تغییر ذهنیت

قدم دوم تغییر ذهنیت بخش اول

برای شنیدن فایل صوتی قدم دوم تغییر ذهنیت از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سلام به همه دوستان جان در هر جای دنیا که هستید همه فارسی زبانان عزیز با قدم دوم در خدمتتان هستم. امروز با قدم دوم تغییر ذهنیت می خواهم با شما صحبت کنم. من به این مفهوم باور دارم که تغییر ذهنیت و تفکرات و تصمیم های ما در سال‌های گذشته جایگاه امروز ما را مشخص می‌کند. در هر جایگاهی که امروز هستیم، نتیجه انتخاب های است که در گذشته گرفته ایم. این انتخابات تاثیرش همه براساس تصمیماتی بوده است که ما با ذهنمان گرفتیم.

به هر جایگاهی مالی یا کاری هر شخصی می خواهید برسید باید مثل او فکر و عمل کنید؟

هر چیزی که یاد گرفتیم. تحت تاثیر 4 عاملی بود که در قدم یک خدمتتان گفتم(خانواده، جامعه، مدرسه و دانشگاه) . اگر ما می‌خواهیم مثل یک ورزشکار حرفه‌ای باشیم حتما باید مثل آن ورزشکار تمرین کنیم، باید مثل آن تفکر کنیم. باید مثل یک ورزشکار فکر کنیم و ببینیم چه کارها و چه اقداماتی را انجام داده و انجام می‌دهد که به موفقیت رسیده است. اگر ما می‌خواهیم ثروتمند شویم، اگر می خواهیم درآمد خوبی کسب کنیم و مستقل باشیم حتماً باید ذهنمان را مثل یک ثروتمند پرورش دهیم. باید با یک آدم موفق یا ثروتمند خودساخته صحبت کنید. نکته مهم به شما عزیزان بگویم. ثروتمند با پولدار فرق می کند. ما ادمهای فقیر زیادی داریم. که پول زیادی دارند. منظور مناین افراد نیست. چون ثروتمند پول خودش را با تلاش ، تولید و دانش بدست آورده. شاید یک ثروتمند پول زیادی نداشته باشد. اما تفکر و ذهنیت ثروتمند شدن دارد.

ما نباید برای کسب ثروت و توسعه کسب و کار به سمت افرادی که از کسب و کار و دانش کسب و کار چیزی نمی دانند. برویم. شما برای خرید ملک نباید از سوپرمارکتی محلتان مشاوره بگیرید. حتماً باید دایره دوستان و اطرافیانتان را با افراد موفق و افراد ثروتمند جایگزین کنید تا ذهنتان به سمت آن افراد برود. اگر شما می‌خواهید املاکی خوبی باشید، فروشنده خشکبار باشید یا یک دفتر بیمه خوب داشته باشید حتماً باید تحقیق کنید و بررسی کنید و ذهنتان را شبیه افرادی که در آن صنف موفق بودند. ببرید و با آنها مشورت کنید.

ببینید چه اقداماتی را انجام دادند. آدم‌های موفق در شاخه کاری شما چه کارهایی را به صورت روزانه، هفتگی و سالیانه انجام دادند. پس جایگاهی که ما امروز در آن قرار داریم همش تحت تأثیر تصمیمات ذهنی ما در سال‌های گذشته و حتی روز قبل بوده است. هر چه شما نگاهتان را نسبت به جامعه بزرگتر بگیرید و در صحبت ها و تفکراتتان موضوعات کوچک را مدنظر قرار ندهید. مطمئناً به همان نسبت دیدتان به جامعه وسیع تر میشود.

تغییر نگاه

یک داستان : ابعاد مالی و فیزیکی شما تا مرزهای افکارتان رشد می کند.

یک جمله از دکتر شریعتی در ذهنم آمد که میگفت کدخدای ده ما فقط تا دیوارهای اطراف روستا ذهنش بزرگ شده بود یعنی فقط تا حاشیه دیوارهای روستا است. که می تواند فکر کند. پدربزرگم خدا رحمتش کند خاطره ای از سالهای خیلی دور تعریف می‌کرد که یک نفر از روستای ما برای کارهای اداری مجبور شده بود به یکی از روستاهای مرکز بخش برود و آنجا حدود ۴۰ کیلومتر رفت و برگشتش طول کشیده بود. بعد از اتمام کارش میگفت دنیا چقدر بزرگ است یعنی ۴۰ کیلومتر رفت و برگشت برایش خیلی زیاد بود. اما ما امروزه میدانیم چون دانشمان افزایش پیدا کرده، ذهنمان پرورش پیدا کرده و نگاهمان به دنیا عوض شده است میدانیم کره زمین در کل سیارات یک عدس کوچک در یک انبار عدس حساب می شود.

دنیا از کدام سمت قیف نگاه می کنید؟

خیلی وقتها آدمهایی که سطح فکر و ذهنشان ضعیف است در مورد موضوع های بی ارزش صحبت می کنند. کارمندان در مورد ساعت اضافه کاری ساعت های طولانی با هم بحث می کنند. بیاید یک قیف دست خودتون بگیرید. آیا شما دنیا را از کدام سر قیف نگاه می کنید. تلاش کنید دنیا را از سر قیف بزرگش  ببینید سر کوچک قیف را روی چشمتان بگذارید و سر بزرگ قیف به سمت دنیا باشد اما خیلی از آدما قیف را از سر بزرگش رو صورتشان میگذارند و دنیا را از آن سوراخ و روزنه کوچیک نگاه می کنند.

اگر فراونی و ثروت را ببنید همه انها به سمت شما می آیند.

خیلی درگیر مسائل قومی، مذهبی، نژادی، فرهنگی نباشید دنبال تعصبات نباشید. تعصب دقیقا نقطه مقابل تعقل است. من یادم می اید یک زمانی میخواستم یک ماشین هیوندا النترا بخرم با خودم گفتم برم داخل شهر یک النترا پیدا کنم و ببینم ظاهرش و داخلش چه شکلی است. باورتان نمی شود همینطور که تمرکز و ذهنیت من به سمت این موضوع رفت و وارد شهر شدم کلی ماشین النترا دیدم و رفتم داخل و بیرون یکیشان را دیدم و با صاحبش مشورت کردم. اینا همش نتیجه تغییر ذهنیت و تغییر نگاه من بود.

موفقیت با تغییر ذهنیت

برای مسائل کوچک، اخبار و سریال های بی ارزش تلویزیون وقت نگذارید.

اگر میخواهید آدم های موفقی باشید اول باید ذهنتان را از مسائل کوچک و مسائل بی ارزش در مورد قضاوت کردن دیگران این آقا چاقه این لاغره این یک نقص در وجودش داره همه اینا رو از ذهنتان بیرون بریزید. چون آدمهای بزرگ فرصت این را ندارند که بخواهند وقتشان را صرف این بکنند که در مورد ظاهر دیگران در مورد مسائل خیلی بی ارزش فکر بکنند. وقت ندارند بنشینند صدها قسمت سریال بی ارزش ترکی را تماشا کنند. یا حرفهای بی ارزش در مورد دیگران بزنند.

آدمهایی که دنبال فراوانی هستند دنبال ثروت هستند ذهنشان هم فراوانی را می پذیرد. بزرگ فکر می‌کنند و نگاهشون به جامعه مثبت است. امیدوارم بحثی که امروز با همدیگر شروع کردیم به عنوان قدم دوم برایتان مفید بوده باشد و با من همراه باشید که قدمهای بعدی هم بتوانیم با همدیگر ادامه بدهیم روز خوبی داشته باشید. برای مطالعه قدم اول و سوم در سایت سعید کاظمی اینجا کلیک کنید.

امیدوارم قدم دوم تغییر ذهنیت برای شما مفید بوده باشد. و ادامه قدمها را هم همراه من باشید. خیلی درسها ساده، کوتاه و به زبان ساده می گویم. تا برای شما مفید باشد و در یک زمان کوتاه بتوانید انها را یاد بگیرید. اول مثبت اندیش باشید. تا بتوانید قدم در راه بهبود زندگی خود بگذارید. اگر حوصله مطالعه ندارید. و دوست دارید آموزش مستمر را در زمانهایی که کار خاصی ندارید. مثلا در مترو یا ترافیک هستید. فایل صوتی قدم دوم تغییر ذهنیت متن بالا را از طریق لینک ابتدا متن گوش کنید.

اهمیت اموزش

قدم اول اهمیت اموزش در کسب و کار

برای شنیدن فایل صوتی قدم اول اهمیت آموزش در کسب و کار می توانید. از طریق لینک ذیل اقدام کنید.

سلام و درود به همه فارسی زبانان عزیز در هر جای این کره خاکی که زندگی میکنید. سعید کاظمی هستم قرار است. در یک دوره ۹۰ قدمی حاصل تجربیات ۲۲ ساله خودم را که حاصل ۵ سال مطالعات فشرده و گذراندن انواع دوره‌ است را خدمت شما عزیزان به اشتراک بگذارم. مثل تمام مواردی که داخل سایت من رایگان است. تو این موضوع آموزشی هم ابتدا خودم پیشقدم شدم و کل تجربیاتم هر چیزی که احساس کردم مفید باشه برای شما عزیزان به اشتراک بزارم. با من همراه باشید تا در مورد اهمیت آموزش در کسب و کار با برای شما عزیزان صحبت کنم .

طول هر قدم تنها 5 تا 10 دقیقه می باشد.

این دوره‌های من کلا بین ۵ تا ۱۰ دقیقه است یعنی هر قدم و هر درس خیلی کوتاه است و اگر می‌خواهید دوره را یاد بگیرید یک زمانی برای خودتان بذارید. توصیه می کنم روزی یک دوره را بیشتر گوش نکنید و دوره ها طوری طراحی شدند که شش روز دوره را آموزش میدهم و روز جمعه شما باید مرور و خلاصه‌نویسی بکنید. خیلی مهم است که خودکار و یک دفتر کنارتان باشد و در سکوت و آرامش شروع کنید و یک چکیده و خلاصه و نکات مهمی که برایتان جالب است را بنویسید و اگر علاقمند بودید داخل سایت ایمیل بزنید.  ایمیل های شما را هر هفته بررسی و کنترل می کنیم و اگر نیاز به راهنمایی  و یا سوالی داشتید در خدمتتان هستم.

اهمیت اشتیاق و صبر در کسب و کار

اگر قصد دارید موفق شوید، کسب و کار جدید راه بی اندازید، کسب و کار موجودتان را توسعه بدهید و به درآمد بیشتری برسید حتماً باید این شوق و اشتیاق در وجودتان باشد، خسته نشوید، آرامش داشته باشید، جزو آن ۱۰ درصد آدم هایی باشید که وقتی یک کاری را یا هدفی را انتخاب می‌کنند واقعاً برای آن وقت می گذارند و تا انتها میروند و آنقدر تلاش می‌کنند تا به موفقیت برسند. برای رسیدن به موفقیت و قرار گرفتن داخل آن ۱۰ درصد از افراد موفق حتماً باید اشتیاق و باور قلبی داشته باشید.

همانطور که تاکید کردم این دوره ها بسیار کوتاه مدت است و خیلی خلاصه به زبان ساده هستند و من اسمش رو قدم گذاشتم چون می دانید من عاشق کوهنوردی هستم و همیشه توی کوه که می روید. شما هر قدمی که برای رسیدن به قله برمی‌دارید نگاه و زاویه دیدتان عوض می شود و بهتر می توانید دنیا را از بالا بهتر مشاهده کنید. ما در قدم های مختلف 9 قله تعریف کردیم ایشالله برایتان مفید باشد.

اهمیت آموزش در کسب و کار؟

اولین قدمی که می خوام و خودم بهش خیلی باور دارم بحث آموزش و آموزش دیدن است. بگذارید داستانی تعریف کنم من یک سال در کشور ترکیه زندگی می‌کردم فرزندان من مدرسه میرفتند. دو درس در ترکیه بود که خیلی جالب بود برای من که آموزش می‌دادند بحث ترافیک و حقوق بشر بود. من داخل شرکتی که کار میکردم از مدیرم پرسیدم چرا این دوتا درس داخل مدارس به بچه ها آموزش میدند. مثال خیلی جالب زد تا ۱۰ سال قبل فرهنگ ترافیکی ما خیلی دچار مشکلات عدیده بود خوب این موضوع را ما داخل فرهنگ ایرانم درک می کنیم و میدانیم که ما از نظر ترافیکی مشکلات فرهنگی زیادی داریم.

گفتم چرا حقوق بشر درس می دهید گفت نه اینکه ما حقوق بشر را به مفهومی که کشورهای غربی می گویند میخواهیم به بچه‌ها آموزش بدهیم و بیشتر هدف من این است که در جامعه مردسالار ترکیه بتوانیم مقداری از آسیب های اجتماعی زیادی که زنها از این جامعه مردسالار آسیب میبینند را داخل مدارس به بچه ها آموزش دهیم هم زنها و هم دختران با حق و حقوق خودشان آشنا شوند و هم مردها بدانند که زنها بخشی از جامعه هستند و نباید بهشان آسیب بزنید. یک برنامه ده ساله بود و واقعاً مدیر من همیشه تأکید می‌کرد و می گفت در این ده سال ما تاثیر فراوانی به خصوص در  ترافیک و آرام آرام داریم در بحث حقوق انسان‌ها بهبود پیدا می‌کنیم.

کسب و کار را در خانواده،مدرسه،خیابان و دانشگاه یاد میگریم؟

در موضوع کسب و کار بسیاری از افراد به خصوص آنهایی که خانواده هایشان پدر و مادرها کارمند بودند، معلم بودند، شغل های دولتی داشتند خیلی از مسائل و مفاهیم کسب و کار را در مدرسه اصلاً یاد نگرفتند. در خانواده متاسفانه چیز زیادی خانواده برای ارائه به انها نداشته و جامعه و خیابان چون خانواده کارمندی بوده است و خیلی تاکید بر آن داشته که بروند درس دانشگاهی بخوانند داخل جامعه و خیابانی هم این چیزها رو یاد نگرفتند یعنی عملی نرفتند تخصص و مهارت یاد بگیرند در دانشگاه هم که انصافاً چیزی یاد نمیدهند یه سری کتاب است که باید درس بخوانند و حفظ بکنند و امتحان بدهند اگر حافظه خوب داشته باشند نمرات خوبیم خواهند گرفت و از دانشگاه فارغ‌التحصیل خواهند شد.

اهمیت هوش مالی و هوش هیجانی در کسب و کار؟

اما روی بقیه هوش‌ها روی EQ ای کیو شما، هوش هیجانی، هوش مالی، هوش موسیقیایی و بسیار هوش های تخصصی که خیلی زیاد هستند کار نخواهد شد استعدادهایشان شناسایی نمیشود و جامعه تک بعدی از دانشگاه بیرون می آید. حتما باید روی آموزش تاکید کنم حتماً باید آموزش رو دقت کنید اگر هر سنی هستید خوب تصمیم بگیرید چه کسب و کاری می‌خواهید انجام دهید و دقت کنید کسب و کار مثل یه هواپیما می ماند وقتی از زمین می خواهد بلند شود دوتا بال دارد یک بال میشود تخصص و مهارتی که شما در آن کسب و کار یاد می گیرید.

حالا هر رشته ای باشد مثلا مهندس عمران یا پزشک باشید. یا سوپرمارکت معمولی داشته باشید اون تخصص و مهارتی که در بال سمت راست و بالا اصلی یاد می‌گیرید. اون بالی است که در رشته کاری خودتان یاد می‌گیرید. اما برای موفق شدن در کسب و کار برای تمام رشته ها به یک بال دیگر هم نیاز دارید و آن یادگیری بحث‌های تخصصی کسب و کار، فروش، مذاکره، فن بیان، روابط عمومی، ارتباط با انسانها، آشنایی با مسائل حقوقی و قانونی کسب و کار می باشد.

هرم اموزش

اهمیت انجام کار عملی برای یادگیری؟

ما در آموزشی مفهومی داریم بنام هرم آموزش که جدیدا در درس های دبیرستان ایران هم تدریس میشود. نکته مهمی که هرم آموزش دارد. نوک هرم با خواندن شروع میشود. شما اگه یک موضوع یا مفهومی را مطالعه بفرمایید. 10 تا 15درصد اون مفهوم را یاد میگیرید. اگر همان موضوع یا مفهوم را بشنوید ۲۰ تا ۲۵ درصد یاد میگیرید. اگر فیلم این موضوع تماشا بکنید 30تا ۳۵ درصد تا ۴۰ درصد اون موضوع را یاد می‌گیرید. یا در موضوعی مشارکت بکنید. روی آن موضوع تحقیقات انجام بدهید مطالعه بکنید کامل بررسی بکنید. که برای دیگران می خواهید ارائه بدهید ۶۰ تا ۶۵ درصد اون موضوع را یاد می گیرید یا برای خودتان شبیه سازی کنید.

اما وقتی شما یک موضوع آموزشی را تدریس می کنید بعضی از اساتید میگن تا 90 درصدیاد میگیرید ولی من به شخصه قبول ندارم شما وقتی چیزی تدریس میکنید ۷۰ تا ۸۰ درصد مفاهیم را یاد می گیرید. اما پایه و اساس آموزش دیدن وقتی انجام میشود.

اهمیت یادگیری مهارت در کنار تخصص ؟

وقتی اتفاق نهایی می افتد. که شما این کار را عملی انجام بدهید. اگر توجه کرده باشید رشته های پزشکی از رشته های مهندسی تو کشور ما خیلی موفقتر هستند. چرا؟ درسته که خیلی زحمت میکشند سال های طولانی، ساعت های زیادی کار می‌کنند اما همه چیز را عملی یاد می‌گیرند. برای همین موضوع است. که خیلی از شاخه های پزشکی در ایران وقتی از دانشگاه بیرون می آیند. به راحتی جذب بازار کار می‌شوند و برایشان کار زیادی در جامعه موجود است. اما رشته های مهندسی مجدد باید آموزش ببینند، و کار عملی انجام دهند تا مهارت یاد بگیرند و آرام آرام وارد بازار کار شوند.

این قدم ها خیلی ساده است. و خیلی کوتاه و به زبان ساده طراحی شده . خوشحال می شوم سوالی داشتید از طریق راههای ارتباطی در وبسایت سعید کاظمی همراه من باشید. این مطالب را برای دوستانتان ارسال کنید. این مطالب در کانال یوتیوب و پیج اینستاگرام قرار نخواهد گرفت و فقط داخل وب سایت من قرار میگیرد. هرجا میخواهید ارائه دهید و برای دوستانتان ارسال کنید. خیلی خوشحال میشم با ذکر منبع باشد و امیدوارم برایتان مفید فایده قرار بگیرد و استفاده بکنید. اگر یک مقاله عالی به زبان انگلیسی هم می خواهید مطالعه کنید. اینجا کلیک کنید. ادامه درس دوم اینجا را کلیک کنید.

روزگار خوبی داشته باشید و با من همراه باشید .لطفا هر فارسی زبان عزیز در هر نقطه دنیا توانمندی در خصوص اشتراک گذاری هر نوع آموزش کسب و کار دارد. هر تعداد ویدئو که امکان دارد. برای من تهیه و ارسال کند و با افتخار بنام خود ایشان بر روی سایت خودم بارگذاری می کنم. امیدوارم بتوانم یک کمک هر چند کوچک به هر فارسی زبان در هر نقطه دنیا انجام بدهم.

تکنیک های فروش

تفاوت بازاریابی ویزیتوری فروشندگی

برای تماشای کامل این مصاحبه از طریق فایل زیر اقدام بفرمائید.

برای شنیدن فایل صوتی این مصاحبه لطفا از طریق لینک ذیل اقدام نمائید.

سعید کاظمی: خودتون رو کامل معرفی کنید. در خدمتتون هستم.  داستانِ زندگیتون رو اول برای ما بگویید. البته من و آقایِ محمدی بزرگ شده‌یِ یک منطقه هستیم و برای من افتخاری بود آشنایی با ایشان.

استاد محمدی: سلامت باشید. من غلام‌علیِ محمدی، 25 سالمه ، متولدِ 24/4/1357.

 سعید کاظمی: اول سه ‌تا مفهومِ بازاریابی، فروش و ویزیتوری راتعریف کنید؟

شاید افرادی  سال‌ها دارند کار می‌کنند ولی هنوز تفاوتِ بازاریابی رو از ویزیتوری تشخیص نم یدهند یا مثلاً نمی‌دانند  فروش خودِش یک هنره. و یک تخصصِ و اصلاً کسب و کاری که فروش نداره به معنایِ واقعی اون دیگه کسب و کار حساب نمی‌شه.

استاد محمدی: بله

 سعید کاظمی: فروش اولین عاملِ موفقیت کسب و کار هستِش؟

کسب و کار اگه به سود نرسد و به فروش ختم نشود عملاً شکست می‌خوره. بذارید من اول داستانِ شما رو بشنوم چون من داستانِ هر آدم خیلی جذابه. هر انسان یک تجربه‌یِ شخصی داره و داستانِ خیلی از آدم‌ها می‌تونه مفید باشه. برایِ آدم‌هایی که الان شاید تویِ شهرستانِ ناامیدِ و میگه من نمی‌تونم، شهر کوچیکه، کسب وکار نمیشه. تازه زمانی که من و شما شروع کردیم اصلاً دنیایِ دیجیتال نبود. هفت هشت‌سالِ پیش. 

استاد محمدی: دقیقاً. من خوب  از بچگی کسب وکار رو زیاد دوست داشتیم. می‌رفتیم کار می‌کردیم. چرا؟ چون من پدرم وقتی بازنشست شد رفت یک مغازه گرفت و چندتا کار انجام داد. یکی از این کارهایی که انجام داد رفت مغازه‌یِ میوه‌فروشی گرفت. چند وقتی میوه‌فروش بود. بعد خوب  من رفتم کنار دستیش شروع کردم به کار کردن و از همون‌جا کم کم با مفاهیمِ کسب و کار آشنا شدیم و هم‌زمان برادرام برایِ خودشون مغازه داشتن و خرید و فروشِ لوازمِ آرایشی و بهداشتی و اینا که برمی‌گرده به دهه‌یِ 60. که تازه زمانِ اوایلِ انقلاب و اوایلِ جنگ بود. خوب  خیلی کمبودها زیاد بود و مردم در مضیقه بودن.

به هر صورت ما از اون موقع شروع کردیم به کسب و کار و با مفاهیمِ کسب و کار آشنا شدیم. بالاخره کنار دستِ عزیزانمون که بودیم اینها رو یاد گرفتیم. و از اون موقع به بعد هم تابستونا من همیشه می‌رفتم کار می‌کردم برایِ خودم. یعنی از همون بچگی تابستونا برایِ خودم کار می‌کردم و درآمدزایی داشتم برایِ خودم و خوب  این حسِ خیلی خوبی می‌داد. و از همون موقع به من این الهام شد که من یک فروشنده باشم و از این طریق زندگیم رو بچرخونم. و تا این‌که رسید به بعد از تحصیلات که سالِ 72 بود که ما واردِ بازارِ کار شدیم و به شکلِ رسمی و در واقع از یک جایی شروع کردیم و کنارِ برادرهام شروع کردم و کسب و کار رو یاد گرفتیم.

کم‌کم واردِ بازارِ کار شدیم و خودمون واردکننده بودیم، وارد کننده‌هایِ موادِ غذایی بودیم و بعد از چند سال هم  رفتیم صنفمون عوض شد رفتیم سراغ کار ادکلن، لوازم آرایشی و از این جور کارها. یعنی دقیقاً از سالِ80 به بعد دیگه تویِ این صنف دارم کار می‌کنم و سرگذشتِ ما اینه. به قولِ شما اون موقع نه تلگرام بود، نه اینستاگرام بود. و همه‌ش کارِ یدی بود به قولِ گفتنی. ولی خوب  کارِ کسب و کار رو شروع کردیم و از همون شهرستان هم شروع کردیم. خوب  کم‌کم پله‌ها رو طی کردیم اومدیم بالاتر و دیدیم حالا اون شهرستان کسب و کارِ من نمی‌شه و یا خیلی من دوست ندارم و خودم رو رسوندم به سمتِ تهران.

ولی خوب  برادرایِ من هستن هنوز شهرستان کار می‌کنن و خوب هم هست و هیچ مسئله‌یِ خاصی هم نیست. و این یک باورِ ذهنیِ که من حتماً باید تویِ یک شهرِ بزرگ باشم که بتونم کسب و کار انجام بدم. ما تویِ دوره‌یِ یکی از دوستانمون بود که ایشان بچه‌یِ یکی از محلاتِ شیراز بود؛ حالا نمی‌دونم کدوم یک از روستاها و یا شهرهاش، بعد یه روز اومد به من گفتِش که علی آقا من شهرستانیم و اونجا مثلاً کسب و کارِمون خوب نیست و اینا. گفتم اتفاقاً داری اشتباه می‌کنی. چون شهری که شما هستید فقط تو هستی. رقیبی نداری. کسی دیگه نیست. و به راحتی می‌تونی اونجا کار انجام بدی و خدمت کنی به مشتریات. گفت آره راست گفتی.

بعد از چندسال من بازم این دوستم رو دیدم. گفت همون حرفِ تو رو من گوش کردم و شروع کردم به کسب و کارم و الان تویِ شهرِ خودم که هستم موفق هستم و خودمم و کسی دیگه نیست و همین که خودم هستم خوب  به اصطلاح کاری که می‌خواد انجام بده برایِ مشتریاش و اونایی که هستن انجام میده و خیلی هم خوب و راضی هستِش. حالا این به صورتِ خیلی خلاصه. و کسب و کارهایِ زیادی ما انجام دادیم. تهران هم که اومدم تویِ شرکتِ یونیور بودیم. اولین فروشنده‌یِ شرکتِ یونیور بودیم و کسب و کار از اونجا شروع کردیم با شامپوهایِ گلکَید، خمیردندون‌هایِ کول گیت و از این جور چیزا بود.

یک مدتی هم تویِ شرکتِ آدیداس بودم یکی دوسال. همه‌کاره‌یِ آدیداس بودیم و بعد کشیده شدیم به سمتِ شرکتی که الان جزءِ سه تا شرکتِ برترِ ایران تویِ زمینه‌یِ لوازم آرایشی و ادکلن و اینا هست که مشغول به کاریم و داریم کار انجام می‌دهیم.   

 سعید کاظمی: بیاین با مفاهیم شروع کنیم. الان شما بخواید به زبانِ ساده نه خیلی علمی و کتابی بازاریابی رو تعریف کنید؟ مثلاً فرض کنید من یک جوانی هستم که هیچ اطلاعاتی ندارم و می‌خوام شروع کنم و یک کسب و کار رو راه بندازم. اصلا مفهومِ بازاریابی چیه به نظرِ شما؟

استاد محمدی: بازاریابی یعنی این‌که ما ببینیم مشتری چی می‌خواد. بریم دنبالِ خواسته‌هایِ مشتری. یک تحقیق و یک تفحصی بکنیم ببینیم مشتری چی می‌خواد این می‌شه بازاریابی. بازاریابی یعنی مدیریتِ روابط. یعنی رابطه‌ای که من با مشتری ایجاد می‌کنم یک جور بازاریابی هستِش. و در کنارِ این روابطِ که ایجاد می‌شود بعد اون مشتری از من خرید می‌کنه. اگر رابطه‌یِ من با مشتری خوب باشه خوب  اون جنس‌هایی که دارم میارم از من خوب خرید می‌کنه. این مدیریتِ روابط میشه بازاریابی. یه جورایی مشتری رو با خودم درگیر کردن. با  فعالیتِ خودم درگیر کردن. با جنسِ خودم درگیر کردن. حالا جنس می‌خواد باشه یا خدمت می‌خواد باشه. فرقی نمی‌کنه. وقتی من مشتری رو با این حال درگیر بکنم در واقع دارم بازاریابی می‌کنم. مشتری سمتِ خودِ من میاد و جایِ دیگه‌ای نمیره. بازاریاب میره می‌گرده می‌بینه واقعاً مشتری چی نیاز داره؟

و بعد همون رو یا خودِش تولید می‌کنه یا در جایِ دیگه که تولید شده تهیه می‌کنه و یا میره اون جنس رو چی؟ وارد می‌کنه. این می‌شه در واقع کارِ خیلی ساده کارِ یک بازاریاب. و در واقع مفهومِش میشه جذبِ مشتری. خیلی خیلی ساده بخوایم حساب بکنیم میشه جذبِ مشتری به سمتِ خودم و محصول و خدماتی که دارم ارائه  میدم. این میشه بازاریابی. حالا بازاریابی کردیم، جنس تهیه کردیم، حالا اون خدماتی که داریم خوب . حالا چه‌جوری باید بفروشیم. این تهیه شد حالا می‌رسه به قسمتِ بعدِش که قسمتِ فروشِش. قسمتِ فروش می‌رسه به کارِ ویزیتور. ویزیتور کارِ خیلی مهمی داره انجام میده اما متاسفانه من فکر می‌کنم شاید یه مقدار اِسمِش بد در رفته تویِ جامعه. طرف می‌گه مثلاً چیکار می‌کنه ویزیتور و فکر می‌کنه شغلِ خیلی سطحِ پایینی هستِش. در واقع اگر ویزیتور نباشه کی می‌خواد محصولِ من رو به مشتری معرفی کنه؟

کی می‌خواد محصول یا خدماتِ شما رو به مشتری معرفی کنه؟ نمی‌تونید که درِ یکی یکی مغازه‌ها یا شرکت‌ها یا هرجایِ دیگه می‌خواین بریم، شهرستان می‌خوایم بریم. این کار کارِ ویزیتور هستِشو زیر مجموعه حالا یک مدیریتِ فروشی هست یا هر چیزی هست اون ویزیتور میاد اینجاش رو به فروشگاه‌ها، به شرکت‌ها و به همه‌یِ کسایی که ممکنِ اون جنس یا محصولِ من رو نیاز داشته باشند معرفی می‌کنه و وقتی معرفی کرد می‌گه آقا این جنس شرایطِشِ و این چیزیه که جامعه الان بهش نیاز داره و خدماتِ ما اینه ، شرایطِ ما اینه، پشتیبانی مون اینه، برات توضیح میده. کار کارِ کیه؟ این کار کارِ ویزیتور هستِش. و اگه ویزیتور نباشه در واقع فروشی صورت نمی‌گیره.

 سعید کاظمی: من یک تعریفی تویِ ذهنِ خودم از بازاریابی دارم. من بازاریابی رو این‌جوری تعریف می‌کنم شما ایراداتِش رو بگویید؟

بازاریابی شناساییِ مشتریانی هستِش که به خدمتِ یا محصولِ ما نیاز دارند یا خودِشون حتی نمی‌دانند  که به این خدمت یا محصول نیازدارند و ما باید صدامون رو به‌وسیله‌یِ هر ابزاری مثلاً ابزارهایِ دیجیتال که نوین هستِش و روش‌هایِ سنتی حالا هر روشی حتی اگه تبلیغاتِ بنری هستِش، تبلیغاتِ بیلبردی هستِش یا تلویزیونی به هر طریقی بتونیم صدامون رو به گوشِ مشتری برسونیم؟ و کلاً با بحثِ فروش؛ و فکر کنم فروش خودش یکی از زیرمجموعه‌هایِ بازاریابی هستِش درسته؟

استاد محمدی: تعریفِتون درسته بله. وقتی من بتوانم خودم رو به مشتری بشناسونم اول باید نیازِ مشتری رو درک بکنم پیدا بکنم و وقتی من این رو درک کردم میام همون خدمت و همون محصول رو به نسبتِ اون چیزی که من دوست دارم؛ مثلاً من تویِ حیطه‌یِ آرایشی هستم محیطِ آرایشی بسیار تنوعِش زیاده. خیلی خیلی زیاد. من دو سه قسمتِش رو دستم گرفتم. اصلاً میگم آقا من فروشنده‌یِ ادکلن هستم. من فروشنده‌یِ لوازمِ آرایشی هستم. مختصر. این لوازم آرایشی خیلی زیاده. از رژلب و ریمل و کرم‌پودر و اینا بگیریم تا حالا شامپو و کراتین و اونا دیگه می‌خوره یک خورده تخصصی‌تر میشود. مثلِ محصولاتِ ناخن می‌شوند.

تخصصی، محصولاتِ گریم هستِش که میشه تخصصی. هر کسی کارِ خودش رو انجام میده. من اینا رو بیام شناسایی بکنم نسبت به کسب و کارِ خودم و همون‌ها رو عرضه کردن این میشه در واقع چی؟ بازاریابی. الان یک کسی  تویِ حیطه‌یِ لوازم یدکی هستِش، کسی تویِ حیطه‌یِ موادِ غذایی هستِش. خوب  اگه خاطرتون هست که حتماً هم هست در زمانِ قدیم ما فقط یه دونه پنیر داشتیم یا یک مدل پنیر داشتیم. حُب بازاریابی میشه و میگیم مردم نیاز دارند به تنوع. ما تنوع طلب هستیم. چیزهایِ زیادی رو دوست داریم و الان مثلاً تویِ اینا اگر حساب بکنیم 10 سالِ پیش من از یکی از دوستام که وارد کننده‌یِ رنگِ مو بود. گفت علی فکر می‌کنی چند مدل رنگ مو ما تویِ ایران داریم. گفتم نمی‌دونم شاید ده بیست‌تا. همون چیزایی که من دیده بودم. گفت بالایِ دویست و پنجاه مدل رنگِ مو ما داریم.   

 سعید کاظمی: رنگ مو یا مدل؟

استاد محمدی: برند. رنگِ مو فقط. این چیه؟ این بازاریابی شده که آقا تویِ ایران مردم دوست دارند موهاشون رو رنگ کنن. من رفتم رنگ آوردم، شما رفتید رنگ آوردید و یکی دیگه هم رفت رنگ آورد و همه هم دارند می‌فروشن. این‌قدر بازارِش وسیعِ. الان من مثالِ خیلی ساده زدم گفتم پنیر. الان تویِ سوپرمارکت‌ها می‌روی بالایِ شاید پونزده  بیست سی مدل پنیر گذاشتن. حالا تو اینجا ما پونزده بیست مدل اما درکل شاید ما بالایِ صدو پنجاه مدل پنیر داریم. روغن مثلاً چقدر زیاده یه چیزهایِ دیگه به همین ترتیب. خوب  اینا رفته بازاریابی شده. دیدن مردم به اینها نیاز دارند. اصلاً هم چیزِ بدی نیست. که آقا مثلاً میگی خوب  هر چقدر ما کیفیتمون رو ببریم بالاتر اونوقت فروشِ بیش‌تری هم خواهیم داشت دیگه و مردم میان سراغِّمون. این میشه بازاریابی.

 سعید کاظمی: حالا تعریفِ فروش رو میگویم. چیزی که من همیشه به همکارانم می‌گویم و به دوستایی که حالا بهشون تدریس می‌کنم می‌گم ویترینِ شما بخشی از فروشِ شما هستِش. با پوشیدنِ شما بخشی از فروشِتونه. سؤال پرسیدنِ شما بخشی از فروشِتون است.

 سعید کاظمی: اینی که مشتری واردِ مجموعه‌یِ کاریتون میشه جواب میدهید، سرتون تویِ موبایل نیست، حواسِتون تویِ شبکه‌هایِ اجتماعی نیست میشه بخشی از فروش. نوعِ کلامی که استفاده می‌کنید، زمانی که می‌دید به مشتری خیلی مفاهیم هستیش. به نظرِ من واقعاً فروش خیلی گسترده‌س. یعنی خیلی از جوون‌ها رو من می‌بینم تویِ شهرستان و یا اینایی که آنلاین به من مراجعه می‌کنن و تدریس می‌کنم بهشون می‌گن فروش یک احساسِ. بذارید یک مثال براتون بزنم. ساعتِ یازده و چهل و پنج و اینا بود می‌خواستم دیگه لپ‌تاپ مو خاموش کنم دیدم که رویِ سایتم یک سؤال خورد و آنلاین یه نفر یه سؤالی پرسید. بعد گفت آقا مدلِ فلان و فلان لپ‌تاب موجود دارید؟ گفتم که آره موجود دارم. بعد شروع کردیم با هم صحبت کردن. یه موقع من دیدم یک و بیست دقیقه‌ای و یک و نیمِ شب شد.

بعد گفتم که دیگه باید برم استراحت کنم. چون یازده و نیم و شب گذشته و تعطیل بود و گفتم آقا اگه اجازه بدید من برم دیگه استراحت کنم و صبح در خدمتِت باشم. گفت دیگه دو ساعت شد ببخشید شما. گفتم نه ایرادی نداره خواهش می‌کنم. من رفتم مسواک بزنم برگشتم دیدم 86 میلیون خرید زد. دو دستگاه برداشت 86 میلیون. بعد خوب  اون فروشِ اینترنتی خیلی به آدم انرژی میده. اصلاً ماورای فروشِ فیزیکی است. بعد با خودم گفتم من اگه این وقت رو برایِ این نمیگ‌ذاشتم و این حسِ اعتماد رو براش ایجاد نمی‌کردم اون تویِ یک و نیم نصفِ شب؛ خوب  اون پایین‌ترین لِوِلِ فروشِ تویِ اون وقتِ از شب هست،  اون رو به دست نمی‌آوردم .

سریع دیدم شریکم هم بیداره بهم پیام میداد که ایمیل برام اومده اوکی هستِش؟ گفتم بله من دارم دو ساعته  روش کار می‌کنم. یعنی فروش خیلی موضوعِ پیچیده‌ای هستیش و حالا من سؤال برایِ فروش خیلی دارم و اینا سؤالاتی هستِش که تویِ ذهنِ من ایجاد شده. حالا الان رویِ ویزیتور یکم صحبت کنم. من یکی از کوچ هایِ خودم آقایِ فرشیدِ رمضانی خیلی رویِ ویزیتور تأکید می‌کنه. می‌گه انتخابِ ویزیتور حالا ما چون تجربه داریم؛ چون من الان اینجا معمولاً تویِ شهرستان با ویزیتور کار نمی‌کنیم، انتخابِ ویزیتور چقدر مهمه، اون آدم چون میرود خدماتِ شما رو می‌بینه، چون میره خدماتِ شما رو ارائه میدهد می‌گفت من ویزیتور داشتم که رفته کلی پول از مردم گرفته به حسابِ شخصیِ خودِش ریخته و هی می‌گفت انتخابِ ویزیتور فکر نکن به این آسونیه و خودِ اینکه این ویزیتور توانمندیِ بازاریابی و فروش رو داشته باشه باز خیلی مهمه.

در موردِ ویزیتور یکم توضیح بدید. حالا فروش من خیلی سؤال دارم که دونه دونه ازتون می‌پرسم.استاد محمدی: خوب  یکی از کارهایی که ویزیتور انجام میده در واقع همون فروش رو داره انجام میده برایِ شرکتِ من و یا هر شرکته دیگه داره اون ویزیتور این کار و انجام میده و اون خدمات رو ارائه میده. این ویزیتور به قولِ شما اگه درست برخورد نکنه خوب  فروشی نخواهد داشت. من رفتم اصلاً تویِ فروشگاهی دیدم ویزیتور اومده داره التماس می‌کنه. پیشِ خودم دارم می‌گویم که این چه‌کاری است تو داری انجام میدی. چرا التماس می‌کنی؟ فروش زورکی نمیشه که. شما باید اون اصولِش رو یاد بگیری وقتی که آموزش می‌بینین. من پسرِ خواهرم تویِ یکی از فروشگاه‌هایِ تویِ اتریش و اینجا هم که بود یکی از فروشنده‌هایِ خیلی خوب بود. هفتِ صبح می‌رفت سرِ کارِش و مرتب و منظم می‌رفت و برمی‌گشت. بهش گفتم اونجا چه‌جوریه؟

گفت دایی ما هر روز نیم‌ساعت آموزش داریم. الان شده مثلاً سرپرستِ اون فروشگاه. در عرضِ چندسال الان اونقدر خوب برخورد کرده، خوب کار کرده و قبلاً هم خوب کارمی‌کرد. اون ویزیتورِ باید آموزش ببینه. شرکت‌ها میرَن دنبالِ ویزیتور می‌گردن ولی فکری به حالِ آموزشش نمی‌کنن. می گویند آقا این جنس و این لیستِ قیمت، این کتاب و این فلان برو بفروش.  و اون میره می‌چرخه و یک برگه می‌گیره دستِش و در هر داروخانه و فروشگاهی می‌رسد می‌گه آقا من اون روزم که اومدم ویریتِت کردم. جندتا مهر زده و چندتا فروختی؟ شاید دو تا هم نفروخته. خوب  این به چه درد می‌خوره؟ چرا ؟ چون این شخص آموزش ندیده. وقتی که آموزش می‌بینه همین چیزایی که شما فرمودید تیکه‌تیکه‌یِ اینا برمی‌گرده به آموزش. من الان خودم حداقل روزی دو سه ساعت آموزش نبینم اون روزم شب نمی‌شود.

یعنی باید دائماً آموزشَ رو ببینی که اون ویزیتورِ بتونه کارِش رو درست انجام بده. وقتی ویزیتور اشناییِ خاصی در موردِ اون جنسی که داره می‌فروشه نداره و وقتی می‌ری ازش سؤال می‌کنی که آقا این جنس چه‌جوریه؟ کیفیتِش چه‌جوری؟ و اصلاً چه‌جوری کار می‌کنه می‌گه نمی‌دونم خوب  این نمی‌تونه بفروشه. خوب  می‌گن پس پاشو برو برایِ چی اومدی اینجا. اونآموزشِ به نظرِ من خیلی مهمه برایِ همه حتی اون مدیر. حتی اون مدیر اگر آموزِش ببینه می‌تونه زیردست‌هاش رو هم آموزِش بده و خوب می‌تونه بفروشه. بحثِ زیادِ من در موردِ آموزِش. آموزِش به همه. چه اون فروشنده‌یِ جزءی که تویِ فروشگاه وامیسته و چه این ویزیتوری که میاد و این جنس رو به این فروشگاه یا هر جایِ دیگه‌ای معرفی می‌کنه.

 سعید کاظمی: حالا فرض کنید من یک جوانم و می‌خوام ویزیتوری انجام بدم صفر هستم از کجا شروع کنم؟

و هیچی هم نه تویِ مدرسه‌یِ ما به ما آموزش دادند نه تویِ دانشگاه و نه تویِ دانشگاه اومدم و آموزشی دیدم و نه هم تجربه‌ای مثلِ شما تویِ بازار و تویِ واقعیت به اصطلاح بهش می‌گن خیابان دیدم و خانواده‌ام هم کارمند بودن. یعنی خیلی کسی توش تخصص و تجربه‌ای نداشت. از کجا باید استارت بزنم و چیکار باید بکنم؟ علاقمند هستم و برم یک کسب و کاری و ویزیتوری رو شروع بکنم. چیکار باید بکنم؟

استاد محمدی: قدمِ اول رو شما خودتون فرمودید. یک علاقمند هستم. بعضی‌ها میان پیشِ من مشاوره می‌گویند من می‌خوام برم فلان کار رو انجام بدم. می‌گم که چی دوست داری؟ اولین سوالی که می‌پرسم می‌گم دوسِش داری؟ اگه گفت آره می‌گم خوب  برو این کار رو بکن، این کار رو بکن، این کار رو بکن. اگر دوسِش داری و اگر علاقمند به اون کار هست خوب  خیلی خوبه و می‌تواند پیشرفت بکنه. ولی اگر نه و فقط اومده چند صباحی بگذره و یک پولی می‌خواد بگیره به درد نمی‌خوره. اون کسب وکارِ آدم رو خراب می‌کنه و بیش‌تر داغون می‌کنه. این الکی وقت و زمان و هزینت رو گذاشتی و در واقع هیچی.

اگر دوست داره که اون شغل و اون ویزیتوریِ اون جنس رو و اون خدمات رو خوب  اونجا باید از آموزشش شروع بکنه. صفر هستِش دیگه، هیچی بلد نیست. یک نکته‌یِ کوچولو از همون اول باید بهش بگی. آقا باید لباست لباسِ قشنگ باشه. مناسب باشند. نمی‌گویم که حتماً با کراوات و کت و شلوار باشد. لباست مناسبِ یک فروشنده باشه. وقتی که میره اونجا مثلاً کلاه رو  یه جورِ دیگه بذاره مثلا لباس رو یه جورِ دیگه بپوشه، لباسی که مثلاً می‌خواد بره با دوستاش بچرخه برایِ ویزیتوریش بپوشه خوب  میگن آقا ببین می‌خواد همین‌طور وقت بگذرونه،  برایِ وقت تلف کردن امده در واقع نیامده برایِ فروش. این رو ما کی یادگرفتیم؟

سالِ 82 یا 83 ما که تویِ شرکتِ یونی‌ووِر کار می‌کردیم شرکتِ یونی‌ووِر تویِ ایران شرکتِ ترک بود. اون کسی که اومده بود مالِ ترکیه بود مدل و ایناش و برایِ ما اون موقع کلاس می‌گذاشتن و به مفهومِ آموزش پی برده بودند و می‌اومدند آموزش می‌دادند و حتی انباردارِ شرکتِمون رو داشتند آموزش می‌دادند که چه‌جوری باید کار بکنه. به چه شکلی چیدمان داشته باشیم. به چه شکلی فاکتورها رو جمع بکنیم. خیلی برایِ من جالب بود. اون موقع برایِ ما کلاس می‌گذاشتم می‌گفتن آقا وقتی برایِ فروش می‌روید باید لباسِتون این‌جوری باشه، صحبتتون این جوری باشه، کیفِتون اینجوری باشه، دفترتون، قلمتون، اینا رو باید همراه داشته باشید همیشه و یعنی یک ویزیتور حتماً یک کیف باید داشته باشه، یک دفتری همراهِش داشته باشه. یک خودکاری همراهِش داشته باشه. اون چیزی که مشتری می‌خواد رو یادداشت بکنه.

اعتراضی اگر داره یادداشت بکنه. توضیحاتی اگر می‌خواد یادداشت بکنه و اینها رو منتقل بکنه به مدیرِ فروشِش یا به مدیرِ اون موسسه‌ای که داره. این کسی هستش که تازه شروع کرده. اینا حداقل ها است.  حداقل ظاهرِ من هستِش. اون ظاهرِ من اگر خوب بود مشتری به من اعتماد می‌کند. متناسبِ با اون شغلی که داری کیف و لباس و وسیله‌ای که باید همراهِت باشه باید حداقلی‌ها رو همراهِ خودت داشته باشی. حداقل باید اطلاعات رو در موردِ اون جنس در موردِ اون محصول و خدمات داشته باشی. ما تازه می‌گوییم شروع کردی حداقل‌ها رو باید بدونی. حالا اگر حرفه‌ای نیستی کم‎کم حرفه‌ای میشی با آموزش. اون حداقل‌ها رو باید بلد باشیم حالا تویِ هر کاری که می‌خوای شروع بکنی. من زمانی که درس می‌خواندیم تویِ دبیرستان؛ من رشته‌یِ فنی درس می‌خواندم، یه قسمتِ دیگه از دبیرستان قسمتِ تأسیسات بود.

استادی که اون قسمتِ تأسیسات بود اومد با استادِ ما که مکانیک بود؛ ما مکانیک می‌خواندیم، اومد گفت آقا من می‌خوام در موردِ ماشین یک چیزهایی یاد بگیرم. گفت اشکال نداره شما اون جارو رو بگیرید دستِتون لطفاً اون گوشه رو جارو بکنین. حالا یک مهندس استاد داریم و یه مهندسِ استادِ دیگه داریم که می‌گوید باید شما از اینجا شروع بکنید. و اون آقا شروع کرد و من ازش یادگرفتم. ببینید جایگاهِت مهم نیست که شما دکتر هستید یا مهندس یا هرجایگاهِ دیگه‌ای داری. اومدی یک کسب و کار دیگه‌ای شروع بکنی آقا من الان برم جارو بزنم؟ به من یاد بده دیگه. نه ببین تیکه تیکه و قدم به قدم می‌ریم جلو.

اینی که بیاد از روزِ اول بگه نه من این کارها رو نمی‌کنم این کارا چیه و فلان خوب  مسلماً به جایی نمی‌رسد پس اون کار رو دوست نداره. این استاد به من نشون داد که چی؟ این کار رو دوست داره و می‌خواد انجام بده و رفت جارو رو دستِش گرفت که اون تیکه رو بره جارو بکنه. یعنی عملاً به ما یاد داد که آقا می‌خواهی یک کاری رو انجام بدی دیگرِ پست و مقام و جایگاهت نباش و برو انجام بده ولی برایِ من خیلی مفید و مؤثر بود.  

 سعید کاظمی: چه کتاب‌ها و چه فیلم‌هایی مثلاً فیلم‌هایِ سینمایی هست که در مسیرِ موفقیت و خوشبختی فیلمِ معروفی هستِش اگه اشتباه نکنم که خیلی استادها تأکید دارند به دیدنِش. شما چه توصیه‌هایی دارید؟

استاد محمدی: فیلمِ خیلی خوب که من در موردِ فروش می‌تونم بهتون معرفی کنم سه تا از فیلم‌ها هست که یکی فیلمِ فاندرزه که فکر می‌کنم نماوا و فیلیمو هم داشته باشه که در موردِ مک‌دونالد است که این آقا داره ویزیتوری انجام می‌ده. نزدیکِ 55 سال سنش هست و داره ویزیتوری می‌کنه. و این دستگاهِ همزن رو که داشت می‌فروخت از این شهر به اون شهر می‌رفت. نه فقط تویِ شهرِ خودش و این کار رو با اشتیاق داشت انجام می‌داد و حتی اگه یک دانه می‌فروخت کلی کًیف می‌کرد. می‌گفت من یه دانه فروختم آفرین. یه روز اومد که مثلاً چندتا سفارش براش رسید تعجب کرد از اون شهری که بود

برادران مک‌دونالد بهش پنج‌تا یا شش‌تا سفارش داده بودن. این بالایِ دو هزار کیلومتر با ماشینِ خودش رفت که اون مشتری رو ببیند. اینقدر براش مهم بود. حالا اگه تویِ شهرِ ما هستین از این شهر می‌خوایم بریم یک شهرِ دیگه‌ای، یک دهاتِ دیگه‌ای و تویِ شهرِ تهران که یک شهرِ بزرگی هست و از این سرِ شهر بخواید برید به اون سرِ شهر نه آقا دیگه من نمیرم اونجا این بنظرِ من حرفِ خیلی بی‌خودی هست. یعنی باید بری دنبالِ مشتری و می‌تونه اون مشتری سرآغازِیک تجارتِ بزرگ، یک فروشِ خیلی بزرگ باشد. فیلمِ خودِ استیو جابز هست. که در موردِ فروش داره چیکار می‌کند.

روزِ اول یعنی استیو جابز شخصیتِ به قولِ گفتنی کارایِ فنی بلد نبود. ولی خیلی خوب می‌توانست پرِزِنت بکنه. روزِ اول پرِزنتِ شرکتِشون رو شریکیش انجام داد .و وقتی اومد بیرون دستِش رو گرفت رو سرِش اومد بیرون. این چه پرزنتی بود، این چه فروشی بود که تو انجام دادی؟

و می‌ره فروش رو انجام میده و یک فروشِ میلیون دلاری که در سال بالایِ دویست و پنجاه میلیارد دلار ارزشِ این شرکت هست و داره می‌فروشه. خودش رو رسوند به اونجا. یه فیلمِ دیگه هم هست که باز در موردِ متقاعدسازی تویِ فروش هست و فیلمِ خوبی هست. هم مضرِ و هم خوبه. فیلمی هست به اسمِ لطفاً سیگار بکشید. که در موردِ فروشنده‌یِ سیگارِ. مثلاً حتی یک جنسی که شاید خواسته‌یِ عام نباشه این میره نشون میده که آقا چه‌طوری می‌تونیم متقاعد سازی انجام بدیم. وقتی ما این فیلم رو می‌بینیم میبینیم که آقا یه آدمی که در موردِ یک جنسی که به مردم ضرر داره می‌رسونه ببینید چه‌جوری داره متقاعدسازی می‌کنه خوب  جنسِ من که خیلی مفید هستِش من باید جنسِ مفید بفروشم. من باید جنسِ با کیفیت بفروشم. اصل و اساسِ کار اون کیفیتَ است و اون سلامت مردم و مشتری هستِش که باید رعایت بکنم.

وقتی یه همچین فیلمی رو می‌بینی به خودت دلگرم‌تر می‌شی می‌گی آقا پس من می‌تونم خیلی خوب بفروشم و خیلی بهتر بفروشم و این نکات رو یاد بگیرم، نکاتِ مذاکره رو یاد بگیریم. نکاتِ متقاعدسازی رو یاد بگیری که خوب  خیلی می‌تونه بهت کمک بکنه.   

 سعید کاظمی: گرگِ والِ استریت هم فیلم خوبی است؟

استاد محمدی: گرگِ وال استریت هم خیلی خوبه. به نظرِ من این فیلم در درجه‌یِ چندم قرار داره. چون شما باید اینا رو یاد بگیری چون اینا مقدماتی هستِش و بعد برسی به شکلِ حرفه‌ایش که گرگِ وال استریت هست. مثلاً یک فیلمِ دیگه هم هست. فیلم‌ها زیاده. فیلم‌ها تویِ فروش خیلی زیاده. منتهی به نظرِ من این سه‌تا خیلی می‌تونه مفید باشه برایِ کسی که تازه می‌خواد شروع کنه.

 سعید کاظمی: فیلمِ به سویِ خوشبختی هم  یک نکته‌یِ خیلی جالب داره. اونجا که رفت مصاحبه بکنه بهش گفت اگه این موضوع رو ندانی چیکار می‌کنی؟ گفت من حتماً یقین دارم که میرم و جوابِش رو پیدا می‌کنم. یا یه صحنه  مثلاً بهش گفت که داشت بازاریابی برایِ بورس انجام می‌داد. گفت من در روز 500 تماس می‌توانم بگیرم. چه‌جوری می‌تونم این رو به هفتاد تماس برسونم؟ گفت اگه من قهوه‌یِ کم‌تری بخورم به نسبت آبِ کم‌تری می‌خورم و به نسبت سرویسِ بهداشتیِ کم‌تری میرم. و به این طریق می‌توانم زمانِ ارتباطِ بیش‌تری برقرارکنم

و حتی دیگه گوشی رو نمی‌گذارم رویِ تلفن چون هر دفعه می گذارم چند ثانیه می گذارم و چند ثانیه برمی‌دارم. یعنی حتی به این نکاتِ ریز برایِ رسیدن به اون هدف که خیلی هم تویِ فیلم داستانِ جذابی داره که مربیِ من که خیلی سال‌ها هم مربیِ من بوده همیشه تأکید می‌کنه سالی دو سه بار این و ببینید و حتی به من می‌گفت سناریوش رو بخوان. فقط فیلم رو تماشا نکنید. ببین توش چه داستانِ جذابی داره. کتاب چی پیشنهاد می‌کنید؟ و کتابِ خودتون رو هم اگه لطف کنید به دوستان معرفی کنید خوب  خیلی خوشحال میشم.

استاد محمدی: من اجازه دارم یه ایراد درموردِ فیلمِ به سویِ خوشبختی بگیرم؟

 سعید کاظمی: بله بفرمایید هیچ چیز  مطلقاً سیاه یا سفید نیست.

استاد محمدی: فیلمِ به‌سویِ خوشبختی رو می‌تونم بگم اکثرِ اساتید این فیلم رو پیشنهاد می‌کنن که ببینیم. ولی من تقریباً ده سالِ در موردِ ضمیرِ ناخودآگاه دارم درس می‌خونم و دارم یاد می‌گیرم. این فیلم رو من که نگاه کردم حالم خیلی بد شد. چرا؟ داره به مغزِ شما این رو می‌رسونه که آقا شما اگر می‌خواید خوشبخت بشوید باید زنت رو طلاق بدید، باید بدبختی بکشی، باید تویِ سرویس‌بهداشتی بخوابی، باید و هزاران باید دیگه و بعد ته فیلم می‌گوید این آدم موفق شد. آره درسته من می‌خوام به یک جایگاهی برسم باید تلاش بکنم. ولی لزوماً این به این شکل نیست که من حتماً باید بدبخت بشوم، بیچاره بشوم،

زن و بچه‌م رو از دست بدم و آواره‌یِ بیابون بشوم تا بعد می‌خوام برسم به یک جایی. این از لحاظِ ذهنی می ‌خوام بگم اگر این فیلم رو نگاه می‌کنید به این نکته توجه کنید. لزوماً این شکلی نیست. به این نکته خیلی توجه بکنید. من باید تلاش بکنم که به هرجایی که می‌خوام برسم و از این تلاشم هم لذت ببرم. نکته‌یِ مهم این است. اگر لذت بردی می‌تونی به اون جایگاهی که می‌خوای برسی و اون خیلی می‌تواند بهت کمک بکنه. و این پیش‌فرض اگر درست نشه که آقا من اگه بخواهم به جایی برسم باید حتماً بدبختی بکشم تا بعد به اون جایگاه برسم. نه. اصلاً این‌طور نیست.

حضرتِ سلیمانِ نبی اومد پیشِ خدا دعا کرد و گفت خدایا به من بده چیزی که تا قبل از من به کسی ندادی و بعد از من هم به کسی نمیدی. یعنی این‌قدر دیدش بزرگ بود. نگفت خدایا من رو بدبخت و بیچاره کن بذار من به این برسم. نه اصلاً اینجوری نبود. همه‌یِ اینا رو خواست و خداوند بهش داد. خداوند لیاقتِش رو دید. من اگه سطحِ لیاقتم رو ببرم بالا حالا بخواد از بحثِ این خودسازی و فروش به نظرمن هردوتا مکمل هم هستند و نمی‌تونه از همدیگه جدا باشند. من اگه خودم رو نسازم و خودسازیِ خودمرو نداشته باشم فروشِ خوبی نخواهم داشت.

این بحث به ما می‌فهمونه که آقا برایِ رسیدن به اون چیزی که می‌خوای نیاز نیست که شما حتماً بدبخت و بیچاره بشی. نیازی نیست که آواره‌یِ کوه و دشت و بیابون بشوی. باورِت رو درست بکنی، باورهایِ ذهنیت رو درست بکنی می‌تونی به راحتی به اون چیزایی که می‌خواهی برسی. الان کتابِ خودم خاطراتِ یک فروشنده اسمِ کتاب هستِش. خاطراتِ واقعی. شما محبت کردین و کتاب رو تهیه کردین و فرمودین دوبار مطالعه کردین

استاد محمدی: الان در موردِ کتابِ خودم بگویم که خوب  من خیلی دنبالِ آموزش بودم که یاد بگیرم. و اون چیزایی که تجربیاتِ خودم هست و از محضرِ خیلی از اساتید رفتم استفاده کردم اما در واقع سعی کردم تویِ این کتاب یه جوری جمع‌بندیش بکنم؛ حالا به صورتِ چهل‌تا خاطره‌یِ واقعی و چهل تا داستان که حالا نمیشود گفت تجربه‌یِ همه‌یِ اون سی‌سال و چهل‌سالی که تویِ بازار کار کردی هست ولی خوب  بالاخره مختصر مفید و پشتِ هر داستانی من چندتا سؤال پرسیدم و اون سؤال‌ها می‌تواند خیلی به ما کمک بکند. ذهن رو یک مقدار درگیر می‌کنه و تو فقط داستان نخواندی. یک خاطره فقط نخواندی.

اون سوال رو اگر جواب بدی می‌تواند تویِ زندگی و تویِ کسب و کارِت خیلی بهت کمک بکنه. کتاب را تویِ زمینه‌یِ فروش به نظرم کتاب‌هایِ برایان ترَیسی برایِ فروش فوق‌العادس است. چون ایشان کلاً  در واقع بیست سی‌سال زندگیشون رو بیش‌تر در موردِ فروش تدریس کردند و درس دادند و کتاب‌هاش خیلی خوبه. کتاب‌هایِ آنتونی رابینز کتابِ پولِش مثلاً خیلی خوبه و دیدگاهِ خیلی خوبی به انسان می‌دهد در موردِ پول. باز همین کتاب گرک وال استریت. کتاب‌هایِ گَرِنت گاردون رو اگه بخوانید . می‌گوید اگر نفروشی فروخته می‌شوی. مخصوصاً این کتابِش خیلی مفید هستِش. بیش‌تر درموردِ ذهنیت کار می‌کنه که اون ذهنیتِ فروشندگی رو داشته باشی و روش کار کنی و کم نیاری. این هم می‌تونه خیلی مفید باشه.

 سعید کاظمی: من یک پزشکی آمد دو هفته پیش صحبت می‌کرد بعد بهش گفتم چقدر رویِ بازاریابی و فروش و اینا کار کردی؟ بعد گتِش که هیچی من نیازی ندارم. گفت من مطبم رو باز کنم و …گفتن بسم‌الله شروع کن بازکن دیگه. بعد شبِش به من زنگ زد گفت چرا به من گفتی فروش و بازاریابی. گفتم که تو کارمندِ کسی که نیستی؟ گفتش نه. گفتم قرارِ ته ماه بهت حقوقِ ثابت بدن؟ گفتِش نه. باید کار بکنم. گفتم تویِ این رشته‌یِ تخصصیِ تو می‌دانی چقدر رقیب داری و چقدر دارند کار می‌کنن؟ عاملِ رفاقتِ ما این شد که یه بنرِ تبلیغاتی داده بود تویِ شهرِمون خیلی بنره بد بود.

یعنی به قدری بد بود که آدم حسِ خیلی بدی نسبت به اُرتودنسی پیدا می‌کرد. گفتم دکتر جان من خواهش می‌کنم اون بنرت رو از سطحِ شهر جمع کن. این موضوعِ دوستیِ ما شد. بعد من رو دعوت کرد رفتم اونجا باهم صحبت‌کردیم. گفت باورت نمی‌شود ما همه‌مون باید بازاریابی و فروش رو یاد بگیریم. حتی اگر کارمندیم. خوب کم‌تر.  ولی وقتی که یک کسب و کار راه می ندازیم یه شغلِ خیلی کوچیک و حتی یک فروشگاه داریم حتمً باید بازاریابی، فروش و ویزیتوری رو یاد بگیریم و بریم تجربه بکنیم.   

استاد محمدی: بله دقیقاً.

 سعید کاظمی: گفت واقعاً ما اینها رو تویِ رشته‌یِ پزشکی و دندانپژشکی یاد نگرفتیم. فرصت نکردیم. گفت من ده دوازده ساله دارم درس می‌خونم. گفتم ایرادی نداره این کتاب و این کتاب و اتفاقاً کتابِ شما رو هم بهش معرفی کردم. حالا این رو بخوان و عجله هم نکن. قرارنیست یک روزه و یک هفته‌ای و یک‌ساله مثلاً بازاریابی یاد بگیری. گفتم نگاه تو به‌جایِ این‌که مثلاً باید نتیجه‌یِ یک بیماری رو عکس بذاری؛ من خودم مثلاً اینجا زیرِ چشم‌هام سیاهه و ارثی هستِش. بعد خیلی دنبالِ درمان بودم. هی به این دکتر و اون دکتر می‌گفتم آقا چرا اینجا سیاهه. بعد تویِ اینستاگرام همین‌جوری داشتم می‌گشتم برایِ خودم خیلی آدم‌ها هر کی یه چیزی می‌گفت.

آبلیمو رو با این قاطی کن، عسل رو بزن فلان‌کن. بعد داداشم خودش داروسازِ و خانمِش و اینا بهشون گفتم گفتن ببین آقا درمانت سه چهار سال طول می‌کشه. اگه حوصله دلاری چون این ارثی هستِش و درمانی هم الان نداره. دوست داری الان انجام بده. کمپرِسِ سرد بذار و اینا ولی یه عکس خیلی جذاب بود برام. اما قبل از این‌که نتیجه رو بگه اومد دو تا چشم بود که مثلاً زیرِش سیاه بود. بعد زیرِش نوشته بود چگونه این را درمان کنیم؟ یه خانم جوانی بود که داشت این رو آموزش می‌داد. با خودم گفتم اِ چه جالب نگا این همه این فایلِ من از بالا به پایین این همه من پست رو نگاه کردم و  ای پسته خیلی جذاب بود. اومده بود مشکل رو گفته بود.

مشکلِ من اینه که زیرِ چشمام سیاهه ارثی. حالا باید براش یه راهِ درمان پیدا کنم. این امده بود گفته بود تو این مشکل رو داری من براش درمان دارم. این دکتر اینقدر بنرِش بد بود اومدم بهش پنجاه تا بنر تویِ ایران و پنجاه تا بنر تویِ خارج از کشور آماده کردم یک پکَیجِش کردم گفتم آقا اینا رو تماشا کن. بعد گفت آره متوجه شدم. دیدم دو سه روز بعد داره بنرهاش رو جمع می‌کنه. الان هم بهش گفتم آقا خودت کتاب بخوان یا اگر فرصتِش رو نداری یک تیمِ بازاریابی بگیر کنارت باشند و اونا برات کار بکنند. اونا تخصصِشون بازاریابی و شناساییِ مشتری هستِ. می‌گه آره رقیبا هم دارن تویِ شهرستان زیادَن الان حتی شهرِ کوچک هم؛ قدیما حتی یه دانه هم نبود الان شونزده هفده‌تا شدن.

همه‌یِ اینها هم دارن با هم رقابت می‌کنن و به روش‌هایِ مختلف کار می‌کنند. خوب  ادامه‌یِ موضوع خودمان را  فراموش نکنیم. یعنی الان یه نفر بخواد شروع بکنه باید چند تا فیلم ببینه. چندتا کتاب بخوانه؟ و آروم آروم ذهنیتِش رو شروع بکنه از کجا بره شروع کنه؟ و به یک شغل هم علاقه داره و حالا تویِ شهرستانِ یا تویِ تهرانه یا هر شهرِ بزرگی که هست. مثلاً الان بیاد پیشِ شما یک جوان که خیلی علاقمند هستِش و حالا هیچی بلد نیست معمولاً کسی قبولِش نمی‌کنه و می‌گه برو آموزش ببین بعد بیا. حداقل یه مقدارِ اولیه رو آموزش ببین. درست می‌گویم یا نه می‌تواند از یک جایی شروع بکنه؟

استاد محمدی: بله شما درست می‌فرمایید ولی به نظرم برای  اونی هم که هیچی بلد نیست هم خیلی خوبه به شرطی که اون علاقمندی رو داشته باشه. اگه علاقمندی رو داشته باشه من یک نکته بهش یاد می‌دم می‌گم حالا برو بفروش. با همین یک نکته برو اجرا کن و برو بفروش. به قولِ یک استادِ کاراته می‌گفت از اون که هزار نکته بلده من نمی‌ترسم از اونی که یک نکته رو خیلی رفته تمرین کرده من از اون می‌ترسم. یا مثلاً یه فیلمی بود یه پسری بود که یک دستِش رو از دست داده بود بعد مادرِش گفت تو باید مثلاً  قهرمانِ جودو بشوی. این رو برد پیشِ یک استادی گفت آقا با یک دست چطور می‌خواد قهرمانِ جودو بشود؟

گفت من نمی‌تونم حالا خودتون می‌دانید. اون استاد شروع کرد یک نکته رو بهش یاد داد. اما هزار بار باهاش تمرین کرد. اونوقت وقتی رفتن مسابقه اون رقیبِش نمی‌تونست بدلِ این رو بزند. چون یک دست نداشت و این راحت می‌تونست ببره. ما نیازی نیست بریم خیلی چیز یاد بگیریم. یک نکته را یاد بگیریم و بریم همون یک نکته رو اجرا بکنیم. فردا می‌رویم یک نکته‌یِ دیگه‌ای یاد می‌گیریم بعد دوباره می‌ریم همون رو اجرا می‌کنیم. به همین ترتیب کم کم می‌شه خیلی خوب یاد گرفت. ولی بعضی‌ها هستند که خیلی بلدن و فکر می‌کنن خیلی بلدن بهشون می‌گویم من اینا رو بلدم. می‌دانی خوب  باشه می‌دانی برو ببینم نتیجه‌ش چی می‌شه.این هر دوتا خوبه ها. یه نفر که خیلی بلده که خیلی عالیه.

اما این که کسی هم بلد نباشه یک نکته یا دو نکته رو یاد بگیره همون دو نکته رو بره اجرا بکنه تویِ فروشِش تویِ ذهنِش می‌ماند. این رو من الان چیکار می‌کنم؟ من با پسرِ خودم دارم این کار رو انجام میدم. پسرم 18 سالشه. داره درسِ خودش رو می‌خونه ولی نکته‌هایِ کوچیکِ فروش رو من بهش می‌گم که حتی درِ سوپرمارکت هم داره میره این نکته رو اجرا می‌کنه. تویِ مدرسه‌ش که داره میره با استادِش و با دوستاش داره اجرا می‌کنه و می‌گه آره بابا این چیزی که گفتی من رفتم اجرا کردم جواب داد. یا مثلاً اصولِ متقاعدسازی رو یک نکته بهش میگویم میره انجام میده میگه بابا رفتم این کار رو انجام دادم جواب گرفتم. همین یه نکته و یه نکته این تویِ ذهنِش می شیند. وقتی که تویِ ذهنِش نشست بعد دیگه بالاخره روتینِ زندگیش می‌شه و می‌تونه خیلی موفق باشه تویِ زندگیش.

 سعید کاظمی: کتابِ گرگ وال استریت اون روشِ خطِ مستقیمِش رو شاید دو سه مرتبه خوندم. خیلی هم نکته‌برداری کردم.

استاد محمدی: بله نکته که زیاد داره.

 سعید کاظمی: یه چیز به ذهنم میاد و همش این سؤال برام پیش میاد. مشتری این سؤالات رو؛ حالا اون سؤال می‌پرسه ما با آرامِش گوش می‌کنیم همه اینا بماند، لحظه‌ای هست که احساس می‌کنی مشتری از دستِت فرار می‌کنه. یه چیزی می‌گوید مثلاً برم فکرام رو بکنم، یا این‌که بروم با خانمم یه صحبتی بکنم، مثلاً می‌گوید که یه دورِ دیگه بزنم بازار رو. من اینجا نتوانستم با کتاب ارتباط برقرار بکنم. حالا این جزءِ مشکلاتِ خودم هم هست. ولی میاد و می‌دونه که تو داری بهترین رو براش ارائه میدی. مناسب‌ترین محصول رو حالا قیمت همیشه ملاک نیست. شما تجربتون رو بگویید. تویِ این لحظات چی‌کار می‌کنید؟ یا اصلاً برداشتِتون از کتابِ گرگ‌وال استریت چی بود؟ چه‌جوری می‌توانیم مشتری رو برگردانیم به جریانِ معامله و فروش؟

استاد محمدی: مشتری وقتی می‌گوید من با همسرم مشورت بکنم، وقتی می‌گوید برم فکر بکنم چون یک امنیتی نداره. یکی از تکنیک‌هایِ فروش امنیتِ که من به مشتریام بتوانم اون امنیتَ رو بدهم. وقتی که امنیتِ خاطرِش رو احساس کرد، امنیتِ جانیش رو و امنیتِ کیفِش رو، امنیتی جیبِش رو احساس کرد اونوقت ازت می‌خره. من نتوانستم اون امنیتَ رو بهش برسونم که می‌گه بزار فکرهام رو بکنم، بزار من با همسرم صحبت بکنم. بهت خبر می‌دم. بهت زنگ می‌زنم. می‌خواد با خودش فکر بکنه. اگه من همون موقع که دارم جِنسَم رو پرِزنت می‌کنم اون اطمینانَ رو بتونم بهش برسونم.همه موضوع بر میگرده به اعتماد.

 سعید کاظمی: کسانی که با من از طریق سایت سعید کاظمی یا کانال یوتوب و پیج اینستاگرام من در ارتباط  هستند خوشحال می‌شوم تجربیاتِشون رو برام ارسال کنند تا این تجربیات رو برایِ همه یِ فارسی‌زبانان به اشتراک بذاریم. چون ممکنِ تجربیاتِ شما هر چند کوچیک تویِ حتی اون سرِ دنیا هم که باشه به درد یه فارسی زبان بخوره. چه تجربه‌ موفق و چه تجربه‌یِ ناموفق در هر زمینه‌ای. پیشنهاد می‌کنم کتاب خاطراتِ یک فروشنده‌یِ آقایِ محمدی رو حتماً تهیه بکنید. چون اینها تجربیاتِ واقعی هستند که نوشتن که برایِ هرکسی می‌تونه مفید باشه. اگر یک سایت خوب برای اموزش بازاریای می خواهید پیشنهاد من سایت لیدرمارکتر است. در مجموع امیدوارم صحبت های من با استاد محمدی در مورد تفاوت بازاریابی ویزیتوری فروشندگی برای شما مفید بوده باشد.

مشکلات تحصیل در رشته پزشکی

مشکلات تحصیل در رشته پزشکی

برای شنیدن فایل صوتی فوق مشکلات تحصیل رشته پزشکی در ایران از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

برای تماشا کامل فایل ویدئویی مشکلات تحصیل رشته پزشکی در ایران از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

آقایِ دکتر کرمیان از بیزینیس کوچ‌هایِ پزشکی خیلی خوب و از دوستانِ همراهِ من هستند و ما با همدیگه در دوره‌هایِ بیزینِس کًوچ آشنا شدیم و اتفاقاً اولین باری بود که من از زبانِ یک پزشک در موردِ سختی های رشته‌هایِ پزشکی شنیدم. من چون مهندسی خواندم و همیشه  از بیرون به رشته‌یِ پزشکی نگاه می‌کردم اما امشب دوست دارم با همدیگه همراه باشیم ببینیم آقایِ دکتر از مشکلات تحصیل در رشته پزشکی چی می گویند، یکی از بخش‌هایی که من تویِ کانال یوتیوبِ خودم دنبال می‌کنم بحثِ تحصیل است. حالا تحصیل حتماً خارج از کشور نیست. به ‌هرحال خیلی از  ایرانیانِ عزیزی تو کشورهایِ مختلف دارند.تحصیلِ شاخه‌هایِ پزشکی رو انجام می دهند. ولی خوب تعدادِ زیادی هم دارن در داخلِ ایران تحصیل می کنند و خیلی از جوون‌ها هم از دبیررستان کلاً برنامه‌شون تحصیل در رشته‌یِ پزشکی است. من در خدمتتون هستم. خودتون رو معرفی بفرمایید و شروع کنیم.

دکتر کرمیان: زنده باشید. باعثِ افتخارِ من است که با شما آشنا شدم. خیلی از شما یاد می‌گیریم. خیلی خوشحالم که دوره‌یِ کَوچینگ دکتر ربانی باعث شد من با شما آشنا بشوم و بتونم بیش‌تر از شما یاد بگیرم. من محمد حسن کرمیان هستم، دانشجویِ سالِ ششمِ پزشکی و این‌که حالا چه داستانی شروع شد که من اومدم به سمتِ بیزینِس و اصلاً چه ربطی به هم دارند این دوتا که دو تا دنیایِ متفاوت هستند. انشالله جلوتر راجع بهش صحبت می‌کنیم.

و خوب حرفِ جالبی زدید گفتید که همه از بیرون نگاه می کنند و می‌گویند که همه چی گل و بلبلِ، همه چی عالی، پزشکِ پا می شود میره مطب برمی‌گرده، پولِ خوب، زندگیِ خوب همه چی عالی. ولی واقعاً این‌جوری نیست. یعنی از زبانِ یک دانشجویی که یک درکی قبل از کنکورِش داشته  بعد یک هو وارد میش‌وده می‌بینه نه اون چیزی که می‌گفتن نیست اگر برایِ شما توضیح بدیم حالا انشالله متوجه می‌شوید.

 که داستانِ کلی اصلاً بحثِ پزشکی چه‌طور است. خوب سفرِ یک دانشجویِ پزشکی تقریباً از سالِ قبل از کنکورِش شروع میشود. همون‌طور که میدونید. جوی که تویِ آموزش و پرورِش بخصوص مؤسساتِ کنکوری است اینه که همه‌یِ بچه‌ها رو با یک تابویی به نام پزشکی، دندان‌پزشکی و داروسازی سوق میدهند و هول میدهند که بروند جلو و این وسط اون شدتِ رقابته که برایِ اون جایگاه و اون صندلیِ است،

اون آرمان‌هایِ پوچی که برایِ بچه‌ها می‌سازند و اون قول‌هایی بیخودی که به بچه‌ها میدهند و همش باعث می‍شود که یک جوون هفده هجده ‌ساله با امیدِ یک زندگیِ فوق‌العاده تاپ، به امیدِ این‌که اگه من یک‌سال تلاش کنم یک عمر راحت خواهم بود بچه‌ها راضی می‍شوند و ترغیب می شوند که بروند سمتِ خواندن کنکور که خیلی سفت و سخت یک‌سال از زندگیشون رو کامل همه‌چی رو آف می کنند و به خودِشون یک سختیِ بی‌نهایت می دهند که بتوانند کنکور رو امتحان بدن و پزشکی قبول بشوند.

سوال:بعضیها برای تحصیل رشته پزشکی  از سالِ دهم شروع می کنند؟

دکتر کرمیان: الان بله. الان چون کنکور هم به این شکل شده که امتحان نهایی هم است بچه‌ها عملاً از اولِ دبیرستان دیگه کلاً می‌اُفتند تویِ بازی کنکور و خواندن درس‌ها و سختیِ اون فشاری که بر رویِ بچه‌ها است؛ به‌خصوص برایِ پسرها چون فشارِ سربازی نرفتن و این اتفاق‌ها هم است خیلی باعث می شودکه بچه‌ها فشارِ وحشتناکی رو تجربه می کنند.

 این برایِ خودم بود که من خودم دو بار کنکور دادم و خیلی فشارِش سنگین بود و حالا خداروشکر که به اون چیزی که می‌خواستیم رسیدیم اما همه چیز اون لحظه نبود. من همی شود به دوستایِ صمیمی خودم تویِ دانشگاه می‌گفتم که پزشکی برایِ ما شیرینیش همون لحظه‌ای بود که جوابِ انتخاب‌رشته اومده بود پزشکیِ دانشگاهِ فلان. اونجا خیلی ذوق داشتیم و همه خیلی خوشحال بودیم. ولی از روزِ اولی که واردِ دانشگاه شدیم کلاً همه‌چی فرق می‌کنه.

این که ما از یک فضایی واردِ فضایِ جدید می‌شویم و خوب سنگینی و فشارِ خاصِ خودش رو داره به کنار اما بحثِ اینه که ماها فکر می‌کردیم از الان که واردِ دانشگاه می‌شویم دیگه نمی‌خواد فشارِ زیادی تحمل کنیم. دیگه نمی‌خواد اون‌قدر درس بخوانیم. تازه ما فهمیدیم که چه اشتباهی بوده یعنی چه حرف‌هایِ اشتباهی می‌زدن که شما قراره خوش بگذرونید.

 ما تازه سنگینیِ اصلیِ قضیه از روزی که واردِ دانشگاه شدیم شروع شد. چون درس‌ها متفاوت از دورانِ دبیرستان بود، استادها فرق می‌کردن، جو کلی فرق می‌کرد. فضا آکادمیک بود و ما هیچ بک‌گرَندی نداشتیم. حالا این قضایا برایِ خیلی از بچه‌هایِ رشته‌هایِ دیگه هم می‌افتاد. اما چون  از همون روزی اول می‌گفتن بهمون دکتر دکتر و ما هم هوا برِمون داشته بود فکر می‌کردیم حالا خیلی اتفاقاتِ خوبی داره می‌اُفته ولی این‌جوری نبود.

سوال:حالا اقایِ دکتر می‌دانید کنکور چه حالتی داره؟ حالا نه مثلِ دو ماراتن اما یک دو نیمه ماراتن هست به هرحالا یک سال تا سه سال می‌دوی بعد تازه به مقصد می‌رسی بعد دوباره می‌بینی که یک مسابقه سه‌گانه هم جلوت است و باید دوچرخه‌سواری هم بکنی و بری هزار و پونصد متر شنا هم بکنی. یعنی واقعیتِش رشته‌یِ مهندسی اون موقع خیلی مد بود.

من حالا 22 سالِ پیش رشته‌یِ مهندسی مدرکِش رو گرفتم. حالا رتبه‌یِ کنکور من هم بد نبود و تویِ یک دانشگاه دولتی تویِ تهران درس خوندم. ولی وقتی واردِ دانشگاه میشوی خیلی خسته‌ای. من ترمِ اول هم مشروط شدم چون دیگه واقعاً توانِ این‌قدر درس خواندن رو نداشتم. بعد حالا مهندسیها چهار سال تموم میشود حالا یک کسی بخواهد ادامه بده دو سال است

سوال:یک فضایی حالا باز بینِش استراحتی و یک فرجه‌ای است. ولی پزشکی 7 سال ممتد. حالا شما همین هفت سال رو یک توضیحی بدید. حالا شما روزِ اول واردِ دانشگاه شدید ؟ شاید جالب باشه برایِ کسایی که هیچ‌گونه اطلاعی ندارند.   

دکتر کرمیان: حتماً. رشته‌یِ پزشکی تویِ ایران یک دوره‌یِ هفت ساله است که بچه‌ها برایِ گذراندنِ این دوره مدرکِ پزشکیِ عمومی می‌گیرند. اما این هفت سال یک دست نیست. به چهار قسمت تقسیم می شود و چهار مرحله تویِ رشته‌یِ پزشکی است که به ترتیب دو سال و دو سالِ نیمِ اول؛ حالا بعضی دانشگاه‌ها متفاوت هست. مقطعِ علومِ پایک است که بچه‌ها علومِ پایک رو می‌خوانند که با بَیسِ کلیِ مدیکال آشنا می شوند.

 مثلا آناتومی می‌خوانند، بیوشیمی می خوانند، باکتریها رو می خوانند، و بعد از این دوسال، دو سال و نیم یک آزمونِ اولیه می دهند و یک جمع‌بندیِ کلی از بیس‌ها رو می کنند و بعد از اون واردِ مرحله‌یِ فیزیوپاتولوژی می شوند. که ترکیبی از فیزیولوژیِ بدنِ انسان و پاتولوژی و بیماریها است.یعنی میان بیشتر راجع به بیماریها می خوانند و یک مقدار بحث آکادمی‌تر و بالینی‌تر میشود.

 اما ما کماکان تویِ این یک‌سال و نیم دوسالی که تویِ مقطعِ فیزیوپاتولوژی هستیم. باز هم مریض نمی‌بینیم. فقط بعضی وقت‌ها بچه‌ها می روند بیمارستان که شرح حال‌گیری یاد بگیرن که با اون علمی که دارن می خوانند یک مقدار ترکیب بشه. که این هم مشکلات خاصِ خودِش رو داره که کم‌کم داره اصلاح می شود تویِ سیستمِ آموزشی. بعد از اون بچه‌ها واردِ مقطعِ اِکستِرنی یا به اصطلاح خودمونی اِستَیژِری می شوند که دو سال است و بچه‌ها واردِ بخش‌هایِ بیمارستانی و بالینی می شوند.

 و اونجا مؤظف هستند. بروند و مریض‌ها رو ببینند ازشون شرحِ حال بگیرَن، بتوانند با مریض ارتباط برقرار بکنن، اما کارِ درمانی نمی کنند. یعنی ما اجازه‌یِ کارِ درمانی نداریم و تنها کاری که باید بکنیم اینه که بریم ارتباط گرفتن با مریض‌ها و شرحِ حالِ مریض‌ها و این‌که اون بیماریهایی رو که می‌بینیم بخوانیم که بتونیم بَیسِمون رو قوی‌تر بکنیم. یعنی عملاً بَیسِ اصلیِ بچه‌هایِ پزشکی تویِ فیزیوپاتولوژی و اِکتَیژیری بنا می شود. بعد از اون بچه‌ها وقتی مقطعِ اِکتَیژِریشون تقریباً بعد از سالِ 6 تموم می شود یک آزمونِ جمع‌بندی باید بدن به ایسمِ پرِنتِرنی یا آزمونِ پیش‌کار ورزی، و وقتی که  امتحان رو پاس بشوند.

می روند و واردِ مقطعِ اینترنی می شوند و تویِ مقطعِ اینترنی یا همون کارورزی بچه‌ها دیگه کارهایِ بالینی انجام می دهند و  مریض‌ها رو تویِ خطِ اولِ بیمارستنان‌ها ویزیت می کنند زیرِ نظرِ اساتید و رِزیدِنت‌ها و اونجاست که دیگه بچه‌ها یک مقدار بالینی‌شون قوی‌تر می شود و کارِ عملیِ بیش‌تری یاد می‌گیرن، کارهایِ تهاجمی که نیاز است مثلاً مریض‌ها رو اینتوبه می کنند، لوله‌تنفسی میذارن گاهاً و این اقداماتی که بچه‌ها می‌توانند از پرستارها و رِزیدِنت‌ها یاد بگیرند و عملاً حرفه‌ای می شوند. یک تفاوتی اینجا است با کشورهایِ اروپایی اون اینه که کشورهایِ اروپایی خیلی اقداماتی رو که پرستارها تویِ ایران انجام می دهند رو اونجا بچه‌هایِ پزشکی انجام می دهند. یعنی اونا از لحاظ عملی یک مقدار وظایِفِشون بیش‌تر است. اما تویِ ایران نه. تویِ ایران یک مقدار از وظایف رو بچه‌هایِ پرستاری زحمتِش را می‌کِشَند و خوب اونا بیش‌تر آموزش می‌بینند.

این از کلیات. بعد از این‌که دوره‌یِ اینترنی تموم شد و بچه‌ها بخش‌هایِ اینترنیشون رو گذروندن بعد از یک‌سال و نیم درس که تمام می شود حالا بچه‌ها به چند دسته اینجا تقسیم می شوند. دسته‌یِ اولِشون که خانم‌ها هستند.خوب اونا چون سربازی ندارن اونا باید دوسال برن و طرحِشون رو بگذرونند. حالا این طرح بسته به محلی که میروید و بسته به محرومیتِ که اون محل داره بینِ یک‌سال الا دو سال طول میکشه. اما پسرها که خیلیهاشون سربازی دارند باید سربازیشون رو بروند .

و این معادلِ طرحِشون حساب می شود. و هر چقدر از اون ور کسری بخورن باید از این ور طرحیش رو بروند. یعنی اگه من الان یکسال کسریِ خدمت داشته باشم یکسال سربازیم رو میرم و اون یکسالِ باقیمانده رو باید برم یک محلی و طرح بگذرونم که به من مدرکِ پایانِ طرح بدن. و این طرح برایِ همه اجباری است. یعنی همه باید حداقل دو سال طرح بروند.

سوال:سربازی رو تویِ رشته‌یِ پزشکی میروید؟

دکتر کرمیان: بله بچه‌هایی که سربازی می روند معمولاً تویِ درمانگاه‌هایِ نیروهایِ مسلح کار می کنند. بچه ‌هایِ داروسازی هم همین‌طور است، بچه‌هایِ دندون‌پزشکی هم همین‌طور استن. یعنی الان دوستایِ من که داروسازی هستند خوب تویِ بیمارستانی که مرتبط است با سپاه است اونا اونجا بالاخره داروخانه داره و بچه‌ها اونجا تقسیم می شوند و اونجا فعالیت می کنند. دیگه مثلِ سربازیِ رشته‌هایِ دیگه نیست که بچه‌ها بخوان برن و پست و اینها داشته باشند. یک مقدار سربازیِ سبک است.

سوال:یعنی از کنکور در رشته پزشکی  قبول بشوید. حداقل خیلی سریع درسِت رو هم بخوانی و آزمونت رو هم بدی و طرح را بروید حداقل 9 سالِ بعد تازه پزشکِ عمومی می‌شوید. درسته؟ بعد کی اجازه‌یِ مطب زدن دارید؟

دکتر کرمیان: ما از سالِ هفتم شماره نظام می‌گیریم و خوب اجازه‌یِ فعالیت نداریم و کسایی هم که کار می کنند غیرِ قانونی کار می کنند. باهزینه‌یِ بسیار پایین کار می کنند. ولی ما وقتی می‌توانیم مطب بزنیم که امتیازِش رو جمع بکنیم. و این امتیازها من هنوز خودم نمی‌دونم چه شرایطی داره. خیلی پیچیده است  داستانِش. اما یک‌سری امتیازها باید جمع بشود که طرح توش مؤثره، ازدواج و تاهل هم  مؤثر است، سهمیه ‌هایِ مختلف مؤثر است و خوب اکثرِ بچه‌ها نمی‌توانند دیگه و خیلی هامون واقعاً نمی‌توانیم مطب بزنیم.   

سوال:تویِ شهرهایِ کوچک هم نمی توانید مطب بزنید؟

دکتر کرمیان: بله. اما الان چیزی که زیاد شده بحثِ تاسیسِ کلنیک‌هاست. دانشجویان پزشکی، بعد از پایان طرحشون  پروانه می‌گیرند می‌توانند کلنیک تأسیس کنند و خوب اون هم داستانِ خاصِ خودِش رو داره. الان چندتا از بچه‌هایِ سال بالاییِ خودمون هستندکه الان هم داریم باهاشون همکاری می‌کنیم. کلنیک الان تأسیس می کنند و تویِ کلنیک یا فعالیت‌هایِ درمانیِ معمولی انجام می شود یا مثلاً فعالیت‌هایِ (زیبایی، مراقبت پوست و چاقی )عملاً به قولِ شما نه سال طول می‌کشه که بچه‌ها تازه از آب و گل دربیان و بتوانند فعالیت بکنند و خوب اینجا بود که من گفتم که بچه‌هایِ کنکوری فکر می کنند به محضِ این‌که کنکور قبول بشوند همه چی اوکی می شود در صورتی‌که حالا شما باید نه سال تلاش کنید، نه سال باید برید جلو که بتونید فقط مدرکِت رو بگیرید.  

سوال:بدونِ مشکل همه‌یِ درس‌ها رو بخوانی، تئوریها و عملیها رو انجام بدی تازه مدرکِ پزشکِ عمومی می‌گیری؟

دکتر کرمیان: بله.

سوال:حالا بازارِ کارِ پزشکِ عمومی چه‌طوری است؟

یعنی واقعاً اگه یک نفر نه سال وقت بذاره اگه این نه سال رو وقت بذاره برایِ یک کارِ دیگه‌ای، یک تخصصِ دیگه و واقعاً بره تویِ یک کاری 4 یا 5 سال تخصص یاد بگیره. حالا من آدم‌هایی رو دیدم که پزشکی واقعاً علاقمند هستند خوب من به آنها احترام می گذارم می‌گویم کسی که علاقمند است بره پزشکی بخواند و وقتش رو هم بذاره و لذتِش رو هم ببره.

البته باید بداند که یک مسابقه‌یِ سه‌گانه در مقابلِش داره و الان هم باید شنا کنه و هم باید بدوه و هم باید در انتهاش دوچرخه‌سواری کنه. چون واقعاً یک مسابقه‌یِ بسیار سختی است تحصیل در رشته‌یِ پزشکی. یعنی بعضی‌موقع‌ها من می‌بینم بعضی آدم‌ها مقایسه می کنند من خیلی ناراحت می‌شوم. می‌گویم مثلاً درسته که ما رشته‌یِ مهندسی خواندیم.متاسفانه نظامِ آموزشی شروع کرد به تولیدِ مدرک. بجز شاخه‌هایِ پزشکی. این نظرِ من از بیرون است. بگید درسته یا نه؟ تویِ خیلی از شهرها و روستاها حتی شهرهایِ خیلی کوچیک من می‌بینم دانشگاه ساختن.؛دانشگاهِ آزاد و پیامِ نور و همین‌جوری مهندِس دارَن می دهند بیرون. من بنده‌یِ خدایی دیدم که به جرأت می‌تونم بگم تو جدولِ ضرب رو بلد نیستی تو چه‌جوری مهندسیِ عمران رو از دانشگاه گرفتی؟

بعضی از این مسائلِ مقاومتِ مصالح رو تو چه‌جوری رفتی و نمره گرفتی؟ گفت که من نرفتم امتحان بدم همین‌جوری بهم نمره دادن. گفتم خوب واقعیت رو که من تویِ محیطِ کار می‌بینم. تو یک جدول ضرب رو بلد نیستی. بعد اون دوست من هم الان مهندسه و من که بیست و خورده‌ای سال پیش با آن سختی مدرک گرفتم هم مهندسم.ما دانشگاهِ علم و صنعت رو راه‌اندازی کردیم برایِ این‌که مهندِس‌ها بروند عملی یاد بگیرند. من سالی چهل واحد درس پاس کردم یا یک مقدار بیش‌تر وقتی بعضی مواقع نمراتم رو نگاه می‌کنم خوب می‌گویم این هشتاد واحد من برایِ چی پاس کردم؟ چه به دردِ مهندسیِ من می‌خوره؟ چه کارآیی امروز برایِ من داره؟  عملاً هیچی.

هیچ کدوم از اون درس‌ها عملاً هیچ کاربردی نداشت و راحت می‌توانست دو واحدِ تخصصیِ باشه و یک مهندسِ عمرانِ متخصص‌تر در بیام. دو واحد انگلیسی و یا دو واحد عربی نمی‌دانم به چه دردِ ما می‌خورد. نمی‌دونم شما هم تویِ رشته‌هایِ پزشکی هم اینها رو دارید؟ یا این‌که نه این بحث‌هایِ عملی و تئوریک؟ نظر شما چی است؟

دکتر کرمیان: دقیقاً همین‌طور است. تویِ بحثِ آموزشِ پزشکی هم بسیار داد و فریاد کردیم که آقا جان این مسیری رو که دارید میروید بسیار اشتباه است که متأسفانه این آموزشِ پزشکیِ ایران رو اومدن کپی‌کردن چندین سال پیش از رویِ فکر کنم آمریکا بوده ولی خوب اصلاً منطقی نیست و ما خیلی داریم می‌گوییم که خوب چرا مثلاً شما تویِ دورانِ دو سال و نیمِ علوم پایه این همه تخصصی مواردی آموزش می‌دید که بچه‌ها اصلاً نخواندن.

 خودِ من بعضی از درس‌ها رو واقعاً نرسیدم بخونم. یک قسمت‌هایی از باکتریها رو گفتن، قارچ‌ها رو گفتن، ایمنی قسمت‌هاییش واقعاً به دردِ ما نمی‌خورد، حالا آناتومی که هیچی خیلی باید کامل بخوانی ولی درس‌هایِ عمومی همه‌یِ اینها بود حالا اینا به کنار فقط علومِ پایه. اصلاً ما می‌گفتیم شیوه‌یِ تدریس تویِ بحثِ فیزیوپات اشتباه است. تویِ فیزیوپات شما میاید تئوری یاد می‌گیرید مریض نمی‌بینی و تویِ اِستَیژِری که مریض رو می‌بینی  وقت نمی‌کنی تئوری بخوانی.

 بعد فاصله‌یِ بینِ اینا از اولِ فیزیوپاتولوژی تا آخرِ اِنستَیژنِری سه سال و نیم چهار سال است. بعد ما می‌گفتیم این چهار سال به اندازه‌یِ یک لیسانس است و بچه‌ها فراموش می کنند. کسی براش مهم نبود و تازه یواش یواش دارن یک سری واحدهایِ عملی هم واردِ فیزیوپاتولوژی می کنند که بچه‌هایی که مثلاً دارن جراحی می خوانند یا اطفال می خوانند یک شرحِ حالی هم بگیرن و یک دوتا مریض هم ببینند و بعد تویِ اِستَیژِری تقویت بشوند.  

سوال:ولی خیلی از بچه‌هایِ شاخه‌یِ پزشکی وقتی واردِ جامعه‌یِ کار می شوند راحت‌تر جذب می شوند و راحت‌تر براشون کار پیدا می شود؟

حالا شما الان رویِ این‌که بیش‌تر باید عملی ببینن بحث دارید. خوب حالا رشته‌هایِ مهندسی و خیلی از شاخه‌ها عملاً هیچ کارِ عملی انجام نمی دهند نهایتِش چند تا واحدِ خیلی ساده برایِ تابستون مثلاً می روندکارگاهی فلانی و عملاً هیچ کاری عملاً کسی یاد نمی‌گیره.یعنی اگر بگم مهندِس میاد بیرون این به معنایِ واقعیِ علم داره، تخصص داره و می شود کارگاه رو دَستِش سپرد یا می شود یک پروژه‌یِ خیلی کوچیک رو بهش سپرد عملاً این‌جوری نیست.

یعنی بیش‌تر یک چیزی رو حفظ کرده و اومده نمره گرفته و واحد پاس کرده. فقط آی‌کیوش بالا بوده. یعنی هیچ آدمی نمی‌تواند بگوید من از دانشگاه اومدم بیرون خیلی بلدم.من دکتر رو می‌بینم در شاخه‌یِ تخصصیِ خودمون برخی اصولِ پایه رو نمی‌داند. حالا نکته‌هایِ شما همون‌قدر عملی است یک مزیتِ دیگه‌ای هم که داره این است که حجمِ ورودی کنترل می شود حالا این هم به نظرِ من یک مزیتِ. حالا امسال فکر کنم مجلِس داره یک هنر می‌زنه و داره زیاد می‌کنه.    

دکتر کرمیان: متأسفانه دسته گل رو به آب داد مجلس و تأیید شد و فکر کنم سالِ آینده تا چهار سالِ بعدِش هر سال 20 درصد اضافه می شود  و تویِ چهار سال فکر کنم بیش از دو برابر ظرفیت رو ببره بالا و من هم خوشحالم و هم ناراحت. از دو جنبه. ناراحتیش به خاطرِ اینه که دوستان، همکاران اشباعِ. حالا واقعاً داستانِ پزشکی به خصوص تو حوزه‌یِ عمومیش و حتی تخصصیش به شدت داره اشباع می شود.

 بچه‌هایِ دندان‌پزشکی که دیگه اصلاً حرفِش رو  نزنیم. بسیار بسیار اشباع شدن. اما خوشحالیم از این جهتِ که بیزینیسِ خودم می‌گیره. یعنی من اگه بخوام یک کم بد فکر کنم راجع بهش و یک جوری فکر کنم که به صلاحِ بقیه نیست بیزینِسِ من می‌گیره. چون هرچی تعداد بره بالاتر رقابت بینِشون بیش‌تر می شود و هر چه رقابت بیش‌تر بشه من خیلی بیش‌تر می‌تونم کار کنم و پولِ بیش‌تری به دست بیارم.(دکتر کرمیان شاخه تخصصی بیزینس کوچینگ پزشکان را انتخاب کردند و به پزشکان برای توسعه کسب و کار مشاوره می دهند)

سوال:یک توضیح در موردِ بیزینِسِتون بدم من خیلی برام جذاب بود. ما تویِ گروه‌هایِ مَستِرمایند با آقایِ دکتر با هم بودیم. آقایِ دکتر بیزینِس کوچِ پزشکان هستند. حالا روان‌پزشکان، دندان‌پزشکان و دوستانی که علاقمند بودن به پیجیشون سر بزنند. خیلی چیزهایِ جالبی دارند.

 چون بالاخره پزشکی یک بحثِ و تخصصی بیزینِس و کسب و کارِ پزشکی یک بحثِ دیگه‌س. آقایِ دکتر یک شاخه‌یِ خیلی جالبی رو انتخاب کردن. یک کارِ قشنگی رو تویِ بازار انتخاب کردن که دارن به هم‌صنف‌هایی خودِشون بیزینیس رو می‌خوان آموزش بدن و دوست دارند با تخصصی که تویِ پزشکی و تجربه‌ای که به دست آوردن بیزینیس رو به همکارایِ خودِشون آموزش بدن.. حالا ما یک شبِ دیگه کلاً رویِ بیزینِس کوچِ پزشکی با شما خیلی کار دارم. می‌خوایم در موردِش صحبت بکنیم.که اگه کسی علاقمند بود بیاد با شما آشنا بشه. اصلاً با این فرآیند که کوچ چه ارزشی داره و یعنی این‌که کوچ چقدر خوبه که کنارِ ما باشه. من خودم خیلی از بیزینِس‌هایی که شکست خوردم.

اگه یک کوچ همراه من می‌بود به موقع دستورِ شکست  می‌داد و می‌گفت دیگه ادامه نده.خوب خیلی انرژی و سرمایه و وقت من هدر نمی‌رفت. یک موقعی حالا من یک استارت آپی تویِ پَیجم است اونجا توضیح می‌دهم. کوچم به من گفت و خیلی هم دلخور شدم که چرا داره این حرف رو می‌زنه که ادامه نده. من خیلی دلخور شدم که آقا چی داری می‌گی من دو سالِ عمرم رو روش گذاشتم، کلِ زندگیم رو گذاشتم، گفت بنظر من این طرح شکست خورده‌س.خوب اون از بالا و از تجربه‌ش به موضوع نگاه می‌کرد.

حالا برگردیم به بحثِ اصلیِ خودمون که بحثِ مشکلاتِ پزشکی در ایران. من چون برادرِ خودم داروساز است خیلی سال‌ها پیش؛ تقریباً پنج شش سالِ پیش یک آماری می‌داد می‌گفت عملاً دیگه داروسازی تویِ ایران اشباعِ شده. یعنی بیش از ظرفیتی که جامعه نیاز داره ما الان داروساز داریم. ولی یک نکته‌ای جدیداً بین پزشکان و دوستانم می شنوم که بحثِ مهاجرتِ پزشکان به خارج از کشور است. یعنی کسایی که تحصیل کردن،

خوب به هرحال جامعه براشون هزینه‌یِ زیادی کرده والان کشورهایِ عربی می‌بینم به شدت داره متخصصین رو جذب می‌کنند، امکاناتِ خوب با حقوقِ خیلی زیاد. الان دوستی دارم داره میره ابوظبی برای رشته‌یِ جراحیِ قلب. ایشون متخصصِ قلبه. خوب یک هزینه‌یِ خیلی خوب، خوونه، ماشین در اختیارِشون می گذارند. و من بهش گفتم نرو تو این همه زحمت کشیدی شهرِ ما به این خدماتِت نیاز داره. می‌گه می‌دونم اما اونجا دارن چندین برابر به من درآمد پیشنهاد کردن و نمی‌تونم قبول نکنم. شرایطِ کاریِ اونجا خیلی برام مهیاست. حالا شما هم تجربه‌ای دارید بفرمایید.  

دکتر کرمیان: خواهش می‌کنم. بله متاسفانه اونقدر اون داستانِ اشباع شدن در رشته پزشکی باعث شده که از لحاظِ درآمدِ بسیار بِزینیس‌هایِ مدیکال اُفت بکنه. یک زمانی خوب بود. اوایلی که آقایی هاشمی وزیر شد خیلی درآمد‌ها رو بردن بالا چند شب پیش داشتم تویِ گوگل می‌خوندم که می‌گفتن این اوایلی که تحول سلامت  آمده بود همه چی عالی بود. ما تا چند سال لاکچری زندگی کردیم و خیلی خوب بود. یعنی شما فکر کنید اگریک مجموعه‌ای بودجه‌ش 800 میلیون تومان بوده یکهو شده هفت میلیارد تومان و خوب این پول خیلی راحت تقسیم می‌شد بینِ پزشک‌ها و بچه‌هایِ دیگه‌یِ گروهِ پزشکی ولی الان دیگه نیست.

الان دچارِ کمبودِ بودجه است. من الان یکی از دوستایِ خودم پزشکِ عمومی  است تویِ یکی از بیمارستان‌هایِ کرمانشاه است می‌گفت من سه ماهِ حقوق نگرفتم. چطور باید زندگی بکنم و این مسیر باعث می شودکه بچه‌ها به این فکر کنن که خوب اگه شرایطِ اون ور بهتره ما عطاش رو به لقاش ببخشیم و پاشیم بریم و بسیار آمارِ مهاجرت زیاد شده و بسیار نخبه‌هایی که از تیمِ پزشکی رفتن از ایران از دانشگاه‌هایِ مختلف و از رشته‌هایِ مختلف، از عمومی بگیر تا حتی فوق تخصص‌ها و متاسفانه این اتفاق بسیار زیاد داره می شود.

خودم هم حتی دارم به این فکر می‌کنم. اگر شرایِطِش برای من ایجاد بشود حتماً یکی از گزینه‌هایِ اصلیِ زندگیم است. شاید بگم 90 درصدِ دوستایِ دیگه‌م هم همین است و می‌گویند که ما اگر بخوایم فارغ‌التحصیل بشویم عمومی یا باید بریم درمانگاه‌هایِ دیگه ساعتی 50 هزارتومان یا 100 تومان کار کنیم یا باید بریم زیبایی بخوانیم و تویِ کلنیکِ زیبایی کار بکنیم و یا باید برویم مهاجرت کنیم.

سوال:خوب در مورد آزمون دستیاری صحبت کنیم؟ 

دکتر کرمیان: اون هم داستانِ خاص خودِش رو داره که خدمتتون جلوتر میگم که چرا بچه‌ها نمی روند سمتِ دستیاری. گزینه‌یِ دستیاری تقریباً یک گزینه‌یِ سوخته است برایِ 90 درصدِ بچه‌ها. حتی حالا خیلی از رشته‌ها است ممکنِ شما ثبتِ نام بکنید حتی اگه سرِ جلسه هم نری می‌تونی بری اون رشته رو ثبت‌نام کنی. مثلِ طب اوژانس. در این حد خالی است. یعنی عملاً شما رِزیدِنتِ طبِ اوژانس نمی‌بینی تویِ اکثرِ بیمارستان‌هایِ کشور. چرا؟ چون اصلاً کسی نمیره. میگه برایِ چی باید برم.

سوال:طبِ اوژانس  اِستِرِسِش زیاده یا منابعِ درآمدیش کمه؟ چرا نمیروند؟

دکتر کرمیان: جلوتر عرض می‌کنم خدمتِتون. خوب بسترِ رِزیدِنتی خیلی داغ شده و شاید خودمون اگر بتوانیم یکی از لاین‌هایِ که اگر بتوانیم بیزینِسِمون رو گسترِش بدیم و روش کار بکنیم بحثِ مهاجرتِ پزشکان است. چون خیلی از این مؤسسات خیلی دارن بد کار می کنند و اصلاً اطلاعاتِش رو ندارند. حتی خیلی جالب شد که این بحثِش رو کردید. من امروز یک یک‌ساعتی داشتم پیاده‌روی می‌کردم و هندزفریم رو گذاشتنم و داشتم یک لایوی رو تویِ یوتیوب راجع به مهاجرتِ پزشکان با یک دکتر گوش می‌دادم.

اتفاقا در موردِ آلمان هم بود و اینقدر مسیرِش سخته مهاجرته که بچه‌ها حاضر هستند اون سختیِ مسیرِ مهاجرت رو بپذیرن؛ یعنی کسیکه نه سال تلاش کرده. حاضرِ دوباره یک سال و نیم دو سالِ دیگه حتی سه سال دیگه زمان بذاره، زبانِ دوم و سوم بخونه، بره امتحان بده، بره زبان تخصصی امتحان بده، بره امتحان‌هایِ تخصصیِ پزشکی رو بده تویِ کشورهایِ دیگه ولی قبول کنن اونجا ماهی دو هزار یورو سه هزار یورو بهش حقوق بدن.

سوال:کشورهای دیگر مدرکِ پزشکی  ایران رو قبول نمی کنند مستقیم؟

دکتر کرمیان:نه مستقیم قبول نمی کنند. باید تطابق بدهید. یعنی اینا باید بدونن که شما واقعاً درس خواندید.

سوال:من فکر کنم شما داشتید برایِ مهاجرت پزشکی به اتریش و آلمان تحقیق می‌کردید تجربیاتِتون هم در اون زمینه بگویید؟

دکتر کرمیان:آره من در موردِ اتریش و آلمان خیلی تحقیق کردم. البته اتریش کم‌تر راجع به بحثِ پزشکیش اما آلمان خیلی بیش‌تر چون دوستایِ خودمون هم المان هستند و حالا اگه امکان داشت حالا باهاشون لایو خواهم گذاشت که راجع به این مسائل صحبت بکنیم. کشورهایِ عربی هم خیلی خوب دارن بچه‌ها رو می‌برن.

خیلی امکاناتِ خوبی دارن می دهند و جالب بود این قضیه‌یِ افزایشِ ظرفیت که اومد این است که می‌گوید ظرفیتِ پزشکی تویِ ایران دو برابر می شود به این معنی نیست که پزشکانِ ایرانی دارن دو برابر می شوند به این معنی است که کشورهایِ حاشیه‌یِ خلیجِ فارس دارن دو برابر پزشکی می‌گیرند. یعنی عملاً ته مسیره بچه‌ها دارن مهاجرت می کنند.

سوال:حالا کشورهایِ خلیجِ فارس تعجب می‌کنم که از هند و پاکستان و فیلیپین دکترهای خوب خیلی هستند. خوب اکثراً جامعه‌یِ7 میلیونیِ امارات چهار و نیم میلیونِش هندی است. تعجب می‌کنم چرا حالا پزشک؛ چون من خیلی الان تویِ بیمارستان‌هایِ امارات رفتم، تویِ مراکزِشون یک زمانی تجهیزاتِ دندان‌پزشکی کار می‌‌کردم. و عملاً همه‌یِ صنعتِش دستِ هندیها بود.

یعنی همه‌یِ محصولاتِ هند می‌اومد تویِ امارات و تویِ نمایندگی هایِ بین‌المللی توزیع می‌شد تویِ خاورِمیانه.  نمی‌دونم چرا حالا ایرانی می‌برن. نمی‌دونم به دلیلِ اینه که تخصصِشون بهتره؟ چون معمولاً ایرانیها مشکلِ زبان هم دارن یعنی نسبت به هندیها که از صفر انگلیسی یاد می‌گیرن تویِ مدرسه و دانشگاه و اینا. دلیلِش رو می‌دونید شما که چی است؟

دکتر کرمیان:والله من خودم چون نرفتم دلیلِش رو خیلی خوب نمی‌دونم. اما حس می‌کنم دلیلِش این باشه که یکی این‌که فرهنگِ ما به عرب‌‌ها خیلی بیش‌تر می‌خوره تا هندیها و عراقیها. یعنی حالا ما یک تجربه‌یِ مشترکی از بحثِ زبان و اینها داریم. حداقل فارسی خیلی به عربی نزدیک‌تر است تا هندی. از طرفِ دیگه خوب هندیها خیلی از لحاظِ علمِ پزشکی ضعیف نیستند. ولی  دانشجویان پزشکی  واقعاً خیلی قوی است و چون دورانِ انترنی خیلی فشار وارد می شود به بچه‌ها و کارِ عملیِ خیلی زیادی انجام می شود و شب نخوابیدنهایِ خیلی زیادی انجام می شود بچه‌ها عملاً آب‌دیده‌تر هستند. حالا من نمی‌دانم بچه‌هایِ پزشکیِ هند و اروپا چه جوری هستند.

ولی تا جایی که من در موردِ ایران خبر دارم و تجربه‌یِ خودم بوده خیلی بچه‌ها فشارِ مختلفی رو تحمل می کنند و عملاً قوی هستند. یعنی از لحاظِ کارِ بالینی خیلی قوی‌ هستند بچه‌ها. و این‌که چون بحثِ اینه که بچه‌هایِ هندی خیلی به بازارِ آمریکا وصل هستند .و انگار فاصله‌یِ بینِ نیویورک تا دهلی مثلاً انگار به اندازه‌یِ دو تا شهرِ ایران است. اینقدر بچه‌هاشون با هم در ارتباط هستند و میان و می روند. اما خوب ایران نه و ایرانیها بیش‌تر به کشورهایِ حاشیک‌یِ خلیجِ فارس یا سمتِ اروپا می روند.خوب سبکِ زندگیِ ما تویِ ایران و امارات بسیار فرق می‌کنه. بچه‌ها هم همه خوشحال هستند. همین الان دوستایِ خودم داشتن از من می‌پرسیدن که عمان چطوره بریم،

مثلاً قطر چطور است بریم، کویت چطوره؟ امارات چطوره؟ همین دوستان دارن می‌گویند ما هرسال پنج سال بریم اونجا خودِمون رو ببندیم از لحاظِ مالی بعد پاشیم بریم اروپا اقامتِمون رو بگیریم یا مثلاً برمی‌گردیم ایران با  همون پول زندگی می‌کنیم . به این دلایل است فکر کنم. و خوب متاسفانه اونا دارن از نیرویِ کارِ آماده استفاده می کنند. نیرو‌هایی که تویِ ایران هزینه‌هاش پرداخت شده، آموزشش رو دیده، تلاش‌هاش رو یک دوره طی کرده ولی اینها میان با دادنِ یک پولی به ایرانی ها که خیلی هم زیاد نیست برایِ خودِشون نیرویِ کارِ آماده می‌برند.

اگر برایِ یک پزشکِ ایرانی شاید شما فکر کنید این هفت سال نه سال سه میلیارد چهار میلیارد تومن هزینه شده باشه خوب اینا دو سال سه سالی که براش کار ایجاد می کنند همون‌قدر بهش حقوق می دهند و دیگه عملاً خیلی براشون می‌صرفه که برن یک نفر رو از صفر تقویت کنن و خیلی به نفعِشون خواهد بود چون نه دیگه زحمتِ آموزش دارند و نه زحمتِ امکانات دارن. خیلی راحت برایِ خودِشون استفاده می کنند و سودِش رو می‌بَرَن.   

سوال:در موردِ دستیاری رشته پزشکی می‌خواستید توضیح بدین؟

دکتر کرمیان:متاسفانه یک بحثی است قبل از این‌که واردِ بحثِ دستیاری بشم بحثِ حقوق‌ها و درآمدهاست. یک داستانی که است اینه که بچه‌ها از زمانی که واردِ مقطعِ اینترنی می شوند یک حقوقِ خیلی خیلی کمی می‌گیرند. الان حقوقِ بچه‌ها یک و نیمِ در ماه. با حدود 10 تا کشیک در ماه کم و زیاد چیزی حدودِ یک و نیم میلیون است. حالا کشیک‌ها هم به این شکل است که شما تقریباً سی ساعت تویِ بیمارستان هستی و اون سی ساعت رو باید باشی حالا کارِ یک موقع اوژانس یا بخش یا جاهایِ دیگه و مرحله‌یِ بالاترِش که بحثِ رِزیدنتی و دستیاری است خوب رشته‌هایِ دیگه به صورتِ تخصصی بچه‌ها وارد می شوند،

یک امتحانِ بسیار سنگین باید بدن قبلِش از تمامِ درس‌هایی که تویِ پزشکی خوندن، رقابتِش به شدت بالاست. و وقتی که وارد می شوند عملاً واردِ یک جوِ بسیار بسیار وحشتناک می شوند. یک چیزی مثلِ این‌که شما واردِ یک راه‌پله‌ای می شوید که هرسال فقط یک پله رومی‌تونید برید بالا و اونی که پله‌یِ بالایِ شماست می‌تواند هر بلایی سرِ شما بیاره. این از جوِ داخلی. و از طرفِ دیگه هم بخواهم واضح‌تر بگم یک اتفاقی که می‌اُفتد این است. 

که از متخصصی که اونجا استاد و هیئتِ علمی است تا رزیدنتِ سالِ چهار، سالِ سه بهت زور میگن و شما وقتی واردِ سالِ یک می‌شوید بسیار بسیار کشیک‌هات زیاده. یعنی ما حتی فکر می‌کنم  رشته‌یِ جراحی داریم پونزده تا کشیک در ماه داره  سالِ یکِش رِزیدِنت  سال اول جراحی تقریباً 14 تا الی 15 تا کشیک در ماه داره و اینقدر هم بهش کشیک اضافه می دهند و اینقدر تنبیهش می کنند حتی می‌بینید بیست روزه خونه نرفته.  

سوال:چند سال طول می‌کشه این فرآیند دستیاری در رشته پزشکی؟

دکتر کرمیان: این فرآیند چهارسال طول می‌کشه و هر سال شما یک پله می‌ری بالاتر سالِ یک هستی بعد می‌روی سالِ دو بعد سالِ سه و بعد سالِ 4 و هر کس هر رشته‌ای، هر شهری و هر بخشی قوانینِ خاصِ خودش رو داره. مثلاً جراحی استانی خیلی خوبه، خیلی همه‌چی عالی است، همه محترم است و یک جراح می‌بینی بسیار بسیار جوِ متشنجی داره، هرکی از راه می‌رسه یک چیزی بهت می‌گه، تنبیه می‌شوی، کشیکِ اضافی می‌خوری و داستان‌هایِ دیگه.  حالا اگر اینها بود و حقوقِش اوکی بود بچه‌ها هم قبول می‌کردن.

اما حالا حقوقِ این ریزیدِنتِ حدودِ سه میلیون تا چهار میلیون تومان در ماه  است. این حجمِ کاری و خوب اکثرِ بچه‌ها یا خوب متاهل هستند یا اگر هم متاهل نیستند می‌خوان زندگیشون رو بسازند ،دوره‌یِ جوانیشون است و اکثراً حدودِ سی سال هستند و با این حقوق اکثرِ بچه‌ها می‌گویند که خوب چه کار کنیم.ما همین زمان رو بخوایم بذاریم بریم پوست کار کنیم، بریم زیبایی کار کنیم خیلی بیش‌تر درآمد داریم. یا می‌گویند. اگر چهارسالی که ما می‌خوایم عذر می‌خوام از بقیه یِ همکاران بخوایم حمالی کنیم تویِ بیمارستان پاشیم همون رو بریم پروسه‌یِ مهاجرت وقت بذاریم زودتر به یک جایی می‌رسیم.

حداقل یک متخصصی تویِ ایران نمی‌شوید که بعد از چهار سال حمالی کردن باید دوسال هم طرح بروید یک جایِ محروم حالا شاید با حقوقِ شش تومان، حالا ده تومان و بعدِش تازه بتوانی مطب بزنی نزنی و کجا کار بکنی کجا کار نکنی. میگن خوب ما بریم مهاجرت بکنیمخیلی بهتره. چهارسال زجر می‌کشیم زبان می‌خوانیم مدارِکِمون رو تطبیق میدهیم پا می شویم میریم یک کشوری ،حداقل پنج سال شش سال اونجا رِزِدِنتیم و رِزیدِنت‌هایِ اونجا هم حداقل ماهی  2 هزار تا سه هزار دلار حقوق می‌گیرن و یک زندگیِ نرمال دارند اونجا.

به خصوص تویِ آلمان و بعدِش اقامتِشون رو می‌گیرند و می‌توانند یک زندگیِ خیلی نرمال داشته باشند و به همین دلیل است که بچه‌ها اکثراً به سمتِ رِزیدِنتی نمی روند و این باعث می شود در آینده تعدادِ متخصصینِ داخلیِ خودمون بیاد پایین و اول هم بهتون گفتم یک سری از رشته‌ها ما اصلاً ورودیِ رِزیدِنت نداریم. مثلِ طبِ اوژانس یا رشته‌ای مثلِ ارتوپدی که بسیار رشته‌یِ سنگینی است.    

سوال:اما ما الان در شهرهایِ کوچک مشکلِ اُرتوپد، زنان و زایمان و خیلی از رشته‌ها واقعاً داریم. مثلاً تویِ یک شهرِ سیصد چهارصد هزار نفری که ما هستیم دو تا یا سه تا اُرتوپد داریم. یعنی و همه‌شون هم هر دو شیفت هم کار کنن هنوز بیمار است. و خیلی وقت‌ها مجبور می شوند برن شهرهایِ بزرگ‌تر.

یعنی هنوز بازارِ کار براشون مهیاست. فرآینده به قولِ شما یک چیزی نزدیکِ بعد از دیپلم و بعد از قبولیش است. تازه به شرطی که مرحله‌یِ دستیاریش رو هم قبول بشه 15 سال بعد تازه واردِ بازارِ کار می‌خواد بشود. تازه بینِ 33 تا 35 سالگی. اگه همه رو به موقع امتحان بده و آزمون بده

دکتر کرمیان:دقیقاً همین‌طوره. و بچه‌ها اینقدر خسته می شوند. مجموعه‌یِ اینها باعث می شود که خوب بچه‌ها خیلی ترجیح نمی دهند بروند سمتِ بحثِ رِزیدِنتی و دستیاری. که تعدادِ خیلی کمی هستند  و حالا یا اونایی هم یا مثلاً وضعیتِ مالیشون اُکی است یا این‌که واقعاً دیگه چاره‌ای دیگه ندارند و هیچ علاقه‌ای دیگه به کارِ زیبایی یا مهاجرت ندارند و میگن خوب بریم تخصص بخوانیم.

سوال:هنوز هم تقاضا برای دستیاری زیاده. شما یکی دو رشته‌یِ خاص گفتین. حالا شنیدم اطفال هم کم شده ولی خیلی از رشته‌ها حالا تقاضا براش زیاده. 

دکتر کرمیان:رشته‌هایِ مثلِ داخلی، اطفال، جراحی کم شده و زنان و زایمان هم کم شده. اینا خوب تعدادِش کمه ولی خوب چون بسیار سخت و سنگین است، حجمِ درس‌ها بالاست و شما باید همزمان تکست‌بوک‌هایِ بسیار بزرگ و سخت رو به زبانِ اصلی بخوانید، مریض‌هایِ زیادی باید ببینید، کشیک‌هاش سنگین است و گاهاً می‌بینی جَو اون بخش بده و اذیت میشی و همه‌یِ اینا دست به دستِ هم میده و باعث شد که آمارِ خودکشی بالا رفت تویِ این چند سالِ اخیر. خیلی ها واقعاً انصراف دادن.    

سوال:آره من این موضوعِ انصراف رو خیلی زیاد شنیدم و شنیدم که انصراف خیلی زیاد شده بیزار می شوند از ادامه تحصیل تخصص؟

دکتر کرمیان:آره یک اتفاقِ جالب که افتاد این بود که چند وقتِ پیش فکر کنم دانشگاهِ شیراز بود که رِزیدِنت‌هایِ یکی از رشته‌هایِ ماژور همه‌شون با همدیگه انصراف دادن و این به معنیِ اینه که اون بیمارستان کمرِش می‌شکنه. چون خطِ اولِ اوژانس و خطِ اولِ درمانِ بیماران تویِ بیمارستانِ دولتی و بیمارستان‌هایِ آموزشی رِزیدنت‌ها هستند  و اینترها.وقتی رِزیدِنت نباشه عملاً مجبور می شوند که اساتیدِشون بیارند. چون اساتید نمیان برایِ درمان‌هایِ اولی و معمولاً برایِ درمان‌هایِ وسیع میان.

اما معمولاً اتفاقی که می‌اُفته اینه که وقتی رِزیدِنت‌ها انصراف می دهند فشارِ بسیار زیادی رویِ بقیه‌یِ رِزیدِنت‌ها و اساتید میاد و حالا یک کم به خودِشون میان و می‌بینن که خیلی جَو بده. یا این اتفاقِ خودکشی هم که رقم خورد. حتی هم جالب بود نفرِ یکِ رِزیدِنتیِ ایران تویِ سال 97 که رادیولوژیِ شهید بهشتی بود هم خودکشی کرد متاسفانه.  

سوال:اینقدر حجمِ فشارِ کار رویِ رشته‌یِ تخصصیِ دستیاری زیاد است ؟

دکتر کرمیان:دقیقاً و این نشون میده که یک اتفاقی داره این وسط داره می‌اُفته. یعنی یک  بلایِ روحی روانی دارن سرِ بچه‌ها میارن. که کسی که این همه زحمت کشیده و درس می‌خونه و این همه داره مریض می‌بینه، این همه داره حمالی سیستم رو می‌کنه در نهایت ناامید است و هیچ امیدی برایِ ادامه نداره و به‌خاطرِ همینه که ما به متخصص‌ها خورده نمی‌گیریم اگر اینا دارن مهاجرت می کنند.من قبلاً می‌گفتم برایِ چی دارن مهاجرت می کنند؟ خیلی پول در میارید و همه چی اُکی است.

جالبه که یکی از دوستایِ من که الان هم ممکنِ تویِ لایو هم باشه به من گفت که سالِ 94 که ما کنکور قبول شدیم من اون موقع به بابام گفتم بابا من 7 سال دیگه طرح دارم با حقوقِ یک‌سالم می‌تونم یک بی.اِ.وَی بخرم. الان با حقوقِ یک‌سال شاید بشود یک پراید خرید. اگه هیچ چیزِش رو مصرف نکنید و هیچیش رو نخوری شاید بتونی یک پراید باهاش بخری. وضعیت در این حدِ. یعنی من می‌خوام بگم که الان دیگه ما حق میدیم به همکاران که می روند.

چون یک بار که آدم بیش‌تر زندگی نمی‌کنه حالا من خودم هستم، اگر کسی متاهلِ باشه. زنِش است، بچه‌ش است، همسرِش است می‌گه چرا من نرم. چرا من بمونم با این شرایط. و خوب واقعاً بهشون حق میدیم. اما خوب یک سری از بچه‌ها هم دیگه از سرِ ناچاری میان امتحان می دهند و خوب متاسفانه.

سوال:امتحان دستیاری هم خیلی سخته ؟

دکتر کرمیان:برایِ دستیاری؟بله

.دکتر کرمیان:بله چون امتحانِش مثلِ امتحانِ پزشکیِ عمومی نیست. امتحانِش از تمومِ درس‌هاست و خوب نمره منفی داره و سوالاتِش سطحِش بسیار بالاتره و رقابت هم سنگین‌تره برایِ رشته‌هایِ خاصی مثلِ پوست و رادیولوژی و اینا و رشته‌هایی که تقریباً بورس حساب می شوند الان و بچه‌هایی هم که دارن می خوانند خیلی بهشون سخت می‌گذره از دوستایِ خودم هستند و بسیار بسیار بهشون فشار میاد سرِ امتحانِ دستیاری.

سوال:حالا شما به عنوانِ یک پزشک آقایِ دکتر این سوال رو جامعه می‌پرسه خوب می‌گوید چرا باید بینِ درآمدِ یک پزشک؛ حالا بیش‌تر متخصص من چون الان برادرم دارو سازِ  و پزشک عمومی هم دوست زیاد دارم. به نظرِ من هم پزشک عمومی هم خیلی درآمدش زیاد نیست. شاید دو برابرِ مهندِس تویِ جامعه؛ اونم مهندسِ معمولی، حالا مهندسی که تخصصی داشته باشه و هنری داشته باشه و بتونه بیزینسی راه بندازه شاید اون بیش‌تر از دو برابرِ یک پزشکِ عمومی در بیاره. این سؤال رو شما از درونِ جامعه‌یِ پزشکی جواب بدید.

خوب می‌بینیم هنوز متخصصانی هستند که بیرونِ مطبِشون هم آدم می‌شینه و میری دو دقیقه هم برات وقت نمیذارن. فکر کنم قانوناً باید است  دقیقه وقت بذارن. یعنی اینقدر مطب پره بدونِ این‌که به بیمار دست بزنن می‌نویسه. یعنی حالا نمی‌دونم این رو شما نظرِتون چی است؟ چی جواب می‌دید از این سوالی که از جامعه زیاد می‌پرسند؟ عذر خواهی می‌کنم من چون تویِ ترکیه زندگی می‌کردم دوست پزشک داشتم اونجا اون دقیقاً سه برابرِ یک معلم حقوق می‌گرفت و دو برابرِ یک مهندس.  یعنی مقایسه می‌کردیم با هم این بود. این باز منطقی‌تر است چون زحمتِ زیادی کشیده درسِ زیادی خونده و جونَ آدم‌ها در اختیارِش است. نظرِ شما چیه؟  

دکتر کرمیان:راستش این بر می‌گرده به بحث‌هایِ کلان . یعنی بحث‌هایی که من‌الجمله بحث‌هایِ مالیاتی و درآمدی. این باید از پایه درست بشود این قضیه. من خودم قبول ندارم که یک رشته‌ای در آمدیش خیلی بالا باشه و بقیکه یِ رشته‌ها درآمدِشون پایین باشه حالا می‌خواد پزشکی باشه، می‌خواد دندون باشه یا می‌خواد مهندسی باشه. هر رشته‌ای.

 چون اگر نگاه بکنید تویِ کشورهایِ صنعتی مثلِ آلمان مثلِ اتریش و هلند اینا چون سیستمِ مالیاتیِ بسیار قوی دارند و همه چیز کنترل می شود در آمدهایِ مردم هم کنترل است، زندگیِ مردم هم کنترلِ. یعنی همه چیز نرمال و اُکی است. اما در کشورِ ما نه. کشورِ ما اصلاً این‌جوری نیست. جالب بود من خودم داشتم یک دوره‌یِ درامدزاییِ دیجیتال می‌دیدم راجع به بحثِ کلانِش این بود که سیستمِ مالیاتی تویِ ایران یک جوری چیده شده ما هرچقدر هم تلاش بکنیم به داستانِ آلمان و اروپا اینا نخواهیم رسید. چون تا این سیستم تغییر نکنه بحثِ درآمد‌هایِ مردم هم تغییر نمی‌کنه.

سوال:مشکلی که جامعه با آن روبرو است اختلاف زیاد درآمد پزشکان وبقیه رشته ها است؟

بذارید من دوتا تجربه خدمتتون بگم آقایِ دکتر من تویِ شهرِ خودمون یک جراح است نمی‌تونم تخصصِش رو بگم در دوران کرونا  از مردم پولِ نقد می‌گرفت. خوب این انصافاً کارِ درستی نیست. اون هم در شرایطِ کرونا و باز هم باید بری تا سرِ کوچه و عابر بانک پیدا کنی و پولِ نقد دَستِت بگیری و بیاری و بعد من نمی‌دونم تویِ یک شهرِ کوچک واقعاً سازمان امورِ مالیاتی نمی‌دونه این پزشکِ متخصص داره ار همه‌یِ مردم پولِ نقد می‌گیره؟یا مثلا رفتم مطبِ یک دندان‌پزشک می‌بینم.

برایِ بچه‌یِ دوازده ساله‌ش رفته دستگاهِ کارت‌خوان گرفته. خوب جالبه سیستم بانکی یا مالیاتی نمی‌پرسه یک بچه‌یِ دوازده ساله چه شغلی داره که مثلاً روزی چند میلیون تومان به حسابِش پول میاد؟ خوب این ضعفِ دیگه. کشورهایِ دیگه همه‌یِ بانک‌هاشون بک‌آفیس دارن یعنی تویِ ترکیه مثلاً هر عددی بیش‌تر از 999 یورو جابه‌جا می‌کردی باید دقیقاً دلیلِش رو می‌نوشتی تویِ اون درخواست بانکی که می‌زدی و حتی اگر لازم بود اون بانک آفیس مستندات می‌خواست. هر گاه شما می‌خواستید پولِ زیادی هم جابه‌جا کنید باید چند روز و تویِ چند قبض آروم آروم بحسابت می ریختی.

دکتر کرمیان:بسیار طیفِ گسترده‌ای است این قضیه. یعنی ما از پزشکی که مثلاً ماهی یک میلیارد درآمد داره داریم تا پزشکی که شاید ماهی یک میلیون یا دو میلیون داره. این قضیه است. و این قضیه هم برمی‌گرده به بحث‌هایِ برندینگ و بحث‌هایِ مختلف. مکانِ جغرافیایی و چیزهایِ دیگه. خوب خیلی جایِ بحث و صحبت داره.

سوال:مسئله‌یِ دیگه هم اینه که همه رو می‌کشونند تهران و شهرهایِ بزرگ. همون پزشک تویِ شهرستان باشه کسی پیشِش نمیره اما وقتی میره تهران یا مشهد یا تبریز و شیراز که از لحاظِ پزشکی خیلی قوی است یک دفعه بیمارانِش چند برابر می شوند. مردم ناخودآگاه فکر می کنند این دانِشِش بالاتر رفته ولی واقعیت این‌طوری نیست.

دکتر کرمیان:دقیقاً همون‌طوره. و خوب حالا می‌گویم این برمی‌گرده به مسائلِ برندینگِ پزشک‌ها که حالا اگر فرصت شد در موردِش صحبت خواهیم کرد؛ بحثِ درآمدیشون. اما راجع به بحثِ کلی من خودم خیلی قبول ندارم که یک گروهی درآمدِ بسیار بالا و یک گروهی درآمدِ بسیار پایین داشته باشن. حتی تویِ بحثِ کوجینگ هم مثلاً یکی مثلِ دکتر ربّانی که خودِش برند شده حقشه که داره این درآمد رو در میاره و منی که تجربه‌ی اون رو ندارم نمی‌تونم درآمد رو داشته باشم.چون این کاملاً طبیعی است. و تویِ مقایسه‌یِ پزشک‌ها هم با یکدیگر همین قضیه است. می‌بینی پزشکی برند است تویِ یک شهری و خیلی خوب داره پول در میاره خُوب حقشه

اما یک پزشکی بلد نیست خودش رو برند بکنه خوب درآمده پایین‌تری هم داره. اما مقایسه‌یِ شغل‌ها با هم مثلاً یک پزشک و یک مهندس منم با حرفِتون موافق هستم.هر جامعه‌ای باید تعادل داخِلِش باشه. یعنی همون‌قدر که به یک پزشکِ حاذق نیاز است به یک مهندسی حاذق هم نیاز است. و اگر شما پروتکل‌هایی بچینی و یا کارهایی بکنی که مهندِسِت، وکیلِت و پزشکِت این تعادُلِش بهم بخوره و ناامید بشه از درآمدزایی یا می‌ره از کشورِت یا شغلِ خودِش رو تغییر میده یا هر اتفاقِ دیگه‌ای می‌اُفته. که این اتفاقاً تویِ جامعه‌یِ پزشکی داره اتفاق می‌اُفته.

خیلی از همکارها دارن می روند یا قطعاً تویِ حیطه‌یِ مهندسی هم بسیار بحثِ مهاجرتِش داغ است. کافی شما تونِ یوتیوب سرچ کنید مهاجرت. ببینید بیش‌تر مهاجرتِ بچه‌هایِ پزشکی میاد یا مهاجرتِ بچه‌هایِ فنی. قطعاً مهاجرتِ بچه‌هایِ فنی بیش‌تره. چون‌که اینا واقعاً می‌بینند درآمدی نیست، شغلی نیست، کاری نیست، بسترش نیست، می‌گویند خوب بریم یک جایی که هم بتوانیم درس بخونیم، هم بتونیم کار بکنیم و هم آزادیِ بیش‌تری داشته باشیم و هم خیلی بهمون خوش بگذره. خوب طبیعیه و این اتفاق می‌اُفته. دقیقاً حرفِ شما کاملاً منطقی است. نباید بینِ شغل‌ها این تعادلِ بهم بخوره. اگر این تعادله بهم بخوره واقعاً همه‌چیز کج می‌ره. می‌گن اگه خشتِ اول رو کج بزاری تا ثریا دیدار کچ میره و حالا این مسئله داره تویِ کشورِ ما اتفاق می‌اُفته.

سوال:حالا بحثِ تعارض منافع هم است. در وزارت بهداشت ایران؟

یعنی می‌گویند حالا من باید بررسی کنم. شنیدم این رو چندین جا  که در بسیاری از کشورها وزیرِ بهداشت معمولاً پزشک نمیذارن. معاونینِش رو پزشک نمیذارن. یعنی نمی‌خوان تعارضِ منافع ایجاد بشه. تویِ لاینِ بعدی انشالله هفته‌یِ بعدی همین موقع باز رویِ این بحث می‌کنیم. هم تعارضِ منافع هم رویِ بحثِ بیزینِس کوچینگِ پزشکان که بحث بکنیم. بعد رویِ بحثِ مهاجرت اگر فرصت شد. بیزینِس کوچینگِ پزشکان رو یک مقدار تخصصی‌تر صحبت کنیم و شما هم تجربیاتِتون رو در اختیارِ دوستانِتون بذارید. سایرِ پزشکان، روان‌پزشکان، روانشناسان، دندان‌پزشکان که دوست دارن به‌هرحال بیزینِسِ خویش‌فرمایی راه بندازن. می توانند از خدمات یک بیزینس کوچ یا منتور تخصصی کمک بگیرند.

دکتر کرمیان:دقیقاً همین‌طوره مهندس. من  گفتم که پزشکی، دندان‌پزشکی و داروسازی اینها بیزینِس‌هایِ خدماتی هستند و تازه بیزینِس‌هایی است که خطِ آخر از یک بیزینِسِ بسیار بزرگ‌تر. یعنی چی؟ یعنی این‌که شما اگر نگاه بکنی من دارم این‌جوری نگاه می‌کنم به قضیه‌یِ بحثِ پزشکی و دندان‌ و دارو که خوب خیلی تاپ‌تره یا حتی رشته‌هایِ پرستاری و مامایی و اینا که اینا تویِ یک خطِ آخر از یک بیزینِسی هستند که اون بیزینِس برمی‌گرده به لاین دارو و فروشِ دارو. اگر نگاه کنید شرکت‌هایِ دارویی چطور دارو می‌فروشند اینا پرِزِنت‌ها رو می‌فرستند برایِ پزشک بهش پِرِزنت می کنند و می‌گویند که  شما به ازایِ هر نسخه‌ای که نسخه کنید دارویِ ما رو ما بهتون پورسانت می‌دهیم. خیلی از داروخانه‌ها اینجوری است و پزشکی که به عنوانِ خطِ آخرِ این بیزینِس باید بفروشه دارو رو  .

سوال: ایا ارجاع در شاخه های پزشکی کارِ اخلاقی است؟

دکتر کرمیان:یک مقداریش آره و یک مقداریش نه. بستگی داره. یعنی خیلی بالا و پایین داره این موضوع. بعد این باز برمی‌گرده به سیستمِ ارجاعی که دکتر ربّانی تویِ بحثِ بیزینِس کوچینگ به ما گفت. یعنی اون سیستمِ ارجاع رو بسیار راحت می‌توانیم تویِ سیستمِ مدیکال پیاده بکنیم. اگر آزمایشگاه دارید، اگر داروخانه دارید، اگر شرکتِ دارویی دارید، اگر رادیولوژی دارید. همه‌یِ اینها با سیستمِ ارجاع در آمدِش است. یعنی اگر سیستمِ ارجاع نباشه این می لنگه.  کما این‌که من همین الان از اساتیدِ خودم که اینا آزمایِشگاه دارن نتوانستند  سیستمِ ارجاع پیاده  بکنندو درآمدِشون واقعاً ضعیفه و یا اصلا درآمد ندارند.

امیدوارم صحبت های من با دکتر کرمیان در مورد مشکلات تحصیل در رشته پزشکی برای شما مفید بوده باشد. خوشحال می شوم. شما هم اگر تجربیاتی در زمینه تحصیل در هر رشته ای را دارید. با من به اشتراک بگذارید. برای مطالعه بیشتر در مورد تجربیات رشته پزشکی لطفا اینجا کلیک کنید. این محتوا هم در مورد مشکلات رشته پزشکی مقاله جالبی نوشته اگر علاقه مند هستید مطالعه بفرمائید.

تجربیات زندگی در کانادا

تجربیات کار در ونکوور کانادا بخش دوم

برای شنیدن فایل صوتی این مصاحبه از طریق لینک ذیل اقدام کنید.

جهت تماشا ویدئو کامل این مصاحبه به فایل ذیل مراجعه بفرمائید.

سعید کاظمی : سلام به همه‌یِ دوستانِ عزیز که همراهِ ما هستید. امروز همراهِ با آقایِ مهندس فاتحی در خدمتتون هستیم. داریم بخشِ دومِ تجربیاتِ کسب و کار در ونکوور کانادا رو صحبت می‌کنیم.

سعید کاظمی : بخشِ اولی که صحبت کردیم خودِ مهندس با جزئیات توضیح دادند برایِ ترجمه‌یِ مدارک، اقداماتی که باید تویِ ایران انجام بشه. امروز بیش‌تر می‌خوایم بریم تجربیات کار رشته برق ونکوور کانادا را مرور کنیم. به‌فرض کاریابی چه‌جوری است و تویِ محیطِ اداری و دولتی شرایط چطور است. حالا شما یه مقدمه‌ای بفرمایید.  

مهندس فاتحی: والله من فکر می‌کنم حالا سؤالاتِتون رو بپرسید بهتره که بتونیم استفاده کنیم از بخش‌ها. چون یک زمینه‌یِ خیلی جنرالی هستِ و یکی میاد کارِ آزاد می‌کنه، یکی میاد می خواهد کارمند بشود.

سعید کاظمی : بله شما تجربه‌یِ خودتون در پیدا کردن کار در کانادا رو برای ما بگوئید. ما به بحث‌هایِ دیگه کاری نداریم. این‌که برق خوندید و دنبالِ تخصصِ خودتون رفتید برای کار در کانادا؟

مهندس فاتحی: درسته. بله. والله اینجا اولین قدم این است که برید دنبالِ مدارک‌سازیِ تحصیلی خودتون. و اون رو که معادل‌سازی کردید تویِ لینک‌دین پروفایلِ خودتون رو به‌روز کنید و آپ‌دَیت کنید. تویِ این‌دیت خیلی اینجا لینک‌دین و اون اپلیکشیشِنِ این‌دیت خیلی ریکروتِرها(کاریابها) توش سِرچ می‌کنند . جاب پُستینگ‌ها. یعنی آگهیِ شغل رو تویِ این‌دیت میذارَن البته چندتا وِب‌سایتِ دیگه هم هست ولی معروف‌ترینِش این‌دیت هستیش. مخصوصاً تویِ اونتاریا رویِ لینگ‌دین خیلی رِکروتِرها یعنی اونایی که خیلی استخدام خیلی میان اونجا سِرچ می‌کنند.

بعد رویِ یه سری کلماتِ کلیدی می‌توانی سرچ بکنی و کیورد‌هاتون (کلمات کلیدی)که مربوطِ به شغلِ شماست. بعد اون مشاغل رو در بیارید. این کار رو می‌شود از ایران هم شروع کرد. برایِ دست‌گرمی خیلی خوبه که بدونید که در زمینه‌یِ شغلی شما چقدر فرصت هست و بعد اونجا می‌نویسد که چه خصوصیاتی باید شما داشته باشید که زیرِ عنوانِ اِسپیسیفیکَیشِن اینا رو می‌نویسد. یعنی چه مسئولیت‌هایی باید تویِ اون شغل انجام بدهید.

بعد اونجا نرم‌افزارهایی که باید بدانید یا مهارت‌هایی که باید داشته باشید اونجا می‌نویسند و اگه دقت بکنید تقریباً در همه‌یِ مشاغل پایینِش می‌نویسَند که کامیونیکَیشِن اِسکی(مهارت ارتباطی). این یعنی زبانِت خوب باشد. مهارت‌هایِ ارتباطی یعنی همون زبانت خوب باشه. یا اصلاً می‌نویسَن که رایتینگ اَند اِسپیکینگ یعنی مهارت گفتاری و نوشتاری خوب باشد. برایِ خودِ من که این‌جوری بود.

برای ترجمه مدارک دانشگاهی ایران جهت مهاجرت به کانادا چه اقداماتی باید انجام بدهیم؟

مدارک باید ترجمه بشود. از ایران هم باید ترجمه بشه. اونجا مهر بخورد، بدن دانشگاه بذاره تویِ پاکت، مهر و موم و ارسال بکنه به اینجا مرکزِ معادل‌سازیِ مدارک هست. اونجا مدرکِ شما معادل‌سازی می شود. و می‌گویند که این معادلِ کاناداییش چی می‌شود. بعد دیگه بقیه‌ش برمی‌گرده مخصوصا تویِ کارهایِ فنی برمی‌گرده به بازارِ کار یعنی به شانس و اقبالِ شما که بازار رونق داشته باشد یا نداشته باشد.

مثلاً خوردیم به کرونا و اینا یه خورده بازار ضعیف شد. اگر ایران هستید و زبان تمرین می‌کنید تویِ رزومه نویسی هم خیلی تمرین کنید چون در کانادا خیلی مهمه که خوب بتوانید رزومه بنویسید و برایِ هر درخواست کاری یک رزومه حرفه ای می‌خواهند. که اصولاً اینجوری است. که شما هر شغلی رو که می‌خولایِ اَپلای بکنید رزومه‌تون رو باید به نسبتِ اون آپدَیت بکنید. یعنی یه جایی بیش‌تر رویِ طراحی تمرکز کنید و تجربه‌هایِ طراحیتون رو بنویسید و یه جایی بیش‌تر رویِ کار اجرائی که کردید.

سعید کاظمی : رویِ رزومه فقط وقتتون رو نذارید؟

مهندس فاتحی: آره دیگه بعضی‌ها که چیز می‌کنن می‌گن که نه شما سریع باشید و بیش‌تر بفرستید بهتر نتیجه می‌گیرید تا این‌که کند باشید ولی دقیق‌تر بنویسید. ولی حقیقتِش من می‌دیدم که مثلاً یه نفر طراح می‌خواد دیگه اون رزومه‌یِ اجرایی رو شاید اصلاً نپذیره. اونها هم البته یک سری ابزارهایی دارند؛ مخصوصاً شرکت‌هایِ بزرگ که یک سری کلماتِ کلیدی رو میدن خودشون بعد مثلاً دویست تا رزومه میاد نمیشود دویست تا رو بخواند.

اونا رو چون به صورتِ ماک می‌فرستیم خُب یا پی‌دی‌اِف می‌فرستیم یا وورد یا فایلی می‌فرستیم یا ایمیل می‌کنیم این سریع همون‌جا این ابزارِ میزان مطابقت کلماتِ شما رو با اون شغل رو می‌سنجد. بعد اون رِکروترِ می‌گوید آقا اگه این تطبیقِ بیش از 80 درصد بود من می‌خوانم اما اگه کم‌تر از 80 درصد بود اصلاً به قولِ اینا تویِ اون فیلترِ ماشینی رد می‌شه یعنی اصلاً به رِکروتِر نمی‌رسد.

سعید کاظمی : رِکروتِر چیه جناب مهندس در کانادا؟

مهندس فاتحی: در واقع ما می‌گفتیم تویِ ایران معاونتِ منابعِ انسانی یعنی کسی که کارِ مصاحبه ها رو انجام میده. چون شرکت‌ها خُب اینجا منابعِ انسانی گرونه و نمی‌صرفه که هر شرکت بیاد برایِ خودِش معاونتِ انسانی و از این چیز‌ها. اینا یه پولی میدن به رِکروتِر تویِ این شرکت‌ها میان می‌گویند. آقا ما با این مشخصات آدم می‌خواهیم شما آگهیت رو بده، اینا رو به قولِ معروف فیلتر بکن، از فیلتر بگذرون چهارتاش رو بده ما مصاحبه کنیم.

تویِ اون شرکت‌هایِ بزرگ ممکنه خودِشون رِکروتِرِ خدشون رو داشته باشند ولی اغلب واگذار می‌کنند به بیرون و کسایی که حرفه‌ای کارِشون اینه که جستجو بکنن و آدم‌ها رو پیدا بکنند، لیست درست بکنن برایِ خودِشون و باریِ شرکت‌ها بفرستند و بگن آقا من 200 نفر رو مطالعه کردم این چهارتا رو می‌فرستم برایِ مصاحبه. تویِ مصاحبه هم که دیگه زبانِ که چقدر بتونی خودت رو خوب ِپرزنت بکنی و کارهایی رو که کردی رو بتونی خوب توضیح بدی و خُب یه مقدار هم باید با مسائل فنی آشنا باشی تا تویِ مصاحبه بتونی قبول بشوید.  

سعید کاظمی : فرهنگِ کاری کانادا چطوری است؟

مهندس فاتحی: آره کانِکشِن حرفِ اول رو می‌زند. همه‌یِ اینا هست و همه‌یِ اینا رو هم باید کرد. بچه‌هایی هستند که رویِ لینک دین خیلی فرصت‌هایِ خوبی پیدا کردن. بچه‌هایی بودن که گفتن نه ما 200 تا اَپلیکَیشِن فرستادیم هیچ نتیجه‌ای هم نگرفتند. ولی در مجموع کانِکشِن یعنی ارتباطات. من تمامِ مصاحبه‌هایِ کاری که برایِ استخدام گرفتم از طریقِ دوستان گرفتم.

سعید کاظمی : نت ورکینگ ی که داشتید چی بود در کانادا؟

مهندس فاتحی: آره. یعنی بدونِ این‌که بره این تویِ صفحه و بررسی بشه و فلان بشه من رزومه رو مستقیم ایمَیل می‌کردم به اون دوستی که تویِ اون شرکت داشتم، اون پرینت می‌گرفت می‌برد می‌داد به اون مدیری که مصاحبه می‌کنه. می‌گفت این رفیقِ من است، من می‌شناسَمِش و اینم رزومه دوستم است. بخوانید اگر مطابقت داشت مصاحبَش بکنید و من واقعاً هم یک شرکتِ شوایتزِر هست بزرگ‌ترین سازنده‌یِ وسایلِ حفاظتی؛ رِله و حفاظتی در رشته برق، که مثلاً رِلِ‌ه هایِ نیروگاهی می‌سازند.

مثلاً رِله دارند صد هزار دلار. صد و بیست هزار دلار، اینا مَنیوفَکچِر رِله یعنی درست‌کننده‌یِ رِله هستند که اولین رِله‌یِ میکروپروسِسیری دنیا رو اونا ساختند وخیلی شرکتِ معروفی هستند. دوستِ من رزومه‌یِ من رو برد چهار بار من با شواتزِر مصاحبه کردم یعنی یه دونه اولیش رو با قسمتِ کردم هایِرینگ و اینا یعنی اونی که فقط می‌پرسه ببینه زبانِت چطوریه و اصلاً فنی نمی‌پرسه. حالا اون رو پاس کردم رفتم یک بخشِ دیگه که اونا یک سوالاتی کردن. بخشِ سوم چهارتا سؤال فرستادن.

گفتن این رو کتبی جواب بده به ما بفرست. تویِ چهارمین مصاحبه اونا چهار نفر بودند و من یه نفر واقعیتِ ش اینه که من خیلی پروتِکشِن یعنی حفاظت کار نکرده بودم ولی باز از طریقِ دوستام بود که تویِ ونکووِر من مصاحبه گرفتم شرکتِ خوب. از طریقِ دوستام بود. همین شرکتی هم که کار می‌کنم باز یکی از دوستام من رو معرفی کرده بود و با اونا هم ما رفتیم سه بار مصاحبه تلفنی و همین‌جور تصویری کرده بودیم و بالاخره اونا یک آفِر دادن به ما، یه پیشنهادی دادن که ما امضا کردیم.

سعید کاظمی : ورود شما به کانادا از ونکوور نبود؟

مهندس فاتحی: خیر نبود. من کِبِک بودم، آلبرتا بودم بعد آمدم ونکوور

سعید کاظمی : از ابتدا سراغِ کسب وکارِ رشته‌یِ خودتون رفتین در کانادا یا نه کارِ دیگه؟

مهندس فاتحی: والله ما چون کارِ دیگه‌ای بلد نبودیم پافشاری کردیم. بعضی‌ها یه موقع‌هایی می‌گذره حوصله‌شون سر میره و یا بعضی‌ها واقعیتِش اینه که به رزومه‌یِ خودشون خیلی اعتماد نمی‌کنند. می‌گویند حالا من اینجا بگن هم بیا می‌گوید آقا من طراح می‌خوام و یه نفر که واقعاً زیر و بم طراحی برق کار کرده باشد. قدمش را رو محکم می‌ذاره جلو می‌گوید. آقا ما هستیم. ولی بعصی‌ها خیلیمحکم نمی‌تونن بیان جلو .

نگران است اگر من فردا رفتم طراحی کردم دوتا کار رو ضایع بکنم خُب من نمی‌توانم بمونم. بعد ولی خُب واقعیتِش اینه که هرکسی یه استعدادی داره یکی میاد میره تویِ بیزینِس و یکی میاد میره تویِ تکنیک و یکی میاد میره تویِ ساخت و ساز، یکی میاد میره تویِ کارِ بانک و نمی‌دونم بازاریابی و آنلاین و بالاخره فیلهایِ مختلف. ولی بچه‌هایِ مهاجر، بچه‌هایِ مهاجر زیاد توصیه می‌کنیم که حوصله بکنن. خوب رزومه بنویسَند، تویِ لینک‌دین فعال باشن، تویِ ایندیت جستجو بکنن. ببیننئ. واقعاً چه مهارت‌هایی به درد می‌خورد اینجا تویِ رشته‌یِ خودشون.  اون کیبوردها رو بالاخره می‌دونند که چیا رو بزنن. تویِ چه چیزهایی مهارت دارند.

سعید کاظمی : خُب اگر کسی فقط مدرک داشته باشه تجربَش کم باشه چی؟ شانسی داره برایِ کار پیدا‌کردن در کانادا ؟

یا باید بره دستیار بشه و مباشر بشه احیاناً. حالا مثلاً یک کسی که حالا برق که شما تخصصِتونه یک کسی که تازه فوق‌لیسانسِش رو گرفته خیلی هم کارِ تجربی و عملی هم تویِ ایران انجام نداده و حالا مدارِکِش رو گرفته اومده به کانادا رسیده. اون چی اون باید از کجا شروع کنه؟ اون می‌تواند از رشته‌یِ تخصصیِ خودِش از درجاتِ پایین‌تر شروع کنه؟ مثلاً کارمندِ جزء بشه؟ زبانِش هم فرض کنید خوبه.   

مهندس فاتحی: والله خیلی از بچه‌ها که اینجا اون موقع من دنبالِ کار بودم می‌گفتن یه چیزی اینجا بخون یه مدرک از اینجا بگیر. بعد کانادایی ها خیلی اعتماد می‌کنند به مدرکی که از کانادا صادر شده. بعضی‌هاشون رو من دیدم که رفتن مثلا یک فوق‌لیسانسی اینجا گرفتن خُب این هزینه می‌بره، زمان می‌بره، حوصله می‌خواد، یه مقدار سنِ پایین‌تر می‌خواد، این که خیلی ماها فرصتِش رو نداشتیم.

یکی ممکنِ کار طراحی کرده باشه ولی کارِ اجرایی نکرده باشه. یعنی اگر زبانِ خوب داشته باشه، سوادِ خوب داشته باشه، بالاخره اینجا من فکر می‌کنم که بتونه اپلیکَیشِن پر بکنه. دوستان قبل از این‌که بیان اینجا حتماً ارتباط بگیرن. بعضی‌وقت‌ها یه دری از یه جایی بازمی‌شود. که آدم اصلاً انتظارِش رو نداره. یعنی دوستِ شما خودِش رو به یک دوستِ ایرانیِ دیگه معرفی می‌کنه و اون مثلاً باعث می‌شود.

شما برید شرکتِ اون و یه همچین چیزی. ارتباطات رو دستِ کم نگیرید و حتماً همه‌یِ رفیق‌هایی که می‌تونید باهاشون ارتباط بگیرید رو یه سلام احوال‌پرسی بکنید و از وضعیتِ خودتون گاه بکنید و تویِ لینک‌دینِ خودتون حلِش بکنید. بله ارتباط‌ گرفتن خیلی مهمه. اون‌کاری که کانادا اصلاً بد نیست. این است که شماها یه نفر رو به یک شرکت توصیه بکنید. تویِ ایران می‌گویند. پارتی‌بازی کرد ولی اینجا می‌گویند نه ما این رو چون می‌شناسیم بهتره که بریم بگردیم. چون یه نفر اینجا هست کارِ اینجا رو هم می‌دونه این شرکت و این رو  معرفیش می‌کنه.    

سعید کاظمی : مِنتورِش هم میشود. مثلاً یکی مثلِ من بیاد تویِ شرکته ما منتورِ یا راهنما هم میشود.  می‌تونه کمکِش هم بکنه راهش بندازه تویِ شرکت شش ماه تا یک سالِ اول

مهندس فاتحی: بله تویِ یک آفیس باشند که خیلی بهتره. چون اغلب برایِ کسی که تازه میاد تویِ کار دستورالعمل‌ها و استانداردها رو نمی‌داند. باید اون سیستمِ انتقالِ اطلاعاتِ ما ایرانی‌ها شبیهِ هم هستِش. یکی میاد یه توضیحی میده شما نمی‌فهمید اهمیتِش چقدره. ولی وقتی یه ایرانی بهت میگه چهار جا رو نشونِت میده میگه ببین مواظبِ اینجا و اینجا و اینجا و اینجاش باش. خیلی رویِ کانِکشِن (ارتباط با دوستان و ایزانیها)حساب بکنید، رویِ لینک دین، رویِ ایندیت فعال باشند و بگردن. و یه مقداری باید حوصله کنید.

سعید کاظمی : اقایِ مهندس من الان به دوستانی که میان و بهشون تدریس می‌کنم من همیشه بهشون میگم که صبر و شبکه‌سازی خیلی مهمه. باید صبر کنن و شبکه ‌سازی کنندو یعنی نت‌ورکیگ خیلی مهمه. بعد اون آدم‌ها ارجاعِشون می‌دهم. می‌گن وقتی تو یک نفر را به من معرفی می‌کنی من خیلی راحت‌تر اعتماد می‌کنم به اون نفرتا وقتی که من برم تازه از صفر اون نفر رو شناسایی کنم. چون شما رو می‌شناسم نسبت به اون هم یک ذهنیتِ مثبت پیدا می‌کنم.

سعید کاظمی: خُب داستانِ خودتون رو خلاصه برامون بگید که واردِ کانادا شدید کسب و کارِتون رو چه‌جوری رفتی، چه کارهایی کردید؟  هر جوری که دوست دارید و هر جایییش رو که راحتید بگید من در خدمتتون هستم.

مهندس فاتحی: والله در موردِ خودم چون ما با مهاجرت اومدیم، عیبی که مهاجرت داره این است که طول می‌کشه یعنی پروسه‌یِ مهاجرت رو شما مجبورید تویِ ایران طی کنید. ولی حسنی که داره اینه که شما از فرودگاه که واردِ خاکِ کانادا می‌شوید اونجا به شما اقامتِ دائم داده می‌شود. تویِ داخلِ فرودگاه پلیسِ ایمِگرَیشِن هست اون مدارکِ شما رو می‌گیره که تویِ مهاجرت یه سری کاغذ فرستادن و اینا، پاسپورتِ شما رو می‌گیره یه چیزی مهر می‌کنن.

وقتی وارد کانادا شدین. اگر پِرمِننت رِزیدِنتی یعنی اقامتِ دائم گرفتی از محاسنِ مجو این است. که شما بیمه درمانی دارید و یک سری حمایت‌هایِ دولتی دارید. اوایل که من اومدم حقیقتش یک دو ماهی آدم گیج می‌زنه این که دنبالِ خونه هستی و دنبالِ ماشین هستی. خونه رو گرفتی. چهار تا چمدون میای دیگه. من یادمه که قاشق نداشتیم روزِ اول و رفتیم قاشق خریدیم. اولین چیزی که خریدیم. دیگه قاشق و قابلمه و اینا که بر نمی‌داری از اون سرِ دنیا.

سعید کاظمی: وقتی وارد کانادا شدی. اول از کجا شروع کردین؟

بعد من که خودم رفتم کلاسِ زبان و این رو تا یک‌سال ادامه دادم. من اون موقع آلبرتا بودم و تویِ آلبرتا یک کمک هزینه‌یِ خوبی هم به من می‌کردن برایِ کسایی که زبان می‌خوانند. من هم با همون شروع کردم بعد یک سری کارِ جنرال گرفتم. یه سری کارها دوستان از همین برق می‌گرفتن از کِبِک که پروژه‌هایی گرفته بودن که بعضی قسمت‌هاش رو من انجام دادم براشون ولی نه به صورتی که استخدام بشم و اینا. پروژه‌ای کار کردم و بعدِش دیگه یک سالی هم هستِش که تویِ این شرکت مشغول هستم دیگه. تقریباً تو کارِ خودمون. تویِ کارِ طراحیِ شبکه‌هایِ توزیع برق.

مهندس در طول صحبت هاشون چندین بار به اهمیت سایت indeed اشاره کردن. شما هم اگر دنبال کار مرتبط با تخصص خودتون هستید. به این سایت سر بزنید. امیدوارم صحبت های من با مهندس فاتحی در مورد تجربیات کار رشته برق ونکوور کانادا برای شما مفید بوده باشد. و خوشحال می شوم. اگر شما هم هرگونه تج16ربه کاری از هر جای دنیا و ایران دارید. این تجربیات را با دیگر فارسی زبانان به اشتراک بگذارید. جهت مطالعه بقیه مقالات مرتبط با تجربیات کار اینجا کلیک کنید. سایت سعید کاظمی محلی برای مستندسازی تجربیات ،

تجربیات زندگی در کانادا

تجربیات کار در ونکوور کانادا با مهندس فاتحی

برای شنیدن یا دانلود فایل صوتی متن بالا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

جهت دیدن فایل ویدئو این مصاحبه از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

سعید کاظمی : امروز با آقایِ مهندِس فاتحی در مورد تجربیات کار در ونکوور کانادا صحبت کنیم.

مهندس فاتحی: کار برایِ تازه وارد به کانادا منظور شما است؟

سعید کاظمی : هفته‌یِ پیش تا اونجا پیش رفتیم که شما مراحلِ مهاجرت و گرفتنِ ویزا و اینا همه رو توضیح دادید. الان امروز فقط بحثِ کارِ. شما تجربیاتِ خودِتون رو بگید که جه‌جوری کار پیدا کردید، نمی‌دونم چند وقت بیکار بودید، شرایطِ محیطی چه‌جوری بود؟ حالا من سؤال می‌پرسم بعد شما زحمت بکشید جواب بدید.

مهندس فاتحی: اوکی برایِ شروع به کار یا پیدا کردنِ کار بستگی به این داره که شما وضعیتِ اقامت تون در کانادا چی باشه. من فرض رو بر این می‌گذارم که شما وضعیتِ اقامتتون بهتون اجازه‌یِ کار هم میدهد. برایِ مثال می‌گویم دوستایی مثلا با ویزایِ توریستی یک قول هایی بهشون میدن تویِ ایران و اینا با ویزایِ توریستی میان. خُب اونا وورک پِرمید یا اجازه‌یِ کار ندارند. باید از سَیوینگِشون (ذخیره پول) بخورند. باید از جیب بخورن تا ببینند حالا چی می‌شود. وکیلِشون واقعاً می‌تونه کاری بکنه؟ حالا من فرضَم این است. که یک جوری اومدن که ورک پِرمید دارند. این رو هم بگم چون مهمه. اونایی که دانشجویی میان و زوج میان اون همسرِی که تحصیل نمی کند. می‌تواند ورک پِرمید(مجوز کار) بگیره.

سعید کاظمی : جقدر زمان می‌بره؟ آیا کسی با ویزای قانونی وارد کانادا شد می‌تواند کار کند؟

مهندس فاتحی: یه سری اقدامانی می‌کنه، یه ورک پِرمید می‌گیره که من خانمم اینجا درس می‌خواند یا همسرَم اینجا درس می‌خواند. خودِ دانشجو هم می‌تواند تا بیست ساعت در هفته اما  همسرِش می‌تواند تا 40 ساعت در هفته یعنی فول تایم می‌تواند کار بکنه. عرض به خدمتِ شما که حالا من فرض رو میذارم رویِ این‌که این ورک‌پِرمید داره و اجازه‌یِ کار داره و می‌تواند کار بکنه. یک برمی‌گرده به این‌که تخصصِش چی هست. ولی مهم‌ترین چیز اینجا سِرتیفیکَیتِ(مجوز قانونی) .

یعنی شما میاید می‌گویید آقا من تویِ ایران جراح بودم. دیگه نمی‌دونم شما اینجا بخواید یه آمپول هم تزریق بکنید باید سِرتیفیکَیت داشته باشید.بنابراین من فکر می‌کنم کسایی که با تخصص‌هایِ بالاتر میان یک ذره تویِ مهاجرت بیش‌تر اذیت می‌شوند. بخاطرِ این‌که اون هم معادل‌سازیِ مدارک و گذراندنِ اون دوره‌هایی که منجر بشود. شما همون لِوِلِ کاریتون رو تویِ ایران پیدا بکنید مشکل میشود.

من یک خاطره هم بگویم. اینجا رفته بودم یه آزایشگری پیدا کرده بودم عراقی بود. ازش پرسیدم چه مدته اینجایی و از این صحبت‌هایی که معمولاً اونایی که مهاجر هستند می‌پرسند. بعد گفتم چقدر طول کشید کار پیدا کردی؟ گفت والله من امروز رسیدم فردا قیچی دستم بود. یعنی شما هیچ پِرمیژنی(مجوزی) نمی‌خواهی، هیچ سِرتیفیکَیتی نمی‌خوای که . حالا دوستاش اینجا بودن بهش گفته بودن بیا ما تویِ این شهریم و فلان و تویِ مغازمون کار داریم. ولی شما فکر کنید یه دکتر بیاد برسه باید خیلی چیزها رو از اول بخواند. 

سعید کاظمی : شخص متخصص با ورود به کانادا باید دوره هم بگذراند یا باید امتحان هم بدهد؟

مهندس فاتحی: باید امتحان بدهی و سِرتیفیکَیت بگیری. مثلاً یکی از دوستایِ من بهش گفته بودن چهل میلیون بده ما برات ویزایِ کار می‌گیریم و جاب آفِر هم برات درست می‌کنیم؛ یعنی پیشنهادِ شغلی، بعد تو همین زمینه‌یِ کاریِ خودت یعنی برق برات اونجا یه کاری درست می‌کنیم نمیدونم یه چهل میلیون اینجا بده و یه چهل میلیون اونجا رسیدی بده از این حرف‌ها. زنگ زده بود با من یه مشورتی بکنه گفتم نمی‌دونم ولی این‌که به تو می‌گه من بهت جاب آفِر میدم و اینجا برات کار جور می‌کنم.

شما در کانادا فیوز بپره بخواهی بری فیوز رو بزنی بالا باید سِرتیفیکَیتِ الکترَیشیَن داشته باشی و این‌کا بیای بگی من اینجا مهندس بودم و فلان بودم قابلِ قبول نیست. شما باید برید دوره‌یِ کد. چون استانداردِ کدِ کانادا باید بگذرونی اون رو بگذرونی حدودِ دو سال طول می‌کشه و شما سِرتیفیکَیتِ الکترَیشیَن هم بگیرید. سه تا لِوِل (سطح) داره. لِوِلِ 1 و 1و 3 و فقط چهار سال طول می‌کشد. شما به لِوِلِ یکِش رو برسید که خودتون برید کار بگیرید و ساختمان بگیرید و فلان. عرضم اینه برایِ کارهایِ عمومی خُب یکی میاد می‌گوید. من میرم رستوران  میزنم، یکی میاد می‌گه من میامم مثلاً سرمایه‌گذاری می‌کنم.

سعید کاظمی : شما رشته‌یِ برق خواندین تویِ ایران ؟ شما با مدرکِ برق رفتین کانادا آیا اینجا رفتین مجوزی گرفتین برای کار در کانادا؟

مهندس فاتحی: ببینید کسایی که رویِ تحصیلاتِ خودشون حساب کردن یعنی مثلاً می‌گویند.من تویِ این رشته مدرکی دارم، فوق لیسانسی دارم، هرچی؟ مدارکِ دانشگاهیتون رو نیارید. ایران بگذارید. برایِ این‌که شما از هرجا بخواید اینجا اقدام بکنید می‌گن مدارکِ دانشگاهی باید در کشوری که این رو صادر کرده ترجمه بشود، تویِ پاکتی گذاشته بشود و توسطِ دانشگاهی که این رو صادر کرده؛ نه اصلِش ها، ترجمه‌ش رو، یعنی مراحل این‌جوری است که مدارک باید ایران باشه تویِ ایران ترجمه بشه،

مهرِ دادگستری بخوره، ریز نمرات ترجمه بشود، مهرِ وزارتِ خارجه بخوره بره تویِ دانشگاهِ خودتون. دانشگاه اینا رو نگاه می‌کنه، می‌ذاره تویِ پاکت مهر می‌کنه که اصطلاحاً اینا می‌گن سیلد اَند ساید یعنی مهر و موم می‌کنه به قولِ خودمون. بعد دانشگاهِ که باید بفرسته ترجمه رو به اینجا. یعنی خودِ اون مدرکِ اصلیه رو؛ من که آوردم و مجبور شدم دوباره بفرستم ایران. خُب این از مرحله‌یِ ترجمه‌س. من توصیه‌م به دوستان اینه که یه کپی از ترجمه داشته باشند آماده. چون اینجا نمی‌دونن کجا باید بفرستند.

مثلاً من رفتم نظامِ مهندسی اینجا اقدام کردم گفتن شما باید اینا رو بفرستین وِس که اینجا یه چیزی هست به نامِ وولد اِجوکَیشِن سِرویسِس که اینجا وِس بهش میگن و اون معادل‌سازی می‌کند. ولی فرضاً یکی تویِ یک رشته‌یِ دیگه میره تویِ اون بخشِ خودشون اقدام می‌کنه مثلاً میگویند آقا این رو بفرست آیکاس، این رو بفرست فِدِرال باشه، این رو بفرست پرُوِفشینال باشه، این رو بفرست و شما دقیقاً از الان نمی‌توانی بگی آهان همه‌یِ اینا میره وِس پس من از همین الان این کار رو بکنم نمی‌شه کرد ولی می‌شه ترجمه بکنی .

آماده تویِ ایران نگه داری فقط اینجا هر موقع لازم داشتید به یکی زنگ می‌زنن برادر یا پدری که می‌بره میده دانشگاه این رو براش پست می‌کنند. دانشگاه میذاره تویِ پاکت، سیلد می‌کنه و پست می‌کنه. شما وقتی واحدهاتون میاد تویِ ویست یا هر ارگانِ معادل‌سازیِ دیگه‌ای تویِ کانادا اینا می‌شینند به قولِ خودشون کورس بای کورس یعنی اون واحد به واحد تطبیق میدن، بعد میاد میگویند. آقا شما از نظرِ من واحدهایی که گذروندی برایِ مهندسینِ برق کافی نیست و مثلاً شما باید این دوتا واحد رو بگذرونید.

بیش‌تر من دیدم بچه‌ها اینجا اقتصاد مهندسی رو می‌زنن خُب خوشبختانه ما دو واحد اقتصاد مهندسی گذروندیم و من تویِ معادل‌سازی هیچ اِکسترایی نخوردم. همون‌ها رو معادل‌سازی کردن و یه چیزی می‌نویسند جلوش که کانادیَن اِکوالِنسی که معادل کاناداییش چی می‌شود. همون بَچلِر و بَچلِر زدن و مَستِر و مَستِر زدن و مشکلی نبود. بعضی‌ها واحد می‌زنند بهش. م‌ی گویند. که دو سه تا آپشِن میدن. میگن که یا برو دانشگاهی این چهار تا واحد رو بگذرون، یا یه دونه اِنتِرویو داشته باش با آدم‌هایِ اونجا.

اگه اینترویو(مصاحبه) بکنند، اگه قبول بکنند. یا دوتا آپشِن میدن یکیش رو انتخاب می‌کنن میرَن یه واحدی می‌گذرونند . این از معادل سازیه مدارکِ خُب. ولی این به تنهایی به شما اجازه‌یِ کار یا هیچی نمیده چرا؟ شما می‌گویید مثلاً من می‌خواهم اِلِکتریشیَن بشوم شما مدارکتون رو ترجمه کردین؟ می‌گوید آقا من در یک دانشگاهی این درس رو خوندم ولی اون سِرتیفیکَیتِ کار باید تویِ کانادا از سویِ اون سازمان صادِر بشود. یکی نِرسینگ خونده( پرستاری) اینجا باید رِجِستِرد نِرس بشود بهش می‌گویند آر‌اِن.

این می‌گه خیلی خُب. تو واحدهات رو معادل‌سازی کردی؟ آوردی؟ خیلی خُب شما تویِ ایران مثلاً لیسانسِ پرستاری خوندی اما کانادا مجوزِ پرستاریت و بهت نمیده. شما باید آر‌اِن بشی. خُب می‌گه آراِن چیه؟ می‌گه باید بری آیلتسِ 8 تا 8ونیم بگیری در هر چهار مهارتِ زبان. بعد بیای و امتحانِ آر‌این بدی. و اگر امتحاناتت رو قبول شدی و به قولِ اینا لَنگویج رِکوارمِنس یعنی اِلزاماتِ زبانی رو پاس کردی اونوقت شما می‌شوی آراِن. یعنی اونا به شما یه چیزی میدن گه شما می‌شید آراِن. و اونوقت می‌تونی بری و اَپلای کنی برایِ پست‌هایِ پرستاری. که برایِ خیلی‌ها مشکله برایِ این‌که اون رشته‌هایِ پزشکی در کانادا لَنگویج ریکوارمِنت‌هاش مهارت‌هایِ زبانیِ بالا می‌خواهد.

سعید کاظمی : کلاً یکی از مشکلاتی که من با بچه‌ها صحبت می‌کنم می‌گن ما اوایلی که میایم خیلی مشکلِ پزشک رفتن داریم. می‌گویند یکی از بزرگترین مشکلاتِمون اینه که نمی‌تونیم اون دردِمون رو به پزشک کانادایی بگوییم و همیشه در به در دنبالِ پزشکِ ایرانی می‌گردیم که بتونیم مشکلِمون رو راحت بهش توضیح بدیم؟

مهندس فاتحی: بله. من آلبرتا کانادا بودم یه دکتره ایرانی پیدا کرده بودم. آخه می‌دونید مشکل فقط زبان نیست. داروها رو هم می‌شناسن. مثلاً می‌گن ایران برایِ فشارِ خون دارو چی می‌خوردید میگم فلان دارو رو می‌خوردم. داروها رو هم می‌شناسند پزشکایِ ایرانی و شما سابقه‌یِ بیماری چیزی توضیح می دهید کاملا می‌فهمند. بری یه پزشکِ کره‌ای پیدا کنی بعید می‌دونم بهش بگی من ایران فلان دارو رو خوردم و فلان درمان رو کردم متوجه بشه اصلا قضیه چیه. آره این هم یک مسئله‌ای هستِش ولی ببینید فقط تویِ بخشِ پزشکی می‌گم ها که خیلی گرَیدِ زبانِ بالایی می‌خواد. علت هم داره و علتِش هم اینه که نمی‌خواد بیاد یه چیزی بگه و این نفهمه این چی گفت یا مثلا یارو حالِش خرابه یه چیزی می‌گه شما بگید من متوجه نشدم یه بار دیگه بگو که اصلاً جا نداره.

سعید کاظمی : بعد ممکنِ متوجه نشه و یا بد متوجه بشه و نسخه‌یِ بدی برات بپیچد.

مهندس فاتحی: بله دیگه. طبیعتاً شما نفهمید که اون چی داره می‌گه اشتباه می‌شه. باید صد درصد این بفهمه که این چی گفت ومنظورِش چی بود. به همین دلیل یه مقدار گرَیدِ زبان برایِ اونجاها بالاست ولی سایرِ رشته‌ها دیگه آیلسِ 6 و 7 و نیم در چهار مهارت معدل بیاری قبول می‌کنن. آره یک بخشش معادل‌سازیِ مدارکه و یه بخشش میاد میشه سِرتیفیکَیت گرفتن.

سعید کاظمی : چقدر طول می‌کشه معادل سازی مدرک در کانادا؟

مهندس فاتحی: بستگی به سِرتیفیکَیتِ شما داره و سوابقِ کاریِ ایرانتون. مثلاً رشته‌هایِ مهندسی رو من عرض بکنم رشته‌یِ مهندسی می‌گه آقا شما اومدین مدرکِ مهندسیتون رومعادل‌سازی کردین و گرفتی از وَیس که آقا من مهندسی خواندم تویِ ایران. حالا پله‌یِ بعدی چیه؟ شما میرید به یک سازمانِ استانی که مثلا تویِ آلبرتا بهش می‌گن اَپِگا. آلبرتا پِرفِشنال اینجِنیرینگ اَسوشیَیشِن. تویِ مانیتوبا بهش می‌گفتند آپِگِن یعنی اَسوسیَیشِن آف پرفِشنال اِنجینیِر مانیتوبا. اینجا هم میگن بی‌سی دیگه. تویِ بریتیش کُلُمبیا هم آخرِش بی‌سی می‌شه. به هرحال میری اونجا شما اَپلای می‌کنی اون به شما می‌گه آقا من چهارسال  از شما سابقه کار می‌خوام در رشته‌یِ مهندسی.

سعید کاظمی : همون کسی که سِرتیفیکَیتِتون رو در کانادا معادل‌سازی می‌کند. گواهی‌نامه میدهد؟

مهندس فاتحی: شما سِرتیفیکَیتی که می‌گیرید اینجا اِسمِش پی‌اِنجه. پروفیشنال اینجِنیرینگ. اونوقت شما برایِ گرفتنِ پی اِنج یکی اینه که مدرکه مهندسیتون رو ببرید وس معادل‌سازی بکنید اون تأیید بکنه. نسبتاً راحته دیگه شما می‌فرستید اونجا هم تا اونا تأیید می‌کنن، اِکویوالِنتِش یعنی معادِلِش رو می‌گن و حالا نهایتاً می‌گویند دوتا واحد پاس کن. ولی پله‌یِ بعدی میاد می‌گه آقا من برایِ پی اِنج چهارسال سابقه‌یِ کار می‌خوام. عینِ نظام مهندسیِ ایران بود شما می‌رفتید برایِ نظام مهندسیِ ساختمان نقشه‌ای مهر کنی می‌گفتن چهار سال سابقه.

اینجا هم همون چهار سال سابقه رو می‌خواد شما می‌گویید آقا من یه کشورِ دیگه‌ای ده سال سابقه دارم. اینا می‌گویند که آقا ما به قولِ خودشون می‌گن اینترناشنال  اِکسپِری‌اِنس. یعنی تجربه‌یِ بین‌المللی. بیار من ماکزیمم تجربه‌یِ بین‌المللی سه سالِش رو قبول می‌کنم حتی اگه تو بیست سال کار کرده باشی. ولی یکسال تجربه‌یِ کارِ کانادایی رو در شغلِ مهندسی می‌خوام. این یک‌سال رو. حالا باید شما اون یک‌سال رو در پستِ مهندسی کار بکنی. اینجاش یه ذره دوستانی که میان اینجا دردسَر میشه برایِ این‌که قضیه مرغ و تخم‌مرغه دیگه.

یا من پی‌اِنج ندارم و کارِ مهندسی نمی‌تونم انجام بدم، یا کارِ مهندسی نمی‌تونم بگیرم چون پی‌اِنج ندارم. یعنی هر دوتا به هم وابسته‌س. مگر این‌که شما میرید یه کارهایی می‌گیرید در حدِ مهندسی و سوپروایِرِ تو پی‌اِنجه بعدِ یک‌سال اون پروژه‌ها رو توضیح می‌دی و اون سوپِروایزِرِت که پی‌ اِنج داره و خودِش مهر داره اون بهش می‌گن اِوالوَیتور یعنی ارزیابی‌کننده که اون برات تأیید می‌کنه و اغلب می‌گن دو سه نفر باید تأیید بکنن. یکیش رو از پی‌اِنج‌هایِ اینجا انتخاب می‌کنید و یکی دوتا از ایران انتخاب می‌کنید.

یک چیزی می‌نویسی و اونا هم فقط یک ایمَیل و شماره و اسمی میدی از این ایران که می‌شه از دوستان و همکارانِ قدیم هم داد. ولی اونی که تویِ کانادا باید حتماً پی‌اِنج باشه. این برایِ مهندسیِ که من تجربه‌ش رو داشتم. بعد از این‌که شما مدارکِت رو معادل‌سازی کردی و رفتی برایِ پی‌اِنج اقدام کردی و یکسال سابقه‌یِ کارِ کانادایی در یک رشته‌یِ مهندسی داشتی می‌تونی پی‌اِنج بگیری و یا حالا با پی‌اِنج یه مقدار دست و بالت بازتر می‌شه و برایِ اینکه اپلای کنی برایِ شغل‌هایِ دیگه.  چون شرکت‌ها عینِ ایران دیگه برایِ نقشه‌هاشون یه مهری می‌خوان دیگه. و شما وقتی پی‌اِنج داری مهر هم داری دیگه و می‌تونی به عنوانِ یک پِرفیشنال اینجینیِر مهر کنی دیگه.

سعید کاظمی : آیا کانادا آزمون داره؟ مثلِ نظام مهندسی ایران

مهندس فاتحی: می‌گن که ممکنِ ما شما رو با اینتِرویو دعوت بکنیم. یک امتحانِ اِتیکَن لاوز داره به معنیِ اخلاق و قانون  که اون هم باید پاس کنید دیگه. یک کتابی داره مفصل که مربوط به اخلاقِ کار و قوانینی که می‌گویند شما چه مسئولیت‌هایی داری و یه نقشه هم مهر می‌کنی یه اتفاقی می‌اُفته، چه چیزهایی می‌تونی بکنی و چه چیزهایی نمی‌تونی بکنی. تویِ مناقصات چه کارهایی قانونی هَستِش و چه کارهایی غیرِ قانونی هَستِش. یعنی رئوسِش برایِ پی‌اِنج میشه همون معادل‌سازیِ مدارک، سابقه‌یِ کارِ کانادایی، امتحانِ اتیکن لاوز یه دونه هم گود رِبودَیشِن هست که سوءِ سابقه. می‌گن مثلاً شما پرونده‌یِ دزدی مزدی فلان که حالا اون هم مهم نیست برایِ ماها.

نه رِپیتَیشِن می‌شه اشتهار. همون چیزی که اغلب تویِ ایران می‌نوشتن اعضاء نباید اشتهارِ به فساد داشته باشه. یعنی شهرت نداشته باشه و همه بگویند بابا این دزده. رِپوتَیشِن می‌شه خوشنامی. بعد زبانِش هم خیلی ساده می‌گیرَن می‌گن یه متنی رو با دست‌خطِ خودت بنویس و بنویس چه چیزهایی رو از انگلیسی می‌دانی. می‌گوید آقا من در ایران از دبیرستان و دانشگاه و اینا زبان خواندم و انگلیسی رو یاد گرفتیم، اینجا هم یه دوره‌ای گذروندم و حالا خوبم. حالا اینا دوستان می‌تونن کمک بکنند و گوگل هم می‌توانید بکنید و مرتب هند رایتینگ بکنید و بفرستید بگویید که من اِنگلیسیم خوب است.

سعید کاظمی : همه‌یِ مراحلی معادل سازی و اخذ مدرک مهندسی در کانادا که گفتید آنلاین یا حضوری است؟

مهندس فاتحی:ببینید وقتی اِوالوَیشِن یا ارزیابی می‌کنن ممکنِ که بگن که شما اینتِر ویو می‌خوای بیا اینترویو بکن.

سعید کاظمی : حدوداً برایِ شما چقدر طول کشید؟ یعنی پروسه‌ معادل سازی مدارک در کانادا چقدر زمان برد؟ آخر یک بخشش هست که شما باید مستقر بشوید، خونه بگیری و مدرسه‌یِ بچه‌ت رو کارهاش رو بکنی. 

مهندس فاتحی: اونا زیاد طول نمی‌کشد. یه دو سه هفته‌ای مثلا شما رسیدید یه جایی بگیری و بماونی و بچه و این حرفا اینا در برابرِ این زمانی که شما منتظرِ پاسخِ این‌ها هستی یا معادل‌سازی و اینا چیزِ زیادی نیست. ولی مدارک شما ایران ترجمه شده باشه و آماده باشه و به مشکلی برنخوره؛ یهو می‌بینی مشکلی پیش میاد یکی می‌گه نمیدونم مهره برجسته‌یِ وزارتِ علوم نداره و یکی باید بره دنبالِ  کاراش و همین دلیل می‌گویم آماده ترجمه داشته باشی که هر وقت خواستید بفرستید دیگه معطلی نداشته باشید.

اون فرستادنِش هم مثلا یک پستِ آرامِکس هستِش تویِ ایران که یه هفته‌ای میاره یا با یک پستِ دیگه. دانشگاه هزینه‌یِ پست روهم می‌گیره، مثلاً یک میلیون تومانی. بعد خلاصه مدارک میاد اینجا و شاید بگویم اگه وِس بره و خیلی بهتون واحدِ اضافی نخوره در عرضِ شاید یک‌ماه چهل روز وِس به شما جواب خواهد داد. واحد بخوری باید دنبالِ دانشگاه باشی، بعد ممکنِ وسطِ ترمی حالا اون دانشگاه اون واحد رو داره تویِ شهرِ تو اون واحد هست، نیست که یه مقدار دیگه. اینهاش بستگی به شانس و اقبال و این‌که دقیقاً اون رو بپذیرند یا نپذیرند. واحدِ اضافی بخوری یا نخوری و اگه واحدِ اضافه خوردی تویِ شهرِت دانشگاهِش اون واحد رو داره یا نداره. اینا همه‌شون مسئله‌س دیگه. ولی برایِ پی‌اِنج و اینها یه مقدار طول می‌کشد چون شما اَپلای می‌کنی و چند ماهی خبری نیست بعد می‌گن فلان مدرکت مثلاً کمه یا زیاد.  

سعید کاظمی : معمولاً اون روزایِ اول ورود به کانادا باید از جیب بخوری و از سرمایه و یا کاری برایِ خودت مهیا کنی؟

مهندس فاتحی: بله یه مقداری که سَیوینگ اونجا مصرف می‌شه لاجَرَم ولی در اون اثنا خُب کسایی هستند که کارهایِ جنرال می‌کنن یعنی منتظر نمی‌شوند و منتظر هم بشی گارانتی پُشتِش نیست. باید از همون اول یه کارِ جنرالی پیدا بکنی که به قولِ بچه‌هایِ اینجا می گویند که یه کاری پیدا کنی که خودت رو بتونی سرِ پا نگه‌داری. که می‌تونه یک اوبِر باشه مثلِ اِسنَپِ ایران و یا کارهایِ معمولی مثلِ کارهایِ فروشگاهی باشه. که اون هم بستگی به کانِکشِن داره.

چقدر دوست و رفیق و آشنا اینجا داری که بگی که آقا من فعلاً که قضیه مثلِ مدارک و فلانم رویِ هواست من یه کارِ جنرال دنبالِش می‌گردم. یکی می‌گوید آقا بیا من فروشگاهی چیزی یه کاری اینجایی و اونجایی یه کارِ جنرال شروع می‌کنی حداقل هزینه‌هات رو پوشش می‌دهی و شاید کامل نتونی پوشش بدی. مثلاً سه‌هزار و پونصد تا هزینه می‌ری سه هزار تا در میاری و حداقل پونصد تا از جیب می‌خوری نه کلِ اون سه‌هزار و پونصدتا. بالاخره یه جوری خودت رو سرِ پا نگه می‌داری و به نظرمم هم خیلی خوبه این کارهایِ جنرال چون‌که هر چقدر خونه در کانادا می‌شینی زبانت بدتر می‌شه بهتر نمی‌شه که.

سعید کاظمی :آیا دولت کانادا از مهاجرین تازه وارد حمایت می کند؟

مهندس فاتحی: حمایت‌هاش رو من عرض می‌کنم. اگر شما با پی‌آر بیاید. یعنی پِرمِننت رِزیدِنت. اگه اقامتِ دائم داشته باشید شما ببینید بسته به ایالتِش قیمت‌هاش فرق می‌کنه. تویِ آلبرتا شما می‌گفتید آقا من فقط میرَم کلاسِ زبان. می‌رفتی کلاسِ زبان ثبتِ‌نام می‌کردید بسته به تعدادِ فرزند و تعدادِ خانوار. مثلاً یک زوج با یک فرزند می‌شد هزار و هشتصد و خورده‌ای. یک فرد تنها می‌شد هشتصد و پنجاه و یا شصت و از اینا و برایِ بچه‌ها هم چهارصد و هفتاد دلار یه چیزی فدرالی هست به اسمِ چالد بِنِفیت که اون رو می‌دادن برایِ بچه‌ها. خُب می‌شه باهاش زندگی کر.

هزینه‌هایِ زندگی رو ساپورت کرد؟ باز بسته به شهرِش داره. خُب می‌دانید که تورِنتو و وَنکووِر یه مقدار اجاره‌ها گرونه و یک جایی مثلِ آلبرتا من یه جایِ خوب گرفته بودم هزار و پونصد شِشصد تا که بله اون حداقل اجاره خونه‌ت رو  می‌دهد، بخشی از هزینه‌هات رو می‌دهد. اونی که گفتید رو عرض می‌کنم. برایِ کسی که به صورتِ مهاجرت میاد این خیلی مهمه که اولِش بیمه داره یعنی شما هر مشکلِ مِدیکالی داشته باشید این رو برایِ شما کاوِر می‌کنه. بیمه میده و این مهمه.

و این خیلی ریسکی هستِش که یه نفر بگه آره آقا من با ویزایِ توریستی میرم یه جوری می‌کنم اونجا خودم فلان و فلان می‌کنم. ولی یه دندونت بگی آخ هزار دلار هزینه داره. یعنی مثلاً عصب‌کشی حدودِ هزار و هفتصد دلار هستِش. یعنی شما دندونت درد می‌کنه می‌ری دکتر می‌گوید آقا این باید عصب‌کشی بشه و خالی بشه و پر بشه. می‌گه 1700 عصب‌کشی و 200 تا هم پر کردن کلاً دو هزار دلار برایِ عصب‌کشی و پر کردن دندان و کسایی که بیمه ندارن ریسکیه شاید یه مشکلِ جدی پیش اومد خیلی هزینه دارد.

سعید کاظمی  بیمه و خدماتِ رفاهی شما که شاغل هستید توسط کارفرما کانادایی پرداخت می شود یا خودتون پرداخت می کنید؟

مهندس فاتحی: ببینید تقسیم‌بندی شده. شما وقتی کم درآمد هستید یعنی وقتی یک مهاجر میاد در ابتدا درآمدی که نداره ولی با مهاجرت اومده و پی‌آر داره. این که با پی‌آر اومده اونجا عرض شود که بیمه‌یِ دولتی شاملِش می‌شه و کاوِر می‌کنه هزینه‌هاشو تا زمانی که این کم درآمد هستِش. وقتی شما شغل می‌گیرید و کار می‌کنید و درامدِت فکر می‌کنم باز بسته به جمعیتِ خانواده داره برایِ یه زوج با یک بچه فکر می‌کنم 29 تا 30 هزار دلار درسال هستِش. وقتی شما سی هزار دلار در سال درآمد دارید دیگه اون درآمده کم رو ندارید چون یک درآمدی دارید.از اون برایِ خودتون بیمه‌ای دست و پا بکنید 

سعید کاظمی : مگه کارفرما شما در کانادا براتون بیمه رد نمی‌کنه مثلِ ایران؟

مهندس فاتحی: تویِ ایران مثلاً بیمه‌یِ دانا و البرز و اینا هست. کارفرمایِ شما میره با یکیشون یه قرارداد می‌بنده برایِ کارکنانِش یه چیزی از حقوقِ شما کم می‌کنه و یه چیزی هم کارفرما می‌گذارد به یک بیمه‌ای می‌ریزه و شما رو تحتِ پوششِ بیمه در میاره اون هم سقف داره دیگه. می‌گه سالی اینقدر دندان، اینقدر عینک، اینقدر جراحی همونه یعنی شما تویِ یک شغل که می‌ری اَپلای می‌کنی یکی از مزایایِ شغلی که می‌نویسن اون کاوِر ِ بیمه رو می‌نویسند و می‌گویند آقا من به تو فرضاً این قدر دلار میدم به اضافه‌یِ بیمه و بعد یک خلاصه‌ای از بیمه رو می‌نویسند.

می‌گن مثلاً دو هزار دلار در اون کاور می‌کنیم و فلان و فلان. این جزءِ اون بِنِفیت‌هایی(منافی ) هستِش که در واقع کارفرما به شما می‌گوید. مزایایی که کارفرما به شما می‌دهد. اگر خویش‌فرما باشید هم که خُب باید برید با یکی از این شرکت‌هایی که بیمه درمانی داشته باشه و بیمه‌یِ ماشین هم که کلاً بر عهده‌ِ خودِ تو هستِش. ماشین و خونه و اینا به عهده‌یِ خودتِ دیگه. و بیمه‌یِ ماشین تویِ ایران اجباریه یعنی اگه ماشین بیمه نداشته باشه می‌خوابونند.

سعید کاظمی: برای ترجمه گواهینامه در کانادا چه مواردی را باید رعایت کنیم؟

و این رو هم بگم که دوستایی که میان تصدیقِشون رو که میارَن یک نامه‌ای هم از راهنمایی و رانندگی بیارَند یه چیزی مثلِ خلافی یا تأییدِ گواهی نامه یه همچین چیزی. تویِ بعضی استان‌ها به درد می‌خوره و حتی بین‌المللیش کنند. با اون می‌توانند سه ماه اینجا رانندگی کنند چون واقعاً بدون ماشین نمی‌شود. شما تا برید تصدیق بگیرید اینجا ممکنِ طول یکشه و یکی دو بار هم رد بشی. چون قوانین یک مقدار فرق می‌کنه.

مثلاً تجربه‌یِ خودم پلیس تویِ چهار راه گفت بپیچ دست چپ من پیچیدم گفت ماشینی که از روبرو می‌اومد خطرناک بود باید صبر می‌کردی اون رد شود. گفتم خیلی فاصله داشت. تویِ تهران ما سانتی‌متری رد می‌کنیم. گفت اون باید حداقل 50 متر فاصله داشته باشه تا تو بتوانی بپیچی. و گفتش که این اشتباه کردی و ردم کرد. 145 دلار هر امتحان می‌دادیم. عرضم اینه که ممکنِ شما دوماه نتوانید تصدیق (گواهینامه)بگیرید، سه ماه نتوانید تصدیق بگیرید بعد بدونِ ماشین هم واقعاً اینجا سخته. چون اصلاً بَیسِ آمریکایِ شمالی بر اساسِ ماشین شخصی هستِش. شما اروپا می‌رید تراموا داره، مترو داره و هزارتا چیز داره. اینجا اصلا زیرساخت حمل و نقل کانادا روی ماشینِ هستِ. 

سعید کاظمی : فاصله‌ها هم تویِ کانادا خیلی زیاده؟

مهندس فاتحی: بینِ شهرها که بله. تا هزار کیلومتر همسایه محسوب می‌شود.

سعید کاظمی : حالا شما سِرتیفیکَیتِتون رو در کانادا گرفتید مرحله‌یِ بعدی چه اقدامی انجام دادید؟

مهندس فاتحی: راجع به پیدا کردنِ شغل یه چیزِ خیلی مهم بگم که دوستان هر شغلی که تویِ ذهنشون هست و هر تخصصی که دارن برَن اِندید INDED اولاً که اکانتِ لینکدینیتون رو بروز کنید، بسازید و بهش برسید. اینجا لینکدین خیلی فعاله. اونایی که آدم استخدام می‌کنند بهشون می‌گن رِکروتِر. رِکروتِرها از رویِ لینکدین خیلی سِرچ می‌کنند. حتماً برید و اون واژه‌هایِ تخصصیتون رو برایِ مثال من توزیعِ برق بودم و فلان می‌نویسید دیستریبیوشِن اِلِکتریک اینجینیِرینگ فلان.

برایِ این دنبال شغل بگردید. اونجا ببینید که این شغلی که شما دنبالِش می‌گردید چه سِرتیفیکَیتی می‌خواد. چون اینجا به اینا می‌گَویند جاب پُستینگ. تویِ ایندید به سادگی می‌تونید سِرچ بکنید و اونجا به شما می‌ گوید. که آقا چه سِرتیفیکَیت‌هایی می‌خواهد و چه ریکوایِرمِنت‌هایی می‌خواهد. یعنی کسی که می‌خواهد واردِ این شغل بشود و این شغل رو از این شرکت بگیره چه خصوصیاتی باید داشته باشه و چه مدارک و سِرتیفیکَیت‌هایی باید داشته باشه بعد کاملاً دَستِتون میاد که آقا من اصلاً می‌توانم در اون زمینه اونجا فعالیت بکنم یا نمی‌تونم؟ بازار کارِش چقدرِ؟ متوسط دست‌مزدِش چقدره؟ تویِ ایندید می‌شه همه‌یِ اینا رو پیدا کرد. اتفاقاً یک اشتباهی ما داریم فکر می‌کنیم مهاجرت برایِ تحصیل‌کرده‌ها خوبه. اما واقعیتِش اینه که مهاجرت برایِ تحصیل نکرده‌ها بهتره.

سعید کاظمی : افراد متخصص را کانادا بیشتر نیاز دارد؟ برایِ این‌که تخصص دارند

مهندس فاتحی: آره. برایِ این‌که شما؛ اینجا به قصاب می‌گن بوچِر. مطمئنم شما بیاد اینجا بگید که تخصصِ قصابی دارم دو ماهه کار پیدا می‌کنی. درآمدت هم خیلی با یک مهندِس فرق نمی‌کنه.

سعید کاظمی : کانادا اختلافِ طبقاتی زیاد نیست.

مهندس فاتحی: واقعاً این هست. این اختلاف زیاد نیست. یعنی مثلاً شما می‌گید آی پی‌ا«جم رو بگیرم، آی فلان کنم، آی یه شغلی بگیرم. که لَیبِلِش مهندسی باشد، بعد این همه که من بالا پایین پریدم اینقدر هم درآمدِ من که فرق نکرد. من فکر می‌کنم که عادلانه‌تره. برایِ همین هم هست که حدودِ 15 تا بیست درصدِشون در کانادا هم میرَن دانشگاه. 

سعید کاظمی : برایِ این‌که وقت برایِ دانشگاه بذره میره تخصص یاد می‌گیره. یه کارِ فنی یاد می‌گیره.

مهندس فاتحی: کانادا جوان‌ها از بیست سالگی رفته آتش‌نشانی استخدام شده چون کارِ خطرناکی هم محسوب می‌شود. اون شرطِ 65 سال بازنشستگی رو هم ندارد. این 50 سالگی بازنشست می‌شود. با حقوقِ خوب بعد این اتش‌نشان‌ها باشگاهِ خودِشون رو دارند چون باید بدن‌هاشون ورزیده باشد. بعد می‌گوید من برم برایِ چی تویِ سی سالگی فوق لیسانس بگیرم. می‌خوام نگیرم. مگه برایِ من فرق می‌کنه. مگه چقدر حقوقِ من فرق می‌کنه. میره پلیس می‌ شوند، آتش‌نشان می‌ شود، میره فلان ‌می شود. شغلِ آزاد پیدا می‌کنه و می‌گه من به‌جایِ این‌که ده سال درس بخونم و ده سال کار کنم اون که بهتره.  

سعید کاظمی : تویِ ایران هم داره کم می‌شود. من آمارِ پارسالِ علوم‌انسانی رو نگاه می‌کردم می‌گفت 350 هزار نفر کنکور ثبت نام کردن 125 هزار نفر جلسه‌ش رو شرکت کردن. نزدیکِ سی درصدِش روشرکت کردن. تازه اون سی درصد هم مطمئن هستم 50 درصدِشون فقط برایِ کیک و نوشابه اومدن و خانواده که می‌گن. خُب الان خیلی‌ها می‌گن چیزی نداره. مثلاً من برم فوق‌لیسانس بگیرم، دکترا فلان بگیرم. مگر این‌که هدفِ مهاجرت داشته باشه و یا عاشقِ درس خوندن باشه و خیلی علاقمند به علم باشه.

مهندس فاتحی:حتی اگر هدف مهاجرت به کانادا باشه به نظرِ من تحصیل خیلی گره‌گشا نیست. برایِ این‌که شما اونجا یه چیزی می‌خوانید باز دوباره باید اینجا بیاید معادل‌سازیش کنید . یه سری کارهایِ دیگه. ولی با یک مهارت‌هایِ دیگه‌ای بیاید. فقط زبان.

سعید کاظمی : جلسه‌یِ‌ِ قبلی هم شما خیلی تاکید بر زبان داشتید. اولویتتون اول زبان بود بعد کار برای مهاجرت به کانادا؟

مهندس فاتحی: یک مکانیک بود افغان بود تویِ کَلگِری. کِلگِری هم بزرگ هستِش تقریباً یک میلیون و سیصد نفر جمعیت داره. این یک کارگاهی گرفته بود یک ذره هم منصفانه حساب می‌کرد نسبت به این کانادایی‌ها حدوداً ده تا مکانیک بودن که حداقل چهار پنج‌تاش ایرانی بودن. پیشِش کار می‌کردن. پیشِ خودم گفتم آخه کدوم دکترِ ما کدوم مهندِسِ ما اومده کانادا یه همچین درآمدی داره.

سعید کاظمی : من هم اتفاقاً تجربه‌یِ مشابهِ‌ش رو داشتم. رفتم ترکیه با یک دوستی آشنا شدم خیلی اتفاقی که یک افغانی بود و تویی شهرِ ما زندگی می‌کرد. گفت من ده سالِ پیش اینجا همه‌چی داشتم، سه چهارتا خونه ایران داشتم همه‌ش رو فروختم اومدم یک‌سال اینجا خوردم و بعد شروع کردم به کار از صفر. گفت خیاطی می‌کنم. بعد من رو برد تویِ دو تا کارگاهِ زیرزمینی داشت. نه این‌که زیرزمینِ مخفی باشد. اون محله برید استامبول ببینید اصلاً کلاً همه کارگاهِ. به من گفت الان 84 نفر ترک و افغانی و ایرانی برایِ من کار می‌کنند.

و خودم هم مدیریتِشون می‌کنم و یک نکته که تآکید می‌کرد می‌گفت اینجا سه چهار سال اذیت می‌شی ولی زودتر راه می‌افتی و واردِ جامعه می‌شی. خانمِ من که مثلاً تخصصی لباسِ عروس می‌دوخت و پالتویِ زنانه‌یِ پشمیِ خیلی قشنگ می‌تونه ب‌دوزه هرجا می‌رفتیم می‌گفتن از همین فردا بیا سرِ کار. حالا مثلاً منِ مهندِس که می‌رفتم می‌گفت مجوز و مهر شما ندارید و اجازه‌یِ امضا نداری، نقشه نمی‌تونی بسازی، استانداردهایِ ما با شما فرق می‌کنه. چند ماه طول کشید شما کار پیدا کردید؟ و حدوداً بفرمایید که اونجا چقدر هزینه داره؟ چقدر درآمد داره؟ میشود با یک حقوقِ مهندسی یا کارمندی حالا فرض کنیم استخدامِ یک شرکتِ خصوصی یا دولتی بشی چقد درآمد داره؟ مش‌شه خانوادَ رو بچرخونه یا یِر به یِر هستِش. سطحِ‌ش؟

مهندس فاتحی: ببینید تویِ ایران مثلاً تا بیای درسِت رو بخونی و مدارکت رو بگیری و بری کار پیدا بکنی که یه ذره تخصص و مهارت پیدا بکنی و سی و سی و پنج سال طول می‌کشه. یعنی صفر کیلومتر بری تویِ کار که خبری نیست. یه شرکت خصوصی می‌ری و یه چند میلیونی می‌ذاره کفِ دستت مگه حالا بترکونی واسه‌یِ یک تخصصی و فلان. حالا واقعیتِش اینجا یه نفر اول گفت و من هر چقدر می‌گذره دیدم که این درست گفته.

گفت ببین اون چیزی که تویِ ایران تویِ سی و چند سال به‌دست آوردی انتظار نداشته باش اینجا تویِ سه ماه بدست بیاری. ایران سی سال طول کشیده تو به اینجا رسیدی اینجا سی سال طول نمی‌کشه ولی سه سال که طول می‌کشه. به نظرِ من حداقل باید آدم یه دو سه سال باید آب نمک بخوره اینجا. اصلاً شما اولِش زبانت هم خوب باشه چون با اون فرهنگِ کار و اینا آشنا نیستی اولِش هم بگن بفرما این کار خودت نمی‌توانی از پسِش بر بیای.

یعنی یک مقدار باید به قولِ کانادایی ها با جاب کالچِر یعنی با فرهنگِ کارِ کانادا و نحوه‌یِ برخورد، حرف زدن و زبان آشنا بشوید. یک سری مهارت‌ها واقعاً لازمه یعنی این‌جوری هم که نیست که کار باشه و شما؛ یه زمانی تویِ آلبرتا بله اون زمانی که دوره‌یِ احمدی نژاد نفت 100 دلار 110 دلار شده بود خیلی اقتصاد آلبرتا آدم کم آورده بودند می‌رفتند مهندساین ونزوئولایی رو از اونجا می آوردند. دیگه تویِ این شرایط بچه‌هایی که آمده بودند می‌گفتند آره من یک ماه رفتم کارِ مهندسی گرفتم.

ولی اون هم یک بار شده تو یک تاریخ که مثلاً صنعتِ نفت خیلی تاپ باشه و کارفرما اصلاً بهش مهم نباشه. اصلاً کارفرما می‌گفت رفیقِت اگه مهندس هستِش بیار من به تو چهارهزار دلار جایزه می‌دهم. اگه تو به من یک مهندسِ دیگه رو معرفی کنی. که اون رو معرفی کنی که بیاد اینجا کار بکنه. چون من این پول رو میدم رِکروتِر بره بگرده خُب میدم به تو. تو می‌شناسی بیارِش کار کنه دیگه. ولی خُب بعضی وقت‌ها و مخصوصاً زمانِ ما که این دو سالِ اخیر هم خورد به کرونا و اینا واقعاً تأثیر گذاشت دیگه.

و هم شغل‌هایِ جنرال و هم شغل‌هایِ تخصصی و ساخت و ساز و رویِ همه ‌چیز تأثیر گذاشت. یک مقداری ما بدشانسی داشتیم. ولی آره شما باید یه دو سه سالی رو بگذارید برایِ اینکه بتونید این پروسه رو و معادل‌سازی‌هاتون، اون مدارِکتون و یک سِرتیفیکَیتی و بعد در کانادا جا بیافتید. که چه کاری می‌خواید بکنید. متاسفانه آسیبی که زیاد می‌بینند به نظرِ من بچه‌هایی که رشته‌یِ علوم انسانی و یه همچین چیزهایی خواندن.

دیدم مثلاً بچه‌هایی رو که حالا خودشون شاید مثلاً کارِ فنی داشتن و فلان و خانمِش تویِ رشته‌یِ علومِ انسانی استادِ دانشگاه بود. می‌گفت من ایران دکترایِ جامعه شناسی دارم خیلی بعیدِ که بتونه با اون تخصص بتواند در کانادا کار پیدا بکند. برایِ همینه که می‌گم ایندید رو قشنگ بگردید. کاری نداره. دو ساعت و سه ساعت وقت بذارید دستِتون میاد. ایندید رو بگردید بعد ببینید که تویِ اون شغلِتون چقدر فرصت هست و چقدر درآمد هست.

اما چیزی که گفتید چقدر درآمد و چقدر هزینه و اینها خُب هزینه که به قولِ معروف یه سرِش بازه و شما هر چقدر که بخواید می‌تونید هزینه کنید. اما اگه یه کفی ای هزینه رو داشته باشید  بسته به شهرِتون داره. قیمتِ موادِ غذایی و اینا تقریباتً همه جا یکی هستِش ولی مسکن هستِش که بالا و پایین می‌شه. شما برید تورِنتو قیمتِ گوشت و نون و اینا شاید همین قیمت هستِش ولی مسکن یه مقدار فرق می‌کنه و فکر می‌کنم ونکووِر رکورد داره تویِ قیمتِ مسکن و بهدِش تورنتو و مونتریال.

هزینه زندگی متوسط در کانادا چه مبلغی است؟

رویِ هم رفته اگه بخواهید یه رفاهِ خیلی نسبی داشته باشی یک سه‌هزار و پونصد دلاری ماهانه هزینه‌یِ نتِ شماست بعد برایِ این سه‌هزار و پونصد دلار شما اگه کار بکنید حداقل یک پنج‌هزار دلاری در ماه لازم دارید درآمد داشته باشید و علتِش هم اینه که وقتی کارفرما کانادایی به شما می‌گه من پنج‌هزار دلار میدم این رو قبل از مالیات میگه. قبل از بیمه و مالیات و فلان. من الان حساب می‌کنم می‌بینم ماهی هزار و شیشصد هفتصد دلار دارم مالیات و همین چیزایی به قولِ ایران کسورات یعنی چیزی که از درآمدِ شما کسر می‌شه و تقریباً چیزی که دستِ میاد تقریباً 1700 دلاری کم‌تر از اون چیزی هستِش که کارفرما به من پرداخت می‌کنه.

سعید کاظمی : ولی خُب ببینید همه جا مثلاً ما تویِ ترکیه با پزشک همسایه بودیم بعد ازش می‌پرسیدم می‌دیدم حدودِ دو برابرِ یک معلم درآمد داره ولی خُب پزشک بود، جراح بود و خیلی برایِ من لذت‌بخش بود و می‌گفتم خُب بالاخره این با جون آدم‌ها در ارتباط هستِش و فشار و اِسترِسِ کاریش بیش‌تره خُب دوبرابر دیگه حقِش هستِش. خُب بالاخره نسبت به یک معلم استرِسِ کاریِ بیش‌تری رو تحمل می‌کنه. شیفتِ شب داره، آنکال داره. ولی این‌که مثلاً اختلاف صد برابر میشه اون دیگه خیلی بد میشه.

مهندس فاتحی: در کانادا اصلاً از این خبرها نیست. من خودم مثلاً هی بخون و امتحان بده و این و بیار و اون رو بیار، زبانت رو تقویت کن و خیلی تلاش می‌کردم که لِوِلِ کارم رو ببرم بالا بعد هی چی حساب کتاب می‌کردم می‌دیدم که مثلاً من بعدِ کلِهمه‌یِ اینا سی درصد بیش‌تر از یک راننده‌یِ تاکسی در میارم. اولِش می‌گفتم که اصلاً نمی‌صرفه این همه آدم مثلاً بخواد فشار را تحمل بکنه.

این مثلاً رفته کلی درس خونده بعد فکر کردم گفتم اصلاً چرا باید این همه اختلاف طبقات باشه؟ اونم داره زحمت می‌کشه کار می‌کنه و کارِش هم ریسک داره. ما تویِ ایران اشتباه می‌کنیم که فکر می‌کنیم مثلاً حتماً یک مهندِس باید ده برابرِ یک راننده‌یِ تاکسی داشته باشه. در حالی که اینجا این‌جور نیست واقعاً. خودِ شهر هم این رو نشون می‌داد. مخصوصاً کَلیگری واقعاً من نتوانستم بفهمم بالاشهرِش کجاست و پایین شهرِش کجاست. چون همه‌جا خونه‌هایِ خوب بود، پارک‌هایِ خوب بود، همه جا امکاناتِ خوب بود.

سعید کاظمی : حالا اگه کسی بخواد کسب و کار خودش را در کانادا راه بندازه؟ مثلاً می‌خواد یه شغلی یا سرمایه‌ای راه بندازه یا مثلاً یک نمایندگی بگیره مثلِ نمایندگیِ مک‌دونالد در کانادا؟

مهندس فاتحی: اینم یک راهِش هستِش بله. چرا که نه.

سعید کاظمی : توصیه می‌کنید یا نه؟ اونا مطمئناً از این مهندس و اینا بیش‌تر درآمد دارند یا به حجمِ تلاشِش بستگی داره؟

مهندس فاتحی: نمی‌شه گارانتی گفت که اینا درآمدِشون بیش‌تره. ببینید جایی که فروشِ خوب داره فرانچایزِ بالاتری داره. قبول دارید؟ اون آدمی هم که الان داره اونجا کسب و کار می‌کنه درآمدِش خوب باشه یا فرانچایزِش رو می‌بره بالا یا این‌که نمیده به شما دیگه. می‌گه من که خوب درمیارم. شما دقت بکنید اینجا هم بازار رقابتی هستِش دیگه. مثلا می‌بینی یکی اومده؛ نه مک‌دونالد که برندِش یه مقدار گرونه، بعضی پیتزاها که مثلاً خُب یه شهرتِ نسبی دارند مثلِ فرِش اِسلایس،

می‌ری می‌بینی که اینا رو بیش‌تر هندی‌ها فرَانچایزِش رو گرفتن و همه‌یِ فک و فامیلِ خودِش رو از هند آورده دیگه قیمتِ کارگر هم خیلی بالا نمیدهد. یعنی برایِ اون هم می‌صرفه. به اون می‌گه آقا تو می‌خوایِ از هندوستان بیای اینجا علاف باشی دو سال سه سال کار پیدا کنی و فلان بیا همین‌جا کار کن پیشِ خودم ولی من اون حقوق رو نمیدم دیگه و این رو میدم. براش می‌صرفه که اون رو بچرخونه. بله اگر شما در ایران کسب و کاری راه انداختید و با فرآیندِ کسب و کار آشنا هستید و تخصص و مهارتی دارید که فکر می‌کنید که اینجا هم به درد بخوره چرا که نه.

سعید کاظمی :راه اندازی کار در کانادا همش به مهارت بستگی داره؟

مهندس فاتحی: مثلاً یکی تخصص حرفه‌ای داره. یعنی واقعاً مغازه دار بوده. نه این‌که بگه نمی‌دونم من دست‌پُختم خوب بوده، من شیرینی خوب می‌پزم و اینها نه. واقعاً کار کرده باشه اون بخواد هم بیاد حتماً اینجا می‌دونه که چه چیزهایی رو باید مدِ نظر داشته باشه و این‌که ذائقه‌ها هم یه مقدار فرق می‌کنه اینم در نظر داشته باشید. یه چیزی که ما می‌گیم شاید تویِ ایران خیلی محبوبه شاید اینجا اصلاً نگیره. من توصیه‌ام برایِ کسایی که بخوان اینجا بیزینِسِ خودشون رو راه بندازن اینه که حتماً تویِ این بیزینِس اینجا یک‌سال کار کنن.

سعید کاظمی : زبان انگلیسی برای راه اندازی کسب و کار در کانادا خیلی مهم است؟

مهندس فاتحی: و تویِ بیزینِس‌هایِ عمومی و خویش‌فرمایی شاید نه به اندازه‌یِ کارهایِ پرِفِشنال که سِرتیفیکَیتی می خواد و فلانی می‌خواد. هر چند تویِ همه‌یِ کارها با زبان. من اینجا من دوستی داشتم مالِ ترکیه هستش. اونجا کاشی‌کار بود بعد اومده بود اینجا رفت تویِ دوره‌یِ زبان. گفتم بابا کاشی‌کاری که دیگه زبان نمی‌خواد. گفت نه من کارفرما یک چیزی می‌گفت متوجه نمی‌شدم می‌اومد اعتراض می‌کرد. میومد می‌گفت من که گفتم این رو این وری بزن تو اون وری زدی.

دیدم حتی تویِ اون کار هم شما کامل نفهمی خواسته‌یِ مشتریت چیه ممکنِ نتونی کار کنی و مشکل ایجاد بشه. ولی خُب لزومِ زبان کم‌تره تا کارهایِ تخصصی. از فعالیتِ آنلاین هم غافل نَشَن دوستان. می‌تونه رمزِ عرض باشه یا هر چیزِ دیگه. بعضی‌ها هم هستند اینجا که یک همچین مشاغلی دارند و اصلاً فرق نمی‌کنه کجایِ دنیا باشن.

اگر فرصت یا حوصله ندارید. یا علاقه مند به شنیدن پادکست و فایل صوتی در خودرو یا ترافیک هستید. پیشنهاد میکنم . فایل صوتی مصاحبه بالا را از طریق لینک ذیل گوش بفرمائید. برای مطالعه و دیدن بقیه مصاحبه های سایت سعید کاظمی اینجا را کلیک کنید. امیدوارم صحبت های من با مهندس فاتحی در مورد تجربیات کار در ونکوور کانادا برای شما مفید بوده باشد. برای مطالعه یک متن به زبان انگلیسی در مورد کار در کانادا اینجا کلیک کنید.

تجربیات کار در سیدنی استرالیا

تجربیات زندگی در سیدنی استرالیا

برای شنیدن فایل صوتی تجربیات زندگی در سیدنی استرالیا متن بالا از طریق لینک ذیل اقدام بفرمائید.

جهت تماشا فیلم کامل مصاحبه بالا در مورد تجربیات زندگی در سیدنی استرالیا از طریق لینک ذیل اقدام نمائید.

امروز می‌خواهیم در موردِ تجربیات زندگی در سیدنی استرالیا به‌ خصوص که شما در سیدنی هستید صحبت بکنیم ؟ اگر می‌خواهید اول از هزینه‌ها صحبت بکنیم.

اجاره، تحصیل بچه‌ها و حالا هر جور خودتون می‌دانید متوسط هزینه‌یِ زندگی در سیدنی استرالیا چه‌ مبلغی است؟ هستید صحبت بکنیم ؟تجربیات زندگی در سیدنی استرالیا اگر

می‌خوای اول از هزینه‌ها صحبت بکنیم.

مهندس ربانی: سیدنی خُب گران‌ترین شهرِ استرالیاست و یکی از گران‌ترین شهرهایِ دنیا هم هست اتفاقاً. شهرِ گرونی هست و عمده هزینه‌یِ زندگی مثلِ اکثرِ شهرهایِ گران دنیا که پایتخت هم هست سیدنی پایتخت نیست کَمبرای اینجا پایتخت هستِش. سیدنی اولین شهرِ استرالیاست ولی پایتخت کَمبراس که یک شهرِ اداری هستِش. و تمامِ سفارت‌خونه‌ها همه تویِ کمبراس. عرضم به حضورِ شما که بله هزینه رو که می‌گفتیم عمده هزینه‌ش مسکن هستِش و در موردِ خورد و خوراک شهرها تقریباً با هم یکی هستن.

اینجا فروشگاه‌ها زنجیره‌ای هستن و هرجایِ استرالیا برید چه وسطِ بیابون باشه چه تویِ مرکزِ شهرِ سیدنی و ملبورن باشه موادِ غذایی تقریباً یکسانه، عمده هزینه مسکن هستِش که می‌تونم بگم اگه کسی بتونه اجاره بکنه یه چیزی حول و حوشِ شاید اگه فقط یک فردِ خانواده رو فرض کنیم که داره کار می‌کنه سینگل اینکام (با یک درآمد ورودی) به قولِ انگلیسی‌ها یه چیزی در حدودِ 40 درصدِ درآمدِ خانواده صرفِ مسکن میشود. حدوداً می‌شود گفت یه چیزی حول و حوشِ حدوداً ماهی بین 1500 تا 2000  دلار باشد. متوسطِ اجارَه در ماه یک آپارتمان مثلا دو خوابه هست. خُب جابه‌جا طبیعتاً فرق می‌کنه. می‌تونه سه هزار دلار باشه می‌تونه 1600 دلار باشه.

می‌تواند حول و حوشِ دو هزار دلار باشه برایِ یک آپارتمانِ دو خوابه. می‌توانم بگم کلاً تقریباً یه چیزی حول و حوشِ 4000 دلار با خورد و خوراک و حمل و نقل و حالا یه خورده هزینه‌هایِ پزشکی و دارویی و اینها با حدودِ چهار هزار دلار یه خانواده‌یِ چهار نفره یعنی زوج و دوتا بچه می‌تواند یه زندگیِ متوسط بکنن و یه مقدار کمک دولتی هم برایِ خانواده‌هایی که درآمدِ سالیانه‌شون کم‌تر از 89 هزار دلار باشه معمولاً این کمک برایِ بچه‌ها هست فقط. کسی بچه داشته باشد. کمکی می‌گیره و به این شکل هستِش معمولاً.

سعید کاظمی: مبلغ پرداختی برای بچه ها کنترل می‌شود کجا هزینه می شود یا هرکجا دوست داری می‌توانی هزینه کنی؟ یعنی باید برایِ اون بچه‌ها هزینه بشه دیگه.

مهندس ربانی: نه . کمکی هستِش که واریز می شود. دو مدل کمک واریز میشود. یه کمک اصلاً واریز می‌شه به حسابِ خانواده که اون برایِ افرادی که درآمدِ خانواده محسوب میشه یعنی اگر درامد زیر 90هزار دلار باشه اون مبلغ واریز میشه . یه مدل هست که تویِ نگهداری کودک کمک میشه. چون اینجا نگهداری کودک یا مهدکودک خیلی گرونه. از روزی 90 دلار شروع میشود. اون رو یه بخشِش رو دولت میاد مثلاً نصفِ پولِش رو میده یا شصت درصدِش رو میدهد ولی به تعدادِ معدودی از روزهایِ هفته.

و سالیانه یک سقف داره مثلاً میاد می‌گه که به هر بچه در سال ده هزار دلار میدهیم حالا ممکنه یک بچه دو رو در هفته بره مهد کودک که مثلاً که مثلاً این 8 ماهِش رو کاور کنه و یه بچه تمامِ روزهایِ هفته رو بره و این کمک مثلاً فقط سه ماهِش رو کاور کنه. ولی این کمکی هست که می‌شه به بچه‌ها اونم باز برایِ خانواده‌ایی که درآمدِشون زیرِ صد هزار دلاره. درآمده خانواده که میره بالایِ صد هزار دلار در سال اون هم خیلی محدود میشود.

سعید کاظمی: پس قانونی داره در بدو ورود دولت استرالیا حمایت کنه از مهاجر تازه وارد و از درآمدهاتون بپرسد؟

مهندس ربانی:  به اون معنی که حالا بیاد سراغِ شما که نه ولی شما از روزی که با بچه واردِ این کشور می‌شوید البته با اقامتِ دائم نه با مثلاً ویزایِ بیزینِس و نه با ویزاهایِ مشروط به قولِ خودشون پروفیشنال. کسی که با اقامتِ پِرمننت میاد بله میره تشکیلِ پرونده می شود. از همون روزِ اول حائضِ شرایطِ دریافتِ پول برایِ کمکِ بچه‌ها هست ولی دو سه ماه طول می‌کشه تا اولین دریافتِش رو بکنه. ولی از روزِ اول محاسبه میشه تا اون مبلغ براشون واریز بشود.

تحتِ عنوان‌هایِ مختلف کمک به بچه‌ها و مثلاً یک قسمتی هم هست به اسمِ نرخِ انرژی که البته در برابرِ مبلغی که اینجا برایِ قبضِ آب و برقِ پرداخت میک نید. مبلغِ ناچیزی هستِش تقریباً. ولی این بحث هست و می‌توانم بگم که برایِ هر بچه ؛آخه هر بچه ضرب‌ در دو نمیشه دوباره. برایِ دوتا بچه کسی که اولِش وارد شده و طبیعتاً درآمدِش زیرِ هشتاد هزار دلارِ در سال باشه فکر می‌کنم باشد. حول و حوشِ ماهی هزار و چهارصد دلار پرداخت می کنند. خُب این مبلغ تغییر می‌کند. زیاد نیست اما خُب بخشِ عمده‌ای از اجاره‌یِ خونه رو می‌تونم بگم جبران می‌کنه و بد نیست. ولی کسی که دیگه درآمدِش از هشتادهزار می‌گذره متوقف می‌شه.  

سعید کاظمی: خدماتِ درمانی و بهداشتی در استرالیا چقدر حمایت میشود؟

مهندس ربانی: والله بیمه که برایِ کسایی که اقامتِ دائم دارند مِدیکِر دارند. مدیکِر همون دفترچه بیمه یا کارتِ بیمه‌یِ سبز هستِش که با اون هزینه‌یِ ویزیت رایگان هستِش، یک سری هزینه‌ها مثلِ آزمایِش، سنوگرافی ، ایکس رَی، سیتی‌اِسکن اینها رایگانه و فقط ممکنِ که یک سری چیزهایِ خاص مثلا ام.آر.آی رایگان نیست و یک درصدِش رو مدیکِر میده. اینها رایگانه ولی دارو جداست. دارو رو شما پولِش رو میدی و نسبتاً گران هم هستِش. ولی مثلاً ویزیت و اینها همه با اون مدیکر کاور می‌شود ولی دندان هم با اون مدیکر تقریباً مثلِ تمامِ دنیا کاور نمیشه. شما باید بیمه یِ خصوصی داشته باشید.

سعید کاظمی: ایا محلی که در استرالیا کار می‌کنید شما را بیمه درمان می کند؟ بعد از این‌که شغل پیدا کردید مثلِ ایران اون شرکت‌ها با بیمه‌یِ خاصی میروند قرارداد می‌بندند اونجا هم داریم؟

مهندس ربانی: نه. ممکنِ بیمه‌هایِ خصوصی مثلاً میان یه شرکتی با یک بیمه‌ای خصوصی توافقی داره و ده پونزده درصد مثلاً تخفیف اون شرکت داشته باشند. نه اصلاً شرکتی که شما کار می‌کنید کاری به این بحث‌ها نداره. شما فقط یه چیزی مثلِ بازنشستگیِ ایران به اسمِ سوپِر انیوَیشِن که بهش می‌گن سوپر که حدودِ نه و نیم درصدِ درآمدِ سالیانه‌یِ شماست که اون اجباریه و اون شرکت؛ البته اجباری اون رو می‌توانید بگید من خودم شخصاً برایِ خودم سوپر رد می‌کنم ولی اون رو شرکت برایِ شما رد می‌کنه و برایِ بحثِ بازنشستگی هستِش و دولتی هم نیست بلکه شما انتخاب می‌کنید کجا واریز بشه. ممکنِ است. شما مثلاً یک شرکتِ خاصی و شماره ممبرشیپِتون یعنی شماره‌یِ عضویتِ اون سازمان رو میدی اون برایِ بازنشستگی هستیش. بحث درمان نه اصلاً هیچ شرکتی اینجا بحثِ درمان کاری نداره.

سعید کاظمی: سن بازنشستگی در استرالیا چه سنی هست؟

مهندس ربانی: قبلاً 65 بود الان من شنیدم که 67 شده ولی راستِش خودم دیده باشم قانونِشون را نمی دونم. ولی تصور می‌کنم بینِ 65 تا 67 هستیش. و اجباری هم نیست من همکارهایی داریم که مثلاً دیدم هفتاد ساله‌ هستِ. کارش رو سبک کرده هفته‌ای سه روز میاد سرِ کار و کسی مجبور نیست بازنشست بشه و می‌تونه چند روز در هفته کار بکنه یا نکنه.

سعید کاظمی: اما حقوقِ بازنشستگی که در استرالیا داره. مثلاً  از اون شرکتی که قرارداد بازنشستگی داره حقوقِ بازنشستگی تویِ حسابِش که میاد؟  

مهندس ربانی: بله میاد از اون سازمان می‌گیره حقوقِش رو ولی عرض کردم ساختار عوض شده. ما اینجا خُب دو تا مفهوم داریم. یک مفهوم داریم به اسمِ پِنشِن اِت. پِنشِن‌اِت مستمری گیره. از دولت و کمک‌هایِ دولتی می‌گیره. دیگه سیستمِ پِنشِنت اینجا به اون معنا نیست. مثلاً قدیمی‌ها پِنشِنِر هستند. از دولت می‌گیرن. چیزی که الان هست همون سوپری هست که الان شما برایِ خودت رد کردی. مثلاً شما می‌روید یک شرکتی رو پیدا می‌کنید این شرکت می‌گه بله و به شما پلَن میده.

مثلاً می‌گه من میام تویِ این بخش‌ها پولِ شما رو سرمایه‌گذاری می‌کنم مثلاً پونزده درصدِش رو می‌برم تویِ بحثِ ساختمان یه قسمتِش رو می‌برم تویِ بخشِ سهام، یه قسمتِش  رو می‌برم تویِ بحثِ گردشگری و این سوپرها این شرکت‌هایِ خصوصی هستند و حالا پولِ شما چی بشود حالا یه اصطلاحی هم اینجا هست که شوخی می‌کنن دوستان می‌گن سوپر مثلِ مهریه می‌مونه کی داده کی گرفته. حالا ما هم داریم سوپر رو می‌دیم حالا تا 67 سالگی چیزی به ما بدن یا ندن دیگه خدا می‌مونه.  

سعید کاظمی: فکر کنم اگه شخصی بمیره خانمش تا سالها بیمه رو بگیره تویِ اون کشورها نیست؟

مهندس ربانی: این سیستم بازنشستگی فقط در ایران هست می‌تونم به جرأت بگم این سیستمِ بیمه که تأمین اجتماعی این کار رو می‌کنه فقط در ایران هستِش و اینجا اصلاً یک همچین چیزی نیست. ببینید یه سری چیزهایی هست که شما خودت انتخاب می‌کنی. مثلاً الان سوپری(بیمه بازنشستگی) که الان ما رد می‌کنیم یک سری اینشورِنس‌ها (بیمه )بهش وصله. شما می‌تونید اینشورِنس‌ها رو بالا پایین ببری. این ایشورَنس‌ها مثلاً شاملِ فوت هستِش، شاملِ معلولیته. شاملِ حتی کار از دست دادن هستِش.

مثلاً از اون سوپری که هرماهه از حقوقِ شما برداشته می‌شه مثلاً من رفتم گفتم این‌قدرِش رو من اختصاص می‌دم به بیمه‌یِ عمر اینقدرِش رو می‌ذارم به قولِ خودشون برایِ توتال دیزیبلیتی یعنی معلولیتِ کامل و باز انتخاب می‌کنه می‌گه مثلاً من اگه معلول شدم تو تا 65 سالگی 60 درصدِ حقوقِ من رو بده. شما هرچقدر آپشِن‌هات رو بیش‌تر بکنی اون مقدارِ حق بیمه بیش‌تر میشود. مدل‌هایِ اینچنینی هستِش. سیستم خصوصی هستِش مهندِس جان.

یعنی مثلاً می‌تونی برایِ خودت یه ذره پولِ بیش‌تری بدی از سوپرِت ولی اینا رو داشته باشی آدمیزادِ دیگه. ممکنِ کسی براش حادثه‌ای پیش بیاد، ممکنِ کسی معلول بشه. دیگه سیستمِ خصوصی‌سازیِ دیگه. نقشِ دولت هم کم‌تر و کم‌تر می‌شه. دولت استرالیا دیگه داره فقط به این قدیمی‌هایی که پِنشِنر هستند و افرادی که دیس‌آیبِل(معلول) هستند به اینها پِنشِن یعنی مستمری میده به اونها. ولی کسی که امد اینجا کار بکنه دیگه باید خودش بیمه رد بکنه، خودش اینشورِنسِش رو بده.حالا استرالیا خیلی‌ها میان سرمایه‌گذاری می‌کنند. که مثلاً میگن برفرض در سنِ بازنشستگی اگر سوپرِ من کافی نبود مثلاً یه خونه داشته باشم این رو هم اجاره بدم به من کمک بکنه.

سعید کاظمی : یک مشکل بزرگ مهاجران در هنگام ورود به استرالیا چیست؟

عمده‌یِ مشکلی که مهاجران دارند این است. که موقعی که شما می‌خواهید مهاجرت کنید فقط می‌خواهی بروی. حالا هر جا باشه. بعضی وقت‌ها دوستان میگویند هرجا باشه میرم من میگم نه این‌طوری نگویید. من با این تفکر مشکل دارم. هرجا باشه میروم یه جوری حالتِ استعصالِ داره و من فکر نمی‌کنم کسی این‌قدر مستاصل شده باشه که بگه هرجا باشه میرم. و به نظرم این منطقِ خوبی نیست. یک سری چیزها باید بررسی بشود. یکی از مسائلی که باید در نظر گرفت اینه که ماها وقتی میایم واردِ یک کشورِ خارجی میشویم چون با چندسال سابقه آمدیم، دانشگاه رفتیم، سربازی رفتیم حالا با توجه به شرایطِ ایران مثلاً من اینجا سوپِر اَنیوَیشِنم رو در 37 سالگی شروع کردم به پرداختِش.

در صورتی که یک همکارِ استرالیاییِ من از بیست سالگی سوپر اَنیوَیشِنِش رو شروع کرده. یعنی 17 سال از من جلوتره. خُب حالا شما تصور کنید تویِ این 17 سال مبلغی که این آدم پرداخت کرده به اون سازمانِ مربوطه به اضافه‌یِ سودی که از اون گرفته چقدر متفاوت خواهد بود در بازنشستگی. بنابراین ما مهاجرها و عمدتاً دیدم مهاجرانی که تحصیلی میایند خُب طبیعی هستِش و شما تا برید دانشگاه تا چند سال کار بکنید و بیاید اینجا بالایِ 35 سال هستید. این یک واقعیت هستِش.

مثلاً روش‌هایِ دیگه‌ای دارند که حالا فقط به سوپر اکتفا نکنن. چون اینجا بانک‌ها اگر شما درآمد داشته باشید مخصوصاً اگر زوج کار بکنن بانک‌ها به شما تسهیلات می‌دَهند. حالا افراد می‌گویند. تا زمانی که جوون هستیم و هر دو زوج داریم کار می‌کنیم از این تسهیلات بیایم استفاده کنیم مثلاً می‌روند تویِ مسکن سرمایه‌گذاری می‌کنند که برفرض تویِ این 25 و 30 سالی که دارن کار می‌کنند. حالا اون هم موازی با زندگی که خودِشون دارند توش زندگی می‌کنند مثلاً پرداخت بشه بعد سرمایه‌ای می شود. براشون دیگه. از این کارها زیاد می‌کنند. و من تا اینجا خیلی زیاد دیدم مهاجرانی که استفاده می‌کنند.

بانک چند درصد خرید ملک را در استرالیا وام یا تسهیلات می دهد؟

و خُب بانک هم نسبت به ایران به‌هرحال تسهیلاتی که می‌ده تا نود درصد و حتی گاهی بالایِ نود درصد تسهیلات و وام میده به شما. چون کسی که داره کار می‌کنه از نظرِ سیستم کریدیت داره دیگه و از اون امتیاز استفاده می‌کنه. خیلی‌ها این کارها رو می‌‌کنن. راستِش رو بخوای من ندیدم کسی مخصوصاً مهاجر حالا خیلی رویِ این بازنشستگیِ سوپرِش حساب بکنه. چون خیلی زیاد نخواهد بود با توجه به سنِ شروع.

 سعید کاظمی: آیا در استرالیا مردم در لحظه زندگی می‌کنن یا برایِ آینده؟ یعنی همش دنبالِ این هستَن که وام بگیرن و خونه بخرَند ؟

مهندس ربانی: آره. راستِش رو بخوای کلاً مهاجرها بیش‌تر دنبالِ خریداریِ ملک هستَن. و خودِ بومی‌ها نه. نه که نیستن بلکه کمتر هستن. مخصوصاً تویِ کشورهایی که خیلی بحثِ ملک بُلده مثلاً مثلِ استرالیا که ملک یکی از پایه‌هایِ اقتصاده کشوره و گاهی حتی من احساس  می‌کنم دولت عمداً تویِ بازارِ مسکن دست می‌بره. این رو می‌شه حس کرد. بنابراین یکی از بزرگ‌ترین بخش‌هایِ سرمایه‌گذاری اینجا ملک هستش. می‌توانم بگم مهاجران بیش‌تر این کار رو می‌کنن. من مهاجرانی می‌شناسم اینجا مخصوصاً هندی‌ها چون از سنِ پایین‌تر هم اومدن اینجا سه تا خونه داره تو سنِ 40 سالگی ولی مدیرِ استرالیایی ِمن  که 45 سالِش هستِش هنوز مستأجره.

چون خیلی مثلاً حالا؛ نه همه‌شون، می‌تونم بگم مهاجران و مخصوصاً ایرانی‌ها چون علاقمند هستَن به سرمایه‌گذاریِ به ملک، معمولاً دوستانِ ایرانی من دیدم جزءِ گروهی هستند که سریع میرَن به اون سمت. چکار هم می‌کنن. عمدتاً کاری که می‌کنن بعد از چهارسال که اینجا هستند خُب ملکی دارند حتماً تویِ کشورِ خودشون اون رو می‌فروشن به عنوانِ دپوزیت یعنی به عنوانِ درصدی که خودِشون می‌خوان بدن مثلاً تا ده درصد ادپوزیت در نظر می‌گیرَن یا زوجی هستن کار می‌کنن، سیو می‌کنن، بعد نود درصدِش رو یا هشتاد درصدِش رو بسته حالا به مقدارِ سَیوینگی(ذخیره) که دارند وقتی دارند کار می‌کنن بهشون بانک وام میده و میرَوند ملک می‌خرَند.  

سعید کاظمی: خرید ملک در استرالیا شاید توجیه داشته باشه. در حدِ خونه‌ای خُب که نخوان مستأجر نباشن و اجاره ندن و هی جابه‌جا نشوند. هزینه‌هایِ جابه‌جایی هم مطمئناً خیلی بالا هست. داشتنِ یه خونه تویِ یک محله‌یِ متوسط سیدنی برایِ یه خانواده‌یِ متوسط چقدر هزینه داره برایِ خونه‌یِ هفتاد متری یا هشتاد متری دو خوابه؟ اصلاً سبک‌هایِ ساختمان‌سازی اونجا چه‌جوریه؟

مهندس ربانی: ببین اولاً که آپارتمان خیلی مردم نمیرَن اینجا. آپارتمان‌هایِ اینجا زَون‌بندی هستِش. یعنی اینجا مثلِ ایران نیست که تویِ کوچه‌یِ دوازده متری یهو خونه‌ها همه شدن آپارتمان چهارطبقه. زَون‌بندی هستِش. شما در برخی از زون‌هایِ خاصِ شهر سیدنی می‌توانید آپارتمان بسازید. که این زَون‌ها معمولاً نزدیکِ ایستگاهِ قطار یا نزدیکِ شاپینگ سِنترِ اون محله هست. خُب بافتِ شهر به این شکل هستِش که یک سابر تعریف می‌شه و این سابربها هر کدوم به اسمِ خودشون شناخته میشوند.

مثلاً وقتی می‌گی سیدنی فقط منظور خودِ سی‌بی‌دیِ شهر هستیش یعنی مرکزِ شهر. بقیه‌شون دیگه سابری‌ها به اسم شناخته می‌شوند. چَیس‌فود، وایتارا، کَسِتی مثلاً. بعد این مناطق هرکدامِشان برایِ خودشون یک ایستگاهِ قطار دارن و یک مرکزِ خریدِ کوچیک دارَن. فقط تویِ اون محدوده شهرداری سیدنی اجازه میدهد که آپارتمان سازی بشود. بقیه‌شون دیگه هَوس (ویلائی) هستند و حداکثر دو طبقه و اخیراً زمین‌ها کوچیک‌تر شده طبیعتاً.

مثلاً قدیم طرف زمینِش هزارمتر بود و توش یه خونه‌یِ 150 متری می‌ساخت، 850 مترِش حیاط بود اما الان زمین‌ها شده 300 متر توش 200 متر بنا می‌سازه 100 متر حیاط. کوچک‌تر شده چون طبیعتاً مهاجر اومده. قیمت ملک در سیدنی که بخوام بگم. سیدنی که گران‌ترین شهر تویِ استرالیاهستِش. قیمتِ یک آپارتمان خوب تویِ یک محله‌یِ قابلِ قبول می‌تونه حدودِ 650 یا 700 هزار دلار می‌تواند باشه. یه آپارتمانِ دو خوابه و کم‌تر هم هستند. ولی هَوس دیگه زیرِ یک میلیون نیست. چون‌که طبیعیِ زمینِش بزرگ‌تره و منظور همون چیزی هستِش که تویِ ایران می‌گن خونه‌یِ ویلایی.

سعید کاظمی: با این حساب  الان باید بیست تا 30 میلیارد هزینه بشه واسه‌یِ خریدِ ملک تویِ استرالیا؟

مهندس ربانی: بله تبدیل‌ که اصلاً نشدنی هستِش  و سیدنی گران ترین شهر استرالیا هستش. ولی شهرهایِ دیگه ارزان‌تر هستند. ملبورن حدوداً 15 درصد ارزان‌تره و شهرهایِ دیگه ارزون‌تر هستند. مثلاً کم‌تر از نصف هستند.   

سعید کاظمی: آیا برای حمل و نقل در استرالیا حتماً باید خودرو داشته باشی؟

مهندس ربانی: حتماً.

سعید کاظمی: سیستم حمل و نقل عمومی سیدنی همیشگی نیست؟

مهندس ربانی: بیست و چهار ساعته نیست. ساعاتِ طولانی از شبانه روز هستش. ولی اینقدر شهر سیدنی بزرگ است . حدود دوازده هزار و پونصد کیلومترِ مربع هستِ. شما مقایسه کنید با حدودِ 850 کیلومترِ مربعِ تهران.یعنی سیدنی 15 برابرِ تهران هستِ. حالا شما تصورِش رو بکنید که تویِ شهری که 15 برابرِ تهران هستِ به راحتی بگم از شرقی‌ترین جایِ سیدنی که معمولاً کنارِ آب تویِ هر شهری بخوای به غربی‌ترین نقطه‌یِ سیدنی بروید من تصور می‌کنم بیش از دو ساعت رانندگیِ مستقیم از اتوبان هستِش. 

خُب حالا شما تویِ همچین شهری مثلاً ماشین نداشته باشید سخته و برایِ همین هم اینجا خیلی باب هستِش که تویِ هر خونه‌ای دو تا سه تا یا 4 تا ماشین دارند. چون هر عضوِ خانواده برایِ خودش ماشین داره. به قولی حمل و نقلِ عمومی هم هست ولی مثلاً شده که این‌قدر بزرگه شما گاهی مجبورید 20 دقیقه پیاده بروید تا برسی به ایستگاهِ اتوبوس. یا مثلاً الان خونه‌یِ ما از فروشگاهی که می‌رویم اجناسِ ارزان می‌خریم خُب دو کیلومتر فاصله هست و پیاده میشه 20 دقیقه‌ای رفت. اما شما پیاده برید اما بیست دقیقه برگشت رو با یه عالمه خرید خُب خیلی سخت هستِش. برایِ همین بچه هایی که میان استرالیا معمولاً اولین مسئله‌شون اینه که ماشین بخرند و اون گواهی نامه هم داستانِ خودش رو داره. ولی واقعاً ماشین لازم هستِش.  

سعید کاظمی: برایِ گواهی‌نامه استرالیا باید دوباره تست بدن درسته؟

مهندس ربانی: ببین با گواهینامه خودت می‌توانی تا سه ماه رانندگی کنی و اون سه ماه رانندگی هم خیلی سخته چون اینجا راست فرمان هستِش و واقعاً سخته. راست فرمان هستِش و قوانینِ خودش رو داره و یکی از سخت‌گیرترین کشورهاست در زمینه‌یِ رانندگی. یعنی کسایی که از اروپا میان اینجا حتی این رو می‌گویند. جریمه‌هایِ سنگین و رانندگی داستانی خودِش رو داره. شما هم حتماً باید در کلاس‌هایِ رانندگی شرکت کنید. قبل از گرفتنِ گواهینامه اصلاً نمی‌توانید رانندگی بکنید فارغ از بحثِ گواهینامه اگر در این کلاس‌ها شرکت نکنید فکر کنم حداکثر در یک ماه ِ اول تصادف می‌کنید. چون قوانین جورِ دیگه‌ای هست، جهت عوض شده. شاید بگم یکی از چلنج‌هایِ(چالش های) بزرگ هستِش. ما اینجا دوستانی بودن پنج بار شش با رد شدن. کسایی که تویِ ایران 15 تا بیست سال رانندگی کرده بودن. من خودم مثلاً یک‌بار رد شدم دفعه‌یِ بعد تونستم بگیرم.

سعید کاظمی: قوانینِ دور زدن دورِ میدان در استرالیا خودِش یک کتاب هستِ؟

مهندس ربانی: بله اولویت‌ها. بعد راست و چپ عوض می‌شه. مثلاض من روزِ اولی که واردِ این میدون شدم هیچ‌وقت یادم نمیاد. کاملاً‌ چون چپ و راست هم شده بود واقعاً سخت بود. ولی یه کم که بره جلو دیگه عادت می‌کنی. چون واقعاً از نظرِ رانندگی معلومه. حالا اینجا کسایی هستند که رعایت نمی‌کنند ولی خیلی رانندگی اینا منظم‌تره و بهتره.  

سعید کاظمی: هزینه‌یِ خرید و بهره‌برداریِ خودرو در سیدنی چقدره. یعنی چند درصدِ درآمده یک خانواده برایِ خریدِ خودرو و چه مقدار از اون 4000 دلار هزینه برایِ بیمه، بنزین و استهلاک ماشین و از این قبیل مسائل میرود؟

مهندس ربانی: خُب خرید رو که شما می‌تونید اینجا با 1800 دلار ماشین بخرید.

سعید کاظمی: با یک هزینه‌یِ کم می‌شود در استرالیا یک ماشین خرید که کارِت رو راه بندازد؟

مهندس ربانی: یه ماشین که کارِت رو راه بندازه و هر هفته مکانیکی نباشی فکر کنم می‌شه با شش هفت هزار تا در سیدنی خرید. مثلاً یه ماشین هیوندایِ خوب گرفت. ماشین‌هایِ ژاپنی . کره‌ای خُب قیمتِشون خوبه یه مقداری هزینه و استهلاکِشون هم پایینِ و بعداً هم برایِ تازه وارد های که گاهی میان و می‌گن اولِ کار نریم ماشینِ مدل پایینِ اروپایی بخریم چون واقعاً هزینه‌ش بالاست. مثلاً کره‌ای ژاپنیِ خوبِ  چند سال کارکرده شما می‌تونید با 5 تا 6 هزارتا یک هیوندایِ خوب بگیرید. یک  تویوتایِ خوبِ قابلِ قبول رو می‌تونید با 80 هزارتا بگیرید که ماشینِ خوبی هست و رو پا هست و کم هزینه.

بنزین استرالیا گرون است. بنزین خُب قیمتِش جهانی هستِش و هر روز یه قیمت است. اون موقع که من اومدم استرالیا قیمت یه دلار و ده سنت بود ولی الان دیگه زیرِ صد و پنجاه سنت دیگه بنزین نزدم اخیراً. هزینه‌یِ بنزین بالاست. در موردِ نگهداری بله مکانیکی هم طبیعتاً گرون می شود. باید خیلی دقت بکنید که ماشینِ خوبی بخرید چون بخواد اذیت بکنه اینجا هزینه‌یِ کارگری بالاست. و چون دستمزد بالاست به همون نسبت البته وقتی می‌گویند درآمد بالاست پس هزینه هم بالاست.

شما وقتی می‌خواید برید مکانیکی یه وقت می‌بینی 150 دلار وسیله می‌خوای ولی دستمزدِ ساعتِ کارِ مکانیک می‌شود دویست دلار یعنی از اون قطعه‌ بیش‌تر میشود. بنابراین راه‌هایی هست مثلاً سعی می‌کنیم مکانیک‌هایِ آشنا پیدا کنیم، ایرانی پیدا کنیم یا مثلاً حالا ماشینِ صفر می‌گیری حالا گارانتیِ کارخانه هست یا مثلاً یه روشِ خیلی خوب که رویِ ماشینِ اولِ من خیلی خوب جواب داد من یه گارانتی روش خریدم. من 500 دلار خریدم. می‌گفتم که پولم رو حروم کردم. چی مثلاً این گارانتی می‌خواد برایِ من چیکار بکنه؟

ولی خُب خرجِ دو هزار دلاریِ ماشینِ من رو راحت انجام داد بدونِ این‌که 70 یا 80 دلار هزینه کنم. یعنی این‌جور چیزها به آدم کمک می‌کند که به اصطلاح جبران بکنه و در موردِ بیمه در استرالیا هم که سؤال کردید شخصِ ثالثِ خودمون به همون نسبت که اینجا بهش می‌گویند. تِرد پارتی اجباری هستِش مثلِ ایران ولی شما بیمه‌یِ بدنه با خودت هستِش. می‌توانی برایِ ماشینت بخری می‌توانی نخری. که الان برایِ ماشینی که حالا نسبتاً مدل بالاتری هست می‌خرند. مثلاً یک نفر ماشین ده سالِ کار را با شش هزار دلار می خرد. معمولاً براش بیمه بدنه نمی‌خرد و فقط همون شخصِ ثالث رو می‌خرد.  

سعید کاظمی: حالا از تجربیات خودتو ندر در موردِ تحصیلِ بچه‌ها در استرالیا صحبت کنید. مدرسه و حالا چون می‌دونم شما دو تا فرزند دارید مثلاً در موردِ دانشگاه. اگه کسی علاقمند بود دانشگاه بره توجیه دارد. اونجا کسی دانشگاه بره یا نه. فعلاً حالا از دبستان و دبیرستان بگویید؟

مهندس ربانی: خُب استرالیا هم در مقطعِ ابتدایی و هم در مقطعِ دبیرستان هم مدارسِ دولتی هست هم خصوصی، ولی معمولاً تویِ ابتدایی من ندیدم کسی بچه‌ش رو مدرسه‌یِ خصوصی بذاره. چون چیزِ خاصی نیست. مگر این‌که بعضی‌ها هستند مدارِسِ کاتولیک هستند. کاتولیک که می‌گویم مالِ کلیسا هستِش ولی لزوماً درسِ مذهبی نمیدهند. شما می‌توانید مدرسه‌یِ کاتولیک بچه‌ت رو بنویسی که خصوصی هست و شهریه هم میدهی ولی بگی من آموزشِ مذهبی نمی‌خوام. بعضی از خانواده‌ها علتِ این‌که بچه‌هاشون رو میذارن تویِ مدارسِ کاتولیک فقط یه مقدار بحث‌هایِ اخلاقی هستیش باز مذهبی هم نیست.

مثلاً می‌گن اونجا دیسیپلینِشون بهتره. بچه‌ها رو منظم‌تر و با ادب‌تر بار میارَن. حالا فارغ از این مسئله ابتدایی و دبیرستان هر دو پابلیک هستِش، شهریه از شما نمی‌گیرَند. ولی در هر ترم یک مقدار بابتِ یونیفرم، کتاب و غیره که چون همه اینا در مدرسه تهیه میشود. مثلاً کلاهِ اینجا اجباری هستیش بخاطرِ بحثِ سرطانِ پوست. در حدِ چند صد دلارِ که باز مدرسه فرق می‌کنه. ممکنِ یک مدرسه‌ای دویست دلار باشه ممکنِ یک مدرسه‌ای 400 دلار باشه. شما هیچ شهریه‌ای نمی‌دید.

یک هزینه‌هایی هم هست که می‌توانید داوطلبانه مثلِ ایران که یه چیزی دارَند شبیه انجمنِ اولیاء و مربیان خودمون هست. مثلاً  شما می‌تونید داوطلب اگه می‌خوای به مدرسه کمک کنید. ولی در موردِ دبیرستان خُوب تمایل به مدارسِ خصوصی یک مقدار بیش‌تره و جالبه که این هم باز بیش‌تر بینِ مهاجرهاست. خودِ بومی‌ها و استرالیایی‌ها چون اون دفعه هم تویِ فیلمِ قبلی هم گفتم. که حالا حداکثر بیست سی درصدِشون میرن دانشگاه و خیلی برای استرالیایی ها دانشگاه مهم نیست.

ولی مهاجرها مخصوصاً آسیایی‌ها منظورم چینی و کره‌ای‌ها بیش‌تر به این مسئله اهمیت می‌دهند. باز هم خصوصی‌ها دو مدل هستِش. یه مدل کامل پرایوت هستند یکم شهریهشون بالاتره خُب حالا آموزش‌هاشون منسجم‌تره. دیسیپلینِشون بهتره. باز کاتولیک‌ها یک کم شهریه‌شون پایین‌تره. ولی باز مدارسِ کاتولیک هم زیاد هستند. ولی لزوماً آموزشِ کاتولیک ندارن مگر خودت بخواهی. یه سری مدارِسِ سِلِکتیو هم هست که تویِ ایران بهش می‌گفتیم نمونه مردمی. اینها آزمون دارند و رَنکینگ هم دارند.

مثلاً بچه‌ها می‌توانند در کلاسِ ششم ابتدایی که سالِ آخرِ ابتدایی هم هستِش امتحان بدهند و دبیرستانیشون رو برن مدرسه‌یِ سِلِکتیو. دقیقاً امتحان میدهند و اون مدرسه هم لیستی داره که تعدادی راانتخاب می‌کنه خُب اونا آموزششون بهتره، معلمهاشون بهتره و نهایتاً بحثِ پروسه‌یِ دانشگاه مثلِ ایران فقط با یک کنکور نیست. بچه‌ها آخرِش در سالِ دوازدهمِ دبیرستان یک آزمون به اسمِ اچ.اِس.دی دارند که شبیه کنکورِ خودمون هستِش البته مثلِ کنکور در یک روز نیست چند روز همون‌طور ادامه داره،

تویِ سابجِکت‌هایِ مختلف. ولی فقط اون بررسی نمی‌شه. میانگینِ نمره‌هایِ سالِ یازده با سالِ دوازده همه‌یِ بخش‌ها بررسی می‌شود. اون اِچ.اِس.دی رو هم میدن اونوقت میان با توجه به نمره‌ای که می‌گیرند انتخابِ رشته می‌کنن برای ورود به دانشگاه در استرالیا(شبیه سیستمِ ایران) باز دانشگاه‌ها مثلاً برفرض و زیاد مطمئن نیستم می‌خوای یونیوِرستی آف سیدنی بری ممکنِ بیاد بگه این رشته‌یِ مثلاً حقوقِ دانشگاهِ سیدنی اِچ.اِس.تیِ بالایِ نود می‌خواد. پس اگر کسی 88 بگیره اونجا رو قبول نمیشود.

به این شکل هستِش. گاهی من دیدم برایِ پسرِ یکی از دوستانم باهام بود که اون آزمون‌هایِ سالِ یازده دوازدهِش  رو که داره میده در طولِ تحصیلِش چون رأیِ دیپورت هم به دیتا بَیسِ دانشگاه‌ها بدن قبل از این‌که حتی آزمونِ اِچ.اِس.دی رو بدن اون دانشگاه میاد به اون نفر آفر میده. که مثلاً شما می‌تونید در دانشگاه بیاید درس بخوانید و بستگی داره به عملکردِ اونها. ولی نهایتاً بعد از اِچ.اِس.دی معلوم میشه کسی دانشگاه میره یا نمیره و هرچقدر هم نمره‌یِ اِچ.اِس.دی بالاتر طرف میره دانشگاهِ رَنکِ بالاتر در استرالیا،

سعید کاظمی: استرالیا هم عطشِ تحصیل در رشته پزشکی هست؟ استرالیا چه رشته‌های دانشگاهی طرفدار داره؟

مهندس ربانی: استرالیا هم هست. ولی معمولاً رشته‌هایی که نمره‌یِ بالا می‌خوان و خیلی محبوب هستن مثلاً حقوق هست مهندسی‌ها هم هستند و بچه‌ها زیاد می‌خوانند. ولی فکر کنم حقوق پرطرفدارتر هستِش. رشته‌هایِ حسابداری اینا معمولاً خوب هستند. مهندسی‌ها هستند مثلِ ایران. رشته‌هایِ پزشکی هستند. به قول معروف اتفاقاً فکر کنم پروسه‌ش هم همانقدر طول می‌کشه چون به هرحال این واحدها یه جورایی بین المللی هستند بین همه کشورها و تا حد زیادی اینا مشترک هستند.

سعید کاظمی: ایا در استرالیا دانشگاه دولتی هم داریم؟ هرینه تحصیل دانشگاه چه مبلغی است؟

مهندس ربانی: یک مقدار هزینه دارند. ببین ما سه جور دانشجو در استرالیا داریم. یک مدل که دانشجوهایِ بین المللی هستند که اَپلای کردن از ایران، چین، ژاپن اومدن درس بخوانند. که شهریه‌یِ کامل میدهند. حداقل سالی حدودِ سی چهل هزار دلار شهریه‌ شونه که اونا داستانِشون سواست. مگر این‌که طرف اِسکالِر شیپ داشته باشه. که البته اِسکالِر شیب هم برایِ لیسانس خیلی سخته. معمولاً تویِ فوق‌لیسانس و دکتری هست که مثلاً من خیلی دیدم که مثلاً بچه‌هایی که از ایران اِسکالِر شیپ می‌گیرَند.

میان درس می‌خوانند. اون یک بخشش هست. دوم بخش کسایی هستند که پِرمننت هستند ولی سیتیزِن نیستند. اونها شهریه‌شون بیش‌تره. یعنی طرف مثلاً دو سالِ اومده استرالیا پسرِش دانشجو شده، اونها شهریه‌شون بیش‌تره. ولی اگر سیتیزَن یا شهروند استرالیا باشند باز شهریه‌شون کم‌تره می‌شود و اینها در واقع از یک وام استفاده می‌کنند. که وقتی برن سرِ کار و موقعی که خودِشون بخوان می‌توانند شروع بکنند به بازپرداخت. بچه‌هایی که سیتیزِن هستند از همه بهتره، شهری‌شون کم‌تره و اون شهریه رو هم بعداً که میرن سرِ کار از حسابِشون کم میشه. روال معمولاً به این شکل هست.

سعید کاظمی:و اگه کسی نخواد استرالیا دانشگاه بره چی؟ بخواد تخصص یاد بگیره. مثلاً من شاید دوست داشته باشم نانوایی داشته باشم، رستوران بزنم. حالا یه شغلِی که یک هنر نیاز داره. دوره‌یِ تخصصیِ کورس باید بگذرونم در استرالیا؟

مهندس ربانی:بله تیف هست برایِ این رشته ها در استرالیا. تیف خیلی خوبه و تقریباً همه‌یِ مسائل رو شامل میشود. از مهارت‌هایِ هنری بگیر، ویژوال آرت بگیر، عکاسی بگیر تا نقاشیِ، نقاشیِ دیواری، آهنگری، نجاری. بله اینا مثلاً مهارت‌هایی هستند که تیف آموزش میده، دانشگاهِ علمی کاربردیشونه و بعد یه سیستمی هم که تیف داره و به نظرِ من خیلی سیستمِ خوبی هست بچه‌هایی که تیف میرن می‌تونن یه مدت به عنوانِ کارآموز بیان واردِ بازار کار استرالیا بشوند تویِ اون زمینه.

مثلاً فرض کنیم کسی می‌خواد بره تیف اِلِکتریشِن (برقکار)  بشود. خُب این یک دوره‌یِ دو ساله‌س اگر شما یک‌سره بخونید. حالا اینا میان چیکار می‌کنن؟ به جایِ این‌که همه‌یِ روزها رو بیان برن کلاس یه واحدهایِ عملی هم دارَن، دو روز یا یه روز در هفته میرن کلاس و اون چهار روزِ هفته رو میروند با یک کارگاهی که ریجِستِر شده و مثلاً طرف یک اِلِکتریشِن لایسِنزدار کارگاه رو داره هدایت می‌کنه، میروند اونجا، نامه می‌گیرن برای تیف، بعد چهار روز می‌روند انجا به عنوان اَپِندیس کار می‌کنن با دستمزدِ پایین‌تر، مثلاً 15 دلار

سعید کاظمی:یعنی دانشجویان تیف در استرالیا می روند.تجربه کسب می کنند؟

مهندس ربانی:بله. که اونجا یک روز عملاً درس می‌خونن و سه چهار روز میرن تویِ اون کارگاه کار می‌کنن. و هم شهریه‌یِ کم‌تری به تیف میدن و هم این‌که یک دستمزدی می‌گیرن و اون کارفرما هم براش مزایایی داره بچه‌هایی که از تیف میان براش کار می‌کنن. این مدلِ تیف هستِش حالا می‌تونه همه چی باشه نقاشی یا نجاری.

سعید کاظمی: رشته‌هایِ علمی کاربردی در استرالیا چقدر هزینه داره؟

مهندس ربانی:به شرایطِ اقامتِ شما بستگی داره. برایِ سیتیزِن‌ها تا جایی که خبر دارم مثلاً یک کورس ممکنِ سالی دقیقاً نمی‌دانم باید قبل از این یه تحقیقی می‌کردم.

سعید کاظمی:حالا آقایِ مهندس کسی از ایران بخواد بیاد استرالیا در دانشگاه تیف درس بخواند؟ شانس داره تویِ اون‌ها شرکت کنه؟

مهندس ربانی: ببینید بله ممکنِ ولی شهریه‌ش بیش‌تر میشود. مثلاً کسی سیتیزِن نباشه خُب طبیعتاً باید بیش‌تر شهریه بده. یک سری سوبسید ها هست برایِ سیتیزِن‌های استرالیا که مثلاً اینترناشنال که اقدام بکنی باید کامل شهریه رو بدهید. اینجا یک سری هستند که اینترناشنال به جایِ این‌که برن دانشگاه طرف اصلاً علاقه داره کارِ ترَید بکنه. یه کارِ مهارتی بکنه. بجایِ این‌که به دانشگاه بیاد میاد تیف، دو سال شهریه میدهد؛ یه چیزی حول و حوشِ ده هزار تا بیست هزار دلار در سال حداقل هست بعد مثلاً یک لایسِنز می‌گیره و دیگه چون تویِ اون زمینه لایسِنز داره دستمزدِش خیلی تفاوت می‌کنه.

سعید کاظمی:هم زبانِش تقویت شده و هم با محیط آشنا شده و هم خیلی از اِسترِس‌هاش کاهش پیدا کرده و به قولِ شما یک لایسِنز داره که به دردِش می‌خوره.   

مهندس ربانی:بعد با اون لایسِنز می‌تواند بیزینِس بکنه و چند نفر رو بیاره براش کار بکنن. به اینها در استرالیا بیزینِس‌هایِ کوچک می گویند. البته دولت هم بهشون تسهیلاتی میده. یادم هستِش یه بار از طرفِ وزیرِ اقتصادِشون هم صحبت شد که می‌گفت ما خودمون هم می‌دونیم که خیلی از این؛ ما یه چیزی اینجا داریم به نامِ بازگشتِ مالیات، که بِزینِس‌هایِ کوچک پلَی می‌کنن خیلی‌هاشون خیلی آنِست(صادق) نیستند به قولِ خودِشون. یعنی طرف عددسازی می‌کنه.

فرض کنید طرف مثلاً شرکت داره نقاشی می‌کنه بعد یه ماشین می‌خره این ماشین رو می‌زنه به عنوانِ هزینه‌هایِ شرکت و یه مقدار از مالیاتِش رو پس می‌گیره. یادمه که مثلاً اون وزیرِشون می‌گفت خیلی از اینا ما داده‌هاش رو می‌دونیم درسته ولی عمداً سعی می‌کردیم حمایت کنیم چون بیزینِس‌هایِ کوچک وقتی واردِ فضایِ رقابتی می‌شَن برایِ کلِ مجموعه خوب هستند چون یه حالتِ رقابتی ایجاد می‌کننئ و اینجا وقتی طرف یه شرکت رو می‌زند خیلی از هزینه‌هاش رو به عنوانِ هزینه‌هایِ شرکت می‌زند.

مثلاً ماشینی خریده، کامپیوتری خریده، رفته ابزار خریده و حتی میره یک دریل می‌خره اون رسیدِش رو نگه می‌داره در هزینه مالیات پلی می‌کنه از درآمدِش کم میشود. بنابراین طلبکار میشود و یه مقدار از مالیاتِش رو دولت بهش برمی‌گردونه. دولت استرالیا مثلاً سعی می‌کند بیزینِس‌هایِ کوچک رو حمایت کنند. حالا این بیزینِسِ کوچک ممکنِ یک نانواییِ کوچک باشه، ممکنه یک شرکت باشه و ممکنِ یک شرکت باشه با بیست نفر آدم .

سعید کاظمی:یه بحثی که خیلی من دارم تبلیغِش رو تویِ فضایِ اینترنت و دنیایِ دیجیتال می‌بینم بحثِ جاب آفر هستِ. اصلا چیزی به اسمِ جاب‌آفر ما برایِ خارجی‌ها در استرالیا داریم؟ یعنی کسی که ادعا می‌کنه من اینجا جاب‌آفر بهت میدم اصلاَ معنی داره؟

مهندس ربانی:عمدتاً فیک هستند. ببینید سیدنی اینقدر متقاضیِ جاب هست که چرا طرف برایِ نجار بخواد از ایران آدم بیاره و یا برایِ یه دونه آجرکار. یعنی شما اینجا از یک شهر میری شهرِ دیگه بیکار می‌مونه تا اونجا بتونی به اون بازار محلی اونجا آشنا بشوید. چطور مثلاً طرف من دیدم آره نجار می‌خواهد مثلاً میاد جاب‌آفر. می‌دونه داستانِ جاب‌آفِر چیه؟ اینا خیلی‌هاشون پُشتِش یه دغل‌بازیِ بینِ اون آدم و یه نفر اینجاست. واقعاً اگر کسی متقاضیِ نیرو باشه اینجا نیرو هست.

در مواردِ خاص مگر تخصص خیلی خاص باشد. مثلاً یک شرکت در استرالیا جوش‌کارِ زیرِ اقیانوس می‌خواهد. میاد جاب‌آفر می‎گیره مثلا یه نفر رو از آفریقایِ جنوبی برمی‌داره میاره. بله این شغلِ خاصی هست و چند نفر تویِ دنیا می توانند این کار رو انجام بدن. ولی در موردِ کارهایِ مهارتی عمدتاً متاسفانه. البته تویِ استرالیا خوشبختانه کم‌تره و من این رو خیلی تویِ سمتِ اروپا و کانادا می‌بینم. ولی تویِ استرالیا کم‌تره علتِش هم اینه که یه مقدار اینا رو دستِشون رو یک مقدار قوانین سفت و سخت بسته.

کاری که اینا می‌کنند اینه که اون بابا که حالا به اصطلاح وکیل هستِش مثلاً یک نفر رو می‌شناسه در سیدنی این بابا حالا  در مارکت کاری داره می‌کنه؛ ممکنِ نقاش باشه، ممکنِ نجار باشه، بعد با اون هماهنگ می‌کنه و این بنده‌یِ خدا رو به اسمِ جاب آفِر میاره اینجا و می‌بره ظاهراً سرِ اون جاب هم میذارد. کارِش تموم شده می‌گه خُب این ویزات و این هم کارِت دیگه سی‌هزار دلارِ من رو بده. حالا اون بابا از دو لحاظ ازش سوء استفاده میشود.

اولآ قاعدتاً اون کارفرما پرداختِ درستی نخواهد کرد به این آدم. می‌خواد لابد براش سوپر رد نکنه، می‌خواد لابد براش مثلاً پرداختِ منظم نکنه و بعد از دو سه ماه هم میگه آره تو مثلاً کارِت خوب نبود و بخشی از پولِش رو هم لابد نمیده و اینا عمدتاً به همین شکل هستند چون دارم می‌بینم اینجا. چون اینجا برایِ هر کاری متقاضی بخواهی هست و چرا باید طرف از ایران و یا از عربستان بیاد  در استرالیا جاب افر بده.

سعید کاظمی:چرا دولتِ استرالیا اگه نیرویِ کارِ کافی داره مهاجر متخصص می‌پذیره؟

مهندس ربانی:اینجا کار به اندازه‌یِ کافی نداره. ببینید مهاجر متخصص که میاد خارج سه اتفاق براش می‌اُفتد. در هر سه حالت به نفعِ کشورِ مقصد هستِش. یکی این‌که میاد تخصص داره و سابقه‌یِ کار داره، جذبِ بازارِ کار می شود. یک عددی می‌خوندم می‌گفت که یک نفر تا بخواد از روزِ اولِ مدرسه یه مدرکِ لیسانس بگیره پونصدهزار حداقل برایِ سیستم‌ آموزشیِ کشور هزینه هست. این تازه یک لیسانسِ صفر هست. حالا یه مقدار هم کار کرده تویِ ایران، تو عراق و ترکیه و سابقه کار داره. سابقه‌ش رو هم با خودِش میاره. مالیات هم میده. خُب این یک آپشِن هستِش که سوده.

دومِش اینه که این آدم تویِ اون فیلدِ خودِش جذب نمی‌شود. ولی بالاخره کاری میاد بکنه.  چه می‌دونم میاد قنادی می‌زنه، میاد رانندگی می‌کنه. خُب باز هم داره کار می‌کنه، پول تولید می‌کنه، مالیات میده. حالتِ سوم اینه که اصلاً میاد شکست می‌خوره خدایی نکرده برمی‌گرده. خُب 40 هزار دلار خرج کرده برگشته. هر سه تاش سوده. و این کشور مثلاً یک چیزی حول و حوشِ پنج شش برابر وسعتِ ایران کم‌تر از 24 میلیون جمعیت داره.

خُب طبیعتاً هنوز پذیرِش داره و حالا  نمی‌تونم بگم که اون سیستمِ اِسکیل سِلِکتِش که مثلاً میاد می‌گه من امثال دویست مهندسِ برق می‌خوام و 150 تا مهندسِ مکانیک خیلی هوشمند هستِش و مثلاً یه تحقیقی خیلی منسجمِ پشتِ این داستان شده نه. خیلی‌هاشون هم به اون انسجامی که ممکنِ به ذهنِ مهاجر باشه نیست. حالا مثلا اگر امثال 300 تا اِلِکتریکال اینجینیِرینگ(مهندس برق) می‌خواهند لابد حالا 300 تا پوزیشِن اونجا خالی هستِش نه به این شکل نیست.

ولی من حیث المجموع واقعاً در مارکت نیاز هست. یعنی مثلاً من تویِ این شش هفت سالی که اینجا کار کردم همیشه تویِ شرکت‌هایی که بودم دیدم که واقعاً نیروهایِ خوب با کارِ خوب جذب میشوند، جابه‌جا می‌شن، جاشون خالی میشه و جاشون باید طبیعتاً پر بشود یعنی دیمَند(نیاز) هست و من می‌بینم ولی نه حالا اینقدر هوشمند که پشتِ اون لیست‌هایِ جدول‌هاشون یک تحقیقِ وسیع باشه. نه به اون شکل نیست.  

سعید کاظمی: ارتباطِ جامعه‌یِ مهاجر حالا اینجا ما هدفمون جامعه‌یِ ایرانی هست با خودِ جامعه‌یِ استرالیا چطوریه؟ یعنی شما چه احساسی دارید با همسایه‌ها، محیط، اجتماع؟ و معمولاً ارتباطِشون با مهاجر چه‌طوری هستِش؟ احساسِ نژادپرستانه‌ای هم کردید؟

مهندس ربانی:من خیلی این بحث رو ندیدم. هر چقدر جالبه حالا سطحِ تحصیلات و سطحِ اجتماعیِ زندگیِ اون آدم بره بالا طبیعتاً این رفتارها هم توش کم‌تر میشه. چو ن اینجا تویِ استرالیا یه مثلِ میگن طرف یا خودش مهاجره، یا باباش مهاجر بوده یا حداکثر بابا‌بزگِش. چون واقعاً کشوری مهاجرپذیر هستِ . کانادا هم به همین شکل هستِش. آمریکا هم به همین شکل هستِش منتهی طولانی‌تر. حالا آمریکا مثلاً با پونصد سال قدمته مهاجرت و استرالیا با 200 سال قدمتِ مهاجرت. کانادا هم به همین‌شکل.

بنابراین این مسئله پذیرفته شده است. شما قطعاً این حس رو در دانمارک نخواهید داشت حالا مثال زدم که بومی‌هاش بیش‌تر هستن. و در موردِ پذیرِشِ ایرانی‌ها هم محل به محل فرق می‌کنه. پذیرشِ خارجی‌ها نه لزوماً ایرانی‌ها. آدم با آدم فرق می‌کنه. من عمدتاً مشکلِ خاصی نداشتم و حتی با همسایه‌هامون هم ارتباط داریم. البته یک چیزی رو هم به شما بگم چه ارتباط با همکارها و چه ارتباط با همسایه‌ها در استرالیا به اون عمقِ رابطه با اون دوست ایرانی نخواهد شد.

من مثلاً الان با همکارها میریم می‌شینیم تویِ رستوران و شاید دو ساعت هم با هم غذا بخوریم و بگوییم و بخندیم ولی عمقِ رابطه‌یِ من با اون آدم هرگز به اندازه‌یِ عمقِ رابطه‌یِ من با دوستِ ایرانیم که اینجا با هم رفت و آمدِ خانوادگی داریم اونقدر نخواهد شد. در یک سطحِ دیگه محدود میشه. مثلاً در حد همین یه بیرون رفتن. مثلا با همسایه‌ها ما شده تویِ حیاطِ هم نشستیم یه باربیکیو هم درست کردیم و با هم خوردیم یا مثلا اون ابزاری از من قرض‌گرفته یا من به او قرض‌دادم.

این مسائل اینجا خیلی پذیرفته شده است و همسایه‌ها هم‌دیگر و می‌شناسند و گرم هستند. عمدتاً خودِ اُزی‌ها گرم هستَن ولی اَیژیَن‌ها کم‌تر ارتباط برقرار می‌کنن. هندی‌ها باز یه ذره مثلِ خودِمون پرحرف و یه ذره ارتباط می گیرند. ولی چینی‌ها عمدتاً سردتر هستَند. ولی خودِ استرالیایی‌ها مردمِ خونگرمی هستند و اینجا مسائل نژادپرستی رو من هیچ‌جا ندیدم. شاید بگم فقط یه مورد دیدم.

داستان یک برخورد نژاد پرستانه در سیدنی استرالیا؟

اونم جالب بود ما یک‌سری پروژه داشتیم برایِ یه جایی مثلِ وزارتِ مسکنِ ایران. اینا یه سری خونه‌هایی دارند که میدن به افرادِ کم درآمد در استرالیا. این افراد عمدتاً آدم‌هایی هستند که اصلاً خانوادگی هم خیلی داغون هستن و ممکنه معتاد باشند و به قولِ معروف از این خونواده‌هایی که آویزونِ دولت هستند. دولت یه پولی به اینا میدهد، اینا هم آویزون و درب و داغون. بعد من یادمه این خونه‌هارو که یه پروژه‌ای با ما داشت وزارت‌خونه دِپارتمان که ما می‌رفتیم گزارش می‌دادیم،

یه بازدید می‌کردیم که از لحاظِ فیلد‌هایِ مختلف ایمن هست یا نه. مثلاً من برقِش رو بررسی می‌کردم، همکار بحثِ آتش نشانی رو بررسی می‌کرد و این تنها موردی بود که من می‌تونم بگم بحثِ نژادی اینجا برایِ من پیش اومد و اونا هم گفته بودن اینها آدمم‌هایِ ناراحتی هستند و اگه هرچی گفتن هیچی نگویید. بالاخره ما اونجا نماینده‌یِ هَوزینگ بودیم و خیلی محدود بودیم. می‌رفتی در می‌زدی بعضی‌هاشون؛ حالا فرض کنید کسی که تویِ خونه‌یِ دولتی نشسته.

رفتارِش به‌هرحال خیلی جالب نیست. در زدیم طرف اومد گفتِش که برایِ چی اومدید، خُب گفتیم که اومدید خونه رو بازدید کنیم. یه خانمی بود و مشخص بود که یه آدمِ نرمال و سالمی هم نبود شروع کرد به بد و بیراه گفتن و کی شما رو اینجا راه میده و برگردید کشورِ خودتون، اینجا چی می‌خواید. بعدئما هیچی نگفتیم چون به ما گفته بودن به اینا هیچی نگیم. بعد من دیگه طاقت نیاوردم. هی گفت و گفت آخرِش گفتم این کشوری که تو میگی به من خیلی بیش‌تر از تو نیاز داشته برایِ همین من اینجام.

خیلی ناراحت شد بعد گفت من اسمتون رو می‌نویسم و میدم گفتم این اِسمِ منه و لَیبِلِ من حتماً تماس بگیر و بهشون بگو. ولی باور کنید این تنها مسئله‌ای بود من اینجا دیدم. اون بنده‌یِ خدا یک فردِ دراگی(معتاد) بود داغون بود حالا قاطی کرده بود ولی ندیدم خیلی واقعاً. یعنی این کشور یاد گرفته که مهاجر اومده به اینجا و سود رسونده به این کشور. اگه یادِتون باشه تویِ آمریکا وقتی ترامپ یه کم حوزه‌هایِ نژادپرستی می‌گرفت خیلی از مردم بهش می‌گفتن ترامپ فراموش نکن که آمریکا رو مهاجر ساخته.

آقای مهندس یک دنیا سپاس از وقتی که گذاشتید. دوستانی که علاقه مند هستند. مطالب بیشتری از در مورد زندگی در هر جای دنیا را مطالعه بفرمایند. اینجا کلیک بفرمائید. اگر علاقه مند هستید. مطالعه مطالب مشابه به زبان اصلی هم از اینجا کلیک بفرمائید. لطفا شما هم اگر علاقه مند هستید. تجربیات خودتون را با هموطنان عزیز به اشتراک بگذارید. با من سعید کاظمی تماس بگیرید. تا در یک لایو مشترک تجربیات ارزشمند شما را بشنویم. یا می توانید. در قالب یک فایل ویدئویی یا صوتی تجربیات خودتون را در اختیار ما بگذارید.