوشحال نیست تازه مشکلاتت بیشتر میشود اینجا میروی پای عابربانک میفهمی رویش چه نوشته است قوانین را بلدی نمیدانم تصادف میکنی پلیس میآید حق را میگوید حالا یا حق با این است یا با آن است؛ ولی من تو ترکیه تصادف کردم باید وای میایستادم پلیس هم آمد بدون این که اصلاً بپرسد حق را به هموطن خودش داد و به همین راحتی من هم اصلاً هیچی نگفتم هیچ اعتراضی نکردم.
کاظمی: منظورم این است که آن آدمی که میرود باید یک هدفی، یک دلیلی داشته باشد شما تو ایران راحت کولر روشن آبگرم آزاد استفاده کن نور فراوان من هفته اولی که رفتم استانبول گفتم اِه چرا همسایههایمان همه یک لامپهای بسیار کوچک دو واتی دارند استفاده میکنند چهار وات یعنی اصلاً این واتهایی که تو ذهن ما تو ایران نمیآید؛ یعنی چه؟ من به صاحبخانهام گفتم چرا تاریک است من شب خانه را تحویل گرفتم گفت همین است. لامپها همه هست روشن کردم دیدم دو تا لامپ دو واتی کوچک وسط حال است بعد من سریع رفتم اینها را عوض کردم لامپ بزرگتر گرفتم اولین فیش قبض برق که برایم آمد گفتم اوه، اوه چه خبر است
گفت بله من بهت گفتم این خودم باز سریع رفتم آن بزرگها را درآوردم کوچکها را گذاشتم بعد تو مجتمع نگاه میکردم میدیدم بعضیها وقتی دارند تلویزیون نگاه میکنند برق را خاموش میکنند اصلاً نور تلویزیون هست داریم تلویزیون نگاه میکنیم دلیلی ندارد برق وسط حال روشن باشد یا مثلاً یک حمام میخواهی بروی باید بسیار حواست جمع باشد تو هم داری گاز میسوزانی، هم برق میسوزانی هم آب میسوزانی یعنی مصرف میکنی یکدفعه باید حواست منظورم این است که باید به تمام جوانب نگاه بکنیم خیلی تب مهاجرت ترند و همه دوست دارند بروند خوبه من نمیگویم رفتن بد است یا خوب است اصلاً نمیتوانم به کسی پیشنهاد بکنم که برود یا نرود.
من میگویم اگر یک نفری به هوا، فضا علاقه دارد به یک رشتهای علاقه دارد میبیند؛ مثلاً سطحش بالاتر از من دوست دارم دانشگاه mit و ما لیسانس تو دانشگاه تهران بودیم میگفت سطح من فلان دانشگاه است واقعاً همسطحش مثلاً ریاضیاش به حدی قوی بود اصلاً باورنکردنی بود اصلاً دانشگاه توی یکی از شهرستانها فوقلیسانس قبول شد گفت خیر سطح من از آن دانشگاه بالاتر است نمیروم اصلاً دانشگاه دولتی هم نرفت رفت انگلستان فوقلیسانس و دکترایش را خواند بعد برای پس داک و اینها رفت آمریکا این آدم سطح علمیاش بسیار بالا است؛ ولی این که من تو ذهنم تو توهم تو رؤیا تو یک کشوری که به قول شما پنج سال، هفت سال آنجا بمانم حتی یک مجوز اقامت هم به من نمیدهد پاسپورت که اصلاً نمیدهد؛ یعنی توی ذهن آن آدمی که دارد رؤیاپردازی میکند باید همه اینها را مدنظر قرار بدهد که من این سختی را در ازای چه دارم تحمل میکنم من دوستی دارم رفت استرالیا بعدازاین که پاسپورتش را گرفت یک سالی هم که بعد از آن ماند آمده عمان زندگی میکند عمان کار میکند گفتم چرا گفت آقا من اینجا با فرهنگشان راحتترم جانم.
دکتر: آدم باهوشی است ایشان
کاظمی: خب بله آمده نگاه الان اینجا خدمات، خانه دارد، ماشین دارد شغل خوب دارد خیلی خدمات خوب دارد میگیرد حقوق خیلی عالی دارد میگیرد توجیه دارد برایش تعریف کرده برای خودش که من این شش، هفت سال استرالیا سختیاش را تحمل میکنم هدفش هم میگوید من از اول کشورهای خلیجفارس بود که من بیایم اینجا کار کنم دوست دارم محیط گرم را دوست دارم هرکسی آن جایی که دلش خوش است را باید انتخاب بکند شاید یک نفر اینجا با کلی کیفیت زندگیاش خیلی عالی باشد؛ اما تو آلمان با این درآمد نتواند زندگی خیلی با کیفیتی را باید سختی بسیار زیادی را تحمل بکند؛ اما اگر واقعاً آنجا خوش است برود از نظر من مشکل ندارد ولی میگویم دقیقاً مسیرش و هدفش را باید انتخاب بکند و بداند چشمبسته نرود سوار هواپیما بشود نداند هدف چه است، مسیر چه است قرار است من بروم آنجا چهکار بکنم.
دکتر: زندگی دیسکاوری زیبایی ولی نه تو آنجا دیسکاوری این است که کیفت را برداری تو جیبت باشد و بخواهی بروی بگردی و نقطه برگشتت مشخص باشد؛ ولی وقتی نقطه رفتت متفاوت باشد بسیار تفاوت زیاد است دقیقاً بسیار جملهتان حرفهای بود من دوست داشتم این را مهاجرت جناب دکتر مثل این که دوستتان فرموده بودند مهاجرت یک وادی بسیار مهمی است چه پلنی میخواهی انجام بدهی تو زندگیات امروز برای من اشکان تیموری نمیارزد از ایران بروم خودم را دارم مثال میزنم و دیگر شخص دیگری را نمیخواهیم اسم بیاوریم نمیارزد برای من بروم بیرون چون اگر باشم میدانم یک سال دیگر به من فشار میآید؛
ولی یک زندگی متفاوتی خواهم داشت تو ایران و میبرم مثال شاید دو سال دیگر برنامهام باشد که توی یک کشور دیگر بروم امروز تارگت زندگیام این نیست که اوکی اقتصاد بد است پس من نمیتوانم ادامهاش بدهم خیر من ادامهاش میدهم یک پرونده را باز کردم هشت قدم حالا پرونده را بستم میتوانم یک پلن دیگر برای خودم بنویسم برای من باز هم متفاوت است منی که تجربهاش را داشتم؛ ولی برای یک کسی که از اول میخواهد شروع کند آن سنی که برای مهاجرتش است مثال میزنم بسیاری از آدمها نمیتوانند؛ مثلاً پسرهای قبل از سن هفده سال میتوانند بدون وثیقه از کشور خارج بشوند قانونی و این را بسیاری از بچهها نمیدانند مثال میزنم یکی از دوستهای عزیزم ابی عزیزم قبلاً با هم دیگر مالزی زندگی میکردیم دوستان عزیزم همه دارند میآیند باعث افتخار است.
مثال میزنم کسایی بودند که بسیار بهموقع از کشور ول کردند رفتند مالزی دلار که رفت بالا درجا ول کردند رفتند کار درستی کردند کسانی بودند هزینه یک ترمشان باشش، هفت ترمش یکی شد فهمیدید چه شد یک ترمش با هفت ترمی که درسخوانده بود یکی شد نتوانست پرداخت کند ول کرد برگشت یک چیزهایی حالا شما حساب کن وقتی میروی پلن برنامهریزی میکنی برای زندگیات از همه جنسیتت مهم است چه کشوری بروی، سنت مهم است، تو چه شهری بزرگ شدی مهم است جدی دارم این را بهتان میگویم شاید منی که آب تهران را خوردم هیچوقت اروپا مزه بهم ندهد شاید منی که مالزی زندگی کردم هیچوقت آقا اروپا به چشم من نمیآید نوع فردا کسی که دوست دارد تو برجهای لوکس زندگی کند هیچ جا مالزی نمیشود سنگاپور نمیشود برای کسی که دوست دارد تو یک کانتری هایپ یک رودخانه ببیند کنارش مرغابی باشد یکخانه ویلایی این زندگی من بود تو آلمان هیچ جا آلمان نمیشود شاید بهشت بود؛ ولی برای من جهنم بود دیگر دوست نداشتم تنها باشم یک آدم روابطعمومی بالایی بودم اینها تفاوتها را به وجود میآورد حالا ما توی لایو بعدیمان تخصصی درباره مهاجرت خواهیم صحبت کرد اگر شما اجازه بدهید که بدانند چهکار کنند درباره مالزی صحبت بکنیم، درباره هندوستان صحبت بکنیم؛ ولی تخصصی درباره آلمان و اروپا صحبت میکنم اگر شما اجازه بدهید.
دکتر: هدفی که من عرض کردم هدف ماجرا وسط کلامتان جناب ستوده فرمودند ببینید هدف این است که یک مقطعی مثال تحصیل را شروع کند برود تمامش کند بیاید هدفش مهاجرت است برای این که برود بماند کشورش متفاوت است میخواهد برود یک جا پول دانشگاه کم بدهد. سختی بکش میخواهی دانشگاه ارزان درس بخوانی تو اروپا بشین، زبان آلمانی بخوان پول داری نمیخواهی زیاد وقت بگذاری یک کم انگلیسی بخوان پاشو برو کانادا اینها تفاوتش میکند آدمها را به مهاجرت هدفت مشخص باید باشد اگر هدفت توی مهاجرت مشخص نباشد به هیچ جا نمیرسی خود مصطفی جان تجربه زندگی تو قطر و مالزی حرفهای داشته دیگر آشنا کامل با این چیزها دیگر من در خدمتتان هستم.
کاظمی: دوستانی که به من اضافه شدند من یک توضیح بدهم من یک وبسایت و یک کانال یوتیوب دارم به نام سعید کاظمی جانم.
دکتر: من خوشحال میشوم لینکش کنید تو کامنتها شما میتوانید تایپش کنید بچهها داشته باشند پیجتان را.
کاظمی: باشد من زیر دیسکریپشنهایم میگذارم حتماً توی همه توضیحات تو اینستاگرام تو کپشنها همه آدرسهایم را میگذارم فقط تأکید بکنم اینجا شرکت مهاجرتی ندارم؛ ولی آدمهایی که تجربه مهاجرت دارند صادقانه حاضرند تجربیاتشان را در اختیار دوستان قرار بدهند دعوت میکنم مثل آقای دکتر تیموری لطف کردند شعارم هم این بود lern exsperiyens shear lern یعنی تجربه، اشتراکگذاری و یادگیری من بسیاری از ایرانیهای موفق من تجربه سفر خارجی بسیار دارم.
خب یک سال زندگی ترکیه هم دارم ایرانیهای موفق هم تو استانبول زیاد دیدم کسایی که چهل سال صرافی موفق داشتند توی کاپالی چارشی یا بازار بزرگ یا گرند بازار به قول انگلیسیها خب آنها قشنگ چهل سال زحمت کشیدند که امروز برای خودشان یک برند هستند توی بازار ولی متأسفانه میدیدم یک جوان میآید از راه میرسد صرافی آنلاین میزند صرافی با یک گروه تلگرامی که آنجا بسیار تو بورس است صرافی انجام میدهد هم برای خودش بسیار مشکلات ایجاد میکند هم برای مردم مشکلات ایجاد میکند مهاجرت هم خوب است هم خوب نیست بستگی به هر آدمی دارد هر دوست عزیزی که بتواند به من کمک بکند من بسیار خوشحال میشوم که باهاشان یک لایو مشترک بروم جانم.
دکتر: اگر وقت دارید متن که نوشته بخوانید ممنون میشوم.
کاظمی: من الان میخوانم در مورد هدف صحبت کردند و همینطور که دکتر فرمودند شرایط شخصی را با شرایط کشور حتماً باید سنجیده بشود فکر کنم منظورشان کشور هدف است کشور هدفی است که.
دکتر: دقیقاً کشوری که میخواهی مهاجرت کنی.
کاظمی: بله چون شما در بین لایوتان در مورد عمان صحبت کردید من یک دوست خیلی موفقی دارم ایشان نرمافزار تهیه میکنند تو سطح جهانی میفروشند پارسال کل تیمشان را بردند عمان من بهش گفتم عجله نکن؛ مثلاً یک کم تحقیق بیشتر بکن بعد از یک سال بیشتر تیم از عمان مهاجرت کردند رفتند؛ یعنی کارمندهایی که از ایران با هزینه ایشان رفتند آنجا زندگی میکردند میگفت فقط یک آشپز برایم مانده دیگر همه تیم و نظافتچی بقیه همه رفتند؛ یعنی این خیلی مهم است که یک نفری که میخواهد این کار را انجام بدهد حتماً باید شرایط خودش من نظرم این است که میگویم زبان کشور مقصدی که مد نظرت است میگویم زبان تخصصی که بلدی شما وقتی تخصص بلد نیستی هیچ هنری بلد نیستی بروی آنجا چهکار بکنی،
بروی چه بگویی وقتی زبان هم بلد نیستی ارتباط نمیتوانی برقرار بکنی یعنی نمیدانی چه میخواهی آن کشور چه جوری میتوانی برای خودت شغل ایجاد بکنی؛ چون تو لایو قبلی هم خدمت شما گفتم بعضی مردم که اصلاً داستانشان فرق میکند ثروت دارند میروند آنجا هم راحت راه میافتند زمان هم دارند برای یادگیری زبان و خیلی هم برایشان پیداکردن شغل زیاد مهم نیست یا میرود تحصیل میکند خیلی هم باکیفیت زندگی میکند؛ اما من بیشتر برای کسایی میگویم که اکثریت جامعه که متوسط جامعه هستند واقعاً باید بافکر بروند؛ یعنی بسیار برنامهریزی شده قوانین آن کشور را دقیق بدانند همینطوری نشود بلند بشوند سوار هواپیما بشوند که حالا یک نفری به من گفته بلند شو بیا اینجا کار هست، صددرصد موفق میشوند با رویا نمیشود جایی زندگی کرد.
دکتر: رؤیا میشود آن دروغی که فرد برای خودش به وجود میآورد توی مهاجرت یک واقعیت است که ببینید ما بسیاری از لایوها را میبینیم آلمان را کسی نمیتواند به من درس بدهد من کتکش را خوردم پولش را درآوردم شرکت داشتم آنجا مثال میزنم. چون تجربهاش را داشتم قانونی هم رفتم؛ اما یورو نبردم توش این را باید مدنظر بگذارید وقتی یکی میآید؛ مثلاً درباره بله دادش پناهنده شو بیا یک لایو گذاشته بیا داداش اینجا پناهنده شو زندگی بر وفق مراد است هر چه بخواهی میتوانی برای خودت بسازی بله تو همین ایران هم گدایی کن ببین چه پولی درمیآوری بسیار مهم است مهاجرت جناب دکتر چه شکلی تو بخواهی مهاجرت کنی، چهکار میخواهی بکنی، هدف از مهاجرت چیه.
ببین من هفتصد سال آلمان بگوید پناهنده دیگر عمراً پایم را بگذارم تو این کشور میدانید بسیار ریز میشویم توی لایو بعدی ادامه لایو من اوکی دوست داشتید میتوانیم ادامهاش بدهیم حالا خانم بختیاری نوشتند یک متنی پایین من بخوانمش. ایکاش بتوانید این موضوعات را به گوش کسانی که میخواهند مهاجرت بکنند برسانید دقیقاً خانم بختیاری جناب مهندس دقیقاً برنامهاش این همین است. ایشان یوتیوب دارند حالا تو پیجهایمان این را به اشتراک میگذاریم رؤیاپردازیهای مهاجرتی باید پاک شود آدمهایی که میروند مهاجرت میکنند به دوربینشان نگاه نکنید که یک آیفون رفته قسطی گرفته.
از این شرکت مهاجرتی میگویم مهاجرتی شرکتهای چه بهش میگویند مخابراتی و جلوی یک رودخانه مفتی خدا گذاشته ما همین ایران هم جای فیلم بگیریم ببینیم خارجی چه عشق و حالی میکند نگاه میکند نباید به این چیزها وقتی یکی میگوید موفقم بگویید پرینت بانکیات را نشان بده لطفاً یکی بگوید موفقم قرارداد کاریات را نشانم بده تمام شد بسیار سادهاش را دارم میگویم موفقم پناهنده هستم اصلاً معنا ندارد من اصلاً متوجه نمیشوم چه موفق پناهندهای این چه حرفی است تو نمیتوانی پایت را از کشور بیرون بگذاری چه موفقیتی برای خودت تو زندان به وجود آوردی برای خودت قبول دارید جناب مهندس.
کاظمی: من یک تجربه بگویم آن بنده خدایی که آن هم از سختی این کارها را میکرد کانال تلگرامی داشت که مثلاً کارهای مهاجرت به ترکیه را اینها را انجام میداد کارهای اقامتی اینها را انجام میداد وقتی که توی کانالش عکس یک ویلا بود نزدیک ساحل بعد هی هم لایو از نزدیک دریا میگذاشت که من صفر ساحل هستم تو ساحل زندگی میکنم اوکی وقتی که من آنجا از نزدیک خانهاش را دیدیم توی چند کوچه فرعی از دریا بود درسته پنجرهاش رو به دریا بود؛ ولی طبقه چهارم یکخانه بسیار خراب، بسیار داغان توی یکخانه کوچک زندگی میکرد و یک جوری ظاهرسازی میکرد آن هم بنده خدا از اجبار بود؛ یعنی آن هم آنجا گیرکرده بود
خب مجبور بود هر کاری دست میزد بله من یک مثال بزنم بچهاش بنده خدا انسان هستند من هیچ کسی را قضاوت نمیکنم ولی میگویم بچهاش رفت یک دانه بستنی یازده لیری بخرد بیست و دو هزار تومان کلی با بچه دعوا کرد تو حساب و کتاب سرت نمیشود اینجا زندگی هزینه دارد خب بنده خدا مثل من نوعی رفته آنجا به مشکل برخورده میبیند آقا برای درآوردن خرج تازه آنها زبان هم بلد بودند؛ یعنی منی که زبان بلد نبودم مشکلاتم دوبرابر بود خب من میگویم اگر جایی هم آدم میخواهد مهاجرت کند به قول یکی از دوستان میگفت بهتر آدم مجرد باشد.
شاید تحصیلی بروی کمترین آسیب را ببینی کمترین هزینه را بکنی تحصیلی بروی آنجا تو محیط بمانی اگر خوشت نیامد بتوانی برگردی و برگشتن هم جنایت نیست، کفر نیست و اصلاً هم ایرادی ندارد که آدم برود و برگردد از نظر من هیچ ایرادی ندارد و میتواند برود یک کشور دیگر یک مدت تجربه کند و برگردد خیلی هم نباید به خودش سخت بگیرد که دیگر پیدا کردم من یک مثال برای دوستانی که هر جای دنیا این ویدئو لایو ما را بعداً هم خواهند دید تو لایو یوتیوب من یک مثال ساده بزنم زمانی که من ماشینم را نود میلیون فروختم الان باید بیایم پانصد میلیون بخرمش شما فرض کنید من رفتم نود میلیون را توی یک سال مهاجرت هزینه کردم خب حالا دوباره من از کجا پانصد میلیون تومان بیاورم آن ماشین را دوباره بخرم.
دکتر: من همین را بهتان گفتم اول لایو اگر دقت کرده بودید گفتم اگر جایگزینکردن آن ریال سخت است. آقا بنابراین باید خیلی دقت کنید روی مهاجرتتان چون که اگر بخواهی دوباره مهاجرت کنی باید از آن ور یک ماشین دیگر دربیاوری بفروشی.
دکتر: جناب مهندس آلمان من متفاوت است با همه ولی از صفر تا صد همان را میرویم جلو تا زندگی آدمهای آلمان هم برایتان توصیف میکنم.
کاظمی: صفر تا صد فرودگاه آلمان یا خیر قبلش ویزا و ثبتنام و اینها را هم توضیح بدهید.
https://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/09/مالزی-تا-ایمان.jpg7201024adminhttps://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/01/logo-small-saeidkazemi--300x136.pngadmin2022-09-15 09:38:042022-09-25 17:44:35تجربیات تحصیل در مالزی تا آلمان
برای تماشا بخش اول صحبت های من با آقای دکتر تیموری در مورد جرئت مهاجرت در 13 سالگی از آسیا تا اروپا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
برای شنیدن فایل صوتی بخش اول صحبت های من با آقای دکتر تیموری در مورد جرئت مهاجرت در 13 سالگی از آسیا تا اروپا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.
کاظمی: بسیار خوشحالم که آقای دکتر دعوت من را پذیرفتند آقای دکتر پست داک (پس از دکتری) بیزینس (شاخه روانشناسی فروش) هستند.
دکتر: سلام عرض ادب، ماشالله آن تایم ( سروقت) و حرفهای تبریک میگویم اینهمه پشت کار شما را.
کاظمی: من یک معرفی اولیه کردم گفتم امشب یک لایو داریم در مورد تجربیات زندگی و تحصیل در هند، مالزی و تحصیل در اروپا همه را میخواهیم با هم مرور بکنیم بیشتر امشب سؤالی خاصی نمیخواهم بپرسم میخواهم ریش و قیچی دست خودتان باشد تجربیاتتان را بگویید چه شد که رفتید هند، چه شد که از مالزی سر درآوردید تا پست داک (پس از دکتری) که حالا بتوانیم امشب تو یک لایو خیلی خوب داشته باشیم یکطوری بگویید که یک جوانی که میخواهد تو ذهنش مهاجرت یا تحصیل خارج از کشور است واقعاً به دردش بخورد.
دکتر: درست میفرمایید. آدمها زمانی که به اهدافشان فکر میکنند بتوانند برنامهریزی بکنند برای زندگیشان و تو بعضی از شرایط اهداف آن هدفها میتوانند باشند؛ ولی آن جربُزه کار هم میتواند یک دلیل باشد که شما بتوانید پیشرفت را به وجود بیاورید حالا من حالا از اول به قولی که شما دستور فرمودید کامل باشد من توی خانواده به قول قدیمیها چه میگویند متوسط روبهبالا به دنیا آمدم خانواده فرهنگی بودیم همیشه تو زندگی و برنامهریزیهایی که همیشه داشتیم تو زندگی اهدافمان این بود که همیشه موفق باشیم تو هر کاری موفقیت را پله اول زندگی دوست داریم باشد.
از بچگی ما طوری تربیت شدیم تو زندگیمان به ما یاد دادند با دست راست خودکار بگیر اگر قلم توانست پول دربیاورد با دست راست درش بیاور و با دست چپت زور بزن و اگر توانستی با دست چپت پول دربیاور با دست چپت پول را درش بیاور و باتوجهبه این که من پدرم معلم بودند اصلاً دوست نداشتند ما تا زمانی که درس میخواندیم تو بازار کار ورود پیدا بکنیم این یک موضوع خیلی مهم است همیشه اعتقادشان میگفتند اگر پول را بشماری دیگر درس نمیخوانی و این میتوانم بهتان بگویم به جهت یک فاکتور خیلی مهمی میتواند باشد برای هرکسی خدمتتان عرض کنم که سال 2003 بود جایتان خالی داشتیم از امیرآباد میآمدیم پایین از اینجا همه چیز شروع شد زندگی ماسال 2003 بود خیابان جمالزاده نمیدانم بلدید یا خیر خیابان جمالزاده بهطرف بیمارستان امام خمینی آن موقع پیمانکارش بودیم؛
یعنی پدر پیمانکارش بودند یک دکه ما دیدیم آقا آن موقع دوازده سال و خوردهای بود دقیقاً دقیقش را بهتان بگویم توی این دکه جلوی آن نوشته بود با تیتر بزرگ آقا اوج مهاجرت تحصیلی بچهها بود؛ ولی خب برای کسایی که دانشجو بودند نه برای کسی که سنش حتی پایین سیزدهساله میتواند باشد آقا این تایتل را دیدیم و شروع کردیم یا علی گفتن که آقا چه اتفاقی میافتد برای من دیگر نوشته بود که این روزها بچهها برای تحصیل به هندوستان میروند من هم بسیار بههرحال وقتی یک کاری را انجام میدهم پشتکارم قابلستایش است البته نه این که خودم تعریف خودم را بکنم تمام حتی مثال برایتان میزنم صبح که میزنم بیرون یک کاری انجام بدهم به خودم میآیم اوه، اوه نه آبی خوردم، نه ناهاری خوردم؛ یعنی تا به انتها نرسانمش ول کنش نیستم سادهاش را بهتان بگویم آقا هیچوقت یادم نمیرود ما یک روزی بود سفارت هندوستان نمیدانم تشریف بردید یا خیر.
کاظمی: بله من رفتم دوهفته هندوستان را گشتم بَکپکِر(سفر با کولهپشتی) گشتم.
دکتر: بک پکر کجاهایش را گشتید شما؟
کاظمی: من واقعیت رفتم برای تحصیل زبان انگلیسی شهر پونا دانشگاه سیمباسیز بعد همان زمان سال 84 پسرم به دنیا آمد تو همان هند دیگر مجبور شدم ول کردم و رفتم یک هفته، ده روزی هم هند را گشتم دهلی و آگرا و جیپور را گشتم و چهل ساعت هم تو قطار بودم از پونا تا دهلی که خب این هم خودش یک داستان بود.
دکتر: من آنجا هم درس خواندم عرض کرده بودم خدمتتان بهش میرسیم اینها را چه عالی تاریخ قشنگی توانستید به وجود بیاورید خاطره خوبی شده هندوستان برایتان بله داشتم عرض میکردم دیگر توی شروع مهاجرت شد از توی خیابان بودیم بعد روزنامه را دیدیم این روزها همه بچهها برای تحصیل به هندوستان میروند آقا صبحش پیگیر شدم من که میخواهم مهاجرت کنم اصلاً خانواده جدی نگرفتند حرف من را، فردا صبح رفتم سفارت هند توی عباسآباد اگر رفته باشید میدانید دیگر نمیدانم کنسولگری را شما رفته باشید سفارت رفتید کنسولگری ته، تویش را درآوردم و اینها آنها به من نگفتند فردایش تعطیل است.
آقا بعد سفارت هم هرچه صبح زود میرفتید باید میایستادی اینجور نبود که آنلاین باشد و اینها من ساعت پنج صبح راننده را برداشتم رفتیم و ایستادیم دم سفارت، ساعت هشت نگهبانش آمد گفت اینجا چرا ایستادی گفتم چرا منتظرم که بروم داخل برای کار ویزا میخواهم اقدام بکنم گفت امروز روز ملی شدن هندوستان تعطیل است؛ یعنی از ساعت پنج تا هشت ما توی خیابان بودیم خوابیده بودیم منتظر بودیم ببینیم چه اتفاقی دارد میافتد بسیار چیز قشنگی بود بامزه بود دیگر پا شدم رفتم دو، سه روز بعدش شد گفتم رفتیم دیگر اقامت را گرفتیم و ویزای تحصیلی شروع کردیم به هند.
کاظمی: میگویم برای دبیرستان رفتید هند دیگر؟
دکتر: بله دبیرستان حالا توضیح میدهم اینها را توی ایران نگرفتم حتی در همین حد بود در حد یک کاری بود که خیلی یکهویی انجام گرفت دوست داشتم انجامش دادم دیگر فرصت پیدا نکرده بودم.
کاظمی: خانواده برای یک نوجوان سیزدهساله چطوری اجازه دادند شما بروید هند درس بخوانید؟
دکتر: تو اولین پروازی که داشتیم پدر همراهم آمدند بعد دیگر همراه نداشتم. اعتماد کامل وجود داشت. آنها تربیت فرزند را میدانی چه تربیت کردی و چه برنامههایی میتواند داشته باشد دیگر پا شدیم با پدر رفتیم هندوستان پدر کلاً هفت روز پیش من ماندند، ایران پدر من پیمانکار غذا بود اصلاً نشدنی بود برای او توی کشور دیگر که بخواهد بماند و اینها باید حتماً برمیگشت نمیشد کارش طوری نبود که فکر کنیم یک پیمانکار ساختمان یکبار یک ساختمان را میسازد؛ ولی یک پیمانکار غذا هر روز صبح، ظهر، شب باید تولید کند این را نشدنی بود دیگر شروع کردیم آقا رفتیم توی دانشگاهی که شما نام بردید سیمبایسز آن موقع مدیرشان خانم میسیس مِنون بود
کاظمی: من دقیقاً سه هفته بعد از آن سونامی بزرگ هندوستان بودم یک سونامی وحشتناکی آمد من سه هفته بعدش شب ژانویه تو قطار بودم از دهلی به بمبئی؟
دکتر:2008،9 آنجا بودید پس؟
کاظمی: من سال 84 ایران بود دقیقاً خاطرم نیست چه سالی بود بله شانزده، هفده سال پیش بود.
دکتر: بله پس درست میگویم من هم چون من دیگر آن موقع مالزی بودم رفتیم دانشگاه حالا ما هم داریم میرویم خارج یک دیدگاهی تو ذهنمان بسیار خوشحال داریم میرویم یک جای جدید را ببینیم فیلمهای هندی هم که میدیدیم سر جایش همیشه،
کاظمی: آقای دکتر امینی نوشتند 2005 پونا دکترای اقتصاد گرفتند.
دکتر: آفرین، یکهو رفتیم توی دانشگاه سیمبایسز پاقدم من چه اتفاقی افتاد بخش زبان را جابهجا کردند از داخل خود دانشگاه سیمبایسز و بعضی از رشتههای بیزینسی آن موقع تأیید کردند بعد هم از تأییدی درش آوردند اگر خاطرتان باشد بیشتر بهخاطر این که میگفتند یهودی است صاحبش ایکس، وای، زد حالا چیز نمیشود تو این وادی و این هم خیلی موضوع مهمیها و این هم میرویم سراغش و درباره این موضوع هم صحبت میکنیم که خیلی باید دقت بکنند بچهها توی انتخاب کردن دانشگاهشان و حتی بلندمدت برای دانشگاه انتخابکردنشان دقت کنند برمیگردم رو در ادامه ساپورتش میکنم.
یک دانه استایل صحبتکردن من آقا دیگر رفتیم پونا حالا از یک کشوری مثل ایران تمیز، خیابانهای شیک، خانه شیک تو ایران و با یک مثلاً استایل متفاوت داری میروی فرودگاه دشمنت نبیند از هواپیما پیاده شدم گرمای هند هنوز تو صورتم است. آن بادی که تو صورت من خورد ر هنگام پیاده شدن در فرودگاه بمبئی، رفتم پایین فکر کنم شما تجربه کردید چیزی که دارم میگویم حالا گفتم فرودگاهش شاید اینطوری است آقا ما از در فرودگاه با ماشین زدیم بیرون زاغهنشینهای هندی دقیقاً دور فرودگاه زندگی میکردند و شوکه شدم.
اصلاً یک چیزی عرض میکنم یک چیزی برداشت میکنید شما میدانید چه دارم میگویم دقیقاً چون که تجربهاش کردید حالا فکر کنید فرودگاه مهرآباد آن موقع دیگر قیاسش میکردم با فرودگاه مومبای (بمبئی) اصلاً غیر قابل قیاس بود تنها چیزی که پدرم زرنگی کرد خواست که مثلاً حال من را خوب کند سریع پرید یک رستوران خوب برویم که من آنجا با غذای هندی شروع شد آشناییمان و تنها چیزی که من را هند نگه داشت غذاهای خوبش بود. مزاج ما ایرانیها میخورد به آن کشور دیگر ماشین گرفتیم تو مسیر تا رسیدیم پونا هر چه بهطرف پونا میآمدیم امیدمان بیشتر میشد برای ماندن ولی بازم چیز نبود.
کاظمی: بین بمبئی، پونا بزرگراه تو ذهنم هست حالا آن زمان دوربین عکاسی خیلی نبود؛ ولی یادم است خیلی زیبا بود سرسبز بود اتوبان قشنگی داشت.
دکتر: اتوبان قشنگی داشت تو مسیر که داشتیم میرفتیم پایتخت میمونها را آدم میدید خیلی جالب بود دیگر رسیدیم پونا ما یک آشنای دایی معرفی کرده بودند. تو هتل و هاستل و اینها اصولاً کسایی که میآیند تو خارج از کشور یکی از ضد حالهایی که میخورند تو شروع ورودشان از همین هاستل شروع میشود؛ یعنی یک زندگی بخواهد یکدفعه حالا من یکخانه دانشجو بود پیش دوستمان رفتیم آقای محسن درفشیان یکی از کاردرستهای کشور تو صنعت بستهبندی هم هست دیگر از آنجا شروع شد دیگر آقا خوشحال حالا ما پدرمان کنار بسیار خوشحال دیگر من بسیار علاقه داشتم به فیلمهای هندی و اینها حالا بعدش فهمیدم.
که اینها توی مالزی، سنگاپور و آمریکا تو کشورهای دیگر پر میشود اصلاً تو خود هندوستان نیست اصلاً این صحنهها که یا مثلاً پر میشود آن صحنه زیبایی که شما میبینید خب حالا تجربه مالزی را شما گفتید داشتید چندین بار تمام کشور بود بعد شروع شدن با یک فرهنگ جدید این بود یک انقلابی تو وجود من یکدفعه فکر بکنید با یک زبان فارسی خیلی خوشحال پدرم کنارم بود هر تفریحی که دلم میخواست انجام میدادم امشب پدر رفتند؛ مثلاً ساعت چند بود عصر بود ساعت شش من بروم بیرون آقا یک دوری بخورم برای خودم مسیرها را یادم بود به اسم میخواستی بروی مثال سینما آی لوکس را یادتان است دیگر توی پونا؟
کاظمی: خیر خاطرم نیست من کروگان پارک پونا خاطرم هست.
دکتر: اوکی کروگانپارک قبل از آنجا بود توی مسیری که شما از پاشان به سمت کروگانپارک میرفتید بینش بود دقیقاً این بله حالا فکر کنید یکدفعه چه چیزی به وجود آمد یکدفعه فرهنگ مختلف، زبان بلد نبودن بازیهای بچهگانهای که ما تو ایران انجام میدادیم فوتبال هر چیزی بود اصلاً فرهنگ متفاوت شد فوتبال به کریکت تبدیل شد، زبان فارسی به هندی تبدیل شد حالا ما آمده بودیم آنجا انگلیسی یاد بگیریم یکدفعه من هندی یاد گرفتم؛ یعنی تو محیط که افتادم تفاوتش نمیفهمیدم تفاوتش چه است ببینید شما وقتی که میروید توی شهر توی یک کشوری با پوشش آشنا میشوید و فکر کنید من نمیتوانستم تشخیص بدهم. بین زبان هندی و انگلیسی تو آن زمان حالا یک چیزی مثل heloo how are you اینها که همه بلد بودیم تو شوخی هم انجامش میدادیم.
این موضوع را ولی وقتی شروع میشد یک زندگی حرفهای میخواست به وجود بیاید دیگر شوخی نداشت نیاز داشتی کانکت بشوی با مردم سفارش غذایت را بدهی خیلی سادهاش سفارش غذا را بدهی اگر نمیتوانستی سفارش بدهی؛ مثلاً میلیونر عالم باشی جیبت هم پرپول باشد؛ ولی این اتفاق نمیافتاد دیگر یعنی باید کانکت میشدی با مردم جای این که ما انگلیسی یاد بگیریم بهجرئت میتوانم بگویم هندیام نمره بخواهم به خودم بدهم در حد b1 آلمانی یا از بیست بخواهم بهش نمره بدهم من 11،12 میگرفتم هندی را یاد میگرفتی اینطوری بود خیلی سادهاش را دارم بهتان میگویم و تجربه قشنگی بود این موضوع موقعی که به وجود آمد دیگر خدمتتان عرض کنم که از این پله به پله شروع شد رفت جلوتر شروع شد زبان یادگرفتن توی محیط بسیار شیطان بودم دانشگاه را آتش میزدم خیلی سادهاش.
کاظمی: میگویم شما وارد هند شدید رفتید دانشگاه سیمباسیز دوره کورس زبان خواندید یا رفتید دبیرستان؟
دکتر: خب الان بهتان عرض میکنم؛ چون سن من پایین سیزده سال بود آن موقع تو مدرسه پاشا بود پاشا مدارس ایرانیها بود آن موقع ما مدرکها را تهیه کردم ثبتنام کنم تو مدارس ایرانی تو آن زمان بعد از کجا شروع شد به زبان فارسی مجبور بودم؛ چون که نمیتوانستم تایم زمانی کف تحصیلی که به وجود آمده بود نمیتوانستم کاریاش بکنم دیگر دوره دبیرستانم را آنجا خواندم با اجازهتان در کنارش زبانم را توی سیمبایسز خواندم توی سیمبایسز شروع کردم زبانم را خواندن که آن موقع میسیز مِنون که عرض کردم خدمتتان و به یک جا رسیدم دیدیم واقعاً این کشور بسیار برایم جذاب است زندگیام شده بود سینما، فرهنگ هندی و غذاهای هندی را یاد گرفتم .
دنیای زیبایی بود به نظر من یک تجربههای متفاوتی آدم تجربه میکند همیشه تو زندگی آدمها چیزهای جدید را وقتی میبینید دیسکاوری میشود به نظر من و هندیها آدمهای مهربانی بودند؛ ولی از نظر فرهنگ صفر و یک بودیم با هم دیگر یک واقعیت نمیتوانستیم بگوییم؛ مثلاً از نظر فرهنگی فکر کن خیلی ساده اولین تجربههای بامزهای که برایتان تعریف کنم این بود که مثال عرض میکنم ما با قاشق چنگال غذا میخوردیم تو ایران یکدفعه میرفتیم تو هند یک ظرف بزرگ غذا میآوردند میگذاشتند کنارت و همه از این ظرف غذا را میل میکردید فینگرواش را یادتان است کاسههای فینگرواش این سوتی را نود درصد از ایرانیها از جمله من دادم آقا یک کاسه میآورد برایمان حالا دوستانی که دارند تماشا میکنند ملحق شدند.
به ما توضیح بدهم بسیار خاطرات زیبا و خندهداری است یک کاسه البته اینها که با دست غذا میخوردند یک کاسه کنار غذا میگذاشتند بهش میگفتند فینگرواش اگر درست بگویم چیزی که تو ذهن من است یک لیمو توش میگذاشت شما با این لیمو انگشتهایتان را تمیز میکردید و تو این کاسه آب آقا من فکر کردم آبلیمو من عاشق آبلیمو هستم آقا یعنی در ماه بالای مثلاً بیست لیتر شربت مختلف آبلیمو میل میکنم حالا فکر بکنید توی این وسط این را خیلی خوشحال شدم این را شروع کردم به خوردن تا آمدیم بخوریم یکدفعه داد زد نخور، نخور این برای چه است؟ این برای دست شستتان است مطمئناً یک قلپ را خوردم دروغ به شما نگویم تو آن زمان این یک تجربه خیلی قشنگی بود و تعقیب کردم من یک غذای ایرانی ما فرهنگ غذایی کشورمان برنج سفید من سادهاش را دارم عرض میکنم مشخص چه است.
آن برنج کبابهایمان مشخص است آنجا یک غذای خیلی سادهای داریم ما حالا فکر کنید یکدفعه میروید توی یک کشور دیگر غذای هندی باز هم برایمان جذابیت در حد یک مکدونالد جذاب بود مثال میزنم آدم برود یک بیگ بگ تویش بخورد؟ در این حد میتوانست یک جذابیت ساده داشته باشد؛ ولی این که بتوانی روتین زندگیات باشد نمیشد اُخت بشوید تو هندوستان این از نظر حالا ریزش میکنم دیگر از الان نظافتش بود واقعاً صفر بود تو زمانی که من آنجا بودم هنوز هم مطمئنم نمیشود فرهنگ را تغییرش داد یک استایل نوع بزرگشدن هر فرد نوع برخوردی که هر فرد دارد بهمرورزمان رویش تأثیر میگذارد دیگر اطرافیان را حتی شما با یک فرهنگ دست خوردن غذا را شروع میکنید به مثال میزنم میل کردن این فرهنگ اُخت میشود. تو وجود شما و نشدن تغییر کردنش نشدنی دیگر این را باید مدنظر داشته باشید حالا رو پلههای دیگر برویم مثال میزنم.
ابراز احساسات کردن به زبانهای دیگر تو آن زمان کار آسانی نبود شاید من احساس دلتنگیام را شاید بخواهم با یک نفر به اشتراک بگذارم تقسیمش کنم یک وادی دیگر بود اولین هُم سیک (غم دوری) زندگیام بود؛ مثلاً آنجا تجربهاش کردم و فرهنگ که باز هم ریسک میکنم تو فرهنگ اُخت میشد بازم یک جوان تو ایران با یک استایل که زندگی میکرد جوان هم نبود یک بچه میتوانم این را اسمش را بگذارم یکدفعه میروید تو یک کشور دیگر و حتی نوع تفریحهایمان مثال میزنم مهمانیهای دورهمی ما برای مثلاً بزن، برقص در عروسیهایمان تبدیل شد به دیسکو مثال میزنم نوع محاورهای که داشتیم با مردم به فارسی یکدفعه به زبانهای دیگر تغییر کرد تشخیص دادن زبان خودش یک دنیایی برای خودش شاید شما بروید تو خارج از کشور تو کشورهایی که مثل هندوستان زبان بدن و نوع تلفظشان با کشورهای دیگر بخواهید قیاس بکنید که حالا شما دیدید تو هند این موضوع را این انگلیسی جدید را باهاش آشنا میشوید توی هندوستان میگویند انگلیس به دنیا آمد آمریکاییها خرابش کردند هندیها کشتندش این یک واقعیتی است.
کاظمی: الان که میگویند ما بیشترین جمعیت انگلیسیزبان با لهجه هندی هستیم.
دکتر: درست است آقا ولی خب از نظر جمعیتشان را حساب کنید و تقسیم شدند توی دنیا من یک جملهای همیشه استفاده میکنم در کنار آن جملهای که بهتان گفته بودم همیشه میگویم به مرزها اعتقاد نداشته باشید به آدمها اعتقاد داشته باشند کسایی که تو جهان سوم یا جهان کشورهایی که درحالتوسعه هستند زندگی میکنند اینها برنامهریزی میکنند برای این که بخواهند پیشرفت کنند تو زندگیشان پس به مرزها اگر اعتقاد پیدا بکنند روی یک چارچوب محیط زندگیشان میمانند من دو تا دوست داشتم خواهر، برادر بودند فامیلیشان کوشیک دانشگاه پونا یونیورسیتی را یادتان است که شک شهری بود میتوانم بهجرئت بگویم اندازه کرج آنقدر بزرگ پونا یونیورسیتی آمده بودند حالا ریز میکنم.
دوستهای هندی ما حتی تو دوستیهایمان هم به مشکل میخوردیم. فکر کنید ما گوشتخوار آنها گیاهخوار بودند اولین چیزی که شک کرده بود من را حالا فکر کنم ما خوزستانی بودیم جنوبی بودیم عاشق کباب اصلاً کباب تو ایران از جنوب شروع شد دیگر همیشه تو خون ما دود و آتش و کباب و اینها وجود داشت فکر کنید تو هند اینها اصلاً تو این وادی نبودند اینها اصلاً متوجه نمیشوند ما میگوییم کباب و اینها دوستهای هندی ما که بهمرورزمان با ما شروع کردند دوستی کردن و رفتوآمد میکردند من هم آشپزیام بسیار خوب بود فکر کنید اینها گوشت را با ما تجربه کردند رفقا بعد من یکبار به شوخی درآمدم گفتم اگر کسی آمد؛ مثلاً پدرت آمد بهش بگویم؛ مثلاً برایش گوشت کباب بکنم گفت خیر تحت هیچ عنوان میکشند ما را در این حد برایشان یک چارچوبهایی وجود داشت حالا این دوست من.
کاظمی: حالا من هم یک خاطره تعریف بکنم از هند با موتور آقای دکتر امینی رفتیم گوشت گاو بگیریم از محله مسلمانها حالا آن محله اسمش خاطرم نیست آقای دکتر گفت برو در آن خانه در بزن از قبل هماهنگ کرد این گوشت تو پلاستیک سیاه بگیر سریع بیا بدوها گفتم باشد بعد گفت اینجا مسلمانها تو زیرزمین گاو را میکشند خورد میکنند پشت موتور آماده گفت بپر؛ یعنی صبر نکن پولش را بعداً باهاش حساب میکنم؛ یعنی ما این چند کیلو گوشتی را گرفته بود هماهنگ کرده بود من سریع گرفتم پشت موتور سریع از آن محله آمدیم بیرون گفت اگر هندیها بفهمند اذیتمان میکنند.
دکتر: دقیقاً حالا قصابیهای وجود داشت تو شهر پونا مرغ را میتوانستی راحت بخری مشکلی نداشت مرغ را زنده سر میبرید میانداخت تو دستگاه بال و پرش را میکند بهمان میداد. خانم دکتر گلناز ایشان فرمودند اتفاقاً از سن پایین آدم flexibel است تا سن بالا بله، که پله به پله اتفاق را ریز بکنیم کنار هم دیگر حالا از همان دقیقاً بشکه بوده حالا ما دستگاه میگوییم یک بشکههایی بود مثل همین بشکههای مال ساختمانی توش چهارتا چیز کارکرده بودند مرغها را سربریده پرت میکرد داخل
حالا برگردیم سر موضوعی که داشتیم صحبت میکردیم حتی همان گوشت خوردن تو آن کشور مثلاً تغییر کرده بود یک رستورانی بود توی کروگانپارک حالا شما نام کروگانپارک را آوردید آقای محمد بهبهانی اگر درست بگویم یک رستوران ایرانی زده بود آنجا اگر یادتان باشد بهش میگفتند محمد کثیف چیزی که باب شده بود و ایشان هم فوت کرد خدا رحمتشان کند یاد کسایی میافتیم که حالا ده سال است کنارمان نیستند حالا فکر کنید از غذا خوردن بود، فرهنگ من بسیار سعی کردم اُخت بشوم با آن چیزهایی که آنجا وجود داشت با هند با این که سینما را میرفتم با جوانها میگشتم خودم را اُخت میکردم تو جشنهای دیدید که هر جا شروع میکنند یک آهنگی پِلِی کردن و آهنگهای هندی میزدند بالا و پایین میپریدند خوشی مردم هند قابلستایش بود حال دلشان خوب بود درست میگویم با کمال بیپولی که داشتند؛ ولی بلد بودند لذت ببرند از آن ثانیهای که وجود داشت تو زندگیشان.
کاظمی: کلاً مردم هند مردم خوشی هستند؛ یعنی با این که هیچی هم ندارند؛ یعنی خیلی وقتها من میرفتم؛ مثلاً چند تا راننده ریکشا بودند یا آدمهای دیگر آنجا نشسته بودند میدیدم خوش هستند خیلی شاد هستند با یک موزیک ساده خیلی خوش هستند به خودشان خوش میگذرانند البته همان زمان هم من میرفتم سینما اسم سینما خاطرم نیست یک مجتمع بسیار لوکس بسیار سینمای پنجبعدی و نمیدانم سیستم صوتی دالبی استریو خیلی باکیفیت اصلاً آن سینما هنوز هم با این کیفیت سینما نیست توی ایران تو همان شهر پونا بود
دکتر: دقیقاً آنی که دارید میگویید یا سینما آینوکس بود فکر کنم این که شما دارید میفرمایید که پلهبرقی بلند داشت سه طبقه را طی میکرد تا به بالا برسد بله سینما آینوکس بود حالا مثلاً یک خاطره حالا بامزه امروز دارم تعریفش میکنم؛ ولی روزی که برای من اتفاق افتاد گریه بود فکر کنید شب رفتم بیرون جایتان خالی رستوران رفتم اینطرف آن طرف سینما رفتم بعد که سینما تمام شد آمده بودم میخواستم بروم خانهام آدرس خانهام تو ذهنم نبود کجا باید بروم و زدم زیر گریه کنار خیابان نشستم و این گریه من باعث شد. یک راننده ریکشایی بود (ماشینهایی که مسافرها را جابهجا میکردند) این ریکشا وایستاده بود بهخاطر تیپ (انعام) که پدرم داده بود. تو ذهنش مانده بود که این پسر همان است که مثلاً پدرش همچین کاری کرده بود بعد گفتش من میدانم خانه شما کجاست به من این را فهماند. تو آن زمان به زبان خودشان و من را برد به خانه رساند.
خودکفائی مسئله اصلی مهاجرت است؟
بعد جا افتادن خودکفایی یک وادی خیلی مهمی بود موقعی که سنت پایینتر است حالا بچههایی که هستند چند نفر هستند میدانم تجربهاش را داشتید تو خارج از کشور حالا سنین پایین و بالا بستگی به آن شخصیت فرد دارد که چطوری میخواهد خودش را اُخت کند من خودم را تو دل جنگ میانداختم؛ چون برایم مهم نبود میرفتم جلو ببینم چطور میشود تجربه را به وجود میآوردم هندوستان را من کوتاه و مختصر جمعش بکنم حالا داریم بازش میکنم که دستمان بیاید به کجا میخواهیم برسیم تو هندوستان دنیایی بود پر از عشق ولی خاکی خیلی خاکی من آدم زندگیکردن خاکی نبودم؛ یعنی آدمی نبودم که بتوانم مثال میزنم خودم را اُخت کنم با فرهنگهایی که به نظرت حالا یک کم با کلاسش کنیم سیبیلایز (متمدنانه) میگویند بهش نمیدانم بهروز کردن اجتماعی بخواهد توش باشد من نبودم و نمیگویم افسرده شدم دروغ میگویم اگر بگویم افسرده شدم؛
چون دوران جذابی بود برای من آن دورانی که آنجا بودیم ولی نشد آقا هر طوری با خودم کلنجار رفتم نمیتوانستم باهاش کنار بیایم مثال میزنم کمدهای خانه ما مثلاً با چوب گردو بود بهتان عرض میکنم کمدهایی که تو خانهها وجود داشت تازه مثلاً ما خیلی باکلاس کردیم تو خانهمان رفته بودیم برایش بخاری خریدیم نمیدانم میگویم بخاری آبگرمکن برایش خریده بودیم همه با آب لوله حمام میرفتند اگر یادتان باشد بعد یخچال گرفته بودیم برای خانه که مثلاً تو چشم میآمد کولر روزی که من کولر برای خانهام خریدم وصل کرده بودم تو محله پیچید که فلانی کولر وصل کرده تو خانه چون یک چیزی نبودش که عادی باشد برای هرکسی که مثلاً واترهیتری (آبگرمکن) که حالا این تفاوت فرهنگ اینها که دارم بهتان میگویم.
من آب سرد نباشد حالم بد میشود نمیتوانم فکر کنم آنجا فرهنگشان این بود آب گرم را باید میل میکردند این تفاوتها را به وجود میآورد آب گرم مثلاً شیر آب ما همه ایرانیها عادت داریم با آب گرم حمام میرفتیم آنجا با آب سرد حمام میرفتند خیلی چیزها بهمرورزمان میشد درستشان کنیم همه سعیمان را میکردیم این را خودمان را اخت کنیم جامعهای که توش زندگی میکنیم بعد مهمترین چیزی که تو زندگی هر فرد وجود دارد اُخت کردن خودش است با محیط زندگی و من تمام سعیام را کردم و دیدم نمیتوانم حالا نمیشد برسانم خودم را به آن خواستهای که دوست داشتید دوستهای بسیار درجه یکی داشتم.
کاظمی: چند سال هند بودید؟
دکتر: نزدیک یک سال و خوردهای شد جناب مهندس یک سال و خوردهای شد دقیقاً که نخواستم؟
کاظمی: حدود پانزده ساله شد دقیقاً یعنی سنتان شد پانزده سال؟
دکتر: خیر شدم سیزده و خوردهای تازه تولد سیزده سالگی آنجا بودم دیگر نشستم با پدر و اینها صحبت کردم گفتم کشور خوبی است؛ مثلاً کشور خوبی نیست هندوستان ولی آن چیزی نیست که دلم بخواهد و پدر، مادرم هرچند وقت یکبار میآمدند آنجا سر میزدند به ما یادتان باشد توریست هر شش ماه یکبار شما میتوانید هندوستان بیاید یک قانونی حالا مادر من یکبار سه ماه با پاسپورت خودش آمد یکبار هم با پاسپورت پدرم میآمد؛ یعنی اینطوری ما یک باگی را گرفته بودیم مال هندوستان اینها میتوانستند بیایند بهمان سر بزنند یا مثلاً ما لوله گرمهایی که توی خانهمان استفاده میکردیم تو خانه هندوستان بود.
تو ایران نبود چه آن مینهایی که برایمان کار میکردند مستخدمهایی که کار میکردند همه داشتند دیگر مال عموم بود این موضوع تو این کشور لوله گرمی که برایمان درست میکردند یک تجربه قشنگی را راه انداخت برای من ولی واقعاً چیزی نبود که بتوانم بلندمدت تو آن کشور زندگی بکنم؛ چون که حال خوبمان به وجود نمیآمد؛ چون که قیاس میکردیم با یک گذشتهای که تو ذهنمان وجود داشت دیگر.
کاظمی: یک تجربه برتر داشتید دیگر من خودم توی یک شهر کوچک بزرگ شدم خب وقتی تهران قبول شدم خیلی برایم دنیا آمدم تو رؤیاهایم تو ویژنم همهاش میگفتم تو درست خوب است باید بروی تهران به خودم میگفتم بعد درسم تمام شد رفتم دبی بعد رفتم کشورهای دیگر بعد کم، کم دیدیم هرچه میروی جلو جاهای دیگر تجربیات بیشتری کسب میکنید.
دکتر: دقیقاً درست دارید میگویید یک استارتی بود
کاظمی: ذهن وقتی تجربه زندگی بهتر را داشته باشد نمیپذیرد بروی جای ضعیفتر زندگی بکنی؟
دکتر: دقیقاً یعنی من خیلی باهاش کلنجار رفتم که بتوانم خودم را اخت کنم ماشین بخواهی بگیری مثال میزنم خریداری موتور و اینها ولی چیزی نبود که حال دل من را خوب کند نمیشد باهاش کنار بیای یکبار آدمها هستند توی زندگی برنامهریزی میکنند هرطور حساب و کتاب میکنی میگویی؛ مثلاً من میخواهم به یک هدف خودم را به یک اهداف برسانم خودم را ولی واقعاً نمیشد آنجا چون که بالاخره زندگی هدف داشتیم دیگر تو زندگیمان برای این که اگر پایم را تو دانشگاه بگذارم سه، الی چهار سال من درگیر این کشور میشوم پس برای همین نمیخواهم این اتفاق بیافتد حالا دبیرستانم مانده بود دیگر تو آن مقطع دیگر نشستم با خودم صحبتکردن و تو خیابانها قدمزدن ببینم.
واقعاً چه است هدفهای خودم توی زندگی دیدیم حالم خوب نیست خیلی وادی خوبی حال خوب بودن تصمیمگیری کردم به مالزی یعنی کشور عوض کنم بروم مالزی تو آن صحنه هندوستان حالا من چون که باید دستهبندی را کامل بکنم با شما داریم صحبت میکنیم کشور بسیار حال خوبی بود مردم بسیار مهربانی داشت، غذای بسیار خوشمزهای داشت؛ ولی محدود بود برای فرهنگ من ایرانی چیز دیگری برای من جذابیت نداشت که بخواهم دربارهاش بهخوبی برایتان حرف بزنم مهمترین وادی که ما ایرانیها تو هند میتوانند زندگی کنند آن گروههای دوستی که به وجود میآمد یک اکیپ همیشه دهنفره اینها با هم دیگر بودند و یک عمری را روزمرگی رد میکردند به نظر من این دیدگاه من است حالا نمیدانم دیدگاه شما چه است.
راجع به هندوستان هرچه کیفیتش هم میخواستی بیاوری بالا کیفیت تغییر نمیکرد یک بایدهای زندگی را به وجود میآورد مثال میزنم آنجا کولر میشد آپشن زندگی برایت گفتم مثال چون کسایی که نبودند نمیتوانند به آن موضوع فکر کنند که منظور من چه است؛ مثلاً آبسردکن خانه یک آپشنی بود توی زندگیکردن همه اینها را به وجود میآوردی نمیتوانستی اُخت بشوی خودت را با فرهنگهای مختلف این کشور باز هم مثلاً همین کشور بسیار زیبایی بود؛ ولی من هندوستان را هر کس بخواهد سؤال کند میگویم کشور زیبایی است برای توریست بودن تویش برای زندگی به نظر من کشور جالبی نیست اصولاً کشورهایی که تاریخ دارند جناب مهندس کشورهایی نیستند که ما بتوانیم تویش زندگی بکنیم.
کاظمی: چرا کشورهائی که تاریخ دارند برای مهاجرت خوب نیست؟
دکتر: ریز میشوم میروم تو پله بعدی یادتان باشد این سؤال را حتماً از من بپرسید حالا تو کشورهای مختلف برایتان بسیار سادهاش را مثال میزنم بعد میرسیم به آلمان را با کشورهای آمریکایی و کشورهای اروپایی و کشورهای آسیایی مثال میزنم قیاس میکنیم به این هدف میرسیم با هم دیگر.
کاظمی: حالا من که از هند مدتی که بودم؛ چون کوتاهمدت بود خاطرات بسیار خوبی داشتم با آن جامعه بچههایی که آنجا دوست بودم هنوز هم بعضی از دوستیها ادامه پیدا کرده بعضی از دوستهای ما الان از همان هند تا پست داک اقتصاد مثل شما پیش رفتند، رفتند ژاپن دکتری خواندند و بعد رفتند آمریکا اتفاقاً یکی از دوستهای ما الان لسانجلس است و از هند شروع کرد و از همان روز اول همان زمان داشت لیسانس اقتصاد میخواند الان خود پست داک اقتصاد دارد همیشه میگفت هدف من آمریکاست خب خانوادهاش متوسط بودند هزینههایش را نمیتوانستند تأمین کنند هزینههای هند تنها جایی بود که میتوانستند از عهده ان بر آیند واقعاً هم به هدفش هم رسید.
سکو پرتاب شما برای مهاحر تاز کدام کشور بود؟
دکتر: صعود کرد برای پروازش دیگر تو هند بچههای تو هند میگفتند؛ ولی من مالزی را برای این کار اعلام میکنم یک سکو پرتابی بود که برای کشورهای بعدی بتوانی تویش برنامهریزی بکنی برای این که بتوانی اقدام بکنی برای زندگی حالا جدیداً ترکیه را مُد کردند دوستان میروند ترکیه که حالا شما تجربهاش را دارید میروند ترکیه که اوکی میرویم تو ترکیه بعد پایمان را توی خارج از کشور بگذاریم بعد برنامهریزیهای بعدیمان را انجام میدهیم؛ ولی بعضی جاها باتلاق است نمیتوانی از آنجا پرواز بکنی بروی بعضی جاها جایی نیست که تو بتوانی از آن مهاجرت کنی. باید مدنظر باشد بعضی جاها شما میروید درست است سکو پرتاب است؛
ولی چه هزینههایی و چه وادی و چه زمانی از شما میگیرد میخواهد بگیرد؛ ولی کشوری که شما تجربهاش را داشتید من آدم میشناسم تو ایران برای خودش نامبروان کسبه کشور بود حالا تو ترکیه بازم دارد قوی کار میکند برای خودش تو طلاسازی و اینها مثال میزنم برایتان ولی دنیای دیگری وجود دارد ببخشید من یک چیز مهم برایم آمد ببخشید عذرخواهی میکنم خدمتتان عرض کنم که این اوکی دنیای دیگری وجود داشت؛ مثلاً برای کسایی که میآمدند تو هند همه فکر مهاجرت به کشورهای دیگر بودند؛ ولی کسایی که الان تو ترکیه هستند یارو رفته پناهنده شده خب به چه بهایی پناهنده شدی تو این کشور ده سال از تاریخ پناهندگیشان میگذرد هنوز نتوانستند کشور مقصدشان تأییدی بگیرند که بخواهند مهاجرت کنند شما که داری اینطوری سختی میکشند خب از روز اول میرفتی تو کشوری که از اول هدفت بود من این وسط این گپی که به وجود آوردید را متوجه نمیشوم نمیدانم این تجربه درسته یا خیر چیزی که من تعریف میکنم حالا شما حرفهایتر هستید.
کاظمی: بله من با چند نفر آدمی که تو ترکیه از کیس پناهندگی آمدند روبهرو شدم بسیار آسیبدیده بودند اصلاً بهشدت آسیب روحی، جسمی، روانی سالها و سالها تو ترکیه کار سیاه میکردند دیگر اصلاً ترکی کامل یاد گرفته بودند دیگر اصلاً انگار همان ترکیه ماندنی شده بودند و یکی، دوتایشان هم در زمان کرونا آنهایی که من میشناختم برگشتند؛ یعنی به سیر این هفت، هشت سالی که تو ترکیه تو سیر پناهندگی بودند گذشتند خب آدم شاید تو همین ایران خوشحالتر بود نمیدانم حتماً که نیاز نیست آدم مهاجرت کند خوشحال باشد شاد باشد این جملهای بود که خودش به من گفت. بچه کرمانشاه بود گفت تو کرمانشاه شادتر بودم نباید این اشتباه را میکردم.
حالا میرسیم به اینجا من میخواهم رو این وادی بیایم میرسیم به این که اصلاً چه شد که برگشتم توی ایران حالا آدمها توی صحنههای زندگی بسیار موفق هستند مثل من توی آلمان بسیار موفق بودم؛ مثلاً تو آن تایمی که آلمان بودم؛ ولی حال دلم در آلمان خوب نبود یک جملهای برای شما گفتم درباره مهاجرت گفتم مهم نیست کجا به دنیا آمدی مهم این است که به کجا تعلق داری این تعلق داشتن میتواند تفاوت بیاورد تو زندگی من آدم میشناختم توی ایران پسرعمو حتی خودم سخت بود برایش زندگی حتی اخلاقهایی که داشتند سه تا پسرعمو الان تو آلمان بسیار زندگی خوبی دارند اخلاقشان، خویشان مثل آلمانیها بوده اینها پس یک لُکیشِن خوبی انتخاب کردند برای زندگیشان من بیست سال دیگر میماندم هند حال دلم خوب نبود، هند تمام شد ما آمدیم بیایم ایران این جالب است الان برایتان تعریف بکنم آمدیم بیایم ایران.
کاظمی: در هند انگلیسی یاد گرفتی یا نه فقط هندی یاد گرفتی؟
دکتر: هم انگلیسی هم هندی اما هندیم خیلی بهتر بود. هندیام را به من نمره میدادی آنوقت هجده انگلیسی را بهم یازده میدادی تا این حد بهتان میگویم آمدیم پرواز کردیم بیایم ایران مثلاً گفتم بیایم تو ایران تصمیمگیری کامل میکنم که میخواهم چیکار انجام بدهم این هواپیما نشست خب ما آمریکایی بودیم خودمان نمیدانستیم چه کشور شیکی داریم چه حال خوبی داریم تو کشور خودمان تو خیابانها چقدر تمیز هستند ماشینهایی که وجود داشت بسیار تفاوتها را میفهمیدی و تصمیمگیری کردم دیگر برنمیگردم هند با این که چقدر سختی وجود داشت دیگر خودتان میدانید که کسی که بخواهد برود هند درس بخواند بعد نمیدانم آفرلِتِر بگیرد آفرلِتِر را تأیید بکنی بعد بیایی ببری تأییدش کنی توی سفارت تائیدیش را بگیری.
این مدرکها خیلی در حد یک آمریکا رفتن سخت است به هند رفتن این تجربه را کسی ندارد نمیداند چه دارم تعریف میکنم و چیز جالب برایتان دو، سه تا خاطرات قشنگ هند برایتان بگویم و برویم پله بعدی مثلاً یک جشنی داشتند ترقهبازی توش میکردند اینها آتشبازی توش میکردند یک پیرزن همسایهمان بود یک سروصدای میآمد که من گفتم این سکته کرده است رفتم در زدم گفتم حالتان چطور است بعد آمد بیرون پیرزن نودساله داشت حال میکرد با این سروصدا یعنی من نمیتوانستم باهاش کنار بیایم، اما برای این پیرزن هندی خیلی عالی بود این داشت لذت میبرد از این وادی و این برای من از نظر اعصابی رو نِروم رفته بود این موضوع یا مثلاً یک شب با پدرم اینها رفتیم جشن آببازی بود آبهای رنگی درست میکردند تو هند،
آقا ما تو خیابان بودیم یکی داشت رد میشد پدرم با کتوشلوار بسیار شیک و ارزنده پوشیده بود رنگ را کوباند تو سر پدر ما به خنده و شوخی پدر من هم میگفت دیگر شده و کاریاش نمیشود بکنم دیگر خودش رفت وسط با اینها خنده و شوخیکردن و اینها یک پیرمرد آمد پدرم پرت کرد تو سرش یک رنگ را رنگبازی باهاش کرد شما وقتی تو هندوستان دیدید تو اروپا هم همینطوری تو کشوری تو هر جا که زندگی میکنید محل زندگی را باید بروید رجیستریشان کنید اگر یادتان باشد اینطوری بود توی ده روز اولی که میآمدی رجیستری شن (ثبتنام) آقا ما رفتیم اداره پلیس همه بچهها گفتند میروید آنجا چهار، پنج ماه کارتان میافتد عقب تا رفتیم دیدیم یک نفر دوید آمد جلو بغلمان کرد این کی بود این همان پیرمرد بود که پدرم تو سرش همان آبرنگ را کوبانده بود فکر میکنید تو چند روزکار من انجام شد تأییدیه رجیستری شن اقامتمان اصولاً شما تحویل میدادی میگفت برو چهل روز دیگر بیا تو بیست دقیقه آقا برای ما تأییدیه را دادند.
کاظمی: من میگویم اگر کسی نیت مهاجرت میکند و صادقانه میرود و زحمت میکشد خیلی چیزها را خدا خودش درست میکند خب حالا هر چیزی میشود اسمش را گذاشت خودش درست میشود یعنی نمیدانم چرا ولی صادقانه یعنی آنی که صادقانه میرود خیلی سختی میکشد؛ ولی خیلی چیزها هم درست میشود.
دکتر: خب اینها میگویند دیگر خدا هجرت کنندهها را دوست میدارد این را حالا من شنیده بودم پدرم همیشه به هم میگفت موقعی که میخواستم مهاجرت کنم؛ ولی خب اینها گفتن دیگر فکر کنم خودتان میدانید دیگر اینها شیرینی حرفهای بیانی که تو مهاجرت میتواند به وجود بیاید وقتی میروی توی موضوع تازه میفهمی چه اشتباهی کردم، چه خوبی کردم ایکس، وای، زِد میآید کنار هم دیگر هندوستان دیگر اینطوری شد کشیده شدیم ما آمدیم ایران تو سه ماه کاری کارهایم را کردم با اجازهاتون با اجازه رفتم مالزی.
دکتر: رفتم مالزی و توی دانشگاه مالزی آفرلِتِر گرفته بودم دیگر رفتیم آنجا یک دوره کوتاه زبان خواندیم ما آنجا که بعدش دیگر پیشدانشگاهی و همه چیز دیگر افتاد پشتسرهم دیگر زندگی تو یک رول کامل افتاد توی کشور مالزی حالا کشور جانم.
کاظمی: کدام شهر بودید؟
دکتر: من خود کوالالامپور بودم که ببینید توی مالزی جزئیات را بگویم برایتان ما یک مرکز داشتیم به اسم کوالالامپور دیگر یک مرکز استانشان میشد دیگر حالا پایتخت هم میشد دیگر دقیقاً ما تو سر دانگ زندگی می کردم. دورتادور این کشور را آمده بودند برنامهریزی کرده بودند آمده بودند جنگلها را بهجرئت بهتان میگویم چند تا خانه توش ساخته بودند و چند تا دانشگاه به وجود آورده بودند برنامهریزی کرده بودند برای آیندهشان آمده بودند چیکار کرده بودند آمده بودند؛ مثلاً شهرهایی مثل پوتراجایا به اسم سایبرجایا به وجود آورده بودند حالا دور تا دورش وجود داشت میآمدیم اینطرف که میآمدیم ماینز را به وجود آورده بودند من فوقالعاده حرفهای مالزی را بلدم جناب مهندس میتوانم بهجرئت بهتان بگویم شما یک خودکار به من بدهید کل مالزی را برایتان نقاشی میکنم حال خوب من تو مالزی بوده.
کاظمی: من هم چهار سفر مالزی رفتم البته توریستی رفتم هر چهار سفرش خیلی از شهرها را گشتم.
دکتر: نظرتان چه بود راجع کشوری که تویش رفتید؟
کاظمی: من چون عاشق جنگلهای استوایی هستم بسیار جنگلهای استوایی را دوست دارم هر دفعه هم رفتم مالزی یک توری را حتماً برای جنگلهای استوایی رفتم یکبار جنوب مالزی و سنگاپور رفتم، یکبار کوالالامپور و یکبار هم با خانواده سمت شمال پنانگ و لنکاوی رفتم.
دکتر: درسته حالا لنکاوی بسیار زیبا حالا میرسیم به آنجا ریزش میکنیم آمدند پس اینها کوالالامپور را به وجود آوردند دور تا دورش شهرهای مختلف به وجود آورده بود که چهکار کنند آمده یکی را گذاشته برای رشتههای پزشکی و بیمارستان درست کرده بود، یکی آمده بود یک شهری درست کرده بود شهر سیاسیاش کرده بودند یک شهر را شهر آیتیاش کرده بودند تقسیمبندیها را بسیار قشنگ ولی کسی که هفده، هجده سال پیش مالزی را دیده بوده متوجه میشود من چه میگویم چرا آن پارکینگ را ساخته یک ساعت بعد میدیدی آن پارکینگ پر از ماشین میشد؛
یعنی پلن برنامهریزی واقعاً جهش کشور توسعه شدنش را میتوانستید ببینید شما یعنی پیشرفتش را دقیقاً میتوانستید ببینید که کشوری که درحالتوسعه دارد اتفاق برایش میافتد در کنار مردم بسیار بیکلاس مردم بسیار چطوری بهتان بگویم هرچقدر هندیها مهربان بودند آزادی که داشتند پولهایی که به وجود آورده بود برایشان گنگسترشان کرده بودند دعواییشان کرده بودند مالزیها را بسیار توی آن فقر نمیتوانیم کلمه فقر را برایشان بگذاریم؛ ولی بیپول بودن کنترل دولت بالای سرشان بود بسیار مهربان بودند با توریستهایشان ولی بهمرورزمان که وضع مالیشان خوب شد خود مالزیها یکی از دلایلی بود که من آن کشور را ترک کردم.
کاظمی: الان این جمله شما را یک دوست دیگری هم گفت من اتفاقاً چند وقت پیش میخواستم باهاشان یک لایوی هماهنگ بکنم ایشان اتریش هستند هفت سال گفتم چرا مالزی نماندید تو که آنجا استاد دانشگاه بودی بیزینسهای خوب داشتی میگفت مردمش بهظاهر که میبینی مردمش خیلی مهرباناند، بسیار حرمت میگذارند آنجا هم یک کمی هندی و چینی و اینها هم زیاد هستند تو مالزی فقط خود مالاییها نیستند حالا شصت و پنج درصد جامعه مالایی هستند. اینها تجربه شخصی هرکسی است از هر کشوری از هر فرهنگ و کالچری که میرود حتماً گوش کنید کسایی که علاقه دارید ببخشید. این وسط هرکسی میخواهد مهاجرت کند به قول آقای دکتر امینی دوستم همیشه میگوید بگوید به فلان کشور و با این هدف، هدفش کاملاً مشخص باشد نگوید از فقط میخواهم بروم نه آنطوری هم نیست که کشور ما بسیار بد است. شما باید به کدام کشور را مشخص کنید
کاظمی: میفرمودید وارد مالزی شدید.
دکتر: اوکی خدمتت عرض کنم که دیگر آمدیم تو یک کشوری بسیار شیک بود خداوکیلی یعنی از روز اول نظافت این کشور، برندهایی که تویش وجود داشت موبایل من هی دارد خدمتتان عرض کنم که دارید صدای من را شما خیلی سادهاش را بهتان بگویم توی یک کشور جدید که حال دلم با آنها خوب شده بود و میدانستم اینجا میتوانم بمانم یک تجربه جدیدی بود مثبت بود کشوری بود که میشد آینده را حداقل درسخواندن را تویش ببینید دیگر آنجا شروع شد زبان مالزیایی با اجازهتان یاد گرفتم هندیام را حرفهایتر کردم تو آن زمانی که تو آن کشور بودم و انگلیسی که دیگر تکاملیافته بود دیگر وارد پیشدانشگاهی شدیم ما یک چیز جالبی که وجود داشت؛ مثلاً توی ایران حالا اینطور نبودش دانشگاهی که من توش درس میخواندم من نمیدانستم بین آیتی و بین رشته بیزینس چه رشتهای را صدای من را دارید شما؟
کاظمی: میخواهید؛ چون به یک ساعت نزدیک شدیم بخش اول هند را تمام کردیم حالا مالزی را بگذاریم تو لایو بعدی هماهنگ کنیم مالزی و بعد آلمان تجربیاتتان تو آلمان صحبت بکنیم شما زمانش را مشخص کنید لایو بعدی را.
دکتر: حتماً خوشحال میشوم من درباره مالزی بخواهیم جمعش کنیم هندوستان را بخواهیم جمعش کنیم با هم کشوری بود که مردم مهربان فرهنگ متفاوت با ما خیلی سادهاش را عرض کنم خدمتتان آدمهای مولتیترلیونر را میبینید.
کاظمی: تو لایو بعدی اگر شما فرصتش را اعلام بفرمایید باز ادامه بدهیم مالزی را ادامه بدهیم زمانش را شما بگویید.
دکتر: حتماً هند را من جمعش کنم فقط که شما دستور فرمودید ببینید هندوستان یک کشوری بسیار زیبا تاریخش اخت با تاریخ کشور ما یعنی شما موزههایش را که میروید میبینید نصفه موزههای ایران دیگر زمانی عضو کشور ما بوده و امروز خودشان ملی شدن برای خودشان کشور خودشان را دارند کشوری که برای تفریح بسیار کشور زیبایی ولی کشوری نیست که ما بتوانیم بلندمدت تویش زندگی کنیم یعنی میتواند یک سکو پرتابی باشد.
برای کسی که مهاجرت میکند تو آن زمان امروز هم نیست کشوری نمیتواند باشد که برای مهاجرت الان دقیقاً با بزرگانی همچون شما که آمدیم همچنین پیجهایی را به وجود آوردیم اگر قرار است پلنت را بگذاری مثال میزنم برای کانادا از همان اول اقدام بکن برو کانادا چرا تایمت را خراب میکنی چرا هزینههای زیاد میکنی تو خود ایران زبانت را تکمیل کن اپلای کن برو کانادا میخواهی بروی آلمان یکباره پا شو برو آلمان هیچ کجا مثل خود ایران سکو پرتاب نمیتواند باشد برای کسایی که مهاجرت میخواهند بکنند؟
کاظمی: هزینه آموزش زبان تو کشور ما خیلی پایین است. یعنی هزینهای که شما توی آلمان یا کانادا یا حتی میخواهی بروی دو سال تو هند باشی خیلی تو همین ایران به کسب و کارت هم میرسی به وقتت هم میتوانی بگذاری کنار خانوادهات هم هستی خیلی هزینههای خیلی مناسبتر هم هست ذهنت هم آرام است.
دکتر: آخر جناب مهندس من خیلیها را دیدیم حالا من یکی از دلیلهای حالا من نمیآیم تو لایوها اینطوری یکی ادب شما بود و این خطی بود توضیحی بود که به من دادید که چرا دارید این کار را انجام میدهید بود که قبول کردم خیلی سادهاش را دارم عرض میکنم خدمتتان خیلیها را من تو ایران میشناسم خانه فروخته برای مهاجرت، خیلیها را میشناسم ماشینش را فروخته برای مهاجرت و هنوز هیچ کارنکرده هنوز یک آفرلِتِر برای درسخواندنش نگرفته و همچنین کاری کرده زبان نخوانده هنوز ولی آمده پولش را آماده کرده پولش را به دلار نکرده که به همه چیز تبدیل نکرده که میخواهد مهاجرت کند.
خیلیها را میشناسم تو همین تورم چندساله، دوساله که تو کشور ما بوده مثال میزنم ما یک زمین خریده بودیم مثال میزنم هر شخصی زمینی که دو میلیارد پولش خریدی تو ایران امروز چهل میلیارد پولش است خیلیها این اشتباه را میکنند من خواهش میکنم یکی از این لایوهایی که با هم دیگر میگذاریم حالا چون که لایومان قرار بود خاطره باشد دستور دادید در حد فان ببریمش جلو تخصصی حتماً در مورد این که چه برنامهریزی میکنند برای مهاجرتشان من صفر تا صد مهاجرت را قانونیشان را بهشان یاد میدهم اصلاً نیاز به بیزینسی ندارم من کاری نکنند فقط که بخواهند یک برنامهریزی کنند.
یک اهدافی را برای خودشان به وجود بیاورند به قول شما هزینه پایین زندگیکردن تو ایران زندگیشان را داشته باشند روزی بیا ریسک کن هزینه زیادی بده کهکارت اکی شده باشد خیلیها شما هم دیدید این موضوع را از کسایی مشورت بگیرید برای مهاجرتتان با کسایی برنامهریزی کنید که همسوی شما بودند یک جملهای شما گفتید بسیار زیبا بود گفتید طرف دوستی که مثلاً به من راهنمایی کرده بود پزشک بود یا مثال میزنم مهندس بود به من وکیل چه ربطی دارد رشته بازاری که وجود دارد؛ مثلاً فعالیت میکردند مهم است هر وادی را مدنظر بگیرند توی یکی از لایوهایمان به طور تخصصی درباره این موضوع صحبت خواهیم کرد با اجازه شما چوبخط بدهیم دست مردم بدانند که چه برنامهریزی میخواهند بکنند برای این که بخواهند مهاجرت کنند.
کاظمی: بله تو لایو بعدی مالزی و آلمان را صحبت خواهیم کرد و بعدش هر چیزی که شما هر چیزی که صادقانه بتواند به یک نفر حتی کمک بکند که نرود تو کشور غربت که نرود قایق مثل هفته پیش سوار بشوند هفتاد نفر انسان آواره ازمیر تا یونان ایتالیا تو دریا بشوند بابا هیچ ارزش ندارد این سبک مهاجرت.
دکتر: جناب مهندس برسی به آنجا و آن رؤیایی که ساختیم این نباشد که تو ساختی تو ذهنت.
کاظمی: احسنت واقعیت یک چیز آن هم هیچ جای دنیا نه بهشت برین، نه مدینه فاضله است میتواند یک مسائلی یک چیزهایی را شما از دست میدهی با مهاجرت یک چیزهایی هم به دست میآوری یک دوستی تو ترکیه بود پیرمرد بود هشتاد و یک سنش بود بسیار ثروتمند بعد این میآمد تو دفتر ما مینشست ببخشید من یک خاطره تعریف بکنم. گفتم حاجی تو بیست تا خانه فقط تو همین محل داری بیست تا آپارتمان داری میگفت من نیاز مالی ندارم فلانی کاظمی من میگفت به زبان نمیتوانم احساسم را میگفت من ترکی هم فول هستم؛ یعنی اینطور نیست که ندانم.
دکتر: موقعی که من این را گفتم شما یک لبخندی زدید موضوع احساس ابراز کردن سر این موضوع بود فکر کنم.
کاظمی: خیر جدی شما وقتی اصلاً شاید ترکی هم من الان میفهمم آهنگ هم گوش میکنم شاید متوجه میشوم؛ ولی آن احساسی که از آن آهنگی که شما از دوسالگی شنیدید. تو ترکیه به دستت نمیآید آن آهنگ آن احساس را منتقل نمیکند با آدمها نمیتوانی بنشینی یککلام تمام یک مفهوم را تو یک جمله بهش انتقال بدهی من میگویم اگر کسی میخواهد مهاجرت کند شخصیتهای آدمها خیلی با هم متفاوت هستند؛
ولی درست نه به هر قیمتی نرود خودش را تو کوههای ترکیه قانونی و غیرقانونی و تو مرز فلان و به هر طریقی الان شما میدانی استرالیا چند سال است آن بنده خداها تو آن کمپها توی گینهنو اگر اشتباه نکنم آنجا درگیر هستند چقدر بیماری روحی، جسمی حالا من خود ترکیه را یک لایوی دارم این چند شب اگر بتوانم هماهنگ بکنم با این دوستی که تو ترکیه است کامل درد و دلهای ترکیه را میگویم از محله ایرانیها میگویم اصطلاحاً محله ایرانیها در استانبول محله مهاجران واقعاً بسیار بد بود.
دکتر: شبیه هند بود آن زمان دیگر.
کاظمی: خب هند میدانید آن زمان من سنم کمبود با هر چیز جدیدی لذت میبردم سینمای نمیدانم دالبی استودیو، کافه فلان دیدن معبد اُشو تو پونا هر چیزی که به آدم خوش میگذشت یا مرکز تفریحی بیرون پونا بود پرامید اگر شما خاطرتان باشد یک جایی بود همه چیز شبیه هرم بود همه تفرجگاه و استخر داشت بسیار زیبا بود آن روز میدانی آدم سنش کم است هی دنبال چطوری بگویم دنبال جاذبههای جدید میگردد ایدههای جدید.
دکتر: خب انسانیت که به وجود میآورد؛ ولی وقتی بخواهی تکرارش بکنی بسیار سخت است اُخت شدنت تفاوتها را به وجود میآورد.
کاظمی: خب بعد هی تو ذهنت سبکوسنگین میکنی میگویی خب در ازای اینهمه سختی من چه قرار است تو هند یا ترکیه به دست بیاورم خب یک موقع میگویی من پنج، هفت سال آلمان میمانم سختی میکشم کار جنرال میکنم کاری که تو ایران سمتهای خوب داشتم کار خوب داشتم ولی میگوید درش امیدواری برای پاسپورت است؛ ولی خب توی هند یا تو ترکیه یا مالزی آن هم نداری آنجا فقط میگوید پول بیاور، سرمایه بیاور، تخصص بیاور دنبال سرمایهگذار چون خودش هم هشتاد و پنج میلیون جمعیت دارد که بعضی از روستاها بهشدت اطراف استانبول فقیر بودند بهشدت یعنی من این کلمه را.
دکتر: دقیقاً چیزی که شما میفرمایید آن پنج سالی که میخواهی وقتت را بگذاری تو کشوری که هیچ ربطی برای مهاجرت تو ندارد هیچ تجربهای حتی از لحاظ زبانی برایت به وجود نمیآورد بمان تو کشور خودت سرمایه بیشتری مطمئناً درمیآوری تو کشور خودت اگر موفق کار بکنی کسی که تو ایران موفق باشد تو ترکیه موفق باشد مطمئناً ده برابرش را تو تهران میتواند موفقتر باشد توی ایران شک نفرمایید.
کاظمی: افراد مختلفی بودند باز چون من تأکید میکنم آدمها خیلی ایدههایشان فرق میکند آدم بود که توی تهران بیست و دو تا واحد مسکونی داشت اداری داشت؛ مثلاً دفتر دندانپزشکی داشت دوست شده بود با ما آنجا همخانهاش را توی یک مجتمع خوب خریده بود هر موقع حوصلهاش سر میرفت میآمد ایران یعنی هی میرفت یکدفعه میدیدی یک ماشین کمپ خریده دارد دور ترکیه را میچرخد این آدم بازنشسته شده نگاهش فرق میکند دنبال فضای سبز و دریا و آرامش و سکوت درآمدش هم دارد جان.
دکتر: به هیچ رسیده آن.
کاظمی: بله فقط میخواست استراحت کند برای شنا تو دریا مهم بود آرامش، رطوبت، جنگل، فضای سبز.
دکتر: ما داریم در مورد عموم مردم صحبت میکنیم که دوست دارند مهاجرت کنند و پیشرفت کنند حرفت کاملاً صحیح است.
کاظمی: آدمها فرق میکند؛ ولی تأکید دو تا حادثه تو شهر ما اتفاق افتاد دو حادثه عذرخواهی میکنم منجر به قتل بابت این که این خانوادههایشان را بچهها تحتفشار گذاشته بودند که به ما پول بدهید من لایوهای دیگر هم گفتم به ما پول بدهید ما میخواهیم مهاجرت کنیم این خیلی انگیزه من را زیاد کرد که این سایت، پیج و کانال یوتیوب را راه بی اندازم میگویم باشد میخواهی مهاجرت بکنی جایگاه خودت را منابع مالی خانوادهات را توانمندیهایت را بشناس یک موقع است.
توانایی مالی نداری حداقل با درسخواندن با تلاش بیش از حد من لایوهای قبلیام با آقای دکتر فرساد میگفت من هجده ساعت تو استرالیا درس میخواندم خیلی ارزشمند است آدم سیزده، چهارده ساعت درس بخواند طوری که استادت روز آخر بگوید آقا این کارت هرچقدر پول میخواهی از توی ان بردار برنگرد از استرالیا این ارزش این یک هدفگذاری آقای دکتر من لایو بعدی را اطلاعرسانی خواهم کرد؛ چون یک مقداری ساعتها آخر شب که تو ایران میرود حجم مصرف اینترنت بالا میرود و ترافیک میشود من تو لایو بعدی به امید خدا بتوانم باز داستان شما را تمام بکنیم تو لایو بعدی بعد شما هرچه که فکر میکنید برای یک نفر ما حالا چه فرایند مهاجرت به آلمان چه چیزی که به درد یک نفر بخورد برای مهاجرت به آلمان توی دو تا لایو بعد از پایان داستان شما برویم.
دکتر: حتماً ممنون از وقتی که گذاشتید و بعد توی لایو بعدی که میرویم بالا مختصر در مورد لایو قبلی هم صحبت میکنیم خیلی کوتاه چون اولینبار تا این یخ آب بشود یک کم زمانگیر تره ولی تو لایو بعدی دیگر تجربه را تعریف میکنم کوتاه و مختصر سریع ساپورت میکنیم کشورها را با هم قیاس میکنیم و هدف از مهاجرتهای مختلف را اعلام میکنیم.
کاظمی: ما بتوانیم یک دو، سه تا لایو دیگر برویم که کامل و معتبر بشود دیگر واقعاً به درد یک نفر بخورد گوش میکند مخصوصاً کسی که هدفش آلمان است؛ چون شما تجربهتان بیشتر تو آلمان بوده.
دکتر: درسته من در خدمتتان هستم خیلی ممنون از وقتی که گذاشتید. پیج اینستاگرام دکتر اشکان تیموری @job.germany
امیدوارم صحبت های من با دکتر تیموری در مورد مهاجرت در 13 سالگی از آسیا تا اروپا برای شما عزیزان مفید بوده باشد. و برای دیدن بقیه لایوهای من با دکتر تیموری در مورد روشهای قانونی مهاجرت به آلمان و تجربیات تحصیل در مالزی تا آلمان کلیک بفرمائید. اگر دوستی علاقه مند بود تجربیاتش را با دیگران به اشتراک بگذارد. به من از طریق فرم ذیل سایت saeidkazemi.ir به من پیام بدهید.
https://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/09/تحصیل-در-هند-1.jpg7201024adminhttps://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/01/logo-small-saeidkazemi--300x136.pngadmin2022-09-13 16:03:532022-09-25 11:51:47جرئت مهاجرت در 13 سالگی از آسیا تا اروپا
برای شنیدن پادکست قدم شصت و یکم اهمیت پاسخگویی در کسب و کار از طریق لینک ذیل اقدام نمائید
قدم شصت و یکم اهمیت پاسخگویی در کسب و کار
با سلام به همه دوستان عزیز با قدم شصت و یکم اهمیت پاسخگویی در کسب و کار در خدمت شما دوستان عزیز هستم. در قدم قبلی در مورد روابط انسانی خیلی صحبت و تأکید کردم. اگر کسبوکاری فروش نداشته باشد، ورشکسته است، اگر کسبوکاری کیفیت روابط انسانی و برخوردهایش خوب نباشد، صددرصد باز هم به شکست خواهد انجامید و فروش نخواهد داشت یکی از روشهایی که جدیداً در کسبوکارها مخصوصاً در کسبوکارهای دیجیتال موردنیاز شده است و اهمیت پیدا کرده است بحث پاسخگویی است؛
یعنی در کسبوکارهای سنتی و فیزیکی مشتری میآید و آنجا هم اگر هر روز مشتری ببیند فروشگاه درش بسته است، فروشنده حواسش نیست، دائم سرش توی تلفنش است، و توجه بهش نمیکند. آن مشتری احساس بدی دارد؛ ولی خب برای همه ماها هم پیشآمده؛ مثلاً وارد یک فروشگاه شدیم میبینیم فروشنده کل مدتی که ما داریم محصول یا خدمتش را که نیاز هم داریم خرید میکنیم سرش را از توی تلفن درنمیآورد خب خیلی به هرکسی برمیخورد و اصلاً دوست ندارد مجدد آنجا به آن فروشگاه برود و هیچگاه به مشتری موج دوم ختم نخواهد شد؛
پاسخگوئی در کسب و کارهای دیجیتال
ولی در دنیای دیجیتال باز بحث خیلی اهمیتش بیشتر میشود؛ چون شما عملاً مجازی میشوید دیگر واقعی نیستید و در بسیاری از کسبوکارها مخصوصاً وبسایتها شما وقتی پاسخ مشتری را در پنج دقیقه اول مخصوصاً روی اپلیکیشن های پاسخگوئی بر روی وبسایت نمی دهید؛ (چون بر روی بسیاری از نرمافزارهایی مثل رایچت که روی سایتها نصب میشود نوتیفیکشن برای مالک سایت ارسال نمی گردد) شاید مشتری دیگر اصلاً وارد سایت شما نشود؛ و شما عملا آن مشتری را از دست داده اید.
در لحظه پاسخ بدهید
یعنی باید همان لحظه پاسخ بدهید و پاسخگویی خیلی اهمیت دارد که بسیاری از کسبوکارهای بزرگ الان از رباتها استفاده میکنند برای پاسخگویی، ابته برای کسبوکارهای کوچک و متوسط فعلاً شدنی نیست حتماً شما باید اگر خودتان صاحب کسبوکار هستید و کسبوکارتان هستید و نیروی زیادی ندارید خیلی به موضوع پاسخگویی سریع و فوری روی و بسایت به مشتری اهمیت بدهید.
شبکههای اجتماعیتان هم در زمانهای طلایی(گلدن تایم) یا هرچند ساعتی که چکاپ انجام میدهید اگر نوتیفیکیشن در مورد سؤال مشتری آمده بود. حتماً باید بلافاصله جوابش را بدهید؛ چون مشتری میخواهد ببیند اصلاً پشت این پیج یا سایت شخص پاسخگوئی است. درست است مجوزهای قانونی مثل نماد اعتماد دارد و مسائل قانونی را رعایت کرده؛ ولی باز هم میخواهد ببیند که آیا کسی هست که پاسخگوی من باشد، کسی هست که جواب این فروش من را میدهد؛ مثلاً من بخواهم این خرید چندمیلیونی را انجام بدهم یا حالا این فروش حتی دویست، سیصد هزارتومانی را هم بخواهم انجام بدهم آیا جواب میدهد پاسخگو است، توضیح میدهد.
یک داستان واقعی از پاسخگوئی سریع و با دقت
بگذار یک مثال برای شما بزنم. یک روزی شب تعطیلی بود، ساعت یازده و نیم شب بخش پاسخگویی سایت خودمان فعال بود داشتم چک میکردم. سؤالهای مشتریها را داشتم تجزیهوتحلیل میکردم. ببینم چه سؤالهایی زیاد پرسیده میشود، بعد یک مشتری پیام داده بود، یک مدل خاصی از لپتاپ hp میخواست.
خب من شاید یک ساعت و سی و پنج دقیقه از ساعت یک ربع به دوازده شب تا یک و نیم نیمه شب اینها طول کشید ایشان سؤال پرسید. که یک جایی دیگر من از پسرم کمک گرفتم گفتم تو بیا بابا سؤالها را جواب بده. البته مشتری بیش از نیازش داشت لپتاپ میخرید. من اصلاً بهش توصیه کردم تو که میخواهی یک لپتاپ صد میلیونی بخری میتوانی؛ مثلاً با چهل و چند میلیون تومان دو تا لپتاپ بخری و هرکدام هم چهل و پنج، شش میلیون هم خرید بکنی، با همان کیفیت با همان برند hp میخواست آنوقت ساعت یک و نیم شب هشتاد و شش میلیون فروش اتفاق افتاد.
پاسخگوئی و اعتماد سازی در کسب و کار به هم وابسته هستند
خواستم به شما عزیزان تاکید کنم که بدانید پاسخگویی و در نهایت اعتماد چقدر مهم است برای مشتری وقتی میبیند تسلط دارید مسلط هستی به کالا، به خدمت یا محصولی که داری ارائه میدهی و آن شش مرحله فروش که توی درس گام قبلی به شما گفتم را آشنایی و تسلط دارید از شما خرید میکند.
اتفاقاً همین اتفاق توی اینستاگرام افتاد، مشتری آمد دستگاهی خواسته بود من متأسفانه یک دو روزی مریض بودم، اینستاگرام را چک نکرده بودم، بعد از بیماری پاسخش را دادم و مشتری به من پیام داده که متأسفانه چون دیر پاسخ دادید، از جای دیگر تأمینش کردم. خب هر یک دانه مشتری یک دنیا ارزش دارد و مشتری است که کسبوکار ما را رونق میدهد، مشتری است که برای ما پول ایجاد میکند، سود ایجاد میکند و ما میتوانیم خرجهای زندگی و روزمرهمان را برآورده بکنیم.
آیا باید به همه سوالات سریع پاسخ داد
البته بهمرور دست تان میآید بعضی سؤالها، بعضی روشهای سؤالی که مشتریها میپرسند فرمتش کم، کم دستتان میآید که این خریدار نیست؛ یعنی مثلاً ادبیاتش، لحنش، نوع صحبتش، نوع سؤال پرسیدنش حتی پسر من که الان پانزده، شانزده سالش است الان کامل میفهمد مثلاً میگوید. این خریدار است این دارد؛ مثلاً محترمانه میپرسد، خیلی سؤال تخصصی میپرسد، توضیح میخواهد؛
سوالات تکراری را ویدئو درست میکنیم
بعضی سوالات سی تا چهل بار پرسیده می شود، برای آنها ویدئو میگیریم و بعد ویدئو را برای مشتری ارسال میکنیم و به مشتری عکس و فیلم از این محصول میگیریم و ارسال می کنیم. و حتی بعضی از مشتریهایی که دوست ندارند پیامک بزنند؛ ولی وقتی میخواهد چهل میلیون، پنجاه میلیون یک لپتاپ بخرد خب برایش اعتماد سازی اهمیت دارد.
بلافاصله از مشتری خواهش میکنیم که اگر تو ساعت کاری باشد آنلاین به ما وصل بشوند به خصوص تصویری مثلاً از طریق واتساپ وصل بشوند دستگاه را مشاهده بکنند راهنمایی و مشاوره بگیرند. کل فرایند فروش که فیزیکی انجام میشود توی مجازی هم انجامش میدهیم و این پاسخگوئی خیلی به فروش ما کمک کرده و این خیلی احساس خوبی به مشتری میدهد اتمسفر کسبوکار شما را نشانش میدهد.
املاکی هستید، طراح هستید، دیزاینر هستید خب اینها خیلی بهش احساس خوبی میدهد پس دقت بکنید پاسخگویی امروز در کسبوکارها و بهخصوص کسبوکارهای مجازی خیلی اهمیت پیدا کرده است خیلی دقت بکنید که این موضوع را رعایت بکنید. روز خوبی داشته باشید.
امیدوارم قدم شصت و یکم اهمیت پاسخگویی در کسب و کار برای شما عزیزان مفید بوده باشد.
ممنون میشوم که از سایت و کانال یوتیوب saeid kazemi بازدید بفرمایید و این محتواها را به دوستانتان هم معرفی بفرمایید. لطفا کامنت و ارسال بازخورد را فراموش نکنید. شما فارسی زبان عزیز از هر جای دنیا در مورد هر موضوعی از مسائل کسب و کاری و بیزینسی تا زندگی تجربه دارید. یک درخواست لایو برای من ارسال کنید. یا یک ویدئو یا پادکست ۱۵ تا ۴۵ دقیقه ای برای من ارسال کنید. تا بنام خود شما و با امکان معرفی کسب وکار خودتان بر روی سایت سعید کاظمی بارگزاری کنم. برای مطالعه قدم شصت روابط انسانی در کسبوکار اینجا کلیک کنید و برای مطالعه قدم شصت و دوم مذاکره اینجا کلیک کنید. اگر علاقه مند هستید. که درسهای کامل آموزش کسب و کار به زبان ساده و رایگان بهره مند شوید.اینجا کلیک کنید.
https://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/09/پاسخگوئی-در-کسب-و-کار-.jpg7201024adminhttps://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/01/logo-small-saeidkazemi--300x136.pngadmin2022-09-12 19:48:232022-09-15 14:39:10قدم شصت و یکم اهمیت پاسخگویی در کسب و کار
برای شنیدن فایل صوتی قدم شصت روابط انسانی در کسب وکار از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید
قدم شصت روابط انسانی در کسبوکار
سلام به همه دوستان عزیز امروز با قدم شصت روابط انسانی در کسبوکار در خدمت شما هستم. یک نکته بسیار مهم به شما میخواهم بگویم. خیلی وقتها حتماً بارها این موضوع را شنیده یا دیدهاید؛ مثلاً فلان سوپرمارکت انقدر روابطعمومی و برخوردش خوب است من از این محله میروم سه تا محله آنطرفتر و خریدم را از آن سوپرمارکت انجام میدهم؛ سوپرمارکت در همسایگی من هست؛ ولی از آن خرید نمیکنم. و سه محله آنطرف تر می روم. اینها دارند به یک نقطه طلایی تأکید میکنند و آن اهمیت بحث روابط انسانی در کسبوکار است.
بسیاری از کسبوکارها فقط با روابطعمومی و ارتباطات خوب میچرخند؛ یعنی شما حتماً باید روابطعمومی خیلی خوبی داشته باشید و شبکهسازی بکنید. از این ارتباطات خوبی که با بقیه انسانها برقرار می کنید. می توانید فروش مجموعه خودتان را چند برابر کنید.
شنونده خوبی باشید
همانطور که قبلاً هم خیلی تأکید کردم در فروش و مذاکره شما باید بیست درصد گوینده باشید و هشتاد درصد باید شنونده باشید.دقت کنید. خیلی از آدمها در گفتگوها بیشتر از این موضوعی که برای آنها مهم است صحبت میکنند؛ یعنی چه؟ یعنی من امروز آمدم این محصول یا خدمت را بخرم؛ اما در مسیر که می آمدم. یک تصادف کردم و ذهنم درگیر این موضوع است و الان دوست دارم در مورد آن صحبت بکنم. پس شما اجازه بدهید مشتری پنج، شش دقیقه در مورد موضوع مورد علاقه خودش صحبت کند.
البته حواستان باید باشد که از مسیر فروش خارج نشوید؛ یعنی باید تمرکز شما به فروش باشد تا در نهایت بتوانید فروش را قطعی کنید. ولی یک مقداری باید اجازه بدهید مردم احساس کنند که شما شنونده خوبی هستید و دارید حرف دلشان را گوش میکنید وقتی که شما یک کمی صبوری میکنید و حرف دلشان را گوش میکنید خیلی بهتر به شما توجه میکنند و احساس خوبی به دست میآورند.
مردم دوست دارند حس مهم بودن داشته باشند .در اوج کارها حرفهای مشتریان و کارکنان خود را بشنوید. معمولا با شنیدن صحبت های طرف مقابل بدون پرداخت هزینه، طرف مقابل شما ارام خواهد شد . بگذارید مشتریان و کارکنان شما حرف بزنند.
داشتن فضای نشستن و محیط آرام
وقتی یک نفر وارد فضای کسبوکار شما میشود. یک مقداری با آن اتمسفر بیگانه است خوب برای این که آن صمیمیت ایجاد بشود و مشتری احساس نزدیکی با شما و محیط کسب وکار شما بکند. باید یک فضای نشستن داشته باشید. حتماً باید به نشستن دعوتش بکنید. اگر برای شما مسیر است. محلی برای مذاکره و صحبت در فضای کسب و کارتان داشته باشید.اگر فروشگاه دارید و فروشگاه شما خیلی شلوغ است. می توانید مشتری را به یک گوشه خلوتتر دعوت بکنید؛
نام مردم از هر چیزی برای آنها مهمتر است.
شما اگر کسی را میشناسید باید القابش را صدا بزنید اگر کسی را به اسم و فامیل میشناسید و مشتری قدیمیتان بوده حتماً تأکید میکنم اسم آن شخص را باید ببرید. نام انسانها نام اعظم آنها هست؛ یعنی چه؟ یعنی مردم خیلی دوست دارند که اسمشان را بگوییم. جایگاه اجتماعی افراد مثل حاجآقا، آقای دکتر، آقای مهندس را استفاده کنید. مثلاً چقدر افتخار دادید بعد از یک سال به ما مراجعه کردید این روابط کلامی خیلی، خیلی تأثیر دارد.
داستان آقا اسماعیل
مثل همه دوره های آموزشی من یک داستان برای شما تعریف بکنم یکی از اقوام در یک شهر کوچک اجاره روزانه (خانه مسافر) کار میکند؛ ولی یک تکنیک خیلی جالب در فروش دارد. هر مشتری که میآید و خانه اجاره می کند. اسم، فامیل، شغل و شهر آن مشتری را در موبایل خودش ذخیره میکند؛ یعنی مینویسد سعید کاظمی کارمند مدرس کسبوکار شهر بیرجند، خوب من اگر سه ماه تا شش ماه بعد دوباره به این آقا تماس بگیرم. (این تکنیک را عمل میکند)
گوشی را که برمیدارد میگوید بهبه آقای کاظمی مهندس چه خبر، چه خبر از کسبوکار آقا خیلی آن دفعه آمدی ما از آموزشهایت استفاده کردیم چقدر به ما نکات جالبی را گفتی بیرجند چه خبر، اینجا یک احساس نزدیکی ایجاد میکند آن مشتری در آن لحظه نمیداند از چه تکنیکی دارد استفاده میکند برای فروش مجدد، آقا اسماعیل دارد از اطلاعاتی که در گوشی دارد استفاده میکند؛ یعنی از یک سیستمسازی ساده کمک گرفته تا بتواند بهتر خدمتش را بفروشد.
احترام واقعی بگذارید
دقت بکنید توی روابط انسانی به مشتری برای مبلغ فاکتور خرید و قیمت کالایی که خریده احترام نگذاریم واقعاً احترام از ته قلبتان باشد؛ یعنی با تمام وجود به مشتری احترام بگذارید. آقا اسماعیل که یادتان نرفت. وقتی مشتری یک واحد از آقا اسماعیل اجاره کند. من دیدم آنجا هم همین رفتار خوب و صمیمانه را دارد هر ساعت شبانهروز بهش زنگ بزنید پاسخگو است به مشتری فقط یک واحد اجاره نمیدهد همراهی و راهنمایی میکند. در پایان سفر مشتری ندارد بلکه یک دوست جدید برای خودش پیدا کرده.
از اجاره خودرو تا معرفی رستورانها و رفع نیازهای جزئی مشتریان، اینها خیلی تو کلام و زبان بدن که شما با مشتری انجام میدهید تأثیر میگذارد. مشتری چاپلوسی را از احترام تشخیص میدهد یعنی میداند این احترام واقعی و دلی است یا بیشتر هدفش ظاهرسازی است و صداقت و راستی درون آن وجود ندارد. احترام به مشتری یکی از واجبات هر کسبوکاری است که به مشتری موج دوم و مشتری وفادار ختم میشود. هر تکنیک و روشی که میتواند حال آدمها را خوب بکند استفاده بکنید ولی میگویم خواهش میکنم که چاپلوسانه و ریاکارانه نباشد واقعاً دلی باشد.
محصول گران بیش از نیاز مشتری به او نفروشید
اگر یک خدمت یا محصولی که مشتری می خواهد. بیش از نیاز او است و شما سود بیشتری از فروش محصول گرانتر میکنید. تأکید میکنم به مشتری بگویید که این محصول و خدمت بیش از نیاز تو است شاید با یک مبلغ کمتر تو بتوانی محصول مناسبتر با نیاز خودت را بخری.
انسان تنها موجودی هست که قادر به ایجاد ارتباط با صحبت کردن هست. حرف زدن حلال بسیاری از مشکلات است .
شاید بزرگترین تفاوت انسانها و سایر حیوانات بر روی زمین داشتن عقل برای حل مسائل و قدرت مکالمه است. ما انسانها با قدرت مکالمه می توانیم. با همدیگر ارتباط برقرار کنیم. و بدین ترتیب احساسات و نیازهای خودمان را با دیگران به اشتراگ بگذاریم. در انتها می خواهم. یک جمله بسیار جالب به یادگار به شما عزیزان بگویم.
به کندو عسل لگد نزنید اگر بدنبال خوردن عسل هستید.
در انتها پیشنهاد میکنم که هر بیزینس من موفقی باید کتاب آئین زندگی و آیین دوستیابی دیل کارنگی را حتماً سالی یکبار مطالعه کند. درست است که 86 سال پیش چاپ شده. اما هنوز هم جزو پرفروشترین کتابهای دنیا است.
امیدوارم قدم شصت روابط انسانی در کسبوکار برای شما عزیزان مفید بوده باشد.
ممنون میشوم که از سایت و کانال یوتیوب saeid kazemi بازدید بفرمایید و این محتواها را به دوستانتان هم معرفی بفرمایید. لطفا کامنت و ارسال بازخورد را فراموش نکنید. شما فارسی زبان عزیز از هر جای دنیا در مورد هر موضوعی از مسائل کسب و کاری و بیزینسی تا زندگی تجربه دارید. یک درخواست لایو برای من ارسال کنید. یا یک ویدئو یا پادکست ۱۵ تا ۴۵ دقیقه ای برای من ارسال کنید. تا بنام خود شما و با امکان معرفی کسب وکار خودتان بر روی سایت سعید کاظمی بارگزاری کنم.
برای مطالعه قدم پنجاه و نهم تکنیکهای فروش اینجا کلیک کنید و برای مطالعه قدم شصت و یکم پاسخگوئی اینجا کلیک کنید. اگر علاقه مند هستید. که درسهای کامل آموزش کسب و کار به زبان ساده و رایگان بهره مند شوید.اینجا کلیک کنید.
https://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/09/روابط-انسانی-در-بیزینس.jpg7201024adminhttps://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/01/logo-small-saeidkazemi--300x136.pngadmin2022-09-08 09:52:412022-09-12 19:48:52قدم شصت روابط انسانی در کسبوکار
برای شنیدن فایل صوتی قدم پنجاه و نهم تکنیکهای فروش از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید
قدم پنجاه و نهم تکنیکهای فروش
سلام به همه دوستان با قدم پنجاه و نهم تکنیکهای فروش در خدمت شما عزیزان هستم امروز میخواهم چندین تکنیک فروش را با هم دیگر مرور بکنیم. تکنیکهای فروش زیادی در دنیا توسط اساتید بازاریابی و فروش معرفی میشوند. من از بین بیش از 26 روش خیلی معروف، تلاش کردم. مهمترین آنها را که بافرهنگ ما هم همخوانی دارد و برای کسبوکارهای کوچک و متوسط مفید است. برای شما عزیزان ارائه بدهم.
تکنیک فروش توله سگ:
اولین تکنیکی که در خیلی از کسبوکارها استفاده میشود. روش فروش توله سگ است. شما وقتی وارد یک پتشاپ میشوید وقتی که میبینید بین پدر، مادر و فرزند اختلاف هست که کدام سگ، گربه یا پرنده را انتخاب بکنند. ما یک پیشنهاد میدهیم میگوییم که شما میتوانید سه روز مثلاً دو مدل سگ را ببرید استفاده بکنید. هرکدام را که دوست داشتید برگردانید آنیکی که پسند شما شد را نگه دارید. معمولاً خیلی از افراد وقتی حیوانات خانگی را میبرند به آنها وابسته میشوند.
این روش خیلی توی کسبوکارهای مختلفی استفاده میشود. بگذارید یک مثال برای شما بزنم. یکی از سایتهای فروش کفش در آمریکا از این روش استفاده کرد به مشتریها میگفت که شما دو سایز کفش بردارید از هر مدل دو سایز انتخاب بکنید و با کارت اعتباری خودتان پرداخت کنید. آنهایی که نمیخواهید را برگردانید هزینه پست، رفت و برگشتش با ماست و بعد از قطعی شدن خرید شما ما هزینه برگشتیها را به کارت اعتباری شما برگشت میدهیم.
تکنیک کمبود محصول:
روش دیگری که خیلی استفاده میشد روش کمبود محصول است مشتری باید احساس بکند که فرصت کمی دارد. به طور مثال اگر تا فردا تصمیمت را بگیری ما این محصول را با این قیمت میدهیم. اگر تا پایان این کنفرانس یا همایش این پکیج آموزشی را بخرید ما این تخفیف را میدهیم.
اگر محصول خاص میفروشید و احساس میکنید مشتری محصول را پسندیده اما به هر دلیلی فروش را قطعی نمیکند. از این تکنیک استفاده کنید. فوراً بگوئید. اگر این محصول را فروختم. معلوم نیست. دیگر بتوانم آن را تأمین بکنم.
تکنیک ارائه دو محصول:
یکی از روشهای فروش که در درس قبلی هم تأکید نمودم. این است که در مراحل نهائی فروش و پس از اکتشاف ذهن مشتری، ارائه تنها دو محصول بر اساس نیاز مشتری است. خیلی مهم است که شما به مشتری دو گزینه را فقط نشان بدهید. به مشتری بیش از دو گزینه ارائه ندهید مشتری را گیج نکنید. تصمیم نهائی را بگذارید خود مشتری بگیرد. شما تأکید کنید که انتخاب نهائی را بر اساس سلیقه خودتان انتخاب کنید.
تکنیک بن فرانکلین:
یک روش دیگر روش بن فرانکلین است شما یک کاغذ باید بردارید به دو بخش تقسیم بکنید. نقاط قوت و نقاط ضعف که مشتری میگوید را بنویسید و تلاش کنید نقاط ضعف را حل کنید یا پاسخ برای آن پیدا کنید. این روش برای معاملات با زمان طولانی مذاکره مثل معاملات مسکن استفاده میشود.
تکنیک خلاصه برداری:
تکنیک و روش دیگر خلاصه برداری از نیازها و مشخصات مشتری است. شروع بکنید به خلاصه برداری کردن. مثلاً نام، شماره تماس و نیازش را بپرسید. به مشتری بگوئید. من بر اساس نیاز شما در بازار تحقیق میکنم و محصول مناسب شما را پیدا میکنم و به شما اطلاع میدهم.
تکنیک دستگیره درب:
یک روش دیگر که من بسیار خودم از آن استفاده مینمایم روش دستگیره در است وقتی که میبینید مشتری دارد از دست شما فرار میکند یا دنبال بهانه میگردد. مثلاً میگوید که من میخواهم بروم با خانمم مشورت بکنم. بروم یک دوری بزنم در این وقت شما میتوانید در لحظهای که دارد میرود. خیلی شفاف و صریح از مشتری بپرسید که خریدتان را قطعی نکردید. اینها را خودش باید بگوید آیا قیمت شما مناسب نبوده، آیا در ذهنش این است که شما گران دارید میفروشید یا مثلاً جای دیگر مناسبتر دارد. معمولاً به این برمیگردد که به شما اعتماد نکرده.
تکنیک ارجاع:
یکی از روشهای دیگر ارجاع است. یکی از روش روشهای تدریس یعنی یکی از دروس کنفرانسهای و همایشهای زیادی برای ارجاع انجام میشود ما خیلی از خدمات و محصولات را از ارجاع دوستان، فامیل و آشنا میگیریم. یعنی دوستمان بهمان میگوید برویم فلان نمایندگی من خودرو گرفتم. خیلی راضی بودم. فلان پزشک کارش خوب است من از آن راضی بودم. شما هم برو آنجا، ارجاع در کسبوکار خیلی مهم است تو همکارها مثلاً کار را به هم ارجاع بدهید به همکار بهعنوان رقیب نگاه نکنید و برای همکار ارزش قائل بشوید و تلاش کنید شما به همکار کار ارجاع بدهید و تلاش کنید که این اعتماد ایجاد بشود که محصولی که همکارتان ندارد را از طریق شما تأمین بکند و بالعکس، در مجموع وقتی یک فروش را قطعی کردید از مشتری بخواهید شما را به دوستان و فامیل معرفی کند. یا برای توسعه کسبوکارتان از هر مشتری فهرستی از دوستان و فامیل را که احتمالاً به خدمات شما نیاز دارند. را تهیه کنید.
تکنیک جزئی:
یک روش دیگر این است که پرسشهای جزئی بپرسیم. یعنی در مسیر معامله یک مقدار ذهن مشتری را از روی آن محصول بیاوریم بیرون، مثلاً ما خودرو میفروشیم. بهجای تأکید بر مشخصات و امکانات مختلف خودرو، فقط در مورد رنگ زیبا خودرو صحبت بکنید.
تکنیک رگ خواب:
مهمترین چیزی که برای آن مشتری مهم هست. را باید پیدا کنید. این کار با سؤالات مهم و پیداکردن. آن نقطه درد به نتیجه میرسد. اگر مشتری دایم در مورد یک موضوع خاص مربوط به محصول صحبت می کنه. شما باید در مورد همان موضوع صحبت کنید. کلمات کلیدی و طلایی که از دهان مشتری درمیآید را شناسائی کنید. مثلاً مشتری آمده ملک بخرد. خانمش تأکید میکند که چه اتاقخوابهای بزرگی دارد. چه نور خوبی دارد. حالا شما متوجه شدهاید. بهجای صحبت در مورد کلیات ملک، همین موضوع جزئی را بولد بکنید.
تکنیک نهائی کردن فروش:
یک چیزی که توی درس قبلی هم تأکید نمودم. نهایی کردن فروش است. دعوتش بکنید بگویید فاکتور را میخواهم ببندم. از این هم ده تا بگذارم روی فاکتور نهایی از آن محصول هم بیست تا برای شما بگذارم. الان مثلاً بحث فروش عمده باشد.
تکنیک قدرت پیشنهاد:
با واژهها احساسات مشتری را تحریک کنید. رانندگی با این ماشین در تابستان لذتبخش هست. کیفیت نمایش این لپتاپ بینهایت عالی هست. احساس بعد از خرید را به مشتری منتقل کنید. لحن بیان بهشدت بر روی تصمیم مشتری تأثیر میگذارد.
این روشهای فروش است که توی دنیا خیلی استفاده میشود. من خودم از بعضی از این روشها خیلی استفاده کردم. خیلی برای من مفید بوده است و این سه درس مربوط به فروش را که خدمت شما عزیزان گفتم. مورد توجه شما قرار گرفته باشد. اما دقت کنید. فروش را با انجامدادن و تمرینهای زیاد و در کنار یک فروشنده حرفهای یاد میگیرید. بهقولمعروف انجام بدهید. تا حرفهای شوید.
امیدوارم قدم پنجاه و نهم تکنیکهای فروش برای شما عزیزان مفید بوده باشد.
ممنون میشوم که از سایت و کانال یوتیوب saeid kazemi بازدید بفرمایید و این محتواها را به دوستانتان هم معرفی بفرمایید. لطفا کامنت و ارسال بازخورد را فراموش نکنید. شما فارسی زبان عزیز از هر جای دنیا در مورد هر موضوعی از مسائل کسب و کاری و بیزینسی تا زندگی تجربه دارید. یک درخواست لایو برای من ارسال کنید. یا یک ویدئو یا پادکست ۱۵ تا ۴۵ دقیقه ای برای من ارسال کنید. تا بنام خود شما و با امکان معرفی کسب وکار خودتان بر روی سایت سعید کاظمی بارگزاری کنم.
برای مطالعه قدم پنجاه و هشتم خصلتهای یک فروشنده خوب اینجا کلیک کنید و برای مطالعه قدم شصتم روابط انسانی اینجا کلیک کنید. اگر علاقه مند هستید. که درسهای کامل آموزش کسب و کار به زبان ساده و رایگان بهره مند شوید.اینجا کلیک کنید.
https://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/09/تکنیک-های-فروش.jpg7201024adminhttps://saeidkazemi.ir/wp-content/uploads/2022/01/logo-small-saeidkazemi--300x136.pngadmin2022-09-02 14:01:042022-09-08 09:54:29قدم پنجاه و نهم تکنیکهای فروش